۱۳۹۴ تیر ۲۱, یکشنبه

دریافت ۵۳۰۰۰‌ تومان هزینه شیرینی و طناب‌ دار برای هر اعدامی+اسناد برادران افشاری
براساس “گواهی فوت” مربوط به «علی و حبیب افشاری شورجه»، تاریخ قطعی اجرای حکم اعدام آنها در سحرگاه ۳۰ بهمن‌ماه ۱۳۹۳ اعلام شده است. گفته شده از خانواده افشاری بابت شیرینی و طناب دار، ۵۳۰۰۰ تومان وجه نقد نیز دریافت شده است.
به گزارش کمپین دفاع از زندانیان سیاسی و مدنی، برپایه مدارک ارسال شده به کمپین، «حبیب و علی افشاری شورجه» دو زندانی سیاسی کُرد در زمان اجرای حکم اعدام، متاهل و هرکدام به ترتیب دارای یک فرزند ۶ و ۱۰ ساله بوده‌اند. در زمانی که مسوولان امنیتی زندان و اطلاعات خبر اعدام آنها را تایید کرده و مدارک مربوط به “وفات” آنها تحویل داده شده، “برای هرکدام از اعدام‌شدگان مبلغ ۵۳۰۰۰‌ تومان، بابت هزینه شیرینی و پول طناب‌های دار از خانواده‌های آنها گرفته‌اند.”
همچنین در این اسناد که از سوی اداره ثبت احوال مهاباد، در ۱۶ تیرماه سال جاری صادر شده، دلیل مرگ این دو برادر، به “علت نامعلوم” در “ارومیه” ذکر شدە است.
«علی و حبیب (رزگار) افشاری شورجه» دو برادر زندانی به همراه چهار زندانی سیاسی دیگر محبوس در بند ۱۲ زندان مرکزی ارومیه، در ٢٩ بهمن‌ماه ۱۳۹۳، به مکان نامعلومی منتقل شدند. مدارک تازه مربوط به “گواهی وفات” که به تازگی در اختیار کمپین قرار گرفته، تاریخ دقیق اجرای حکم اعدام این دو زندانی را در سحرگاه ۳۰ بهمن‌ماه ۱۳۹۳ نشان می‌دهد.
«علی افشاری شورجه» متولد ۲ مردادماه ۱٣۵۹، به همراه برادرش «حبیب‌الله افشاری شورجه» ۱۵ خردادماه ۱۳۶۶، اهل روستای «گوگجلو حبیبله» از توابع شهر «مهاباد» هستند که در اوایل سال ۱٣۹۰، توسط سپاه پاسداران و نیروهای وزارت اطلاعات در شهرهای بوکان و مهاباد بازداشت شده بودند.
آنها پس از ۷۵ روز بازجویی‌های مداوم پس از تحمل شکنجه‌های جسمی و روانی در بازداشتگاه‌های اداره اطلاعات مهاباد و ارومیه، ابتدا به زندان مرکزی ارومیه منتقل شده و سپس در دی‌ماه ۱٣۹۰، از سوی دادگاه انقلاب مهاباد، به اتهام “محاربه از طریق فعالیت تبلیغی و عضویت در کومله” یکی از احزاب کُرد مخالف حکومت، به اعدام محکوم شدند؛ حکمی که در شهریورماه ۱٣۹۰، در شعبه ٣۲ دیوان عالی کشور تایید شد.
این دو برادر حدود دو سال پس از صدور حکم اعدام، در ۲۷ فروردین‌ماه ۱٣۹٣، طی نامه‌هایی به ریاست دادگاه انقلاب شهرستان مهاباد، خواهان بررسی مجدد پرونده خود شدند؛ اما شعبه ۳۲ دیوان عالی کشور، مجددا حکم اعدام آنها تایید و روز سه‌شنبه دوم اردیبهشت‌ماه ۱۳۹۳، از سوی دایره اجرای احکام زندان ارومیه، به صورت رسمی به آنها ابلاغ شد.
پیگیری‌های خانواده این دو برادر زندانی سیاسی اعدام شده‌ی کُرد، در خصوص تحویل گرفتن پیکر آنها، تاکنون هیچ نتیجەای نداده و وزارت اطلاعات به آنها گفته به “دفن مخفیانه” پیکر آنها اقدام کرده است.
نهادهای مسوول در جمهوری اسلامی، همچنان از تایید و تکذیب یا حتی اطلاع‌رسانی رسمی از اجرای حکم اعدام این دو زندانی سیاسی کُرد، در رسانه‌های رسمی‌اش سرباز می‌زند. مدارک پیوستی در راستای اطلاع‌رسانی دقیق و مستندنگاری موارد نقض حقوق بشر در زندان‌های ایران و همچنین گزارش‌دهی به سازمان‌های جهانی مدافع حقوق بشر در پی منتشر می‌شود.

