۱۳۸۸ مهر ۲۲, چهارشنبه

آخوند مزدور" بروجردی" مرتجع!

http://www.iran-archive.com/gunagun/tarikhe_moaser_meraba/


آشنای بيشتر با يکي از مهر های
استعمار و دربار آخوند مزدور"
بروجردی" مرتجع!


















گوشه‌هایی از تاریخ معاصر ایران، رسول مهربان








































ایجاد جبهه متحد خلق رویکرد بلند مدت رشد مبارزاتی!

مجيد مشيدي


پس از اعتصاب غذای هفتاد و دو روزه 36 مبارز که در چنگال رژیم اسلامی و دولت مالکی اسیر بودند ، آزاد شدند و این آزادی سبب خوشحالی و مسرت همه آزادیخواهان را در برداشت. بسیاری از دوستان خواستار مواضع من در این رابطه شدند باید به اطلاع آنان برسانم ، نگارنده در تاریخ هفت سپتامبر در آغاز چهل و یکمین روز اعتصاب غذا ، مقاله ای تحت عنوان "شماها که حرمت عشقو نشکستید!" را به اعتصابیون که مبارزان سرزمینم هستند، تقدیم کردم. شما را رجوع می دهم به این مقاله که در سایت وزین دیدگاه هم درج شده است.

در پی سرکوب خیزش های مردمی پس از انتصاب رئیس جمهور وهمزمان تهاجم وحشیانه به بخشی از اپوزیسیون و به گروگان گرفتن اعضای این سازمان به اتهام واهی و تحت فشار قراردادن آنان ، این سئوال را در بین نیروهای سرنگونی طلب بیش از پیش مطرح و برجسته کرده است که عدم یک جبهه متحد و نبود همبستگی و اتحاد عمل مشترک در اپوزیسیون، علل ثبات رژیم اسلامی شده و دست سرمایه داری را در حمایت از این نظام و برای محدود کردن و در نهایت سرکوب اپوزیسیون باز گذاشته است.

توسعه مبارزه علیه رژیم اسلامی درحال شکل گیری است ، به همین جهت به نظر نگارنده، استراتژی رشد و توسعه اصولی اپوزیسیون خارج شدن از شیوه های مبارزه سنتی است و باعث بقاء و در آینده تقویت اپوزیسیون خواهد شد. می بایست شدیدا از ساختار های گذشته که امتحان خود را پس دادن وجواب رد گرفتند، پرهیز کرد !

نا امیدی مردم ایران نسبت به بهتر شدن وضع زندگی شان عدم توانایی دولت درعرصه های سیاسی ، اجتماعی، فرهنگی و عمدتآ اقتصادی، شهروندان زیر خط فقر و دهها پدیده منفی دیگر سبب گردیده که اعتماد مردم نسبت به حاکمان رژیم اسلامی و حامیان بین المللی شان از بین رفته است .

باید اعتراف کرد که مردم ما تجارب تلخ و پیامدهای منفی از دولت های اصلاح طلب و اصولگران و دموکرات های به اصطلاح غربی را با گوشت و پوست خود لمس نموده وخاطرات بی نهایت ناخوشایند از ایشان با خود دارند و دیگر فریب به اصطلاح باغ های سبزو ... را نخواهند خورد.

حضور احزاب و سازمان های سیاسی و پراکنده بودن شان و یک رشته عوامل دیگر ، وضعیت کنونی اپوزیسیون را کم رنگ و غیرمحسوس کرده است که باید بطور جدی و عملی بنابر وضعیت موجود کشور به آن توجه شود. عدم حضور فعال یک اپوزیسیون دموکراتیک و مترقی و عدم حضور نیروها ترقی خواه در تعاملات موجود سیاسی کنونی کشور موازنه را در عرصه سیاسی به نفع نیروهای واپسگرا رژیم اسلامی و در کل ، وضع کشور را در مسیر خطرناک و فاجعه بار موجود سوق میدهد.

نقش امپریالیسم که موتور نگهدارنده رژیم های توتالیتر را ایفا می کند را نباید در معادلات خود فراموش کنیم. آمريكا و جامعه اروپا که همواره حقوق بشر، برای آنها ابزار و اهرمی علیه برخی حکومت ها در گرفتن امتیازات هر چه بیشتر بوده است، و همواره در جهت تثبیت تحکیم نظام جمهوری اسلامی و حفظ اساس ساختار های حاکم ، تلاش کرده است با تامین اقتصادی و سیاسی خود در این مسیر به آنها کمک می کنند. جامعه اروپا و آمريكا می خواهند شریعت اسلام در حاکمیت بماند، اما خطر و تهدید آن تعدیل شود. به همین دلیل است که چهره های منتقد درونی تولید می کنند تا با مهار کردن به قول خودشان اسلام افراطی، نماینده ی مذهبی-سیاسی طبقات استثمارگر را در قدرت نگه دارند.

نیک می دانیم که در شرايط حاضر، اپوزیسیون دچار پراکندگی است . با توجه به سوابق تاريخی از احزاب و سازمان ها و اثرعلل تفرقه جريان های سياسی در اذهان مردم وجود دارد. برای اپوزیسیون سرنگونی طللب اين آرزو است که یک همبستگی بین این نیروها از لحاظ استراتژی و تاکتيک به وقوع بپیوند.

گفتیم و گفتند که وحدت عمل اپوزیسیون سرنگون طلب در يک جبهه متحد خلق یا همبستگی ملی از ضرورت تاريخی ای است . محتوا و شکل این تشکل پلاتفروم خودش را می خواهد. آیا محتوای این پلاتفروم در پی یک انقلاب بورژواـ دمکراتیک یا انقلاب دمکراتیک باید باشد؟ برای جریان های چپ و انقلابی اتحاد عمل با نماینده فعلی بورژوازی ملی و خرده بورژوازی در اپوزیسیون قابل تصور نیست و این سئوال برای جملگی مطرح است که اصولا زمينه های اجتماعی - اقتصادی در نظام ارتجاعی اسلامی برای یک انقلاب نوین طبقه کارگر وجود دارد؟ بگذریم که از لحاظ تاریخی این اتحاد عمل ها وجود داشته است .

تمام جریان های سیاسی در اپوزیسیون با هر ايدئولوژی ، رهبری جبهه مبارزه علیه ارتجاع حاکم بر ایران را حق خود می داند و اظهار می کنند که مبارزات گذشته ما چنین امتیازی را برای تشکل ما بوجود آورده است ! آیا در چنین وضعیت اتحاد عمل مبارزاتی، حتی کوتاه مدت به نظر شما امکان پذیر است ؟ مطمئنا پاسخ منفی است . به نظر نگارنده خیزش های رادیکال داخل کشور در آینده ، شاید، می گویم شاید! اپوزیسیون را به فکر وا دارد همانطوریکه پس از بیست و دو خرداد جملگی ما را واقع بین تر و به فکر وا داشت که وحدت نیروهای اپوزیسیون سرنگونی طلب می توانست در این سر فصل نقش تعیین کنند ه ای ایفا کند ! عواقب عدم چنین تشکلی در صحنه سیاسی قابل جبران نیست.

