۱۳۹۴ اردیبهشت ۱۱, جمعه

آیا آمریکا همان بازی را با رژیم می خواهد بکند که با مجاهدین کرد؟

آیا آمریکا همان بازی را با رژیم می خواهد بکند که با مجاهدین کرد؟
ایرج شكری
 


حدود یک هفته بعد از این که کارگزاران دیپلمات رژیم با وانمود کردن داشتن « دست پر»، از مذاکرات طولانی که جلسات پایانی اش در لوازن سوئیس برگزار شد، به ایران برگشتند خامنه ای سکوت سوال برانگیز خود را، روز 20 فروردین شکست و ضمن یک موضع‌گیری « آویزان» به بعضی از اظهار نظرها در زمینه نتیجه مذکرات و نقش خودش در آن پاسخ گفت. خامنه ای با گفتن این که با نتیجه به دست آمده «نه مخالف است و نه موافق» به عنوان رهبر نظام که مذاکره با امریکا با اراده و تصمیم او عملی شده و نیز گفتگوها با چهارچوب و «خط قرمز»هایی که او تعیین کرده بود  انجام شده است موضع‌گیری خنده داری کرد و خودش را در حالت «آویزان» و نه مستحکم قرار داد و در همین حالت به پاسخگویی و اظهار نظر در بحث های پیش آمده بعد از اعلام تفاهم لوزان پرداخت. خامنه ای در توجیه سکوت خود گفت: «  برخی سؤال می‌کنند چرا رهبری درباره مذاکرات اخیر هسته‌ای موضع گیری نکرده است؟ علت موضع‌گیری نکردن رهبری این است که جایی برای موضع گیری وجود ندارد؛ زیرا مسئولان کشور و مسئولان هسته‌ای می‌گویند هنوز کاری انجام نگرفته و هیچ موضوع‌الزام آوری میان دو طرف بوجود نیامده. چنین وضعیتی نیاز به موضع‌گیری ندارد».
خامنه ای در واکنش به دست افشانی ها و برای این که توّهم و القاء خوشبینی مفرط به مردم، بعدا سبب یأس و سرخوردگی شدید نشود، یاد آور شد که « آ‌ن‌چه که تاکنون اتفاق افتاده نه اصل توافق، نه مذاکره منتهی به توافق و نه محتوای توافق را تضمین نمی‌کند و حتی این موضوع را هم تضمین نمی‌کند که این مذاکرات به توافق منتهی شود؛ بنابراین تبریک گفتن معنایی ندارد» اگر اینطور باشد، یعنی رئیس جمهور و گروه مذاکره کننده و شخص ظریف وزیرخارجه همه را سرکار گذاشته اند و آن هلهله و شادی را، با کلاهبرداری از مردم کاسب شدند و به جییب زدند!
آنچه خامنه ای یاد آور شده یعنی همه چیز«رو هواست» و به همین دلیل ممکن است اوضاع در پایان ماه ژوئن(یازده تیر) نه تنها به نقطه صفر(قبل از مذاکرات) برگردد بلکه ممکن به سمت تشدید اختلاف و قطع گفتگو و تشدید تحریمها کشیده شود . بیچاره «رئیس ستاد کل نیروهای مسلح»، سرلشکر بسیجی فیروز آبادی که در پیام تشکر و سپاسگزای به خامنه ای، ضمن قدر دانی از روحانی و تیم مذاکره کننده و دستاورد آنها - که البته تاکید کرده بود در «درسایه هدایت های آن رهبر فرزانه» امکان پذیر شده است-، آن را «گام دیگری در جهت احقاق حقوق مسلم نظام مقدس جمهوری اسلامی» دانسته بود. با این فرمایشات رهبر خیلی «بور و کنفت» شد. بنابر آن چه «رهبر معظم » در سخنان اخیر به آن توجه داده است و نکاتی از آن یاد آوری شد، معلوم می شود که رئیس کل ستاد نیروهای مسلح، در تبریکی که گفته و «افتخار»ی که کرده است، کلا نامربوط گفته و خوش خیالی پوچی نشان داده است. همچنین فرمانده کل سپاه هم که با تاخیر به جمع تایید کنندگان دستاورد مذاکره پرداخته و در سخنانی گفته بود «به فضل الهی فرزندان انقلابی ایران اسلامی در نبرد دیپلماتیک خود تا به امروز توانسته‌اند از حقوق ملت ایران به شایستگی دفاع کنند و ملت ایران و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از تلاش‌های صادقانه و مجاهدت‌های سیاسی این عزیزان و ایستادگی روی خطوط قرمز تعیین شده، قدردانی می‌کنند» به نظر می رسد که حالا از «ابهامات» موجود ناراحت و عصبانی است و در یک سخنرانی در گردهمایی فرماندهان نواحی و سپاه‌های استانی روز شنبه 22 فروردین که روی همین مذاکرات متمرکز شده بود از جمله گفت« راه‌حل‌هایی بدست آمده و به نظر می‌رسد اصول و خطوط قرمز جمهوری اسلامی در مباحث فنی، از سوی دشمن پذیرفته شده، لکن هنوز درنحوه برداشتن تحریم‌ها، ابهاماتی وجود دارد که باید شفّاف شود و باید بدانیم که همین موضوع چگونگی لغو تحریم‌ها، می‌تواند به عدم توافق نیز منجر شود».  خامنه ای در سخنان 20 فرودین یاد آور شده است که خطوط کلی و خط قرمزها را تعیین می کند اما دنبال جزئیات نیست و این هم واکنشی بود به اظهار نظر علی مطهری که در برابر نق زدن و انتقادهایی که ابهامات موجود در بیانیه شده بود، گفته بود که رهبر در جریان جزئیات مذاکرات قرار دارد.خر تو غریبی در نظام الهی جمهوری اسلامی برپاست. کسانی از بوزینه های دلواپس، نسبت به دستاورد لوزان و عملکرد گروه مذاکراه کننده اظهار بدبینی کرده بودند و استنادشان هم این بود که «فکت شیت» منتشر شده از سوی آمریکا از تفاهم لوزان، با آنچه از سوی ظریف اعلام شد، تفاوت دارد و در همین تفاوت ها بود که «فاجعه» دیده بودند و روی آن انگشت گذاشته بودند. تردیدها در مورد دستیابی به توافقی نهایی در 30 ژوئن (یا تا آن تاریخ ) برای عمل به آن در روابط طرفین مساله، اندکی بعد از انتشار بیانیه یا سند تفاهم  در لوزان، به خاطر اظهار نظر از سوی آمریکائیها در واشنگتن و تاکید بر برداشتن تدریجی تحریمها و نه یکباره آن، شروع شد.
خامنه ای از اول تاکید کرده بود که توافق دو مرحله ای را نباید پذیرفت و باید تحریم ها همزمان با اعلام توافق برداشته شود و مذاکره کنندگان رژیم هم وانمود می کردند که در لوزان به این تفاهم رسیده اند و قبلا هم تاکید کرده بودند که «اگر روی همه چیز توافق نشود، روی هیچ چیز توافق نخواهد شد» و ادعا کردند که تحریم ها یکجا برداشته خواهد شد. اما ظاهرا آمریکا بلافاصله ساز دیگری زده است. اما اقدام دیگری هم از سوی اتحادیه اروپا در روز 20 فرودین صورت گرفت که افق مذاکرات آینده را برای رژیم تیره می کند و آن بر قراری تحریم بانک تجارت و 32 شرکت کشتی رانی ایران با حکم دادگاه اتحادیه اروپا بود که قبلا لغو شده بود. سخنگوی وزارت خارجه رژیم این اقدام را «مایه تاسف» دانست. حرفهای تندتری را وزیر دفاع آمریکا در مصاحبه با تلویزیون سی ان ان زده است که سایت فارسی العربیه آن را روز 10آوریل(21 فروردین) از جروزالم پست نقل کرد. اشتون کارتر وزیر دفاع آمریکا گفته است که گزینه نظامی کنار گذاشته نشده است و بمبهای  ویژه انهدام سازه‌های بتنی زیر زمینی آمریکا (می توانند تاسیسات را در عمق بیش از 66 متر در زیر زمین ، منهدم کنند) آماده بکار گرفته شدن علیه تاسیسات اتمی ایران هستند.
مساله یی که ممکن است در هر زمان بهانه و دلیل برای آمریکا برای زدن زیر هر تفاهمی باشد، اصرار به بازرسی از تاسیسات نظامی و تولید موشک است که خامنه ای قبلا تاکید کرده بود اجازه چنین کاری داده نخواهد شد. خامنه ای در اظهار نظر در مورد تفاهم لوزان در سخنان 20 فروردین«درباغ سبز»ی هم به آمریکا برای دستیابی به تفاهم در مورد سایر مسایل را نشان داد، آنجا که گفت:« البته مذاکرات درخصوص موضوع هسته‌ای یک تجربه است. اگر طرف مقابل از کج‌تابی‌ های خود دست بردارد، این تجربه را می‌توان در مسائل دیگر ادامه داد اما اگر طرف مقابل به کج‌تابی‌های خود ادامه دهد، تجربه قبلی ما در بی اعتمادی به امریکا تقویت خواهد شد». این البته به نظر من به خاطر نگرانی او از احتمال سر سختی آمریکا و قرار گرفتن مساله در مسیر تخاصم بیشتر است که ممکن است در نهایت بکار گرفتن گزینه نظامی از سوی آمریکا را در بر داشته باشد و خود خامنه ای بهتر می داند که در برابر موشک و بمباران هوایی امریکا، زیان خواهد کرد و امکان مقابله به مثل و زدن ضربه تلافی جویانه به امریکا را ندارد. گزینه تلافی ضربه آمریکا با ضربه زدن به اسرائیل با شلیک موشکهای دوربردی که گویا در اختیار دارند و یا از طریق موشک پرانی حزب الله لبنان، اگر چه می تواند اقدامی باشد که خامنه ای و پاسداران شاید به عنوان برگی در دست خود به آن فکر کنند، اما در آن صورت چرخشی در اوضاع صورت می گیرد که رژیم را به انزوایی بین المللی بمراتب بیشتر از آن چه که اکنون در آن قرار دارد فرو می برد و از سوی دیگر تشدید کوبیدن و به زانو در آوردن آن را در افکار عمومی غرب توجیه می کند. در ماجرای عملیات نظامی برای پس گرفتن تکریت از داعش، خواستن عذر رژیم و مستشارانش در شرکت در آن و تاکیدات بعضی مقامات رژیم بر خطراتی که رژیم برای ثبات منطقه دارد، نشان دهنده آن است که بازنگری در محاسبات مربوط تضاد منافع آمریکا با رژیم در مسائل مختلف، امری است که همیشه در روابط جریان دارد و آمریکا بر اساس منافع خودش ممکن است از نفع همراهی رژیم به خاطر زیانهای بعدی ناشی از نفوذ رژیم صرفنظر کند. در همین زمینه اقدام تلافی جویانه احتمالی رژیم علیه اسرائیل، این را هم نباید فراموش کرد که اسرائیل بمب اتمی دارد و در صورت تهاجم مستقیم رژیم به آن، چگونه می توان مطمئن بود که آدمی مثل نتانیاهو که در یورش پنجاه روز به غزه، به طور متوسط در هر ساعت یک کودک فلسطینی را کشت، از آن استفاده نکند.
