۱۳۹۴ بهمن ۱۶, جمعه

«واقعیاتی چند از تاریخ یهودیان» – بخش دوم و پایانی

ناصر زرافشان
یکی دیگر از ادعاهای ایدئولوژی صهیونیستی که در سیاست‌های عملی دولت اسرائیل نیز بازتاب دارد و در مواردی علناً از سوی رهبران سیاسی و مذهبی اسرائیل هم تبلیغ و از آن دفاع می‌شود، این است که یهودیان قوم برگزیده خدا در روی زمین و تافته جدا بافته‌اند.
در دیدگاه صهیونیسم اساس هویت یهودی و عامل «پیوند ملی» آنان با یکدیگر داشتن نیاکان واحد است ، نه مذهب و زبان واحد یا سایر عواملی که معمولاً عناصر سازنده یک ملیت در معنای امروزی آن را تشکیل می‌دهد. تعداد اندکی از صهیونیست ها یهودیانی هستند که نسبت به اعتقادات یا مناسک مذهبی یهودی پایبندی تعصب آمیزی داشته باشند. زبان عبری هم فقط پس از پیدایش صهیونیسم احیاء شد به این ترتیب بنا به تفسیر صهیونیست ها، یهودی کسی است که از اعقاب یهودیان اولیه باشد یعنی عامل نژادی و بیولوژیک را مد نظر دارند. به همین دلیل هم از ازدواج و اختلاط با غیر یهودیان می‌پرهیزند و این نژاد را «برگزیده خدا» و برتر می‌دانند.
در آثار تبلیغی صهیونیستی عموماً برای اثبات این ادعا به مغلطه ای متوسل می‌شوند. به این توضیح که یهودیان راه و رسم ویژه و فرهنگی خاص خود دارند که معلول فشارها و محرومیت‌های زندگی تبعیض آمیز آنان در جوامع دیگر و در «گتوها» طی قرون متمادی است. این ویژگی‌ها واقعیت دارد اما ویژگی هایی فرهنگی و حاصل شرایط زندگی گذشته آنان است. در آثار تبلیغاتی صهیونیستی ابتدا این ویژگی‌ها را توصیف و آنگاه به شکلی مغلطه آمیز آنها را به «نژاد» یهودی نسبت می‌دهند یعنی عامل فرهنگی را عامل بیولوژیک معرفی می‌کنند.
مثلاً زوی رودی در کتاب جامعه شناسی مردم یهودی ، یهودی‌ها را ملت منحصر به فردی می‌داند که دارای ویژگی‌های مشخص و مخصوص به خودی هستند. او مفهومی به نام «عبرانیت» را مطرح می‌کند و به توضیح آن می‌پردازد. رودی می‌گوید یهودی‌ها دست کم تا نیمه دوم قرن نوزدهم «مردمی آواره» بودند و این امر دلائل پیدایش و رشد «مشخصات منش یهودی» را در آنان بر ملا می‌سازد. این گفتار رودی واقعیت دارد و بحث تا اینجا تأثیر این آوارگی و فشار زندگی در گتوها را در شکل گیری این منش و روش‌های زندگی یهودیان نشان می‌دهد. اما این منش و روش‌های زندگی که یک رشته خصوصیات اجتماعی و فرهنگی است که معلول زندگی تبعیض آمیز گذشته آنان در جوامع مختلف است، در ادامه بحث رودی به طور نامحسوس و به تدریج به خصوصیات نژادی و ذاتی تبدیل و معرفی می‌شود و او از «غریزه بیولوژیک صیانت خویش» بحث می‌کند «که در یهودیان بسیار تکامل یافته است». به عقیده رودی از این رو یهودیان «ملتی منحصر به فرد» هستند و با سماجت و اصرار نظریه «ویژگی‌های یهودیت» را نتیجه می‌گیرد. به این ترتیب او در این کتاب مانند بسیاری دیگر از این گونه نوشته‌ها به شکل خزیده، تأثیرات محیطی را به جای خصوصیات نژادی و ذاتی معرفی می‌کندو یهودیان را «از لحاظ روحی و ذهنی مردمی ویژه و منحصر به فرد» اعلام می‌کند و براساس این مغلطه نتیجه گیری می‌کند که:
1)   فرهنگ کلیمی تنها فرهنگی در خاورمیانه است که پس از زوال همه فرهنگ‌های دیگر شرقی دوام آورده و باقی مانده، و همراه با فرهنگ یونان باستان،شالوده فرهنگ غرب را ریخته است. به این ترتیب مصر باستان، ایران باستان، تمدن‌های باستانی آسیای صغیر و بین النهرین و … نه دستاوردی برای تمدن بشر داشته و نه اصلاً وجود داشته اند.
2)   کلیمی‌ها تنها مردمی هستند که با تمدنشان، که به مراحل عالی رشد و تکامل رسیده است، علی رغم زوال و اضمحلال همه مردم دیگر شرق باستان، باقی مانده اند.
3)   مردم یهودی نخستین مردمی بوده‌اند که در همان قرن دهم پیش از میلاد و قرن هشتم پیش از میلاد، در مقایسه با سایر مردم دنیای باستان که تمدن‌های پیشرفته داشتند، یعنی در مقایسه با آشوری‌ها و بابلی‌ها که بنا به ادعای رودی دنیای ذهنی خود را به جهان بینی الهی محدود کرده بودند، دانش وسیعی درباره دنیای اطراف خود داشتند.
4)   تأثیر و نفوذ این میراث فرهنگی یهودی را می‌توان در همه عرصه‌های علم، ادبیات و موسیقی ردیابی کرد.
به این ترتیب رودی، به عنوان نمونه، با مغلطه نه تنها شبه نظریه ای درباره «تداوم» اسرائیل از زمان دولت‌های عبرانی عهد عتیق تا به امروز سر هم می‌کند که تاب تجزیه و تحلیل دقیق منطقی و نقد علمی ندارد، بلکه این انگاره موهوم را نیز مطرح می‌کند که ملت یهود تافته جدا بافته و منحصر به فرد است.
