۱۳۹۱ آبان ۱۱, پنجشنبه

اپوزيسيون و مقولات انتخابات، تحريم و جنگ در رابطه با نظام جمهوری اسلامی (بخش اول)

اپوزيسيون و مقولات انتخابات، تحريم و جنگ در رابطه با نظام جمهوری اسلامی (بخش اول)

محمد ایرانی

 
نظام جمهوری اسلامی همچون هر نظام ديکتاتوری دارای اپوزيسيونی است که برای تغيير سيستم حاکم تلاش ميکند و جهت گيری سياستهای اپوزيسيون نشاندهنده ايده آلی است که قرار است جايگزين حکومت مستقر نمايد . اپوزيسيون همواره از طيف وسيعی تشکيل ميشود و بدليل خاستگاه اقشار مختلفی از يک جامعه که آن طيف را تشکيل ميدهد ، جهت گيری متفاوتی بسته به اراده و تفکر آن اقشار داشته و در نتيجه برای شناخت اپوزيسون بايد که هر بخش آن طيف و ترکيبی که با بخشهای ديگر انجام ميدهد ، بدرستی شناخته گردد تا روند حرکتی و استراتژی آن روشن گردد . طبيعی است که هر گروه و سازمانی جدا از اينکه وابسته به چه قشر و يا اقشاری از جامعه باشند ، بصرف مخالفت با بخشی از جناحهای حکومت ، خود را در طيف اپوزيسيون محسوب ميکند ، در حاليکه بايد برای اپوزيسيون تعريفی قائل گرديد که خواستار تغيير کلی نظام است . در کشورهای غربی همواره احزاب اصلی ( دو حداکثر سه ) با توجه به نگاه يکسان به کليات دارای تفاوتهايی در سياستهای اقتصادی ، اجتماعی ، سياسی و نظامی با يکديگر بوده و مردم آن کشورها حق دارند دولتها و مجالس را براساس انتخابات تعيين نمايند ، هرچند حزب جديدی با وجود دموکراسی متداول در اين کشورها کمتر امکان حضور و رقابت را دارد . در کشورهای ديکتاتوری که نه از حداقل دموکراسی خبری است و نه گاها از احزاب ، روسای ۳ قوه بهمراه ديگر مسولان توسط ديکتاتور و ساير جناحهای حاکم ، تعيين شده و مردم تنها مجازند از ميان چند کانديد وابسته انتخاب کنند که اگر اين انتخاب مورد رضايت ديکتاتور نباشد با تقلب و تکيه بر قانون اساسی و حکم ديکتاتور عوض ميگردند . بنابراين همواره جنگ قدرتی در چنين کشورهايی بين جناحهای آن نظام صورت گرفته و همواره نتيجه به رفرم و يا کودتايی منجر ميگردد تا رژيم پابرجا بماند . لذا شناخت اپوزيسيون واقعی از درون گروههای سياسی مخالف حکومت با توجه به سياستها و استراتژی آنها در رابطه با نظام حاکم ، اهميت اساسی دارد .
 
نظام جمهوری اسلامی که برپايه ديکتاتوری خمينی با نام ولايت فقيه در کشور شکل گرفت ، با عوام فريبی که حتی گريبان روشنفکران و گروههای سياسی از جبهه ملی ، نهضت آزادی ، مجاهد ، فدايی ، پيکار ، توده ای و ساير گروههای چپ تا قوميتها ، اديان و حتی مردم عادی چه زن يا مرد را گرفته و اکثريت جامعه را بگمان ايجاد دموکراسی با تکيه بر مذهب شيعه ( جمهوری اسلامی ) فريب داد . ترديدی نيست که قدرتهای بزرگ در سقوط سلطنت و ايجاد نظام جمهوری اسلامی نقش اساسی داشتند ، اما مگر ماديت موجود جامعه چيز ديگری را طلب کرده بود و مگر روشنفکران و گروههای سياسی تنها حول محور شعار شاه برود ، جمع نشده بودند تا در غياب نهادهای قدرتمند ، حکومتی مستقر گردد که فاشيسم را جايگزين ديکتاتوری شاه نمايد ! کداميک از گروههای نامبرده از اعدامهايی که بدون تشکيل دادگاه و بدليل وابستگی به رژيم قبلی صورت گرفت ، درک کردند چه فاجعه ای در راهست و اگر انتقادی اندک صورت گرفت ناچيز و گذرا بود تا درهياهوی کسب قدرت گم شوند . افرادی همچون خمينی ، منتظری ، طالقانی ، رفسنجانی ، بهشتی ، مطهری ، خامنه ای ، مهدوی کنی ، موسوی اردبيلی ، مصباح ، عسگر اولادی ، بازرگان و هم حزبيها ، موسوی خوئينها ، يزدی و سنجابی و دوستان ، موسوی ، کروبی ،  آيت ، ناطق نوری ، جنتی ، حجاريان ، نبوی ، رضايی ، رفيقدوست و سايرين که آنها نيز در تحت ديکتاتوری رژيم شاه بودند ، بسيار هشيارتر از روشنفکران و ساير گروههای دموکرات و چپ بودند که باور داشتند به تفکر روز مجهزند . بهمين دليل آنها و بافتهايی که ايجاد کردند ، توانستند با بخدمت گرفتن سياسيون و تکنوکراتها ، يکی يکی گروههای سياسی همچون نهضت آزادی ، باقيمانده جبهه ملی ، توده ای ، مجاهد ، فدايی ، پيکار و سايرين را حتی با کمک خود آنها ازبين برده و بموازاتش هرگونه برابری طلبی برای زنان ، قوميتها ، انديشه ، اديان را بهمراه درخواست حقوق صنفی کارگران و ساير اقشار با شدت سرکوب کنند .
خمينی که سال ۴۲ بسيار شفاف دفاع خود را از زمينداران بزرگ و تفکرش نسبت به زن را بيان کرده بود ، در کمال نسيان و عدم آگاهی بقدرت ميرسد تا در شبهای اول ورودش ناظر کشتار کسانی در پشت بام مدرسه علوی باشد و باين ترتيب روشن کند که در آينده چگونه با ديگر مخالفان برخورد خواهد کرد . کسيکه با پس گرفتن تک تک حرفهايش در پاريس تحت عنوان خدعه موجب کشتار در ترکمنستان ، کردستان ، خوزستان ، بلوچستان شده و بسياری از جوانان را در جنگ عراق نابود کرد تا با اختناقی که از جنگ و ويرانی در کشور بوجود آورد ، برابری زن با مرد ، اديان و قوميتها را از يادها زدوده و کشتار همه مخالفان را بدون داشتن هرگونه حقوق صنفی و سياسی به شديدترين وجهی به انجام رساند . آيا در اين راه افراد نامبرده به اتفاق سايرينی همچون شريعتمداری ، صانعی ، روحانی ، دستغيب ، ناطق نوری ، صفوی ، گنجی ، سازگارا ، سروش ، کديور ، ميردامادی ، تاجزاده و ديگرانی که همچنان چه در داخل و چه در خارج کشور همچنان در پی ايجاد نقشی برای آينده کشورند ، پشتيبان سياستهای حکومت نبودند تا نتيجه امروزی از پس آنها بيرون آيد ؟ مگر برخی از کسانی که سالها قبل در راس حکومت بودند و فعلا با ديگرانی که اين سالها در راس حکومتند از در مخالفت در آمده اند ، انتظار داشتند عملکرد ولايت فقيه با افزايش قدرتش غير از اين باشد ؟ کميته های انقلاب و سپاه پاسداران را چه کسانی علم کردند تا همه منابع اقتصادی ، سياسی ، نظامی و اجتماعی را در دست گرفته و برخی از خود آنان را از قدرت کنار بزنند و مگر غير از اينستکه اکثريت آنها همچنان زنده مانده به کار سياسی ميپردازند، گرچه تعدادی نيز در زندانند . در حاليکه بسياری از مخالفين غير خودی چه از گروه سياسی و چه از نويسندگان و چه از ساير اقشار کارگر ، دانشجو و غيره جانشان فدا شده ، درزندانها هستند و يا زير اختناق و فشار سرکوبند ،گرچه  برخی نيز توانسته اند به کشورهای ديگر فرار کنند !
منتظری که قبله عالم اصلاح طلبان شده ، مگر اعتراضات اوليه اش در سال ۶۵ برای جلوگيری از اعدام مهدی هاشمی در زمانی نبوده که بگفته خودش قصد برکناريش را داشتند و مگر ميتوان فراموش کرد که پايه اوليه نهضتهای اسلامی توسط ايشان و فرزندش محمد بهمراه مهدی هاشمی گذاشته شد تا با صرف هزينه های بسيار در افغانستان ، لبنان و نقاط ديگر موجب تاسيس گروههای تروريستی گردد که موجب بحرانهايی در منطقه ای شده تا مسولين حکومت باجهای خود را از غرب بگيرند . خود منتظری مگر تاييد نکرد که نهضت اسلامی اش برای تقويت نيروهای انقلابی در ساير کشورها با سپاه همکاری دارد ، گرچه اعتراضات بعدی وی در مورد اعدامها بسيار بيشتر از ساير مدعيان بوده است . مگر در سالهای ۵۷ تا ۶۷  احمد خمينی دست راست ولايت فقيه نبود ، مگر رفسنجانی و خانواده اش قدرت اصلی در سياست گزاری اجتماعی و اقتصادی و نظامی نبودند ، مگر مردم از بنی صدری که با تاييد خمينی از پاريس وارد شده بود شناختی داشتند که مسول فجايعی در کردستان و ديگر نابسامانی ها بود ، مگر رجايی و خامنه ای رييس جمهور نبودند ، مگر باهنر و سپس موسوی نخست وزير نبودند ، مگر بهشتی و سپس موسوی اردبيلی رييس قوه قضاييه نبودند ، مگر کروبی و بانو رياست مجلس و بنياد شهيد را نداشتند ، مگر يزدی و جنتی و سايرين جزو شورای نگهبان نبودند ، مگر صانعی و موسوی تبريزی دادستان کل نبودند ، مگر عسکر اولادی و موتلفه غير از پستهای سياسی در فکر تصرف منابع اقتصادی نبودند ! مگر بهزاد نبوی و همکاران انقلاب اسلامی که همچون موتلفه از درون گروههای تروريستی بيرون آمده بودند موجب انحلال گروههای سياسی و صنفی نشده بودند تا بافتهای خود را جايگزين نمايند که امروزه با نقش اصلاح طلبی از فشار اصولگرايان مينالند ! مگر اکثر همين اصلاح طلبان امروزی نبودند که تحت نظر موسوی خوئينی ها به تسخير سفارت امريکا پرداختند تا پايه اوليه تحريم گذاشته شده و مدارکی از سفارت بيرون آيد که تنها همکاری بازرگان و نهضتش با آمريکا روشن گردد ! مگر حجاريان ، گنجی ، سازگارا و همکاران پايه اوليه سپاه را نريختند و سرمايه کارخانه دارانی که امروزه برايشان اشک تمساح ميريزند را تصرف نکرده بودند ، مگر سروش و مصباح ، مهاجرانی ، کديور و سايرين فلسفه و فرهنگ اسلامی را برای سرکوب هرنوع تفکری بنيان ننهادند تا هر انديشه ديگری انحرافی محسوب گردد !
مگر خاتمی و اصلاح طلبان در ۸ سالی که قوه مجريه و مقننه را در دست داشتند ، ميخواستند برابری جنسيتی و قومی ، دينی را برقرار کنند ، مگر انديشه مخالف آزاد شده بود يا اينکه در همان زمان قتلهای زنجيره ای تدارک شده بود و مگر خاتمی و حجاريان و گنجی در نامه خود تيغ حمله قتلها را از سوی رهبری به چند مامور وزارت اطلاعات خلاصه نکردند . مگر قصد خاتمی آزادی صنفی برای کارگران بود که در آنزمان نه تنها سرکوب تشکلات مستقل آنها صورت گرفت بلکه تعدادی از کارگران معترض معادن کرمان در تيراندازی کشته و زخمی شدند ، مگر قصد خاتمی و اصلاح طلبان تغيير حکومت بود که هنوز تعدادی سينه چاک کرده و دولت اصلاح طلبی را بعنوان يک مرحله گزار مطرح ميکنند . مگر همه مسولان نامبرده در سالهای اوليه انقلاب به بستن تمام نشريات با انديشه مخالف همت نگذاشتند و مگر فعاليت دانشجويان و نويسندگان تنها در چهارچوب ضوابط اصلاح طلبان امروزی آزاد نبود ! مگر همه شوراها و تشکلات مستقل کارگری تعطيل نگرديد تا توکلی و سرحديزاده و محجوب و دارو دسته آنها انجمنهای اسلامی و خانه کارگر وابسته به دولت اصلاح طلب و ديگر جناحهای حکومت را بسازند ! مگر زنان که نيمی از افراد کشور بودند روزبروز از حقوق بدست آورده پيشين ، محرومتر نشدند ، مگر معلمان و استادان آزاد بودند تا رسالت خود را برای تدريس علوم انجام دهند ، مگر وکيلان حتی در چهارچوب قانون اساسی برای پشتيبانی از موکلان خود آزاد بودند ! مگر مذاهب و احزاب حتی طبق قانون اساسی آزاد بود ، در چه دوره ای قوميتها آزاد بودند تا در استان خود به ترويج زبان و انديشه خود بپردازند ! مگر انرژی هسته ای از ۲۰ سال پيش توسط همه مسولان رژيم از رفسنجانی و خامنه ای و خاتمی و ديگران با هزينه های سرسام آور شکل نگرفت با اين توجيه که کشورهای غربی با قدرت هسته ای مدارا خواهند کرد ! مگر جنگ با عراق با حمايت همه مسولان آغاز نشد تا انقلاب اسلامی در جهان  گسترده شود که اکنون تعدادی با نقاب اصلاح طلبی از جنگ طلبی جناح اصولگرا که دست پرورده خودشان بودند ، مينالند و آنها را به مدارا با غرب ميخوانند !