شناخت! ناصر خسرو قبادیانی. هزار سال قبل

 چرا بایست از هول قیامت 
چنین تشویشها بر دل کشیدن؟
لب نیرنگ را در جام ابلیس

 کند ابلیس تکلیف چشیدن
اگر ریگی به کفش خود نداری

 چرا بایست شیطان آفریدن؟
اگر مرغوله را مطلب نباشد 

چرا این فتنه ها بایست دیدن؟
بفرما بی تعذّر تا بَرندم 

 چرا باید به چشم عمرو دیدن؟

 _________
خدایا. ناصر خسرو 
خدایا عرض و طول عالمت را 
 توانی در دل موری کشیدن
نه وسعت در درون مور آری

 نه از عالم سر مویی بریدن
عموم کوه بین شرق و مغرب 

توانی در صدف جمع آوریدن
تو بتوانی که در یک طرفةالعین 

 زمین و آسمانی آفریدن
تو دادی بر نخیلات و نباتات 

 به حکمت باد را حکم ورزیدن
بناها در ازل محکم تو کردی - عُقوبت در رهت باید کشیدن
تفاوت در بنی انس و بنی جان - معیّن گشت در دیدن ندیدن
نهال فتنه در دلها تو کشتی - در آغاز خلایق آفریدن
هر آن تخمی که دهقانی بکارد - زمین و آسمان آرد شخیدن (=زبانه زدن، شعله کشیدن، فروزان شدن)
کسی گر تخم جو در کار دارد - ز جو گندم نیابد بدرویدن
تو در روز ازل آغاز کردی - عقوبت در ابد بایست دیدن
تو گر خلقت نمودی بهر طاعت - چرا بایست شیطان آفریدن؟
سخن بسیار باشد جرأتم نیست - نفس از ترس نتوانم کشیدن
ندارم اعتقادی یکسر موی - کلام زاهد نادان شنیدن
کلام عارف دانا قبولست - که گوهر از صدف باید خریدن
اگر اصرار آرم ترسم از آن - که غیظ آریّ و نتوانم جهیدن
کنی در کارها گر سختگیری - کمان سخت را نتوان کشیدن
ندانم در قیامت کار چونست - چو در پای حساب خود رسیدن
اگر می خواستی کین ها نپرسم - مرا بایست حیوان آفریدن
اگر در حشر سازم با تو دعوی - زبان را باید از کامم کشیدن؟
اگر آن دم زبان از من نگیری - نیم عاجز من از گفت و شنیدن
و گر گیری زبانم دون عدلست - چرا بایست عدلی آفریدن؟
اگر آن دم خودت باشی محالست - خیالی را ز من باید شنیدن
اگر با غیر خود وا می گذاری - چرا بیهوده ام باید دویدن؟
بفرما تا سوی دوزخ بَرَندم - چه مصرف دارد این گفت و شنیدن؟
ولی بر عدل و بر احسان نزیبد - به جای خویش غیری را گزیدن
نباشد کار عُقبی همچو دنیا - به زور و رشوه نتوان کار دیدن
فریق کارها در گردن توست - به غیر از ما تو خود خواهی رسیدن
ولی بر بنده جرمی نیست لازم - تو خود می خواستی اسباب چیدن
تو دادی رخنه در قلب بشرها - فن ابلیس را بهر تنیدن
هوی را با هوس اُلفَت تو دادی - برای لذت شهوت چشیدن
نمودی تار رگها پر ز شهوت - برای رغبت بیرون کشیدن
شکمها را حریص طعمه کردی - شب و روز از پی نعمت دویدن (یا چریدن)
نمیداند حلالی یا حرامی - همی خواهد به جوف خود کشیدن
تقاضا می کند دایم سگِ نفس - درونم را ز هم خواه دریدن
به گوشم قوت مسموع و سامع - بسازد نغمه ی بربط شنیدن
به جانم رشته ی لهو لعب را - توانم دادی از لذت شنیدن
همه جور من از بلغاریانست - کز آن آهم همی باید کشیدن
گنه بلغاریان را نیز هم هست - بگویم گر تو بتوانی چشیدن
خدایا! راست گویم فتنه از توست - ولی از ترس نتوانم جغیدن (یا چخیدن=حرف زدن، گفتن)
لب و دندان ترکان ختا را - نبایستی چنین خوب آفریدن
که از دست و لب و دندان ایشان - به دندان دست و لب باید گزیدن
برون آری ز پرده گل رخان را - برای پرده ی مردم دریدن
به ما تو قوّت رفتار دادی - ز دنبال نکو رویان دویدن
تمام عضو با من در تلاشند - ز دام هیچیک نتوان رهیدن
نبودی کاش در نعمات لذت - چو خر بایست در صحرا چریدن
چرا بایست از هول قیامت - چنین تشویشها بر دل کشیدن؟
لب نیرنگ را در جام ابلیس - کند ابلیس تکلیف چشیدن
اگر ریگی به کفش خود نداری - چرا بایست شیطان آفریدن؟
اگر مرغوله را مطلب نباشد - چرا این فتنه ها بایست دیدن؟ (مرغوله=در موسیقی، آواز و تحریر نغمه، آواز مطربان و مرغان)
اگر مطلب به دوزخ بردن ماست - تعذّر چند باید آوریدن؟
بفرما بی تعذّر تا بَرندم - چرا باید به چشم عمرو دیدن؟ (آیا عمرو نامی است؟)
تو فرمایی که شیطان را نباید - کلام پرفسادش را شنیدن
تو در جلد و رگم مأواش دادی - زند چشمک به فعل بد دویدن
اگر خود داده ای در ملک جانم - نباید بر من آزارت رسیدن
مر او را خود ز حبس خود رهاندی - که شد طرّار در ایمان طریدن
ز ما حجّ و نماز و روزه خواهی - تجاوز نیست در فرمان شنیدن
بلاشُبهه چو صیّادِ غزالان - درین هنگام نخجیر افکنیدن
به آهو می کنی غغا که بگریز - به تازی هی زنی اندر دویدن
به ما فرمان دهی اندر عبادت - به شیطان در رگ و جانها دویدن
به ما اصرار داری در ره راست - به او در پیچ و تاب ره بریدن
به ذات بی زوالت دون عدلست - به روی دوست دشمن را کشیدن
تو کز درگاه خویشت باز راندی - چرا بایست بر ما ره بریدن؟
سخن کوتاه، ازین مطلب گذشتم - سر این رشته را باید بریدن
کنون در ورطه ی خوف و رجایم - ندارد دل زمانی آرمیدن
برای بیم و امیدم تهی نیست - دل از آن هر دو دایم در طپیدن
تو در اجرای طاعت وعده دادی - بهشت از مزد طاعت آفریدن
ولی آن مزد طاعت با شفاعت - چه منّت باید از تو می باید کشیدن؟
و گرنه مزد طاعت نیست منّت - به مزدش هر کسی باید رسیدن
کسی کو بایدی یابد مکافات - نیابد فرق بر ما و تو دیدن
اگر نیکم و گر بد خلقت از تست - خلیقی خوب بایست آفریدن
به ما تقصیر خدمت نیست لازم - بَدیم و بَد نبایست آفریدم
اگر بر نیک و بد قدرت بدادی - چرا بر نیک و بد باید رسیدن؟
سرشتم ز آهن و جوهر ندارم - ندانم خویش جوهر آفریدن
اگر صد بار در کوره گدازی - همانم باز وقت باز دیدن
به کس چیزی که نسپردی چه خواهی؟ - حساب اندر طلب باید کشیدن
گَرَم بخشی گَرَم تو دانی - نیارم پیش کس گردن کشیدن
همین دستی به دامان تو دارم - مروّت نیست دامن پس کشیدن
زمانی نیز از من مستمع شو - ز نقل دیگرم باید چشیدن
شبی در فکر خاطر خفته بودم - طلوع صبح صادق در دمیدن
صدایی آمد از بالا به گوشم - نهادم گوش در راه شنیدن
رسید از عالم غیبم سروشی - که فارغ باش از گفت و شنیدن
به غفّاریم چون اقرار کردی - مترس از ساغر پیشین کشیدن
ازین گفتار بخشیدم گناهت - چه حاجت از بد و نیکت شنیدن
به هر نوع که کس ما را شناسد - بود مُستوجِبِ انعام دیدن
ندارد کس ازین در ناامیدی - به امید خودش باید رسیدن
تفکّر ناصر از اندیشه دور است - پی این رشته را باید بریدن

ناصرخسرو - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

در چهار گوشه شهر، گذرگاه ها، پشت چراغ های قرمز، درون اتوبوس ها، کنار خیابان ها و هزاران زاویه دیگر گدایی یا دستفروشی می کنند



اگر نگاهی به اطراف خود بیندازیم بی شک نمونه های بی شماری از کودکانی را می بینیم که در چهار گوشه شهر، گذرگاه ها، پشت چراغ های قرمز، درون اتوبوس ها، کنار خیابان ها و هزاران زاویه دیگر گدایی یا دستفروشی می کنند و نه فردا که امروز را نیز درنمی یابند؛ کودکانی که زندگی را نامهربان می بینند؛ چرا که همواره رخِ ناملایم و سختی های خود را به آنان نموده و کودکی آنان زیر تازیانه ی فقر، بهره کشی و نابرابری های اجتماعی دچار مرگ تدریجی شده است. 

داده های صندوق کودکان ملل متحد (یونیسف)، سازمان بین المللی کار (آی. ال. او) و بانک جهانی نشان می دهد 168 میلیون کودک پنج تا 17 سال در جهان درگیر مساله کارکردن هستند که بیش از 120 میلیون نفر از آنان زیر 14 سال سن دارند و 13 درصد آنان نیز در کشورهای درحال توسعه زندگی می کنند. 

اهمیت توجه به این مشکل تا آنجا است که دوازدهم ژوئن برابر با بیست و دوم خردادماه روز جهانی «مبارزه با کار کودک» نامگذاری شده است؛ امری که گستره جهانی کار کودک را نشان می دهد و همکاری و همگامی دولت ها، سازمان های بین المللی و مجامع مردم نهاد همپیوند برای مبارزه با این پدیده را بایسته می سازد. 

در ایران آمار دقیقی از کودکان کار در دست نیست و برخی آن را هفت میلیون نفر اعلام کرده و برخی نیز آمار دقیق را یک میلیون و 700 هزار نفر بیان می کنند. 

اما پدیده کودکان کار چرا شکل می گیرد؟ چرا آمار این کودکان روز به روز افزایش می یابد؟ این پدیده چه پیامدهایی دارد؟ چگونه می توان با آن مبارزه کرد؟ 

از آنجا که پیدایش کودکان کار همچون دیگر پدیده های اجتماعی پیامد زنجیره یی طولانی از علل و عوامل اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی به شمار می رود بنابراین اشاره به چند نکته بایسته به نظر می رسد:



1- موضوع مهمی که درباره پدیده کار کودک مطرح می شود، حقوق، قوانین و پیمان نامه های جهانی و بین المللی مرتبط با آن است. پیمان نامه های گوناگونی در این زمینه وجود دارد؛ همانند پیمان نامه حقوق کودک مصوب مجمع عمومی سازمان ملل متحد در بیستم نوامبر 1989 (بیست و نهم آبان 1368) و یکصد و هشتاد و سومین پیمان نامه سازمان بین المللی کار در مورد ممنوعیت و محو بدترین اشکال کار کودک.