نباید هم فراموش کرد که جریان های دیگری هم در جبهه اپوزیسیون وجود دارند که در تعاریف کلاسیک علوم سياسی حتی گروه هم گفته نمی شوند و در حقیقت محفلی بیش نیستند ولی خود را حزب ! معرفی می کنند و در سطح جنبش و توده ها توهم ایجاد کرده و در نهایت جز ضربه زدن به شکل گیری اتحاد عمل ها و همبستگی نیروهای انقلابی اهداف دیگری را در برنامه خود ندارند. این جریان ها را نباید جدی گرفت آنان پارازیت های هستند که توسط سرمایه داری تولید می شوند.

نگارنده در یک مقاله تحت عنوان "سرنگونی و سرنگونی طلبان" در مرداد 1385 نکاتی را یادآوری کرده که در آن زمان در ماهنامه سایت دیدگاه درج شد را مناسب می بینم که در اینجا بیاورم.

"وضعیف نیروهای دمکرات و انقلابی علیه توطئه های سیاسی و نظامی سرمایه داری بسیار سنگین است. می بایست تمام طرح ها و ائتلافات جمهوری اسلامی و سرمایه داری به طور واضع و روشن برای توده های بازگو کرد و به روند آگاهی سیاسی توده ها کمک و جریان های اپوزیسیون که در کنار سرمایه داری قرار گرفته اند، می بایست سریعا از طرف توده ها و جریان های دمکرات و ترقیخواه طرد شوند.

راهگشائی پس از انحراف یک انقلاب معمولا از مغز روشنفکران عبور می کند قرن حاضر قرن پیچیده ی است و حل مسائل و معضلات پیچیده محتاج عملکرد سازمان یافته ی نیروهای مجرب و آگاه و مبارزه ضد امپریالیستی است و این پروژه، برنامه می خواهد، جهت می خواهد، اندیشه و عمل سازنده و متحول می خواهد، و گرنه به ضد خود تبدیل می شود و یا در حد عکس العمل های ضد خارجی متوقف خواهد ماند. بخشی از اپوزیسیون سرنگون طلب به خدمت سرمایه داری در آمدند و بخش کوچکی از اپوزیسیون، (جریان های دمکرات و مترقی) منفعل نظاره گر اوضاع هستند! و در شرایط داخلی و بین المللی نقشی در راستای آگاهی و بسیج توده ها برای خودشان متصور نمی بینند. باید به گروه اول بگویم از تاریخ درس بگیرید منافع خلق های ایران را برای مطامع تشکیلاتی خود معامله نکنید ولی گروه دوم(جریان های دمکرات و مترقی) می بایست برای افشا توطئه های ارتجاع و امپریالیسم و آگاهی مردم و تدارک قیام توده ای خود را باز سازماندهی کنند و در راستای ایجاد یک اتحاد عمل واقعی در بین این نیروها نیاز مبرم شرایط کنونی می باشد."

برای رژیمی با این درجه از منفوریت داخلی و بین المللی، ماندن بر سر قدرت صرفا از طریق ایجاد تفرقه و تشتت در صفوف مردم و اپوزیسیون امکان پذیر بوده است. در حالی که رژیم به حفظ قدرت سیاسی به هر قیمت تأکید می ورزد و هیچ چشم اندازی هم برای تغییر در رویّه و ساختار آن مشاهده نمی شود. تنها راهی که برای پویندگان راه آزادی، رفاه، عدالت، دمکراسی و رشد و توسعه کشور باقی می ماند، اصرار بر سرنگونی در یک جبهه مشترک و مقاومت در برابر حاکمیت اسلامی در شکل قیام قهر آمیز توده ای است.

با آنکه مطالب ناگفته بسیار مانده ،برای مراعات اختصار به سر نتیجه کلی می روم ، سازماندهی و فعالیت جبهه متحد خلق ، جبهه همبستگی ملی و یا... رویکرد بلند مدت رشد مبارزاتی را در بردارد .

یادداشت‌های روز "، ویژه سایت دیدگاه نوشته می‌شوند. در صورت تمایل به بازتکثیر متن، لطفا منبع را "یادداشت‌های هفته سایت دیدگاه" قید کنید .

مجیــد مشیــدی

14 اکتبر 200

madjidmoshayedi@gmail.com

www.m-moshayedi.com

منبع: سايت ديدگاه


مدرسه، آمال و آرزوهای کودکان جهان !







درت کوبنده ، وقتی کودتاچیان خفه خون می گیرند

اینجا استکهلم است در تاریخ 20 سپتامبر 2009 وقتی کودتاچیان تلاش برای برگزاری مراسم در حمایت از حماس فلسطین دارند به قدرت خیره کننده مردم نگاه کنید که اجازه حتی یک کلمه حرف زدن به آنها را نمی دهند. ا

تهران می‌رود و از مشکلی می‌نويسد که از نظر آماری، ايران را در رده اول کشورهای جهان قرار داده است: اعتياد!

خبرنامه گويا
گزارشگر مجله اشپيگل در گزارشی زير عنوان کلی «دهکده جهانی» به تهران می‌رود و از مشکلی می‌نويسد که از نظر آماری، ايران را در رده اول کشورهای جهان قرار داده است: اعتياد!

در اين ميان، اگرچه تنها ده درصد معتادان ايران را زنان تشکيل می‌دهند، ليکن هر سال که می‌گذرد، زندگی بدون اميد و چشم‌انداز که در برابر جوانان دهان گشوده است، بر شمار آنان بيش از پيش می‌افزايد. بسياری از معتادان و هم چنين خانواده‌های آنها دليل گسترش اعتياد را در شرايط سياسی و اقتصادی ايران می‌جويند. گزارش مجله اشپيگل (۱۲ اکتبر ۰۹) را در زير می‌خوانيد. اما پيش از آن سخنی ضروری با شما خوانندگان دارم.

ترجمه برخی از مطالب از نظر مضمون برای من آسان نيست. گاه خشم و اندوه از اين همه نادانی و سبکسری برخی ژورناليست‌ها و گزارشگران و رسانه‌های غربی، خواننده را به مرحله انفجار می‌رساند. در مقام ترجمه، از آنجا که بايد تک تک کلمات و جملات را به دقت به فارسی برگرداند، اين حساسيت چه بسا بيشتر بروز می‌کند. در مقابل، چه می‌توان کرد؟ گاه نامه‌ای می‌نويسم. اعتراض می‌کنم. به آنها توصيه می‌کنم دست کم به گزارشگرانشان بگويند کمی بيشتر مطالعه کنند و تماس مستقيم داشته باشند تا اندکی با وضعيت کشوری که درباره‌اش می‌نويسند، آشناتر شوند. آنها چه می‌کنند؟ به گرمی پاسخ می‌دهند. از توجه شما سپاسگزاری می‌کنند و حتی به خاطر اشتباهات پوزش می‌خواهند... ولی... ولی دوباره همان آش است و همان کاسه. در تمام اين سالها، هر بار که در اعتراض به تکرار يک اشتباه کاملا «واضح و مبرهن» تاريخی (پايين‌تر می‌گويم اين اشتباه چيست) به آنها نامه نوشتم، همين روند تکرار شد و باز هم همان اشتباه را تکرار کردند و می‌کنند، از جمله در تلويزيون! گاهی فکر می‌کنيد دارند با شما لجبازی می‌کنند! ولی نه، اصلا برايشان اهميتی ندارد! ايران برايشان نفت است و گاز و اتم و حکومت الله، نه يک کلمه کم، نه يک کلمه زياد!

