۱۳۸۸ آبان ۱۲, سهشنبه
چرا کسی نگران 3 میلیارد دلار پول ضبط شده ایران در اروپا نیست؟
به گزارش خبرنگار "تابناک" در حالی که سرمایه نقدی ایران در کشور انگلستان و فرانسه بلوکه شده و میزان توقیف این سرمایه در انگلستان 976110000 پوند انگلستان معادل 1.64 میلیارد دلار آمریکا و متعلق به بانک سپه اینترنشنال پی. ال. سی و همچنین ملی بانک پی. ال. سی در انگلستان می باشد مبلغ میلیارد دلاری نیز از بانکهای ایرانی در فرانسه به سرنوشت بانکهای ایرانی در انگلستان دچار شده اند.
بنابر این گزارش دادگاهی که در شهر لوکزامبورگ در 14 اکتبر 2009 به دلیل فرجام خواهی ایران علیه شورای اتحادیه اروپا و کشورهای بریتانیا، ایرلند شمالی و فرانسه و نهایتا کمیسیون جامعه اروپایی در شعبه دوم دادگاه عالی اتحادیه اروپایی تشکیل شده بود به دلیل دفاع ناموجه، ناآگاهانه، غیرحقوقی و غیرمستند تیم حقوقی ایران که عمدتا شامل وکلای فرانسوی می باشد، این دادگاه رای در توقیف بودن اموال را تائید کرد.
این گزارش می افزاید: ضعف مفرط و آشکار تیم حقوقی ایران باعث شد تا همچنان اموال ایران در اختیار دو دولت انگلیس و فرانسه در حالت توقیف بماند و ایران نتواند از میلیاردها دلار سرمایه خود بهره برداری نماید.
گفتنی است شورای امنیت خارجی اتحادیه اروپایی که در زمینه موضوع برنامه هسته ای ایران فعالیتهایی دارد با ارائه چندین قعطنامه اروپایی و به استناد چند بند از این قعطنامه ها که بر اساس قعطنامه های شورای امنیت سازمان ملل متحد صادر شده است، با ضبط اموال و سرمایه های ایران در اروپا لطمه های زیادی به منافع ملی کشورمان وارد کرد.
البته در این مسیر، دفاع ناآگاهانه و غیرموجه وکلای "بانک ملی ایران" ضربات جبران ناپذیری بر پیکره سیستم پولی و بانکی کشور در مراوادت بین المللی وارد کرده و متاسفانه هر چه تاکنون تذکر داده شده و راهکارهایی برای برون رفت از این بحران ارائه شده است هیچکس برای این همه صدا و ناله تره ای خرد نکرده است.
متن حکم دادگاه را اینجا ببینید.
ديروزهاي عدالت و امروزهاي سرمايهداري
دردولت نهم بنا به نظر قريب به اتفاق تحليل گران اقتصاد، نه تنها بلاتكليفي اقتصاد ايران ادامه يافت، بلكه با حركتهاي ناگهاني و بعضا حساب نشده، اقتصاد ايران علاوه بر بلاتكليفي، دچار سردرگمي و تناقض در سياستگذاري هم شد. چه آنكه دولت اول احمدينژاد در اقتصاد ايران بسان اتوبوسي سرگردان بود كه با وجود داشتن نقشه راه، به گونهاي حركت كرد كه انگاري ميخواست با حركتهاي نمايشي، ميانبر برود و راههاي تازه كشف شدهاش را به رخ مسافران بكشد.
دولت اول در شرايطي آغاز به كار كرد كه همگان گمان ميكردند كه تئوريسين در سايه آن؛ يعني ناصر شرافت جهرمي برنامهاي تازه براي اقتصاد ايران دارد. اما اين انتظارها چندان دوام نيافت. با چينش كابينه اول و تيم اقتصادي اول، تركيبي ناهمگون ازمكاتب اقتصادي بر دولت اول نشست. با اين حال در شرايطي كه انتظار مي رفت، برنامه نهادگراي چهارم توسعه كشور توسط تيم اقتصادي دولت اول، دنبال شود، ناگهان حضور رييس دولت در راس تمام تصميمهاي اقتصادي، پازل اقتصاد ايران را دچار آشفتگي كرد. اين برهم ريختگي در كنار بيبرنامه حركت كردن اقتصاد ايران، تصور ديگري را در اذهان تحليلگران ايجاد كرد كه با بودن پرويز داودي معاون اول و حضور در سايه ناصر شرافت جهرمي، طرحي تازه در اقتصاد ارائه شود، طرحي كه حاصل انديشه هاي "حلقه بهشتي" باشد كه پس از سالها فرصت حضور در اقتصاد ايران را يافته بودند.
چهار سال ناپايدار
براي گروه ناصر شرافت جهرمي كه در نيمههاي اول دولت اول امكان تدوين برنامه پنجم توسعه كشور را نيز يافته بود، حضور بلند مدت در اقتصاد به باور تبديل شده بود. هرچند كه تحليلگران نيز جز اين انتظار نداشتند؛ اما شايد كسي تصور نمي كرد كه تصميمهاي دور از ذهن و شگفت انگيز رييس دولت، ممكن است تمام خيالهاي چهار سال بعد را در لحظه به نواميدي تبديل كند. دولت دوم احمدينژاد اما در شرايطي سركار آمد كه از حضور شمس الدين حسيني وزير اقتصاد در دولت، كمتر از يكسال مي گذشت. شمسالدينحسيني اقتصاد خواندهاي بود كه پلههاي ترقي را از عضويت در مركز پژوهشهاي وزارت بازرگاني، مديركلي روابط عمومي چند سازمان و وزارتخانه بالا رفت و به سرعت تكيه بر كرسي وزارت را تجربه كرد. او با شعار طرح تحول اقتصادي، آنچه را كه گروه شرافت براي محموداحمدينژاد انجام نداده بودند، به عضويت دولت نهم درآمد. در مدت كوتاهي توانست، معادلات پشت پرده تئوريپرداز اقتصادي دولت نهم را بر هم بزند. اگرابراهيم شيباني، داود دانش جعفري، فرهادرهبر و طهماسبمظاهري تاب بازي پشت پرده شرافت جهرمي را نياوردند و بركنار شدند، اين شمسالدينحسيني بود كه با وجود كم تجربگي، هوشمندي خود را در بازي تيم اقتصادي دولت نشان داد. در اولين گام، رياست كميسيون اقتصادي دولت را از حسين صمصامي شاگرد ناصرشرافت جهرمي و پرويز داودي كه اميدهاي فراواني دور او نقش بسته بود، را گرفت. با نمايندگان مجلس به تعامل رسيد و مهمتر از همه برنامه خود را حول محور نهادگرايي كه بسيار نزديك به برنامه چهارم بود، قرار داد.
ریاست شمسالدينحسيني بر کارگروه تحول اقتصادی در آغاز كار نشان از آن داشت که او توانسته نقش خود را به عنوان مجری منویات احمدینژاد به خوبی بازی کند. اما سایر هدایتکنندگان این تیم حتی در زیر بخشهاي مهمی چون معاونت برنامهريزي و نظارت راهبردي، وزارت رفاه، وزارت بازرگاني و صنايع که نقش کلیدی در اجرای طرح تحول اقتصادی دارند، حاکی از سکانداری بیچون و چرای رييس دولت دهم دارد. اين تمام آن خواستهاي بود كه محموداحمدينژاد از تيم اقتصادي خود و البته از اقتصاد ايران ميخواست كه در دولت دهم محقق شد. شايد از همين روست كه اگر مخالفتهاي ضمني محمود بهمني رييس كل بانك مركزي در مواردي مخالف منويات محموداحمدينژاد باشد، در تركيب كلي رييس دولت دهم را راضي نگه داشته است.
تيمي بدون حلقه بهشتي
اكنون حذف داوودی و حاشیه نشینتر شدن شرافت جهرمی که از او به عنوان سر تیم تدوین برنامه پنجم توسعه یاد میشد، طیف دوم اقتصاددانان ایرانی را که مدافعين اقتصاداسلامی بودند، به کناری زده است تا امروز همه در انتظار اجرای نظریه اقتصادی شخص محمود احمدينژاد باشند. هرچند نبايد نقش شمسالدينحسيني كه اين روزها استاد راهنماي خود يعني جمشيد پژويان را با خود به دولت برده، را از نظر دور داشت.
دولت دهم با تركيبي از حضور اقتصاددانان نهاد گرا و گروه ناهمگون كه بيش از آنكه اقتصاددان باشند، صاحبان تجربه در رشتههاي ديگرند، تشكيل شده است. در كنار حضور شمسالدينحسيني در وزارت اقتصاد و حضور متزلزل محمود بهمني بر بانك مركزي، ابراهيم عزيزي نيز قرار گرفته كه بايد مجري برنامه پنجم توسعه باشد. اين حقوقدان كه سابقه عضويت در شوراي نگهبان را نيز دارد، اينك در مثلث تيم اقتصادي جاي گرفته است. دو ضلع ديگر اگر به نوعي اقتصاد خوانده هستند، اما ضلع سوم همچون اميرمنصور برقعي پاي لنگ تيم اقتصادي را دوباره يدك خواهد كشيد.
اين تركيب در كنار مهمترين برنامه دولت دهم كه همان هدفمند كردن يارانههاست و با هدف «ايجاد عدالت» به اجرا درخواهد آمد، بر تضاد برنامه اقتصادي و نداشتن نقشه راه در كنار فقدان استراتژي اقتصادي دولت دهم اضافه ميكند. دولتي كه در آغاز كار با شعار عدالت آمد، اينك در ميانهراه به سياستي كاملا متكي بر سرمايهداري روي آورده است. سياستي كه به دليل آثار تورمي شديد و فشار مرگبار آن بر طبقات فقير، حتي بانك جهاني هم آن را به كشورهاي در حال توسعه پيشنهاد نميكند.
پايان پيام
گزارش فارس از اعتراضات دانشجويان نسبت به سخنرانی سردار سعيد قاسمی در دانشگاه علم و صنعت
به گزارش خبرنگار حوزه دانشگاه خبرگزاری فارس، نشست شکست پنجه عقاب بعد از ظهر امروز از سوی بسيج دانشجويی دانشگاه علم و صنعت در سالن شهيد بهرامی اين دانشگاه با سخنرانی جعفر گونزالس مبارز و کارشناس اسپانيايی و سردار سعيد قاسمی از يادگاران دوران دفاع مقدس و از همرزمان شهيد همت و جاويدنشان حاج احمد متوسليان برگزار شد که اين برنامه با حاشيههايی همراه بود.
* پيش از آغاز اين برنامه تعدادی از حاميان مير حسين موسوی در سالن سلف اين دانشگاه تجمع کرده و با شعار الله اکبر به محوطه دانشگاه رفتند. اين جمعيت ۴۰-۵۰ نفره پيش از آغاز مراسم نيز در مقابل درب اصلی سالن شهيد بهرامی ايستاده و منتظر آغاز برنامه بودند.
* در قسمت ورودی سالن شهيد بهرامی نمايشگاه عکسی با موضوع ۱۳ آبان و استکبارستيزی برای تماشای دانشجويان و مدعوين آماده شده بود که تمام تصاوير آن مربوط به کتاب شهر فرنگ تاليف علی داودی بود که در اين مراسم از آن رونمايی شد. ضمنا همه ميهمانان و سخنرانان اين برنامه پيش از ورود به اين سالن از اين نمايشگاه بازديد کردند.
* بعد از تلاوت قرآن مجيد و نواخته شدن سرود جمهوری اسلامی در سالن شهيد بهرامی کليپی از وقايع و حوادث بعد از جنگ آمريکا در ويتنام نمايش داده شد.
* در قسمت انتهايی صحبتهای سخنرانی جعفر گنزالس تعدادی از حاميان موسوی تلاش کردند با دست زدن و ايجاد هياهو در سالن برنامه را مختل کرده و اجازه ادامه سخنرانی به گنزالس ندهند؛ البته بعد از گذشت دقايقی گنزالس صحبتهای خود را ادامه داد.
* در پايان سخنان گونزالس دانشجويان حامی موسوی که عموما در انتهای سالن نشسته بودند تلاش کردند با دست زدنهای پی در پی در نظم برنامه ايجاد اختلال کنند که اين حرکت با تذکر مجری برنامه روبرو شد به نحوی که وی با لحن طنز خطاب به حاضرين در سالن نحوه دست زدن مرتب و نامرتب را با هم مقايسه کرد.
* در قسمت بعدی برنامه مجددا کليپی تصويری از جنايات آمريکا در جنگ با کشورهای جهان سوم نمايش داده شد که بعضا تصاوير اقدامات فجيعانه آمريکا باعث تاثر و تاسف دانشجويان میشد.
* همزمان با مهمترين بخش برنامه که به سخنرانی سردار سعيد قاسمی از يادگاران دوران دفاع مقدس اختصاص داشت، فعاليت اصلی حاميان موسوی در سالن شهيد بهرامی نيز آغاز شد. به نحوی که با حضور قاسمی بر روی جايگاه آنها تلاش کردند با دست زدن مانع آغاز سخنرانی وی شوند. اما در اين هنگام و در پی تلاش برخی از مسئولين برای ايجاد آرامش در سالن، “هيس هيس ” طرفداران موسوی جايگزين دست زدن آنها شد.
* سردار سعيد قاسمی سخنان خود را در حالی آغاز کرد که زمزمه هيس هيس حاميان موسوی همچنان در سالن به گوش میرسيد اما سخنران برنامه نيز به سخنرانی خود ادامه میداد تا اينکه در قسمتی از اظهارات خود خواستار حفظ جايگاه و شان روز ۱۳ آبان شد که در اين هنگام حاميان موسوی نسبت به اظهارات وی واکنش نشان داده و مجددا شروع به دست زدن کردند؛ اين افراد در مقابل صلوات دانشجويان حاضر در سالن اقدام به هو کردن آنها کردند.