در این پیوند باید گفت بیشتر مردم نه فقط در کشور ما که در سراسر جهان از این پیمان نامه ها و حقوق آگاهی نداشته و از سویی کشورهای عضو این پیمان نامه ها و کنوانسیون ها توان پیاده سازی مواد و قوانین همپیوند با آن را ندارند و همین امر به گسترش مساله کودکان کار در جهان و کشور ما دامن می زند؛ چنانکه با وجود این پیمان نامه ها و پیوست های آنها همچنان آمار کودکان کار بالا است. 

اگرچه این پیمان نامه ها و قوانین موجب شده است شمار کودکان کار تا اندازه یی کاهش یابد اما این روند بسیار کند بوده و دلیل آن شاید بیش از هر چیز از قوانین داخلی کشورها، میزان توسعه یافتگی، ویژگی های اجتماعی و فرهنگی آنها و ضعف در برنامه ریزی و پیاده سازی سیاست ها در این زمینه ناشی می شود. 



2- مساله مهم درباره کودک کار در ایران، مربوط به دست اندرکاران آن است. سازمان هایی همچون شهرداری، بهزیستی، وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی و... متولیان این امر در کشور شناخته شده و اقدام هایی نیز در این راستا صورت داده اند؛ چنانکه سازمان بهزیستی طی 2 سال گذشته بیش از 10 هزار کودک کار و خیابان را ساماندهی کرده اما فعالیت های این سازمان با توجه به ماهیت آن بیشتر «مددکارمحور» بوده است. 

سازمان شهرداری- دیگر متولی مبارزه با این مساله- اقدام هایی همچون تامین زیرساخت ها و تجهیز آنها برای سازمان های مردم نهاد و دولتی و ارایه خدمات در زمینه پیشگیری، خدمات روانشناختی و توانمندسازی کودکان کار انجام داده است. 

در وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی نیز افزون بر پیگیری قوانین، در چارچوب بیمه سلامت ایرانیان زمینه تسهیل فرایند بیمه شدن کودکان کار و خیابان و خانواده های آنان و همچنین اجرای طرح های آزمایشی (پایلوت) برای بازگرداندن کودکان کارِ بازمانده از تحصیل با کمک وزارت آموزش و پرورش صورت گرفته است. 

با تلاش هایی که در زمینه دفاع از حقوق و مبارزه با کار کودک در جهان صورت گرفته، شمار کودکان کار رو به کاهش گذاشته است چنانکه شمار این کودکان در سال 2010 میلادی (1389 خورشیدی) در همسنجی با 10 سال پیش از آن، از 186 میلیون به 160 میلیون نفر رسیده است. 


3- بیماری، تهدیدی بزرگ برای کودکان کار و خیابان است. سوء تغذیه، بیماری، خشونت و... از مسائلی است که کودکان کار در سراسر جهان و حتی کشور ما با آنها روبرو هستند. بسیاری از این کودکان به کارهای پرخطری مشغول اند که سلامت جسمی و روانی آنان را با آسیب های گوناگونی روبرو می سازد. 

بر پایه بررسی های صورت گرفته در ایران که به تازگی نتایج آن اعلام شده است، 86 درصد کودکان کار دچار کاهشِ وزن، 82 درصد آنان مبتلا به بیماری های پوستی و 80 درصد آنان دارای مشکل کوتاهیِ قد هستند.

همچنین 77 درصد کودکان کار به بیماری های دهان و دندان، 73 درصد به بیماری های چشم و 63 درصد به بیماری های قلبی مبتلا هستند. پارسال وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی درباره وضعیت بیماری ایدز در کشور هشدار داد که بر پایه آن، شیوع ایدز در کودکان خیابانی ٤.٥ درصد (چهار ممیز پنج دهم) بوده، در صورتی که آمار کشوری شیوع ایدز، یک دهم درصد است. یعنی میزان ابتلا به ایدز در کودکان کار و خیابانی، ٤٥ برابر سایر افراد جامعه است و این می تواند زنگ خطر جدی برای سلامت بهداشتی و اجتماعی جامعه باشد.


4- محرومیت از تحصیل و نابرابری های آموزشی مساله ی بغرنجِ کودکان کار است. هر سال کودکان بسیاری به دلیل اشتغال به کار از تحصیل باز می مانند. 

بر پایه تازه ترین گزارش مرکز پژوهش های مجلس شورای اسلامی، در ایران نزدیک به سه میلیون و 200 هزار کودک به مدرسه نمی روند و البته نمی توان این میزان را بی ارتباط با کار کودکان دانست. در زمینه آموزش و یادگیری نیز 56 درصد کودکان کار بی سواد هستند. از این شمار، 64 درصد کمبود شناخت محیط، 61 درصد مشکلات گفتاری وکمبود خفیف ذهنی، 32 درصد کمبود حافظه، 30 درصد مشکلات یادگیری و 21 درصد کمبود کنجکاوی دارند. 

"La Grèce est un laboratoire pour tester des politiques effroyables"

|
22 octobre 2014
Article en PDF : Enregistrer au format PDF

Philippe Menut, ex-journaliste à France 2 et France 3, devenu journaliste indépendant, a réalisé un documentaire... Un gros plan à la fois humain et économique sur les causes et les conséquences de la crise grecque, le film donne la parole aux salariés, militants, économistes, médecins, ministres, chômeurs, philosophes... Ils donnent leur éclairage sur la crise vécue de l'intérieur, et témoignent de la résistance et de la solidarité du peuple grec. La Grèce est un laboratoire. Le film ouvre le débat sur l'avenir d'une zone euro en crise, livrée à un capitalisme financiarisé. Un documentaire lanceur d’alerte.



Dans votre film "la tourmente grecque", une série de manipulations médiatiques sont exposées. Elles cherchent à justifier une véritable guerre économique et sociale contre la Grèce. Comment expliquez-vous, en tant que journaliste critique cette inversion des rôles et que les victimes, les citoyens grecs, soient présentées comme responsables de la crise ?

C’est sur ce constat que j’avais commencé le tournage. J’étais révolté que les Grecs soient souvent présentés – d’ailleurs depuis le début de la crise - comme les responsables d’une situation dont ils sont victimes. Depuis, j’ai été emporté plus loin, sur les raisons même de la crise.

Ces rumeurs, ces intox, ont bien sûr une fonction, celle de masquer une politique économique à l’œuvre, celle qui met en place une austérité effroyable vis-à-vis du peuple grec et des services publics avec un transfert massif de capitaux publics vers la spéculation internationale. Il ne s’agit d’ailleurs pas seulement d’argent public grec mais aussi européen.

245 milliards ont été versés dans un soi-disant plan européen de sauvetage dont les Grecs et l’économie réelle grecque n’ont quasiment pas vu la couleur. C’est démontré dans le film, ces sommes énormes vont directement dans la poche des créanciers de la dette publique grecque qui ont prêté à des taux dépassant parfois 20%... Ces prêts ont donc la garantie du contribuable européen !

Tout cela est organisé par la Troïka, les vrais patrons du pays, envoyés de la commission européenne, la Banque centrale Européenne et le FMI (qui joue plutôt le rôle d’expert).

Quelle est la responsabilité, selon vous, des médias européens dans la présentation biaisée de la réalité de ce pays ?

Les médias européens, d’abord allemands et surtout Bild, premier tirage quotidien européen, jouent un rôle considérable dans la fabrication de l’opinion. Ce n’est d’ailleurs pas seulement la réalité grecque qui est biaisée, c’est celle de la crise de toute l’Europe.

