۱۳۹۷ آبان ۲۱, دوشنبه

برای مادرهایمان، «دل‌پاکان» و «دل‌سوختگان» روزگار

برای مادرهایمان، «دل‌پاکان» و «دل‌سوختگان» روزگار
ایرج مصداقی
یاری اندر کس نمی بینم ، یاران را چه شد
دوستی کِی آخر آمد ، دوستداران را چه شد
 
دو ماه پیش بود که مادر زینب (محمدی بهمن‌آبادی) ما را ترک کرد. شب هفت و چهلم مادر هم گذشت به این و آن که می‌شناختم گفتم. منتظر شدم شاید صدایی از جایی برخیزد. اما گویی که اتفاقی نیفتاده است. این که مادر دو جاودانه باشی و همه چیزت را در طبق اخلاص نهاده باشی مهم نیست. مهم این است که کسی را اینطرف داشته باشی که کاره ای باشد و اسم و رسمی داشته باشد.
 
آخرین باری که صدایش را شنیدم ۹ سال پیش بود. برای مسافرت و دیدار با فرزند و نوه‌اش به لندن آمده بود. او هم مثل‌ همه‌ی مادرهای دیگر هزار آرزو داشت. اما سال‌ها آواره‌ی زندان‌ها و گورستان‌ها شد.
 