* حاميان موسوی در پی اين حرکت شروع به شعار دادن کرده و کاغذهايی که از پيش با شعارهای “مرگ بر ديکتاتور، مرگ بر روسيه،ما بیشماريم ” آماده کرده بودند به روی دست گرفتند. در مقابل اين حرکت حاميان موسوی ساير دانشجويان حاضر در سالن نيز دستنوشتههای خود با شعارهايی نظير “لبيک يا خامنهای، لبيک يا حسين است “، “مرگ بر ضد ولايت فقيه “، “استقلال آزادی جمهوری اسلامی “، “جانم فدای رهبر “، “مرگ بر آمريکا “و “مرگ بر اسرائيل ” را به سوی حاميان موسوی گرفتند.
* در اين بين بازار سردادن شعارهای مختلف نيز داغ شد و حاميان موسوی که شعاردادن را با “اللهاکبر ” آغاز کرده بودند شعارهايی نظير “يا حسين ميرحسين ” و “موسوی کروبی حمايت حمايت ” سر دادند.
* اکثر دانشجويان حاضر در سالن در مقابل اين شعارهای جمعيت محدود حامی موسوی شعارهايی نظير “مرگ بر آمريکا ” “آمريکا حيا کن موسوی را رها کن “، “ديکتاتور واقعی، موسوی و خاتمی “، “خونی که در رگ ماست، هديه به رهبر ماست ” را سر میدادند.
* در حاليکه حاميان موسوی در سالن به دوربينهای فيلمبرداری واکنش نشان داده و شعار “جيرهخور جيره خور دوربينتو خاموش کن “ سر میدادند سردار سعيد قاسمی سعی در آرام کردن فضای سالن داشت و خطاب به حاميان موسوی گفت اين حرکات شما تکراری شده و فايدهای ندارد.
* حاميان موسوی در واکنش به اظهارات قاسمی از جای خود برخاسته و در حاليکه پشت به جايگاه اجرای برنامه کرده بودند شروع به همخوانی شعر يار دبستانی کردند و در پايان نيز با هماهنگی قبلی از سالن خارج شدند.
* در پی خروج حاميان موسوی از سالن و در حالی که آرامش به سالن شهيد بهرامی بازگشته بود سردار قاسمی از انرژی و نشاط هر دو طرف حاضر در سالن تشکر کرد و گفت: به خصوص از اين حاميان جريان به اصطلاح سبز تشکر میکنيم که در مجلس ما حاضر شده و آن را گرم کردند البته از خويشتنداری بچههای حزبالهی در مقابل اقدامات آنها بايد تشکر کرد.
* قاسمی در حالی که از دانشجويان حاضر در سالن تقدير و تشکر میکرد گفت: بايد در مقابل اين موجها که همانند يک بادکنک هستند خويشتنداری کرده و آنها را کنترل کنيم؛ همين الان شما ديديد که باد اينها خالی شد.
وی ادامه داد: دانشگاه جای اين مباحث است و بايد تحمل کنيم تا حرفشان را بزنند و اينها اصلا در اين قد و قواره نيستند که بخواهيم با آنها برخورد کنيم.
* قاسمی در بخشی از اظهارات خود با انتقاد از کماطلاعی حاميان موسوی از اتفاقات تاريخی خاطرنشان کرد: من به اين دانشجويانی که اينجا بودند جسارت نمیکنم اما اينها نمیدانند که ليدرشان يعنی مسعود و مريم رجوی سالها پيش در همين دانشگاه ابتدايیترين مسائل اخلاقی را رعايت نمی کردند.
* قاسمی در بخش ديگری از اظهارات خود در واکنش به شعار کيانوش عزيزم راهت ادامه دارد، حاميان موسوی که با نمايش عکس اين فرد که در حوادث بعد از انتخابات کشته شده ، همراه بود،گفت: اينها اينجا شعار میدهند که شهيد فلانی راهت ادامه دارد اما همزمان میرقصند، آيا شهيدتان رقاص بوده است؟
* در بين سخنان قاسمی و درحالی که يکی از روحانيون دانشگاه وارد سالن شهيد بهرامی شد، قاسمی خطاب به وی سلام کرد و گفت: حاجآقا کمی دير آمديد ما شما را در آن کف و سوتزدنها میخواستيم.
* قاسمی در پايان سخنان خود ياد و خاطره شهدايی مانند شهيد وزوايی و شهيد رجببيگی را گرامی داشت و سخنانش را با قرائت شعری از شهيد رجببيگی که از دانشجويان پيرو خط امام تسخيرکننده سفارت آمريکا بود به پايان رساند.
* در پايان اين برنامه و پس از تقدير و تجليل از مهمانان داخلی و خارجی حاضر در سالن از جمله سعيد قاسمی،جعفرگونزالس،نيکلاس کيکی کيکی سفير زيمبابوه، دانشجويان به محوطه جلوی سالن شهيد بهرامی رفته و با سردادن شعارهای مرگ بر آمريکاو مرگ بر اسرائيل پرچم اين دو کشور را به آتش کشيدند.
پافشاری بر حقيقت (فرخ نگهدار و بنيان انحطاط سازمان فداييان «اکثريت»)
پافشاری بر حقيقت
بهروز جليليانچندی پيش آقای فرخ نگهدار که از اعضای مهم رهبری سازمان فداييان اکثريت بوده است، در مجله آرش شماره ۹۷، به پرسشی درباره کشتار عام انقلابيون در تابستان ۱۳۶۷، بی شرمانه و با زيرکی بسيار، درباره دوران دهشتناک سال های ۱۳۶۰، پاسخی سياست بازانه و دروغ داده که همانند بسياری از رياکاران تاريخ برای خود و سازمانش جز روسياهی ارمغانی نداشته است. وی در پاسخ به سردبير اين مجله در نوشته ای با عنوان ” جرقه هايی در تاريکی” نوشته است:
“در مورد اعدام های دهشتناک سال ۶۰و۶۱ ما خيلی ازبچه های مجاهد وراه کارگری و اقليتی وپيکاری و غيره را از نزديک می شناختيم. همه شان بچه های کاملاً صادق و صميمی وازجان گذشته بودند و واقعاً حاضربودند برای خوشبختی مردم همه وجودشان را بدهند. در بين ما اصلا آن حسی که نسبتا به اعدام سران رژيم سابق بود، نسبت به اين بچه ها نبود. واقعاً اينها را دوست داشتيم وخبراعدام هريکی شان برايمان يک خبرهولناک بود.”۱
معلوم است که دروغ گويان کم حافظه هستند، اما هر کس که ذره ای شرافت انقلابی در خود داشته باشد، آن سال های خون و سياهی و دهشت را فراموش نمی کند و آن همه خيانت و دست بوسی اين رژيم جنايت کار را نمی بخشد، در جايی که اين روسياهان تاريخ نوشتند:
سرکوب بدون مماشات جريانهای سياسی که کمر به شکست انقلاب خونبار مردم بسته اند و عليه آن مسلحانه دست به جنايت می زنند از ارکان دفاع از انقلاب است. خوش خيالی در اين زمينه که گويا بايد به تروريست فعلاً فرصت داد تا مرتب بمب منفجر کند تا روزی سر عقل بيايد خطای بسيار فاحشی است. نيروهای امنيتی – انتظامی و همه سازمانها و نهادهای انقلابی وظيفه دارند با اين شبکه های تروريست و بمبگذار به مقابله برخيزند و فعاليت خود را بر شناسايی و دستگيری عوامل واقعی ترور و شبکه های عملياتی تروريستها و کسانی که در اين عمليات شرکت دارند، متمرکز کنند. ( کار اکثريت، شماره ۱۳۲، ۲۹ مهر ماه ۱۳۶۰ ، صفحه ۵)۲
ريشه و بنيان، انحطاط فداييان اکثريت در پايگاه غير کارگری و جدا بودن از زحمتکشان جامعه بود. روی گرداندن از مردم و پيوستن به حکومت ضد مردمی با توجيه، اصلاحات و تغيير حاکميت از راه دمکراسی پارلمانی و غيره تنها گريز از راديکاليسمی بود که فداييان اکثريت ديگر رنگی از آن را با خود نداشتند. سازمان فداييان اکثريت در اوايل انقلاب، بيش از اين که يک سازمان کمونيستی با هدف رهايی طبقه کارگر و زحمتکشان باشد، آش درهم جوشی از آرمان گرايان بسياری بود که فعاليت در اين سازمان را به يک فعاليت جبهه گونه سوق می دادند. با گسترش بی درو پيکرش، ديگر هيچگاه يک سازمان راديکال کمونيستی نمی توانست بماند. اگر چه همين هم معلول پايگاه طبقاتی رهبران و سياست گذاران آن بود.
يکی ازمهمترين دلايل افزودن لقب “اکثريت” بر بخشی از سازمان چريک های فدايی خلق پس از انشعاب در خرداد ۱۳۵۹ (که موجب دو شقه شدن آن شد، وجود اکثريت اعضا و هواداران جنبش فدايی در اين سازمان نسبت به بخش ديگر خود بود، که لقب «اقليت» بر خود گذاشتند) ظاهرا اين بوده است که به مثابه فراکسيون حزب لنينی سوسيال دمکرات های روسيه، که خود را بولشويک ( اکثريت) می ناميدند، بلشويک خطاب شوند. اگر چه سازمان فداييان اکثريت نه حتی همچون آن ديگر فراکسيون از حزب سوسيال دمکرات روسيه، ” منشويک ها” ( اقليت)، اپورتونيست و نه حتی همچون سلف خود، حزب خائن توده نبودند، بلکه بسيار راست تر، خائن تر و دشمن مردم تر شدند و همپای حزب توده و در بسياری مواقع فراتر از آنها به جنگ انقلابيون و در کنار اين رژيم پليد و سياه دست در خون رفقای ما کردند و در تقويت رژيم و انحراف جنبش انقلابی کوشيدند.
اگرچه انحراف در سازمان چريک های فدايی خلق، از پيش از انشعاب در خرداد ۱۳۵۹، آغاز شده بود و رهبری سازمانی که بعدها خود را فداييان اکثريت نام نهادند، از همان اوان پيروزی قيام بهمن ۱۳۵۷، در رهبری اين سازمان لانه کرده بود، اما خيزش بزرگ مردم کشورمان برای آزادی و عدالت، حضور گسترده مردم در بيشتر صحنه های مبارزه، وجود بسياری از سازمان ها و گروه های انقلابی در سطح جنبش و همچنين حضور برخی از اعضا و مسئولين صادق و مبارز درون اين سازمان مجال آن همه خيانت و نامردمی را نمی دادند. متاسفانه اين سازمان که گوهر پرافتخاری در جنبش کمونيستی و مردمی کشورمان بود و در کنار بسياری از انقلابيون جنگيده، برای دنيايی بهتر و زيباتر جان های شيفته بسياری را فدا کرده بود، به خيانت درغلتيد و به سوی حزب خائن توده کشيده شد که سال ها بود خنجر نامردمی اش را بر پشت توده ها زده بود. همان گونه که حزب توده در حول و حوش انشعاب در نشريه مردم از ” تغييری مثبت و اميدبخش در موضع سازمان چريک های فدايی خلق”۳، خبر داد.
