۱۳۹۲ آبان ۱۰, جمعه

اتهام زنی بی پایه و اساس رهبری سازمان مجاهدین خلق بر علیه جدا شدگان، منتقدین و مخالفین؛ نقض آشکار حقوق بشر 
حنیف حیدرنژاد
سایت رسمی سازمان مجاهدین خلق ایران در تاریخ هفتم آبان ماه 1392 مطلبی را با عنوان: "«هادی افشارساوجبلاغی» از شبكه لباس شخصی‌های برون مرزی رژيم را بشناسيد" منتشر نموده است.

هادی افشار یک عضو سابق این سازمان می باشد که از قبل از انقلاب 1357 با سازمان مجاهدین خلق همکاری می کرده است. او در سال 1383 از این تشکیلات جدا و به  بازداشتگاه کناری قرارگاه اشرف ، بازداشتگاه (تیف) در عراق که تحت کنترل نیروهای آمریکائی بوده است منتقل می شود. هادی افشار همچنین از سال 1374 به عضویت شورای ملی مقاومت در آمده و در سال 1378 از عضویت در آن استعفاء می دهد. او در طول تقریبا 30 سال عضویت و همکاری با سازمان مجاهدین مسئولیت های مختلفی داشته و به طور مستقیم  یا غیر مستقیم، اما از نزدیک در جریان بسیاری از تصمیم گیری های استراتژیک سیاسی، تشکیلاتی و نظامی رهبری سازمان، آقای مسعود رجوی و خانم مریم رجوی قرار داشته است. او چند سال پس از جدائی از سازمان مجاهدین و بازداشت توسط نیروهای آمریکائی، به همراه بسیاری دیگر از جدا شدگان از سازمان مجاهدین خلق توسط نیروهای آمریکائی آزاد شده و با تلاش فردی و یاری همرزمان سابقش موفق می شود خودش را به [اروپا] برساند.
هادی افشار از سپتامبر 2013/ شهریور 1392 اقدام به انتشار مقالاتی نموده که در آنها رهبری سازمان مجاهدین را مورد انتقاد قرار داده است.

هادی افشار  بسیاری از سیاست ها و تصمیم گیری های مسعود رجوی رهبر سازمان مجاهدین خلق در سه دهه گذشته را نقد کرده و توضیح می دهد که چگونه تصمیم گیری های او به قیمت جان بسیاری از اعضاء یا هوادران مجاهدین  تمام شده یا دستگیری و کشته شدن آنها را به دنبال داشته است. او همچنین توضیح می دهد که چگونه در بسیاری از نشست های درونی مجاهدین هر کسی که سوال یا انتقادی نسبت به رهبری این سازمان داشته یا حاضر نبوده است آنگونه که این رهبری می خواهد باشد، مورد توهین و فحاشی و فشار روحی- روانی قرار گرفته یا شکنجه شده است. او از قول افراد قابل اعتمادی که با آنها گفتگو کرده است توضیح می دهد که در سال های 1373 و 74 شمسی تعدادی از اعضاء سازمان مجاهدین در قراگاه اشرف در عراق شکنجه شده و حداقل نام یک نفر که به دلیل شدت شکنجه کشته شده است را نیز اعلام می کند.  
پس از انتشار این سلسله مقالات، رهبری سازمان مجاهدین، آقای هادی افشار را مورد حمله قرار داده و او را به "مزدوری" برای وزارت اطلاعات رژیم جمهوری اسلامی متهم  می کند. در مطلبی که در سایت سازمان مجاهدین برعلیه هادی افشار منتشر شده است اتهامات زیر بکار گرفته شده است:
- "مزدور وزارت اطلاعات و گشتاپوی آخوندی"
- "باز نشخوار [کننده] عفن ترین هرزه دراییهای ماموران بدنام گشتاپوی آخوندی"
- "پاسدار لمپن"
- "جلودار صحنه شناعت و خیانت از جانب وزارت اطلاعات"
در مطلب منتشر شده در سایت سازمان مجاهدین خلق افراد دیگری همچون ایرج مصداقی زندانی، سیاسی سابق یا دکتر کریم قصیم عضو مستعفی شورای ملی مقاومت  و همچنین سایت پژواک ایران مورد اتهامات مشابه قرار گرفته اند.
"اسناد" سازمان مجاهدین
اتهامات مجاهدین با یک ضمیمه 38 صفحه ای همراه است. اگر چه این ضمیمه با عنوان"سند" معرفی شده است، اما هیچ "سندی" که نشانه ی همکاری یا ارتباط هادی افشار با وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی باشد را ارائه نمی دهد.
11 "سند" اول نشان می دهند که هادی افشار فردی معتقد به سازمان مجاهدین، معتقد به مبارزه مسلحانه، معتقد به سرنگونی جمهوری اسلامی و وفادار به رهبران عقیدتی مجاهدین مسعود و مریم رجوی بوده است. اسناد 12، 13 و 14 نیز چیزی در جهت تائید اتهامات رهبری مجاهدین را اثبات نمی کند.
در پایان "اسناد"، قسمتی هم  با عنوان "الحاق به مزدوران برون مرزی" آورده  شده است. مطلب اول به نقل از  "شهاب نیوز" و مطلب دوم به نقل از سایت "آریا" می باشد. محتوای متن هر دو مطلب جنبه خبری داشته و نشانی از "الحاق به مزدوران برون مرزی" در آن دیده نمی شود.
مطلب سوم، مطلبی از "خبرگزاری جمهوری اسلامی" می باشد که موضوع آن اساسا ربطی به هادی افشار ندارد.
قسمت پایانی با عنوان "رله یاوه های دژخیمان توسط مزدوران پس از قتل عام اشرف در 10 شهریور" عمدتا جملاتی از نوشته های هادی افشار است که مقامات نظامی و امنیتی رژیم با فرهنگ خاص خودشان در مصاحبه های مختلف آن را استفاده کرده اند.
سوال: آیا فهم و درک رهبری مجاهدین از "اسناد" همین است؟  آیا می توان به صرف باز انتشار مطالب یک فرد در سایت های رژیم یا استفاده از این مطالب توسط مقامات رژیم، نویسنده یا گوینده آن مطلب را "مزدور وزرات اطلاعات" نامید؟  با این نحوه استدلال، انتشار اعلامیه و آگهی های سازمان مجاهدین در روزنامه های بزرگ آمریکا را چه باید نامید؟ آیا می توان به صرف انتشار این آگهی های چندین هزار دلاری، سازمان مجاهدین را  یک "سازمان آمریکائی" نامید؟ مصاحبه های متعدد سخنگوی سازمان مجاهدین خلق با "فاکس نیوز"، تلویزیونی که بیشتر مواضع جنگ طلبانه کارتلهای بزرگ نفتی و شرکت های بزرگ اسلحه سازی را تبلیغ می کند را چه باید نامید؟ گفتگوهای خصوصی  خانم مریم رجوی با روسای سابق سرویس های اطلاعاتی و امنیتی آمریکا و برخی کشورهای اروپائی را چه باید نامید؟ و ...
اتهامات و ادعاهای سازمان مجاهدین کمترین ارزش حقوقی ندارد. با این حال سوال این است، در حالی که رهبری سازمان مجاهدین یک تیم مشاور حقوقی بین المللی را در اختیار دارد، چرا از آنان کمک نمی گیرد تا متنی تنظیم شود که ارزش حقوقی داشته باشد؟ پاسخ از نظر من مشخص است؛ آن افراد هرچند در مقابل کارشان برای سازمان مجاهدین مزد دریافت می کنند، اما حاضر نیستند اعتبار حقوقی خودشان را پای کاغذهای بی اعتباری که رهبری مجاهدین آن را "سند" می خواند قربانی کنند.
سوال دیگر این است: اگر واقعا رهبری مجاهدین به اسناد مورد ادعای خود مطمئن است، چرا بر علیه هادی افشار یا همه آنانی که این سازمان آنان را "مزدوران وزارت اطلاعات" می خواند به دادگاه شکایت نمی کند؟ شکایت بر علیه این "مزدوران" اتفاقا باعث می شود تا رژیم جمهوری اسلامی افشاء گردد. اگر رهبری سازمان مجاهدین واقعا خواهان آن است که به رژیم جمهوری اسلامی ضربه بزند، با به جریان انداختن دعوای حقوقی بر علیه  این "مزدوران شناخته شده"، با یک تیر، دو نشان می زند؛ هم این افراد از سوی دادگاه های ذی صلاح "مجرم" اعلام شده که در نتیجه ی آن مطابق قوانین کشورهائی که هر یک از این افراد در آنجا زندگی می کنند با آنها رفتار خواهد شد، این یک پیروزی بزرگ برای رهبری سازمان مجاهدین خواهد بود زیرا اثبات خواهد شد که اتهامات این سازمان بر علیه این افرا دب ی پایه و اساس نبوده است. دستاورد بزرگ دیگر یک حکم حقوقی، اگر این افراد "مزدوران وزارت اطلاعات" باشند، آن خواهد بود که رژیم جمهوری اسلامی و ماشین جاسوسی آن در خارج  کشور ضربه اساسی دریافت خواهد کرد. سازمان مجاهدین معطل چیست؟ چرا با وجود داشتن قوی ترین وکلاء و فراهم بودن امکان به محاکمه کشاندن این افراد در محاکم قضائی، از طریق سایت های تبلیغی خود برعلیه آنها جنگ راه انداخته است؟ آیا بی اساس بودن "اسناد" و اینکه رهبری مجاهدین بجای استفاده از ابزارهای حقوقی، از طریق جنگ روانی با منتقدین و مخالفین خودش برخورد می کند، نشان دهنده این نمی باشد که در واقع رهبری سازمان مجاهدین توان تحمل صدای منتقد و مخالفین خود را نداشته و در پی خفه کردن صدای آنان می باشد؟ آیا روش سرکوب  و ترور روانی منتقدین و مخالفین نمی تواند دلیلی بر این باشد که انتقادات و ادعاهای این افراد حقیقت دارد؟
فرار از پاسخگوئی
از نظر من هدف اصلی رهبری مجاهدین از حمله به منتقدین و مخالفین، فرار از پاسخگوئی به سوالات یا انتقادات یا افشاگری هائی است که این افراد انجام می دهند. رهبری سازمان مجاهدین بجای پرداختن به محتوای نوشته های این افراد و بجای آنکه سوالات یا اتهامات آنان را پاسخ دهد تنها با توهین و برچسب زدن و اتهامات بی اساس به آنها حمله می کند. اگر رهبری مجاهدین واقعا پاسخ منتدقین و مخالفین را می تواند بدهد پس چرا یک به یک به این موضوعات نمی پردازد؟
نقض آشکار حقوق بشر جداشدگان و منتقدین توسط رهبری سازمان مجاهدین خلق
خانم مریم رجوی در بند ششم  "۱۰ماده و نظرگاه مريم رجوی برای ايران فردا" می گوید: "ايران فردا، کشور عدالت و قانون است. ما خواهان ايجاد يک نظام قضايی مدرن، مبتنی بر احترام به اصل برائت، حق دفاع، حق دادخواهی، حق برخورداری از محاکمه علنی و استقلال کامل قضات هستيم. همچنين قانون شريعت آخوندی، در ايران فردا جايی نخواهد داشت."

