۱۳۹۲ فروردین ۲۲, پنجشنبه

you tub


چشمان بیدار - مهستی شاهرخی وقتی "داش آکل" لات می شود به مناسبت پنجاه و نهمین سالگرد خودکشی صادق هدایت در پاریس/


Thursday, April 08, 2010


چشمان بیدار - مهستی شاهرخی
وقتی "داش آکل" لات می شود

به مناسبت پنجاه و نهمین سالگرد خودکشی صادق هدایت در پاریس/
**
پیش از این در مورد داستان "داش آکل" نوشته بودم. مسعود کیمیایی بر اساس این داستان و یا به قول خودش با اقتباس از این داستان صادق هدایت فیلمی به همین نام در سال 1350 ساخته است. خانم پرتو نوری علا در مورد" نقش زن در فیلمهای مسعود کیمیایی 1346-1361" به نقش منفعل بودن "زن" در فیلم های مسعود کیمیایی پرداخته است و من هیچ قصد ندارم حرفهای ایشان را کپی یا تکرار کنم بلکه غرضم اینست که بگویم نگاه مسعود کیمیایی به انسان (چه زن و چه مرد) بسیار لمپنی و ارتجاعی است، حالا خواه نظرش به مرجان باشد و یا خواه برداشتش از داستان و شخصیت داش آکل اثر صادق هدایت. نگاه لمپنی و لاتی مسعود کیمیایی به همه چیز و به هر مسئله ای یکسان است. او همچنان که خشم قیصر نسبت به بیعدالتی و تجاوز و دفاع از حیثیت و شرف خود و خانواده اش را تبدیل به چاقوکشی لاتها برای حفظ ناموس کرده بود از داش آکل هم لاتی ساخت که شب عروسی مرجان مست می کند و رقاصه ای را در روسپیخانه (محله مردستان؟) عروس می کند!
کیمیایی بعدها همین نگاه لمپنی و مخرب را در فیلم "گوزنها" به اوج خواهد رساند. چریکی به فرد معتاد و لاتی پناهنده می شود و مبارزه چریکی و مشی مسلحانه که برخی از مبارزان به عنوان "تنها ره رهایی" برگزیده بودند با وقایع روسپیخانه و معتادان و حاشیه نشینان جامعه مخلوط می شود تا مبارزه برای حفظ شرف و حیثیت و در نهایت، تلاش رادیکال برای زندگی بهتر، در منجلاب فساد جامعه غلطانده شود و هر چه بیشتر به گند کشیده شود.
احساس من پس از بازبینی فیلمهای پیش از انقلاب مسعود کیمیایی این است که سینمای کیمیایی در دوران شاه را معادل تولیدات سینمایی محسن مخملباف در دوران پس از انقلاب می دانم. در واقع لمپنیسم در ایران یک روزه به وجود نیامد، بلکه با پشتوانه و تبلیغ و حمایت از کیمیایی ها و توسط اشاعه آثارشان شکل گرفت و توسعه یافت. این فیلمسازان مردمی و حمایت شده از طرف دولت وقت، هر دو، به شدت بیسوادند و هر دو به شدت سیاسی می شوند و هر دو به شدت مورد تشویق قرار می گیرند و هر دو جایزه باران می شوند.
با نگاهی به کارنامه کیمیایی می بینیم که جایزه بهترین فیلم به معنای مطلق به فیلم "داش آکل" داده شده است و تبلیغات تلویزیون دولتی را هم برای همین فیلم در آن دوران به یاد می آوریم و بی آنکه وارد بحث تبلیغات فیلم بشویم از کنارش می گذریم تا به چند نکته مخرب و ضدبشری فیلم بپردازیم.
داش آکل ساخته مسعود کیمیایی نه تنها توهینی به زن و به عشق بلکه توهینی به بشر است. فرهنگ عیاری داش آکل در فیلم به کلی فراموش می شود و از داش آکل لاتی ساخته می شود که قلدر قلدران و یا لات لاتهاست. فیلم برای پر فروش شدن فوری دو عنصر سکس و رقص (در روسپیخانه) هم اضافه می شود و به دفعات شهرزاد را می بینیم که برای حال دادن به داش مشدی ها بلند می شود و با دو گل گنده در دو سوی چهره اش، برای شادی دل جمع (جمع یعنی آقایان) قر می دهد.
توجه داشته باشیم که آقای کارگردان چون نقش فیلمساز متعهد را به دمبش بسته اند دارد برای این فیلم از رقص شهرزاد استفاده می کند اگر یک فیلم فارسی ساده بود بی تردید رقص شهناز تهرانی و کمی سکس آبگوشتی را هم می دیدیم. شهرزاد (در فیلم) تب داشته به اصرار لات بی همه چیزی مانند کاکا رستم (در داستان کیمیایی کاکارستم تبدیل به یک بدجنس بی همه چیز می شود) که با قلدری به زن و بچه و همه زور می گوید و فقط یک نامرد قلدر است. شهرزاد می آید و قر می دهد و بعد وقتی داش آکل را می بیند به اصرار از او می خواهد که یک شب را پیش او بماند و خوشحالش کند. (فانتاسم لاتی کارگردان! از یک روسپی - زن) حالا این وقایع کجای داستان "داش آکل" صادق هدایت بوده و به چه دلیل اضافه شده بماند!
قهوه خانه که پاتوق عیاران و کفتربازان شیراز بود و داش آکل با قفس کرک در اول داستان به آنجا وارد می شد در فیلم کیمیایی به مجلس بزن و بکوب و میگساری با روسپیان و رقاصه ها در محله مردستان تبدیل شده است. وظیفه زن (رقاصه) خوشحال کردن مرد است و داش آکل هم فقط یک مرد است دیگر! در روسپیخانه ی ذهن کیمیایی همه چیز عوض می شود،"داش آکل" عشق به مرجان و تعهدات و محرمیت و جوانمردی و عیاری و اخلاق را فراموش می کند.در واقع این فیلمساز است که لزومی نمی بیند از اخلاق و عشق و جوانمردی و عیاری حرفی بزند و در روسپیخانه ذهن خویش با آهنگ "دختر شیرازی " و قر کمر خوش است و خود را هنرمند می پندارد.
در روسپییخانه ذهن کیمیایی، اصلاً "عشق" معنا و جایی ندارد، تفکر لاتی چنان بر همه فیلم "داش آکل" سایه انداخته است که انگار همه اش بحران دفع اسپرم است، (البته توجه داشته باشیم که حتی لاتها هم ممکن است عاشق شوند، چون لاتها هم قلب دارند و فقط آلت تناسلی متحرک نیستند. آسید مرتضا (بهروز وثوقی) را در فیلم "طوقی" اثر علی حاتمی را به یاد بیاوریم) مسعود کیمیایی آنقدر کوته فکر است که گمان برده است داش آکل، مرد عیار و پهلوان سخاوتمندی که امین مردم شیراز بود و جانش با دیدن چشمان دخترکی چهارده ساله (چشم آینه روح است و ربطی به آلت تناسلی ندارد) لرزیده، حالا با دفع اسپرم و همخوابگی با رقاصه سخاوتمند (به زبان لاتی"حال بده)"، یا در واقع با خود ارضایی در تن یک روسپی، درد عشق خود را علاج خواهد کرد.