روز و روزگاری نه چندان دور با «شبه نظریه» هائی مبتنی بر همین ادعاهای تفاوت نژادی در آلمان هیتلری هم همین یهودیان را نژاد پستی معرفی می‌کردند که یک قدرت نظامی بسیار نیرومند تر از اسرائیل امروز می‌خواست با «حل نهائی مسئله یهود» «از شر آنها راحت شود» تا نژاد برتر ژرمن را به انحطاط نکشند. کدام یک را باید پذیرفت؟ آیا یهودیان آنگونه که نازی‌ها می‌گفتند نزولخواران بینی برگشته ای هستند که آفت جامعه اند، یا آنگونه که صهیونیست‌ها می‌گویند نژاد برگزیده ای هستند که به قول عوادیا یوسف خاخام بزرگ اسرائیل بقیه افراد بشر برای خدمت کردن به آنها آفریده شده اند؟
آن یاوه‌های نازی‌ها را هم میلیونها نفر پذیرفته بودند و مبنای سیاست رژیمی قرار گرفت که جهان را به خاک و خون کشید و شگفتا که کسانی که امروز شبه نظریه‌های مربوط به برتری نژادی یهودیان را تبلیغ می‌کنند همان «نژاد پست» و همان قربانیان نژاد برتر دیروزند، اما در واقع اینها هم از همان جنس افرادی هستند که دیروز نظریه‌های نازی‌ها را در زمینه نژادهای پست و به ویژه یهودیان و ضرورت انهدام آنها تبلیغ می‌کردند. این نوع تصورات و توهمات راجع به خویش، در زمان‌های مختلف در میان بسیاری از اقوام وجود داشته است اما کسانی که آنها را «تئوریزه» و تبلیغ می‌کنند و مردم را حول این باورهای کاذب سازماندهی و برای کشتار مردمی دیگر به حرکت درمی آورند، معمولاً خود توده مردم نیستند و چنین تحرکاتی معمولاً خود به خود انجام نمی گیرد. غالباً این گونه «نظرات» جائی در بالا،و در تعقیب اهداف سیاسی شرورانه و خاصی فرموله و به شکل شبه نظریه هائی قابل تبلیغ در می‌آیند. آنگاه به تبلیغ آنها در میان مردم می‌پردازند و سرانجام مردمی را که مسحور آنها شده‌اند سازماندهی و مسلح می‌کنند تا به اهداف یاد شده برسند. امروز داعش هم معتقد است هر کس جز آنهاست و جز آنها فکر می‌کند باید معدوم شود. اما این «ذهنیت» کجا ساخته و پرداخته شده، چگونه طی مدتی در کشورهای مختلف که زمینه مساعد داشته تبلیغ شده، هزینه آن تبلیغات از کجا تأمین شده ، چه کسی این جوانان کوته پیشانی مسخ شده را سازماندهی کرده و هزینه سرسام آور سلاح‌ها و تجهیزات و سایر ملزومات آنها در آغاز از کجا تأمین شده است؟ این ادعاها و گاه «شبه نظریه»‌ها چیزی نیست که مثلاً در دانشگاهها و مراکز پژوهشی و به دنبال تحقیقات علمی و بی غرض انسانی حاصل شده یا منعکس کننده منافع و دیدگاه‌های طبقات مختلف اجتماعی باشد که از بطن آن طبقات و تشکل‌های اجتماعی آنها در جریان مبارزات اجتماعی شان جوشیده و تبلور یافته باشد. بلکه ابتدا معمولاً در بالا از سوی برخی محافل صاحب قدرت تئوریزه می‌شود و به ضرب رسانه‌ها و افزارهای تبلیغاتی که در اختیار دارند تکرار و تبلیغ و به میان مردم برده می‌شود و آنگاه همان مراکز و محافل خارج از توده مردم و جوشش طبیعی و اجتماعی آنها، کسانی را که به آن توهمات مالیخولیائی گرویده‌اند سازماندهی و مسلح می‌کنند و از این رو بیشتر به صورت انفجاری و خلق الساعه ظاهر می‌شوند، و وقتی به قدرت می‌رسند تغییر روش می‌دهند، دیگر کمتر از روش‌های تبلیغاتی و اعتقادی استفاده می‌کنند و با کشت و کشتار و خشونت محض کوره‌های آدم سوزی به راه می‌اندازند و نسل کشی می‌کنند، و در مقیاس‌های بزرگ و کوچک و در سطوح مختلف یکی فاشیسم و نازیسم و دیگری النصره و داعش و … است. اما نطفه‌های آنها شبیه به هم در زهدان ارتجاع و امپریالیسم و بر بستر همان شبه نظریه‌های مالیخولیائی و  بیمارگونه بسته شده است.
رالف میلی باند در آخرین کتاب خود «سوسیالیسم برای عصر تردید» می‌نویسد «… بیشتر اینگونه اقدامات دسته جمعی به وسیله اصحاب قدرت در تعقیب هدف‌ها و هوس هائی که آنها را به حرکت در می‌آورد-این هدف‌ها و هوس‌ها هر چه که باشد- ابتکار و سازماندهی می‌شود. دست کم «توده‌های مردم» را نمی توان مسئول تصمیماتی دانست که کشتارهای جمعی را به بار آورده است، در واقع توده «مردم عادی» اگر هم گاهی در این قبیل کشتارها درگیری مستقیم داشته، موارد آن نادر است. بیشتر مردم حتی در دوره‌های غلبه بزرگترین وحشت ها، ترجیح می‌داده‌اند فقط شاهد آن چیزی باشند که به نام آنها انجام می‌شود.»
