۱۳۸۷ فروردین ۱۲, دوشنبه

القاعده،ايران، جنگ بين شيعيان در عراق و ,گاف, سناتور

ويدئو"گاف " دادن جان مك كين راجع به مسئله ايران و عراق و اسرائيل ملاحظه نمايد

http://www.youtube.com/watch?v=v6GBdyws5YU&feature=related






http://www.roshangari.net/ روشنگری. از سفر سناتور مک کين به خاورميانه يک ويديو به يوتيوب راه يافت که به يکی از پر بيننده ترين ويديو های سياسی هفته های اخير تبديل شد.* سناتور مک کين هم به لحاظ گرايش به جنگ افروزی و هم به لحاظ ضعف در کاراکتر شخصی در سطحی است که يکی از نويسندگان آمريکايی نوشته است او در صورت انتخاب به رياست جمهوری اعتبار از دست رفته جرج بوش را باز خواهد گردانيد. مک کين همان کسی است که در کارزار انتخاباتی در پاسخ يک سوال در مورد سياست او در رابطه با ايران گل از گلش شکفت و شروع کرد به ترانه خوانی:,بمب بريزيد، بمب بريزيد، روی ايران,. در ويديوی مورد نظر هم مک کين چنان در خلسه ی عشق بمباران ايران فرورفته بود که به گفته رسانه های آمريکايی يک ,گاف, داد. ويديو از يک کنفرانس مطبوعاتی در اردن است. ميدانيم در هفته های اخير جرج بوش، ديک چني، ژنرال پترائوس و ديگران يک کر هماهنگ در مورد خطر رژيم ايران در منطقه به راه انداخته اند که برخی آنرا جنگ روانی خوانده اند و برخی هم آنرا مقدمه نوعی اقدام نظامی عليه ايران ميدانند. مک کين در اظهاراتی که در اين ويديو ثبت شده ميگويد: ,اين ديگر برهمه روشن است و گزارش هم شده که اعضای القاعده به ايران ميروند و تعليم ميگيرند و بر ميگردند عراق، اين امری کاملا مسجل است. بنابراين به اعتقاد من ما در عراق موفق هستيم و اوضاع فوق العاده پيشرفت کرده ولی همچنين ميخواهم تاکيد کنم القاعده در ايران است و در هم نشکسته است..., همانطور که در ويديو می بينيد در اين هنگام سناتور جو ليبرمن که در کنار او ايستاده بود سرش را توی گوش مک کين ميگذارد و چيزی ميگويد که بعد دستگاه های برخی از رسانه های بزرگ از جمله CBS آن را ثبت ميکنند. او داشت به مک کين ديکته ميکرد:,.. افراطی ها را تعليم ميدهد نه القاعده را, . مک کين فورا مثل بچه حرف گوش کن گفته خود را تصحيح ميکند: , متاسفم، ايرانی ها افراطی ها را تربيت ميکنند نه القاعده را, و تاکيد ميکند ,نه القاعده را., شبکه های آمريکايی از فاکس در منتهاعليه راست تا پروگرسيوها و وبلاگ های مستقل اين قطعه را پخش کردند و در باره ,گاف, سناتور مک کين به بحث و اظهار نظر پرداختند. نکته مورد تاکيد آن ها عمدتا اين بود که القاعده سنی و رژيم ايران شيعه است. فاکس از ,تصحيح اشتباه, توسط سناتور گفت. وبلاگ های مستقل بيشتر در مورد بی اطلاعی مک کين از اوضاع خاورميانه، يا پيری و نسيان او نوشتند و يا خاطرنشان کردند که وقتی آمريکا برای حمله به عراق تدارک می ديد افکار عمومی آمريکايی ها را فريب داد و گفت صدام با القاعده ارتباط دارد. ما قاطی کرده ايم، يا آنها واقعيت اين است که رژيم ايران وقتی پای منافعش باشد القاعده که سهل است سناتور مک کين را هم ميتواند , تعليم, دهد و با او و يارانش رابطه بزند و در سياست های آمريکا برای برپا کردن جنگ های خونين فرقه ای حتی جنگ بين شيعه ها شرکت کند، به شرط اينکه اميدی داشته باشد که سهم قابل توجهی از اين جنايت مشترک بگيرد. چنانکه قبلا هم همين سياست را پيش برده است. اما مشکل ايرانيان، و جهانيان، اين است که بين دو نيروي، به زبان خودشان، ,شر مطلق, گير کرده اند که از هيچ دروغ و از هيچ جنايتی برای پيشبرد هدف های شان فروگذار نميکنند حتی وقتی در لبه گور ايستاده اند و مردم به ,کبر سن, آنها ورفع شر آنها به جبر طبيعت اميد بسته اند. زيرا آنها تا هستند چه در جنگ علنی و چه در ساخت و پاخت پنهانی مردم را قربانی ميکنند.



اولمرت و اسرائيل: تغيير - ترجمه‌: احمد اسکندری

مجله‌ The New York Review of Books مجلد 55، شماره‌ 2. 14 فوريه‌ 2008
اولمرت و اسرائيل: تغيير
نوشته‌: آموس الون Amos Elon
مالکان زمين: جنگ برسر شهرکها در سرزمينهای اشغالي، 2007-1967
نويسندگان:‌ ايديت زرتال(Idith Zertal) و آکيوا الدار (Akiva Eldar)
ديوارگرفته‌شده‌: جامعه‌ اسرائيل در بن بست
نويسنده‌: سيلوين سايپل Sylvain Cypel‌
پسر درختان سرو: خاطرات، بازتابها و افسوسهايی از يک زندگی سياسي،
نويسنده‌: مرون بنونيستی Meron Benvenisti
1.
اسرائيل تحت اهود اولمرت آن چيزی نيست که‌ درزمان آريل شارون بود، حداقل در لحن. شارون سربازی بود که‌ بيشتر زندگي‌اش را صرف جنگيدن با عربها کرده‌بود. المرت يک وکيل مودب دارای شخصيت حقوقي، يک معامله‌گر و يک گرداننده‌ سياسی است. شارون از جنبش "اسرائيل بزرگ" پشتيبانی کرد. ايدۀ المرت برای اسرائيل نه‌ پاسخی به‌ الهام‌ کتاب مقدس، بلکه‌ يک دولت دنيوی مدرن با اقتصادی شکوفا اد‌غام شده‌ در تجارت جهانی و بطور بسيار نزديکی مرتبط با اروپا است. اين با آنچه‌ که‌ مورد مجادله‌ی خدا و ابراهيم در عصر برنز بود، کاملا جور درنميآيد. شارون از يک مبارزه‌ی سخت و طولانی سخن ميگفت. المرت ميگويد که‌ "اسرائيليها خسته‌ از جنگ و خسته‌ از آنند که‌ پيروز باشند"[1] وی هنگاميکه‌ سخن از دو دولت فلسطينی و اسرائيلی ميراند، که‌ غالبا اينکار را ميکند، تندروها مملو از خشم ميشوند.