مسعود کیمیایی در فیلم "داش آکل"، با به زیر خود کشیدن زنی، همه شرف عشق را پایمال می کند و به گند می کشد. از سوی دیگر، عدم شناخت او از عشق و زن، با به تصویر کشیدن فانتزی های ذهن مردانه، از زبان زن روسپی بیان می شود: "دلم می خواد یه شب پیشم بمونی" کدام زن یا مردی است که بخواهد با لاشه ای که قلبش برای دیگری می تپد همخوابه شود؟ این تفکر لمپنی پایین تنه ای، آیا از "داش آکل" هدایت برخاسته است یا از منجلاب ذهنی مسعود کیمیایی؟ نکته جالب اینست که مسعود کیمیایی برای گرفتن ژشت روشنفکری سراغ اثر نویسنده ای رفته که از "دردهای روح" حرف می زند و از رجاله هایی که فقط به فکر خوردن و "جماع" هستند و فکر علاج دردهای روح و شناختن سایه خود و روح خود نیستند شاکی است. آیا دردهای روح هدایت در محله مردستان علاج می شد؟
در فیلم "داش آکل" کیمیایی، مردبودن به معنای قلدر بودن. در نتیجه "شرف" و "جوانمردی" و "اخلاق" محکوم است و لاتی و نامردی و زورگویی فراوان! فرهنگ لات نامرد بر داستان سوار می شود؛ کاکا رستم از ابتدای فیلم به زن و بچه زور می گوید و قلدری می کند و در پایان هم در یک نبرد به داش آکل از پشت خنجر (قمه) می زند. حتی خود "داش آکل" نیز از این فرهنگ لمپنی و چرت در امان نیست چرا که "داش آکل" پهلوان لوطی با معرفت هم در آخر "کاکا رستم" را با دست خفه می کند و مبارزه عیاران، تبدیل به جنگ قاتلان و جانیان بالفطره می شود. در فیلم کاکا مسعود، داش آکل "دردهای روح و تنهایی و انزوای خود" را به روسپیخانه می برد تا با آهننگ "دختر شیرازی ابروت چنده؟ لبات چنده؟ . گرچه نرخش گرونه اما من مشتری همشیگی ام" به فراموشخانه ذهن روسپی سار و روسپی پرور کارگردان بسپارد.
رجزخوانی پهلوانان تبدیل به تحقیر مستمر زنان می شود؛ عباراتی مانند:"سرخاب به روت بمالی" ،"لچک سرت کنی" ،"بزک کنی" یا "بری و روبنده بزنی" یا "چادر سرت کنی"مثل نقل و نبات بین عیاران شیراز رد و بدل می شود و با هر واژه ای "زن بودن" ننگ و خفتی بی بخشش قلمداد می شود. در پایان فیلم؛ فرهنگ نامردی (به جای فرهنگ عیاری) تا حدی پیش می رود که کاکارستم می خواهد سبیل های داش آکل (علامت مردانگی!) را بچیند.
در فیلم "داش آکل" اثر مسعود کیمیایی، محفل عیاران و عشق بازان (پرنده بازان) به مجمع عمومی لاتهای شیراز تبدیل شده است و "عشق" همان درد نگاییدن است و درمانش لای لنگ رقاصه های سخاوتمند بی شخصیت که تن خود را واگذار می کنند تا مرد عشق هرگز نداشته اش را فراموش کند و کارگردان از پیکر زنان لاشه ای برای تخیله اسپرم بسازد! فیلم "داش آکل" ساخته مسعود کیمیایی روایت رجاله های بیشعور و لات های بدون روح و بدون سایه از داستان صادق هدایت است.
مسعود کیمیایی سواد اندکی دارد و از فرهنگ ایرانی بی خبر است و در مورد جمع آوری فرهنگ شفاهی هم هیچ تلاشی نمی کند. دانش او به همان چرت و پرتهایی که بر اثر تجربه در میان لمپن ها و چاقوکش های جنوب تهران آموخته است محدود می شود. در انتهای داستان و فیلم، یش از دوئل نهایی بین کاکارستم و داش آکل، بدون دلیل صحنه ای از یک تعزیه لوس (تعزیه در شب عروسی مرجان!) می بینیم و بی سوادی و لوس بازی نمایش فرهنگ سنتی به اینجا ختم نمی شود چون کارگردان - نویسنده در این اقتباس خود از اثر صادق هدایت، از بین آن همه شعرای شیرین سخن شیراز دو بار می رود سراغ ترانه روسپیان و تن فروشی دختر شیرازی! از آهنگهای های عیاران و پهلوانان و شیرازی هیچ خبری نیست جز "داش داش، داشم من! تو چمنا آبپاشم من!" پیوند زناشویی و عروسی و ازدواج با جماع یا "گاییدن معشوقه" به اشتباه گرفته می شود و "داش آکل" سخاوتمندانه به رقاصه می گوید "بذار امشب تو عروس بشی" و هیچ خواری برای "زن" بیشتر از آن نیست که ما مرجان را با تنبان و شلیته در حجله بببینیم و بدانیم با مردی بی چهره همبستر خواهد شد و او نیز هم زمان با روسپی بزرگوار تن خود را برای دفع اسپرم و تسکین "داش آکل" به او (داماد بی چهره) تقدیم خواهد کرد. زن در "داش آکل" فقط ابزار است، ابزاری برای راحتی و آسایش و لذت بردن، و ابزاری برای فیلمساز و فروش گیشه!
هر چه فیلم جلوتر می رود بیش از پیش، فرهنگ ایرانی و داستان صادق هدایت در منجلاب ذهن لمپن مسعود کیمیایی غرق می شود تا بدان حد که در پایان از "داش آکل" قاتلی بسازد که با دستان خود "کاکا رستم" را خفه کرد.
آقای کارگردان این "کاکا رستم" نبود که در میان دستان "داش آکل" خفه شد و جان داد، بلکه داستان زیبا و تفکر برانگیز صادق هدایت بود که در دستان لمپن شما خفه شد. آقای هدایت چه خوب که پنجاه و نه سال پیش خودت را کشتی و نماندی تا ببینی رجاله ها و لمپن ها در کشورت به نام هنرمند چه جولانی می دهند و با داستانهایت چه می کنند!
صادق خان یادت گرامی و روح و سایه ات در آرامش باد!
مرجان در صحنه ای از فیلم داش آکل و صحنه ای دیگر
داونلود فیلم "داش آکل"
posted by Mahasti Shahrokhi :