ميتوان باندازه ۳۴ سال از مگرهای ديگر نام برد که همچنان ادامه دارند تا روشن گردد که هرکس و گروهی هنوز به چنين طرحی دلخوشند يا از تاريخ بی اطلاع هستند و يا در پی کسب قدرتند ! بايد پذيرفت کسانيکه در بالا نام برده شدند بهمراه خيل بسياری که نامشان برده نشد با کمک بافتهای نظامی و اقتصادی و سياسی و اجتماعی شان ، نظام جمهوری اسلامی را پايه گذاشته و تا امروز آنرا حفظ کرده اند . آنها بعنوان طبقه جديد از سرمايه داران در ۳۴ سال گذشته قدرت را در دست داشته و همواره خارج از آنکه در قدرت بوده و يا جزو جناح مخالف باشند ، به تثبيت نظام پرداخته و ميپردازند . هدف از نگاه سريع به گذشته ، بيان اينست که امکان ندارد با تکيه بر آنانکه موجب تحکيم رژيمی گشته اند و کسانيکه بهر دليلی از آنها در راه تثبيت اين نظام همراهی و همکاری کرده اند ، انتظار تحولی در کردار و سياست آنها داشت ، البته حساب هواداران و بدنه ناآگاه جناحهای حکومت همچون اصلاح طلبان از حساب مسولان جداست  ! منکر اين نميتوان شد که هرکس امکان تغيير خود را داشته و ميتواند در جبهه مخالف به سياست ورزی بپردازد ، اما آنچه اهميت دارد اينکه اين افراد نبايد سردمداران گروههايی قرار گيرند که بازهم نقشی در سياست کشور بازی کنند . چرا افراد و گروههای سياسی مخالف که با سردمداران سابق نظام به وحدت برخاسته اند بدليل ترس از عدم وحدت ، از آنها نميخواهند که دانستنيهای خودرا که هرکدام برای حفظ خود در گوشه ای پنهان کرده در اختيار عموم بگذارند ؟ اولين سوال مهم اينستکه کداميک از آنها اطلاعات ارزشمند خود را در دوره ای که نقش مهمی در سياستهای اقتصادی ، نظامی ، عقيدتی ، اجتماعی در دست داشت کاملا افشا نموده تا اقشار گوناگون دريابند که چگونه اين رژيم پايه گذاری شده و بتدريج تثبيت گرديد و چگونه توانست همه مخالفين را سرکوب نمايد ! چگونه است که همه کسانيکه بنوعی و با هدفی از رژيم بريده و به صف مخالفان حکومت در آمده اند ، بيکباره از دادن اطلاعات ذيقيمت خود فاصله گرفته و ضمن توجيه و ناچيز دانستن همکاری خود با رژيم در سالهای گذشته ، تمام مقالات خود را در رابطه با جناحهای حاکم امروزه و جنگ طلبی آنها انجام داده و خود را همچون منتقدی ميشناسند که از ابتدا با رژيم همکاری کاملی نداشته و يا دليل همکاريش پياده کردن اسلام ناب محمدی متفاوتی بوده است ؟ آيا بازهم بايد به کسانيکه بارها در ۳۴ سال گذشته امتحان داده اند ، متکی بود که آنها ميتوانند تندروی خامنه ای و جناحش را کنترل نموده و ضمن توافق با قدرتهای بزرگ برای رفع تحريم و جلوگيری از جنگ ، فضايی مناسب را برای برگزاری انتخابات آماده کرده تا دوستان سابق رژيم در وحدت با بخشی از مخالفان مدعی که خود را جزو اپوزيسيون ميخوانند ، دموکراسی را در جامعه مستقر نمايند !
پايان بخش اول محمد ايرانی

