۱۳۹۸ بهمن ۲, چهارشنبه

سلبریتی؟، یا کولبران خامنه ای و فاشیزم مذهبی؟

سلبریتی؟، یا کولبران خامنه ای و فاشیزم مذهبی؟
هلن برتا امیلی ملقب به لنی ریفنشتال هرچند هیچگاه به عنوان یک نازی محکوم نشد، اما هرگز نتوانست لکه ننگ هیتلر را پاک کند. آیا شما می توانید این لکه ننگ را از دامان و پیشانی خود پاک کنید ( از قضا آنانی که کولبری خامنه ای را حق مسلم خود میدانید).؟
این سلبریتی ها چگونه از فرش خون ۱۵۰۰ جانباختگان قیام آبان ۹۸ در کف خیابان می گذرند، اما از فرش قرمز جشنواره خامنه ای دل نمی کنند و نمی گذرند.؟
 این سلبریتی ها در مدل های مختلف  هنری، اعم از نویسنده، سیاستمدار، هنرپیشه،‌ خواننده و مجری برنامه، ورزشکار و … برند مشروعیت دادن و دوام و بقاء چهل سال حاکمیّت خون و جنون و وحشت ولایت فقیه و خامنه ای هستند.
هنر با فرهنگ مردم و مرز و بوم این مهین گره خورد ، نه فرهنگ حاکمان و ولایت فقیهان!. پیش از این نیز عطف به محمود دولت آبادی نوشته بودم:«‌ نویسنده باید از جان و عشق مردم بنوشد، نی از آخور حاکمان».


هنرمندی که در کنار فاشیزم و خامنه ای رهبر قاتل می ایستد، باید جایزه را از او  بگیرند. او تنها شایسته این است که از خامنه ای و قاتلان مردم ایران همچون و بزعم او «سردار نقدی» جایزه بگیرد.
در این بزنگاه تاریخی سلبریتی ها ناگزیر انتخاب هستند. یا می بایست دربیت رهبری، مداح خامنه ای بوده و همچون شهاب حسینی خود را «سرباز فرهنگی» قلمداد کرده و سردار نقدی ها و قاتلان مردم ایران را در آغوش بکشد و یا از رهبر قاتل فاصله گرفته و درکنار مردم بأیستد.
اگر سلیمانی سردار نظامی است،‌ این سلبریتی ها نیز سردار فرهنگی نظام هستند. برای رژیم و خامنه ای،‌ هر دو اینها لازم وملزوم هم بوده و به همین دلیل این افراد را بعنوان« خودی» محسوب  می کنند، زیرا این نوع هنر نیز، یکی از هزاران حلقات مفقوده انسانی نزد آخوندها و پاسداران و بسیجی ها و اساساً ایدئولوژی اسلام است.
سرعت تحولات و کشتار آبان ماه ۹۸ تا اینک و امروز ، انتشار  این مقاله  را ۲ماه عقب انداخت اما تیتر و محتوا همان است:« سلبریتی ؟، یا کولبران رژیم و خامنه ای و فاشیزم مذهبی؟».
اگرچه سلبریتی هایی که تا کنون خواه ناخواه درجهت تحکیم خامنه ای و رژیم جمهوری اسلامی گام برداشته اند. پس از تظاهرات دی ماه ۹۸ هنگامی که  ناکارآمد بودن ارعاب و کشتار آبان ۹۸ توسط خامنه ای را نشان داد، و بعکس مردم نه تنها نترسیدند و کنارنکشیدند بل شعله ها خشم و کین مردم افزایش یافت  و استمرار تظاهرات و شعارهایی که رأس نظام و آیت الله جهنمی ( خامنه ای) را نشانه رفته اند، و شعارهایی که  اساساً مبتنی بر براندازی و نابودی رژیم متمرکز شده است، بویژه آنکه در دی ماه ۹۸ این دانشجویان بودند که  پیشگام و جلودار اعتراضات گشتند!.