میرحسین موسوی در مصاحبه جنجالی با تلویزیون اتریش چه گفت؟ (سند)

متن کامل مصاحبه تلویزیون اتریش با میرحسین موسوی در دسامبر 1988 برای نخستین بار در فضای مجازی
از 7 ژوئن 2010 که مقاله جفری رابرتسون درباره گزارشش پیرامون کشتار زندانیان سیاسی در سال 1367 در گاردین منتشر شد، گفتگوی میرحسین موسوی با تلویزیون اتریش به یکی از بحثهای داغ فضای مجازی تبدیل شد، چه نوارهای جعلی که به طائب نسبت داده نشد و چه اتهامهایی که زده نشد! ولی کسی اقدام به انتشار متن کامل این گفتگو نکرد تا صحت اتهام وارد شده به موسوی مبنی بر حمایت از اعدام زندانیان در آن گفتگو، تائید یا رد شود.

رابرتسون در پاراگراف ششم مقاله ای که 17 خرداد 1389 در گاردین منتشر شد، از «حمایت میرحسین موسوی از اعدام زندانی ها برای جلوگیری از شورش آنها» سخن گفت:
«موسوی در تبلیغات انتخاباتی پارسال، با شعارهای "1988" به چالش کشیده شد ولی از اینکه بگوید از قتل عامها چه میدانست سر باز زد. در جریان تحقیقی که برای بنیاد «عبدالرحمان برومند» که مقر آن در آمریکا است انجام می‌دادم، تصادفا به مصاحبه‌ای برخوردم که موسوی در دسامبر سال ۱۹۸۸ با تلویزیون اتریش انجام داد. موسوی در پاسخ به ادعاهای سازمان عفو بین‌الملل، غیرصادقانه گفت که زندانیان اعدام شده، می‌خواستند شورش کنند. وی گفت: «ما باید این توطئه را درهم می شکستیم، از این جنبه به هیچ وجه رحم نمی‌کنیم.» او از روشنفکران غربی می‌خواهد که از حق دولتهای انقلابی برای «برخورد قاطع» با دشمنا‌شان حمایت کنند. طنزآمیز است، حکومتی که او با چنان ریاکاری از آن دفاع می‌کرد، اکنون هواداران خود وی را بیرحمانه سرکوب می‌کند


با این حال پنج روز بعد(22 خرداد 1389)، در صفحه دوم و سوم گزارش مفصل پیرامون کشتار زندانیان سیاسی در سال 1367 (صفحه 9 و 10 فایل پی دی اف) که توسط بنیاد برومند منتشر شد، رابرتسون ضمن رفرنس قرار دادن «روزنامه اطلاعات، 1 دی 1367، ص 2» عنوان می کند که میرحسین موسوی در گفتگو با تلویزیون اتریش، ضمن طفره رفتن از پاسخ به سوالی پیرامون نقض حقوق بشر، از «برخورد قاطع با مجاهدین در عملیات مرصاد» دفاع کرده بود:
«در دسامبر 1988، زمانی که اخبار کشتار زندانیان به غرب رسیده بود، یک خبرنگار تلویزیونی اطریشی از میرحسین موسوی، نخست وزیر وقت (که در حدود بیست سال پس از این تاریخ در انتخابات ۱۳٨٨ ریاست جمهوری شکست خورد) پرسید که دربارۀ ادعاهایی که در رسانه های غربی در مورد نقض حقوق بشر منتشر شده است چه نظری دارد. موسوی با اشاره به عملیات مرصاد که منجر به درهم شکسته شدن حمله مجاهدین شده بود، از پاسخ به این سؤال طفره رفت و ضمن محکوم کردن آنها تحت عنوان "منافقین" ادعا نمود: «آنها نقشه هایی برای کشت و کشتار داشتند و ما باید توطئه آنها را درهم می شکستیم… ما در این زمینه ها هیچ گذشتی نداریم.» او دغلکارانه افزود: «ما به حقوق بشر احترام می‌گذاریم و با شکنجۀ افراد مخالفیم.» وی در ادامه به روشنفکران غربی توصیه کرد که حق دولتهای جهان سوّم را برای گرفتن تصمیم های قاطعانه علیه دشمنان خود به رسمیت بشناسند و اظهار تأسف کرد که اگر «آلنده» در شیلی قاطعانه اقدام کرده بود، می‌توانست جان سالم به در برد.»
دوگانگی در قول نسبت داده شده به میرحسین موسوی توسط جفری رابرتسون(«حمایت میرحسین موسوی از اعدام زندانی ها برای جلوگیری از شورش آنها» یا «برخورد قاطع با مجاهدین در عملیات مرصاد»!؟)، مراجعه به اصل رفرنس وی، یعنی روزنامه اطلاعات 1 دی ماه 1367 را مجاب می کند که در زیر آمده است:

