اینجا خانه ندا آقا سلطان است. خانه ای کوچک و آرام در منطقه ی شرق تهران. بر در خانه، نه پارچه ی سیاه است و نه نشانی. تنها زنگ در را که می زنی صدای ضجه های زنی را می شنوی که بر تصویر دخترش اشک می ریزد. اینجا خانه ی ندا آقا سلطان است. متولد بهمن 1361. دختر جوانی که 30 خرداد 1388 به ضرب گلوله کشته و به سمبل جنبش سبز مردم ایران تبدیل شد.
و تاریخ، پنج شنبه، هشتم مردادماه، مصادف با چهلمین روز در گذشت اوست. جمعی از مادران عزادار، فعالان جنبش زنان، اعضای کمپین یک میلیون امضا و کمیته گزارشگران حقوق بشر به تسلیت گویی رفته اند. برای لحظه ای در آغوش گرفتن مادرانی عزادار و گریستن در عزایی که حتی اجازه ی عمومی شدن هم ندارد.
وارد خانه که می شوی آن انتها نزدیک دیوار، میز کوچکی ست با قاب عکسی بزرگ از دختری جوان که کوچکی دنیا را تاب نیاورد و رفت. برگه ی با خطوط درشت هم آن بالاتر خودنمایی می کند: " ندا، همیشه در یاد ما زنده است." اما او تنها نیست. این روزها، روز کوچ بزرگان است. روز عروج آنان که ظلم را تاب نیاوردند و در خون غلتیدند. کمی آن طرف تر چهره ی جوان کیانوش آسا خودنمایی می کند.
کیانوش، متولد کرمانشاه، دانشجوی ترم آخر کارشناسی ارشد رشته مهندسی شیمی در دانشگاه علم و صنعت ایران بود و هنگامی که جنازه اش را تحویل گرفتند از مال دنیا تنها یک گلوله در پهلو و یکی دیگر در گردن داشت. جسد او ابتدا قابل شناسایی نبود. خانواده اش بارها و بارها به تصویر او نگریستند و در نهایت با مشاهده ی از نزدیک، توانستند عزیزشان را باز شناسند. کیانوش، با ذهن پرسش گرش همیشه حقایق را جستجو می کرد. چرایی های بسیاری داشت. و پاسخ آخرینش را به داغی سرب دریافت کرد. روز 25 خرداد ماه، از ناحیه پهلو به او گلوله ای شلیک شد و 3 تیر ماه که جنازه را تحویل گرفتند گلوله ی دیگری هم در گردنش بود. چرا؟ هیچ کس نمی داند. کیانوش اهل موسیقی بود و تنبور می زد. نقاش هم بود. کاریکاتور می کشید و دلش در گرو هنر بود. و بزرگترین هنرش آزادی خواهی. هنری را که ظلم بر نمی تابد.
تصویر مسعود هم در کنار کیانوش لبخند می زند با آن نگاه سرشار از جوانی 27 ساله اش. مسعود سنتور و ساز دهنی می زد و نقاشی می کشید و طرح می زد بر این دنیای بی رحم. اولین تیر را که یک بسیجی مقابل پایش می زند حقیقی بودنش را باور نمی کند. جلو می رود و ناگهان می سوزد. گلوله ای در سینه اش جا خوش کرده و قطرات ریز اشک در گوشه ی چشمانش حلقه می زند. ساز دهنی اش کجاست؟ او هیچ شبی را پیش از درد دل گفتن با سازش چشم بر هم نگذاشته. کاش فرصتی بود برای وداع با مادر. کاش زمانی بود برای گفتن آنکه چقدر زود دیر می شود. مسعود که بر خاک افتاد یک بسیجی آن طرف تر اسلحه بر زمین انداخت و واقعیت مرگ را بر سر کوبید.
اینجا خانه ندا آقا سلطان است و خانواده های دیگر شهدای خرداد 1388، نیز آمده اند. مادران شهدای مزبور که از حق مسلم برپایی عزاداری برای فرزندان خود محروم شده اند صبورانه به یادآوری خاطرات فرزندانشان نشسته و از توانایی ها و محاسن آن عزیزان می گویند. سرخی چشمان و سکوت اجباری شان حکایت عجیبی دارد از آن همه درد جاری وجود. از روزهای سخت تربیت و حمایت از فرزندانشان می گویند. از روزهای بمباران که آنها را به دندان می گرفتند و این سو و آن سو می بردند تا مبادا بمبی جگر گوشه شان را از آنها بگیرد. آنها روزهای جنگ را در همین آب و خاک در کنار دیگران تاب آوردند و کشور را به دست دشمن ندادند و در روزگاری دیگر، جوانی جوانانشان را نه گلوله دشمن که هم وطنی نا هم وطن پرپر کرد.