سایه سنگین دکتر محمد مصدق




هنگامه افشار


بیش از نیم قرن است که دستگاههای تبلیغاتی استبداد و استعمار تواما  در تخریب شخصیت دکتر محمد مصدق کوشیده‌اند. حدیث مردی که ملی شدن صنعت نفت  ایران و خلاصی از استعمار دولت فخیمه انگلیس، به نام او ثبت شده است. مردی  که مقابل تک روی سلطنت پهلوی‌ها ایستاد و جهت پاسداری از آرمانهای مشروطه و نگه داشت حرمت خون‌های ریخته مشروطه خواهان، مصر بود که شاه فقط سلطنت کند و حکومت را بسپارد به دست مردم. اصرار داشت که مجموعه دربار و شاه، با حفظ احترام به خود و به مردم، به عنوان یک نهاد سنتی، نقش تشریفاتی داشته باشد و گام‌های سازندگی در مملکت سپرده شود به نمایندگان منتخب مردم در مجلس و  سایر نهادهای دولتی تحت نظارت نخست وزیر. اما عملا چنین نشد و آرمانهای  مشروطه عقیم ماند.
در روزگار پهلوی اول، به جهت آنکه تلاشهای مصدق جهت نگهداشت قانون اساسی و  میراث دموکراسی مشروطه بجایی نرسید، وی از صحنه سیاست دامن فراچید و به  احمدآباد رفت. داستان نقشه قتل و تبعید او توسط رضا شاه، داستان دیگری است  که در این مختصر نمی‌گنجد.
بعد از حمله متفقین و فرار شاه به سال ۱۳۲۰ شمسی و رنسانس دموکراسی ایران،  دکتر مصدق دوباره به صحنه سیاست رجعت کرد و وارد فعالیت‌های پارلمانی شد که نهایتا این کوشش‌ها به نخست وزیری او انجامید.
در دوران نخست وزیری او بود که بزرگترین دستاورد حکومت او که ملی کردن صنعت نفت و کوتاه کردن دست استعمار انگلیس بود حاصل شد. در دو دوره پهلوی اول و پهلوی دوم، قلم آزادیخواهان شکسته شد ، سیاسیون از صحنه سیاست حذف شدند،  شعرا و نویسندگان و جمع خردمندان، توسط دستگاه اختناق یا کشته شدند یا به  بند افتادند، رشته‌ها پنبه و رفت آنچه رفت.
انگیزه خصومت بر علیه این مرد چیست؟ مردی که طول دو سال و اندی نخست وزیری، گام‌های بلند و سریع برای ایران برداشت. آرمان و افکارش با گذشت زمان، پر و بال گرفت. مرزهای ایران را درنور دید تا جایی که امروز پژواک آن سر مشق  عدیده آزادیخواهان جهان شده است. مردی که علی رغم تمام تبلیغات منفی و  پرخاشگری‌ها و سیاه نویسی بر علیه‌اش، پژوهشگران سیاسی و فلسفی غرب و شرق  که باریک‌تر از مو را می‌بینند، به اجماع نظر رسیده‌اند، اینکه اگر از  افکار سازنده و بنیادی دکتر مصدق حمایت میشد، امروز هم ایران و هم منطقه  خاور میانه، از نقطه نظرهای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی کم از کشورهای  دموکراتیک و پیشرفته غرب نداشت. دیدگاه دیگر اعتقاد به این نظر که مصدق یک  نعمت و فرصت استثنایی تاریخی بود که از دست رفت و ضایعه آن منجر شد به سقوط شاه و سلطنت و قدرت‌گیری قبیله آخوندی که پس لرزه‌هایش، شیوع رادیکالیسم  اسلامی، نزج تروریزم و گسترش بحران عظیم در منطقه و جهان شده است.
در واقع خصومت و کینه عوامل نظام سابق با آمال و اندیشه‌های دکتر مصدق از  این رو است که معیارهای او را در سیاست، مانع باز تولید استبداد پهلوی‌ها  می‌داند که در عمل، بازگشت “شاهزاده رضا”  را با مشکلات متعددی روبرو کرده  است. نگاه دقیق به این واقعیت روشن، اثبات کرده که بجز عوامل استبداد سابق، افکار دکتر مصدق مورد پذیرش و احترام قاطبه ملت ایران قرار گرفته است. از  افراطی‌های چپ گرفته “چپ وابسته، چپ مستقل و چپ میانه” تا ملیون، مجاهدین،  مذهبیون، روحانیون و البته مشروطه‌خواهان.
همین وجه اشتراک در پذیرش این شخصیت سیاسی است که عبور آزاد و بلامانع “شاهزاده” را بعنوان یک آلترناتیو مسدود کرده است. هرچند شاهزاده با  گفتارش، از خود چهره‌ای مجزا و دموکرات منش ارائه داده است اما بدان سبب که هم پدر و هم پدربزرگ ایشان با ژستی مشابه آمدند اما به محض قبضه قدرت،  مردم را دور زدند، نفس‌ها را بریدند، بر اریکه قدرت نشستند، تازیدند و  تاراندند، از اینرو مردم اعتماد چندانی به مانور دیپلماسی دموکراتیک گونه  این فرزند بر جا مانده ندارند. بویژه که امروز بنوعی آرمان و اندیشه دکتر  مصدق، آرمان و اندیشه جمعی شده است و مردم ، تا حد زیادی پدر و پدربزرگ  شاهزاده را مسئول و مسبب دسیسه‌ها و ترفندهایی می‌دانند که هم مصدق را خانه نشین کرد و هم ملت را محروم از خدمات استقلال طلبانه و آزادیخواهانه او. در نهایت، فرومایه گان و سفله سالاران نظام آخوندی را، فرزند خلف سیاستهای 53 سال سلطنت پهلوی‌ها می‌دانند که دکتر مصدق فروپاشی آن را پیوسته گوشتزد  می‌کرد و هشدار می‌داد و جهت حفظ نهاد پادشاهی و جلوگیری از اضمحلال و  انحطاط آن، دلسوز و امین بود.
امروز در خارج از کشور، یک معضل عمده، هواخواهان خود شاهزاده هستند که  پیوسته با شیوه‌های جاهلانه، وقیحانه و هتاکانه، با مردم برخورد کرده‌اند. که متاسفانه این نحوه حمایت، به حساب ضعف و سوء مدیریت خود او و دفتر او  تلقی می‌شود. چنین شبهه‌ای نیز در افکار عمومی تقویت می‌گردد که آیا طراح  اصلی چنین استراتژی، دور و بری‌های خود شاهزاده هستند و وی به چند و چون آن آگاه است؟!
حال جهت زدودن تصویر چنین مردی از اذهان عمومی است که عوامل اختناق رژیم  سابق، پروژه تخریب دکتر محمد مصدق را با هزینه‌ای گزاف تدارک دیده‌اند. از  طریق دامن زدن به یک جنگ روانی در سطح سامانه‌های اینترنتی، از طریق معامله با معامله‌گران کاسبکار رسانه‌ای، پرداخت چاپ کتاب به افرادی که ته  جیب‌شان سوراخ است و یا از قبیله چپ‌های پشیمان آمده‌اند یا از کهنسالان  فرسوده‌ای هستند که حوصله‌شان از خانه‌نشینی سر رفته است و یا افراد مشکوکی که یک دستشان در کاسه آش نظام آخوندی است و دست دیگرشان در جیب عوامل  فراری ساواک!
هدف نهایی اینست که تصویر مثبت حک شده در ذهن و روح و روان مردم را از مردی که هم نفت و هم غرور و شرافت را ملی کرد، خدشه‌دار کنند! با استفاده از  ابزار و ماخذی که هرگز در کارنامه دکتر مصدق نبوده است. آنچه از خود اوست  پاک است و زلال، وی حتی بابت یک روز کار برای ملت، دستمزد نگرفت که از ثروت شخصی‌اش به فقرا نیز بخشید.
پرسش این است که طومار جعلیات نوشتاری و گفتاری بر علیه محمد مصدق، از کدام آبشخور می‌آید که قلم‌ها را آلوده و دهان‌ها را لمپن وار در منجلاب حرف و  سخن فرو برده است؟!
آقای استیفن کنزر، روزنامه‌نگار و نویسنده مشهور آمریکایی و نویسنده کتاب “تمام مردان شاه” چند سال از عمر خود را وقف تحقیق پیرامون زندگی خصوصی و  سیاسی دکتر محمد مصدق کرد. او در کتاب توضیح عجیبی دارد در ارتباط با  دخالت‌های سازمان سیای آمریکا و دولت محمدرضا شاه پهلوی برای بیرون کردن  مصدق از صحنه سیاست. استیفن کنزر، شرح می‌دهد که طرح و توطئه جهت بدنام  کردن مصدق در ذهن ایرانیانی که او را بسیار دوست می‌داشتند، با همکاری  آمریکا و انگلیس تا به آنجا کشیده شد که روزنامه‌های چاپ ایران، با کمبود  مطلب هتاکی و پرونده‌سازی بر علیه او مواجه بودند، بطوری که انبار ذهن و  قلم مزد بگیران، از تهمت زنی‌های مسحجن تهی میشد. بنابر دستور و طرح، قرار  بود ۸۰ درصد مطالب آن روزها “حول و حوش ۲۸ مرداد” اختصاص به مطالب چرکین،  زننده و دروغین بر علیه مصدق باشد و هفته‌ای چند بار “سازمان سیا” مطالب را تنظیم و توسط هواپیما به دست روزنامه‌های ایران برساند.
وقتی اطرافیان دکتر مصدق او را ترغیب به بستن این روزنامه‌ها و توقیف  مدیران جراید می‌نمودند، وی همواره می‌گفت: «این مردم دموکراسی نداشته‌اند، اجازه دهید هر چه می‌خواهند، بگویند».
همان مطالب که هر روز ۸۰ درصد روزنامه‌های ایران را پر می‌کرد، امروز خوراک انتشاراتی شده است که در مجموعه مقاله کتاب و گفتار بر علیه دکتر مصدق،  پراکنده و تبلیغ می‌شود و یک جنگ زرگری را هدایت می‌کند.
سد بازگشت “شاهزاده رضا پهلوی” به ایران آخوند نیست که ذهن بیدار و هوشیار  ملتی است که در حسرت از دست دادن مردی چون مصدق، در فکر فرو رفته است.
باند تخریب بر علیه دکتر مصدق، شعبه‌هایش از دالاس تگزاس گرفته تا لس آنجلس و پاریس و دورترک‌ها، فعال است. جالب اینکه هزینه گزافی که بابت این تخطئه کاری‌ها صرف می‌شود، به هدر می‌رود، نه بازگشت دارد و نه خریدار. برای  مثال، در دالاس تگزاس، ایرانی‌ها یکی از این  اراجیف نامه‌ها را رایگان در  صندوق پستی‌شان دریافت می‌کنند، متعجب از اینکه ناشر یا گردآورنده مطالب “چسب و قیچی” جهت ارسال این رایگان نامه،  چگونه به آدرس شخصی آنها دست  یافته است؟
باند تخریب بر علیه دکتر محمد مصدق، با سرمایه‌ای کلان و برنامه‌ریزی دقیق  در عین حال ناشیانه - «چرا که هر چه بیشتر لجن پراکنی شود، مصدق خوش نام‌تر و محبوب‌تر، از دل تاریخ سر بلند می‌کند»- در حال حفر چاهی هستند که آب  ندارد اما برای بعضی‌ها نان دارد. نانی گرم و حرام برای غوغاگران تلویزیونی تا با غوغاگری و تخطی از اخلاق رسانه‌ای، ایجاد تشنج کنند، با هوچی‌گری و  پرده‌زنی، احوال پریشان خود را به نمایش بگذارد. مدام روشنفکران را محکوم  کنند و مردم و ملت ایران را جماعتی مخبط و قدرناشناس قلمداد کنند که چرا دو پادشاه خدای‌گونه پهلوی را از ایران بیرون کردند و جشن و پایکوبی براه  انداختند.
حال تا چه حد ایمان فردی در این اخلال‌گری رفتار نقش دارد، مورد تردید است  چرا که بکرات دیده شده است این گروه مانند اعضای باند مافیا، گاه بر سر  منافع، یکدیگر را در آغوش می‌فشارند و گاه با کلاه گذاشتن بر سر یکدیگر،  همدیگر را می‌فریبند.

بحرانی که از کنترل سران حکومت خارج می شود! تقی روزبه


بحرانی که از کنترل سران حکومت خارج می شود!

