۱۳۸۸ مرداد ۲۰, سه‌شنبه

"در دنيا اول اينجا است زندانی که زندانی را آدم می‌کنيم عد ابوغريب و گوانتانامو
















"در دنيا اول اينجا است زندانی که زندانی را آدم می‌کنيم بعد ابوغريب و گوانتانامو "(2))

کهریزک نامی است که این روزها بسیار شنیده می شود و از شنیدن نام و آن چه در آن گذشته، لرزه بر دل هر انسانی می نشیند و این سوال در ذهن شکل می گیرد که چه کسانی می توانند این گونه با انسان های دیگر برخورد کنند؟ و چه کسانی اجازه ی چنین کارهایی را تحت هر عنوان می دهند؟چه کسانی در شکل‌گیری این بازداشتگاه دست داشته‌اند و از آنچه در آن می‌گذشته مطلع بوده‌اند. بدون نیاز به هیچ تفسیر و تحلیلی ، تنها نگاهی به خبرهای منتشر در مورد این زندان، در این سال‌ها پاسخ سوال های بالا را مشخص می‌کند.
سوله یا کمپ کهریزک بازداشتگاهی است که در شهر سنگ از توابع شهر ری استان تهران قرار دارد.این بازداشتگاه حدود سال 1380 برای اولین بار درعملیاتی موسوم به "جزیره" با هدف پاکسازی خاک سفید تهران مورد بهره برداری قرار گرفت. (3) در این طرح که به ظاهر برای مبارزه با قاچاقچبان و توزیع کنندگان مواد مخدر طرح ریزی شده بود، به قول فرماندهان انتظامی !!!شرائط سختی برای این افراد در نظر گرفته شده بود.
درخبری که در تاریخ 17 بهمن 84 منتشر شد، جانشین فرمانده نیروی انتظامی از اجرای طرح جمع آوری معتادان درتهران خبر داد و در خصوص اجرای این طرح اظهار کرد:"این طرح با همکاری وزارت بهداشت، سازمان بهزیستی و دیگر دستگاه های ذیربط از اول اسفند ماه با تمام امکانات درتهران به اجرا در می آید. به گزارش ایسنا ، این جلسه با حضورسردار «حسین ذوالفقاری»، جانشین فرمانده ناجا، سردار «رجب زاده»، فرمانده یگانویژه، سردار «ابویی»، رییس مرکز مبارزه با مواد مخدر ناجا، سردار «طلایی»، فرماندهانتظامی تهران بزرگ، سردار «عبدی»، جانشین معاون اجتماعی ناجا، سردار «جهانی»،مدیر کل بهداری ناجا و سرهنگ «باران چشمه» مدیر کل تربیت بدنی ناجا در مرکز بازپروری«شفق» کهریزک تشکیل شد که در آن راهکارهای اجرای طرح جمع‌آوری معتادان ولگرد درتهران مورد بحث و بررسی قرار گرفت.(4)
در خبر دیگری واحد مرکزی خبر، چنین اطلاع داد: "دادستان عمومی وانقلاب تهران و رئیس ستاد پیشگیری و مبارزه با جرایم خاص تهران از اجرای این طرح خبر داد. ..دادستان تهران افزود: پس از ارائه این گزارش، شورایعالی امنیت ملی مصوب کرد که این تشکیلات به صورت کشوری اجرا شود. نمایندگان مجلس هم طرحی را ارائه کردند که این ستاد به صورت کشوری فعال شود و باقانون مصوب مجلس ، ادامه فعالیت دهد...قصد داریم طرحیرا در تهران اجرا کنیم که بعد از اجرای آن، حتی یک مورد تظاهر و قدرت نمایی اراذل و اوباش درسطح شهر تهران نداشته باشیم
در این جلسه فرمانده انتظامی تهران بزرگ، رئیس سازمان اطلاعات استان تهران ، رئیسپلیسامنیت اخلاقی ناجا ، رئیس پلیس آگاهی ناجا ، رئیس پلیس اطلاعات امنیت تهران ، معاون دادستان در امور زندانها و نظارت بر ضابطان، معاون دادستان درامور اجرایی احکام و چند تن دیگر از اعضای ستاد حضور داشتند.
در آبان 85، در مورد طرح امنیت اجتماعی،در خبرها چنین آمده بود: "در حالی که اراذل و اوباش از وحشت دستگیری خود را به پلیس معرفی می کنند، فرمانده نیروی انتظامی از تشکیل اردوگاهی در کهریزک برای نگهداری اوباش نامی خبر داد. به گزارش جام جم، سردار اسماعیل احمدی مقدم فرمانده نیروی انتظامی، در جمع خبرنگاران عنوان کرد: برخورد با اراذل و اوباش با قاطعیت ادامه دارد و یک صد نفر از این افراد که دارای سابقه ی شرارت هستند با هماهنگی قضایی تحویل اردوگاهی که به همین منظور و برای نگهداری آنها ایجاد شده منتقل و نگهداری خواهند شد. با آغاز مرحله دوم طرح امنیت اجتماعی و سردار رادان ، رییس پلیس تهران، به اراذل هشدار داد که هیچ کدام از آنها با توجه به سوابقی که از آنان وجود دارد در حاشیه ی امن قرار ندارند. رییس مرکز اطلاع رسانی نیروی انتظامی با تایید خبر جام جم گفت برخورد پلیس با اراذل و ابواش همچنان ادامه دارد و در 2 روز گذشته نیز تعدادی از این افراد دستگیر و تحویل پلیس امنیت شده اند.
در شریف نیوز مطلبی تحت عنوان "بررسی طرح امنیت اجتماعی در گفتگو با معاون حقوقی نیروی انتظامی" در تاریخ ٢۳ شهریور ۱۳۸٦ منتشر شد. در آن مقاله به گزارش خبرگزاری خانه ملت چنین آمده است:" سردار مهدی محمدی فر، معاون حقوقی نیروی انتظامی هدف از اجرای طرح ارتقای امنیت اجتماعی را مبارزه با جرائم علنی در جامعه، حفظ امنیت مردم و مبارزه جدی با تخلفات و جرایم مشهود در جامعه ذکر می‌کند. وی خاطرنشان می‌کند: در طرح ارتقای امنیت اجتماعی سعی شد، با برنامه‌ریزی دقیق، انجام امور اطلاعاتی، سازماندهی و بکارگیری امکانات،فعالیت های لازم در چهار محور 1) مبارزه با اراذل و اوباش 2) طرح جمع‌آوری معتادان خطرناک در سطح شهر‌های بزرگ 3) مبارزه با قاچاق و فروش مشروبات الکلی و 4) برخورد با بحث بدحجابی و هنجارشکنی اجتماعی صورت گیرد.
سردار محمدی فر خاطرنشان می‌کند: نخستین اقدام باید در راستایی قرار می‌گرفت که ابهت پوشالی آنها خرد شود که خوشبختانه با اقدامات سریع و حساب شده، بسیاری از اراذل دستگیر و به محاکم قضایی سپرده شدند. معاون حقوقی ناجا تاکید می‌کند: نباید مشکلات قانونی وجود داشته باشد بلکه باید به گونه‌ای باشد که وقتی معتاد یا افراد قاچاقچی دستگیر شدند قانون با شدت و حدت نسبت به آنها واکنش نشان دهد.
معاون نیروی انتظامی می‌افزاید:" ما معتقدیم سلاح سرد در ارتباط با مرعوب کردن مردم متاسفانه موثرترین عامل است. وقتی برخورد قانونی صورت گیرد و شخص نتواند قمه و قداره و شمشیر و در کل سلاح سرد حمل کند و بداند در صورت حمل باید تاوان سنگینی بپردازد، بطور قطع تاثیر مثبتی از خود بجای می‌گذارد. وی خاطرنشان می‌کند: خوشبختانه قوه قضاییه بسیار قاطعانه با اراذل و اوباش وارد عمل شده است. تبعید، نفی بلد و جرایم سنگین نقدی و زندان‌های بسیار طولانی و فرستادن آنها به کهریزک خود بیانگر شکل گیری عزم ملی در این راستا است.(5)
(و با همین اعتقاد بود که در جریان سرکوب تظاهرات آرام مردم در بعد از انتخابات از این سلاح‌های سرد علیه مردم استفاده شد. اما در این زمان این اشخاص نبودند که سلاح حمل می‌کردند بلکه لباس شخصی‌ها حاملان این سلاح ها بودند و از آن استفاده می‌کردند. البته به این لیست باید باتوم و انواع سلاح‌های گرم را نیز باید اضافه کرد.)
به گزارش مهر، سردار سرتیپ پاسدار اسماعیل احمدی مقدم همچنین در ارتباط با طرح جمع آوری اراذل و اوباش، گفت: تمرکز بر رهبران وسرکرده های این دسته از اخلالگران نظم و امنیت جامعه است.فرمانده نیروی انتظامی اظهار داشت: این تعداد بسیار کم و در حد 100 نفر هستند ونیروی انتظامی مرکزی را در کهریزک زیر نظر دادستانی برای نگهداری آنان پیش‌بینی کرده است.گفتنی است در جریان طرح مقابله با اراذل و اوباش 1300 نفر در تهران بازداشت شدند که پس از گذشت 3 ماه ، 781 نفر به دلیل اینکه هنگام دستگیری جرمی را مرتکب نشده بودند، با اخذ تعهد آزاد شدند و در این مدت این افراد در همان سوله‌های کهریزک ودر زیر نگاه تیزبین مسئولان قرارداشتند.
کمی بعد در رسانه‌ها اخباری از رفتارهای نامناسب با زندانیان و خبر از اعدام برخی از این اراذل و اوباش پخش شد که نگرانی هایی را در اذهان ایجاد کرد و تنها درخرداد 86 بود که فرمانده نیروی انتظامی در مورد توبیخ مامورانی که از حدود قانونی خارج شده بودند صحبت کرد. برخوردهای خشن وغیرانسانی نیروی انتظامی در جریان بازداشت افراد درحدی بود که سردار رادان رئیس نیروی انتظامی تهران، با محکوم نمودن برخی از این برخوردها، آن را محدود به چند تن از نیروهای پلیس دانست و خبر از برخورد قانونی با آنان داد.
سرهنگ احمدی رئیس مرکز اطلاع رسانی پلیس همچنین از نحوه توبیخ مامورانی که در تنبیه اراذل و اوباش از حدود قانونی خارج شده بودند، گفت؛ «در اجرای یک طرح بزرگ، معمولاً اتفاقاتی غیرارادی می‌افتد، اما نباید در این موضوع رسانه‌ها به حاشیه‌ها بپردازند.» وی ادامه داد:"ماموران ما با سه نفر از متهمان رفتار ناشایست داشتند که سردار رادان فرماندهی نیروی انتظامی تهران بزرگ با افراد متخلف برخورد کرد تا دیگر شاهد تکرار این رفتارها در اجرای طرح نباشیم (6).
در همین زمینه رئیس مرکز اطلاع رسانی ناجا به خبرنگار شرق گفت؛ «رفتار تند ماموران نوعی تخلف است و جرم محسوب نمی شود و احتمالاًدر سازمان آنها را توبیخ می کنند.»سردار احمدی مقدم در ادامه نشست گفت:«نگهداری سرکرده های باندهای خطرناک و شرور در اردوگاهی در کهریزک تحت نظر دادستان تهران انجام می شود و اگر قاضی تشخیص دهد، مجازات های سنگین مانند محرومیت اجتماعی، حبس سنگین و... برای آنان در نظر گرفته می شود."
همچنین محمود سالارکیا معاون دادستان تهران در این خصوص به فارس گفت؛ "تاکنون ۱۴۶ نفر از اراذل و اوباش معروف تهران با قرار سنگینی روانه زندان شده اند." وی گفت؛ «اقدامات قضایی در مورد تمامی افراد دستگیر شده اجرا شده است و دستگاه قضایی به صورت قاطع با این افراد برخورد کرده است.» در این رابطه سردار رادان فرمانده نیروی انتظامی تهران بزرگ نیز گفت:"از دو روانشناس، یک جامعه شناس و یک جرم شناس خواستیم تا متهمان دستگیر شده را از ابعاد مختلف شخصیتی، روانشناسی و آسیب شناختی مورد بررسی و مطالعه قرار دهند و در بررسی از این متهمان مشخص شده که بسیاری از اراذل و اوباش دستگیر شده از آزار رساندن به دیگران لذت می برند."
آری رفتار غیر انسانی و وحشیانه از نظر اینان حاشیه است، جرم نیست و تنها تخلف محسوب می شود و تنها متهمان هستند که از آزار دیگران لذت می برند و جالب‌تر آن که از همین افراد درمقاطع بعدی برای تنبیه بازداشتی‌های دیگر استفاده می‌کردند.
کمی بعد در گزارشی، بازداشتیان کهریزک نقل کرده اند کهاحمدرضارادان در بازدید خود به زندانیان چنین گفته است: "ما اختیار مطلق در برخورد با شماها داریم تا ان حد که تک تک شما را بکشیم و در این بیایان ها دفن کنیم و صدایتان هم به جایی نرسد و تا مطمئن نشویم که عملیات ارتقا امنیت اجتماعی به اهداف خود رسیده ، شما در اینجا پاسخگوی ما خواهید بود و اگر در اینجا نمیرید، باید اندازه موش شوید تا از بین این میله‌ها بگذرید و آنوقت به دادگاه و زندان های دیگر منتقل شوید» (رو به مامورین:) «آنقدر اینها را بزنید تا صدای سگ دربیاورند ، به اندازه موش شوند و اگر کسی هم زیر دست وپا کشته شد من پاسخگو خواهم بود»(7)
مقابل دوربین ها و رسانه ها صحبت از روان‌شناس و جامعه شناس و... است و در مقابل زندانیان این گونه سخن گفته می شود. لازم به یادآوری است که تقریبا در همین زمان در یک مصاحبه زنده تلویزیونی از شبکه سوم سیما جمهوری اسلامی پخش شد، مجری برنامه، احمدرضا رادان فرمانده نيروی انتظامی تهران بزرگ را به دلیل برخورد خشن نیروهای پلیس با شهروندان به شدت مورد انتقاد قرار داد. در بخشی از این مصاحبه، مجری برنامه از رییس پلیس تهران پرسید که آیا فیلمی را ديده است که در آن نشان داده می شود ماموران نيروی انتظامی با کتک و لگد دختری را به داخل ماشین پلیس پرت می کنند؟ پاسخ احمدرضا رادان به این پرسش، منفی بود. مجری برنامه پس از تکذیب رییس پلیس، با سخن گفتن از تجربه های خود و نزدیکانش در برخورد با نیروی انتظامی، از ادبیات تند ماموران پلیس در برخورد با شهروندان انتقاد کرد. از روز بعد حمله به این مجری ونحوه اجرای برنامه انتقادات بسیاری مطرح شد. روزنامه کیهان با انتقاد از عملکرد صدا و سیمای جمهوری اسلامی نوشته است که«چطور مسئولان این نهاد فرهنگ ساز ریش و قیچی یک برنامه پر مخاطب را دست یک مجری جوان داده و اجازه می دهند که او هرچه می خواهد بگوید؟» آری مطابق معمول باز هم اطلاع رسانی جرم شناخته شد و مجرمان و مرتکبان امر بری از هر اتهامی به کار خود ادامه دادند.
