۱۳۹۵ مهر ۲۸, چهارشنبه

دكتر سروش؛ قابله ى جنين سى ساله روشنفكرى دينى !

دكتر سروش؛ قابله ى جنين سى ساله روشنفكرى دينى !؛ ف. م. سخن

همزمان با زايمان «مريم مقدس»، كه «نفخه ى الهى دريافت كرده»، در جايى دور افتاده طفل ديگرى در حال زاده شدن از مادر تاريخ معاصر است، و آن طفلِ «سكولاريسم» است؛ سكولاريسمى كه مادرش «نفخه ى الهى» دريافت نكرده و موجودى است تماما زمينى. هر چند دكتر سروش، به هر دليلى مى خواهد سر به تنِ اين طفل معصوم نباشد، اما هواداران اندك شمار اين طفل، چنين آرزويى براى طفل دكتر سروش ندارند. آن ها اتفاقا خواستارِ ايجاد شرايطى هستند كه روشنفكرى دينى و هر روشنفكرى ديگرى موردِ سركوبِ حكومت قرار نگيرند. شرط لازم هم براى اين كار اين است كه در اداره ى كشور، هيچ دين و مكتبى، افكار جهت دار و محدودكننده شان را در امر كشوردارى دخالت ندهند. در كشور، هر كس با هر عقيده اى بتواند زندگى كند ولى عقيده اش را به كسى تحميل نكند. حالا تفكرِ طفلِ سكولاريسم، كه به اين سادگى و شفافيت است، چرا موردِ دشمنى دكتر سروش قرار مى گيرد كه در هر متن و مطلب اش، ضربه اى نثار مادرِ آن بدبخت مى كند تا بلكه به دنيا نيامده سَقَط شود نمى دانيم!
gooya0411.JPG
دوستان مى گويند «آقا شما چرا در باره ى مطالب دكتر سروش و «روشنفكران دينى» مى نويسيد. آن ها كه عين خيال شان نيست منتقدان و مخالفان چه مى گويند. آيا اين وقت تلف كردن نيست؟»
برخى هم ممكن است تصور كنند پرداختن به امثال دكتر سروش، براى كسب شهرت و مطرح شدن در عرصه ى رسانه هاست. در اين زمينه شايد خودِ دكتر سروش هم چنين فكر كند.
[در همین زمینه: هین بگو که بخت من پیروز شد؛ عبدالكريم سروش]
در موردِ اول بايد بگويم براى من مهم نيست كه واكنش سروش و هواداران در مقابل نقدِ امثالِ من -كه نه نامى داريم و نه نشان- چيست و آيا خيال شان هست يا خيال شان نيست. ما هم مانند آنان، كارِ خود را مى كنيم و حرف خود را مى زنيم. نه تنها حرف خود را مى زنيم، بلكه در انتشار هر چه گسترده تر نظرات آقايان نيز تلاش مى كنيم و كلمه به كلمه و حرف به حرف سخنان ايشان را به طرق مختلف باز نشر مى كنيم. همين مطلب و امثال اين مطلب هم، حداقل باعث مى شود آن چند نفرى كه اين مطلب را مى خوانند، به خواندن مطلب ايشان بپردازند و در صدد بر آيند با سخنان جديد ايشان آشنا شوند. شايد از همين روست كه دكتر شادمانانه و از فراز قله اى كه بر آن استقرار يافته مى نويسد:
«[اين مدرسه، يعنى مدرسه ى روشنفكرى دينى] بیمی و باکی از طعن طاعنان و خصومت خنجرگذاران ندارد که آن‌ها ناخواسته کارگزاران همین نحله اند! از بخت بلند این مدرسه است که دشمنانش پهلوی خود را می‌درند و دیوان به خدمت سلیمان درمی‌آیند و قلب‌ها سیه‌رو می‌شوند و نفاق‌های نهفته در سینه‌های پرکینه بیرون می‌افتند و آب‌های صافی از دست خاشاک‌های مزاحم نجات می‌یابند و هر چه زودتر، بهتر...»
در موردِ دوم هم بارى چه بايد گفت؟! وقتى نه نامى در ميان هست نه نشانى نه جز نوشتن كارى و نه نانى كه از اين پرداختن ها به دست آيد، چه شهرتى و چه مطرح شدنى؟! براى كسب شهرت و درآمد راه هاى كم دردسر تر و آب نان دار ترى وجود دارد. امروز اگر واحد شهرت نويسنده ى اين سطور را ١٠ بگيريم، و واحد شهرت دكتر سروش را ١٠٠٠٠، با كمال تاسف واحد شهرت فلان خواننده و بهمان هنرپيشه ١٠٠٠٠٠٠ است و پرداختن به باسن آن خانم و بر و بازوى آن آقاى «سلبريتى» آن قدر «كليك» مى آوَرَد كه مى توان به حسابِ «گوگل» و تبليغات اش به نان و نوا رسيد. نه من دل خوشم به اين ١٠ واحد و نه دكتر سروش بايد دل خوش باشد به ١٠٠٠٠ واحد. قدرت و مكنت و شهرت در جاى ديگر است. اهميتى هم براى من ندارد كه آقاى دكتر اين استدلال را قبول كنند يا نكنند ولى اطمينان داشته باشند كه در درونِ اين يك ميليون واحد، ده هزار واحدِ ايشان هم حضور دارند!
اين از مقدمه.
اما دكتر چه مى گويد؟ دكتر در مطلب اش با عنوان «هين بگو كه بخت من پيروز شد» دچار شادمانى و شعفِ پيروزمندان شده است. مثل بازيگران فوتبال كه وقتى گل مى زنند، شادى و شوق بسيار از خود نشان مى دهند. خلاصه ى كلام دكتر اين است كه:
«روشنفكرى دينى ايام خجسته اى را مى گذراند... روشنفكرى دينى الهيات تازه يى پيش مى نهد... اين جنين سى ساله، كه در رَحِمِ تاريخ معاصر ايران بود، اينك با دريافت نفخه ى الهى، آماده ى زادن مى شود و درد زايمان اوست كه تنش ها و تپش هاى موقت و گاه خصمانه و شريرانه اى را بر مى آوَرَد... بعد از زايمان، نشانى نصر و ظفر در پيشانى او ديده خواهد شد... این نوزاد نوپدید، نه فرقه‌ی تازه ایست، نه شریعت و دیانتی نوین! نه پیامبر دارد، نه کتاب؛ نه مرید دارد، نه مراد! نه حزب است، نه حکومت؛ نه مرجع دارد، نه رهبر؛ نه مؤمن دارد، نه کافر! بسی فروتن‌تر از اینهاست. مدرسه ایست فکری و روشنفکری که ابوابی تازه را در دین‌شناسی و دین‌ورزی (نظراً و عملاً) برای دین‌داران می گشاید و راهی نوین در فهم و سلوک دین‌دارانه و مسلمانانه در دنیای سکولار مدرن نشان می‌دهد... و از سوى ديگر نقد منتقدان و دشمنى دشمنان و خروج خوارج و اُفت و خُفت ياران ناموافق نه تنها باعث تضعيف اين مدرسه نمى شود كه باعث آبادى اين روشنفكرى دينى مى شود كه گويى در مُشكِ معطر، آتش زده اند و عطرش را بيشتر پراكنده اند...
مطلب كامل دكتر را مى توانيد در سايت «زيتون» يا همين جا در «خبرنامه گويا» بخوانيد.
من به نوبه ى خود خوشحال ام كه كار آقاى دكتر و ياران اش با همكارى حضرت مولانا به چنين نتيجه ى مطلوبى رسيده است و حقيقتا اميدوارم كه اين پيروزى، به پيروزى هاى بيشتر و رسيدن به مرحله ى يك چهارم نهايى و نيمه نهايى منتهى گردد! بالاخره، يك قدم به جلو هم در تاريخ معاصر ايران، يك قدم است و بايد آن را قدر شناخت. بچه هاى مسلمان هم بهتر است به جاى ياوه هاى روحانيون حرفه اى و صاحب قدرت، به سخنانِ آهنگين و «شعرگونه»ى دكتر سروش گوش دهند و با آن دنيا و آخرت شان را آباد كنند. ما نه دشمن دكتر سروش يم و نه دشمن بچه هاى مسلمان سرزمين مان، كه مايل اند در چهارچوب دين شان، وضع سرزمين شان و وضع انسانيت را بهتر كنند. ما ممكن است خط و هدف خود را داشته باشيم و تعدادمان به يك در صدهزار يا حتى يك در يك ميليون نرسد، اما اين سعادت را داريم كه در عصر رسانه هاى اينترنتى زندگى مى كنيم و هنوز هستند كسانى كه «به همه ى سخنان گوش مى دهند و بهترين آن ها را بر مى گزينند.» مگر پيغمبر اسلام در ابتداى پيامبرى اش چند نفر هوادار داشت و نسبت هواداران او به هواداران «كفار» و «بت پرستان» و «مشركان» چقدر بود؟ اصلا گيرم همين تعداد اندك هم به نتيجه اى نرسند و به تدريج مضمحل شوند و احتمالا بر شادمانى دكتر سروش بيفزايند. خب به نتيجه نرسند و به تدريج مضمحل شوند. فرداى تاريخ چه؟ آن روزى كه بالاخره چرخيدن زمين به دور خورشيد ثابت مى شود و تبديل به يك امرِ بديهى؟ يا آن روزى كه صداى مخالفان اندك شمار، از وسط هيمه هاى مشتعلى كه در آن سوختند، به گوش مردم هزاره ى بعد مى رسد؟
بگذاريم دكتر سروش، بدون نشان دادن عدد و رقم، بدون استناد به سند و مدرك، بگويد كه او و ياران اش پيروز ند و « جنين سى ساله ى روشنفكرى دينى با دريافت نفخه ى الهى، آماده ى زادن شده است...»
مبارك است ان شاءالله! بعد از -و شايد هم قبل از- به دنيا آمدن اين نوزادِ خجسته اثر، بايد به فكرِ سيسمونى براى او بود. ما هم برايش هديه اى خواهيم آوَرْد و دعا خواهيم كرد كه سرنوشت اين نوزاد، مانند سرنوشتِ وحشتناك و غم انگيزِ نوزادِ «دكتر شريعتى» نشود و آن فاجعه ى اسف بار تكرار نگردد. بيچاره، آن طفل معصوم را بگو، كه در سال ٥٦ به دنيا آمد، ولى به سنِّ بچگى نرسيده، زير دست و پاى مردم عاصى ماند و له و لورده شد، و قابله ى او هم كه دكتر شريعتى بود، موردِ لعن و نفرينِ عاصيان قرار گرفت! خداوند چنين سرنوشت تلخى را نصيب هيچ تنابنده اى نكند!
حال، دكتر سروش در پىِ به دنيا آوردنِ طفلِ ديگرى هستند به نام «روشنفكرى دينى». ان شاءالله كه مويد باشند و اين طفل، نه در جنين و موقع وضع حمل از رَحِمِ تاريخ معاصر، نه بعد از به دنيا آمدن و دوران نوزادى و نه در ايام بزرگ شدن و بزرگى، اتفاق تلخى برايش نيفتد.
اما همزمان با زايمان «مريم مقدس»، كه «نفخه ى الهى دريافت كرده»، در جايى دور افتاده طفل ديگرى در حال زاده شدن از مادر تاريخ معاصر است، و آن طفلِ «سكولاريسم» است؛ سكولاريسمى كه مادرش «نفخه ى الهى» دريافت نكرده و موجودى است تماما زمينى. هر چند دكتر سروش، به هر دليلى مى خواهد سر به تنِ اين طفل معصوم نباشد، اما هواداران اندك شمار اين طفل، چنين آرزويى براى طفل دكتر سروش ندارند. آن ها اتفاقا خواستارِ ايجاد شرايطى هستند كه روشنفكرى دينى و هر روشنفكرى ديگرى موردِ سركوبِ حكومت قرار نگيرند. شرط لازم هم براى اين كار اين است كه در اداره ى كشور، هيچ دين و مكتبى، افكار جهت دار و محدودكننده شان را در امر كشوردارى دخالت ندهند. در كشور، هر كس با هر عقيده اى بتواند زندگى كند ولى عقيده اش را به كسى تحميل نكند. حالا تفكرِ طفلِ سكولاريسم، كه به اين سادگى و شفافيت است، چرا موردِ دشمنى دكتر سروش قرار مى گيرد كه در هر متن و مطلب اش، ضربه اى نثار مادرِ آن بدبخت مى كند تا بلكه به دنيا نيامده سَقَط شود نمى دانيم! در همين متن هم ضربه ى «ريز و سوزنى» دكتر را به اين شكل مشاهده مى كنيم:
«[مدرسه ى ما] مدرسه ايست فکری و روشنفکری که ابوابی تازه را در دین‌شناسی و دین‌ورزی (نظراً و عملاً) برای دین‌داران می گشاید و راهی نوین در فهم و سلوک دین‌دارانه و مسلمانانه در دنیای سکولار مدرن نشان می‌دهد...
البته خدا را شكر كه دنياى سكولار مدرنى وجود دارد كه هم پذيراى دكتر سروش و خانواده اش است، هم محافظ جان او و ياران اش، و هم زمينه را براى انتشار آزادانه ى افكار «ضد سكولارى» دكتر فراهم آورده است. والّا اكنون دكتر سروش، در گوشه اى از يك قبرستان ناشناس، زير خاك غنوده بود و اين سخنان «مشك گونِ عطر افشان» به گوش ما نمى رسيد. نمى دانيم اگر كشورهايى كه دكتر در آن ها زندگى كرده و درس خوانده و كار كرده و حرف هايش را آزادانه و بدون لكنت بر زبان آورده، سكولار نبودند و بر اساس «فهم و سلوك دين دارانه و مسلمانانه» اداره مى شدند، مطالب دكتر و افكار و انديشه هاى اش به چه شكلى در مى آمد!
از زايمانِ طفلِ ناقص الخلقه و وحشت آفرين«جمهورى اسلامى»، كه چشمان اش پس كله اش بود و از دهان اش نه بوى «عطرآگين»، كه بوى «لاشه ى مرده» پراكنده مى شد، و دكتر هم يكى از قابله ها و مراقبان پزشكى او بود چيزى نمى گوييم كه بحث به درازا نكشد و خداى نكرده اين نگاهِ به گذشته، باعث كاهش اعتماد جوانان به «خبره» بودن دكتر در تشخيص پزشكى نگردد!