سوال: اتهامات اعلام شده بر علیه آقای هادی افشار و دیگر منتقدین و مخالفین رهبری سازمان مجاهدین در کدام دادگاه ذی صلاح بررسی و به اثبات رسیده است؟ چرا برخلاف ادعای خود، به "اصل برائت" احترام نمی گذارید و به آن پایبند نیستید؟ آیا این است مفهوم عدالت و نظام قضائی مدرن که شما آن را برای ایران فردا نوید می دهید؟
مریم رجوی در بند هفتم همین بیانیه می گوید: "ایران فردا کشور احترام به حقوق‌بشر است. ما متعهد به «بیانیه جهانی حقوق‌بشر» و میثاقها و کنوانسیونهای بین‌المللی ازجمله، «میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی»، «کنوانسیون علیه شکنجه» و «کنوانسیون حذف کلیه اشکال تبعیض علیه زنان» می‌باشیم."
این دعای مریم رجوی به هیچ وجه قابل باور نیست،؛ زیرا: ماده 10 اعلامیه جهانی حقوق بشر می گوید: "هر انسانی سزاوار و محق به دسترسی کامل و برابر به دادرسی آشکار و عادلانه توسط دادگاهی بیطرف و مستقل است تا در برابر هر گونه اتهام جزایی علیه وی، به حقوق و تکالیف وی رسیدگی کند."
سوال: در کدام "دادگاه بی طرف و مستقل" اتهاماتی که شما به منتقدین و مخالفین خود وارد می کنید اثبات شده است؟
ماده 3 اعلامیه جهانی حقوق بشر تاکید می کند: "هر فردی حق زندگی، آزادی و امنيت شخصی دارد."
سوال: چرا شما به به راه انداختن جنگ روانی بر علیه منتقدین و مخالفین خود "حق زندگی، آزادی و امنیت" را از آنان سلب می کنید؟
ماده 19 اعلامیه جهانی حقوق بشر با قاطعیت می گوید: "هر فردی حق آزادی عقيده و بيان دارد و اين حق مستلزم آن است که کسی از داشتن عقايد خود بيم و نگرانی نداشته باشد و در کسب و دريافت و انتشار اطلاعات و افکار ، به تمام وسايل ممکن بيان و بدون ملاحظات مرزی آزاد باشد."
سوال: چرا شما با ایجاد جنگ روانی و با زدن برچسب و اتهامات اثبات نشده تلاش می کنید تا "حق آزادی عقیده و بیان" را از منتقدین و مخالفین خود گرفته و چرا با جنگ تبلیغی و روانی خود برای آنان "ایجاد بیم و نگرانی " می کنید. چرا به این ترتیب مانع از" انتشار اطلاعات و افکار" می گردید؟
ادعای شما در مورد "ایران فردا کشور احترام به حقوق بشر است"، تنها یک فریب است. عمل امروز شما و رفتار شما با دگراندیشان و منتقدین و مخالفینتان به خوبی نشان می دهد که شما واقعا تا کجا به آنچه که می گوئید باور داشته یا پایبند هستید.
اگر به راستی به حقوق بشر باور دارید قبل از هر کس، حقوق مخالفین و منتقدین خود را به رسمیت بشناسید و به طور شفاف و با احساس مسئولیت به سوالات و انتقاداتی که متوجه شما می باشد پاسخ دهید.
حنیف حیدرنژاد
01.11.2013