در رابطه با این برخوردهای غیرانسانی به گزارشهای مختلف از جمله گزارش کمیته گزارشگران حقوق بشر اشاره می کنیم:
"هانی خواندار از متهمان طرح موسوم به ارتقای امنیت اجتماعی- مبارزه با اراذل و اوباش- که از اردیبهشت ماه سال گذشته در بازداشت به سر می برد، پس از 17 ماه بازداشت در سوله کهریزک و بند 325 سپاه، به زندان رجایی شهر کرج انتقال یافت. مادر وی می گوید:" برای انتقال پسرم به بند عمومی، وی را مجبور کرده اند تا حکم اعدامش را امضا کند."وی در طول دوران بازداشت طولانی مدت خود، از هرگونه تماس با خارج از زندان محروم بوده است. مادر هانی خواندار که به دلیل پیگیری های متعدد خود برای روشن شدن وضعیت فرزندش، به مدت 1 ماه بازداشت و در بند سپاه به سر برد، با ابراز ناامیدی نسبت به رسیدگی عادلانه به پرونده پسرش می گوید:" همه مواردی که در پرونده هانی وجود دارد، اتهام است و هیچ کدام ثابت نشده است." هانی خواندار که در مدت بازداشتش در بند سپاه دچار بیماری "گری" شده است، در اخرین ملاقات خود به مادرش گفته است که در صورت انتقالش به بند عمومی، قرار است از سوی زندانیان دیگر کشته شود!
در تمام این سال‌ها هرازگاهی خبر کشته شدن یک زندانی در زندان و به دست همبندانش در مطبوعات منتشر شده است.
همچنین حامد اکبری یکی دیگر از بازداشت‌شدگان این طرح نیز که از سال گذشته در حبس به سر می‌برد، از سوی دادگاه به اعدام محکوم شده است." اکبری، که از زمان بازداشت خود تا کنون هیچ ملاقاتی را با خانواده‌اش نداشته است، هم اکنون در بند 2- الف زندان اوین که تحت نظارت حفاظت اطلاعات سپاه است، نگهداری می‌شود. گفته می‌شود عدم اجرای حکم وی تاکنون، به دلیل حراج اموالش از سوی دادگاه بوده است، این در حالی است که طبق شواهد موجود و به ادعای افراد نزدیک به این زندانی ، اموال حامد اکبری ارثیه ی پدری او بوده است. همچنین به گفته ی منابع خبری، نیروهای امنیتی چندی پیش نامزد حامد اکبری را نیز بازداشت و به بند سپاه انتقال دادند. طبق بخشنامه حقوق شهروندی" تنها شخص متهم در مقابل مقامات قضایی پاسخگوست، و احضار یا جلب بستگان وی ممنوع است."
یکی دیگر از نگرانی فعالان حقوق بشر در این زمان واز این برخوردها با معتادان و یا آنان که تحت عنوان اراذل و اوباش از آنان نام می‌برند، اعدام فعالان سیاسی تحت این عنوان‌هاست. کمی بعد مشخص شد که در میان اعدامی‌های این روزها 2 نفر به نام هایفاضل رمضانی و حاجت مراد محمدی که جرم آنها اقدام علیه امنیت ملی بود، نیز تحتنام اراذل و اوباش اعدام شده‌اند. گفته شدافراد نام برده از ایل بختیاری بودند و 8 سال قبل از آن در درگیری که میان نیروهایسپاه پاسداران و افراد ایل بختیاری رخ داد، بازداشت شده بودند و تا پیش از اعدام نیزدر زندان گوهردشت کرج به سر می‌برده‌اند.انتشار خبر دستگیری، میثم لطفی،یکی از بازداشتیان 18 تیر 78، تحت عنوان "اوباش" و محکومیت وی به اعدام ، این گمانه‌ها را شدت بخشید.
مادر میثم لطفی، در حالی هیچ ملاقات یا تماسی با فرزند خود نداشت، در مصاحبه‌ای گفت: از نجات فرزندش ناامید شده است و در پاسخ به این پرسش که آیا پسر شما بیش از این پرونده یا سابقه ای در ارتباط با "اوباشگری" داشته، گفت: "میثم در واقعه 18 تیر بازداشت شد. آن زمان 19 ساله بود. در همان زمان هم ما دروضعیتی مشابهی بودیم. یعنی کسی به ما نمی‌گفت که کجاست یا اتهام‌اش چیست. بعد ازاینکه به زندان اوین منتقل شد، تماس گرفت و گفت یک سال حکم زندان گرفته. 6 ماه دراوین بود و چون سابقه بازداشت نداشت، بعد از 6 ماه آزاد شد. به خاطر انفرادی طولانی و شکنجه به شدت افسرده و عصبی بود. در این مدت یکی دو بار در محل درگیری لفظی پیداکرده بود ولی سابقه بازداشت یا سابقه کیفری نداشت. .. پلیس با فریاد و فحاشی وارد خانه ما شد و تا میثم را دیدند چند نفر به طرف او حمله کردند. واقعا کسی نمی‌دانست که جریان از چه قرار است. نمی‌دانم چرا میثم فرار کرد. اما بعد از زندان همیشه از پلیس مسلح وحشت داشت. تا وقتی او را دستگیر کردند، 17 گلوله شلیک شد و من با شمارش هر کدام می‌گفتم دیگر مرد. ولی فقط به پاهایش زده بودند. بعد هم که دستگیر شد با همان وضع آوردند مقابل من و با دست‌های بسته کتک‌اش زدند و گذاشتند عکاس ها عکس بگیرند. از فردا عکس میثم با چشم ترکیده‌اش از تلویزیون پخش می‌شد. مادر میثم در پاسخ به این سوال :"نتیجه پیگیری های شما چه شد؟ "میگوید: هیچ حکمی به ما نداده‌اند. فقط یک لیست روی دیوار شعبه امنیت زده بودند که لیست اعدام اراذل و اوباش بود و اسم میثم هم هفتمین نفر بود. بعد از دستگیری برادر و پسرم چند بار مراجعه کردم. آخرین بار من را هم زدند که بینی‌ام شکست، همینطور دختر 13 ساله ام را به طرف در هل دادند و دستش به خاطر برخورد با شیشه 40 تا بخیه خورد. با اسناد پزشکی قانونی علیه پلیس شکایت کردم و البته کسی هم جواب نداد...کلا به کسی جواب نمی دهند. تمام این مدت هر روز 150-200 نفر از خانواده ها جمع میشدیم مقابل زندان رجایی‌شهر یا کهریزک تا جوابی بگیریم همه را با باتوم می‌زدند وبرای خود من سئوال بود که چرا حتی یک خبرنگار نیامد ببیند با ما چه می کنند. به همهما بعد از باتوم و فحاشی یک جواب می دادند: برو، بعدا می فهمید. پیگیری نکنید، هیچ کدامشان زنده باز نمی گردند." در گزارشی دیگر چنین آمد:" خانواده‌ی بازداشت شدگان، که اغلب در جریان هجوم نیروهای انتظامی، مورد آزار قرار گرفته بودند و شاهد ضرب و شتم شدید فرزندانشان بودند، با مراجعه مکرر به دادگاه انقلاب و پلیس امنیت خواهان اطلاع از وضعیت فرزندان خود شدند، با این حال مسئولان از دادن پاسخ روشن به آنان خودداری کرده و با توهین و تهدید از آنها می‌خواستند که از ادامه پیگیری‌های خود منصرف شوند.
آن زمان هم که میثم را گرفتند گفتند در شب 18 تیر لاستیک ماشین آتش زده. ولی اینحرف را در مورد همه دانشجوها می زدند که اینها اوباش هستند. میثم 55 روز در انفرادی بود. همان زمان زیر شکنجه دچار پارگی فتق شد. بعد از اینکه از بیمارستان بقیة الله سپاه به زندان منتقل شد با آستین پیراهن اش در سلول اقدام به خودکشی کرد ... به هرحال میثم بعد از آن زندان هیچوقت مثل سابق نبود. مادر میثم لطفی که خود در پی اعلام شرایط ناگوار فرزندش به خبرنگاران و رسانه ای کردن شرایط وبه دادگاه انقلاب احضار و مورد تهدید قرار گرفته، شرایط نگهداری این افراد را در " سوله کهریزک" غیرانسانی می‌داند.(8)
زندانیان در بدو ورود به کهریزک، برهنه و فقط با یک شورت مجبور بودند سینه خیز رویسنگ و خار خاشاک و اسفالت بروند و همزمان مورد ضرب و شتم قرار می‌گرفتند یا تا حدضعف بشین پاشو و کلاغ پر کنند. ضرب و شتم زندانیان با باتوم، کابل ، سیم های برق بافته شده و شوک الکتریکیانجام می‌شد. دست و پای آنها را به صورت کمانی وقپانی می‌بستند و کتک می‌زدند. گاهی هم با دست و پای بسته آنها را تاب داده و پرت می‌کردند. گاهی هم دست‌ها و پاهای زندانیان را به همدیگر می‌بستند. گاهی کف پایزندانیان را می‌زدند و سپس مجبورشان می‌کردند روی پاهای ملتهب خود راه بروند. گاهی برای تحقیر و وحشت ،عورت آنهارا جلوی دیگر زنداینان لخت کرده با باتوم و شیشه به آنهاتجاوز می‌کردند و باید می‌گفتند ... خوردم ، مادرم ... است، زنم ... است تا شکنجه تمامشود. گاهی زندانیان به تخت سربازان بسته می شدند و دیگران باید روی آنهاادرار می‌کردند. بسیاری از زندانیان دچار مشکلات روحی روانی شدند و ۱۳ نفر از آنها کشته شدند. کسانی که دست و پایشان می‌شکست به بیمارستان برده نمی شدند زیرا ازبیمارستان سجاد فقط برای موارد منجر به مرگ استفاده می‌شد و شکستگی دست و پا مورد اورژانسی محسوب نمی‌شد که بسیاری از این شکستگی‌ها به طور کج جوش خورده است.(7)
م- الف یکی دیگر از قربانیان این طرح که 50 روز در کهریزک و 80 روز از بازداشت موقت خود را در زندان اوین گذرانده و با وثیقه 50 میلیون تومانی آزاد شده است،در طول مصاحبه‌ای بارها می‌پرسد: حقوق بشر یعنی چه؟ این حق مال چه کسانی است؟ آیا ما بشر نبودیم؟ (8)
"او کارگر ساختمانی و دارای 3 فرزند دختر است که در شب اول اجرای این طرح در یکی از خیابان‌های جنوبی تهران بازداشت شد. در مدت بازداشت در زندان کهریزک یکی از کلیه‌های بیمارش را از دست داد و به دلیل همین بیماری به زندان اوین منتقل شد. درمان او بعد از آزادی قطع شده است چون تحت پوشش بیمه نیست. او مرگ 8 نفر در زندان سوله را تائید می‌کند و درباره زندان کهریزک می‌گوید: " این زندان سابقا برای نگهداری اسرای عراقی استفاده می‌شد. آب لوله‌کشی ندارد و روزهای اول آب را با تانکر گازوئیل می‌آوردند که بوی گازوئیل می‌داد و قابل آشامیدن نبود. سهم غذای همه ما یک سیب زمینی و یک چهارم نان لواش خشک بود. در مدتی که من بازداشت بودم و داغ ترین روزهای فصل هم بود لوله آب ترکید و آب نداشتیم. در آن روزها همه از کثافت و تشنگی رو به مرگ بودیم. آب چند روز درمیان قطع می شد و..."
این مرد 50 ساله تمام مدت بازداشت خود در کهریزک را با کتک گذرانده و دراین مدت پرونده‌اش هیچ روال قانونی و قضایی را طی نکرد تا نسبت به بیگناهی و وضعیت جسمی‌اش از خود دفاع کند.
او در باره شکنجه روزانه خود و دیگر متهمان در زندان سوله می‌گوید:" بازداشت همه ما با ضربات باتوم و گاه شلیک گلوله و فحاشی همراه بود. بعد از دستگیری ما را سوار مینی‌بوس کردند و به سوله فرستادند. ما را تک تک از مینی‌بوس پیاده می‌کردند و مجبور بودیم از یک تونل گوشتی عبور کنیم. این تونل را سربازهای نقابدار باتوم به دست درست کرده بودند و در مسیر عبور از آن ، با باتوم کتک می‌خوردیم. اکثر کسانی که در مدت بازداشت دچار شکستگی استخوان بودند حین عبور از همین تونل مصدوم شده بودند. این کتک زدن سربازها هر روز تکرار می شد. مثلا در شبانه روز هر فرد 2 بار حق استفاده از دستشویی را داشت که با کتک می رفت و با کتک برمی گشت. اگر بیش از 2 دقیقه هم می ماند کتک بیشتری می‌خورد. در این میان بیش از همه، کسانی که بدنشان خالکوبی داشت و یا کسانی که اسم شان سر زبانها بود کتک می‌خوردند. ولی به هر حال همه ما یک جیره دائم داشتیم که برای آن هیچ استثنایی قائل نبودند."
به گفته او کسانی که به هر دلیل شکنجه بیشتری می شدند، مجبور بودند هر ظهر با بدنهای لخت به مدت چند ساعت روی سنگهای داغ محوطه زندان بغلتند و در این مدت نیز از ضربات باتوم و لگد در امان نبودند. یکی از نکات قابل توجه این گفت و گو اشاره ای است که به بند نسوان زندان کهریزک شد. "م" می گوید زنی را در آنجا ندیده ولی زندانیان زیر 18 سال در این بند نگهداری می شوند. در حال حاضر دست کم 80 کودک در این بند نگهداری می شوند. او تعداد زندانیان سوله را حدود 600 نفر تخمین می زند و می‌گوید زیرزمین هایی با همین ظرفیت وجود دارد ولی نمی داند کسی در آنجا نگهداری می شود یا نه.
