۱۳۹۶ خرداد ۲۰, شنبه

فرار استاندار اصفهان از دست مردم خشمگین: شما قبلا هيچي نداشتيد ولي الان ...

انتخابات بریتانیا: وقتی هیچ‌ حزبی نبرد، چه می‌شود؟


ترزا میحق نشر عکسGETTY IMAGES
Image captionترزا می امیدوار بود در این انتخابات بتواند اکثریت حزب محافظه کار را بیشتر کند
نتایج منتشر شده نشان می‌دهد که هیچ حزبی اکثریت کرسی‌های پارلمان بریتانیا را به‌دست نیاورده است و پارلمان "معلق" شکل گرفته است.
نتایج منتشر شده نشان می‌دهد ترزا می، نخست وزیر بریتانیا در کسب اکثریت شکست خورده است. حزب محافظه‌کار که در پارلمان قبلی اکثریت را در اختیار داشت، اکنون این اکثریت را از دست داده و برای باقی ماندن در قدرت مجبور به ائتلاف است. جرمی کوربین، رهبر حزب کارگر خواهان استعفای خانم می شده است.
ائتلاف چیست؟
جرمی کوربینحق نشر عکسREUTERS
Image captionجرمی کوربین بر خلاف انتظار بسیاری توانست در انتخابات موفق ظاهر شود
ائتلاف یعنی دو یا چند حزب توافق کنند با هم دولت تشکیل بدهند، و پست‌های وزارتی را تقسیم کنند. این اتفاق عموما زمانی می‌افتد که هیچ حزبی نماینده کافی برای آن‌که مطمئن باشد طرح‌هایش در پارلمان تصویب می‌شود، نداشته باشد.
در پارلمان 'معلق' حتما باید ائتلافی صورت گیرد؟
نه. ائتلاف تنها گزینه ممکن نیست. دولت باید نشان بدهد که می‌تواند "اعتماد مجلس عوام را جلب کند"، یعنی می‌تواند آن‌قدر رای جمع کند که اگر مخالفان دولت ‌خواستند رای عدم اعتماد بدهند، نتوانند.
ممکن است حزبی تصمیم بگیرد دولت اقلیت تشکیل بدهد، به این معنی که همه پست‌های وزارتی را به نمایندگان خودش بدهد، اما برای تصویب طرح‌هایش روی رای سایر احزاب حساب کند.
در این حالت این‌که آرای لازم چگونه جمع می‌شود، به خود احزاب بستگی دارد. قانونی که تعیین کند دو یا چند حزب چگونه باید به توافق برسند وجود ندارد.
دفتر نخست‌وزیریحق نشر عکسPA
Image captionچه مدت ترزا می در مقام نخست وزیری باقی می‌ماند؟
حاصل گفتگوی دو یا چند حزب می‌تواند پیمان رسمی باشد، یعنی توافق کنند که به طرح‌ها رای یکسان بدهند. یا این‌که دولت در هر مورد سعی کند حزب‌های دیگر را راضی کند رای هم‌سو بدهند.
"اعتماد و پشتیبانی" یعنی چه؟
اگر ائتلافی صورت نگیرد ممکن است توافق سست‌تر و غیررسمی‌تری شکل بگیرد. این نوع توافق "اعتماد و پشتیبانی" خوانده می‌شود.
"اعتماد" اشاره به قولی است که حزب کوچک‌تر به حزبی که دولت تشکیل داده می‌دهد، و طبق آن اگر مخالفان بخواهند رأی عدم اعتماد بدهند، از دولت حمایت می‌کند. "پشتیبانی" هم اشاره‌ای است به نقش حزب کوچک‌تر برای تصویب بودجه‌های سالیانه دولت.