دنباله مطلب

۱۳۸۷ فروردین ۱۰, شنبه

گریز از حقیقت چرا؟

بهروز دومانلوduman.1330@yahoo.com

گريز از حقيقت چرا؟
در یک جلسه سخنرانی در سیدنی – استرالیا که بمناسبت انتشار صدمين شماره نشریه آرش برپا شده بود، سخنران يعنی آقای قلیچ خانی به نکاتی اشاره نمود که باعث تعجب نیروهای انقلابی حاضر در جلسه گرديد . موضوع سخنرانی به کشتار و سرکوب مردم از طرف حاکمان در دوره های متفاوت تاریخ ایران مربوط بود. گرچه تصویر کردن حاکمان مستبد بطورعام نادرست نیست ولی چنین اشاراتی بدون تحلیل مشخص از شرایط زمانی و ساختار سیاسی و بافت اجتماعی جامعه ای که کشتار و سرکوب در آن صورت گرفته ، الزامأ تا آنجا که به مردم مربوط است در لفافه نارضایتی و خشم از جباران محدود زمان باقی میماند .
در سخن رانی مذکور کشتاردوران اخیر یعنی شقاوت جمهوری اسلامی که برای ما ملموس تر است نیز به همان شیوه عام مطرح گردید و هیچ اثری از مقاومت کارگران و زحمتکشان بپا خاسته مطرح نشد که ثمره جانفشانی های طولانی خود را بعد از قیام بر باد رفته می دیدند. همچنین هیچ نامی از شرکای جمهوری اسلامی در این جنایات یعنی حزب توده و سازمان اکثريت نیز برده نشد . آقای قلیچ خانی فقط به کلمه "تائید" جنایات از طرف بخشی از "چپ" اشاره کرد . پرسیدنی است که آیا این "بخشی از چپ" نام و نشانی هم داشت و یا دارد؟ مگر نام آنها جز حزب توده و اکثریت می باشد؟ شرمساری از چیست که موضوع را به این صورت مطرح می کنید؟آیا به عملکرد های حزب توده و اکثریت در آن زمان می توان فقط نام "تائید" را اطلاق کرد و یا نام آن عملکرد ها ، شرکت فعال در شناسائی انقلابيون و همکاری فعال با رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی در کشتار مردم بود! ؟ با تاکید براینکه ، نشريات توده ای – اکثریتی ها که در همان زمان برای جنايات جمهوری اسلامی هورا می کشيدند در دسترس می باشند . تازه چگونه می شود میلیونها شاهد زنده وقایع خونین عصر کنونی را به دلخواه فردی تفسیر نمود و تاریخ را بازیچه شارلاتانیسم سیاسی کرد ؟ "تأئید" جنایات جمهوری اسلامی در حق مردم رنج دیده ایران را می توان در نشریات آنها به خوبی دید. نظری به کار شماره 132 سال 1360 ص 5 ، بیفکنیم. در آنجا نوشته شده است: " سرکوب بدون مماشات جریانهای سیاسی که کمر به شکست انقلاب خونبار مردم ایران بسته اند ، از ارکان دفاع از انقلاب است ، در این هیچ گونه شبهه وتردیدی وجود ندارد و می بایست اذهان مردد و متزلزل را نسبت به درستی این باور، مومن و متعهد ساخت. " همانطور که این نوشته نشان می دهد سازمان اکثریت به جنایات جمهوری اسلامی و یا به قول خودش " سرکوب بدون مماشات جریانهای سیاسی" صحه می گذارد و می دانیم که آنها در عمل نیز به رژیم در سرکوب مردم کمک نموده واین کار را "ارکان دفاع " از جمهوری اسلامی می نامیدند.
در بخش پرسش و پاسخ ، فردی به گذشته آقای قلیچ خانی اشاره نمود و سئوالی در این مضمون از ایشان کرد که چرا آقای قلیچ خانی در زمان شاه بعد از این که فقط 45 روز از دستگیری او توسط ساواک می گذشت آزاد شده و 15 روز بعد در مسابقات ورزشی شرکت نمود !آقای قلیچ خانی بعد از توضیح اینکه ساواک افراد دیگر را نیز دستگیر کرده بود ، مطرح کرد که ساواک فهمید که به کاه دان زده است. اما وی نگفت که اگر ایشان آشکارا در تلویزیون ندامت نمی کرد آیا باز هم ساواک به همان نتیجه می رسید ؟ آقای قلیچ خانی سپس برای توجيه عمل نادرست خود تأکید کرد که: " من حمید اشرف نبودم ، من هیچ « گُ.. » نبودم " .
جای تردید نیست که بکارگیری واژه لمپنانه « گُ » نه فقط پاسخ منطقی و علمی به سئوال مطرح شده نیست بلکه فراری است ساده از حقیقت. شما چگونه بعد از 45 روز دستگیری و 15 روز پس از آزادی بدون هیچ مشکل فیزیکی به زندگی عادی باز گشتيد ؟ چرا واقعیت را مطرح نمی کنید و نمی گوئید که از همان ابتدای دستگیری هیچ مقاومتی صورت نداده و آنچه دستگاه امنيتی رژيم شاه يعنی ساواک طالب آن بوده ، شما انجام داده اید. آقای قلیچ خانی توضیح سیاسی نداد که عدم ایستادگی وی در برابر ارتجاع وعدم مقاومت ایشان، ناشی از بی اعتقادی او به مبارزه و توده های رنج دیده بوده است. این عدم ایستادگی در مقابل ارتجاع و حضور آقای قلیچ خانی در تلویزیون و تقبیح مبارزات شکوهمندی که در جامعه جریان داشت در شرایطی صورت گرفت که جوانان متکی به مردم و مومن به آرمان های انقلابی برای رسیدن به آزادی با همه وجود مبارزه می کردند و حتی از ریخته شدن خون خود نیز دریغ نداشتند. در شرایطی که از مبارزه شیرزنان و شیرمردان حماسه هائی از مقاومت آفریده شد. حماسه هائی که انسانیت و آزادگی همیشه از آنها برخود خواهد بالید. این شرایط را باید همواره بیاد داشت تا بهتر بتوان مفهوم برخورد آن زمانی آقای قلیچ خانی را متوجه شد.
پرسش دیگری در همان جلسه از آقای قلیچ خانی شد و آن این که " در سیدنی به یاد جانباختگان سال 67 ، دو برنامه جداگانه ، از طرف نیروهای چپ برگزار شد ، نظر شما چیست ؟ پاسخ وی به این موضوع دو کلمه بیش نبود: " بی سوادی و بی تجربگی ". در واقع او نیروهای برگزار کننده آن دو برنامه را بدون این که توضیح دهد که علت گذاشتن دو برنامه جداگانه از طرف آنها چه بود، بی سواد و بی تجربه خواند! اما آقای قلیچ خانی که در توجيه ندامت تلويزيونی خود در زمان شاه در باره خود می گويد که در آن زمان هيچ « گُ » نبوده است ناگهان در مقام يک قاضی با تجربه بدون آنکه توجه کند که کدام چپ با کدام چپ همکاری نکرده است و اصلاً آیا هر دوی آنها را می توان چپ نامید ، پاسخی امام گونه به آن سئوال می دهد!! ایشان درک نمی کند که چپ واژه ای است که امروز به نادرست به عنوان یک کلمه عام بکار می رود، در حالی که بعضی خواسته ها ، گرایش ها ، برنامه ها و شیوه عمل ها اساساً در مفهوم واقعی کلمة چپ جای نمی گیرد . چپ واقعی نیروئی است که به ضرورت دگرگونی های اساسی در جامعه در زمینه اقتصادی و اجتماعی - سیاسی اعتقاد داشته و برای آن مبارزه می کند و پيروزی اين مبارزه را درگرو رهبری کارگران و زحمتکشان ایران می داند. این چپ، حرکتها و فعالیتهای خود را حول چنان خواسته هائی سازمان داده که بيانگر اين اهداف باشد و تمامی شعارها ، گفتار و عملکردها و شیوه های کار مبارزاتی خودرا در آن چهارچوب مطرح می کند . بنابراین نیروهای واقعاً چپ بدان گونه که بر نزدیکی و اتحاد عملهای نیروهای انقلابی تاکید داشته و در این راه تلاش فراوان می کنند، به همان نسبت با رفرمیسم مرزبندی داشته و در راه افشای سیاست ها و خواسته های انحرافی تلاش می ورزند. توضیح آنکه دو نیروی برگزار کننده مراسم سالگرد زندانیان سیاسی در سیدنی ، از طرفی ما ( اتحاد دمکراتیک ایرانیان – سیدنی ، حزب کمونیست ایران – استرالیا ، کانون زندانیان سیاسی ایران در تبعید – استرالیا و هواداران چریکهای فدائی خلق ایران – استرالیا ) ، و از سوی دیگر ( کمیته گرامیداشت نوزدهمین سالگرد زندانیان عقیدتی – سیاسی ...) بودند .
یکی دیگر از مسائلی که در آن جلسه مطرح شد مربوط به همکاریهای توده ای ها و اکثریتی ها با نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی در دهه 60 و نیز ملاقاتهای هفتگی " فرخ نگهدار " رهبر سازمان اکثريت با لاجوردی بود. آقای قلیچ خانی روابط رو شده نگهدار – لاجوردی را تکذیب کرد و گفت به شرف سیاسی ام قسم می خورم که فرخ نگهدار با لاجوردی ملاقات نداشته است و برای اینکه حضار حرف او را باور کنند تاکيد داشت که لاجوردی و جمهوری اسلامی اهمیتی به " نگهدار " نمی دادند. در رابطه با عملکرد توده ای – اکثریتی ها گفته شد که چون رهبریت سازمان اکثریت ، جمهوری اسلامی را ضد امپریالیست می دانست ، عملکردها نیز از آن نشئت می گرفت . در پاسخ به این قسمت از سخنان آقای قلیچ خانی باید گفت اول اینکه شما در کارهای روزمره تا چه اندازه با " فرخ نگهدار " نزدیک و همراه بودید که تا این حد با اطمینان ملاقات نگهدار و لاجوردی را تکذیب می کنید ؟ شما نه در نظام شاه زندگی سیاسی پر افتخاری داشتید و نه در نظام جمهوری اسلامی پرونده سیاسی شفافی دارید ، پس چگونه است که شرف سیاسی شما بالاتر و مقبولتر از شاهدان عینی و زندانیان سیاسی مقاومی است که توانستند از کشتارگاه های رژیم جان بدر برند و در مورد آن ملاقات ها سخن گفته اند؟ در نوشته ای با عنوان "
زندانیان سیاسی مبارز و خائنین به خلق " ، از ر. عباسی ، یکی از هواداران چریکهای فدائی خلق که در سايتهای اينترنتی درج گرديده ،آمده است : " در محلی که بودیم چند اکثریتی دیگر هم بودند که با شرمساری از راست زدن ها و خیانت های اکثریت صحبت می کردند . علی و آن اکثریتی ها همه منتظر حکم بازپرسی بودند..." و در آخر این متن می خوانیم : "علی گفت آنچه را که با چشمانم می دیدم باور نمی کردم ، بلی آنجا فرخ نگهدار و دو نفر از مسئولین ایستاده بودند . دو نفر مسئول کسانی بودند که در هفته حداقل یکی ، دو ساعتی در محل کارم به دیدن من می آمدند . فرخ نگهدار از آن دو مسئول پرسید ، همین است و آنها تائید کردند ، بعد فرخ نگهدار رو به بازپرس سرش را به علامت مثبت تکان داد . " این گزارش نشان می دهد که فرخ نگهدار بطور دائم با نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی در تماس بود و آنها هر وقت به اطلاعات او نیاز داشتند او را احضار می کردند. موضوع دوم این است که ، در اینکه جمهوری اسلامی و لاجوردی خونخوار ارزش و اهمیتی برای فرخ نگهدارها قائل نبودند، شکی نیست. ولی این امر چیزی از این واقعیت نمی کاهد که در آن دوره برای شناسائی هزاران هزار زندانی مبارز و انقلابی، همکاری نگهدارها برای جمهوری اسلامی اهمیت فراوانی داشت و فرخ نگهدارها هر لحظه آماده همکاری در این زمینه بودند. آنها در نشریه کار این را توجیه می کردند. چون گویا از آن طریق در حال مبارزه ضد امپریالیستی بودند !! در" کار" اکثریت شماره 136 ، سال 1360 چنین می خوانیم :" سپاه پاسداران خاری در چشم امپریالیسم آمریکا است و ... تقویت آن برای انقلاب ایران اهمیت اصولی دارد ." چنین برخوردی و بطور کلی سیاست ضد امپریالیست نامیدن ج – ا از طرف سازمان اکثریت و به زائیده آن بدل شدن در شرایطی صورت میگرفت که توده های عظیمی بر علیه چنین نظام واپسکرا و سرکوبگری به اشکال متفاوت مبارزه می کردند . وقتی در سخنان خود اشاره کرديد که : " ما نیز از آنها جدا شدیم " ( یعنی کشتگری ها از نگهدارها ) ، اما چرا توضیح نداده و نمی دهید اختلافات بر سر چه بوده و نقد خودتان در باره آن دوره و عملکرد های بغایت ضد مردمی سازمان اکثریت چیست ؟یک مورد قابل تاکید این است که در شرایط حاد سالهای 60 ، توده ای ها و اکثریتی ها با رژيمی همکاری داشتند که حتی بر خودی ها نیز ترحمی نداشت .همانطور که شاهد بودیم نهایتأ خود توده ای ها و اکثریتی ها نیز در تارهای تنیده شده از سوی اين رژيم گرفتار شدند. شکی نیست که بخشی از هواداران این طیف بر مشی رفرمیستی – اپورتونیستی باور داشتند و رهبریت خائن تأثیر نامطلوب را بر هواداران ناآگاه خود نهاده بود . توجه کنید به اعلامیه مشترک آنها با حزب توده 2 مهر ماه سال 1360 : " حزب توده ایران و سازمان فدائیان خلق ( اکثریت ) ...همه اعضا و هواداران خود و همه میهن پرستان و نیروهای انقلابی را فرا می خواند که با شرکت هر چه وسیعتر در انتخابات ریاست جمهوری و با دادن رای یکپارچه به حجت الاسلام سید علی خامنه ای ، بار دیگر به همه جهانیان نشان دهند که ... در دفاع از انقلاب و جمهوری اسلامی ایران مانند همیشه ، استوار و پایدار و متحدند ." براستی از کسانی که وظايف عملی شان را " دفاع از انقلاب و جمهوری اسلامی ایران" تعريف می کردند چه انتظاری جز لو دادن انقلابيون می توان داشت؟نکته ديگری که درجلسه برگزارشده جلب نظر کرد حرکت های حزب الله مآبانه افرادی مشخص بود که در برابر سوال های افشاگرانه بر علیه اکثریت تحمل خود را از دست داده بودند و جنجال آفرینی می کردند . شما در حاليکه شاهد اين برخوردها بوديد اما هیچ عکس العملی نشان ندادید و اين سکوت و يا تائيد با همه ادعائی که امروز بر آزادی ابراز عقاید دارید ، تطابقی ندارد. راستی چرا هیچ گونه اعتراض نکرديد ؟ تعمق در سخنرانی شما نشان می دهد که در بسیاری موارد شما هنوز هم دنیا را از دریچه توده ای – اکثریتی می نگرید. از اعدامها سخن گفتید (همان اعدام هائی که شما خود نیز به عنوان یکی از فعالين اکثریت بر آن صحه گذاشته بودید) ولی هیچ سخنی از نیروهای انقلابی بمیان نیاوردید که در همان دوره با آن مخالف بودند. از مبارزه مسلحانه سخن گفتید که در همان ابتدا مردود دانسته و تمام شد . اما شما نگفتید که این تئوری مبارزاتی از طرف چه کسانی مردود اعلام شد ؟ مگر این فرخ نگهدارها نبودند که چنین گفتند؟ آیا شما هیچ نیروی دیگری را سراغ ندارید که در همان زمان بر تداوم خونبار راه چریکهای فدائی تاکید داشتند؟با علم بر اینکه شما با آن مخالف بوده و هستید، چگونه در گزارشی که تهیه کرده بودید بر جنایات حاکمان دورانهای چند هزار ساله نظر می افکنید ، ولی حال را نمی بینید ؟ ولی واقعیت این است که شما در همان دوره با نفی تئوری مبارزه مسلحانه ، برگرفتن سلاح به همراه جمهوری ا سلامی بر علیه مبارزین را به جای آن مطرح می کرديد . در همین مورد در شماره 147 نشریه کار ( اکثریت ) می خوانیم:" مردم آمل ، با شعار مرگ بر آمریکا ، سلطنت طلبان و مائوئیست های آمریکائی را تار و مار کردند ." و یا در گزارشی از هواداران اکثریت : "سپاه و بسیج به صورت دو بازوی انقلاب نقش خود را ایفا کردند ...ما ( یعنی هواداران اکثریت ) ، ابتدا طی تماس های تلفنی با مقامات شهر اعلام کردیم و خواستیم ... بگذارید با برادران سپاه و بسیج مسلحانه عمل کنیم . ما فعالانه در سطوح گسترده حرکت کردیم . " و اين در شرايطی است که کار شماره 149 بهمن سال 1360آمده است که :" هیچ اکثریتی مسلح نیست و هیچ یک از اکثریتی ها در اقدام مسلحانه و خرابکارانه علیه جمهوری اسلامی ایران شرکت نداشته است ."يعنی شما در آن زمان به رژيم می گوئيد ما مسلح نيستيم اما در سرکوب مردم در خدمت شما هستيم ! ؟
در "کار" اکثریت شماره 77 سال 1359 نيز آمده است: " همه هواداران سازمان باید با سپاه پاسداران و کمیته ها که نیروهای ضد امپریالیست هستند در مقابله با توطئه های امپریالیسم و در دفاع از میهن در برابر تجاوزات رژیم سرکوبگر عراق پیگیرانه همکاری کنند و هر نوع خبر یا اطلاعی از نیروهای ضد انقلاب به دست می آورند بدون درنگ به این مراکز برسانند . " آیا این سیاست ها را می شود نادیده گرفت ؟ عدم بر خورد به گذشته ننگین، دروازه های خیانت در حال و آینده را باز می گذارد. در حالی که افشاء و مبارزه بر علیه تمامی سازشکاری ها و خیانت ها یکی از اساس ترین وظایف تمامی انقلابیون بشمار میرود. اين حداقل انتظاری است از کسی که در گذشته، جمهوری اسلامی را تائيد و حمايت می کرده است. فوریه2008