La « grande presse » française, moins violente mais tout aussi efficace nous parle de « réformes structurelle » (traduisez « d’austérité imposée à la population »), de « rassurer les marchés » (financiers, bien sûr, mais ce n’est jamais dit), de « restaurer la confiance » (des mêmes, mais ce n’est pas non plus dit). Le but est d’entretenir le fatalisme face à un système économique néolibéral « qui n’aurait pas d’alternative » comme disait Margareth Thatcher.

Le plus fort dans cette idéologie dominante est d’arriver à faire croire qu’il n’y a pas d’idéologie dominante… On pousse les gens à dire « je ne fais pas de politique » alors qu’ils cautionnent ainsi celle qu’ils subissent...

Je reconnais que j’emploie, comme tout le monde, le terme de « crise » par facilité de langage. Il est pourtant inapproprié. En Europe, la crise n’est pas une catastrophe, une fatalité. C’est, en dernière analyse une augmentation délibérée et brutale des inégalités.

La fermeture de la télévision publique grecque en 2013 et la décision de ses travailleurs de développer un média indépendant reste un exemple frappant de la capacité de résistance du peuple grec. Quel leçon tirer de cette expérience ?

Il y a des moments où le peuple est fort, imaginatif et audacieux face à un pouvoir affaibli. La lutte de l’audiovisuel public (l’ERT) en est un exemple. Elle est développée dans le film et je vous le résume : le 11 juin 2013, le gouvernement, à la demande de la Troïka, ferme l’antenne et licencie les 2650 salariés. Immédiatement, se déclenche une énorme mobilisation en Grèce et une protestation généralisée dans le monde entier. Journalistes et techniciens occupent le bâtiment, mais le gouvernement grec, pris à contrepied, n’ose pas lancer les MAT (police anti émeute) contre les personnels.

L’occupation a duré 5 longs mois, une période de véritable autogestion, avec la remise en marche d’émissions diffusées sur Internet. Ces émissions, marquées par une totale indépendance et un véritable pluralisme ont eu un grand succès.

Au bout de 5 mois, le gouvernement – toujours conseillé par la Troïka ! – a décidé d’évacuer le personnel le 7 novembre 2013. Depuis, les anciens de l’ERT ont lancé une nouvelle radio télé, ERT Open.



Lorsqu’on parle de dette de la Grèce, il paraît que l’Allemagne aurait intérêt à cacher une épisode important de l’Histoire, concernant l’argent qu’elle doit à la Grèce depuis la 2ème guerre mondiale. Pouvez-vous nous expliquer ce chapitre important du film qui est évoqué dans le film à travers le témoignage du combat d’un ancien résistant.

Manolis Glesos, 92 ans, est un « monument » en Grèce. Il est un des tout premiers résistants d’Europe, connu pour avoir décroché en mai 1941 le drapeau nazi du somment de l’Acropole. Un de ses combat actuel est de demander le paiement par l’Allemagne des dommages de guerre et un emprunt forcé incontestable à la banque d’Athènes par les nazis.

Total de la dette due à la Grèce : 162 milliards d’euros actuels… Soit plus de la moitié de la dette qui est maintenant exigée de la Grèce avec une totale intransigeance par l’Allemagne !

L’un des médecins qui témoigne dans le film, lors d’une manifestation, explique que la fermeture de sept hôpitaux à Athènes signifie tout simplement que de plus en plus de personnes vont mourir dans la rue. L’impact des mesures d’austérité en Grèce, en particulier dans le domaine de la santé semble apocalyptique...

Un seul chiffre suffirait : d’après une revue scientifique anglaise et Médecins du Monde : la mortalité infantile a augmenté de 43% depuis le début des mesures d’austérité. En Grèce, mais aussi dans l’Europe en crise, la santé est la principale cible des réductions budgétaires. Pourquoi n’est-ce pas l’éducation nationale ? Parce que vous ne pouvez pas réduire le nombre d’élèves total. En revanche, on peut moduler les parcours de soin, réduire les remboursements, etc. Dans le film, on voit un grand hôpital qui reste ouvert mais tourne au ralenti, quasi vide, faute de moyens.

Votre regard panoramique sur la Grèce risque d’être bientôt se devoir s’élargir sur d’autres pays...

Je n’avais pas lors de mes premiers tournages prévu de parler de l’importance du capitalisme financiarisé, pas plus que de l’Union Européenne. J’y ai été naturellement porté par mes investigations, mes interlocuteurs. Le film ouvre un débat sur l’Union Economique et Monétaire.

Des interviews fortes expliquent la nécessité d’une rupture avec la zone euro, d’autres expliquent qu’il faut être pragmatique et qu’il faut d’abord s’opposer à l’austérité et à une dette illégitime.

Je ne tranche pas, mais si on veut poser la question du changement de politique économique et sociale, et aussi de la démocratie, il faudra bien poser la question du pouvoir tout puissant de l’Europe actuelle. Le capitalisme financiarisé y est maître dans son organisation même, dans ses traités, l’influence de lobbies tout puissants.

Quel message adressez vous aux personnes qui regardent de loin la Grèce, subir des dégâts terribles mais présentés comme inévitables ? En quoi les Européens peuvent-ils, au-delà de la solidarité, être concernés ? Au-delà, comment les peuples européens pourraient-ils passer à la contre offensive ?

Toute la zone euro est concernée par la crise grecque. La Grèce est un laboratoire pour tester sur un petit pays (11 millions d’habitants) une politique effroyable au nom d’une dette artificiellement gonflée. Depuis le début des réformes, prétendues réponses à la crise, la dette a grimpé de 50 % et le chômage est passé de 10 à 28% ! Et ces politiques continuent.

Mais attention, cette crise de la dette est la même partout en Europe, zone la plus récessive du monde. La France, que je connais mieux, a une dette de 2000 milliards d’Euros de même nature que la dette grecque. Elle serait de moins de la moitié sans les intérêts excessifs aux banques et les cadeaux fiscaux. Le remboursement des seuls intérêts est un des tous premiers budget de l’Etat. Nos chers « confrères » journalistes des « grands médias » n’en parlent jamais…

Le rêve européen pourrait bien tourner au cauchemar. Les Grecs montrent la voie de la résistance. Des résistances isolées ne suffiront pas. La vraie question est de savoir si les peuples sauront s’unir pour une autre Europe, plus juste et démocratique, une Europe des citoyens.

Minisite du film : http://lesfilmsdumouvement.wordpress.com

Propos recueillis par Alex Anfruns 

Source : Publico.es

Michel Collon & Investig'Action a ajouté une nouvelle photo. 5 h ·

roushanak agah




خاطرات خانه زندگان (۳۵)
وقتی همه یک نوع می‌اندیشیم‌، هیچ یک‌ از ما نمی‌اندیشد. 
 
در بخش پیش به قرارگاه عملیاتی ساواک در بند یک زندان اوین، مرزبندی جریان راست با مبارزین و مجاهدین، و داستان «گروه سپاس» اشاره کردم.
منظور از گروه سپاس۶۶ نفری است که ۱۵ بهمن سال ۵۵ با سپاس سپاس اعلیحضرتا زندان را ترک کردند. به سیاست حقوق بشر کارتر که به جیمی‌کراسی مشهور شد هم اشاره نمودم.
_____________________
«خاطرات خانه زندگان» با نکات ظریفی همنشین است که تنها با شنیدن آن، می‌توان دریافت.
(آدرس ویدیو پایین مقاله است.)