و اما آن اشتباه: بارها به آنها نوشتم، دکتر محمد مصدق در پی يک انتخابات دمکراتيک به نخست‌وزيری نرسيد، بلکه چون رزم‌آرا، نخست وزير وقت توسط فداييان اسلام به قتل رسيد، مجلس وقت دکتر محمد مصدق را به عنوان نخست‌وزير به شاه پيشنهاد کرد و شاه هم موافقت نمود. آخر چطور می‌شود يک جمله قبل شاه را «ديکتاتور» خواند و دو جمله بعد، در همان زمان، نخست وزيری مصدق را که تمام گذشته و حال و آينده ايران را به عزل و سقوط وی متصل می‌کنيد، از يک «انتخابات دمکراتيک» بيرون کشيد! البته پرداختن بيشتر به اين تناقض که تنها رسانه‌های غربی به آن دچار نيستند، فرصت ديگری می‌طلبد.

اين اما تنها يک نمونه بود. حقيقت اين است که اين همه برای ما اهميت دارند و نه برای آنهايی که حرفه‌شان نوشتن است و با آن زندگی‌شان را می‌گذرانند و هر وقت قرار شد چيزی بنويسند، کمی، يعنی به اندازه همان مقاله يا گزارش، به ايران و يا جای ديگر فکر می‌کنند. نه مثل ما، شب و روز!

پس از سالها تعمق و تأمل در رسانه‌های اين سوی جهان، و به ويژه در مطبوعات و رسانه‌های آلمان، به اين نتيجه رسيدم که رسانه‌های غرب نقش مؤثر در دامن زدن به اختلاقات قومی و مذهبی در جهان و به ويژه در آسيا و آفريقا بازی می‌کنند. چرا فکر کردم که حالا با اين ترجمه، اين موضوع را با شما در ميان بگذارم؟ به اين دليل که وقتی گزارش زير را ترجمه می‌کردم به اين جمله برخوردم که «ليلی عاشق يک جوان سُنّی شد»! آيا شما خوانندگان عزيز که ايرانی هستيد، و اگر عمری از شما نگذشته باشد، دست کم بيست، بيست و پنج سالی را پشت سر نهاده‌ايد، تا حالا هرگز به اين فکر کرده بوديد که «سُنّی» بودن يک ايرانی می‌تواند چنان نقش مهمی داشته باشد که در يک گزارش مربوط به اعتياد به آن اشاره شود؟! اين سوی جهان اما آنقدر اين موضوعات را مهم می‌کنند (درست مثل عراق و افغانستان و فلسطين و اسراييل و لبنان و برخی کشورهای آفريقايی) که همه موضوعات واقعا مهم زير آن مخفی و مدفون می‌شود.

بدبختانه تصويری که در غرب درباره بقيه جهان شکل می‌گيرد، بر اساس همين گزارش‌هاست. اين در حالی است که عين همان قوم و مذهب، که در عمل وجود دارد، نه تنها مثلا در اتحاديه اروپا نقشی بازی نمی‌کند، بلکه اقليت مسلمان و بودايی و هندو و غيره را چنان لابلای فرقه‌های مسيحی جای می‌دهند که شما يکپارچه‌تر و متحدتر از اينان نمی‌يابيد!

اين توضيح ضروری بود به اين دليل که من نمی‌توانستم به دليل امانت‌داری در ترجمه، کلمه «سُنّی» را حذف کنم، تا ذهن خوانندگان فارسی‌زبان، منحرف خط و ربط رسانه‌های اينجا نشود. اگرچه ظاهرا اين کار ساده‌تر از اين توضيح می‌بود. در عين حال نمی‌توانستم بدون توضيح از آن بگذرم و به اين علامت سؤال در ذهن خواننده که «سنّی» بودن معشوق ليلی چه ربط و نقشی در اين گزارش دارد، نپردازم. ولی اين داستان امروز و فردا نيست. هميشه هست و تقريبا در هر مطلب و گزارشی تکرار می‌شود. واقعا چقدر بايد هشيار بود و چقدر بايد نيرو داشت تا از يک طرف با رژيم بی سر و پای خود دست و پنجه نرم کرد و از طرف ديگر با اين همه دوغ و دوشاب که به خورد «افکار عمومی» اين سوی جهان داده می‌شود و حتی بر اساس آنها سياست‌گذاری می‌گردد...

حال گزارش را بخوانيد:

«خانه خورشيد» در کوچه پس‌کوچه‌های تهران پنهان شده است. نه تابلويی هست که راهش را نشان دهد و نه نامی بر در ورودی آن نصب شده است. همسايه‌ها فکر می‌کنند آنجا يک محل خيرات شام و ناهار برای فقراست. پرده‌ای از منجوق‌های رنگارنگ شيشه‌ای که از در آويزان است، دخترهايی را که به سرعت از آن رد می‌شوند، در پس خود پنهان می‌کند.

صبح خيلی زود است. ليلی ۲۲ ساله که آرايش غليظی دارد با يک روسری سرخ در حياط چمباتمه زده است. استعمال مواد مخدر حلقه‌های زشتی زير چشمانش رسم کرده، گونه‌هايش افتاده‌ و دندان‌هايش پوسيده‌ است. با انگشتان لرزان پشت هم سيگار می‌کشد و سعی می‌کند چيزی ببافد: عروسک‌های بافتنی برای اينکه پولی هم در بياورد. ولی بافتن آسان نيست و به جايش می‌تواند سرگذشتش را تعريف کند.

ليلی پانزده ساله بود که برای اولين بار هرويين کشيد. او عاشق يک مرد سُنّی شد و با او از خانه فرار کرد. مرد نيز مانند او معتاد بود و پس از مدتی ترکش کرد. سه سال تمام هرويين بزرگترين عشق ليلی بود و برای اينکه بتواند ان را تهيه کند، به خودفروشی پرداخت. مردان او را به وسيله تلفن همراه در خانه‌شان و يا در اتومبيل سفارش می‌دادند و البته کسی نبايد از اين جريان بو می‌برد. ليلی زندگی خطرناکی در پيش گرفته بود چرا که زنان در ايران بايد پارسا و خداترس باشند. اگر مواد مخدر استفاده کنند، به زندان می‌افتند و اگر خودشان مواد مخدر داشته باشند، به دار آويخته می‌شوند.

ولی حتی در جمهوری اسلامی نيز به تدريج تابوها فرو می‌پاشند. معتادان تا چند سال پيش جنايتکار به شمار می‌رفتند. ولی يکی از آيت‌الله‌ها متادون را مستحب اعلام کرد. امروز دختران نيز مواد مخدر می‌کشند و تزريق می‌کنند. آنها جنايتکار شناخته نمی‌شوند، بلکه بيمار محسوب می‌گردند. «خانه خورشيد» يک پروژه آزمايشی و يکی از نخستين محل‌هايی است که برای زنان معتاد به وجود امد و اگرچه از سوی حکومت تحمل می‌شود، ليکن بودجه خود را از کمک‌های مالی مردم تأمين می‌کند. از دو سال پيش، صدها زن معتاد در اينجا متادون، کاندوم با مزه توت فرنگی، يک وعده غذای گرم و سرانجام کمی درک متقابل دريافت می‌کنند.

