۱۳۸۹ تیر ۳۰, چهارشنبه
تير :گزارش عينى از کمبودها و رنج هاى مردم خوزستان
30
از خوزستان مى گويم؛ از سرزمينى که مردمانى صبور دارد و نجيب و عزت آنان موجب شده برخى آن ها را و نيازهايشان را فراموش کنند.
اهواز
اين شهر اگرچه نام مرکز استان خوزستان را يدک مى کشد، ولى با اين حال هيچ نشانى از يک شهر با مشخصه مرکز استان ندارد.
اهواز شهرى است که به وسيله رود کارون به دو بخش شرقى و غربى تقسيم شده، اما اکنون کارون ديگر شاهرگ حياتى و جلوه اى از زيبايى اين شهر نيست؛ کارون به جاى آن که آبادانى و طراوت را به اين شهر هديه کند، بوى تعفن را به مشام مردم مرکز استان خوزستان مى رساند.
آثار محروميت هاى اجتماعى در اهواز در دو بخش شرقى و غربى شهر ديده مى شود. خيابان هاى پرچاله و چوله، فضاى سبز پژمرده، ساختمان هاى مخروبه و نيمه کاره رها شده در مرکز شهر، ساحل مملو از زباله کارون، بهداشت فراموش شده و سيستم حمل و نقل شهرى بى رمق و ناتوان تنها گوشه هايى از محروميت اين شهر است.
شهرک ها و مناطق حاشيه اهواز نظير «دغاغله»، «کوت عبدا...» ، «کانتکس»، «حصيرآباد»، «زرگان» و «سهراه خرمشهر» اوضاعى به مراتب وخيم تر دارند. هنوز در اين شهرک ها آب آشاميدنى سالم و بهداشتى وجود ندارد و حاشيه نشينان شهر آب آشاميدنى خود را از کارون تامين مى کنند.
ديدن صف هاى طويل در گرماى بالاى ۴۰ درجه براى دريافت يک کپسول گاز ۱۱ کيلويى در شهرک هاى اطراف اهواز، دل هر انسانى را به درد مى آورد و اين در حالى است که مسئولان مى گويند لوله کشى گاز در اهواز و برخى از شهرهاى ديگر اين استان توجيه اقتصادى ندارد!
اهواز با جمعيتى حدود يک ميليون نفر در کنار ساحل کارون از آب آشاميدنى شهرى نيز محروم است و تبليغات رنگارنگ آب شيرين کن و مراکز فروش آب در سراسر شهر و حتى پخش آگهى هاى آن از صدا و سيماى خوزستان، اين واقعيت تلخ را گوشزد مى کند که اين شهر بر لب کارون تشنه است. در اهواز مشکل بزرگى به نام «بحران آب آشاميدنى» بيش از هر نقطه کشور خودنمايى مى کند.
آبادان، خرمشهر
نام اين دو شهر با دو واژه نفت و بندر عجين شده است. وجود مشعل هاى بى شمار در اطراف آن ها که گاز مازاد چاه هاى نفت را مى سوزاند از ديگر مشخصه هاى اين دو شهر به شمار مى رود.
آبادان و خرمشهر که بزرگ ترين پالايشگاه نفت و بزرگ ترين و قديمى ترين بندر تجارى کشور را در خود جاى داده اند، از تمامى امتيازهاى يک شهر تجارى و نفتى محروم اند، و مردم اين دو شهر با وجود گذشت بيش از دو دهه از پايان جنگ تحميلي، هم چنان در ميان مخروبه ها و آکنده از انواع محروميت ها، گذران عمر مى کنند.
اين دو شهر همانند ساير شهرستان هاى استان خوزستان همواره فرياد عطش را سر داده اند و آن چه البته تاکنون به جايى نرسيده همين فرياد مردمان اين دو شهر بوده است.
مناطق مسکونى و شهرى آبادان و خرمشهر هم چنان از تخريب بيش از ۸۰ درصد رنج مى برند و اين شهرها به خرابه اى بيشتر مى مانند تا به شهرهاى بازسازى شده از عوارض جنگ، با وجود بزرگ ترين پالايشگاه کشور، بندر تجارى و با سابقه بيش از ۵۰ سال کار و با وجود کارخانجات عظيم پتروشيمى و پالايش گاز و نفت بيکارى هم در آبادان و هم در خرمشهر بيداد مى کند و به جاى آن شغل هاى کاذب فروش کالاهاى قاچاق امارات، عراق و کويت رواج دارد و متعاقب آن ناهنجارى هاى اجتماعى ناشى از بيکارى و حضور اتباع خارجى بر محروميت هاى اين دو شهر افزوده است.
محروميت هاى آبادان و خرمشهر بسيار بيشتر از آن است که در يک گزارش و يا چند بازديد بتوان آن را به تصوير کشيد، اما مردم اين دو شهر که به حداقل هاى زندگى شهرى هم راضى هستند انتظار دارند مرکزنشينان کشور و مسئولان، نيم نگاهى نيز به اين دو شهر داشته باشند
هويزه، بستان، سوسنگرد و ماهشهر
وضعيت معيشتى مردم اين چهار شهر جنوب خوزستان دست کمى از ساير شهرها ندارد؛ ماهشهر به گفته برخى مسئولان به عنوان عقبه منطقه نفتى عسلويه شايد از بيشترين نرخ بيکارى در استان رنج مى برد و اين در حالى است که کارگران و کارشناسان ساير استان هاى کشور در صنايع پتروشيمى ماهشهر و منطقه نفتى عسلويه مشغول به کار هستند.
شهرهاى هويزه، بستان و سوسنگرد نيز به عنوان قطب کشاورزى جنوب استان و مناطق مرزى خوزستان از بى آبى و بى توجهى مسئولان رنج مى برند و اين بى توجهى موجب شده که مردم اين شهرها براى امرار معاش به کشورهاى همسايه مهاجرت اجبارى داشته باشند و به عنوان کارگر و ديگر مشاغل سبک مشغول به کار شوند.
شوشتر، دزفول، بهبهان
اين ۳ شهر از قديمى ترين شهرهاى استان خوزستان به شمار مى روند که آثار تمدنى پيش از تاريخ در آن ها بسيار ديده مى شود.
هنوز بخش هايى از مناطق شهرى اين شهرها از لوله کشى گاز محروم است، هنوز شهرک هاى اطراف اين شهرها از کمبود آب آشاميدنى سالم و فقدان لوله کشى آب شهرى رنج مى برند، هنوز مزارع وسيع نيشکر در اطراف شوشتر و دزفول تشنه اند و کارخانه هاى عظيم شکر به حالت رکود درآمده اند.
کارگران دائمى و فصلى نيشکر و صنايع جانبى آن هم چنان در بلاتکليفى به سر مى برند و براساس برخى گزارش ها حدود يک سال است که حقوق دريافت نکرده اند.
نخلستان هاى وسيع بهبهان هم چنان از بى مهرى متوليان کشاورزى رنج مى برند و مردم صبور دزفول که در همسايگى سد عظيم «دز» هستند از کمبود برق و آب کشاورزى در عذابند.
مسجدسليمان، هفتگل، ايذه، باغملک
اين چهار شهر که شهرهاى عشايرنشين استان خوزستان هستند بيشتر به شهرهاى فراموش شده مى مانند.
اولين چاه خاورميانه در سال ۱۲۷۸ شمسى در مسجد سليمان به نفت رسيد و اکنون «چاه نمره يک» به موزه اى کوچک تبديل شده که تمامى وسايل اوليه استخراج نفت در آن به نمايش گذاشته شده است. در بيابان هاى اطراف مسجد سليمان سفره هاى وسيع زردرنگ حکايت از ذخاير گوگرد در اين منطقه دارد و دکل هاى کوچک و بزرگ اطراف شهر نمايانگر مخازن عظيم نفت و گاز اين شهر است؛ مسجدسليمان شهرى است که هنوز بيش از ۵۰ درصد خانه هاى آن سنگى است و اگر بنگله ها (خانه هاى کوچک چوبى که انگليسى ها براى کارگران محلى و هندى ساخته اند) وجود نداشت به سختى مى شد فهميد که اين منطقه يک نقطه شهرى است. مسجدسليمان و هفتگل از پيش از انقلاب لوله کشى گاز بوده اند و در خانه هاى سنگى جايى به نام «آتشگاه» وجود دارد که در آن يک مشعل به طور دائمى مى سوزد، اما وجود لايه هاى آزاد گاز هواى شهر را به شدت آلوده کرده، بيمارى هاى تنفسى را به مردم شهر هديه داده است.
