این روزها محسن اراکی، نمایندهی سابق خامنهای در اروپا، میرود تا به یکی از چهرههای مطرح نظام اسلامی به «امت همیشه در صحنه» شناسانده شود. قطعاً کفگیر نظام به ته دیگ خورده است که چنین فردی کبکبه و دبدبهای برای خود فراهم میکند و مانند محمود هاشمی شاهرودی و صادق لاریجانی یا چشم به مقام رهبری دارند و یا گوشهچشم.
همین که این سه آخوند، اتفاقا هر سه برآمده از عراق، مشق رهبری میکنند و یا در رؤیای جانشینی به سر میبرند خود نشاندهندهی بحران عظیمی است که نظام اسلامی با آن روبرو است.
محسن اراکی
بحث رؤیاپردازی محسن اراکی در هفتههای اخیر، پس از فعال شدن او به عنوان سخنران در تعدادی مراسم حکومتی مطرح شد.
در سال ۱۳۹۶ در حالی که نظام اسلامی با بحران جانشینی رهبری روبرو است، میبینیم که او به تحرکاتش وسعت بخشیده و میکوشد نقش فعالی در تحولات سیاسی بازی کند. سفرهای او به اطراف و اکناف کشور نیز بیشتر شده خود حاکی از مقاصد احتمالی اوست.
جلوهگری در منابر برای مطرح شدن
محسن اراکی سالهاست درس خارج خود را نیز آغاز کرده است و از این طریق میکوشد در حوزهی علمیه نیز اوج بگیرد. او در مردادماه ۱۳۹۶ در کرمانشاه گفت: «ما قوم رسولالله هستیم و انقلاب ما با جبهه رسولالله به وقوع پیوست». در همان ماه به مناسبت کشته شدن محسن حججی پیام داد. و در شهریور ماه وی سخنران مراسم یادبود «سرداران بیسر، اربعین شهید حججی» و گرامیداشت ۳۰۰ شهید مدافع حرم بود.
وی «طی سخنانی در نشست ادبی «چله کوچ چلچله» که به همت مجمع جهانی تقریب و با حضور حجت الاسلام و المسلمین محمدی گلپایگانی رئیس دفتر مقام معظم رهبری و جمعی از علما و روحانیون و اقشار مختلف عصر پنج شنبه در تهران برگزار شد، اظهار داشت: «شهدای مدافع حرم نماد یاری دین خدا در عصر ما هستند.»
در ۱۳ آبان او در جمع تیم رسانهای اعزامی به اجلاس بینالمللی علمای مقاومت که در بیروت برگزار شد گفت:
«ما در یک جنگ تمام عیار قرار داریم اما نه تنها عقب نشینی نخواهیم کرد بلکه با استفاده از تمام ظرفیتهای خود برای تقویت محور مقاومت و تقویت اندیشه تقریب میان علما و کشورهای اسلامی تلاش میکنیم.» او همچنین در آذرماه سخنران مراسم نماز جمعه بود. ۱۴ آذر وی در مراسم افتتاحیه سیویکمین کنفرانس بینالمللی وحدت اسلامی گفت: «مرحله تهاجم بدون دفاع دشمنان به کشورهای اسلامی پایان یافته و اکنون شاهد مرحله جدید خیزش کشورهای اسلامی در قلب جهان اسلام هستیم.»
اراکی به عنوان سخنران مراسم دولتی ۹ دی تهران خواستار بستن فضای مجازی و تلگرام شد وتأکید کرد:
«مسئولان با دشمن قراردادی بستند اما دشمن به قول خود پایبند نبود لذا طبق آیه قرآن باید عکسالعملی همانند آنها نشان دهیم و وضعیت را به وضعیت قبل از برجام بازگردانیم و مسئولان با مشت آهنین به دهان کسانی بزنند که میخواهند به ما فشار بیاورند».
او در چند برنامهی حکومتی به مناسبت سالگرد ۹ دی (تظاهرات حکومتی نظام در سال ۱۳۸۸) در شهرستانها نیز شرکت و سخنرانی کرد. اراکی در ۴ بهمن ۱۳۹۶ در ۶۲مین سالگرد «شهدای فدائیان اسلام» در قائمشهر شرکت کرده و با بیان اینکه «ما باید اقتصاد را با توکل به خدا حل کنیم»، تأکید کرد: «مشکلات اقتصادی با اعتماد به خدا و مردم حل میشود نه با اعتماد به آمریکا و انگلیس.»
پس از اظهارنظر روحانی در ارتباط با لزوم نقد، حتی نقد دوران ظهور امام زمان، وی فرصت را مغتنم شمرده و به منظور حذف یکی از کاندیداهای رهبری به میدان آمد و با تحریف نظر روحانی، او را مورد حمله قرار داد و گفت:
«ظاهرا دروسی که در جوانی خواندهاید را فراموش کردهاید لذا بهتر است به سیاست خود بپردازید، وقتی سوادش را ندارید اعتقادات مردم را رها کنید. مشکلات معیشتی و دنیوی مردم بسیار است، وقتی علمش را ندارید به مسائل اخرویشان کار نداشته باشید.»