تقی روزبه

خامنه ای به عنوان  حلقه نهائی هرم قدرت تا چه حد قادر به کنترل تنش های درون حکومتی است؟
نامه نگاری ها و یقه گیری های  تند و تیز  بین رئیس جمهور و رئیس قوه قضائیه بار دیگربرشی از آن چه که در درون ساختارقدرت می گذرد و ازعمق و شدت آن ها، در برابرما می نهد. از آن جا که در حکومت های استبدادی و بطور مشخص جمهوری اسلامی اصابت شکاف های کنترل نشده بالائی ها به سطح  جامعه انباشته از خشم و نارضایتی عمومی، می توانند هم چون چاشنی انفجاری عمل کنند بررسی آن ها دارای اهمیت است. نقش سرریزشدن تضاد بالائی ها بر بسترجامعه را در تجربه  دوم خرداد سال 86 و درسال 88 بشکل عریان تری  مشاهده کرده ایم. البته چگونگی گره خوردن این دو عرصه، هیچ گاه یکسان نیستند و به عوامل بسیارمتعدد و پیچیده ای مرتبط هستد، ازهمین رو نمی توان پیش بینی قطعی از نحوه این برخورد و حلقه یا حلقاتی که این اتصال را برقرارمی کنند به عمل آورد. اما تجارب گوناگونی نشان می دهند که بستن راه های خروجی معین و شناخته شده توسط حاکمیت، نمی تواند مانع فوران نارضایتی های متراکم شده از منافذ دیگر وچه بسا منافذی بکر وغیرقابل پیش بینی بشود. از این رو عموما مستبدین دیریا زود دربرابرفوران جنبش های اعتراضی غافلگیرمی گردند وهیچ دیکتاتوری قادرنیست  کل منافذ اعتراضی یک جامعه را برای مدتی طولانی مسدود کند.
 بررسی فشرده تضادهای درون حکومتی در پرتو مناقشه های اخیر این سؤال مهم را برای همه  و بویژه  کنشگران و فعالان سیاسی-اجتماعی مطرح می سازد که آیا ما با یکی از این برهه های حساس و برانگیزاننده مواجه  نیستیم؟  رژیم تاچه حد قادر به کنترل و مدیریت تنش های درونی خود، که یکی از پیش شرط های مهم  کنترل اوضاع عمومی است، خواهد بود؟ یافتن پاسخی درخور به این سؤال هدف اصلی این نوشته است. گرچه بررسی آسیب پذیری جنبش ها و آن حلقه یا حلقات محتملی که می تواند بسترگره خوردن تضادبالاهائی و نارضایتی پائینی ها باشند نیز موضوعات مهمی هستند، اما تمرکز روی آن ها خارج ازحوصله این نوشته است. دراین جا  تنها به ذکراین نکته بسنده می کنم که تکوین و پیدائی هرموج جدید بحران در کل منحی سیر بحران، در قیاس با گذشته از نظر کمیت  و کیفیت مطالبات و دامنه اعتراضات، بیش از گذشته  از حیطه نفوذ گفتمان و هژمونی نیروهای  اصلاح طلب و منتقد درونی نظام  فاصله گرفته و لاجرم به میزان کمتری کنترل پذیر هستند. البته این نکته را نیز باید خاطرنشان ساخت که خارج شدن کنترل اوضاع  قبل از هرچیز به معنی امکان فراهم آمدن  یک فرصت مهم و تاریخی برای  پیشروی به جلو در راستای تعیین تکلیف با رژیم است و الزاما نه به معنی حتمیت سرنگونی و تعیین تکلیف نهائی با رژیم است و نه  به معنی فرادستی گفتمان آزادی و برابری اجتماعی. چنان که درموج بلند بحران قبلی شاهد بودیم، رژیم پس از 8  ماه طوفانی با سرکوب و جمع وجورکردن صفوف پراکنده خود و ایجاد اجماع نسبی درمیان جناح ها و باندهای حاکم در برابرباصطلاح فتنه، توانست سرانجام براوضاع مسلط شود. حتمیت سرنگونی بستگی به عوامل گوناگونی دارد که شفاف شدن مطالبات مشترک و فراگیر جنبش، گسترش پایگاه توده ای، سازمان یابی و توانائی بهره گیری از فرصت هائی که فراهم می شود، از مهم ترین آن هاست. با این همه وقوع هر موج جدید بحران موجب سستی و تخلل بیشتری در شالوده ها و مؤلفه های اصلی اقتدار رژیم گشته و آن را در برابروزش طوفان های جدید، آسیب پذیرترمی کند.
اما فعلا به بررسی کم و کیف توان کنترل و مدیریت رژیم برتضادهای درونی خود به پردازیم: در حقیقت از کار افتادن سازوکارهای کنترل منازعات درونی یک رژیم به خصوص ازنوع استبدادی آن فاکتوری مهم است –و البته یکی  از فاکتورهائی که می تواند  بشکل گیری معادله نتوانستن بالائی ها و نخواستن پائینی ها و بوجود آمدن موقعیت های انقلابی منجرشود- و بهمین دلیل بخشی از فرایند فروپاشی رژیم محسوب می شود.
آن چه را که بطور مشخص در حول وحوش منازعات اخیر و بویژه نامه نگاری های اخیر می توان مشاهده کرد عبارتند از:
الف- نشان دهنده آن است که شدت تخاصمات تا آن درجه حاد گشته است که نمی تواند درچارچوب تشریفاتی چون مهر"خیلی محرمانه" که رئیس قوه قضائیه در پاسخ اول خود به در خواست احمدی نژاد جهت بازدید از زندان اوین برپیشانی  آن حک کرده بود، جریان پیداکند. و این یعنی آن که هدایت  منازعات  در خفا  و دور از چشم مردم که نیازمند درجه ای از تفاهم باندها و سران قواست، ممکن نیست.
ب- هم چنین نشان دهنده آن است که سازوکارهای رسمی و قانونی موجود نظام جمهوری اسلامی چون کمیسیون حل اختلافات سران قوا (یکی از آخرین  تمهیدات خامنه ای با مسئولیت شاهرودی) و  مجمع تشخیص مصلحت که بخش های مختلف  ساختارقدرت را گردهم می آورد و یا سایر ارگان های رنگارنگ دیگری که برای کنترل منازعات طبقه سیاسی حاکم تعبیه شده اند، جملگی بطور کامل از کارافتاده اند.
ج- بخصوص دراین رابطه باید به از کارافتادگی حلقه نهائی و اصلی سازوکارکنترل منازعات، یعنی فصل الخطاب بودن رهبری و نافذبودن آن که بر اساس قانونی اساسی موجود مسئولیت هم آهنگی مناسبات قوا را به عهده دارد اشاره کرد. چنان که برای همگان مشهوداست، تمامی تذکرها و انتقادهای هشدارگونه وی بطورکامل –حتی درحد تأثیرات آنی و کوتاه مدت-  بی خاصیت شده است و بدیهی است که از کار افتادن حلقه نهائی درهرم قدرت و ناتوانی آشکارش در مهار منازعات بی پایان باندهای گوناگون جمهوری اسلامی، در کنار دیگرمؤلفه های بحران، اهمیت زیادی دربهم خوردن تعادل حکومت و بهم ریختن شیرازه آن دارد. اگر براساس داده های موجود هنوز هم نتوان از  ناتوانی  کامل رژیم در یافتن سازوکارهای جدید برای مقابله با بحران نظام سخن گفت، اما می توان درمورد از کارافتادگی سازوکارهای موجود برای کنترل منازعات موجود با قاطعیت سخن گفت. در حقیقت سرستون خیمه نظام با همه اختیارات مطلقه و نیمه خدائی خود، دیگرنمی تواند به شیوه های تاکنونی اوضاع را تحت کنترل خود بگیرد. بی تردید از کار افتادن سازوکارهای باصطلاح قانونی در مناسبات درونی ساختارقدرت، درصورتی که به سازش جدیدی درمیان رقبا برای  تقسیم مجدد قدرت بین آن ها و به تفاسیرجدید از قانون اساسی و سازوکارهای متناسب با آن منجر نگردد- امری که درشرایط کنونی نامحتمل بنظرمی رسد- بناگزیر راهی جز توسل به قهر و جراحی برای حذف غده  و تأمین  یکدستی و اراده باصطلاح واحد درمیان صفوف شقه شقه شده باندهای بالا دست، و در دستور کارقراردادن اقداماتی چون عدم کفایت و نظایر آن در پیش نخواهد داشت. این شیوه یعنی قطع بخشی از اندام خود برای تأمین سلامتی بقیه قسمت های آن، شیوه ای بوده است که تاکنون حکومت اسلامی برای تأمین حیات خود از آن بهره جسته است. اما بیماری هربار باشدت بیشتری عودکرده و جراجی جدید و سنگین تری را ناگزیرساخته است و این سؤال را مطرح ساخته است که این اندام نهیف  و فرتوت تاکی خواهد توانست تاب و تحمل جراحی های سنگین و خطرناک تر را داشته باشد؟  و دقیقا همین نگرانی است که یک باردیگر رژیم را در گرماگرم بحرانی سنگین غافلگیرساخته و در چنبره تردید وموقعیت بلاتصمیمی  و لاجرم  با نوعی خلأ قدرت تصمیم گیری در مقابله با تهدیدهای بیشمار فراروی نظام قرارداده است. در واقع مدت هاست که خامنه ای با ورود و مداخله مستقیم درسیاست ها و تصمیم گیری ها و با مسئولیت مستقیمی که در وخامت اوضاع کنونی دارد، جایگاه واقعی خود به عنوان رهبری نظام و فصل الخطاب بودن را از دست داده  و خود تبدیل به  بخشی از طرفین منازعه و بخشی از بحران شده است. ورود بیش از پیش مراجع تقلید به صحنه سیاست و درگیری و التماس ها و هشدارهای پیاپی آن ها نسبت به  خطرات نامه پراکنی های علنی و آشفتگی وبهم ریختگی اوضاع اقتصادی و غیراقتصادی بازتاب دیگری از قفل شدگی نسبی حکومت وبطوراخص در حلقه فوقانی هرم قدرت و سنگین شدن وزنه دیگرمراجع است. حذف حلقه معیوب احمدی نژاد و نگرانی از پی آمدهای  آن و از جمله تشدید جنگ قدرت و چگونگی تقسیم آن درمیان رقبا و در شرایطی که بطورهمزمان سایرمؤلفه های بحران  فعال است، مهم ترین وجه  فلج شدگی نسبی کنونی را تشکیل می دهد. آن چه که در عمل و شرایط کنونی روی می دهد، چیزی جز طناب پیچ کردن و خلع ید تدریجی  وگام  به گام اختیارات احمدی نژاد نیست (درهمه حوزه ها و ازجمله درحوزه اقتصادی و سیاست خارجی و اختیارات داخلی نظیربرگزاری انتخابات و ... )، و باید تأکید کرد همه این ها در شرایطی صورت می پذیرد که بحرانی مرکب و بی امان، چهاراسبه می تازد که مقابله با آن و مدیریت آن بیش از هرزمانی برای جمهوری اسلامی حیاتی تر بوده  و نه فقط توافق روی خطوط برنامه های راهبردی بلکه هم چنین  نظارت و تمرکز روز مره  را می طلبد. در واقع تاکتیک طناب پیچ کردن، بیش از آن که احمدی نژاد را نشانه برود کل بدن بیمار را مورد حمله قرارمی دهد و بیان کننده استیصال رژیم در برون رفت ازبحران است. چرا که این بار عرصه بحران فقط سخت افزاری و از نوع اقدامات و تهدیدهای نظامی نیست بلکه به قول خودشان نیمه نرم افزاری و نیمه سخت افزاری است و نمی توان  با آفند و پدافند میدان های جنگ با آن مقابله کرد. بهرحال، معلوم نیست دامن گستری بحران به رژیم و خامنه ای حتی مجال تحمل احمدی نژاد تا انتخابات بعدی را بدهد. صحبت از قحطی و جیره بندی، اقتصاد غیرنفتی، شورش گرسنگان و مانورهای ضد اعتشاش شهری، پروازهمواپیماهای بی سرنشین شناسائی برفراز یکدیگر و انجام پی در پی  مانورهای  بزرگ نظامی است.

