۱۳۸۹ تیر ۳۰, چهارشنبه

Discurso del che en la O.N.U

El mejor discurso de todos los tiempos

JOSEPH STALIN

Lenin, cuerpo body of Lenin en mousoleo, tomb in russia.

Imágenes del "Che" Guevara muerto.

Cadáver de Che.

Protest in IRAN - مزدوري كه 13ابان شليك كرد شناسايي شد

تير :گزارش عينى از کمبودها و رنج هاى مردم خوزستان

30

خراسان:قطره اشکى براى خوزستان

از خوزستان مى گويم؛ از سرزمينى که مردمانى صبور دارد و نجيب و عزت آنان موجب شده برخى آن ها را و نيازهايشان را فراموش کنند.



اهواز

اين شهر اگرچه نام مرکز استان خوزستان را يدک مى کشد، ولى با اين حال هيچ نشانى از يک شهر با مشخصه مرکز استان ندارد.

اهواز شهرى است که به وسيله رود کارون به دو بخش شرقى و غربى تقسيم شده، اما اکنون کارون ديگر شاهرگ حياتى و جلوه اى از زيبايى اين شهر نيست؛ کارون به جاى آن که آبادانى و طراوت را به اين شهر هديه کند، بوى تعفن را به مشام مردم مرکز استان خوزستان مى رساند.


آثار محروميت هاى اجتماعى در اهواز در دو بخش شرقى و غربى شهر ديده مى شود. خيابان هاى پرچاله و چوله، فضاى سبز پژمرده، ساختمان هاى مخروبه و نيمه کاره رها شده در مرکز شهر، ساحل مملو از زباله کارون، بهداشت فراموش شده و سيستم حمل و نقل شهرى بى رمق و ناتوان تنها گوشه هايى از محروميت اين شهر است.


شهرک ها و مناطق حاشيه اهواز نظير «دغاغله»، «کوت عبدا...» ، «کانتکس»، «حصيرآباد»، «زرگان» و «سه‌راه خرمشهر» اوضاعى به مراتب وخيم تر دارند. هنوز در اين شهرک ها آب آشاميدنى سالم و بهداشتى وجود ندارد و حاشيه نشينان شهر آب آشاميدنى خود را از کارون تامين مى کنند.


ديدن صف هاى طويل در گرماى بالاى ۴۰ درجه براى دريافت يک کپسول گاز ۱۱ کيلويى در شهرک هاى اطراف اهواز، دل هر انسانى را به درد مى آورد و اين در حالى است که مسئولان مى گويند لوله کشى گاز در اهواز و برخى از شهرهاى ديگر اين استان توجيه اقتصادى ندارد!


اهواز با جمعيتى حدود يک ميليون نفر در کنار ساحل کارون از آب آشاميدنى شهرى نيز محروم است و تبليغات رنگارنگ آب شيرين کن و مراکز فروش آب در سراسر شهر و حتى پخش آگهى هاى آن از صدا و سيماى خوزستان، اين واقعيت تلخ را گوشزد مى کند که اين شهر بر لب کارون تشنه است. در اهواز مشکل بزرگى به نام «بحران آب آشاميدنى» بيش از هر نقطه کشور خودنمايى مى کند.



آبادان، خرمشهر

نام اين دو شهر با دو واژه نفت و بندر عجين شده است. وجود مشعل هاى بى شمار در اطراف آن ها که گاز مازاد چاه هاى نفت را مى سوزاند از ديگر مشخصه هاى اين دو شهر به شمار مى رود.

آبادان و خرمشهر که بزرگ ترين پالايشگاه نفت و بزرگ ترين و قديمى ترين بندر تجارى کشور را در خود جاى داده اند، از تمامى امتيازهاى يک شهر تجارى و نفتى محروم اند، و مردم اين دو شهر با وجود گذشت بيش از دو دهه از پايان جنگ تحميلي، هم چنان در ميان مخروبه ها و آکنده از انواع محروميت ها، گذران عمر مى کنند.


اين دو شهر همانند ساير شهرستان هاى استان خوزستان همواره فرياد عطش را سر داده اند و آن چه البته تاکنون به جايى نرسيده همين فرياد مردمان اين دو شهر بوده است.


مناطق مسکونى و شهرى آبادان و خرمشهر هم چنان از تخريب بيش از ۸۰ درصد رنج مى برند و اين شهرها به خرابه اى بيشتر مى مانند تا به شهرهاى بازسازى شده از عوارض جنگ، با وجود بزرگ ترين پالايشگاه کشور، بندر تجارى و با سابقه بيش از ۵۰ سال کار و با وجود کارخانجات عظيم پتروشيمى و پالايش گاز و نفت بيکارى هم در آبادان و هم در خرمشهر بيداد مى کند و به جاى آن شغل هاى کاذب فروش کالاهاى قاچاق امارات، عراق و کويت رواج دارد و متعاقب آن ناهنجارى هاى اجتماعى ناشى از بيکارى و حضور اتباع خارجى بر محروميت هاى اين دو شهر افزوده است.


محروميت هاى آبادان و خرمشهر بسيار بيشتر از آن است که در يک گزارش و يا چند بازديد بتوان آن را به تصوير کشيد، اما مردم اين دو شهر که به حداقل هاى زندگى شهرى هم راضى هستند انتظار دارند مرکزنشينان کشور و مسئولان، نيم نگاهى نيز به اين دو شهر داشته باشند



هويزه، بستان، سوسنگرد و ماهشهر

وضعيت معيشتى مردم اين چهار شهر جنوب خوزستان دست کمى از ساير شهرها ندارد؛ ماهشهر به گفته برخى مسئولان به عنوان عقبه منطقه نفتى عسلويه شايد از بيشترين نرخ بيکارى در استان رنج مى برد و اين در حالى است که کارگران و کارشناسان ساير استان هاى کشور در صنايع پتروشيمى ماهشهر و منطقه نفتى عسلويه مشغول به کار هستند.

شهرهاى هويزه، بستان و سوسنگرد نيز به عنوان قطب کشاورزى جنوب استان و مناطق مرزى خوزستان از بى آبى و بى توجهى مسئولان رنج مى برند و اين بى توجهى موجب شده که مردم اين شهرها براى امرار معاش به کشورهاى همسايه مهاجرت اجبارى داشته باشند و به عنوان کارگر و ديگر مشاغل سبک مشغول به کار شوند.



شوشتر، دزفول، بهبهان

اين ۳ شهر از قديمى ترين شهرهاى استان خوزستان به شمار مى روند که آثار تمدنى پيش از تاريخ در آن ها بسيار ديده مى شود.

هنوز بخش هايى از مناطق شهرى اين شهرها از لوله کشى گاز محروم است، هنوز شهرک هاى اطراف اين شهرها از کمبود آب آشاميدنى سالم و فقدان لوله کشى آب شهرى رنج مى برند، هنوز مزارع وسيع نيشکر در اطراف شوشتر و دزفول تشنه اند و کارخانه هاى عظيم شکر به حالت رکود درآمده اند.


کارگران دائمى و فصلى نيشکر و صنايع جانبى آن هم چنان در بلاتکليفى به سر مى برند و براساس برخى گزارش ها حدود يک سال است که حقوق دريافت نکرده اند.


نخلستان هاى وسيع بهبهان هم چنان از بى مهرى متوليان کشاورزى رنج مى برند و مردم صبور دزفول که در همسايگى سد عظيم «دز» هستند از کمبود برق و آب کشاورزى در عذابند.



مسجدسليمان، هفتگل، ايذه، باغملک

اين چهار شهر که شهرهاى عشايرنشين استان خوزستان هستند بيشتر به شهرهاى فراموش شده مى مانند.

اولين چاه خاورميانه در سال ۱۲۷۸ شمسى در مسجد سليمان به نفت رسيد و اکنون «چاه نمره يک» به موزه اى کوچک تبديل شده که تمامى وسايل اوليه استخراج نفت در آن به نمايش گذاشته شده است. در بيابان هاى اطراف مسجد سليمان سفره هاى وسيع زردرنگ حکايت از ذخاير گوگرد در اين منطقه دارد و دکل هاى کوچک و بزرگ اطراف شهر نمايانگر مخازن عظيم نفت و گاز اين شهر است؛ مسجدسليمان شهرى است که هنوز بيش از ۵۰ درصد خانه هاى آن سنگى است و اگر بنگله ها (خانه هاى کوچک چوبى که انگليسى ها براى کارگران محلى و هندى ساخته اند) وجود نداشت به سختى مى شد فهميد که اين منطقه يک نقطه شهرى است. مسجدسليمان و هفتگل از پيش از انقلاب لوله کشى گاز بوده اند و در خانه هاى سنگى جايى به نام «آتشگاه» وجود دارد که در آن يک مشعل به طور دائمى مى سوزد، اما وجود لايه هاى آزاد گاز هواى شهر را به شدت آلوده کرده، بيمارى هاى تنفسى را به مردم شهر هديه داده است.


مردم اين شهرها همانند ساير شهرهاى استان خوزستان از کم ترين مواهب برخوردارند و بيکارى و فقر در اين شهرها باعث رنج مردم شده است، به ويژه اين که خشکسالى هاى اخير نيز موجب شده که دامدارى که حرفه اصلى عشاير اين منطقه است با رکود مواجه شود و مردم اين شهر با مشکلات اقتصادى روزافزون دست و پنجه نرم کنند.



ترحم لازم نيست

در اين بين «سيدشريف حسينى» نماينده مردم اهواز در مجلس شوراى اسلامى تمامى فريادهاى مردم خوزستان را در چند جمله اين گونه بيان مى کند: خوزستان نياز به ترحم ندارد، فقط حقى را که شايسته آن است مى طلبد، شهروندان خوزستانى مى خواهند بدانند علت اين همه تبعيض چيست؟ چرا ما مناطق محروم بايد تاوان پيشرفت و توسعه چند استان نورچشمى را بپردازيم؟

وى با طرح اين سوال که آيا وقت آن نرسيده که دين خود را به خوزستان پس از ۲۰ سال تاخير بپردازيم، خاطرنشان مى کند: مردم خوزستان گرفتار وعده هاى عملى نشده شده اند، آن ها فکر مى کنند «نگاه ويژه به خوزستان» تنها يک شعار و بهانه اى براى پر کردن اوقات پشت تريبون است.


«حسينى» با اشاره به وضعيت وخيم کارون مى گويد: منبع تامين آب آشاميدنى مردم خوزستان، کارون است که به بزرگ ترين استخر فاضلاب تبديل شده است و آلوده بودن آن، سلامت مردم اين استان را با خطر مواجه کرده و هيچ کس جوابگو نيست.


وى همچنين از حذف شهرهاى استان خوزستان از فهرست مناطق محروم انتقاد مى کند و مى گويد: کدامين افزايش شاخص زندگى و معيشتى در اين شهرها اتفاق افتاده است؟ و اکنون ديگر چه انگيزه اى براى خدمت کارکنان و معلمانى وجود دارد که در سال ۶ ماه گرما، ۱۲۰ روز گرد و خاک و ديگر مشکلات را تحمل مى کنند.


اين نماينده مجلس در ادامه به مشکل گرد و غبارهاى اخير اشاره مى کند و مى گويد: آرزوى اين روزهاى مردم خوزستان رسيدن گرد و خاک به تهران است تا شايد مسئولان به خاطر مرکزنشينان رحمى به حال مردم خوزستان کنند. از قول مردم استان هاى جنوبي، از قول کودکان معصومى که به انواع بيمارى هاى تنفسى مبتلا شده اند و از قول دليرمردان شيميايى دفاع مقدس که با رنج نفس مى کشند، به همه کسانى که مى توانستند کارى کنند و نکردند مى گوييم در آخرت همه ما شرمنده اين مردم خواهيم بود.


«حسينى» ادامه مى دهد: از کدام مشکلات بگويم؟ از پرونده مفاسد اقتصادى موسوم به «سادات» بگويم که با داشتن ۱۲۰ هزار شاکى و مالباخته، بعد از ۵ سال همچنان بلاتکليف است؛ از نگرانى کارگران تصفيه شکر، لوله سازى اهواز، توسعه نيشکر و يا لوله سازى خوزستان بگويم که ۱۵ ماه است حقوق نگرفته اند و براى مسئولان آن قدر عادى شده که بى تفاوت از کنار آن مى گذرند؛ يا از زنان و مردانى بگويم که در خوزستانى که بر دريايى از ثروت خوابيده است، بن چهار عدد نان بين آن ها توزيع مى شود. آرى بن چهار عدد نان، يعنى فقر يعنى بيکارى.


اين نماينده مجلس تاکيد مى کند: تراژدى دردناکى است مظلوميت نقطه به نقطه خوزستان، محروميت از همه سوى خوزستان جارى است، فرقى ندارد منطقه «فالح» در ايذه يا«کوت شيخ» در خرمشهر، «منصوره» در شادگان يا «رفيع» در دشت آزادگان، «سرآسياب» در باغملک يا « کوى علوى»، «حصيرآباد» و «کوت عبدا...» در اهواز باشد.


عضو مجمع نمايندگان خوزستان اضافه مى کند: داستان معضلاتى چون بى آبي، بيکاري، اعتياد، فقر گسترده، تبعيض و بى عدالتي، پارتى بازى در سازمان هاى دولتي، استخدام نيروهاى غيربومي، انتقال آب از خوزستان و نبود بهداشت و دهها محروميت ديگر، واقعيت خوزستان امروز است.


«حسينى» ادامه مى دهد:ايجاد امنيت سرمايه گذاري، ايجاد و توسعه صنايع تبديلى کوچک، حمايت از کارخانه هاى صنعتي، توجه به افزايش سطح زير کشت محصولات کشاورزى و اجراى کامل قانون نظام صنفى کشاورزى ازجمله عواملى است که مى تواند براى توسعه استان موثر باشد.


نماينده مردم اهواز در مجلس شوراى اسلامى با اشاره به اين که مردم هم چنان در انتظار تحقق وعده هاى دولت هاى پيشين و فعلى هستند تاکيد مى کند: اگر در اين رنج نامه از مشکلات موجود سخنى بر زبان رفت، دليل بر اين نيست که بگوييم هيچ کارى در استان انجام نشده، اما آن چه که انجام شده و آن چه برجاى مانده قابل قياس نيست.

دهمین سالگرد درگذشت احمد شاملو بیانیه ی کانون نویسندگان ایران

• برای گرامی‌داشتِ یاد احمد شاملو، شاعر بزرگ آزادی، روز ۲ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۴ بعدازظهر آرامگاه‌ او را گلباران می‌کنیم ...


هرگز از مرگ نهراسیده‌ام
اگرچه دستان‌اش از ابتذال شکننده‌تر بود.
هراسِ من - باری- همه از مردن در سرزمینی‌ست
که مزد گورکن
از بهای آزادیِ آدمی
افزون باشد . . .

یک دهه از سکوت سرشار از ناگفته‌های شاعر سترگ ما، بامداد شعر معاصر ایران، می‌گذرد؛ و ما هنوز هم‌چنان همه در انتظارِ چیدن سپیده‌دم آزادی و عشق و انسان از لابه‌لای عاشقانه‌ها، شبانه‌ها، سرودها، غزل‌های ناتمام، هجرانی‌ها و دیگر نجواهای او روزان و شبان را یکی پس از دیگری در نبودِ او تجربتی مکرر داریم.