سه شنبه 27 مهر 1395

خامنه‌ای‌ و قاری قرآن فاسد، خمینی و روحانیت فاسد، ایرج مصداقی

ایرج مصداقی
تلاش خامنه‌ای و بیت‌رهبری و دستگاه قضایی برای مخفی ماندن پرونده‌‌ی مربوط به "فساد اخلاقی" و "اعمال منافی عفت" و "اغفال نوجوانان" و سوءاستفاده جنسی از آنان توسط محمد گندم‌نژاد طوسی، یک بار دیگر ماهیت کثیف گردانندگان نظام را به روشنی آشکار می‌کند
طرح موضوع فساد جنسی محمد‌سعید ‌گندم‌نژاد طوسی معروف به استاد سعید طوسی در «صدای آمریکا»، بار دیگر بحث فساد در درون رژیم را به موضوعی اجتماعی تبدیل کرده است.
https://www.youtube.com/watch?v=IZAMSc2E7Sg
گندم‌نژاد طوسی، «مسئول نوجوانان جامعه قرآنی کشور» که از نوجوانی محبوب «مقام معظم رهبری» بوده با پرونده‌ای قطور از سوء استفاده جنسی که شاکیان متعددی هم دارد، روبرو است.

شاکیانی که ظاهراً پس از ۵ سال تلاش و شکایت به بیت رهبری و قوه قضاییه و ... راه به جایی نبرده‌اند، امروز در رسانه‌های عمومی لب به سخن گشوده‌ و به تشریح اعمال جنایتکارانه‌ی این فرد و تلاش‌های نافرجام‌شان برای اجرای عدالت در مورد او می‌پردازند.
خامنه‌ای و دستگاه فاسدی که او اداره می‌کند، در مقابل عمل انجام‌شده قرار گرفته‌اند. گفتگو با «صدای آمریکا» و طرح موضوع تجاوز در یک رسانه‌ی عمومی، علیرغم این که در جامعه‌ی ایران یک «تابو» به شمار می‌رود، تنها راهی به نظر می‌رسد که قربانیان نوجوان این عنصر فاسد، می‌توانستند از طریق آن صدای مظلومیت‌شان را به صورت گسترده به گوش مردم ایران برسانند و دادخواهی کنند.

تلاش خامنه‌ای و بیت‌رهبری و دستگاه قضایی برای مخفی ماندن پرونده‌‌ی مربوط به «فساد اخلاقی» و «اعمال منافی عفت» و «اغفال نوجوانان» و سوءاستفاده جنسی از آنان توسط محمد گندم‌نژاد طوسی، یک بار دیگر ماهیت کثیف گردانندگان نظام را به روشنی آشکار می‌کند.
موضوع سوءاستفاده جنسی محمدسعید گندم‌نژاد طوسی در سال ۱۳۹۰ با شکایت کودکان قربانی اعمال جنایتکارانه‌ی وی از پرده بیرون افتاد و در بیت خامنه‌ای و شورای عالی قرآنی مطرح شد و سپس پرونده‌ی مربوط به آن در سال ۱۳۹۱ در محاکم قضایی گشوده شد. این پرونده دارای شاکیان خصوصی متعددی است و مسئولان قوه قضاییه از لاریجانی و جعفری‌دولت‌آبادی گرفته تا خلفی و صدیقی و نیری و ... در جریان آن هستند. با این حال رسیدگی به آن، با اعمال نفوذ بیت‌ رهبری و علاقه‌ی ویژه خامنه‌ای به «استاد سعید طوسی»، و دستور او به لاریجانی متوقف شد.
در آدرس زیر می‌توانید شهادت شهود در مورد فساد این فرد را ملاحظه کنید.
https://www.youtube.com/watch?v=IZAMSc2E7Sg
پیشتر در مقاله‌‌‌ای که راجع به فساد کامران دانشجو نوشتم، به موضوع گندم‌نژاد طوسی و سوءاستفاده جنسی او از کودکان و نوجوانان نیز اشاره داشتم.
http://pezhvakeiran.com/maghaleh-79172.html
در مقاله‌ی مزبور، درباره‌‌ی ارتباط کامران دانشجو با «شیطان‌پرست‌»‌ها و سوءاستفاده‌های جنسی او از «بردگان جنسی» این فرقه و تجاوز به عنف و تمسخر آیات قرآن و ... توضیح دادم. مقامات امنیتی و اطلاعاتی به خوبی در جریان فساد کامران دانشجو هستند. او مسؤلیت برگزاری انتخابات ۸۸ و تقلبات صورت گرفته در آن را به عهده داشت و سپس با تأیید خامنه‌ای مسئولیت وزارت علوم احمدی‌نژاد را به عهده گرفت. خامنه‌ای در همه حال به حمایت از او پرداخت. دانشجو هم با بیت رهبری و هم با جامعه‌ی فاسد مداحان روابط نزدیکی دارد.
خامنه‌ای ادامه‌‌دهنده‌ی راه خمینی است. اگر کس دیگری هم به جای او بود، همین رویه را پیشه می‌کرد. اصل حفظ نظام و تأمین منافع روحانیت و قشرهای وابسته به آن است. خامنه‌ای در محضر خمینی درس‌‌آموخته و از شیوه‌های او کپی‌برداری می‌کند.
در این مقاله به شیوه‌ی عمل خمینی برای پرده‌پوشی فساد روحانیت می‌پردازم تا ضمن آشنایی با «دوران طلایی امام»، پاسخی داده باشم به کسانی که می‌کوشند چهره‌ی متفاوتی از خمینی ارائه دهند.
ارتباط پیام «هشت‌ماده‌ای» خمینی با فساد نمایندگان «امام زمان»
فاصله‌ی آن‌چه خمینی می‌گفت و وعده می‌داد با آن‌چه عمل می‌کرد و محقق می‌شد، از زمین تا آسمان بود. در این مقاله‌ نمی‌خواهم سیاهه‌ای از تضاد گفتار و عمل او را بیاورم بلکه تنها به یک مورد آن هم دیدگاه خمینی در مورد خطر «عالم فاسد» اکتفا می‌کنم. او معتقد بود اگر «یک فسادی» در یک «عالم» و روحانی پیدا شود، دنیا یا «عالم» را فاسد می‌کند. و جرم او را از «آدمکشی» بدتر و از همه «معاصی» و گناهان بدتر می‌دانست. او در این مورد می‌گفت:‌
«روحانیون که نماینده رسول خدا هستند در بین مردم، اگر خدای نخواسته روحانیونی که مدعی این هستند که نماینده امام زمان الآن هستند در بین مردم، اگر خدای نخواسته، از یکیشان یک چیزی صادر بشود که برخلاف اسلام باشد، اینطور نیست که فقط خودش را از بین برده، این حیثیت روحانیت را لکه‌دار کرده. این یک وظیفه بزرگی به عهده‌اش هست. روحانی همچو نیست که اگر یک خلافی بکند، بگویند که زید این خلاف را کرده. خلاف روحانی، به اندازه‌ای که سعه شعاع نفوذش هست، خطایش خطای بزرگ هست. خطایی است که عفوش در درگاه خدا بسیار مشکل است. برای اینکه این نماینده، یعنی مدعی نمایندگی از طرف امام زمان - سلام الله علیه - و اسلام دارد. نماینده امام زمان اگر خدای نخواسته یک قدمی کج بگذارد این اسباب این می‌شود که مردم به روحانیت بدبین بشوند. بدبین شدن به روحانیت و شکست روحانیت، شکست اسلام است. آن که حفظ کرده است تا حالا اسلام را، این طبقه بودند. و اگر در این طبقه شخصی، اشخاصی پیدا بشوند که برخلاف مصالح اسلام خدای نخواسته عمل بکند، جرمی است که از آدمکشی بدتر است. جرمی است که از همه معاصی بدتر. برای اینکه جرم صادر می‌شود از کسی که آبروی یک روحانیت را از بین می‌برد. مردم را؛ آنهایی که غافل هستند از اسلام، گاهی وقتها برمی‌گرداند. اینطور نیست که وارد شده است که - چنانچه عالم فاسد بشود عالم فاسد می‌شود. برای اینکه عالم - به حسب ظاهر - نماینده امام است. و اگر خدای نخواسته یک فسادی در او پیدا بشود، فاسد بشود، قشرهای ملت را فاسد می‌کند. گاهی عالم را فاسد می‌کند. و از آن طرف اگر صالح باشد، صالح می‌کند قشرهای ملت را. صالح می‌کند عالم را.» http://farsi.rouhollah.ir/library/sahifeh?volume=11&page=250
خمینی هیچ‌گاه در عمل به آن‌چه در بالا اشاره شد، وفادار نماند. البته می‌توان گفت که در پرده پوشی فساد «نمایندگان رسول خدا» و «امام زمان»، او از هیچ کوششی فروگذار نمی‌کرد؛ حتی قربانی‌ کردن مریدان خودش.
سیدحسین موسوی تبریزی دادستان کل انقلاب اسلامی و یکی از چهره‌های مورد اعتماد خمینی در سال ۶۲ بعد از یک جنگ و گریز یکی دو ساله که «تلفاتی» هم روی دست شورای عالی قضایی گذاشت، بصورت محرمانه برکنار شد.
اگر چه شایعاتی مبنی بر فساد موسوی تبریزی در جامعه پیچیده بود، اما تمهیداتی که خمینی اندیشید مانع از انتشار عمومی این فساد و آگاهی جامعه از جزئیات آن شد.