۱۳۸۷ فروردین ۹, جمعه

آخرین عراقی ها» - کلیپ یک ترانه عراقی

دنیای ما:
خواننده عراقی می خواند: " مگر نگفته بودند که کشور ما بهتر می شود؟! " ... " آخرین عراقی ها" ...." در گذشته ، صلح عادت داشت که به خانه ها وارد شود، اینک انسان از خودش هم وحشت دارد..."" مگر به ما نگفته بودند که کشورمان بهتر خواهد شد..." همه چیز ویران شده و


کشور به تاراج رفته است..." و.... The Last of the Iraqis New country !




هموطن! براي بهتر درك كردن فاجعه عراق اين ويدئو را ملاحظه كنيد



عکس شیون کرم محمد را بر بالای سر اجساد خانواده اش نشان می دهد. کرم محمد و خانواده در جستجوی امنیت در ال حیلاه سکنی گزیده بودند. همانجایی که او شش فرزند و همسرش، بهمراه مادر و پدر و دو برادرش را از دست داد.Karem Mohammed weeps over the bodies of his family, including his six children, his wife, two brothers, mother and father in Al Hillah, where the family had come seeking safety. AP Photo

۱۳۸۷ فروردین ۸, پنجشنبه

پنج سال کشتار سر مقاله مورنينگ استار

عليرغم تلاش های مستمر مقامات پليس برای بدنام کردن و کوچک نشان دادن جنبش ضد-جنگ در بريتانيا، معلوم شده است که در آخر هفته گذشته بين 40 هزار و 50 هزار نفر برای مخالفت با ادامه درگيری بريتانيا در عراق و افغانستان و عليه کوبيدن ديوانه وار آن بر طبل جنگ با ايران دست به تظاهرات زدند.
در لندن و گلاسکو و در سراسر جهان، مردم عادی به مخالفت خود با امپرياليسم-که بنحو گستره و وسيعی مرگ، بيماری، خسارت و اختلال می پراکند- ادامه می دهند.
سر مقاله مورنينگ استار (16 مارس 2008)عدالت
پنج سال کشتار عليرغم تلاش های مستمر مقامات پليس برای بدنام کردن و کوچک نشان دادن جنبش ضد-جنگ در بريتانيا، معلوم شده است که در آخر هفته گذشته بين 40 هزار و 50 هزار نفر برای مخالفت با ادامه درگيری بريتانيا در عراق و افغانستان و عليه کوبيدن ديوانه وار آن بر طبل جنگ با ايران دست به تظاهرات زدند. در لندن و گلاسکو و در سراسر جهان، مردم عادی به مخالفت خود با امپرياليسم-که بنحو گستره و وسيعی مرگ، بيماری، خسارت و اختلال می پراکند- ادامه می دهند.در پارلمان، نيک کلگ رهبر ليبرال دموکرات-که اکنون آشکارا قاطعانه تر از حزبش در شروع جنگ عراق سخن می گويد- با تمام هشدارهايش نسبت به دنباله روی «کورکورانه» از واشنگتن، از جانب همه ما سخن می گويد.او می گويد: «در سالگرد بزرگترين شکست استراتژيک سياست خارجی بريتانيا در دوران بعد از جنگ [دوم جهانی]، هم حزب کارگر و هم حزب محافظه کار بايد از تصميم شوم خود در پشتيباتی از حمله بوش به عراق درس بياموزند. ديگر هرگز نبايد مخالفت ميليونها شهروند بريتانيا اينچنين ناديده گرفته شود. ما ديگر هرگز نبايد کورکورانه دستورات کاخ سفيد را دنبال کنيم. ما ديگر هرگز نبايد به حاکميت بين المللی قانون لطمه غيرقابل توصيف وارد کنيم.»قبول کنيم که کمتر کسی از ما با کلمه ای از جملات فوق مخالف است. اما شايد بهتر می بود اگر ليبرال دمکرات ها هنگامی که جنگ شروع شد موضع ضد-جنگ خود را حفظ می کردند، و بلافاصله بعد از آنکه قدرت های متجاوز عمليات جنگی را شروع کردند، موضع خود را مانند يک سنگ داغ به زمين نمی انداختند.حزب کارگر، با استثناهای شرافتمند معمول، در برابر صدها هزار کشته و نابودی عملی يکی از قديمی ترين تمدنهای جهان، همانطور که انتظار می رود به سکوت گوسفند وار خود ادامه می هد. هر نماينده حزب کارگر که رای به جنگ داد، و بدرخواست يک نخست وزير دغلکار و حيله گر با کشتار جمعی همراه شد، مورد سوءظن است و شريک جنايات جنگی بوش و بلر محسوب می شود. و رهبر کنونی حزب کارگر، کسی که در زمان تصدی وزارت دارائی گفت بودجه کشتار را هر چقدر که باشد تأمين خواهد کرد، پيرامون بی آبرويی بريتانيا سکوت گناهکارانه ای اختيار کرده است و به عبث اميدوار است که همه چيز عادی خواهد شد.اما سربازان هنوز در عراق هستند، بدون پايان، می کشند و کشته می شوند. آنها در افغانستان با چشم انداز مشابه ای روبرو هستند و ، اگر بوش و همدستانش موفق شوند، بداخل ايران نيز حرکت خواهند کرد.محافظه کاران، شبيه شکل هميشگی خود، می خواهند دو طرف را داشته باشند، از يک طرف از جنگ افروزان حمايت می کنند- همانطور که در طول جنگ کرده اند- و از طرف ديگر سعی می کنند با اعلام درخواست تحقيق و تفحص در باره جنگ، در عرصه انتخاباتی امتيازی بدسیت آورند.اما، اگر قدرت را بدست آورند، آنها هم به دنبالۀ کُت ايالات متجده آويزان شده و بدستور عمو زاده های آمريکايی خود وارد جنگ خواهند شد.نهايتاً، انتخاباتی برگزار خواهد شد و مردم صلحدوست بريتانيا در آنموقع به چه کسانی رای خواهند داد؟برخی ها خوش شانس خواهند بود. آنها يک جرمی کوربين يا يک جورج گالووی خواهند داشت که به آن رای بدهند و قادر خواهند بود بگويند که به مبارران صلح رای داده اند.اما برای اکثر ما چنين نخواهد بود. برای ما، نه ليبرال دمکراتها، نه محافظه کاران و نه حزب کارگرِ جديد کافی نخواهد بود. بخاطر صلح و دمکراسی، عناصر شرافتمند حزب کارگر بايد سازمان خود را احياء کرده و نيروی لازم برای مقاومت در برابر امپرياليسم آمريکا را ايجاد نمايند. در غير اينصورت کشته شدن جوانان ما در خيابان های ايران، همانطور که در عراق و افغانستان کشته می شوند، گزينه ای است که شاهد آن خواهيم بود.