محله‌ای که «خانه خورشيد» در آن قرار دارد، واقع در جنوب شهر فقير‌نشين تهران است. جايی که در عين حال بزرگترين محل داد و ستدد مواد مخدر در يک کشور اسلامی است. هيچ جای ديگر مانند اينجا نمی‌توان «جنس» و مواد مخدر را به اين آسانی و به اين ارزانی به دست آورد. مواد مخدر را قاچاقچيان وارد می‌کنند، و شوهران يا برادران با پولی که از خودفروشی دختران تهيه می‌شود، می‌خرند. قيمتش چند است؟ ليلی می‌گويد: «کمتر از يک پاکت سيگار. يک گرم سه دلار، يک پُک پنجاه سنت». جنس از کجا می‌آيد؟ ليلی سمت شرق را نشان می‌دهد: «از آنجا، از افغانستان».

جنسی که دختران می‌کشند از آن سوی مرزهای سبز با قاطر و موتورسيکلت و از طريق راه‌های زيرزمينی می‌آيد. نود درصد ترياک جهان در افغانستان توليد می‌گردد و نيمی از آن از طريق مرزهای ايران قاچاق می‌شود. اين مسير يکی از راه‌های اصلی قاچاق مواد مخدر به اروپاست.

در هيچ کشوری مانند ايران اين همه معتاد وجود ندارد. از جمعيت ۷۲ ميليون نفری اين کشور، يک ميليون و دويست هزار نفر معتاد هستند. اين ادعای دولت است. سازمان ملل اما شمار آنها را دست کم سه ميليون نفر تخمين می‌زند. سی سال پس از انقلاب اسلامی، اين يک رکورد غم‌انگيز است. گفته می‌شود تنها حدود ده درصد از معتادان زن هستند ولی به سرعت بر شمار آنها افزوده می‌شود.

به دليل افزايش شمار معتادان و به دليل سود غرب در مبارزه با مواد مخدر، ايران به شدت اين مبارزه را پيش می‌برد. سالانه دو هزار و پانصد تن ترياک قاچاق از مرزهای ايران وارد می‌شود که معمولا يک سوم آن ضبط و سوزانده می‌شود. يعنی بيش از هر کشور ديگر. سياست مبارزه با مواد مخدر دولت احمدی‌نژاد موفقيت‌آميز ارزيابی می‌گردد و اين تنها مورديست که دولت وی در غرب مورد تحسين قرار می‌گيرد.

ايران تلاش می‌کند نشان بدهد تا چه اندازه عليه مواد مخدر مبارزه می‌کند. کمی پيش از برگذاری اختلاف‌برانگيز انتخابات رياست جمهوری ۲۲ خرداد، زمانی که هنوز ژورناليست‌های خارجی در کشور تحمل می‌شدند، نماينده دولت به همراه خبرنگاران با هلی‌کوپتر به استان بلوچستان و به يک منطقه شديدا تحت حفاظ در مرز افغانستان و پاکستان پرواز کرد. خبرنگاران بايد می‌ديدند که چگونه واحدهای ويژه با سگ‌های تربيت‌شده در پناه يک ديوار بتونی ششصد کيلومتری که برای جلوگيری از قاچاق مواد مخدر کشيده شده است، کشيک می‌دهند. گروه همسرايان دختران شهيدان سرودی در رثای پدرانشان که در خدمت نيروهای انتظامی و در مبارزه با مواد مخدر کشته شدند، می‌خوانند. يک فرمانده در سخنرانی‌اش يادآور می‌شود که آنها «به خاطر غرب هم کشته شدند» و يک روحانی وعده می‌دهد: «ما در جنگ عليه اين دزدها که جوانان ما را فاسد می‌کنند، پيروز خواهيم شد».

اما دختران «خانه خورشيد» می‌دانند برای مبارزه با اعتياد، جنگ با قاچاقچيان به تنهايی کافی نيست. آنها می‌گويند به اين دليل مواد مخدر استفاده می‌کنند که يک زندگی دوگانه آنها را بيمار کرده است: آنها در يک رژيم خودکامه بزرگ شده‌اند. تنها امور ممنوعه، سرکوب، منع جنسی و بيکاری را می‌شناسند. آنها می‌گويند: از ديوار و شعار کاری ساخته نيست. می‌گويند: تا زمانی که شرايط زندگی ما تغييری نکند، ما مواد مخدر می‌کشيم و تزريق می‌کنيم.

هنگام ظهر، يک خانم دکتر متادون در ليوان‌های کوچک می‌ريزد. دخترها آن را هورت می‌کشند، بد و بيراه می‌گويند، بافتنی می‌بافند و سيگار می‌کشند. بعد نوبت پلو با کنسرو ماهی تُن است. همزمان يک همکار زن با نمايش اسلايد به دختران درباره مبارزه با ايدز و پيشگيری‌های به هنگام عمل جنسی آموزش می‌دهد و توضيح می‌دهد که مواد مخدر شيميايی مانند شيشه و اکستزی چه هستند و چه پيامدهای ويرانگری دارند.

پس از نماز ظهر، ليلی از ميان پشته‌های آشغال و کانال‌های مسدود فاضلاب با گام‌های سنگين به سوی پارک می‌رود. در پارک‌ها، معتادانی که هنوز آمپول در بازو دارند، و با چشم‌های چرخيده در حدقه روی زمين افتاده‌اند. در کنارشان، کودکان بازی می‌کنند.

ليلی آمپول‌های خونی را درون يک سطل پلاستيک می‌اندازد. او از يک سال پيش پاک، و پنج ماهه باردار است. ليلی تحمل ديدن چشم‌های کودکان را در کنار معتادانی که به روی زمين افتاده‌اند، ندارد.

آرزوی ليلی برای آينده‌اش اين است که در شکمش يک پسر در حال رشد باشد و او که قبلا به مواد مخدر معتاد بود، بتواند روزی يک مسابقه فوتبال را در استاديوم بزرگ تهران تماشا کند. در ايران فقط مردان اجازه دارند مسابقات فوتبال را تماشا کنند.
منبع: مجله اشپيگل شماره ۴۲- ۱۲ اکتبر۲۰۰۹ - صفحه ۱۱۴






فيلم : فیلمبرداری مخفیانه از عاملین رژیم برای خرید سیستمهای ردیاب مخابراتی موبیل از شرکت اریکسون در استکهلم سوئد
وسلیه نقلیه كه مشاهده میکنید، حاوی سیستم ردگیرمبیل است، كه عاملین رژیم تست کردند
مدیره عامل ایرانسل ، معاون و دیگر اراذل و اوباش همراه او
(اطلات: کارمندان اریکسون حامی مردم ایران)
توضيحاتی که همراه با نمايش فيلم ظاهر ميشوند را بخوانيد.