 فاجعه شلیک موشک و سقوط هواپیمای و کشته شدن ۱۷۶ مسافر بی گناه،‌ تحت عنوان «خطای انسانی»،  شرایط سیاسی اجتماعی برای بیان نظرات و مواضع  سلبریتی ها پدید آمد و به بیان دیگر خواسته و یا « ناخواسته » چنین شرایطی نیز برای آنها  مهیا شده و یا « تحمیل» شد، و با کناره گیری تنی چند از سلبریتی ها  از جشنواره فجر منجر شد. اگر چه سلبریتی های نیز هستند که محتاطانه در این میان بند بازی می کنند و بنوعی مشروط سخن میگویند:« در این دوره از جشنواره فجر شرکت نمی کنند.»
اما دراین میان هنوز سلبریتی هایی هستند که موجودیّت آنها متکی به رژیم و خامنه ای است  و « درب هنر» برای آنها، همچنان برپاشنه و نعلین آخوند ها می چرخد.
درباره این هنرمندان و حق مسلم انتخاب شان باید طبق حافظ شیرین سخن گفت:
نخست موعظه پیر صحبت این حرف  است                  که از مصاحب ناجنس احتراز کنید
هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق             بر او نمرده به فتوای من نماز کنید
یکی از این این افراد که حق مسلم او انتخاب خامنه ای و جشنواره فجر است، همان کسی است که پیش از این نیز ازجانب هنرمندان در پیشگاه  رهبرش و دربیت رهبری عرض ادب و… نموده است.
لینک : فیلم درخواست و سخنان شهاب حسینی در محضر امام خامنه‌ای –  خرداد ۱۳۹۵

درحالی که محمد صادق کوشکی در ۲۳دی ماه ۹۸ در برنامه تلویزیونی افق با اشاره به خانم رخشان اعتماد می گوید:
« کوشکی به واکنش‌های هنرمندان پرداخت و با اشاره به فراخوان رخشان بنی اعتماد برای تجمع گفت: «خانمی که فراخوان می‌دهی، اگر آن بچه‌های سپاه در مرز نبودند، دست امثال عبدالمالک ریگی به تو و دخترت می‌رسید. شاید هم خوشش می‌آمد شاید دوست داشتی ….»
نام «چرب زبانی» و خوش خدمتی برای ریشدامنان و رهبر قاتل و قاتلان،  هرگز هنر و هنرمندی نبوده و نیست.
شهاب حسینی برنده بهترین بازیگر جشنواره کن در حال سینه زنی
استدلال یک کولبر رژیم، یک سلبریتی دو زیست و دو جایه خور، که هم از توبره می خورد هم از آخور و  نکته به نکته همان خواست و منافع خامنه ای و رژیم را بازتاب میدهد گویای بسیاری از حقایق است:
این رفتار حتی در میان هنرمندان و طرفداران و مخاطبینش نیز شکاف عمیق و شاید جبران ناپذیری ایجاد کند که به صلاح هیچ کس نیست.
به گزارش مشرق، شهاب حسینی در واکنش به تحریم جشنواره فیلم فجر از سوی برخی چهره‌های سینمایی، در مخالفت با این حرکت یادداشتی را منتشر کرد. او در این یادداشت نوشت: « در احوالات مواج و گل آلود. کم نیستند موج سواران و ماهیگیران آب گل آلود. شاید در حال حاضر شرایط فعلی متناسب این مطلب نباشد اما عملکرد تعدادی از همکاران که بعضا در پشت آن انگیزه های شخصی فراوان موج میزند، این واکنش را طلب می‌کند.
حال تعدادی از همکاران بنای اعلام انصراف از جشنواره گذاشته اند. با احترام به تصمیم شخصی آنان، نسبت به آن نقدی دارم که عرض میکنم. اولا این حرکت دامن زدن به افتراق جامعه شکن خودی و نا خودی است. و این در حالی است که جامعه و مردم بیش از هر زمان دیگری به همبستگی و دلداری یکدیگر نیازمندند.
این رفتار حتی در میان هنرمندان و طرفداران و مخاطبینش نیز شکاف عمیق و شاید جبران ناپذیری ایجاد کند که به صلاح هیچ کس نیست. و این تصور که کسانی که ترجیح به انصراف نمیدهند همدرد و شریک حال مردم و جامعه نیستند، و موضعی مغایر با مردم دارند، سخت اشتباه است.