اشکال بزرگ اینگونه «نظریه» سازی‌های مغلطه آمیز و عوامفریبانه در این است که به جای روابط اقتصادی و اجتماعی که شکل دهنده خصوصیات فرهنگی و منش افراد است، قوم یا نژاد خاصی را مسئول وضعیت جاری امور معرفی می‌کند و از این طریق به جای شرایط و نظام روابط یاد شده، اقوام یا افراد خاصی را به عنوان هدف معرفی و هواداری یا نفرت دیگران را متوجه آنان می‌سازند. حاصل کار تحرکاتی است که بر نوعی نفرت از دیگران مبتنی است، نفرت از خود آنها و موجودیت فیزیکی شان، نه از روابط اجتماعی و اقتضائات محیطی که در آن زندگی می‌کنند. در نتیجه فردی را که اسیر این کژ اندیشی‌ها شده است، در جهت از میان بردن خود فیزیکی آن افراد سوق می‌دهد، نه از میان بردن روابط اقتصادی-اجتماعی که شخصیت اجتماعی افراد را به وجود آورده و عملکرد و راه و روش آنها را ایجاب کرده است انسان ذاتاً نه خوب است نه بد، فطرتاً نه شرور و بدکار است، نه خیر و نیکوکار، بلکه مجموع استعدادهایی است برای تبدیل شدن به هر دوی این ها. بر حسب شرایط اقتصادی و اجتماعی و اقتضاها و قانونمندی‌های نظامی که در آن زندگی می‌کند، بر حسب آنچه در دوران زندگی و تربیت خود تجربه می‌کند و می‌آموزد، ساخته می‌شود. نازی‌ها یهودیان را ذاتاً نژادی پست و ویرانگر می‌شمردند که باید معدوم شوند تا نژاد برتر بتواند جامعه ایده آل خود را بسازد. در غوغاگری سرسام آور و عوامفریبانه تبلیغاتی آنها این واقعیت لوث و گم می‌شد که خصوصیات فرهنگی یهودیان – خوب یا بد – حاصل قرن‌ها فشار و زندگی تبعیض آمیز در گتوها و جلوگیری از مشارکت و جذب و هضم آنها در جریان عمومی فعالیت‌های اقتصادی و اجتماعی جوامعی است که در آنجا زندگی کرده اند. صهیونیسم هم به نوبه خود یهودیان را «نژاد برگزیده خدا» و برتر معرفی می‌کند و با کاشتن تخم تنفر و تحقیر نسبت به اعراب، جنایاتی را که دیروز نازی‌ها علیه آنان مرتکب شده اند، امروز خود در حق فلسطینی‌ها مرتکب می‌شوند. اما جان باختگان آشویتس عذر موجه یهودیان در ارتکاب همان جنایت‌ها نیستند، یا نمی توان از آنها به عنوان «کیفیات مخففه» برای جنایاتی استفاده کرد که امروز یهودیان بازمانده نسبت به فلسطینیان مرتکب می‌شوند.
آیزاک دویچر در مصاحبه ای که در تابستان 1967 با «نیولفت ریویو» به عمل آورد و در واقع آخرین متنی است که پیش از مرگش از او منتشر شد «به عنوان یک مارکسیست یهودی الاصل که شاهد کشتار قسمتی از خانواده خویش در آشویتس بوده و خویشاوندانی هم در اسرائیل دارد» سخن گفت و اسرائیلی‌ها را تقبیح کرد که «هیچ چیز آنها را مجبور نمی کرد خود را در سرنوشت سهامداران کمپانی کانال سوئز در 1956 شریک سازند» و نقش «پروسی‌های خاورمیانه را ایفاء کنند … نقش سرنیزه امپریالیسم‌های کهنه و متزلزل اروپائی را» و اجازه دهند «با یادآوری مجدد افسانه‌های توراتی و با تمام نمادهای کهنه ملی و مذهبی تاریخ یهود و با تظاهرات جنگ طلبانه و خودبینانه و دامن زدن به تعصبات – که آثار جملگی این‌ها را می‌توان در کسانی دید که به طرف سینا، دیوار ندبه، اردن و دیوارهای جریشو حمله ور شدند – آنان را رهبری کنند» (1)
از دیگر ادعاهایی که مطرح می‌شود این است که کشور اسرائیل از لحاظ رشد اقتصادی و سیاسی «یک معجزه جدید» است. حال آنکه اسرائیل در واقع امر یک کشور سرمایه داری است با همه تضادهائی که ذاتاً در یک چنین کشوری وجود دارند. صرف نظر از اینکه سکنه عرب سرزمین هائی که اسرائیل اشغال و آنها را به خود الحاق کرده در هیچ زمینه ای حقوق معمولی یک یهودی اسرائیلی را ندارند، در میان خود یهودیان نیز این تضادها و تبعیض‌ها وجود دارد. همه مواضع کلیدی و حساس اقتصادی و سیاسی و همه پست‌های برجسته نظامی در اختیار یهودیان اشکنازی است که از کشورهای غربی به اسرائیل مهاجرت کرده‌اند و یهودیان مهاجر از کشورهای آسیائی و عرب و آفریقائی جایی در میان آنها ندارند. در مورد توسعه اقتصادی و اجتماعی اسرائیل نیز به شیوه ویژه اسرائیلی‌ها بسی لاف می‌زنند. زمانی بخشی از فرانسوی‌ها که مخالف استقلال الجزائر بودند می‌گفتند الجزائر با پول و کار مهاجرین و مستعمره نشینان فرانسوی در دوره استعمار آباد شده و بخشی از خاک فرانسه است. آیا اگر فرانسوی‌ها در الجزائر مانده بودند و با پول و سرمایه و تکنولوژی خود آن را به کشوری توسعه یافته تبدیل کرده بودند، این امر اخراج مردم الجزائر را از سرزمین آباء و اجدادی خود و دربدری آنها را در سایر کشورهای مجاور توجیه می‌کرد؟ استعمار صهیونیستی در فلسطین نافی حق فلسطینی‌ها برای ادامه زندگی در وطن آنها نیست. سطح توسعه اقتصادی و اجتماعی اسرائیل هم هر چه باشد از لحاظ حق مردم فلسطین برای ادامه زندگی در سرزمین آباء و اجدادی خود، تأثیری در موضوع ندارد. اشغالگر اگر در سرزمین اشغالی خود بهشت هم بسازد، این امر اشغال،آوارگی، کشتار و سیه روزی سکنه قبلی آن سرزمین را توجیه نمی کند. از این گذشته، اگر کمک‌های مالی هنگفتی که از خارج به این کشور سرازیر است و به ازاء هر متر مربع خاک این کشور رقم هنگفتی را تشکیل می‌دهد که در هیچ جای دیگر جهان سابقه ندارد قطع شود، این کشور یک ماه دوام نخواهد آورد. بسیاری از نوشته هائی که درباره اسرائیل منتشر می‌شود، از نظر محتوای مطالب، بیان واقعیات با اصالت تاریخی مطالبی که مطرح می‌کنند دارای ارزش علمی نیستند و بهترین نمونه‌های کارهای تبلیغاتی اند. هزینه‌های بسیاری از این کارهای تبلیغاتی به وسیله سازمان‌های صهیونیستی بزرگ پرداخت می‌شود و طبعاً آنها هم باید از جهت گیری خاصی پیروی کنند. وضعیت اقتصادی و اجتماعی خود اسرائیل نیازمند بحثی جداگانه بر اساس آمار، ارقام و اسناد است که باید در فرصتی دیگر به آن پرداخت.