خاصیت این قرار این است که دولت اقلیت مدام نگران رأی عدم اعتماد پارلمان نیست. در ازای این آسودگی و ثبات باید در نوشتن طرح‌ها (پیش از آن‌که طرح به صحن مجلس عوام بیاید) با آن حزب یا احزاب کوچکتر مشورت کند.
چه کسی اول مأمور تشکیل دولت می‌شود؟
پارلمانحق نشر عکسAFP
هر نخست‌وزیر تا زمانی که به ملکه نگفته از مقامش کناره می‌گیرد، نخست‌وزیر است. و فقط زمانی از نخست‌وزیر "انتظار می‌رود" استعفا کند که محرز شده باشد نمی‌تواند در مجلس عوام اکثریت بسازد.
بنابراین اگر ترزا می فکر کند می‌تواند حمایت مؤثر اکثریت را جلب کند، حق دارد در قدرت بماند. (یا در واقع لازم نیست استعفا کند).
دولت فعلی حق دارد تا تشکیل پارلمان جدید و وزن‌کشی در مجلس عوام صبر کند ولی اگر مشخص شود که از حمایت نمایندگان برخوردار نیست و جایگزین مشخصی وجود دارد باید استعفا دهد.
اگر احزاب برای تشکیل دولت به توافق نرسند، باید یک بار دیگر در کشور انتخابات برگزار شود.
آیا پارلمان فاقد اکثریت در بریتانیا سابقه دارد؟
در سال ۱۹۷۴ ادوارد هیث، نخست وزیر محافظه‌کار وقت به دلیل درگیری با اتحادیه‌ها انتخابات مجددی برگزار کرد.
حزب کارگر با ۳۰۱ کرسی پیروز شد اما هنوز ۱۷ کرسی برای احراز اکثریت در مجلس عوام کم داشت. محافظه‌کاران دارای ۲۹۷ کرسی بودند اما بیشترین سهم را در رای‌گیری داشتند.
لیبرال‌ها با تنها ۱۴ کرسی در توازن قدرت نقشی نداشتند.
ادوار هیث به مدت ۴ روز و تا وقتی که به این نتیجه رسید که نمی‌تواند یک دولت ائتلافی تشکیل دهد، در دفتر نخست‌وزیری باقی ماند. او تشکیل ائتلاف را به جرمی تروپ، رهبر حزب لیبرال پیشنهاد داد. این به عنوان قدردانی محافظه‌کاران از سیستم "رای‌گیری نمایندگی تناسبی" لیبرال‌ها تلقی شد.
آقای هیث نتوانست بر عهد خود وفادار بماند، او هفت کرسی از کابینه محافظه‌کارش را به نمایندگانی از اعضای حزب وحدت طلب اولستر ایرلند شمالی نیز پیشنهاد داد، نمایندگانی که با داشتن ۱۱ کرسی و با اتحاد چند حزب،"شورای وحدت طلبان اولستر ایرلند شمالی" را تشکیل داده بودند.
ولی این شورا خواستار ۱۱ کرسی در کابینه او شد. آقای هیث با این درخواست مخالف ورزید زیرا این در عمل به معنی واگذاری کابینه به ایان پیسلی بود - نماینده ای از حزب وحدت طلب دموکراتیک که اشتراک قدرت اجرایی در ایرلند شمالی مصوب ژانویه ۱۹۷۴، را نپذیرفته بود.
ادوارد هیث استعفانامه خود را تسلیم کرد. به دنبال آن هارولد ویلسون از حزب کارگر یک کابینه حداقلی تشکیل داد که تا اکتبر همان سال و تا برگزاری انتخاباتی دیگر دوام آورد.