متن کامل پرسش و پاسخ در زمینه نقض حقوق بشر بشرح زیر است:

سوال: نظر شما در مورد اتهامات مطبوعات غربی در خصوص نقض حقوق بشر در ایران چیست؟
نخست وزیر: «مشکل ما در رابطه با افکار عمومی در غرب روی مسائل "پایه های بحث" دور می زند و در این زمینه نظر ما با نظر جوامع غربی تفاوت دارد. یعنی حقوق بشر واقعا باید تعریف بشود. به طور مثال مسلمانانی که الان در فلسطین با اسلحه دشمن خود یعنی اسرائیل کشته می شوند، ما می گوئیم در آنجا حقوق بشر نقض شده است برعکس، ملتی که در میان طوفانی از حوادث، توطئه ها و فشارهای مختلف به پا می خیزد و از حقوق خود دفاع کرده و در مقابل دشمنان از خود دفاع می کند، ما این را دفاع از حقوق بشر می دانیم.
یکی از مواردی که به ما ایراد گرفته شده است، در رابطه با همین عملیات مرصاد است، در این عملیات عده ای از منافقین به خاطر سیاستهای ریاکارانه خود در داخل کشور ما به قتل و غارت های زیادی دست زدند و با دشمن مردم ما یعنی صدام همدست شده و به کشور خودشان حمله کردند تا به خیال خام خود باختران را بگیرند و بعد به طرف تهران بیایند. آنها نقشه هایی برای کشت و کشتار داشتند و ما مجبور بودیم که توطئه آنها را سرکوب کنیم. اگر اینکار را نمی کردیم و دروازه های شهرهایمان را بر روی انها باز می کردیم، طبیعی است که دست آنها را در زمینه کشت و کشتار مردم باز می گذاشتیم. ما در این زمینه ها هیچ گذشتی نداریم و نظام ما به خودش حق نمی دهد که از خودش دفاع نکند و برخورد قاطع نداشته باشد.
یک نکته بسیار مهمی که من مخصوصا برای روشنفکران غربی اینجا مطرح می کنم، اینست که در دید روشنفکران غربی در حصوص حقوق انسان ها و حقوق بشر، نگرشتی تازه و جدید از زوایه دید نظام قضائی اسلامی و منافع کشورهای جهان سوم به وجود بیاید، ما قویا طرفدار حقوق بشر هستیم و هرجا انسانی زیر شکنجه قرار گیرد ما با این مسئله مخالفت می کنیم. شما فکر کنید که یک ملت 50 میلیون نفری قیام کرده و یک مرز دو هزار و پانصد کیلومتری با یک ابرقدرت یعنی شوروی دارد، در منطقه جنوب خلیج فاس ملت ما با آمریکا و نیروهای ناتو درگیر است. جنگ با عراق را نیز ابرقدرتها به ملت ما تحمیل کردند. اگر هر ملتی با این وضعیت بخواهد از خود دفاع کند ما دفاع او را دفاع از حقوق بشر ملت مظلوم می دانیم که قدرت های استکباری روی سر او ریخته تا جلو فریاد آزادیخواهی او را بگیرد. جلو ملتی ایستاده اند که می خواهد از منافع خود دفاع کند. لذا باید یک مرزبندی در زمینه فکری و در سازمان های بین المللی بین این مسائل وجود داشته باشد. اگر این مرزبندی پیش بیاید، من فکر می کنم مسئله حقوق بشر در دنیا راحت تر حل خواهد شد. آیا حکومت شیلی که رئیس آن نوکر آمریکاست و بر علیه "آلنده" آن کودتا را ترتیب داد و دست به آن جنایت ها زد، با حکومت جمهوری اسلامی که علیه آمریکا و امپریالسیم و تمام سلطه های خارجی می جنگد و به خاطر منافع ملی خودش حرکت می کند، می تواند در یک کفه ترازو قرار بگیرند؟
آیا اسرائیلی که این همه مردم فلسطین را به گلوله می بندد و دست بچه های فلسطینی را می شکند، با حکومت ما که در همین عملیات مرصاد از خاک خودش دفاع می کند، می تواند به یک حساب گذاشته شود؟ این همان چیزی است که در جهان خارج خوب توضیح داده نشده است و ما امیدواریم که یک روزی این مساله به خوبی درک و فهمیده شود.»
بریده های مربوط به گفتگوی تلویزیون اتریش با میرحسین موسوی در یک عکس