در تابستان ۱۳۶۱ خمینی که به شدت از اقدامات سرکوبگرانه‌ی سیدحسین موسوی تبریزی و کارنامه‌ی جنایتکارانه‌ی او حمایت می کرد، شورای عالی قضایی را به خاطر محدودیت‌هایی که برای او ایجاد کرده بود، مورد خشم و اعتراض قرار داد. هاشمی رفسنجانی در خاطرات روز ۵ مرداد ۱۳۶۱ خود می‌‌نویسد:
«عصر احمد آقا آمد و گفت‌ که‌ امام‌ از محدود شدن‌ [آقای‌ سیدحسین‌ موسوی‌ تبریزی‌] دادستان‌ کل‌ انقلاب‌ توسط شورای‌ عالی‌ قضایی‌ ناراضیند و از او حمایت‌ می‌کنند و چیزی‌ هم‌ نوشته‌اند.»
برای خمینی برخلاف آن‌چه ادعا می‌کرد نه شرع مهم بود و نه اسلام، مسئله‌ی اصلی برای او حفط قدرت و «حاکمیت اسلام » بود و برای همین تمامی کسانی را که به نوعی چنگ در چنگ مخالفان و دشمنان نظام داشتند زیر بال و پر خود می‌گرفت. او همین برخورد را با لاجوردی هم داشت و از برکناری او توسط شورای عالی قضایی ناراضی بود. در خاطرات رفسنجانی به این موضوع نیز اشاره می‌شود.
دلیل اصلی خشم خمینی علیه آیت‌الله منتظری و برکناری او از قائم مقامی رهبری هم به خاطر پافشاری آیت‌الله منتظری روی پرنسیب‌ها و رعایت چهارچوب‌های شرعی بود که هر دو در حرف به آن‌ها اعتقاد داشتند.
خمینی در درگیری بین شورای عالی قضایی و موسوی تبریزی و اختلاف نظری که داشتند جانب موسوی تبریزی را گرفت اما آن‌ها هم بیکار ننشستند و از آن‌جایی که موسوی تبریزی به خاطر فساد اخلاقی شهره بود با گذاشتن «شنود»، اسناد و مدارک لازم در این زمینه را تهیه کردند تا دست خمینی را برای دفاع از او ببندند.

وقتی کار بالا گرفت و اسناد متقن در این رابطه تهیه شد، شورای عالی قضایی با زرنگی رازینی و پورمحمدی را که وابسته به دادسرای انقلاب بودند احضار کرده و پرونده‌ی موسوی تبریزی را برای بررسی به آن‌ها داد.