شاعری که عشق مضمون اصلی آثار اوست، سراینده‌ی ستایش‌گرِ عشق به انسان، آزادی و عدالت اجتماعی. شاعری که هماره ستیز بی‌امان با آزادی‌کُشی،‌ اختناق و سرکوب جوهره‌ی کلام اوست، و سالیان خود همه به پاسداری از حرمتِ قلم و بیان سپری کرد.
حتی عنوان آثار و اشعار شاملو از دغدغه‌های بی‌دریغ او- عشق، آزادی، انسان، بهروزی مردم و ارزش‌های انسانی- حکایت دارد: آهن‌ها و احساس (۲۹-۱٣۲۶) که در لهیب آتش برافروخته‌ی فرمانداری نظامی وقت ضبط و سوزانده شد؛ مرثیه‌های خاک (۱٣٣۰) که بارها به تیغ سانسور گرفتار آمد و، شرحه‌شرحه از دلِ خاک، جوانه‌های آن در سبک‌ِ نوِ هوای تازه (٣۵-۱٣۲۶)، باغ آینه (٣۹-۱٣٣۶) و لحظه‌ها و همیشه (۴۰-۱٣٣۹) سر برمی‌آوَرَد و او را در مقام شاعری بزرگ برای همیشه در پهنه‌ی سخن‌سُفته‌گی و سخن‌سنجی جاودانه می‌سازد.
آن‌گاه عشق و انسان و آزادی بار دیگر در پیکر آیدا در آینه (۴٣-۱٣۴۱)، آیدا،‌ درخت و خنجر و خاطره (۴٨-۱٣۴۵)، ققنوس در باران (۴۵-۱٣۴۴)، مرثیه‌های خاک (۴٨-۱٣۴۵)، شکفتن در مه (۴۹-۱٣۴٨)، ابراهیم در آتش (۵۲-۱٣۴۹)، دشنه در دیس (۵۶-۱٣۵۰)، ترانه‌های کوچک غربت (۵۹-۱٣۵۶)، مدایح بی‌صله (تا ۱٣۶۹)، در آستانه (۷۶-۱٣۶۴)، و حدیث بی‌قراریِ ماهان (۷٨-۱٣۵۱جلوه می‌کند و به اوج کمال و شکوفایی می‌رسد.
اما شاملو، در کنار این همه، از طریق پلِ ارتباطیِ زبان به مرزها و عرصه‌های ادبی و زبانیِ فرهنگ‌های دیگر نیز ره می‌پوید و بر مخاطبان و علاقه‌مندان راه می‌نماید: غزلِ غزل‌های سلیمان را بازسرایی می‌کند، هایکوهای ژاپنی را به ارمغان می‌آورد، از زبان لنگستون هیوز اعماق سیاه آفریقا را درمی‌نوردد و دردها و رنج‌های تاریخی آن را با صدایی رسا فریاد می‌زند. ترانه‌های میهن تلخ را از زبان یانیس ریتسوس و دیگر گرفتارآمدگانِ حکومت سرهنگان یونان بیان می‌دارد؛ و از زبان گارسیا لورکا در ترانه‌های شرقی افشای چهره‌ی قداره‌بندان و پاگون‌به‌دوش‌ها و مرتجعان را بازمی‌سراید. در تمامی این آثار گویی تمهیدی اندیشه‌ورزانه در کار است تا این شرایط را با اوضاع زادبومِ خویش هم‌خوان بیابد و به بازسرایی آن‌ها بنشیند، ناگفته‌ها را از دل سکوت طولانیِ مارگوت بیکل بیرون بکشد و به چیدن سپیده‌دمان عشق و آزادی برخیزد.
شاملو شعر را برای مردم می‌سرود، مردمی که ستم‌باره‌گان و زورمداران هماره در درازنای تاریخ تسمه از گرده‌ی آنان کشیده‌اند و ردّی طولانی و عمیق از زخم‌های شلاق بر گونه‌ها و پشت آنان نهاده‌اند؛ پس به افشای ستم و سیاهی دست برآورْد. شاعری که هرگزش هراس از مردن به اقلیم او راه نبود مگر «مردن در سرزمینی که مزد گورکن از بهای آزادی آدمی افزون باشد»؛ شاعری که فقر را به‌درستی نقطه‌ی پایان هر گونه شرف و عزت می‌دانست: "دریغا که فقر چه به‌آسانی احتضارِ فضیلت است"، اما هرگز "نواله‌ی ناگزیر را گردن خم نکرد."
"نان را در سال بی‌باران"، چون یارانه، "جُل‌پاره‌یی به رنگِ بی‌حرمتِ دل‌زدگی و به طعمِ دشنامی دُشخوار و آغشته به بوی تقلب" می‌دید؛ هم‌ از این‌رو ترجیح می‌داد چنین نام و "نانی را هرگز نبوید و نپوید و نچشد، و گرسنه به بالین سرنهادن را گواراتر از فرو دادن آن" می‌دانست. ستم و خودکامه‌گی را نیز احتضار و مرگِ آزادی و انسانیت می‌خوانْد؛ و این همه را مایه‌ی نکبت و حقارت و وهنِ انسان! زیرا انسان نزد او چنان جایگاهی داشت که به‌صراحت سرود:

در غیابِ انسان

جهان را هویتی نیست !
پس گریه‌ی سلاخانِ دل‌سپرده به قناری‌های کوچک و به مسلخِ بردن‌شان،‌ و کبابِ قناری بر آتشِ سوسن و یاس در معرکه‌ی دست‌افشانی و پای‌کوبی و گردن‌فرازیِ پس از پیروزی را دگرگونه سرودی ساخت زیبِ اِفشای سیمای کریه و صدای انکرِ ستم‌کاران و سیاه‌اندیشان. گرچه با خشم و درد حتی "کریه" و "انکر" را صفاتی ابتر می‌دانست زیرا به‌تنهایی گویای خون‌تشنگیِ آنان نیست، گویی برای توصیف دقیقِ آنان باید همه‌ی واژه‌های پلشت را به خدمت گرفت!
در تعریض به نابکاران تاریخ که خود را دوست‌دار و مهرورز و غم‌خوارِ مردم معرفی می‌کنند، "دوست داشتن" را "بسوده‌ترین کلام" می‌دانست و معیار سنجش انسان‌ها را "آن‌چه دوست می‌دارند:"
رذل
آزارِ ناتوان را
دوست می‌دارد
لئیم
پشیز را و
بزدل
قدرت و پیروزی را

پس بیهُده نیست که "دهانِ ‌بسته" را حکایتِ وحشتِ فریبکار از لو رفتن، و "دستِ بسته" را بازداشتنِ آدمی از اعجازش می‌دید، اما خون‌ِ‌ ریخته را حرمتی به مزبله‌افکنده و مابه‌ازای سیرخواریِ شکم‌باره‌گان و رجاله‌گانِ قدرت‌مدار.

. . . و از نگاه او، در هجوم درد و اندوه، شادی‌ِ لبخند تنها بهره‌ی کسانی بود که بزرگ‌ترین جا را به خود اختصاص نمی‌دهند و جای کافی برای دیگران دارند، و کلام و کلمه‌ی عفو بر زبان‌شان جاری است.
برای گرامی‌داشتِ یاد احمد شاملو، شاعر بزرگ آزادی، در دهمین سالگرد درگذشت او، روز ۲ مرداد ۱٣٨۹ ساعت ۴ بعدازظهر آرامگاه‌ او را گلباران می‌کنیم.

کانون نویسندگان ایران

٣۰ تیرماه ۱٣٨۹

تأ ملی بر مسئله رهبری جنبش سبز در ایران


بخش چهارم ( پایان ) سه شنبه ۲۹ تير ۱۳۸۹ - ۲۰ ژوييه ۲۰۱۰

کاظم رنجبر

[Image] Kazem.randjbar@yahoo.fr
چرا جامعه شناسان دین را عامل از خود بیگانگی فرد (Aliénation) می دانند ، وکا رل مارکس دین را افیون توده ها می نامد؟