توضیحات: 
1- این مصاحبه در نوامبر 1967 در مجله «تام مدرن» منتشر شد.
*برای مطالعه قسمت اول این مقاله اینجا را کلیک کنید.

«واقعیاتی چند از تاریخ یهودیان» – بخش اول

ناصر زرافشان
جنایات جنگی اسرائیل در غزه طی یک ماه گذشته، بار دیگر بحث درباره ماهیت این رژیم جنایات جنگی اسرائیل در غزه طی یک ماه گذشته، بار دیگر بحث درباره ماهیت این رژیم «کودک کش» را بر سر زبان ها انداخته است. جنبش صهیونیستی و مولود آن دولت اسرائیل، به شرحی که خواهد آمد بر پایه سه مشخصه اصلی شکل گرفته و امروز نیز سیاست ها و عملکرد دولت اسرائیل مبتنی بر همین سه محور است:
  • نژاد پرستی
  • توسعه طلبی ارضی و
  • تروریسم
اما با جعل و تحریف تاریخ و استفاده از افسانه ها و ادعاهای موهوم مانند «تداوم» بین دولت های عبرانی که زمانی در فلسطین باستان وجود داشته اند با فلسطینی که بعد از فروپاشی امپراتوری عثمانی به وجود آمد، یا ادعاهای موهوم و بی اساسی که اسرائیلی ها درباره «منحصر به فرد بودن قوم یهود» و دستاوردهای معجزه آسای اقتصادی و ساختار دموکراتیک و پیشرفته جامعه اسرائیل در مقایسه با فلسطینی های تروریست و عقب مانده مطرح می کنند، بر این ویژگی های ذاتی جنبش صهیونیستی و دولت اسرائیل سرپوش گذارده یا آنها را توجیه و از اسرائیل تصویر «یک جامعه دموکراتیک و پیشرفته عضو جامعه جهانی و سازمان ملل متحد» را می سازند که مورد تهاجم تروریستی قرار دارد، و جنایات جنگی وسیع و تجاوز و کودک کشی آن را برای کسانی که از کلیت مسئله فلسطین و اسرائیل و پیشینه قضیه و چگونگی شکل گیری این «تومور» تاریخی اطلاع ندارند، «دفاع مشروعی» معرفی می کنند که «این کشور برای تأمین امنیت شهروندان خود» ناگزیر از انجام آنها است. حال آنکه صهیونیسم از ابتدا بر پایه این ادعا که «قوم یهود نژاد برگزیده خدا است» شکل گرفته و در زمینه ارضی هم وعده توراتی «از نیل تا فرات» و ادعاهای کهنه دیگری از همین قبیل از ابتدا اساس سیاست توسعه طلبی ارضی آن بوده است. اسرائیلی ها این ادعاهای خرافی را هر روز در «هاتیکوا» سرود ملی خود تحت عنوان «امیدهای دو هزارساله» تکرار می کنند. از سوی دیگر اگر چه گهواره دولت یهود را سازمان های تروریستی هاگانا، ایرگون،اشترن و امثال آنها جنبانده اند، اما این دولت و رسانه های امپریالیستی حامی آن، با هیاهوی سرسام آور تبلیغاتی اش خود را در موضع دفاع معرفی می کند و مدعی است تا مورد حمله قرار نگیرد، از خود دفاع نخواهد کرد.صهیونیسم سیاسی که از همان آغاز یک گرایش بورژوائی بود
اما از این تحریفاتی که در تاریخ به عمل می آید و «نظریه» سازی های بی اساس نمی توان سرسری و آسان گذشت. زیرا اسرائیلی ها از آنها به عنوان توجیه و پوشش برای پنهان ساختن سیاست های عملی و تجاوزات برنامه ریزی شده خود استفاده می کنند.
یکی از این موارد، این است که برای توجیه تصرف غاصبانه سرزمین های اعراب فلسطینی بین فلسطینی که در تورات آمده است و فلسطین بعد از فروپاشی امپراتوری عثمانی رابطه برقرار و مدعی نوعی «تداوم» در این زمینه هستند. نتانیاهو در مجمع عمومی ملل متحد خود را به یوسف و یعقوب و تاریخ عهد عتیق می چسباند و اوبری داس از ملتی سخن می گوید که چهار هزار سال تاریخ دارد. آیا از زمان پراکنده شدن یهودیان در کشورها و بین اقوام و ملل گوناگون، تا زمان صدور اعلامیه بالفور که بنا به مصالح امپریالیسم بریتانیا در حمایت از اسکان یهودیان در فلسطین در نتیجه فروپاشی امپراتوری عثمانی صادر شد، بین این یهودیان که نزدیک به دو هزار سال در سرتاسر دنیا پراکنده بوده اند روابط اقتصادی،سیاسی و اجتماعی وجود داشته که بتوان از تداوم یک ملت و چهار هزار سال تاریخ آن سخن گفت؟
داس به شکل خنده آوری می گوید:«از زمانی که رومی ها اورشلیم را تسخیر و ویران کردند تاکنون این کشور نتوانست دوباره استقلال خود را تا تولد مجدد اسرائیل در 1948 به دست آورد.»(1) گوئی این کشور طی این دو هزار سال وجود داشته و فقط استقلال نداشته است و در 1948 استقلال خود را هم به دست آورده است. دیگران، مثل د.ر.الستون انگلیسی در کتاب اسرائیل، ساخته شدن یک ملت- چاپ 1963(متن انگلیسی) و هوارد مورلی ساخار، در کتاب سیر تاریخ مدرن یهود منتشره در 1958 در نیویورک (انگلیسی) و دیگران نیز همین گونه ادعاها را تکرار کرده اند. ادعا می کنند که یهودیان عملاً هرگز رابطه خود را با فلسطین از دست نداده اند و آنچه را در زمان فروپاشی عثمانی و صدور اعلامیه بالفور اتفاق افتاده فقط تولد مجددی برای این «ملت» می دانند و همین نظریه «تداوم» تکیه گاه صهیونیسم و دولت اسرائیل در جنبه های گوناگون سیاست داخلی و خارجی آنان است.