د-درعین حال وجه دیگری از بحران در مقطع کنونی رویکرد به  بازی با کارت علنی است که نه فقط نشان دهنده از کارافتادگی سازوکارهای موجود است، بلکه علاوه برآن نشان دهنده آن است که طرفین منازعه مشغول بسیج  پایگاه های اجتماعی خود و یارگیری و آرایش دادن به صفوف خود  درمقیاس وسیع جهت  نبردهای گسترده ترآتی هستند. انداختن جرقه های اختلاف به میان مردم، یک باردیگر رژیم را به نقض سوگندی که بارها خورده است واداشته : مراقبت از انتقال تضاد بالائی ها  به متن جامعه! بی تردید احمدی نژاد مهره  سوخته و شناخته شده ای است و فاقد پتانسیل بسیج کندگی و توهم برانگیز درصفوف پائینی هاست. با این همه نفس جرقه افکنی در جامعه انباشته از مطالبات و بغض فروخورده،می تواند درحکم بازی با آتش باشد.

ج- سنگرگرفتن احمدی نژاد پشت بندهای متعددی ازقانون اساسی که ناظربراختیارات ریاست جمهوری است و رد متقابل همه آن ها توسط رئیس قوه قضائیه دوچیز را نشان می دهد: این که اولا  موضوع دعوا از این یا آن مورد فراتررفته  و به کلیت باز تقسیم قدرت رسیده است و ثانیا سازوکاری بنام قانون اساسی و بطورکلی قانونیت (نه فقط در سطح جامعه که هیچگاه مطرح نبوده) بلکه حتی درمیان خود باندهای نظام  جمهوری اسلامی هم کاملا از کارافتاده است و توافق براساس قانون اساسی که درهر نظامی مبنای  تنظیم مناسبات درونی بخش های مختلف ساختارقدرت بشمارمی رود، هم چون تفی سربالا  برچهره خود نظام فرودمی آید. شاید هیچگاه در نظام جمهوری اسلام هتک حرمت قانون اساسی خود پرداخته و چوب حراح زدن به آن تا این حد رواج نداشته است. چنان که در این نامه نگاری ها رئیس قوه قضائیه که قاعدتا باید مهم ترین ویژگی اش  ولو بشکل ظاهری احترام  به قوانین باشد، با صراحت،همه  بندهای قانونی معطوف به وظایف ریاست جمهوری و از جمله اصل 113 قانون اساسی را رد کرده و اعلام می کند که درخواست رئیس جمهور برای دیداراز اوین را به  مصلحت  نمی داند و باو هشدار می دهد که مبادا هوس کرده و بخواهد راهش را به سمت اوین کج کند که بداند دراینصورت جلوی ورودش گرفته خواهد شد (البته اگر لطف نظام شامل حالش شده و در یکی از سلول ها محبوسش نکنند!). او درعین حال مزورانه  از استقلال قوا صحبت می کند در حالی که  خود وی وهمگنانش بهتر ازهمه می دانند که اکنون این قوه مگر بیش از یک زائده  تحت کنترل رهبر نظام است ؟.
درهرحال جنگ قدرت اکنون تن پوش فاخر تخطی از قانون اساسی هم برتن کرده و به یک بحران "قانون" هم تبدیل شده است. بدیهی است که در جهان امروز بسختی دولتی  بدون حکومت قانون و لااقل بدون تظاهر در تمسک به آن و سازش باندهای قدرت پیرامون آن بتواند مشروعیتی کسب کند و به بقاء خود ادامه بدهد.

د- تبدیل شدن چماق"قانون" به قانون "چماق" درمنازعات درون حکومتی  یکی از ویژگی های بحران کنونی است. وضعیت بجائی رسیده است که هرجناح در حیطه ای که دست بالا را دارد موقعیت و منافع لحظه ای خویش را به قانون تبدیل کرده و به  تحمیل ضوابط برآمده از آن به دیگر رقبا بر می آید، چه در قوه مجریه و چه در قوه مقننه و قضائیه. به عنوان مثال در قوه مقننه که مرکزقانون گذاری است بازی با  قانون به مضحکه عجیبی تبدیل شده است که به اقتصاء مصرف روز و نیازهای هرلحظه متناسب با قد و قامت و منافع باندی خود لباس قانون می دوزند. نمونه تازه اش درمورد مقررات عجیب و غریب چگونگی برگزاری انتخابات آتی ریاست جمهوری است. چون فرض آمدن  رفسنجانی به عرضه انتخاباتی هم می رود، پس سن 75 سال را به مثابه سقف مجاز  قرارمی دهند تا  دیوار قانونی دربرابراین یا آن رقیب محمتل خود برافرازند. یا  برای بیرون کشیدن مسئولیت برگزاری انتخابات ریاست جمهوری از حیطه اختیارات دولت  و وزارت کشور، تصویب  طرح عجیب و غریبی  را برای کنترل انتخابات توسط باندهای متعلق به خود دردستورکارخود قرارمی دهند. مشابه همین رفتار برای چنگ اندازی قانونی درحوزه های گوناگون  اقتصادی وفرهنگی و ... نیز در جریان است.
درحقیقت رژیمی که به چنین افلاس و فلاکتی دچارشود جزیک لباس ژنده و سوراخ سوراخ از قانون برتن ندارد و درآن هیچ آجری برآجردیگر بند نمی شود، و در این میان تنها زور و زور بیشتر میدان دارمی شود، درحالی که  سرنوشت ده ها میلیون ها نفر نیز در چنگ این حضرات و نظامی سراسرپوکیده و گندیده  قرار دارد. هر زمان که چماقِ قانون از کار می افتد، زمان سلطه قانونِ چماق و قهرعریان فرامی رسد. وقتی  تابناک خطاب به احمدی نژاد تیترمی زند برای رفتن به زندان اوین عجله نکند!  و یا  مداح سرشناس  اصول گرایان-منصورامانی- که به  دلیل توهین به دولت و شکایت آن ظاهرا تحت محاکمه است خطاب به احمدی نژاد می گوید باهم به زندان اوین خواهیم رفت، همگی دارند از واقعیتی سخن می گویند که درآن قهر و خشونت ابزار اصلی برای حل تضادهای درون حکومتی است و خود خواره گی به عنوان بیماری ویژه  انحصارقدرت اوج تازه ای می یابد.
*****
یکی از خود فریبی های رژیم آنست که به گذشته خود و غلبه بربحران های به ادعای وی بزرگتر از آن چه که امروز گریبانش را گرفته است می بالد. اما آن چه که آن ها حل بحران های سترگ ِگذشته می پندارند، چیزی نیست جز حذف صورت مسأله و انباشتِ انبان مسائل حل نشده و تبدیل آن ها به کلاف پیچیده و سردرگمی که درهرموج جدید بحران با ابعاد وسیع تری سربازکرده و به روی صحنه می آید. بازتولید منازعات درونی باشدت بیشتر، یکی از آن هاست که چنان آن ها را به خود مشغول کرده است که حتی قادرنیستند  به گردابی که آن ها را  آرام آرام به سمت خود می کشد واکنش درخوری نشان بدهند.
چنین است که رژیم اسلامی یک بار دیگربه نقطه ای نزدیک می شود که از یکسو باید تصمیمات مهمی برای مقابله با مؤلفه های گوناگون بحران، اعم ازتنش های حاد خارجی و درون حکومتی و بحران اقتصادی و انباشت شتابان نارضایتی های عمومی و در رأس آن ها مزد وحقوق بگیران و سایراقشار اجتماعی بگیرد و این درحالی است که رویکردهای مختلفی در حکومت پیرامون آن وجود دارد که هرکدام ازآن ها  پی آمدهای مهمی  درپی دارد که با منافع رویکردهای دیگر تصادم پیدامی کند. مثلا شعار اقتصاد غیرنفتی و جبران آن از طریق کسب مالیات، چیزی نیست که بخش خصوصی و در رأس آن بازار و نیز آن 40 درصد اقتصاد رانتی که مستقیما در ید کنترل رهبری و نهادهای نظامی  قراردارند و از حسابرسی و پرداخت مالیات معاف هستند، بسادگی زیربار آن بروند. بنابراین درعمل  جزفرود آواری سنگین  برگرده مزدوحقوق بگیران و اکثریت بزرگ لایه های زحمت و کارنخواهد بود. علاوه براین درمقابله با تحریم ها، رژیم بیش از هرزمانی به تقویت بخش تولیدی برای رفع تنگنا های محاصره  و صادرات کالا برای تهیه منابع ارزی نیاز دارد، امری که قدرت چانه زنی بخش خصوصی را بطور نسبی بالامی برد و درعین حال اشتهای بازار و مؤتلفه را برای برداشتن  خیزبلندی جهت افزایش اقتدارو پرورندان پایگاه اجتماعی اش –بورژوازی ممتازه- در کل ساختار سیاسی و اقتصادی برانگیخته است. این نوع رویکرد ها و تغییرات به ناگزیر دارای تأثیرات مهمی در حوزه سیاست و از جمله تقویت وزنه مراجع و روحانیون  در برابراقتدار ولی فقیه خواهد داشت. هم چنان که در قطب مخالف و درمیان مردم می تواند موجب گسترش سونامی جنبش مطالباتی- سیاسی  و آن چه  که  شماری از دولتمردان و نهادهای کارگری وابسسته به رژیم  آن را خطرشورش گرسنگان می نامند، گردد.