اگر استبداد، حرف اول را نمی‌زد
ساواک عملیات به قول خودش خرابکارانه را در روزنامه‌ها برجسته می‌کرد و گاه از زبان مسئولین زندان به رخ زندانیان هم می‌کشید.
...
مبارزه‌ی آزادیخواهان میهن ما، تابوی قدرت مطلق و قاهر را شکست و ایستادگی در برابر بیداد، جدا از حس هم‌دلی اجتماعی، حالت تعارض دلیرانه‌ای را به جامعه منتقل نمود. در اینکه حق شورش و مبارزه علیه ستم و بیداد یکی از ارکان انکار ناپذیر حقوق بشر است هم، تردیدی نیست. 
 اما در بازنگری عملیات مسلحانه که دهه پنجاه علیه رژیم سلطنتی روی داد، گاه بی‌اختیار دچار مکث شده، به فکر فرو می‌رویم و از خودمان می‌پرسیم این یا آن عملیات چه ضرورتی داشت؟ و آیا ارزش آن‌را داشت که انسانهای از خودگذشته و فداکار جان ببازند و یا به شکنجه های هولناک مبتلا گردند و احیاناً این یا آن عابر بیگناه هم آسیب ببینند؟
اصلاً چرا باید فرزندان مردم خانه و کاشانه و درس و مشق و زندگی راحت خود را رها کنند و به آب و آتش بزنند؟ اگر استبداد، حرف اول را نمی‌زد، به این گزینه‌ها کشیده می‌شدند؟ آب از کدامین سرچشمه گل‌آلود بود که چنین شد؟
...
ابتدا اشاره‌ای به عملیات ترور سرتیپ طاهری نموده، سپس برخی از عملیات مبارزین مسلح را در دهه پنجاه، با توجه به اینکه هر مسئله‌ای را باید در کانتکس و زمینه تاریخی خودش ببینیم نام می‌برم.
منظور از کانتکس محیط، متن، حالات، و شرایطی است، که این یا آن اتفاق در آن روی داده‌است.
 
ترور سرتیپ طاهری و پیامدهای آن
با اطلاعات غلطی که به تشکیلات مجاهدین رسیده بود، تصور می‌شد که سرتیپ سعید طاهری رئیس کمیته مشترک ضد خرابکاری شده‌است. (که واقعیت نداشت.)
در حقیقت وی به سمت رییس اداره زندان های شهربانی کل کشور منصوب شده بود و رفت و آمدش به کمیته نیز در مورد امکان انتقال برخی از افسران نخبه گارد شهربانی به کمیته مشترک بوده است.
...
ترور وی را بهرام آرام طراحی کرد و شناسایی از منزل و نحوه تردد سرتیپ را مصطفی جوان خوشدل عهده‌دار شد. علیرضا سپاسی آشتیانی و محمد مفیدی هم برای اجرای عملیات انتخاب شدند.
...
علیرضا سپاسی و محمد مفیدی در یک کارخانه رنگسازی واقع در تهران پارس نزدیک منزل «سرتیپ طاهری»، چند روز به عنوان کارگر٬ مشغول شدند تا شناسایی کامل شود.
صبح ۲۲ مرداد سال ۵۱ ٬ هنگامی که نامبرده مقابل منزلش مشغول آماده کردن اتومبیل خود برای حرکت بود٬ هدف پنج گلوله علیرضا سپاسی آشتیانی قرار گرفت و در دم جان سپرد. در این عملیات محمد مفیدی راننده موتور بود و محمدباقر عباسی نیز مسلحانه از منطقه عملیات حفاظت می‌کرد. مهاجمین کلت و کلاه سرتیپ را به غنیمت بردند.
غیر از بهرام آرام٬ بقیه عوامل این عـملیات٬ از اعـضای گروه «حزب الله» بودند که البته در آن زمان در چارچوب سازمان مجاهدین خلق فعالیت می‌کردند.
حزب الله که می‌گویم با گروههایی که الآن در جامعه می شناسیم فرق دارد. منظور من جریانی است که در پیامد حزب ملل اسلامی شکل گرفت.
...
بهرام آرام  روز عملیات ساعت ۱۰ صبح در خیابان آب منگل واقع در خیابان ری با محمد مفیدی و باقر عباسی قرار داشت تا نتایج عملیات را بررسی کنند. آنجا یک پاسبان راهنمایی٬ که به آنها ظنین شده و می‌خواست بازرسی شان کند. با شلیک بهرام آرام کشته شد.
بعد از این حادثه، محمد مفیدی یک سرنشین موتور را پیاده کرد و موتورش را برداشت و گریخت. بهرام آرام هم قصد گرفتن یک موتور دیگر را داشت٬ که با مقاومت صاحب موتور روبرو شد. بهرام به او شلیک کرد و با موتورش گریخت. نام موتورسوار که کشته شد «حسین درویش» بود.
باقر عباسی اما بدشانسی آورد. حین فرار در همان آغاز راه با برخورد به پیت حلبی ـ که یک نجار برای جلوگیری از فرار وی پرتاب کرده بود ـ به زمین خورد. وی در همان حال٬ گلوله ای به سمت آن نجار شلیک کرد که وی به زمین افتاد. کسبه محل و شاگرد مغازه‌ها به روی باقر عباسی ریختند و دست و پای او را با طنابی که از یک نانوایی آوردند٬ محکم بستند. طبق اظهار اهالی مـحل و نـیز گـفته خـود عباسی، هرچقدر وی فریاد می‌کرد که «ما به خاطر شما مردم مبارزه می‌کنیم»٬ گوش شنوایی نمی‌یافت و حتی مردم از ضرب و شتم او دست نمی‌کشیدند. سرانجام پلیس سررسید و باقر عباسی را تحویل گرفت و زیر شکنجه برد.
 
...
«ناصر خدایاری» و «علی نقی نیک طبع بازجوی وی بودند و خشونت را به اوج رساندند.
برای دستگیری محمد مفیدی، که ساواک روی او حساسیت زیادی داشت٬ ردّی توسط عباسی به دست آمد و محمد مفیدی در یک قهوه خانه در خیابان گرگان٬ میدان ثریا به دام افتاد و همچون عباسی زیر شکنجه های هولناک رفت تا بالاخره مشخصات اجمالی خانه‌ای در حوالی میدان خراسان به دست آمد.
...
خلاصه، در حمله ساواک به خانه مزبور٬ که متعلق به «کبیری ها» بود٬ محمود شامخی، که در آنجا به سر می‌برد٬ با سیانور خودکشی کرد و مصطفی جوان خوشدل که موفق به خودکشی نشد٬ دستگیر گردید.
مرگ محمود شامخی ضربه بسیار سنگینی به مجاهدین بود. دکتر عباس شیبانی (شوهر خواهرمفیدی) و همسرش، مهدی افتخاری٬ علی زرکش یزدی٬ و تعدادی دیگر هم اسیر ساواک شدند.
ساواک بعد از تیزباران محمدباقر عباسی و محمد مفیدی دریافت آنان خیلی چیزها را نگفته‌بودند.آن دو مهر ماه سال ۵۱ اعدام شدند. مصطفی جوان خوشدل را با بیژن جزنی و دیگران کشتند. علیرضا سپاسی هم بعد از انقلاب به زندان افتاد و گفته می‌شود زیر شکنجه جان سپرد.
...
سازمان مجاهدین بعد از ترور سرتیپ طاهری، در اطلاعیه ای که منتشر نمود ضمن اشاره به قیام پانزده خرداد به رهبری آیت الله خمینی، طاهری را «چکمه پوش خیابان های تهران در روز خونین خرداد ۴۲ و سگ وحشی پاسدار منافع سرمایه داران غـارتگر و وابسـته داخـلی و خـارجـی٬ در حمله به کارگران بیگناه کارخانه جهان چیت... درحوالی کاروانسـرای سـنگی در راه کـرج..» نامید و نوشت:
«طاهری قاتل٬ همان کسی بودکه با ضربه چکـمه هایش چـارچـوب مـنزل آیـت الله خمینی را درهم شکست و مرجع مسلمانان را به اسارت برد.»
داده های اطلاعیه فوق دقیق نبود. حمله به کارگران جهان چیت توسط ژاندارمری صورت گرفت. در حمله به منزل آیت‌الله خمینی درقم نیز سرگرد عصار و سرهنگ مولوی نقش داشتند و طاهری از این مسئولیت برکنار بود.
 