با سخت شدن راه و تنگ شدن عرصه مبارزه از سوی رژيم جمهوری اسلامی بر نيروهای انقلابی جنبش، ماهيت و سرشت اين سازمان خائن يکی بعد از ديگری سر زد و نشانه های خيانت های بعدی برملا شد. جنبش مردمی و انقلابی ايران در پس از قيام بهمن ۱۳۵۷، همچنان پر جوش و خروش ادامه می يافت و در مناطقی مانند کردستان، ترکمن صحرا و خوزستان نمود علنی در رسانه ها داشت. ” آيت الله خمينی” فرمان کشتار در کردستان را در ۲۸ مرداد سال پيش صادر کرده بود و کمی بعد، سازمان مجاهدين را منافق ناميد و آنها را بدتر از کفار خطاب کرد، سازمان های انقلابی را منحله اعلام نمود و نشريات آنها را بست. دانشگاه های کشور را با عنوان “انقلاب فرهنگی” بست و خون بسياری از دانشجويان را بر زمين ريخت، اما سازمان فداييان اکثريت بدون درنگ و در جريان انشعاب در نشريه کار ۵۹ نوشتند که:
“واقعيت اين است که ” آيت الله خمينی ” رهبری مبارزه با امپرياليسم را همچنان در دست دارد. حکومت کنونی هر چند به خاطر ناپيگيری اش از پيشبرد يک مبارزه اصولی عليه امپرياليسم، همچنان که بارها اعلام داشته ايم، حکومتی وابسته نبوده و نيست. بر اين اساس ما موظفيم بيش از پيش برای استقرار صلح در کردستان و جلوگيری از گسترش دامنه جنگ در اين منطقه تلاش کنيم و از تلاش های صلح طلبانه ای که در برخی محافل حکومت ديده می شود استقبال می کنيم. ما موظفيم عناصر جنگ افروز حکومت و چه آن ها که با چپ روی ها و حرکات آنارشيستی خود بزرگترين خيانت ها را به جنبش ضد امپرياليستی خلق ما روا می دارند … افشا کنيم.” ۴
در آن زمان در کردستان جنگ خونين مردم دلاور کرد به همراه سازمان های سياسی که آنها را پشتيبانی می کردند عليه رژيم جمهوری اسلامی ادامه داشت. سازمان چريک های فدايی خلق نيز در آنجا پايگاه و مقر داشتند. تعدادی از افراد محلی و داوطلبانی از ساير نقاط ديگر نيز در اين مقر به عنوان پيشمرگه اين سازمان دوشادوش مردم کرد عليه جمهوری اسلامی می جنگيدند. اما از اوايل سال ۱۳۵۹ و کمی پيش از اعلام انشعاب، اين نيروها ديگر نمی جنگيدند. اين سازمان از درد و رنج مردم کرد و ستم و تباهی که رژيم بر آنها اعمال می کرد آگاهی کامل داشت. اين رژيم نه تنها ضد امپرياليست نبود، بلکه با سرکوب کمترين خواسته های مردم کرد نيز، آب به آسياب امپرياليسم می ريخت. منظور اين سازمان هم از نيروهايی که ” با چپ روی ها و حرکات آنارشيستی خود بزرگترين خيانت ها را به جنبش ضد امپرياليستی خلق ما روا می دارند”، نيز سازمان های کمونيستی هم چون، کومله، پيکار، وحدت انقلابی، رزمندگان و اتحاديه کمونيست ها بودند. همراه فکری فداييان اکثريت، حزب توده در نشريه مردم در اين زمينه نوشته بود:
” عملا رژيم بعثی عراق امپرياليسم آمريکا در کردستان، چون اويسی ها، بختيارها، شيخ جلال، کومله، شيخ عثمان، پيکار و … از يکسو و عمال آشکار و نهان امپرياليسم آمريکا و رژيم عراق در ارتش از سوی ديگر، همه و همه دست به دست هم داده اند تا جمهوری اسلامی ايران در خون خلق کرد، پاسدار و سرباز غرق شود.”۵
در همان نشريه کار ۵۹، که صف سازمان فداييان اکثريت از جنبش کمونيستی جدا شد و خار چشم جنبش مردم ايران گشتند، در مورد جنگ در کردستان که روزانه عده بسياری از مردم دلاور کرد را به خاک و خون می کشيد، می نويسند:
محافل جنگ افروز و سرکوب گر درون هيئت حاکمه که فاقد هر گونه تجربه سياسی بوده … هنوز به اعمال جنگ افروزانه و ضد دمکراتيک خود ادامه می دهند و درست در برابر اين محافل جريانات انحراف به چپ جنبش کمونيستی و ليبرال ها روز به روز بيشتر به اعمال آنارشيستی و شعارهای سرنگونی کشانده می شوند و ناگفته پيداست که اين دو پيوسته بر هم تاثير می گذارند و هر يک زمينه و بستر حرکات مخرب ديگری را فراهم می کند. و اگر وضع بدين منوال پيش رود، صفوف ضدامپرياليستی توده ها تضعيف می شود و تشنج بالا می گيرد که نتيجه اجتناب ناپذير آن قدرت گرفتن جبهه ضد انقلاب و به قدرت رسيدن حکومت دست نشانده امپرياليسم آمريکاست. بايد همه سلاح ها و قلم ها بسوی امپرياليسم آمريکا و متحدان داخلی نشانه رود. … کارگران بايد با افزايش توليد و بهره وری کار، مانع تبليغات نفاق افکنانه دشمنان خود شوند.” ( کار ۵۹، صفحه دوم و ششم)۶
پيشمرگه های سازمان فداييان در کردستان هنوز در صفوف مبارزان عليه جمهوری اسلامی می جنگيدند، اما از کمی پيش از انشعاب اقليت – اکثريت، ماهيت ضد انقلابی اين جريان، حضور درون تشکيلاتی داشت، همان گونه که در مصاحبه ای که با “کاروان” از فعالين آن زمان سازمان فداييان در کردستان انجام داده و در سايت “سازمان اتحاد فداييان خلق ايران”، گفته است:
“در نزديکی های انشعاب کم کم محتويات اين جزوات [ جزوات سياسی درباره نظرات درون سازمانی] تغيير کرد. … در اين جزوات به يک باره کردستان از سنگر آزادگان به ” کنام سلطنت طلبان” و ” ضد انقلاب ها” تبديل می شد و با نفرتی از ” محيط خرفت روستاها” در مقابل مدنيت ” شهری ” و کار سياسی در کارخانه ها صحبت می شد.”۷
در همان دوران حزب خائن توده که نقش مراد و رهبری فکری آنها را بدست گرفته بود، همراه با فداييان اکثريت در نشريه مردم می نويسد:
“در نتيجه تلاش های مزورانه همين عناصر است که لحظه های بسيار مناسب در ماه های گذشته و بويژه در دوران بعد از پيام تاريخی امام خمينی به مردم کردستان و تلاش های هيئت ويژه دولت برای کردستان و طرح پيشنهادی ۱۵ ماده ای اين هيئت از دست رفت و به عناصر و محافل مخالف حل مسالمت آميز مسئله کردستان در دستگاه های نظامی و اداری دولت مرکزی امکان داده شد که سياست خشن خود را … بتازانند”. ( مردم سه شنبه ۱۳ خرداد ۱۳۵۹)۸
در تيرماه سال ۱۳۵۹، در زمانی که رژيم به کشتارهای وسيعی در ترکمن صحرا و کردستان دست زده، خون بسياری از دانشجويان مبارز را برخاک ريخته بود و درست درزمانی که هنوز چندی از شهادت دانشجويان مبارز در خوزستان همچون شهيد مهدی علوی شوشتری، کورش پيروزی و يا دکتر اسماعيل نريميسا که در تيرماه همان سال در اهواز تيرباران شدند و ده ها نفر ديگر که در شهرهای ديگر سلاخی گشتند، نمی گذشت و محاکمه محمد تقی شهرام و محمد رضا سعادتی در پيش بود، فرخ نگهدار و مصطفی مدنی به پابوسی محمد حسين بهشتی رفتند و در مصاحبه تلويزيونی، مصطفی مدنی به بهشتی جنايت کار گفت که: ” شما صاحب نظر هستيد و می توانيد مسائل را بررسی کنيد. اعتماد وجود دارد، اگر به شما اعتماد نداشتيم که در اين حد بتوانيم، بياييم اينجا صحبت کنيم، هرگز اين کار را نمی کرديم.”۹
فرخ نگهدار، پا را فراتر نهاده و در مورد جنبش مردم کردستان خود تصميم می گيرد و به بهشتی مزدور چنين پيشنهاد می دهد:
“اگر دولت جمهوری اسلامی نظر خودش را راجع به آن طرح شش ماده ای اعلام بکند که مثلا بند يک از طرح شش ماده ای همان چيزی است که روزنامه جمهوری اسلامی از قبل پذيرفته، حداقل اين يا يک چيز ديگر، يا بند دو يا ماه ديگر … يا در حاشيه طرح شش ماده ای آيت الله نوری يک چيز نوشته. اگر چنين چيزی بشود ما در اينجا تعهد می کنيم که متوقف کنيم…. يعنی آتش بس برقرار شود. آتش بسی که حاکميت جمهوری اسلامی” است. يعنی هر نيروی خارجی و هر نيرويی که بخواهد مسئله ساز باشد، ما تعهد متقابلی هم در برابر گروه هايی که مسئوليت کمتری بخواهند احساس بکنند بر عهده می گيريم. ما اکنون چنين وظيفه ای بر عهده خود می دانيم که اين فضا و محيط جنگ زده را که بين مردم و نيروهای سياسی در کردستان بوجود آمده … حل کنيم.” به نقل از متن مصاحبه.۱۰
عزالدين حسينی در اعتراض به سياست مماشات گرايانه و خيانت بار اين سازمان در اطلاعيه ای با عنوان : “در باره سياست ” ئاش به تال، گام به گام” سازمان چريک های فدايی خلق ( اکثريت) در کردستان” به تاريخ ۱۸ مرداد ۱۳۵۹ می نويسد: سازمان چريک ها ( اکثريت) با اين برنامه تدريجی همه پيوندهای ميان خود و جنبش مقاومت خلق را بريده است تا با خيال راحت تعهداتی را که به آيت الله بهشتی سپرده است، اجرا نمايد. (ضميمه پيکار ۶۹، دوشنبه ۳ شهريور ۱۳۵۹. ۱۱
در زمانی که اغلب سازمان های انقلابی در آن سال ها به سازمان فداييان از افتادن در گنداب حزب توده هشدار می دادند، سازمان رويزيونيستی فداييان اکثريت که ديگر قادر نبود به مرزبندی با حزب توده بپردازد، در برخورد با مشی چريکی و فداييان اقليت نوشت:
” سخن سازمان همواره آن بوده است که تا زمانی که يک رشته تئوری های عام و جهان شمول مارکسيست لنينيستی مورد قبول ما نباشد، بحث بر سر خط و برنامه، تحليل حاکميت، تحليل موقعيت و وظايف ما هرگز به نتيجه واحد نخواهد رسيد … همان گونه که اشتباه بزرگی خواهد بود هرگاه تصور کنيم که ما از طريق تحليل های متفاوتی که از مسائل عملی کنونی با ” حزب توده” داريم، مرزبندی خود را با اين جريان مشخص می کنيم. درک متفاوتی که ما از ظرفيت انقلابی و ضد انقلابی طبقات اجتماعی و وظايف اساسی مارکسيست- لنينيست ها در مبارزه طبقاتی داريم، درک متفاوتی که ما با ” حزب توده ” از انترناسيوناليسم پرولتری داريم، ما را بر آن می دارد که از قبل بتوانيم مشخص کنيم که مثلا اپورتونيسم راست حاکم بر ” حزب توده” چه تحليلی از موقعيت مشخص امروز ارائه داده و چه وظايفی را برای کمونيست ها در شرايط کنونی توصيه و تاکيد می کند.” ( اکثريت و مسئله اقليت، ضميمه کار شماره ۶۱، خرداد ۱۳۵۹)۱۲
تا پيش از کار ۵۹، سازمان چريک های فدايی خلق، حزب توده را خائن به خلق، رويزيونيست و بزرگترين خطر اصلی برای کمونيست ها می ناميد، اما در کار اکثريت شماره ۶۸، با وقاحت می نويسد:
” بدنبال تحريکات گروه های تخريب و آشوب در روزهای اخير، موج جديدی از حمله به نيروهای سياسی و دفاتر سازمان های ضد امپرياليست و ترقی خواه آغاز شده است. اين حملات بخصوص حمله به دفتر ” حزب توده ايران” يکبار ديگر ثابت می کند …. ( به نقل از مقاله: حمله به دفاتر سازمان های سياسی را محکوم می کنيم)۱۳
در پی افشاگری های سازمان های سياسی و انقلابی همچون، پيکار، فداييان اقليت و راه کارگر اين سازمان در پی تصحيح گاف بزرگ خود برآمد.
” ما بايد از آنجا که حمله به دفاتر ” حزب توده” در شرايطی اتفاق افتاده بود که اپورتونيسم چپ برای پوشاندن ورشکستگی مواضع ايدئولوژيک – سياسی خود بيشترين نيروی خود را برای مخدوش ساختن مواضع ايدئولوژيک – سياسی ما با اين جريان رفورميستی به کار گرفته است، توضيح می داديم که وقتی سازمان ما خود را موظف می داند از آزادی های سياسی و حقوق دمکراتيک مردم دفاع کند، طبعا دفاع از جريانات مدعی چپ، چه آنهايی که مثل، ” راه کارگر”، ” پيکار”، ” اقليت” و غيره از نظر ما اپورتونيسم چپ شناخته می شوند و چه ” حزب توده” که پرچمدار اپورتونيسم راست است، به عهده هر عنصر انقلابی و مشخصا به عهده هر فرد کمونيست است. ما بايد توضيح می داديم که نه دفاع از ” راه کارگر” و “اقليت” و ” پيکار” نشانه هيچ گونه تاييد از مواضع انحرافی اين جريانات است نه دفاع از حزب توده به مفهوم چشم پوشی از انحرافات اين جريان محسوب می شود، ما بدون انجام هيچ يک از اين کارها و بدون توضيح کافی در کار، موضع گرفتيم و از اين لحاظ انتقاد جدی بر ما وارد است” ( کار شماره ۷۱)۱۴
در اواخر شهريور سال ۱۳۵۹، جنگ ايران و عراق درگرفت که اغلب سازمان های سياسی را در تحليل بر اين جنگ نامردمی به چالش خواند. بيشتر اين سازمان ها و از جمله سازمان پيکار، سربلند از اين آزمون انقلابی برآمده و اين جنگ خانمانسوز را جنگ سرمايه داران ايران و عراق معرفی کردند. در هر دو سوی اين جنگ حکومت های خودکامه و تبه کار، روزگار مردم را سياه کرده بودند، اما بار ديگر فداييان اکثريت در مزدوری و پابوسی رژيم پليد و سرمايه داری جمهوری اسلامی شتاب کرده و می نويسد:
جنگ عراق با ايران، جنگی ميان انقلاب ايران و ضد انقلاب عراق، جنگی است بين رژيمی که در راه مبارزه با وابستگی به امپرياليسم گام بر می دارد و رژيمی که در مسير وابستگی به امپرياليسم گام نهاده است. جنگ عراق با ايران، جنگ بين رژيمی است که از اردوی بهترين دوستان خلق جدا شده و خود بطور کامل در برابر آن قرار می دهد، با رژيمی که در جريان يک انقلاب ضد امپرياليستی و در گسترش های بعدی آن بدترين دشمنان خلق را از پای درآورده و خود در برابر آن قرار داده است.”
” ما و همه نيروهای ترقی خواه جهان، حق دفاع را برای تمامی ملت ها کاملا عادلانه و برحق می شماريم به همين دليل وظيفه همه نيروهای انقلابی است که با قاطعيت با اين تجاوزگری مرتجعين مقابله کنند و بطور آشکار جانب دولتی را بگيرند که قربانی اين تجاوزات مرتجعين شده است.”