تصاویری از زنان عراقی در کشوری تحت اشغال نیروهای آمریکایی

دنیای ما:چند تصویر از بازرسی بدنی زنان و کودکان عراقی توسط نیروهای آمریکایی و نظارت این نیروها بر جمع زنان عراقی!(لطفا در صورت استفاده از مطالب و عکس های سیاست، نام سایت و یا لینک آنرا ذکر نمائید. با تشکر)





آثار نقاشی و گرافیک هنرمندان آمریکایی در ترسیم چهره زشت جنگ آمریکا در عراق ، بازرسی بدنی زنان عراقی، زباله خورها و...

دنیای ما:
آثار نقاشی و گرافیک هنرمندان آمریکایی در ترسیم چهره زشت جنگ آمریکا در عراق ، بازرسی بدنی زنان عراقی، زباله خورها و...
دنیای ما:در کارهای زیر برخی آثار هنری هنرمندان آمریکا از چهره زشت حضور کشورشان در عراق به تصویر درآمده است.(لطفا در صورت استفاده از مطالب سایت، نام سایت و یا لینک آنرا ذکر کنید.با تشکر) 1- پرده نقاشی "بازرسی در عراق" اثر هالی وونگ. نقاش این تصویر را زمانی کشید که در زیر یک عکس خبری خواند : نیروهای ارتش آمریکا در حال بازرسی بدنی یک زن عراقی “Search in Iraq” was based on news footage of an Iraqi women being searched by U.S. forces. Wong was moved by the feeling of indignity in the woman’s face as the soldier’s hands are positioned just above her breasts. Holly Wong, "Search in
Iraq"

- تصویر "زباله جمع کن ها" اثر "های وونگ" زنان و کودکانی را نشان می دهد که بدلیل نرخ بالای بیکاری و فقر رایج، از شدت گرسنگی در میان زباله های دیگران غذای خود را جستجو می کنند.In “Trashpickers,” Wong portrays women and adolescent boys picking through trash because of the unemployment problems in post-invasion Iraq. Because of the high rate of unemployment, many are left to salvage through trash for food along with their children.
3- کار «گی کال ول»: زمانی که خبر رسوایی شکنجه های جنسی زندانیان عراقی در ابوغریب توسط ارتش آمریکا به بیرون درز کرد.Guy Colwell's The Abuse was created in response to the Abu Ghraib prisoner abuse scandal involving American soldiers' treatment of Iraqi prisoners




4- کار هنرمند: سالی ادل استاین Sally Edelstein: "The primary focus of my work is to deconstruct myths, and examine social fictions and incongruities.......She describes "Oils Well That Ends Well" (2006......

5-کار هنرمند: سالی ادل استاین "Despite pretensions to motivations such as liberty and freedom, petroleum and its geopolitics have dominated Anglo American activity in the Middle East for a full century. A potent change in this country's domestic and foreign policy, however, is Religion's new political prowess and its role in the projection of military power."



زنهار! مواظب حمله به ايران باشيدمارجری کن برگردان: محمد علی اصفهانی

در مورد بازنشستگی پيش از موعد دريادار فالون، فرمانده نيرو های آمريکا در خاورميانه، نقطه نظر ها همه يکسان نيستند. اگرچه نظر غالب در اين زمينه، وجود اختلاف نظر ميان باند بوش با فالون در مورد حمله به ايران است، اما بعضی از صاحبنظران سياسی نامدار هم هستند که برای توضيح اين استعفا دلايلی ديگر می آورند. از جمله روزنامه نگار و سياستمدار برجسته ی فرانسوی، تری ميسان، که اين استعفا را بيشتر در ارتباط با مسائل افغانستان می داند.ولی سفر های اخير سه تن از پليد ترين و منفور ترين چهره های برجسته جنگ طلب آمريکايی، يعنی مک کين کانديدای قطعی حزب جمهوريخواه در انتخابات امسال رياست جمهوری آمريکا، سناتور ليبرمن (جانشين بسيار محتمل چينی، در صورت برنده شدن مک کين) و همچنين ديک چينی به منطقه، بار ديگر احتمال تجاوز نظامی آمريکا به تنهايی و يا به همراهی اسراييل به ايران را تا حدودی تقويت کرده است. تجاوز به کشور ايران را. به سرزمين ما را. به مردم دربند کشيده شده ی ما را. و نه به حکومت ملايان را، آنطور که سفلگان مسخ شده ی تواب دوره گرد، در جهت توجيه مردمفروشی ها و خوش رقصی های خود برای پنتاگون و دولت اسراييل تبليغ می کنند.پيش از اين نيز، فيليپ جيرالدی، از مقامات عاليرتبه ی سابق سی آی ای، در مقاله ی ۲۱ ژانويه ی امسال خود، از فعال شدن دوباره ی ديک چينی، بعد از مدتی کنار گذاشته شدن از مراکز تصمیم گيری، همزمان با کناره گيری و يا اخراج تعدادی از تصميم گيران مهم در حول و حوش بوش، سخن گفته بود. آن مقاله در همان زمان با عنوان «ديک چينی، دوباره برای حمله به ايران خيز برداشته است» به همين قلم ترجمه و منتشر شد. (۱)ماجرای «درگيری نظامی در تنگه ی هرمز، ميان نيرو های آمريکايی و سپاه پاسداران» و شباهت آن با «درگيری خليج تانکِن» که نقطه ی عطفی در جنگ ويتنام بود، نيز همچنان در پرده ی ابهام باقی مانده است. (۲)خانم مارجری کن Marjorie Cohn استاد حقوق و رييس «انجمن حقوقدانان ملی» در آمريکا، از زمره کسانی است که خطر حمله ی نظامی به ايران را ـ حتی در شرايط خاص فعلی ـ کاملاً محتمل می دانند. او که نويسنده ی کتاب معروف «کابوی جمهوری: شش شيوه ی باند گانگستری بوش برای مبارزه با قانون» نيز هست، در مقاله ی ۲۴ مارس خود، که شبکه ی پرآوازه ی Z Communications آن را بازتکثير کرده است، و فارسی شده اش را در اينجا می آورم، دلايل نگرانی خودش را توضيح می دهد.امّا تا آنجا که به ما بر می گردد، نبايد فراموش کنيم که اين، فقط بحرانزيان بحرانساز، در دو طيف متقابل پوزيسيون و اپوزيسيون هستند که نکبت وجود شان، زمينه ساز اصلی هر تجاوز احتمالی آينده به ايران است. همچنان که زمينه ساز فقر و فلاکت و مسکنت و سرکوب و اختناق و زندان و شکنجه و اعدام و سنگسار و دست وپا قطع کردن؛ و اين همه را ـ که مسئله ی اصلی ماست ـ تحت الشّعاع بحران های ساختگی قرار دادن...

