۱۳۸۷ فروردین ۱۰, شنبه

گریز از حقیقت چرا؟

بهروز دومانلوduman.1330@yahoo.com

گريز از حقيقت چرا؟
در یک جلسه سخنرانی در سیدنی – استرالیا که بمناسبت انتشار صدمين شماره نشریه آرش برپا شده بود، سخنران يعنی آقای قلیچ خانی به نکاتی اشاره نمود که باعث تعجب نیروهای انقلابی حاضر در جلسه گرديد . موضوع سخنرانی به کشتار و سرکوب مردم از طرف حاکمان در دوره های متفاوت تاریخ ایران مربوط بود. گرچه تصویر کردن حاکمان مستبد بطورعام نادرست نیست ولی چنین اشاراتی بدون تحلیل مشخص از شرایط زمانی و ساختار سیاسی و بافت اجتماعی جامعه ای که کشتار و سرکوب در آن صورت گرفته ، الزامأ تا آنجا که به مردم مربوط است در لفافه نارضایتی و خشم از جباران محدود زمان باقی میماند .
در سخن رانی مذکور کشتاردوران اخیر یعنی شقاوت جمهوری اسلامی که برای ما ملموس تر است نیز به همان شیوه عام مطرح گردید و هیچ اثری از مقاومت کارگران و زحمتکشان بپا خاسته مطرح نشد که ثمره جانفشانی های طولانی خود را بعد از قیام بر باد رفته می دیدند. همچنین هیچ نامی از شرکای جمهوری اسلامی در این جنایات یعنی حزب توده و سازمان اکثريت نیز برده نشد . آقای قلیچ خانی فقط به کلمه "تائید" جنایات از طرف بخشی از "چپ" اشاره کرد . پرسیدنی است که آیا این "بخشی از چپ" نام و نشانی هم داشت و یا دارد؟ مگر نام آنها جز حزب توده و اکثریت می باشد؟ شرمساری از چیست که موضوع را به این صورت مطرح می کنید؟آیا به عملکرد های حزب توده و اکثریت در آن زمان می توان فقط نام "تائید" را اطلاق کرد و یا نام آن عملکرد ها ، شرکت فعال در شناسائی انقلابيون و همکاری فعال با رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی در کشتار مردم بود! ؟ با تاکید براینکه ، نشريات توده ای – اکثریتی ها که در همان زمان برای جنايات جمهوری اسلامی هورا می کشيدند در دسترس می باشند . تازه چگونه می شود میلیونها شاهد زنده وقایع خونین عصر کنونی را به دلخواه فردی تفسیر نمود و تاریخ را بازیچه شارلاتانیسم سیاسی کرد ؟ "تأئید" جنایات جمهوری اسلامی در حق مردم رنج دیده ایران را می توان در نشریات آنها به خوبی دید. نظری به کار شماره 132 سال 1360 ص 5 ، بیفکنیم. در آنجا نوشته شده است: " سرکوب بدون مماشات جریانهای سیاسی که کمر به شکست انقلاب خونبار مردم ایران بسته اند ، از ارکان دفاع از انقلاب است ، در این هیچ گونه شبهه وتردیدی وجود ندارد و می بایست اذهان مردد و متزلزل را نسبت به درستی این باور، مومن و متعهد ساخت. " همانطور که این نوشته نشان می دهد سازمان اکثریت به جنایات جمهوری اسلامی و یا به قول خودش " سرکوب بدون مماشات جریانهای سیاسی" صحه می گذارد و می دانیم که آنها در عمل نیز به رژیم در سرکوب مردم کمک نموده واین کار را "ارکان دفاع " از جمهوری اسلامی می نامیدند.
در بخش پرسش و پاسخ ، فردی به گذشته آقای قلیچ خانی اشاره نمود و سئوالی در این مضمون از ایشان کرد که چرا آقای قلیچ خانی در زمان شاه بعد از این که فقط 45 روز از دستگیری او توسط ساواک می گذشت آزاد شده و 15 روز بعد در مسابقات ورزشی شرکت نمود !آقای قلیچ خانی بعد از توضیح اینکه ساواک افراد دیگر را نیز دستگیر کرده بود ، مطرح کرد که ساواک فهمید که به کاه دان زده است. اما وی نگفت که اگر ایشان آشکارا در تلویزیون ندامت نمی کرد آیا باز هم ساواک به همان نتیجه می رسید ؟ آقای قلیچ خانی سپس برای توجيه عمل نادرست خود تأکید کرد که: " من حمید اشرف نبودم ، من هیچ « گُ.. » نبودم " .