همین که اراکی، به عنوان یک حوزوی نه چندان مطرح، جرأت میکند با روحانی اینگونه صحبت کند حاکی از وجود دستهای قوی پشت پرده در حمایت از اوست.
تأکید بر «سواد» نداشتن روحانی و این که «ظاهراً دروسی در جوانی خوانده و فراموش کرده» تلاشی است از سوی وی و باندهای رقیب درون نظام که در صورت مطرح شدن نام روحانی او را بیسواد و… معرفی کنند.
خبرگزاری مهر در بهمن ۱۳۹۶ در مورد ساخت کشتی مطلا با آیات قرآن گزارش داد:
«آیت الله محسن اراکی در درس اخلاق خود با بیان اینکه امروز مورد تهاجم گسترده فرهنگی هستیم، گفت: امروز هر کار و اقدامی که باعث ترویج دین خدا در جامعه شود قطعا مورد تهاجم دشمنان قرار خواهد گرفت.
وی ساخت قرآن کشتی مطلا که اخیرا توسط یکی از هنرمندان انجام شده را مصداق بارز انفاق در راه خدا دانست و گفت: امروز به هنر دینی و هنر مذهبی تهاجم میشود.»
طرف دیگر ماجرا این است که رسانههای جناح راست نظام اسلامی پوشش وسیعی به او و نظراتش میدهند که خارج از عرف رایج در نظام است.
در عرض یک سال گذشته تنها خبرگزاری مهر ۶۶ خبر راجع به او کار کرده است که در حدود ۲۰ خبر آن در مورد کلاسهای درس خارج اراکی است. محتوا و یا تیتر کلاسهای درس هیچیک از مراجع تقلید شیعه که سمت استادی نسبت به او دارند از طریق خبرگزاریها منتشر نمیشود و اراکی در این رابطه با وجود موقعیت نازلی که در حوزه دارد استثنا است و نباید به سادگی از آن گذشت. از آنجایی که معتقدم علاج واقعه را قبل از وقوع بایستی کرد، نگاهی خواهم داشت به زندگی محسن اراکی و مسیری که تا اینجا طی کرده است.
عراقی اراکی شده
محسن محمدی عراقی که پس از انقلاب سودمندتر آن دیده که از «عراقی» در نامش «اراکی» بسازد، در سال ۱۳۳۴شمسی در شهر نجف در عراق به دنیا آمد. پدرش شیخ حبیبالله محمدی عراقی از اساتید حوزه علمیه نجف بود. وی از سال ۱۳۴۷پس از پایان دوران ابتدایی به تحصیلات حوزوی نزد پدرش روی آورد و سپس در حوزه علمیه نجف نزد سید عبّاس خاتم، محمد هادی معرفت، سیدمحمدباقر حکیم، محمّدتقی جواهری، محمود هاشمی شاهرودی و… دوره سطح را گذراند. با آن که کلاسهای درس خمینی در نجف دایر بود اما او در درس آیتالله خویی حاضر شد که دیدگاههایش نقطه مقابل خمینی بود و از مخالفان بارز تز ولایت فقیه به شمار میرفت.
اراکی که امروز به مدد خامنهای صاحب جاه و مقام در نظام اسلامی است با عدم حضور در درس خمینی را توجیه کرده و میگوید:
«آن روزها هنوز درس امام را نمیرفتم؛ چون اوایل حضور من در درس خارج بود و تصمیم گرفته بودم دو سه سالی درس این بزرگان را بروم، سپس در درس امام حاضر شوم»
گویا بعداً درس «امام» میرفته که میگوید «آنروزها هنوز درس امام را نمیرفتم»! در ثانی فردی همچون آیتالله خویی نسبت به خمینی به لحاظ فقهی اعلمیت داشت و سطح درس او بالاتر بود و نه پایینتر.
«اراکی» در سال ۱۳۵۴ احتمالاً به خاطر روابطی که با «حزبالدعوه» عراق داشت مجبور به ترک این کشور شد و به ایران عزیمت کرد و تحصیلات حوزوی خود را در قم ادامه داد. وی مدتی در مدرسه حقانی قم به تحصیل اشتغال داشت.
اراکی دارای هیچ سابقهی مبارزاتی علیه رژیم پهلوی نیست و تلاش رژیم برای ساختن پروندهی مبارزاتی برای او به این ختم شده است که وی در سال ۱۳۵۷ «به دلیل یک سخنرانی انقلابی در خوانسار تحت تعقیب قرار گرفت؛ ولی توانست از دست مأموران جان سالم به در برد.»
وی دارای ۹ فرزند، ۴ پسر و ۵ دختر است. ۳ پسر و ۲ دختر وی طلبه هستند و در حوزهی علمیه مشغول تحصیلاند.