او می‌گوید: " همه روی موزائیک می‌خوابیدیم و پتوها پر از خون بود و بوی عفونت می داد. شرایط به قدری سخت و محیط آنقدر آلوده بود که بعضی از مامورها هم خسته شده بودند. ترس از شکنجه های بدتر اجازه خواب هم نمی‌داد. مثلا یک روز شنیدیم همه ناخن‌های "هانی کُرده" را کشیده‌اند. وضعیت بیگناه‌ها که تعدادشان کم نبود بدتر بود. چون بعضی ها مثل خود من حتی یک شب در کلانتری نبودیم و سابقه کیفری نداشتیم"
وقتی از او سوال می شود آیا اعتراضی به آن وضعیت کرده‌اند یا نه، می‌گوید:" با گذر از آن تونل باتوم، همان شب اول چند زخمی بدحال روی دستمان ماند که با اولین اعتراض‌ها همان بیچاره ها را بیشتر از ما زدند. می‌ترسیدیم لج کنند. ضمن اینکه جلوی چشم‌مان چند نفر مردند و اتفاقی نیافتاد. واقعا کابوسی بود که خود من هنوز آن را باور نکرده‌ام. حتی زندانیان سابقه دار هم می گفتند که نظیر این زندان را ندیده بودند".
در برگه آزادی این متهم از زندان اوین قید شده است که وی هیچ سابقه‌ای نداشته است. وقتی بعد از ازادی به شعبه 2 امنیت دادگاه انقلاب مراجعه کرده است تا علت ماه ها بازداشت خود را بداند از ساختمان دادگاه بیرون‌اش کرده اند. به نظر او هیچ یک از متهمان و اشرار واقعی پشیمان و تبیه نشده‌اند و از همه متهمان بارها شنیده است که امیدوارند اگر زنده بیرون رفتند انتقام سختی بگیرند و معنی "اوباش" بودن را به پلیس بفهمانند. او گفت و گوی خود را مصداق انتقام می‌داند و می گوید: من نمی‌توانم قمه‌کشی کنم، هیچ وقت هم کاری به این دولت و آن دولت نداشتم. رای دادم و برای یک لقمه نان جان کندم تا اینکه با این و سن و سال شدم زندانی اراذل و اوباش. شرمنده خانواده‌ام شدم. حالا حداقل دیده‌هایم را تعریف می‌کنم تا شاید آنها هم شرمنده شوند.
م.ل می گوید:" روز تولد حضرت زهرا، آمدند و ما را به صف کردند و گفتند می‌خواهیم از شما پذیرایی کنیم و سپس درحد مرگ کتک‌مان زدند. ابتدا ما را در حیاط به صف کردند و یکی یکی به میان جمع 20 نفره‌ی نقاب‌دارانی می بردند که آماده بودند برای ضرب و شتم ما، وقتی به این دایره‌ی نقاب‌دار وارد می‌شدی، کمتر از 1 دقیقه طول می‌کشید تا به هر آنچه کرده و نکرده‌ای اعتراف کنی، هیچ کس نبود که فریاد غلط کردم را زیر لگدها و باتوم های ماموران سر ندهد. او ادامه می دهد، حداقل 10 نفر را با چشم خود دیده است که بر اثر این ضرب و شتم ها و عدم رسیدگی پزشکی جان باخته‌اند. که از جمله این افراد، پسری حدود 30 ساله که کبدش ترکیده بود، و روی زمین پر از خون شده بود، و اطرافش پر از مگس و بوی تعفن بود. یکی از نگهبانان مرا صدا زد و از من خواست که روی جنازه‌اش آب بریزم، بعد هم او را لای پتویی پیچیدند و بردند."م.ل می گوید:" یکبار آمدند و 30 نفرمان را جدا کردند و گفتند می خواهیم به پرونده هایتان رسیدگی کنیم، بعد برگه های سفیدی را به ما دادند تا امضا کنیم و ما هم به ناچار آنها را امضا کردیم، سپس فهمیدیم که حکم اعداممان بوده است. آنهایی که بازداشت در کهریزک را تجربه کرده‌اند، هنوز هم از یِاداوری آنچه بر آنان گذشت، به هراس می‌افتند. و مرتب می گویند:"چرا کسی از آنجا بازدید نمی‌کند، هنوز هم هستند کسانی که در چنان شرایطی زندگی می‌کنند، پس مدافعان حقوق بشر کجا هستند. آنجا جهنم است، آنجا آخر دنیاست"
نگهداری متهمان در سوله کهریزک، در قفس‌هایی است که به آن قفس شیر می گویند، در هر قفس حدود 40-50 نفر نگهداری می‌شوند، بدون هیچ گونه امکانات بهداشتی. بطوری که نگهبانان برای فرار از بوی تعفن و آلودگی، ناچار به استفاده از ماسک می باشند. م.ل می‌گوید:" نگهبانان برای تحقیر زندانیان، هرازگاهی با تمسخر از ما می‌پرسیدند که هنوز هم شیر هستید، و ما در جواب می‌گفتیم که دیگر موش شده‌ایم، آزادمان کنید."کسانی که مطابق با لیست نیروی انتظامی به اعدام محکوم شده بودند، حداقل یکبار تا پای چوبه دار برده شدند. میثم لطفی، حسین عشرتی، هانی خواندار، حامد اکبری و .. کسانی هستند که اعدام مصنوعی را در طی این مدت تجربه نمودند.
با این حال اعتراضات گسترده فعالان حقوق بشر، منجر به این شد که دادگاه انقلاب بعد از اعدام تعدادی احکام اعدام خود در مورد تعدادی از بازداشت شدگان را به اجرا در نیاورد. افرادی که با قید وثیقه از زندان آزاد شدند، با تشکیل پرونده هایی در پایگاه امنیت، می بایست هفته ای یکبار خود را به مقر نیروی انتظامی معرفی کرده و امضا بدهند. این پرونده ها بر اساس میزان جرایم فرد، رنگ هایی چون قرمز، زرد و یا سبز دارد که افراد با پرونده‌ی قرمز، اعدامی‌هایی هستند که از زندان آزاد شده اند. یکی از بازداشت شدگان می‌گوید:" زمانی که هانی خواندار وحامد اکبری را از دادگاه انقلاب به زندان می‌بردند، آنها سرشان را از پنجره ماشین بیرون آوردند و فریاد می زدند:" مادرها فرزندانتان را نجات دهید، همه آنها دارند در کهریزک می‌میرند." و سپس با ضربات مشت و لگد ماموران ساکت شدند.با این حال پس از آزادی از زندان نیز، تعدادی از افراد یاد شده به بهانه‌های مختلف مورد اصابت گلوله قرار گرفته و جان باخته‌اند و در این میان، خانواده های این افراد وادار به سکوت شده‌اند.
دراین زمان طرح جدید نیروی انتظامی اعلام شد در این طرح مشخص شد که علاوه بر این ارگان، نیروهای بسیج نیز می‌توانند وارد عمل شده و اقدام به برخورد با شهروندان نمایند. تعدادی از خانواده‌ها می‌گویند، که نسبت به این طرح بسیار مضطربند، چرا که نگرانند، این نیروها به تعمد گزارش‌های خلاف واقع در مورد فرزندانشان به مقامات امنیتی بدهند و در آن صورت، می‌بایست دوباره شاهد بازداشت‌های غیرقانونی باشیم. این گمانه ها زمانی قوت می‌گیرد، که بازداشت‌شدگان در مراجعات هفتگی خود به پلیس،گزارش‌هایی را در پرونده خود می‌بینند، که از سوی نیروهای بسیج محلی به پایگاه امنیت ارسال شده است. این گزارش‌های غیرواقعی، در طی هفته‌های گذشته موجبات بازداشت 48 ساعته شماری از افراد موسوم به ارذل واوباش را فراهم آورد."(9 )
کم کم این مرحله از ماجرای کهریزک از صفحه رسانه‌ها محو شد و به فراموشی سپرده شد. انگار این خاصیت رسانه‌های عمومی در عصر نولیبرالیسم است که در آن ماجراها و اتفاقات پیگیری نمی‌شود و به راحتی از دستور کار خارج می‌شوند. این فراموشی درحالی اتفاق افتاد که همچنان شکنجه و آزارهای غیرانسانی با زندانیان کهریزک ادامه یافت تا تیر ومرداد 88.
ماجرای کهریزک در سال 88:
آنچه در روزهای بعد از انتخابات در کهریزک گذشت ادامه‌ی همان ماجرا در ابعادی وسیع‌تر بود. و تنها پس از خبر کشته شدنمحسن روح‌الامینی،‌ زیر شکنجه دراین بازداشتگاه‌ ، و تصمیم مجلس مبنی بر بازدید از زندان‌ها، بازداشتگاه کهریزک در تاریخ ۶ مرداد ۱۳۸۸ تعطیل شد. سازمان زندان‌ها که بر حسب قانون باید متولی زندان‌ها باشد، آنجا را فاقد استاندارداولیه نگهداری متهمان یا محکومان دانسته و هیچ نهادی سرپرستی آن را به عهده نگرفت.
گفته شد برخی از کسانی که به اسم اراذل و اوباش دستگیر و در بازداشتگاهکهریزک یا سایر زندان‌ها نگهداری و بعدها آزاد شده‌اند، در همان بازداشتگاه کهریزک و جاهای دیگر مشغول نگهبانی و نگهداری افرادی هستند که اخیراًبازداشت شده‌اند. شایعاتی وجود دارد که فرماندهان ارشد، حدود ۱۵۰ نفر از به قول خودشان اراذل و اوباش را جهت مبارزه با به گفته آنها اغتشاشات ،سازمان‌دهی کرده‌اند. آقای بهشتی نیز این مطلب را تایید نمودند.
اینها همان کسانی هستند که چندی قبل خود این شرایط وحشتناک را تجربه کرده بودند. قربانیانی که در جامعه دچار انواع آسیب‌های اجتماعی شده و پس از آن در زندانهایی شبیه کهریزک باقیمانده سلامت روحی و روانی‌شان را از دست داده بودند. این مساله مورد تایید کسانی است که در سال‌های قبل با مساله کهریزک آشنا بوده اند و از نزدیک زندانیان آنجا را دیده اند و یا خود آنجا را تجربه کرده اند. مادر میثم لطفی در سال 86 در این باره چنین گفت:" بچه هایی که از این دوره بازداشت، آزاد شده‌اند، کسانی که کهریزک را دیده اند، هیچ کدام حالات عادی یک انسان را ندارند. همه ی آنان دچار اختلالات شدید روحی و روانی شده اند. آنها همگی دیوانه شده اند و حالا از سایه خود نیز می ترسند." مادرهانی خواندار نیز گفت:" نمی‌دانم، وقتی پسرم پس از این مدت فشار و شکنجه از زندان آزاد شود، چگونه توان بازگشت به اجتماع را دارد، نمی دانم او دیگر می تواند انسان باشد یا نه؟!" اگراین اقدام با گفته های فرماندهان در مورد اهداف طرح و...در ابتدای شروع طرح امنیت اجتماعی در ابتدای گزارش مقایسه شود، مفهوم "امنیت اجتماعی" نیروی انتظامی کاملا آشکار می‌شود.
در این دوره نیز شکنجه ورفتارهای غیرانسانی شبیه آنچیزهایی است که قبلا نیز افشا شده بود. و می توان نتیجه گرفت که روال عادی این گونه زندان هاست. تنها به ذکر برخی از گزارشها اکتفا می کنیم:
" شکنجه کردن و زدن ضربات که معمولان سر و صورت زندانی و نقاط حساس بدن او را هدف قرار می‌دادند . شکنجه گران با استفاده از ابزارهای شکنجه مانند باتون، لوله های فلزي،نبشی وشلاق شکنجه می‌کردند و بيشتر به سر زندانی می‌کوبيدند .شکنجه گران در مواردی بر روی زندانيان آب گرم می‌ريختند که يکی از موارد شکنجه عادی آنها است.
آنها همچنين حکم مرگ افراد را داشتند و خود می‌توانستند تصميم بگيرند و به اجرا در بياورند. البته مرگ در زير شکنجه های سبعانه و قرون وسطائی صورت می گرفت و مرگ اکثر جان باختگان بصورت تصادفی نبوده بلکه با طرح،تشخيص و تصميم قبلی صورت می گرفت. در زير شکنجه های طاقت‌فرسا و غيرانسانی که بطور سيستماتيک و عليه تمامی زندانيان صورت می‌گرفت. آنها قربانيان خود را انتخاب می‌کردند و در زير شکنجه به قتل می رساندند. بنابه گفتۀ شاهدين تقريبا در هر 24 ساعت 2 ال 3 نفر را به قتل می‌رساندند که در مجموع کسانی که به قتل رسانده شدند در حدود 15 الی 20 نفر می‌باشند پيکر آنها را لای پتو می‌پيچاندند و در وانتی قرار می‌دادند و به سردخانه کهريزک تحويل می‌دادند.
شرایط به حدی وحشتناک بوده که تعدادی از بازداشتیان وقتی از آنجا بیرون آمدند و واردانفرادی‌های اوین شدند، آن را در مقایسه با سوله‌های کهریزک بهشت می‌دانستند.
در گزارش یکی از دستگیر شدگان روز 18 تیر چنین آمده است:"...درهمانجا و حین دستگیری ما را به شدت کتک زدند. یعنی درحالی که نمی‌توانستیم حرکت چندان زیادی را انجام دهیم(به دلیل گازگرفتگی) ... فکرمی‌کنم ساعت 4 صبح بود که برای انتقال به جایی که بعدا فهمیدیم کهریزک است، ما راحرکت دادند. دست و پاهایمان را زنجیر زدند، چشم‌هایمان را بستند وسوار اتوبوس کردند. وقتی رسیدیم اول از همه همگی ما را کتک مفصلی زدند. دوباره ساعت 6صبح بود که 13 الی 14 نفر ریختند سر ما و با فحاشی‌های بسیار رکیک ما را به باد کتک گرفتند. همه را با باتوم های شوک آور زدند. بعد لختمان کردند و به روی‌مان آب پاشیدند و با کابل وزنجیر به ما یورش آوردند. آن موقع اغلب ما به دلیل بی‌خوابی و دردهای بدنی عملا بی‌جان شده بودیم و رمقی برایمان نمانده بود. با این برخوردها درمحوطه کهریزک توان بلند شدن هم نداشتیم. بی دلیل. فحش می دادند ومی‌گفتند منافق، آشغال و هزاران فحش دیگر که گفتنی نیست.ولی ازنگاه های غضب آلود و برخوردهای خشن شان معلوم بود که یا حسابی پول می‌گیرند و یا اینکه شستشوی مغزی شده اند و یا هردوی اینها.