مراسم اولین سالگرد پرواز پرستوی عشق و آزادی ،ستار بهشتی+ عکس و فیلم


satar-beheshti1امروز مراسم اولین سالگرد پرواز پرستوی عشق و آزادی ،ستار بهشتی در منزل این عزیز و بر سر مزار وی بسیار باشکوه برگزار شد.
مراسم از ساعت 12 ظهر الی 5 بعد از ظهر به طول انجامید.
ابتدا خانواده های شهدا و زندانیان ، مادران پارک لاله ، مادران صلح ، شخصیتهای حقوق بشری و تنی چند از بزرگان علم و اندیشه در منزل این فرزند برومند ایرانزمین حضور به هم رسانیدند و به مادر بزرگوار و شجاع این عزیز و خوانواده اش تبریک و تسلیت گفته و یادش را گرامی داشتند … ساعت یک و نیم ناهار سرو شد و سپس مراسم گرامیداشت یاد و خاطره این قهرمان ملی و دیگر شهیدان آغاز گردید…
در ابتدا همه حضار حمد و سوره را با صدای بلند و رسا قرائت نمودند و خانم نرگس محمدی بطور خلاصه مطالبی در مورد ستار بهشتی و مادرش بیان نمود. سپس خانم گوهر عشقی مادر ستار بهشتی از ستار از اخلاق نیکویش و از جوانمردیش و نحوه دستگیر شدن و شهادتش گفت … وی از آنچه بر وی در این یک سال گذشته است سخن گفت و در د و رنجی که کشیده است را برای حضار به زیبایی ترسیم نمود…
سحر بهشتی خواهرشجاع ستار ، سروده ای را که خود نگاشته بود برای حضار خواند…یکی از دوستان نیز سروده زیبایی را قرائت نمود…
در این مراسم استاد دکتر ملکی و دکتر نوریزاد سخنرانی نموده و سرودها و ترانه هایی برای تجلیل از ستار و مادر شجاع وی و گرامیداشت این شهید دلیر ایرانزمین و همه شهیدان فداکار این مرز وبوم توسط شرکت کنندگان خوانده شد…
مراسم داخل منزل با سرود ای ایران ، سر اومد زمستون و یار دبستانی به پایان رسید و سپس همه دوستداران ستار بر سر مزارش جمع شدند و سرود و حمد خواندند و دکتر نوریزاد باری دیگر شجاعانه مطالب زیبایی را بیان کرد…
متاسفانه اقتدارگرایان نتوانستند کلام بر حق و بجای دکتر نوریزاد را تحمل کنند ، لذا بلندگو را قطع کردند و ایشان بدون میکروفون ادامه دادند…
حضور پررنگ لباس شخصیها در طول مراسم حس می شد، چه در حوالی منزل و چه بر سر مزار دلیر مرد ایرانزمین… چندین بار به خانواده تذکر دادند که کسی شعار ندهد ، کسی سخنرانی نکند و سرودی نیز خوانده نشود، و در میانه صحبتهای آقای نوریزاد بلندگو را قطع کردند…
می گوید در یک سال گذشته هر روز بر سر مزار ستار آمده ام و تاکید می کند … هر روز
هیچکس تردیدی در کشته شدن او در بازداشتگاه ندارد اما پرونده اش در دادگاه خاک می خورد.
و اگر نبود مادر شجاع او هچکدام از ما حتی روح مان از کشته شدن او خبر دار نمی شد.
satar-beheshti7
satar-beheshti1
satar-beheshti2
satar-beheshti3
satar-beheshti4
satar-beheshti5

گزارش تصویری دوم از اولین سالگرد یادبود وبلاگ نویس جانباخته، ستار بهشتی/ حضور نسرین ستوده بر مزار ستار

1378349_576033669116889_1497619775_nفعالان در تبعید: گوهر عشقی در اولین مراسم سالگرد ستار بهشتی، وبلاگنویس جانباخته،  بر سر مزار پسرش تنها نبود.
بنا بر اطلاع “کمپین صلح فعالان در تبعید”، این مراسم  که در روز نهم آبانماه(امروز) و همزمان با روز دستگیری ستار بهشتی برگزار می شد، با حضور چهره های سرشناسی چون خانم “نسرین ستوده” همراه بود.
تصاویر زیر مربوط به  اولین مراسم سالگرد ستار بهشتی؛ میباشد:
1378349_576033669116889_1497619775_n1382264_576035099116746_249138527_n
 Untitled
3
2
1425579_753094598040033_1579162753_n
اخبار مرتبط:
فیلم / مراسم سالگرد ستار بهشتی 9 آبان 1392 
ستار بهشتی کارگر وبلاگ نویس اهل رباط‌ کریم، منطقه محرومی در جنوب غرب تهران بود که به دلیل انتشار مطالب انتقادی علیه حکومت توسط پلیس فتا دستگیر شد. وی نهم آبان ۱۳۹۱ دستگیر و به زندان اوین تهران منتقل گردید، لیکن چهار روز بعد در حالی که به بازداشتگاه پلیس منتقل شده بود، در آنجا درگذشت.
خانواده ستار، هنگام دفن جسد وی آثار کبودی را در بخش هایی از بدن او مشاهده کرده بودند و محسنی اژه ای در اولین اظهار نظر خود وجود ضربه و کبودی بر بدن ستار بهشتی را تایید کرد.
 هر چند همه شواهد و مدارک حاکی از کشته شدن ستار بهشتی در اثر شکنجه در زندان فتاست، اما تلاش های خانواده و وکیل این قربانی هنوز به نتیجه نرسیده است و در آخرین اقدام برای قاتل که شخصا از خانواده ستار بهشتی طلب حلالیت کرده بود قرار مجرمیت برای قتل غیر عمد صادر شده است.

علیرغم اینکه یکسال از پرونده قتل وی می گذرد٬ لیکن هنوز این پرونده به سرانجام نرسیده است.
سخنرانی محمد نوری زاد در مراسم سالگرد ستار بهشتی در کنار مادر ستار:





 
مادر حسین رونقی: مردم به جمهوری اسلامی رای داده بودند اما شما آبروی دین را هم بردید

شش ماه از بازگشت حسین رونقی، برخلاف نظر پزشکی قانونی و متخصصان به زندان می گذرد و مادرش به کلمه می گوید که هر روز درخواست مرخصی استعلاجی پسرش را به روز دیگر حواله می دهند و بی توجه به وضعیت او، شاهد از بین رفتن او در زندان هستیم.
به گزارش کلمه به گفته مادر حسین رونقی، زندانی سیاسی محبوس در بند ۳۵۰ زندان اوین بارها از حسین خواسته اند تا با همکاری های خود به مرخصی بیاید و یا آزاد شود، اما حسین و خانواده اش این پیشنهاد مسئولان را نپذیرفته اند.
به گزارش کلمه، حسین رونقی فعال حقوق بشر و وبلاگ نویس منتقد و مسلط به فضای سایبری، پیش از این بارها و بارها در ایام بازجویی و پس از ان در دوران گذراندن حکم ۱۵ ساله اش با این پیشنهاد که با پیوستن به ارتش سایبری می تواند آزاد شود مواجه شد اما هر بار با رد این پیشنهاد فضای زندان و بازجویی ها را برای خود سخت تر کرد.
حالا مادر این زندانی سیاسی به کلمه می گوید که طی ماه های گذشته از پسرش خواسته شده که عفو نامه را امضا کند اما او تصریح کرده که خطایی مرتکب نشده که از آن طلب عفو کند. پیش از این در ماه مبارک رمضان گزارش شده بود که در زندان نامه های عفو مشروط توزیع شده که هیچ کدام از زندانیان جنبش سبز حاضر به امضای آن نشده اند.
زلیخا موسوی، مادر حسین رونقی خطاب به مسئولین می گوید: مردم رای ندادند به جمهوری اسلامی که اینطور شود. مردم رای دادند به استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی. گفتید که ما راه پیغمبر اسلام را می رویم. ولی شما آبروی دین را هم بردید.