خانم گالینا نیکی تینا، مورخ و پژوهشگر مسائل خاورمیانه در بخشی از کتاب خود « کشور اسرائیل» این مسئله را به طور دقیق و مستند، به ترتیب زیر بررسی و بیان کرده است:
قبایل عبرانی یهودیه و اسرائیل در فلسطین باستانی در قرن سیزدهم پیش از میلاد پیدا شدند. این کشور که در آن روزگار کنعان نامیده می شد در قلمرو فراعنه مصر قرار داشت. هیچگونه اطلاعات ثبت شده و روشنی راجع به تاریخ این قبایل تا پیش از اسکان آنها در فلسطین وجود ندارد.(2) حدس می زنند که بین سال های 1300 تا 1500 پیش از میلاد مسیح این قبایل عبرانی که در واقع طوایف همخون بزرگی بودند، در مناطق همجوار فلسطین، به ویژه در جنوب شرقی ماوراء اردن و در سرزمین های مجاور فلسطین جنوبی زندگی بادیه نشینی داشته اند.(3) عبرانی ها در یک زمان واحد با فیلیستین ها، که نام این سرزمین بعدها از آنها گرفته شده است، در فلسطین ظاهر شدند. در قرن دهم پیش از میلاد قبایل عبرانی که عمدتاً در کوه های یهودیه اسکان یافته بودند دولتی را بنیانگذاری کردند که در دوره داوود و سلیمان به شکوفائی رسید. این دولت فقط پس از صد سال به دو دولت دیگر به نام های اسرائیل و یهودیه تجزیه شد.(4)
در سال 721 پیش از میلاد پادشاهی اسرائیل به دست آسوری ها ویران شد و یهودیه هم در سال 586 پیش از میلاد تابع بابل شد. بیشتر عبرانی ها را از فلسطین بیرون راندند و این رویداد نشانه آغاز عصر به اصطلاح تبعید (گالوث) و اسارت آنان به دست بابلی ها بود. بعدها به تدریج عبرانی ها در سرتاسر امپراتوری پارس و دنیای یونانی آن روزگار پراکنده شدند.(5) به این ترتیب پخش شدن یهودیان در کشورهای دیگر آغاز شد که منشاء پیدایش به قول آنان «دیاسپورا» است. وقتی بابل سقوط کرد بخشی از یهودیان به فلسطین برگشتند و یک پادشاهی کوچک یهودی به وجود آوردند که شامل منطقه اورشلیم می شد و تا ویرانی آن به دست رمی ها در قرن اول میلادی وجود داشت. پس از آن که قیام برکوربا در سال 135 میلادی به وسیله رومی ها در هم شکسته شد، یهودیان مجبور شدند فلسطین را ترک کنند و از آن زمان به بعد هر گونه پیوندی را با این سرزمین از دست دادند. اما قبایل عرب که منشاء سامی داشتند به طور مداوم و لایتغیر در فلسطین زندگی کرده اند. در قرن هفتم آنها با قبایل عربی که از جزیرة العرب می آمدند در آمیختند و از آن زمان تا کنون فلسطین یک کشور عربی بوده است.(6)
فصل جدید تاریخ فلسطین با ظهور بورژوازی و آغاز مبارزه برای تقسیم جهان گشوده می شود. در قرن هفدهم اولیور کرامول بنا «به دلایلی که ماهیت اقتصادی عملی داشتند»(7)
نسبت به بازگشت یهودیانی که در سال 1290 به وسیله ادوارد اول از انگلستان بیرون رانده شده بودند به این کشور، ابراز علاقه کرد. او حساب می کرد که یهودیان پول و دارائی خود را با خود به انگلستان خواهند آورد که «برای رسیدن او به مطامع توسعه طلبانه امپریالیستی اش به درد می خورد».(8)
طی تعرض فرانسه در فلسطین در سال 1788 ناپلئون یهودیانی را از کشورهای آسیائی و آفریقائی در ارتش خود استخدام کرد. او فکر برپا کردن یک پادشاهی یهودی تحت حمایت فرانسه را در اورشلیم مطرح کرد.
در دوره به اصطلاح مطرح شدن مسئله شرق (از 1840 تا 1847) هم بریتانیا و هم فرانسه، که هر یک در جهت منافع خود حرکت می کردند، فعالانه فکر ایجاد یک کشور یهودی در فلسطین را اشاعه و تبلیغ می کردند. در آستانه تشکیل کنفرانس لندن با شرکت پنج قدرت بزرگ اروپائی در سال 1840 جنبش گسترده ای که خواستار «تجدید جوانی یهودیان» بود در بریتانیا سازمان یافت.(9)
در محافل رسمی بریتانیا در آن زمان، پیشنهاد شد که «احیاء ملت یهود نه تنها این هزاره را شتاب می بخشد بلکه برای سیاست بریتانیا هم تقویتی خواهد بود».(10) به عقیده تاریخ نگاران بورژوائی، در آن دوره مسیحیان بریتانیا صهیونیست هائی متعصب تر از یهودیان بریتانیا بودند.(11)
با ساخته شدن کانال سوئز در سال های دهه 1850 تا سال های دهه 1870 فلسطین توجه دقیق بریتانیا و فرانسه را که قدرت های استعماری رقیب یکدیگر بودند به خود جلب کرد. فرانسه، بنا به ادعای خود، مثلاً از روی انساندوستی خالص و بی غل و غش، مستعمره سازی فلسطین را به عهده گرفت و یهودیان بی چیز را به آنجا فرستاد. زمانی که کانال سوئز در حال ساخت بود، سرموزس مونتو فیوره با سلطان عثمانی مذاکراتی برای خرید زمین در فلسطین برای اسکان یهودیان در آنجا داشت. اتحادیه مستعمره سازی یهود که به وسیله سرمایه دار آلمانی بارون موریتس هرش بنیان گذاری شده و هزینه آن تأمین می شد، به خرید زمین در فلسطین مشغول بود. فرانتس اپنهایمر، مورخ بورژوائی بعداً راجع به هدف های واقعی انساندوستی سرمایه داران فرانسوی به ویژه نوشت : «ادموند دو روچیلد اهمیت مناطق واقع در به اصطلاح فلسطین بزرگتر را… پیش بینی کرد … و در خوران 75000 دونام زمین خرید».(12)
هالوکیم، مناطق اسکان یهودیان، که با پول صندوق های ماوراء بحار ایجاد و نگهداری می شد، در سال های دهه 1880 در یهودیه، سمریه و جلیله سبز شد. شمار اندکی از یهودیان ارتدکس که خود را پیروان صهیون می نامیدند در اورشلیم، صفد و طبریه ساکن شدند.