رازینی در این مورد می‌گوید:‌
«در آن زمان ما در مشهد بودیم و از شورای‌عالی تماس گرفتند که بیایید کارتان داریم و گفتند که پرونده این گونه‌ای است. البته اختلاف و گلایه‌مندی‌ها قبل از این پرونده وجود داشت سر این که دادســرا مواضع تند و انقلابی داشــت و شورای‌عالی قضایی مواجهه نرم‌تری داشت و یک مقداری در نحوه رسیدگی اختلاف نظر وجود داشت. من احساس کرده بودم چون از مجموعه دادگاه انقلاب طبعاً اگر ما رسیدگی کنیم به پرونده آقای موسوی تبریزی دیگر حجت تمام می‌شود و دادگاه انقلابی‌ها هم نمی‌توانند بگویند که غرض‌ورزی شده است، چون دو نفر از خود این مجموعه را آورده بودند که حزب‌اللهی بودند این‌ها را آورده بودند. این‌ها هدف‌مند و حساب شده انتخاب شده بودند.»
(گفتگوی رازینی با نشریه رمز عبور شماره‌‌ ۷ مورخ آذر ۱۳۹۲)
او در مورد سابقه‌ی امر می‌گوید:‌
«یک دوره‌ای از زمان بین شورای عالی قضایی و دادستان کل انقلاب که آقای موسوی تبریزی بود، اختلاف نظر بروز کرده و شورایی‌ها برخورد کردند به یک تخلفاتی از دادستان کل انقلاب. آن تخلفات منجر شد به این که علیه ایشان پرونده ایجاد شود. این پرونده در دادستانی کل کشور آن زمان که آقای ربانی املشی بودند، تشکیل شود و یکسری اطلاعاتی جمع‌آوری می‌شود که در برخی موارد منتهی به شنود بوده. ... »
وی در مورد نحوه‌ی رسیدگی به پرونده می‌گوید:‌
«من و آقای پورمحمدی به عنوان بازپرس دادسرای عمومی تهران پرونده را گرفتیم و خدا لطف کرد و ما خیلی زود فهمیدیم که این پرونده یک حاشیه‌هایی دارد از نحوه مراجعات فهمیدیم که آن فضایی که قاضی آزاد قضاوت کند، در دست ما نیست و سریع جدا شدیم آنان خود نفهمیدند که ما چه کردیم و سریع یک منزلی را پیدا کردیم از منزل‌های توقیفی و رسیدگی به آنجا را نه در دادگاه انقلاب تهران و نه در جایی که شورای عالی مطلع باشد و دو نفری شروع کردیم به بازجویی برخی از متهمینی که بازداشت بودند و جمع‌آوری اطلاعات و پیگیری پرونده. در کنار این ما رسیدگی قضایی می‌کردیم.» (گفتگوی رازینی با نشریه رمز عبور شماره‌‌ ۷ مورخ آذر ۱۳۹۲)
نکته‌ی جالب توجه آن که براساس اعتراف رازینی، متهم اصلی یعنی موسوی تبریزی آزاد بوده و افراد دیگری که احتمالاً قربانی‌ سوءاستفاده‌های جنسی او بودند در بازداشت و زیر شکنجه و بازجویی به سر می‌بردند.
موضوع پیگیری فساد موسوی تبریزی آنقدر مهم بود که چند تلفات از شورای عالی قضایی وقت گرفت. خمینی که مایل به افشای فساد روحانیت نبود در حمایت از موسوی تبریزی تا آن‌جا پیش رفت که دستور برکناری محمدمهدی ربانی املشی از دادستانی کل کشور و شورای عالی قضایی را داد.
علی یونسی که خود یکی از جنایتکاران علیه بشریت است، داستان را به گونه‌ای تراژیک مطرح می‌کند که خمینی را دلسوز امنیت اجتماعی و فردی معرفی کند.
«حتی در شورای عالی قضایی وقت بعضی از اعضای آن به اتهام این‌که ممکن است رابطه‌ی غیر اخلاقی داشته باشند کنترل (شنود تلفنی) می‌شدند که ماجرای تلخی دارد و امام آن مسئول عالی‌رتبه متخلف را عزل کردند؛ یعنی یک دادستان کل، یک دادستان کل دیگر را کنترل می‌کرد! در حالی که اصل این موضوع خلاف شرع است. آن‌قدر این مسئله بالا گرفت که دیگر هیچ‌کس احساس امنیت نمی‌کرد». http://www.kaleme.com/1391/10/15/klm-127640
موضوع به همین جا هم ختم نشد و خشم خمینی دامان دو تن دیگر از اعضای شورای عالی قضایی را هم گرفت و محمد مؤمن و عبدالله جوادی آملی هم به همین علت از عضویت در شورای عالی قضایی برکنار شدند. اما خمینی با لطایف‌الحیل آن دو را مجبور کرد که استعفا دهند اما حربه‌اش در مورد ربانی املشی کارگر نیفتاد. http://www.rahesabz.net/story/64821
خشم خمینی تا آن‌جا بود که حتی حاضر به شنیدن توضیحات ربانی املشی هم نبود. زهرا ربانی املشی دختر وی و همسر احمد منتظری در این باره می‌گوید:
«مرحوم پدرم قبل از برکناری، با وجود تلاش فراوانی که برای ملاقات با امام خمینی کردند تا با بیان واقعیت¬ها مانع اتفاقات ناخوشایند بعدی شوند، متاسفانه نتوانستند وقت ملاقات بگیرند. حتی نامه مختصری را هم که به توصیه بعضی از دوستان جهت اتمام حجت و رفع تکلیف نوشته بودند و توسط یکی از دوستان خود، که اکنون عضو فقهای شورای نگهبان است، نتوانستند به امام برسانند» http://www.rahesabz.net/story/64821
موضوع بیرونی نشده بود و کسی به جز مسئولان امر در جریان فساد موسوی تبریزی قرار نگرفته بود و خمینی این گونه به خشم آمده بود تصورش را بکنید چنانچه موضوع رسانه‌ای می‌شد چه واکنشی از خود نشان می‌داد و چه مجازاتی در انتظار «مجرمان» مورد نظرش بود.
در واقع فیلی که خمینی تحت عنوان پیام «هشت ماده‌ای» همان روزها هوا کرده بود و برق آن خیلی‌ها را گرفته بود و تحلیل‌های عجیب و غریب بر سر آن راه‌انداخته بودند و اوضاع را به گونه‌ای جلوه می‌دادند که گویا خمینی و نظام جمهوری اسلامی قصد آن کرده‌اند که راه مدارا و تساهل و تسامح و قانون‌گرایی را پیش بگیرند چیزی نبود جز تلاش خمینی برای در پرده نگاه داشتن فساد روحانیت و یکی از عوامل اصلی سرکوب و جنایت. در ماده‌ی شش این پیام خمینی به صراحت گفته بود:
«هیچ کس حق ندارد به خانه یا مغازه و یا محل کار شخصى کسى بدون اذن صاحب آنها وارد شود یا کسى را جلب کند، یا به نام کشف جرم یا ارتکاب گناه تعقیب و مراقبت نماید، و یا نسبت به فردى اهانت نموده و اعمال غیر انسانى- اسلامى مرتکب شود، یا به تلفن یا نوار ضبط صوت دیگرى به نام کشف جرم یا کشف مرکز گناه گوش کند، و یا براى کشف گناه و جرم هر چند گناه بزرگ باشد، شنود بگذارد و یا دنبال اسرار مردم باشد، و تجسس از گناهان غیر نماید یا اسرارى که از غیر به او رسیده و لو براى یک نفر فاش کند. تمام اینها جرم [و] گناه است و بعضى از آنها چون اشاعه فحشا و گناهان از کبایر بسیار بزرگ است، و مرتکبین هر یک از امور فوق مجرم و مستحق تعزیر شرعى هستند و بعضى از آنها موجب حد شرعى مى‏باشد.» http://jamaran.ir/fa/Content-pid_2200.aspx
او در ماده‌ی هفت همین پیام گروه‌های سیاسی و مخالفان نظام را از شمول این پیام مستثنی کرده بود:
«آنچه ذکر شد و ممنوع اعلام شد، در غیر مواردى است که در رابطه با توطئه‏ها و گروهکهاى مخالف اسلام و نظام جمهورى اسلامى است که در خانه‏هاى امن و تیمى براى براندازى نظام جمهورى اسلامى و ترور شخصیت‌هاى مجاهد و مردم بیگناه کوچه و بازار و براى نقشه‏ هاى خرابکارى و افساد فى الأرض اجتماع مى‏ کنند و محارب خدا و رسول مى‏ باشند، که با آنان در هر نقطه که باشند، و همچنین در جمیع ارگان‌هاى دولتى و دستگاه‌هاى قضایى و دانشگاه‌ها و دانشکده‏ ها و دیگر مراکز با قاطعیت و شدت عمل، ولى با احتیاط کامل باید عمل شود» http://jamaran.ir/fa/Content-pid_2200.aspx
هنوز مدت کوتاهی از افشای فساد عبدالمجید معادیخواه وزیر «ارشاد اسلامی» و یکی از قضات عالی‌رتبه خمینی و البته «نماینده رسو‌ل‌الله و امام زمان» نگذشته بود که فساد موسوی تبریزی برملا شد؛ چنانچه خمینی دخالت نمی‌کرد دامنه‌ی افشاگری‌ها و یا تلاش برای تجسس در زندگی خصوصی روحانیون حاکم می‌توانست دامان دیگر نمایندگان «رسول‌الله و امام زمان» را بگیرد. خمینی کوشید «گربه را دم حجله بکشد» تا در سرویس امنیتی و قضایی کسی هوس سردرآوردن از کار روحانیت و به ویژه «فساد» آن‌ها را نکند. چرا که خمینی قبلا اعلام کرده بود «شکست روحانیت، شکست اسلام است».
خمینی افشای «فساد روحانیت» را «برخلاف مصالح اسلام» می‌دانست و نه خود «فساد» را که اگر در پرده می‌ماند به جایی بر نمی‌خورد و مشکلی ایجاد نمی‌کرد. او افشای این فساد را از همه «معاصی بدتر» و «جرمی بدتر از آدمکشی» می‌دانست.
متأسفانه بعد از گذشت بیش از سه دهه، همچنان نزدیکان خمینی می‌کوشند با قلب ماهیت پیام «هشت‌ماده‌ای» خمینی، آن را در جهت استیفای حقوق مردم جا بزنند و عده‌ای بی‌خبر از همه جا نیز به آن دامن می‌زنند.
علی رازینی، در مورد فساد موسوی تبریزی و درز خبر آن به خمینی و فرمان او مبنی بر از بین بردن پرونده می‌گوید:‌