حسین رونقی ملکی وبلاگ نویس منتقد و فعال حقوق بشردربند در تاریخ ۲۲ آذر ماه ۱۳۸۸ در شهر ملکان در نزدیکی تبریز بازداشت شد. وی مدت ۱۳ ماه را در سلول‌های انفرادی بند ۲-الف زندان اوین تحت فشارهای روحی و جسمی برای اخذ مصاحبه و اعترافات تلویزیونی قرار گرفت و سرانجام از سوی شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب اسلامی به ۱۵ سال حبس تعزیری محکوم شد. وی که از نارسایی شدید کلیه رنج می برد چندی پیش به خاطر بی توجهی مسوولان به وضعیت درمانی او دست به اعتصاب غذا زده بود. خواسته او این است که در خارج از زندان و در یک بیمارستان درمانش دنبال شود که تا امروز توجهی به خواسته او نشده است.

ببینید با مستضعفان چه می کنند

ببینید با مستضعفان چه می کنند

sattar
مادرستار وقایع روز بازداشت فرزندش را شرح داد و حاضران گریستند. اما او خود هرگز نگریست. شرح کامل مراسم اولین سالمرگ ستار بهشتی و سخنان نرگس محمدی ، محمد ملکی و محمد نوری زاد در زیر آمده است:
مراسم اولین سالگرد ستار بهشتی، کارگر و وب نگاری که پس از ضرب و شتم در بازداشتگاه نیروی انتظامی به قتل رسید، روز پنجشنبه در منزل مادر او برگزار شد.
منزل مادر ستار بهشتی در منطقه رباط کریم قرار دارد.
نرگس محمدی، فعال حقوق بشر در ابتدای این مراسم یادآوری کرد که امروز ۱۹ آبان است و سال گذشته در چنین روزی ستار در حالی که وضو گرفته بود و برای نماز ظهر آماده می شد، توسط نیروهای فتا بازداشت شد.
محمدی در ادامه گفت:« امروز مادر ستار کوچه خانه شان را به یاد ساعت ۱۲ روز نهم آبان سال گذشته گلباران کرده و جای قدم های استوار فرزند را با گل های سرخ و سفید نشانه گذاشته است. همان گام هایی که در آن روز به سوی زندان برداشته شد و افسوس که دیگر باز نگشت.»
او افزود: «امروز همه می دانند که هر چند این گام ها را به سوی زندان ها و گاه قبرستان ها روانه کردند، اما انسان های بزرگی چون ستارها با همان گام های استوار و تردید ناپذیرشان راهی را به روی ملت و تاریخ ایران گشودند که رهروان و پویندگان سترگ دیگری دارد و خواهد داشت.
محمدی در ادامه گفت: «چنین راهی سزاوار چنین زینتی است، گذاشتن گل های سرخ جای پای پسر به دست های پر مهر مادر، مادری که رنج و شکنجه پسر رادر ۴ روز حبسش در سلول ها، در همین اتاق کوچکش با چشمان باز و نه در رویا و خواب به وضوح می دید و با دخترش در میان می گذاشت و همراه ستار رنج می کشید و شکنجه می شد. مادری که لحظه مرگ ستار را با احساس مادرانه اش از دور دست ها و بی خبری ها درک کرد. چنین راهی سزاوار چنین نشا نه گذاری هایی است.»
سپس مادر ستار بهشتی با ذکر این نکته که ستار فقط فرزندم نبود بلکه پرستار، همدم و همه کس من بود، گفت: «من نمی دانم ستار به چه گناهی کشته شده است؟ ستار من بی گناه کشته شد، اگر هم ستار مرتکب خطایی بود باید به دست قانون مجازات می شد نه به دست بازجو. نه اینکه او را از خانه اش و فقط با کاغذ و قلمش ببرند و او را زیر شکنجه بکشند و جسدش را حتی به مادر و خواهرش نشان ندهند.»
مادر ستار بهشتی در ادامه گفت: «من نه تنها جسد پسرم را ندیدم بلکه حتی نگذاشتند رویش را هم ببینم. می خواستم برای آخرین بار جسم بی جانش را خودم با خواهرش بشویم و بوسه بر دست ها و پاهایش بزنم ولی از بس او را زده بودند، حتی جسد را هم به ما نشان ندادند.»
او گفت: «وقتی ستار را داخل قبر گذاشتند و بند کفن را کشیدند، خونی سرخ به سرخی دانه های انار کفن را پر کرد. این در حالی بود که ستار را داخل پنبه گذاشته بودند و بعد با پلاستیک پوشانده و بعد داخل کفن گذاشته بودند. ستار من حتی بعد از شستن غرق خون بود.»
او خاطره بازداشت ستار و آنچه در آن ۴ روز بر سر خود و فرزندش آمده بود را با حزن و اندوهی عمیق برای حاضران باز گو می کند و با مکث های طولانی مانع فرو غلطیدن اشک بر گونه هایش می شود تا به عهد با فرزندش پایدار بماند چرا که به ستار قول داده نگرید تا نامحرمان نبینند و شاد نشوند.
مادر ستار در شرح روز بازداشت فرزندش گفت: «روز بازداشت وقتی در را باز کردم، مامور در را هل داد. گفتم، مجوز دارید اما او کتش را کنار زد و اسلحه اش را به من نشان داد. مامور در را آنچنان محکم هل داد که انگشتم لای در ماند و خون بیرون زد. دستم را لای چادرم پیچیدم و صدایم در نیامد تا ستارم غصه نخورد. دلم می سوزد وقتی به دستان پسرم دستبند زدند. حتی نگذاشتند زیر شلوارش را عوض کند و لباس بیرونش را بپوشد. از آنان خواهش کردم تا اجازه دهند که حداقل ستار لباسش را عوض کند. دستبندش را باز کردند و ستار شلوارش را پوشید اما اجازه ندادند زیب شلوارش را بکشد و کمر بندش را ببندد. تلاش کردم ستار قبل از رفتن به صورتم نگاه کند، اما ستار نگران از بیماری و بی تابی من به صورتم نگاه نکرد و رفت. دویدم کاسه را پر از آب کردم. دنبال ماشین دویدم و آب را پاشیدم تا زود بر گردد اما نگذاشتند. ستارم را کشتند.»
مادر ستار بهشتی کمی مکث می کند تا از آن خاطره فاصله بگیرد و سپس ادامه می دهد: «من همین جا اعلام می کنم تا همه بدانند، من بعد از ستار از هیچ چیز نمی ترسم. اگر ستار را ۴ روزه کشتند، بیایند و من را نیم ساعته در میدان رباط کریم بکشند اما بدانند من از خون فرزندم نمی گذرم و از پای نمی نشینم.»
او افزود: «من دادگاه علنی و عادلانه می خواهم و تا آن روز خواهم ایستاد. من اعلام می کنم، اگر در مورد دادگاه پسرم کوتاهی کنند، داروهایم را بر می دارم و در مقابل بیت رهبری متحصن می شوم.»
مادر ستار در ادامه گفت: «از من می پرسند که چگونه پسرم زیر شکنجه طاقت آورد و تن به خواسته بازجو نداد تا جانش را گرفت؛ من فقط همین را می گویم که با ایمان و پاکی اش ایستاد.»
مادر ستار بهشتی در سخنانش بارها از تنهایی اش پس از قتل فرزندش سخن گفت. خودش گریه نکرد اما صدای محزون و رنجورش، حاضران را بارها گریاند.