 به هر حال اگر چه حرفهای خامنه ای در بیمورد شمردن تبریک گویی ها- که حتما باید سبب بور شدن سرلشکر بسیجی فیروز آبادی رئیس ستاد کل نیروهای مسلح شده باشد-، این گمانه زنی نگارنده را که قبلا در ارزیابی از پیامدها و واکنش های مربوط به تفاهم لوزان، نوشته بودم که فیروز آبادی آن پیام تشکر به خامنه ای را احتمالا با مشورت و خواست خامنه ای برای شکستن جو منفی علیه نتیجه مذاکرات لوزان، به خامنه ای فرستاه است و آن را «پوزه بندی» برای منتقدان دانسته بودم، می تواند نفی کند، اما مساله ای که رژیم امکان گریز از آن ندارد و در آن نوشته یاد آور شده بودم این است که رژیم به هرحال ناچار شده است به افساری که  1+5  برایش آماده کرده و می خواهد به آن بزند، تن در بدهد. اگر صورت مساله را مرور کنیم و وضعیت و امکانات دو طرف را در نظر بگیریم، خلاصه مساله و احتمالات این است:  رژیم در برابر پذیرفتن محدویت ها خواهان لغو تمام تحریم ها به یکباره است. آمریکائیها اصرار دارند که برداشتن این تحریم ها به طور تدریجی و با راست آزماییِ عمل به تعهدات از سوی رژیم عملی خواهد شد و اروپایی ها هم در این زمینه به نظر می رسد به همان سمت گرایش دارند و خلاصه کلامشان این است که هنوز تصمیمی در این زمینه گرفته نشده و جزئیات زیادی باید مورد رسیدگی قرار بگیرد.
یک موضوع را هم آمریکا و هم اروپایی ها قبلا تاکید کرده اند و آن این که اگر رژیم تن به محدودیت ها و کنترل ندهد، تحریم ها به شکل شدیدتری از سر گرفته خواهد شد. گزینه و امکانی که برای رژیم در تقابل با آمریکا و اروپا وجود دارد آن است که غنی سازی با درجه خلوص بالا و تعداد سانتریفیوژها را افزایش بدهد. واکنش آمریکا در برابر آن که البته حمایت اتحادیه اروپا را هم می تواند با خود داشته باشد، علاوه بر تشدید تحریم می تواند حمله موشکی و هوایی به تاسیسات اتمی و چه بسا به پایگاهها و تاسیسات نظامی و پادگانهای سپاه پاسداران باشد. حالا سوال این است که سانتیریفیوژ بیشتر و غنی سازی بیشتر که گزینه رژیم در رد شرایط تحمیلی آمریکا و اتحادیه اروپا و در رویا رویی با آن است، چه تاثیر و خاصیتی در خنثتی کردن اثرات تحریمهای تشدید شده می تواند داشته باشد که رژیم اینهمه اصرار برای برداشتن آنچه در حال حاظر اعمال می شود دارد و چه مساله ای از رژیم – جز هارت و پورت کردن دلواپسان ابله و فرماندهان نادان سپاه -  را می تواند حل کند؟ روشن است که هیچ. مردم نان و کار می خواهند نه «کیک زرد» و اورانیم غنی شده. خامنه ای البته به نحو آشکاری شیفته قدرت و انحصار قدرت است و رفتارش با کسانی از خادمان رژیم چون کروبی و موسوی و خاتمی که در آنها تمایلاتی در تقابل با اقتدار و یکه تازی خود و یا خارج شدن از اطاعت کامل از رهبر می دید، این را نشان می دهد. خامنه ای از این که دستی در جنگی داشته باشد، و نیز جنگ تبلیغاتی با غرب و قدرت نمایی، به اندازه نوجوانانی که از بازی های جنگی کامپیوتری لذت می برند، خوشش می آید و«رسانه باز» است.
 شاید مدتی با رجز خوانی هایی از همان نوع که در  سخنان اخیرش هم دیده می شود، حس قدرت طلبی و خود محور بینی خود را راضی کند، ولی این کار می تواند به «دهن باز کردن زمین زیر پایش» هم منجر شود. گفتم خامنه ای از جنگ تبلیغاتی خوشش می آید و رسانه باز است. برای این تمایل او من موارد مشخصی را می توانم مثال بزنم. یکی در مورد زمان اعلام انتصاب عزیز جعفری به فرماندهی سپاه پاسداران است. خبر این انتصاب چند دقیقه مانده به ساعت 9 و نیم شب در رسانه های اینرنتی رژیم به نقل از پایگاه اطلاع رسانی «رهبری» ظاهر شد. در آن زمان این سوال مطرح بود که چه شده است و چه خبر شده که خامنه ای ساعت 9 و نیم شب، فرمانده سپاه (یحیی رحیم صفوی)را عوض کرده و کس دیگری را جایگزین او کرده است. چون معمولا این گونه اقدامات در روال عادی در ساعات اداری معمول انجام می شود و خبرش هم همان موقع در اختیار رسانه ها قرار می گیرد. هیچ مساله خاص و اضطراری اتفاق نیافتاده بود. من بحثی را هم در این مورد در صدای آمریکا شنیدم که در آن کسی شرکت داشت که قبلا از عناصر رژیم و از نویسندگان اساسنامه سپاه بود و بعدا در آمریکا مستقر شد، او جوابی برای این اقدام غیر منتظره به ذهنش نمی رسید و جوابی برای آن نداشت و گفت باید منتظر بود و صبر کرد تا علت این کار را روشن شود. اما اتفاقی که افتاده بود این بود که روز قبل از این انتصاب، جرج بوش رئیس جمهور آمریکا به همراه وزیر دفاع آمریکا در یک جلسه سه ساعته با حضور کارشناسان وزارت دفاع  شرکت کرده بود که در آن اوضاع عراق و مداخله رژیم در آن و راههای مقابله با آن مورد بررسی قرار گرفته بود. این خبر را صدای آمریکا پخش کرد که طبعا نشان دهنده اهمیت جلسه مذکور و به گوش رژیم رساندن بود. واکنش خامنه ای به آن جلسه انتصاب فرمانده جدید روز بعد بود و در این مورد با در نظر گرفتن اختلاف ساعت حدود 9 ساعته واشنگتن و تهران، با آن اعلام شبانه، در واقع خبر را حدود بین ساعت 12 ظهر تا یک بعد از ظهر روی تحریریه رسانه های آمریکا و رفتن روی آنتن در مهمترین بخش اخبار شب تلویزیونهای آمریکا، فراهم کرده بود.
رویداد دیگر مربوط به ارتقاء درجه پاسدار سلیمانی بود. خامنه ای زمانی که مساله رسیدگی به ترور رفیق حریری در دادگاه بین المللی رسیدگی ترور حریری و متهم شدن خودش به عنوان آمر ترور و دست داشتن سلیمانی در اجرای آن از طریق بکار گرفتن عماد مغنیه، که در ژانویه(دی) 2011 در بعضی رسانه های غربی و عربی مطرح و در رسانه های فارسی زبان خارج از ایران نقل شده بود، در بهمن ماه به سلیمانی متهم به دست داشتن در ترور رفیق حریری، درجه سرلشکری داد. حالا در شرایطی که آمریکا به خاطر مسائل مختلفی، با رژیم مشکل دارد و خصوصا به خاطر مساله یمن و حمایت رژیم از حوثی ها به شدت ناراضی است و دوستان عربش به ویژه سعودی در این ماجرا در گیرهستند و خواهان مهار رژیم، خامنه ای به سعودی ها به خاطر تهاجم به یمن خط و نشان می کشد که «بینی شان به خاک مالیده» خواهد شد. بهای تمایلات قدرت پرستانه و استبداد خمینی پلید و خامنه ای را مردم ایران خیلی سنگین پرداخته اند.
قدرت در دست اینها مثل «تیغ در کف زنگی مست» است. باز هم باید این مساله را یاد آور شد که این کشمکش هم مثل پافشاری به آن جنگ «اسلام علیه کفر» و «فتح قدس از راه کربلا» است. این هم مثال بالا رفتن از دیوار سفارتخانه هاست. این کشمکش ناشی از تمایلات توسعه طلبانه رژیم است و به منافع مردم ایران ربطی ندارد اما بهای سنگین آن را مردم می پردازند و مصائب اش را باید تحمل بکنند. به نظر می رسد حوداث دارد شتاب می گیرد و البته ممکن است در این شتاب گیری حوداث، خیلی چیزها از کنترل طرفهای دارای نقش در درگیری خارج شود. در آنسوی دنیا در آمریکای جنوبی به نظر می رسد که رویداد ها در مسیری هدایت شده و برای رفع تضادها و گسترش همکاری بین آمریکا و دولتهای آن منطقه پیش می رود و در این سوی دنیا، اطرف ایران اوضاع به شدت آشفته است و رژیم مستقر در ایران روابط پر تضادی که ناشی از مداخله جویی با تکیه بر اختلافات شعیه و سنی است، با دولتهای منطقه دارد و این دولتها دوستان آمریکا هستند و مورد حمایت آمریکا. به خاطر همین تضادهاست که این گمان هم به ذهن آدم می رسد که آمریکائیها با پافشاری به مرحله ای و تدریجی بودن تحریم، آیا قصد دارند روشی شبیه آنچه با مجاهدین پیش گرفتند، با رژیم پیش بگیرند.
آمریکائی ها گفته بودند ترک اشرف - که رهبر مجاهدین حاضر به دست کشیدن از آن نبود- و انتقال افراد مستقر در آن به لیبرتی برای انجام کارهای مربوط به تنظیم پرونده پناهندگی و انتقال آنها به کشور ثالث  ضروی است و باید صورت بگیرد و در ضمن خارج کردن سازمان مجاهدین از لیست تروریستی را منوط به تخلیه کامل اشرف کردند. اما نیمی از وعده داده شده انجام شد و انتقال آنها از لیبرتی به کشور ثالث(که البته رهبر مجاهدین مسعود رجوی در آخیرین پیام خود در عاشورای گذشته هم نشان داد که خواهان آن نیست) هنوز به طور کامل عملی نشده است. در ضمن مجاهدین ضربه های مرگبار تروریستی همه در لیبرتی و هم در اشرف تحمل کردند و هیچ اتفاقی هم برای آمران و عاملان آشکار و پنهان آن نیافتاد. خلاصه این آنچه از وعده داده شده انجام شده است، و نفراتی که از لیبرتی به خارج از عراق منتقل شده اند، در برابر تعداد باقی مانده است خیلی کم است و معلوم نیست که وقتی این انتقال «قطره ای» به پیایان برسد(اگر برسد) چند سال دیگر از عمر مجاهدین سالمند در شرایط فرسایشی سپری شده است.اروپا هم همانطور که می بینیم همگام با آمریکا حرکت کرده است.
اگر چه رهبری مجاهدین با ارعاب و ترور شخصیت و فشارها و یا جوّسازی های روانی «شب قدر» و«شب عاشورا»یی که باز هم نمونه اش در سال گذشته در آن پیام «عاشورایی» با فریادهای بی ربط «یا حسین، یا حسین » مسعود رجوی(که بی ربط بودنش در اعزام خیل عظیمی از زائران در مراسم اربعین به عراق توسط رژیم که به زیارت کربلا رفتند و اسمی از مجاهدین و رهبر مجاهدین که خودش را حسین زمان می داند و مردم ایران را اهل کوفه و خوانخواه حسین از یزدیان زمان است در میان «عاشقان حسین» شنیده نشد، محک خورد) همراه بود، توانسته فعلا چیزی به اسم سازمان مجاهدین و شورای ملی مقاومت را زیر مُهر خودش نگهدارد، اما در مورد رژیم، تشدید و ادامه وضع فرسایشی به ویژه اگر با تحقیر رژیم با ضربه نظامی آمریکا همراه باشد، ممکن است با اعتراضات عمومی بزرگی همراه شود که «به خاک مالیدن بینی رهبری» و کشیدن او از تخت ولایت و خلافت و جبّاریت به زیر اولین خواست آن اعتراضات باشد. مردم به نان و آب آشامیدنی سالم و هوای پاک نیاز دارند، مردم به کار و مسکن نیاز دارند، سانتریفیوژ و اورانیم غنی شده و «آب سنگین» برایشان اولویت ندارد.
یکشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۴  - ۱۲ آوریل ۲۰۱۵     