مردم اين شهرها همانند ساير شهرهاى استان خوزستان از کم ترين مواهب برخوردارند و بيکارى و فقر در اين شهرها باعث رنج مردم شده است، به ويژه اين که خشکسالى هاى اخير نيز موجب شده که دامدارى که حرفه اصلى عشاير اين منطقه است با رکود مواجه شود و مردم اين شهر با مشکلات اقتصادى روزافزون دست و پنجه نرم کنند.
ترحم لازم نيست
در اين بين «سيدشريف حسينى» نماينده مردم اهواز در مجلس شوراى اسلامى تمامى فريادهاى مردم خوزستان را در چند جمله اين گونه بيان مى کند: خوزستان نياز به ترحم ندارد، فقط حقى را که شايسته آن است مى طلبد، شهروندان خوزستانى مى خواهند بدانند علت اين همه تبعيض چيست؟ چرا ما مناطق محروم بايد تاوان پيشرفت و توسعه چند استان نورچشمى را بپردازيم؟
وى با طرح اين سوال که آيا وقت آن نرسيده که دين خود را به خوزستان پس از ۲۰ سال تاخير بپردازيم، خاطرنشان مى کند: مردم خوزستان گرفتار وعده هاى عملى نشده شده اند، آن ها فکر مى کنند «نگاه ويژه به خوزستان» تنها يک شعار و بهانه اى براى پر کردن اوقات پشت تريبون است.
«حسينى» با اشاره به وضعيت وخيم کارون مى گويد: منبع تامين آب آشاميدنى مردم خوزستان، کارون است که به بزرگ ترين استخر فاضلاب تبديل شده است و آلوده بودن آن، سلامت مردم اين استان را با خطر مواجه کرده و هيچ کس جوابگو نيست.
وى همچنين از حذف شهرهاى استان خوزستان از فهرست مناطق محروم انتقاد مى کند و مى گويد: کدامين افزايش شاخص زندگى و معيشتى در اين شهرها اتفاق افتاده است؟ و اکنون ديگر چه انگيزه اى براى خدمت کارکنان و معلمانى وجود دارد که در سال ۶ ماه گرما، ۱۲۰ روز گرد و خاک و ديگر مشکلات را تحمل مى کنند.
اين نماينده مجلس در ادامه به مشکل گرد و غبارهاى اخير اشاره مى کند و مى گويد: آرزوى اين روزهاى مردم خوزستان رسيدن گرد و خاک به تهران است تا شايد مسئولان به خاطر مرکزنشينان رحمى به حال مردم خوزستان کنند. از قول مردم استان هاى جنوبي، از قول کودکان معصومى که به انواع بيمارى هاى تنفسى مبتلا شده اند و از قول دليرمردان شيميايى دفاع مقدس که با رنج نفس مى کشند، به همه کسانى که مى توانستند کارى کنند و نکردند مى گوييم در آخرت همه ما شرمنده اين مردم خواهيم بود.
«حسينى» ادامه مى دهد: از کدام مشکلات بگويم؟ از پرونده مفاسد اقتصادى موسوم به «سادات» بگويم که با داشتن ۱۲۰ هزار شاکى و مالباخته، بعد از ۵ سال همچنان بلاتکليف است؛ از نگرانى کارگران تصفيه شکر، لوله سازى اهواز، توسعه نيشکر و يا لوله سازى خوزستان بگويم که ۱۵ ماه است حقوق نگرفته اند و براى مسئولان آن قدر عادى شده که بى تفاوت از کنار آن مى گذرند؛ يا از زنان و مردانى بگويم که در خوزستانى که بر دريايى از ثروت خوابيده است، بن چهار عدد نان بين آن ها توزيع مى شود. آرى بن چهار عدد نان، يعنى فقر يعنى بيکارى.
اين نماينده مجلس تاکيد مى کند: تراژدى دردناکى است مظلوميت نقطه به نقطه خوزستان، محروميت از همه سوى خوزستان جارى است، فرقى ندارد منطقه «فالح» در ايذه يا«کوت شيخ» در خرمشهر، «منصوره» در شادگان يا «رفيع» در دشت آزادگان، «سرآسياب» در باغملک يا « کوى علوى»، «حصيرآباد» و «کوت عبدا...» در اهواز باشد.
عضو مجمع نمايندگان خوزستان اضافه مى کند: داستان معضلاتى چون بى آبي، بيکاري، اعتياد، فقر گسترده، تبعيض و بى عدالتي، پارتى بازى در سازمان هاى دولتي، استخدام نيروهاى غيربومي، انتقال آب از خوزستان و نبود بهداشت و دهها محروميت ديگر، واقعيت خوزستان امروز است.
«حسينى» ادامه مى دهد:ايجاد امنيت سرمايه گذاري، ايجاد و توسعه صنايع تبديلى کوچک، حمايت از کارخانه هاى صنعتي، توجه به افزايش سطح زير کشت محصولات کشاورزى و اجراى کامل قانون نظام صنفى کشاورزى ازجمله عواملى است که مى تواند براى توسعه استان موثر باشد.
نماينده مردم اهواز در مجلس شوراى اسلامى با اشاره به اين که مردم هم چنان در انتظار تحقق وعده هاى دولت هاى پيشين و فعلى هستند تاکيد مى کند: اگر در اين رنج نامه از مشکلات موجود سخنى بر زبان رفت، دليل بر اين نيست که بگوييم هيچ کارى در استان انجام نشده، اما آن چه که انجام شده و آن چه برجاى مانده قابل قياس نيست.
دهمین سالگرد درگذشت احمد شاملو بیانیه ی کانون نویسندگان ایران
• برای گرامیداشتِ یاد احمد شاملو، شاعر بزرگ آزادی، روز ۲ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۴ بعدازظهر آرامگاه او را گلباران میکنیم ...
هرگز از مرگ نهراسیدهام
اگرچه دستاناش از ابتذال شکنندهتر بود.
هراسِ من - باری- همه از مردن در سرزمینیست
که مزد گورکن
از بهای آزادیِ آدمی
افزون باشد . . .
یک دهه از سکوت سرشار از ناگفتههای شاعر سترگ ما، بامداد شعر معاصر ایران، میگذرد؛ و ما هنوز همچنان همه در انتظارِ چیدن سپیدهدم آزادی و عشق و انسان از لابهلای عاشقانهها، شبانهها، سرودها، غزلهای ناتمام، هجرانیها و دیگر نجواهای او روزان و شبان را یکی پس از دیگری در نبودِ او تجربتی مکرر داریم.
شاعری که عشق مضمون اصلی آثار اوست، سرایندهی ستایشگرِ عشق به انسان، آزادی و عدالت اجتماعی. شاعری که هماره ستیز بیامان با آزادیکُشی، اختناق و سرکوب جوهرهی کلام اوست، و سالیان خود همه به پاسداری از حرمتِ قلم و بیان سپری کرد.