وقتی که نگاهت می‌کرد انگار با زبان بی زنانی می‌گفت:
«با آن‌که زندگیم گورستان لبخند بود و امید
پیش پیراهنم
حریر عاطفه، پوستین پوسیده‌ای‌ست»
زندگی‌اش زیر و رو شده بود اما از تک و تاب نمی‌افتاد. عروسش تواب شده بود، پسرش رضا از خیر همسرش گذشته بود و طلاقش داده بود.
رضا مدت کوتاهی بعد از آزادی از زندان دوباره دستگیر و به همراه مریم که از سال ۶۰ زندانی بود در کشتار ۶۷ اعدام شد.
یک سال بعد از رفتن رضا و مریم در عاشورای ۶۸ ابراهیم طاهری داماد مادر که زندانی آزاد شده بود نیز توسط نیروهای امنیتی رژیم دستگیر و مخفیانه به قتل رسید.
مطابق سیاست آن روز رژیم، دستگاه‌‌های امنیتی و قضایی مسؤلیت دستگیری و قتل‌ او را به عهده نگرفتند. تا مدت‌ها دستگاه اطلاعاتی عکس‌های مختلف ابراهیم را در حالی که زیر عکس مسعود و مریم رجوی نشسته بود برای خانواده ارسال می‌کرد. به این ترتیب جنایتکاران می‌خواستند القا کنند او به عراق رفته تا خانواده رد او را نزد مجاهدین دنبال کنند.
مادر از همان اول دستشان را خوانده بود، تلاش می‌کرد به دخترش و خانواده‌ی ابراهیم نیز توضیح دهد و آن‌ها را نسبت به سرنوشت دردناک ابراهیم متقاعد کند.
بعد از ناپدید شدن ابراهیم، دخترش زری به سختی امرار معاش می‌کرد و نوه‌اش الهام پیش رویش در غم از دست دادن پدر، بزرگ می‌شد.
مادر نمی‌دانست فرزندانش رضا و مریم در کجا و در کدام خاک آرمیده‌اند. آن‌ها هم مثل دامادش ابراهیم مفقود شده بودند. البته برای من آن‌ها همه جا بودند و هستند و در همه‌‌ی مکان‌ها پیدایشان می‌شد و می‌شود، هرکجا که فکرش را بکنید.
مادر در طول این سال‌ها حتا تلاش نکرد تا از رژیم آدرس قبر فرزندانش را بگیرد و دلش را خوش کند به تکه خاکی که معلوم نیست کسی توش هست یا نه. می‌گفت خاک ایران همه گورستان است و همه جا مزار عزیزانم.
وقتی به بهشت زهرا می‌رفت سر قبر هر شهیدی که می‌نشست، رضا و مریم و ابراهیم را زیارت می‌کرد.
او مانند فرزندانش معتقد بود:
بعد از وفات، تربت ما بر زمین مجــــــو
در سینه های مردم عارف مزار ماست
اما غم مادر که تمامی نداشت. بعد از خروجم از کشور متوجه شدم همسرش که همیشه «آقا معمار» صدایش می‌کردم نیز در تصادف با یک موتورسیکلت جان سپرد.
ایران که بودم، مدت‌‌ها هفته‌ای یک بار ناهار میهمان او بودم، چه صفایی داشت کنار سفره‌ی‌ مادر، غذاخوردن همراه مادر و «آقا معمار». گل می‌گفتیم و گل می‌شنیدم و گْر می‌گرفتیم.
مادر روحیه‌ی بالایی داشت. عکس مریم و رضا را علاوه بر آن که زینت بخش طاقچه‌ی اتاق بود در قاب کوچکی مثل سینه ریز بر گردنش آویزان کرده بود. هرجا که می‌نشست از آن‌ها می‌گفت و از ظلم خمینی.
مادر که در مدتی کوتاه، فشار جانکاهی را متحمل شده بود، دچار نارسایی قلبی شد. قلب مهربانش از این همه قساوت و بیرحمی به درد آمده بود؛ هرکس دیگری هم که جای او بود دچار همین عارضه می‌شد.
وقتی که ایران بودم دو بار او را نزد یکی از دوستانم در بیمارستان طالقانی بردم. آخر هم نارسایی قلبی کار خودش را کرد و مادر را از ما گرفت.  
مادر فعال بود و خستگی ناپذیر، زلال و صمیمی. رژیم هم به ویژگی او پی برده بود، مدت‌ها مأمورانش را سر راه او قرار داده بود. آن‌ها در هیأت زندانیان آزاد شده و رابط‌های مجاهدین به خانه‌ی او رفت و آمد می‌کردند تا بلکه چیزی دستگیرشان شود و توطئه‌ای را برنامه ریزی کنند.
مادر برخوردهای آنان را مو به مو برایم تعریف می‌کرد و من هم برای برخورد با آن‌ها آن چه را که به ذهنم می‌رسید با او در میان می‌گذاشتم. عاقبت دستگاه اطلاعاتی و امنیتی متوجه‌ی لورفتن مأمورانش شد و سناریوی دیگری جور کرد و از آن‌ها در پروژه‌ی قتل کشیش‌های مسیحی استفاده کرد و تلاش کرد مسئولیت این جنایت بزرگ را متوجه‌ی مجاهدین کند.   
یادش به خیر مادر، می‌خواست به خارج از کشور مسافرت کند، علیرغم مشکلات مالی که در ایران بود تلاش می‌کرد پولی را تهیه کرده و به عنوان کمک مالی با خود به خارج از کشور ببرد.
دوبار سعی کرده بودم اطلاعات مهمی را که مربوط به گردانندگان تور و شبکه‌ی اطلاعاتی رژیم بود به مجاهدین در خارج از کشور برسانم، نمی‌دانستم موفق شده‌ام یا نه؟ آیا آن ها در جریان امر قرار گرفته اند یا نه؟
می‌دانستم مادر بهترین و مطمئن‌ترین کانال است. موضوع را با او در میان گذاشتم و از او خواستم اطلاعاتی را که بسیار مهم بود به دست مجاهدین برساند. او با کمال میل پذیرفت و مرا مرهون لطف خود کرد. نوشته‌هایم را جاسازی کرده و به دست او سپردم؛ صحیح و سالم به مقصد رساند. هرچند استفاده درست و به موقعی از آن ها نشد ولی مادر کار خودش را کرد.
مادر در حالی که به گردن همه‌ی ما حق داشت، از میانمان رفت. اما حق‌اش ادا نشد.
 
****
 
هنوز از غم مادر زینب در نیامده بودم که مادر اشرف سرهنگ پور(شرقی) نیز ما را تنها گذاشت و رفت. مادر سال‌ها بود که در سکوت خویش بر صندلی چرخدار می‌زیست.
داستان زندگی‌اش را سال گذشته نوشتم، اما بعضی سایت‌های مدعی اپوزیسیون از چاپ آن نیز خودداری کردند و بعضی ها هم به روی خودشان نیاوردند.
 