. جایزه واسیل استوس به ستار بهشتی رسید




جایزه واسیل استوس به ستار بهشتی رسید

انجمن قلم نیوانگلند آمریکا جایزه «واسیل استوس» برای آزادی در نوشتن را به ستار بهشتی اهداء کرد. آقای بهشتی کارگر وبلاگ نویسی بود که دو سال و نیم پیش در ایران بازداشت و به دلیل فعالیت در شبکه اجتماعی، به "اقدام علیه امنیت ملی" متهم شد. اما او در زندان جانش را از دست داد. خبرنگارمان بهمن کلباسی هم به این مراسم در بوستون رفت

دادستان های شهر بالتیمور آمریکا اتهاماتی جنایی را علیه ۶ علیه افسر پلیس به دلیل مرگ فردی گری، جوان ۲۵ ساله سیاهپوست اعلام کردند.

اعلام اتهام علیه ۶ افسر پلیس در ارتباط با قتل سیاهپوست آمریکایی


دادستان شهر بالتیمور اتهاماتی جنایی را علیه افسران پلیس مطرح کرد
دادستان های شهر بالتیمور آمریکا اتهاماتی جنایی را علیه ۶ علیه افسر پلیس به دلیل مرگ فردی گری، جوان ۲۵ ساله سیاهپوست اعلام کردند.
فردی گری ماه گذشته زمانی که در بازداشت پلیس بود، جان خود را از دست داد.
اتهامات وارده به این ۶ افسر شامل قتل عمد از نوع درجه دو، قتل غیرعمد، ضرب و جرح و بازداشت غیرقانونی اعلام شده است.
اعلام این خبر از سوی مرلین موسبی، دادستان شهر بالتیمور مورد استقبال حاضران قرار گرفت.
به گفته دادستان شهر بالتیمور آقای گری یک آمریکایی افریقایی‌تبار بود که در نتیجه جراحت در ستون فقرات درگذشت.
دادستان بالتیمور گفته است که او به هنگام انتقال به خودروی پلیس دستبند و پابند داشت و کمربند ایمنی هم نبسته بود.
در همین حال یکی از شبکه های تلویزیونی واشنگتن اعلام کرد که فردی گری به دلیل برخورد سرش با بدنه خودرو پلیس جان خود را از دست داده است.
این شبکه تلویزیونی به نقل از منابع پلیس گزارش داد که پس از بررسی های پزشکی انجام شده مشخص شده که گردن فردی گری در اثر برخورد سر او با بدنه ماشین پلیس شکسته است.
مرگ فردی گری، جوان سپاهپوست ۲۵ ساله با موجی از خشونت در شهرهای مختلف آمریکا از جمله در نیویورک، واشنگتن و بوستون مواجه شده است
پیشتر گفته شده بود که آقای گری در نتیجه جراحاتی در ناحیه ستون فقرات و نخاع درگذشته، اما شرایط مرگ او نامشخص بود.
مرگ این جوان سپاهپوست ۲۵ ساله با موجی از خشونت در شهرهای مختلف آمریکا از جمله در نیویورک، واشنگتن و بوستون مواجه شده است.
شهر بالتیمور آمریکا با وجود برقراری مقررات منع آمد و شد شبانه، همچنان صحنه اعتراضات تازه به مرگ این جوان سیاهپوست است.
صدها نفر همچنان به اعتراضات خود ادامه داده و با آنکه مقررات منع آمد و شد شبانه به اجرا درآمده، ده‌ها تن از آنان در طول شب در خیابان ها ماندند.
آقای گری روز ۱۲ آوریل (۲۳ فروردین) هنگام دستگیری در شهر بالتیمور مجروح شد. او در اثر این جراحت‌ها به کما فرو رفت و بعد از یک هفته درگذشت.
از تابستان گذشته که مایکل براون، جوان سیاهپوست به دست یک مامور پلیس در شهر فرگوسن در ایالت میسوری کشته شد، در آمریکا بحث‌هایی در مورد توسل بیش از حد پلیس به زور، به خصوص در برخورد با سیاهپوستان در جریان بوده است.

راهپیمایی روز کارگر 'بعد از سال‌ها' در تهران برگزار شد


برگزاری راهپیمایی چندهزار نفری روز کارگر در شهر تهران 'بعد از هشت سال وقفه' خبر داده است.
این راهپیمایی حدود ساعت ده صبح امروز جمعه ۱۱ اردیبشت با تجمع حدود دوهزار نفر در مقابل ساختمان خانه کارگر در خیابان ابوریحان تهران آغاز شد و قبل از ظهر در میدان فلسطین به پایان رسید.
بنا بر این گزارش نیروی انتظامی ابتدا تلاش کرده مسیر کارگران و شرکت‌کنندگانی که قصد پیوستن به تجمع را داشتند تغییر دهد، اما آنها در گروه‌های مختلف خود را به میدان فلسطین رسانده‌اند.
 پلیس راه را باز کرده و حدود ۱۰ هزار نفر در خیابان‌های اطراف میدان فلسطین جمع شده‌اند.
تصاویری که از این تجمع و راهپیمایی منتشر شده نشان می‌دهد که شرکت‌کنندگان پلاکاردهای اعتراضی در دست دارند.
تامین امنیت شغلی، برخورداری از بیمه مناسب و پرداخت حقوق از جمله خواسته‌هایی است که در این راهپیمایی مطرح شده است.
یکی دیگر از مواردی که در پلاکارها به چشم می‌خورد اعتراض به اشتغال "اتباع و کارگران خارجی" به ویژه کارگران افغان در ایران است.
در پایان راهپیمایی قطعنامه‌ای خوانده شد که در آن آمده است: "راهپیمایی امسال، راهپیمایی است با اعلام خاص به عده خاص تا کارگران قدرت تشکیلاتی خود را به رخ همگان کشیده و حق مسلم خود یعنی برگزاری راهپیمایی ۱۱ اردیبهشت را به کرسی نشانده باشند."
حکومت ایران سال‌هاست که اجازه برگزاری تجمع یا راهپیمایی غیر دولتی در روز کارگر را نمی‌دهد، هرچند که نهادهای کارگری می‌گویند برگزاری تجمع مسالمت‌آمیز نیازی به مجوز ندارد.
در ایران تشکل‌های کارگری مستقل اجازه فعالیت ندارند و با فعالان آنها برخورد قضایی و امنیتی می‌شود.
روز چهارشنبه هم در آستانه روز کارگر چند فعال کارگری سرشناس در ایران در آستانه ۱ مه، روز جهانی کارگربازداشت شدند.
بنا بر گزارش‌ها نیروی انتظامی ابتدا مانع از حرکت راهپیمایان شده اما در نهایت راه را باز کرده است
__________________________________
بندهایی از قطعنامه راهپیمایی امروز:
  • راهپیمایی روزکارگر حق مسلم کارگر ایرانی است و باید همه ساله آزادانه در همه شهرهای کشور برگزار شود.
  • بیمه کارگران ساختمانی باید برای همه آنان بی‌کم وکاست اجرا شود. از کارگر ایرانی در برابر کارگر خارجی به شدت حمایت شود.
  • به وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی هشدار می‌دهیم چشم طمع از اموال کارگران بردارد و فکر ادغام بخش درمان و همچنین بیمارستانهای ملکی تامین اجتماعی را از سر بیرون کند.
  • از مجلس شورای اسلامی می‌خواهیم که براساس فرمایش مقام معظم رهبری، ثبات در قوانین کار را سرلوحه قرارداده و فکر تغییر قانون کار به نفع یک طرف را کنار بگذارد.
____________________________________
تشکل‌های کارگری از شهرهای مختلف ایران در راهپیمایی امروز شرکت کردند

La guerre du Vietnam n’est pas finie : les séquelles de l’Agent Orange

|
1er mai 2015
Article en PDF : Enregistrer au format PDF

Certes, la guerre du Vietnam s’est terminée il y a 40 ans. Mais elle continue à tuer aujourd’hui. Selon la Croix Rouge, 3 à 4 millions de Vietnamiens sont actuellement handicapés ou présentent de graves maladies liées à l’Agent Orange.



6 avril 2015 : début en France du procès de Mme Nga contre ceux qui ont épandu l’Agent Orange sur le Vietnam : Monsanto, Dow chemical, etc.

30 avril 2015 : 40e anniversaire de la fin de la guerre du Vietnam

Il y a 40 ans, l’armée des États-Unis était chassée du Vietnam. Pourquoi y était-elle allée faire la guerre ? Et quelles sont les séquelles actuelles de celle-ci sur la population vietnamienne ?

En 1954, après 100 ans de colonisation, la France doit quitter le Vietnam après la défaite de Diên Bien Phu. Les accords de Genève qui mettent fin à « la guerre d’Indochine » contiennent trois dispositions principales :

1) Le Vietnam est provisoirement divisé en deux régions situées de part et d’autre du 17e parallèle ;

2) Le Vietnam doit être réunifié en 1956 ; des élections générales doivent se tenir cette année-là pour élire les dirigeants politiques du pays ;

3) En attendant, la région nord est placée sous l’autorité de Ho Chi Minh ; la région sud, sous celle de l’ex-empereur Bao Dai, avec Ngo Dinh Diem comme premier ministre.

Dans un contexte international marqué par la Guerre Froide, les États-Unis demandent à Diem de refuser la réunification du pays et l’organisation des élections. Ce non-respect des accords de Genève entraîne la formation d’une opposition politique grandissante qui finira par se transformer en lutte armée pour la réunification du pays.

La guerre, qui au départ est une guerre civile, va rapidement se transformer en une guerre par procuration opposant le bloc de l’ouest au bloc de l’est. Dès 1961, John Kennedy signe avec le gouvernement du Sud un traité d’aide économique et militaire et les troupes états-uniennes s’installent au Vietnam. C’est le début de la « guerre du Vietnam ».

Pourquoi les États-Unis vont-ils s’y engager de plus en plus massivement ?
Parce que Washington est persuadé que si le Vietnam passe sous le contrôle de Hanoï, alors, tous les pays de la péninsule indochinoise « tomberont », comme une rangée de dominos, dans le « camp communiste ». C’est la théorie dite des dominos.