مادر ندا آقا سلطان برای ندای اسطوره اش زمزمه می کند. سیاه پوش و گریان سر در آغوش آن دیگر مادران می گذارد و تنها می پرسد چرا. وقتی می گویند حال که قاتل شناسایی شده است امکان شکایت و پی گیری پرونده وجود دارد، آرام سربر می آورد و لبخندی بر لب می گوید: "برای من قاتل نیاورید. او تنها مجری بوده است. من قاتل را می بخشم." او دلخوش حضور مردم و همین دیدارهاست و یادی که هر روز زنده تر می شود را تنها دلیل صبوری اش می داند.
کسی از میان فعالان جنبش زنان، برگه ای در دست می گیرد و به یاد ندا و همه ی عزیزانمان مطلبی می خواند و خوب می گوید جنبشی چنین مردمی هیچ گاه نمی تواند نمادی ساختگی را بپذیرد و ندا، نمادی شد که از آغاز با حقیقت وجودی اش سبزی حرکتی مردمی را با خون آزادی خواهی در آمیخت. نمادی که هیچ گاه از یاد نخواهد رفت.
اینجا خانه ندا آقا سلطان است. خانه ای کوچک با رنجی عظیم. مادران عزادار و دیگرانی با چانه های لرزان و حلقه های اشک در چشم. چهل روز گذشت از آن روز که دختری از خانه بیرون رفت و هیچ گاه بازنگشت و پسری وعده ی بازگشت داد و میان سیاهی شهر گم شد.
اینجا خانه ندا آقا سلطان است و فردا ماه برخواهد آمد دوباره و خواهد نگریست بر این شهر ماتم زده با چشمان ندا و شب مملو خواهد شد از صدای تنبور کیانوش و سازدهنی مسعود و هم نوایی سروهای خرامانی که تن به تن بر زمین فرو افتادند.
یادشان گرامی!
کمیته گزارشگران حقوق بشر
۱۳۸۸ مرداد ۹, جمعه
* امروز در چهلم عزاي ندا در تهران چه گذشت ؟
اسنادى از جنايت بزرگ عليه بشريت و افراد حفاظت شده در اشرف
یدار جمعی از فعالان جنبش زنان و اعضای کمیته گزارشگران حقوق بشر با خانواده های شهدای خرداد
یدار جمعی از فعالان جنبش زنان و اعضای کمیته گزارشگران حقوق بشر با خانواده های شهدای خرداد 88
دیدار فعالین دانشجویی و اعضای ستاد 88 شهرستان بابل با اشکان ذهابیان
عصر روز دوشنبه جمعی از فعالین دانشجویی و اعضای ستاد 88 بابل با حضور در منزل اشکان ذهابیان یكی از دانشجویان بازداشت شده در مازندران، از حال او عیادت كردند.
اشكان ذهابیان دانشجوی دانشگاه فردوسی مشهد است كه در تاریخ 26 خرداد در تحصن دانشگاه مازندران همراه با ضرب و شتم شدید، توسط نیروهای امنیتی و سپاه بازداشت شد. او كه در آغاز بازداشت، خبرهایی مبنی بر در كما بودن وی منتشر شده بود، پس از یك ماه بازداشت هفته ی گذشته آزاد شد. به گزارش خبرنامه امیرکبیر اشکان ذهابیان که در مدت بازداشتش مورد شكنجه و ضرب شتم شدیدی قرار گرفته است و مدتی را در بیهوشی گذرانده، در حال حاضر نیز از وضعیت جسمانی مساعدی برخوردار نیست.
در این دیدار اشکان ذهابیان با تاكید بر ادامه روند مسالمت آمیز اعتراض، یاس، بیم و نامیدی را آفتی برای اصلاح کشور دانست و قشر پیشرو جامعه (دانشجویان) و مردم را به ادامه راه برای اصلاح کشور دعوت کرد.
وی با آرزوی آزادی تمام دانشجویان و فعالین سیاسی بازداشت شده از دوستان و فعالینی كه در مدت بازداشتش پیگیر وضعیت سلامتی او بودند تشكر كرد.