جای تردید نیست که بکارگیری واژه لمپنانه « گُ » نه فقط پاسخ منطقی و علمی به سئوال مطرح شده نیست بلکه فراری است ساده از حقیقت. شما چگونه بعد از 45 روز دستگیری و 15 روز پس از آزادی بدون هیچ مشکل فیزیکی به زندگی عادی باز گشتيد ؟ چرا واقعیت را مطرح نمی کنید و نمی گوئید که از همان ابتدای دستگیری هیچ مقاومتی صورت نداده و آنچه دستگاه امنيتی رژيم شاه يعنی ساواک طالب آن بوده ، شما انجام داده اید. آقای قلیچ خانی توضیح سیاسی نداد که عدم ایستادگی وی در برابر ارتجاع وعدم مقاومت ایشان، ناشی از بی اعتقادی او به مبارزه و توده های رنج دیده بوده است. این عدم ایستادگی در مقابل ارتجاع و حضور آقای قلیچ خانی در تلویزیون و تقبیح مبارزات شکوهمندی که در جامعه جریان داشت در شرایطی صورت گرفت که جوانان متکی به مردم و مومن به آرمان های انقلابی برای رسیدن به آزادی با همه وجود مبارزه می کردند و حتی از ریخته شدن خون خود نیز دریغ نداشتند. در شرایطی که از مبارزه شیرزنان و شیرمردان حماسه هائی از مقاومت آفریده شد. حماسه هائی که انسانیت و آزادگی همیشه از آنها برخود خواهد بالید. این شرایط را باید همواره بیاد داشت تا بهتر بتوان مفهوم برخورد آن زمانی آقای قلیچ خانی را متوجه شد.
پرسش دیگری در همان جلسه از آقای قلیچ خانی شد و آن این که " در سیدنی به یاد جانباختگان سال 67 ، دو برنامه جداگانه ، از طرف نیروهای چپ برگزار شد ، نظر شما چیست ؟ پاسخ وی به این موضوع دو کلمه بیش نبود: " بی سوادی و بی تجربگی ". در واقع او نیروهای برگزار کننده آن دو برنامه را بدون این که توضیح دهد که علت گذاشتن دو برنامه جداگانه از طرف آنها چه بود، بی سواد و بی تجربه خواند! اما آقای قلیچ خانی که در توجيه ندامت تلويزيونی خود در زمان شاه در باره خود می گويد که در آن زمان هيچ « گُ » نبوده است ناگهان در مقام يک قاضی با تجربه بدون آنکه توجه کند که کدام چپ با کدام چپ همکاری نکرده است و اصلاً آیا هر دوی آنها را می توان چپ نامید ، پاسخی امام گونه به آن سئوال می دهد!! ایشان درک نمی کند که چپ واژه ای است که امروز به نادرست به عنوان یک کلمه عام بکار می رود، در حالی که بعضی خواسته ها ، گرایش ها ، برنامه ها و شیوه عمل ها اساساً در مفهوم واقعی کلمة چپ جای نمی گیرد . چپ واقعی نیروئی است که به ضرورت دگرگونی های اساسی در جامعه در زمینه اقتصادی و اجتماعی - سیاسی اعتقاد داشته و برای آن مبارزه می کند و پيروزی اين مبارزه را درگرو رهبری کارگران و زحمتکشان ایران می داند. این چپ، حرکتها و فعالیتهای خود را حول چنان خواسته هائی سازمان داده که بيانگر اين اهداف باشد و تمامی شعارها ، گفتار و عملکردها و شیوه های کار مبارزاتی خودرا در آن چهارچوب مطرح می کند . بنابراین نیروهای واقعاً چپ بدان گونه که بر نزدیکی و اتحاد عملهای نیروهای انقلابی تاکید داشته و در این راه تلاش فراوان می کنند، به همان نسبت با رفرمیسم مرزبندی داشته و در راه افشای سیاست ها و خواسته های انحرافی تلاش می ورزند. توضیح آنکه دو نیروی برگزار کننده مراسم سالگرد زندانیان سیاسی در سیدنی ، از طرفی ما ( اتحاد دمکراتیک ایرانیان – سیدنی ، حزب کمونیست ایران – استرالیا ، کانون زندانیان سیاسی ایران در تبعید – استرالیا و هواداران چریکهای فدائی خلق ایران – استرالیا ) ، و از سوی دیگر ( کمیته گرامیداشت نوزدهمین سالگرد زندانیان عقیدتی – سیاسی ...) بودند .