حتی عنوان آثار و اشعار شاملو از دغدغههای بیدریغ او- عشق، آزادی، انسان، بهروزی مردم و ارزشهای انسانی- حکایت دارد: آهنها و احساس (۲۹-۱٣۲۶) که در لهیب آتش برافروختهی فرمانداری نظامی وقت ضبط و سوزانده شد؛ مرثیههای خاک (۱٣٣۰) که بارها به تیغ سانسور گرفتار آمد و، شرحهشرحه از دلِ خاک، جوانههای آن در سبکِ نوِ هوای تازه (٣۵-۱٣۲۶)، باغ آینه (٣۹-۱٣٣۶) و لحظهها و همیشه (۴۰-۱٣٣۹) سر برمیآوَرَد و او را در مقام شاعری بزرگ برای همیشه در پهنهی سخنسُفتهگی و سخنسنجی جاودانه میسازد.
آنگاه عشق و انسان و آزادی بار دیگر در پیکر آیدا در آینه (۴٣-۱٣۴۱)، آیدا، درخت و خنجر و خاطره (۴٨-۱٣۴۵)، ققنوس در باران (۴۵-۱٣۴۴)، مرثیههای خاک (۴٨-۱٣۴۵)، شکفتن در مه (۴۹-۱٣۴٨)، ابراهیم در آتش (۵۲-۱٣۴۹)، دشنه در دیس (۵۶-۱٣۵۰)، ترانههای کوچک غربت (۵۹-۱٣۵۶)، مدایح بیصله (تا ۱٣۶۹)، در آستانه (۷۶-۱٣۶۴)، و حدیث بیقراریِ ماهان (۷٨-۱٣۵۱جلوه میکند و به اوج کمال و شکوفایی میرسد.
اما شاملو، در کنار این همه، از طریق پلِ ارتباطیِ زبان به مرزها و عرصههای ادبی و زبانیِ فرهنگهای دیگر نیز ره میپوید و بر مخاطبان و علاقهمندان راه مینماید: غزلِ غزلهای سلیمان را بازسرایی میکند، هایکوهای ژاپنی را به ارمغان میآورد، از زبان لنگستون هیوز اعماق سیاه آفریقا را درمینوردد و دردها و رنجهای تاریخی آن را با صدایی رسا فریاد میزند. ترانههای میهن تلخ را از زبان یانیس ریتسوس و دیگر گرفتارآمدگانِ حکومت سرهنگان یونان بیان میدارد؛ و از زبان گارسیا لورکا در ترانههای شرقی افشای چهرهی قدارهبندان و پاگونبهدوشها و مرتجعان را بازمیسراید. در تمامی این آثار گویی تمهیدی اندیشهورزانه در کار است تا این شرایط را با اوضاع زادبومِ خویش همخوان بیابد و به بازسرایی آنها بنشیند، ناگفتهها را از دل سکوت طولانیِ مارگوت بیکل بیرون بکشد و به چیدن سپیدهدمان عشق و آزادی برخیزد.
شاملو شعر را برای مردم میسرود، مردمی که ستمبارهگان و زورمداران هماره در درازنای تاریخ تسمه از گردهی آنان کشیدهاند و ردّی طولانی و عمیق از زخمهای شلاق بر گونهها و پشت آنان نهادهاند؛ پس به افشای ستم و سیاهی دست برآورْد. شاعری که هرگزش هراس از مردن به اقلیم او راه نبود مگر «مردن در سرزمینی که مزد گورکن از بهای آزادی آدمی افزون باشد»؛ شاعری که فقر را بهدرستی نقطهی پایان هر گونه شرف و عزت میدانست: "دریغا که فقر چه بهآسانی احتضارِ فضیلت است"، اما هرگز "نوالهی ناگزیر را گردن خم نکرد."
"نان را در سال بیباران"، چون یارانه، "جُلپارهیی به رنگِ بیحرمتِ دلزدگی و به طعمِ دشنامی دُشخوار و آغشته به بوی تقلب" میدید؛ هم از اینرو ترجیح میداد چنین نام و "نانی را هرگز نبوید و نپوید و نچشد، و گرسنه به بالین سرنهادن را گواراتر از فرو دادن آن" میدانست. ستم و خودکامهگی را نیز احتضار و مرگِ آزادی و انسانیت میخوانْد؛ و این همه را مایهی نکبت و حقارت و وهنِ انسان! زیرا انسان نزد او چنان جایگاهی داشت که بهصراحت سرود:
در غیابِ انسان
جهان را هویتی نیست !
پس گریهی سلاخانِ دلسپرده به قناریهای کوچک و به مسلخِ بردنشان، و کبابِ قناری بر آتشِ سوسن و یاس در معرکهی دستافشانی و پایکوبی و گردنفرازیِ پس از پیروزی را دگرگونه سرودی ساخت زیبِ اِفشای سیمای کریه و صدای انکرِ ستمکاران و سیاهاندیشان. گرچه با خشم و درد حتی "کریه" و "انکر" را صفاتی ابتر میدانست زیرا بهتنهایی گویای خونتشنگیِ آنان نیست، گویی برای توصیف دقیقِ آنان باید همهی واژههای پلشت را به خدمت گرفت!
در تعریض به نابکاران تاریخ که خود را دوستدار و مهرورز و غمخوارِ مردم معرفی میکنند، "دوست داشتن" را "بسودهترین کلام" میدانست و معیار سنجش انسانها را "آنچه دوست میدارند:"
رذل
آزارِ ناتوان را
دوست میدارد
لئیم
پشیز را و
بزدل
قدرت و پیروزی را
پس بیهُده نیست که "دهانِ بسته" را حکایتِ وحشتِ فریبکار از لو رفتن، و "دستِ بسته" را بازداشتنِ آدمی از اعجازش میدید، اما خونِ ریخته را حرمتی به مزبلهافکنده و مابهازای سیرخواریِ شکمبارهگان و رجالهگانِ قدرتمدار.
. . . و از نگاه او، در هجوم درد و اندوه، شادیِ لبخند تنها بهرهی کسانی بود که بزرگترین جا را به خود اختصاص نمیدهند و جای کافی برای دیگران دارند، و کلام و کلمهی عفو بر زبانشان جاری است.
برای گرامیداشتِ یاد احمد شاملو، شاعر بزرگ آزادی، در دهمین سالگرد درگذشت او، روز ۲ مرداد ۱٣٨۹ ساعت ۴ بعدازظهر آرامگاه او را گلباران میکنیم.
کانون نویسندگان ایران
٣۰ تیرماه ۱٣٨۹
تأ ملی بر مسئله رهبری جنبش سبز در ایران
بخش چهارم ( پایان ) سه شنبه ۲۹ تير ۱۳۸۹ - ۲۰ ژوييه ۲۰۱۰
کاظم رنجبر
[Image] Kazem.randjbar@yahoo.fr
چرا جامعه شناسان دین را عامل از خود بیگانگی فرد (Aliénation) می دانند ، وکا رل مارکس دین را افیون توده ها می نامد؟
«...» دین، آه و حسرت مخلوق درمانده است.
دین،روح دنیای فاقد عاطفه است.
همچنانیکه ، دین ،عقل و شعور دنیائی است ،
که خود آن دنیا ،فاقد عقل و منطق است.
دین افیون توده ها است .