“… سازمان ما در تلگرام مورخ ۴ مهرماه ۱۳۵۹، خود به آيت الله خمينی صراحتا نوشت که در شرايط فعلی دفاع از استقلال ميهن هيچ معنايی جز دفاع از جمهوری اسلامی ايران ندارد. ما اکنون قاطعانه اين نظر را صحيح و صادقانه می شناسيم و به توده ها می گوييم که ادعای “دفاع از ميهن” در برابر تجاوزات رژيم عراق، تنها به شرطی معنای واقعی پيدا می کند که به دفاع از جمهوری اسلامی ايران در برابر تجاوزات رژيم عراق و توطئه های امپرياليسم آمريکا بيانجامد” ضميمه کار ۷۸. ۱۵
فداييان خائن اکثريت، از آنجا که رژيم عراق هنوز از اتحاد شوروی اسلحه می خريد، با دو دوزه بازی سياسی و در همان نشريه کار و برای خوش داشت ارباب سوسيال امپرياليست خود می نويسد که: سياست حاکم بر رژيم عراق هنوز در تمام زمينه ها با سياست امپرياليسم همسو نيست.”
فداييان اکثريت کاملا به صف ضد انقلاب شتافته به ياور ارتجاع بدل گشتند. آنان ياور سپاه پاسداران شدند. اين ارگان ضدخلقی که دستانش به خون ترکمن ها، کردها و بسياری ديگر از زحمتکشان آغشته بود. فداييان اکثريت برای اولين بار در کار شماره ۷۷ و ضميمه کار ۷۸، هواداران و اعضای خود را به لو دادن ” وحدت شکنان” و “تفرقه افکنان” يعنی نيروهای انقلابی که خواهان ” تفرقه ارتجاع و انقلاب” و جلوگيری از “وحدت بورژوازی و زحمتکشان” هستند، فرامی خواند و از آنها می خواهند که ” مخالفين جنـگ” را به عنوان ” روحيه شکنان” به کميته ها معرفی کنند. در همان تلگرام به خمينی، خواهان درهم آميختن خون فداييان با پاسداران هستند. آنها هر کس را که کارگران را به اعتصاب فرامی خواند، در همين شماره نشريه کار، “ضد انقلاب” می خوانند و خواهان برخورد شديد با آنها هستند و از هواداران خود می خواهند که به کميته ها معرفی کنند.
” همه هواداران سازمان بايد با سپاه پاسداران، کميته ها که نيروهای ضد امپرياليست هستند، در مقابله با توطئه های امپرياليسم و در دفاع از ميهن در برابر تجاوزات رژيم سرکوبگر عراق پيگيرانه همکاری کنند و هر نوع خبر يا اطلاعی از نيروهای ضد انقلاب به دست می آورند بدون درنگ به اين مراکز برسانند.” ( کار ۷۷، مهر ماه ۱۳۵۹) ۱۶
در همين دوران “هواداران سازمان پيکار در راه آزادی طبقه کارگر”، که به افشای ماهيت ضد مردمی و ضد انقلابی اين جنگ در ميان مردم و بويژه مردم، آوارگان و جنگ زدگان می پرداختند. دستگير و به جوخه های اعدام سپرده شدند. سازمان پيکار عليه اين جنگ، که برای اربابان سازمان فداييان اکثريت، ” خود يک نعمت” بود، دست به افشاگری زدند. که از جمله می توان از رفقای شهيد، محمد اشرفی، نفتگر اهل آغاجاری که در سوم آبان ۱۳۵۹، تيرباران شد، شکرالله دانشيار، که در خوزستان و در ۲۷ مهر ۱۳۵۹، اعدام شد،محمود صمدی دانشجوی اهل آبادان که در ۱۳ بهمن ۱۳۵۹ در ماهشهر تيرباران شد، منوچهر نيک اندام که در سوم آبان ۱۳۵۹ و بدستور خلخالی جنايت کار اعدام شد، نام برد. در همين دوران بود که فداييان مزدور و خائن اکثريت، در مقابل افشاگری عليه اين جنگ خانمانسوز شعار ” پاسداران را به سلاح سنگين مجهز کنيد” سر دادند. سازمان فداييان اکثريت در همراهی با رژيم سرمايه داری و ضد کارگر جمهوری اسلامی همراه شده و در اوج دريوزگی به درگاه ارتجاع، کارگران و زحمتکشان را به توليد بيشتر فرامی خواندند و نيروهای کمونيست و انقلابی را که در راه آگاهی و آزادی طبقه کارگر گام می نهادند ضد انقلاب و اخلالگر می ناميدند.
“طبقه کارگر قهرمان ايران و همه نيروهای انقلابی نيز، به طريق اولی، با تداوم توليد و بازسازی اقتصاد بحران زده ما، تاکتيک های اخلال گرانه و مخرب امپرياليستی را در امر فلج کردن اقتصاد ايران و شکست انقلاب، خنثی و بی اثر می کنند تا راه دشوار استقلال اقتصادی و … بگشايند و هم از اين روست که می بينيم نيروهای انقلابی در برابر نيروهای ضد انقلابی با دو شعار متضاد، يکی ” تداوم توليد” و ديگری ” اخلال در توليد” صف آرايی می کنند. (کار شماره ۸۷، آذر ماه ۱۳۵۹.) ۱۷
فداييان اکثريت در نامه ای سرگشاده به سازمان مجاهدين خلق به تاريخ اول دی ماه ۱۳۵۹، در صدد سازش دادن مجاهدين و ارتجاع حاکم برمی آيند. درواقع اين سازمان سراپا خيانت، نه تنها پشت جبهه رژيم و ستون پنجم آن در ميان نيروهای انقلابی است، بلکه در صدد يارگيری برای همان رژيمی است که بسياری از فرزندان و ياوران همين مردم را به زندان ها انداخته و اعدام کرده بود. فداييان اکثريت خطاب به مجاهدين خلق می گويند:
“جبهه ارتجاع يعنی جبهه سرمايه دارهای بزرگ، سرمايه داران ليبرال، فئودال ها و زمين داران بزرگ و همه گردانندگان و سرمايه داران و کارگزاران رژيم سابق… وقتی يک يا چند دسته از نيروهای خلق روش های غلط و مخرب و يا نفاق افکنانه ای را در پيش گيرند. آيا ساير نيروها مجازند و به خاطر مقابله با اين روش ها به روش های نادرست تر توسل جويند؟ … آيا مجازند در اين شرايط خطير به عنوان ” اهميت” اختلافات بين ” خودی ها” مبارزه با توطئه های امپرياليسم آمريکا را در مرتبه دوم قرار دهند؟ ما معتقديم که روحانيون ” ضدامپرياليسم اند” و پاسداران انقلاب، ” نيرويی است ضد امپرياليست و ضد فئودال و مخالف سرمايه داران وابسته….. دربرابر “تشنج” و ” آشوب” در مدارس و کارخانه ها و شهرها بايد ” قاطعانه” ايستادگی نمود. جامعه ما می رود که دوستان جهانی خود را بيابد و جمهوری اسلامی می بايد از حمايت همه جانبه و بی دريغ متحدين و دوستان و مدافعان واقعی انقلاب ما در ايران و جهان برخوردار گردد….. هر چه ما می کشيم از امپرياليست های آمريکايی، اروپايی و ژاپنی است.”۱۸
به مناسبت سالگرد ۲۳ دی ماه ۱۳۵۷، که دانشگاه های کشور بازگشايی شد و دانشجويان انقلابی در سنگر دانشگاه به مبارزه در کنار مردم پرداختند. سازمان پيکار به همراهی، سازمان های ديگر راهپيمايی در مقابل دانشگاه تهران براه انداختند. فداييان اکثريت طی اطلاعيه ای همچون حزب توده، از مردم خواستند که تظاهرات ۲۳ دی ماه ۱۳۵۹ را تحريم کنند. آنها در اطلاعيه شان وانمود کردند که راهپيمايی کمونيست ها به نفع امپرياليسم آمريکا است. حزب توده از حکومت، خواهان مقابله، خنثی و سرکوب اين تظاهرات شد. کمی بعد در ۲۲ بهمن ماه ۱۳۵۹، که سازمان پيکار و گروه های ديگر به تجمع و راهپيمايی در حوالی ميدان انقلاب دست زدند و برای اولين بار (در مقابله با پرچم های سبز اسلامی و سفيد تسليم طلبانه که از هرسو بالا می رفت) پرچم سرخ انقلاب را برافراشتند، اعضا و هواداران فداييان اکثريت و حزب توده به درگيری با کمونيست ها پرداختند و پاسداران و کميته ای ها را به محل تجمع افراد راهنمايی می کردند. در اين مورد سازمان پيکار در نشريه خود نوشت:
“لو دادن عناصر مبارز در کارخانه و مدرسه، در کوچه و محله، پاک کردن شعارهای انقلابی از روی ديوارها، پاره کردن اعلاميه ها و پوسترهای نيروهای انقلابی و کمونيست، شرکت در دسته های فالانژ برای برهم زدن تظاهرات انقلابيون تحت شعار های ” حزب فقط حزب الله” ( نمونه آن در تظاهرات ۲۳ دی در تهران). انحلال هر گونه کانون دمکراتيک مانند کانون مستقل معلمان و جلوگيری از رشد اين گونه کانون هاست. نمونه وقيح اين گونه خرابکاری ها را می توان در همکاری مستقيم عناصر اکثريتی با عناصر کميته چی خوزستان برای شناسايی و دستگيری نيروهای مبارز و انقلابی ديد. يکی از اين عناصر در ماشين کميته مدت ها در شهر گشت زده و به دنبال قيافه های آشنای انقلابی می گشته است.” پيکار شماره ۹۵ صفحه ۲۰، دوشنبه ۴ اسفند ۱۳۵۹. ۱۹
نشريه مجاهد نيز در جريان تسخير خونين انجمن کارمندان مسلمان که وابسته به سازمان مجاهدين بود، نوشت که مزدوران اکثريتی و حزب توده ای به همراه حزب الهی ها، در سرکوب و مضروب کردن هواداران اين سازمان دست داشتند. (شماره ۱۰۳صفحه ۱۵) از ابتدای سال ۱۳۶۰، که خمينی آن را سال قانون و مبارزه با کمونيسم بين الملل نام نهاد، رژيم آشکارا شمشيرش را برای تمام انقلابيون از رو بسته بود. در اين ميان طيف خائن فداييان اکثريت و حزب توده به پيشواز برنامهء رژيم و خوش خدمتی به آن شتافتند.
” حزب توده ايران همواره به موجب مسئوليتی که در قبال انقلاب و جمهوری اسلامی و مردم انقلابی ايران احساس می کند، هرگونه اطلاعی را که در مورد فعاليت توطئه گرانه ضد انقلاب به منظور براندازی جمهوری اسلامی ايران و دستآوردهای بزرگ مردم ايران بدست آورده در اختيار مقامات مسئول قرار داده و خواهد داد. حزب توده ايران به خود می بالد که در اين زمينه در دفاع از انقلاب موفق به خدمات موثری نيز شده است. (اعلاميه منتشره از سوی دبيرخانه کميته مرکزی حزب توده ايران، ۲۹ ارديبهشت ۱۳۶۰.)
کمی پيشتر در اواخر فروردين ۱۳۶۰، گزارش ” هيئت بررسی شکنجه” منتشر شد. اين هيئت منکر وجود شکنجه شده بود. فداييان اکثريت در نشريه کار شماره ۱۰۶، در دوم ارديبهشت مزورانه نوشتند:
” نظام حاکم بر زندان ها مبتنی بر شکنجه نيست. ما با نتيجه کار هيئت بررسی شايعه شکنجه، مبنی بر اين که نظام حاکم بر زندان های جمهوری اسلامی مبتنی بر شکنجه نيست موافقيم و آن را مورد تاييد قرار می دهيم و اين حقيقت بی شک يکی از دستاوردهای بزرگ و گرانقدر مردم و انقلاب ماست.”