تروریسم قلابی: خودزنی رژیم در بحران، کورش عرفانی

جهان امروز در نوعی بی ثباتی روز افزون به سر می برد. جلوگیری از تبدیل بحران اقتصادی به بحران اجتماعی وظیفه ی اصلی تمام دولت ها در سراسر جهان شده است. نظام نابرابر جهانی زاینده ی معضلاتی شده است که بدون تغییرات ساختاری حل نمی شود و از آن جا که طبقه ی حاکم نمی خواهد به این نوع از تغییرات تن دردهد از هر ابزاری برای پرهیز از آنها و تغییر مصنوعی سیر تحولات توسل می جوید. نظامی گری، جنگ افروزی و تروریسم از جمله ی این ابزارها هستند.
در رتبه بندی دولت های غرق در بحران، جمهوری اسلامی ایران به یقین یکی از مقام های نخست را در کنار سوریه، عراق، افغانستان، لیبی و سومالی اشغال می کند. رژیم اسلامی با بحران اتمی، بحران اقتصادی حاد، بحران سیاسی ناشی از جنگ قدرت، بحران معضلات متعدد اجتماعی، بحران روابط منطقه ای و بحران زیست محیطی روبروست. هر یک از این ها به تنهایی برای فروپاشاندن نظام کافیست، حال تصور کنید مجموع هر شش مورد و تقویت گری متقابلی که بین آنها برقرار است.
در نوشتار قبل گفتیم که نظام اینک پس از بازی تلخ و شیرین انتخابات،- که این بار عمر کوتاهی هم داشت-، باید میان تحریم های تازه، انفجار اجتماعی، فروپاشی و جنگ از یکسو و یا جراحی دردناک، اصلاحات ناگزیر و استحاله از سوی دیگر انتخاب کند. بدیهی است که اگر نظام یک دست می بود، در نهایت یکی از این دو راه را بر می گزید و شرایط به این سو یا به آن سوی تعیین تکلیف می شد؛ مشکل نظام اما در دوشقگی حاد آن است. هر شقه یکی از این دو راه را می پسندد: یکی آرزوی بقاء از طریق خشونت و جنگ و دیگری تامین بقاء از طریق وصله و استحاله. از آن جا که میان این دو گزینه شانس آشتی و ازدواج نیست یکی باید برود تا دیگری بماند. دیگر امکانی برای همزیستی دو قطب باقی نمانده است.
این بدیهی بود و هست که مثلث سنتی قدرت (روحانیت محافظه کار وابسته به بیت رهبری، مافیای سپاه و نیز موتلفه ی بازار) سناریوی استحاله را به مثابه مرگ تدریجی اما حتمی خود می بیند. حال آن که مثلث جدید قدرت (تکنوکرات های دولت روحانی، اصلاح طلبان داخل و خارج و مافیای رفسنجانی) تنها شانس بقای رژیم را در استحاله می داند. پس یکی باید دیگری را کنار بزند تا نظام بماند. ساختارهای جمهوری اسلامی دیگر نمی توانند این دو مثلث را تحمل و مدیریت کنند، پس یکی از این دو باید از هرم قدرت کنار گذاشته شود. مهم این نکته است که حذف مثلث سنتی احتمال باقی ماندن پوسته ای از رژیم جمهوری اسلامی را ممکن می سازد، اما حذف مثلث جدید چیزی از رژیم برجای نخواهد گذاشت. در حذف یکی ضمانت بقا و در حذف دیگری ضمانت نابودی نهفته است.
این قابل پیش بینی بود که سپاه، پس از عدم کامیابی در استقرار کاندیدای مطلوب خویش در پست ریاست جمهوری و در مواجهه با هجوم تدارک دیده شده ی پسابرجام- در داخل توسط دولت روحانی و در خارج توسط لایحه تحریمی جدید کنگره ی آمریکا-، دست به یک واکنش عصبی بزند. به نظر می رسد که سپاه در یک استراتژی چهار مرحله ای این روند واکنشی را آغاز کرده باشد:
۱) تروریسم قلابی برای ایجاد جو وحشت و بستن فضا
۲) آغاز دستگیری های گسترده و حبس و سرکوب شدید و اعدام
۳) حرکت کودتاوار و تصرف علنی و زورمدار اهرم های قدرت
۴۴) تحریک گری برای آغاز یک جنگ نسیه که نابودی میهن و نجات رژیم را به ارمغان آورد.
به فراخور نیاز خود برای بقاء، سپاه پاسداران، با حمایت بیت رهبری و موتلفه، این مراحل را دنبال خواهد کرد. شکست در هر مرحله گذر به مرحله بعدی را تسریع خواهد کرد.
در یک کلام می توان به راحتی گرایش خودزنی را در اجزاء بخش راست نظام مشاهده کرد. هراس از تغییر تحمیلی آنها را به استفاده ی ابزاری از تروریسم و بازی های پرخطا و رقت آوری مانند نمایش مجلس و مقبره ی خمینی واداشته است. در این میان این شهروندان بیگناه هستند که باید با جان خود بهانه ی کشتار سایر شهروندان بشوند.
در این شرایط حداکثر هشیاری تمام نیروهای مردمی در داخل و خارج از کشور لازم است تا بتوان این توطئه ی شوم را که در مرحله ی بعدی خود می تواند کشتاری شبیه دهه شصت و قتل عام ۶۷ را به راه بیاندازد خنثی کنیم. دقت و رصد گری از نزدیک و کسب آمادگی برای مقاومت سازمان یافته و تهاجمی برای نجات جان زندانیان سیاسی و دفاع از فعالان مدنی بیرون از زندان از ضروریات این بخش از مسیر مبارزه است.
تلاش برای استمرار اعتراضات اجتماعی و معیشتی مانند اعتراض مالباختگان و کارگران به فقر کشیده شده راه را بر کودتاچیان و تروریست های سپاه می بندد.
حکومت ایران در باتلاق تغییر اجباری دست و پا می زند و تروریسم قلابی و وحشت آفرین فقط یکی از ابزارهای آن است. توسل به داعش در حال سقوط برای جلوگیری از سقوط حکایت از فلاکتی دارد که خاص یک رژیم رو به پایان است. خودزنی بخشی از مرحله ی مرگ دیکتاتوری هاست.