لذا این بنده کوچک بدینوسیله این حرکت را تایید نمی‌کنم و آن را گامی در جهت همدردی تلقی نمی‌نمایم. هنر و فرهنگ حق مردم هر سرزمین است و در هر محفلی و تحت هر عنوانی که مجال بروز و ظهور پیدا کند، تاثیر گذار جامعه خویش خواهد بود ایکاش نیت هامان هم خالص باشد، و بنا به صلاح شخصی خود فی المثل ترس از برخورد تحقیر آمیز مخاطب با فیلممون به سیاق و روال ادوار گذشته، پشت احساسات پاک مردم قایم نشیم.»
« لحظاتی پس از انتشار بیانیه شهاب حسینی، نوید محمد زاده با بازنشر اظهارات حسینی، گویا از تحریم جشنواره انصراف داد.»

نکته مهم دیگر این است که شهاب حسینی این متن را به صورت تصویرنوشته در اینستاگرام خود منتشر کرد و امکان کامنت‌گذاری را هم مسدود کرد.
او نیز به شیوه رهبر خود خامنه ای، بجای دیالوک، منولوگ را انتخاب کرده است. اما در جای جای این نوشته فرافکنی و همان زبان و نیّات و سخنان خامنه ای نهفته است.
محمد صادق کوشکی یکی از این تهدید کنندگان زنان با ادبیات جنسی است.
بی بی سی :
ادبیات تجاوز جنسی’ در تریبون های حکومتی ایران
استفاده از استعاره “تجاوز جنسی” در رسانه های رسمی برای حمله به منتقدان سیاست های حکومت ایران، اتفاق جدیدی نیست….
  • 14 ژانویه 2020 – 24 دی 1398
اما امروز دوشنبه ۳۰ دی۱۳۹۸ ایران اینتر نشنال نوشت:
عفو بین‌الملل: مامور امنیتی زن بازداشتی در جریان اعتراض‌های اخیر را مجبور به سکس دهانی و رابطه جنسی کرد
لینک :=
این سرباز فرهنگی نظام  و کولبر خامنه ای و سایر همریشان وی از  چه رهبری و از چه ماهیّتی دفاع می کنند. و سنگ کدام شکنجه گران و متجاوزین را به سینه میزنند ؟
آیا این سلبریتی و افرادی از این دست  نمی دانند:« فرش قرمز جشنواره زجر آور فجر،  برروی خون۱۵۰۰ تن از جانباختگان آبان ۹۸ گسترده شده است.؟
این سلبریتی ها چگونه از فرش خون ۱۵۰۰ جانباخته قیام ۹۸ می گذرند، اما از فرش قرمز جشنواره خامنه ای دل نمی کنند و نمی گذرند.؟
البته برگزاری جشنواره فجرحق مسلم خامنه ای و کولبران او جهت پنهان ساختن اوج منفوریت اجتماعی پس ازکشتار آبان و تظاهرات دی ماه ۹۸ و به معنی دوام و بقاء حاکمیّت فاشیزم مذهبی است. همچنانکه برای حفظ نظام خامنه ای دست به کشتار آبان ۹۸ می زند، همچنانکه سیاست مزورانه تفکیک کشته شده ها را پیشه میگیرد ؟، همچنانکه شلیک به هواپیمای مسافربری اوکراین و خطای انسانی را حق مسلم خود و سرداران سپاه می داند؛ حق مسلم سردارن فرهنگی و شهاب حسینی ها است که برای اجرای جشنواره فجر سینه بزنند.