- نقل از، نقدی بر فلسفهً حقوق هگل .از کارل مارکس .سال 1844-ترجمه از زبان فرانسه.(ماًخذ 1)
متفکرین متعددی، جوهر دین را بر رفتار تعبد وبندگی انسان می دانند. دین در واقع مظهر رابطه با ور انسان ها، با موقعیت سلطه گری خدایان است.اعلان ده فرمان ( نوعی از فرامین قطعی،که امکان بحث و تفحص را کاملأ منع کرده است ) در تورات ، کتاب عهد عتیق ، و دخالت های مکرر خدای یکتا پرستان برای راهنمائی انسان به صراط مستقیم ، بر این اصل ، یعنی تعبد و بندگی انسان تاًکید می کند.امٌا نقل کتاب های دینی ،و داده های تاریخی ، به ما نشان می دهند، که انسان ها در مقابل این دستورات و فرامین «الاهی»، همیشه و بطور دائم ، قوانین و فرمان های خدایان شان را زیر پا گذاشتند. داستان انسان ها با خدایان شان ، بمانند «بازی گربه با موش » است .دستور تابعیت ودر قید فرمان خدا بودن، ونافرمانی و زیر پا گذاشتن دستورات خدا از طرف بشر ،این سئوال را پیش می کشد :آیا دین به معنی حقیقی ، آزادی های فردی انسان را به قید و بند ،نمی کشد؟همین طوری که مخالفان سرسخت دین ، اعلام می دارند،که آیا دین ، شکلی از خود بیگانگی انسان نیست؟
فیلسوف آلمانی متخصص الهیات لوتر، رودلف اتو (Rudolf Otto -1869-1937 )، جامعه شناس فرانسوی امیل دور کهایم (Durkheim-1858-1917ٍEmile ) ، میرسیا الیاد (Mircea Eliade-1907-1986) فیلسوف و مورخ و متخصص تاریخ ادیان و اساطیر دینی ،مجارستانی الاصل ،همچنین سایر متفکرین در رابطه با خصوصیات اصلی دین بطور مشخص و روشن بر این عقیده اند : مقدس و قدسی دانستن ، وستایش همراه با ترس ،و اعمال وآداب ایکه در رابطه با باورهای دینی و شخصیت های مقدس ،مرتبط هستند، نشانه ای از بیان احساسات شخصی و اجتماعی می باشند. مشاهده اجرای احکام دین ، در چنین ابعاد عقیدتی و اجرائی ، در واقع ، قبول انقیاد و تبعیت و اطاعت است . (به عنوان مثال ،مراسم حجً برای مسلمانان جهان ،و یا، مراسم عزا داری عاشورا،برای پیروان مذهب شیعه نشانه ای از بیان احساسات اجتماعی و شخصی مسلمان و پیروان مذهب شیعه است .تاکید از نویسنده)
بدون شک باید یاد آوری کرد ،که این تصویر از دین ، با ادیان توحیدی گره خورده است.
ادیان توحیدی ،چون یهودیت و بعدآ مسیحیت،(و اسلام ) ، در مبارزه قاطعانه شان علیه ساحری و جادوگری ، زمینه رشد آلترناتیو ی را، که لازمه خرد گرائی است ، فراهم نیاوردند، به همین جهت نیز، بنا به عقیده نظریه پردازان «از خود بیگانگی »، همین امر ، زمینه از خود بیگانگی انسان از طریق دین را فراهم آورده است.
درحقیقت ،رابطه مخصوص که انسان در باور های خود ، با خدایان ، یا ارواح ایکه مظهر سحر و جا دو ،و دارای قدرت مافوق طبیعی هستند،چندان شبیه تسلیم شدن و واگذاری خود به خدایان و ارواح ، نیست. بلکه این جادوگران ( همچنین روحانیون ) هستند،که خود را ، به نوعی نماینده خدا ، وقدرت های ماوراء طبیعی ، بر مردم (ساده اندیش و بیسواد –تاکید از نویسنده )تحمیل می کنند.همچنانیکه مارسل موس (Marcel Mauss-1872-1950 ) استاد مردم شناسی فرانسوی تبار ، در آثارش نشان داده است ، «...» جادوگری قبل از هر چیز ، از هوی و هوس انسان ها ناشی می شود ،انسان تلاش می کند که خود را ، از قدرت و انقیاد قدرت های طبیعی خلاص بکند ،و یا رحم و شفقت قدرت های طبیعی را نسبت به انسان برانگیزاند. ( مثل خواندن نماز باران در خشک سالی ها، دعا ونذر و احسان برای شفای بیما – تاًکید ازنویسنده ) ولو اینکه این قدرت های ماوراء طبیعی ،هرگز در انقیاد جادوگران وانسان ها قرار نمی گیرند. اگر بندگی انسان ، در محتوی دین نهفته است ، و بوسیله باور های دینی او اظهار وجود می کند، به عبارت دیگر ، آنچه را که به عنوان «از خود بیگانگی » به دین نسبت می دهند، در حقیقت این چیزی نیست ، جز از خو بیگانگی انسان ، که از طریق حیات اجتماعی ، به خودش تحمیل می کند. بنا به گفته فیلسوف آلمانی ، لودویک فئورباخ ،(Ludwig Feuerbach-18041872 )انسان عوض اینکه خود را مقید به مقدسات بکند، بیشتر در قید و بند جامعه ایست ، که در آن زندگی می کند. از منظر فئور باخ ، پرستیدن خدا از طرف انسان ، در واقع پرستیدن انسان بوسیله خود انسان است.
این اندیشه ، انعکاس قابل توجهی در دو بنیانگذار جامعه شناسی ، یعنی ، کارل مارکس ،و امیل دور کهایم ،گذاشت.دور کهایم ، پدر یک نظریه جامعه شناسی است ،که میتوان آنرا چنین خلاصه کرد :تفکر واندیشیدن در باره دین، چیزی جز تفکر واندیشیدن در باره خود جامعه نیست، منتها انسان ها ،کمتر به این اصل آگاهی دارند.از آنجائیکه زندگی اجتماعی ،بخاطر اجتماعی بودن آن یک اجبار والزام است ، لذا دین نمی تواند به غیر از تحکیم و اجبار وانقیاد ، چیز دیگری باشد.در جوامع ایکه ارزش های سنتی ،معیار ، تکلیف ،و حدود آنها را جامعه مشخص کرده است ، وجود نداشته باشند، دینی وجود نخواهد داشت.برای دورکهایم ، قبول دین در واقع ، قبول این قیود و رسوم هستند.و اضافه می کند و می گوید:وجود قید وبند و اجبار ، لزومأ منبع از خود بیگانگی انسان نیست.
فئور باخ می گوید:از اینکه انسان احساس وابستگی و عدم آزادی در رفتار و گفتار خود می کند ، این چنین احساس ، پایه و زیر بنای دین را تشکیل می دهد.و درست از این منظر است ،که مسئله از خود بیگانگی معنی و مفهوم خود را پیدا می کند.این همه اعمال و قید و بند،که باعث احساس عمیق از خود بیگانگی، بخاطر نبود آزادی های فردی ،و تحت انقیاد وسلطه نهاد های قدرت حکومتی بودن فرد،برای بیان علل آن ، کافی نیست. امٌا بوسیله کارل مارکس است ،که نظریه ، از خود بیگانگی فرد توسط دین، مایه گرفته،و گسترش پیدا کرده است.
نظریه مارکس بر یک اندیشه نسبتأ ساده بنیانگذاری شده است.مارکس می گوید :دین بمانند هر ایدئولوژی ، یک نوع ماسک و با ظاهر فریبنده است. دین در واقع روابط سلطه گرانه طبقه حاکم بر تودًه ملت را ،پنهان می کند.برای مارکس ، مذهب افیون توده مردم است.این افیون، توده مردم را درحالت خلسه ،و نشئه نگاه می دارد، تا بتواند ، روابط ظالمانه حاکم در جامعه ،و شرایط سخت زندگی را تحمل بکند.طبقه نخبه حاکم کشور ، می توانند با راحتی تودهً ملت را استثمار بکنند.تا روزیکه احکام دینی ، روابط ظالمانه را ، به عنوان دین و قوانین شریعت ، بر آن ها مشروعیت می بخشد،، همین حاکمان ، می توانند به راحتی ، توده های زحمت کش را ، استثمار بکنند.در عین حال تودهً مردم نیز، این سرنوشت را به عنوان خواست خدا ، قبول خواهند کرد.برای اینکه رهبران دینی ، شب و روز ، بگوش توده مردم (ساده ومعصوم )خوانده اند ، که درد و رنج زندگی خاکی را ، خداوند در آن دنیا، خیر و برکت و بهشت و سعادت ابدی خواهد داد.خوشبختی ابدی ،وازلی فقط در آن دنیا است.
در واقع ، دین را از دو طریق ، می توان ، از زاویه ، از خود بیگانگی ، مورد مطالعه قرار داد .