نزدیک 48ساعت چیزی به ما ندادند. بعد از آن فقط نان دادند. نان لواش بیات چند روز مانده. از همه سخت تر این بود که آب نداشتیم. آب را اززیر در می ریختند روی کف کانتینر تا لیس بزنیم. ما هم قسمتی را آماده کردیم تا آب در آنجا جمع بشود. جایی که کمتر جای پا روی آن وجود داشت. اما همان جا هم روز بعد آلوده تر شد و موقع کتک زدن بعدی، به کثافت کشیده شد. گاهی اوقات به اصطلاح شیر هم می دادند که درآن کلی آب ریخته بودند. گاهی وقت ها هم سیب زمینی می دادند. از این صبح تا صبح بعد در این به اصطلاح سلول‌های کثیف بودیم. جا انقدر تنگ بود که تکان نمی‌توانستیم بخوریم، آن هم در حالیکه همه خونین ومالین بودیم. بسیاری را برای ساعات طولانی آویزان کرده بودند. خیلی ها را فقط کتک می‌زدند واین بهترین قسمت بود. عده ای را درانفرادی ها نگه می داشتند. دست وپای خیلی ها را درقیر داغ می سوزاندند. دندان خیلی ها در این مدت شکسته شد. بیشتر کسانی که به کهریزک رفته اند دندان سالم ندارند. کم سن وسال‌ها را برای اعدام به پای چوبه دارمی بردند، طناب را دور گردن آنها می انداختند ودوباره پائین می آوردند. بچه‌ها می‌مردند و زنده می‌شدند اما آنها در همان حال هم کتک می‌زدند وفحش‌های ناموسی بسیار زشتی می‌دادند. زندانیانی که قوی تر بودند از همان اندک غذا هم محروم بودند و بیشتر وقت در کانتینر می ماندند آن هم در حالیکه موش های زیادی را درسوله ها رها کرده بودند و…متاسفانه بدترین قسمت شکنجه ها همین بود. کسانی را که آرام تر و جوان‌تر بودند مورد تجاوز قرار می‌دادند. ما مرتب فریادهای این بچه ها را می‌شنیدیم. 3 نفر از هم سلولی‌های من برایشان پیش آمد. هرسه زیر 22 سال داشتند. اینها را روزی یک بار(برای تجاوز) می‌بردند. البته پس از آن آمپول هایی به آنها تزریق می‌کردند که(به خواب رفته) استراحت کنند! "
در نامه‌ی اقای کروبی به هاشمی نیز این مساله تایید شده است:"عده‌اي از افراد بازداشت‌شده مطرح نموده‌اند كه برخي افراد با دختران بازداشتي با شدتي تجاوز نموده‌اند كه منجر به ايجاد جراحات و پارگي در سيستم تناسلي آنان گرديده است. ازسوي ديگر افرادي به پسرهاي جوان زنداني با حالتي وحشيانه تجاوز كرده‌اند به طوري‌كه برخي دچار افسردگي و مشكلات جدي روحي و جسمي گرديده‌اند و در كنج خانه‌هاي خودخزيده‌اند."
اما بازداشتگاه‌هایی وجود دارد که نامی از افرادی که در آن هستند به هیچ جا اعلام نشده است به طور مثال می‌توان به بازداشتگاه پاسارگاد در جنوب غربی تهران و بازداشتگاه علی‌آباد اشاره کرد. این بازداشتگاه‌ها در اختیار نهادهای نظامی هستند و هیچ نشانی از افرادی که در آنجا نگهداری می‌شوند، در دست نیست. رضا یکی از افرادی است که در یکی از این بازداشتگاه ها بوده و در این باره می‌گوید: «من جزو گروهی بودم که ساعت سه نیمه شب چشمانمان را بستند، سوار اتوبوس کردند، سرمان را زیر صندلی گذاشتند و به دروغ به ما گفتند شما را می‌بریم کهریزک. می‌دانم از میدان انقلاب تا کهریزک چقدر راه است، اما ما را جایی بردند که به طور قطع کهریزک نبود و من نمی‌دانم چرا دروغ می‌گفتند. خدا شاهد است داخل یک حیاط آسفالت زیر آفتاب داغ، جوانانی که در تجمعات بازداشت شده بودند و به شدت کتک خورده بودند، با بدن‌های کاملاً زخمی و لخت روی آسفالت برای یک قطره آب التماسمی‌کردند در حالی که فاصله شیر آب با اینها بیشتر از ۱۰ متر نبود، اما اجازهنمی‌دادند حتی یک قطره آب بخورند. اینها را با زخم ناشی از سوختگی روی آسفالت داغمی‌خواباندند.."...
و بعد از این همه افشاگری و اعمال غیرانسانی گزارش بازرسی ناجا از تعطیلی بازداشتگاه کهریزک منتشر شد: در این گزارش چنین آمده است:"...به دستور سردار فرمانده نيروي انتظامي تيم ويژه‌اي توسط بازرسي كل ناجا به صورت همزمان مسوول پيگيري موضوع شد كه گزارش بررسي‌ها و اقدامات اوليه به شرح ذيل به اطلاع عموم مي‌رسد:
1- بازداشت‌گاه كهريزك براي نگهداري موقت و تاديب اراذل و اوباش دستگير شده در طرح ارتقاء امنيت اجتماعي و با شرايط زيستي سختگيرانه ايجاد و توسط ناجا اداره مي‌شد.
2- تعدادي از دستگيرشدگان اغتشاشات 18 تير به زندان اوين اعزام مي‌شوند، ولي به جهت محدود پذيرش، تعدادي از آنها به صورت موقت به بازداشت‌گاه كهريزگ منتقل مي‌شوند كه با توجه به شرايط يادشده اصولا اعزام بازداشتي‌ها به اين بازداشت‌گاه‌ها صحيح نبوده است. 3- محدوديت پذيرش بازداشت‌گاه و اضافه شدن دستگيرشدگان 18 تير باعث تراكم جمعيت دربند بازداشتي‌ها شده و شرايط نامساعد زيستي و بهداشتي موجبات آزار و اذيت آنان را فراهم مي‌آورد.
4- برابر بررسي‌هاي به عمل آمده و مصاحبه با بازداشت‌شدگان و مطلعان، سهل‌انگاري و تخلف تعدادي از مسوولان، ماموران و كاركنان بازداشت‌گاه كهريزك و رده‌هاي نظارتي محرز مي‌باشد؛ لذا ضمن تشكيل و تكميل پرونده پرونده جهت ارسال به مراجع قضايي براي افراد فوق اقدامات تنبيهي درون‌سازماني به شرح ذيل اعمال گرديد: - عزل و تنبيه مسوولان بازداشت‌گاه به دليل پذيرش بازداشت‌شدگان بيش از ظرفيت بازداشت‌گاه، عدم انعكاس محدوديت‌ها و مشكلات به سلسله مراتب، بي‌توجهي و عدم نظارت و كنترل بر زيرمجموعه و عدم توجه به تدابير ابلاغ در خصوص نحوه‌ي نگهداري و مراقبت از بازداشت‌شدگان.
- عزل و تنبيه دو تن از مسوولاني كه در انجام وظايف نظارتي و كنترلي كوتاهي و سهل‌انگاري داشته‌اند.
- برخورد و تنبيه دو تن از افسران نگهبان وقت به دليل اقدام خودسرانه در تنبيه بدني بازداشت‌شدگان.
- تنبيه انضباطي تعدادي ديگري از مسوولان و ماموراني كه به صورت مستقيم و غيرمستقيم در ايجاد شرايط به وجود آمده نقش داشته‌اند.
نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران با وجود تمام فتنه‌آفريني‌هاي تحريك‌كنندگان و اغتشاشگران ضمن متوجه دانستن تمام مسووليت پيامدهاي تحريك‌ها و بي‌قانوني‌هاي صورت گرفته به آنان، اعتقاد راسخ بر اين دارد كه تحت هيچ شرايطي حقوق مردم نبايستي توسط ماموران ناجا كه داعيه‌دار قانونگرايي است مورد نقض قرار گيرد و با اندك موارد و مصاديق آن برخورد مي‌نمايد.
در پايان لازم به ذكر است كه موارد فوق نتايج اقدامات اوليه بازرسي كل ناجا مي‌باشد و نتايج اقدامات تكميلي متعاقبا به اطلاع عموم خواهد رسيد.
اداره‌ي كل اطلاع‌رساني و ارتباطات معاونت اجتماعي ناجا
در تاریخ 15 مرداد نیز فرمانده نیروی انتظامی گفت: در این بازداشتگاه و اتفاقات آن من هم تقصیر دارم و نمی‌خواهم از زیر بار مسئولیت این موضوع شانه خالی کنم هرچند از قبل دستوراتی را در خصوص عدم بازداشت دانشجویان در این مکان و برخورد فیزیکی با آنها صادر کرده بودند.
وي گفت: پس از بررسي شرايط در بازداشتگاه كهريزك مدير بازداشتگاه بازداشت و سپس عزل شد و دو نفر از مسئولان حفاظتي و نظارتي اين بازداشتگاه نيز بركنار شدند. احمدي مقدم افزود: بازداشتگاه كهريزك ويژه نگهداري مجرمان خطرناك و اراذل و اوباش بود. وی در ادامه تصريح كرد: كشته‌شدگان در اين بازداشتگاه بر اثر ضرب و جرح فوت نكرده‌اند بلكه بر اثر يك بيماري ويروسي جان باخته‌اند. (10)ایشان مشابه این سخنان را در سال 86 نیز مطرح کردند. در آن زمان ایشان تصریح کردند که این رفتارها "تنها تخلف محسوب می‌شود و نه جرم".(به صفحه 2 همین گزارش مراجعه نمایید.)
با این سخنان وی تصریح می‌کند که این اعمال برای کسانی که اراذل و اوباش می‌نامند اشکالی ندارد و تنها دستور صادر کرده که دانشجویان را به اینجا نیاورند. با این سخنان این موضوع که مثلا چرا همین رفتارها با دانشجویان در زیرزمین وزارت کشور نیز انجام شده است.
این نوع اطلاع‌رسانی واین نوع برخورد وتنها تعطیلی ظاهری بازداشتگاه و تضاد آن با واقعیت ،آنچنان با خواسته‌ی مردم متضاد است که اعتراضات بسیاری را به دنبال داشت. حتا بخشی از مجلسیان نیز سکوت نکردند.
رییس کمیته سیاسی فراکسیون خط امام مجلس گفت:«به نظر می‌رسد بازداشتگاه کهریزک یک لکه ننگی به دامن قضایی جمهوری اسلامی بود که آثار آن تا سالیان سال پاک نخواهد شد ، جمشید انصاری در گفتگو با پارلمان‌نیوزادامه داد:«با آزادی برخی از بازداشتی‌های کهریزک و پخش شدن ابعاد فاجعه مشخص شده که اتفاقاتی که در این بازداشتگاه رخ داده، بسیار فراتر از آنچه که تصور می‌شده بوده است.». علی مطهری نماینده تهران در مجلس نیز گفت که مهم تر از بستن این بازداشتگاه پیگردعوامل شکنجه‌است.آیت الله منتظریتعطیلی این بازداشتگاه را اغفال مردم دانست و گفت نمی‌توان باتعطیلی یک بازداشتگاه، «تمام گناه را به گردن یک ساختمان» انداخت.
با صدور دستور تعطیلی بازداشتگاه یا همان سوله کهریزک، معلوم نیست تکلیف بازداشتگاه‌های بی‌نام و نشان دیگری که وجود دارند، چه خواهد شد؟ آیا مشخص خواهد شد که چرا و با مجوز چه کسانی زیرزمین وزارت کشور به عنوان زندان استفاده شده و یا می شود؟ چه بر سر زندانیان در زندان‌های قزل حصار، رجایی شهر و یا زندان های شهرستان‌ها آمده و می‌آید؟ وضعیت بازداشتگاههایی مانند پاسارگارد و ... چه خواهد شد؟ و همچنین بازداشتگاه‌های بی نام و نشانی که برخی از بازداشت‌شدگان اخیر روزهای بسیار دشواری را در آنجا سپری کرده‌اند و هنوز هم شرایطشان تغییری نکرده است. بازداشتگاه‌هایی که در آنها هیچ قانونی حاکم نیست و در نحوه برخورد با متهمان تشابهاتی میان این بازداشتگاه‌ها با بازداشتگاه تعطیل شده کهریزک وجود دارد.
چه کسی یا کسانی باید بر نحوه ی انجام کار این زندان ها و نحوه ی رفتار با زندانیان نظارت داشته باشد؟ آیا بازهم باید منتظر بود تا فرزندان یکی از نزدیکان حاکمان در آن جان بسپارد تا اقدام به تعطیلی آنها صورت گیرد؟ آنچه مشخص است این رفتارهای غیر انسانی ، شکنجه ، اعتراف گیری و ... در تمام سالهای حکومت جمهوری اسلامی در زندانها انجام شده و می شود. خشن ترین و بی رحمانه ترین این شکنجه ها را در دهه ی 60 و برای جمعیت بسیاری از جوانان این مملکت شاهد بودیم. و بسیاری از کسانی که امروز خود و فرزندانشان قربانیان آن گشته‌اند، در سالهای قبل یا این رفتارها را تایید می‌کردند یا در آن مشارکت داشتند و یا اینکه حداقل سکوت کرده بودند. این فرصت تاریخی نادری است برای اینان تا در کنار مردم زجرهایی را تجربه کنند که در تمام این سالها فرزندان مردم را به بهانه‌های مختلف قربانی کرده است تا رفتار انسانی را برای تمام انسان‌ها درتمام شرایط بخواهند نه فقط برای دوستان وفرزندان و نزدیکان خودشان.
اما نکته اصلی که نباید فراموش شود این است که جان تمام فرزندان مردم در تمام بازداشت‌گاه‌های مخفی و آشکار در خطر است. خواسته دائمی مردم در تمام این سال‌ها افشای نام آمران، عاملان این رفتارهای غیرانسانی و محاکمه‌ی علنی آنها و انحلال تمام نهادهای سرکوب بوده است و اکنون نیز عزم خود را برای رسیدن به آن جزم کرده‌اند.
برای نجات جان همه‌ی آنان تلاش خود را دو چندان کنیم.
جمعی از فعالین اجتماعی و کارگری
منابع
1- یادآوری می کنیم که تمام تاکیدات از تهیه کنندگان گزارش است.
2- گزارش فعالين حقوق بشر ودمکراسی در ايران 15 مرداد 1388 برابر با 6 اگوست 2009)
3- شکنجه دسته جمعی، منظم و هرروزه بازداشت شدگان کمپ کهریزک. فعالانحقوق بشر ایران (در تاریخ ۴ تیر ۱۳۸۸)
5- ایران نیوز
6- 5 خرداد 86 آفتاب
7- kahrizak (گزارش کامل وضعیت زندانیان طرح امنیت اجتماعی در ارتباط با سوله کهریزک) - مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران - فایلPDF
8- شهرزاد نیوز
9- (کمیته دانشجویی گزارشگران حقوق بشر) http://www.schrr.net/
10- ایلنا- 1388/5/18 - 13:24:53 -کد خبر :