همچنانکه پیش از این امثال  محمد رضا گلزار در حمایت از مدافعان حرم و قاسم سلیمانی …، مهران مدیری و مدیریت انتقادهای بی هزینه از روحانی( طبق منویات و خط و خطوط باند حاکم ومنافع اصول گرایان و خامنه ای)، و رامبد جوان و درخواست شرکت سردار نقدی قاتل مردم در برنامه خندوانه؟( من نمی فهمم شرکت یک جنایتکار و قاتل مردم ایران در برنامه  خندوانه چه موضوعیتی دارد؟، جز رتوش کردن چهره یک جلاد؟. کدام طنز و شادی را برای مردم در پی خواهد داشت. و حامد بهداد که خواستار مشخص کردن مکانی برای تظاهرات درچهارچوب نظام می شود تا صف «اغتشاشگران» برضد نظام و.. از معترضان واقعی که خواسته هایی درچهارچوب نظام دارند جدا شود!. علی دائی و انتشار ویدئو های طنز وشادی و تفریحی ازصحنه های ویژه فوتبال در کشتار آبان و حتی در ۵ دی ماه ۹۸ و در شب چله ای که همه مردم در عزای شب هفت جانباختگان آبان ۹۸ در غم و اندوه بسر میبردند…، البته که چنین مواضعی پیشینه های دارد و یاد آور عکس گرفتن سلبریتی ها و«هنرمندان» با روحانی رئیس جمهور این نظام و نمایش  انگشت بنفش کردن ها و… حقارتی چند…
حرف های شنیدنی محمدرضا گلزار درباره مدافعان 
محمد رضا گلزار: مدافعان حرم برای من دو رکعت نماز خواندند
بسا عجیب و دردناک است که در انتخابات ۹۶ روحانی می گوید:«‌ مردم ایران اعلام می‌کنند، آنهایی که در طول ۳۸ سال فقط اعدام و زندان بلد بودند را قبول ندارند و نمی خواهند…» و این سلبریتی ها و کولبران نظام و خامنه ای میگویند:« ما قبول داریم! و این رژیم را می خواهیم!» به همین دلیل اینها کولبران جنایت رژیم و خامنه ای هستند.
روحانی خود یکی از سرکوب کنندگان مردم در آبان ۹۸ و یکی از عناصر امنیتی این نظام درطی این چهل سال است. آیا سلبریتی ها با این توجیهات مزورانه روحانی برای جمع آوری رأی، خود را به نادانی و ناآگاهی زده، تا برای ادامه همکاری در چهارچوب این نظام برای خود فرجه ای کسب کنند؟. و از این ستون با آن ستون انتخاباتی که  هر چهار سال یکبار برگزار میشود، زیر عمود خیمه نظام(خامنه ای) به چونین حیات خفیف و خائنانه ای تن دهند.
پاسخ را احمد شاملو می شنویم:
« هنرمند همیشه بر قدرته، نه با قدرت. حالا اگر یکی می خواد با قدرت باشه، بذار بره خودش رو با بند تنبون فلان رئیس جمهور دار بزنه. اصلا برای من مهم نیست. نه زنده بودنش برای من مهمه، نه مردنش.»

نمونه تاریخی همکاری هنرمند باحاکمان فاشیسم
هلن برتا امیلی ملقب به لنی ریفنشتال(۲۲ اوت ۱۹۰۲ – ۸ سپتامبر ۲۰۰۳) کارگردان آلمانی، همچنین تهیه کننده،
، فیلمنامه‌ نویس، ویرایشگر، عکاس، بازیگر و رقصنده… به خاطر جنبه‌های زیبایی شناختی و ابداعاتش در فیلم‌سازی مشهور است، هرچند هیچگاه به عنوان یک نازی محکوم نشد و مرتب از کسانی که او را متهم کردند شکایت می‌کرد؛ ولی نتوانست لکه ننگ هیتلر را پاک کند.»
«زندگی‌نامه‌نویس ریفنشتال در سال‌های اخیر به این نتیجه رسیده‌است که ارتباط این فیلمساز با هیتلر و گوبلز از آنچه او ادعا میکرد، نزدیک تر بوده است.»
گوبلز ، لنی ریف اشتال و هیتلر در کنار هم
مبی بی سی:
2016 –  ۲۹ مرداد ۱۳۹۵  اوت  19
« در مورد فیلم‌های قبلی ریفنشتال ابهام کمتری وجود دارد. مشهورترین دستاورد هلن برتا آمالی (ریفنشتال) فیلمی است به نام “پیروزی اراده” که روایت وحشتناک و گیرایی از کنگره حزب نازی آلمان در سال ۱۹۳۴ در شهر نورنبرگ است…
این فیلم چنان عظیم، بلندپرواز و گیرا است که در نظرسنجی سال ۲۰۱۴ مجله سایت‌اند ساوند در میان بهترین مستندهای تاریخ سینما در رتبه نوزدهم قرار گرفت.
ولی در عین حال یکی از مهمترین آثار تبلیغات سیاسی آلمان نازی است. این مستند که با تیتر بزرگ “بازتولد آلمان”
شروع می‌شود، به بیننده اینطور وانمود می‌کند که هیتلر کسی نیست جز ناجی خداگونه آلمان.