«مقداری از نظر خبری و اطلاع‌رسانی خبر نشر کرده بود و نشر خبر به گوش امام هم رسیده بود که حالا عن‌قریب دادستان کل انقلاب [موسوی تبریزی] با یک اتهام بسیار ناجوری می‌خواهد با ایشان برخورد بشود و امام را خیلی نگران کرده بود چون برای انقلاب آبرویی نمی‌ماند. لذا پیگیری کرده بودند از آقای ربانی املشی و گفته بودند که پرونده دست ما نیست و در دست فلانی [رازینی] و فلانی [پورمحمدی] است و آنها گشتند تا ما را پیدا کنند ولی نتوانستند چون موبایلی نبود. »
نشر خبر برمی‌گشت به اعتراضات همسر موسوی تبریزی که دختر نوری همدانی [مرجع تقلید مورد علاقه بیت خامنه‌ای] یکی از نمایندگان آن زمان خمینی بود. او حتی به بیت خمینی مراجعه کرده و علیه همسرش شکایت کرده بود. دلیل اصلی رسیدگی به موضوع نفوذ همسر موسوی تبریزی بود وگرنه محال بود پرونده‌ای علیه وی تشکیل شود.
رازینی تأکید می‌کند که خمینی حتی از شنیدن این که «مسئول قضایی مرتکب فلان خلاف شده» هم «خیلی ناراحت»‌ می‌شد:‌
«... مثلاً به امام نگفتیم که این مسئول قضایی مرتکب فلان خلاف شده، که امام از این نسبت‌ها خیلی ناراحت بود که چرا چیزی را تجسس می‌کنید در مسائل اخلاقی که چیزی را اثبات کنید.»
رازینی و پورمحمدی تا جایی که امکان دارد موضوع را تخفیف می‌دهند و به ازدواج موسوی تبریزی با یک زندانی اشاره می‌‌کنند تا مبادا دچار خشم خمینی شوند:‌
«گفتیم یک فردی که مجرم است و الان محکوم است و الان تحمل حبس می‌کند، این باید امنیت داشته باشد و از این جایگاه من قاضی سوء استفاده نکنم و ارتباط شخصی بگیرم و این در شأن قوه قضایٔیه نیست. مسائل خلاف شرع را نگفتیم و آن را مفروغ عنه گرفتیم و این امر، اسمش ازدواج است، این که یک نفر در رأس مسائل قضایی [موسوی تبریزی] بیاید از یک متهمی [زنی به نام عطیه ...] که محکوم به زندان اســت بخواهد با آو ازدواج کند این چیز مناسبی نیست و از آن بدتر، این که محکوم به زندان باشد و به خاطر این که جواب مثبت داده، حکم زندان اجرا نشود. » (گفتگوی رازینی با نشریه رمز عبور شماره‌‌ ۷ مورخ آذر ۱۳۹۲ )
خمینی بعد از این که متوجه می‌شود این دو می‌کوشند به فساد موسوی تبریزی جنبه‌ی شرعی ببخشند، خوش‌اش می‌آید و بعدها پرونده‌های مهم‌تری از جمله قضاوت در دادگاه ویژه روحانیت و رسیدگی به پرونده‌ی سیدمهدی هاشمی را هم به رازینی می‌سپارد.
رازینی در مورد ابراز رضایت خمینی می‌گوید:‌
«آنچه ما نوشته بودیم با رویکردی که شورا دنبال می‌کرد، متفاوت بود امام همان گونه که از آن برخورد ناراحت بودند، نسبت به این مورد رضایت داشتد. » (گفتگوی رازینی با نشریه رمز عبور شماره‌‌ ۷ مورخ آذر ۱۳۹۲ )
نکته‌ی قابل توجه آن که رازینی و پورمحمدی خود جزو کسانی هستند که بهره‌‌ی وافری از فساد جنسی درون قوه قضاییه و دستگاه امنیتی می‌برند و رازینی یکی از مشتری‌های سونای زعفرانیه هم بود.
با وجودی که رازینی در دیدار با خمینی اهمیت موضوع را برای او باز می‌کند اما خمینی خواهان توقف رسیدگی و پایان دادن به تحقیقات می‌شود:
«بعد این‌ها در بیرون ارتباطی دارند و آدم‌های سالمی نیستند و منتقل می‌کنند و نگاه مردم به دستگاه قضا را خراب می‌کنند. این شیوه، شیوه مناسبی نیست. امام هم خوششان آمد و گفتند که به هر حال، باید جرایم بررسی گردد و فرمودند این پرونده را ادامه ندهید و این شیوه درست نبوده و در جایی نقل نشود.»
رازینی ضمن بیان مشکلاتی که ممکن است دامان نظام را بگیرد، به خمینی اطمینان می‌دهد از آن‌جایی که آن‌ها «فرزندان وی» هستند، موضوع جایی درز نمی‌کند:
«من به امام گفتم ما فرزندان شما هستیم و در جای دیگر نقل نمی‌کنیم. این از ناحیه ما دو نفر [رازینی و پورمحمدی] به جایی درز نمی‌کند اما پنهان نمی‌ماند. گفتند چطور؟ گفتم آن طرف مقابل خیلی این حرف‌ها حالیش نیست. این برای خود موقعیتی می‌بیند که توانسته مسئول بالای نظام را توجهش را جلب کند. آن می‌رود همه جا نقل می‌کند و این پنهان نمی‌ماند. به هر حال، جای این سوال است که قانون در مورد همه یکسان باید اجرا شود و این عدالت نظام را زیر سؤال می‌برد.»
اما خمینی با یک کلام ختم موضوع را اعلام می‌کند و به رازینی وعده می‌دهد که خود مشکلات را حل خواهد کرد. رازینی در این مورد می‌گوید:‌
«امام فرمودند من اینها را حل می‌کنم شما پرونده را معدوم کنید.»
رازینی که از آینده و درگیری‌های جناحی هراس داشت، سعی می‌کند موضوع را از سر خود باز کند و می‌گوید:
«گفتم اجازه بدهید ما این کار را نکنیم ما پرونده را تحویل دهیم زیرا قانوناً از بین بردن اسناد و مدارک، اشکال قانونی دارد و چون امام فرموده بودند اشکال برداشته می‌شد برای ما، ولی بعداً ممکن بود کسی از ما بازخواست کند که آن مدارک چه شده؛ گفتم اجازه بدهید این را تحویل دهیم به هر کس شما می‌فرمایید. امام هم آقای خامنه‌ای را تعیین کردند و ما پرونده را تحویل ایشان دادیم و الان من به خط ایشان دارم. بعد گفتم به امام که این پرونده در آن زندانی دارد، خود پرونده را معدوم کنیم، درست؛ ولی چیزهای باقی مانده باید از نظر قضایی تعیین تکلیف بشود. پرونده را قبول کردیم بدهیم به آقای خامنه‌ای و بعد گفتند ایشان هم به آقای [محمدی] گیلانی داده.»
(گفتگوی رازینی با نشریه رمز عبور شماره‌‌ ۷ مورخ آذر ۱۳۹۲ )
با امحای پرونده، خیال خمینی راحت شد و اجازه داد که موسوی تبریزی همچنان در پست خود باقی بماند تا توسط شورای عالی قضایی برکنار شد و همراه با برکناری او پست دادستانی کل انقلاب اسلامی هم از بین رفت.
خمینی تنها به لاپوشانی و امحای پرونده اکتفا نکرد بلکه به پاس قدردانی از نقش موسوی تبریزی در سرکوب و جنایت، از طریق احمد خمینی به شورای عالی قضایی پیغام داد که وی را راضی کنند. به همین دلیل او اجازه یافت در انتخابات مجلس شورای اسلامی شرکت کند اما بعد از مرگ خمینی صلاحیت او برای شرکت در انتخابات مجلس خبرگان رهبری رد شد.
خمینی هرگاه در ارتباط با موضوع سرکوب و یا زندان، هیئتی جهت رسیدگی و تحقیق تعیین می‌کرد هم به نوعی پای عوامل خودش در میان بود و نه رعایت حقوق مردم و یا دل نگرانی برای رعایت موازین شرعی یا قانونی مورد تصویب رژیم.
خمینی در شهریور ۱۳۶۱ هیئتی مرکب از هادی خامنه‌ای و محمود دعایی و هادی‌نجف‌آبادی را که نماینده‌ی مجلس شورای اسلامی بودند، مأمور تحقیق در امر زندان اوین کرد.
سیدهادی خامنه‌ای در حالی که نماینده مجلس شورای اسلامی بود، خودش شکنجه‌گر اوین بود و بیرحمی از حد می‌گذراند. اما موضوع ربطی به رعایت حقوق زندانیان نداشت. نگرانی خمینی از وضعیتی بود که برای نمایندگان مجلس پیش آمده بود.

در هفت آبان‌ماه ۶۰ آیت‌الله حسن لاهوتی اولین نماینده‌ی خمینی در سپاه پاسداران و پدر داماد‌های رفسنجانی، اولین امام جمعه رشت که نماینده مجلس از این شهر هم بود در اوین با سم به قتل رسیده بود. همان موقع غفور صادقی گیوی نماینده خلخال و برادر کوچکتر صادق خلخالی هم که نماینده‌ی مجلس از خلخال و گیوی بود دستگیر و در اوین زندانی شده بود. حسن بهروزیه نماینده‌ی منتخب اما رد صلاحیت‌شده‌ی کلیبر در مجلس شورای اسلامی پس از دستگیری در اوین فوت کرده بود. او نماینده‌ی جنایتکار دادگاه تبریز و سیدحسین موسوی‌تبریزی در کلیبر بود که به اعتراف مقامات رژیم در جلسات مجلس شورای اسلامی، جنایات زیادی اعم از قتل، آدمکشی، مصادره‌‌ی اموال، غارت و ... مرتکب شده بود.

موضوع جنایاتی را که بهروزیه مرتکب شده بود می‌توانید در صورت جلسات مجلس دنبال کنید:‌
http://www.ical.ir/index.php?option=com_mashrooh&view=ajax&id=2734&Itemid=38&task=pagePrint&tmpl=component http://www.ical.ir/index.php?option=com_mashrooh&view=ajax&id=2732&Itemid=38&task=pagePrint&tmpl=component http://www.ical.ir/index.php?option=com_mashrooh&view=ajax&id=2738&Itemid=38&task=pagePrint&tmpl=component
بعد از تحقیق هیئت مزبور نیز چنانچه انتظار می‌رفت، لاجوردی با حمایت مستقیم خمینی و فرزندش احمد تا دیماه ۱۳۶۳ در پست دادستانی انقلاب اسلامی مرکز باقی ماند و به جنایات خود ادامه داد. پس از برکناری وی توسط شورای عالی قضایی خمینی که در مقابل عمل انجام شده قرار گرفته بود نارضایتی خود را اعلام کرد.
چهره‌ی اصلی خمینی را نه در «پیام هشت‌ماده‌ای»، که در ابقای لاجوردی و حمایت از وی و برکناری اعضای شورای عالی قضایی (ربانی املشی و جوادی آملی و محمد مؤمن) و حمایت از فساد موسوی تبریزی و پرده‌پوشی آن دید.
موضوع در این حد باقی نماند؛ پس از رد صلاحیت شیخ صادق خلخالی و سیدحسین موسوی تبریزی برای شرکت در انتخابات دومین دوره‌ی مجلس شورای اسلامی، شورای نگهبان به دستور خمینی مجبور به تأیید صلاحیت این دو جنایتکار شد. و برای آن که خشم خود را نشان دهد به شورای نگهبان اجازه‌ی ملاقات هم نداد.
رفسنجانی در خاطرات خود از روز ۱۸ فروردین ۱۳۶۳ می‌نویسد:
«آقای‌ [احمد] جنتی‌ از شورای‌ نگهبان‌، تلفن‌ زدند و از اینکه‌ امام‌، حذف‌ آقایان‌ خلخالی‌ و موسوی‌ تبریزی‌ را به‌ مصلحت‌ ندانسته‌اند و به‌ اعضای‌ شورای ‌نگهبان‌ هم‌ اجازه‌ ملاقات‌ نداده‌اند، ناراحت‌ بودند. از من‌ کمک‌ خواستند که‌ ملاقات‌ بگیرم‌؛ ساعتی‌ بعد اطلاع‌ دادند که‌ تعقیب‌ نکنم‌. دوباره‌ عصر، آقای‌ امامی‌ کاشانی‌ [عضو فقهای‌ شورای‌ نگهبان‌] خواستند که‌ یا خودم‌ مطالب‌ آنها را به‌ امام‌ عرض‌ کنم‌ و یا اجازه‌ ملاقات‌ بگیرم‌؛ دومی‌ را ترجیح ‌دادم‌.»

وی در خاطرات خود از روز ۱۹ فروردین ۱۳۶۳ می‌نویسد:
«عصر، شورای‌ مرکزی‌ حزب‌ [جمهوری‌ اسلامی‌] جلسه‌ داشت‌. بررسی‌ وضع‌ انتخابات‌ وتبلیغات‌، وقت‌ را گرفت‌. معلوم‌ شد، شورای‌ نگهبان‌ از ملاقات‌ با امام‌ در مورد [رد صلاحیت‌] آقایان‌ خلخالی‌ و موسوی‌ تبریزی‌ نتیجه‌ای‌ نگرفته‌ است‌؛ بعضی‌ها از اینکه‌ امام‌، مانع‌ حذف‌ آقایان‌ خلخالی‌ و موسوی‌ تبریزی‌ توسط شورای‌ نگهبان‌ شده‌اند، ناراحت‌ بودند. اول‌ شب‌، با آقایان‌ خامنه‌ای‌ و ربانی‌ املشی‌ جلسه‌ داشتیم‌.»