عملیات مسلحانه در دهه ۵۰
پیش از اشاره به عملیات مسلحانه در دهه ۵۰ که بیشتر توسط مجاهدین و فدائیان صورت گرفت به چند عملیات دیگر اشاره می‌کنم.
۲۹ اردیبهشت ۱۳۴۷ – حمله به نمایندگی شرکت هواپیمایی «ال عال» پس از اتمام بازی تیم های ملی فوتبال ایران و اسرائیل.
ساواک این عملیات را به اسدالله لاجوردی و دوستانش نسبت داد.
حمله به بانک ایران و انگلیس در خیابان تخت جمشید در ۲۲ تیر سال ۱۳۴۸ و همچنین اقدام برای ربودن «داگلاس مک‌آرتور دوم» سفیر ایالات متحده در ایران در ۹ آذر ۱۳۴۹ توسط «سازمان رهایی‌بخش خلقهای ایران» (گروه سیروس نهاوندی)
 
مجاهدین خلق
اول مهر ۱۳۵۰ – تلاش برای ربودن شهرام شفیق، پسر اشرف پهلوی
...۱۳۵۱– ترور نافرجام شعبان جعفری (شعبان بی مخ) (عزت شاهی در آن شرکت داشت با وحید افراخته)
۱۱ اردیبهشت ۱۳۵۱ – انفجار بمب زیر خودروی یک مستشار امریکایی بنام «هارولد پرایس» که به قطع دو پای او منجر شد. در این حادثه دو عابر (یک زن جوان و فرزند خردسالش) هم کشته شدند.
۱۴ اردیبهشت ۵۱ دفتر مجله «این هفته» که عکسهای سکسی منتشر می‌کرد. بمبی منفجر شد که ساواک به مهدی رضایی نسبت داد. همانروز در دفتر شرکت هواپیمایی بریتانیا نیز بمبی منفجر شد.
۱۰ خرداد ۱۳۵۱ بمب گذاری در اداره اطلاعات آمریکا، ساختمان انجمن ایران و آمریکا و ساختمان انجمن روابط فرهنگی ایران و انگلیس در تهران.
همچنین انفجار بمب صوتی در مقبره رضا شاه، همزمان با سفر نیکسون به تهران.
در خرداد ۵۱ در اصفهان نیز عملیاتی صورت گرفت. بمب گذاری در زیر یک اتوبوس مقابل ساختمان شهربانی اصفهان واقع در میدان چهارباغ، و انفجار بمب در هتل شاه عباس اصفهان که منجر به کشته‌شدن نظافتچی هتل گردید.
۱۲ مرداد سال ۵۱ مجاهدین به‌ نشانه‌ اعتراض‌ به‌ ورود ملک‌حسین‌، پادشاه‌ اردن‌ به‌ ایران‌ یک‌ بمب‌ در سفارت‌ اردن‌ منفجر شد.
۲۲ مرداد سال ۵۱ (همانطور که پیشتر گفتم) سرتیپ‌ سعید طاهری‌، رئیس‌ اطلاعات‌ شهربانی‌ در نزدیکی‌ خانه‌اش‌ با ضرب‌ گلوله‌ کشته شد.
...
شهریور سال ۵۱ در مراکز سازمان‌ دفاع‌ غیرنظامی‌، نمایشگاه‌ صنایع‌ نظامی‌، کلوپ‌ شاهنشاهی‌، فروشگاههای‌ کوروش‌ و فردوسی‌ و اسلحه‌خانه‌ پلیس‌ قم‌ بمب‌گذاری‌ شد. در یکی از این عملیات یکی از دستهای «حسین مشارزاده» قطع شد. 
(سال ۸۲ بعد از اشغال عراق توسط ایالات متحده، حسین مشارزاده را گروههای مخالف حزب بعث با حمله به قرارگاه انزلی، به همراه شش نفر دیگر به اسارت گرفتند و سر بریدند.)
...
۴ بهمن سال ۵۱ در ساختمان هواپیمایی پان آمریکن انفجار صورت گرفت. در ساختمان سازمان برنامه واقع در حوالی میدان بهارستان هم بمبی منفجر شد که منجر به شکستن پنجره‌ها و درهای ورودی شیشه ای آن گشت. در ساختمان کمپانی «کالای تجارتی فیروز» واقع در خیابان جیحون هم بمبی منفجر شد که در و پنجره های آن را درهم شکست.
بمب دیگری نیز در ساختمان نمایندگی کمپانی رادیو ـ تـلویزیونی «آر.تی.آی» R.T.I آمریکا، واقع در خیابان جیحون منفجر شد و خساراتی به بار آورد. دو کمپانی فوق ـ متعلق به «ثابت پاسال» بود.
۶ بهمن سال ۵۱ در خیابان بلوار در شرکتهای نفتی شل، لاوان و فلات قاره، بمب‌گذاری شد. همچنین در دفتر شرکت مس سرچشمه انفجار روی داد.
بمبی هم در جوار ساختمان کلانتری ۹ واقع در میدان بهارستان منفجر شد و خساراتی به بار آورد.
دو بمب آتش‌زا هم در سینماهای پولیدور و رادیوسیتی منفجر شد که منجر به آتش‌سوزی در این سینماها گشت و تعدادی از صندلی های سالن های دو سینما را از بین برد.
۷ بهمن سال ۵۱ در کافه‌تریای هتل انترناسیونال در تهران هم بمبی منفجر شد.
۱۲ خرداد ۱۳۵۲ سرهنگ‌ «لویز هاوکینز» مستشار نظامی آمریکایی به‌ قتل‌ رسید.
۲۸ آبان ۱۳۵۲ – در لژ مخصوص سینما شهر فرنگ مشهد انفجاری صورت گرفت.
۱۱ اسفند ۱۳۵۲ – در اعتراض به سفر سلطان قابوس، پادشاه عمان به تهران در ساختمان بانک عمران، دفتر شرکت انگلیسی «گری مه‌کِنزی»، محوطه خارجی سفارت انگلیس و دفتر شرکت پان آمریکن بمب گذاری شد.
در اواخر همین‌ سال‌ به‌ یکی‌ ازمراکز پلیس‌ در اصفهان‌ هم حمله‌ شد.
۳۱ فروردین‌ سال‌ ۱۳۵۳ در دانشگاه‌ تهران‌ پیچید دفتر گارد منفجر شده‌است.
چهارم‌ خرداد ۱۳۵۳، در سه‌ ساختمان‌ شرکتهای‌ چند ملیتی‌ بمب‌ منفجر شد.
در اوایل‌ تیر ۵۳، پس‌ از اینکه‌ پلیس‌ برای‌ شکستن‌ اعتصاب‌ کارکنان‌ کارخانه‌ لندرور در تهران‌ به‌ زور متوسل‌ شد، در نزدیکی‌ پاسگاه‌ ژاندارمری‌ و پنج‌ کارخانه‌ دیگر که‌ شایع‌ بود با اسرائیل‌ ارتباط‌ دارند، بمب‌ منفجر شد.
۴ خرداد ۱۳۵۳ – بمب گذاری در شرکت جنرال موتورز که به کشته شدن سرایدار اینشرکت منجر شد.
۵ خرداد ۱۳۵۳ – بمب گذاری در کارخانه نخ ریسی مشهد
۲۹ خرداد ۱۳۵۳ – انفجار در پاسگاه ژاندارمری کاروانسرا سنگی.
اوائل‌ تیر ۱۳۵۳ به‌ مناسبت‌ بازدید کیسینجر، وزیر خارجه‌ آمریکا از تهران‌، در دفتر کمپانی چند ملیتی «آی تی تی»، شرکت صنعتی و کشاورزی نراقی و کمپانی تراکتورسازی «جان دیر»، بمب‌ منفجر شد.
 ۵ تیر ۱۳۵۳ – انفجار در تأسیسات برق کارخانه ایرانا در کرج و کارخانه جیپ لندرور در کرج.
۲۷ آبان ۱۳۵۳ – در دفتر مجله هنر و سینما بمب‌گذاری شد.
بهمن‌ ۱۳۵۳ پاسگاه‌ ژاندارمری‌ لاهیجان‌ بمب‌گذاری شد.
۲۷ اسفند ۱۳۵۳ – سرتیپ زندی پور و راننده‌اش (توسط جریان تقی شهرام) ترور شد.
قتل استوار حمزه موسوی هم که اردیبهشت ماه ۱۳۵۴ روی داد ساواک به مجاهدین نسبت داد. آیا این استوار ژاندارمری همان کسی است که به هنگام بازرسی  صمدیه لباف  در مسجدی در خیابان هاشمی کشته شد؟ نمی‌دانم.
۱۶ اردیبهشت ۱۳۵۴ – ترور مجید شریف واقفی و ترور نافرجام مرتضی صمدیه لباف
۲۲ اردیبهشت ۱۳۵۴ – در سینما کریستال مشهد بمبی منفجر شد.
۳۱ اردیبهشت ۱۳۵۴ – ترور دو مستشار آمریکایی بنام های سرهنگ جان ترنر و پل شفرد و یک‌ افسر نیروی‌ هوایی‌ ایران‌ که اسمش را نمی‌دانم. (توسط جریان تقی شهرام)
۱۲ تیر ۱۳۵۴ – تلاش برای ترور کنسول آمریکا در تهران که تنها به کشته شدن حسن حسنان، کارمند ایرانی سفارت آمریکا و مرتبط با جریان تقی شهرام منجر شد. 
۳۰ تیر ۱۳۵۴ – انفجار بمب در انجمن ایران و آمریکا و کنسولگری انگلیس در مشهد
۱۱ آذر ۱۳۵۴ – ترور رضا خالقی، راننده وزارت دربار توسط برادر زن وی جمال شریف‌زاده(از جریان تقی شهرام)
۶ شهریور ۱۳۵۵ – ترور «دونالد جی اسمیت»، «رابرت آر کرون گارد» و «ویلیام سی کاترل» از کارمندان کمپانی آمریکایی راکول اینترنشنال (توسط جریان تقی شهرام)
ـــــــــــــ
۱۸ فروردین ۱۳۵۵ – ربودن و قتل آیت الله ابوالحسن شمس آبادی توسط گروه سید مهدی هاشمی در اصفهان هم خیلی سر و صدا کرد و تاثیر منفی در افکار عمومی داشت.
 