« البته او هیچگاه اعتراف نکرد که هدفش نشان دادن چنین چیزی بوده است. او سالها بعد گفت: “همه چیز در این فیلم حقیقت دارد. هیچ اظهار نظر جانبدارانه‌ای درآن وجود ندارد. فقط تاریخ است. یک فیلم منحصرا تاریخی است.»
« در طول فیلم ( المپیاد )هر جا که بیننده به حالت هیپنوتیزم نزدیک می‌شود با فریادهای هیتلر، کف زدن و تشویق‌های او هنگام پیروزی ورزشکاران آلمانی و ضرب گرفتن روی زانوهایش هنگامی که آنها شکست می‌خوردند به واقعیت پرتاب می‌شود. به گفته منتقدان ریفنشتال در این میان پرده‌های خیلی واضح تلاش هدفمندی کرده تا چهره ای انسانی به یک دیکتاتور بی‌رحم بدهد. ولی اتهامی است که نمی‌توان آنرا اثبات کرد. به چشم بیننده معمولی به نظر می‌آید که تصویر واقعی از هیتلر را نشان می‌دهد.»
« با توجه به آنچه که در مورد آلمان نازی می‌دانیم تمرکز و وسواس این فیلم روی مسئله نژاد هراسناک است. به عنوان مثال راوی فیلم در مورد فینال دو ۸۰۰ متر می‌گوید:”دو دونده سیاه در مقابل قویترین‌های نژاد سفید.»
« او هیچگاه در هالیوود کاری پیدا نکرد. درست پس از ورود او به نیویورک برای تبلیغ و اکران فیلم المپیاد در نوامبر سال ۱۹۳۸ خبر اجرای طرح کریستالناخت ( شب بلورین) به آمریکا رسید. بیش از هزار کنیسه در قلمرو رایش در یک شب به آتش کشیده شد، هزاران مغازه و شرکت یهودیان مورد حمله قرار گرفت و غارت شد و حدود ۳۰ هزار یهودی به اردوگاههای کار اجباری منتقل شدند.»
« پس از آنکه ریفنشتال به روزنامه‌های آمریکایی گفت که این اخبار را باور نمی‌کند رئیس هیچ استودیوی هالیوودی به غیر از والت دیزینی حاضر نشد با او دیدار کند. او به آلمان بازگشت…»
« زندگی طولانی ریفنشتال پس از پایان جنگ عجیب بود. او هیچگاه به عنوان یک نازی محکوم نشد و مرتب از کسانی که او را متهم کردند شکایت می‌کرد. ولی نتوانست لکه ننگ هیتلر را پاک کند.»
دویچه وله:

پس از سقوط نازی‌ها ریفنشتال اجازه یافت که به فیلمسازی ادامه دهد، اما هرگز نتوانست لکه ننگ همکاری با هیتلر را پاک کند و کسی حاضر به کار کردن با او نبود.

لی 
روانشناسی سلبریتی های حکومتی
در طی این چهل سال …سلبریتی و هنرمندی که ناگزیر است زیر چترحکومت ولایت فقیه فاشیستی فعالیت کند، ناگزیر تابعی از منافع و مصالح حکومت است. هنگامی که هنرمند درحکومت چهل ساله ی پر از قتل و وفساد و وحشت و هراس جا خوش کرده، و درهمین سیستم ریشه دوانده است، خواه ناخواه همین سلبریت ها بدلیل منافع و عمل کردشان درطی این مدت، حتی با سخیف ترین استدلال ها به دفاع ازهمین حکومت جنایت و وحشت می پردازند؛ زیرا نمی خواهد این حکومت برچیده شود. برچیده شدن این حکومت نه تنها منافع  آنان را از بین می برد، بلکه مهمتر از آن مصالح آنان را ، زیرا همین سلبریتی ها در آینده می بایست به همکاری و بده بستان…و سازش و کُرنش  با این حکومت اعتراف کنند. به همین جهت آنها خواستار تغییررژیم نیستند، زیرا با تغییر رژیم، هنرمندان اصیل برسر کار می آيند و سلبریتی هایی که با رژیم همکاری کرده اند نیز تغییر می یابند و یا وجهه خود را از دست داده و نهایتاْ در بهترین حالت به سرنوشت « لنی ریفنشتال» دچارمی شوند.