«...» دین، آه و حسرت مخلوق درمانده است.
دین،روح دنیای فاقد عاطفه است.
همچنانیکه ، دین ،عقل و شعور دنیائی است ،
که خود آن دنیا ،فاقد عقل و منطق است.
دین افیون توده ها است .
- نقل از، نقدی بر فلسفهً حقوق هگل .از کارل مارکس .سال 1844-ترجمه از زبان فرانسه.(ماًخذ 1)
متفکرین متعددی، جوهر دین را بر رفتار تعبد وبندگی انسان می دانند. دین در واقع مظهر رابطه با ور انسان ها، با موقعیت سلطه گری خدایان است.اعلان ده فرمان ( نوعی از فرامین قطعی،که امکان بحث و تفحص را کاملأ منع کرده است ) در تورات ، کتاب عهد عتیق ، و دخالت های مکرر خدای یکتا پرستان برای راهنمائی انسان به صراط مستقیم ، بر این اصل ، یعنی تعبد و بندگی انسان تاًکید می کند.امٌا نقل کتاب های دینی ،و داده های تاریخی ، به ما نشان می دهند، که انسان ها در مقابل این دستورات و فرامین «الاهی»، همیشه و بطور دائم ، قوانین و فرمان های خدایان شان را زیر پا گذاشتند. داستان انسان ها با خدایان شان ، بمانند «بازی گربه با موش » است .دستور تابعیت ودر قید فرمان خدا بودن، ونافرمانی و زیر پا گذاشتن دستورات خدا از طرف بشر ،این سئوال را پیش می کشد :آیا دین به معنی حقیقی ، آزادی های فردی انسان را به قید و بند ،نمی کشد؟همین طوری که مخالفان سرسخت دین ، اعلام می دارند،که آیا دین ، شکلی از خود بیگانگی انسان نیست؟
فیلسوف آلمانی متخصص الهیات لوتر، رودلف اتو (Rudolf Otto -1869-1937 )، جامعه شناس فرانسوی امیل دور کهایم (Durkheim-1858-1917ٍEmile ) ، میرسیا الیاد (Mircea Eliade-1907-1986) فیلسوف و مورخ و متخصص تاریخ ادیان و اساطیر دینی ،مجارستانی الاصل ،همچنین سایر متفکرین در رابطه با خصوصیات اصلی دین بطور مشخص و روشن بر این عقیده اند : مقدس و قدسی دانستن ، وستایش همراه با ترس ،و اعمال وآداب ایکه در رابطه با باورهای دینی و شخصیت های مقدس ،مرتبط هستند، نشانه ای از بیان احساسات شخصی و اجتماعی می باشند. مشاهده اجرای احکام دین ، در چنین ابعاد عقیدتی و اجرائی ، در واقع ، قبول انقیاد و تبعیت و اطاعت است . (به عنوان مثال ،مراسم حجً برای مسلمانان جهان ،و یا، مراسم عزا داری عاشورا،برای پیروان مذهب شیعه نشانه ای از بیان احساسات اجتماعی و شخصی مسلمان و پیروان مذهب شیعه است .تاکید از نویسنده)
بدون شک باید یاد آوری کرد ،که این تصویر از دین ، با ادیان توحیدی گره خورده است.
ادیان توحیدی ،چون یهودیت و بعدآ مسیحیت،(و اسلام ) ، در مبارزه قاطعانه شان علیه ساحری و جادوگری ، زمینه رشد آلترناتیو ی را، که لازمه خرد گرائی است ، فراهم نیاوردند، به همین جهت نیز، بنا به عقیده نظریه پردازان «از خود بیگانگی »، همین امر ، زمینه از خود بیگانگی انسان از طریق دین را فراهم آورده است.
درحقیقت ،رابطه مخصوص که انسان در باور های خود ، با خدایان ، یا ارواح ایکه مظهر سحر و جا دو ،و دارای قدرت مافوق طبیعی هستند،چندان شبیه تسلیم شدن و واگذاری خود به خدایان و ارواح ، نیست. بلکه این جادوگران ( همچنین روحانیون ) هستند،که خود را ، به نوعی نماینده خدا ، وقدرت های ماوراء طبیعی ، بر مردم (ساده اندیش و بیسواد –تاکید از نویسنده )تحمیل می کنند.همچنانیکه مارسل موس (Marcel Mauss-1872-1950 ) استاد مردم شناسی فرانسوی تبار ، در آثارش نشان داده است ، «...» جادوگری قبل از هر چیز ، از هوی و هوس انسان ها ناشی می شود ،انسان تلاش می کند که خود را ، از قدرت و انقیاد قدرت های طبیعی خلاص بکند ،و یا رحم و شفقت قدرت های طبیعی را نسبت به انسان برانگیزاند. ( مثل خواندن نماز باران در خشک سالی ها، دعا ونذر و احسان برای شفای بیما – تاًکید ازنویسنده ) ولو اینکه این قدرت های ماوراء طبیعی ،هرگز در انقیاد جادوگران وانسان ها قرار نمی گیرند. اگر بندگی انسان ، در محتوی دین نهفته است ، و بوسیله باور های دینی او اظهار وجود می کند، به عبارت دیگر ، آنچه را که به عنوان «از خود بیگانگی » به دین نسبت می دهند، در حقیقت این چیزی نیست ، جز از خو بیگانگی انسان ، که از طریق حیات اجتماعی ، به خودش تحمیل می کند. بنا به گفته فیلسوف آلمانی ، لودویک فئورباخ ،(Ludwig Feuerbach-18041872 )انسان عوض اینکه خود را مقید به مقدسات بکند، بیشتر در قید و بند جامعه ایست ، که در آن زندگی می کند. از منظر فئور باخ ، پرستیدن خدا از طرف انسان ، در واقع پرستیدن انسان بوسیله خود انسان است.
این اندیشه ، انعکاس قابل توجهی در دو بنیانگذار جامعه شناسی ، یعنی ، کارل مارکس ،و امیل دور کهایم ،گذاشت.دور کهایم ، پدر یک نظریه جامعه شناسی است ،که میتوان آنرا چنین خلاصه کرد :تفکر واندیشیدن در باره دین، چیزی جز تفکر واندیشیدن در باره خود جامعه نیست، منتها انسان ها ،کمتر به این اصل آگاهی دارند.از آنجائیکه زندگی اجتماعی ،بخاطر اجتماعی بودن آن یک اجبار والزام است ، لذا دین نمی تواند به غیر از تحکیم و اجبار وانقیاد ، چیز دیگری باشد.در جوامع ایکه ارزش های سنتی ،معیار ، تکلیف ،و حدود آنها را جامعه مشخص کرده است ، وجود نداشته باشند، دینی وجود نخواهد داشت.برای دورکهایم ، قبول دین در واقع ، قبول این قیود و رسوم هستند.و اضافه می کند و می گوید:وجود قید وبند و اجبار ، لزومأ منبع از خود بیگانگی انسان نیست.
فئور باخ می گوید:از اینکه انسان احساس وابستگی و عدم آزادی در رفتار و گفتار خود می کند ، این چنین احساس ، پایه و زیر بنای دین را تشکیل می دهد.و درست از این منظر است ،که مسئله از خود بیگانگی معنی و مفهوم خود را پیدا می کند.این همه اعمال و قید و بند،که باعث احساس عمیق از خود بیگانگی، بخاطر نبود آزادی های فردی ،و تحت انقیاد وسلطه نهاد های قدرت حکومتی بودن فرد،برای بیان علل آن ، کافی نیست. امٌا بوسیله کارل مارکس است ،که نظریه ، از خود بیگانگی فرد توسط دین، مایه گرفته،و گسترش پیدا کرده است.
نظریه مارکس بر یک اندیشه نسبتأ ساده بنیانگذاری شده است.مارکس می گوید :دین بمانند هر ایدئولوژی ، یک نوع ماسک و با ظاهر فریبنده است. دین در واقع روابط سلطه گرانه طبقه حاکم بر تودًه ملت را ،پنهان می کند.برای مارکس ، مذهب افیون توده مردم است.این افیون، توده مردم را درحالت خلسه ،و نشئه نگاه می دارد، تا بتواند ، روابط ظالمانه حاکم در جامعه ،و شرایط سخت زندگی را تحمل بکند.طبقه نخبه حاکم کشور ، می توانند با راحتی تودهً ملت را استثمار بکنند.تا روزیکه احکام دینی ، روابط ظالمانه را ، به عنوان دین و قوانین شریعت ، بر آن ها مشروعیت می بخشد،، همین حاکمان ، می توانند به راحتی ، توده های زحمت کش را ، استثمار بکنند.در عین حال تودهً مردم نیز، این سرنوشت را به عنوان خواست خدا ، قبول خواهند کرد.برای اینکه رهبران دینی ، شب و روز ، بگوش توده مردم (ساده ومعصوم )خوانده اند ، که درد و رنج زندگی خاکی را ، خداوند در آن دنیا، خیر و برکت و بهشت و سعادت ابدی خواهد داد.خوشبختی ابدی ،وازلی فقط در آن دنیا است.
در واقع ، دین را از دو طریق ، می توان ، از زاویه ، از خود بیگانگی ، مورد مطالعه قرار داد .
الف – دین را می توان ، از خود بیگانگی نامرئی ، دانست، که زیر پوشش ، احساس سبکی ،و راحتی و تحمل مشکلات زندگی روزمره ، بعضی افراد مئومن ، ناشی از ایمان به خدا، در خود احساس می کنند.( درست مارکس نیز ، از این منظر، یعنی احساس سبکی وراحتی دین باوران است که به دین نگاه می کند.)
ب - یا نظریه دورکهایم است ، که او بر این باور است ، وقتی که انسان مئومن و دین باور ، به دنبال اعمال خلاف قانون و اخلاق ، (تجاوز به جان ، مال ،و ناموس ، خیانت به زن خود ، شوهر خود ، انواع دروغ و حقه بازی ها، تاکید از نویسنده ) از خدا ، با گریه و زاری طلب بخشش می کند، یا پیش کشیش محل اعتراف می کند ،وبه دنبال این گریه و زاری ها ، احساس سبکی می کند، در واقع ، این احساس سبکی (که در واقع یک نوع خود فریبی و مردم فریبی است.تاکیداز نویسنده ) برای دور کهایم ، نوعی ، از خود بیگانگی انسان دین باور است . در واقع برای این نوع افراد ، دین به عنوان یک مهار ، یک طناب ، یک پوزه بند ،مانع رفتار حیوانی ، غیر اخلاقی بعضی انسان ها می شود. خصوصأ اینکه در این نوع رفتار های خلاف اخلاق و خلاف قانون ، مجرم ، بر این باور است ،که با رشوه دادن به آخوند ،و کشیش ، خاخام ،و سایر مدعیان نماینده خدا ، میتواند خودرا از عذاب وجدان راحت بکند!!! بی جهت نیست که آخوند های حرفه ای چنین دکانی را قرنها باز کرده اند . نماز و زوزه می قروشند ، مال حرام را با گرفتن حق خود حلال می کنند. بهترین نمونه این حقه بازی ها ، جریان دزدی ها و کلاهبرداری های شهرام جزایری ، در جمهوری اسلام ناب محمدی آقای خمینی بود ،که عین گفته حجت الاسلام مهدی کروبی «شیخ اصلاحات را این جا ، نمونه می آوریم .«...» ،روزی که آبروی شهرام جزایری از پرده بیرون شد ، جناب کروبی تنها کسی بود ، که از میان دریافت کنندگان رشوه حق البوق ، با سربلندی اعلام کرد ،که پول از تجاٌر و ثروتمندان گرفتن توسط آخوند ها ، شیوهای مرضیه و قدیمی است ، اگر او 750 ملیون تومان ا ز جزایری گرفته ، خود آقا نیز دو برابرش را گرفته و بقیه هم گرفته اند و می گیرند،که گرفتن وجوهات حق مسلٌم مجتهدان است ( ماًخذ 2)
دااین نوع دزدی وکلاهبرداری های شرعی را شما ، براحتی می توانید ، در تمام ادیان و رهبران بالا مقام آن ادیان ملاحظه بکنید . در صورتیکه ، بنا بگفته فیلسوف معروف عصر روشنگری فرانسه ، شارل منتسکیو،(Charles-Louis Montesquieu-1689-1755 ) تقوی و فضیلت ، پایه و ستون اساسی دموکراسی است.
برای جامعه شناس معاصر ایتالیائی ، متخصص جامعه شناسی ادیان ،Enzo Pace،از خود بیگانگی ، لزومأ همراه با احساس و درد و رنج نیست، چه بسا ، شخص با رضایت کامل ، قدم بر« ازخود بیگانگی » می گذارد، و آنرا مایه شکوفائی و رشد روحی واخلاقی – روانی خود می داند.فرقه های مختلف مذهبی ، چه در یهودیت ،مسیحیت ، اسلام ،پیروان بودا ، کنفسیوس ، ، همراه با حرکات یوگا (yoga) ، زهد و چله نشینی ،روزه گرفتن های طولانی ، بریدن از جامعه ، زیستن در صومعه ها، چه بسا ، این نوع انسان ها ، در داخل چنین گروها احساس راحتی و آرامش می کنند.منتها ورود به این فرقه ها ، در ابتدا ، بخاطر زخمهای روحی درونی ،و مسائل روانی فرد است، و فرد بر این باور است ،که در این محا فل و صومعه ها ، زاویه نشینی ها ، به آرامش روحی و روانی دست خواهد یافت. بعلاوه ، اغلب مشاهده شده است ، که رهبران این نوع فرقه ها ، از ضعف روحی و روانی پیروان خود اغلب سوء استفاده های ما لی و جنسی می کنند. گزارش های پلیس در کشور های دموکراتیک ، این نوع سوءاستفاده های روسای فرقه های مختلف را ، تائید می کنند. آخوند های زن باز ، با صیغه های متعد ،و 4 زن رسمی ، و زنان متعدد امامان ،اظهر من الشمس است. (کاش ملت ایران ، تعداد زنان عقدی وصیغه آیت الله ها و حجت الاسلام های رنگارنگ ، با عمامه های سفید و سیاه را می دانستند ، آن موقع می فهمیدند که چرا این حضرات مخالف رشد و بلوغ عقلی ، علمی ، اجتماعی زن و دختر مسلمان در جامعه هستند.تاکید از نویسنده )
برای جامعه شناسان ، ادیان معتبر دنیا نیز ، در ابتداء فرقه های کوچکی بودند ،که رهبر فرقه ، با نبوغ و استعدادو سیاست های زیرکانه و مدٌبرانه خود ، بعضأ همراه با جنگهای خونین ، باور ها ی دینی خود را ، بر گرو ها و ملل مغلوب ، تحمیل کرده اند.ایرانیان با شمشیر آخته یمانی عرب ، در طول بیش از دو قرن اشغال ایران ، مسلمان شده اند .
* * * *
جنبش سبز و روند تکاملی آن در بطن جامعه امروز ایران.
جوامع بشری ، یک عنصر زنده و پویا ،و همیشه در حال تحول و تکامل هستند.چه بسا عواملی سیر و روند این تکامل را ، زمانی به تاخیربیاندازند و مانع رشد طبیعی و منطقی آن بشوند.نمونه های بسیاری را می توان در تاریخ مشاهده کرد. یونان باستان ،که در بخشی از اروپا ، زمانی مهد دموکراسی قدیم بود ، قرنها ، در جهل و خرافات مسیحیت ارتدکس ، وقدرت کشیشان اسیر گشت و سیر قهقرا و انحطاط را طی نمود .همین سیر قهقرا باعث شد که امپراطوری عثمانی ، کنستانتینبل (استانبول فعلی ) را در سال 1453،و آتن را در سال 1458، به تصرف خود در آوردند.همین یونان و آتن تا سال 1830، زیر سلطه عثمانی ها بود.به عبارت دیگر یونان مهد دموکراسی مدت 4 قرن زیر سلطه استبداد عثمانی ها بود.
در باور های جامعه ایران ، بعد از به قدرت رسیدن صفویه ،و تحمیل دین شیعه با شمشیر آخته کلب علی (عنوانی که شاه عباس بخود داده بود )، مردم ساده اندیش غرق در خرافات ایران ، بلاخره ، در پایان قرن بیستم ، امام سیزدهم ،و حکومت عدل علی آیت الله خمینی را به چشم دید .گرچه ملت قیمت بس سنگینی را ، برای شناخت ماهیت و ذات آخوند حکومتی پرداخته است و هنوز هم می پردازد،امٌا باوجود این ،امروز ، تمام هستی بود و نبود این ملت و مملکت ، بر سر دو راهی قرار گرفته اند .


وقتی که نظام ابتر جمهوری اسلامی ، در جٌو احساساتی و انقلابی 1357، همراه با ترور و اعدام ، به رهبری آیت الله خمینی و همپالگی «روشنفکران ملی - مذهبی » همراه با اصل ولایت مطلقه فقیه باز مانده از اندیشه های مرتجع ترین جناح روحانیت در انقلاب مشروطیت ، یعنی شیخ فضل الله نوری مدافع مشروعیت در مقابل مشروطیت حاکم شد، استدلال و منطق روحانیون حکومتی ، همراه با ایده ئولوژی دلالان ملی - مذهبی و روشنفکران ناب اسلامی با تئوری غرب زدگی ، و مبارزه با مظاهر غرب ، منجمله دموکراسی غربی !!!این بود ،که چون مذهب شیعه ، مذهب اکثریت ملت ایران است ، لذاحکومت باید در دست روحانیون شیعه و در راستای قوانین مذهب شیعه علوی در نظام «جمهوری اسلامی »، متبلور بشود!!!
خود این اندیشه با اصل معنی و مفهوم جمهوریت از منظر فلسفه سیاسی ، کاملأ در تضاد است.جمهوریت نظام حکومتی است ،که امور و اداره توده مردم مقیم در یک جغرافیای طبیعی و انسانی را، توسط نمایندگان منتخب آن مردم ، برای مدت معلوم ، و مسئول در مقابل همان مردم ،عقلانی و منطقی می داند . در جمهوریت ،اصل بر احترام به کرامت انسانی ،برابری حقوق انسان ها بدون تبعیض قومی ، نژادی ، جنسیتی ، فرهنگی و مذهبی نهفته است.در جمهوریت ، انسان طبقه یک و طبقه دو و طبقه سوم ،و جود ندارد.به صرف اینکه یک عده ایرانی ، بنام روحانی ، مدتی تحصیلات دینی ، با اندیشه ها برخاسته از جامعه عشیره ای 14 قرن پیش کرده اند، در نظام جمهوریت ، چنین قشری ، فاقد امتیاز بوده و در مقابل قانون برابر با سایر احاد ملت هستند. ولو اینکه آیت الله جنتی علنأ از تریبون دولتی می گوید:البته که در ایران ، ایرانی درجه یک و درجه دو و درجه سه داریم !!! یا آیت الله ( آفت الله ) مصباح یزدی می گوید : وطن پرستی عین گاو پرستی است !!(ای کاش این آقا مشخص نیز می کرد ،که، آخوند پرستی معادل چیست؟).
وجود اکثریت عددی یک گروه اجتماعی در بطن یک جامعه ، امتیاز حقوقی از منظر حقوق طبیعی انسان ها ،(آزادی های فردی و اجتماعی ، برابری حقوق فردی و اجتماعی و فرهنگی ، مذهبی ، جنسیتی شهروندان ) به این اکثریت ،نمی دهد. وقتی ما ازارزش والای کرامت انسانی صحبت می کنیم ، این کرامت انسانی ، شامل تمام احاد ملت ایران ، در جغرافیای سیاسی وطن ما می شود. کشور ایران ، متعلق به تمام ملت ایران است، تا روزیکه یک فرد ایرانی ، یک گروه ایرانی ، در عمل و کردار و رفتار ، صادقانه مدافع استقلال و تمامیت ارضی ایران است، این فرد ،و یا اعضای این گروه ایرانی ، همچنانیکه در دفاع از وطن خود ، حتی جان خود را فدا می کند، همان اندازه نیز حق دارد ،که در اداره این کشور ، از طریق انتخابات آزاد ،در صورت داشتن استعداد ، شعور ،و علوم مربوط به سیاست و مدیریت کلان ، بالاترین مسئولیت اداره کشور را بر عهده بگیرد .این فرد ایرانی ، ممکن است زن و یا مرد، پیرو سایر ادیان و مذهب ،و یا اصلأ مذهب نداشته باشد.رابطه انسان دین باور ، رابطه فرد با خدای خود ، مسلمآ مورد احترام احاد ملت است ، اما در هزاره سوم، یک کشور و یک ملت 70 ملیونی را نمی توان با آداب ورسوم جامعه عشیره ای 14 قرن پیش عربستان ، اداره نمود و این آداب و رسوم را به زور سرنیزه ، تهدید به مرگ ،بر ملت تحمیل کرد .. اگر کسی این اصل و منطق را درک نمی کند، یا نادان است ، یا در جستجوی منافع شخصی ، خود را به نادانی زده است ،و یا در خدمت دشمنان ایران و ایرانی قدم برمی دارد.31 سال حاکمیت جهل و خرافات ، چپاول ، ریا و تزویر ، قتل و تجاوز به حقوق و کرامت انسانی شهروندان ایرانی توسط حاکمان مزوٌر ودین فروش،باید برای رهبران جنبش سبز ، تجربه ًآموزنده باشد. گرامی باد خاطرهً فروغ فرخ زاد ، که در دوبیت ، این چنین روشن و آشکار ،بزرگترین خطر یک جامعه ، یعنی ریا و تزویر ، دین فروشان را ، بر ملت ایران هشدار میدهد
پیشانی از داغ گناهی سیه شود ،
بهتر زداغ مهر نماز از سر ریاء
نام خدا نبردن از آن به ،که زیر لب ،
بهر فریب خلق ، بگوئی ، خدا ، خدا!.
به قلم : کاظم رنجبر ، د کتر در جامعه شناسی سیاسی .
پایان .
پاریس .16 ژوئیه 2010
- اقتباس بطور کامل ، یا به اختصار ، با ذکر نام نویسنده و سایت ، کاملأ آزاد است .
-------------------------------------------------- ماًخذ(1) در زبان فرانسه .

- http://www.lecavalierbleu.com/images/30/extrait_105.pdf
- ماً خذ (2) در زبان فارسی
-
- www.nourizadeh.com/archives/000974.php
- سایت آقای دکتر علی رضا نوری زاده .
1- تجزیه ایران ، با دخالت بیگانگان ، در راستای منافع قدرت های استعماری ، به گروهای قومی ، مذهبی .خوانندگان بخاطر دارند ،که آریل شارون ، نخست وزیر اسرائیل ، علنأ می گفت : ایران بدون سلاح اتمی هم ، برای اسرائیل خطر ناک است. 2- گذر از«جمهوری ابتر اسلام ناب محمدی خمینی » و استقرار نظام جمهوریت به مفهوم فلسفه سیاسی آن ،یعنی جدائی دین از سیاست.

دو شعر از اوکتاو یو پاز ترجمه احمد شاملو




نوشتن


کيست آن که به پيش مي راند
قلمي را که بر کاغذ مي گذارم
در لحظه ي تنهايي؟
براي که مي نويسد
آن که به خاطر من قلم بر کاغذ مي گذارد؟
اين کرانه که پديد آمده از لب ها، از روياها،
از تپه يي خاموش، از گردابي،
از شانه يي که بر آن سر مي گذارم
و جهان را
جاودانه به فراموشي مي سپارم.