چگونگی ورود به دستگاه قضایی
با بالا گرفتن اعتراضات شهروندان عرب در خرمشهر و درگیریهای به وجود آمده که به کشتار مردم نیز منجر شد اراکی و تعدادی از طلاب عراقی که مسلط به زبان عربی بودند از سوی دفتر خمینی به این شهر اعزام شدند.
اراکی به خاطر سابقهاش در مدرسهی حقانی قم، مانند دیگر دانشآموختگان این مدرسه مورد توجه قدوسی و بهشتی قرار گرفت و در سال ۱۳۵۹ در سن ۲۵ سالگی با حکم قدوسی به ریاست دادگاههاى انقلاب اسلامى آبادان و خرّمشهر منصوب شد.
توصیف اراکی از طلاب مدرسه حقانی
نکتهی جالب توجه توصیف اراکی از دانشآموختگان مدرسهی حقانی است. بهشتی در سال ۱۳۳۹ به اشاره آیتالله میلانی، همراه با مهدی حائریتهرانی، حسین حقانی و علی مشکینی مدرسهی حقانی را با هدف تحول در نظام آموزشی حوزه، در قم تأسیس کردند. مدیریت مدرسه را ابتدا محمد مجتهد شبستری و پس از دو سال محمدعلی شیخزاده عهدهدار بودند و از ۱۳۴۷ تا ۱۳۵۷ علی قدوسی این سمت را بهعهده داشت. محمدتقی مصباحیزدی و احمد جنتی و ابوالقاسم خزعلی از جمله مدرسان این مدرسه بودند.
اراکی در نامهی خود به قدوسی حال نزار طلاب مدرسهی حقانی را در سال منتهی به انقلاب تشریح میکند. قدوسی پس از تصدی دادستانی کل انقلاب اسلامی به منظور قبضه قدرت قضایی، دانشآموختگان مدرسه حقانی از جمله علی رازینی، حسینعلی نیری، غلامحسین محسنیاژهای، علی فلاحیان، روحالله حسینیان، سیدعلیاصغر حجازی، سیدابراهیم رئیسی، مصطفی پورمحمدی، قربانعلی دری نجفآبادی، علی یونسی، غلامحسین رهبرپور، عباسعلی علیزاده، سیداحمد زرگر، ابوالقاسم رامندی، مرتضی آقاتهرانی، کاظم صدیقی، علی مبشری، محمود شریفی، محمود مهدیپور، محمدکاظم بهرامی، کمالالدین خدامی، محمد سلیمی، محمد رامیزی، سیداحمد طباطبایی، اکبریان، پورقناد، ناظمی و… را وارد دستگاه قضایی کرد. این عده در ۴ دههی گذشته گردانندگان اصلی دستگاه قضایی و امنیتی نظام بودهاند.
در نامهی اراکی به قدوسی آمده است:
«در طلاب مدرسه عشق و شور به تحصیل کمتر دیده میشود، نوعاً خودجوش و خودجنبش نیستند، و به همین سبب است که محصولی که باید از فعالیّتها و کوششهایی که در مدرسه به مصرف میرود بدست آید دیده نمیشود.»
به دلیل واقعیتی که اراکی دست روی آن میگذارد، پس از پیروزی انقلاب، اکثریت قریب به اتفاق طلاب این مدرسه درس و تحصیل معارف دینی را رها کرده و به مشاغل قضایی و امنیتی و… روی آوردند و سپس از طریق رانتی که داشتند القاب گوناگونی برای خود دست و پا کردند.
اراکی در ادامه بیهدفی طلاب مدرسه حقانی را بیان کرده و مینویسد:
«کارگری که به آیندهاش نیندیشد، دانشجویی که در سرش آیندهای طلایی نپروراند، هنرجویی که در فکر نتایج تلاش خویش نباشد، هیچگاه پیشرفت نمیکنند… اگر هم پیشرفتی کنند، اندک و ناچیز خواهد بود.
من در میان طلاب مدرسه – و شاید در طلاب غیر مدرسه نیز به همین اندازه یا بیشتر وجود داشته باشد- این خصلت را احساس کردم که بسیاری از آنها واقعاً نمیدانند که چه میخواهند بشوند، و چه نقشی را در آینده ایفا خواهند کرد. آیا مرجعیّت؟ آیا نویسندگی؟ آیا خطیب سرشناس شدن؟ یا هیچیک یا چیز دیگری هرچه خواهد باشد.»
این در حالی است که مسئولان نظام اسلامی و دستپروردگان این تاریکخانه، در طول چند دههی گذشته تبلیغ میکنند که مسئولان این مدرسه از جمله بهشتی و قدوسی و… در صدد کادرسازی برای انقلاب اسلامی جهت تصدی پستهای مختلف نظام اسلامی بودهاند.