فرار از مسئولیت و فرا افکنی  

سران و دولتمردان نظام تا آنجا که ممکن بود با بی حاصل انگاشتن  فشارهای خارجی از  پیروزی و موفقیت نظام سخن می گفتند. خامنه ای به خودی ها هشدار می داد وضعیت امان را  با جنگ خیبر مقایسه کنید و نه با جنگ شعب ابی طالب (که مترادف با محاصره اقتصادی و قحطی بود). او از پیروزی  ظفرنمون سپاه  اسلام درهمه جبهه ها سخن می راند، احمدی نژاد به عنوان معجزه هزاره از رسالت  مدیریت جهان دم می زد. اما وقتی شمشیر انکارها با آشکارشدن نتایج فشارها کند شد، لازم آمد که با سیاست فرار به جلو سعی کنند علت شکست ها را به عواملی چون تحریم و دشمنان منتسب کنند و بازهم از پذیرش نقش خود در ایجاد این بحران ها فرارکنند. در گامی دیگر هرکدام سعی کردند که دیگری را مقصر قلمداد نمایند و از زیربارمسئولیت خویش بگریزند. خامنه ای درتلاشی مذبوحانه  هنوز هم می کوشد تا ثابت کند که این فشارها و رویکرددشمنان ربطی به این یا آن سیاست نظام نداشته و اساسا آن ها باکل نظام وموجودیت آن مسأله دارند و در نتیجه راه هرگونه تغییردر این یا آن سیاست را می بندند و از پذیرش واقعی هرگونه مسئولیتی طفره می روند. در این میان بخصوص پیرامون انگیزه های احمدی نژاد در فرا افکنی ها و تعرض های اخیرش به رقبای خود، اظهارنظرهای گوناگونی شده  است  که گرچه هرکدام ممکن است  توضیح دهنده گوشه ای از حقیقت باشند، اما از آنجا که  تمرکز لازم برآن بستر و وضعیت عمومی زاینده این کشمکش ها و عامل مشترکی که در واکنش هرکدام از رقبا دیده می شود، صورت نمی گیرد و پاسخ  ها  بیشتر از نیمه راه دنبال می شود، لاجرم تصویرعمومی از وضعیت به محاق می رود. مثلا وقتی از تهاجم احمدی نژاد صحبت می شود اکثرا گفته می شود بدلیل نجات خود پس از دوره ریاست جمهوری اش می باشد و  روی این نکته درنگ لازم صورت نمی گیرد که چنین  واکنش فراافکنانه ای فقط منحصر باو نیست  گرچه به شیوه خاص اوست. درحقیقت واکنش فراافکنانه همه گانی است و هرکس به شیوه خود.  دربطن آن ها قبل ازهرچیز نوعی گریز از پذیرش مسئولیت خرابی های به بارآمده وجود دارد که  نشان دهنده درجه مشخصی از وخامت اوضاع است. واکنش احمدی نژاد نوعی ضدحمله است در برابر رقبائی که  همه توان خود را برای فلج کردن و خراب کردنش در داخل و خارج  بکارگرفته اند تا همه کاسه کوزه ها را برسراو بشکنند. اگر در کنه رفتار رقبای او هم دقت شود جز گریزاز وضعیتی که  خود ببار آورده اند و همه در ایجاد آن مشارکت داشته اند نمی بینیم. بنابراین باید با نگاهی به کلیت بحران و قراردادن این جنگ و گریزها در متن آن، ماهیت و معنای این نوع فرا افکنی ها را دروجه عام و البته خاص هرکدام دریابیم. در واقع همه به نوعی درحال فرار از آن چه که بوجود آورده اند می باشند و درحین فرار به یکدیگرحمله می کنند و درعین حال هم چنان برای تصاحب سهم بیشتری از قدرت در تلاشند.
جنگ قدرت البته یکی از ویژگی های بارز کنونی است اما، واقعیت امروز جمهوری اسلامی را فقط در جنگ قدرت نمی توان خلاصه کرد. این جنگ قدرت دربستری جریان دارد که  می توان آن را  شکستی همه جانبه و چند وجهی با پی آمدهای مهم از یکسو و فرار از مسئولیت آن از سوی دیگر مشاهده کرد. این فرار شامل همه است از رهبر تا احمدی نژاد و از مجلس و قوه قضائیه  تا همه اصول گرایانی که در برکشیدن احمدی نژاد سهیم  بودند. فرارها و فراافکنی ها زمانی شدت گرفت و همگانی شد که دیگر قادر به  پنهان نگهداشتن مشکلات عظیم برآمده ازعملکرد خود نبودند: شوک سقوط شتابان پول ملی، افت چشمگیرمیزان تولید و صدورنفت که بند ناف تغذیه  یک دولت رانتیرنفتی را تشکیل می دهد، تورم عنان گسیخته و نقدینگی عظیم سرگردانی که قادر به کنترل آن نیستند، بیکاری و پژمردگی شتابان تولیدات داخلی، تأثیر پردامنه و گزنده تحریم ها و پیدا شدن خطربروز قحطی و کمبودها، شکست در پیش برد سیاست حذف سوبسیدها و دشواری های پیش آمده در پرداخت  یارانه های نقدی،  شکست  در برقراری سودای حاکمیت یگانه توسط خامنه ای، فساد بیکران و رخنه کرده در همه ارکان رژیم، حاد شدن بیش از حد  تنش های بین المللی و ده ها ناکامی دیگر در عرصه های اجتماعی و سیاسی، همه و همه دست بدست هم داده و شکست ها و تیرگی افق را  به نمایش گذاشته و کلیت نظام را کلافه کرده و بجان یکدیگر انداخته است. دراین بازارمسکرها هرکس برسندان خود می کوبد و سعی می کند با ایجاد طنینی مهیب تر، صداری  رقیب خود را  خفه سازد.

پس اولین نکته درتبیین وضعیت کنونی درمیان بالائی ها، یک شکست فراگیر و برآمده از سیاست های تاکنونی است که با گذشت هرروز بیش از پیش خود را نمایان می سازد.
دومین نکته آنست که در این شکست همه جانبه همه باندها و جناح های اصلی و حاضر در ساختار قدرت سهیم اند و هیچ کسی نمی تواند خود را تبرئه نماید
سومین نکته آنست که رهبری و لولای اتصال بخش های مختلف نظام، که  سهم اصلی قدرت و بالاترین مسئولیت را داشته است  بیش از همه دراین شکست سهیم است.
چهارمین نکته فرارو فراافکنی و انداختن تمامی کاسه و کوزه های شکست به گردن رقیب بخت برگشته ای است که ستاره اقبالش رو به افول است. در حقیقت  تبرئه خود از زیربار مسئولیت یکی از شروط مهم حفظ موقعیت ممتاز کنونی در ساختار قدرت توسط خامنه ای و یا سودای تصاحب قوه مجریه توسط جناح اصول گرایان  بشمارمی رود. و همین مسأله است که  معرکه جنگ قدرت و "کی بود کی بود من نبودم" را داغ ترکرده است.
از جانب دیگر مشارکت دراین  شکست بزرگ همه را در وضعیت دفاعی قرارداده است: خامنه ای برای گریزاز مخمصه و نجات اقتدارمطلقه اش ناگزیرشده است (گرچه متظاهرانه و در اصل برای جلوگیری  از گسترش انتقادهای واقعی و مشخص) بازبانی الکن و درعین حال بزرگوارانه و تواضعی مصنوعی گوشه هائی از باصطلاح اشتباهات خود را چه  با زبان خود و درسایت خود و چه از زبان نوچه ها و کارگزاران مستقیم اش درنهادها و سپاه و روزنامه هائی چون کیهان و توسط جیره خوارانی مانند شریعت مداری به پذیرد و یا به توجیه و فرافکنی آن ها بپردازد. این نوع توجیه ها در قالب  انتقاد به مبالغه های مضحک مریدان جیره خوارش در توصیف خود  و یا توجیه علت حمایتش از احمدی نژاد، و تشبیه آن به برخورد دوگانه علی  با طلحه و زبیر در دومقطع مختلف، و یا  ادعای داشتن رویه عدم مداخله در امور دولت و مسئولین مگردر موارد نادری که مصالح نظام درمیان باشد و ... پرداخته است. هم چنان که برخلاف انکارهای همیشگی اش که برآن بود هرگونه انتقادی می تواند موجب سوء استفاده دشمن گردد، این روزها ناچارشده است به تأثیر وپی آمدهای تحریم ها  اذعان نماید.

دراین میان، اصول گرایان سنتی نیز با انواع  و اقسام دستاویزها  نقش خود را در حمایت از احمدی نژاد که مسبب همه مشکلات شمرده می شود، توجیه می کنند و بخشا توپ را به زمین رهبری انداخته و به عنوان اطاعت از خواست وی  خود را تبرئه می نمایند. و این ها درحالی است که  احمدی نژاد تحریم ها  و فشارهای خارجی و نیز کارشکنی رقبای داخل را دو عامل اصلی مشکلات موجود معرفی کرده و فراتراز آن، با توجه به آن که درمیان روحانیت و نهاد رهبری و سپاه و بازاریان فاقد پایگاه قابل اتکائی است، با انگشت اعتراض نهادن برروی عرصه های حساسی چون بستن رونامه ها و آزادی موسوی و کروبی و یا مذاکره مستقیم با آمریکا و درخواست دیدار از اوین و امثال این ها، درتلاش است تا به نوعی  به جناح های میانی و اصلاح طلب نزدیک شده و درمیان افکارعمومی راهی و جائی برای خود بازکند.
2012-10-31  10-08-1391
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com/

آیا ارگانهای امنیتی قصد جان نسرین ستوده را کرده اند ؟

آیا ارگانهای امنیتی قصد جان نسرین ستوده را کرده اند ؟



آیا ارگانهای امنیتی قصد جان نسرین ستوده را کرده اند ؟ آنطور که از سایتهای حکومتی و امنیتی می شود برداشت کرد حمله ای همه جانبه را از چند ساعت پیش  علیه نسرین ستوده آغاز کرده اند و اتهام های واهی جدیدی را به این وکیل محبوب و در حال اعتصاب غذا نسبت داده اند. یکی از موارد اتهامی جدیدی که مطرح شده است، اتهام های واهی و بی شرمانه جنسی در زندان میباشد!! در ادامه مطلب علنا نسرین ستوده را به مطرح کردن این پاپوش ها در بیدادگاه های حکومتی که در آن خود وکیل و دادستان و قاضی و به عبارتی همه کاره هستند، تهدید کرده اند!
-----------------------------------------
...
باشگاه خبرنگاران:/
گزارش/ اعتصاب غذاي سفارشي براي دلارهاي آمريكايي؛/
پشت پرده قصد هيات اروپايي براي ديدار با نسرين ستوده چه بود؟/
مشرق نیوز:/
درخواست شنیع ستوده از نگهبان زندان:/
http://www.mashreghnews.ir/fa/news/167233/درخواست-شنیع-ستوده-از-نگهبان-زندان/
-----------------------------------------

اما این حمله همه جانبه، حکایت از چیست و چرا در این برهه خاص زمانی صورت میگیرد؟/
۱- نسرین محبوب است، نسرین در اعتصاب غذاست، همه از او حمایت میکنند. این اتهام های واهی به منظور شکستن مقاومت نسرین و خانواده اوست./
نسرین ستوده ۱۴ روز است که در اعتصاب غذا به سر میبرد. این اعتصاب غذا در اعتراض به فشار حاکمیت بر خانواده او، ندادن مرخصی برای دیدار با فرزندان و ممنوع الخروج شدن دختر نوجوان او از سوی حاکمیت صورت میپذیرد. از آنجایی که نسرین به هیچ گروه سیاسی خاصی وابسته نیست و تنها به جرم نشان دادن وجدان کاری بالا و دفاع از موکلین خود در راه دفاع از حقوق بشر، به زندان جور و ستم ولی فقیه افتاده است، این اعتصاب غذا حمایت بسیار گسترده و همه جانبه کلیه افراد جامعه از هر قشر و صنف و دسته و گروهی را به همراه داشته و به حق محبوبیت وی را دوچندان کرده است./
۲- جمهوری اسلامی به شدت از اهدای جایزه حقوق بشری ساخاروف به نسرین ستوده و متعاقب آن محروم شدن از یک فرصت ناب تبلیغاتی در پی لغو سفر هیات پارلمانی اتحادیه اروپا به ایران، خشمگین است و به دنبال انتقام جویی از نسرین ستوده میباشد /شهرام