کسي در اندرونم مي نويسد، دستم را به حرکت درمي آورد
سخني مي شنود، درنگ مي کند،
کسي که ميان کوهستان سر سبز و درياي فيروزه گون گرفتار آمده
است.
او با اشتياقي سرد
به آ نچه من بر کاغذ مي آورم مي انديشد.
در اين آتش داد
همه چيزي مي سوزد
با اين همه اما، اين داور
خود
قرباني است
و با محکوم کردن من خود را محکوم مي کند.
به همه کس مي نويسد
هيچ کس را فرانمي خواند
براي خود مي نويسد
خود را به فراموشي مي سپارد
و چون نوشتن به پايان رسد
ديگر بار

به هيات من درمي آيد.


کنسرت در باغ


باريده باران
زمان به چشمي غول آسا ماند
که در آن
انديشه وار
درآمد و رفتيم.
رودي از موسيقي
فرو مي ريزد در خونم.
گر بگويم جسم، پاسخ مي آيد: باد!
گر بگويم خاک، پاسخ مي آيد: کجا؟

جهان دهان باز مي کند
همچون شکوفه يي مضاعف،
غمگين از آمدن
شادمان از بودن در اين مکان.

در کانون خويش گام برمي دارم
و راه خود را
باز نمي توانم يافت.


روسپیگری شرعی و حلال



اعلامیه رسمی آستان قدس رضوی

بسم ا لله ا لر حمن ا لرحیم
النکا ح السنتی. (رسول اکرم ص)

آستان قدس رضوی جهت ارتقای فضای معنوی جامعهٔ و ایجاد شرایط مناسب روحی‌ و آرامش خیال برای برادران زائری که در مدت زیارت حرم مطهر امام هشتم از همسر خود دور می‌باشند اقدام به بر گذاری مرکز صیغه‌های کوتاه مدت در جوار حرم رضوی نموده است. در این راستا از کلیهٔ خوا هران باکره مو منه که سن آنها بین ۱۲ تا ۳۵ سال است دعوت به همکاری مینماید . هر یک از خوهران بر اساس قرارداد ۲ ساله‌ای که با آستان قدس رضوی منعقد مینمایند موظفند که ماهانه حد اقل ۲۵ روز به صیغه برادران زوار در آیند. مدت قرار داد جزو سابقه اشتغال متقاضی محسوب میگردد مدت هرصیغه از ۵ ساعت تا ۱۰ روز متغیر میباشد . مبلغ پرداختی بابت هر صیغه بدین
شرح است:
صیغه های ۵ ساعته: ۵۰۰۰۰ تومان

صیغه های ۵ ساعته: ۵۰۰۰۰ تومان
صیغه‌های ۱ روزه ۷۵۰۰۰ ، ۲ روزه ۱۰۰۰۰۰ ، ۳ روزه ۱۵۰۰۰۰، و از ۴ روز تا ۱۰ روز ۳۰۰۰۰۰ تومان
خوهران باکره که برای اولین بار صیغه میشوند مبلغ ۱۰۰۰۰۰ تومان اضافه بابت برداشته شدن پردهٔ بکارت در یافت خواهند نمود. بعد از انقضای قرارداد ۲ ساله در صورتی که سن خوهران به حد نصا ب ۳۵ سال نرسیده باشد در صورت تمایل میتوانند در لیست انتظار صیغه های دایم قرار بگیرند. خوهران موظفند ۵ در صد از مبلغ دریافتی هر صیغه را به ضریح مطهر واریز نمایند.از کلیه خوهران علاقه مند در خواست میشود ۲ قطعه عکس تمام قد (با حجاب اسلامی) ، آخرین مدرک تحصیلی ، و ضعیت بکارت و گواهی‌ سلامت کامل روانی‌ و جسمانی از سازمان بهداشت شهرستان

محل سکونت خود را حد اکثر تا ۳۱ اردیبهشت ۱۳۸۹ به آدرس ذیل ارسال نمایند(توجه : برای خوهران کمتر از ۱۶ سال رضایت رسمی پدر یا جد پدری یا عمو الزامی میباشد ) :
مشهد – بارگاه امام رضا -خیابان شهید نواب صفوی -صحن کوثر – دفتر امور صیقه
جهت اطلا عات بیشتر با تلفن ۰۰۹۸۵۱۱۲۲۲۵۷۹۰ حاج آقا محمود ممتاز تماس حا صل فرمائید
برای آگاهی از جزیات کامل و دریافت فرمهای مربوطه به سایت آستان قدس رضوی به آدرس

http://www.aqrazavi .org
و یا به نشریه استان قدس مراجهٔ نمایید

حجم صادرات غيرقانونی به ایران: ۱۲ ميليارد دلار



راديو فردا : هفته نامه نيوزويک در گزارشی از دوبی ضمن بررسی چگونگی انتقال محموله ها به سمت ايران می نويسد که تحريم های بين المللی نمی توانند به امپراطوری سپاه پاسداران بر بازار سياه تجارت ايران لطمه ای بزنند.

در آغاز اين گزارش تصويری از بندرگاه های دولتی و بارگيری لنج های ايرانی ارائه شده است که همه نوع محصولی از مواد خوراکی و پوشاک گرفته تا ماشين آلات صنعتی کوچک را به سمت بنادر جنوبی ايران حمل می کنند.

ناخدای يکی از اين لنج ها به خبرنگار نيوزويک می گويد که پردرآمدترين بخش از کار وی حمل کالاهايی مثل تلفن موبايل يا اقلام ديگری است که طبق مقررات تجاری و گمرکی ايران ممنوع هستند و يا شامل تحريم های بين المللی می شوند. اما او نگران بازرسی و ضبط اين کالاها نيست و می گويد ماموران انتظامی گشت و سپاه پاسداران در مقابل گرفتن رشوه يا حق الزحمه خود مانعی برای قاچاق کالاهای ممنوعه ايجاد نمی کنند.

نويسنده نيوزويک می نويسد تحت تاثير کنترل و در نتيجه کاهش حمل و نقل توسط کشتی های بزرگ خطوط بين المللی کار اين کشتی های کوچک و لنج ها رونق فراوانی پيدا کرده و به نظر می رسد تجار و گروههای وابسته به سپاه پاسداران صادرات قاچاق و شبکه بازار سياه در ايران را در کنترل خود دارند.

برخی از کارشناسان مبارزه با قاچاق بين المللی که صادرات به ايران را از نزديک بررسی کرده اند معتقدند که تحريم های مشخص و هدفمند سازمان ملل متحد عليه سپاه پاسداران و نهادهای وابسته به آن موثر نخواهند بود چون اين نهاد سال ها گريز از تحريم ها را تجربه کرده است.

يک تاجر ايرانی ساکن دوبی نيز که نمی خواهد نام وی فاش شود می گويد اين تحريم های جديد عملا باعث سودآوری و ثروت اندوزی همان افراد و نهادهايی خواهد شد که ظاهرا تحريم ها عليه آنها به تصويب رسيده است.

مجله نيوزويک اشاره می کند که حجم صادرات غيرقانونی به ايران حدود ۱۲ ميليارد دلار در سال تخمين زده می شود و گفته می شود که سپاه پاسداران و نهادهای وابسته به آن بخش اعظم اين مناسبات تجاری را کنترل می کنند.

سپاه پاسداران از سال های پس از جنگ با عراق فعاليت در عرصه های اقتصادی گوناگون را آغاز کرده ، موسسات وابسته به آن عرصه دخالت خود در کارهای تجاری و مالی را گسترش داده و سيستم کار و مديريت آنها شبه مافيايی است و به راحتی خود را با پيچيدگی های بازار سياه و قاچاق کالا انطباق می دهد.

امتیازات سپاه از دولت رفسنجانی آغاز شد

گزارش نيوزويک از قول محسن سازگارا از بنيانگذاران سپاه پاسداران که اکنون از مخالفان حکومت ايران است و در آمريکا زندگی می کند می نويسد:« در سال های پس از جنگ دولت هاشمی رفسنجانی به فرماندهان و اعضای سپاه پاسداران امتيازاتی داد و یکی از اين امتيازات برخورداری از امکان تجارت در بندرهای آزاد ايران مثل قشم و کيش بود.»

در سال های اول دهه ۱۹۹۰ با وجوديکه واردات بسياری از کالاهای لوکس و مصرفی ممنوع بود ولی تمام اين جناس را می شد در بازارهای تهران پيدا کرد . اين کالاها از بنادر آزاد مثل قشم وارد می شد و کنترل اين تجارت در دست افراد وابسته به سپاه پاسداران بود.»

مجله نيوزويک از جمله نمونه های ديگر دخالت رو به گسترش سپاه پاسداران در شبکه قاچاق و غيرقانونی واردات به سخنان مهدی کروبی، از رهبران مخالفان دولت، در سال ۲۰۰۲ اشاره می کند. آقای کروبی که در آن زمان رياست مجلس را برعهده داشت از وجود بنادر و اسکله های غيرقانونی در جنوب ايران صحبت کرد. محسن سازگارا نيز می افزايد که سپاه پاسداران به تمام عرصه های فعاليت قاچاق جنگ انداخته و به عنوان مثال در زمان حکومت صدام حسين يکی از کارهای سپاه فروش قاچاق نفت عراق بود.

هفته نامه نيوزويک سپس به تاثير تحريم ها و گسترش قاچاق بر فعاليت های اقتصادی مشروع پرداخته و از قول مرتضی معصوم زاده مديرعامل يک شرکت کشتيرانی ايرانی و نايب رييس شورای بازرگانان ايرانيان در دوبی می نويسد:«تحريم های سالهای اخير تاثير شديدی بر فعاليت تجاری بازرگانان ايرانی داشته و در دو سال گذشته ۷۰ درصد از فعاليت اقتصادی ما کاهش يافته است.»

طبق ارزيابی او از زمان اعمال اولين دور تحريم ها درسال ۲۰۰۷ حدود ۴۰۰ بنگاه اقتصادی ايرانی در دوبی تعطيل شده اند.

وجه ديگر محدوديت های ناشی از تحريم ها نوع کالاهای صادراتی به ايران است که طبق تحريم های جديد مقررات سختگيرانه تری برای کنترل صادرات به ايران اجرا می شود.

به گفته برخی از صادرکنندگان غربی تجار و بازاريان معمولی در ايران ممکن است نتوانند مدارک لازم برای اثبات مصرف اين محصولات در زمينه های قانونی را تهيه کنند اما تجار و سازمان های وابسته به سپاه پاسداران با استفاده از نفوذ خود در دستگاه های حکومت و حتی گاه با جعل اسناد و مدارک گمرکی به راحتی هر کالايی را به ايران می برند.

هفته نامه نيوزويک به کاهش و يا توقف فعاليت و معاملات شرکت های بزرگ خارجی در ايران اشاره کرده و می نويسد باز هم سپاه پاسداران و شرکت های وابسته به آن هستند که بيش از همه از غياب شرکت های غربی سود می برند. به عنوان مثال شرکت های نفتی شل و رپسول پس از سال ها مذاکره از سرمايه گذاری در ميادين نفتی پارس جنوبی امتناع کردند ولی پس از اين تصميم دولت ايران قرار داد ۲۱ ميليارد دلاری بهره برداری از اين ميادين را به کنسرسيومی داد که شامل موسسات مهندسی و تاسيساتی وابسته به سپاه پاسداران است.

هفته نامه نيوزويک در پايان می نويسد که همسايگان ايران به شدت نگران هستند که در واکنش به فشارهای بين المللی اخير دولت ايران تنگه هرمز را ببندد کما اينکه فرماندهان ايرانی تاکنون چند بار اين تهديد را مطرح کرده اند. اما به نظر ميرسد که بسته شدن تنگه هرمز بيش از آمريکا و متحدان آن در منطقه به ضرر خود ايران خواهد بود.



یک دولتِ گفتگو گفتگوی ورنر پیکر با ایلان پایه


مترجم: رضا پایا



سه‌شنبه ۲۹ تير ۱٣٨۹ - ۲۰ ژوئيه ۲۰۱۰


موضوع مصاحبه: بحران «صهیونیسم چپ»، ضرورت تغییر رژیم در اسرائیل و ابداع دولتی واحد و دوملیتی در سرزمین فلسطین!
ایلان پاپه، مورخ اسرائیلی و پروفسور در دانشگاه إکستر بریتانیاست. در سال ۲۰۰۶ کتاب معروف خود «پاکسازی قومی در فلسطین » را انتشار داد. این کتاب که بر پایه اسناد ارتش اسرائیل تنظیم شده است، تلاش کرده که این تز را ثابت کند که بر پایی دولت یهودی در فلسطین بر اساس «آواره کردن اهالی فلسطین طبق یک نقشه از قبل تنظیم شده» صورت گرفته است.
مصاحبه زیر توسط ورنر پیرکر (Werner Pirker) از نویسندگان روزنامه یونگه ولت ،در بندر حیفا در اسرائیل صورت گرفته است و در شماره ۱۳۹ ؛۱۹ ژوئن ۲۰۱۰ این روزنامه درج شده است.


ورنر پیرکر- در اواخر ماه مه امسال شما در یک کنفرانس بین المللی در شهرحیفا برای بررسی حق بازگشت آوارگان فلسطینی و برپایی یک دولت دموکراتیک و سکولار (لائیک) در سرزمین تاریخی فلسطین شرکت کردید. برداشت من اینست که مسائلی که در این کنفرانس مطرح شد تماما موضع شما نبود.

ایلان پایه – نه. من موضع خود را با شروع مذاکرات صلح اسلو تغییر دادم. تا سال ۱۹۹۳، موضع من به عنوان عضوی از حزب کمونیست اسرائیل، ایده‍ی ایجاد دو دولت بود که بسیار عاقلانه به نظر میرسید. بعد من شروع کردم به بررسی اتفاقات سال ۱۹۴۸ که به نظر من ریشه‍ی نزاع و درگیری های دو طرف در آن قرار دارد. از اینجا بود که من به تدریج به این نتیجه رسیدم که راه حل دو دولت نمیتواند پایه ای برای حل مشکل آوارگان باشد و این مشکل همچنان باقی خواهد ماند. به علاوه من در ابتدا تا حدودی مذاکرات اسلو را دنبال می کردم و موضع طرفین درگیر را دقیقا بررسی نموده باین نتیجه رسیدم که چپ صهیونیستی حتی به راه حل دو دولت بطور جدی علاقه ای ندارد. و این مسئله مرا باین نتیجه رساند که باید یک راه حل قطعی و کامل را در نظر گرفت . چرا که جهت گیری ایجاد دو دولت یهودی و فلسطینی، به اسرائیل اجازه می دهد که اشغال و استعمار سرزمین های فلسطین را توجیه کند و آن را ابدی سازد و در عین حال این احساس را در غرب به وجود آورد که اسرائیل به یک راه صلح آمیز متعهد است.

ورنر پیرکر- بنابراین باید برقراری راه حل تک دولتی به صهیونیسم تحمیل گردد؟

ایلان پایه – من حتی فراتر از این میخواهم بگویم که راه حل تک دولتی، عملا پایان صهیونیسم خواهد بود. و این در حالی است که صهیونیسم به انواع مختلف تقسیم شده است. فعلا مسئله مقابله با این درک و دریافت اکثریت یهودیان اسرائیل است که به یک ایدئولوژی دولتی وابسته اند. یعنی برداشتی از یک دولت با یک هویت قومی؛ دولتی دموکراتیک اما بطور خاص برای یهودیان: که در واقع دولتی بر پایه آپارتاید نژادی و دولتی اشغالگراست، باین جهت من میگویم که یک دولت سکولار و دموکراتیک برای هر دو قوم، پایان دولت صهیونیستی موجود خواهد بود.