آيا دستگاه بوش به سوی حمله به ايران در حرکت است؟ از نشانه ها، چنين بر می آيد که:- آری!در يازدهم مارس، دريادار فالون، فرمانده نيروهای نظامی آمريکا در خاورميانه، پيش از موعد، بازنشسته شد. چرا که با سياست واشنگتن در مورد ايران موافق نبود.و حالا سفر ديک چينی به خاورميانه را می توان به عنوان نشانه يی احتمالی از امکان حمله به ايران تلقی کرد.بوش و چينی از ديرباز شمشير هاشان را رو به ايران آخته اند و برکشيده اند. برای آن ها فاجعه يی که در عراق به وجود آورده اند و همچنان ادامه دارد مهم نيست. آن ها پيش خود اينطور فکر می کنند که در گير شدن آمريکا در جنگ با ايران، می تواند انتخاب شدن کسی به جز مک کين را که يک نظامی باتجربه است دشوار تر کند.مک کين، همراه با سناتور ليبرمن، به عراق سفر کرده است. و اين سناتور ليبر من که از مدافعان سرسخت درگيری نظامی با ايران است به احتمال زياد در ليست مک کين، به عنوان معاون رياست جمهوری قرار خواهد داشت. [موقعيتی شبيه به موقعيت چينی در هنگام کانديداتوری بوش در انتخابات گذشته ی رياست جمهوری آمريکا ـ م].باز نشستگی پيش از موعد فالون، در پی اظهار نظر او در ارتباط با مسأله ی ايران اتفاق افتاد. فالون در پاييز گذشته، به تلويزيون عربی الجزيره گفته بود که کوبيدن دائمی بر طبل ستيزه جويی با ايران، از سوی بوش، نه کمک کننده است و نه مفيد.بعد از آن که دريادار فالون، بازنشستگی خود را اعلام کرد، نيويورک تايمز از قول يک مقام عاليرتبه ی موثق نوشت که اظهارات فالون در باره ی سياست آمريکا در مورد ايران، اين معنا را القاء می کند که او «سياست خارجی يی متفاوت با سياست خارجی رييس جمهوری دارد». اگر فالون، بيشتر مايل است با ايران گفتگو کند و نه آن که به ايران حمله کند، اين، چيزی است متفاوت با سياست بوش.رييس ستاد کل نيرو های زمينی و هوايی و دريايی آمريکا، دريادار مايک مولن، اما با وجود اين، سعی می کند که موضوع باز نشستگی پيش از موعد فالون را کم اهميت جلوه دهد:«از نظر من ـ به هيچ وجه ـ نبايد اين موضوع را در ارتباط با نزاع با ايران دانست.»شايد او [به تلقی ديگران از بازنشستگی فالون] بيش از اندازه، اعتراض کرده باشد.کاخ سفيد، عليه ايران، لاف و گزاف هايی مثل لاف و گزاف های بوکسور ها، استفراغ می کند و بالا می آورد.با وجود آن که ۱۶ سازمان اطلاعاتی آمريکا در گزارش خود [اِن آی ئی معروف] يکصدا و به اتفاق، تأکيد کردند که ايران در حال ساختن بمب اتمی نيست، جرج بوش، بی درنگ در همان زمان اعلام کرد که:«من گفته ام که ايران، خطرناک است. و ارزيابی اين سازمان ها [نه تنها] چيزی را در نظر من نسبت به خطر ايران عوض نمی کند، بلکه بر عکس [اين خطر را در نظر من بيشتر هم می کند].»اخبار امروز حاکی از سفر غير منتظره ی تمام هفته يی چينی به عراق، اسراييل، سرزمين های اشغال شده ی فلسطين، عربستان سعودی، سلطان نشين عمان، و ترکيه است. و محور اصلی مباحث چينی در اين سفر هم ايران است.نقطه ها را به هم وصل کنيد. اين ها دارند يک تصوير وحشتناک را نقاشی می کنند
.

http://www.ghoghnoos.org/

٭ تيتر و لينک مقاله به زبان اصلی:
Beware an Attack on Iran
www.zcommunications.org/znet/viewArticle/16953

۱ ـ ديک چينی، دوباره برای حمله به ايران خيز برداشته است
www.ghoghnoos.org/khabar/khabar06/cheney-iran210108.html
۲ - از خليج تانکِن در ۱۹۶۴ تا خليج فارس در ۲۰۰۸ ـ همان استراتژی دروغ و چالش جنگ طلبانه؟
www.ghoghnoos.org/khabar/khabar06/iran-tonkin.html

سايت آئينه سايت آئينه فلسطين بهار 1381 به روايت انتر نت ترجمه,فيروزه مها جر و سحر سجادي

دنباله مطلب

۱۳۸۷ فروردین ۷, چهارشنبه

۱۳۸۷ فروردین ۶, سه‌شنبه

گره های رنج














گزارش – «نسیم» قالیباف شانزده ساله ای است که در پی سه هفته سرفه و تب های متناوب و دفع خلط خونی با تشخیص سل ریوی تحت درمان قرار گرفته است
.
دکتر مهری خزایی*
قالی شرقی از دیرباز شناسنامه هنر مشرق زمین بوده است. هنری که از بافت دستی الیاف خودرنگ با طرحهای سنتی آغاز شد و گام به گام با پیشرفت صنعت، تکامل یافت و امروزه بخش عمده ای از بازار تجارت جهانی را به خود اختصاص داده است. هم اکنون نزدیک به چهل درصد از سهم صادرات فرش جهان متعلق به قالی دستباف ایران است و بر اساس آمار بانک تجارت جهانی در سال 2006 سهم ایران از صادرات یک میلیارد و 310 میلیون دلاری دنیا بیش از 436 میلیون و 398 هزار دلار بوده است. همچنین پاکستان، ترکیه، هند، افغانستان و نپال از دیگر کشورهای منطقه هستند که در کنار ایران بخش عمده بازار فرش جهان را در اختیار خود دارند. اما وضعیت تولید قالی در این کشورهای مادر، خود ستم نامه ای است از استثمار و بهره کشی از انگشتان هنرمندی که خلاقیت و هنر را بر رج رج تار و پودی که می بافند نقش می زنند. بنا به تخمین «یونیسف»، در پاکستان دوازده میلیون کودک به کار تمام وقت می پردازند و بیش از 90 درصد از صنعت قالیبافی پاکستان حاصل چرخش این انگشتان کوچک است که از سنین سه الی چهار سالگی به قیمت 200 دلار برای پنج سال کار به فروش می روند و با دستمزدی معادل یک سوم کارگران بزرگسال به 14 ساعت کار روزانه گماشته می شوند. هم اکنون بین پانصد هزار تا یک میلیون کارگر چهار تا چهارده ساله در این کشور پشت دارهای قالی و در آلونک هائی به وسعت دو و نیم در سه متر شانه به شانه یکدیگر تارها را بر پود گره می زنند. بهای متوسط این قالی های نفیس در آمریکا نزدیک به دو هزار دلار است، رقمی بسیار بیشتر از دستمزدی که این کودکان در ازای 14 ساعت کار روزانه به مدت شش روز در هفته و برای ده سال دریافت می کنند. در هر یک از این قالی ها بیش از یک میلیون گره به کار رفته که انگشت هائی نحیف و پینه بسته آن ها را یک به یک محکم کرده است. بیش از یک سوم این کودکان بر اثر استنشاق مداوم غبار پشم در اتاقک هائی فاقد امکانات بهداشتی، نور و تهویه مطلوب از نارسائی تنفسی رنج می برند و با بیماری سل دست و پنجه نرم می کنند.این وضعیت در ایران، نپال، کشمیر، هند و افغانستان نیز بگونه ای مشابه است. بیماری سل همه ساله در نپال جان پنج هزار انسان را می گیرد که هشتاد درصد از آنان را کارگران صنایع نساجی و قالیبافی تشکیل می دهند؛ و در هند نیز تنها سیصدهزار کودک در کارخانجات قالیبافی به کار مشغول اند که چهل درصد از آنان از بیماری های تنفسی، سل و نقصان بینائی رنج می برند. نگاهی به شرائط کار در کارگاه های قالیبافی ایران نیز شاهد دیگری بر این مدعا است. «نسیم» قالیباف شانزده ساله ای است که در پی سه هفته سرفه و تب های متناوب و دفع خلط خونی با تشخیص سل ریوی تحت درمان قرار گرفته است. او می گوید به همراه هشت دختر دیگر دوازده ساعت از روز را در یک زیرزمین دو در سه که تنها یک در چوبی اجازه ورود هوا و نور خورشید را به آن می دهد، پشت دار قالی می گذراند. او سومین زن قالی باف از این روستا است که طی یکسال گذشته به بیماری سل مبتلا شده اند. «رختیانی» سل مغزی هم داشت. با انجام تست جلدی توبرکولین و رادیوگرافی قفسه صدری می توان شمار بیشتری از کارگران آلوده به این عفونت را کشف و شناسائی کرد. کارگرانی که با رنج و بیماری بر گره های قالی دفتین می کوبند تا این مدینه فاضله همچنان چهل درصد از سهم بازار جهانی فرش را در اختیار داشته باشد.
* متخصص بیماری های عفونی دسترنج

امپریالیسم جمعی نویسنده : سمیر امین

فتح امپریالیستی سیارۀ زمین توسط اروپائیها و فرزندانشان در آمریکای شمالی در دو مرحله تحقق یافت و شاید که در عصر حاضر نیز شاهد سومین مرحله تکوینی آن باشیم. اصطلاح « امپریالیسم جمعی » می تواند معرف شکل نوین این جهان گشایی باشد.
در گذشته، قدرت ملّی بود که گسترش شرکتهای تجاری را تضمین می کرد و مدیریت حضور جهانی آنرا بر عهده داشت، ولی امروز تناسب این رابطه بشکل معکوس عمل می کند. زیرا از این پس ادارۀ مشترک بازار و نظام سیاسی حاکم در جهان بر حسب منافع منفرد ساخت و سامان نیافته، بلکه ترجمان تشکل منافع مشترک سرمایه های فراملیتی تمام شرکای سه گانه یعنی ایالات متحده، اروپا و ژاپن می باشد. در این چهار چوب سلطه جویی ایالات متحده تنها به دلیل دفاع از منافع ایالات متحده عمل نمی کند بلکه حامی منافع مشترک مجامع کاپیتالیستی ست.
امپریالیسم مرحله دائمی کاپیتالیسم