http://www.youtube.com/watch?v=26wYjCKa1-Q&feature=player_embedded


موج کنونی خبرنگاران، عکاسان و وبلاگ‌نویسانی که کشورشان

چهارشنبه، ۲۲ مهر، ۱۳۸۸
اعمال خشونت دولت ایران علیه رسانه‌های انتقادی در کشور، سبب شده که ژورنالست‌های منتقد ایرانی راهی جز مهاجرت از کشورشان را نداشته باشند. سازمان "گزارشگران بدون مرز" و "عفو بین‌الملل" به این شرایط اعتراض دارند.
سازمان گزارشگران بدون مرز اعلام کرده است که موج کنونی خبرنگاران، عکاسان و وبلاگ‌نویسانی که کشورشان را به خاطر فعالیت‌های شغلی‌شان ترک کرده‌اند و یا قصد ترک کردن آن را دارند، از زمان انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ تا کنون بی‌سابقه بوده است.
در گزارش سازمان گزارشگران بدون مرز آمده است که دولت احمدی‌نژاد در نظر دارد، با تعقیب، بازداشت و زندانی کردن ژورنالیست‌های مخالف کشور، از فعالیت‌های انتقادی آنان جلوگیری کند.
این سازمان گزارش می‌دهد که ژورنالیست‌هایی که پس از انتخابات ریاست جمهوری در ایران دیدی انتقادی نسبت به محمود احمدی‌نژاد، رئیس جمهوری کشورشان داشته‌اند و نطر خود را در رسانه‌های کشور اعلام کرده‌اند، به شدت زیر فشار قرار دارند. آنان تحت تعقیب‌اند و بسیاری از این افراد دستگیر شده‌اند و در زندان‌های کشور زیر شکنجه‌های سیستماتیک قرار دارند. حتا اعضای خانواده این افراد نیز با تهدید روبرو هستند.

در گزارشسازمان گزارشگران بدون مرز همچنین آمده است: «ایران همچنان در راس کشورهایی قرار دارد که در آنها حق آزادانه نظر به شدت نقض می‌شود.» این سازمان با اتکا به اظهارات زندانیان سابق و خانواده آنها، اعلام می کند که بسیاری از ژورنالیست‌های ایرانی مدت‌ها در زندان اوین زندانی بوده و در آنجا شکنجه شده‌اند. دلیل مقامات دولتی برای دستگیری این افراد، ارتباط آنها با "ضدانقلاب" عنوان شده است.
گزارشگران بدون مرز اعلام می‌کند که «ژورنالیست‌ها باید بر مبنای قوانین مطبوعات بازداشت شوند، اما امروز در ایران آنها به سادگی متهم می‌شوند که امنیت کشور را به خطر انداخته‌اند، زیرا در تظاهراتی شرکت کرده‌اند و یا در روزنامه‌ای مطلبی انتقادی نوشته‌اند.»
عفو بین‌الملل خواستار آزادی ژورنالیست‌هاست
سازمان عفو بین‌الملل نیز به همین موضوع می‌پردازد و از دولت ایران می‌خواهد تا تمام ژورنالیست‌هایی را آزاد کند که پس از انتخابات ریاست جمهوری در کشور بازداشت شده‌اند.
هاینس پاتسل، دبیر کل عفو بین‌الملل، در مصاحبه‌ای مطبوعاتی در این مورد می‌گوید: «مدت‌هاست که شرایط سیاسی در ایران ما را به شدت نگران کرده است. انتخابات ریاست جمهوری و رویدادهای پس از آن سبب شده که حقوق بشر در ایران با شدت بیشتری پایمال شود.»
دبیرکل عفو بین‌الملل بر این نظر است که تا برقراری آرامش و شرایطی عادی در ایران، که در آن حداقل حقوق مدنی افراد رعایت شود، هنوز راهی بسیار طولانی در پیش است.
دویچه وله

جزئیات تازه درباره برخی متهمان دادگاه‌های اخیر


بنا بر گزارش‌های منتشر شده، چهار تن از متهمان محکوم به اعدام در دادگاه‌های اخیر، قربانیان سناریویی طراحی‌شده از سوی مقام‌های امنیتی و قضایی ایران هستند که هدف آن تحریف اصالت اعتراض‌ها به "تقلب انتخاباتی" بوده است.

در دادگاه‌هایی که در هفته‌های اخیر برای محاکمه‌ی متهمان حوادث پس از انتخابات برگزار شد، در کنار چهره‌های سیاسی و مقام‌های دولتی سابق، جوان‌هایی نیز بودند که کیفرخواست دادستانی، آنها را مرتبط با سلطنت‌طلبان و مجاهدین خلق معرفی می‌کرد.

برگزارکنندگان دادگاه‌ها با قرار دادن این افراد در میان بازداشت‌شدگان حوادث پس از انتخابات، در صدد القای این امر به افکار عمومی بودند که سلطنت‌طلبان و مجاهدین خلق در اعتراض‌ها و آنچه که حکومت آن را "اغتشا‌شات" می‌نامد، دست دارند و فعالان سیاسی اصلاح‌طلب نیز خواسته یا ناخواسته با آنها همگام بودند.

اما انتشار برخی اطلاعات و جزئیات تازه درباره افراد متهم به ارتباط با سلطنت‌طلبان و مجاهدین خلق، نشان می‌دهد که حقایق در باره این افراد کاملا متفاوت از آن‌چیزی است که مقام‌های امنیتی و قضایی ادعا می‌کنند.

رسانه‌های ایران در روزهای اخیر از چهار نفر با نام‌های "حامد روحی‌نژاد"، "محمدرضا علی‌‌زمانی"، "آرش رحمانی‌پور" و "ناصر عبدالحسینی" اسم برده‌اند که سه نفر نخست به ارتباط با «انجمن پادشاهی ایران» و نفر چهارم به ارتباط با سازمان مجاهدین خلق متهم شده‌اند. همه‌ی این چهار نفر به عنوان بازداشت‌شدگان حوادث پس از انتخابات در دادگاه حاضر شده بودند و اظهارات آنها به صورت دستچین‌شده از تلویزیون دولتی نیز پخش شده است.

«اسیر بازی ناجوانمردانه»

محمدرضا علی‌زمانی از جمله کسانی بود که در دومین دادگاه بازداشت‌شدگان حوادث پس از انتخابات حاضر بود. وی متهم به عضویت در «انجمن پادشاهی ایران» است و در کیفرخواست دادستانی از عوامل "اغتشاشات" پس از انتخابات معرفی شده بود. اما اکنون یکی از افرادی که به تازگی از زندان آزاد شده و مدتی با او در زندان بوده، در یادداشتی که در سایت "نوروز" وابسته به جبهه مشارکت ایران اسلامی منتشر شده، جزئیات دقیق‌تر، اما کاملا دگرگونه‌ای درباره وی نوشته است.

بنابر گزارش وبسایت نوروز، محمدرضا علی‌زمانی نه پس از انتخابات ۲۲ خرداد، بلکه در فروردین ۱۳۸۸ به همراه چندین جوان دیگر بازداشت شده است. او در زندان خبری از حوادث پس از انتخابات نداشته و درباره اتهام‌های خود نیز گفته است که هیچ اقدامی انجام نداده و «تنها چیزی هم که [مقام‌های امنیتی] از او دارند حرفها و داستان‌پردازی‌هایی بود که در جمع دوستانش باهم کرده بودند».

در یکی از روزها به وی خبر می‌دهند که دادگاهش قرار است آخر هفته برگزار شود. «کارشناس [بازجوی] پرونده به او قول داده که اگر در این دادگاه همکاری کند در صدور حکم کمکش می‌کنند».

علی‌زمانی پس از مدتی دودلی، به امید ایجاد روزنه‌ای در پرونده‌اش تصمیم می‌گیرد «همکاری کند»، بی‌آنکه بداند موضوع چیست و «برایش چه خوابی دیده‌اند».