اراکی در مورد رابطهی شاگرد و استاد در مدرسهی حقانی که نظام اسلامی میکوشد آن را تأثیرگذار و ویژه جلوه دهد مینویسد:
«رابطهی استاد و شاگرد در مدرسه مانند رابطهای است میان دو فرد که از نظر کار و مسئولیّت مستقل از یکدیگرند و هر یک برای خود کار میکنند مانند یک کارگر سیم کشی برق، با یک کارگر بنّایی که هر دو در یک ساختمان جمع شوند ولی هر یک برای خود کار کند، در عین آن که هر دو میدانند که یک ساختمان را سامان میدهند. رابطهی شاگرد و استاد در مدرسه عیناً اینچنین است. محدود است نطاق درس معیّنی که استاد میدهد، آن هم تا حدود معیّنی. نه استاد کاری به کار شاگرد دارد که اخلاقش چه جور است، فعالیتهای تحصیلی او در زمینههای مختلف تا چه اندازه است. نیازهای او چیست، علل فکری، عقیدهها، ایدهها، تمایلات، و … او چیست و نه شاگرد کاری به کار استاد دارد، که اگر مشکلی، عقدهای، نیازی داشت با او در میان بگذارد. این نحوه ارتباط یا بیارتباطی کاملاً به ضرر شاگرد و مدرسه تمام خواهد شد.» (منبع)
از آنجایی که این نامه در ۲۹ شهریور ۱۳۵۶ و پیش از به قدرت رسیدن نظام اسلامی نوشته شده است، روایت واقعی وضعیت مدرسه حقانی و روحانیت قبل از فروپاشی نظام اسلامی است.
گوشهای از جنایات محسن اراکی و همراهانش در خوزستان
حضور فعال گروههای سیاسی و وجود یک جنبش قوی کارگری در میان کارگران شرکت نفت و کارگران پروژهای در آبادان و لزوم سرکوب شهروندان عرب در خرمشهر که اعتراضهایشان از ابتدای سال ۱۳۵۸ این شهر را در ناآرامی فروبرده بود، باعث میشد که نقش دادگاه انقلاب در مهار و سرکوب جنبشهای اعتراضی مهم و حیاتی تلقی شود.
ریاست محسن اراکی بر دادگاه انقلاب آبادان و خرمشهر راه را برای تسلط حکام شرع عراقی باز کرد. آنها در سال ۱۳۵۹ و در دوران استانداری غرضی که همزمان با کشف کودتای نوژه بود، با استاندار و سپاه پاسداران و… به جان لشکر زرهی اهواز افتاده و دهها افسر را به جرم شرکت در کودتا آن هم نه در پایتخت بلکه در جنوب کشور به جوخهی اعدام سپردند.
غلامحسین صادقی قهاره دادستان انقلاب خوزستان در سال ۱۳۵۹ میگوید:
«بعدها یک حاکم شرعی به اهواز آمد که از معاودین بود که اسم نمیبرم. اینها دو برادر و خیلی تند بودند و از معاودین عراق به شمار میرفتند؛ آن وقت هم عراق در دست صدام بود. اینها دنبال اسلحه بودند؛ مثلاً برای سپاه سخنرانی میکرد و میگفت که شما پرونده را به دادستان و اسلحه را به حاکم شرع تحویل میدهید.
اینها یک کاری که کردند این بود که چند نفر را در رابطه با مسائلی مثل کودتای نوژه و این طور مسائل گرفتند و آنها را به یک پارکی برده و اعدام کردند و آن لشگر از هم پاشید و روحیه خود را از دست داد و وقتی یک یا دو ماه بعد که عراق به ایران حمله کرد، لشگر ۹۲ زرهی، دیگر لشگری نبود و پوچ شده بود.»
در این جنایت اصغر صالحی دادستان انقلاب اسلامی ارتش مستقر در خرمشهر و آبادان نقش مهمی داشت. او که در سال ۱۳۵۸ سرباز وظیفه شده بود از سوی ریشهری که آن زمان دادستان ارتش بود به این سمت منصوب شد. در زندگینامهی او آمده است:
«پس از ماجرای کودتای پادگان هوایی نوژه همدان، قرار بود به همان منوال ضد انقلابهای ارتش در نقاط دیگر کشور هم کودتا کنند. اصغر صالحی در خنثیسازی کودتای ارتش در خرمشهر به دلیل همین مسئولیتش نقش مهمی را ایفاء کرد و نقشه کودتاچیان را برملا و آنها را دستگیر میکند. دوستانش میگویند اگر او نبود معلوم نبود چه بر سر خرمشهر و آبادان میآمد. معاون سیاسی فرماندار آبادان شده بود و مسئول عقیدتی سیاسی پادگان دژ خرمشهر هم بود. همچنین عضو مهم و تاثیرگذاری در دادگاههای انقلاب آبادان بود. رفته رفته به فرد شاخص و کارآمدی بین نیروهای مذهبی تبدیل شده بود.»