En 1965 débutent les bombardements aériens sur le Nord du pays et l’envoi des premiers conscrits états-uniens au Vietnam. En 1968, il y a 500 000 soldats états-uniens auxquels s’ajoutent des engagés sud-coréens, thaïlandais, australiens… et 700 000 soldats sud vietnamiens. C’est la « guerre totale ». Pour ravitailler en nourriture et en matériels les résistants de la zone sud, un réseau de 2 000 km de sentiers est créé, reliant le Nord Vietnam à la zone sud, en passant par le Laos et le Cambodge. C’est la fameuse « piste Ho Chi Minh ». Elle traverse les montagnes, la jungle. Pour tenter de couper ce cordon ombilical, affamer les résistants et détruire leurs cachettes, l’aviation états-unienne va déverser 80 millions de litres de défoliants sur les forêts et les cultures. Tout est détruit. Le Nord est sous les bombes. À la fin des années 1960, les États-Unis pensent que la guerre est entrée dans le « dernier quart d’heure » et qu’elle va s’achever par l’anéantissement de la résistance vietnamienne.

Grossière erreur ! En 1968, l’ « offensive du Têt » est lancée. Les soldats nord-vietnamiens et les maquisards du Front National de Libération attaquent simultanément plus de 100 villes et arrivent jusqu’à l’ambassade et au QG états-unien de Saïgon. Ils sont finalement repoussés.

Mais aux États-Unis, l’effet politique et psychologique de l’offensive du Têt est dévastateur : le gouvernement états-unien pensait que les résistants vietnamiens étaient à bout de souffle. L’offensive du Têt démontre qu’ils sont encore plus forts qu’avant.

Dès lors, les États-Unis veulent se retirer du Vietnam, mais sans perdre la face, avant une défaite militaire finale. C’est pourquoi ils signent en 1973, avec le Nord-Vietnam et le Front National de Libération, l’accord de Paris. Celui-ci prévoit le retrait de leurs troupes et la fin des bombardements sur le Nord-Vietnam.

Après le retrait des forces états-uniennes vers le Cambodge, l’armée sud-vietnamienne ne peut résister face à la poussée des troupes nordistes et des maquisards. Saïgon tombe le 30 avril 1975.

Quel est le bilan ? Pendant la guerre, les États-Unis ont déversé sur le Vietnam 80 millions de litres de défoliants et largué 7 millions de tonnes de bombes, chiffre à comparer avec les 2,5 millions de tonnes larguées par les Alliés sur l’Europe pendant la Seconde Guerre Mondiale.

Près de 9 millions de militaires états-uniens ont participé à la guerre dont 2,7 millions ont été envoyés au Vietnam. Le coût financier s’élève à 533 milliards de dollars, soit 9 % du PNB de 1970. Du côté vietnamien, la guerre a fait au Nord 1 million de morts, 4 millions de blessés et mutilés, 13 millions de réfugiés. Au sud, il y a eu 685 000 morts, des réfugiés par millions, et les méfaits persistants de l’Agent Orange.

Certes, la guerre du Vietnam s’est terminée il y a 40 ans. Mais elle continue à tuer aujourd’hui. Selon la Croix Rouge, 3 à 4 millions de Vietnamiens sont actuellement handicapés ou présentent de graves maladies liées à l’Agent Orange.

En 2004, la VAVA (Association Vietnamienne des Victimes de l’Agent Orange), a déposé une plainte devant le tribunal fédéral de Brooklyn contre les fabricants de l’Agent Orange (Monsanto, Dow Chemical..). Cette plainte a été rejetée en 2005, 2008, puis définitivement en 2009 par la Cour Suprême de Justice des États-Unis. Tout semble alors perdu pour les victimes vietnamiennes. Mais une fenêtre s’ouvre en 2013 quand le Parlement français vote une loi qui restaure la compétence de la juridiction nationale en matière de droit international et autorise une victime française d’un tort commis à l’étranger par un étranger, de porter plainte devant les tribunaux français.

Cette loi permet aujourd’hui à Mme Tran To Nga, victime Franco-vietnamienne de l’Agent Orange, de porter plainte contre une vingtaine de sociétés chimiques américaines (Monsanto, Dow Chemical…) qui ont fourni l’Agent Orange à l’armée des États-Unis. Ces sociétés savaient pourtant que ce produit contenait de la dioxine de Seveso, le plus violent et le plus difficilement destructible de tous les poisons. Le 16 avril 2015, le procès s’est ouvert devant le tribunal d’Evry. Ce procès sera long, difficile et très coûteux.

Pour soutenir l’action de Mme Nga, mais aussi financer des opérations chirurgicales au Vietnam, acheter des prothèses, des chaises roulantes… pour les victimes de l’Agent Orange, un concert se tiendra le jeudi 7 mai au Théâtre Sous les Arbres (Le Port ; La Réunion). Il est organisé par Orange DiHoxyn, une association humanitaire née à La Réunion en 2008, et dont la représentante au Vietnam, entre 2009 et 2011, était… Mme Nga !

Source : Investig’Action

عکس یادگاری با پیکتی نگاهی به ترجمه‌ «سرمایه در قرن بیست‌و یکم»