سپس دکتر محمد ملکی که به حرمت مادر ستار در طول مراسم ایستاده بود، با تکیه بر عصایش در کنار خواهر و مادر ستار، سخنانش را ابتدا با تفسیری از سوره حمد آغاز کرد. او آنگاه از ایستادگی جوانانی با انگیزه و با ایمان سخن گفت و پایداریشان را ستود. از دوران سخت دهه ۶۰ و آنان که سرود خوانان به سوی مرگ می شتافتند نیز سخن گفت. از شهدای جنبش سبز و از مادران آنها که در جمع حاضر بودند هم یاد کرد.
دکتر ملکی با بیان اینکه ۸۰ سال از عمرم می گذرد، گفت: «در این سال ها طوفان های بسیار دیده و رنج های بسیار کشیده ایم.»
او در ادامه خطاب به مسئولان گفت: «آخر چرا باید ستار کشته شود؟ جرمش چه بود؟ چرا ما هنوز باید شاهد کشته شدن جوانان این سرزمین باشیم؟ چقدر باید ادامه دهیم؟ چرا باید این مادران تا آخر عمر داغدار و سوگوار بمانند؟ آخر من نمی دانم ستار در این خانه کوچک ۴۰ متری در منطقه رباط کریم چه می کرد که سزاوار مرگ بود؟»
دکتر ملکی سپس رو به سوی مادر ستار کرد و گفت: «بسیار مفتخرم که امروز در این کاخ با شکوه ۴۰ متری ستار، در کنار مادر ایستاده او، ایستاده ام.»
او گفت: «همه روزی خواهند مرد، من، نماینده مجلس، قاضی و هر انسان دیگری اما خوش به حال آنان که انسان و ایستاده می میرند.»
پس از او محمد نوری زاد در حالی که بارها با سخنان مادر ستار گریست و سر مادر را بوسید، در کنار مادر ستار و دست بر شانه تکیده مادر در سخنانی گفت: «اگر تمام نقاشان جهان بخواهند تصویر زیبا و واقعی از استضعاف ترسیم کنند، اگر مجسمه سازان بخواهند مجسمه ای باشکوه از استضعاف بتراشند، اگر موسیقیدانان بخواهند موسیقی دلنشینی از استضعاف بسازند و بسرایند، به زیبایی و شکوه استضعاف مادر ستار نخواهد بود.»
او گفت: «ما انقلاب کردیم برای نجات مستضعفان. اکنون ببینید با مستضعفان چه می کنند. صدای حق خواهی این مادر مظلوم را نمی شنوند. این صدا را ما امروز شنیدیم. این صدا طی این یک سال به گوش بیت رهبری، نمایندگان مجلس، دولت، قضات و قوه قضاییه رسیده است اما هیچ پاسخی داده نشده است.»
نوری زاد سپس با انتقاد شدید از عملکرد حکومت گفت: «بیت رهبری و نماینگان مجلس در خانه ملت مرگ او را انکار و کتمان کرده اند چون اگر آن رابپذیرند، ناچار باید خود را انکار کنند.»
با پایان این سخنان حاضران در مراسم با خواندن سرود شکفته بهارون، یار دبستانی، ای ایران و مرغ سحر و فاتحه مراسم را ادامه دادند.
مراسم اولین سالگرد به قتل رسیدن ستار بهشتی در منزل ۴۰ متری مادر او در حالی برگزار شد که خانواده های زندانیان سیاسی از جمله همسران عبدالفتاح سلطانی و ابوالفضل قدیانی، مادران پارک لاله، مادر مصطفی محمد بیگی، پدر محمد کامرانی، همسر حسن پور، مادر سعید زینالی و جمعی از مادران اعدام شدگان دهه ۶۰، خواهر مهندس عزت الله سحابی و جمعی از مادران صلح در آن حضور داشتند.
پس از پایان مراسم در منزل مادر ستار بهشتی، حاضران برای قرائت فاتحه بر سر مزارش ستار بهشتی حاضر شدند.
بر سر مزار ستار بهشتی، تاج گل هایی از سوی مادران پارک لاله، خانواده های زندانیان سیاسی، کانون مدافعان حقوق بشر، جمعی از اساتید دانشگاه های تهران و جمعی از فعالان سیاسی در کنار عکس بزرگی از ستار به چشم می خورد.
مادر ستار بهشتی بر سر مزار فرزندش، در کنار عکس ستار ایستاد و از حضور حاضران و همراهی تمام همراهان به خصوص مادران پارک لاله که طی این مدت غمخوار و همگام با او بوده اند، تشکر کرد.
او سپس رو به قبر ستار ایستاد و با صدای بلند، سلامی مادرانه و عاشقانه به فرزند در خاک خفته اش گفت.
مادر ستار بهشتی قاطع و محکم و با دستانی مشت شده که بر بالای سرش بلند شده بود، فریاد زد: «پسر من یک ایرانی وطن خواه بود. ستار از هیچ گروهی نبود. او عاشق ایران بود. دردها را می دید و می نوشت.»
او سپس گفت: «ای ستارعزیزم، یک سال است که هر روز بر سر مزارت آمده ام و خواهم آمد. یک سال است که پی گیر پرونده ات بوده ام و خواهم بود. یکسال است که به قولی که به تو دادم وفا کردم و بر سر خاکت نگریستم. مادر جان امروز می خواهم فریاد بزنم. آخر به چه گناهی ترا کشتند. تو بی گناه کشته شدی. قسم می خورم تا برگزاری دادگاه علنی ایستاده ام و نمی ترسم. من از هیچ چیز نمی هراسم. چرا ترا از من گرفتند. فرزندم، پرستارم را که یک سال در خانه زانو زد واز مادر بیمارش پرستاری کرد را ازمن گرفتند. او را زیر شکنجه کشتند.»
حاضران در حالی که تحت تاثیر فریادهای مادر قرار گرفته بودند، سرود یار دبستانی، مرغ سحر و ای ایران را هم صدا خواندند.
سپس محمد نوری زاد رو به جمعیت ایستاد و مادر ستار را به خاطر ایستادگی و عشقش ستود و به مادران داغدار رو کرد و گفت: «اگر ما ایستادگی را در صحبت هایمان گفتیم اما این شما بودید که عمل کردید و ما باید از شما بیاموزیم.»
آنگاه دوباره خطاب به مسئولان گفت: «چرا فریاد این مادرها را نمی شنوید.»
او از سکوت بیت رهبری و سایر دستگاه ها از جمله نمایندگان مجلس به عنوان کسانی که در خانه ملت و برای ملت نشسته اند، انتقاد کرد.
مراسم با خواندن فاتحه ای با صدای بلند توسط حاضران به پایان رسید.
اما هنوز مهمان ها از راه می رسیدند. جمعی از جوانان، دانشجویان، نسرین ستوده، طبیانیان بر سر مزار ستار آمدند. فیروزه صابر، فخرالسادات محتشمی پور و پروین فهیمی نیز ساعاتی بعد در منزل ستار حاضر شدند. بیت آیت الله منتظری و همسر مهندس عزت الله سحابی نیز با تماس تلفنی سالگرد ستار را تسلیت گفتند و از مادر داغدارش دلجویی کردند. برخی خانواده زندانیان سیاسی نیز از جمله خانواده حسین رونقی و کشته شدگان حوادث سال ۸۸ نیز با تماس های تلفنی از مادر ستار دلجویی کردند.
به هنگام برگزاری مراسم سالگرد ستار بهشتی، تعدادی از ماموران امنیتی منطقه رباط کریم در اطراف منزل و سر مزار حضور داشتند. آنان از چند روز پیش هم با خانواده در مورد محدودیت های مراسم صحبت کرده بودند.