مادر با آن که هم زن بود، هم شاعر، و هم مادر شهید، با بی مهری‌های معمول در جامعه مان روبرو شد. مادر از عنفوان جوانی شعر می‌گفت و دستی در ادبیات فارسی داشت. غم دلش را در شعرش می‌ریخت. تعدادی از اشعار او در مجلات زنان دوران شاه به چاپ رسیده بود. حیف که غالب سروده‌هایش از بین رفت و در جایی گردآوری نشد. باز جای شکرش باقیست که بخشی از سروده‌های مادر در دوران تبعید به همت فرزندش شهنام به دست چاپ سپرده شد و از گزند حوادث به دور ماند. مادر که هیچ گاه سر در مقابل دژخیمان خم نکرد در غربت هم قلبش برای اسیران قفس پرپر می‌زد، برای همین سروده بود:
 
 «زندگی کردم و با آتش دل سوخته‌ام
وقتی رفتم ز دل سوخته‌ام یاد کنید
در دلم هست هنوز درد اسیران قفس.... »
 
چگونه می‌توانم از «دل سوخته‌‌»ی او یاد کنم، آیا قدرت درک و فهم سوزش دل او را داریم؟ او که سر تنها دخترش بهناز را که برای ملاقات فرزند دیگرش شهنام به زندان آمده بود در میان درب برقی زندان قزلحصار گذاشتند و در مقابل چشمان نگران فرزند ۵ ساله‌اش له کردند. ...
 
در بیدادگاهی که به منظور لوث کردن خون بهناز تشکیل داده بودند، حاکم شرع رژیم، پاسداری را که مرتکب قتل شده بود به پرداخت ۲۵۰ هزار تومان دیه محکوم کرد. مادر در پاسخ به حاکم شرع گفته بود: حاضرم همین مبلغ را بدهم یکی تو سر تو بزنم. مادر را با ضرب و شتم و کشان کشان از دادگاه به زندان اوین منتقل کردند.
 
مادر از میانمان رفت اما کجاست جوش و خروش آنانی که مادر در غربت و پیری هم «درد» شان را در دل داشت؟
 
مادر جانش با آه مادران «خونین کفنان» سرشته شده بود و برای همین سروده بود:
 
«من فدای همه‌ی مادر خونین کفنان»
و من امروز به عنوان فرزند او، چگونه می‌توانم در برابر رفتن او که مادر «خونین کفنی» بود، سکوت کنم و چگونه آن‌هایی که این درد را می‌شنوند، می‌توانند مهر بر لب بزنند؟
 
آخرین بار او را در حالی که ۱۰ روز از رفتنش می‌گذشت، روی تخت بیمارستانی در استکهلم در حالی که برای همیشه آرمیده بود، دیدم. برخلاف گذشته که از دیدنش و سکوتش در خانه‌ی سالمندان دچار پریشانی می‌شدم،  آرامش عجیبی داشتم که پذیرشش برای خودم هم باورنکردنی بود. انگار نه انگار که مادر یپش رویم برای همیشه خفته است. دلهره و تشویشی در من نبود. مثل گذشته دلم نمی‌خواست هر چه زودتر آن‌جا را ترک کنم. فضا برایم سنگین و خفه کننده نبود. این آرامشی بود که از مادر به من منتقل می‌شد. گویی مادر برای همیشه راحت شده بود. در تمام مدتی که بر بالین او ایستاده بودم و شهنام می‌گریست، لبخند بر لبانم بود. در حالیکه شانه‌ی شهنام را می‌مالیدم گفتم: نگاه کن! بند مادر را هم عوض کردند و او هم با کلیه وسایل به بند جدیدی منتقل شد.
 
مادر را در سکوت به خاک سپردیم؛ مادری که دل سوخته‌اش می‌بایستی دنیایی را به آتش می‌کشید غریبانه به میهمانی خاک رفت. اما «ضحاک» مجموعه سروده‌های او در غربت همچنان پیش رویمان است. می‌دانم اگر همه‌ی قدرت‌های جهان جمع شوند عاقبت «دل سوخته‌‌»‌ی او کار خودش را خواهد کرد و «ضحاک» را به زیر خواهد کشید.
مادر در شعرهایش زنده است. مادر باز هم هر صبح ما را روانه‌ی میدان می‌کند. مادر کینه‌ی ما را صیقل میدهد. مادر عزم ما را جزم می‌کند. مادر در مبارزه‌‌ی ما زنده است. دنیا همیشه این‌گونه نمی‌ماند. بالاخره روزی خواهد رسید که قدر مادر و مادرهایمان دانسته شود.
 