عکس یادگاری با پیکتی

نگاهی به ترجمه‌ «سرمایه در قرن بیست‌و یکم»
سرانجام ترجمه ای فارسی از کتاب «سرمایه در قرن بیست و یکم» پیکتی منتشر شد. این خبری بود در ابتدا مایه خوشحالی و امیدواری از لحاظ حساسیت و توجهی که به مسائل اقتصادی جاری جهان وجود دارد و تلاشی که برای طرح این مسائل در سطح جامعه می شود. خوشحالی و امیدواری که به سرعت به یأس و تأسف تبدیل شد.
سرتاسر این ترجمه پر از اشتباهات، نافهمی ها و تحریفات جدی و گاه حذف برخی بخش های متن اصلی است و بررسی همه این موارد حجمی برابر حجم خود این ترجمه یا حتی بیشتر از آن پیدا می کند و انجام چنین کاری نه ضرورت دارد و نه این «ترجمه» ارزش صرف چنین وقت و نیرویی را دارد، از این رو به عنوان نمونه به بررسی ترجمه بخش اول کتاب اکتفا شده است. این انتخاب دلیل دیگری هم دارد: پیکتی خود می نویسد که کتاب او به چهار بخش تقسیم شده است که بخش اول آن (درآمد و سرمایه) در برگیرنده مفاهیم بنیادی است که در بقیه کتاب بارها به آنها رجوع می شود و پیوسته مورد استفاده قرار می گیرند. (صفحه 66 متن اصلی (فرانسه) و صفحه 33 ترجمه انگلیسی کتاب) به عبارت دیگر این بخش شامل چکیده ای از مبانی نظری کل کتاب است. از این رو بررسی کم و کیف ترجمه همین بخش به عنوان یک نمونه معرف کل، می تواند به نوعی آنچه را که در جریان ترجمه بر سر همه مطالب کتاب آمده است، نشان دهد.
اما علاوه بر ترجمه کتاب به کیفیتی که گفته شد، آقای محسن رنانی هم مقدمه ای بر این ترجمه نوشته است که ارتباطی با موضوع کتاب ندارد و مقدمه نویس که می خواسته از این فرصت استفاده کند و هم با پیکتی «عکس یادگاری بگیرد» و هم این پیام را به دستگاه های ذیربط بدهد که ضد مارکسیست است، بی آنکه مستقیماً به موضوع کتاب ارتباطی داشته باشد، پریشان گویی هائی راجع به مارکس و مارکسیسم کرده است. در ایران کسانی هستند که اگر فی المثل در جشن عروسی مادربزرگ جنیفر لوپز هم حضور یابند فراموش نمی کنند برای اطلاع و توجه بعضی مراجع، تعرضی هم به مارکس کرده باشند. پاسخ پریشان گوئی های این مقدمه نویس را به فرصت دیگری در آینده موکول می کنم زیرا موضوع مقاله حاضر بررسی ترجمه فارسی کتاب پیکتی است. اما در حد همین ترجمه هم استاد مقدمه نویس که خواسته است از نمد پیکتی برای خود کلاهی دست و پا کند از مسئولیت مبرا نیست زیرا این ترجمه «تحت نظارت» او صورت گرفته است.
مشکلاتی که در این ترجمه وجود دارد سه یا چهار نوع است. برخی ناشی از عدم آشنایی کافی مترجم با زبان انگلیسی است، برخی دیگر ناشی از عدم آشنایی او با مفاهیم اقتصادی و عرصه ای است که کتاب در آن نگارش یافته، بخش دیگری هم اشتباه زبانی نیست، بلکه تحریف مفهومی است و بالاخره بخشهایی از مطالب کتاب هم ضمن ترجمه حذف شده یا جا افتاده است. آنچه در سطور زیر آمده فقط مثالهایی از این موارد، و مشت نمونه خروار است.
  • مترجم زبان انگلیسی را درست نمی فهمد
و این موجب شده هر چه را خود از خواندن متن انگلیسی حدس زده است به جای ترجمه فارسی آن روی کاغذ بیاورد مثلاً:
پیکتی می نویسد: «شوک هائی که در نیمه نخست قرن بیستم یعنی بین سالهای 1914 تا 1945 به اقتصاد ضربه های پی در پی وارد کردند- مانند جنگ جهانی اول، انقلاب بلشویکی 1917، بحران بزرگ 1929 و …» (صفحه 41 سطرهای 15 تا 17 ترجمه انگلیسی کتاب) و مترجم فارسی این جمله را به شکل زیر ترجمه کرده است:
«تکانه هایی که در سالهای 1914 تا 1915، همچون سپر برای نظام اقتصادی عمل کردند (جنگ جهانی اول، انقلاب بلشویکی، رکود بزرگ …» (ص 94 سطرهای 14 و 15)
  • مؤلف راجع به تولید ناخالص سرانه در بلوک روسیه و اوکراین می نویسد این رقم «حدود 15000 یورو در سال یعنی اندکی بیش از 50% بالاتر از متوسط جهانی است» (ص 62 سطر 18 متن انگلیسی) و مترجم آن را اینطور فهمیده و ترجمه کرده است: «تولید سرانه آنها حدود 15هزار یورو در سال یعنی اندکی بیش از متوسط جهانی است» (ص 118 سطرهای 9 و 10 ترجمه فارسی)
  • مؤلف می نویسد: «بسیاری از مردم فرض را بر این می گذارند که رشد جمعیت به کلی متوقف شده است، در حالی که هنوز چنین نیست و اگر چه همه نشانه ها حاکی از این است که ما به کندی در همین جهت در حرکتیم، اما در حال حاضر هنوز با چنین فرضی خیلی فاصله داریم» (ص 72 سطرهای 7- 8 و 9 پاراگراف دوم متن انگلیسی) و ترجمه ای که مترجم فارسی از همین جمله به دست می دهد این است: «بسیاری گمان می کنند رشد جمعیت کاملاً متوقف گشته است که چنین نیست و حتی همه نشانه ها – کاملاً خلاف آن گواهی می دهند که سرعت حرکت در آن مسیر بسیار کند است» (!) (ص 130 پاراگراف اول ترجمه فارسی)
  • مؤلف (در صفحه 54 سطرهای 14 و 15 متن انگلیسی) می نویسد: «… گرایش این گونه اجاره بها عموماً به سمت افزایش است تا وقتی که نرخ بازده به حدود 4% در سال برسد» اما مترجم آن را این طور فهمیده و ترجمه کرده است که: « اینگونه اجاره تا وقتی بازده سرمایه حدود 4 درصد باشد، افزایش خواهد یافت». یعنی وقتی کمتر از 4 درصد بشود، افزایش نخواهد یافت. در حالی که منظور مؤلف درست عکس این است (ص 108 ترجمه فارسی سه سطر مانده به آخر صفحه)
  • در (صفحه 57 سطرهای 20 و 21) مؤلف بحثی می کند در این باره که با تلاش هایی که در سالهای دهه 1930 به عمل آمد، منابع آماری پایه بهتر شد و نخستین مجموعه های سالانه اطلاعات مربوط به درآمد ملی منتشر گردید و توضیح می دهد که اطلاعاتی که در این مجموعه ها جمع آوری و برآورد شده بود «… تا آغاز قرن بیستم یا آخرین دهه های قرن نوزدهم به عقب بر می گشت» یعنی پژوهشگران به عقب برگشته و در این مجموعه ها اطلاعات مربوط به آن سالها را هم از روی منابع موجود برآورد و تدوین کردند؛ و مترجم که متوجه معنای متن انگلیسی نشده، تصور می کند خود این فعالیت ها از اواخر قرن نوزدهم شروع شده، بنابراین نوشته مؤلف را اینگونه ترجمه می کند: «شروع این تلاش ها اغلب به آغاز قرن بیستم یا آخرین دهه های قرن نوزدهم مربوط می شد» و این، در شرایطی است که مؤلف خود در ابتدای پاراگراف به روشنی یادآور می شود که این تلاش ها « در سالهای دهه 1930» انجام شد؛ یعنی اگر مترجم به ابتدای همین پاراگراف هم اندک توجهی کرده بود، مرتکب این اشتباه نمی شد. (ص 112 سطرهای 15 و 16 ترجمه فارسی)
  • مؤلف (در آخرین پاراگراف صفحه 62 متن انگلیسی) به ترتیب تولید سالانه افریقای جنوب صحرا، هندوستان، افریقای شمالی، و چین را با یکدیگر مقایسه کرده و می نویسد: « هندوستان تا حدودی بالاتر از افریقای جنوب صحرا و افریقای شمالی بالاتر از هندوستان، و چین حتی از افریقای شمالی هم بهتر است» اما مترجم ترتیب را اینطور فهمیده و ترجمه کرده است: «هندوستان اندکی جلوتر و شمال افریقا کاملاً جلوتر از جنوب صحرا بوده، چین حتی بهتر از آنها است» (آخرین پاراگراف صفحه 118 ترجمه فارسی)