[کتاب به سوی سرنوشت / (کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی،۶۳)، به اهتمام محسن هاشمی.]
خامنه‌ای ادامه‌ دهنده‌ی راه خمینی است. کسانی که می‌کوشند خمینی را فردی جلوه دهند که رعایت موازین شرعی و فهقی برایش مهم بود در واقع فریبکارانی بیش نیستند که به تحریف واقعیت‌ها پرداخته و خاک در چشم حقیقت می‌پاشند.
ایرج مصداقی
www.irajmesdaghi.com
irajmesdaghi@gmail.com

بیش از ۵۰۰۰ نفر از ساکنان موصل به سوریه گریختند

  •  اردوگاه الهول در شمال شرقی سوریه .
سازمان امدادی "کودکان را نجات دهید" می‌گوید که بیش از ۵۰۰۰ نفر از کسانی که از جنگ موصل گریخته‌اند در ده روز گذشته از مرز سوریه عبور کرده‌اند و وارد آن کشور شده‌اند.
این شهروندان عراقی هم اکنون در اردوگاه "الهول" در شمال شرقی سوریه اسکان داده شده‌اند.
گفته میشود که این اردوگاه از امکانات بهداشتی کافی محروم است و ازدحام جمعیت در آنجا بسیار زیاد است.
سازمان ملل پیشتر درباره ابعاد انسانی این حملات و احتمال بروز "فاجعه انسانی" هشدار داده بود.
گروههای امدادی و نهادهای وابسته به سازمان ملل هم اکنون در حال برپا کردن اردوگاههای موقتی برای اسکان "آوارگان" در شرق، شمال و جنوب موصل هستند و سازمان ملل انتظار دارد که در روزها و هفته‌های آینده دستکم ۲۰۰ هزار نفر به این سرپناههای موقتی سرازیر شوند.
بعضی از شهروندان موصل در تماس تلفنی به خبرگزاری رویترز گفته‌اند که داعش مانع خروج مردم از شهر می‌شود و بعضی از آنها را به اماکنی که هدف احتمالی "ائتلاف ضد داعش" خواهد بود هدایت کرده است.
ارتش عراق پیش از حمله به موصل در بیانه‌ای ازساکنان این شهر خواسته بود که "از پایگاههای شناخته‌شده شبه‌نظامیان داعش دوری کنند".
آلبوم عکس: فرار ساکنان موصل.
تخمین زده شده که حدود یک و نیم میلیون نفر هنوز در موصل باشند و با نزدیک‌تر شدن "ائتلاف ضد داعش" به این شهر، نگرانی‌ها درباره احتمال استفاده داعش از افراد غیرمسلح بعنوان "سپر انسانی" افزایش یافته است.
عملیات موصل از دو روز پیش با مشارکت ۳۰ هزارنیروی ارتشی، پیشمرگه‌های کرد و نیروهاى داوطلب شیعه و با حمایت هوایى نیروهاى ائتلاف به رهبری آمریکا آغاز شد.
شهر موصل، بزرگ‌ترین شهر شمال عراق است که داعش حدود دو سال پیش آن را در عملیاتی سریع و ضربتی اشغال و با تبدیل آن به پایگاه اصلی خود در عراق در آنجا اعلام "خلافت" کرد.
انتظار می رود که عملیات موصل هفته ها یا حتی ماه ها طول بکشد و هدف آن بیرون راندن حدود پنج هزار شبه‌نظامی داعش است که در شهر مانده‌اند.

عمق نفرت از هیلاری کلینتون

عمق نفرت از هیلاری کلینتون

کلینتون

کمتر می‌شود دو نامزد مقام ریاست‌جمهوری به اندازه دونالد ترامپ و هیلاری کلینتون منفور باشند. هرچند به ترامپ بیشتر حمله می‌شود، اما جنس بعضی حمله‌ها به کلینتون از نفرتی خبر می‌دهد که گاه برای ناظر بیرونی قابل درک نیست.
مثلا امیلی لانگ‌ورث. امیلی ۲۵ ساله است و اهل ایالت جورجیا. او در خانه‌ای بزرگ شده که پدر و پدربزرگش مدام بحث سیاسی می‌کرده‌اند - و البته هر دو شدیدا محافظه‌کار بوده‌اند.
امیلی تا سه سال پیش به‌عنوان متخصص تعمیر سلاح در ارتش آمریکا کار می‌کرد. بنابراین در مورد سیاست‌مداران با احتیاط حرف می‌زد. اما از زمانی که کارش را عوض کرد، دیگر دلیلی نمی‌بیند جلوی زبانش را بگیرد، به خصوص اگر موضوع صحبت هیلاری کلینتون باشد.
او معتقد است هیلاری "یک زن دروغ‌گوی فریب‌کار خودشیفته است که لیاقتش فقط حبس ابد است."
تا حالا چند ویدئو ضبط کرده که در آنها با الفاظ رکیک هیلاری کلینتون را خطاب قرار می‌دهد. ویدئوهایش رو فیس‌بوک و یوتیوب صدها هزار بیننده داشته.
در یکی از این فیلم‌های کوتاه به "طرفداران دوآتشه فمینیست نازی" کلینتون می‌تازد و می‌گوید "حالم به هم می‌خورد" هر بار "آن صدای گوش‌خراش دردآور که اسمش را گذاشته‌اید ذکاوت مثل یک اسهال کلینتونی از دهانت بیرون می‌آید".
ترامپ 
بعضی هواداران ترامپ در میتینگ‌های انتخاباتی‌اش هرگاه اسم هیلاری کلینتون می‌آید، شعار می‌دهند "بیاندازیدش زندان"
امیلی لانگ‌ورث سخنگوی گروهی است که تی‌شرت و چیزهای دیگر با شعار "هیلاری باید زندانی شود" می‌فروشد. حرف‌شان این است که کلینتون به خاطر یک ماجرای معامله ملک در دهه ۹۰، همین‌طور حمله به کنسولگری آمریکا در لیبی و استفاده از ایمیل سرورهای خصوصی در دورانی که وزیر خارجه بود، مستحق زندان است.
کم نیستند آمریکایی‌هایی که اعتقاد دارند این چند ماجرا چهره کلینتون را لکه‌دار کرده. حتی در بعضی نظرسنجی‌ها بیش از ۵۰ درصد پاسخ‌دهندگان گفته‌اند از او خوش‌شان نمی‌آید. با این حال اکثر منتقدان از ادبیات امیلی لانگ‌ورث دوری می‌کنند - ادبیاتی که باعث شده فیس‌بوک مکررا به خاطر رعایت نکردن "معیارهای جمعی" حساب کاربری‌اش را ببندد.
اما واقعا چرا این کار را می‌کند؟
خودش می‌گوید: "جایی که جنجال باشد... گفتگو هم راه می‌افتد. متاسفانه جامعه ما همین است... برای اینکه کسب‌وکارت رونق بگیرد و آرمانت ترویج شود، باید دعوا راه بیاندازی. شاید به نظر بعضی این شیوه نسنجیده و غیرقابل‌قبول باشد. برای ما نیست."
امیلی لانگ‌ورث بخشی از یک جریان افراطی کوچک در حاشیه‌های حزب جمهوری‌خواه است. همین‌ها هستند که در گردهمایی‌های ترامپ داد می‌زنند "(هیلاری را) بیاندازید زندان" و به کلینتون می‌گویند "بنده شیطان".