همانطور که ملاحظه می کنید، میرحسین موسوی ضمن طفره رفتن از پاسخ به پرسش، از برخورد قاطع با مجاهدین در عملیات مرصاد دفاع می کند ولی از اعدام زندانی های مجاهد، هیچ حرفی نمی زند، از اینرو با اینکه نقل قولی که جفری رابرتسون از گفتگوی تلویزیون اتریش با میرحسین موسوی در گزارشش آورده است، درست است، نقل قول وی در مقاله گاردین جعلی است. با این حال سکوت آقای موسوی در برابر این اعدامها هیچ توجیهی ندارد و چند و چون برخورد قاطع جمهوری اسلامی با مجاهدین خلق در عملیات مرصاد که آقای موسوی از آن بعنوان یکی از موارد اعتراضات مطبوعات غربی به نقض حقوق بشر در ایران یاد کرده است، نیز باید مشخص شود تا بتوان درباره میزان نقض حقوق بشر در حین و بعد از این عملیات در رفتار با اسرای مجاهدین، حکمی صادر کرد.
شایان ذکر است که این مطلب با محور قرار دادن تنها منبع در دسترس از متن کامل گفتگوی تلویزیون اتریش با آقای موسوی نگاشته شده است که رفرنس گزارش یک حقوقدان برجسته غربی بوده است. گرچه ایشان با توجه به امکان دسترسی به سایر منابع درج کننده این گفتگو که مهمترینش آرشیو تلویزیون اتریش است، طبیعتا می بایست موثقترین منبع را انتخاب کرده باشند، ولی امکان دارد که در نسخه اصلی این گفتگو، مطالبی گفته شده باشد که از سوی روزنامه های رژیم سانسور شده اند و امیدوارم که این مساله نیز با انتشار نسخه ویدیویی این گفتگو، بررسی شود تا حقیقت کاملا روشن شود. 

ناگفته هایی از «روابط محرمانه رضا پهلوی با سیا (C.I.A)» در زمان «جنگ ایران و عراق» (سند)


روابط محرمانه ای که ۲۶ سال پیش برای نخستین بار در ۲۷ فوریه علنی شد!
۲۶ سال پیش، بحث داغ این روزها، افتضاح ایران-کنترا بود و کتابی که با سرعتی بی سابقه در تاریخ آمریکا به فروش می رفت، »گزارش کمیسیون تاور«۱ نام داشت. کمیسیون ۳ نفره تاور که یکی از دو کمیسیونی بود که برای تحقیق پیرامون»معامله محرمانه و غیرقانونی دولت آمریکا با رژیم ایران و ارسال بخشی از پول آن برای کنتراهای نیکاراگوئه «تشکیل شددر   ۲۶ نوامبر  ۱۹۸۶( ۵آذر ۱۳۶۵) به دستور رونالد ریگان تشکیل شد و جان تاور (سناتور سابق ایالت تگزاس و عضو حزب جمهوری خواه) سرپرست و برنت اسکوکرافت (مشاور امنیت ملی آمریکا در دولت جرالد فورد) و ادموند ماسکی (وزیر امور خارجه در دولت جیمی کارتر) دیگر اعضایش بودند. این کمیسیون نتایج بررسی های خود را در ۲۶ فوریه  ۱۹۸۷(۷ اسفند ۱۳۶۵) در گزارشی ۲۸۰ صفحه‌ای به رونالد ریگان عرضه کرد که صبح فردای آن روز توسط »دفتر انتشارات دولت آمریکا«۲تحت عنوان »گزارش هیئت بررسی ویژه رئیس جمهوری«۳ منتشر شد.


در این روز، نسخه ای دیگر از این کتاب توسط »انتشارات بنتام«۴ در ۵۵۰ صفحه تحت عنوان »گزارش کمیسیون تاور«انتشار یافت که متن کامل گزارشهای مندرج در کتاب »گزارش هیئت بررسی ویژه رئیس جمهوری« بود.
از جمله اطلاعاتی که در کتاب »گزارش کمیته تاور« آمده است، جزئیاتی از حمایت مالی و ... از بخشی از اپوزیسیون رژیم ایران است که دولت آمریکا برای به محاق بردن رابطه محرمانه خود با رژیم ایران ناچار شد فاش کند. یکی از مهمترین اطلاعات فاش شده در این کتاب گزارشی است که سرهنگ الیور نورث (عضو شورای امنیت ملی آمریکا) به آدمیرال جانپویندکستر (مشاور امنیت ملی آمریکا) در دوشنبه ۸ سپتامبر ۱۹۸۶ (۱۷ شهریور ۱۳۶۵) نوشته است و در آن دولت آمریکا، مسئولیت »هک کردن فرکانس اختصاصی تلویزیون ایران در شبکه جهانی برای پخش پیام ۱۱ دقیقه ای رضا پهلوی« را پذیرفته است:

«سایر مسائل
در تعطيلات آخر اين هفته۵، پيام ۱۱ دقيقه‏ اى فرزند شاه با هک کردن فرکانس اختصاصی تلویزیون ایران در شبکه جهانی، بر روى موج تلويزيون ايران انداخته شد و پخش گرديد. به گزارش طرفداران خانواده شاه، پخش اين برنامه، موج اعتراض در تهران و بقیه نقاط را برانگيخت. "مقام ايرانى" از سام۶ پرسيد چگونه است كه از سويى به ما مى‏ گوييد انقلاب ايران را بمثابه يك امر واقع قبول داريد و از سوى ديگر دست به اينگونه كارها مى ‏زنيد؟»۷

تماس مقام رژیم ایران با جرج کاو(سام) مامور سیا برای اعتراض به این اقدام، در نوع خود بسیار جالب و گویاست!
در کتاب »گزارش کمیته تاور«، جزئیات بیشتری درباره پشت پرده ارسال این پیام ویدیویی توسط سیا بیان نشد و این مساله مسکوت ماند تا اینکه باب وودوارد روزنامه نگار شهیر آمریکا و افشاگر افتضاح واترگیت، در اکتبر ۱۹۸۷ در کتاب»جنگهای سری سیا« پرده از این عمل بی سابقه در »تاریخ تلویزیون« در ایران برداشت.