چریک‌های فدایی خلق
آبان ماه ۱۳۴۹ – حمله مسلحانه به بانک ملی شعبه ونک تهران و ضبط ۳۳۰ هزار تومان موجودی بانک
۱۹ بهمن ۱۳۴۹ – واقعه سیاهکل
حمله مسلحانه به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل، به ادعای ساواک یک گروهبان کشته و یک سرباز مجروح شد.
اسفند ماه ۱۳۴۹ – حمله به کلانتری ۵ تبریز، کشتن یک نفر و مجروح کردن فردی دیگر
۱۶ فروردین ۱۳۵۰ – حمله مسلحانه به کلانتری قلهک تهران که به قتل نگهبان کلانتری انجامید.
۱۹ فروردین ۱۳۵۰ – ترور سرلشگر ضیاء فرسیو در مقابل منزلش در قلهک. در این عملیات فرزند فرسیو هم مجروح شد.
اردیبهشت ماه ۱۳۵۰ – حمله مسلحانه به بانک صادرات شعبه تهران نو، و بانک ملی شعبه خیابان آیزنهاور تهران و ضبط ۳۰ هزار تومان پول...
اینطور که روزنامه‌ها نوشتند در جریان حمله به بانک ملی شعبه صفویه، سرباز محافظ بانک و رییس شعبه را مهاجمین به قتل رساندند. در یک مورد دیگر، به هنگام سرقت اتومبیل حامل پول بانک، یک افسر راهنمایی توسط مهاجمین به قتل رسید.
چریک های فدایی در مجموع ۱۱ مـورد  حمله به بانک داشتند. روزنامه‌ها از آن با عنوان دستبرد مسلحانه به بانک ها یاد می‌کردند.
۸ مرداد ۱۳۵۱ – حمله مسلحانه و تیراندازی به ماموران پلیس در خیابان سلیمانیه و فردوسی تهران که به کشته شدن تعدادی از ماموران پلیس و نیز عاملین حمله انجامید.
۸ مرداد ۱۳۵۱ – انفجار بمب ساعتی در یک تاکسی که منجر به کشته شدن همه سرنشینان خودرو گردید. جایی شنیدم سرنشینان آن از گشتی های ساواک بودند اما در اسناد ساواک این موضوع تأئید نشده‌است.
۱۳ مرداد و ۱۹ مرداد ۱۳۵۱ – بمب گذاری در خیابان شاهرضا تهران که ساواک ادعا نمود بر اثر آن شماری از رهگذران کشته و زخمی شدند.
۱۰ مرداد ۱۳۵۳ – قتل محمد صادق فاتح یزدی صاحب کارخانه «جهان چیت» که تاثیر خوبی نداشت. کارگران کارخانه تصور کرده بودند که ترور فاتح کار ساواک بوده است.
دی ماه ۱۳۵۳ – ترور بازجوی ساواک علینقی نیک طبع.
۱۲ اسفند ۱۳۵۳ – قتل سروان یدالله نوروزی از افسران گارد شهربانی
۱۴ اسفند ۱۳۵۳ – ترور عباس شهریاری (عباسعلی شهریاری نژاد) معروف به آقای اسلامی و «مرد هزار چهره»
۳۱ اردیبهشت سال ۱۳۵۴ – ترور «ابراهیم نوشیروان‌پور کوچکسرایی» از اعضای پقدیمی سازمان چریکهای فدایی خلق به اتهام همکاری با ساواک...(نامبرده مصاحبه تلویزیونی کرده بود اما اسنادی که بعد از انقلاب از ساواک و...به دست آمده بر همکاری اطلاعاتی وی دلالت ندارد.)
۱۴ بهمن سال ۱۳۵۴ – ترور حسین ناهیدی بازجوی ساواک
۱۲ اردیبهشت ۱۳۵۵، بمب گذاری در اداره کار و امور اجتماعی خراسان (در طبقه سوم که منجر به کشته شدن دو کارمند شد و واکنش منفی به دنبال داشت.)
۱۹ بهمن ۱۳۵۶ بمب گذاری در کلانتری چهار و همچنین در ساختمان حزب رستاخیز شعبه قم
شهریور ۵۷ (بعد از ۱۷ شهریور؟) حمله به نیروهای شهربانی در میدان عشرت آباد (تهران)
۹ مهر ۵۷ ترور سرهنگ مرتضی زمانی‌پور و راننده اش در مشهد
۴ آذر ۵۷ حمله با بمب و مسلسل به اداره شهربانی در زنجان
۱۳ مهر ۵۷ حمله به قرارگاه شماره ۲ مرکز هدایت گشتی‌های پلیس تهران
... 
با بررسی روزنامه های سال های ۱۳۴۹ـــ۱۳۵۶ و اطلاعيه های رسمی مجاهدین و فدائیان درمجموع٬ ۷۴ مورد عمليات اعلام شده و چند مورد اعلام نشده٬ توسط دو سازمان مزبورانجام گرفته است.
گروه ابوذر
در مورد هواداران «دکتر اعظمی»، «گروه آرمان خلق»، «ستاره سرخ»، و...در بخشهای پیشین خاطرات خانه زندگان اشاراتی کرده‌ام...
و اما «گروه ابوذر»
 تعدادشان به دوازده نفر می‌رسید اما ستاره‌های درخشان آن‌ها شش نفر و در راس آن‌ها «ولی الله سیف» بود، یاران دیگرش روح الله و ماشاءالله سیف و عبادالله خدارحمی و بهمن منشط و حجت الله عبدلی بودند، افراد بی‌باکی که از مرگ هراسی در دل نداشتند. در دادگاه اول شش نفرشان هر کدام به سه بار اعدام محکوم شده بودند. می‌گفتند موقع ورود به بند بسیار شاد بودند انگار نه انگار که چندی بعد تیرباران می‌شوند...
...
قتل «محمود مومنی» که اعضای گروه ابوذر از وی با تعبیراتی چون «سرمایه دار و نزول خوار منفور»٬ و «دُخا» یعنی سگ و «زالو» و...یاد کردند، همچنین قتل «سرپاسبان محمد رضا مدنی» در داگاه نظامی مطرح شد و دو تن از اعضای گروه (عبدالله خدارحمی و بهمن منشط) از آن دفاع کردند و توجیه نمودند.  
آتش کشیدن اتومبیل های «شرکت تعاونی روستایی نهاوند»، انفجار سازمان زنان نهاوند و «قصد» آتش زدن سینما نیز در پرونده گروه ابوذر ثبت شده‌است.
اگرچه بهمن منشط ٬ در دفاعیاتش  بیان کرد «به هـیچ وجـه قـصد قتل ِ خود پاسبان را نداشـتیم. فـقط سـلاحش را مـی خواسـتیم ولی بـه عـلت مـقاومت او متأسفانه جریان منجر به قتل شد.»،  از تاثیر بسیار منفی که در ذهن مردم گذاشت کاسته نشد. نشریه پیام مجاهد٬ که سخنگو و ارگان غیر رسمی مجاهدین خلق در خارج از کشور بود (ولی رسما به عنوان ارگان نهضت آزادی خارج از کشور انتشار می یافت) در مورد فوق اخبار درهم برهم و نادرستی منتشر نمود. 
پيام مجاهد درمقاله ای باعنوان «توطئه ای ديگر»مدعی شد که:
[...] پاسبان مقتول از طرفداران جدی و مسلم آيت الله خمينی بـوده است و بـه هـمين جـهت چندين بار به نقاط دوردست تبعيد شده بود و باز به همين  دلیـل٬ بـين  مـردم  مـحبوب و بـا حسن شهرت بوده است. دراين صورت چگونه ممکن است انقلابيون به اوحمله کنند؟!
 نشريه پيام مجاهد٬ش ٬۱۴ شهريور ۱۳۵۲:ص ۴.
... 
[...] سه نفر مهاجم هيچ کدام اهل قم نبوده و نيستند و هر سه ساکن نهاوند بوده و با مـاشين «دکتر نهاوندی» رييس دانشگاه پهلوی شيراز به قم آمده‌اند.
پيام مجاهد درتحليل خود نتيجه می‌گيرد که اصل ماجرا توطئه رژيم بوده است. به اين دليل:
۱ـ برانگيختن حس تنفر مردم نسبت به انقلابیون به خصوص مجاهدين؛
۲ـ داشتن بهانه موجهی برای دستگيری آيت الله ربانی شيرازی وجمع کثيری از طلاب مبارز؛
۳ـ اعلام خطر به مأمورين خود که هرکس در صف مردم قـرار گـيرد٬ چـنين سـرنوشتی در انتظارش خواهدبود؛
۴ـ لکه دارکردن انقلابيون در انظار مردم که اينها افراد بی گناه را بدون دليل می کشند؛
۵ـ اعدام های انقلابی را که توسط انقلابيون [انجام] می‌شود (نظير اعدام سرتيپ طـاهری) درنظر مردم باکشتن پاسبان مذکور يکی جلوه دهند و...
...
آثار منفی اجتماعی عمليات آخر گروه٬ بدان حد بود که گفته شد: «ا‌ین پاسبان٬درحقیقت٬ به دست خود رژیم و به علت عدم شلیک به سوی مجاهدین کشته شده بود...»
نشریه پیام مجاهد٬ ش ٬۱۹ اسفند ۱۳۵۲: ص ۵
 