تجربه جمال عبدالناصر و هنر مندان حاکمیّت پیشین
هنگامی که جمال عبدالناصر به حاکمیّت رسید، تمام مجریان برنامه رادیویی را تغییر داد. او می گفت:«‌ درصورتی که  پس از تغییر رژیم و حاکمیّت،  مجریان رادیو و…تغییر نکنند، و باز هم صدای همان مجریان را بشنوند، مردم فکر می کنند این همان رژیم قبلی است و هیچ چیز عوض نشد است!.» به عبارتی پس از حاکمیت رژیم جمهوری اسلامی، نه می توان و نه باید انتظار داشت که این نوع هنر مندان بتوانند در حکومت بعدی به فعالیت بپردازند. این همان نقطه گلوگاهی روح و روان هنرمندان از حمایت از این رژیم است و به نسبت فاصله ای که دارند این رابطه متغیّر است.

نقش سلبریتی ها در دوام و و بقاء رژیم
همچنانکه رژیم جمهوری اسلامی و خامنه ای به سپاه و نیروی نظامی و جنایتکارانی مثل لاجوردی و قاسم سلیمانی نیازدارد، به سرداران فرهنگی و بقول شهاب حسینی « سربازعرصه فرهنگی و بمثابه رزمندگان شجاع، مبتکر و مصمم دفاع مقدس» نیز نیازمند هستند. رژیم فاشیزم مذهبی و خامنه ای برای مشروعیت دادن به نظام و سرگرم کردن مردم با مسائل حاشیه ای و از همه اینها مزورانه تر، پوشاندن جنایت و فساد …، و از قضا با کمک همین سلبریتی ها جنایت و فساد را با طنز و خنده و تحمیق … و با خندوانه و خندوانه ها  به خورد مردم دادن نیز نیازمند است. و البته نقشی که اینها در نظام بازی میکنند هرگز یک آخوند و پاسدار و بسیجی نمی تواند بعهده بگیرد. اگر لاجوردی پیشانی جنگی نظام درون مرز بود و قاسم سلیمانی پیشانی جنگی نظام در برون مرز، این سلبریتی ها پیشانی جنگی تحمیق توده ها و بسامان نشان دادن این نظام و روزگار سیاه میهن بوده و هست.
بی دلیل نیست که رژیم جمهوری اسلامی و وزارت اطلاعات و نهاد های معلوم الحال نظام با تصویب بودجه‌های کلان و پرداخت هزینه‌های هنگفت و پول های آلوده وارد این عرصه فرهنگی و صنعت سینما و سریال های تلویزیونی اقدام نموده اند. وام‌های میلیاردی بلاعوض برخی مجری‌های مشهور و به ‌نام تلویزیون را از مؤسسه ثامن‌الحجج از این دست می باشد. از این صنعت و سریال های تلویزیونی  درجهت عادی نشان دادن و قابل تحمل بودن اوضاع استفاده می کنند. این سلبریتی ها نقش سربازان فرهنگی و تحمیق و فریب توده مردم را بازی می کنند. کما اینکه  یک خانم بازیگر در اوایل سال ۹۶ با دارا بودن ۶ میلیون فالور بیشترین تبلیغ و تشویق  جهت  رأی دادن به انتخابات جمهوری اسلامی را داشت.
هنگامی که یک خانم سلبریتی در نمایش انتخابات رژیم، هم لاک ناخنش را بنفش می کند و هم انگشتش را، در افواه عامه و جهانیان این بهترین تبلیغ برای این نظام است که گویی در این نظام دموکراسی و یک انتخابات آزاد حاکم است و البته  دارای پایگاه اجتماعی. سلبریتی هایی که چهره شیطان و رهبرقاتل را آرایش می کند، چه بخواهیم و چه نخواهیم، نه در کنار مردم، بل درکنار خامنه ای و رو در روی مردم قرار میگیرند.
البته موضع‌ گیریه سلبریتی ها پس از فاجعه سرنگونی هواپیما اوکراین، بسته به محتوا و ماهیّت سلبریتی ها و به نسبت فاصله ای که با رژیم دارند و یا میگیرند … برای آنها بی‌هزینه نخواهد بود و احتمال فشارحکومت در آینده وجود دارد، مگر اینکه سلبریتی های  بیشتری به میدان بیایند و درمقابل هجوم افسار گسیخته آنان ( همچون صادق کوشکی و …) بآیستند. در این میان نقش سلبریتی های برون مرز درحمایت از سلبریتی های درون مرز نقش بسزا و انگیزاننده ای دارد.