اصغر صالحی از نزدیکان محسن اراکی به شمار میرفت. او در آبان ۵۹ در جنگ با عراق در خرمشهر مفقودالاثر شد. در مراسم سالگرد و بزرگداشتاش اراکی سخنران بود.
با توجه به پتانسیلی که اراکی در امر سرکوب از خود نشان داده بود، در سال ۱۳۶۰ ریاست دادگاههاى انقلاب اسلامى خوزستان، و در سال ۱۳۶۱ با حفظ سمت، ریاست دادگسترى خوزستان را به عهده گرفت. تنها درندهخویی و میل به اعمال خشونت میتوانست فردی را در این سن و سال به چنین منصب و مقامی در یکی از حساسترین استانهای ایران که از قضا درگیر جنگ هم بود برساند.
استان خوزستان، شامل شهرهای اهواز، آبادان، دزفول، مسجدسلیمان، اندیمشک، آغاجاری، ماهشهر، ایذه و… است. سرکوب نیروهای سیاسی در این شهرها و کشتار مخالفان از جمله وظایف دادگاه انقلاب خوزستان بود و اراکی به خاطر مسئولیتی که داشت طی سالهای ۶۰ و ۶۱ احکام اعدام و شکنجه و زندان بیشماری را امضا کرد و صدها خانواده را داغدار و پریشان کرد.
او در مسند حاکم شرع استان خوزستان، زندانیان را مجبور به تماشای اجساد اعدام شدگان میکرد. گزارشهای متعددی از جنایات او در استان خوزستان در سالهای ۶۰ تا ۶۲ انتشار یافته است.
«به دستور او جوانان ایرانی را دسته دسته به قتل میرساندند و ما را مجبور به تماشای اجساد اعدامشدگان میکردند. یکروز گفتند که حکم اعدام بهروز مخلص از هواداران مجاهدین صادر شده است، اما منتظر حجتالاسلام اراکی (جوان ۲۶ ساله) هستند که از اهواز بیاید و حکم قتلش را امضاء بکند. او نبی افشار یکی از هواداران پیکار را تنها به این خاطر که گفته بود خدا را قبول ندارد اعدام کرد. این حاکم خونخوار اسلام که تمام تفکرات قبرستان بقیع را با خود داشت، اصغر کاویانی یکی دیگر از هوادران سازمان پیکار را تنها بجرم عقایدش شکنجه و اعدام نمود. این ملای دزد و بیسواد، پرویز ملازاده از هواداران مجاهدین را که بشدت شکنجه شده بود با پاهای متورمش در حالیکه میلنگید به جوخههای کینهتوزی مرگ سپرد. به دستور اراکی، سعید علیزاده از هواداران مجاهدین را که کم سن و سال بود به زور به صندلی بستند و تیرباران کردند. به دستور این آخوند، شهناز کاظمی از هواداران مجاهدین را به حدی شکنجه کردند که زیر شکنجه جان باخت، سپس آخوند اراکی یک حکم اعدام برای جسد بیجانش صادر کرد.»
همین شاهد در مورد همکاران اراکی در خوزستان مینویسد:
«بعضی از جنایتکارانی که در دهه شصت همگام با آخوند اراکی در خوزستان جنایت آفریدهاند، عبارتند از آخوند باباخانی به عنوان حاکم شرع و جنایتکارانی چون مهدی مقدسی، محسن دستور، محسن مکی، تیزمغز و ناصری به عنوان دادستان، نادریان و طرُفی به عنوان سَراکیپهای شکنجه، مجریان این همه جنایت بودند. آنها بطور کلی خود یک حکومت بودند و در برابر هیچکس پاسخگو نبودند.
اسامی تعدادی از شکنجهگرانی که شبها شکنجه میکردند و روزها در زندان ناوا (در بندر ماهشهر) عربده میکشیدند و زندانیان را تحقیر میکردند و هم عضو جوخههای اعدام بودند عبارتند از:
محمد نادریان، منصور طرفی، نامدار نجفی، محمد زورمند، فرهاد زمانی، فریدون فرخی، عباس سگوند و فرید گرگی. دو پاسدار در دادسرای ماهشهر به نامهای ابراهیمی و حبیب رئیسی زندانبان بودند که بیشک تمام اطلاعات شکنجهگران را دارند. اینکه آیا خودشان هم شکنجه گر بودهاند، چیزی در دست نیست.»
بالاگرفتن جنگ ایران و عراق باعث شد کنشگران و فعالان سیاسی ـ فرهنگی عرب با اتهام جاسوسی و همکاری با حزب بعث عراق روبرو شوند. حاصل این دوره، اعدام دهها شهروند عرب خوزستان با حکم محسن اراکی بود. حسن تیزمغز دادستان انقلاب اسلامی خوزستان یار غار و همراه و یاور او در این جنایات بود. او هماکنون دفتر وکالت دارد و در ایذه مشغول به کار است آوازهی تعدیات و بزهکاریهای تیزمغز و اراکی چنان بلند شده بود که نسبت به تخلفات آنها تا بعد از برکناریشان در مجلس شورای اسلامی از سوی نمایندگان خوزستان به موسوی اردبیلی تذکر داده میشد.