مراسم سالگرد قتل ستار بهشتی برگزار شد

satar beheshti
سالگرد کشته شدن ستار بهشتی دیروز در رباط کریم با حضور تعدادی از فعالان مدنی و سیاسی و خانواده این وبلاگ نویس در رباط کریم برگزار شد.
طبق عکس ها و ویدیو های منتشر شده در شبکه های اجتماعی این مراسم به رغم تهدید ماموران امنیتی برگزار شد.
در این مراسم تعدادی از خانواده های جانباختگان سال های اخیر نیز حضور داشتند.
همچنین جمعی از فعالان سیاسی و مدنی برای ابراز همدردی با خانواده ستار بهشتی در منزل مادر ستار بهشتی حضور یافتند و مراتب تسلیت خود را به وی اعلام کردند.
ستار بهشتی وبلاگ نویس- کارگر جنوب تهران بود که به دلیل مطالب انتقادی خود از سوی پلیس امنیت دستگیر شد و بر اثر شکنجه شدید جان خود را از دست داد.
به رغم تاکید خانواده و نامه نگاری ها و پیام های متعدد مادر ستار بهشتی، دستگاه قضایی هنوز قاتل این وبلاگ نویس جوان را محاکمه نکرده است.
قاتل ستار بهشتی یکی از بازجو های  اوست.

اسامی و مشخصات تعدادی از زندانیان سیاسی و مدنی کرد محکوم به اعدام


هرچند ممکن تعداد زندانیان سیاسی محکوم به اعدام بیش از این تعداد هستند. ولی آنچه اهمیت ویژه دارد که بعد از سر کار آمدن دولت روحانی و شعار آزادی زندانیان سیاسی تعداد اسامی زندانیان سیاسی محکوم به اعدام افزایش یافته و چند نفر از فعالین سیاسی و مدنی کرد هم اعدام شدند.
و از همه مهمتر سیاست دولت جمهوری اسلامی ایران در مناطق کردنشین و نسبت به فعالین کرد هیچ تغییری نکرده و از قبل هم بدتر و فضای جامعه کردستان هم امنیتی تر شده است.
بنابه گزارشات "کمپین دفاع از زندانیان سیاسی و مدنی " در حال حاضر اگر اعدام چندین زندانی سیاسی کرد وجود دارد و بخصوص بعد از صفر امام جمعه مریوان به تهران و پیگیری پرونده زانیار و لقمان مرادی ، مبنی برای اجرای کردن حکم اعدامشان ، احتمال اعدام این دو زندانی سیاسی کرد افزایش یافته است.
زانیار مرادی فرزند اقبال از اهالی مریوان در سال 1388 از سوی نیروهای امنیتی اداره اطلاعات بازداشت و پس از اتمام مراحل بازجویی به اتهام قتل پسر امام جمعه مریوان و عضویت در یک حزب کردی مخالف نظام به اعدام محکوم شد . زانیار اکنون در معرض خطر اعدام در زندان رجایی شهر کرج محبوس است .
لقمان مرادی فرزند عثمان متولد سال 1362 مریوان که در سال 1388 بهمراه زانیار مرادی دستگیر و پس از ماهها تحمل شکنجه به حکم ضد انسانی اعدام محکوم شد.
دیوان عالی کشور حکم اعدام این دو زندانی را تأئید کرده و حکم هر لحظه قابل اجراست .
هوشنگ رضایی اهل نهاوند در سال 1389 در تهران بازداشت شده و پس از ماهها شکنجه از سوی شعبه 28 دادگاه انقلاب تهران به اتهام عضویت در یک حزب کردی از سوی قاضی مقیسه به اعدام محکوم شده است.
منصور آروند ، در تابستان سال 1390 به اتهام همکاری با یک حزب کردی مخالف جمهوری اسلامی به اعدام محکوم و اکنون در زندان مرکزی اورمیه بسر می برد.
رضا ملازاده در تابستان 1390 دستگیر و به اتهام همکاری با احزاب کردی به مجازات اعدام محکوم شده و در زندان اورمیه دربند است.
بهروز آلخانی فرزند فارس متولد سال 1364 سلماس که در سال 1388 از سوی مأموران اداره اطلاعات سلماس بازداشت شد و در سال 1390 در دادگاهی چند دقیقه ای به اتهام عضویت در یک حزب کردی و شرکت در قتل دادستان خوی از سوی شعبه یک دادگاه اورمیه به حکم اعدام محکوم شد . بهروز آلخانی نیز در زندان اورمیه محبوس است .
سیروان نژاوی در سال 1390 به اتهام محاربه از طریق همکاری با یکی از احزاب مخالف نظامی ایران به حکم ضد بشری اعدام محکوم شد و در زندان اورمیه در انتظار اجرای حکم است .
علی افشاری اهل مهاباد در سال 1389 در شهرستان بوکان دستگیر و یکسال بعد در زندان اورمیه حکم اعدام به وی ابلاغ می شود . اتهام او عضویت در یک حزب مخالف نظام است.
رزگار افشاری اهل مهاباد در سال 1389 در این شهر همراه با سه برادرش بنامهای علی ، ولی و سلطان دستگیر و به اعدام محکوم شده است .
ابراهیم عیسی پور اهل سردشت به اتهام همکاری با یک حزب کردی محکوم به اعدام است و اکنون در زندان اورمیه بسر می برد.
سید جمال محمدی اهل سلماس در سال 1387 از سوی مأموران اداره اطلاعات سلماس بازداشت به اتهامات سیاسی به اعدام محکوم شده است .
سید سامی حسینی متولد سال 1358 سلماس که همزمان با سید جمال محمدی در سال 87 دستگیر و اکنون در زندان اورمیه در خطر اجرای حکم اعدام قرار دارد .
عبدالله سروریان فعال سیاسی که از سوی اطلاعات سپاه پاسداران دستگیر به اتهام محاربه به اعدام محکوم است و اکنون در زندان مرکزی اورمیه بسر می برد.
حسین فروهیده در سال 1387 دستگیر و به اتهام محاربه از طریق همکاری با احزاب کردی به اعدام محکوم شده است . وی نیز در زندان اورمیه محبوس است.
حبیب الله لطیفی متولد سال 1362 در سال 1386 از سوی اداره اطلاعات سنه دستگیر و یکسال بعد از سوی دادگاه انقلاب این شهر به اتهام محاربه از طریق عضویت در یک حزب سیاسی مخالف جمهوری اسلامی به اعدام محکوم شد . حبیب در زندان مرکزی سنه است .
بختیار معماری 35 ساله اهل مریوان در سال 1389 از سوی مأموران اداره اطلاعات مریوان دستگیر و در سال 1390 به اتهام محاربه به اعدام محکوم شده است ، وی اکنون در زندان سنه بسر می برد .
سمکو خورشیدی اهل شهرستان بانه در سال 1390 از سوی نیروهای امنیتی در تهران دستگیر شده و در دادگاه انقلاب سقز به اتهام عضویت در یک حزب مخالف نظام به اعدام محکوم شده است . سمکو در زندان مرکزی سقز است .
مصطفی سلیمی اهل سقز در سال 1382 در نهاوند دستگیر و از سوی دادگاه انقلاب سقز به اتهام همکاری و عضویت در یک حزب کردی به اعدام محکوم شد .
شیرکو معارفی در سال 1387 از سوی مأموران سپاه پاسدران دستگیر و به زندان مرکزی سقز منتقل شد . دادگاه انقلاب سقز شیرکو را به اتهام عضویت در یک حزب کردی به اعدام محکوم کرده است . خطر اعدام وی را در زندان سقز تهدید می کند.
رشید آخکندی 55 ساله اهل سقز در سال 1387 در اصفهان دستگیر و در همان سال از سوی شعبه اول دادگاه انقلاب سقز به اتهام محاربه به اعدام و سی سال تبعید به زندان میناب محکوم شد . آخکندی اکنون در زندان سقز بسر می برد.
سامان نسیم در تابستان سال 1390 دستگیر و به اتهام همکاری با یک حزب سیاسی کردستان به اعدام محکوم شد و اکنون در زندان مهاباد است .
انور رستمی در سال 1387 دستگیر و به اتهام محاربه به حکم ضد بشری اعدام محکوم شد . این زندانی سیاسی اکنون در زندان شهرستان ماکو محبوس است .
علی احمد سلیمان که پس از تحمل شش سال حبس به اتهام عضویت در پژاک تحت فشار اداره اطلاعات به حکم اعدام محکوم شد و اکنون در زندان مرکزی اورمیه در خطر اعدام قرار دارد . علی احمد سلیمان بارها از زندان به بازداشت گاههای سپاه منتقل و تحت شکنجه قرار گرفته است .
صابر مخلد موانه اهل اورمیه که در تیرماه سال 1391 دستگیر و بعد از سپری کردن سه ماه در بازداشتگاه اطلاعات سپاه به اتهام همکاری با احزاب کردی به اعدام محکوم شد . صابر مخلد هم‌اکنون در زندان مرکزی ارومیه بسر می‌برد.