****
 
مادر اکرم اروجی( نصرتی)، مادر شهید دکتر فرزین نصرتی هم هفته‌ی پیش به جاودانه‌ها پیوست. در مراسم ختم‌اش هم بچه‌های زندانی بودند و خانواده‌های شهدا. یک خوبی که داخل کشور دارد این است که بچه‌ها و خانواده‌های شهدا به فکر هم هستند، لااقل در غم یکدیگر شریکند، چون دردشان یکی است.
فرزند دیگر مادر اکرم، فرید هم زندانی بود و بعدها هم اتاق شدیم. او جزو نادر زندانیان کرجی بود که از قتل‌عام ۶۷ جان به در برد. 
مادر را از نزدیک نمی‌شناختم، اما چه فرقی می‌کرد، مادرمان بود، مثل همه‌ی مادرهای دیگر، «قشنگ و قدیمی»
همان ها که گیسوانشان «جنگل مهتاب»  است و در نگاهشان، «دو برگ کوکب، مثل دو برگ کتاب کهنه، زیبایی دیروز را تفسیر می‌کنند»
عزیزمان بود؛ مگر نه این که فرزین در دامان او بزرگ شده بود و رسم عاشقی از او آموخته بود.
فرزین، فرزین که «درد جهان» در رگش جاری بود و «ما با خورشید نگاه او به آفتاب می‌رسیدیم و با چتر آفتابی او از هفت دریا باران می‌گذشتیم.»
فرزین، فرزین که در یک ظهر گرم تابستانی، «دوباره بر زین نشست» و «در سکوت از کوچه‌‌ی سخن‌های ما گذشت» 
آری مادر فرزین بود و فرزین‌ها را به میدان فرستاده بود. مگر می‌توانم فرزین را دوست بدارم و در غم مادرش چیزی نگویم؟
 
****
 
مادران ما تنها هستند، بسیاری از آن‌ها در گوشه‌ای غریب و بی‌کس مرگ را انتظار می‌کشند. کسی قدرشان را آن‌چنان که باید و شاید نمی‌داند. متأسفانه بایستی بگویم در هیچ کدام از کشورهایی که درگیر مبارزه بودند مادرها اینقدر گمنام و تنها نبوده‌اند.
تا وقتی که هستند به ندرت می‌شود کسی از آن‌ها تجلیلی به عمل آورد، درجایی هم اگر اسمی و رسمی از آن‌ها باشد بیشتر برای اثبات خود است تا تجلیل از آن‌ها و رنجی که متحمل شدند و باری که به دوش کشیدند.
بعضی‌ها می‌گویند ما ملت مرثیه خوانیم، اما وقتی که فکر می‌کنم این هم نیستیم. در سایه‌ی حاکمیت منحوس جمهوری اسلامی که همه‌ی ارزش‌ها پامال شده و قدر و منزلت هیچ چیز نگاه داشته نمی‌شود ما در خطر سقوط اخلاقی قرار گرفته‌ایم.
در دو ماه گذشته سه تا از مادرهایمان را از دست دادیم، سه دسته گل. کو، کجا، چگونه قدرشان را پاس داشتیم؟ مگر این‌‌ها سرمایه‌های ما نیستند‌؟ البته تا سرمایه را چه ببینیم؟
آری مرثیه خوانیم، آن جا که نفعی در میان باشد. ما حساب سود و زیان را داریم.
دریغا! که این مادرهایمان رفتند، دریغا! آن‌ها که جان و مال و جگرگوشه‌هاشان را در راه رهایی مردم ایران داده بودند، رفتند و صدایی از کسی برنخاست.
وای بر ما، حالا می‌شود فغان حافظ را دریافت:  
کس نمی گوید یاری داشت حقّ دوستی
حق شناسان را چه حال افتاد یاران را چه شد
شهر یاران و بود و خاک مهربانان این دیار
مهربانی که سرآمد شهر یاران را چه شد
 
 
مادر اشرف سرهنگ پور که جان کلام حافظ را دریافته بود، چنین سروده بود:
 
ای دل در این خانه به غیر از تو کسی نیست
بیهوده مکن ناله که فریاد رسی نیست
شکوه چه کنی دوره‌‌ی بیدادگران است
داور به سر دار برفت دادرسی نیست
 