  • مترجم حتی در کاربرد زبان فارسی هم می لنگد: پیکتی پس از توصیف برخورد پلیس افریقای جنوبی با کارگران معدن طلای سفید ماریکانا و در توضیح تضاد کار و سرمایه می نویسد: «بی تردید این نابرابری سهم کار و سرمایه، از لحاظ نمادین می تواند احساسات و مخالفت های بسیار نیرومندی را بر انگیزد» و مترجم فارسی ترجمه می کند: «نابرابری سرمایه و نیروی کار ظاهراً موضوعی است که شور و حال فراوان برمی انگیزد»! ظاهراً مترجم فاضل بحث نابرابری کار و سرمایه را با آواز ابوعطا و دستگاه همایون اشتباه گرفته است.
  • مؤلف در متن اصلی می نویسد: «از سوی دیگر نظریه ثبات کامل نسبت تقسیم درآمد بین کار و سرمایه، ورای این تغییر جهت های دو گانه قرن بیستم و گذشته از آنها – اگر در چشم اندازی بلند مدت تر مد نظر قرار گیرد- با دو مانع دیگر هم رو به رو است» نوشته مؤلف در ترجمه انگلیسی اندکی تغییر یافته و مالاً زیر دست مترجم فارسی به صورت زیر درآمده است: «علاوه بر این اگر فراتر از قرن بیستم نگریسته، دیدگاهی بسیار بلند مدت در پیش بگیریم، در مفهوم تقسیم سرمایه – نیروی کار باید تا حدی به این واقعیت توجه کنیم که ماهیت خود سرمایه به شدت تغییر کرده است (آخرین پاراگراف صفحه 76 متن اصلی یعنی متن فرانسه، صفحه 42 سطرهای 13-14 و 15 ترجمه انگلیسی و صفحه 95 سطرهای 3 و 4 و 5 ترجمه فارسی)
در بسیاری موارد، به علت این که متن انگلیسی درست فهمیده نشده است در جریان ترجمه آن به فارسی، موضوع کاملاً وارونه و به ضد خود تبدیل شده، مثلاً در سطور 12 تا 15 صفحه 122 ضمن بحث پیرامون شاخص های قیمت برای سنجش نابرابری بین کشورها در ترجمه فارسی می خوانیم «… گمراه کننده خواهد بود که بگوییم آن را می توان در یک شاخص منفرد و در نتیجه در یک دسته بندی مبهم – خلاصه کرد» آنچه در متن انگلیسی آمده درست عکس این است و می گوید «اگر فکر کنیم همه چیز را می توان در یک شاخص پولی واحد خلاصه کرد و نشان داد که به ما امکان دهد به یک طبقه بندی غیر مبهم برسیم، دچار اشتباه شده ایم»
یا در سطور آخر همین صفحه آنجا که در مورد کشورهای فقیر بحث می کند، می گوید در آنجا قیمت خدمات و کالاها پایین تر است زیرا این کالاها و خدمات معمولاً کار برتر هستند و در تولید آنها از کار نسبتاً غیر ماهر استفاده می شود.» اما در ترجمه فارسی آمده است: «…زیرا اغلب نسبتاً کابر بوده، بیشتر محصول نیروی کار ماهر هستند»
اشتباهات در این ترجمه بسیار زیاد است و تقریباً در هر صفحه آن و هر پاراگراف از متن آن وجود دارد که بحث پیرامون یکایک آنها موجب اطاله کلام و کسل کننده است. آنچه در بالا مثال زده شد، فقط نمونه هایی بود برای آنکه سطح عمومی کار را نشان دهد. اما فهرست وار در همین یک فصل برخی اشتباهات به شرح زیر است:
  • صفحه 94 سطر سیزدهم «اندکی افزایش» نیست، «اندکی کاهش» است.
  • صفحه 95 سطر یازدهم «قرن بیستم» نادرست است و در متن انگلیسی که مبنای این ترجمه قرار گرفته قرن بیست و یکم است.
  • صفحه 95 هفت سطر مانده به آخر صفحه «نسبت سرمایه به نیروی کار» غلط است و صحیح آن « نسبت سرمایه به درآمد» است. در همین صفحه چهار سطر مانده به آخر صفحه مجدداً «نسبت سرمایه به درآمد» اشتباهاً «نسبت سرمایه به نیروی کار» ترجمه شده است که در هر دو مورد در متن انگلیسی (سطر آخر صفحه 42 و سطر ششم صفحه 43 متن انگلیسی اصطلاح انگلیسی آن capital/income ratio است که به معنای «نسبت سرمایه به درآمد» است و اینگونه غلط ها خواننده را مطلقاً سردرگم و عصبی می کند.
مجدداً در صفحه 96 سطرهای 4 و 5 ترجمه فارسی (صفحه 43 سطر 14 متن انگلیسی) اصطلاح capital/income ratio به غلط «نسبت سرمایه به نیروی کار» ترجمه شده است.
  • در صفحه 97 سطرهای 13 و 14 بحث درباره «درآمد ملی» است که اشتباهاً «سرمایه های خارجی» ترجمه شده. مؤلف می نویسد در فرانسه، ایالات متحده، آلمان، انگلستان و … «امروز درآمد ملی فاصله چندانی با تولید داخلی ندارد و این اختلاف حدود یک تا دو درصد است» (صفحه 44 سطر 26 متن انگلیسی) و مترجم فارسی ترجمه می کند که: «درآمدسرمایه های خارجی در محدوده یک الی دو درصد تولید داخلی قرار دارد»
  • سطر آخر صفحه 104 «چندین برابر» در متن انگلیسی «ده ها برابر» است.
  • صفحه 107 سطر 6 میانگین نرخ بازده بلند مدت اوراق بهادار 6 تا 7 درصد نیست بلکه در متن انگلیسی 7 تا 8 درصد است.
  • صفحه 108 سطر سوم «علمی» نادرست و «عملی» برابر متن انگلیسی است.
  • صفحه 108 هشت سطر مانده به آخر «یک میلیون دلار» نیست، «یک میلیون یورو» است.
  • صفحه 109 سطر سوم «5000 دلار» نیست، «5000 یورو» است.
  • صفحه 109 سطر 15 «نسبت سرمایه به درآمد» غلط است و صحیح آن در متن اصلی «سرمایه به تولید» است.
  • صفحه 110 سطر دهم، B «نسبت سرمایه به پس انداز» نیست، این ترجمه غلط است و صحیح آن «نسبت سرمایه به درآمد» است.
  • صفحه 111 سطر اول «جورج کینگ» نیست و «گرگوری کینگ» است.
  • صفحه 114 سطر 15 «قرن نوزدهم» غلط است و صحیح آن «قرن بیستم» است. کل پاراگراف نیز مغلوط و مخدوش است.
  • در صفحه 116 توضیح ذیل جدول 1-2 «جمعیت اروپا در سال 1913 نزدیک به 26 درصد جمعیت اروپا بود» یعنی چه؟ « 26 درصد جمعیت جهان بود»
  • در صفحه 117 توضیح نمودار 1-3 «واگرائی و سپس همگرائی» است که اشتباهاً «همگرائی سپس واگرائی» ترجمه شده است.
  • در صفحه 118 سطر 12 بحث درباره «پرجمعیت ترین پنج کشور اتحادیه اروپا» است اما بریتانیای کبیر از قلم افتاده و فقط اسامی چهار کشور ذکر شده است.
  • در توضیح شماره 1 ذیل صفحه 121 عبارت «8/0 درصد در سال یا نزدیک به 20 درصد طی بیست سال» ترجمه شده است «20 درصد در سال یا 20 برابر در یک دوره 20 ساله» (!)
  • مترجم با مفاهیم اقتصادی به اندازه ای که برای ترجمه چنین کتابی لازم است آشنایی ندارد، مثلاً:
  • پیکتی در بحث چگونگی توزیع درآمد حاصل از تولید به عقب بر می گردد و به قول خود از جوامع سنتی قرن هفدهم و اوایل قرن هجدهم و روابط بین ارباب زمین و دهقان بحث می کند. ترجمه نوشته او به این شرح است: «در جوامع سنتی اساس نابرابری اجتماعی و کلی ترین علت همه شورش های اجتماعی تضاد منافع میان ارباب مالک زمین و دهقانان بود، تضاد میان کسی که زمین را تصاحب کرده بود و کسی که با کار خود آن را می کاشت و محصول تولید می کرد، تضاد میان آنکه بهره مالکانه دریافت و آن که این بهره مالکانه را پرداخت می کرد».