چشم انداز سرنگونی ۱۵ سال دیگر است
به دنبال حوادث سال ۵۴ در سازمان مجاهدین و بازتاب قتل و سوزاندن مجید شریف واقفی و باقی قضایا، ساواک که از همکاری امثال عباس شهریاری، الله مراد دلفانی، سیروس نهاوندی و محمد توکلی خواه و مسعود بطحایی...برخوردار بود، در ضربه زدن و قلع و قمع مبارزین مسلح به موفقیتهای بزرگ نائل شد.
جدا از به تورافتادن و کشته‌شدن بهرام آرام، تعداد دیگری از حلقه تقی شهرام در درگیریها جان باختند یا دستگیر شدند. «حمید اشرف» هم که رهبری سازمان چریکهای فدایی خلق را در دست داشت جان باخت و پس لرزه های این وقایع خودش را در زندان هم نشان می‌داد. واقعش این است که در آن شرایط چشم انداز فروپاشی رژیم شاه مبهم بود و هرکس جز این گزارش کند واقعیت را نگفته‌است. جدا از اعضا و هواداران گروههای سیاسی، در بیرون هم خیلی‌ها از جمله سید علی خامنه‌ای از این اوضاع متاثر بودند. ایشان یکبار به صراحت به یکی از زندانیان زمان شاه چیزی بدین مضمون گفته بود هیچ امیدی به حوزه نیست و با نشان دادن نعلین زرد رنگ خودش به شوخی و جدی گفته بود وقتی اینها را که رنگ پوست خربزه دارد پایم می‌کنم و از خانه بیرون می‌روم، [خیلی‌ها] مثل گوسفند به هوای اینکه نکند پوست خربزه پای من است به دنبالم راه می‌افتند...
...
سال ۵۶ «جلال هدشی» از عناصر مرتبط با مجاهدین شنیده هایش را اینگونه منتقل کرده بود که مینیمم، چشم انداز سرنگونی ۱۵ سال دیگر است.
اینجا و آنجا صحبت از رفورم های شاه می‌شد و اینکه با توجه به رشد طبقه متوسط که به رفاه هم رسیده حکومت توانسته سرنگونی را به عقب بیاندازد.
سردرگمی و ناامیدی اگرچه در زندان حاکم نبود اما به نوعی خود را نشان می‌داد. در میان زندانیان متمایل به مجاهدین برخی از بچه‌ها رو به نماز شب آوردند که معنی خاص خودش را در آن ایام داشت. سایرین هم درخود بودند.
...
این واقعیت دارد که حول و حوش انقلاب از دو سازمان فعال و رزمنده مجاهدین و فدائیان، جز چند تیم در بیرون به معنی واقعی کلمه فعال نبود و چنانچه سال ۵۷ انقلاب روی نمی‌داد معلوم نبود کارشان به کجا می‌کشید.
البته وقتی زندانیان ملی‌کش‌ آزاد می‌شدند، مجاهدین تلاش خودشان را برای وصل و ارتباط نیروهای مبارز و فعال به کار بردند. دیگر گروهها نیز....
این وقتی است که جریان راست ارتجاعی زمین خورده و خط مسعود رجوی توانسته بر دیگر گروههای مدعی مجاهدین از جریان تقی شهرام گرفته تا گروه لطف‌الله میثمی و...پیشی بگیرد و خود را به عنوان ادامه دهنده راه محمد حنیف نژاد تثبیت کند.
...
در زندان قصر جریانی که لطف الله میثمی در رأس آن بود و به مسعود رجوی انتقاد می‌کرد، مطرح بود اما با آمدن محمد رضا سعادتی (سیکو) به قصر و پیش بردن خط مسعود رجوی، جریان میثمی از اکثریت افتاد. آنزمان حسن صادق، علی خدایی صفت، حسین ابریشمچی، مهدی غنی و خیلی‌های دیگر سمت میثمی بودند.
سعادتی نماینده مسعود رجوی بود و می‌گفت مجاهدین واقعی ما هستیم. میثمی را قبول نداریم.
افرادی که می‌خواستند از میثمی جدا شوند و به سعادتی بپیوندند به سادگی پذیرفته نمی‌شدند. میبایست اول از خودشان انتقاد کنید بعد بپیوندند...
کسانی مثل کیوان صمیمی برادر ساسان صمیمی شهید، نسبت به رهبری مجاهدی
...

[Message clipped]  
View entire message