نگاهی به سابقه‌ی چندتن از رهبران کودتای ۲۲ خرداد

ایرج مصداقی


در حالیکه انتشار اسامی کشته شدگان در اثر شکنجه به وسیله‌ی مأموران حکومت کودتا موجی از خشم و نفرت را در داخل و خارج از کشور برانگیخته، خامنه ای دست به مردم‌فریبی زده و دستور تعطیلی بازداشتگاه کهریزک را که این روزها به کشتارگاه‌ جوانان تبدیل شده داده است. جلیلی نماینده خامنه‌ای علت این دستور را نداشتن استانداردهای لازم ذکر کرده است و احمدی مقدم وعده که بازداشتگاه استانداردی به جای آن بسازند. گویا اعمال و رفتار مأموران حکومت کودتا در دوماه گذشته و یا بهتر است بگویم در سی سال گذشته از استاندارد لازم برخوردار بوده است یا خامنه‌ای دارای استانداردهای لازم برای حکومت کردن بر کشوری چون ایران است!

فرمان خامنه‌ای برای بستن کهریزک بیش از هر چیز نقش و دخالت مستقیم او در جنایات اخیر را برملا می‌کند.

حمیدرضا جلایی پور که سه برادرش در جنگ با عراق کشته شده‌اند در ارتباط با دستگیری فرزندش محمدرضا که هنگام عزیمت به انگلستان در فرودگاه دستگیر شد می‌گوید:

«بنده از تمامی مراجع و کانال‌های ممکن غیر از رهبری در مورد وضعیت محمدرضا پرس‌و‌جو و پیگیری کردم، اما هیچ کس حاضر به پاسخگویی نیست و مسئولیتی در مورد این بازداشت‌ها به عهده نمی‌گیرد. یک گروه نامشخص که هیچ یک از دستگاههای امنیتی یا قضایی از آن اطلاعی ندارد، این وضعیت را ایجاد کرده و گویا پاسخگوی کسی در کشور نیست.»

حمید رضا جلایی به همه جا مراجعه کرده و درست به جایی که می‌بایستی مراجعه می‌کرد و سررشته‌ی همه امور را در دست دارد مراجعه نکرده است. برای همین پاسخی هم دریافت نکرده است. «گروه‌ نامشخصی» که وی از آن یاد می‌کند کمیته‌ی مشترکی است که پس از کودتای ۲۲ خرداد راه‌اندازی شد.

دستگاه سرکوبی که جنایات اخیر را مرتکب شده زیر نظر مستقیم «بیت‌رهبری» اداره می‌شود و خامنه‌ای و فرزندش مجتبی فرامین‌شان را از طریق غلامحسین محمدی گلپایگانی و سید علی‌اصغر(صادق) ‌حجازی که به ترتیب رئیس و جانشین دفتر رهبری هستند به اطلاع کمیته مزبور می‌رسانند.

کمیته‌ مزبور تشکیل شده است از وزارت اطلاعات، اطلاعات سپاه پاسداران، اطلاعات ناجا و بسیج. این کمیته پس از کودتای ۲۲ خرداد تحت نام «پلیس امنیت» کار می‌کند و دستورات آن توسط سعید مرتضوی اجرا می‌شود. (۱) روزنامه‌های جوان، کیهان، وطن‌امروز و خبرگزاری فارس و سایت‌های جهان نیوز، رجا نیوز و ... ارگان‌های تبلیغاتی این نهاد هستند.

در این نوشته به صورت اجمالی توضیحاتی در مورد چند تن از رهبران دستگاه سرکوب رژیم پس از کودتای ۲۲ خرداد می‌دهم:‌

سید مجتبی خامنه ای

سید مجتبی فرزند دوم خامنه ای و متولد سال 1348 است. برادر بزرگتر وی مصطفی، دو برادر کوچکترش محسن و میثم نام داشته و دو خواهرش نیز بشری و هدی نام دارند. برادران او به غیر از میثم معمم هستند.

سید مصطفی خامنه ای داماد آیت الله عزیز خوشوقت از روحانیون حامی احمدی نژاد است که نامش به عنوان یکی از صادرکنندگان فتوا برای قتل روشنفکران و مخالفان سیاسی در دهه ی 70 سرزبان ها افتاد. محسن خامنه ای داماد آیت الله خرازی است. همسر او خواهر صادق خرازی یکی از نزدیکان خاتمی و گرداننده ی لابی رژیم در خارج از کشور است.

میثم کوچکترین فرزند خانواده تا کنون معمم نشده و مجرد است. بشری عروس محمدی گلپایگانی رئیس دفتر خامنه ای است.

مجتبی در اواخر جنگ و پس از کسب دیپلم دبیرستان مدت کوتاهی همراه با مهدی رفسنجانی به جبهه های جنگ در شمال غرب کشور رفت تا سابقه ی حضور در جبهه جنگ هم داشته باشند. رفسنجانی و خامنه ای دو نفری بودند که خواهان ادامه جنگ بودند و عدم حضور فرزندانشان در جبهه باعث مخالفت هایی در درون نظام می شد. مهدی رفسنجانی و مجتبی خامنه ای هر دو در عملیات «مرصاد» علیه مجاهدین نیز شرکت داشتند.

بر اساس سیاست خامنه ای تا سال 84 فرزندانش در محافل رسمی و عمومی ظاهر نشده بودند اما نقش مستقیم مجتبی در به قدرت رساندن احمدی نژاد در سال 84 باعث شد تا این خانواده از پرده بیرون بیایند. تا پیش از انتخابات نهمین دوره ریاست جمهوری صحبتی از مجتبی در محافل عمومی نشده بود و به خاطر اختناق موجود در کشور عکسی نیز از وی و دیگر فرزندان خامنه ای در اختیار نبود.