در صفحه ۸۵ این کتاب۸، وودوارد گفتگویی از ویلیام کیسی (رئیس وقت سیا) آورده است که وی در آن از »تهیه طرح سرنگونی خمینی و جایگزین کردن او با رضا پهلوی« بدستور ریگان سخن می گوید:
«خمينى اغلب موضوع گفتگوها در گردهمایی هاى كاخ سفيد بود. اين تمايل اظهار مى‏شد كه در صورت امكان دفع شرش بشود. با رئيس جمهور مباحثاتى انجام گرفته بود و بنظر مى‏رسيد كه نظر او بيش از حد معمولش، به اين موضوع معطوف شده است و بعد از كيسى خواسته شد عمليات مخفى براى سرنگونی خمينى و جایگزین کردن او با رضا پهلوى پسر شاه فقيد را موضوع مطالعه قرار دهد و طرحى تهيه كند. وقتى كيسى این موضوع را در لنگلی۹ مطرحکرد، رنگ از صورتها پريد. ایران مشکلی لاینحل بود، خانواده پهلوی از آن هم بدتر بود. در اداره عمليات سری سيا هم هيچكس حاضر نبود وارد چنین ماجرائی بشود. وزارت خارجه نيز در مقابل این تصمیم مقاومت کرد. ولی کیسی همسو با رئیس جمهور احساس کرد که حکومت باید کاری انجام دهد. بهترین فکری که به نظرش رسید، این بود که به سیا اجازه دهد که طی یک عملیات مخفی، گفتگوهایی با تبعیدیان ضد خمینی انجام داده و با برآورد و بررسی آنها دریابد که کدامیک از آنها ممکن است بتواند نیروی مخالفی بر علیه خمینی برپا کنند. کیسی اين طرح را بمثابه اولین قدم مورد نیاز به کاخ سفید ارائه کرد و رئیس جمهور آنرا امضا نمود. «
کیسی در صفحه ۴۸۸ این کتاب۱۰ اعتراف می کند که سیا، فرستنده تلویزیونی مورد نیاز برای هک کردن فرکانس تلویزیون ایران را در اختیار رضا پهلوی گذاشته است:
«يكماه پيش، در سپتامبر۱۱، سيا مخفیانه، فرستنده تلويزيونى کوچکی را برای پخش برنامه ۱۱ دقیقه‌ای رضا پهلوی در ایران فراهم کرد که وی در آن برنامه اعلام کرد: «من بازخواهم گشت. ««


جالب اینجاست که ۲۲ سال پس از این ماجرا، رضا پهلوی در پاسخ به سوال خبرنگار مجله نیویورک تایمز درباره همکاری با ماموران سیا می گوید:
«دبوراه سولومون: اما شما احتمالا برای چندین سال با ماموران آمریکایی سازمان سیا و دیگر سازمانها که برای بی ثباتی رژیم ایران تلاش می کردند، همکاری می کردید.
رضا پهلوی: فرض شما کاملا و بصراحت غلط است!»


در حالیکه گزارش شورای امنیت ملی آمریکا و اظهارات ویلیام کیسی(رئیس وقت سازمان سیا) مبنی بر «فراهم شدن فرستنده تلویزیونی برای هک کردن فرکانس تلویزیون ایران توسط سیا« برای آقای رضا پهلوی، گویای همکاری و روابط نزدیک سازمان سیا و ویلیام کیسی با رضا پهلوی است تا حدی که ریگان از كيسى می خواهد که عمليات مخفى براى سرنگونی خمينى و جایگزین کردن او با رضا پهلوى را موضوع مطالعه قرار دهد و طرحى تهيه كند.
آقای رضا پهلوی که ادعای شفافیت دارند، بجای دروغگویی و پنهانکاری باید برای ایرانیان توضیح دهند که سازمان سیا چطور حاضر شد امکانات و تجهیزات در اختیار ایشان قرار دهد و چه مذاکرات و توافقاتی میان وی با مقامات اطلاعاتی و دولتی آنزمان آمریکا صورت گرفت؟
آنچه که بطور کاملا مستند آورده شد، بخشی از روابط محرمانه آقای رضا پهلوی با سازمانهای اطلاعاتی آمریکاست که توسط طرف آمریکایی منتشر شده است ولی همین مقدار کافی است تا نشان دهد ایشان با توسل به دولتهای خارجی قصد بازگرداندن رژیم سلطنتی به ایران را دارند و باقی سخنان و اعمالشان برای فریب ملت ایران است! ایرانیان باید نسبت به اتخاذ چنین روشهایی برای بقدرت رسیدن از سوی سیاسیون، حساس باشند چرا که خسارات زیادی به وطنمان وارد خواهد کرد.


یادداشت و نمایه:
1- The Tower Commission Report, Bantam Books, 1987, ISBN 0-553-26968-2.
2- United States Government Printing Office.
3- Report of the President's Special Review Board, United States Government Printing Office, February 26, 1987, ISBN-10: 0160043050.
4- Bantam Books.
۵- منظور از تعطیلات آخر هفته، شنبه (۶ سپتامبر ۱۹۸۶) یا یکشنبه (۷ سپتامبر ۱۹۸۶) می باشد.
۶- ﺟﺮج ﮐﺎو، ﻣﺘﺨﺼﺺ ﺳﯿﺎ در ﻣﺴﺎﺋﻞ اﯾﺮان.
7. The Tower Commission Report: The Full Text of the President's Special Review Board (New York: Bantam Books, 1987), p. 398.
8- Bob Woodward, _Veil: The Secret Wars of the CIA, 1981-1987_, New York: Simon & Schuster, 1987, p. 85.
۹- مرکز اصلی سیا در ایالت ویرجینیا.
10- Bob Woodward, _Veil: The Secret Wars of the CIA, 1981-1987_, New York: Simon & Schuster, 1987, p. 488.
۱۱- اشاره دارد به سپتامبر ۱۹۸۶.