مزدوران خائن حزب توده نيز برای اين که از شاگردان خود عقب نيافتند در نشريه نامه مردم شماره ۵۱۹، سوم خرداد ۱۳۶۰، در باره اين گزارش کذايی نوشتند: ” از خلال تمام سطور اين گزارش، روح صداقت و امانت می تراود و جز اين هم نبايد باشد.” در خارج از کشور نيز حزب خائن توده بصورت رسمی به شناسايی دانشجويان انقلابی و کمونيست در خارج از کشور و معرفی آنان به مقامات امنيتی رژيم پرداخته و از محل تجمع دانشجويان هوادار سازمان پيکار در فرانکفورت عکسبرداری کرده بودند. پيکار ۱۱۲، صفحه ۱۶، ۸ تيرماه ۱۳۶۰. ۲۰
پس از آغاز کشتار عام انقلابيون در سحرگاه ۳۱ خرداد ۱۳۶۰، که رژيم بی شرمانه زندانيانی که ماه ها از حبس آنها می گذشت را به بهانه تظاهرات بزرگ ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، به جوخه های اعدام سپرد. فداييان خائن اکثريت و معلمين بی آبروی حزب توده ای آنها در تاييد رژيم، خاک در چشم تمام آزادی خواهان و عدالت جويان کشورمان پاشيدند. فداييان اکثريت در اطلاعيه ای که به مناسبت انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی که بعدا در نشريه کار شماره ۱۱۶، به تاريخ ۱۰ تيرماه نيز منتشر شد، آشکارا به اعضا و هواداران خود شکار نيروهای انقلابی و معرفی آنان به نيروهای رژيم سفارش می کنند:
“هواداران سازمان همدوش و همراه با ديگر نيروهای انقلاب و مدافع جمهوری اسلامی بايد تمام هوشياری خود را به کار گيرند. حرکات شبکه مزدوران امپرياليسم آمريکا را دقيقا زير نظر بگيرند و هر اطلاعی از طرح ها و نقشه های جنايت کارانه آنان بدست آوردند، فورا سپاه پاسداران و سازمان را مطلع سازند. کار شماره ۱۱۶، ۱۰ تير ماه ۱۳۶۰.” ۲۱
در پيشبرد اين جنايت و بی شرمی بسيار که رهبران سازمان فداييان اکثريت، در نشريات رسمی خود تکرار می کردند، هواداران اين سازمان که بدنه اصلی آن را تشکيل می دادند، با چشم پوشی آگاهانه يا ناآگاهانه در اين عرصه خيانت و مزدوری شريک بودند. اگر چه ممکن است، بسياری از اين هواداران هرگز تن به اين خفت و نامردمی نداده باشند و تا به حال هيچ کس را به پاسداران نفروخته باشند، اما با سکوت خود، راه را برای اين خيانت بزرگ به جنبش انقلابی ايران آماه ساختند و شرمندگی آن بر دوش هايشان سنگينی خواهد کرد. از جمله افراد مشهوری که توسط فداييان اکثريت لو رفت، رفيق شهيد غلامحسن سليم آرونی بود. وی در سال ۱۳۵۴ به عضويت سازمان چريک های فدايی خلق درآمد. در اوايل سال ۱۳۵۶، بر اثر اختلاف بر سر مشی چريکی و مسائل مربوط به جنبش کارگری با اين سازمان اختلاف پيدا کرد و در اواسط همان سال قصد پيوستن به سازمان مجاهدين م. ل را داشت که بر اثر عدم همکاری اعضای سازمان فداييان موفق به تماس با سازمان مجاهدين خلق نشد. در تابستان ۱۳۵۷ به اتفاق همسرش رفيق شهيد ادنا ثابت به عضويت بخش منشعب از سازمان مجاهدين خلق درآمد و در اواخر سال ۱۳۵۸، به همراه همسرش به سازمان پيکار پيوست. وی در ۲۱ تيرماه ۱۳۶۰، در حالی که از حوالی ميدان انقلاب می گذشت، توسط يکی از فداييان اکثريتی که از اقوام وی بوده، به پاسداران نشان داده می شود و دستگير می گردد و اين دلاور پيکارگر، در ۲۱ مردادماه همان سال در زندان اوين تيرباران می شود. در اين باره، اخيرا مقاله و خاطره ای از يک زندانی سياسی سابق، فرخ قهرمانی، در جواب آقای نگهدار در سايت روشنگری با عنوان “عذر بدتر از گناه”، منتشر شده است:
“اوايل سال ۱۳۶۱ من ازبند ۲۰۹ زندان اوين به بند ۲ اطاق ۳ ی بالا منتقل شدم، دراينجا قصدم وارد شدن به جزئيات مسائل زندان نيست، پس ازچند روزی متوجه شدم که بنظرميرسد دو نفرازبچه های اطاق حالت بايکوت دارند، فکرکردم شايد اين دونفرتواب هستند، بهمين خاطر فرصتی بدست آوردم و با مسئول اطاق دراين مورد به گفتگونشستم. ابتدا مسئول اطاق بطورسربسته گفت که اينها به پشت بند ۴ رفت وآمد داشته اند، مقصودش را به خوبی متوجه نشدم، مسئول اطاق که سردرگمی مرا ديد توضيح داد که اينها داوطلبانه برای اعدام بقول خودشان ضدانقلابيون، همراه پاسداران (بخوان، همراه وهمدوش با نيروهای انقلاب ومدافع جمهوری اسلامی ) درجوخه های اعدام قرارگرفته اند. ابتدا تصورکردم به قول معروف بايد ازتواب های تير باشند، ولی بزودی متوجه شدم نه تنها تواب نيستند که سرموضعی هم هستند، ودرجوخه قرارگرفتن را نه تنها کاری ناشايست وغير انسانی نمی بينند، که خيلی هم انقلابی ميدانند. آنها براساس تحليل ها، اطلاعيه ها ورهنمودهای شما و کميته مرکزی فدائيان اکثريت، به اين اعتقاد رسيده اند که اين افراد به لحاظ وابستگی شان به گروهک های مجاهدين ، راه کارگر، اقليت ، پيکارو…… عاملين امپرياليست ها و ضد انقلابند، بنا براين اعدامشان هم عملی انقلابی است.” ۲۲
در بخش پرسش و پاسخ در نشريه نامه مردم، در سوم مرداد ماه ۱۳۶۰، حزب توده که در مقام پيشکسوت فداييان اکثريت در خيانت به مردم شهره بوده است، در رابطه با سرکوب رژيم از نيروهای انقلابی نوشت:
“در اين چارچوب نظر ما اين است که بايد نسبت به افرادی که در اين رابطه بازداشت می شوند، سياست دقيق و ظريف تفکيک مسئوليت و تفکيک جرم و انتخاب شيوه های گوناگون بکار گرفته شود تا اثرات سم مهلکی که به صورت تبليغات گروهک های مختلف ذهن اين جوان های واقعا بی تجربه را مسموم کرده است، خنثی نمود. بايد به شيوه های تربيتی و امکانات بزرگ و اثر بخش آن توجه داشت. البته در مورد افراد مسئولی که آگاهانه و با شناخت دقيق به قصد سرنگون کردن نظام جمهوری اسلامی ايران عمل می کنند يا افراد را تحريک می کنند طبعا بايد خيلی جدی روبرو شد و در اين مورد ما هيچ گونه ترديدی نداريم، ولی در مورد افراد ساده اين گروه ها به نظر ما بايد به شيوه تربيتی و با شکيبايی عمل شود.” ۲۳
در همين زمينه، و در دورانی که رژيم بدون هيچ تفاوتی به کشتار، نوجوانان و حتی زنان حامله دست می زد و بی شرمانه در روزنامه های خود اسامی آنها را اعلام می نمود، رقيه دانشگری و مهدی فتاپور* از کميته مرکزی سازمان خائن فداييان اکثريت، می نويسند:
“قبل از اين که به مسئله ی اعدام تعدادی از دختران و پسران جوان توسط دادگاه انقلاب بپردازيم لازم است اول به عوامل و شرايط به وجود آورنده اين قبيل خشونت ها توجه کنيم و مسئله را نه صرفاً از جنبه عاطفی و اخلاقی- که به نوبه خود حائز اهميت است- آن چنان که ضد انقلاب سعی در عمده کردن آن دارد، بلکه از زاويه ی مصالح و منافع انقلاب بررسی کنيم. هواداران سازمان در موقعيت خطير کنونی بايد وظايف خود را هوشيارانه تر و قاطعانه تر از پيش انجام دهند. افشای دسيسه های ضد انقلاب و شناساندن سياست های ضدانقلابی گروهک ها در محيط کار و در ميان خانواده ها و در هر کجا که توده حضور دارند جزو وظايف مبرم هواداران مبارزه است”. نشريه کار اکثريت شماره ۱۲۰، هفت مرداد ۱۳۶۰. ۲۴
رژيم اتحاد شوروی نيز به نقل از خبرگزاری رسمی تاس که در روزنامه اطلاعات ۱۵ شهريور ۱۳۶۰، منتشر شده بود نوشت: ” اتحاد شوروی در روز شنبه گفت که دشمنان رژيم اسلامی تهران و به ويژه سلطنت طلبان را که برای وخيم تر ساختن اوضاع ايران به ترور متوسل شده اند را به شدت محکوم کرد. دشمنان رژيم بويژه سلطنت طلبان با همه امکانات می کوشند با وخيم تر شدن اوضاع و ايجاد هرج و مرج به افکار عمومی جهانيان بقبولانند که در ايران ثبات اوضاع و امنيت وجود خارجی ندارد.” اتحاد شوروی که برای بسياری از فداييان تا به امروز، سوسياليسم واقعا موجود بوده است بی شرمانه تر از دست نشاندگانش در ايران، کشتار عام انقلابيون و جنبش آزادی خواهی آنان را، سلطنت طلبی و هرج و مرج می خواند.
در طی انتخابات رياست جمهوری که در مهرماه ۱۳۶۰، در جريان بود و رژيم جمهوری اسلامی در يک خيمه شب بازی، سيد علی خامنه ای، رهبر کنونی را از صندوق های رای بيرون آورد و در زمانی که اين رژيم پليد، دريايی از خون مبارزان سياسی براه انداخته بود و زندان ها پر از نيروهای جوان بود و جامعه در تب و تاب دوران سرکوب و اختناق می سوخت، فداييان اکثريت و مرادش، حزب توده که در آن زمان تصميم به پيوستن به آن را داشتند، اعلاميه مشترکی منتشر کردند، که اوج بی شرمی اين ضد انقلابيون، ضد مردم بود:
“حزب توده ايران و سازمان فداييان خلق ( اکثريت) … همه اعضا و هواداران خود و همه ميهن پرستان و نيروهای انقلابی را فرامی خواند که با شرکت هرچه وسيعتر در انتخابات رياست جمهوری و با دادن رای يکپارچه به حجت الاسلام سيد علی خامنه ای، بار ديگر به همه جهانيان نشان دهند که … در دفاع از انقلاب و جمهوری اسلامی ايران همانند هميشه، استوار و پايدار و متحدند. دوم مهرماه ۱۳۶۰.”
بسياری از هواداران سازمان فداييان اکثريت، هنوز هم از وجود اعلاميه ها و اطلاعيه های اين سازمان در لو دادن نيروهای انقلابی، اظهار بی اطلاعی می کنند.
خوشبختانه پس از آن همه رذالت و پستی، سرانجام بخشی از اين سازمان در ۱۶ آذر ماه ۱۳۶۰، از آن جدا شدند و متاسفانه تنها دليل جدا شدنشان، اصرار رهبری به پيوستن به حزب توده بود و نه آن همه خيانت و جنايت، اين گروه منشعب بعدها همچنان پرچم فدايی را بر دوش خود حمل کردند، اما هيچگاه به دوران گذشته خيانت بارشان اعتراف نکردند. هيچگاه برنامه ای جدا از سازمان فداييان اکثريت ارائه ندادند، بلکه بصورت تشکيلاتی و به اعتقاد نگارنده، بيشتر از روی شرمندگی از جنبش انقلابی مردم ايران و کمونيست های دلاوری که در زندان ها، شکنجه گاه ها و ميدان های تير به اين رژيم پليد نه گفتند و رو سپيد مردم گشتند، از سازمان فداييان اکثريت گذشتند.
بسياری از اعضا و هواداران، انشعاب ۱۶ آذر، در سال های بعد دربند رژيم گرفتار آمدند و بسياری از آنان در کشتار عام انقلابيون در تابستان ۱۳۶۷، جان در راه آرمانشان گذاشتند. انشعاب در ۱۶ اذر ماه ۱۳۶۰، بيشتر يک اختلاف تشکيلاتی بود تا ايدئولوژيک با سازمان فداييان اکثريت، در واقع رهبران انشعابی اين گروه در دنباله همان تحليل ها و نظرات سازمان فداييان اکثريت فعاليت می کردند، اما بخاطر اختلاف در پيوستن به حزب توده، از آنها جدا شدند. امير ممبينی که در آن زمان از اعضای مرکزيت سازمان فداييان اکثريت بود، در مجموعه مقاله هايی که در سايت اتحاد فداييان خلق ايران منتشر شده است در اين باره می گويد:
“در انشعاب آذر ۱۳۶۰ تشکيلات خوزستان، اصفهان و لرستان نقش بزرگ را ايفا کردند و عمده رهبران و کادرهای اين انشعاب از مسئولين يا اهالی خوزستان و لرستان بودند. در واقع انشعاب آذر ۱۳۶۰ به يک تعبير عمدتا يک انشعاب جنوبی بود.” ۲۵
سازمان پيکار در مقاله ای در همان دوران به افشاگری بيشتر سازمان فداييان اکثريت پرداخت. در آنجا با عنوان “دست رويزيونيست های توده ای و اکثريت به خون انقلابيون و کمونيست ها آغشته است”، در نشريه پيکار صفحه ۱۱، شماره ۱۲۴، دوشنبه ۴ آبان ۱۳۶۰، نوشت:
“توده ای ها و اکثريتی ها نه تنها اطلاعات خود را از کمونيست ها و ديگر انقلابيون در اختيار رژيم ارتجاعی قرار می دهند، بلکه خود فعالانه در شبکه های سرکوب رژيم، يعنی سپاه پاسداران، دادستانی انقلاب مرکز و شبکه بازجويان جلاد خانه اوين عضويت دارند.” ۲۶
فداييان اکثريت، که اين دنباله ” اکثريت” پس از جدايی گروه موسم به ۱۶ آذر از آنها ديگر، معنايی نداشت. همچنان به خيانت خود ادامه دادند و بيشتر و بيشتر در آن باتلاق مزدوری دست و پا زدند و ديگر بار و علنی ، دوشادوش پاسداران در خون دلاوران کمونيست، غسل تعميد نمودند:
“… فداييان خلق ايران (اکثريت ) و نيروهای حزب توده ايران از همان نخستين لحظات يورش مهاجمان ضد انقلابی دوش به دوش مردم و نيروهای بسيج سپاه و ديگر نيروهای انتظامی شهر با فداکاری در سرکوب و دفع مهاجمان فعالانه شرکت داشتند. دو تن از رفقای ما و حزب در حوادث آمل توسط مهاجمان ضد انقلابی از ناحيه شکم و سر مجروح شدند که هم اکنون در بيمارستان بستری هستند …” ( کار اکثريت، شماره ۱۴۷، ۱۴ بهمن ۱۳۶۰ ) ۲۷
سازمان فداييان اکثريت، بدون توجه به نقش کثيفی که در تاريخ برای آنها نوشته می شود، همچنان بر ژاژخواهی رژيم ستم کار و سرمايه داری جمهوری اسلامی پای فشردند. اگر چه در کمتر از يک سال بعد مجبور به مخفی شدن و خروج از کشور به سمت سوسياليسم واقعا موجود خود شدند و جانبداری بی شرمانه از نمد جمهوری اسلامی برايشان هيچ کلاهی به ارمغان نياورد. رژيم را به سرکوب بيش از پيش نيروهای انقلابی ترغيب کردند و کمی پس از شهادت موسی خيابانی و همراهانش و دستگيری رهبری سازمان پيکار در نشريه خود با وقاحت بسيار نوشتند که:
“سرکوب قاطع تروريست هايی که با اعمال جنايتکارانه خود نابودی انقلاب را طلب می کردند يک ضرورت مبرم بود. هر نوع ترديدی در اين زمينه مسلماً به سود ضدانقلاب تمام می شود. نيروهای انقلابی می بايستی ضمن خويشتن داری و پرهيز از سراسيمگی و شتاب زدگی شرکت کنندگان مستقيم در عمليات تخريب و ترور را با قاطعيت تمام سرکوب نمايند.” کار اکثريت، شماره ۱۴۹، ۲۸ بهمن ۱۳۶۰. ۲۸
سازمان فداييان اکثريت، تا به امروز در به انحراف کشانيدن مبارزات مردم کشورمان و همچنين نيروهای اپوزيسيون در خارج از کشور، فعال هستند. زمانی رفسنجانی و دورانی خاتمی را راهگشای درد بزرگ اين مردم می دانستند و برای آنها دست افشانی می کردند. اخيرا با مينی ماليسم “جمهوری خواهی” و “رفراندم”، عده ای را بدور خود جمع کرده اند، تا افکار را از انقلاب و دگرگونی بنيادی رژيم جمهوری اسلامی، بدور نگاه دارند. امروزه رهبران سابق آنها به تحريف تاريخ دست می زنند و خود را دلسوز مبارزانی می دانند که در گذشته خود را به کام اژدها می انداختند. متاسفانه برخی هم که سابقا در صفوف سازمان اقليت مبارزه می کردند امروز با چشم پوشی از آنهمه خيانت های اکثريت، دست اتحاد به آنها می دهند و در واقع، زير پرچم “بوش” پسند آنها سينه می زنند. باری، باز هم متأسفانه تاريخ کشور ما شاهد چنين خيانت هايی بوده است. درس ما از آن همه نامردمی ها می تواند چراغ راه آينده مان باشد. پافشاری بر حقيقت، برای ما يک اصل مبارزاتی است. ياد يارانمان را هميشه با نيکی پاس بداريم.———————————————–
۱- آرش، شماره ۹۷، آذر ۱۳۸۵، صفحه ۳۳.