مجتبی در کمپین انتخاباتی قالیباف و احمدی نژاد فعال بود و در روزهای آخر حمایت خود از احمدی نژاد را علنی کرد. کروبی در نامه ای که در 29 خرداد 84 به خامنه ای نوشت روی نقش مجتبی در انتخابات دست گذاشت. پیشتر ناطق نوری از وی بصورت علنی گله کرده بود.

مجتبی درس آموخته محفل مصباح یزدی است و از آیت الله مجتهدی تهرانی و خرازی نیز به عنوان اساتید او نام برده می شود. وی ارتباطات نزدیکی با فرماندهان نظامی و انتظامی دارد و در اداره بیت رهبری و عزل و نصب ها دخالت مستقیم دارد. در واقع خامنه ای با سپردن مسئولیت های مختلف به مجتبی او را آماده جانشنی خود می کند.

سید مجتبی خامنه ای در سال 78 با دختر دکتر غلامعلی حدادعادل ازدواج کرد و همین ازدواج باعث شد که حداد عادل پله های ترقی را به سرعت طی کند و با دوپینگ شورای نگهبان به مجلس ششم راه یابد و در مجلس هفتم با حمایت بیت رهبری به ریاست مجلس دست یابد.

سید علی اصغر حجازی

علی اصغر حجازی پس از انقلاب کار خود را به عنوان سرپرست «هیأت بازرسی ادارات در تخلف از فرمان امام» در سال ۵۹ آغاز کرد. وی در سرکشی به ادارات و مراکز دولتی به توطئه چینی و پرونده سازی علیه زنان و مسئله حجاب می‌پرداخت. وی پس از راه‌اندازی وزارت اطلاعات به این وزارتخانه منتقل شد و پس از مدتی معاونت ضد جاسوسی وزارت اطلاعات را به عهده گرفت. گفته می‌شود مدتی سعید امامی نیز در همین بخش با او کار می‌کرد. بعد از انتخاب خامنه‌‌ای به عنوان رهبر انقلاب وی به همراه بخشی از کارگزاران وزارت اطلاعات به بیت رهبری انتقال یافت تا وی را که از کوچکترین صلاحیتی برای تصدی چنین پستی برخوردار نبود برای تسلط بر کشور و ساکت کردن رقبا یاری رسانند. حجازی به خاطر تجربه‌ای که داشت ریاست بخش اطلاعات و امنیت دفتر را و شاهرگ حیاتی آن را عهده دار شد. وی در دوران خاتمی سازمان اطلاعات موازی را اداره می‌کرد و حمله به بیت آیت الله منتظری و حصر ایشان زیر نظر او انجام گرفت. حجازی از روابط نزدیکی با مجتبی خامنه‌ای برخوردار است. وی در روزهای اخیر به نیابت از سوی خامنه‌ای فرمان جمع‌آوری امضا از میان طلاب و فضلای قم علیه رفسنجانی را صادر کرد. وی همچنین به اشاره خامنه ای پشت جمع‌آوری امضا علیه رفسنجانی در مجلس خبرگان رهبری است. حجازی و گلپایگانی در یک تقسیم کار هدایت روابط علنی دفتر خامنه ای را به محمدی گلپایگانی سپرده و بخش غیرعلنی و نامحسوس بیت رهبری را حجازی اداره می کند. در روزهای پس از کودتا نقش حجازی در اداره امور مربوط به کودتا مهم تر از محمدی گلپایگانی است.

غلامحسین محمدی گلپایگانی

وی کار خود را از ارتش شروع کرد و در بهار ۵۸ سمت نمایندگی خمینی در پایگاه هشتم شکاری اصفهان را یافت و پس از مدتی به تهران منتقل شد اما همچنان در عقیدتی سیاسی نیروی هوایی به فعالیت پرداخت. احتمالاً سابقه‌‌ی آشنایی او با خامنه‌ای به همین دوران بر می‌گردد که خامنه‌ای در وزارت دفاع و نیروهای مسلح از سوی خمینی و شورای انقلاب مأموریت داشت. محمدی گلپایگانی در سال‌های آغازین دهه‌ی سیاه ۶۰ در دادگاه انقلاب ارتش به همکاری با محمدی‌ری‌شهری مشغول شد. این دو در دوران طلبگی در مدرسه آیت‌الله گلپایگانی در قم دوست و همدرس بودند. ری‌شهری در مصاحبه با کیهان فرهنگی خرداد 1383 می‌گوید: « من در اولین سفر تبلیغی‏ام همراه با آقای محمدی گلپایگانی بودم». هنگام تصدی وزارت اطلاعات توسط ری شهری وی دوست دوران طلبگی اش را نیز به وزارت اطلاعات منتقل کرد. از این‌جا بود محمدی گلپایگانی پله‌های ترقی را به سرعت پیمود. وی همراه با علی‌اصغر حجازی در سازماندهی وزارت اطلاعات مشارکت داشت و در جریان کشتار سال ۶۷ او و حجازی معاونت‌های وزارت اطلاعات را به عهده داشتند. پس از انتخاب خامنه‌ای رهبری نظام او با ترک وزارت اطلاعات به بیت‌رهبری انتقال یافت و در میان کاندیداهای بسیاری از جمله ناطق نوری و عبد‌الله نوری و ... ریاست دفتر او را به‌عهده گرفت. بشری‌السادات دختر بزرگ خامنه‌‌ای عروس محمدی گلپایگانی است. از این طریق پیوند خامنه‌ای و محمدی‌گلپایگانی مستحکم‌تر شده است.

حسین طائب

حسین طائب (میثم) متولد ۱۳۴۲ تهران است. وی همچون مجتبی ذوالنور متعلق به نسل جدید رژیم است و خامنه‌ای تلاش می‌کند آن‌ها را در نهاد‌های رژیم به قدرت برساند تا زمینه‌ی لازم برای ارتقای فرزندش مجتبی فراهم آید. حسین طائب، پس از تصدی مسئولیت‌های مختلفی چون معاون فرهنگی ستاد مشترك و فرمانده دانشكده فرهنگی دانشگاه امام حسین(ع) سپاه، به عنوان فرمانده نیروی مقاومت بسیج منصوب شد.


وی به نقل از منابع رژیم پس از طی دوران تحصیلی ابتدایی و متوسطه در مدارس محله 17 شهریور تهران، به جرگه طلبگی پیوست و دروس حوزوی را در حوزه‌های علمیه تهران، قم و مشهد ادامه داد. وی یکی از شاگردان خامنه‌ای است. طائب در سال 1361 به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و فعالیت خود را از سپاه منطقه 10 تهران آغاز كرد. وی همچنین دارای مسئولیت های متعددی در سپاه استانهای قم و خراسان رضوی بود.
وی مدتی معاون هماهنگ‌كننده دفتر خامنه‌‌ای و همچنین مدت بیش از سه سال معاون فرهنگی ستاد مشترك سپاه و نیز فرمانده دانشكده فرهنگی دانشگاه امام حسین(ع) بود.

طائب یکی از جنایتکارانی است که در وزارت اطلاعات رژیم مشغول به کار بود و پس از افشای قتل‌های زنجیره‌ای پاییز ۷۷ از وزارت اطلاعات پاکسازی شد و بلافاصله در بیت‌رهبری به عنوان معاون همگاهنگ‌ کننده مشغول به کار شد.

طائب پس از انتخاب جعفری به فرماندهی سپاه به جانشینی فرماندهی بسیج رسید و در پی تغییر و تحولات گسترده در سپاه پاسداران در سال ۱۳۸۷ ارتقای مقام یافت و به فرماندهی بسیج و معاونت فرماندهی کل سپاه پاسداران انتخاب شد.

حسن فیروز آبادی از نزدیکان خامنه‌ای و رئیس ستاد كل نیروهای مسلح در بیست سال گذشته و تنها فرمانده نظامی که تغییر نکرده در ‏مراسم معرفی فرماندهان نیروی زمینی، بسیج و قرار گاه ثارالله سپاه پاسداران گفت : «حسین طائب فرمانده جدید نیروی مقاومت بسیج بهترین ‎ ‎گزینه‌ای است كه ‏می‌تواند بسیج مدنظر فرمانده كل قوا را سازماندهی و آماده ‎ ‎كند.»

نقش بسیج سپاه پاسداران در سرکوبی روزهای اخیر نشانگر اهدافی است که خامنه‌ای بر دوش این نیرو گذاشته است.

به دنبال تغییرات ساختاری در سپاه پاسداران، جعفری و طائب از تشکیل «گروه های رزمی ‏کربلا» خبر دادند.

پیش از این در اوایل دهه هفتاد و پس از خیزش مردم در مشهد، قزوین، اسلام‌شهر و شیراز، بسیج سپاه پاسداران مبادرت به تشکیل گردان‌های عاشورا و الزهرا کرد. هدف و ماموریت ‏اصلی تشکیل این گردان‌ها سرکوبی شورش و ناآرامی شهری بود.

در آذرماه ۸۶ پانزده هزار بسیجی از اعضای گردان های عاشورا و الزهرا در مقابل خامنه‌ای حاضر شدند و ‏بخش دیگری از بسیجیان برای اولین بار تحت عنوان «گروه های رزمی کربلا» به انجام مانور و رژه پرداختند.‏

تعداد این گروه های رزمی را فرمانده کل سپاه 30 هزار و حسین طائب 28 هزار ‏گروه عنوان کرد که در قالب 228 هزار هسته مقاومت تشکیل شده اند.‏

یک روز پس از اعلام موجودیت گروه های رزمی کربلا، جعفری فرمانده سپاه خبر داد "گردانهای عاشورا برای ‏دفاع از مناطق شهری و گروههای رزمی کربلا برای عملیاتهای ‎ ‎ویژه و نبردهای نامتقارن تشکیل شده اند.‏

تحولات روزهای گذشته به خوبی نشان داد که فرماندهان کودتا از اعضای گردان‌‌های عاشورا و گروه‌های رزمی کربلا در سرکوب داخلی استفاده کرده‌اند.

طائب که در دروغ‌گویی از خامنه‌ای و احمدی‌نژاد نسبت برده، ماه گذشته ابتدا منکر نقش بسیجیان و پلیس ضد شورش در ایجاد خرابکاری شد اما پس از انتشار گسترده فیلم‌ها و عکس‌هایی حاکی از نقش نیروهای رسمی در این خرابکاری‌ها در اینترنت وی در ادعایی مضحک مدعی شد: اغتشاشگران برای ایجاد خرابکاری، لباس بسیج و نیروی انتظامی را پوشیده بودند.

هدایت کمیته مشترک تشکیل شده پس از کودتا خرداد ۸۸ به عهده‌ی طائب است. وی تلاش می‌کند آن‌چه را که به دروغ مدعی بود با فشار و شکنجه از زندانیان اعتراف بگیرد.

گفته می‌شود وی یکی از کاندیداهای جدی وزارت اطلاعات در دولت بعدی احمدی‌نژاد است. موضوع پخش اعترافات تلویزیونی یکی از اختلافات او با محسنی اژه‌ای وزیر اطلاعات بود.

احمد سالک

احمد سالک، متولد ۱۳۲۵ در شهر اصفهان است. وی در دوران شاه مدت کوتاهی در زندان بود که سابقه‌ی خوبی هم نداشت. پس از پیروزی انقلاب در سال ۵۸ او به فرماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اصفهان رسید و پس از برکناری حجت‌ الاسلام امیر مجد اولین فرمانده بسیج مستضعفان، وی به فرماندهی این نهاد برگزیده شد. وی پس از آن به فرماندهی کمیته‌های انقلاب اسلامی رسید و سه دوره نماینده مجلس شورای اسلامی بود. سالک همچنین در وزارت خارجه رژیم ، مسئولیت ارتباط با نهضت هاى آزادیبخش را به عهده داشت و از این طریق در صدور بحران و تروریسم مستقیماً مشارکت داشت. وی به خاطر تجربیاتی که در این امر کسب کرده بود دهسال در دوران خمینی و خامنه‌ای نمایندگی ولی فقیه در سپاه قدس را به عهده داشت. سپاه قدس در بسط و توسعه‌‌ی تروریسم در خارج از کشور فعالیت می‌کند. سالک همچنین در دوران خامنه‌ای نزدیک به شش سال نمایندگی ولی فقیه در حفاظت اطلاعات سپاه پاسداران را عهده‌دار بود. در این دوران که با ریاست جمهوری خاتمی هم‌زمان بود، حفاظت اطلاعات سپاه پاسداران یکی از نهادی مرتبط با سازمان اطلاعات موازی بود که نقش مهمی در سرکوبی جنبش و نیروهای سیاسی به عهده داشت. وی یکی از دشمنان آیت‌الله منتظری است و در روزهای اخیر در بسیج طلبه‌های قم برای نوشتن نامه علیه رفسنجانی مشارکت مستقیم داشته است. سالک در دولت احمدی نژاد به دبیری هیات عالی گزینش رسید و پس از وقفه‌ای چند ساله طرح «گزینش مدیران» را از سر گرفت.