اما علیرغم توضیح روشن مؤلف در این باره که بحث بر سر جوامع سنتی و روابط بین مالک زمین و دهقانان و تضاد میان کسی است که زمین را در تملک دارد و کسی که با کار خود آن را کشت می کند، مترجم به علت عدم آشنایی با چهارچوب تاریخی این رابطه یعنی نظام فئودال، این اصطلاح را «اجاره زمین» ترجمه کرده است، در حالی که بهره ای از تولید که دهقان بابت مالکیت زمین به مالک می پردازد «بهره مالکانه» است نه اجاره زمین. «بهره مالکانه» مبتنی بر یک رابطه دوجانبه بین مالک و زارع است اما «در اجاره زمین» معمولاً سرمایه گذار مستأجر که در امر کشاورزی سرمایه گذاری و با استفاده از کار کارگران کشاورزی فعالیت می کند، ملاک فئودال نیست. در جامعه فئودالی، رعیت، زمین را از ارباب خود اجاره نمی کرد و مستأجرِ ارباب محسوب نمی شد، اما اجاره بر خلاف آن معمولاً یک رابطه حقوقی بین سرمایه گذاری  است که زمین را برای استفاده از مالک آن طی قراردادی اجاره می کند و با به کارگرفتن نیروی کار (طرف سوم) در آن کشاورزی می کند. به همین دلیل در نظام فئودالی زمیندار مالک محصول بود، اما در اجاره داری، سرمایه دار مستأجر مالک محصول شناخته می شود و به هر حال بهره مالکانه از بیخ و بن با اجاره زمین تفاوت دارد.
  • در مورد دیگر وقتی مترجمی می نویسد «مالک چنان آپارتمانی می تواند معادل پول اجاره آپارتمان را پس انداز کرده و آن پول را به کاربردهای دیگر اختصاص دهد که باز هم همانقدر برای سرمایه گذاری او بازده ایجاد می کند» (ص 109 سطرهای 3-4-5) پیداست چیزی از معنا و کارکرد اقتصادی «پس انداز» و تفاوت آن با «صرفه جویی» و نیز رابطه «پس انداز» با «سرمایه گذاری» نمی داند که این جابجایی را «پس انداز» ترجمه می کند.
در همین صفحه 109 مترجم می نویسد «تشکیل سرمایه شرکت های موجود در فهرست بازار اوراق بهادار در اکثر کشورها معمولاً معادل 12 الی 15 درصد سال سود سالانه آنها است … » معنای «12 الی 15 درصد سال سود سالانه آنها» چیست؟ خواننده باید حدس بزند؟ آیا منظور 12 الی 15 درصد سود سالانه آنها است؟ نه. آیا 12 الی 15 درصد در سال است؟ باز هم نه. پس معنای این عبارات سردرگم در سرتاسر این ترجمه چیست؟ آنچه در متن اصلی آمده و از لحاظ اقتصادی بحث شناخته شده ای است این است که تشکیل سرمایه اینگونه شرکت ها عموماً برابر سود سالانه 12 تا 15 سال آنها یا 12 تا 15 برابر سود سالانه آنها است.
  • همچنین است آنجا که مثلاً (در صفحه 105 سطر اول) می نویسد «تفاوت های درآمدی تا حدی نتیجه پرداخت نابرابر به نیروی کار و …» که نادرست است. آنچه در متن اصلی آمده «پرداخت نابرابر به نیروی کار» نیست؛ «نابرابری درآمدهای حاصل از کار» است (ص 51 سطرهای 9 و 10 متن انگلیسی) یا در ص 113 سطر 13 «برای تحلیل ثروت کل» نیست، «برای تحلیل میانگین ثروت سرانه» است و مانند اینها …
  • در مورد دیگری مثلاً در صفحه 124 و در بحث «توزیع جهانی درآمد» این مفهوم، «توزیع درآمد جهانی» ترجمه شده است. چیزی به نام درآمد جهانی وجود ندارد که توزیع شود. از این رو توزیع درآمد جهانی بی معنی است. اما درآمد، یک توزیع جهانی هم دارد که نوعی مفهوم انتزاعی و فرض مفهومی برای بررسی های اقتصادی است و بسیاری موارد دیگر مانند این ها…
  • اما تحریف مفاهیم
مترجم در بحث کار و سرمایه و تضاد آنها عموماً واژه «کار» را که در متن انگلیسی کتاب «labor» و در متن اصلی (فرانسه) آن «travail» آمده، تحریف کرده و به جای آن «نیروی کار» گذارده است. ( به عنوان نمونه صفحه 73 سطر 15- صفحه 74 سطر 7 – صفحه 92 سطرهای 10 و 15- صفحه 95 سطر 21- صفحه 98 سطر 14- صفحه 99 سطر 17- صفحه 108 شش سطر مانده به آخر صفحه و …….).  این تحریفی مفهومی ست نه اشتباهی زبانی. تفاوت میان «کار» و «نیروی کار» تفاوتی عمیق و معنادار است و به ویژه از جهت تحلیل مکانیزم پنهان و استتار شده استثمار سرمایه داری که به جای کار کارگر، نیروی کار او را طی زمان معینی در اختیار گرفته و مبنای پرداخت دستمزد قرار می دهد، شناخت این تفاوت بسیار مهم است. همچنین به تبعیت از همین تحریف در ترکیبهایی مانند «کار و سرمایه» و «شکاف بین کار و سرمایه» و مانند آنها در ترجمه فارسی عموماً به جای کار، «نیروی کار» آمده است. (به عنوان نمونه صفحه 95 سطر 21 و صفحه 80 سطر 4 تر جمه فارسی  و ……)
آنچه در تولید و ساخت کالا صرف می شود و در تقسیم درآمد حاصل از فعالیت تولیدی تعیین سهم آن در برابر سهم سرمایه مورد بحث پیکتی است «کار» است، نه نیروی کار. نیروی کار قابلیت طبیعی و اجتماعی کارگر است برای کار کردن. اما آنچه در کالای تولید شده تجسد و تجسم مادی می یابد و دستمزد باید متناسب با کمیت و کیفیت آن پرداخت شود «کار است» نه «نیروی کار» اما سرمایه داری قیمت «کار» را نمی پردازد، بلکه «نیروی کار» را در واحد زمان اجیر می کند و آنچه بتواند از آن کار می کشد. در افشای این ساز و کار استثماری بحث های مفصلی در تاریخ اندیشه اقتصادی صورت گرفته و کسانی که با مقولات اقتصادی آشنایی دارند می دانند تفاوت بین این دو چه تفاوت پر اهمیتی ست. هم مؤلف در متن اصلی (فرانسه کتاب) و هم مترجم انگلیسی به تفاوت مفهوم این دو اصطلاح توجه داشته و هر یک را در جای خود که با دیگری متفاوت است به کار برده اند. چنان که در ترجمه انگلیسی کتاب در مواردی که در بالا ذکر شد واژه کار مورد استفاده قرار گرفته اما در موارد دیگری (مثلاً صفحه 22 سطر 5- صفحه 40 سطر 27- صفحه 46 سطر 7- صفحه 531 سطر آخر و …….) اصطلاح نیروی کار را به کار برده اند زیرا در هر یک از این موارد معنای مشخص یکی از این دو اصطلاح مد نظر آنان بوده است و کاربرد این دو اصطلاح متفاوت در موقعیت های متفاوت در متن اصلی و ترجمه انگلیسی نشان می دهد که بر خلاف ترجمه فارسی آنان بین این دو مفهوم تفاوت قائل بودند اما در ترجمه فارسی این تحریف و موارد متعدد دیگری مانند این نیز صورت گرفته است.
  • حذف ها و جا افتادگی ها
در ترجمه مورد بحث، در مواردی هم عباراتی از متن اصلی حذف شده یا جا افتاده است. مثلاً در صفحه 125 پس از پاراگراف دوم، یک پاراگراف کامل به شرح زیر جا افتاده است:
«تنها قاره ای که در حال تعادل نیست افریقا است که سهم اساسی و عمده ای از سرمایه آن در مالکیت خارجیان است. بنا به اطلاعات و داده های مربوط به تراز پرداخت ها که از سال 1970 به این سو، به وسیله سازمان ملل متحد و سایر سازمان های بین المللی مانند بانک جهانی و صندوق بین المللی پول جمع آوری و تدوین شده است، درآمد افریقایی ها حدوداً 5 درصد کمتر از تولید این قاره است (و در برخی کشورهای افریقایی اگر به طور فردی در نظر گرفته شوند حتی به 10 درصد پایین تر از تولید هم می رسد)»
یا در صفحه 127 پس از آخرین پاراگراف این جمله حذف شده یا از قلم افتاده است: «در عرصه بین المللی که بدون یک نظام سیاسی انقیادآور، از نوع استعماری، حفظ این نابرابری تقریباً غیر ممکن است»
یا در صفحه 115 ترجمه فارسی جاافتادگی هایی دارد که البته مربوط به ترجمه انگلیسی است.
  • یا در مورد دیگر توضیح مربوط به درآمد جهانی که باید با شماره (5) ذیل صفحه 98 آمده باشد، از قلم افتاده است و به جای آن، توضیح مربوط به درآمد ملی که تکرار توضیح شماره (1) صفحه 94 است آمده، و موارد دیگری مانند این ها.