۲ – کار اکثريت، شماره ۱۳۲، ۲۹ مهر ماه ۱۳۶۰ ، صفحه ۵.
۳ – نشريه مردم، ۴ خرداد ۱۳۵۹.
۴ – نشريه کار، شماره ۵۹، ۱۴ خرداد ۱۳۵۹.
۵ – نشريه مردم، ۲۱ ارديبهشت ۱۳۵۹.
۶ – نشريه کار شماره ۵۹، ۱۴ خرداد ۱۳۵۹، صفحه ۲ و ۶.
۷ – کاروان،
http://www.etehadefedaian.org/archive/bargiaztarikh/Bargi%20az%20tarikh-Ensheab.pdf
۸ – نشريه نامه مردم، ۱۳ خرداد ماه ۱۳۵۹.
۹ – “زمانی که رويزيونيست ها به آستان بوسی بورژوازی می روند”، ضميمه پيکار ۶۴، دوشنبه ۳۰ تير ماه ۱۳۵۹.
۱۰ – همان.
۱۱ – ضميمه نشريه پيکار ۶۹، سوم شهريور ماه ۱۳۵۹، صفحه اول.
۱۲ – اکثريت و مسئله اقليت، ضميمه کار شماره ۶۱، ۲۸خرداد ۱۳۵۹.
۱۳ – نشريه کار اکثريت، شماره ۶۸، هشتم مرداد ۱۳۵۹.
۱۴ – کار اکثريت، شماره ۷۱، ۲۸ مرداد ماه ۱۳۵۹.
۱۵ – ضميمه کار اکثريت، شماره ۷۸، ۱۹ مهر ۱۳۵۹.
۱۶ – کار اکثريت، شماره ۷۷، ۹ مهرماه ۱۳۵۹.
۱۷ – کار اکثريت، شماره ۸۷، ۱۲ آذر ماه ۱۳۵۹.
۱۸ – کار اکثريت، شماره ۹۰، ۳ دی ماه ۱۳۵۹.
۱۹ – پيکار شماره ۹۵ صفحه ۲۰، دوشنبه ۴ اسفند ۱۳۵۹.
۲۰ – پيکار ۱۱۲، صفحه ۱۶، ۸ تيرماه ۱۳۶۰.
۲۱ – کار اکثريت شماره ۱۱۶، ۱۰ تير ماه ۱۳۶۰.
۲۲ – فرخ قهرمانی، http://www.roshangari.net/as/ds.cgi?art=2007.119232100.html
۲۳ – نشريه نامه مردم، در سوم مرداد ماه ۱۳۶۰.
۲۴ – نشريه کار اکثريت شماره ۱۲۰، هفت مرداد ۱۳۶۰.
۲۵ – امير ممبينی،
http://www.etehadefedaian.org/archive/bargiaztarikh/Bargi%20az%20tarikh-Ensheab.pdf
۲۶ – پيکار شماره ۱۲۴، صفحه ۱۱، دوشنبه ۴ آبان ۱۳۶۰.
۲۷ – کار اکثريت، شماره ۱۴۷، ۱۴ بهمن ۱۳۶۰.
۲۸ – کار اکثريت، شماره ۱۴۹، ۲۸ بهمن ۱۳۶۰.
*- در مجله آرش به اشتباه نام فرخ نگهدار نوشته شده بود، که با يادآوری آقای مهدی اصلانی، اصلاح شد. با تشکر از ايشان- نگارنده.
(منتشر شده در آرش شماره ۹۹ـ ۹۸ فروردين ۱۳۸۶ ـ مارس ۲۰۰۷)
دزديدن آب و خاك و هويت فلسطينى ها مجازات ندارد، پاداش دارد!
تراب حق شناس
اسرائيل تنها كشورى ست در جهان كه از هرگونه مجازاتى دربرابر هرجنايتى معاف
است. تجربهء ۶۱ سال موجوديت اسرائيل اين وضع ظالمانه را گواهى مى دهد. آمريكا و اروپا در امور خاور ميانه، بدون موافقت اسرائيل، آب نمى خورند. آنچه به اصطلاح به آن «جامعهء بين المللى» مى گويند به اسرائيل فقط باج مى دهد، از باج مالى تا سياسى و ديپلوماتيك. اگر عرفات حاضر به فروش كامل وطنش نشود در پيش چشم جهانيان، با اينكه صد كشور او را به عنوان رئيس منتخب مردمش به رسميت مى شناسند، زندانيش مى كنند و سپس مى كشندش و آب از آب تكان نمى خورد. اگر كسى از اسرائيل انتقاد كند (۱) متهم به يهودستيزى مى شود و به دادگاه مى كشانندش (نمونه ها در فرانسه بسيار است.). اگر فاشيست ها در اتريش بر سرِ كار آيند (يورگ هايدر در چند سال پيش)، جنجال برپا مى شود و حتى صحبت از اخراج آن كشور از اروپا مطرح مى گردد، اما اگر در اسرائيل بر سر كار آيند (مانند دولت كنونى و وزير خارجه اش ليبرمن)، هيچ كشورى و حتى ملل متحد حق ندارد از او استقبال نكند. اسرائيل هر روز شرايط تازه اى بر فلسطينى ها تحميل مى كند مثلاً از فلسطينى ها مى خواهد كه شرط «ادامهء مذاكرات صلح» (كدام صلح ؟!) اين است كه آن را به عنوان دولت يهودى به رسميت بشناسند و يكى هم نمى گويد دولت مبنى بر نژاد و مذهب با «دموكراسى» سازگارى ندارد. اسرائيل بهانه ها پيش مى كشد تا وقت بيشترى به دست آورد و فلسطين را به طور كامل ببلعد چنان كه تا حد زيادى با استفاده از ضعف و فساد جبههء اعراب و حمايت سرمايهء جهانى و اشغال خزنده در اين امر موفق شده است. چيزى كه تا كنون نتوانسته ببلعد ملت زحمتكش و ستمديدهء فلسطين است كه با مقاومت جسورانه و پيگير خود چون خار در گلوى اشغالگر حريص گير كرده است. اتحاديهء اروپا در سال گذشته، به رغم ۶۰ سال تجاوز و اشغال و زيرپا گذاردن قطعنامه هاى ملل متحد ــ كه براى ديگر كشورها مانند عراق، بايكوت و حمله نظامى به بار مى آورد ــ درست يك هفته قبل از تجاوز ويرانگر عليه غزه كه از پيش برنامه ريزى شده بود، اسرائيل را به سطح يك كشور اروپايى ارتقا داد با اينكه هيچ يك از شروط روابط دوجانبه بين اروپا و اسرائيل (از جمله حقوق بشر) را مراعات نكرده بود و امروز ۲۷ اكتبر ۲۰۰۹ خاوير سولانا نمايندهء سياسى اتحاديهء اروپا، اسرائيل را عضو اين اتحاديه ناميد. توجه كنيم كه فرستادهء ملل متحد ريچارد گلد استون براى تحقيق دربارهء تجاوز اسرائيل به غزه، طى گزارشى از جنايات جنگى اسرائيل سخن مى گويد و هنوز بحث دربارهء گزارش وى به درستى آغاز نشده، اروپا به جنايتكار پاداش مى دهد. راستى با چنين توازن قوايى چرا بايد اسرائيل از اشغال و جنايت دست بردارد؟ اوباما وانمود مى كرد يا مى خواست اسرائيل را در چارچوبى قانونى محدود كند، اما دربرابر آن زانو زد و حرف هاى كهنهء تكرارى استقرار صلح و «دولت فلسطين» را عملاً پس گرفت.
از انكار هويت فلسطينى ها و آنها را «مادون انسان» بشمار آوردن (از اين فاشيستى تر هست؟) و مصادرهء مستمر اراضى و اخراج آنان از سرزمين شان بگذريم به اين خبر كه اين روزها در گوشه و كنار شنيده مى شود يعنى مصادره و دزدى آب فلسطين توجه كنيد:
امنستى انترناسيونال ديروز ۲۷ اكتبر ۲۰۰۹ طى اطلاعيه اى اعلام كرد كه اسرائيل فلسطينى ها را از آب محروم مى كند و با كنترل كامل منابع عمومى آب و اعمال سياست تبعيض نژادى دسترسى فلسطينى ها را به آب در سرزمين خودشان شديداً محدود كرده است. در همان حال دست كولون ها (مستعمره نشينان مهاجر يهودى) را براى استفادهء «تقريباً نامحدود از آب» باز گذاشته است. بنا براين گزارش، اسرائيلى ها ۴ برابر فلسطينى ها آب مصرف مى كنند. اين «نابرابرى» در برخى مناطق ساحل غربى بسيار بيشتر است به طورى كه مستعمرات يهودى گاه ۲۰ برابر فلسطينى هايى كه در روستا يا شهرهاى مجاور به سر مى برند آب مصرف مى كنند. «استخر، چمن هاى آب داده و زمين هاى كشاورزى آبيارى شدهء متعلق به مستعمرات درست در نقطهء مقابل دهكده هاى فلسطينى نيازمند آب قرار دارند». وزارت خارجهء اسرائيل اظهار مى دارد كه اين كشور منابع طبيعى آب را منصفانه با فلسطينى ها قسمت مى كند، اما امنستى مى گويد كه فلسطينى ها نه مجاز به حفر چاه آب هستند ونه حق دارند چاه قديمى را تعمير كرده آن را قابل استفاده كنند؛ زيرا هر دو موكول به اجازهء مقامات اسرائيلى ست. علاوه بر اين جاده هاى بسيارى يا بسته شده يا عبور و مرور در آنها بسيار محدود است و اين وضع تانكرهاى آب را مجبور مى كند جاده هايى را دور بزنند تا به دهكده هايى برسند كه در شبكهء توزيع آب قرار ندارند. امنستى تعداد فلسطينى هايى را كه در ساحل غربى به آب لوله كشى دسترسى ندارند به ۱۸۰ تا ۲۰۰ هزار نفر تخمين مى زند.
اما در نوار غزه، تهاجم اسرائيل در زمستان گذشته باعث وارد آمدن آسيب هاى زيادى به مخازن آب، چاهها، فاضل آب و مراكز پمپاژ آب شده و اين، علاوه بر بسته بودن مرزهاى غزه با اسرائيل و مصر، خود خسارت ديگرى ست. سيستم كاناليزه كردن آبهاى مصرف شده و فاضل آب و شبكه هاى آن به ويژه آسيب سخت ديده و وارد كردن لوله و ديگر وسايل فلزى هم ممنوع است «مبادا در ساختن خمپاره هاى دست ساز به كار گرفته شود» (۲). در سواحل غزه دريا و پلاژها آلوده به مواد فاضل آب هستند.