John Pilger : « J’ai fait ce film pour briser le silence sur la guerre nucléaire »



John Pilger a couvert la guerre du Vietnam pendant dix ans lorsqu’il était encore un jeune journaliste. Depuis lors, il a mis en lumière ce que cachaient les nombreux conflits et s’est avéré être l’un des analystes les plus fiables en termes de politique internationale ainsi qu’un cinéaste talentueux. En tant qu’ennemi juré de la guerre de propagande, il a salué l’action des lanceurs d’alerte qui ont exposé les terribles abus des gouvernements occidentaux commis avec le silence complice et parfois même l’appui des grands médias. Dans cette entrevue exclusive qu’il a accordée à Investig’Action, John Pilger nous parle de son nouveau film “La guerre à venir contre la Chine”. Il nous interpelle également sur les dangers actuels d’un déploiement de la guerre nucléaire qui menacerait l’humanité toute entière.

Le 5 décembre, votre nouveau film « La guerre à venir contre la Chine » sera diffusé pour la première fois au Royaume Uni. Pouvez-vous nous en parler ?

“La guerre à venir contre la Chine” décrit le renforcement massif des forces aériennes et navales américaines en Asie et dans le Pacifique, avec dans leur ligne de mire, la Chine. Le film traite autant de la propagande que de la provocation militaire ; les informations nous disent que la Chine menace la paix dans la région en construisant des pistes d’atterrissage sur des îles situées en Mer de Chine méridionale ; mais cela occulte le fait que les États-Unis ont encerclé la Chine avec 400 bases militaires (pourvues de missiles, d’avions, de navires de guerre), qu’un spécialiste en stratégie a surnommé « le parfait noeud coulant ».
Le film démarre dans les Îles Marshall, où une bombe similaire à celle lancée sur Hiroshima a été testée tous les jours pendant 12 ans. Il met au jour un programme secret (le projet 4.1) qui a transformé tout une nation en cochons d’Inde. C’est là que les USA ont bâti l’une de leurs bases les plus secrètes qui supervise une zone allant du Pacifique jusqu’en Chine.

Pourquoi avoir fait ce film maintenant ?

“La guerre à venir contre la Chine” entreprend de briser le silence sur la guerre nucléaire qui, selon des spécialistes militaires, n’est plus inimaginable mais est “une éventualité” ; il décrit une nouvelle Guerre froide dans laquelle les « lignes de front » ne sont plus aussi facilement tracées qu’au temps de l’ancienne Guerre froide, et les risques et les dangers sont plus importants.


De même que la Chine, la Russie semble être une cible majeure. Que pensez-vous de la décision des juges britanniques de fermer des comptes bancaires de RT ? Et que pensez-vous de la récente résolution du Parlement européen contre les médias russes et qui placent ces derniers dans la même veine que la propagande terroriste ?