کلینتون را زندانی کنید
البته دونالد ترامپ هم کم منفور نیست - بعضی‌ می‌گویند اختلال شخصیتی دارد، بعضی حتی به آدولف هیتلر تشبیهش می‌کنند.
جنیفر مرسیکا که روی تاریخ ادبیات سیاسی آمریکا تحقیق کرده، می‌گوید: "به هر دو نامزد به خاطر ظاهرشان حمله می‌شود، به هر دو به خاطر شخصیت‌شان و تصمیم‌های قبلی‌شان حمله می‌شود. تنها وجه تفاوت‌شان این است که به کلینتون بابت زن بودنش هم حمله می‌کنند، اما به ترامپ نه. شاید چون اولین بار است که زنی نامزد ریاست‌جمهوری می‌شود، مردم هنوز ابزار لازم برای نقد ندارند، جز همین دشنام‌های جنسی و زن‌ستیزانه."
بسیاری از فحش‌هایی که به هیلاری کلینتون می‌دهند، به کج‌روی‌های جنسی همسرش در دهه‌های ۸۰ و ۹۰ میلادی برمی‌گردد.
پارسال ترامپ توییت یک کاربر را ری‌توییت کرده بود که نوشته بود: "کلینتون که نمی‌تواند شوهرش خودش را راضی کند، چرا فکر می‌کند می‌تواند آمریکا را راضی کند." البته ترامپ کمی بعد توییت را پاک کرد.
بعضی منتقدان هیلاری می‌گویند او بعد از رسوایی‌های جنسی بیل سعی کرده زنانی را که با همسرش رابطه داشتند خفه کند یا شخصیت‌شان را خراب کند.
بعضی حتی تا آنجا پیش رفته‌اند که می‌گویند هیلاری کلینتون همسرش را تشویق می‌کرده با زنان دیگر هم‌بستر شود. مثلا دینش د سوزا، از نویسندگان محافظه‌کار آمریکا، در فیلم مستند "آمریکای هیلاری" - که امسال پرفروش‌ترین فیلم مستند آمریکا بوده - می‌گوید: "تمام اینها نقشه خودش بود. از اعتیادش (به سکس) استفاده کرد که به خودش وابسته‌اش کند."
بیل و هیلاری کلینتون
میشل گلدبرگ، نویسنده و ستون‌نویس آمریکایی، معتقد است اینگونه حمله‌ها نشانگر عزمی است که می‌خواهد هیلاری کلینتون را "شریک جرم" همسرش معرفی کند. می‌گوید: "این حمله‌ها در ذهن مردم جا می‌اندازد که هیلاری آن‌قدر شیفته قدرت است که احساسات عادی انسانی مثل عشق و وفاداری و حسادت نمی‌شناسد."
در سه-چهار دهه‌ای که کلینتون‌ها در انظار بوده‌اند، سیاست آمریکا روزبه‌روز دوقطبی‌تر شده - که یک دلیلش گسترش صداهای تندرو در برنامه‌های رادیویی و اینترنت است.
بعضی‌ها، از جمله د سوزا، با انتخاب باراک اوباما - به‌عنوان اولین ر‌ئیس‌جمهور سیاه و یکی از لیبرال‌ترین‌های تاریخ معاصر - نیز مشکل داشتند.
د سوزا، که بعضی رسانه‌ها اسمش را گذاشته‌اند "مزاحم محافظه‌کار درجه یک آمریکا"، در یکی از کتاب‌هایش می‌گوید اوباما می‌خواهد آمریکا را به "گناه استعمار" مجازات و "کوچک" کند. یا در فیلم آخرش، با اشاره به اینکه کلینتون‌ها از موفقیت سیاسی‌شان بهره مالی هم برده‌اند، می‌گوید کلینتون گانگستری است که می‌خواهد "آمریکا را بچاپد".
البته خود ترامپ هم در این ماجرا بی‌نقش نبوده. او هم به پخش تئوری توطئه‌ علیه اوباما و کلینتون و برانگیختن احساسات خصمانه نسبت به این دو دامن زده.
ترامپ از همان ابتدا که اعلام کرد می‌خواهد نامزد جمهوری‌خواهان بشود، ادعای مردود "محل تولد" اوباما را تکرار کرد - اینکه او در خاک آمریکا به دنیا نیامده و نمی‌تواند رئیس‌جمهور شود - هرچند ماه پیش این ادعا را پس گرفت.
او پیش‌تر ادعا کرده بود اوباما مسلمان است. و اینکه انتخابات ماه نوامبر به نفع کلینتون "دست‌کاری" شده. در مناظره دوم هم کلینتون را یک بار دیگر "شیطان" خطاب کرد.
الکساندر زایتچیک که کتابی به نام "جنون طلایی" در مورد دونالد ترامپ نوشته، می‌گوید نامزدی ترامپ باعث شده مردمی که معتقدند سیاست در شکل فعلی‌اش به جایی نمی‌رسد، تئوری‌های توطئه را بپذیرند. او معتقد است ترامپ "چیزهایی می‌گوید که پیش از این هیچ‌کس در حزب جمهوری‌خواه نمی‌گفت."
آلکس جونز 
الکس جونز در حال سخنرانی در حمایت از دونالد ترامپ در کلیولند
اما پیشتاز صف بیزاران از کلینتون یک مجری رادیو اهل تگزاس است به نام الکس جونز - که بعضی‌ها به او لقب "تولیدکننده اول تئوری توطئه در آمریکای معاصر" داده‌اند.
الکس جونز مدعی است یازده سپتامبر و انفجار بمب در مسیر ماراتن بوستون کار دولت آمریکا بوده. سه سال پیش که در یک برنامه سیاسی تلویزیون بی‌بی‌سی شرکت کرده بود، چیزهایی گفت که مجری برنامه انگشت اشاره‌اش را سمت شقیقه‌اش برد و گفت "مهمان امروز ما یک ابله است".
با این حال برنامه رادیویی الکس جونز و وبسایت شخصی‌اش میلیون‌ها مخاطب در سراسر آمریکا دارد.
او در روزهای کنگره حزب دموکراتیک یک برنامه رادیویی ویژه اجرا کرد که در آن در مورد کلینتون می‌گفت: "عجوزه است، جادوگر است، شیطان شده. صورتش را نگاه کنید... فقط یک پوست سبز کم دارد."
در همان برنامه یک فیلم کوتاه از هیلاری کلینتون پخش کرد و خنده او را به کفتار تشبیه کرد. فیلم را ابتدا کمدی نتورک روی اینترنت گذاشته بود، اما بعد به خاطر اعتراض‌ها برداشته شد.
تردیدی نیست که به نظر بعضی‌ها آن فیلم بامزه بوده. اما میشل گلدبرگ معتقد است مسخره کردن ظاهر کلینتون و خنده‌اش "بدوی‌ترین شکل زن‌ستیزی است".
جالب اینجاست که حمله به کلینتون فقط کار دست‌راستی‌ها نبوده. بسیاری از آنها که در چپ سیاست آمریکا جای می‌گیرند هم در طول رقابت داخلی حزب دموکراتیک (با برنی سندرز) با او دشمن شدند - تا جایی که یک چهره دانشگاهی مثل اندرو لوین به بی‌بی‌سی گفت ترجیح می‌دهد "در استفراغ شنا کند" اما به کلینتون رأی ندهد.
جنیفر مرسیکا معتقد است ادبیات سیاسی در این انتخابات به جای خطرناکی رسیده. می‌گوید: "وقتی زبان سیاست می‌شود زبان ورزش یا جنگ، ما هم خیال می‌کنیم هوادار تیم یا سربازیم: سوت می‌کشیم و هو می‌کنیم و گوش‌به‌فرمان‌ایم. وقتی سیاست به اینجا رسید، او که نظر مخالف من دارد نه گمراه که شیطان است. خطاکار نیست، دشمن است."

پاسخ کلینتون به نقدهاکلینتون

  • حمله به کنسولگری: کلینتون می‌گوید مسئولیت حمله را که در آن چهار آمریکایی از جمله سفیر این کشور در لیبی کشته شدند به عهده می‌گیرد. هیئتی از نمایندگان کنگره چندین بار برای رسیدگی به این ماجرا جلسه تشکیل داده‌اند و نتوانسته‌اند ثابت کنند خطایی از او سر زده
  • ایمیل شخصی: نتیجه گزارش اف‌بی‌آی این بود که هیچ "دادستان معقولی" بابت این ماجرا کلینتون را به دادگاه نمی‌کشد، اما وزیر وقت خارجه و دستیارانش در مورد اسناد طبقه‌بندی‌شده "بی‌نهایت بی‌توجه" بوده‌اند
  • بنیاد کلینتون: ارتباط بنیاد کلینتون‌ها با مقام‌های خارجی ثروتمند و صاحبان سرمایه دست‌مایه حمله‌های ترامپ بوده، اما همان‌طور که کلینتون‌ها گفته‌اند، خود ترامپ هم به این بنیاد کمک مالی کرده بوده. کلینتون اتهام فساد را رد کرده و می‌گوید این بنیاد جان انسان‌های بسیاری را نجات داده
  • رسوایی جنسی: دونالد ترامپ زنانی را که به بیل کلینتون اتهام تعرض جنسی زده‌اند به میدان تبلیغات انتخاباتی‌اش آورده - از جمله خوانیتا بروددریک را، که می‌گوید مورد تجاوز قرار گرفته. کلینتون‌ها مصرند که اتهام‌ها بی‌اساس است، هرچند رئیس‌جمهور پیشین به روابط جنسی با رضایت طرفین اعتراف کرده

نامزد هند برای اسکار، فیلمی تکان دهنده درباره شکنجه‌های پلیس


ین فیلم در جشنواره سینمایی ونیز جایزه گرفت و اولین فیلم تامیلی است که چنین افتخاری کسب می کند
بازجویی
یک فیلم تریلر به زبان تامیلی به عنوان نامزد هند برای حضور در بخش اسکار به زبان غیرانگلیسی جوایز اسکار معرفی شده است.
فیلم "بازجویی" درام جنایی جسورانه ای در توصیف بی رحمی و فساد در پلیس هند است.
مرد جوان و بی خانمانی پس از تماشای فیلم در یکی از سینماهای شهر گونتور در ایالت آندرا پراداش در خیابان راه می رود. یک خودرو گشت پلیس توقف می کند و نامش را می پرسد.
مرد در پاسخ می گوید:"افضل"
مامور پلیس با لحن موذیانه ای می پرسد:"القاعده؟ یا دولت اسلامی (داعش)"؟
او که منظور آنها را نمی فهمد در پاسخ می گوید: "من کارگر مهاجر تامیل هستم." بلافاصله بازداشت می شود و به پاسگاه پلیس منتقل و تحت شکنجه قرار می شود.
بیشتر بخوانید: تایید ۸۵ فیلم برای اسکار بهترین فیلم غیر انگلیسی‌زبان

'زبانی جدید'

 داستان فیلم مصیبت های چند کارگر مهاجر تامیل است
بازجویی
این صحنه از فیلم "بازجویی"، نامزد رسمی هند در بخش فیلم های به زبان خارجی جوایز اسکار از همان آغاز لحن و فضای این داستان جنایی در مورد نقض حقوق بشر را به خوبی نشان می دهد.
"بازجویی" پس از اکران در جشنواره سینمایی ونیز، اولین فیلم تامیل زبانی که به این جشنواره راه یافته است، جایزه ویژه عفو بین‌الملل ایتالیا را دریافت کرد.
داستان فیلم "بازجویی" در نواحی مرزی ایالت آندرا پراداش اتفاق می افتد که کارگران مهاجر تامیل تباری که از تامیل نادو، ایالت همجوار به آنجا می‌آیند با بی‌رحمی توسط پلیس بازداشت می شوند.
چهار نفر از آنها تحت شکنجه قرار می گیرند تا مسئولیت جرمی را بپذیرند که مرتکب نشده اند. برای پلیس بسیار سهل تر است که به جای جستجو و بازداشت مجرم واقعی این افراد بی پناه را مجرم جا بزند.
آنوراگ کاشیاب فیلم ساز بالیوودی می گوید: "این فیلم طلیعه‌دار زبان جدیدی در سینمای هند است. مدت هاست فیلمی مثل این در سینمای هند ندیده ام."
در شرایطی که مهاجرت از روستاها به شهرهای بزرگ در هند یک موضوع اجتماعی مهمی است فیلم "بازجویی" رفتارهای غیرانسانی و منزجر کننده با این لایه های فقیر را محکوم می کند. فیلم آنها را بصورت قربانیانی بی دفاع در برابر اقتدار بی رحمانه ماشین حکومتی نشان می دهد.
وتری ماران کارگردان فیلم به بی بی سی گفت: "مهاجران معضل نیستند. معضل پذیرش آنهاست."
در فیلم می بینیم که مهاجران تامیل بی خانمانند، شب ها در پارک می خوابند و در طول روز کارهای موقت و پست انجامی می دهند.
پلیس در جستجوی سارقان خانه یک فرد متمول است و حدس می زند سارقان باید تامیل باشند. درچنین اوضاعی شخصیت های داستان برای پلیس هدف های سهلی هستند.