مادرهای ما تنها بودند، تنها هستند و تنها می‌روند.
مادر اشرف سرهنگ پور در شعری به نام «برای قبرم» از زبان خود و دیگران مادرهایمان چنین سروده بود:
اینکه آسوده در این خاک منم
اشرف چشم و دل ِ پاک منم
روزگارم همه با آه گذشت
چه بگویم ز کدام راه گذشت
گرچه من لیل و نهاری دیدم
مهرگانی و بهاری دیدم
هرچهار فصل خزان بود مرا
اشک از دیده روان بود مرا
عمر کردم ولی با دل پاک
خفتم آسوده در این سینه‌ی‌ خاک
 
به عنوان فرزند کوچک مادر، پند او را برای همیشه آویزه گوشم می‌کنم که خوش سرود:
گوشه‌ی زندان جهل دیده به در دوختن
نیست علاجی به جز ساختن و سوختن
شیر صفت مرد باش صبر و تحمل خوش است
حاصل زندان بود تجربه آموختن
غصه نخور چون فناست عاقبت زندگی
طینت ظالم بود شعله برافروختن
 
ایرج مصداقی
۱۷ ژانویه ۲۰۰۸
Irajmesdaghi@yahoo.com

فراخوان عمومی: توطئه جدید رژیم جمهوری اسلامی برای سندیکا سازی فرمایشی را افشاء و خنثی کنیم!


با اوج یابی مبارزات بخش های وسیعی از مزد و حقوق بگیران به ویژه پس از خیزش دی ماه گذشته، باید این توطئه برای شکاف انداختن و در هم شکستن صفوف واحد کارگران و دیگر مزد و حقوق بگیران و نابود ساختن استقلال تشکل های آن ها، از سوی همه وجدان های آگاه و همه فعالان مسئول و متعهد به اردوی کار و زحمت افشاء و خنثی شود.همه با هم از تشکلهای مستقل کارگران و حقوق بگیران دفاع کنیم! ما امضاء کنندگان این فراخوان شما را فرا می خوانیم که بهر طریق ممکن و موثر و از جمله با بسیج سازمان های مدافع اردوی کارو زحمت و افکار عمومی مسئول ومترقی، با افشاء این توطئه رژیم جمهوری اسلامی به توانمندی هر چه بیشتر جنبش مزد وحقوق بگیران ایران یاری رسانیم
***** 
یادداشت ضروری:
لیست شماره دوم
فراخوان زیر که در موج نخست شکل گیری پروژه سندیکاسازی دولتی برای درهم شکستن سندیکای مستقل شرکت واحد اتوبوس رانی تهران و حومه منتشر شد با حمایت جمع کثیری از فعالان و حامیان تشکل های مستقل کارگری در جای جای جهان همراه گردید. واقعیت این است که هم اکنون اقدامات تخریبی برای درهم شکستن تشکل های مستقل نه تنها کاهش نیافته که بر شدت آن افزوده شده و وارد فاز اجرایی گردیده است. از این رو باردیگرازآن بخش ازحامیان و فعالان جنبش کارگری که هنوز دراین کارزار حضور نیافته اند، می خواهیم که با امضاء این " فراخوان" همبستگی برای دفاع ازاستقلال تشکل های کارگری را هرچه گسترده تر سازند:
فراخوان عمومی !
به : سندیکاهای کارگری در سراسر جهان
به : نهادهای مدافع حقوق کارگران
به : همه تشکل های مدافع حقوق شهروندی

توطئه جدید رژیم جمهوری اسلامی برای سندیکا سازی فرمایشی را افشاء و خنثی کنیم!