گروگانگیری دستکم 2نفر از اعضای ارشد بسیج و وزارت اطلاعات ایران توسط سازمان نظامی “جیش العدل”


فعالان در تبعید: سازمان نظامی جیش العدل طی اطلاعیه ای خبر از به گروگان گرفتن یک نیروی بسیج و یکی از مهره های مهم وزارت اطلاعات خبر داد.

فعالان در تبعید: سازمان نظامی جیش العدل طی اطلاعیه ای خبر از به گروگان گرفتن یک نیروی بسیج و یکی از مهره های مهم وزارت اطلاعات خبر داد.
 بنا بر اطلاع “کمپین صلح فعالان در تبعید”، سازمان نظامی جیش العدل با انتشار تصاویری خبر از بازداشت و گروگان گیری آقای پیرمحمد شهنوازی از بسیجیان معروف بلوچستان و از اعضای مهم وزارت اطلاعات خبر داده است.
 آقای اسحاق دانشور دیگر فرد به گروگان گرفته شده،معرفی میشود.
 ”جیش العدل” طی این اطلاعیه مدعی است که این دو نفر با همکاری مسئول وزارت اطلاعات زاهدان به نام حاج حسنی در حال طراحی یک عملیات علیه این سازمان، در یک شهر مرزی بوده است.
این سازمان اعلام کرده بازداشت شدگان در حال بازجویی اند و به زودی اعترافاتشان منتشر خواهد شد.
 گفتنی است در روزهای گذشته حمله این سازمان غیر نظامی به مرزبانان هنگ مرزی  در سراوان 17 کشته و 5 مجروح بر جای گذاشت.
در تلافی این حمله و پیش از مشخص شدن عاملان حمله، 16 زندانی زندان زاهدان که برخی محکومیت زندان داشته اند؛ به دار آویخته شدند.
تصاویر منتشر شده توسط این سازمان : 

 IMG_1155
هزینه‌های جنگ داخلی سوریه برای جمهوری اسلامی 
مجید محمدی
 دخالت تمام‌عیار جمهوری اسلامی و هم‌پیمان آن حزب‌الله لبنان در جنگ داخلی سوریه برای این دو منافعی در برداشته است، مثل

الف- محافظت از مسیر ارسال سلاح از جمهوری اسلامی به لبنان،

ب- حفظ رژیمی که ۳۵ سال هم‌پیمان جمهوری اسلامی بوده و مقامات جمهوری اسلامی دارند رسم هم‌پیمانی آن در دوران جنگ ایران و عراق را به جا می‌آورند،

ج- تحکیم قطب شیعی/علوی در منطقه در برابر کشورهایی با اکثریت سنی و نشان دادن به گروه‌ها و دولت‌های شیعی و علوی که در صورت همراهی با جمهوری اسلامی به هر قیمت از آنها حمایت می‌شود، و

د- محافظت از سرمایه‌گذاری‌های مقامات جمهوری اسلامی و فرماندهان سپاه در سوریه از جمله کارخانهٔ تولید سلاح و صنعت هتلداری.

اما این مداخله هزینه‌هایی را نیز بر رژیم جمهوری اسلامی بار کرده است. این هزینه‌ها را- که متفاوت‌اند از هزینه‌هایی که این دخالت برای منافع و امنیت ملی کشور دارد- می‌توان در چهار مقوله اقتصادی، سیاسی، حقوقی و اخلاقی طبقه‌بندی کرد.

وام‌هایی که بازپرداخت نخواهند شد

جمهوری اسلامی در حالی که تحت تحریم‌های نفتی قرار دارد به فروش نفت از سوی سوریه می‌پردازد (وال استریت جورنال، ۲۰ ژانویه ۲۰۱۲)، به این کشور نفت مجانی می‌دهد (نگاه کنید به قانون فروش و تحویل نفت مجانی به دولت سوریه و اجازه تقسیط دیون آن دولت به جمهوری اسلامی ایران مصوب ۵ خرداد ۱۳۶۳) میلیاردها دلار وام که معلوم نیست روزی بازگردانده شود (وام ۳٫۶ میلیارد دلاری جمهوری اسلامی به سوریه،  تابناک، ۹ مرداد ۱۳۹۲؛ یک اعتبار یک میلیاردی به سوریه برای خرید کالا از ایران در ماه ژانویه ۲۰۱۳) به دولت سوریه پرداخت کرده است، هزینهٔ نیروهای نظامی خود و حزب‌الله (۱۰ هزار نفر نیروی حزب‌الله در دمشق، تابناک ۱۵ شهریور ۱۳۹۲؛ تسخیر و اکنون ادارهٔ شهر قصیر توسط حزب‌الله، وال استریت جورنال، ۱۶ سپتامبر ۲۰۱۳) را در این کشور تامین می‌کند، و حتی به تامین کمبودهای عاجل سوریه مثل آرد (به هزینهٔ کمبود آرد در شهرهای مختلف ایران) می‌پردازد.

نگاه مقامات کشور به سوریه استان ۳۲ کشور است و طبعا این نگاه مستلزم صرف هزینه‌های چند میلیارد دلاری برای یک استان جنگ‌زده است. دولت سوریه اکنون هیچ درآمدی ندارد و کشورهایی مثل روسیه نیز به دنبال کسب درآمد از این بحران هستند و نه سرمایه‌گذاری در آن. بنابراین هزینهٔ جنگ داخلی سوریه در سمت دولت آن توسط جمهوری اسلامی پرداخت می‌شود. پرداخت این هزینه‌ها در درازمدت بلایی را بر سر اقتصاد ایران خواهد آورد که جنگ افغانستان و مسابقهٔ تسلیحاتی بر سر اتحاد جماهیر شوروی آورد.

مدافعان حرم

توجیهی که در رسانه‌های دولتی و شبه دولتی جمهوری اسلامی برای دخالت نظامی در سوریه عرضه می‌شود دفاع از حرم زینب و دیگر مقدسان شیعه در سوریه است. مداحان و روحانیون و نیروهای استشهادی با همین عنوان به تبلیغ و بسیج برای این جنگ می‌پردازند.

این پوشش مذهبی شاید بتواند به بسیج نیرو برای اعزام به سوریه کمک کند، اما کارکرد آن در جهان اسلام دامن زدن به جنگ فرقه‌ای شیعه و سنی است. جمهوری اسلامی در مواضع رسمی خود همواره از دامن زدن به جنگ فرقه‌ای پرهیز کرده است، چون با وجود میلیون‌ها سنی در داخل و اولویت تضاد با اسرائیل در منطقه این جنگ فرقه‌ای نه به مصلحت سیاست داخلی و نه به مصلحت سیاست منطقه‌ای جمهوری اسلامی است. این مداخله که در نهایت به مداخلهٔ حزب‌الله لبنان نیز انجامید این گروه را نیز در برابر افکار عمومی جهان عرب قرار داد. حزب‌الله همیشه ادعا داشت که تنها سلاح خود را در برابر اسرائیل مورد استفاده قرار خواهد داد، اما امروز این گروه در حال جنگ با دیگر مسلمانان است.