آغاز تمرین‌ها

از فردای اعلام آمادگی علی‌زمانی برای «همکاری»، تمرین‌های فشرده‌ی وی آغاز می‌شود. از صبح تا ظهر و از ظهر تا شب. «هر روز با حضور در اتاقی که در اختیار او و افرادی که قرار بود در دادگاه صحبت کنند، تمرین می‌کرد که چه حرفهایی را در دادگاه بزند.»

آخرین تمرین او در «مجتمع امام خمینی» برگزار می‌شود؛ همان جایی که قرار بود دومین جلسه محاکمه‌ی فعالان سیاسی برگزار شود. براساس گزارش منتشرشده در وبسایت نوروز، «بسیاری از مقام‌های قضایی و امنیتی از قبیل دادستان وقت کل کشور، قاضی سعید مرتضوی، یکی از معاونین وزارت اطلاعات و .. حاضر بودند تا آخرین تمرین آنها را ببینند.»

روز موعود

علی‌زمانی روز شنبه ۱۷ مرداد با حضور در پشت تریبون دادگاه در مجتمع امام خمینی، آنچه را که مدت‌ها برای آن تمرین کرده بود، بازگو کرد. او گفت: «برنامه‌های مختلفی برای نفوذ در ستادهای انتخاباتی کاندیدای مختلف به منظور جهت‌دهی این ستادها از جمله برنامه‌هایی بود که قرار شد ما برای انجمن پادشاهی ایران و سرویس‌های اطلاعاتی آمریکا انجام بدهیم.» (خبرگزاری فارس / ۱۷ مرداد ۱۳۸۸)

علی‌زمانی همچنین گفت: «از جمله اقدامات دیگری که برای مدیریت آن بنده به ایران سفر کرده بودم، تشویش اذهان عمومی و کاهش حضور مردم پای صندوق‌های رای بود که در این بین می‌توانم به مهمترین اقدامات اشاره کنم که ایجاد شک و شبهه برای ابطال انتخابات و رای‌گیری مجدد است.» (خبرگزاری فارس / ۱۷ مرداد ۱۳۸۸)

با توجه به اینکه علی‌زمانی و دوستانش سه ماه پیش از انتخابات ۲۲ خرداد بازداشت شده بوده‌اند و در زندان به‌سر می‌برده‌اند، اکنون پرسش افکار عمومی از مقام‌های امنیتی و قضایی ایران این است که او و دوستانش چگونه می‌توانسته‌اند در احزاب و ستادهای کاندیداها نفوذ کرده و «شک و شبهه برای ابطال انتخابات و رای‌گیری مجدد» ایجاد کنند؟

علی زمانی چند روزی پس از حضور در دادگاه و همکاری با مقام‌های قضایی و امنیتی، از صدور حکم اعدام برای خود با خبر شد.

دیگر افراد متهم به عضویت در «انجمن پادشاهی ایران» نیز سرنوشت تقریبا مشابهی داشته‌اند. به عنوان مثال، حامد روحی‌نژاد نیز پیش از انتخابات ۲۲ خرداد و در ۱۴ اردیبهشت ۱۳۸۸ بازداشت شده است. گفته می‌شود، شمار افرادی که در ارتباط با انجمن پادشاهی بازداشت شده‌اند، ۱۱ نفر هستند. فعالان حقوق بشر می‌گویند، هیچیک از آنها اساسا عضویتی در این انجمن نداشته‌اند و زیر شکنجه‌های جسمی و روحی و نیز با وعده‌ی آزادی، وادار به اعتراف علیه خود شده‌اند.

سرنوشت یک متهم دیگر

ناصر عبدالحسینی یک محکوم به اعدام دیگر، متهم به عضویت در سازمان مجاهدین خلق است. او جوان ۲۲ ساله‌ای است که به گفته‌‌ی خانواده‌اش هیچ سابقه و فعالیت سیاسی ندارد.

به گزارش وبسایت‌ خبری فعالان حقوق بشر، مجتبی عبدالحسینی، یکی از برداران ناصر عبدالحسینی می‌گوید: «به برادر من گفته بودند که بیا و در اعتراف‌های تلویزیونی شرکت کن تا حکم‌ات را کمتر کنیم. به او گفته بودند اگر قرار است حکم حبس داشته باشی، با این اعتراف‌های تلویزیونی خیلی زودتر از آن افرادی که اعتراف نمی‌کنند آزاد خواهی شد. به این طریق برادر مرا به تلویزیون کشیده‌اند اما جریان برعکس شده و برای او حکم اعدام صادر کرده‌اند.»

به اعتقاد برادر ناصر، بازجویان و مقام‌های امنیتی و قضایی «از ناصر سواستفاده کرده‌اند، سواستفاده‌ای که منجر به بازی کردن با زندگی وی شده است.»

در فیلمی که تلویزیون دولتی از اعترافات ناصر عبدالحسینی پخش شده، بخشی از شنود تلفنی نیز شنیده می‌شود که گویا زنی به نام زهره به ناصر تلفن کرده و به وی دستورالعمل‌های خرابکاری داده است.

اما برادر ناصر می‌گوید: «صدایی که به عنوان زهره پخش شده و آن را در تماس تلفنی با برادر من عنوان کرده‌اند، واقعیت ندارد. این یک صدای ضبط شده است و برادر من هیچگونه ارتباطی با آن شخص ندارد. چنین چیزی به هیچ‌وجه صحت ندارد. در صدای پخش‌شده از تلویزیون جمهوری اسلامی، گویا خانم زهره از برادر من می‌خواهد که آتش‌سوزی به راه بیاندازد و از کوکتل مولوتوف استفاده کند، این در حالی است که برادر من حتا نمی‌تواند کوکتل مولوتوف را تلفظ کند و در دادگاه هم اشتباه آن را تلفظ می‌کند. حالا برادر من چگونه چنین کارهایی می‌تواند بکند.»

نادر عبدالحسینی برادر دیگر ناصر نیز می‌گوید: «زمانی که برادرم را بازداشت می‌کردند، هیچگونه سندی در رابطه با جرمی که می‌گفتند مرتکب شده، به ما نشان ندادند و هیچ مدرکی نداشتند. از منزل ما هیچ مدرکی پیدا نکردند. برادر من حتا دیپلم هم ندارد، نه کامپیوتر دارد و نه حتا یک آدرس ایمیل، پس چطور می‌توانسته به قول اینها اطلاعات را به خارج از کشور بفرستد؟ برادر من یک بچه‌ی جنوب‌شهری است که نه پدر و مادر و نه هیچیک از افراد فامیل‌اش سیاسی نبودند.»

نادر عبدالحسینی می‌افزاید: «برادر من بیگناه است. او کاری نکرده است. او را با وعده‌هایی که برای آزادی داده‌اند، وادار به اعتراف کرده‌اند و برادر ساده‌ی من نیز باور کرده و این کار را کرده است. برادر من بی‌گناه است.»

روزنامه‌نگارانی که پرونده‌ی چهار متهم محکوم به اعدام را به دقت دنبال کرده‌اند می‌گویند، سرنوشت ناصر عبدالحسنیی نیز مشابه علی‌زمانی و دو متهم دیگر است. آنها گرفتار سناریویی شده‌اند که ماموران امنیتی و اطلاعاتی برای‌شان تنظیم کرده بوده‌اند.