La décision de fermer les comptes de RT a été prise semble-t-il par les banques, car celles-ci craignent peut-être d’être sujettes à des amendes pour « violation des sanctions » contre la Russie. Cependant, on a récemment informé RT que la décision était toujours débattue et qu’aucune menace immédiate ne pesait sur leurs comptes. Ces deux épisodes font partie de l’hystérie anti-Russie encouragée par l’administration Obama ainsi que par l’UE.

Vous avez récemment déclaré qu’ « une guerre mondiale a déjà commencé …et c’est une guerre de propagande ». Que peuvent faire les gens sur le champ de bataille de l’information ?

Ce que les gens devraient faire c’est se réunir dans un grand mouvement qui exige que leur gouvernement arrête de piller et d’attaquer les autres pays. Ils n’ont pas à être distraits pas les politiques d’introspection (« politiques identitaires ») et par les fausses réalités de médias qui ne sont rien de plus que des extensions du pouvoir féroce exercé par Washington, Paris, Bruxelles et Londres.

L’élection de Trump a soulevé un vif débat aux USA et en Europe. Même certains analystes de gauche ont salué la volonté de Trump de vouloir apaiser les relations avec la Russie. Partagez-vous leur optimisme ?

Le mot « apaisement » est un terme datant de la propagande de la guerre froide. En réalité, il y a une autre forme d’apaisement : trop de gens en Europe et aux USA se taisent face aux dangereuses velléités bellicistes de leur gouvernement. Quand les atrocités de Paris se sont produites l’année dernière, Hollande a envoyé des avions de guerre bombarder la Syrie. Avec quelle conséquence ?  Il a probablement déclenché d’autres atrocités.

Trump pourrait-il être moins belliciste que Clinton ?

On ne devrait pas s’inquiéter de qui fait la paix entre la Russie et l’Europe, du moment que la paix est conclue. L’alternative est la guerre, et possiblement la guerre nucléaire.

De nombreuses personnes craignent désormais d’assister à un “séisme politique” similaire dans des pays comme la France où le Front National pourrait accéder à l’Élysée en 2017…

Si le Front National brigue l’Élysée en 2017, qui sera pleinement fautif ? Les libéraux, des gens qui s’ appellent souvent eux-mêmes « la gauche ». Peut-être qu’ils devraient se regarder dans le miroir; c’est eux qui n’ont monté aucun mouvement durable afin de s’opposer à l’austérité ainsi qu’au bellicisme du gouvernement. La Libye a été détruite grâce aux bombardiers de Sarkozy, de Clinton et de Cameron.
Avec Kadhafi hors d’état de nuire et la mise à sac de son État moderne, les armes ont afflué vers le sud; Ce bellicisme stupide ainsi que la destruction délibérée de la Libye ont ouvert les portes à une ruée de migrants et de réfugiés venus d’Afrique. La soi-disant « crise migratoire » en Europe est la conséquence directe des assauts de l’Occident sur des sociétés tribales fragiles. Et qui s’y est opposé parmi ceux qui s’offusquent désormais au sujet de Trump et de Le Pen ?

La guerre à venir contre la Chine sortira dans les salles britanniques le 5 décembre et sera diffusé sur ITV Network le 6 décembre. Il sera diffusé l’année prochaine aux USA, en Amérique latine et en Australie. Un distributeur est toujours recherché afin qu’il puisse être diffusé en Europe. Pour contacter le producteur: http://thecomingwarmovie.com/contact

Traduction de l’anglais par Rémi Gromelle pour Investig’Action
Source: Investigaction.net
Cet article est également disponible en : Espagnol Anglais
- See more at: http://www.investigaction.net/john-pilger-jai-fait-ce-film-pour-briser-le-silence-sur-la-guerre-nucleaire/#sthash.ICgkaH0F.dpuf
حقه بازی آخوند موسوی خوئینیها و وصل کردن خامنه ای به «عالم غیب»‏ 
ایرج شكری