الف – دین را می توان ، از خود بیگانگی نامرئی ، دانست، که زیر پوشش ، احساس سبکی ،و راحتی و تحمل مشکلات زندگی روزمره ، بعضی افراد مئومن ، ناشی از ایمان به خدا، در خود احساس می کنند.( درست مارکس نیز ، از این منظر، یعنی احساس سبکی وراحتی دین باوران است که به دین نگاه می کند.)
ب - یا نظریه دورکهایم است ، که او بر این باور است ، وقتی که انسان مئومن و دین باور ، به دنبال اعمال خلاف قانون و اخلاق ، (تجاوز به جان ، مال ،و ناموس ، خیانت به زن خود ، شوهر خود ، انواع دروغ و حقه بازی ها، تاکید از نویسنده ) از خدا ، با گریه و زاری طلب بخشش می کند، یا پیش کشیش محل اعتراف می کند ،وبه دنبال این گریه و زاری ها ، احساس سبکی می کند، در واقع ، این احساس سبکی (که در واقع یک نوع خود فریبی و مردم فریبی است.تاکیداز نویسنده ) برای دور کهایم ، نوعی ، از خود بیگانگی انسان دین باور است . در واقع برای این نوع افراد ، دین به عنوان یک مهار ، یک طناب ، یک پوزه بند ،مانع رفتار حیوانی ، غیر اخلاقی بعضی انسان ها می شود. خصوصأ اینکه در این نوع رفتار های خلاف اخلاق و خلاف قانون ، مجرم ، بر این باور است ،که با رشوه دادن به آخوند ،و کشیش ، خاخام ،و سایر مدعیان نماینده خدا ، میتواند خودرا از عذاب وجدان راحت بکند!!! بی جهت نیست که آخوند های حرفه ای چنین دکانی را قرنها باز کرده اند . نماز و زوزه می قروشند ، مال حرام را با گرفتن حق خود حلال می کنند. بهترین نمونه این حقه بازی ها ، جریان دزدی ها و کلاهبرداری های شهرام جزایری ، در جمهوری اسلام ناب محمدی آقای خمینی بود ،که عین گفته حجت الاسلام مهدی کروبی «شیخ اصلاحات را این جا ، نمونه می آوریم .«...» ،روزی که آبروی شهرام جزایری از پرده بیرون شد ، جناب کروبی تنها کسی بود ، که از میان دریافت کنندگان رشوه حق البوق ، با سربلندی اعلام کرد ،که پول از تجاٌر و ثروتمندان گرفتن توسط آخوند ها ، شیوهای مرضیه و قدیمی است ، اگر او 750 ملیون تومان ا ز جزایری گرفته ، خود آقا نیز دو برابرش را گرفته و بقیه هم گرفته اند و می گیرند،که گرفتن وجوهات حق مسلٌم مجتهدان است ( ماًخذ 2)
دااین نوع دزدی وکلاهبرداری های شرعی را شما ، براحتی می توانید ، در تمام ادیان و رهبران بالا مقام آن ادیان ملاحظه بکنید . در صورتیکه ، بنا بگفته فیلسوف معروف عصر روشنگری فرانسه ، شارل منتسکیو،(Charles-Louis Montesquieu-1689-1755 ) تقوی و فضیلت ، پایه و ستون اساسی دموکراسی است.
برای جامعه شناس معاصر ایتالیائی ، متخصص جامعه شناسی ادیان ،Enzo Pace،از خود بیگانگی ، لزومأ همراه با احساس و درد و رنج نیست، چه بسا ، شخص با رضایت کامل ، قدم بر« ازخود بیگانگی » می گذارد، و آنرا مایه شکوفائی و رشد روحی واخلاقی – روانی خود می داند.فرقه های مختلف مذهبی ، چه در یهودیت ،مسیحیت ، اسلام ،پیروان بودا ، کنفسیوس ، ، همراه با حرکات یوگا (yoga) ، زهد و چله نشینی ،روزه گرفتن های طولانی ، بریدن از جامعه ، زیستن در صومعه ها، چه بسا ، این نوع انسان ها ، در داخل چنین گروها احساس راحتی و آرامش می کنند.منتها ورود به این فرقه ها ، در ابتدا ، بخاطر زخمهای روحی درونی ،و مسائل روانی فرد است، و فرد بر این باور است ،که در این محا فل و صومعه ها ، زاویه نشینی ها ، به آرامش روحی و روانی دست خواهد یافت. بعلاوه ، اغلب مشاهده شده است ، که رهبران این نوع فرقه ها ، از ضعف روحی و روانی پیروان خود اغلب سوء استفاده های ما لی و جنسی می کنند. گزارش های پلیس در کشور های دموکراتیک ، این نوع سوءاستفاده های روسای فرقه های مختلف را ، تائید می کنند. آخوند های زن باز ، با صیغه های متعد ،و 4 زن رسمی ، و زنان متعدد امامان ،اظهر من الشمس است. (کاش ملت ایران ، تعداد زنان عقدی وصیغه آیت الله ها و حجت الاسلام های رنگارنگ ، با عمامه های سفید و سیاه را می دانستند ، آن موقع می فهمیدند که چرا این حضرات مخالف رشد و بلوغ عقلی ، علمی ، اجتماعی زن و دختر مسلمان در جامعه هستند.تاکید از نویسنده )
برای جامعه شناسان ، ادیان معتبر دنیا نیز ، در ابتداء فرقه های کوچکی بودند ،که رهبر فرقه ، با نبوغ و استعدادو سیاست های زیرکانه و مدٌبرانه خود ، بعضأ همراه با جنگهای خونین ، باور ها ی دینی خود را ، بر گرو ها و ملل مغلوب ، تحمیل کرده اند.ایرانیان با شمشیر آخته یمانی عرب ، در طول بیش از دو قرن اشغال ایران ، مسلمان شده اند .
* * * *
جنبش سبز و روند تکاملی آن در بطن جامعه امروز ایران.
جوامع بشری ، یک عنصر زنده و پویا ،و همیشه در حال تحول و تکامل هستند.چه بسا عواملی سیر و روند این تکامل را ، زمانی به تاخیربیاندازند و مانع رشد طبیعی و منطقی آن بشوند.نمونه های بسیاری را می توان در تاریخ مشاهده کرد. یونان باستان ،که در بخشی از اروپا ، زمانی مهد دموکراسی قدیم بود ، قرنها ، در جهل و خرافات مسیحیت ارتدکس ، وقدرت کشیشان اسیر گشت و سیر قهقرا و انحطاط را طی نمود .همین سیر قهقرا باعث شد که امپراطوری عثمانی ، کنستانتینبل (استانبول فعلی ) را در سال 1453،و آتن را در سال 1458، به تصرف خود در آوردند.همین یونان و آتن تا سال 1830، زیر سلطه عثمانی ها بود.به عبارت دیگر یونان مهد دموکراسی مدت 4 قرن زیر سلطه استبداد عثمانی ها بود.
در باور های جامعه ایران ، بعد از به قدرت رسیدن صفویه ،و تحمیل دین شیعه با شمشیر آخته کلب علی (عنوانی که شاه عباس بخود داده بود )، مردم ساده اندیش غرق در خرافات ایران ، بلاخره ، در پایان قرن بیستم ، امام سیزدهم ،و حکومت عدل علی آیت الله خمینی را به چشم دید .گرچه ملت قیمت بس سنگینی را ، برای شناخت ماهیت و ذات آخوند حکومتی پرداخته است و هنوز هم می پردازد،امٌا باوجود این ،امروز ، تمام هستی بود و نبود این ملت و مملکت ، بر سر دو راهی قرار گرفته اند .