و.پ – اکثریت یهودیان در اسرائیل و در تمام جهان موافق چنین پروژه ای هستند اما وسیله ای برای تحقق آن در دست ندارند. آنها میخواهند که اسرائیل بعنوان دولت یهود تعریف شود.

ا- پ – اینکه یهودیان در سراسر جهان چنین می اندیشند، من کاملا مطمئن نیستم. شخصیت ها و فردیت های بسیار متفاوتی وجود دارد که خود را به هیچ هویت جمعی وابسته نمی دانند. اما من در مورد یک مسئله مطمئنم و آن اینست که اکثریت یهودیان در اسرائیل هیچ گونه علاقه ای به تغییر پایه ای در سرشت دولتشان ندارند.


و. پ – هم چنین در اروپا و آمریکا اکثریت جوامع یهودی تبار، اسرائیل را به عنوان یک دولت خاص یهودی برسمیت می شناسند.

ا- پ – یهودیان اروپایی و آمریکایی دقیقا آنچه را که در اینجا میگذرد، زیر نظر دارند و می بینند که شوق و ذوق آنها برای پروژه‍ی صهیونیستی سرانجام به چه موانعی برخورد کرده است. مشکل اصلی اینست که یهودیان اسرائیلی با تصور یک دولت دموکراتیک برای هر دو ملت، مخالف اند. بر عکس اگر ما نمونه‍ی آفریقای جنوبی را در نظر بگیریم، طبیعی است که اکثریت جمعیت سفید پوست تمایل داشت که رژیم آپارتاید همچنان ادامه پیدا کند. امروز هم بیشتر سفیدهای آفریقای جنوبی تمایلات نژاد پرستانه دارند. تصورات آنها در حقیقت تغییری نکرده است. اما در آنجا روندی به جریان افتاد که دیگر هرگز نمیتوان آنرا در جهت تاسیس دوباره‍ی یک دولت آپارتاید برگرداند.


و. پ – چه نامی باید به دولت آینده‍ی شما بدهیم. اسرائیل یا فلسطین؟

ا. پ _ من چندان به اسم ها فکر نمی کنم. به نظر من بیشتر مسئله بر سر محتوای چنین دولتی است. اینکه چنین دولتی بر چه مبانی ای شکل خواهد گرفت و از کدام پایه ها برخوردار خواهد بود، چه سیستم اقتصادی خواهد داشت؟ گروههای قومی چگونه نمایندگی خواهند شد؟ این ها سئوالهای مهم تری هستند تا این که اسم این دولت چه باشد!


و. پ - شکست تلاشهایی که تاکنون انجام شده برای یک راه حل صلح بر مبنای دو دولت در سرزمین فلسطین، باعث شده که ایده‍ی یک دولت دمکراتیک برای همه کسانی که در سرزمین تاریخی فلسطین زندگی می کنند، طرفداران جدیدی پیدا کرده است. از سوی دیگر این مسئله که چنین دولتی میتواند با یک بیانیه تحقق یابد تخیلی بیش نیست. شما فکر می کنید که امکان یک «تغییر رژیم» بدون تکانهای شدید اجتماعی امکان پذیر است؟

ا. پ – من میتوانم چنین سقوطی را پیامد یک بحران شدید اقتصادی تصور کنم. جامعهء اسرائیل به هیچ رو یک جامعه‍ی یکدست نیست. یهودیانی که از سرزمینهای عربی آمده اند، در شرایط بسیار بدتری از مهاجران اروپایی زندگی می کنند. اکثریت یهودیان را نفرت از «عربها» و این اعتقاد که "امنیت" اولویت مطلق دارد متحد میکند. به این خاطر، ما خود را در موقعیتی بسیار خطرناک می بینیم. در جامعه‍ی اسرائیل همبستگی وجود ندارد. در اینجا سرمایه داری خالص حاکم است. تنها درگیری و منازعه دائمی ست که باعث می شود جامعهء اسرائیل از هم نپاشد. به این خاطر رژیم اسرائیل مرتب در پی ایجاد جنگهای جدید است: بر ضد لبنان و شاید بزودی علیه ایران! اما جنگهای آینده نمی توانند موفقیت آمیز باشند، بلکه کشور را به فاجعه می کشانند.
اما چیزی که در حال حاضر رونق اقتصادی به نظر میرسد، نمی تواند پایدار باشد چرا که این رونق، یک رونق مصنوعی است و مانند حبابی خواهد ترکید.


و.پ . در آفریقای جنوبی تغییر رژیم بصورت صلح آمیزی صورت گرفت. جامعه سفید پوست آنجا عمیقا میان گروه نخبگانی که ریشه‍ی انگلیسی داشتند و اکثریتی که طبقه متوسط را تشکیل میدادند و ریشه در بوئرها داشتند، تقسیم شده بود. در اسرائیل یک جامعهء پیچیده مدرن هست که در آن کوچکترین چشم اندازی وجود ندارد که گروه نخبگان صهیونیست همانند آفریقای جنوبی از سوی خود و داوطلبانه به پای تغییر رژیم در اسرائیل بروند.

ا. پ – من کاملا با شما موافقم که اوضاع در اسرائیل با آفریقای جنوبی قبل از لغو رژیم آپارتاید به هیچ رو قابل مقایسه نیست. اما بار دیگر تاکید می کنم که جامعه اسرائیل یکدست نیست. به علاوه در حال حاضر حکومتی داریم که خود یک دولت آپارتاید است؛ و احتمالا آسان تر خواهد بود که تغییر رژیم در یک دولت صورت بگیرد تا اینکه دو دولت جداگانه بوجود آیند. این پروسه حتما از آفریقای جنوبی پیچیده تر و مشکل تر خواهد بود و همچنین در دور اول احتمال موفقیت آن نمی رود. اما من فکر نمی کنم که این مسئله از یکپارچگی و بهم پیوستگی جامعه اسرائیل ناشی می شود. بلکه باین خاطر است که این جامعه دائم خود را در جنگ می بیند و باین خاطر از بیرون متحد و یکپارچه به نظر میرسد.


و.پ – در طول چندین دهه صهیونیسم چپ صدای اصلی اسرائیل بود. و بهمین خاطر نزد چپ غربی نیروی جاذبه بزرگی داشت. اما در این بین صهیونیسم چپ اعتبار خود را از دست داده و دیگر نمی توان به آن باور داشت. از درون بحران صهیونیسم چپ، "پسا ـ صهیونیستم" شکل گرفت. فکر می کنید که این جنبش جدید، میتواند برای پیشبرد ایده‍ی یک دولت دموکراتیک تاثیر گذار باشد؟

ا.پ – با شروع انتفاضه دوم و آغاز زمامداری آریل شارون اردوی صهیونیسم چپ تصفیه شد. بخش مرکز و راستِ میانه با هم رشد کردند. مابین قطبهای شارون و حزب چپ مِرِتس [حزب کمونیست اسرائیل] یک بلوک بسیار قوی که تبدیل به جریان اصلی صهیونیسم شده بوجود آمد. در نتیجه این جابجایی گروهها، حزب کار اسرائیل ، تقریبا از صحنه حذف شد و بعید بنظر میرسد که در انتخابات بعدی با قدرت قدیمی خود ظهور کند.
در واقع باورکردنی نیست که نیرویی که بیش از یکصد سال صهیونیسم را حفظ کرده و مهر خود را برآن کوبیده بود، تبدیل به نیرویی بی تاثیر و فاقد مفهوم اجتماعی گردد.
اما از سوی دیگر چپ های ضدصهیونیست و یا غیرصهیونیستی که تا آن زمان به عنوان تیپهای اجتماعی ارزیابی میشدند که گویا از مریخ آمده اند، در نزد مردمی که از صهیونیسم چپ ناامید شده بودند، گوش شنوایی پیدا کردند.
این مواضع را آشکارا میتوان نزد سازمانهای غیردولتی ان.جی او، که علیه اشغال و برای حقوق برابرِ همهء خلقها فعالیت و مبارزه می کنند یافت.
این سازمانها قبلا با جنبش هایی که برای تغییر دولت مبارزه میکردند و یا برای حق بازگشت پناهندگان فلسطینی فعالیت می نمودند و یا در کارزارهایی که توقف سرمایه گذاری، بایکوت و تحریم اقتصادی اسرائیل [معروف لبه کارزار BDS] را هدف خود قرار داده بودند نزدیک نمی شدند، حالا اما ِان.جی.او ها آشکارا از تمام مسائل فوق حمایت می کنند و برای تحقق آن ها فعالیت می نمایند.


و.پ ــ قانون اساسی اسرائیل بر اساس مذهب نوشته نشده است. بنظر شما قانون اساسی یک دولت سکولار و دموکراتیک چگونه خواهد بود؟

ا.پ ــ از سه سال پیش در این رابطه یک بحث دانشگاهی وجود دارد که من هم در آن مشارکت دارم. ما در نقاط مختلف جهان با هم دیگر ملاقات می کنیم. در این ملاقات ها بر روی طرحهای حقوقی، اقتصادی و سیاسی یک قانون اساسی مترقی کار می کنیم. ما بیشتر تلاش می کنیم که اصول مدل تک دولتی را استخراج نموده تا بعد، هویت آن را تعیین کنیم. در این میان ما با مشکلات و موانعی برخورد کرده ایم. برای مثال برخورد با مسئله‍ی مذهب. در اروپا انسان راحت لفظِ دولت سکولار را بکار میبرد. اما در خاورمیانه که مذهب و سنت نقش مهمی بازی می کنند، مفهوم دولت سکولار یک واژه‍ی غریبه بنظر میرسد. من برای خودم اصطلاح «دولتِ گفتکو» را انتخاب کرده ام. و این دولتی است که با تعداد زیادی مسائل و مشکلات حل نشده بدنیا می آید و قرار است که این مشکلات و مسائل را از راه گفتگو و دیالوگ حل کند.
اما این «دولت گفتگو» چگونه رشد می کند و وظایف خود را انجام میدهد؟ در کنفرانس حیفا، در باره‍ی دولت دموکراتیک بحث کردیم. اما برای بسیاری از فلسطینی ها، بر اساس تجربیات بدست آمده از مبارزه، "هویت ملی" برابر با مقاومت و تسلیم ناپذیری است. بخاطر همین ما تلاش می کنیم بین مدل دو ملیتی و مدل دولت سکولار حد واسطی بدست بیاوریم. و این مانع بزرگی است که باید با آن مقابله کرد. با همه اینها، تا هنگامی که اشغال و سیاست استعمارگری در سرزمینهای اشغالی برقرار است، نمی تواند یک بحث جدی در این مورد آغاز گردد.


و.پ ـ اما بهر حال شما تاکنون بر روی چند تا از اصول پایه ای کار کرده اید؟

ا.پ ـ از ایده های پایه ای که مبنای حرکت ماست، می توان برابری حقوقی در عرصه‍ی شخصی و تضمین عناصر اصلی حقوق بشر و شهروندی را که تاکنون از جمعیت غیریهودی اسرائیل دریغ شده است نام برد. این برای آغاز کار زمینه‍ی بسیار خوبی است. اما از آن سخت تر، مسئله حقوق جمعی (حقوق اجتماعی) ست. حقوق اجتماعی در این منطقه همیشه مسئله حقوق بشر است. اما منظور از حقوق اجتماعی تنها مسئله ملی نیست. انسانهای اینجا خواستار اشکالی از نمایندگی عمومی هستند که در غرب تحمل نمی شود مسئله بر سر به رسمیت شناسی یک نوع چند فرهنگی، یا دقیق تر بگویم، یک نوع چند فرهنگی نهادینه شده که در آن جوامع ملی "شیوهء زندگی" خود را پیش میبرند. اما مسئلهء تفاوت تئوری و پراتیک را باید در نظر گرفت. ما تنها می توانیم طرح های پایه ای دولت آینده را بریزیم. باقی قضیه، زندگی واقعی است که خود را تحمیل می کند.


و.پ ـ سازمان آزادیبخش فلسطین قبلا هم راه حل تک دولتی را تبلیغ می کرد. آنها یک فلسطین دموکراتیک می خواستند که مسلمانان ، یهودیان و مسیحیان با حقوق برابر در کنار یکدیگر زندگی کنند. یهودیان در این فرمول بندی بعنوان جامعه مذهبی و نه ملیت یهود، در نظر گرفته میشدند. اما در پشت این خواست، تصویر یک فلسطین عربی پنهان شده بود.

ا.پ ـ ما باید واقع بین باشیم. در زمانی که هویت ملی آن چنان قوی است که مانع ازاینست که یک پروژه‍ی دمکراتیک آغاز شود، باید به نحوی تفکر ملی را در نظر گرفت که حقوق فردی زیر سئوال نرود.
من دیگر بطور مطلق مخالف تصور یک دولت دو ملیتی بعنوان آلترناتیو مدل دولت سکولار و دموکراتیک نیستم. این امکان دارد که از میان دو مدل فوق شکل سومی از دولت پا بگیرد. اکثریت یهودیان اسرائیلی مذهبی نیستند و بنابراین به هیچ رو مخالف ایده‍ی یک دولت سکولار نخواهند بود. یهودی گری مفهوم و وزن خود را در مقابل آگاهی ملی بمقدار زیادی از دست داده است. هویت یهودی یک تعریف قومی است. طبیعی است که شهروندان اسرائیلی از رهبرانی که خواهان ایجاد چنین دولتی هستند این سئوال را بپرسند که آیا هویت قومی آنها به رسمیت شناخته خواهد شد؟.
من شخصا نه برای هویت قومی و نه هویت مذهبی احترام خاصی قائل نیستم. مردم باید بر اساس روش زندگی فردی خود زندگی کنند. اما از سوی دیگر انسان باید در نظر بگیرد که اکثریت مردم در این کشور چگونه فکر می کنند. ما باید هویت های ملی متفاوت را بحساب آوریم و بر اساس آن یک دیالوگ شکل بدهیم. از جمله اینکه کاراکتر (خصلت) این دولت چه خواهد بود و چه رژیمی خواهد داشت و قانون اساسی آن چه شکلی خواهد بود.
این اشتباه بزرگی ست که بخواهیم یک شکل نهایی از مدل دولتی عرضه کنیم. چرا که ما در مقابل موانع کاملا جدیدی قرار داریم. دولت فعلی اسرائیل محصول یک جنبش استعماری است. مستعمره گران از آنجایی که در هیچ جا وطنی نداشتند، مجبور بودند که اینجا بمانند. برخلاف آفریقای جنوبی، آنها در اقلیت نیستند. اساس استعمار صهیونیستی استثمار نیروی کار بومی نبود بلکه بر عکس نیروی کار محلی را پس زدند و خود جای آنها را گرفتند. ویژگی های ماهیت دولت صهیونیستی، فرمهای ویژه ای برای غلبه بر آن را ضروری می سازد.


و.پ ـ مورخین اسرائیلی، بخصوص در اردوی "پسا ـ صهیونیست" این نظر را نمایندگی می کنند که تئودور هرتسل * را نمی توان مسئول انحرافِ صهیونیسم دانست. چرا که تصویر ایده آل یک دولت یهودی کاملا چیز دیگری بوده است.

ا.پ ـ این حرف مزخرف است. هرتسل ـ پروژه کولونیالیستی (استعماری) یک دولت خاص یهودی را دنبال می کرد چنان که خود می نویسد برای اروپا «دیوار تمدن در مقابل وحشی ها» را باید بنا می کرد. هرتسل عربها را تنها بعنوان مزاحم به رسمیت می شناخت.