وی در خردادماه ۸۷ سخنگوی جامعه روحانیت مبارز شد. سالک همچنین معاونت فرهنگی مجمع جهانی اهل بیت یکی از ارگان‌های صدور بحران و تروریسم رژیم را عهده ‌دار است.

وی یکی از اعضای «هیأت نظارت بر انتخابات» دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری منتخب شورای نگهبان بود و تمامی تلاش خود را برای بیرون آوردن احمدی‌نژاد از صندوق به خرج داد. وی یکی از مدافعان تز توطئه‌ی «انقلاب مخملی» در سال‌های گذشته بود. کودتاچیان با طرح چنین ادعاهایی پیشاپیش تصمیم‌ خود برای کودتا به منظور جلوگیری از انتخاب کاندیدای جناح مقابل را گرفته بودند. گفته می شود وی در سرپرستی بازجویی ها و همچنین گرفتن اعترافات نقش مستقیم دارد.


سالک به عنوان نماینده خامنه‌ای در حفاظت اطلاعات سپاه پاسداران در همایش یك روزه ولایت و خبرگان رهبری كه در شهرستان دورود برگزار شد از «فعالیت کمیته پنج‌ نفره‌ای برای نفوذ دادن افراد خاص به خبرگان و در نهایت به انحراف کشیدن آن و فروپاشی نظام اسلامی» خبر داد. بایستی توجه داد منظور سالک از «نفوذ دادن» افراد خاص به مجلس خبرگان مجتهدانی چون محمدرضا توسلی رئیس دفتر خمینی، محمدرضا عباسی‌فرد، اسدالله کیان‌ ارثی، سید محسن موسوی تبریزی، مجید انصاری و... بود که به جز توسلی صلاحیت بقیه رد شده و امکان شرکت در انتخابات را نیافتند. عباسی فرد 12 سال عضو شورای نگهبان، 8 سال عضو خبرگان، عضویت در هیئت رئیسه مجلس خبرگان 8 سال نماینده مجلس، رئیس دیوان

عدالت اداری، معاون اجرایی قوه قضاییه، مشاور رئیس جمهور و مشاور رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام بود. در این انتخابات صلاحیت بیش از ۲۴۴ مجتهد از سوی شورای نگهبان رد شد.

سالک هم‌چنین اضافه کرد «گروه هایی كه در گذشته نقش عامل برانداز را بازی كرده اند هم اینك چشم به نفوذ به شوراها دوخته اند و به نتیجه رسیده اند كه باید از پایین و شوراها نفوذ خود را گسترش دهند.»

وی همچنین پیش از برگزاری انتخابات ریاست‌ جمهوری از آن‌جایی که می‌دانست در برابر کودتای طراحی شده مردم سکوت نخواهند کرد در مصاحبه به خبرگزاری فارس سه روز پیش از برگزاری انتخابات گفت:

«آشوبگران خیابانی با به خدمت گرفتن اراذل و اوباش می‌خواهند اتفاقاتی را كه در راستای انقلاب‌های مخملی در آسیای میانه رخ داد در ایران تكرار كنند» .

او هم اکنون یکی از کسانی است که پروژه‌ی اعتراف گیری از دستگیرشدگان مبنی بر طراحی «انقلاب مخملی» را هدایت می کند. سالک در مصاحبه با سایت رجا نیوز در مورد اعترافات ابطحی و عطریانفر گفت: «در طول اين دو ماهي كه اين دو، در اختيار بازجويان بودند، به واقعيت آن چيزي كه در جمهوري اسلامي مي گذرد، پي بردند و در دادگاه هم شاهد چهره تواب اين افراد بوديم .«

مجتبی ذوالنور

وی یکی از شاگردان و مریدان مصباح یزدی و موسسه در راه حق است که بعدها به مؤسسه آموزشی امام خمینی تغییر نام یافت. ذوالنور با آن که حضور فعالی در جبهه‌های جنگ نداشت پس از پایان جنگ در دوران رفسنجانی و خاتمی فرماندهی تیپ مستقل امام صادق قم (بسیج طلاب و روحانیون سراسر کشور) را عهده دار شد. این تیپ در سال 66 به طور رسمی شکل گرفت و قبل از آن تحت عنوان گردان‌های روحانیت در جبهه حضور داشت. بنا به ادعای گردانندگانش این تیپ دارای ۱۰ هزار عضو در سراسر کشور است. این تیپ طی سال‌های گذشته به مدد حمایت دستگاه امنیتی و اطلاعاتی رژیم و دادگاه ویژه روحانیت و نهادهای قدرت در رژیم نقش برجسته‌ای در ایجاد خفقان و جو رعب و وحشت در سطح حوزه‌ علمیه قم داشته است. آموزش فنون رزمی به طلبه‌ها یکی از اقدامات این تیپ در حوزه علمیه قم است.

از جمله وظایف این تیپ، اداره مرکز بسیج طلاب حوزه علمیه قم و مشهد و روحانیون سپاه و ارتش است.
این تیپ به منظور کنترل حوزه‌های علمیه قم و مشهد دارای پنج گردان تبلیغی- رزمی در قم و دو گران در مشهد است. همچنین در 44 پایگاه مقاومت در قم و 58 پایگاه در خراسان فعال هستند.

ذوالنور در مقام ریاست این تیپ با پشتیبانی شیخ محمد یزدی و مرتضی مقتدایی در حمله به حسینیه و بیت‌ آیت‌الله منتظری شرکت داشت. ذوالنور همچنین یکی از رهبران اصلی کفن‌پوشان، طلاب و لباس‌شخصی‌ها در بحران آفرینی علیه دولت خاتمی بود. پس از به قدرت رسیدن احمدی‌نژاد و تقویت موضع مصباح یزدی وی ابتدا به ریاست ستاد حوزه نمایندگی ولی فقیه در سپاه منصوب شد و عاقبت تیرماه گذشته در پی تغییر و تحولاتی که در سپاه صورت گرفت ارتقای مقام پیدا کرد و به جانشینی سعیدی نماینده خامنه‌ای در سپاه رسید. این تغییر و تحولات از خردادماه ۸۷ با برکنار مرتضی رضایی جانشین فرماندهی سپاه آغاز شد و با تغییر فرماندهان نیروی زمینی و لایه‌های میانی سپاه تکمیل شد. ذوالنور و طائب به عنوان دو روحانی نظامی نزدیک به خامنه‌ای در این تغییر و تحولات ارتقای مقام یافتند تا منویات رهبری در سپاه و به ویژه انتخابات پیش روی ریاست جمهوری را برآورده کنند.

ذوالنور نظر خامنه ای را در مورد انتخاب احمدی نژاد این گونه بیان کرده است : «اگر کسی از ناحیه مقام معظم رهبری مورد غضب باشد، آن مقام اذن تصرف در امور را ندارد و اگر هم دستگاه‌های ذیربط در پایین کشیدن آن مسوول وظیفه خود را انجام ندهند، این وظیفه مردم است که به خیابان‌ها بریزند و آن شخص را به زیر بکشند . ...حمایت‌های ایشان از همه دولت‌ها مثل لطف عمومی خدا در ماه مبارک رمضان است؛ همه مشمول این حمایت هستند ولی نوع حمایت‌هایی که از دولت آقای احمدی‌نژاد داشتند، حمایت خاص است .»

ذوالنور یک روز پس از دریافت حکم جانشینی نمایندگی ولی فقیه در سپاه در حوزه علمیه معصومیه قم حضور یافت و طی سخنانی حمایت خود از مصباح یزدی را اعلام ‏کرد، و گفت : «شاگردان آیت الله ‎ ‎مصباح یزدی و كسانی كه از طریق موسسه در راه حق تغذیه فكری شده اند با ‏استقامت و ‎ ‎پایداری بر ارزشهای انقلاب اسلامی ثابت قدم بوده و هستند »

ویژگی اصلی ذوالنور نیز همچون خامنه‌ای و احمدی‌نژاد دروغ‌گویی است و به همین خاطر نزد خامنه‌ای مقبول افتاده است. به گفته‌های او به نقل از خبرگزاری مهر توجه کنید:

«... از مدتها قبل با امکانات فراوان و ایجاد سازمانی به نام رای با 300 هزار عضو با ساختار شرکتهای هرمی قصد ایجاد انقلاب مخملی و براندازی نظام را داشتند. ... این سازمان به افرادش دستور داده بود که در صورت قطع پیامک، تلفن، اینترنت و سایت فیس بوک، دستورات را از شبکه بی بی سی دریافت کنند. ... یکی از روزنامه های پر تیراژ کشور متعلق به یکی از کاندیداها 10 خبرنگار را به بهانه پوشش خبری یک مسابقه فوتبال به یکی از کشورهای عربی فرستاد که این افراد نه تنها در این مسابقه حضور نیافتند بلکه آموزش های ویژه ای را برای ساخت مواد منفجره و ایجاد انقلاب مخملی در مطبوعات فرا گرفتند.

وی با عنوان اینکه دو روز قبل از انتخابات در تهران و شهرهای اطراف قحطی بیل و کلنگ شده بود، گفت: کلیه امکانات آشوب از جمله باتوم برقی، موبایل ثریا و گاز اشک آور در اختیار آشوبگران قرار گرفته بود.
به گفته وی با پرتاب یک گاز اشک آور از سوی نیروهای بسیج و انتظامی به آشوبگران، در عوض با پنج گاز اشک آور پاسخ می دادند.

جانشین نمایندگی ولی فقیه در سپاه پاسداران حمله به حوزه 117 تهران را توسط آشوبگران یکی از عملیات گسترده و سازماندهی شده اعلام کرده و یادآور شده : بسیجیان در یک مقاومت یک ساعته تنها هزار گلوله مشقی و هوایی شلیک کردند ولی با راهیابی آشوبگران به داخل حوزه به علت وجود 300 قبضه سلاح در آن با شلیک مستقیم دو نفر کشته شدند.»

هر آدم ناواردی هم می داند که اگر جریانی قرار است «کودتای مخملی» که از اسمش هم پیداست انجام دهد دیگر به دنبال اسلحه و سلاح آتشین و کوکتل مولوتف و ... نمی رود.

ذکر این نکته لازم است وقتی عناصری تا این حد کوته بین و دروغ‌گو بر جان و مال و حیثیت مردم حاکم شده‌اند برای برای تحکیم پایه‌های قدرتشان از انجام هیچ جنایتی فروگذار نمی‌کنند.

محمدعلی جعفری فرمانده سپاه

محمدعلی جعفری متولد سال 1336 در یزد است. وی همچنین به نام علی جعفری یا عزیز جعفری شناخته می شود. وی تحصیلات خود تا مقطع دبیرستان را در یزد به پایان رساند و در سال 1356، در رشته معماری دانشگاه قبول شد و در آستانه پیروزی انقلاب دستگیر و به زندان افتاد. جعفری در سال 1358 به عنوان نماینده دانشكده در انجمن اسلامی دانشگاه تهران حضور داشت و در اشغال سفارت آمریکا در 13 آبان 1358 در تهران نیز فعال بود. او پس از تعطیل دانشگاه، مدتی در جریان انقلاب فرهنگی فعال بود و پس از شروع جنگ به عنوان یك بسیجی عازم جبهه‌ها شد و در سال 1360 به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد. گفته می شد وی مدتی نیز محافظ آیت الله روح الله خاتمی پدر محمد خاتمی بود.

وی پس از مدتی به عنوان فرمانده قرارگاه عملیات غرب و جنوب تعیین شد و از جمله مسوولیت های نظامی آن، فرماندهی تیپ عاشورا، فرماندهی قرارگاه قدس، فرماندهی قرارگاه نجف و معاونت عملیات سپاه سوسنگرد بود. وی معاونت عملیات ستاد مشترك سپاه و جانشین نیروی زمینی نیز بوده است. محمد علی جعفری در سال 1371 موفق به اخذ مدرك كارشناسی ارشد در رشته معماری شد. سپس به تحصیل دوره فرماندهی و ستاد در سال‌های 71 و 72 در دانشگاه جنگ سپاه گذراند و مدتی نیز در دوره‌های دافوس سپاه به تدریس مشغول بود

وی از سال 1371 همزمان با تحصیل مسئولیت فرماندهی نیروی زمینی سپاه را به مدت 13 سال بر عهده گرفت، كه در 5 سال آخر آن، مسئولیت فرماندهی قرارگاه ثارالله تهران نیز بر عهده وی بود. در این مدت با شعار جوانگرایی در فرماندهی سپاه، بخش زیادی از فرماندهان قدیمی سپاه را کنار گذاشت. جعفری پیش از عهده دار شدن فرماندهی سپاه پاسداران دو سال ریاست مركز تحقیقات راهبردی سپاه را اداره کرد و در سال 86 ناگهان با برکناری رحیم صفوی به فرماندهی سپاه رسید.