در تابستان ۶۷ زندانیان زندان کارون اهواز به دستور تیزمغز در پادگان شهید درویش ناجا که متعلق به سپاه اهواز است، تیرباران شدند. (منبع)
به منظور درک جنایاتی که در خوزستان در دههی ۶۰ صورت گرفته کافی است به گفتههای حسن تیزمغز دادستان کل خوزستان توجه شود. وی در اسفندماه ۱۳۶۰ میگوید:
«اکنون بحمدالله در خوزستان مسئلهای به نام گروهکها وجود ندارد و مسئله اصلی ما مسئله جنگ با صدام است. وی در خصوص تعداد پروندههای مربوط به گروهکها نیز گفت : در اهواز تاکنون ۷۹۰ پرونده مربوط به گروهکها مورد رسیدگی قرار گرفته که برای بیش از ۶۰۰ مورد آن با استناد به مدارک مستدل حکم قطعی صادر شده است. » (روزنامه اطلاعات، ۶ اسفند ۱۳۶۰، صفحه ۴)
حضور در مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق و تشکیل سپاه بدر
اراکی به منظور شرکت در انتخابات دومین دورهی مجلس شورای اسلامی از ریاست دادگاه انقلاب خوزستان استعفا داد اما به خاطر نفرتی که از او در میان مردم بود موفقیتی کسب نکرد.
وی که اصالتاً عراقی است و در محاوره با عربها خود را عراقی مینامید پس از تشکیل مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق به عنوان یک عراقی به عضویت آن در آمد و در سال ۱۳۶۲ شاخهی نظامى آن را تأسیس کرد که بعدها به «سپاه نهم بدر» معروف شد. وی از سال ۱۳۶۶ الی ۱۳۷۵شمسی، مسئولیت نمایندگى ولى فقیه در نیروهاى سپاه بدر را نیز بر عهده داشت.
او در مورد چگونگی جذب نیرو برای سپاه بدر میگوید:
«من نیروها را اینطور جمع کردم؛ به اردوگاههای عراقیها در ایران – در ایلام، اهواز، جهرم و اراک – میرفتم و بچهها را جذب میکردم. به سوریه رفتم و هواپیمایی از نیروهای جوان عراقی جمع کردم و وارد ایران کردم و تا سپاه بدر تشکیل و تاسیس شود. در ابتدا بسیج مجلس اعلا بود و بعد سپاه بدر شد.»
اراکی در مورد ریشهی «حشدالشعبی» در عراق میگوید:
«… ریشهاش سپاه بدر است. اگر سپاه بدر و آموزشها نبود این هم نبود. اینها آموزش دیده بودند و تشکیلات آموخته بودند و مجهز بودند. مگر میتوانستیم سپاهی به این فعالی به این زودی تاسیس کنیم؟ کار سادهای نیست. سپاهی که در عرض ۴-۳ماه نمیتوانستیم تأسیس کنیم. استخوانبندی اصلی حشدالشعبی همان نیروهای سپاه بدر هستند.»
حمایت از کشتار ۶۷ و تأکید بر لزوم قتل «منافقین»
اراکی به خاطر زمینخواری و فساد دارای پرونده در دادگستری خوزستان است اما به واسطهی اعمال نفوذ پرونده مختومه شد. رشدش ادامه یافت. او به خاطر سابقهای که امر سرکوب و جنایت داشت با نفوذ برادران آوایی و دیگر حلقههای پرقدرت دزفول در سال ۱۳۶۵ پس از مرگ آیتالله قاضی به امامت جمعه دزفول و نمایندگی خمینی در این شهرستان منصوب شد. علیرضا آوایی وزیر دادگستری دولت روحانی یکی از زیردستان وی در دادگاه انقلاب بود و این دو با همدستی یکدیگر جنایات زیادی را در خوزستان رقم زدند.
اگر چه در جریان کشتار ۶۷ وی حاکم شرع نبود و به جای وی محمدحسین احمدی شاهرودی به همراه علیرضا آوایی این مسئولیت را به عهده داشت اما وی از موضع امام جمعه و نمایندهی خمینی در دزفول در جریان کشتار زندانیان زندان «یونسکو» بود.
وی یکی از حامیان قتلعام زندانیان سیاسی بود و پس از انتشار نوار صوتی دیدار آیتالله منتظری با اعضای هیأت کشتار ۶۷، سخیفترین موضعگیری را در ارتباط با این جنایت بزرگ کرد و گفت:
«من دیدم یکی از این عمامه به سرهای منحرف و از رهبران تشیع انگلیسی در کلیپی اعتراض میکند که در جمهوری اسلامی منافقین کشته شدند. میگوید آیا حکم منافق کشتن است؟! قرآن کریم بهصراحت میگوید باید منافق را کشت. حرف صریح قرآن است.