درد و مرگ و آوارگی از زمین لرزه بوشهر، پیامد نکبت وبی اعتنایی آخوند جنایتکار وضد ایرانی ۰

زمین لرزه بوشهر

دریافت این خبر ناگوار، قلب هم میهنان ما را در سراسر خاک ایران شکست و غمی جانگداز بر همگان مستولی گشت. به راستی جز آه کشیدن، افسوس خوردن، در غم فرورفتن، و به سوگ نشستن از ما چه کاری ساخته است؟!. رژیم جهل و جنایتی مملکتمان را به اشغال خود در آورده، هستی و دار و مدار ملت را به باد فنا داده، و هزاران مردم بینوا را در خانه های پوشالی گلی بدون هرگونه ایمنی در صدها دهات و بخش های ایران، سرگردان و بی پناه رها کرده است در این گیر و داد و فاجعه ملی تنها اندیشه و آرمان رژیم بقای دوران پلید حکومت خود، برگزاری مردگان گور به گورشده تازیان، و تازی پروری است. آیا به جز یک همیت و پشیتبانی همه جانبه ملی و یک رستاخیز ملی می توان کاری از پیش برد و رژیم افسار گسیخته ضد ایرانی را بر سر جای خود نشاند؟!.
این یک صحنه از ویرانی خانه و کاشانه ای در شهرک شونبه بوشهر است. می بینیم که خانه های خشت و گلی و یا آجر های نامناسب چگونه انسان هایی را به کام مرگ می کشاند.
مردم زخمی و آسیب دیده از این فاجعه بزرگ در بیمارستان ها در حال دست و پنجه کردن با مرگند و نیاز فوری به خون دارند. اینجاست که مردمان غیور و شرافتمند آذربایجان و نقاط دیگر برای خون دادن آماده اند.
تصویر های رسیده از نقاط زلزله زده، بیانگر محرومیت تمام، زنده بودن و زندگی نکردن هزاران مردم بخت برگشته و بی پناه در دهات و شهرک های پراکنده، دور از هم و بدون هرگونه دسترسی به دارو، بهداشت، درمان، تغذیه درست، خانه و مسکن بهداشتی و امن جای زیست، راه  وسیله رفت و آمد است. هرکدام از این کاستی ها، و نبودن ها، کوتاهی و جرم غیرقابل انکار رژیم آخوندی است. رژیم ضد ایرانی باید در دادگاههای مردمی پاسخ گوی این مشکلات و دشواری ها باشد.
در چنین شرایط زجر و اندوه مردم محروم و بلا دیده بوشهر، رژیم ضد ایرانی با صرف ۱۱ میلیارد دلار برای بوالهوسی و خوش رقصی های خود تا کنون از جیب مردم هزینه کرده، و ملتی را خاکستر نشین ساخته است. نیروگاه اتمی که کوچکترین رل و ثمره ای در برآوردن نیازهای مردم ایران نخواهد داشت. کارشناسان شوروی می گویند که اگر نیروگاه در حال فعالیت باشد تا ۷ ریشتر خسارتی بدان وارد نخواهد شد و اگر خاموش باشد این نقطه بحرانی به ۷.۶ ریشتر می رسد. در حالی که یک کارشناس ایرانی مدعی است که زمین لرزه  تا ۸ ریشتر کمترین خطری برای نیروگاه نخواهد داشت.
آمارهای رسیده از جانب دولت ضد مردمی، شمار کشتار را ۴۰ و زخمی شده را ۶۰۰ اعلام کرده، ولی هجوم آسیب دیدگان به بیمارستان های گوناگون در سطح استان، و مرگ بسیاری از آنان پیش از هر رسیدگی پزشکی، گویای بیش از این است. ویرانی و سرگردانی هزاران آواره و بی خانمان، مصیبت دیگری است که در هیچ آماری نمی گنجد.
این فرتور هوایی از بالا صحنه های دلخراش زمین لرزه بوشهر، کشتار و سرگردانی مردم و ویرانی خانه ها را نشان می دهد.

زمین لرزه آذربایجان

مردم ستم دیده آذربایجان نه تنها در سوگ عزیزان از دست رفته خود شب و روز آرام ندارند، بلکه با گذشت چند ماه از آن فاجعه جانخراش، هنوز هم آواره و سرگردانند و به وضع خانه و کاشانه آنان رسیدگی نشده است. بی تفاوتی و و دشمنی رژیم با مردم این مرز و بوم، تازگی ندارد و برای بیشتر مردم روشن است. البته به نفع عده ای سودجوی و یا مزدور رژیم است که عملکرد ضد مردمی رژیم آخوندی را زیر سؤال و پرسش برد بلکه بهترین راه پرده پوشی و ماست مالی کردن جنایت های بیشمار، و دشمنی او علیه مردم ایران است.
این فرتور بخشی از ویرانی های زمین لرزه آذربایجان خاوری است. آیا بودن چنین ساختمان های گلی و کاغذی می تواند در برابر پیش آمدهای طبیعی بر پا و سالم بماند؟.