و.پ ـ آیا تصوری از اینکه دولت جدید مورد نظر شما چه سیستم اقتصادی خواهد داشت دارید؟

ا.پ ـ در این رابطه هم ما باید یک دیالوگ گسترده راه بیندازیم. با وجود این، به نظر من، بعد از دهها سال سیستم استثمار سرمایه داری و نابرابری حاد، باید یک سیستم اقتصادی در نظر گرفته شود که در بسیاری از مسائل برابری را برقرار سازد.


و.پ ـ شما به گروه «مورخین جدید» تعلق دارید که نقش ارزشمندی در تخریب اسطوره های صهیونیستی بازی کرده است. اما چند نفر از میان شما، از جمله "بنی موریس" دوباره موضع سخت ضد عربی را اتخاذ کرده اند. این مسئله را چگونه می بینید؟

ا.پ ـ این مسئله بیشتر مربوط به فردیت افراد است.در حالی که موج اصلی رسانه ها زیر پای یک نظر انتقادی را روبیده است. مواضع ایدئولوژیک که در اینجا اعلام شده بسیار متفاوت است. بنی موریس از ابتدا برداشت قدیمی خود را حفظ کرده بود و نتیجه تحقیقات خود را برای توجیه آنها بکار برده بود اما برای من، نتایج تحقیقات اجتماعی به مواضع ضد صهیونیستی ام منجر شد.


و.پ ـ شما در حال حاضر در لندن زندگی می کنید چرا که دیگر کارِ آکادمیک خود را نمی توانستید در اسرائیل ادامه بدهید. چه اتفاقی افتاد؟

ا.پ ـ من مستقیما از دانشگاه اخراج نشدم. اما آنها مرا عملا از دور خارج کردند. باین معنی که به اشکال مختلف در راه فعالیت آموزشی من مانع تراشی کردند. سرانجام من دیگر اجازه نداشتم سمینار برگزار کنم.


و.پ ـ آیا حمایتی هم از شما شد، نه تنها در بخش دانشگاهی بلکه در عرصه‍ی اجتماعی؟

ا. پ ـ در دانشگاه، من از همان ابتدا در موقعیت بازنده قرار داشتم. در عوض، از سوی جامعه مدنی، بخصوص ان.جی.او های مختلف، از من پشتیبانی بعمل آمد. بسیاری از پروفسورهای همکار من ترس داشتند که از من حمایت کنند. اما این وضعیت اکنون تغییر کرده است. در همین فاصله، در مورد تعدادی از اساتید، مسائلی مشابه من به وجود آمد. آنها تلاش کردند که معلم مدارس عالی را خفه کنند. اما این اساتید برخلاف من از حمایت و پشتیبانی همکارانشان برخوردار شدند. جو گفتگو در سالهای اخیر بطور مشخصی بهتر شده است. گفتمان انتقادی در حال پیشروی است.


منبع: www.jungewelt.de

یادداشت ویراستار:
صهیونیسم چپ: صهیون واژه ای ست توراتی و نام کوهی ست «در جنوب غربی اورشلیم یا بیت المقدس که معبد یهود را روی آن بنا کرده اند و نیز مسجد اقصا و قبهء صخره. گاهی بیت المقدس را بدین نام خوانند» (فرهنگ معین) جنبش صهیونیستی پایان قرن نوزده که یهودیان جهان را به مهاجرت به فلسطین فرا خواند حرکت به سوی صهیون را شعار خود قرار داد. این جنبش دو جناح یکی ناسیونالیستی دست راستی و دیگری یک جناح «سوسیالیستی» داشت که این دومی می خواست در فلسطین جامعه ای «اشتراکی» برای یهودیان برپا کند. بسیاری داوطلبانه برای کار در مزارع اشتراکی که کیبوتص نامیده می شد به آنجا رفتند. هر دو دستهء راست و چپ وجود اهالی فلسطین را که قرن ها در آنجا زیسته بودند نادیده گرفتند و در اخراج آنان از سرزمین شان از طرق مختلف، از جمله ارعاب و تروریسم، شرکت داشتند. حزب کار (با رهبران معروفش مانند بن گوریون و شیمون پرز) و احزاب کوچکتر دیگر به اصطلاح چپ که در نفی حقوق فلسطینی ها هیچ فرقی با هم ندارند ادامهء همان صهیونیسم چپ هستند.


هرتصل: تئودور هرتصل بنیانگذار صهیونیسم ۱۹۰۴ ـ ۱۸۶۰.
برای آشنایی بیشتر با آثار ایلان پاپه رک: گوگل: Ilan Pappe

برای سرکوب جنبش، دارند به استقبال جنگ می روند!


محمد علی اصفهانی


در حال حاضر، و در صحنه ی موجود، بيش از اندازه ی لازم بر خطر تجاوز نظامی به ايران بها دادن، کار درستی نيست؛ اما چشم بر واقعيت وجود بالقوه ی اين خطر بستن نيز به همان اندازه، نادرست است.
بسيار می توان در اين باره نوشت. و همين «بسيار می توان در اين باره نوشت» است که گاه باعث می شود که نوشتن در اين باره، در انتظار فراهم آمدن وقت و حوصله و امکان بيشتر، به تأخير بيافتد. کسی چه می داند؟ شايد تا هنگام فرود آمدن اولين بمب های اتمی «هوشمند» و «کم خطر»، و «تاکتيکی» بر چند گوشه ی ميهن ما از سوی «تنها دموکراسی خاورميانه» ـ که نه غزه، نه لبنان، نه ايران/جان بعضی ها فدای آن!
اما گاه، يک يادداشت کوتاه و شتابزده (شايد داخل پرانتز) ضرورتی است که نمی توان از آن گريخت.
و يکی از اين «گاه» ها، همين يکشنبه ۲۷ تير ۱۳۸۹ بود. با دو «مورد» با اهميت، که نمی دانم چرا آنگونه که بايد، توجه اهل فن را به خود جلب نکرده اند:
ـ تصويب کليات و قسمتی از جزييات «طرح مقابله با توطئه های آمريكا و انگليس به منظور صيانت از دستاوردهای صلح آميز هسته يی»، در مجلس ملايان.
ـ سرمقاله ی روزنامه ی رسالت، ارگان بخشی از مافيای بسيار سازمان يافته و بانفوذی که يکی از عناصر عمده و تأثيرگذار آن را «هيأت مؤتلفه» تشکيل می دهد.

«طرح مقابله با توطئه های آمريكا و انگليس به منظور صيانت از دستاوردهای صلح آميز هسته يی» می تواند ـ بر خلاف روال معمول و عادی شده ـ اين بار، چيزی به مراتب جدی تر و حساب شده تر از يک دهن کجی احمقانه به مسأله ی تشديد تحريم ها باشد. مخصوصاً اين که حسين شريعتمداری هم خيلی از آن خوشش آمده است.
طبق دو ماده ی تصويب شده ی طرح، دولت موظف شده است که با «سرمايه گذاری» در تمامی زمينه های مرتبط، «چرخه ی سوخت کشور را به خود اتکايی و استقلال کامل هسته يی نايل نمايد»؛ و نيز تأکيد شده است که «اجابت درخواست های فراتر از مقررات عمومی ان پی تی توسط دولت ممنوع است.».
ماده ی سوم و جهارم طرح، بی پرده تر و صريح ترند، و دو ماده ی نخست نيز، در اصل برای رسيدن به همين دو ماده، تنظيم شده اند.
مطابق ماده ی سوم، «دولت موظف است با عنايت به فريبکاری دنيای غرب در خصوص تحويل سوخت رآکتور آموزشی درمانی تهران [کذا فی الاصل]، غنی سازی ۲۰ در صد را به منظور تحويل سوخت رآکتور مذکور، استمرار بخشيده و صفحه های سوخت را تهيه نمايد».
و اما ماده ی چهارم، به لحاظی شايد جالب تر و تأمل بر انگيز تر از سه ماده ی قبلی هم باشد:
«دولت بايد نسبت به کشور هايی که به بازرسی کشتی های ايرانی و يا محموله های باری کشورمان مبادرت می ورزند عمل مقابله به مثل را به هر صورت ممکن انجام دهد.»

دو ماده ی تصويب شده ی طرح، فقط با ۱۷۱ رأی موافق، و ۳ رأی مخالف، تصويب شده اند؛ و اين در حالی است که مجلس ملايان ۲۹۰ عضو دارد، و در خبر ها اشاره يی نشده است که ۱۱۶ عضو ديگر اين مجلس کجا بوده اند و چه می کرده اند و چه خواهند کرد.

ساعاتی پيش از ارائه ی اين طرح، و ماده ی چهارم آن، و ـ در ظاهر ـ بدون ارتباط با اين ماجرا، محمد کاظم انبارلويي، سردبير روزنامه ی رسالت، سرمقاله يی در روزنامه ی خود نوشته بود که گرچه به دليل بد جوری آب دادن بند، به سرعت از صفحات اينترنتی روزنامه حذف شد، به وسيله ی منابع خبری متعدد ديگر حکومتی پخش و تکثير شده است.
در اين سرمقاله، نماينده ی جريان مرموز و مشکوک مؤتلفه، سخن يک هفته پيش «دبير کل» اين جريان را نقل می کند و می پروراند و به عنوان يک رهنمود، فراراه «نظام» بی نظام و پاره پاره قرار می دهد: حمله ی پيشدستانه!

در جريان جنگ هشت ساله ی ايران و عراق، روزنامه ی رسالت، به شدت سنگ آن جنگ را به سينه می زد و بر آتش آن می دميد و بر ادامه ی آن اصرار داشت.
و می دانيم که آن جنگ، به همان اندازه که برای مردم ما فاجعه آفرين بود، برای دار و دسته ی تبهکاری که به کارچاق کنی های ويژه، و قاچاق سلاح و کليه ی مواد وارداتی تحريم شده با آن ليست بلندبالا، و احتکار، و دزدی اموال عمومی (و نيز شغل شريف جاسوسی) مشغول بودند، و بسياری از آنان، با واسطه يا بی واسطه، سر در آخور همين باند مؤتلفه داشتند، و يا باند مؤتلفه، سر در آخور آن ها داشت، «پر برکت» و سودآور بود.

انبارلويي، اول در سرمقاله ی بعداً غيب شده ی خود، با اشاره به همتايان اسراييلی ملايان (که در تب و تاب حمله به ايران می سوزند و قرار از کف داده اند و چون فعلاً از راه مستقيم با محدوديت هايی روبرو هستند به راه های ميانبُر می انديشند) می نويسد:
ـ چندی پيش عوزی آراد مشاور امنيت ملی رژيم صهيونيستی گفته بود «حمله نظامی پيشدستانه به ايران بهتر از تحريم جواب می دهد». وی گفته بود «تحريم های جديد مانع پيشرفت های هسته ای ايران نيست. اگر حمله پيشدستانه صورت گيرد جامعه بين المللی از اين تصميم حمايت می کند.».
و بعد به سخن همدست خود در باند مؤتلفه می پردازد:
ــ آقای حبيبی دبير کل حزب موتلفه اسلامی با اشاره به تحرکات آمريکا و انگليس و اظهارات بی حساب و کتاب مقامات رژيم صهيونيستی موضع گيری معقولی داشتند. وی در موضع گيری هفتگی هفته گذشته خود صريحا گفت: «اين طور نيست که ما بنشينيم و منتظر بمانيم که آمريکايی ها و اسرائيلی ها کی به ايران حمله می کنند. اگر غرب و رژيم صهيونيستی علی رغم همه داده های عقلانی بخواهند بد مستی کرده و به ايران حمله کنند زمانی که احتمال اين حمله قطعيت يافت، ايران در حمله پيشدستانه ذره ای نبايد ترديد کند.».

«روزنامه نگار» تبهکار، که قاعدتاً روزنامه نگاری (از نوع رسالتی آن) را بايد در حجره های بازار سنتی غارت و چپاول آموخته باشد، و در دفاتر واسطه گری (در معنای قوادی) ميان بازار سنتی و «مدرن»، و شايد هم در محافل زيرزمنی همان «از ما بهتران»ی که ظاهراً می خواهد به جنگشان برود، تمرين کرده باشد، به ياد ايام خوش جنگ «حق عليه باطل»، و «فتح قدس از طريق کربلا» با سلاح های تقديمی اشغالگران قدس، و برادر ارزشی مشترک ميان آن ها و ملايان: رونالد ريگان (ره) می افتد و آب از لب و لوچه اش جاری می شود و اضافه می کند:
ـ ملت ايران در ۳۱ شهريور سال ۱۳۵۹ در حالی که هيچ احتمال نمی داد وارد يک جنگ خانمانسوز شود گرفتار يک تهديد شد که بعدها به صورت يک فرصت از آن استفاده کرد [و البته کلی معنا دارد اين کلام «بعد ها به صورت يک فرصت از آن استفاده کرد]... اما اينها دليل بر اين نيست که دشمن در اتاق جنگ خود به فکر حمله به ايران نباشد. ممکن است ما در تحليل خود به اين نتيجه برسيم که هيچ دليل عقلانی برای حمله به ايران وجود ندارد... آيا اين مفروضات کافی است و ديگر کسی به ما حمله نخواهد کرد؟... ما در آزمون جنگ تحميلی به اين نتيجه رسيديم که نمی توان به انتظار نشست تا دشمن حمله کند و ما از فعل خود در جنگ به عنوان «دفاع مقدس» ياد کنيم.

و سر انجام هم بعد از مقداری «استدلال»، و مقداری استناد به «فرموده های مقام معظم رهبری» در ديدار اخيرش با فرماندهان سپاه پاسداران [به منظور صدور رهنمود؟ يا کسب رهنمود؟] و مقداری کوفت و زهر مار ديگر، حرف اصلی خود را می زند. حرفی که ترديد بردار هم نيست:
ـ بدون ترديد يکی از شرايطی که بايد به آن فکر کنيم، حمله پيشدستانه است. ايران با قدرت فوق العاده ای که در زمين، هوا و دريا دارد توسط جان بر کفان ارتش و سپاه و بسيج می تواند در حمله پيشدستانه درسی به دشمن بدهد که فجايع نخستين روزهای جنگ تحميلی هرگز تکرار نشود.