قرآن صریح میفرماید حکم منافق کشته شدن است. رسولاکرم (ص) در آن شرایط اول اسلام، اختیار داشت که بعضیها را عفو کند و بعضیها را عفو کرد؛ این حکمش نکشتن نیست، در رابطه با دولت ولی عصر (عج) بهصراحت آمده که در دولت ایشان دیگر منافقی زنده نمیماند.
مسئله قتل منافقین یک اصل قرآنی است، بلکه منافق اقوای در حکم قتل است، این احکام صریحه قرآن است. اینها چیزهائی است که در قرآن بصراحت آمده و نیازی به تفسیر ندارد در جای دیگر هم باز قرآن تفسیر دارد اما ولی امر اختیار عفو دارد، هم منافقین را میتواند عفو کند، هم غیرمنافق را ؛ که در جمهوری اسلامی اینطور هم شد و گاهی منافقین عفو شدند. از عالیترین تصمیماتی که حضرت امام گرفت همین مسئله بود و این تصمیمها از نوع تصمیمهای انبیاست.
عزل آقای منتظری یکی دیگر از تصمیمهای عجیب امام است که اگر این تصمیم را نمیگرفت اثری از انقلاب باقی نمیماند و از زمان شاه هم بدتر میشد. تصمیم دیگر امام لزوم اجرای قوانین الهی بر منافقین بود؛ بر منافقینی که توبه نکردند. من از خود آقای منتظری تعجب میکنم که به شما میگفتند فقیه! چطور جرأت میکردی در مصاحبهای اعتراض کنی چرا منافقین را کشتند.
مگر خودتان فتوا نمیدهید که محارب و منافقینی را که رهبر آنها زنده باشد باید کشت، رهبری که با صدام ملاقات داشته و به کمک لشکر صدام رفته است و علیه ایران جنگیدهاند و به شهرهای ما حمله کردند و به زن و فرزندان ما رحم نکردند و همچنین ترورهای سازمان یافتهای که انجام دادند، شمائی که ادعای فقاهت میکنید چطور میگوئید اینها نباید کشته شوند شما مگر فقیه نیستی؟ حکم همه فقها بر این است که منافقین باید کشته شوند.
امام (ره) هم گفت اینهائی که داخل زندان از منافقین هستند توبه کنند. دست امام (ره) درد نکند دست اینهائی که حکم امام را اجرا کردند درد نکند، دست آنهائی که حد الهی را جاری کردند درد نکند. ملت ما باید به آنهایی که حد الهی را برای منافقین جاری کردند بگویند درود بر شما که این حد الهی را اجرا کرده اید، این حکم هم شرعی است و همه عقلا بر این حکم معتقدند.»
با مرور آنچه وی در مورد لزوم «کشتن منافقین» در سال ۱۳۹۶ میگوید میتوان حدس زد او در دههی ۶۰ مرتکب چه جنایاتی در خوزستان شده است.
نماینده خامنهای در بریتانیا
خامنهای دلخوشی از خمینی نداشت. بنا به گفتهی کروبی وی تا زمان زنده بودن آیتالله سیدمحسن حکیم از وی تقلید میکرد و تنها در جاهایی که وی «احتیاط» میکرد به خمینی رجوع مینمود. در دوران رهبری خمینی هم به وضوح میشد فاصلهی او با خمینی را دید. به ویژه در جریان نخستوزری میرحسین موسوی و سپس بحث ولایت مطلقه فقیه که خامنهای در دیماه ۶۶ با آن مخالفت کرد و با تو دهنی آشکار خمینی مواجه شد این فاصله دیده میشد. اینها همه دست به دست هم میداد تا خامنهای احساس حقارت و سرشکستگی کند. از آنجایی که وی فردی کینهای است بعد از رسیدن به مقام ولایت فقیه کوشید تمام نمایندگان خمینی در شهرها و استانها را تغییر دهد و افراد نزدیک به خود را جانشین آنها کند.
او همچنین میکوشید افراد بیمقدار و در حاشیه دوران خمینی را عزت بخشیده و بالا بکشد. در حوزهها هم بر همین منوال بود که مصباح یزدی و مکارم شیرازی قدرت گرفتند. روحانیون عراقی را که خمینی هیچگاه اجازه نمیداد به مناصب بالا برسند، به حساسترین پستها منصوب کرد. هاشمی شاهرودی، صادق لاریجانی، محمدعلی تسخیری، محسن اراکی و… تنها مشت نمونهی خروار هستند. در پستهای سیاسی هم او میکوشید کسانی را به قدرت برساند که سابقهای نداشتند و خود را مدیون او میدانستند. احمدینژاد بر اساس این سیاست بود که با حمایت خامنهای به ریاست جمهوری رسید. از این موضع بود که محسن اراکی هم دارای موقعیت ویژه در نظام اسلامی شد.