وقتی که نظام ابتر جمهوری اسلامی ، در جٌو احساساتی و انقلابی 1357، همراه با ترور و اعدام ، به رهبری آیت الله خمینی و همپالگی «روشنفکران ملی - مذهبی » همراه با اصل ولایت مطلقه فقیه باز مانده از اندیشه های مرتجع ترین جناح روحانیت در انقلاب مشروطیت ، یعنی شیخ فضل الله نوری مدافع مشروعیت در مقابل مشروطیت حاکم شد، استدلال و منطق روحانیون حکومتی ، همراه با ایده ئولوژی دلالان ملی - مذهبی و روشنفکران ناب اسلامی با تئوری غرب زدگی ، و مبارزه با مظاهر غرب ، منجمله دموکراسی غربی !!!این بود ،که چون مذهب شیعه ، مذهب اکثریت ملت ایران است ، لذاحکومت باید در دست روحانیون شیعه و در راستای قوانین مذهب شیعه علوی در نظام «جمهوری اسلامی »، متبلور بشود!!!
خود این اندیشه با اصل معنی و مفهوم جمهوریت از منظر فلسفه سیاسی ، کاملأ در تضاد است.جمهوریت نظام حکومتی است ،که امور و اداره توده مردم مقیم در یک جغرافیای طبیعی و انسانی را، توسط نمایندگان منتخب آن مردم ، برای مدت معلوم ، و مسئول در مقابل همان مردم ،عقلانی و منطقی می داند . در جمهوریت ،اصل بر احترام به کرامت انسانی ،برابری حقوق انسان ها بدون تبعیض قومی ، نژادی ، جنسیتی ، فرهنگی و مذهبی نهفته است.در جمهوریت ، انسان طبقه یک و طبقه دو و طبقه سوم ،و جود ندارد.به صرف اینکه یک عده ایرانی ، بنام روحانی ، مدتی تحصیلات دینی ، با اندیشه ها برخاسته از جامعه عشیره ای 14 قرن پیش کرده اند، در نظام جمهوریت ، چنین قشری ، فاقد امتیاز بوده و در مقابل قانون برابر با سایر احاد ملت هستند. ولو اینکه آیت الله جنتی علنأ از تریبون دولتی می گوید:البته که در ایران ، ایرانی درجه یک و درجه دو و درجه سه داریم !!! یا آیت الله ( آفت الله ) مصباح یزدی می گوید : وطن پرستی عین گاو پرستی است !!(ای کاش این آقا مشخص نیز می کرد ،که، آخوند پرستی معادل چیست؟).
وجود اکثریت عددی یک گروه اجتماعی در بطن یک جامعه ، امتیاز حقوقی از منظر حقوق طبیعی انسان ها ،(آزادی های فردی و اجتماعی ، برابری حقوق فردی و اجتماعی و فرهنگی ، مذهبی ، جنسیتی شهروندان ) به این اکثریت ،نمی دهد. وقتی ما ازارزش والای کرامت انسانی صحبت می کنیم ، این کرامت انسانی ، شامل تمام احاد ملت ایران ، در جغرافیای سیاسی وطن ما می شود. کشور ایران ، متعلق به تمام ملت ایران است، تا روزیکه یک فرد ایرانی ، یک گروه ایرانی ، در عمل و کردار و رفتار ، صادقانه مدافع استقلال و تمامیت ارضی ایران است، این فرد ،و یا اعضای این گروه ایرانی ، همچنانیکه در دفاع از وطن خود ، حتی جان خود را فدا می کند، همان اندازه نیز حق دارد ،که در اداره این کشور ، از طریق انتخابات آزاد ،در صورت داشتن استعداد ، شعور ،و علوم مربوط به سیاست و مدیریت کلان ، بالاترین مسئولیت اداره کشور را بر عهده بگیرد .این فرد ایرانی ، ممکن است زن و یا مرد، پیرو سایر ادیان و مذهب ،و یا اصلأ مذهب نداشته باشد.رابطه انسان دین باور ، رابطه فرد با خدای خود ، مسلمآ مورد احترام احاد ملت است ، اما در هزاره سوم، یک کشور و یک ملت 70 ملیونی را نمی توان با آداب ورسوم جامعه عشیره ای 14 قرن پیش عربستان ، اداره نمود و این آداب و رسوم را به زور سرنیزه ، تهدید به مرگ ،بر ملت تحمیل کرد .. اگر کسی این اصل و منطق را درک نمی کند، یا نادان است ، یا در جستجوی منافع شخصی ، خود را به نادانی زده است ،و یا در خدمت دشمنان ایران و ایرانی قدم برمی دارد.31 سال حاکمیت جهل و خرافات ، چپاول ، ریا و تزویر ، قتل و تجاوز به حقوق و کرامت انسانی شهروندان ایرانی توسط حاکمان مزوٌر ودین فروش،باید برای رهبران جنبش سبز ، تجربه ًآموزنده باشد. گرامی باد خاطرهً فروغ فرخ زاد ، که در دوبیت ، این چنین روشن و آشکار ،بزرگترین خطر یک جامعه ، یعنی ریا و تزویر ، دین فروشان را ، بر ملت ایران هشدار میدهد
پیشانی از داغ گناهی سیه شود ،
بهتر زداغ مهر نماز از سر ریاء
نام خدا نبردن از آن به ،که زیر لب ،
بهر فریب خلق ، بگوئی ، خدا ، خدا!.
به قلم : کاظم رنجبر ، د کتر در جامعه شناسی سیاسی .
پایان .
پاریس .16 ژوئیه 2010
- اقتباس بطور کامل ، یا به اختصار ، با ذکر نام نویسنده و سایت ، کاملأ آزاد است .
-------------------------------------------------- ماًخذ(1) در زبان فرانسه .
- http://www.lecavalierbleu.com/images/30/extrait_105.pdf
- ماً خذ (2) در زبان فارسی
-
- www.nourizadeh.com/archives/000974.php
- سایت آقای دکتر علی رضا نوری زاده . 1- تجزیه ایران ، با دخالت بیگانگان ، در راستای منافع قدرت های استعماری ، به گروهای قومی ، مذهبی .خوانندگان بخاطر دارند ،که آریل شارون ، نخست وزیر اسرائیل ، علنأ می گفت : ایران بدون سلاح اتمی هم ، برای اسرائیل خطر ناک است. 2- گذر از«جمهوری ابتر اسلام ناب محمدی خمینی » و استقرار نظام جمهوریت به مفهوم فلسفه سیاسی آن ،یعنی جدائی دین از سیاست.
دو شعر از اوکتاو یو پاز ترجمه احمد شاملو
|
روسپیگری شرعی و حلال
اعلامیه رسمی آستان قدس رضوی بسم ا لله ا لر حمن ا لرحیم آستان قدس رضوی جهت ارتقای فضای معنوی جامعهٔ و ایجاد شرایط مناسب روحی و آرامش خیال برای برادران زائری که در مدت زیارت حرم مطهر امام هشتم از همسر خود دور میباشند اقدام به بر گذاری مرکز صیغههای کوتاه مدت در جوار حرم رضوی نموده است. در این راستا از کلیهٔ خوا هران باکره مو منه که سن آنها بین ۱۲ تا ۳۵ سال است دعوت به همکاری مینماید . هر یک از خوهران بر اساس قرارداد ۲ سالهای که با آستان قدس رضوی منعقد مینمایند موظفند که ماهانه حد اقل ۲۵ روز به صیغه برادران زوار در آیند. مدت قرار داد جزو سابقه اشتغال متقاضی محسوب میگردد مدت هرصیغه از ۵ ساعت تا ۱۰ روز متغیر میباشد . مبلغ پرداختی بابت هر صیغه بدین صیغه های ۵ ساعته: ۵۰۰۰۰ تومان محل سکونت خود را حد اکثر تا ۳۱ اردیبهشت ۱۳۸۹ به آدرس ذیل ارسال نمایند(توجه : برای خوهران کمتر از ۱۶ سال رضایت رسمی پدر یا جد پدری یا عمو الزامی میباشد ) : http://www.aqrazavi .org |
حجم صادرات غيرقانونی به ایران: ۱۲ ميليارد دلار
|
یک دولتِ گفتگو گفتگوی ورنر پیکر با ایلان پایه
مترجم: رضا پایا
موضوع مصاحبه: بحران «صهیونیسم چپ»، ضرورت تغییر رژیم در اسرائیل و ابداع دولتی واحد و دوملیتی در سرزمین فلسطین! |
برای سرکوب جنبش، دارند به استقبال جنگ می روند!