تاریخ بعدی فلسطین به طور کامل در پیوند با جنبش سیاسی صهیونیستی(13) جریان یافت، که در پایان قرن نوزدهم پا گرفت. صهیونیسم سیاسی انگاره اولیه خود را از صهیونیسم مذهبی وام گرفت که به ویژه در سده های میانه رواج داشت. صهیونیسم مذهبی که بر مبنای اصول مذهب یهود، به ویژه این پیشگوئی تورات بنیان گذاری شده بود که سرزمین مقدس فلسطین روزی به فرزندان آینده اهالی قدیم آن تعلق خواهد گرفت این فکر را تبلیغ می کرد که یهودیان، از تمام بخش های جهان به کوه صهیون در اورشلیم، یعنی به سرزمین اجداد قبلی خود باز خواهند گشت. صهیونیسم مذهبی از انگاره های خرافی و موهوم و عناصر ناسیونالیسم تنگ نظرانه یهودی ترکیب یافته است که تا حدی واکنش در برابر ترس ها و وحشت های حاصل از زندگی در گتوهای قرون وسطائی یهودیان است.(14) یهودیان فقیر که از زندگی پر رنج خود، دستخوش رنج و ناامیدی بودند آن را آخرین امید خود می دانستند. این امید در سرود زیر بیان شده است «امسال باز هم در تبعید، اما سال بعد در اورشلیم؛ امسال باز هم در اسارت، اما سال بعد افرادی آزاد». اما نکته ای که باید به خاطر داشت این است که در طول تاریخ یهودیان بخش ثروتمند آنان هیچ گاه در رنج توده های یهودی شریک نبودند. آنان همیشه موقعیتی ممتاز داشتند. به عنوان مثال، نظام استخدامی ارتش روسیه که در سال 1827 وضع شده بود شامل یهودیان ثروتمند نمی شد. همانطور که بلودوف، وزیر مربوطه، خاطر نشان کرده است هدف «رفورم» که بعداً اجرا شد «جدا کردن یهودیان ثروتمند و تحصیل کرده از توده اصلی جمعیت یهودی بود». اعضای یهودی صنف بازرگانان ارشد، از مقررات مربوط به عامه یهودیان مستثنی و معاف بودند.(15)
اما صهیونیسم سیاسی با انتشار کتاب «دولت یهود» از سوی یک روزنامه نگار یهودی اتریشی به نام تئودورهرتسل در سال 1896 پدید آمد که در آن به انگاره عرفانی و خرافی صهیونیسم مذهبی یک شکل عینی و مجسم و یک رنگ به وضوح ناسیونالیستی داده بود.
اصل و اساس نظر هرتسل، آنگونه که او خود آن را بیان کرد، این است که مسئله یهود را نمی توان «به عنوان یک مسئله اجتماعی یا مذهبی تفسیر کرد، اگر چه برخی اوقات چنین رنگی به خود می گیرد». این یک مسئله ملی است و برای حل آن ما باید نخست آن را به یک مسئله سیاست جهانی تبدیل کنیم که به وسیله شورای مرکب از افراد تحصیلکرده خواهند شد. «ما یک خلق هستیم، یک خلق یکپارچه و متحد».(16) این شعار هسته اصلی فلسفه هرتسل را بیان می کند.
به این ترتیب دولت یهودی نوشداروی همه بدبختی ها و رنج های یهودیان اعلام شد. اعلام شده بود که یهودیان دیاسپورا یعنی یهودیانی که در کشورهای گوناگون جهان پراکنده اند «خلقی یکپارچه و متحداند» و همه گونه کوششی به عمل می آمد تا این تصور را که بین یهودیان فقیر و ثروتمند تفاوتی نیست و منافع مشترک یهودیان با هم سازگار و هماهنگ است، با اصرار و تکرار و تبلیغ به کرسی نشانند. نمونه زیر نشان می دهد که کاهنان بلندمرتبه صهیونیسم، چگونه هرتسل را تفسیر می کنند: «منظور او [یعنی هرتسل] از (مسئله ملی) این بود که مسئله یهود آنگونه که انسان دوستان گوناگون معتقدند، فقط مسئله یهودیان فقیر نبود؛ یهودیان ثروتمند مانند همه یهودیان دیگر در شرایط غیر عادی زندگی می کردند: باید به یاد داشت که یهودستیزی بیش از همه، علیه آنان اعمال می شود. مسئله یهود به همه یهودیان صرف نظر از جایگاه اقتصادی یا اعتقاد مذهبی آنان مربوط می شود، زیرا (ما یک خلق یکپارچه و متحد هستیم) ».(17)
صهیونیسم سیاسی که از همان آغاز یک گرایش بورژوائی بود، امکان حل مسئله یهود را در چارچوب مبارزه طبقاتی انکار و رد می کرد. با منحرف ساختن توده مردم یهودی از مبارزه سیاسی پرولتاریا، بسیار از یک راه حل اصیل برای مسئله یهود فاصله داشت. نخستین کنگره صهیونیستی که در سال 1897 در بال تشکیل شد سازمان جهانی صهیونیستی را تشکیل داد و برنامه ای را سرشار از یک روحیه ناسیونالیسم تنگ نظر و بورژوائی یهودی تصویب و هدف خود را ایجاد «سرزمینی برای مردم یهودی در فلسطین که از طریق حقوق عمومی تأمین شده باشد»، با اسکان کشاورزان و صنعتگران در آنجا، و با متحد ساختن تمامی مردم یهودی از طریق انجمن های محلی و عمومی منطبق با قوانین کشورهای گوناگون و با ارتقاء احساس ملی و آگاهی در یهودیان، اعلام کرد.