نخستین وحله گسترش ویرانگر امپریالیسم پیرامون فتوحات آمریکاییها در چهار چوب نظام تجاری آتلانتیک و اروپای آن دوران ساخت و سامان یافت. و سرانجام ایالات متحده بر ویرانه های تمدن بومی سرخپوستان و استعمار اسپانیا و رواج مسیحیت بنیانگذاری شد و یا به عبارت ساده تر بر اساس نسل کشی تحقق یافت. چنین نمونه ای از نژادپرستی بنیادی نزد استعمارگران آنگلوساکسون در مناطق دیگر نیز تکرار شد، در استرالیا، در زلاند جدید، در تاسمانی (که حاکی از کاملترین نسل کشی در تاریخ می باشد). زیرا اگر اسپانیاییهای کاتولیک بنام مذهب بر آن بودند تا اقوام و ملتهای مغلوب را به دین خود درآورند، آنگلوساکسونهای پروتستان به تأویل خاص خود از انجیل قتل عام کافران را مجاز می دانستند. بعلت قتل عام سرخپوستان – یا طی سرکوب مقاومتهایشان – نظام ننگین برده داری سیاه پوستان به ضرورتی اجتناب ناپذیر تبدیل شد تا جهت کار در مناطق حاصلخیز جایگزین بومیان شوند. امروز هیچکس تردیدی در انگیزه های واقعی تمام این حوادث دهشتناک ندارد و هیچکس نیست که به رابطۀ تنگاتنگ چنین فجایعی با گسترش سرمایه های تجاری آگاه نباشد. با این وجود اروپاییهای آن دوران گفتمانهای ایده ئولوژیکی را پذیرفتند که چنین فجایعی را مجاز می دانست. البته افراد معترض دیگری هم بودند مثل لاس کازاس (1) .
ویرانگریها و فجایع این نخستین فصل جهان گشایی کاپیتالیسم – با تأخیر – موجب پیدایش نیروهای آزادیخواهی شد که در این وقایع تردید کرده و آنها را محکوم می دانستند. انقلاب آمریکا که اینهمه از جانب خیلی از انتقلابیون سال 1789 مورد تمجدید قرار گرفته است و امروز نیز بیش از هر زمان دیگری ستایش می شود، به اعتقاد من انقلابی سیاسی محدودی بود که هیچ برد اجتماعی نداشت. مستعمره نشینهای آمریکایی در قیامشان علیه دستگاه سلطنتی انگلیس به هیچ وجه قصد متحول ساختن روابط اقتصادی و اجتماعی را نداشتند و تنها می خواستند منافع خودشان را برای خودشان نگهدارند تا از این پس مجبور نباشند که بخشی از آنرا با طبقۀ حاکم در سرزمین اجدادی خود تقسیم کنند
دنباله مقاله

La médiatisation agencée de la torture en Irakشكنجه در عراق

Le témoignage des principaux accusés au sujet des sévices d’Abou Ghraib n’a eu que pour effet de stigmatiser pour de mauvaises raisons les faucons de la politique américaine, laissant ainsi les vrais responsables dans l’ombre. Nous verrons qu’en ce qui concerne la manipulation d’information à des visées économiques, quelques sociétés privées n’ont peut-être plus rien à envier aux états les plus puissants. Désormais exhibée, la torture est un catalyseur d’insécurité qui aide au développement d’un marché avec la complicité gracieuse des médias.

Le contexte :
A la veille du mercredi 28 avril 2004, date à laquelle la chaîne CBS montrait des photos de soldats américains posant devant des prisonniers soumis ou exerçants des tortures à leur encontre, les autorités américaines cherchaient à sortir en urgence du bourbier irakien. Les attentats se succédaient, le nombre de morts dans un camp comme dans l’autre ne cessait de croître malgré qu’une année se soit passée depuis la fin officielle de la guerre (1er mai 2003), et le plan Brahimi qui prévoyait la mise en place d’un gouvernement transitoire était examiné par le conseil de sécurité de l’ONU. L’étalage médiatique des mauvais traitements infligés aux détenus d’Abou Ghraib a certainement contribué à anticiper le transfert du pouvoir de la coalition au gouvernement irakien provisoire.

En fait, le reportage de CBS était prêt depuis le début du mois d’avril. Mais le général Richard Myers, chef de l’état major interarmes, est intervenu en personne auprès du producteur Dan Rather pour lui demander d’en différer la diffusion[1].Cependant, le caractère particulièrement meurtrier du mois d’avril a inévitablement emballé la machine médiatique. C’est à 128 que s’élève le nombre de soldats américains tués ce mois-là, soit plus qu’au cours des six semaines de combats de l’opération Iraqi Freedom. Il est utile de rappeler que depuis la fin des grandes opérations militaires proclamées par George W. Bush le 1er mai 2003 et jusqu’à la passation de pouvoir, plus de 2000 irakiens ont trouvé la mort pour 755 soldats de la coalition, et 3 otages ont été exécutés.


Le facteur déclenchant de cette révélation tardive aux yeux de la planète, c’est la preuve par l’image. Le New Yorker s’apprêtait à publier une série de photos et des extraits du rapport du général Antonio Taguba[2], quand l’émission « 60 Minutes II » leur escamota la primeur avec la diffusion des premières images[3] des geôliers et des suppliciés de la prison d’Abou Ghraib

دنباله مقاله

۱۳۸۷ فروردین ۵, دوشنبه

كثير الملله ؟! فدراليسم ؟!وخود مختاري دعوت از بيگانگان براي دخالت نظامي !!

نام کتاب : زبان فارسی و هویت ایرانیان نویسنده : محمد جلالی چیمه (م.سحر)چاپ : نخستتاریخ انتشار : نوامبر 2006محل انتشار: پاریس تماس با م.سحر: m.sahar@free.frوبلاگ م.سحر : http://msahar.blogspot.com /

نخستین مطلبی که در این دفتر می خوانید در سال 1992 نوشته شد و در یکی دو نشریهء چاپ پاریس انتشار یافت . اما مقالات سه گانهء بعدی در سال جاری نوشته ودر اختیارانتشارات الکترونیکی فارسی زبان قرار داده شده اند.استقبال ِ بسیاری از نشریات معتبر فرهنگی ـ اجتماعی ـ سیاسی ـ پژوهشی و ایران شناسی ، که این مقالات را در پایگاه های اینترنتی خود درج کردند و نیز رسیدن پیام ها و تلفن های بسیاری ازچهار گوشهء جهان و از سوی صاحب نظران و ایرانیان ِ فرهیخته ، دلسوز و اهل ِ درد، مرا بر آن داشت تا باتوجه به اهمیتِ طرح و پیگیری موضوع ، ( خاصه در روزگار فعلی) به فراهم آوردن این دفتر اقدام کنم و حاصل کوشش ناچیز خود را یک جا در اختیار دوستداران قرار دهم.در پایان مقالات چهارگانه بخشی از منظومهء بلند «گفتمان الرجال» را که به صورت دوبیتی های پی در پی سروده شده ، اما هنوز فرصت انتشار نیافته است ، بر این مجموعه افزودم . زیرا این دوبیتی ها درحقیقت برای من نقطهء آغازی وانگیزه ای بودند برای نوشتن مطالبی که سرانجام به تدوین ِ گفتاری به نام ِ«دربارهء چند مفهوم » منجر شد و مقالات بعدی با عنوان های «زبان فارسی یا ملت فارس؟» ونیز «زبان فارسی ، باستان گرایی و هویت ایرانیان» هردو در واقع ادامه آن محسوب می شدند و حاصل همان درگیری های فکری و تداوم همان اندیشه هایی بودند که یک سال پیش از طرح آنها ، در قالب ِ دوبیتی ها ی به هم پیوسته، لباس شعر و طنز پوشیده بودند .به هرحال هر چهار مقاله همراه با آن دوبیتی های طنز آمیز هم اکنون در این دفتر پیش روی شماست.انتشار حرفه ای این کتاب به دلائل متعدد ، از جمله عدم آشنایی و دسترسی به ناشر ین علاقمند و عدم امکانات شخصی فعلا میسر نیست. از این رو، ناگزیر به نشر محدود آن اکتفا می کنم تا چنانچه دوستدار وعلاقمندی یافت شد و انتشارآن را پذیرفت، اختیار نشر و توزیع وسیع تر و حرفه ای تر را به همت ایشان واگذار کنم.صالح و طالح متاع خویش نمودندتا چه قبول افتد و چه در نظر آید م.س پاریس ، نوامبر 2006
سايت



پس از استقرار يك حكومت قرون وسطائي كه وظيفه اش را بنحو احسن انجام ميدهد
يعني وارد كردن دست خارجي به امور دخالي ميهنمان ونقش استعمار دامن زدن به
اختلافات داخلي با كوك كردن كلماتي چند پهلو و كشدار اقوام وملل
كثير الملله ؟! فدراليسم و در اختيار گذاشتن امكانات مالي و راديو تلويزيون به كسانيكه
جز يك آلت دست استعمار نامي ديگري ندارند . از شما دعوت مينمائيم باين پديده
دست ساز استعمار نگاهي نمايئد

آشنائي با كانديداي حزب جمهوريخواه ,جان مك كين








Sen. John McCain (R-AZ), a leading candidate for the 2008 Republican presidential nomination, has been one of the key congressional supporters of the interventionist foreign policies of the George W. Bush administration, including the Iraq War. In early April 2007, after taking what the Washington Post described as a "heavily guarded walk through a newly fortified Baghdad market," McCain gushed about the progress in Iraq since the president's "surge" strategy began to be implemented earlier in the year. "Never have I been able to drive from the airport, never have I been able to go out into the city as I was today," McCain said. "But I am not saying 'Mission Accomplished.' ... It's a very difficult task ahead of us" (Washington Post, April 2, 2007). Another member of McCain's delegation, Rep. Mike Pence (R-IN), told journalists that the market was "like a normal outdoor market in Indiana in the summertime" (New York Times, April 2, 2007).
The next day, when a reporter from the New York Times interviewed shopkeepers in the market McCain visited, they derided the Pollyannaish views expressed by McCain and his colleagues. Said one shopkeeper, "What are they talking about? The security procedures were abnormal!" He added: "They paralyzed the market when they came. This was only for the media. This will not change anything." Describing security at the market, the New York Times reported: "The delegation arrived at the market, which is called Shorja, on Sunday with more than 100 soldiers in armored Humvees—the equivalent of an entire company—and attack helicopters circled overhead, a senior American military official in Baghdad said. The soldiers redirected traffic from the area and restricted access to the Americans, witnesses said, and sharpshooters were posted on the roofs. The congressmen wore bulletproof vests throughout their hour long visit" (New York Times, April 2, 2007).
McCain's Baghdad trip was standard fare for the Arizona Republican. Although he is sometimes characterized as a liberal-leaning conservative, in recent years McCain has proved decidedly neoconservative when it comes to Iraq and the war on terror. After returning from an earlier fact-finding trip to Afghanistan, Iraq, and Israel with Sen. Joe Lieberman (I-CT), in January 2007 McCain and Lieberman presented their opinions on Iraq to an audience at the de facto neoconservative headquarters, the American Enterprise Institute (AEI). Emphasizing his belief that the war there is still "winnable," McCain laid out his argument for a surge in troops in Iraq: "The presence of additional coalition forces would give the Iraqi government the ability to do what it cannot accomplish today on its own—impose its rule throughout the country. In bringing security to Iraq and chiefly to Baghdad, our forces would give the government a fighting chance to pursue reconciliation.