به گزارش خبرنامه امیركبیر از میان ده ها دانشجویی كه در مدت دو ماه گذشته توسط نیروهای امنیتی مازندران بازداشت شده اند، تعداد زیادی از این دانشجویان مورد شكنجه ی فیزیكی و ضرب و شتم شدید اداره اطلاعات شهرستان بابل و اطلاعات سپاه این استان قرار گرفته اند.
شبکه لابی رژیم ایران و رهبری جنبش در آمریکا - حسن داعی
یکی دیگر از راهکارهای تریتا پارسی و دوستان وی برای جلوگیری از حمایت آمریکا از جنبش مردم، همان داستان شناخته شده ای است که طی چهار سال گذشته به اجرا در آمده است. در این مدت، لابی رژیم با کمک گیری از گروههای ضد جنگ آمریکائی موفق شد تا تحت شعار جلوگیری از جنگ و با تمرکز حمله خود روی جرج بوش و سیاست های بظاهر خصمانه وی، افکار عمومی را نسبت به خطر احمدی نژاد و خامنه ای فریب دهد و با جلوگیری از اتخاذ سیاست های جدی بین المللی در مقابل رژیم موفق گردید که هم برای برنامه اتمی ملایان 4 سال وقت بخرد و هم به دست اندازی این حکومت در کشورهای منطقه کمک کند.
واقعیت این است که آمریکا توانائی اندکی دارد که بتواند بر جنبش خودبرانگیخته و عظیمی که برای تغییر به راه افتاده تاثیر گذار باشد. و نباید هم (تاثیرگذار) باشد. در سال ۱۹۵۳ سازمان سیا دولت محمد مصدق را که به صورتی دمکراتیک به روی کار آمده بود سرنگون ساخت و شاه دیکتاتور را به قدرت بازگرداند. دولت بوش تلاش کرد که با در اختیار گذاشتن بودجه و مسلح کردن گروههای مخالف دولت تهران در میان اقلیتهای قومی، این دولت را سرنگون سازد.
دولت آمریکا چه از نظر اخلاقی (انسانی) و چه از نظر سیاسی هیچ حقی ندارد که به ایرانیان بگوید چه باید بکنند. ایرانیها خود کاملاً قابلیت تصمیم گیری برای خود را دارند."
در گذشت علیرضا داوودی چند ماه پس از آزادی
• علیرضا داوودی دانشجوی چپ دانشگاه اصفهان روز دوشنبه پنج مردادماه و به فاصله چند ماه پس از آزادی از زندان در سن ۲۶ سالگی بر اثر ایست قلبی درگذشت ...
خبرنامه امیرکبیر:
علیرضا داوودی دانشجوی دانشگاه اصفهان روز دوشنبه پنج مردادماه و به فاصله چند ماه پس از آزادی از زندان در سن ۲۶ سالگی بر اثر ایست قلبی درگذشت. داوودی دانشجوی رشته حسابداری دانشگاه اصفهان و سردبیر نشریه دانشجویی خاک و از دانشجویان طیف چپ آزادیخواه و برابری طلب در اصفهان بود. وی طی فعالیت در دانشگاه از تحصیل محروم شده و در ۲۴ بهمن ماه ٨۷ همزمان با بازداشت محمد پورعبدالله در تهران، در شهر شاهین شهر اصفهان بازداشت می شود. هنگام بازداشت مآمورین امنیتی محل زندگی او را مورد تفتیش قرار داده و وسایل شخصی وی را نیز ضبط کردند. داوودی در تاریخ ۵ اردیبهشت ٨٨ با قرار وثیقه ۱۰۰ میلیون تومانی از زندان آزاد شد. علیرضا داوودی پس از آزادی از زندان به دلیل شکنجه و آزار روحی و جسمی در زندان، دچار افسردگی شده بود. به گزارش خبرنامه امیرکبیر وی از حدود ۲۰ روز پیش به دلیل مشکلات جسمی و روحی در بیمارستان بستری شده بود که بر اثر ایست قلبی فوت کرد. محمد پور عبدالله دانشجوی رشته شیمی دانشگاه تهران نیز از ۲۴ بهمن ماه در بازداشت و در بند مالی زندان قزل حصار و در شرایط و محیط نگران کننده نگهداری می شود. برای محمد پور عبدالله در تاریخ ۲۰ مهر وقت دادگاه تعیین شده است و او در حال حاضر به صورت بلاتکلیف زندانی است.