| |
نگاهی انتقادی به ساخت یابی زبانی نزد اصلاح طلبان دینی
نگاهی انتقادی به ساخت یابی زبانی نزد اصلاح طلبان دینی / عقلانیت توحیدی در کارزار فهم مشترک زبانی
ویکو فیلسوف ایتالیایی، چرخه تاریخ را به سه دوره ی بازگشت پذیر تفکیک می کند. دوره ی اسطوره ای یا دوره ی ایزدان، دوره ی هیراتیکی یا کاهنی و دوره ی دموتیکی یا عامه ی مردم. در دوران نخست که دوران پیشا افلاطونی است، زبان کارکردی شاعرانه یافته بود. واژگان را برخوردار از نیرویی ذاتی می پنداشتند و زبان را حائز قدرتی جسمانی. نمونه های بارز این رویکرد را در آثار هومر چون ایلیاد و ادیسه می توان بازیافت. اما مرحله ی دوم که با آثار افلاطون آغاز می شود، وضعیت متفاوتی را از خود برجای می گذارد. مرحله ی هیراتیک یا کاهنی که تاثیر ویژه ی خود را بر زبان نیز آشکار می کند. در این مرحله زبان دیگر آن شاعرانگی گذشته را ندارد، کمتر جسمانی است و جنبه های جدلی، مجازی و قیاسی می یابد. زبان در این دوره پیوسته می شود و کارکرد جادویی واژگان، جای خود را به نوع توالی و ترتیب خطی زبانی می دهد. در این دوران است که انسانها نسبت به کارکردهای چندگانه ی زبان آشنا می شوند و چندگانگی کارکرد زبانی، با خود ابهامی مستتر نیز به همراه می آورد. این دوران زبانی، مصادف با ظهور دو دین مسیحیت و اسلام می شود و از این روی، متالهان مسیحی و مسلمان، دستگاه معرف شناختی خود را برپایه ی این شیوه ی قیاسی قرار می دهند. قیاس به منزله ی نوعی استنتاج از صغری و کبری وحی، در میان مفسران و شارحان این دو دین به وفور خود را نشان داده است. این تفسیر بیش از آنکه از ذات ایزدی واژگان منسوب به پروردگار برآمده باشد، نوعی وضعیت زبانی است که از کارکردهای مجازی و تمثیلی زبان بهره می جوید. نورتروپ فرای این موضوع را بخوبی بیان کرده است:« درباره ی زبان قیاسی نظر بر این قرار گرفت که زبان فریضه ی مذهبی است، جوابی است کلامی به وحی که کلام خداوندی است. برای این منظور شکلی از اشکال قیاس لازم بود، والا حقیقتی پیدا نمی شد که بتوان به جای آن زبان انسانی گذاشت»
اما در عین حال، این زبان که خود را واکنشی در برابر کلام الهی می دانست که بایستی شاعرانگی و رمز و راز کلامش رمزگشایی شود، با مشکلات بزرگی هم روبرو بود که بعدها به یکی از اصلی ترین مایه های نقد زبان مجازی عالمان دینی بدل شد. مساله این بود که آیا استدلال قیاسی آنها، راه به چیز جدیدی می برد و سخن تازه ای با خود دارد؟! آیا در نهایت همه چیز به نوعی بازی زبانی نمی ماند. فرای این موضوع را در «کتاب مقدس و ادبیات» بررسی می کند و می نویسد:« تلقی قیاسی از زبان، برای تمایز وجود از لاوجود، معیاری به دست نمی دهد. به لحاظ دستوری و منطقی و نحوی، تفاوتی بین شیر و اسب تکشاخ وجود ندارد: بحث وجود واقعی، وارد حوزه ی ترتیب لغات از حیث لغت بودن نمی گردد. اگر هم چنین شود، بین استدلال و توجیه تفاوت واقعی در کار درنمی آید، چون در هر دو شیوه، کلمات را به طور یکسانی مرتب می کنند. با معیارهای بیرون از کلمات است که می توان این تفاوت را برقرار کرد، و نخستین معیار از این معیارها لازم است معیار «چیزها» یا اشیا موجود در طبیعت باشد»
————————————————————————————————————————
واژه هایی که این روزها اصلاح طلبان دینی در سطح متفکران و کنشگران سیاسی به کار می برند، مناقشاتی را با خود به همراه داشته است. ترکیباتی چون «اسلام رحمانی» یا «عقلانیت توحیدی»، که می رود در کنار تعابیر مختلف جای خود را در حوزه ی نظریه پردازی دینی باز کند. حال آنکه این عبارت سازی ها تا چه اندازه ای واکنشی اند و تا چه اندازه ای از بن مایه های نیرومند نظری برخوردارند، در ادامه مورد ارزیابی قرار خواهد گرفت؛ اما شاید آنچه طرح نمودنش ضروری تر به نظر رسد، بنیان مفهوم سازی در تشیع است. اگر معیار خوزه کازنووا برجسته ترین جامعه شناس دین را در عصر حاضر مبنی بر شباهت های قابل توجه اسلام شیعی و کاتولیسیسم بپذیریم، از این روی می شود بر سر کارکردهای مشترک زبانی این دو نیز سخن گفت. تاکید هر دو بر نوعی تفسیر دینی مبتنی بر ساخت واژگانی است و از این روی فقه بیش از آنکه نوعی روزآمدسازی متون مقدس باشد، نوعی رمزگشایی ساخت زبانی است. اما مساله این است که آیا این رمزگشایی از ساخت زبانی، تنها در ساخت زبان باقی می ماند، یا در دنیای واقع بر واقعیت پدیده های حقیقتا موجود نیز دلالت های راهبردی دارد؟
این پرسش را شاید بشود با بررسی نمونه های متاخر به پاسخ مطلوب خود رساند: «عقلانیت توحیدی»؛ این چگونه عقلانیتی است و نسبت عقلانیت با توحید در چیست، در میان قرائت های گونه گون از عقلانیت و توحید، که خود به تنهایی در نزد دینداران نیز مناقشه برانگیزند، چگونه می توان این دو را در کنار هم نشاند؟ آیا همجواری واژگان تنها به صرف برطرف کردن نوعی حداقل های زبانی پذیرفتنی و پویا است یا آنکه همجواری زبانی برای تاثیرگذاری بر وضعیت موجود پیرامونش بایستی از نوعی همجواری عینی و دارای نشانه های تاریخی-کارکردی نیز باید ریشه گیرد؟
این پرسش ها پیش از هر مساله ی دیگری، در مواجهه با ترکیب هایی به ظاهر مطبوع اما از منظر ساخت زبانی نارسا، خود را می نمایانند. وقتی با ترکیبی چون عقلانیت توحیدی روبرو می شویم، اگر اندکی با جامعه شناسی معاصر آشنایی داشته باشیم، به یاد تعابیر هابرماس خواهیم افتاد که کنش را در دو نمود « ابزاری» و «ارتباطی» مورد بررسی قرار داده است. عقلانیت مطلوب دنیای معاصر که خود را در برهم کنش های ارتباطی نشان می دهد، با آنچه داشتن گزاره هایی کلی درباره ی واقعیت از طریق زبان نامیده می شود پیوند هایی دارد. رابرت هولاب در کتاب خود درباره ی هابرماس، «نقد در حوزه ی عمومی»، این رویکرد هابرماس در تبیین انواع کنش را، با تلاش های ویکو در قرن هیجدهم، دارای قرابت های نزدیکی می بیند. بگذارید ابتدا بطور خلاصه این دو را معرفی کنیم:
کنش ابزاری: کنشی که در امتداد ابزارهای خاص و قواعد کار تنظیم می شود و مسیری یکسویه را به سمت نیل به هدفی مشخص و از پیش تعیین شده می پیماید. از نظر هابرماس عقلانیت مروج این نوع کنش، بر تحریف های زبانی و بصری که بویژه از جانب رسانه ها ترویج می شود استوار است.