یکی دیگر از مسائلی که در آن جلسه مطرح شد مربوط به همکاریهای توده ای ها و اکثریتی ها با نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی در دهه 60 و نیز ملاقاتهای هفتگی " فرخ نگهدار " رهبر سازمان اکثريت با لاجوردی بود. آقای قلیچ خانی روابط رو شده نگهدار – لاجوردی را تکذیب کرد و گفت به شرف سیاسی ام قسم می خورم که فرخ نگهدار با لاجوردی ملاقات نداشته است و برای اینکه حضار حرف او را باور کنند تاکيد داشت که لاجوردی و جمهوری اسلامی اهمیتی به " نگهدار " نمی دادند. در رابطه با عملکرد توده ای – اکثریتی ها گفته شد که چون رهبریت سازمان اکثریت ، جمهوری اسلامی را ضد امپریالیست می دانست ، عملکردها نیز از آن نشئت می گرفت . در پاسخ به این قسمت از سخنان آقای قلیچ خانی باید گفت اول اینکه شما در کارهای روزمره تا چه اندازه با " فرخ نگهدار " نزدیک و همراه بودید که تا این حد با اطمینان ملاقات نگهدار و لاجوردی را تکذیب می کنید ؟ شما نه در نظام شاه زندگی سیاسی پر افتخاری داشتید و نه در نظام جمهوری اسلامی پرونده سیاسی شفافی دارید ، پس چگونه است که شرف سیاسی شما بالاتر و مقبولتر از شاهدان عینی و زندانیان سیاسی مقاومی است که توانستند از کشتارگاه های رژیم جان بدر برند و در مورد آن ملاقات ها سخن گفته اند؟ در نوشته ای با عنوان "
زندانیان سیاسی مبارز و خائنین به خلق " ، از ر. عباسی ، یکی از هواداران چریکهای فدائی خلق که در سايتهای اينترنتی درج گرديده ،آمده است : " در محلی که بودیم چند اکثریتی دیگر هم بودند که با شرمساری از راست زدن ها و خیانت های اکثریت صحبت می کردند . علی و آن اکثریتی ها همه منتظر حکم بازپرسی بودند..." و در آخر این متن می خوانیم : "علی گفت آنچه را که با چشمانم می دیدم باور نمی کردم ، بلی آنجا فرخ نگهدار و دو نفر از مسئولین ایستاده بودند . دو نفر مسئول کسانی بودند که در هفته حداقل یکی ، دو ساعتی در محل کارم به دیدن من می آمدند . فرخ نگهدار از آن دو مسئول پرسید ، همین است و آنها تائید کردند ، بعد فرخ نگهدار رو به بازپرس سرش را به علامت مثبت تکان داد . " این گزارش نشان می دهد که فرخ نگهدار بطور دائم با نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی در تماس بود و آنها هر وقت به اطلاعات او نیاز داشتند او را احضار می کردند. موضوع دوم این است که ، در اینکه جمهوری اسلامی و لاجوردی خونخوار ارزش و اهمیتی برای فرخ نگهدارها قائل نبودند، شکی نیست. ولی این امر چیزی از این واقعیت نمی کاهد که در آن دوره برای شناسائی هزاران هزار زندانی مبارز و انقلابی، همکاری نگهدارها برای جمهوری اسلامی اهمیت فراوانی داشت و فرخ نگهدارها هر لحظه آماده همکاری در این زمینه بودند. آنها در نشریه کار این را توجیه می کردند. چون گویا از آن طریق در حال مبارزه ضد امپریالیستی بودند !! در" کار" اکثریت شماره 136 ، سال 1360 چنین می خوانیم :" سپاه پاسداران خاری در چشم امپریالیسم آمریکا است و ... تقویت آن برای انقلاب ایران اهمیت اصولی دارد ." چنین برخوردی و بطور کلی سیاست ضد امپریالیست نامیدن ج – ا از طرف سازمان اکثریت و به زائیده آن بدل شدن در شرایطی صورت میگرفت که توده های عظیمی بر علیه چنین نظام واپسکرا و سرکوبگری به اشکال متفاوت مبارزه می کردند . وقتی در سخنان خود اشاره کرديد که : " ما نیز از آنها جدا شدیم " ( یعنی کشتگری ها از نگهدارها ) ، اما چرا توضیح نداده و نمی دهید اختلافات بر سر چه بوده و نقد خودتان در باره آن دوره و عملکرد های بغایت ضد مردمی سازمان اکثریت چیست ؟یک مورد قابل تاکید این است که در شرایط حاد سالهای 60 ، توده ای ها و اکثریتی ها با رژيمی همکاری داشتند که حتی بر خودی ها نیز ترحمی نداشت .