ملت ایران، سپر بلاهای گوناگون

مردم ایران در برابر دو نوع پیش آمدها و مصیبت های خانمان برانداز قرار گرفته و به بیماری، فقر و تنگدستی، و به کام مرگ کشیده می شوند: الف- پیش آمدهای طبیعی، ب- پیش آمدهای برگرفته از کوتاهی رژیم
الف- پیش آمدهای طبیعی – زمین لرزه، بارندگی فراوان و جریان سیل از پیش آمدهای طبیعی هستند که ظاهراً بشر در آن دخالتی ندارد ولی تا حد زیادی قابل پیش بینی و کنترل پذیرند.
۱- زمین لرزه- بسیاری از مناطق ایران بر روی خط زمین لرزه قرار گرفته اند و می توان پیش بینی کرد که در آینده و درهرزمان امکان پدید آمدن زمین لرزه، ویرانی، و کشتار مردم در این جاها وجود دارد.
این ویدیو بازهم گزارش کوتاهی است از زمین لرزه بوشهر.
در کشورهای پیشرفته که حکومت مردمی دارند، خانه ها و بناهای گوناگون با راهنمای و نظارت کارشناسان و دولت، بر اساس مقاومت و پایداری در برابر لرزش زمین ساخته می شود. بروز زلزله در این کشورها، تنها به لرزش ساختمان بدون فروریختن آنها پایان می یابد. بنا به گفته کارشناسان، زلزله هایی که در بوئین زهرا قزوین، تبس، کرمان، آذربایجان از سالیان گذشته تاکنون، و به تازگی در بوشهر رخ داده و هزاران هم میهن درمانده و بی پناه ما را به خاک و خون کشانده و یا آواره کرده است، در ژاپن و لوس آنجلس تنها می توانست شیشه های ساختمان را بشکند، و وسائل آشپزخانه را از درون کمد و قفسه ها فروریزد.
همان گونه که می دانیم، تهران و شهرهای در مسیر آن روی خط زلزله واقع شده اند. پیش بینی می شود که هرزمان در آینده ای نه چندان دور، این منطقه پرجمعیت و بدون کنترل به لرزش در می آید و بی تردید می تواند ساختمان های آجری و تیرآهن های سنگین را بر روی سر مردم فرو ریزد و بسیاری از جمعیت انبوه تهران را به خاک و خون کشاند.
زمین لرزه بم در سال ۱۳۸۳ را فراموش نکرده ایم. و فراموش نمی کنیم که رژیم کمک های کشورهای دیگر را به نفع خود ضبط و در تهران به فروش رساند. دختران بازمانده از قربانیان را نیز در خدمت تازیان به کشورهای کناره شاخاب پارس گسیل داشتند. هنوز هم که سال ها از آن فاجعه خانمان برانداز می گذرد، بازماندگان آن سانحه  به طور کامل به خانه و کاشانه خود نرسیدند.
این ویدیو صحنه هایی از زلزله در شهر کاکی استان بوشهر را نشان می دهد.

مسئولیت و وظیفه دولت

در چنین کشورهای زلزله خیزی مانند ایران، دولت ها ناچار و موظفند که با به کارگرفتن کارشناسان، در ساخت خانه ها و جایگاههای عمومی مانند مدرسه، بیمارستان، ساختمان های گوناگون نظارت و دخالت کافی داشته باشند. کاری که ۳۵ سال رژیم جنایتکار ضد ایرانی از انجام آن غفلت ورزید، ثروت و پول های مملکت را به غارت برد، هزاران  مسجد و امامزاده ساخت، صرف آبادانی غزه و لبنان و فلسطین نمود، و مردم بی پناه، به ویژه در نقاط پرت و دور افتاده را در مسیر همه گونه خطر و اتفاقات قرار داد. سرازیر شدن انبوهی از مردم از دهات و بخش های کشور در جستجوی کار، بهداشت و درمان، و آموزش فرزندان و آنچه را که در دهات خود محروم نگاه داشته شده اند، به شهرهای بزرگ به ویژه تهران، از دوران رژیم گذشته تا کنون، جنایت بزرگ دیگری است که بر پیشانی رژیم های نادان و یا ضد مردمی نوشته شده، و در تاریخ ماندنی است.

ب- پیش آمدهای برگرفته از کوتاهی رژیم

آتش سوزی، آلودگی هوا، آلودگی آب های آشامیدنی، آلودگی مواد خوراکی و میوه جات، تشعشعات اتمی، نبودن بهداشت و درمان، تصادف و کشتار در جاده ها و دهها، نداشتن بهداشت، پیشگیری و درمان، مصیبت های دیگری اند که گناه و مسئولیت هرکدام از آنها به پای رژیم ضد مردمی نوشته شده، و نفرین و دشنام میلیون ها انسان های زجر دیده و زخم خورده را به دنبال خواهد داشت. هریک از این کوتاهی ها که خود جنایتی شگرف در نسل کشی فرزندان این آب و خاک به شمار می آید، از بی خردی، نادانی، بی توجهی، و اهمیت ندادن رژیم ضد انسانی است که سرمایه های معنوی و مادی این کشور را همچنان به باد می دهد.
بازهم صحنه دیگری از ویرانی خانه ها، کشتار و سرگردانی مردم.

نکته پایانی

رژیم غیر مردمی کمترین توجه و ارزشی برای جان، تندرستی، و آرامش مردم ایران ندارد. با حاتم بخشی به بیگانگان و صرف اموال و دارایی مردم در ساختن مساجد فراوان، امام زاده ها، و بیش از ۱۱ میلیارد دلار صرف هوس ها و جاه طلبی آخوندی در ساختن نیروگاه نیمه تمام  اتمی بوشهر ملتی را پشت سر گذاشته است و مردم هرلحظه و هرآن در گیر فاجعه و سوانح طبیعی قابل پیش بینی و یا نارسایی ها و دشمنی های رژیم می باشند. این جاست که وظیفه ما ایجاب می کند که با پشتیبانی و همکاری با یکدیگر رژیم ضد ایرانی اسلامی که غده سرطانی بیش نیست، بر کنار سازیم تا مردم ما به آزادی و دموکراسی دست یابند.


ادامه مطلب: درد و مرگ و آوارگی از زمین لرزه بوشهر، پیامد نکبت وبی اعتنایی آخوند جنایتکار وضد ایرانیفضول محله | فضول محله http://www.fozoolemahaleh.com/2013/04/11/%d8%b2%d9%85%db%8c%d9%86-%d9%84%d8%b1%d8%b2%d9%87-%d8%a8%d9%88%d8%b4%d9%87%d8%b1-%d9%be%db%8c%d8%a7%d9%85%d8%af-%d9%86%da%a9%d8%a8%d8%aa-%d8%a2%d8%ae%d9%88%d9%86%d8%af#ixzz2QC1mpU7i