رژیم اسلامی ایران که در تمامی دوره سیاه حاکمیت چهل ساله خود به بیرحمانه ترین روش ها تشکل های مستقل کارگری، توده ای، مدنی و اصولاً هر نوع تشکل مستقل را سرکوب نموده، اکنون با توسل به سندیکا سازی فرمایشی و نقشه های شوم منزوی کردن سندیکاهای مستقل و رزمنده، توطئه دیگری برای درهم شکستن تشکل های مستقل کارگری را آغاز کرده است.
ازجمله به دنبال سفر موفقیت آمیز نمایندگان سندیکای شرکت واحد به اروپا و اعلام حمایت اتحادیه های بزرگ و کنفدراسیونهای کارگری اروپائی از مبارزات آنها در دفاع از حقوق کارگران و حفظ استقلال تشکل خود، دستگاه های امنیتی رژیم اسلامی همراه با تشکل های وابسته به رژیم نظیر " شورای اسلامی کار" در همکاری با برخی از عوامل خود فروخته تلاش می کنند تا یک سندیکای دست ساز فرمایشی علیه سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه که از اولین سندیکاهای مستقل کارگری ایران در سالیان جدید است، ایجاد کنند. همین تلاش ها در مورد سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه نیز شروع شده است. ایجاد کانال جعلی و پخش اخبار کاذب از سوی این کانال ها و اختلاف انداختن میان فعالین کارگری با هدف منزوی کردن سندیکاها نیز حلقات دیگری در زنجیر این توطئه هستند. فعالین و حامیان سندیکاهای نامبرده که تشکل های کارگری اصیل و مبارز هستند علیرغم پیگرد، زندان، شکنجه و فشارهای طاقت فرسا بر خانواده هایشان برای منافع کارگرانی که نمایندگی آن ها را بر عهده دارند مبارزه کرده و همواره به عدم وابستگی و استقلال کامل این تشکل های متعهد بوده اند.
با اوج یابی مبارزات بخش های وسیعی از مزد و حقوق بگیران به ویژه پس از خیزش دی ماه گذشته، باید این توطئه برای شکاف انداختن و در هم شکستن صفوف واحد کارگران و دیگر مزد و حقوق بگیران و نابود ساختن استقلال تشکل های آن ها، از سوی همه وجدان های آگاه و همه فعالان مسئول و متعهد به اردوی کار و زحمت افشاء و خنثی شود.همه با هم از تشکلهای مستقل کارگران و حقوق بگیران دفاع کنیم!
ما امضاء کنندگان این فراخوان شما را فرا می خوانیم که بهر طریق ممکن و موثر و از جمله با بسیج سازمان های مدافع اردوی کارو زحمت و افکار عمومی مسئول ومترقی، با افشاء این توطئه رژیم جمهوری اسلامی به توانمندی هر چه بیشتر جنبش مزد وحقوق بگیران ایران یاری رسانید
امضاء کنندگان :
الف
آذر معتضدی - آرسم نظریتم / نویسنده و مترجم - آرش امجدی- آرمان پویا- آمادور نویدی – فعال سیاسی و رسانه ای - آرش کمانگر - فعال سیاسی و رسانه ای- ابراهیم آوخ- ابراهیم پویان- ابراهیم دینخواه- ابوالحسن عظیمی- احسان حقیقی نژاد- احسان ثابت - فعال اتحادیه کارگری- احمد بناساز نوری - احمد خزاعی- احمد سعیدی- احمد نائینی- احمد نوین- احمد مقیمی- احمد شکوهی- اردشیر مهرداد - ارژنگ بامشاد- اردشیر نظری- اسماعیل فتاحی- اصغر ایزدی- اصغر زین الدین- اصغر نصرتی- اکبر دیلمی / کارگر کارخانه- اکبر معصوم بیگی – اکبر یگانه- اقبال بیژن زاده - اکبر مرادیانی - اکرم کوهساری مرند- الیاس سلطانی اسکی - امیراصغری (فعال سیاسی)- امیرجواهری لنگرودی- امیرعلی متولی- ایمان مهدیزاده - ایرج حیدری- ایرج زارع - ایرج مصداقی – فعال حقوق بشر و زندانی سیاسی سابق

ب:
بابک عماد- باقر ابرهیم زاده- بهروز برومند- بهروز خباز- بهرام رحمانی- بهرا م روحی آهنگرانی - بهنام چنگائی- بهروز دهقانی - بهروز سورن- بهروز عارفی- بهروز فراهانی- بهروز نظری- بهروز پیله ور- / فعال سیاسی و رسانه ای - بهرنگ زندی- بیژن سعید پور

پ:
پروانه بکاه - پروانه حاجیلو/ فعال سیاسی و زندانی سیاسی دهه شصت - پریسا امجدی - پروین ریاحی- پروین حسینی- پرویز داورپناه- پرویز جواهری- پرویز میرمکری- پتی محمد بلوچ- پیروز زورچنگ