نه ماه پس از مصاحبه، هوتن کیان وکیل سکینه آشتیانی همچنان در زندان / شادی صدر: او را شکنجه کرده اند

نه ماه پس از مصاحبه، هوتن کیان وکیل سکینه آشتیانی همچنان در زندان / شادی صدر: او را شکنجه کرده اند

هوتن کیان - سکینه محمدی آشتیانی
هوتن کیان وکیل سکینه محمدی آشتیانی که به جرم زنا به سنگسار محکوم شده است، پس از گذشت نه ماه از زمان مصاحبه با رسانه ها همچنان در زندان به سر میبرد. منابع حقوق بشری نسبت به وضعیت وی در زندان ابراز نگرانی شدید میکنند.
هوتن کیان، ۳۷ ساله، از سوی حکومت به عنوان وکیل [تسخیری] برای سکینه محمدی آشتیانی تعیین شد. اما او برخلاف هشدارهای متعدد حکومت، در مورد وضعیت موکل خود با رسانه های خارجی مصاحبه کرد. همین رسانه ای کردن ماجرا موجب واکنش شدید بین المللی علیه حکم سنگسار صادره گردید که جمهوری اسلامی را وادار به تعلیق موقت حکم نمود. اما حالا هوتن کیان پس از گذشت ۹ ماه همچنان در زندان است.
شادی صدر وکیل مطرح ایرانی که وکالت چندین زن محکوم به سنگسار را بر عهده داشته است میگوید که اطلاعات جدیدی از یک منبع در تبریز به دست آورده است که حکایت از بدرفتاری شدید با هوتن کیان و شکنجه او در زندان دارد. شادی صدر میگوید کیان و محمد مصطفایی، دیگر وکیل سکینه آشتیانی که او هم به خاطر مصاحبه با رسانه ها مورد غضب جمهوری اسلامی قرار گرفت، خود قربانی شدند. جرم آنها تنها دفاع از موکلانشان بوده است!
وکلای دیگری نیز مورد هجمه جمهوری اسلامی قرار گرفته اند. سال گذشته نسرین ستوده به ۱۱ سال زندان محکوم شده بود و اخیرا نیز محمد علی دادخواه به ۹ سال زندان محکوم شده است.
ماه مارچ گذشته نامه ای توسط کیان نوشته و به بیرون از زندان انتقال یافته بود که مورد توجه رسانه های مخالف حکومت قرار گرفته بود، اما رسانه های خارجی به دلیل عدم امکان تایید واقعی بودن آن به آن نپرداخته بودند. حالا شادی صدر میگوید که نامه واقعا توسط کیان نوشته شده بوده است. کیان در نامه به شکنجه شدید خود در زندان اشاره کرده و مینویسد: «علائم شکنجه هنوز هم بر روی بدن من وجود دارد … روزی ۶۰ بار مرا با سیگار میسوزانند، بر روی پاها، بیضه ها و کف پاهایم (۵ سیگار). به من تنها روزی یک وعده موقع صبح غذا میدهند؛ یک بار تنها تکه ای پنیر و دفعه دیگر سه عدد خرما». «تقریبا همه دندانهایم در اثر ضربه پوتین شکسته شده اند، همینطور بینی ام که مرتب خونریزی میکند». «یک بار در نیمه های شب مرا در سرمای زمستان با بدنی کاملا خیس رها کرده و دست و پایم را بستند، تا اینکه ساعت ۴ صبح مرا به بازجویی بردند».
شادی صدر میگوید سابقه فعالیت سیاسی خانواده کیان نیز بر رفتار بد حاکمیت بر وی موثر بوده است، پدر وی در اوایل انقلاب به جرم حمایت از یک گروه سیاسی اعدام شده بوده است.
مطلب ترجمه مقاله گاردین

مله هماهنگ رسانه های امنیتی به نسرین ستوده، نشان دهنده اوج درماندگی و خشم حکومت از محبوبیت و پایداری اوست

مله هماهنگ رسانه های امنیتی به نسرین ستوده، نشان دهنده اوج درماندگی و خشم حکومت از محبوبیت و پایداری اوست

نسرین ستوده در زندان – اثر توکا نیستانی
از چند ساعت پیش سایتهای خبری وابسته به نهادهای اطلاعاتی و امنیتی رژیم حمله هماهنگ و همه جانبه ای را علیه نسرین ستوده آغاز کرده و اتهام های واهی جدیدی را به این وکیل محبوب و در حال اعتصاب غذا نسبت داده اند (+ ، +). یکی از موارد اتهامی جدیدی که مطرح شده است، اتهام های واهی و بی شرمانه جنسی در زندان میباشد!! اما اوج بی شرفی و رذالت این رسانه های امنیتی زمانی مشخص میشود که در ادامه مطلب علنا نسرین ستوده را به مطرح کردن این پاپوش ها در بیدادگاه های حکومتی که در آن خود وکیل و دادستان و قاضی و به عبارتی همه کاره هستند، تهدید کرده اند! مطرح کردن اتهامات جنسی علیه نسرین ستوده در زمان حضور او در زندان در شرایطی مطرح میشود که هنوز لکه های کریه ناشی از جنایتها، شکنجه ها و تجاوزهای زندانبانان حزب اللهی به زندانیان سیاسی در دهه ۶۰، تجاوز به دختران باکره پیش از اعدام و قتل عام بیش از ۳۰۰۰ زندانی سیاسی در تابستان سال ۶۷ و نیز تجاوزهای مکرر به جوانان بازداشت شده در کهریزک، بر پیشانی های پینه بسته جنایتکاران رژیم خودنمایی میکند. جنایتهایی که برایش هیچ دادگاهی حتی به شکل صوری ترتیب نیافته است و عاملان و آمران آنها همچون مصطفی پورمحمدی و سعید مرتضوی نه تنها از کار کنار گذاشته نشده که در طول سالهای گذشته بارها و بارها ارتقای مقام هم یافته اند!!
البته همانطور که پیشتر هم نوشته بودم، تفکر و اندیشه جنسی حاکم بر ذهن وابستگان رژیم ریشه در اندیشه های قائد و رهبر فقیدشان یعنی خمینی جنایتکار دارد که در کتابهای متعدد خود از جمله تحریرالوسیله مجوز بهره جویی جنسی حتی از نوزادان و کودکان خردسال را هم صادر کرده و بدین ترتیب بیمار بودن خود را به منصه ظهور رسانده است.
مطلب بلندبالای مملو از دروغ و اتهامات واهی رسانه های حکومتی علیه نسرین ستوده، اوج استیصال و درماندگی حکومت در مقابل وجدان کاری، پایداری و اراده پولادین وی چه در دوران وکالت، چه در زمان تحمل زندان و چه در زمان اعتصاب غذاهای متعدد را نشان میدهد. سابقه نسرین در بر عهده گرفتن وکالت پرونده های سیاسی و حقوق بشری از جمله پرونده های شیرین عبادی، حشمت‌الله طبرزدی، عیسی سحرخیز، محمد صدیق کبودوند و بسیاری دیگر از چهره های سرشناس مدافع حقوق بشر و مخالف رژیم، افتخار بزرگی است که هر وکیل آزاده و مدافع حقوق بشری، آرزوی داشتن چنین سابقه ای را دارد.
اما این حمله همه جانبه، حکایت از چیست و چرا در این برهه خاص زمانی صورت میگیرد؟
۱- نسرین محبوب است، نسرین در اعتصاب غذاست، همه از او حمایت میکنند. این اتهام های واهی به منظور شکستن مقاومت نسرین و خانواده اوست. 
نسرین ستوده ۱۴ روز است که در اعتصاب غذا به سر میبرد. این اعتصاب غذا در اعتراض به فشار حاکمیت بر خانواده او، ندادن مرخصی برای دیدار با فرزندان و ممنوع الخروج شدن دختر نوجوان او از سوی حاکمیت صورت میپذیرد. از آنجایی که نسرین به هیچ گروه سیاسی خاصی وابسته نیست و تنها به جرم نشان دادن وجدان کاری بالا و دفاع از موکلین خود در راه دفاع از حقوق بشر، به زندان جور و ستم ولی فقیه افتاده است، این اعتصاب غذا حمایت بسیار گسترده و همه جانبه کلیه افراد جامعه از هر قشر و صنف و دسته و گروهی را به همراه داشته و به حق محبوبیت وی را دوچندان کرده است.
۲- جمهوری اسلامی به شدت از اهدای جایزه حقوق بشری ساخاروف به نسرین ستوده و متعاقب آن محروم شدن از یک فرصت ناب تبلیغاتی در پی لغو سفر هیات پارلمانی اتحادیه اروپا به ایران، خشمگین است و به دنبال انتقام جویی از نسرین ستوده میباشد.
چند روز پیش جایزه معتبر حقوق بشری ساخاروف برای اولین بار به یک ایرانی یعنی نسرین ستوده تعلق گرفت. پس از این اتفاق، نمایندگان پارلمان اروپا که برنامه از پیش تعیین شده ای برای سفر به ایران و تحت فشار قرار دادن حکومت برای پایبندی به موازین حقوق بشر داشتند، سفر خود را منوط به دیدار با نسرین ستوده و جعفر پناهی کردند، چیزی که خشم حاکمان جمهوری اسلامی را برانگیخت. اگرچه سفر پارلمان اروپا به ایران با هدف فشار بر حاکمیت صورت میگرفت، اما جمهوری اسلامی دندان تیز کرده بود تا در این شرایطی که در اوج انزوای بین المللی قرار دارد و هیچ مقامی از کشورهای مهم جهان به ایران سفر نمیکند، بتواند از این سفر خوراک تبلیغاتی برای داخل فراهم کند تا نشان دهد که منزوی نیست! اما پس از مشروط شدن سفر هیات اروپایی به ایران به دیدار با نسرین ستوده، جمهوری اسلامی شرط را نپذیرفت و بدین ترتیب سفر ملغی و طرح جمهوری اسلامی برای بهره برداری تبلیغاتی از این سفر شکست خورد.