به میزانی که سلبریتی ها درهمگام با خواسته مردم باشند به همان میزان مشروعیت و اعتبار کسب می کنند. اگر تاکنون ناگزیز تن دادن به این حاکمیّت بودند…اینک فضا برای ایستادن درمقابل یک حاکمیّت فاشیزم مهیا است. هنرمند درکنار مردم جان میگرد و ازسوی دیگر هنگامی که رابطه با مردم جان گرفت، می تواند به شور و حال مردم در مبارزه با یکی از سیاهترین دوره تاریخی میهن، ‌نقش خود را بیافریند.

Britain supported Iran’s new Islamic regime in crushing the last remaining opposition to its rule in 1983 while the UK’s leading official in the country joked about Iran’s torture techniques, declassified files reveal.


Britain supported Iran’s new Islamic regime in crushing the last remaining opposition to its rule in 1983 while the UK’s leading official in the country joked about Iran’s torture techniques, declassified files reveal.

The UK’s secret intelligence service, MI6, worked with the CIA to provide a list of alleged Soviet agents in Iran to Ayatollah Khomeini’s theocratic regime, which took power after the overthrow of the UK-backed Shah in 1979. The information was used by the regime to execute leading members of the Iranian communist party, the Tudeh.
The British files also highlight how at least one Foreign Office official considered how the UK might benefit from the forced confessions given by Tudeh members at the time, which were believed to be extracted under torture.
The files suggest British policy was motivated by the desire to curry favour with Iran’s new rulers, rather than concerns over Cold War geopolitics or Soviet influence in Iran, which was recognised to be minimal.
The hit list
The list of Iranians allegedly working for the Soviet Union in Iran was provided to Britain by Vladimir Kuzichkin, a major in the KGB who defected to the UK in June 1982, as reported by the New York Times and London Times in 1986. The information gleaned by MI6 from Kuzichkin – who was responsible for maintaining contacts with the Tudeh party, the main leftist organisation in Iran established in the 1940s – was also shared with the CIA, and passed on to Tehran.
The Iranian regime proceeded to round up over 1,000 members of the Tudeh party and eventually executed as many as 200. The party was banned and forced underground.
Britain’s senior official in Iran at that time, Nicholas Barrington, states in his memoir that Kuzichkin’s information simply “found its way” to the Iranian authorities after the Russian’s defection, without specifying the British role.
Files from the time – when Barrington was head of the British Interests Section in Tehran since Iran and the UK had cut full diplomatic relations – suggest that British officials supported Iran’s repression of the Tudeh.
Telegram from Nicholas Barrington, the UK’s senior official in Iran, to the Foreign Office in London, 9 May 1983. (National Archives)
A significant step’
As Iran’s crackdown was under way, Barrington met a senior Iranian official on 5 May 1983 seeking British views “on his government’s action against the Tudeh”, which, he said, was evidence of “Iranian independence of the big powers”.
Barrington replied, according to his memorandum on the meeting: “I said I had never doubted this independence. The latest Iranian [actions] seemed to me a significant step.”
The Iranian official then mentioned to Barrington a “confession” forced by the new regime which had aired the previous night on Iranian television by a Tudeh member who had previously been jailed for 24 years under the Shah. The activist was said by the Iranian official to have previously revealed nothing “despite all the Savak’s tortures” – referring to the former regime’s brutal security service.
Barrington commented: “I said, half in jest, that perhaps the Islamic Republic’s torture was more effective than that of the Shah.”
By this time, Barrington and other British officials were well aware of Iranian repression. On the same day he met the Iranian official, Barrington had informed the Foreign Office in London of the “destruction of the Tudeh”.
He noted that “it is widely believed that some [Tudeh members] have already suffered the death penalty and the rest will do so soon”. He added that “the public have been taking the law into their own hands” in dealing with Tudeh members and “no doubt scores will be settled and some comparatively innocent will suffer with the guilty”.