۱۳۸۷ فروردین ۴, یکشنبه

وب حقيقت گزارشي از فعاليتهاي مجاهدين داده است, كه خواندن آنرا بشما










وب حقيقت گزارشي از فعاليتهاي مجاهدين داده است, كه خواندن آنرا بشما

توصيه مينمائيم

Dubbing its agenda a “third alternative” for U.S. policy toward Iran, the Iran Policy Committee (IPC) argues that the United States must “keep open diplomatic and military options, while providing a central role for the Iranian opposition to facilitate regime change.” Made up, as it claims on its website, “of former officials from the White House, State Department, Pentagon, intelligence agencies, and experts from think tanks and universities,” IPC regards Iran as an emerging “primary threat against the United States and its allies” but says that the policy debate in Washington wrongly places in opposition military and diplomatic approaches. Instead, IPC believes these two should be combined in a strategy that calls “for change in Tehran based on Iranians instead of Americans.” The group's slogan is: “Empowering Iranians for regime change.”

IPC is led by Raymond Tanter, a former National Security Agency staffer and associate of the Committee on the Present Danger and the Washington Institute for Near East Policy; and Clare Lopez, a former CIA officer who serves as the group's executive director. Members include: James Akins, former U.S. ambassador to Saudi Arabia; Bill Cowan, a retired Marine lieutenant colonel and chief executive of wvc3, Inc., a private contractor that provides security and intelligence services to the U.S. government and corporations; R. Bruce McColm, a former president of the International Republican Institute who has been associated with a number of neoconservative-led outfits, including Freedom House and Social Democrats-USA; Thomas McInerney, a retired air force lieutenant general and former vice president of the Pentagon contractor Loral Defense Systems; Paul E. Vallely, a retired army deputy general and adviser to the hardline Center for Security Policy who coauthored with McInerney the 2004 book Endgame—The Blueprint for Victory in the War on Terror, which was published by Regnery, a rightist publishing house; Charles T. “Chuck” Nash, a retired navy officer and founder of Emerging Technologies, a U.S. military contractor; and Edward Rowny, another retired army officer who served as an arms control negotiator during the Reagan and Bush Senior presidencies.

Launched in 2005, IPC's main modus operandi is to hold a press conference, typically at the National Press Club, at which it releases the findings of its latest “white paper.” On January 11, 2007, a day after President George W. Bush announced his “surge” strategy for Iraq, IPC held a press conference at the National Press Club to announce the release of its latest paper, “How to Make the Surge Work: A Complementary Political-Military Plan for Iraq.” Arguing that Iraqi Prime Minister Nouri Al Maliki would be unlikely to meet important political milestones in quelling the violence in that country because of Tehran's supposed meddling, the IPC paper maintains that the Bush administration should find a role for “the Iranian opposition in Iraq to build a national compact among the Iraqi factions.” For the IPC, the “Iranian opposition in Iraq” is represented by the Mujahedin-e Khalq (MEK), a group that has been identified by the U.S. State Department as a terrorist group.

Less than a week earlier, on January 5, 2007, IPC held a press conference at the National Press Club at which it claimed to provide convincing evidence of Tehran's role in fomenting violence in Iraq. Under the headline “New Intelligence Points to Iran Destabilizing Iraq,” the conference showcased the work of Alireza Jafarzadeh, president of Strategic Policy Consulting and a FoxNews analyst, who claimed to have “specific intelligence” revealing the covert activities of Iran's Islamic Revolutionary Guards' Qods Force in Iraq. According to a press release on the IPC website: “Jafarzadeh, author of The Iran Threat: President Ahmadinejad and the Coming Nuclear Crisis, said intelligence he has received 'suggests a sharp increase in Iran's sponsorship of terrorism and sectarian violence, especially in the past few months. The Qods Force secretly trains, finances, and arms an extensive network in Iraq ... The Qods Force has embarked on creating a new terrorist infrastructure and is calling it 'Hezbollah' to mimic Lebanon's Hezbollah. This Iraq network operates in Basra and Baghdad and is in contact with the Qods Force and Hezbollah of Lebanon.'”

IPC's Tanter followed up Jafarzadeh's remarks to push for the involvement of the MEK in U.S. operations in the region. He argued: “One way to overcome the acrimony between the U.S. government and Sunni politicians is to utilize an interlocutor trusted by both groups. The Mujahedin-e Khalq can function in just this capacity; indeed, the MEK already engages in quiet negotiations with Iraqi factions and has excellent relations with the U.S. military.”

Earlier IPC white papers on Iran have included: “U.S. Policy Options for Iran and Iranian Political Opposition,” September 13 2005; “U.S. Policy Options for Iran: Sham Elections, Disinformation Campaign, Human Rights Abuses, and Regime Change,” June 30, 2005; “U.S. Policy Options for Iran,” February 10, 2005; and “What Makes Iran Tick,” May 10, 2006.

Since its founding, IPC has urged the U.S. government to remove the MEK from the list of international terrorist groups and advocated for any U.S. regime change strategy on Iran to include MEK as one of its main instruments. “Mujahedin-e Khalq” means “people's freedom fighters.” MEK affiliates are the Iraq-based National Liberation Army of Iran and the Iran-based National Council of Resistance. MEK also goes by the name People's Mujahedin Organization of Iran (PMOI). The public face of the MEK is Maryam Rajavi, who has been designated by the MEK as the president-elect of Iran's government in exile. She is the wife of MEK's longtime leader, Massoud Rajavi. The National Liberation Army of Iran has an estimated 3,500 members in Camp Ashraf to the northeast of Baghdad. Most observers consider MEK to have cult-like characteristics, such as requiring celibacy of its members and holding daily self-criticism sessions. Human Rights Watch and other groups have charged MEK with a pattern of human rights violations, including torture (Jim Lobe, “Neocons' Pet Iranian Revolutionaries Accused of Torture,” Anti-War.com, May 20, 2005).

IPC's first white paper, “U.S. Policy Options for Iran,” presented a strategy of regime change involving Iranian dissidents, primarily the MEK, which the report describes as “indisputably the largest and most organized Iranian opposition group.” IPC discounts negotiations with the Iranian government as an effective strategy. “Negotiations will not work,” commented Vallely, one of the IPC principals who helped prepare the report. Vallely described the Iranian regime as a “house of cards” (Anti-war.com, February 11, 2005). In addition to calling on the U.S. government to take the MEK off its list of international terrorist organizations, the IPC report advocated that the Bush administration “might encourage the new Iraqi government to extend formal recognition to the MEK, based in Ashraf, as a legitimate political organization. Such a recognition would send yet another signal from neighboring Iraq that the noose is tightening around Iran's unelected rulers” (IPC, February 10, 2005).

IPC states: “The designation of the MEK as a foreign terrorist organization by the State Department has served, since 1997, as an assurance to the Iranian regime that the United States has removed the regime change option from the table. Removing the terrorist designation from the MEK could serve as the most tangible signal to the Iranian regime, as well as to the Iranian people, that a new option is now on the table. Removal might also have the effect of supporting President Bush's assertion that America stands with the people of Iran in their struggle to liberate themselves.”

IPC has succeeded in raising support for the MEK in Congress through its Capitol Hill briefings. Although functioning as an MEK booster group in Washington, IPC apparently is not institutionally tied to the MEK. Rather, it sees the MEK, with its political and military affiliates, as the only organization with the potential for destabilizing the current Iranian regime and opening the door for change. At IPC's first news conference, Neil Livingstone, an IPC founder, explained the relationship: “The enemy of my enemy is my friend.” The IPC demonstrated its strong ties on Capitol Hill in April 2005 when it convened a briefing at the invitation of the Iran Human Rights and Democracy Caucus of the House of Representatives. Co-chairs of this caucus are Rep. Tom Tancredo (R-CO) and Rep. Bob Filner (D-CA) (Iran Policy Committee, April 7, 2005).

Tancredo raised the issue of the State Department's designation of the MEK as a terrorist organization, and IPC panelists concurred on the need to remove it from the list. Tancredo opined that the MEK was so designated not because it was involved in terrorist activities, but because the Clinton administration sought to curry favor with the Iranian regime. IPC's Tanter told Tancredo and other caucus members: “While Iran's nuclear clock is ticking very fast, the clock for a regime change is much too slow. And if Iran were to acquire the bomb before the people are able to change the regime, it might obtain a new lease on life, act to extend the Iranian Revolution throughout the region, and threaten U.S. interests in countries like Iraq, Afghanistan, Pakistan, Saudi Arabia, Jordan, and Israel.”