درست گفته است مير حسين موسوی در «يادداشتی پيرامون قطعنامه ۱۹۲۹ شورای امنيت» که:
«همه توجه داشته باشيم که قصد از تحريم ها صرف به زانو درآوردن دولت نيست. تجربه ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و سرنوشت تلخ عراق و افغانستان در زمان معاصر، پيشاروی ماست و هشياری مضاعف آنکه چه بسا بخشی از دولتيان شانس بقای خود را در ادامه اين بحران و تشديد مخاصمات و حتی تشويق دشمنان برای تعرض نظامی ببينند...
«... يک دولت نامشروع و سرکوبگر و در حال جنگ با ملت خود نمی تواند در مقابل تهديدات بيگانه مقاومت نمايد. در چنين حالتی يا بايد به بيگانگان باج دهد و يا کشور را در آستانه خطرات مهلک افکند...
«... جنبش سبز بايد از تمام توان بين المللی خود استفاده کند تا به قدرتهای خارجی نشان دهد به آنها اجازه نمی دهد از ضعف و عدم مشروعيت دولت کنونی استفاده و به استقلال، تماميت ارضی و منافع عالی کشور آسيب رسانند...
«... جنبش سبز همچنين از طريق آگاه سازی همه جانبه اقشار اجتماعی و نخبگان به سرکوبگران اجازه نخواهد داد با ايجاد وضعيت اضطراری در کشور و استقبال از درگيری های نظامي، از پاسخگويی و مسووليت پذيری فرار کنند و به تشديد سرکوب و ارعاب مخالفان بپردازند و يا در خفا برای تامين منافع کوتاه مدت خود بر سر منافع عالی ملی تن به سازش های خفت بار دهند.».
۲۹ تير ۱۳۸۹

سکینه محمدی آشتیانی (Sakineh's song)

نگاهی انتقادی به ساخت یابی زبانی نزد اصلاح طلبان دینی

نگاهی انتقادی به ساخت یابی زبانی نزد اصلاح طلبان دینی / عقلانیت توحیدی در کارزار فهم مشترک زبانی

ویکو فیلسوف ایتالیایی، چرخه تاریخ را به سه دوره ی بازگشت پذیر تفکیک می کند. دوره ی اسطوره ای یا دوره ی ایزدان، دوره ی هیراتیکی یا کاهنی و دوره ی دموتیکی یا عامه ی مردم. در دوران نخست که دوران پیشا افلاطونی است، زبان کارکردی شاعرانه یافته بود. واژگان را برخوردار از نیرویی ذاتی می پنداشتند و زبان را حائز قدرتی جسمانی. نمونه های بارز این رویکرد را در آثار هومر چون ایلیاد و ادیسه می توان بازیافت. اما مرحله ی دوم که با آثار افلاطون آغاز می شود، وضعیت متفاوتی را از خود برجای می گذارد. مرحله ی هیراتیک یا کاهنی که تاثیر ویژه ی خود را بر زبان نیز آشکار می کند. در این مرحله زبان دیگر آن شاعرانگی گذشته را ندارد، کمتر جسمانی است و جنبه های جدلی، مجازی و قیاسی می یابد. زبان در این دوره پیوسته می شود و کارکرد جادویی واژگان، جای خود را به نوع توالی و ترتیب خطی زبانی می دهد. در این دوران است که انسانها نسبت به کارکردهای چندگانه ی زبان آشنا می شوند و چندگانگی کارکرد زبانی، با خود ابهامی مستتر نیز به همراه می آورد. این دوران زبانی، مصادف با ظهور دو دین مسیحیت و اسلام می شود و از این روی، متالهان مسیحی و مسلمان، دستگاه معرف شناختی خود را برپایه ی این شیوه ی قیاسی قرار می دهند. قیاس به منزله ی نوعی استنتاج از صغری و کبری وحی، در میان مفسران و شارحان این دو دین به وفور خود را نشان داده است. این تفسیر بیش از آنکه از ذات ایزدی واژگان منسوب به پروردگار برآمده باشد، نوعی وضعیت زبانی است که از کارکردهای مجازی و تمثیلی زبان بهره می جوید. نورتروپ فرای این موضوع را بخوبی بیان کرده است:« درباره ی زبان قیاسی نظر بر این قرار گرفت که زبان فریضه ی مذهبی است، جوابی است کلامی به وحی که کلام خداوندی است. برای این منظور شکلی از اشکال قیاس لازم بود، والا حقیقتی پیدا نمی شد که بتوان به جای آن زبان انسانی گذاشت»
اما در عین حال، این زبان که خود را واکنشی در برابر کلام الهی می دانست که بایستی شاعرانگی و رمز و راز کلامش رمزگشایی شود، با مشکلات بزرگی هم روبرو بود که بعدها به یکی از اصلی ترین مایه های نقد زبان مجازی عالمان دینی بدل شد. مساله این بود که آیا استدلال قیاسی آنها، راه به چیز جدیدی می برد و سخن تازه ای با خود دارد؟! آیا در نهایت همه چیز به نوعی بازی زبانی نمی ماند. فرای این موضوع را در «کتاب مقدس و ادبیات» بررسی می کند و می نویسد:« تلقی قیاسی از زبان، برای تمایز وجود از لاوجود، معیاری به دست نمی دهد. به لحاظ دستوری و منطقی و نحوی، تفاوتی بین شیر و اسب تکشاخ وجود ندارد: بحث وجود واقعی، وارد حوزه ی ترتیب لغات از حیث لغت بودن نمی گردد. اگر هم چنین شود، بین استدلال و توجیه تفاوت واقعی در کار درنمی آید، چون در هر دو شیوه، کلمات را به طور یکسانی مرتب می کنند. با معیارهای بیرون از کلمات است که می توان این تفاوت را برقرار کرد، و نخستین معیار از این معیارها لازم است معیار «چیزها» یا اشیا موجود در طبیعت باشد»
————————————————————————————————————————
واژه هایی که این روزها اصلاح طلبان دینی در سطح متفکران و کنشگران سیاسی به کار می برند، مناقشاتی را با خود به همراه داشته است. ترکیباتی چون «اسلام رحمانی» یا «عقلانیت توحیدی»، که می رود در کنار تعابیر مختلف جای خود را در حوزه ی نظریه پردازی دینی باز کند. حال آنکه این عبارت سازی ها تا چه اندازه ای واکنشی اند و تا چه اندازه ای از بن مایه های نیرومند نظری برخوردارند، در ادامه مورد ارزیابی قرار خواهد گرفت؛ اما شاید آنچه طرح نمودنش ضروری تر به نظر رسد، بنیان مفهوم سازی در تشیع است. اگر معیار خوزه کازنووا برجسته ترین جامعه شناس دین را در عصر حاضر مبنی بر شباهت های قابل توجه اسلام شیعی و کاتولیسیسم بپذیریم، از این روی می شود بر سر کارکردهای مشترک زبانی این دو نیز سخن گفت. تاکید هر دو بر نوعی تفسیر دینی مبتنی بر ساخت واژگانی است و از این روی فقه بیش از آنکه نوعی روزآمدسازی متون مقدس باشد، نوعی رمزگشایی ساخت زبانی است. اما مساله این است که آیا این رمزگشایی از ساخت زبانی، تنها در ساخت زبان باقی می ماند، یا در دنیای واقع بر واقعیت پدیده های حقیقتا موجود نیز دلالت های راهبردی دارد؟
این پرسش را شاید بشود با بررسی نمونه های متاخر به پاسخ مطلوب خود رساند: «عقلانیت توحیدی»؛ این چگونه عقلانیتی است و نسبت عقلانیت با توحید در چیست، در میان قرائت های گونه گون از عقلانیت و توحید، که خود به تنهایی در نزد دینداران نیز مناقشه برانگیزند، چگونه می توان این دو را در کنار هم نشاند؟ آیا همجواری واژگان تنها به صرف برطرف کردن نوعی حداقل های زبانی پذیرفتنی و پویا است یا آنکه همجواری زبانی برای تاثیرگذاری بر وضعیت موجود پیرامونش بایستی از نوعی همجواری عینی و دارای نشانه های تاریخی-کارکردی نیز باید ریشه گیرد؟
این پرسش ها پیش از هر مساله ی دیگری، در مواجهه با ترکیب هایی به ظاهر مطبوع اما از منظر ساخت زبانی نارسا، خود را می نمایانند. وقتی با ترکیبی چون عقلانیت توحیدی روبرو می شویم، اگر اندکی با جامعه شناسی معاصر آشنایی داشته باشیم، به یاد تعابیر هابرماس خواهیم افتاد که کنش را در دو نمود « ابزاری» و «ارتباطی» مورد بررسی قرار داده است. عقلانیت مطلوب دنیای معاصر که خود را در برهم کنش های ارتباطی نشان می دهد، با آنچه داشتن گزاره هایی کلی درباره ی واقعیت از طریق زبان نامیده می شود پیوند هایی دارد. رابرت هولاب در کتاب خود درباره ی هابرماس، «نقد در حوزه ی عمومی»، این رویکرد هابرماس در تبیین انواع کنش را، با تلاش های ویکو در قرن هیجدهم، دارای قرابت های نزدیکی می بیند. بگذارید ابتدا بطور خلاصه این دو را معرفی کنیم:
کنش ابزاری: کنشی که در امتداد ابزارهای خاص و قواعد کار تنظیم می شود و مسیری یکسویه را به سمت نیل به هدفی مشخص و از پیش تعیین شده می پیماید. از نظر هابرماس عقلانیت مروج این نوع کنش، بر تحریف های زبانی و بصری که بویژه از جانب رسانه ها ترویج می شود استوار است.
کنش ارتباطی: رسیدن به وضعیتی که برهم کنش در راستای رسیدن به وضعیتی تفاهمی و بدون دخالت عوامل بیرونی امکان پذیر گردد. در این وضعیت است که انسان ها تلاش می کنند واقعیت بیرونی را با برقراری نوعی تماس و همکاری پیوسته ی انسانی برسازند. هابرماس بر این باور است که انسان ها در کنش ارتباطی، بجای بهره گیری از رویکردهای ابزاری، بایستی از خود زبان بهره گیرند. اما تعبیر او از زبان، ابزار شدگی زبان در راستای تحریف واقعیت را برنمی تابد و معتقد است برای آنکه زبان بتواند کارآیی داشته باشد، فهم مشترک بنیادی در مورد مفهوم اجزای زبان ضروری است.
«فهم مشترک از زبان»؛ این جان مایه ی اصلی باور هابرماس درباره ی عقلانیت برساخته از کنش ارتباطی است که امروزه رایج ترین شکل از کنش انسانی در جوامع دموکراتیک شمرده می شود. حال باید دید که آیا تعابیر برساخته ی متفکران دینی که بخاطر ویژگی های قیاسی و مجازی شان تنها در حیطه ی بازی زبانی باقی می مانند، می توانند خود را به گونه ای بنمایانند که فهم مشترک زبانی را برآورده سازند؟! آیا درباره ی تعابیر نوظهوری چون «اسلام رحمانی» و «عقلانیت توحیدی»، نوعی فهم مشترک زبانی وجود دارد؟!
این پرسش ها را در مواجهه با تازه ترین اعلام مواضع حجه الاسلام محسن کدیور قرار می دهیم. کدیور در جایی ازاین گفتگو، چنین می گوید:«قبول تکثر و تنوع با پذیرش حداقلهای سه گانه، منافی نگرش از منظر اسلام رحمانی یا سکولار به جامعه و جهان نیست. آنچنانکه رهبران جنبش در داخل در عین باور به تکثر، در چارچوب یادشده، از منظر اسلام رحمانی به جامعه و جهان می نگرند.» این تعبیر در حالی بکار برده می شود که کدیور در بخش دیگری از این گفتگو می گوید:« استبداد داخلی و اپوزیسیون سکولار ستیزه جوی خارج از کشور از بالا آمدن و مطرح شدن اسلام رحمانی به یک میزان نگرانند و هر دو جریان برای بیرون کردن رقیب به هیچیک از موازین اخلاقی پای بند نیستند. این دو جریان علیرغم ظواهر متفاوت دو روی یک سکه اند و در روش کاملا یکسانند.» علاوه بر تاکید بر نوعی ویژگی قیاسی در این جمله که سکولارهای ستیزه جو و استبداد داخلی را با یکدیگر قیاس می کند و برای من یادآور آن تعبیر قیاسی معروف خاتمی در قیاس میان دو واژه ی لیبرالیسم و فاشیسم است؛ این دو تعبیر را از یک متن واحد بدین جهت انتخاب کرده ام تا نشان دهم چگونه تلاش برای مقبول و غایی جلوه دادن یک ساخت زبانی مجازی پیش از آنکه خود را در معرض فهم مشترک زبانی قرار دهد، می تواند آسیب زا باشد. یک ساخت زبانی به مثابه نوعی پندار، پیش از آنکه دیگر ساخت های زبانی موجود را با الفاظی چون ستیزه جو از میدان به در برد و خود را یگانه فهم مطلوب جلوه دهد، بایستی به گسترانیدن بستری از گفتگوی تفهمی یاری رساند تا زبان از شکل تماما مجازی خود به درآید و در نسبتی با واقعیت موجود زمانه اش قرار گیرد. این اشکال نه تنها بر اصلاح طلبان دینی چون کدیور و ترکیب سازی های آنان وارد است، که بسیاری از متفکران به اصطلاح سکولار و لائیک را نیز در برمی گیرد. من تفکر کسانی چون اسماعیل نوری علا را نیز به جهت نوعی گریز از گفتگوی تفهمی، به لحاظ شکلی در همین رده قرار می دهم. با این تفاوت که گریز آنان از ورود به برهم کنش زبانی، نه گریز ساخت زبانی سکولار، بل نوعی بدفهمی از این ساخت زبانی است، در حالی که ریشه های این گریز اصلاح طلبان دینی از ورود به برهم کنش زبانی، از ساخت هیراتیکی زبان دینی نیز برمی خیزد.
این همان تناقض بنیادینی است که اصلاح طلبان دینی پیش از تلاش جهت هرگونه ترکیب سازی و انطباق ساخت زبانی شان با واقعیت بیرونی، بایستی به آن توجه کنند.

8 ميليون كارگر موقت دلهره اخراج شدن دارند



29تير :

پارلمان‌نيوز: بررسی طرح بهسازی قراردادهای موقت كار يكساعت و نيم در جلسه امروز مجلس به طول انجاميد كه طی آن نمايندگانی چون توكلي، محجوب، فولادگر، لاهوتی و... صحبت كردند.

به گزارش ايلنا، در جلسه علنی امروز بررسی طرح بهسازی قراردادهای موقت كار و شركت‌های پيمانكار نيروی انسانی در دستور كار مجلس قرار گرفت كه نمايندگان پس از استماع اظهارات مخالفين و موافقين به آن رای منفی دادند.

ابتدا پيشنهاد مسكوت ماندن اين طرح به مدت شش ماه مطرح شد كه نمايندگان با 64 رای موافق، 99 رای مخالف و 16 رای ممتنع با آن مخالفت كردند.

مهرداد لاهوتی نماينده لنگرود كه اين پيشنهاد را ارائه داده بود، گفت: وزارت كار در حال حاضر در حال تدوين طرح جامعی در مورد همين دغدغه‌های نمايندگان است كه بهتر است 6 ماه به وزارت كار فرصت دهيم تا اين لايحه را به مجلس تحويل دهد.

موسي‌الرضا ثروتی نماينده بجنورد در مخالفت با اين پيشنهاد، اظهار داشت: اين طرح 3 بار به صحن علنی آمده است و دوبار به مدت 6 ماه عقب افتاده است و به بيانی ديگر 4 سال است كه در نوبت طرح قراردارد.

به گفته وی در حال حاضر كارگرانی وجود دارند كه با 15 سال سابقه كار هر سال بايد قرارداد بندند و با وجودی كه وزارت كار بايد مشاغلی را كه جنبه دائمی دارند اعلام كند كاری نكرده است.

پس از آنكه نمايندگان با تويق در بررسی اين طرح مخالفت كردند، مجلس وارد بررسی كليات اين لايحه شد.

**حيدری: اين طرح موجب اختلاف روابط كارگر و كارفرما مي‌شود

نورالله حيدری نماينده اردل و فارسان در مخالفت با كليات طرح بهسازی قراردادهای موقت كار و شركت‌های پيمانكاری نيروی انسانی گفت: من مخالفتی با پرهيز از استثمار كارگران ندارم و بايد امنيت شغلی كارگران تضمين شود. اما اين طرح اين دو ايده مطلوب را تحقق نمي‌بخشد.

وی ادامه داد: اهداف متعالی مد نظر طراحان را تحقق نمي‌بخشد و در قانون كار كه انتقادهايی به آن وجود دارد بسيار جامع‌تر آنچه را كه طراحان در اين مطرح دنبال مي‌كنند عنوان كرده است.