کنش ارتباطی: رسیدن به وضعیتی که برهم کنش در راستای رسیدن به وضعیتی تفاهمی و بدون دخالت عوامل بیرونی امکان پذیر گردد. در این وضعیت است که انسان ها تلاش می کنند واقعیت بیرونی را با برقراری نوعی تماس و همکاری پیوسته ی انسانی برسازند. هابرماس بر این باور است که انسان ها در کنش ارتباطی، بجای بهره گیری از رویکردهای ابزاری، بایستی از خود زبان بهره گیرند. اما تعبیر او از زبان، ابزار شدگی زبان در راستای تحریف واقعیت را برنمی تابد و معتقد است برای آنکه زبان بتواند کارآیی داشته باشد، فهم مشترک بنیادی در مورد مفهوم اجزای زبان ضروری است.
«فهم مشترک از زبان»؛ این جان مایه ی اصلی باور هابرماس درباره ی عقلانیت برساخته از کنش ارتباطی است که امروزه رایج ترین شکل از کنش انسانی در جوامع دموکراتیک شمرده می شود. حال باید دید که آیا تعابیر برساخته ی متفکران دینی که بخاطر ویژگی های قیاسی و مجازی شان تنها در حیطه ی بازی زبانی باقی می مانند، می توانند خود را به گونه ای بنمایانند که فهم مشترک زبانی را برآورده سازند؟! آیا درباره ی تعابیر نوظهوری چون «اسلام رحمانی» و «عقلانیت توحیدی»، نوعی فهم مشترک زبانی وجود دارد؟!
این پرسش ها را در مواجهه با تازه ترین اعلام مواضع حجه الاسلام محسن کدیور قرار می دهیم. کدیور در جایی ازاین گفتگو، چنین می گوید:«قبول تکثر و تنوع با پذیرش حداقلهای سه گانه، منافی نگرش از منظر اسلام رحمانی یا سکولار به جامعه و جهان نیست. آنچنانکه رهبران جنبش در داخل در عین باور به تکثر، در چارچوب یادشده، از منظر اسلام رحمانی به جامعه و جهان می نگرند.» این تعبیر در حالی بکار برده می شود که کدیور در بخش دیگری از این گفتگو می گوید:« استبداد داخلی و اپوزیسیون سکولار ستیزه جوی خارج از کشور از بالا آمدن و مطرح شدن اسلام رحمانی به یک میزان نگرانند و هر دو جریان برای بیرون کردن رقیب به هیچیک از موازین اخلاقی پای بند نیستند. این دو جریان علیرغم ظواهر متفاوت دو روی یک سکه اند و در روش کاملا یکسانند.» علاوه بر تاکید بر نوعی ویژگی قیاسی در این جمله که سکولارهای ستیزه جو و استبداد داخلی را با یکدیگر قیاس می کند و برای من یادآور آن تعبیر قیاسی معروف خاتمی در قیاس میان دو واژه ی لیبرالیسم و فاشیسم است؛ این دو تعبیر را از یک متن واحد بدین جهت انتخاب کرده ام تا نشان دهم چگونه تلاش برای مقبول و غایی جلوه دادن یک ساخت زبانی مجازی پیش از آنکه خود را در معرض فهم مشترک زبانی قرار دهد، می تواند آسیب زا باشد. یک ساخت زبانی به مثابه نوعی پندار، پیش از آنکه دیگر ساخت های زبانی موجود را با الفاظی چون ستیزه جو از میدان به در برد و خود را یگانه فهم مطلوب جلوه دهد، بایستی به گسترانیدن بستری از گفتگوی تفهمی یاری رساند تا زبان از شکل تماما مجازی خود به درآید و در نسبتی با واقعیت موجود زمانه اش قرار گیرد. این اشکال نه تنها بر اصلاح طلبان دینی چون کدیور و ترکیب سازی های آنان وارد است، که بسیاری از متفکران به اصطلاح سکولار و لائیک را نیز در برمی گیرد. من تفکر کسانی چون اسماعیل نوری علا را نیز به جهت نوعی گریز از گفتگوی تفهمی، به لحاظ شکلی در همین رده قرار می دهم. با این تفاوت که گریز آنان از ورود به برهم کنش زبانی، نه گریز ساخت زبانی سکولار، بل نوعی بدفهمی از این ساخت زبانی است، در حالی که ریشه های این گریز اصلاح طلبان دینی از ورود به برهم کنش زبانی، از ساخت هیراتیکی زبان دینی نیز برمی خیزد.
این همان تناقض بنیادینی است که اصلاح طلبان دینی پیش از تلاش جهت هرگونه ترکیب سازی و انطباق ساخت زبانی شان با واقعیت بیرونی، بایستی به آن توجه کنند.
8 ميليون كارگر موقت دلهره اخراج شدن دارند
|
بلدوزر مدرسه تاریخی را نابود کرد
مجموعه مدرسه تاریخی گلشن نیشابور بنای ارزشمند مربوط به دوره تیموریان که در فهرست آثار تاریخی کشور نیز به ثبت رسیده برای دومین بار طی یکسال اخیر در معرض تخریب کامل قرار گرفت. به گزارش خبرنگار مهر، مدرسه تاریخی گلشن تنها مدرسه تاریخی باقیمانده در شهر نیشابور متعلق به دوره تیموری در سال 1381 در فهرست آثار ملی به ثبت رسیده است. معماری این مدرسه تاریخی، بخشهای مختلفی از هنر را در خود گنجانده چنانچه در پیکره آن معماری دوران تیموری، صفوی و پهلوی به چشم میخورد. مدرسه تاریخی گلشن از دو ایوان اصلی و حجرههای متعدد تشکیل شده و در 10 دی ماه 1381 به شماره 6742 در ردیف آثار ملی کشور به ثبت رسیده است. هیأت امنای مدرسه نیز مطابق تعهدنامه شماره 1365 مورخ 3 اسفند 1385 متعهد شدهاند که همواره با سازمان میراث فرهنگی در تعمیر و بهسازی آن هماهنگ باشند. در پی انتقاد رسانهها از تخریب صورت گرفته، سازمان میراث فرهنگی در واکنشی دیرهنگام و پس از آنکه بخش عظیمی از مدرسه خراب شد مانع ادامه کار عاملان آن شد. چنانچه مکرمی فر، رئیس سابق سازمان میراث فرهنگی، گردشگری استان خراسان رضوی تنها تخریب حجرههای الحاقی شرقی و غربی این مدرسه تاریخی را تائید کرد و گفت: این بخش از مدرسه متعلق به دوره پهلوی دوم است و چون تنها 20 سال قدمت دارد تخریب آن اهمیتی ندارد اما در حاشیه تخریب این حجرهها بخشهایی از بنای پهلوی اول نیز تخریب شده که سازمان میراث فرهنگی از مسئولان این مدرسه شکایت قانونی کرده است. وی ادامه داد: همزمان با این گود برداری عملیات مرمت ایوانهای تاریخی مدرسه نیز توسط اداره میراث فرهنگی در حال انجام است و مدرسه نیز سال آینده افتتاح میشود. در پی گفتههای مدیر اجرایی مدرسه علمیه گلشن مبنی برهماهنگی اعضای هیئت مدیره مدرسه با سازمان میراث فرهنگی، خبرنگار مهر در تماس با اداره میراث فرهنگی نیشابور خواهان توضیح مقامات این اداره شد. اما اعتمادی رئیس اداره میراث فرهنگی نیشابور هر گونه توضیح در مورد وضعیت مدرسه تاریخی گلشن را منوط به اجازه سازمان میراث فرهنگی دانست و از ارائه توضیحات بیشتر خودداری کرد. |