دستگاه‌های تبلیغاتی جمهوری اسلامی در تلاش بوده‌اند تا مشارکت در این جنگ را جنگ علیه اسرائیل جلوه دهند، اما کشتار دیگر مسلمانان (خواه سوری و خواه غیر سوری) نسبتی با اسرائیل ندارد. بشار اسد در طی دو سال گذشته حداکثر تلاش خود را کرده است تا جنگ داخلی به منطقهٔ جولان سرایت پیدا نکند و نیروهای النصره یا جمهوری اسلامی پای اسرائیل را به جنگ داخلی نکشانند. همچنین بسیاری از گروه‌های فلسطینی مثل حماس در جنگ داخلی از بشار حمایت نکرده‌اند.

از دست دادن تنها هم‌پیمان سنی

تا پیش از دخالت نظامی جمهوری اسلامی در سوریه، این رژیم هنوز یک متحد سنی در منطقه داشت و منتقدان این رژیم نمی‌توانستند سیاست‌های آن را فرقه‌ای معرفی کنند. اما با از دست دادن حماس که طرف مخالفان بشار را گرفت تنها متحدان جمهوری اسلامی شیعیان منطقه هستند و جمهوری اسلامی به محور منازعات فرقه‌ای در منطقه تبدیل شده است. رژیم در سال ۵۷ با ادعای دفاع از همهٔ جنبش‌های آزادی‌خواه آغاز کرد و امروز به حامی رژیم‌ها و جنبش‌های شیعی طرفدار جمهوری اسلامی تبدیل شده است.

ژاندارم منطقه

موضع رسمی جمهوری اسلامی که با حقوق بین‌الملل نیز همخوانی دارد عدم مداخلهٔ قدرت‌های بزرگ در منطقه بوده است. جمهوری اسلامی با همین موضع به مخالفت با جنگ ایالات متحده در عراق یا حملات هواپیماهای بی‌سرنشین ایالات متحده به پاکستان و یمن پرداخته است. اما مداخلهٔ نظامی جمهوری اسلامی و هم‌پیمان آن حزب‌الله لبنان در سوریه با همهٔ مواضع رسمی این کشور در ۳۵ سال گذشته در تناقض است. مقامات جمهوری اسلامی حکومت پهلوی را به دلیل دخالت نظامی در ظفار ژاندارم منطقه می‌نامیدند، اما امروز خود به ژاندارمی در سوریه اشتغال می‌ورزند.

البته به دلیل همین مواضع رسمی جمهوری اسلامی تلاش کرده است مداخلهٔ نظامی در سوریه را پنهان کند، اما امروز بر اساس وجود گروگان‌های ایرانی نظامی در دست شورشیان، عکس‌های بسیجیان در لباس نظامی در سوریه، فیلم‌های ویدیویی از منابع مستقل از نیروهای سپاه در آن کشور و نیز کشته‌های سپاه و بسیج که در کشور دفن می‌شوند این امر دیگر پنهان‌کردنی نیست. گفته‌های مقامات سیاسی و نظامی نیز در حمایت بی قید و شرط از رژیم بشار این موضوع را تایید می‌کند.

چه اسد پیروز این جنگ با کشتار ده‌ها هزار مسلمان دیگر باشد یا در این جنگ شکست بخورد یا وضعیت جنگ داخلی ادامه پیدا کند جمهوری اسلامی بازندهٔ حقوقی این جنگ است، چون با عمل خود به مداخلهٔ نظامی در منطقه رسمیت بخشیده است. تنها آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها در عراق خارجی نیستند؛ ایرانی‌ها و لبنانی‌ها نیز در سوریه خارجی‌اند. در حالی که ده‌ها هزار نیروی نظامی لبنانی، ایرانی و عراقی/یمنی/بحرینی شیعه و آموزش‌یافته در ایران در سوریه به حمایت از اسد در حال جنگ هستند وزیر خارجهٔ جمهوری اسلامی می‌گوید: «بحران سوریه راه حل نظامی ندارد.» (ایسنا ۲۵ شهریور ۱۳۹۲)

ماهر اسد، «قهرمان مبارزه با تروریسم»

حمایت همه‌جانبهٔ جمهوری اسلامی از رژیم بشار اسد به سقوط بیشتر اخلاقی مقامات و رسانه‌های دولتی در ایران دامن زده است. رهبر جمهوری اسلامی پس از حدود دوماه هنوز حملهٔ شیمیایی در سوریه را محکوم نکرده است. حمایت از رژیم بشار تا حدی پیش رفته که امروز رسانه‌های دولتی به ستایش ماهر اسد می‌پردازند.

به این متن که در سایت باشگاه خبرنگاران وابسته به رایو و تلویزیون دولتی ایران منتشر شده نگاه کنید: «ماهر اسد برادر کوچک‌تر بشار اسد از جمله کسانی است که از ابتدای شروع بحران در سوریه به حفظ یادگار پدرشان یعنی دولتی که حافظ اسد پایه‌ریزی کرده کمک می‌کند و هم‌اکنون فرمانده گروه نیروهای ویژه‌ای است که محافظت از پایتخت را به عهده دارند. ماهر اسد مرد خارج از نگاه‌ها و توجهات فرماندهی ۱۵هزار سرباز لشکر چهارم نظامی سوریه را بر عهده دارد که بیشتر آنها از شیعیان علوی هستند و دوره‌های بسیاری را برای مبارزه با دشمنان دیده‌اند و سدی محکم در برابر تروریست‌هایی بوده‌اند که قصد ورود به دمشق داشته‌اند... فرزندان حافظ اسد از جمله خانواده‌هایی هستند که به وارث اصلی پدرشان بدون هیچ چشم‌داشتی کمک می‌کنند تا بشار بر اریکه قدرت باقی بماند... ارتش سوریه با تدابیر ماهر اسد به یکی از قوی‌ترین ارتش‌های خاورمیانه تبدیل شده.» (ماهر اسد چه نقشی در سوریه ایفا می‌کند؟ ۲۴ شهریور ۱۳۹۲)

ماهر اسد به روایت رسانه‌های مستقل بین‌المللی یکی از قصابان رژیم اسد در دو سال گذشته و از هدایت‌کنندگان چندین قتل عام و کشتار مردم عادی و بی‌سلاح بوده و فساد وی شهرهٔ آفاق و انفس است. مداخلهٔ نظامی در سوریه میراث‌برندگان یک انقلاب ضد دیکتاتوری در سال ۵۷ را به ستایش قصابان وادار کرده است.

نکتهٔ دیگر در این نوشته فرض کشور سوریه به عنوان ارثیهٔ پدری است. حتی در جمهوری اسلامی که ولی فقیه صاحب آفاق و انفس شمرده می‌شود کسی ادعا نمی‌کند که این نظام ارثیهٔ پدری کسی است. ولی فقیه به عنوان نائب امام زمان در اموال عمومی تصرف می‌کند و نه ادعای وراثت. نویسندهٔ گمنام این متن در یک رسانهٔ دولتی (مطالب بدون اسم در عرف روزنامه‌نگاری مواضع تحریریه را بیان می‌کنند) در ستایش ماهر اسد حتی از ادبیات و گفتمان رسمی جمهوری اسلامی فراتر رفته است.
منبع:رادیو فردا