اين عضوكميسيون آموزش و تحقيقات يادآور شد: در تبصره يك ماده 7 قانون كار به خوبی مصاديق مشاغل مستقل عنوان شده است و ابهامات متعددی در اين طرح وجود دارد و مشخص نيست منظور از تشكيلات كارگری و كارفرمايی چيست؟

به گفته وی منظور از ده سال سابقه مشخص نيست و معلوم نيست كه آيا بايد همه دهسال سابقه در يك كار باشد يا نه؟

حيدری ادامه داد: اين طرح موجب اختلاف روابط كار گروه و كارفرما خواهد شد. اگر هم فردی با روابط بر سر كار آمده باشد با تصويب اين قانون به آنها مشروعيت بخشيده مي‌شود.

**قاضي‌پور: 8 ميليون كارگر موقت دلهره اخراج شدن دارند

نادر قاضي‌پور نماينده اروميه در موافقت با اين طرح تاكيد كرد: همه اين طرح يكی از آرزوهای ديرينه خانه ملت است كه متاسفانه به علت عدم توجه به اهميت آن مورد عنايت جدی قرار گرفته است.

به گفته وی يكی از شعارهای عدالت اجتماعي، تامين امنيت شغلی است كه محقق نشده است. بي‌توجهی به كار شايسته و عدم بهسازی قراردادهای كار موجب دلهره 8 ميليون كارگر از اخراج شده است.

قاضي‌پور ادامه داد: بيش از 80 درصد كارگران دارای قرارداد موقت هستند. چگونه اين را عدالت بناميم كه كارگری با 20 سال سابقه كار بدون دليل اخراج شود؟

ور در ادامه خاطرنشان كرد: نيروهای قرارداد موقت كار در ابتدای اجرای اين قانون 6 درصد نيروی كار كشور را تشكيل مي‌داد و 94 درصد نيروی دائمی بودند. اما در سال‌های اخير تعداد كارگران موقت به 60 درصد رسيده است. اين طرح همان اشتباه را ادامه مي‌دهد. طبق قانون كار موجود هنگامی كه كارگری موقت باشد، اخراج آن بسيار آسان است و هيچ حمايتی هم از وی نمي‌شود.

**توكلی: با قراردادهای پيمانكاری مخالفم

توكلی معتقد است كه در صورت تصويب اين قانون و تا زمان ابلاغ اين قانون مطمئن باشيد كارگران دارای بيش از ده سال سابقه كار با قرارداد موقت كار همگی اخراج مي‌شوند و كارگرانی كه سابقه آنها به ده سال نزديك مي‌شوند نيز اخراج خواهند شد.

اين عضو كميسيون برنامه و بودجه يادآور شد: من با پيمانكاری مخالف هستم و در سال‌های اولی كه مسووليت مركز پژوهش‌ها را برعهده گرفتم، قراردادهای پيمانكاري‌ها را لغوكردم وكسانی را كه صلاحيت داشتند را استخدام كردم. اين در صورتی بود كه 6 ميليون تومان كاهش هزينه داشتم.

اين نماينده مجلس افزود: با تصويب اين قانون دل ميليون‌ها كارگر شاد مي‌شود.

احمد توكلی نماينده تهران در مخالفت با اين طرح يادآور شد: سال 1368 كه اين قانون تصويب شد. من ملاقاتی با آيت‌الله هاشمی رفسنجانی داشتم و به ايشان گفتم اين قانون برخلاف ظاهرش ضد نيروی كار و جويندگان كار است و به گونه‌ای حصار قوی به دور شاغلين كشانده است. همانطور كه نمي‌توان بيرون كرد به درون آن هم نمي‌توان رفت.

وی ادامه داد: تاكيد كردم كه اين قانون موجب كاهش نرخ اشتغال مي‌شود و كارفرماها كه دارای پول هستند، مشاور حقوقی مي‌گيرند و سوراخ‌های قانون را پيدا مي‌كنند و كارگران را تحت فشار قرار مي‌دهند.

اين نماينده مجلس تاكيد كرد: متاسفم كه با وجود پذيرش اين سخنان از سوی آقای هاشمي، در عمل به علت جو اصراری در اين مورد نكردند و حتی در زمان آقای خاتمی در طرح ساماندهی اقتصادی يك فصل مفصل در مورد اشكالات قانون كار بود كه در انتشار طرح آن فصل را از ترس جوسازي‌هايی كه در جامعه وجود داشت، حذف كردند.

توكلی تصريح كرد: با تصويب اين طرح، افرادی كه ميزان صلاحيت آنها مشخص نبود و با زد و بند و رفاقت‌های فاميلی در شركت‌های پيمانكاری مشغول شده‌اند ناچار به استخدام آنها خواهيم شد كه با ماده 42 قانون مديريت خدمات كشوری مغاير است.

به گفته وي، در اين صورت دولت بايد يكباره چندين هزار نفر كه صلاحيت آنها مشخص نيست را استخدام كند و خواهش مي‌كنم كه اسير ظاهر نشويد.

اين عضو فراكسيون اصولگرايان چاره كار را در شرايط فعلی اصلاح قانون كار عنوان كرد و گفت: قانون كار بايد اصلاح شود و تلاش شود از اين ركود اقتصادی خارج شويم. تا وقتی كه ركود حاكم است و بي‌صلاحيت‌ها وزارت مي‌كنند و تا وقتی كه نظارت مجلس خوب اعمال نمي‌شود، با توليد انبوه قانون مشكل حل نمي‌شود.

وی افزود: از اول انقلاب تا به الآن كه من با اين عرصه تماس داشتم و دارم هيچ‌وقت نيروی كار ما به اندازه امروز كرامتش آسيب نديده و منافع مادی آن زير فشار نبوده و تحت فشار كارفرمای بعضا بي‌اعتقاد، بي‌دين نبوده است، اما چاره كار صدور حكمی كه مي‌دانيم نتيجه آن چيست نخواهد بود.

توكلی تصريح كرد: اين طرح دولت را فربه‌تر مي‌كند و كيفيت كارمندان دولت را پايين مي‌آورد و قانون مديريت خدمات كشوری را ملغي‌الاثر مي‌كند و اين همه زحمت كه مجلس هفتم و دولت برای اجرای قانون مديريت خدمات كشوری كشيد بر باد خواهد رفت.

رئيس مركز پژوهش‌های مجلس معتقد است كه اين طرح بر ضد اصل 44 است و بيكار شدن شاغلين سابقه‌داری كه تعهد زندگی دارند خطر اجتماعی-سياسی بيشتری از بيكاری جوانان جويای كار دارد.

وی تصريح كرد: چاره كار كمك به دولت برای اصلاح قانون كار با كنار گذاشتن رودربايستي‌ها و عدم بالا رفتن جوسازي‌ها است و نبايد فراموش كنيم كه وضع كارگران بسيار بد است و با اين طرح بدتر هم خواهد شد.

**محجوب: مگر مي‌شود از ترس اخراج، كارگر را وادار به كار با كيفيت كرد

عليرضا محجوب نماينده تهران در موافقت با اين طرح گفت: برخی گفتند كه اين طرح برخلاف عدالت است و من تعجب مي‌كنم كه چرا دعوت به عدالت را اينگونه تلقی مي‌كنيد.

وی خطاب به نمايندگان گفت: شما كه در اين مجلس نشسته‌ايد دارای يك امنيت شغلی 4 ساله هستيد، ولی كارگران در ناامنی مطلق كار مي‌كنند.

دبيركل خانه كارگر يادآور شد: با اصلاحاتی كه بعدا مجلس روی قانون انجام داده مي‌توان به راحتی كارگر را اخراج كرد و با قراردادهای سه ماهه و شش ماهه، پيمانكاری كه منعقد مي‌شود مي‌توان قيد كرد كه كارگر از فردا بر سر كار نيايد.

به گفته وی امروز به گونه‌ای صحبت شد كه گويا كارگران عامل بي‌عدالتی هستند.

محجوب در مورد مخالفت‌های برخی مخالفين كه اين طرح را مغاير با قانون اساسی عنوان كرده بودند، ادامه داد: در تبصره يك ماده 7 قانون كار دولت مكلف به اين بوده است كه حداكثر مدت موقت را مشخص كند و اگر امروز تكليف در اين طرح آمده است، تكليفی در مورد قانون تصويب شده قبلی بوده است.

رئيس فراكسيون كارگری مجلس معتقد است كه بارها با دعوت از گروه‌های مختلف كارگری و كارفرمايی نظرات آنها را جويا شده‌اند و حدود يكسال رسيدگی به اين طرح به درازا كشيده است و بنابراين به اندازه كافی در اين مورد بررسی شده است.

اين نماينده مجلس افزود: ما برای كارگری كه ده سال سابقه كار دارد امنيت شغلی درخواست كرديم و اين در حاليست كه عرف آن در دنيا 6 ماه و 2 سال است. بنابراين ما حتی مخالفتی با حذف 10 سال نداريم و كميسيون اجتماعی براساس بررسي‌های كامل اين كار را انجام داده است.

به گفته وی اين طرح اميدبخش است و اميد به آينده را افزايش مي‌دهد. قانون كار در حال تخصصی شدن است. مگر مي‌شود با حكومت زور كارخانه‌ها اداره كرد و از ترس اخراج كارگر را وادار به كار با كيفيت كرد.

بلدوزر مدرسه تاریخی را نابود کرد



مجموعه مدرسه تاریخی گلشن نیشابور بنای ارزشمند مربوط به دوره تیموریان که در فهرست آثار تاریخی کشور نیز به ثبت رسیده برای دومین بار طی یکسال اخیر در معرض تخریب کامل قرار گرفت.

به گزارش خبرنگار مهر، مدرسه تاریخی گلشن تنها مدرسه تاریخی باقیمانده در شهر نیشابور متعلق به دوره تیموری در سال 1381 در فهرست آثار ملی به ثبت رسیده است. معماری این مدرسه تاریخی، بخشهای مختلفی از هنر را در خود گنجانده چنانچه در پیکره آن معماری دوران تیموری، صفوی و پهلوی به چشم می‌خورد. مدرسه تاریخی گلشن از دو ایوان اصلی و حجره‌های متعدد تشکیل شده و در 10 دی ماه 1381 به شماره 6742 در ردیف آثار ملی کشور به ثبت رسیده است. هیأت امنای مدرسه نیز مطابق تعهدنامه شماره 1365 مورخ 3 اسفند 1385 متعهد شده‌اند که همواره با سازمان میراث فرهنگی در تعمیر و بهسازی آن هماهنگ باشند.


این مدرسه با هزار و 300 سال قدمت سالها حوزه علمیه نیشابور بوده و بارها در معرض تخریب قرار گرفته به طوری که فروردین سال گذشته بخش وسیعی از آن به بهانه ترکیدن لوله آب شرب شهری که از حیاط مدرسه می‌گذشته تخریب شد و تنها ایوان سمت قبله و ایوان ورودی آن باقی ماند.

در پی انتقاد رسانه‌ها از تخریب صورت گرفته، سازمان میراث فرهنگی در واکنشی دیرهنگام و پس از آنکه بخش عظیمی از مدرسه خراب شد مانع ادامه کار عاملان آن شد. چنانچه مکرمی فر، رئیس سابق سازمان میراث فرهنگی، گردشگری استان خراسان رضوی تنها تخریب حجره‌های الحاقی شرقی و غربی این مدرسه تاریخی را تائید کرد و گفت: این بخش از مدرسه متعلق به دوره پهلوی دوم است و چون تنها 20 سال قدمت دارد تخریب آن اهمیتی ندارد اما در حاشیه تخریب این حجره‌ها بخشهایی از بنای پهلوی اول نیز تخریب شده که سازمان میراث فرهنگی از مسئولان این مدرسه شکایت قانونی کرده است.

هیأت امنای این مدرسه تاریخی بارها با مسئولان سازمان میراث فرهنگی و گردشگری خراسان رضوی تشکیل جلسه داده و به مسئولان این سازمان در مورد اینکه هرگونه اقدامی برای تغییر در این مدرسه فقط با اجازه سازمان میراث فرهنگی انجام می‌شود اطمینان داده بودند.

هیئت امنای این مدرسه حتی بعد از تخریب و شکایت سازمان میراث فرهنگی متعهد شدند هزینه مرمت مدرسه را پرداخت کنند. ضمن اینکه در سال 86 نیز برای مدرسه گلشن از محل اعتبارات ملی حدود 30 میلیون تومان اعتبار برای مرمت اضطرای در نظر گرفته شده بود اما اثری از مرمت در این مدرسه دیده نشد.

همانطور که عکس بالا نشان می‌دهد ماشینهای بولدوزر در حیاط مدرسه در حال تخریب این اثر تاریخی و ملی هستند به طوری که گودبرداری در حیاط با جدیت در حال انجام است و زمانی طول نمی‌کشد که این مدرسه تاریخی به تلی از خاک تبدیل شود.

در همین حال مصطفی محیطی، مدیر اجرایی مدرسه علمیه گلشن با تکذیب تخریب این مدرسه به خبرنگار مهر گفت: برخی از رسانه‌ها فکر می‌کنند هیئت امنا اقدام به تخریب مدرسه کرده است. پیش از این نیز در فروردین سال گذشته چنین اتهامی از سوی رسانه‌ها در مورد ما مطرح شد در حالی که فقط ایوانهای مدرسه در فهرست آثار میراث فرهنگی ثبت شده‌اند نه بخشهای دیگر آن.

وی افزود: در حال حاضر گودبرداری که در حیاط مدرسه انجام می‌شود برای احداث تاسیسات در زیرزمین مدرسه و ساخت ساختمان جدید روی آن است همانطور که تاسیسات مدرسه فیضیه قم نیز در زیر زمین کار گذاشته شده است.

وی با اعلام اینکه گودبرداری و بتون ریزی در فاصله پنج متری ایوانهای مدرسه انجام می‌شود تا آسیبی به ایوانهای تاریخی نرسد توضیح داد: آزمایش خاک در اطراف ایوانها با هزینه ده میلیون تومانی مدرسه انجام شده تا مطمئن شویم زمین و خاک مدرسه رانش ندارد.

وی قدمت ساخت حجره‌های مدرسه را چهار سال عنوان کرد و گفت: ساختمان حجره‌ها برای اسکان روحانیون مناسب نبود بنابراین با الهام از معماری مدرسه به جای آن ساختمان جدید ساخته می‌شود. ضمن آنکه سازه‌های این ساختمان با همکاری سازمان میراث فرهنگی از اصفهان آورده می‌شود.

وی ادامه داد: همزمان با این گود برداری عملیات مرمت ایوانهای تاریخی مدرسه نیز توسط اداره میراث فرهنگی در حال انجام است و مدرسه نیز سال آینده افتتاح می‌شود.

پیش از این نیز محسن منصوری فرد، کارشناس ارشد دفتر بناها و محوطه‌های تاریخی گفته بود که شاید بخواهند مدرسه تازه‌ای بسازند اما نمی‌توان تنها به دلیل باقی ماندن مستنداتی از یک بنا اصل آن را از بین برد.

در پی گفته‌های مدیر اجرایی مدرسه علمیه گلشن مبنی برهماهنگی اعضای هیئت مدیره مدرسه با سازمان میراث فرهنگی، خبرنگار مهر در تماس با اداره میراث فرهنگی نیشابور خواهان توضیح مقامات این اداره شد. اما اعتمادی رئیس اداره میراث فرهنگی نیشابور هر گونه توضیح در مورد وضعیت مدرسه تاریخی گلشن را منوط به اجازه سازمان میراث فرهنگی دانست و از ارائه توضیحات بیشتر خودداری کرد.