Earlier, in February 1983, when Iran arrested a number of Tudeh members, Barrington commented that “it looks as if the regime are making a determined effort to root out the Tudeh”. By April, Barrington was informed by a Hungarian diplomat that “several hundred” Tudeh members were in prison, who were expected to be dealt with by a military court.
Barrington did not lament the Iranian regime’s actions, but rather saw them as an opportunity. He wrote that fellow European heads of mission “felt that it was time for Western European and like-minded countries to keep their lines open to Iran”.
No evidence could be found in the 1983 files that UK officials did anything other than approve of this severe repression.
Barrington later wrote in his memoir that “there was money to be made” in Iran where “an important part of our work was maintaining British commercial links with Iran and promoting exports”.
By July 1983, another British official in Tehran, Chris Rundle, told the Foreign Office that “some rank-and-file members are being executed and there are rumours of large-scale executions”. He added that the “best estimates here are that about 80% of the Tudeh members in Iran have been arrested, the rest having gone into hiding or escaped”.
Extracted confessions
The Iranian regime’s aim to destroy the Tudeh party was made easier by the forced “confessions” it extracted from two key figures – Noureddin Kianouri, the party’s secretary-general, and Mahmoud Etemadzadeh, editor of the party newspaper.
On 30 April 1983, after nearly two months in jail, Kianouri and Etemadzadeh appeared on television, saying that the Tudeh had worked against Iran and spied for the Soviet Union. Barrington noted that, “The pressures, or threats, in detention must have been great judging by the appearance of the two men.”
A British file from its embassy in Moscow noted a report from Pravda – the official newspaper of the Soviet regime – claiming that the confessions “had been extracted by Gestapo-like methods inherited from the Savak”.
Despite this, the head of the Middle East and North Africa department in the Foreign Office, Oliver Miles, suggested that the “admissions” on television might be useful to Britain. He noted that “there could well be references to friendly parties in other countries which we might be able to make use of”, such as the Tudeh’s relations with the Syrian Communist Party.
Miles also noted: “Libya and Algeria also have tolerable relations with Iran, and it is just possible that something interesting might crop up in that connexion [sic] too”, before adding, “I should be grateful if whoever is principally concerned with studying the material could bear this point in mind”.
Memorandum by Oliver Miles, head of the Middle East and North Africa Department, Foreign Office, 6 May 1983. (National Archives)
Three days later, Barrington reported: “Tudeh cadres are being rounded up in the provinces.”
On 4 May 1983, when Iran expelled 18 Soviet diplomats, Barrington noted: “The action against the Tudeh has received the seal of Khomeini’s approval…he praises the revolutionary guards, the other security forces and the judiciary for ridding Iran of the Tudeh, which he referred to as a mottled snake which had been working to overthrow Islam”.
A major landmark’
Barrington told the Foreign Office in May 1983 that due to the destruction of the Tudeh “a major landmark has been reached in Soviet/Iranian relations and perhaps also in the history of Communist parties overseas”.
Yet the files suggest that Britain’s support for Iranian repression of the Tudeh cannot be principally explained as a Cold War episode to counter Soviet influence. Officials did not fear the Iranian regime would turn to the Soviet Union since it was implacably opposed to its communism.
There were various sources of friction between Iran and the Soviet Union at this time, notably Moscow’s arming of Iraq, with whom Iran had been at war since 1980. The Soviet invasion of Afghanistan in 1979 had also resulted in millions of Afghans fleeing into Iran.
Neither were the Soviets prepared to go to great lengths to support the Tudeh. Barrington stated in a July 1982 letter to London – by which time Kuzichkin was in the UK passing on information – that while the Islamic regime was in power in Iran, the Russians were “prepared to play it cool and ditch the Tudeh Party, if necessary”.
Barrington went on to receive a knighthood and became Britain’s High Commissioner to Pakistan.
Formal approval for working with the CIA to pass Kuzichkin’s information to the Iranian regime was probably made by then prime minister Margaret Thatcher, foreign secretary Francis Pym and head of MI6, Colin Figures.
An unsuccessful attempt was made to contact Sir Nicholas Barrington for a comment. DM
Mark Curtis is editor and Phil Miller is staff reporter, for Declassified UK, a journalism organisation investigating UK foreign, security and intelligence policies. They tweet at @DeclassifiedUK, @markcurtis30 and @pmillerinfo