Tanter also presented his prescriptions for U.S. policy in Iran at a press briefing at the National Press Club on November 21, 2005. He argued: “One military option is the Robust Nuclear Earth Penetrator, which may have the capability to destroy hardened, deeply buried targets. That is, bunker-busting bombs could destroy tunnels and other underground facilities. But the Pentagon's 2001 Nuclear Posture Review states that over 70 countries employ underground facilities for military purposes, while the United States lacks sufficient means to destroy these facilities. In addition, the Non-Proliferation Treaty bans use of nuclear weapons against non-nuclear states, such as Iran. Such a prohibition might not apply as much to Israel. In this respect, the United States has sold Israel bunker-busting bombs, which keeps the military option on the table.

“Empowerment requires working with Iranian opposition groups in general and with the main opposition in particular. The National Council of Resistance of Iran (NCRI) and the Mujahedin-e Khalq are not only the best sources for intelligence on Iran's potential violations of the nonproliferation regime. The NCRI and MEK are also possible allies of the West in bringing about regime change in Tehran.

“The international community should realize that there is only one group to which the regime pays attention and fears: the Mujahedin-e Khalq and the political coalition of which the MEK is a part, the National Council of Resistance of Iran. By delisting the NCRI and MEK from the Foreign Terrorist Organizations listing maintained by the Department of State, it would allow regime change to be on the table in Tehran. With regime change in the open, Tehran would have to face a choice about whether to slow down in its drive to acquire nuclear weapons or not.”

Not all members of the U.S. right, however, look favorably upon the MEK. Prior to a large MEK-organized rally held in Washington, DC on January 19, 2006, Michael Rubin, an Iran expert at the neoconservative American Enterprise Institute, wrote an article in the right-wing online journal FrontPageMagazine.com entitled “Monsters of the Left: The Mujahedin al-Khalq.” Rubin wrote that the MEK “in public, says the right things about freedom and democracy but, in reality is dedicated to the opposite. Maryam Rajavi and her husband [Massoud] are adept at public relations and adroit at reinvention, but the organization over which they preside eschews democracy and embraces terrorism, autocracy, and Marxism.”

In a rebuttal to Rubin, IPC's Clare Lopez said that Rubin “vilified the one organization that actually has the wherewithal to challenge the terrorist theocrats in Tehran.” According to Lopez, “While the MEK's wartime actions [attacking Iran during the Iran-Iraq war] undeniably alienated some Iranians, the group's survival and ability to organize itself, and collect and disseminate key intelligence about Iran's top-secret nuclear weapons and other weapons of mass destruction programs clearly attest to an extensive base of support inside the country today. The MEK's broad level of support among the Iranian Diaspora is obvious in regular and large-scale demonstrations, for instance, in New York City to protest the September 2005 appearance of Iran's terrorist president [Mahmoud] Ahmadinejad at the United Nations and on January 19 in Washington, DC to urge referral of Iran to the UN Security Council, where seas of hundreds of waving placards with photos of Massoud and Maryam Rajavi are always prominent features.”

The January 19, 2006 rally was organized by the Council for Democratic Change in Iran, which is a front group for the MEK. The keynote speaker, by video conference, was Maryam Rajavi. Tanter was one of the featured speakers. In his speech, he said that the revolution in Iran will not be one of the nonviolent “color revolutions” likes those in central Europe. “To say that the only route in Iran is the non-violent route of Gandhi and King is to misunderstand the nature of the theocratic regime in Tehran.”

The pro-MEK rally was endorsed by two senators: Sen. Tom Coburn (R-OK) and Sen. Kay Bailey Hutchison (R-TX), as well as by the House's Iran Human Rights and Democracy Caucus and by four individual congressional representatives: Rep. Christopher Shays (R-CT), Rep. Ed Towns (D-NY), Rep. Bob Filner (D-CA), and Rep. Sheila Jackson Lee (D-TX) (Council for Democratic Change in Iran, January 2006).

In a letter to the rally organizers, the Council for Democratic Change in Iran, the co-chairs of the House caucus, said: “We believe a possible alternative to the current government can be achieved through supporting the people of Iran and the Iranian resistance ... We extend our solidarity to you and to the Iranian people and their defiance against tyranny.”

According to the Financial Times, Rep. Jackson Lee “spoke warmly” of “Sister Maryam,” during a congressional briefing on October 20, 2005, after the MEK leader addressed the congressional members and staff by video from France (Financial Times, October 6, 2005).

Another vocal supporter of the MEK has been Rep. Ileana Ros-Lehtinen (R-FL), who said that there is “wide support” in Congress for the MEK and that it will be “one of the leading groups in establishing secular government in Iran.” In 2003 Rep. Ros-Lehtinen released a letter of support for the MEK that she said had the backing of 150 colleagues, whom she repeatedly refused to identify. “Because of the [Iranian President Mohammed] Khatami well-funded campaign on propaganda, lies, and misinformation, I have decided not to release the names of these signers” (The Hill, April 8, 2003).

On May 11, 2006, IPC released a policy paper, “What Makes Tehran Tick,” which concluded that Iran's hostility toward Israel and the United States is less a result of feeling threatened or living in a “tough neighborhood” than of “the nature of the regime's revolutionary ideology.” Explaining the paper, Tanter stated: “The Islamist nature of the regime takes on enhanced importance because Iran is on the road to acquiring nuclear weapons, and there are few exit ramps along the way.” Tanter said that, “Given the Islamist character of the Iranian regime and its nuclear potential, only regime change ends the threat of a nuclear-armed Islamist Iran. Diplomacy and military strikes would only delay the onset of the Iranian regime acquisition of nuclear arms.”

The IPC believes that the Bush administration is increasingly willing to consider taking MEK off the list of terrorists and to back the organization as an agent of regime change. Several press accounts, including by the New Yorker, Newsweek, and the American Conservative, have reported that the Pentagon is already working with the MEK in intelligence operations inside Iran. Bush has alluded to MEK's intelligence work on Iran's nuclear development program, noting in a March 16, 2005 press conference that the U.S. government had received important information from a “dissident” group (USA Today, April 14, 2005).

After Secretary of State Condoleezza Rice announced administration support for an additional $75 million in aid for Iranian dissidents and anti-regime media operations, IPC's Tanter said that he saw “the door opening” in the administration to recognition of the MEK as a possible partner. But he cautioned that any support should be covert. “If the administration follows the path of putting money into opposition groups in a public way, that will only reinforce Iran's supreme leader [Ayatollah Ali Khamenei] and his selected president, Mr. Ahmadinejad,” he warned. “They will be tarred by association” with the United States.

“Other opposition groups really don't exist,” Tanter said, claiming that he had spent four months studying Iran's opposition before reaching that conclusion. “If we are serious about working with groups from within, it will have to be with the MEK, because there's no other opposition force the regime cares about” (Christian Science Monitor, February 17, 2006).

There are at least three main factions of Iranian dissidents who would accept U.S. funding: the pro-monarchists who support Reza Pahlavi, the former shah's son; the anti-monarchists and pro-democracy dissidents who, like the monarchists, oppose the MEK; and the MEK adherents, who appear to be the largest organized faction in the United States and Europe and to be also the best financed. MEK supporters currently stand to the right of the Bush administration, which has thus far declined to take the MEK off the list of terrorists. There have also been reports, notably in the American Conservative in an item written by former CIA officer Philip Giraldi, which say that the U.S. Special Forces have been working with the MEK in carrying out reconnaissance and intelligence collection operations in Iran.

Many Iranians oppose U.S. government support to Iranian groups either in the United States or in Iraq because they say such aid would help the Iranian government in its efforts to discredit all dissidents and reformers (see Bill Samii, “Tehran Opposes U.S. Pro-Democracy Initiatives,” Radio Free Europe/Radio Liberty, April 22, 2005; and Golnaz Esfandiari, “Political Activists to Steer Clear of Possible U.S. Funding,” Radio Free Europe/Radio Liberty, April 4, 2006).

Contact Information

Iran Policy Committee
1001 Pennsylvania Ave. NW, 6th Floor
Washington, DC 20004
Phone: 202-742-6517
Fax: 202-742-6501
Website


آدرس web right

۱۳۸۷ فروردین ۲, جمعه

گزارشي از سازمان حقوق بشر اسرائيل در مورد تخريب خانه هاي فلسطينان

سازمان حقوق بشر اسرائيل هشتم مارس گزارشي درمورد تخريب منازل

از سال 2001 به بعد داده است كه در ذيل ملاحظه مينمايد






آدرس سايت

http://www.btselem.org/english/Punitive_Demolitions/20080314_Letter_to_Mazuz.asp


14 March ‘08: B'Tselem to Mazuz:

Prevent demolition of home belonging to family of terror attack perpetrator

During the last few days, the media has reported that Israel’s Minister of Internal Security has directed the police to demolish the family home of the Palestinian who perpetrated the attack on the Merkaz Harav Yeshiva in Jerusalem. According to the media, the Minister of Defense supports the intention to demolish the home.

B'Tselem wrote to Attorney General Mazuz demanding that he prevent the demolition.

In its letter, B'Tselem pointed out that the demolition of houses as punishment is a grave breach of international humanitarian law. The declared objective of this policy is to harm innocent persons – relatives of suspected perpetrators, who are not accused of any criminal wrongdoing themselves. The demolition of houses is a clear case of collective punishment, which violates the principle that a person is not to be punished for the acts of another. Collective punishment is therefore illegal regardless of its effectiveness.

Regarding effectiveness, a committee appointed by former Chief of Staff Moshe Ya'alon found that the house-demolition policy did more harm than good to Israel's security. The committee's finding undermines the claim that Israel has used for many years, that the policy deters potential terrorists.

Background

From October 2001 to the end of January 2005, Israel demolished 667 Palestinian houses in the Occupied Territories as a means of punishment, leaving more than 4,200 persons homeless. Half of the demolished houses were adjacent to the family homes of suspected perpetrators of terror attacks.

In February 2005, the abovementioned committee recommended that the policy be stopped.. The same month, then-Defense Minister Mofaz adopted the recommendation.