امنستى از اسراائيل مى خواهد كه به اين سياست تبعيض آميز پايان دهد و فوراً كليهء محدوديت هايى را كه به فلسطينى ها تحميل شده لغو كند تا آنها بتوانند منصفانه به آب دسترسى داشته باشند.
(برگرفته از سايت www.france-palestine.org)
از طرف ديگر، عبدالرحمان تميمى كارشناس و مسؤول امور آب در ساحل غربى در اين باره مى گويد:
مشكل آب در فلسطين به لحاظ سياسى، اقتصادى و فنى مربوط است به اشغال. اسرائيل يك رشته فرمان نظامى صادر كرده كه امور آب را تحت كنترل فرماندهى ارتش گذاشته و سپس به شركت اسرائيلى مكاروت واگذار شده است. وضعيت هرچه وخيم تر شده و مى شود زيرا نياز بيشتر مى گردد و منابع آب هرچه كمتر. سياست اسرائيل دائر بر گسترش مستعمرات مقادير هنگفتى آب را به كولون ها اختصاص مى دهد. ديوار جداسازى تبعيض نژادى هم كه در فلسطين كشيده چشمه ها و منابع متعددى از آب را غصب كرده است.
هم اكنون هر كولون (مهاجر يهودى) ۶ برابر فرد فلسطينى مصرف آب دارد يعنى فرد فلسطينى در سال ۱۲۰ متر مكعب آب مصرف مى كند و هر كولون بين ۵۰۰ تا ۶۰۰ متر مكعب. اما اوضاع در غزه فاجعه بار است. مى توان گفت كه اسرائيل سفرهء آبهاى زير زمينى را مانند كودكى مرده رها كرده و فلسطينى ها چاره اى ندارند جز آنكه با همين كودك مرده سر كنند.
در ساحل غربى پمپ هاى آب كولونى ها (مستعمرات) ۳۰ درصد آبهاى زير زمينى را مى مكند و ۵۰ درصد آبها هم مستقيماً زير نظر اسرائيل است يعنى ۸۰ درصد آبهاى زير زمينى تحت كنترل اسرائيل است وتقريباً ۱۵ درصد (يا كمى بيشتر) از آب به فلسطينى ها مى رسد بدين معنا كه ۲۰۰ هزار مهاجر اسرائيلى معادل ۲ ميليون فلسطينى آب مصرف مى كنند. دربارهء تأثير ديوار بر آب هاى فلسطين بايد گفت بيش از ۲۰ چاه عميق كه براى كشت و زرع مورد استفاده قرار مى گرفته با كشيدن ديوار از كنترل فلسطينى ها خارج شده و به علاوه، آب آشاميدنى ۳۰ هزار شهروند فلسطينى هم از همين چاهها بوده است. ديوار تعداد زيادى چشمه را نيز از دسترس فلسطينى ها خارج كرده است.
متأسفانه در مذاكرات بين اسرائيل و تشكيلات خودمختار هيچ خط استراتژيك واحد يا آينده نگرى وجود ندارد و حذف مسألهء آب هم از مذاكرات در چنين چارچوبى ست. اسرائيل هم از تفرقه اى كه بين فلسطينى ها وجود دارد بيشترين سوء استفاده را مى كند. (برگرفته از راديو اوريان www. Radioorient.com ــ ۲۸ اكتبر ۲۰۰۹)
دفاع از مبارزهء عادلانهء فلسطين از مبارزه براى آزادى ـ برابرى در ايران و در ديگر مناطق جهان جدا نيست.
- – - – - – - – - – - – -
Pascal Boniface, Paris 2003.
۲ـ اين هم بهانهء ديگرى ست كه اسرائيل براى مجبور كردن فلسطينى ها به ترك سرزمين شان مطرح مى كند. سازمان هاى رسمى مدافع حقوق بشر اشغالگر و اشغال شده، جنايكار و قربانى را با يك ميزان مى سنجند! تا نشان دهند «بى طرف» اند (م.) ۱ـ نك به كتاب «آيا مى توان از اسرائيل انتقاد كرد؟» نوشتهء پاسكال بونيفاس Est-il permis de critiquer Israël ?
دانشجویان شعار دادند "حداد حیا کن فلسفه را رها کن"
حداد عادل از تعطیلی کلاس اش می گوید:
دانشجویان شعار دادند "حداد حیا کن فلسفه را رها کن"، خواستم صحبت کنم دوستان گفتند ضرورتی ندارد
جهان
...به گزارش جهان، چندی پیش ماجرای اهانت به غلامعلی حدادعادل، که سرسخت ترین منتقدینش هم وی را شخصیتی میانه رو و فرهنگی می دانند، دستمایه ای شد تا برخی رسانه ها و جریانات سیاسی با تحریف این خبر سعی نمایند شکست خود در چند انتخابات گذشته را توجیه نمایند و اصالت و تربیت هوادارانشان را به رخ رقیب بکشند!
اما اصل ماجرا چه بود؟
دکتر حداد عادل در گفتگو با خبرنگار جهان به تشریح کامل این موضوع پرداخت که با مقایسه آن با اخبار مخابره شده توسط برخی رسانه های داخلی و خارجی، ماهیت این رسانه ها بیش از پیش مشخص خواهد شد.
حداد عادل گفت:
"من چون عضو هیات علمی گروه فلسفه دانشگاه تهران هستم، گهگاه به گروه مراجعه می کنم تا ضمن با خبر شدن از تصمیمات گروه فلسفه، ارتباطم را نیز با اساتید حفظ نمایم. امسال هم به ذهنم رسید قبل از شروع سال تحصیلی سری به گروه بزنم تا ضمن هماهنگ شدن با دانشگاه، دوستان خود را نیز ملاقات کنم.
در روز مراجعه من به دانشگاه (روز یکشنبه) تا ساعت چهار و نیم بعدازظهر کمیسیون فرهنگی را اداره می کردم، ساعت 5 که به دانشگاه رسیدم وارد دفتر گروه شدم و با آقای دکتر غفاری مدیر گروه فلسفه صحبت کردم. بعدا آقای دکتر قوام صفری نیز که از استادان گروه بودند در دفتر حضور پیدا کردند و از اساتید دیگر هم هیچکس نبود. 3 یا 4 نفر از دانشجویان هم که در زمینه رساله اشان با من کار داشتند مراجعه کردند.
در این هنگام در حدود 10 تا 20 نفر از دانشجویان شعار دادند که "حداد حیا کن فلسفه را رها کن" خواستم صحبت کنم که دوستان گفتند ضرورتی ندارد. نیم ساعتی گذشت این تعداد به حدود 50 نفر رسیدند شعارهایشان هم تندتر شد که در سایتها خواندید.
پس از اتمام کارم، از دفتر گروه بیرون آمدم و این افراد با دیدن من دوباره شعار دادند، برایشان دستی تکان دادم، لبخندی زدم و از دانشگاه بیرون رفتم.
بعدها دیدم برخی رسانه ها نوشتند که فلانی نتوانسته کلاس تشکیل بدهد، عصبانی شده، می لرزیده، ناسزا گفته، اعلام کرده که همه را به زندان می فرستم! این ها همه دروغ بود و ظاهراً دروغ گفتن در سایت آسان تر از بقیه جاهاست. البته امیدوارم جهان نیوز به این ویروس خطرناک مبتلا نشود (با خنده)!
همانطور که گفتم اصلاً کلاسها در آن زمان تشکیل نشده بود و من یک روز قبل از شروع کلاسها به دانشگاه رفته بودم و در چند سال اخیر به استثنای یک سال کلاس های من بیرون از دانشگاه برگزار می شد.
درمورد برخورد انظباطی با این دانشجویان هم هیچ پیشنهاد، توصیه یا اظهار نظری نکرده ام و اعلام کردم که این مربوط به مدیریت دانشگاه است، فقط متاسف شدم چرا دانشجو باید فحاشی کند.
من معلم فلسفه ام، کارمان استدلال است، حرف زدن و شنیدن! دانشجویان معترض می توانستند با خونسردی و با قوت، استدلال خود را بیان کنند و حرفهای من را هم بشنوند بعد هر تصمیمی خواستند بگیرند.
ظاهراً فحاشی این دانشجویان به خاطر تحریف سخنان من در یک روزنامه بوده است که در آن وانمود شده بود که من از کشته شدن مردم در تظاهرات خیابانی راضی ام! در حالی که من گفته بودم مساله اصلی ادعای تقلب در انتخابات است و این مساله باید روشن شود.
البته این حوادث هم بسیار تلخ و تاسف آور و مهم است، عاملین آن هم باید مجازات شوند، اما مساله اصلی چیزی است که مردم را به خیابانها کشاند و آن ادعای تقلب بود.
این عقیده من است و اگر کسی عقیده دیگری دارد آن هم برای خودش محترم است، این بحث ها نیاز به فحاشی ندارد.
آقایانی که این تظاهرات را راه انداختند باید بدانند که دموکراسی همین است، یکی پیروز می شود، یکی هم شکست می خورد. اگر قرار باشد به کسانی که به کاندیدای شکست خورده رای ندادند، فحاشی شود ممکن است خدای ناکرده هواداران کاندیدای پیروز هم علیه معترضین این کار را انجام دهند و اگر چنین شود جامعه ما از اخلاق دور خواهد شد."
عدم رعایت بهداشت در کشتارگاه/ سلامت خوزستانی ها زیر تیغه آلودگی سلاخی
اهواز - خبرگزاری مهر: در کشتارگاه سنتی اهواز احشام بر روی زمین ذبح می شوند و پوستشان کنده و گوشت آنها مثله می شود و سلاخها به دلیل نداشتن محلی مناسب برای ذبح گوسفندان در هر نقطه از سالن اقدام به این کار می کنند. | |
در منطقه ای از جنوب اهواز در ماشین نشسته ام و از درون ماشین بیرون را برانداز می کنم بدون اینکه غباری طبیعی در هوا پراکنده باشد تنها دود خاکستری سیاه رنگی در هوا خودنمایی می کند به نحوی که این دود ما را متوجه مدت زمانی که به کشتارگاه رسیدیم نمی کند. کشتارگاه سنتی و بدون مکانیزه اهواز انتهای بلوار گلستان و بعد از فلکه بیمارستان بقایی قرار دارد و در سال 1370 به بهره برداری رسیده است. برای کشتار دام در اهواز شاهد حضور احشامی از استانهای لرستان، چهارمحال و بختیاری و کهگیلویه و بویراحمد و.... هستیم اما این به معنی عظمت و بزرگی این کشتارگاه نیست بلکه به دلیل نبود کشتارگاه هایی هست که باید نیاز منطقه خود را تامین کنند. در کشتارگاه، روزانه 2500 راس گوسفند و 500 راس گاو به ارزش تقریبی 250 میلیارد ریال معامله می شود که البته نیروی انتظامی نیز برای تامین امنیت و حفظ مال دامداران و افراد حضور ندارد. سرقت مسلحانه و باج خواهی در اطراف کشتارگاه به وفور قابل مشاهده بوده است. البته آمار تجمعی ورودی دام در نیمه اول ماه رمضان سال جاری نشان می دهد که از مجموع بیش از 1500 کشتار در روز اول ماه رمضان این آمار با گذشت دو هفته از این ماه به یک سوم رسیده و تعداد کشتار به بیش از 500 راس دام رسیده است. به دلیل اینکه تملک زمینهای اطراف کشتارگاه مشخص نیست، محل فروش دام که با مشکلات ریشه ای مواجه است در کنترل کشتارگاه نیست و بر آن هیچ نهادی نظارت ندارد. محل فروش دام را واسطه ها و دلال ها اداره می کنند. این فرایند باعث می شود که گوشت مورد نظر به گرانی در بازار به فروش برسد. نپوشیدن روپوش از سوی بعضی سلاخ ها، حضور افراد غیر متفرقه، انباشت کله های خوراکی در اماکن غیر بهداشتی، دیوارهای کاشی شده و فرسوده و گاها تخریب شده سوله های کشتارگاه، عدم نظارت جدی بر روی بیش از 200 سلاخ در کشتارگاه که به هیچ وجه زیر نظر شهرداری نیستند و ده ها مشکل دیگر تنها بخش اندکی از مشکلات بی شمار محلی که با سلامت همه آحاد جامعه روبرو است، می باشد. در این میان رئیس شورای شهر اهواز و فرماندار اهواز اعلام کرده اند که کشتارگاه اهواز تا زمان به بهرهبرداری رسیدن کشتارگاه صنعتی مورد استفاده قرار میگیرد ولی بعضی از افراد مسئول بر بهسازی این واحد خدماتی تاکید کرده اند. کشتارگاه اهواز در حالی بیش از 45 درصد کشتار دام استان را انجام می دهد که این کشتارگاه از مشکلات عدیده ای رنج می برد و حتی بسیاری از کارشناسان حاضر نیستند از آن بازدید به عمل آورند و در همین راستا نیاز است که اقدامات اساسی برای بهداشت این کشتارگاه که بسیاری از کارشناسان از آن به عنوان یک کشتارگاه نیمه سنتی یاد می کنند انجام شود زیرا وضعیت نامطلوب نگهداری، جمع آوری و حمل و نقل زباله های ناشی از فرآیند کشتار و ناکار آمد بودن سامانه تصفیه فاضلاب کشتارگاه از جمله مشکلاتی است که در این کشتارگاه وجود دارد. کمبود امکانات در کشتارگاه ها تنها مربوط به کشتارگاه سنتی اهواز نیست زیرا همه 26 کشتارگاه سنتی فعال در خوزستان فاقد هرگونه شرایط و امکانات بهداشتی در تهیه و تامین فرآوردههای خام گوشتی هستند به طوری که روزانه دهها تن مواد زائد توسط این کشتارگاهها، مکانهای مختلفی را آلوده میسازد. از سویی دیگر عدم اعتقاد به بهسازی در این کشتارگاه سنتی برای جلوگیری از