ت:
تقی روزبه - تهمینه بقائی

ث:
ثریا چیت ساز

ج:

دکتر جان الفتی/ سوئد - جعفر حسین زاده / فعال کارگری و مدنی- جلال نادری- جمشید صفاپور- جواد اسکویی- دکتر جواد قدسی - جمیله ندائی- جمشید مهر

چ:
چیا رحیمی
چنور محمدی

ح:

ح ریاحی- حسن حسام- حسن عزیزی- حسن فقیهی- حسن نایب هاشم- حسن نادری - حسین جوینده - حسین سعدی- حسین شکوهمند- حسین فردوسی- حسین نقی پور- حسین مقدم / مدافع جنبش رادیکال کارگری- حمزه عظیمی- حمید آذر- حمید سلطانی- حمید شجاع زیبا- حمید موسوی پور اصل - حمید پور قاسمی - حمید نوروزی- حمید نوبری- حمید نوشادی

خ:
خلیفه موسوی

د:
داریوش ارجمندی- داود احمدلو- دلیر سفیدی
ر:

رزا دیار - روزا رحیمی - رویا دیناروند- رسول شوکتی- رحیم استخری- رضا باقری - رضا بی شتاب/ شاعر - رضا بهرنگ- رضا برومند - رضا پایا - رضا رحیمی - رضا چیت‌ساز- رضا سپید رودی- رضا رئیس دانا- رشید دیلمن- رضا مهاجر- رفعت رنجبران لنگرودی- روبن مارکاریان – رکسانا طلارمی – روشنگری آزاد

ز:
زانیار فاتحی

ژ:
ژاله سهند – فعال سیاسی

س:
سارا مولودی- ستار رحمانی- سحر صبا- سروش قازاریان- دکتر سعید رهنما / محقق و استاد دانشگاه یورک - سعید تقوی- سعید نقره کار- سعید محمدی (فعال سیاسی)- سوسن بنیانی - سوسن شهبازی- سیما ریاحی لنگرودی- سیمین مردوک - سیاوش میرزایی/ شاعر - سیاوش کارساز- سیامک انصاری- سیامک جهانبخش / فعال سیاسی- سیامک موئد زاده / فعال کارگری - سودابه صالحی - سیرانوش مرادیان- سیروس بینا - استاد اقتصاد و عضو شورایعالی اقتصاددانان پشتیبان صلح و امنیّت - سهیلا لیندهورست

ش:
شاهین کاظمی- شایان شیخی- دکتر شجاع الدین اعتمادی استاد دانشگاه - شروین رها- - دکتر شکور بابا زاده - شورش محمدی- شهاب بخشایی - شهاب برهان- شهاب شکوهی فعال سیاسی و زندانی سیاسی سابق – شهریار ظاهری شهناز غلامی - شهلا عبقری - شهلا مسافر - شهین پویا - شهین نوروزی
ص:
صادق افروز- صدیق جهانی فعال کارگری- صفار ساعد ( فعال سیاسی) – صمد وکیلی

ع:
عالم جوادی/ فعال سیاسی - عباس مزارعی - عسکر شیرین بلاغی- عزیز عارفی - عصمت طالعی- علی اشرف- علی بلوچ- علی پیچگاه / فعال کارگری - علی مبارکی فعال کارگری نماینده سابق سندیکای پروژه ای آبادان- علی رسولی - علی خدری- علی دروازه غاری/ - فعال سیاسی و استاد دانشگاه - علی دماوندی - علی فیاض - علیرضا حیدری - علیرضا کیا (فعال سیاسی)- عالیه ضیایی- عمر مینائی- عیدی نعمتی/ شاعر

غ:
غلام عسکری بختیاری فعال کارگری درتبعید- غلامرضا غلامحسینی

ف:
فریبا ثابت- فخری شادفر - فرشید غفاری- دکتر فرشید فریدونی (استاد رشته ی علوم سیاسی و مدیر "پژوهش جنبش های اجتماعی ایران" و سایت "آرمان و اندیشه")- فرهاد بشارت- فرهاد دانشور- فرامرز رفیعی- فرید اخلاقی - فریدا سهرابیان- فیروزه راد- فیروزه رمضانزاده - فرخ قهرمانی- فرهنگ طاولی - فرهنگ قاسمی