خطر خشونتبازجویی

 این کارگران برای "اعتراف" به ارتکاب جرمی که روحشان از آن خبر ندارد تحت شکنجه قرار می گیرند
هیچیک از حقوق چهار فردی که بازداشت شده اند رعایت نمی شود. حتی به آنها گفته نمی شود به چه دلیل بازداشت شده اند. و در عین حال تحت آزار و شکنجه شدیدی قرار می گرند تا مجبور به "اعتراف " شوند.
آنها در اوج ناباوری می پرسند "به چه باید اعتراف کنیم؟" بعد از تحمل شکنجه های طولانی به آنها گفته می شود باید به سرقتی که حتی روح آنها هم از آن خبر ندارد "اعتراف" کنند.
جوهر اصلی فیلم بر اساس یک کتاب داستانی و زندگی نامه ای با عنوان "در حبس" به قلم چاندراکومار چاپ ۲۰۰۶ ساخته شده است. چاندراکومار که با نام مستعار اوتو چاندران شناخته می شود، راننده تامیل تبار تاکسی موتوری است. او در اوایل دهه هشتاد میلادی و از سنین نوجوانی با گارسنی در مهمانخانه های کنار جاده امرار معاش می کرد.
چاندران و دوستانش در شهر گونتور توسط پلیس بازداشت شده و برای مجبور کردن آنها به "اعتراف" به جرمی که مرتکب نشده بودند دو هفته تحت شکنجه بودند. چاندران از این حادثه جان سالم به در برد و در مورد آن تجارب هولناک کتابی نوشت.
ماران می گوید: "با خواندن این کتاب متوجه شدم که خطر خشونت تا چه در محیط ما رایج است و چقدر در برابر این خشونت آسیب پذیریم."
تماشای صحنه های شکنجه در دوران بازداشت هولناک است. در تمام این مدت چهار زندانی و پیشاپیش آنها پاندی که شاگرد مغازه است حاضر نمی شوند به جرم "اعتراف" کنند.
پاندی از ماموران پلیس می پرسد:"آخر چرا باید در مورد کاری که نکرده ایم دروغ بگوییم." و ماموران پلیس با مشت و لگد و شکنجه به او جواب می دهند.

تجربه ای زجر آوربازجویی

 
این فیلم محکومیت "رفتار غیرانسانی و مشقت هایی است که مهاجران با آن روبرو می شوند
براساس اطلاعاتی که کمیسیون حقوق بشر هند منتشر کرده در فاصله سالهای ۲۰۰۱ تا ۲۰۱۰ بیش از ۱۴ هزار نفر تحت بازداشت پلیس و دستگاه قضایی جان خود را از دست داده اند.
گروههای مدافع حقوق بشر می گویند بخش اعظم این افراد به خاطر شکنجه جان خود را از دست داده اند و دولت بطور سیستماتیک دلیل مرگ را بیماری، اقدام به فرار و یا تصادف اعلام می کند.
ماران اذعان می کند که دوره ۴۲ روزه فیلمبرداری "زجر آور و تکان دهنده بود." بازیگران در طول فیلمبرداری مجروح شده و گاه تحت تاثیر صحنه ها می گریستند و از پا می افتادند.
ماران می افزاید: "فیلمبرداری برای بازیگران و گروه فنی بسیار دشوار بود. پس از پایان فیلمبرداری برای آرام کردن خود از فشارهای روحی و عصبی دسته جمعی به جلسات مشاوره درمانی و عبادت رفتیم."
فیلم "بازجویی" در عین حال یک محور داستانی دیگر هم دارد که محکوم کردن نظام طبقاتی و نهادهای صاحب قدرت است.
وتری ماران کارگردان فیلم (وسط با پیراهن سفید) می گوید ساختن "بازجویی" تجربه زجرآوری بود
بازجویی
ماران می گوید: "قربانیان این نظام فقرا، بی پناهان و لایه ها و افرادی هستند که در جامعه هیچ صدایی ندارند."
این فیلم از یک طرف نیروی پلیس فاسد و بی رحمی را نشان می دهد که دستش به خون افراد زیادی آغشته است که به خاطر بی توجهی و یا به عمد کشته می شوند و سیستم کار درونی و دخالت های سیاسی در فعالیت پلیس برملا می کند.
و از طرف دیگر افراد فاسد وبی اخلاقی را نشان می دهد که برای حفظ منافع و امتیازات خود با پلیس و سیاستمداران تبانی می کنند.
یک بازرس فاسد در صحنه ای از فیلم می گوید: "هند کشوری است که پول داشتن به جای اینکه تشویق شود گناه تلقی می شود."
مامور پلیسی در موافقت با او می گوید: "اینجا تمام سیستم را می شود خرید."
این فیلم محکومیت "رفتار غیرانسانی و مشقت هایی است که مهاجران با آن روبرو می شوند."
برخی از بازیگران در حین فیلمبرداری مجروح شدند.

"يک هفته خواهرش دست داعش باشد تا بفهمد"


  • 18 اکتبر 2016 - 27 مهر 1395
وجه مشترک اظهارنظرهای جداگانه نماینده شورای شهر تهران، اشارات پی در پی به زنان به عنوان "موضوع تجاوز جنسی" است
ابوالفضل قناعتي عضو هیات رئیسه شورای شهر تهران، در صحبت هایی که فایل صوتی آنها به تازگی منتشر شده گفته خبرنگاری که در مورد واگذاری غیرقانونی املاک به تعدادی از اعضای شورای شهر افشاگری کرده، باید "يک هفته خواهرش دست داعش باشد تا بفهمد". اظهارات او، با واکنش گسترده رسانه هایی مواجه شده که آقای قناعتی را به خاطر "توهین جنسی" به یاشار سلطانی، خبرنگار افشاگر، مورد انتقاد قرار داده اند.
اما ابوالفضل قناعتی، حرف های دیگری هم زده است که کمتر رسانه ای شده. او به زعم خود برای دفاع از معصومه آباد عضو دیگر شورای شهر که به دریافت ملک خارج از ضوابط قانونی متهم شده، به سابقه اسارت خانم آباد در زمان جنگ هشت ساله اشاره کرده و گفته: "آمده‌اند به يک آزاده و يک اسطوره تهمت زده‌اند. مي‌دانيد آزادگي چيست؟ کسي که اين حرف‌ها را منتشر کرده يک هفته خواهرش دست داعش باشد تا بفهمد".
اشاره به رفتاری که داعش با زنان انجام می دهد، می تواند مفهوم خاصی را به ذهن شنونده متبادر کند. به عبارت دیگر، آقای قناعتی حتی در هنگام دفاع از زنی که او را "اسطوره" می داند، سابقه اسارت او در عراق را به اسارت زنان در دست داعش تشبیه می کند و چه بسا متوجه بار جنسی این تشبیه هم نیست.

دست‌کم ۱۰ زندانی در قزل حصار اعدام شدند/ اطلاعات و جزییات

خبرگزاری هرانا – صبح روز جاری دست‌کم ۱۰ زندانی از متهمان جرایم مواد مخدر در زندان قزلحصار کرج اعدام شدند. این اعدام پرشمار در حالی صورت گرفت که مقامات قضایی و نمایندگان مجلس در هفته های اخیر مکررا از طرح های خود برای کاهش یا توقف اعدام مجرمان مواد مخدر خبر داده بودند.
به گزارش خبرگزاری هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، صبح روز دوشنبه ۲۶ مهرماه ۹۵ گروهی از زندانیان که جمعیت آنان بین ۸ تا ۱۷ زندانی محکوم به اعدام تخمین زده می‌شد جهت اجرای حکم به سلول‌های انفرادی زندان قزلحصار کرج منتقل شدند.
بنابر گزارشات دریافتی، دست‌کم ۱۰ تن از این زندانیان منتقل شده که عمدتا از واحد ۲ زندان قزلحصار و زندان تهران بزرگ (زندان فشافویه)، با اتهامات مربوط به مواد مخدر بودند سحرگاه امروز در محوطه این زندان به دار آویخته شدند.
هویت و موقعیت نگهداری ۹ نفر از زندانیان اعدام شده که هرانا تاکنون موفق به احراز آن شده عبارت است از:
واحد دو زندان قرلحصار: حمید بابایی، پیمان سبلان، غلام پیرزاده، حمید نظری، عباس کرمی، گنجعلى چکه زاده گراوند و یک زندانی با نام خانوادگی زنجانی.
زندان تهران بزرگ (فشافویه): امین سبزی، یک زندانی با نام خشایار و نام خانوادگی نامشخص.
یکی از اعضای خانواده زندانیان در آستانه اعدام روز دوشنبه به این خبرگزاری گفته بود: “خانواده‌ها امروز برای ملاقات آخر فراخوانده شدند و این ملاقات انجام شد.” هرانا گزارشی تصویری از تجمع این خانواده‌ها در زندان قزلحصار برای ملاقات آخر را منتشر کرده بود.
این زندانیان عمدتا از روند دادرسی شفافی برخوردار نبودند و قوه قضاییه نیز در خصوص اجرای حکم و روند پرونده آنان تا این لحظه هیچ شفاف سازی نداشته است، بر اساس تحقیقات میدانی هرانا دست کم یکی از این زندانیان بصورت جدی از حق دادرسی عادلانه محروم مانده است. “حمید نظری” زندانی جوانی است که امروز اعدام شد.
حمید نظری؛ شاگرد درس‌خوان روستا
حمید نظری یکی از زندانیان اعدام شده در زندان قزلحصار با اتهام حمل و نگهداری مواد مخدر در کودکی از «شاگردان درس‌خوان» مدرسه بود. اما در ۱۳ سالگی به دلیل فوت پدر و فرزند ارشد خانواده بودن، مجبور به کارگری برای برآمدن ازپس هزینه زندگی خود و ۵ عضو دیگر خانواده‌اش شد.
hamid-nazariآقای نظری که به گفته همسایگان و دوستانش همیشه «دست خیر و کمک» برای اهل محل داشت، بعد از ازدواج صاحب پسری به نام محمد شد که معلول و دچار بیماری بود. وی پس از تحمل ۹ سال هزینه‌های گزاف پزشکی فرزندش با کارگری و عدم توانایی مالی برای ادامه، مجبور به پذیرش درخواست «نگهداری مواد مخدر در خانه‌اش در قبال دریافت ۱۰ میلیون تومان» شد.
یک منبع نزدیک به خانواده نظری در مورد پرونده این زندانی به گزارشگر هرانا توضیح داد: “حمید هیچ‌گاه در دادگاه اتهامش را نپذیرفت، از اول در جریان بازپرسی تا دادگاه حرفش همان بود که به خاطر ۱۰ میلیون تومان آن را به امانت نگهداری کرده و مواد برای شخص دیگری بوده است. وکیل هم نداشت. تنها یک وکیل پرونده را دید و برای قبول وکالت پول زیادی درخواست کرد که خانواده وی توان مالی پرداخت آن‌را نداشتند.”
منابع مطلع به هرانا گفتند آقای نظری در حالی اعدام شد که آخرین خواست او که مقداری آب یا نوشیدنی برای رفع تشنگی بود در اختیارش قرار نگرفت.