محمد حسین زاده حجازی جانشین فرمانده سپاه

سید محمد حسین زاده حجازی، متولد سال 1335 در اصفهان است. و پیش از انقلاب مدت کوتاهی بازداشت و از دانشگاه اخراج شد.

سید محمد حجازی از بدو انقلاب به عضویت سپاه در آمد و در سرکوب نیروهای سیاسی و مردم در مناطق آشوب زده کردستان و آذربایجان غربی فعال بود. وی در دوران جنگ به امر اعزام نیروهای مردمی پرداخت. از این رو مسوول اعزام نیرو به جبهه های جنوب بود.

مدتی نیز در سنگر مسوول ستاد سپاه منطقه دوم کشوری خدمت کرد. پس از آن جانشین فرمانده سپاه منطقه چهارم کشوری، جانشین قرارگاه عملیاتی سلمان در جبهه های میانی و غربی، جانشین فرمانده قرارگاه قدس سپاه تا پایان دوران دفاع مقدس بود. پس از پایان جنگ، معاون هماهنگ کننده نیروی مقاومت بسیج شد؛ تا آن که در سال 1376 به سمت معاون نیروی انسانی نیروی مقاومت بسیج منصوب گردید.

وی پس از احراز مسوولیت معاون هماهنگ کننده فرماندهی کل سپاه، به مدت ده سال فرمانده نیروی مقاومت بسیج بود. وی با حکم جعفری به قائم مقامی سپاه و همچنین با حفظ سمت به عنوان فرماندهی قرارگاه ثارالله سپاه انتخاب شد. این نیرو نقش اساسی در سرکوب مردم در جریان کودتا و اعتراضات پس از آن به عهده داشته است.

مقر این نیرو در حد فاصل ده ونک و اوین در شمال تهران قرار دارد، و به عنوان مسئول حفظ امنیت پایتخت است.

فرمانده اين قرارگاه، فرماندار نظامي تهران است. در ساختار سپاه پاسداران به ویژه در سال های اخیر و به خاطر خطری که مسئولان امنیتی نسبت به شورش های شهری احساس می کردند این قرارگاه از اهمیتی ویژه برخوردار شد و خصلت امنیتی نیز پیدا کرد. فرماندهی این قرارگاه را از بدو تاسیس فرماندهان ارشد سپاه به عهده داشته اند. در دوران خاتمی محمد علی جعفری به عنوان فرمانده نیروی زمینی سپاه هدایت این قرارگاه را به عهده داشت. از سال 84 تا 86 پاسدار زاهدی فرماندهی نیروی زمینی و قرارگاه ثار الله را به عهده داشت.

حجازی در دورن خاتمی فرماندهی ‏بسیج کشور را بر عهده داشت و به عقیده برخی «اصلاح طلبان»، وی یکی از افراد موثر در بحران سازی های پیش روی ‏دولت خاتمی بود. وی به طور مشخص، به همکاری با فرایند ورود بسیج به منازعات سیاسی و سکوت تاییدآمیز در مقابل ‏عضویت بسیجیان در گرو های ضربتی چون "انصارحزب الله" متهم بود. ‏

سعید مرتضوی

سعید مرتضوی در سال 1346 در شهرستان میبد به دنیا آمد . تحصیلاتش را در همانجا آغاز کرد و در دوران جنگ به بسیج پیوست. وی سپس به عنوان سهمیه بسیج به دانشگاه آزاد اسلامی واحد تفت راه یافت و از همان جا در سال 1365 به عنوان ضابط قضایی طرح كوثر در دادگستری استان یزد شروع به کار کرد.

پس از چندی به شهربابک رفت و به عنوان دادیار در این شهر مشغول به کار شد و به سرعت به عنوان مسئول واحد اجرای احکام منصوب شد . وی در سن نوزده سالگی دادیار شد و پس از نه ماه در سن بیست سالگی به مقام ریاست دادگاه حقوقی دو مستقل رسید ! او پنج سال رئیس دادگستری این شهر در استان کرمان بود. در همین دوران بخاطر یک افتضاح اخلاقی پرونده ای قضایی برای او تشکیل شد؛ پرونده ای که مدتها در دادگاه انتظامی قضات او را گرفتار کرد اما همین موضوع باعث شد به تهران بیاید و مشکل خود را با کمک پسر شیخ محمد یزدی حل کند.

در همین دوره، مرتضوی توسط بادامچیان معاونت سیاسی قوه قضائیه به کار گرفته شد. در دوره حکومت شیخ محمد یزدی و موتلفه در قوه قضائیه تصفیه گسترده ای صورت گرفت و بسیاری از قضات و دادیاران و مستشاران و سایر مقامات قوه قضائیه که از قبل از انقلاب در این قوه مشغول کار بودند کنار گذاشته شدند و گروهی از قضات جوان که اکثرا سهمیه جنگی و بسیج بودند و غالبا در سنین زیر سی سال بودند، به عنوان قاضی وارد دستگاه قضائی شدند .

سعید مرتضوی که تازه از شهرستان آمده بود، توسط تیم جدیدی که دستگاه قضایی را اداره می کرد جذب شد و به سرعت به یکی از پلید ترین قضات دستگاه قضایی تبدیل شد.

مرتضوی پس از ورود به تهران در سال 1373 رئیس شعبه 9 دادگاه عمومی تهران شد و مدتی بعد به شعبه 34 مجتمع قضایی ویژه کارکنان دولت منتقل شد. پس از آن مرتضوی که هنوز در حال تحصیل بود و گفته می شد در دوره فوق لیسانس حقوق دانشگاه آزاد درس می خواند و هنوز سی ساله نشده بود، رئیس شعبه 1410 یا دادگاه مطبوعات شد. او در این مسئولیت120 نشریه مختلف را در طول هشت سال توقیف و بسیاری را به زندان و شلاق و جریمه نقدی و ... محکوم کرد.

یکی از مهم ترین پرونده های قاضی مرتضوی که همیشه او را در موقعیت یک متهم به قتل قرار داده است، قتل زهرا کاظمی، عکاس ایرانی - کانادایی بود که در تیرماه سال 1382 پس از یک دستگیری در حین عکاسی، توسط مرتضوی بازجویی شد و در حین بازجویی با ضربه مغزی کشته شد.

وی پس از ارتکاب این قتل و نشان دادن عبودیت خود به خامنه ای با اشاره او و دفترش توسط هاشمی شاهرودی به سمت دادستان انقلاب و عمومی مرکز انتخاب شد و به قدرت بلامنازعی در قوه قضاییه تبدیل شد. گفته می شود سیاست گذار واقعی قوه قضاییه اوست و نه هاشمی. وی این روزها با حمایت خامنه ای و اصغر حجازی به یکی از قدرتمند ترین چهره های کودتا تبدیل شده است و به جز خامنه ای و دفتر او به کسی پاسخگو نیست.

اسماعیل احمدی مقدم فرمانده نیروی انتظامی

اسماعیل احمدی مقدم در سال ۱۳۴۰ خورشیدی در نارمک تهران به دنیا آمد.. وی در سال 1356 برای گذراندن دروس حوزوی عازم شهر قم شد و پس از پیروزی انقلاب به عضویت کمیته انقلاب اسلامی در آمد و سپس در سال 1358 وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد. وی به مدت هشت سال در جبهه‌های جنگ بوده و مدتی نیز فرماندهی سپاه سردشت را به عهده داشت. احمدی مقدم در سال های گذشته با استفاده از رانت دولتی تحصیلات خود را پی گرفت و در رشته علوم اجتماعی از دانشگاه تهران فارغ التحصیل شد. وی مدرک کارشناسی ارشد مدیریت دفاعی را در دوره فرماندهی و ستاد ارتش و دکترای علوم دفاعی را در دانشگاه عالی دفاع ملی گذراند . وی پیش از این پست‌هایی همچون رییس دانشگاه علوم انتظامی و معاون هماهنگ کننده نیروی انتظامی را داشته‌است و آخرین پست او معاونت فرماندهی نیروی مقاومت بسیج و ریاست منطقه مقاومت بسیج تهران بوده ‌است. وی باجناق احمدی نژاد است و بلافاصله پس از انتخاب احمدی‌نژاد از سوی خامنه ای برای فرماندهی این پست انتخاب شد تا باجناق‌ها هماهنگی لازم را داشته باشند. نکته قابل ذکر آن که قالیباف فرمانده قبلی نیروی انتظامی بدلیل نامزد شدن برای انتخابات نهم ریاست جمهوری که در خرداد ۸۴ برگزار گردید، از پست خود استعفا داده بود. اما علی خامنه‌ای از انتصاب فرمانده جدید برای این نیرو خودداری ورزید و علی عبداللهی را به‌عنوان سرپرست موقت این نیرو منصوب کرد تا نتیجه انتخابات ریاست جمهوری مشخص شود و فردی هماهنگ با رئیس جمهور را انتخاب کند.

احمدی مقدم با راه اندازی «طرح ارتقای امنیت اجتماعی» بی سابقه ترین برخورد‌ها را با شهروندان و بویژه زنان کرد.

این طرح در اردیبهشت ۸۵ با استقرار اکیپ‌های نیروی انتظامی به همراه اتومبیل‌های ون در اماکن عمومی و دستگیری زنان و مردانی که مأموران نیروی انتظامی ظاهر و یا نوع آرایش و لباس‌شان نمی‌پسندید آغاز شد. نیروهای سرکوبگر شاغل در این طرح در ادامه به منظور ایجاد رعب و وحشت در جامعه به دستگیری عده زیادی تحت عنوان اراذل و اوباش دست زدند. این نیروها پس از شکنجه علنی دستگیر‌شدگان در نیمه‌های شب و در مقابل انظار عمومی به تهیه عکس و فیلم از آنان پرداختند. نکته قابل ذکر تعمد نیروهای عمل کننده برای انعکاس اخبار و عکس‌های این تهاجمات وحشیانه بود. دستگیر شدگان که تعداد زیادی از آنان را افراد بیگناه و عادی تشکیل می‌دادند به سوله کهریزک منتقل شدند. این سوله تحت نظارت سردار رادان معاون احمدی مقدم اداره می‌شد و شکنجه های انجام گرفته مانند دوران اخیر توسط رادان و تحت نظر او انجام می گرفت. گفته شده است که برخی از نیروی‌های عمل کننده در طرح ارتقای امنیت اجتماعی که نقاب نیز داشتند عرب بوده‌اند. بر اساس گزارش های سازمان های حقوق بشری دست کم ۸ نفر در اثر شکنجه در کهریزک جان باخته‌اند. دستگاه قضایی در ادامه ناچار شد بی سر و صدا عده زیادی از دستگیر شدگان را پس از چند ماه شکنجه در سوله کهریزک به دلیل بی گناهی آزاد کند.

در پاییز ۸۶ پلیس با حمله شبانه همراه با سگ‌های آموزش دیده به خانه‌های خرده فروشان مواد مخدر آن‌ها را در مقابل دیدگان زن و فرزندانشان مورد ضرب و شتم شدید قرار داد. همچنین نیروی انتظامی در زمستان ۸۶ استفاده از چکمه‌های بلند برای زنان را تحت عنوان «تبرج» ممنوع اعلام کرد.

اسماعیل احمدی مقدم با الگوبرداری از رهبر نظام خامنه‌ای در ارتباط با قیام مردم تهران و حمله نیروهای لباس‌شخصی به دروغ‌پردازی دست زد و جوانان به پاخاسته را «سارق» خواند. خبرگزاری مهر به نقل از وی گزارش داد: «... فرمانده نیروی انتظامی خاطرنشان کرد: این حوادث به این دلیل رخ داد که در ایام پیش و پس از انتخابات تمام توان نیروهای انتظامی متوجه آرامش قبل و بعد از انتخابات بود و در این زمینه از دیگر بخشها از جمله طرح امنیت اجتماعی تا حدی غافل شد و در این راستا مجرمان و سارقان فرصتی یافتند تا در جامعه دست به اغتشاش بزنند. احمدی مقدم درباره نیروهای لباس شخصی اذعان داشت: موضوع لباس شخصی ها پس از انتخابات مطرح شد که در این راستا برخی افراد مدعی شدند منشاء لباس شخصی ها از درون نیروهای انتظامی و یا امنیتی است . وی با طرح این سوال که مگر افراد اغتشاشگر و تخریبگر لباس یونیفرم داشتند، اذعان داشت: افراد اغتشاشگر نیز لباس شخصی بودند و کسی به این افراد لباس شخصی چیزی نگفت زیرا افرادی که این موضوع را بزرگ می کنند درصدد این ادعا هستند که بگویند لباس شخصی ها، نیروهای فشاری هستند که از سوی حکومت هدایت می شوند. »