اخیراً به مناسبت سالگرد مرگ خمینی پلید، امام تفخید و اقتصاد مال خر است، کسانی از دستیاران و اطرافیان نزدیکِ خمینی به خاطره گویی هایی از روز مرگ او و احوالاتی که داشتند پرداختند که یکی از آنها هم آخوند جنایتکار موسوی خوئینیها بود. او ضمن مطلبی در کانال تلگرام خودش که سایتهای مختلف اینترنتی داخل از جمله «ایسنا»* آن را نقل کرده اند، خاطرات آن روز را بیان کرده است. موسوی خوئینیها نوشته است که در جلسه بازنگری قانون اساسی بوده که خبر می دهند که حال خمینی خوب نیست و بعد چنین ادامه داده است:« خودم را به جماران رساندم. عصر بود و سران نظام رسیده بودند. کف حیاط کوچک بیمارستان فرشی پهن شده بود.
آقایان خامنه‌ای، هاشمی، موسوی اردبیلی، مهندس موسوی، مشکینی، کروبی، احمدآقا (و شاید دو سه نفر دیگر که الآن به خاطرم نمی‌رسند) نشسته بودند. دکتر فاضل وضعیت بیماری امام را گزارش می‌داد. سرانجام دکتر فاضل گفت که حضرت امام حداکثر تا هشت ساعت دیگر میهمان شما هستند. چنین به خاطرم می‌رسد که آقای خامنه‌ای فرمودند که وقتی امام وارد فرودگاه شدند، یک نفر به من گفت که ایشان ده سال رهبری می کنند - والله یضاعف لمن یشاء- (من چون نزدیک ایشان نبودم شاید بعضی از کلمات را به دقت نقل نکرده باشم)».
بحث سر همین نقل قول همراه با ابهامی است که از خامنه ای کرده است و بقیه خاطره او مهم نیست. این آخوند شارلاتان با این ادعا که :« چنین به خاطرم می‌رسد که آقای خامنه‌ای فرمودند که وقتی امام وارد فرودگاه شدند، یک نفر به من گفت که ایشان ده سال رهبری می‌کنند...»، می خواهد به خواننده القاء کند که زمان ورود خمینی به ایران که خامنه ای هم از کسانی بود که به استقبالش به فرودگاه رفته بودند، یکی - که بی تردید منظورش از آن «یکی» نه کسی از بین خودشان، بلکه نماینده یی از «عالم غیب» است- به خامنه ای گفته است که «ایشان ده سال رهبری می کنند».
او با این حرف هم امامش خمینی را به عالم غیب وصل کرده است و هم «آقای خامنه ای» را. اما در مورد خمینی این حرف و شهادت او اهمیتی ندارد، برای این که همه اینها از هردو جناح تایید کننده مقام و موقعیت ویژه و «پیامبرگونه» او هستند. علاوه بر این خمینی نزدیک به بیست سال است که «ضِرطه حال» کرده(یا شده) و جان پلیدش از تنش در رفته و قبض سفر به دیار عدم را دریافت کرده و دیگر نیست و منظور او هم یاد آوری مقام و مرتبه «قدسی» او نبوده است. اما خامنه ای که «رهبر و ولی امر مسلیمن جهان است»، در «اُم القرای اسلام» و در بین میراث خواران خمینی هم خیلی ها قبولش ندارند و به ویژه بعد از جریانات سال 88 موقعیت اش بشدت آسیب دیده و خیلی ها از میان پیروان امام خمینی و امت همیشه در صحنه، از او متنفرند و در همین انتخابات اخیر تودهنی های متعددی دریافت کرد و حتی دستپرورده ناچیزی مثل محمود احمدی نژاد با بی اعتنایی به توصیه او در عدم شرکت در انتخابات؛ و نیز بعد از رد صلاحیت اش با اعلام این که از هیچ کاندیدایی حمایت نخواهد کرد، نشان داد که خامنه ای نزد او کسی نیست و نظر و رهنمودش حتی در مساله ای به اهمیّت انتخابات ریاست جمهوری اصلا برای او مهم نیست(البته او در دوران ریاست جمهوری اش نیز به خامنه ای بی اعتنایی کرده بود).