همانطور که شاهد بودیم نهایتأ خود توده ای ها و اکثریتی ها نیز در تارهای تنیده شده از سوی اين رژيم گرفتار شدند. شکی نیست که بخشی از هواداران این طیف بر مشی رفرمیستی – اپورتونیستی باور داشتند و رهبریت خائن تأثیر نامطلوب را بر هواداران ناآگاه خود نهاده بود . توجه کنید به اعلامیه مشترک آنها با حزب توده 2 مهر ماه سال 1360 : " حزب توده ایران و سازمان فدائیان خلق ( اکثریت ) ...همه اعضا و هواداران خود و همه میهن پرستان و نیروهای انقلابی را فرا می خواند که با شرکت هر چه وسیعتر در انتخابات ریاست جمهوری و با دادن رای یکپارچه به حجت الاسلام سید علی خامنه ای ، بار دیگر به همه جهانیان نشان دهند که ... در دفاع از انقلاب و جمهوری اسلامی ایران مانند همیشه ، استوار و پایدار و متحدند ." براستی از کسانی که وظايف عملی شان را " دفاع از انقلاب و جمهوری اسلامی ایران" تعريف می کردند چه انتظاری جز لو دادن انقلابيون می توان داشت؟نکته ديگری که درجلسه برگزارشده جلب نظر کرد حرکت های حزب الله مآبانه افرادی مشخص بود که در برابر سوال های افشاگرانه بر علیه اکثریت تحمل خود را از دست داده بودند و جنجال آفرینی می کردند . شما در حاليکه شاهد اين برخوردها بوديد اما هیچ عکس العملی نشان ندادید و اين سکوت و يا تائيد با همه ادعائی که امروز بر آزادی ابراز عقاید دارید ، تطابقی ندارد. راستی چرا هیچ گونه اعتراض نکرديد ؟ تعمق در سخنرانی شما نشان می دهد که در بسیاری موارد شما هنوز هم دنیا را از دریچه توده ای – اکثریتی می نگرید. از اعدامها سخن گفتید (همان اعدام هائی که شما خود نیز به عنوان یکی از فعالين اکثریت بر آن صحه گذاشته بودید) ولی هیچ سخنی از نیروهای انقلابی بمیان نیاوردید که در همان دوره با آن مخالف بودند. از مبارزه مسلحانه سخن گفتید که در همان ابتدا مردود دانسته و تمام شد . اما شما نگفتید که این تئوری مبارزاتی از طرف چه کسانی مردود اعلام شد ؟ مگر این فرخ نگهدارها نبودند که چنین گفتند؟ آیا شما هیچ نیروی دیگری را سراغ ندارید که در همان زمان بر تداوم خونبار راه چریکهای فدائی تاکید داشتند؟با علم بر اینکه شما با آن مخالف بوده و هستید، چگونه در گزارشی که تهیه کرده بودید بر جنایات حاکمان دورانهای چند هزار ساله نظر می افکنید ، ولی حال را نمی بینید ؟ ولی واقعیت این است که شما در همان دوره با نفی تئوری مبارزه مسلحانه ، برگرفتن سلاح به همراه جمهوری ا سلامی بر علیه مبارزین را به جای آن مطرح می کرديد . در همین مورد در شماره 147 نشریه کار ( اکثریت ) می خوانیم:" مردم آمل ، با شعار مرگ بر آمریکا ، سلطنت طلبان و مائوئیست های آمریکائی را تار و مار کردند ." و یا در گزارشی از هواداران اکثریت : "سپاه و بسیج به صورت دو بازوی انقلاب نقش خود را ایفا کردند ...ما ( یعنی هواداران اکثریت ) ، ابتدا طی تماس های تلفنی با مقامات شهر اعلام کردیم و خواستیم ... بگذارید با برادران سپاه و بسیج مسلحانه عمل کنیم . ما فعالانه در سطوح گسترده حرکت کردیم . " و اين در شرايطی است که کار شماره 149 بهمن سال 1360آمده است که :" هیچ اکثریتی مسلح نیست و هیچ یک از اکثریتی ها در اقدام مسلحانه و خرابکارانه علیه جمهوری اسلامی ایران شرکت نداشته است ."يعنی شما در آن زمان به رژيم می گوئيد ما مسلح نيستيم اما در سرکوب مردم در خدمت شما هستيم ! ؟
در "کار" اکثریت شماره 77 سال 1359 نيز آمده است: " همه هواداران سازمان باید با سپاه پاسداران و کمیته ها که نیروهای ضد امپریالیست هستند در مقابله با توطئه های امپریالیسم و در دفاع از میهن در برابر تجاوزات رژیم سرکوبگر عراق پیگیرانه همکاری کنند و هر نوع خبر یا اطلاعی از نیروهای ضد انقلاب به دست می آورند بدون درنگ به این مراکز برسانند . " آیا این سیاست ها را می شود نادیده گرفت ؟ عدم بر خورد به گذشته ننگین، دروازه های خیانت در حال و آینده را باز می گذارد. در حالی که افشاء و مبارزه بر علیه تمامی سازشکاری ها و خیانت ها یکی از اساس ترین وظایف تمامی انقلابیون بشمار میرود. اين حداقل انتظاری است از کسی که در گذشته، جمهوری اسلامی را تائيد و حمايت می کرده است. فوریه2008