اراکی در سال ۱۳۷۳ به عنوان نماینده خامنهای همراه با اهل و عیالاش با اختصاص بودجهای عظیم به لندن اعزام شد و به مدت یک دهه در انگلستان حضور داشت و از برکات زندگی در این کشور به نحو احسن استفاده کرد. در دوران حضور وی در لندن گزارشهای متعددی در مورد سوءاستفادههای مالی وی از جمله خرید آپارتمان و مستغلات در محله عیان نشین این شهر انتشار یافت. انتشار این گزارشها باعث شد عاقبت خامنهای او را به تهران فرا بخواند. هرچند او طومارهای متعددی در حمایت از تمدید مأموریتاش در لندن دست و پا کرد اما موفقیتی حاصل نکرد.
وی در لندن به تأسیس مرکز اسلامی انگلیس (۱۳۷۴) و حوزه علمیه امام حسین پرداخت و سپس مراکز اسلامی را در شهرها منچستر، بیرمنگهام، نیوکاسل و گلاسکو دایر کرد.
تأسیس کالج اسلامی لندن (Islamic College for Advanced Studies) و «جماعه علماء المسلمین فی بریطانیا» (انجمن دانشوران مسلمان در بریتانیا) از دیگر اقدامات او به شمار میرود.
وی مدعی است در سال ۲۰۱۲ میلادی موفق به اخذ دکترای فلسفه تطبیقی از دانشگاه پورتسموث انگلستان با رساله «علیت و آزادی از منظر فلسفه اسلامی و فلسفه مغرب زمین» شده است. این که بدون داشتن تحصیلات عالیه و مدارک معتبر چگونه چنین دکترایی گرفته از عجایب است. احتمالاً از نوع دکترای روحانی و سیدحسین موسویان و… است که با امدادهای غیبی حاصل شد.
مجمع تقریب مذاهب اسلامی
اراکی در تیر ماه ۱۳۹۱ به خاطر تسلطی که به زبانهای عربی و انگلیسی داشت از سوی خامنهای به سمت دبیرکلی مجمع تقریب مذاهب اسلامی در آمد و جانشین محمدعلی تسخیری که او نیز عراقی بود شد و پس از مدتی «آیتالله» خوانده شد. یکی از مسئولیتهای وی در این «مجمع»، برخورد با مخالفان خامنهای و تئوری ولایت فقیه تحت عنوان «شیعه انگلیسی» و ایجاد زمینه برای سرکوب آنهاست. خمینی برای سرکوب مخالفانش «اسلام آمریکایی» را باب کرد و خامنهای «تشیع انگلیسی». البته وی از «سنی آمریکایی» نیز غافل نمیشود.
اراکی پس از مرگ خمینی در سال ۱۳۶۹ به مجلس خبرگان رهبرى راه یافت. در حالی که در همان دوره بسیاری از نزدیکان خمینی با کارگردانی خامنهای از طرف شورای نگهبان رد صلاحیت شده و قادر به شرکت در انتخابات نشدند. وی همچنین بین سالهای ۱۳۶۲ تا ۱۳۷۳ حاکم شرع هیئتهاى واگذارى زمین خوزستان بود و در عین حال از سال ۱۳۶۹ تا ۱۳۷۴ نمایندگی ولی فقیه در دانشگاه چمران اهواز را نیز به عهده داشت.
عضویت در شورایعالی مجمع جهانی اهلبیت، عضویت در هیأت امناى جامعه المصطفی العالمیه (مربوط به طلاب خارجی حوزه علمیه قم)، ریاست هیأت امناى مجمع الفکر الإسلامی در مشاغل او در نظام اسلامی است. او مؤسس و رئیس مرکز پژوهشی و آموزشی امامت و ولایت است و دانشنامهی مجازی امامت و ولایت زیر نظر وی تدوین و انتشار مییابد.
سکوت در برابر نقض صریح قانون اساسی خودشان
محسن اراکی یکی از سه ضلع روحانیون عراقی است که در قحط الرجال نظام اسلامی همراه با شاهرودی و لاریجانی و در رقابت با یکدیگر میکوشند زمام امور مردم ایران را بدست گیرند. وقتی طبق قانون اساسی کسی که متولد ایران نبوده نمیتواند رئیس جمهور شود و در سال ۱۳۵۸ جلالالدین فارسی به دستور خمینی اجازهی شرکت در مبارزات انتخاباتی را پیدا نمیکند چگونه کسانی که متولد ایران نیستند میتوانند پستی بسیار بالاتر از رئیسجمهوری را اشغال کنند. این امر در ارتباط با رئیس قوای مقننه و قضاییه نیز صدق میکند که دو نفر از رؤسای آن عراقی بودهاند. هیچیک از عوامل نظام اسلامی و «حقوقدانان» به این مهم نپرداختهاند.