استفاده فرصت طلبانه از یک کتاب که سر و صدایی راه انداخته و احتمالاً خریداران و بازار خوبی دارد و شتاب زدگی بی مورد برای اینکه زودتر و بیشتر از دیگران از این فرصت استفاده کنند از سوی مترجم و ناشری فاقد صلاحیت، و تلاش کسانی برای «موج سواری»  و اینکه با استفاده ازاین فرصت و نام مؤلف، خود و نظرات خود را مطرح و مؤلف یا کتابی را که رسانه ای شده است «از خود کنند»، به قیمت ضایع شدن اصل کتاب تمام شده است و این بیماری زشتی است که سال هاست در عرصه ترجمه شیوع دارد.
وقتی مترجمی که سطح اطلاع و کیفیت کار او نمایانده شد، در مقدمه این ترجمه با تبختر می نویسد: «از نخستین روزهای ورود ترجمه انگلیسی کتاب چندین ایمیل درباره این کتاب دریافت اما به علت مشغله و دغدغه های ویژه به آنها اعتنا نکرده» و حتی پس از پیشنهاد ناشر تمایلی به مشارکت در این کار نداشته زیرا گمان می کرده «مانند برخی نوشته های مارکس یک متن خطابی یا یک تحلیل آرمانی باشد»! و به راحتی پا توی کفش بزرگان اندیشه جهان و راجع به مسائل کلان تاریخ بشر اظهارنظر می کند، خواننده عادی جا می خورد و تصور می کند چنین کسی دست کم توانایی فهم و ترجمه یک متن معمولی اقتصادی را دارد. اما متأسفانه از همان صفحات اول درمی یابد که «مترجم فاضل» از قماش همان کسانی ست که «غوره نشده مویز شده اند» و شمار آنان متأستانه در جامعه امروز کم نیست. به هر حال علبرغم برپایی مراسم رونمایی برای این ترجمه و انتشار ویژه نامه «و گرفتن عکسهای یادگاری با پیکتی»، هنوز ترجمه به درد خوری از این کتاب صورت نگرفته و این کار لازم است انجام شود.
ناصر زرافشان
4/12/93