(18) افزون بر این، برنامه ریزی شده بود که از سلطان عثمانی هم صدور فرمانی را برای اسکان یهودیان در فلسطین تقاضاء کنند.این خلاصه ای از تاریخ یهودیان تا پیدایش ایدئولوژی صهیونیستی سیاسی است که مرام و راه و روش سیاسی بورژوازی ثروتمند یهودی است. رهبران جنبش صهیونیستی سالیان متمادی برای تأسیس یک کانون ملی یهود سرگرم چانه زنی و معامله با محافل و قدرت های امپریالیستی زمان خود از محافل حاکمه بریتانیا تا قیصر آلمان، تزار روسیه و امپراتوری عثمانی بودند تا سرانجام در سالهای پایان جنگ جهانی اول، به دنبال تغییراتی که در نتیجه این جنگ در موازنه قدرت بین کشورهای بزرگ حاصل شد و به ویژه در نتیجه شکست و فروپاشی امپراتوری عثمانی زمینه عینی تحقق اهداف آنان فراهم شد؛ زیرا با شکست و فروپاشی امپراتوری عثمانی، متفقین به ویژه انگلستان و فرانسه مستملکات این امپراتوری از جمله سرزمین های عربی خاورمیانه را مانند گوشت قربانی بین خود تقسیم کردند. از سوی دیگر دیپلماسی رسمی بریتانیا می پذیرد که در درجه اول سیاست جنگی بریتانیا، یعنی تضعیف دشمن و بهبود موضع متفقین موجب صدور اعلامیه بالفور شد. (19) هدف این اعلامیه، از جمله سایر موارد، تأثیرگذاری بر یهودیان در همه کشورها و حصول اطمینان برای آنتانت از کمک بانکداران یهودی، به ویژه بانکداران یهودی ایالات متحده بود، زیرا در آن زمان «متفقین طلا و اوراق بهادار قابل عرضه ای را که برای خریدهای خود از آمریکا در اختیار داشتند تقریباً تمام کرده بودند.»(20) عملاً از آنجا که نتیجه جنگ جهانی اول داشت به سود ائتلاف انگلیس – فرانسه و ایالات متحده تمام می شد، بریتانیا اکنون علاقه مند بود موضع پس از جنگ خود را در خاورمیانه تقویت کند.(21)
انگلیسی ها و آمریکائی ها به ثروت بانکداران یهودی احتیاج داشتند، یهودیان هم به دنبال یافتن سرزمینی برای تأسیس «کانون ملی» خود بودند و در آن زمان آرژانتین و فلسطین بیش از سرزمین های دیگر مدنظر بود. همسوئی منافع و اهداف امپریالیسم بریتانیا، امپریالیسم آمریکا و بورژوازی ثروتمند یهودی زمینه ساز صدور اعلامیه بالفور و حمایت بریتانیا و ایالات متحده از تأسیس یک «کانون ملی برای یهودیان» در فلسطین شد. به این ترتیب دلیل واقعی تشکیل دولت اسرائیل تلاقی منافع امپریالیسم بریتانیا، امپریالیسم نوخاسته ایالات متحده با بورژوازی ثروتمند و بانکداران یهودی بود و آنچه در فلسطین روی داد، استعمار صهیونیستی این سرزمین است و این افسانه که اسرائیل خلف دولت های عبرانی توراتی است که زمانی در فلسطین باستان زندگی می کرده اند ادعائی موهوم است. دولت یهود فقط امروز در اسرائیل شکل گرفته است و تنها تداومی که می توان از آن بحث کرد، تداوم مذهبی و تا حدودی زبانی است. من نمی دانم اگر در این فعل و انفعالاتی که منجر به تأسیس «کانون ملی یهود» در فلسطین شد، صهیونیست ها موفق شده بودند به جای فلسطین، در آرژانتین «کانون ملی» خود را تأسیس کنند، در مورد ارتباط تاریخی خود با آن سرزمین و استعمار صهیونیستی آن چه توجیهاتی می تراشیدند. در عهد عتیق که دولت – ملت، قلمرو و مرزهای ملی و چهارچوب کشوری به معنای امروزی آن وجود نداشت، شکل اصلی جوامع و تجمعات انسانی را طوایف همخون تشکیل می دادند که معمولاً فرزندان و اعقاب نیا و یا نیاکان واحدی بودند و شکل اصلی زندگی اقتصادی آنان هم شبانی یا کشاورزی بود. تعداد این قبائل و طوایف بسیار زیاد بود و دائماً هم برسر چراگاه و زمین با یکدیگر در حال ستیزه بودند. البته این قبائل و طوایف در مواردی در قلمرو یک امپراتوری یا دولت بزرگتر از نوع دولت های باستانی قرار می گرفتند. در جریان تحولات بزرگ تاریخی بعدی یعنی پیدایش دولت ها و امپراتوری های بزرگ فئودالی و بعداً پیدایش صنعت و تجارت و گسترش مبادله و پیدایش و رشد شهرها و سپس غلبه نظام سرمایه داری آن شکل های طایفه ای و قبیله ای به طور کلی از میان رفت و در جریان زیر و زبر شدن های بزرگ تاریخی، انقلابات، جابجائی ها و تحولات بنیان کن اقتصادی و اجتماعی، تغییر مرزها، آن شکل ها و ساختارها مضمحل شدند و اعقاب و فرزندان آنها در قالب ملت های امروزی و در چارچوب کشورهای امروزی در آمدند.