دویچه ول

سومین تجمع اعتراضی دانشجویان دانشگاه آزاد: دانشجویان یک پارچه علیه دولت کو

سومین تجمع اعتراضی دانشجویان دانشگاه آزاد واحد تهران مرکز توسط نیروهای امنیتی و بسیج به خشونت کشیده شد.

به گزارش خبرنامه امیرکبیر در این تجمع خودجوش که از ظهر امروز آغاز شد بیش از 10 نفر از دانشجویان توسط نیروهای شبه نظامی در داخل دانشگاه زخمی شدند.

این تجمع سومین تجمع متوالی دانشجویان دانشگاه آزاد در اعتراض به کودتاچیان است. پیش از این در دو هفته پیش نیز تجمعات اعتراضی مشابهی در این دانشگاه و در سالروز تولد دو کاندیدای معترض به نتایج انتخابات آقایان میر حسین موسوی و مهدی کروبی برگزار شد.

این تجمع در دانشگاه آزاد واحد تهران مرکز در حالی صورت گرفت که از صبح امروز به طور محسوسی بر تعداد عوامل انتظامات و حراست دانشکده فنی دانشگاه آزاد واحد تهران مرکز افزوده شده بود و حتی رفت و آمد نیروهای امنیتی خارج از دانشگاه نیز به چشم می خورد. نیروهای بسیجی نیز توسط دو دستگاه اتوبوس با هماهنگی کامل حراست برای سرکوب دانشجویان از دانشگاه های دیگر به این واحد دانشگاه آزاد انتقال داده شده بودند. همزمان نیروهای حراست به شدت ورود و خروج دانشجویان را مد نظر داشتند و اقدام به کنترل کارت دانشجویی می نمودند و از ورود برخی از دانشجویان نیز ممانعت به عمل آوردند ولی در مقابل نیروی های بسیج آزادانه رفت و آمد می نمودند به نحویکه این اقدام اعتراض دانشجویان را برانگیخت.

با پایان یافتن کلاس هاس نوبت صبح و در حدود ساعت 12 در حالی که دانشجویان سکوت کرده بودند، نیروهای بسیج منتقل شده از دیگر دانشگاه ها و نهادها اقدام به سر دادن شعار "مرگ بر منافق" و تنش آفرینی کردند.

در مقابل دانشجویان دانشگاه آزاد تهران مرکز با شعارهایی همچون «دانشجوی، سهمیه همینه همینه»، «بسیجی حیا کن، دانشگاه رو رها کن»، «بسیجی برو بیرون»، «بسیجی واقعی همت بود و باکری» سر دادند.

دانشجویان تجمع را با سر دادن شعار های «موسوی زنده باد، کروبی پاینده باد»، «روحانی واقعی منتظری،صانعی»، «مرگ بر دیکتاتور»، « دولت کودتا استعفا استعفا »، «احمدی عمر وعاص، شصت و سه درصد اینجاس» و خواندن سرودهای «یار دبستانی» و «محمود قاتل» ادامه دادند. به گزارش خبرنامه امیرکبیر در ادامه بسیجیان نیز پرچم ایران را به احتزاز در می آورند که با شعار «موسوی موسوی، پرچم ایران مرا پس بگیر » از سوی دانشجویان مواجه شدند.

این تجمع که گسترده ترین اعتراض دانشجویان از ابتدای سال تحصیلی تا کنون بوده است علی رغم جو امنیتی و رعب و وحشتی که نیرو های امنیتی خارج دانشگاهی و عوامل حراست و انتظامات ایجاد کرده بودند با استقبال پر شور دانشجویان مواجه شد.

گفتنی است بسیج دانشگاه آزاد که پیش از این و در ایام تبلیغات انتخابات سابقه ضرب و شتم و مجروح نمودن دانشجویان را داشته است به نحوی که در آن موقع چهار تن از ایشان در بیمارستان بستری شدند پیش از این به تهدید دانشجویان پرداخته بود و برای مقابله با این حرکت خودجوش دانشجویان با دستاویز قرار دادن ارزش های دینی و مذهبی و به بهانه شهادت امام ششم شیعیان اقدام به بر پایی مراسم همزمانی در در نمازخانه دانشکده فنی نموده بود.

امروز نیز نیروهای بسیج با استفاده از گاز اشک آور و گاز فلفل اقدام به پراکنده نمودن وضرب وشتم دانشجویان و ربایش چند نفراز دانشجویان کردند. نیروهای بسیج و لباس شخصی دانشجویان را کلاس های طبقه اول واحد تهران مرکز دانشگاه آزاد منتقل نموده و آنها را مورد ضرب و شتم قرار دادند. نیروهای شبه نظامی به ادواتی همچون باطوم و اسپری فلفل و شوکر الکتریکی مجهز بودند.

در پی متشنج شدن فضا و محاصره دانشکده توسط نیروهای امنیتی کلاس های نوبت عصر تعطیل شده است. به گزارش خبرنامه امیرکبیر خیابانهای اطراف دانشگاه مملو از نیروهای گارد ویزه است که از ساعت یک بعد از ظهر استقرار یافته اند.

هفته پیش نیز در حدود بیست نفر از دانشجویان این دانشگاه به دفتر حراست و دفتر رئیس دانشگاه احضار شدند.

لازم به ذکر است احضار دانشجویان واحد های مختلف دانشگاه آزاد به نهاد های امنیتی داخل و خارج دانشگاهی که از ابتدای سال تحصیلی و همزمان با احضار دانشجویان دانشگاه های دیگر آغاز شده است اخیرا شدت بیشتری گرفته است و همچنان ادامه دارد. همزمان وجود شایعه تعطیل شدن واحد تهران مرکز به مدت دوهفته به دلیل اعتراضات دانشجویی که پیش از این تکذیب شده بود نیز قوت بیشتری گرفته است.





بحث بسیجج دانشگاه با دانشجویان دانشگاه آزاد ۲۱ مهر

عطش یادگیری؛ کودکان غزه: ما حق داریم به مدرسه برویم

بروز جنگ، فقر یا گرفتار شدن در درگیری های سیاسی، مذهبی و فرقه ای در سراسر جهان سبب شده است میلیون ها کودک فرصتی برای تحصیل و آموزش نداشته باشند.

در دومین گزارش از مجموعه گزارش های بی بی سی با عنوان "عطش یادگیری" گزارشگر بی بی سی به غزه سفر کرده است.

کودکان غزه هم شرایط تحصیلی سختی دارند. هر روز صبح زود، خیابان های این شهر، میزبان کودکانی است که به مدرسه می روند. بسیاری از آنها کیف های هم اندازه خودشان به دوش دارند. لباس هایی یک شکل و اطوکشیده با رنگ هایی شاد پوشیده اند و زمانی که از کنار آوار و خرابه های باقی مانده از حمله نظامی اسرائیل عبور می کنند، صحنه ای ناهماهنگ به وجود می آید.

در خانه ای که خانواده العین زندگی می کند، هدی ۹ ساله، دلواپس است چون هنوز مادرش ساندویچش را آماده نکرده و او نگران است که مبادا مدرسه اش دیر شود.

ولی طول نمی کشد که کیف های مدرسه آماده و حتی موهای هدی بافته می شوند. در خانه آنها جای زیادی برای جنب و جوش سه کودکی که به سن مدرسه رسیده اند، نیست. آنها در آلونک کوچکی زندگی می کنند که چارچوب چندان محکمی ندارد.