ک:
کامبیز گیلانی- کاوه دادگری - کیخسرو پرویز- کریم شاهی

گ:
گلناز غبرایی

ل:
لقمان ویسی

م:
مانوئل اسماعیلی فعال با سابقه جنبش سندیکائی- مازیار واحدی - مسعود راد فر- محسن ضیایی - دکترمحمد حسین یحیا یی - محبوبه مشگین - محمد رضا روحانی وکیل دادگستری- محمدرضا شالگونی- محمد تجلی‌جو لنگرودی- محمد محبی (زندانی سیاسی سابق) - محمد حسامی- محمد خسروی- محمد تقی سیداحمدی/ فعال کارگری - محمد دلبریان- محمد هادی امینیان- محمد دانشگر - محمد قره گوزلو- محمود عسگری (فعال سیاسی)- محسن حسام - محسن رضوانی - مرتضی افشاری (فعال کارگری)- مریم اسکویی- مریم امانی- مریم عظیمی- مریم محسنی- مریم درویشی- منوچهر سلطانیان- منوچهر رادین/ نویسنده ، کارگردان و بازیگر تاتر - منوچهر یاوری - مجتبی نظری- مجید احمدی - مجید دارابیگی- مجید مشیدی – تبعیدی- محمود عسکری - میلا مسافر - مینا اخگر- مینو ایرانی- مینو میرانی- مهر انگیز دابویی - مهرداد کریمی ها- مهدی استعدادی شاد / نویسنده - مهری عباسی - مهین خدیوی – مهوش جامعی

ن:

نادر خلیلی / نویسنده - نادر فولادی- ناصر رحمانی نژاد- ناصر پیشرو- ناصر غفرانی فر / بازیگر مدرسه موش ها و تاتر کودکان - ناصر جوهری- ناصر مصلحتی - ندا صوفیه- ندا نوآور- نسرین احمدی (فعال اتحادیه پرستاران)- نقی ریاحی لنگرودی- نجف روحی- نگار محسنی- نرگس شریفی- نصرالله قاضی - نوید مومنی- نیکی میرزایی / شاعر

ه:
هادی رحیمی- هادی میتروی- هنریک میناس- هوشنگ دیناروند - هوشنگ سپهر

ی:
یاسمین میظر/ هیئت تحریریه نشریه کریتیک ؛ پژوهشگر ارشد در دانشگاه آکسفورد - یاشار فاتحی- یوسف آبخون - یوسف هیرکانیان ( فعال سیاسی)

نهاد:

انجمن دفاع از زندانیان سیاسی و عقیدتی در ایران ـ پاریس
انجمن فرهنگی - اجتماعی اندیشه - گوتنبرگ / سوئد
انجمن مهرگان - گوتنبرگ
اتحاد عمل تشکلهای چپ ایرانی در امریکای شمالی
جنبش کارگری چگوارا
کانون اندیشه کپنهاگ
کانون زندانیان سیاسی ایران در تبعید
کانون همبستگی با کارگران ایران - گوتنبرگ
کانون همبستگی با جنبش کارگری در ایران ـ فرانکفورت
کانون همبستگی با جنبش کارگری ایران - هانوفر
کانون همبستگی کارگران ایران و کانادا
صفحه فیس بوکی " برای اتحاد بزرگ هواداران سوسیالیسم"
همبستگی سوسیالیستی با کارگران ایران - فرانسه
مجموعه عصر آنارشیسم

رسانه:

رادیو پیام کانادا
سایت علیه ستم جنسیتی
سایت اتحاد کارگری
سایت لجور
سایت سازمان راه کارگر
سایت رضا بی شتاب
سایت اشتراک ووردپرس
سایت سیاسی ، خبری خاوران
https://khawaran.wordpress.com/
سایت سازمان کارگران انقلابی ایران ( راه کارگر)
سایت احترام آزادی
وبلاگ اندیشه
وبلاگ اخگر
سایت مجید مشیدی
سایت روشنگری
سایت برای آزادی
سایت گزارشگران
امضاء ها ادامه دارد
در صورت موافقت امضاء پشتیبانی خود را برای لیست دوم ، به آدرس زیر ارسال دارید
Fara Khan