 خود خوئینیها هم  به اردوگاه ناراضیان از «ولایت مطلقه» خامنه ای تعلق دارد و تحت تعقیب قضایی هم قرار گرفته است و عضو «مجمع روحانیون مبارز» است. یک چنین شهادت دادنی از سوی یک «ناراضی» برای خامنه ای خیلی ارزشمند است. آن ابهام اندکی را هم که موسوی خوئینی ها با این جمله که« چنین به خاطرم مانده...» در این شهادت دادن گذاشته است نه برای کم کردن اثر آن بلکه برای بیشتر قابل پذیرش کردن آن و احتمالا باز گذاشتن جایی برای «تکمیل» و شاخ و برگ دادن به آن از سوی دیگران بوده است. تریدی هم نیست که خود «آقای خامنه ای» هرگز شهادت موسوی خوئینی ها را رد نخواهد کرد و نخواهد گفت که من اصلاً چنین حرفی نزده ام.
حالا ممکن است این سوال پیش بیاید که موسوی خوئینی ها که از جناح توسری خورده است و روزنامه اش«سلام» را تعطیل کردند و خودش را به دادگاه کشیدند، چرا به چنین داستان پردازی دست زده است. این را باید در شرایط خطیر و بحرانی کنونی رژیم و وضع رو به وخامت سلامت خامنه ای و رفتن او به سوی «ضِرطه حال» دید. او با این اعتبار دادن به خامنه ای می خواهد دست به ترمیم موقعیت و رابطه خودش و مجمع روحانیون مبارز با خامنه ای بزند و امکان حضور بیشتری در صحنه را پیدا بکند تا در زمان مرگ خامنه ای، بتواند به عنوان یکی از یاران مورد اعتماد «امام خمینی» که از اول «انقلاب اسلامی» مسئولیتهایی مهمی از طرف خمینی مثل سرپرستی دانشجویان خط امام اشغال کننده «لانه جاسوسی آمریکا»، نماینده خمینی در رادیو تلویزیون و عضو شورای سرپرستی 5 نفره آن، دادستان کل کشور در سال ، عضو مجلس خبرگان و عضویت شورای بازنگری قانون اساسی... به او سپرده شده بود، جزو عقلای رژیم در صحنه حضور داشته باشد.
از این گذشته بهبود رابطه جناح توسری خورده «خط امام» سابق و به اصطلاح اصلاح طلبان و اعتدالیون، با خامنه ای می تواند هم از آهنگ ناساز زدن خود رهبر علیه اینان کم کند و هم میدان جفتک اندکی اندازی و خودسری های جناح هار علیه اینان را کمی محدود کند و جلوی کارهایی را که می تواند عواقب سنگینی برای کل نظام داشته باشد بگیرد. در خبری غیر رسمی و تایید نشده در رژیم، سحام نیوز که متعلق به «حزب اعتماد ملی» کروبی است و گویا در ایران فیلتر شده است، روز 4 خرداد گزارش داد:« سحام مطلع شده که احمد جنتی در دیدار با آیت الله خامنه ای از وی خواسته تا نتیجه انتخابات را ابطال کند. این دیدار دقیقا در عصر روز جمعه در ساعات پایانی رای گیری صورت گرفته است».
بنا بر همین گزارش خامنه ای به جنتی گفته بود فردا جوابش را خواهد داد و روز بعد «در پیامی غیر مستقیم» نتیجه انتخابات را تایید و درخواست جنتی را رد می کند**. اگر این خبر درست باشد، نشان دهنده آن است خامنه ای به همه تکّبر و خودمحور بینی اش، در محاسبه نتیجه و آثار اقدامات علیه جناح رقیب، بیشتر از امثال جنتی حساب جوانب و آثار منفی و غیر قابل پیشی بنی را می کند، همچنان که «حصر» موسوی و کروبی، اقدامی «نرم تر» از ترتیب دادن محاکمه از نوعی که درنظام اسلامی برای ناراضیان و مخالفان صورت می گیرد و به زندان انداختن آنان یا بدتر از آن چنانکه امثال فلاحیان در اظهار نظرهاشان تاکید کرده اند اعدام آنها است. به هرحال این اندازه «درایت مقام معظم رهبری»، هم به نفع جناح توسری خورده و هم به نفع کل نظام است که هر دو جناح رژیم آخوندی خواهان حفظ آن هستند و وصل کردن «آقای خامنه ای» به عالم غیب، برای توسری خورده ها هم بی «خیر و برکت» نیست.
۱۷  خرداد ۱۳۹۶-  |       07 June 2017