غیر از یهودیان، ریشه تاریخی بسیاری دیگر از ملل و اقوام امروزی جهان نیز به قبائل و طوایف اولیه و دولت های باستانی برمی گردد که بسی بزرگتر از عبرانی ها بودند و دوره های بسیار طولانی تر از آنها هم در تاریخ دوام آوردند. پادشاهان و سرکردگان آنها هم بسیار بزرگتر و مقتدرتر از داوود و سلیمان و سرزمین آنها بسی گسترده تر و تأثیری که آنان در بشر و تکامل تاریخ بشر بجا گذاردند، بسی بیشتر از یهودیان بوده است، اما چون قصه های آنها مثلاً در تورات نقل نشده است، امروز کسی آنها را به یاد نمی آورد، و فرزندان آنها هم که دستخوش تحولات پی در پی تاریخی شده اند و امروز در قالب ملت ها و کشورهای مختلف جدید زندگی می کنند، ادعاها و لاف زنی های صهیونیست ها را ندارند.
به ترتیبی که بیان شد میان آن دولت عبرانی هائی که زمانی در عهد عتیق در فلسطین به وجود آمده و در تورات ذکر شده است و فلسطین بعد از فروپاشی امپراتوری عثمانی هیچگونه ارتباط واقعی و تداوم جدی وجود ندارد و ماهیت واقعی جنبش صهیونیستی و مولود آن، – دولت اسرائیل – از لحاظ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی چیزی ورای این ادعاهای خرافی و کهنه است که ریشه در نیازهای کاملاً جدید و زنده امپریالیستی و پیوندهای بورژوازی ثروتمند یهودی با قدرت های بزرگ سرمایه داری داشت و دارد. اما این خرافات و انگیزه های کهن را برای تحقق اهداف خود وسیله قرار دادند.
اگر آنچه امروز صهیونیست ها ادعا می کنند را اساس درستی برای تصرف سرزمین های اعراب بدانیم، فی المثل ایتالیایی های امروز هم با دلائلی خیلی قوی تر و واقعی تر مدعی ترکیه باشد، زیرا استامبول، چشم و چراغ ترکیه، دقیقاً پایتخت امپراتوری رم شرقی (بیزانس) بوده است و تعلق این شهر که نام اصلی آن کنستانتی نوپل است به امپراتوری رم شرقی بر خلاف افسانه های صهیونیست ها یک واقعیت عینی، مستند و بی چون و چرای تاریخی است.
ادامه دارد …
پي نوشت : 
1-      Aubrey C. Das, Israel . A Young State in Asia ,Jerusalem,1958,pp.5,19,40.
2-       عبرانیان، فرزندان عبری، به معنای «آنطرف رود» (رود اردن) است. در عهد توراتی، یهودیان خود را فرزندان اسرائیل می نامیدند. نام یهودی خیلی دیرتر متداول شد.
3-      افسانه توراتی اسارت یهودیان در مصر و مهاجرت آنان از این کشور به دوره صحراگردی و چادرنشینی قبایل عبرانی مربوط می شودو مورخین بورژوائی این افسانه را زنده نگه داشته و این نظر را تکرار می کنند که یهودیان از مصر به فلسطین مهاجرت کردند که حسب ادعای آنان به عنوان سرزمین موعود برای آنان نگه داشته شده بود.
4-      این پادشاهی های کوچک عبرانی، به خودی خود هیچ اهمیتی در تاریخ جهانی نداشته اند. شهرت آنها، مانند شهرت عبرانیان کهن، مرهون کتاب مقدس و متون مذاهب بعدی است. یهودیت پایه های مسیحیت و اسلام را گذارد که طی قرون بسیار تعیین کننده تاریخ بخش قابل توجهی از جامعه بشر بوده است.
5-      نظر دیگری که در میان پژوهشگران خارجی شایع است این است که در اعصار دوره گذشته عبرانی ها به میل و تصمیم آزادانه خود فلسطین را ترک کردند و در کشورهای ثروتمندتر ساکن شدند. برای مثال رجوع کنید به
Tension, Terror and Blood in the Holy Land. The True Facts of the Palestine Question, Damascus, 1955,p.39
6-      برای آگاهی از واقعیات مربوط به پیدایش عرب ها و اسکان گزیدن آنها در فلسطین مثلاً مراجعه کنید به :
T.Mommsen, A History of Rome,Russ. Ed., Moscow, 1949, Vol. V,p.403; F.A. Brockhaus and I. A. Efron, Encyclopaedic Dictionary, Russ. Ed., St. Petersburg, 1902, Vol.22, p.623; H. Hall, Hey Palestine, New York, 1946, p.11;V. B. Lutsky, The Palestine Problem, Russ. Ed., Moscow, 1946 pp. 1-3.
7- Josef Cohn, England und palastina, Berlin, 1931,p.21.
8-Ibid .
9- این کنفرانس برای حل مسئله شرق تشکیل شده بود. تصرف سوریه آن روزگار که شامل فلسطین هم می شد و متعلق به ترکیه بود، به وسیله محمد علی، خدیو مصر، علت تشکیل این کنفرانس بود. بریتانیا در آن زمان از یکپارچگی عثمانی حمایت می کرد.
10-  Norman Bentwich,The Jews in Our Time, Bristol, 1960, p. 147.
11-  Ibid.
12- Franz Oppenheimer, Co-operative Colonisation in Palestine, Russ. Ed., petrogard, 1917, p.1.
13- اصطلاح صهیونیسم از نام تپه ای در اورشلیم به نام تپه صهیون گرفته شده است.
14- وضعیت گتوهای قرون وسطائی را ا.تیومنف در کتاب :
Jews in Antiquity and Middle Ages, Russ. Ed., Petrograd,1922, p. 215. تشریح کرده است.
15- برای آگاهی از وضعیت قدیمی تر یهودیان در روسیه رجوع کنید به «ن. د. ترادوفسکی، تجارت و سایر حقوق یهودیان در روسیه به موجب قوانین سابق بر قوانینی که در حال حاضر نسبت به آنان اجرا می شود»Russ. Ed., St. Petersburg,1885.
16- Theodor Herzl, Der Judenstaat, Berlin, 1936, pp. 13-14.
17- The Jewish Encyclopaedia, Vol. XIV, p.334
18- The Jewish Encyclopaedia, Vol. XIV, pp. 334, 336.
19- David LIoyd George, The Truth About the peace Treaties, Landon,1938,p.1118.
20- همانجا، صفحه 1122 (به نقل از گالینا نیکی تینا- در کتاب کشور اسرائیل)
21-Galina Nikitina The state of Israel, progress publishers Moscow, p.25

SHAH DIED .wmvسخنان فرح پهلوی