اتلاف سرمایه به این دلیل صورت می گیرد که کشتارگاه صنعتی اهواز در سفر دور اول هیئت دولت به خوزستان مصوب شده و دیگر نیازی به صرف هزینه اضافی در این کشتارگاه نیست. زمین مورد نظر برای احداث این کشتارگاه انتخاب و پیگیریها برای آغاز عملیات آن در حال انجام است. فعالان محیط زیست و سلامت در اهواز اعتقاد دارند که با توجه به اهمیت سلامت شهروندان و با توجه به اینکه اتمام پروژه کشتارگاه صنعتی در صورت تامین اعتبارات بیش از سه سال ادامه دارد، کشتارگاه فعلی باید شرایط مطلوب را از نظر بهداشتی دارا باشد تا خطری سلامت مردم اهواز را که از گرما و گرد و خاک رنج می برد تهدید نکند. در مصوبات سفر رئیسجمهور به خوزستان 120 میلیارد ریال اعتبار برای احداث دو واحد کشتارگاه صنعتی در بهبهان و اهواز در نظر گرفته شد و قرار بود این کشتارگاهها به صورت مشارکتی توسط دولت و بخش خصوصی احداث شوند. کاهش تراکم دام در سالنهای کشتاری با تغییر زمان کشتار و احداث اتاقهای انبار و فرآوری پوست از اقدامات مورد نیاز برای بهسازی و ارتقای عملکرد کشتارگاه اهواز است. معاون عمرانی استاندار خوزستان نیز اعتبار مورد نیاز برای کامل شدن کشتارگاه فعلی اهواز و بهسازی آن را 150 تا 200 میلیون تومان از محل اعتبارات توسعه یا تملک دارایی عنوان کرد. سیدعباس طباطبایی پیشتر در جلسه بررسی کشتارگاههای خوزستان اظهار داشت: باتوجه به اینکه راهاندازی کشتارگاه فعلی اهواز و بهسازی و انجام تعمیرات آن برای تامین سلامت مردم ضروری است هرچه سریعتر نسبت به تکمیل این کشتارگاه اقدام شود. وی با انتقاد از تاخیر در بهسازی این کشتارگاه تاکید کرده بود تعمیرات و بهسازی کشتارگاه فعلی اهواز باید قبل از پایان سال 1387 به انجام برسد. مدیرکل محیط زیست خوزستان نیز با تاکید بر بازسازی و بهسازی کشتارگاههای دام استان و تبدیل آنها از سنتی به صنعتی می گوید: باتوجه به پیگیریهای مجدانه در کمیته ساماندهی کشتارگاههای استان مقرر شد با اختصاص اعتبارات لازم این روش اجرا شود اما با وجود تصویب این طرح با گذشت یک سال تاکنون هیچ نتیجه یا گزارش کاری از اجرای این مصوبه ارائه نشده است و این موارد میتوانند مخاطرات را برای شهروندان تشدید کند. مدیرکل دامپزشکی خوزستان هم با تایید بر غیر بهداشتی بودن وضعیت کشتارگاههای استان گفت: ورود تعداد زیاد نفرات به سالن کشتار موضوع مهمی است که باید برای کاهش این تردد تمهیدات لازم اتخاذ شود. رئیس شورای شهر اهواز در گفتگو با خبرنگار مهر در اهواز با اشاره به اینکه در دو دهه گذشته توجه به کشتارگاه بسیار اندک بوده است، گفت: بی اطلاعی مسئولان از نحوه کشتار دام که با سلامت شهروندان در ارتباط است باعث شده که این کشتارگاه توسعه قابل قبولی نداشته باشد. سید حمید حسن زاده افزود: شهرداری اهواز باید تا زمان تاسیس کشتارگاه صنعتی اهواز، با بهسازی و بازسازی کشتارگاه فعلی بهره برداری صحیح را از این مکان که سلامت شهروندان را با مخاطره مواجه می کند، انجام دهد. مسئولین کشتارگاه هم باید نسبت به ایجاد تغییراتی در سالنهای کشتار و بهسازی محوطه در زیباسازی و توسعه فضای سبز کشتارگاه اقدام کنند. کشتارگاه اهواز در حالی زیر مجموعه معاونت خدمات شهری شهرداری اهواز است که مدیریت این کشتارگاه از کمترین اختیارات برخوردار است و این موضوع باعث می شود که برای سامان دادن به کشتارگاه بروکراسی اداری به وجود آید. نداشتن اختیار برخورد با پیمانکاران و بهره وران متخلف موجب شده است که برخی بهره وران برای خود حقوقی خارج از ضابطه های موجود قائل باشند. این کشتارگاه از سالن های ذبح گاو، ذبح گوسفند و بز، کله پاک کنی گوسفندی و گاوی، سیر آبی پاک کنی،جمع اوری پوست، جمع آوری جگر برخوردار است. کشتارگاه اهواز همچون دیگر کشتارگاه ها در هنگام گرانی و ارزانی گوشت هیچگونه تاثیری بر درآمد خود ندارد و لذا با برنامه ریزی مناسب می توان در ازای درآمد روزانه برای تعداد راس گوسفند، گاو، پوست، جگر، چربی غیر خوراکی، حمل گوشت گوسفند و گاو، اجاره سردخانه، پارکینگ، رستوران، سالن بهره برداری کله گوسفندی و گاوی، ذوب چربی، اجاره ترازو و... درآمد قابل توجهی تامین کند. ------------------ | |
عتراضات دانشجويي نسبت به كشته شدن احسان انتظاري و مصطفي ترحمي
|
اعتراضات دانشجويي نسبت به كشته شدن احسان انتظاري و مصطفي ترحمي دو دانشجو دانشگاه تهران در سفر تحقیقاتي به علت كوتاهي مسئولان دانشگاه احسان انتظاري و مصطفي ترحمي دو دانشجو دانشكده زيست شناسي پرديس علوم دانشگاه تهران که به همراه راننده پردیس علوم دانشگاه تهران به سفری تحقیقاتی به دماوند برای جمع آوری گونه جانوری رفته بودند، بر اثر گازگرفتی هنگام استراحت در یک مسجد جان خود را از دست دادند. فرهاد رهبر در پاسخ به اعتراضات دانشجويي: مرگ اين دانشجويان به من ربطی ندارد |
مجاهدین خلق و ائتلاف با حزب مجازی
در روز سیزده آبان!
كوروش طاهري
جنبش سبز بدون تحلیل جامعه شناسانه و به پیروی از احساسات ضد جمهوری اسلامی ایران مورد توجه تعدادی از سازمان ها و گروه های اپوزیسیون در قالب های مختلف است.
این جنبش فاقد تشکیلات رایج سیاسی و باورهای مربوط به ایده ئولوژی های سیاسی در مکاتب شناخته شده آن است. این جنبش پدیده قرن ارتباطات است. بدین معنی این جنبش فاقد پایگاه سیاسی مشخص در مبارزه با جمهوری اسلامی است. این جنبش در تعریف جدید یک حزب مجازی از طریق اینترنت است. این جنبش بدون تعارف با پدیده هائی تاریخی نظیر مارکسیسم , سوسیالیسم , ایده الیسم , لیبرالیسم و... غریب است این جنبش در بطن خود بدون درک تاریخی یک مدل از ناسیونالیسم و شونیسم را در قالب دموکراسی مطالبه می کند که در ذات خود جزئی از بدیهیات تاریخی دوران معاصر در جمهوری اسلامی ایران است.
جنبش به جای نماد سبز , بهتر بود نماد سفید را که , مظهر صلح و ضد جنگ است انتخاب می کرد . پرهیز از این انتخاب , طبق اندیشه و سیاست های رهبران خود خوانده آن , از هدف بقا جمهوری اسلامی ایران دارد.
حنبش موسوم به سبز توانسته است چون گذشته تعدادی از نیروهای موسوم به چپ در قالب اپورتونیسم راست و رویزیونیسم چپ را در قلمرو حمهوری اسلامی تابع خود کند! آخرین نمونه و مثال موضع اتحاد جمهوری خواهان و سازمان فدائیان خلق اکثریت و گروه های منطقه ای همراه آن است. در حالی که حمایت کردن از مطالبات گروه های در برگیرنده جنبش وظیفه هر سازمان , گروه و حزب سیاسی منتقد و مخالف حکومت است اما به شرطی که سیاست خود را تابع خواسته های رهبران خود خوانده آن و مطالبات در قلمرو نظام و قانون اساسی آن که تمام آزادی و موارد مبتنی بر رعایت حقوق بشر را مشروط و تابعی از قوانین حکومتی و اسلامی کرده است , نکرد!
جامعه شناسی جدید در مورد این جنبش می تواند به مدل مجازی و اینترنتی توجه کند. زیرا شبکه این جنبش اینترنت و داده های تکنولوژیکی و اطلاعاتی آن است. در چنین شبکه ای قواعد و قوانین رایج سیاسی نه مورد توجه هستند نه مورد استناد!.(خواست بانوان، مطالبات کارگران و کارمندان و... در این جنبش قرار می گیرند ) اینترنت دوران جنگ مسلحانه و چریکی را به پایان رسانده است. می توان روز در خیابان ها معترض بود و شب در خانه ها چشم به تلویزیون و مایکل جاکسون و .... داشت و با دوستان در کمال شب زنده داری از روز سخن گفت! در این جنبش نه از رهنمود های مارکس , لنین خبری هست , نه از پند و اندرز های گاندی , روسو و منتسکیو! قرارداد اجتماعی در این جنبش اینترنت و مویایل است. برای همین است که موسوی بارها اعلام کرده هر فرد خود یک ستاد است! او و همفکران داخلی و خارج نشینش نمی خواهند که این جنبش در کوران مباحث سیاسی روز قرار گیرد. زیرا این وضعیت به مثابه طرد کردن آن ها در همین مرحله کنونی از جنبش خواهد شد! حزب مجازی به مدت هشت سال به اصطلاح اصلاح طلبان را در قوه مجریه و چهار سال در قوه مقننه حاکم کرد؛ به اصطلاح اصلاح طلبان فکر می کردند جمعیت میلیونی حامی آن ها هستند اما حزب مشارکت تشکیلات اصلی اصلاح طلبان نتوانست در جذب و هدایت این خیل عظیم حزب مجازی موفق شود زیرا اقشار در برگیرنده آن خصوصیات روانشناسانه فردی و اجتماعی خاص خود را دارند. این جنبش از لحاظ مدنی با طرح شعارها در قلمرو قانون اساسی و حفظ ساختار حکومتی نشان می دهد که برای تبدیل شدن به فرهنگ سیاسی و اجتماعی فاصله دارد. این حا است که نقش و عملکرد سازمان های سیاسی نظیر محاهدین خلق در شناخت و هدایت صحیح آن بارز می شود. سکولاریسم فقط دلیل مخالفت با حکومت نیست. فرهنگ سیاسی و اجتماعی قواعد و مکانیسم خاص خود را دارند
اگر در دهه های چهل به بعد کوه صحرا و رفتن به میان روستائیان به تبعیت از صمد بهرنگی و جلال آل احمد و.. به یک مکان برای مبارزه سیاسی و همدردی با مردم معنی داشت اینک رفتن به کوه و روستا به تفریح و سرگرمی و ابراز شادی ممنوع شده تبدیل می شود! می توان گفت اکثریت این خیل عظیم نمی دانند قانون اساسی ج . ا. ا . چه می گوید! نان , مسکن , کار , آزادی جای خود را به شعار آزادی و دموکراسی داده است! رنگ سبر نه یک سمبل برگرفته از ایده ئولوژی بلکه یک مدل رایج در بین تعدادی از اقشار این حزب مجازی است. مدل را می توان به سادگی تغییر داد یا شکل آن را عوض کرد!
مجاهدین خلق که پیرو ارسال پیام مسعود رجوی به مجلس خبرگان ج.ا.ا. در خصوص عزل خامنه ای و انتصاب منتظری از تعدیل در سیاست و بازنگری بخشی از سیاست های تک نگارانه حکایت داشت اینک برای شرکت در مراسم سیزده آبان فراخوان حضور در کنار بقیه اپوزیسیون داخلی و خارجی صادر کرده اند!
به عنوان فردی که بیش از سه دهه از نزدیک با تحولات سیاسی اجتماعی و ورزشی ایران فعالیت داشته ام بر این اعتقاد و نظر استوار هستم که حکومت ج.ا.ا. در معادلات سیاسی در بین اپوزیسیون (جدای از اپوزیسیون داخل حکومت) فقط بر روی توانمندی و خطر مجاهدین خلق محاسبه و حساس است. شعار مرگ بر منافق بیش از سه دهه از سوی حکومت به افکار عمومی مردم انتقال یافته است. بر این باورم محاهدین خلق نیاز به ارائه و تحلیل مشخص برای حزب مجازی و گروه های منتقد داخل نظام دارند. هم چنان که در فاز اپوزیسیون خارج , وقت آن رسیده است که مجاهدین برنامه مشترکی را برای ائتلاف با سایرین اعلام کنند. مجاهدین از منظر دین به عنوان موضوع فردی و جدای از سیاست و دولت , همراهی آیت اله منتظری را بیش از چند دهه است که با خود دارند. مرجعی که در ج.ا.ا اولین فرد و مقام بلند پایه بود که بر علیه سیاست های سرکوب و اشاعه فساد و فقر توسط حکومت موضع قاطع و شفاف گرفت. سیزده آبان فرصتی است تا به آمریکا که همچنان سازمان را در لیست تروریستی قرار داده است پیامی روشن داده شود! زمان زبان اینترنت و چت اینترنتی است!
کوروش طاهری
منبع: سايت ديدگاه