خانه آنها در حمله نیروهای نظامی اسرائیل به غزه در ژانویه گذشته خراب شد. آنها در این حمله، یکی از عموزاده هایشان را هم از دست دادند.

عامر، پدر خانواده، نگران شرایطی است که در زمستان پیش خواهد آمد. او می گوید که نمی تواند تا زمستان خانه محکم تری پیدا کند. او سه سال است که بیکار است و از زمان وضع محدودیت های سخت تر برای ورود و خروج از گذرگاه های نوار غزه توسط اسرائیل، اقتصاد ضعیف این منطقه، سست تر شده است.


عامر امیدوار است که دوران تحصیل کودکانش بدون آن که فقر یا خشونت و جنگ تاثیری در آن داشته باشد، به پایان برسد. خود او مجبور شده است برای تامین زندگی خواهر و برادرانش، تحصیلش را نیمه کاره بگذارد، ولی معتقد است که آموزش و تحصیل می تواند زندگی بهتری به دنبال داشته باشد.

ولی بسیاری از دانش آموزان در غزه، چندان خوش بین نیستند. آنها می دانند که میزان تحصیلاتشان، اهمیتی ندارد. فرصت ها محدود است و بیکاری حکمفرما است.

بسته بودن مرز اسرائیل و مصر، دو کشور همسایه غزه هم باعث شده است خروج از این منطقه برای داشتن زندگی بهتر در جایی دیگر، تقریبا غیرممکن باشد.

فعالیت مدارس در غزه به طور مرتب با حمله ها و درگیری ها متوقف می شود. گاهی دو گروه فلسطینی رقیب در داخل غزه با هم درگیر می شوند، ولی بیشتر وقت ها درگیری ها به دنبال عملیات نظامی اسرائیل رخ می دهد.

بر اساس داده های سازمان ملل متحد، در زمان حمله اسرائیل به غزه در ژانویه امسال، دست کم ۲۸۰ مدرسه و مهدکودک تخریب شدند

مقام های اسرائیلی می گویند این حمله ها در پاسخ به موشک و خمپاره هایی است که نظامیان فلسطینی در غزه به سمت غیرنظامیان اسرائیلی پرتاب می کنند.

در عملیات نظامی گسترده اسرائیل، مدرسه ابتدایی محل تحصیل هدی بمباران شد.

در روز ۱۷ ژانویه، گلوله های توپ ارتش اسرائیل که حاوی فسفر سفید بود، به مدرسه ابتدایی بیت لاهیا برخورد کرد. مقام های اسرائیل گفتند که می خواستند با دود حاصل از این موشک سربازان ارتش اسرائیل را از تیررس نظامیان فلسطینی پنهان نگه دارند.

ولی این مدرسه تحت حمایت سازمان ملل متحد بود و در زمان حمله موشکی، مملو از خانواده هایی بود که به آنجا پناه برده بودند.

نمایندگان سازمان ملل متحد تاکید می کنند که هیچ فرد نظامی در این مدرسه حضور نداشت.

در این حمله، دو برادر پنج و هفت ساله کشته شدند و گروهی از زنان و کودکان هم زخمی شدند. تعدادی از کلاس های مدرسه هم آتش گرفتند.

دیوارهای این کلاس ها مدتی بعد رنگ شدند، ولی وقایع آن روز را نمی توان از ذهن کودکانی که آنجا بودند، پاک کرد. محمود ذکات ۹ ساله در نزدیکی این مدرسه زندگی می کند. او آن روز را پر از هرج و مرج، آشوب و خرابی توصیف می کند.

محمود می گوید می خواهد درس بخواند و از این که اسرائیلی ها مراکز آموزشی غزه را تخریب می کنند، عصبانی است. او می گوید: "ما بیگناهیم. چرا آنها چنین کاری با ما می کنند، ما حق داریم به مدرسه برویم، همانطور که بچه های اسرائیلی چنین حقی دارند."

بر اساس داده های سازمان ملل متحد، در زمان حمله اسرائیل به غزه در ژانویه امسال، دست کم ۲۸۰ مدرسه و مهدکودک تخریب شدند. سربازان اسرائیل کمی بعد از منطقه خارج شدند، ولی هر از گاهی، عملیات و حمله های نظامی به غزه ادامه دارد.

گروه حماس اداره نوار غزه را در دست دارد و اعضای این گروه معتقدند که کشور اسرائیل نباید وجود داشته باشد. نیروهای این گروه هر از گاه راکت هایی به سمت اسرائیل پرتاب می کنند و اسرائیل هم تنها اجازه می دهد تدارکات و مواد مورد نیاز اولیه وارد غزه شود و عملا بازسازی این منطقه غیرممکن شده است.

اما کودکان در غزه همچنان در وحشت به سر می برند. بسیاری از آنها والدین یا بستگان نزدیک خود را در زمان حمله سه هفته ای اسرائیل به نوار غزه از دست داده اند. هزاران نفر از آنها محل زندگی شان را ترک کرده اند و خانه های تعدادی از آنها تخریب شده است. تعداد قابل توجهی از کودکان در غزه شاهد خشونت و صحنه هایی خشن و خونین بوده اند.

به گفته وزیر بهداشت دولت خودگردان فلسطینی، در این حمله یک هزار و ۸۰۰ کودک و نوجوان زخمی و ۴۰۰ کودک دیگر کشته شدند. ارتش اسرائیل تعداد کودکان کشته شده را ۸۹ نفر اعلام می کند ولی گروه های فعال حقوق بشر در اسرائیل این تعداد را بیش از ۲۵۰ نفر برآورد کرده اند.


معلم ها در نوار غزه می گویند زندگی در منطقه جنگی بر کارایی کودکان در مدارس هم تاثیر می گذارد. هلا آبیا، معلم انگلیسی در مدرسه ابتدایی تحت حمایت سازمان ملل متحد در بیت لاهیا، می گوید بسیاری از دانش آموزانش به سختی بر درس هایشان متمرکز می شوند.

خانم آبیا دانش آموزانش را کسانی توصیف می کند که از نظر روانی و اجتماعی تخریب شده اند.

کودکان در غزه همچنان در وحشت به سر می برند. بسیاری از آنها والدین یا بستگان نزدیک خود را در زمان حمله سه هفته ای اسرائیل به نوار غزه از دست داده اند. تعداد قابل توجهی از کودکان در غزه شاهد خشونت و صحنه هایی خشن و خونین بوده اند

کودکان بیت لاهیا می گویند شب ها کابوس می بینند. هدی العین می گوید خواب می بیند که اسرائیلی ها به غزه برمی گردند و دوباره آنها را بمباران خواهند کرد.

هدی و دوستانش در مدرسه درس می خوانند و بازی می کنند، ولی او می گوید که آنها نمی توانند روزهای جنگ را فراموش کنند.

جنگی که در ژانویه امسال رخ داد، اولین درگیری اسرائیلی ها و فلسطینیان نبود و به سختی می توان کسی را در غزه یا اسرائیل پیدا کرد که این حمله را آخرین مقابله بداند.

کودکان مدارس غزه با حمله های هوایی اسرائیل یا حضور مردان مسلح فلسطینی که از نزدیکی شان به سمت اسرائیل موشک پرتاب می کنند، غریبه نیستند.