نسرین ستوده جنگجوی عدالت در مقابل بی عدالتی است

نسرین ستوده جنگجوی عدالت در مقابل بی عدالتی است




درپارلمان اروپا گروه بزرگ "دوستان ایران آزاد" تلاش بسیاری کردند که هیئت سبزهای اروپایی به ایران سفر نکند ولی بجای نرسید. در آخر وقتی دیدند هیئت پارلمانی از سفر به ایران منصرف نمیشود به این هیئت یک پیشنهاد دادند، گفتندحالا که به ایران میروید با برندگان "جایزۀ ساخاروف"، نسرین ستوده و جعفر پناهی که هر دو زندانی هستند ملاقات و گفتگو کنید و جوایزشان را به آنها اعطا نمایید. بنظر توده ای های اروپا این پیشنهاد ساده و سهل نمیتوانست مشکلی برای سفرشان به تهران به وجود آورد، پس قبول کردند. بار سفربستند و تا فرودگاه نیز رفتند که ناگهان ولی فقیه به خشم آمدۀ حکومت ارتجاعی فرمان لغو سفر هیئت اروپایی را صادر کرد! بدین ترتیب راهیان خوشحال تهران دست از پا درازتر از فرودگاه برگشتند و رسوایی دیگری نسیب  توده ای های اروپایی شد. این سفر لغو شد ولی بد نیست مروری داشته باشیم به دلایل زندانی شدن نسرین ستوده یکی از دو برندۀ جایزۀ ساخاروف و اینکه چرا پارلمان اروپا این جایزه به او اعطا کرد.
نسرین ستوده  یک زن، یک مادر و یک حقوقدان است. وقتی دکترای حقوق خود را گرفت به کرامت انسان قسم خورد که با بی عدالتی مبارزه کند و اگر لازم شد از هر خطری در این راه استقبال کند و در راه حق از چیزی نترسد. برای یک وکیل واقعی  یک متهم تا جرمش ثابت نشده بیگناه است حالا هرکسی و با هر اتهامی میخواهد باشد. وکیل باید از یک انسان بدون در نظر گرفتن عقیده، مذهب، سن، رنگ و نژاد دفاع کند. وکلای شرافتمند نه برای شهرت و ثروت بلکه برای احقاق حقوق انسانها تلاش میکنند. این حق متهم و وظیفۀ وکیل است. وکیل یک رزمنده عدالت است. سلاح او قلم و کتاب قانون و کارش کمک به اجرای عدالت است. او بجای سلاح قلم به دست میگیرد و بدون ترس و تردید از موکل خود دفاع میکند تا حقی پایمال نشود و ناحقی به جای حق ننشیند. یک وکیل واقعی چطور میتواند کسی را که به او امید بسته و پناه آورده  ناامید کند و یا با فریبکاری او را در دام بی عدالتی اسیر کند و یا خود را آلت دست بیدادگاههای حکومتی نماید و موکل خود را به سوی زندان و اعدام روانه کند. شب در خانه  فرزند خود را در آغوش بگیرد و راحت بخوابد و صبح به او خبر اعدام موکلش را بدهند. آیا وجدان چنین وکیلی او را راحت خواهد گذاشت؟
دراین سرزمین هزاران نفر بی گناه به بالای دار رفته اند. حتی وقتی حاکمان دیوسیرت متوجه شدند انسانی را به اشتباه کشته اند بدون هیچ شرم و حیایی اعلام کردند اگر بیگناه بوده پس به بهشت خواهد رفت! آیا بنظر شما یک وکیل قسم خورده  بعد از شنیدن این جنایتها میتواند آسوده خاطر باشد؟ او باید همیشه نگران سرنوشت موکلینش باشد. شب بخوابد و صبح خبر اعدامش را بشنود. او نمیتواند در برابر این بی عدالتی ها دهان ببندد و سکوت کند چراکه در اینصورت خود در پیشگاه خدا و خلق شرمنده و شریک در جنایت میشود. مردم  به امید عدالت وکالت خود را به وکیل میسپارند، تهمت ها و تهدیدها نباید باعث سستی وکیل در کارش شوند و اگر به کار خود ایمان دارد و پیمان بسته که از حقوق انسانها دفاع کند در مقابل زورگویان تسلیم نمیشود حتی اگر به بهای جانش تمام شود.
زورگویان از به بند کشیدن وکلای شرافتمند شرمی ندارند چون کارشان ظلم و ستم است و ابزارشان تهدید و تهمت. وکیل شرافتمند در رویاروئی با این طرز تفکر و این اندیشۀ نابود کننده همچون موکلانش به زندان میرود و این افتخار اوست. وکیلی که خود را در اختیار زورمندان قرار دهد البته در نظر آنها عزیز میشود و همۀ امکانات برایش فراهم است. جایگاه نسرین ستوده قلب مردم است، تهمت ها و توهین ها تأثیری در نظر مردم نخواهد داشت. او نمیتوانست درحالیکه بی عدالتی در این سرزمین غوغا میکند سر آسوده بر بالین بگذارد و چشمان خود را ببندد.*
همه میدانیم که اگر نسرین ستوده دست از مقاومت بکشد، او را آزاد خواهند کرد ولی این در شأن یک وکیل شرافتمند و باوجدان نیست. پس تمام مخالفان واقعی این رژیم جهل و جنایت باید از او و دیگر زندانیان سیاسی حمایت کنند و آنها را تنها نگذارند. دیو ولایت تشنه به خود عزیزان ماست. جایی که عدالت نباشد از آزادی هم خبری نخواهد بود.
 در آخر باید به نقش آقای استراون استیونسون  و تلاشهای او در مشروط کردن سفر هیئت اروپایی به دیدار با  نسرین ستوده اشاره کنم. درود بر این مرد شریف.
زنده باد عدالت و آزادی.
خانباباخان

* دختر خود من الان در سوئیس حقوق بین الملل میخواند. یکبار به من میگفت عدالت برای نابود کردن بی عدالتی به وجود آمده و این دو عنصر همیشه در جنگند. عدالت تمام توانش را به کار میگیرد تا با ایستادگی در مقابل بی عدالتی او را مغلوب کند و وظیفۀ ما یاری رساندن به عدالت است

زلزله‌ زدگان آذربایجان و مرد 12000میلیاردی!

زلزله‌ زدگان آذربایجان و مرد 12000میلیاردی!

300 روستای آذربایجان شرقی در اثر زلزله در حالی کاملا تخریب شدند که در همین استان مردی با نزدیکی به بانک‌های محلی و ملی و بهره‌گیری از رانت‌های ریز و درشت توانسته است عنوان یکی از بزرگ‌ترین بدهکاران بانکی را نصیب خود کند . بانک‌ها در حالی به این مرد هزاران میلیارد تومان تسهیلات داده‌اند که برای پرداخت یک وام ده میلیون تومانی حتی سخنان رئیس کل بانک مرکزی مبنی بر اینکه برای پرداخت وام تا 10 میلیون تومان یک ضامن کافی است را نادیده گرفته و رأسا خواستار معرفی دو ضامن می‌شوند. با این حال بدهکاران بانکی بزرگ مانند مردی به نام "م- ز" توانسته‌ با نزدیکی به نهادهای قدرت از رانت‌های ویژه ای برخوردار شده و وام‌های کلان بانکی دریافت کند.
نوسان قیمت‌ها هزینه ساخت واحدهای مسکونی زلزله زدگان را افزایش داده است.
رئیس بنیاد مسکن آذربایجان شرقی در گفت‌و گو با خبرنگار قانون ضمن اعلام مطلب فوق افزود: ما پیش‌بینی کرده بودیم که هزینه هر خانه روستایی تا گچ و خاک حدود 16 میلیون تومان شود این در حالی است که با نوسان قیمت‌ها دیگر نمی‌شود با این رقم ، خانه را آماده تحویل کرد.

قربان محمدی در پاسخ به این سوال که قیمت ساخت هر واحد مسکونی چقدر افزایش می‌یابد، گفت: قیمت‌ها هر روز در حال تغییر است، چیزی که من می‌دانم این است که حداقل چهار میلیون تومان به این رقم اضافه شده است.


وی درباره نحوه بازپرداخت این 16 میلیون تومان گفت: از این 16 میلیون تومان، 2 میلیون تومان وام بلاعوض برای هر واحد مسکونی درنظر گرفته شده است.

او در جواب این سوال که آیا پرداخت وام 2 میلیون تومانی بلاعوض قطع نشده است، گفت: خیر این رقم همچنان محاسبه می‌شود و 14 میلیون تومان باقی نیز با بهره چهار درصد محاسبه می شود و افراد باید بازپرداخت کنند.او در جواب این سوال که خانه‌ها را چگونه آماده تحویل می‌کنید، گفت: ما احداث اسکلت، دیوارچینی و سقف زدن و نصب در و پنجره را تقبل می کنیم و بعد واحد مسکونی را تحویل افراد می‌دهیم تا خودشان موزاییک و گچ  و کاشی و سایر کارهای مورد نیاز را انجام دهند .  وی توضیح داد که تاکنون 1500 واحد مسکونی را با همین شرایط به افراد تحویل داده‌‌اند.


به گفته وی،‌ تاکنون اسکلت 9 هزار و 130 واحد مسکونی احداث و سقف 4900 واحد نیز زده شده است .

محمدی افزود: دیوار چینی 6860 واحد مسکونی نیز به پایان رسیده است و تا پایان آذر ماه تمامی واحدها تحویل داده می‌شود. وی از وضعیت هوا ابراز رضایت کرد و گفت: سه‌شنبه 9 آبان ورزقان بسیار گرم بود و اگر هوا به همین صورت باشد ما می‌توانیم تا پایان پاییز تعهداتمان را انجام دهیم.


این مقام مسئول با اشاره به اینکه در روستاها هیچ واحد تعمیری وجود نداشت گفت: واحدهای مسکونی روستایی در شرایطی بودند که باید به طور کامل بازسازی می‌شدند، یعنی همه واحدها تخریبی در حد 100 درصد داشتند و حجم تخریب‌ها کمتر از این رقم نبود اما در شهرها واحدهای مسکونی که قابل تعمیر باشند وجود داشت.


وی با اشاره به اینکه وضعیت خانه‌ها در روستاها طوری نبود که قابل تعمیر باشند، گفت: در حال حاضر تمامی واحدها ضد زلزله احداث می‌شوند و از این بابت مهندسان نظارت کافی بر روند ساخت و ساز دارند.
وی کل واحدهای تخریب شده روستایی را 9 هزار و 500 واحد عنوان کرد.


300روستا تخریب شد

300 روستای آذربایجان شرقی در اثر زلزله در حالی کاملا تخریب شدند که در همین استان مردی با نزدیکی به بانک‌های محلی و ملی و بهره‌گیری از رانت‌های ریز و درشت توانسته است عنوان یکی از بزرگ‌ترین بدهکاران بانکی را نصیب خود کند . بانک‌ها در حالی به این مرد هزاران میلیارد تومان تسهیلات داده‌اند که برای پرداخت یک وام ده میلیون تومانی حتی سخنان رئیس کل بانک مرکزی مبنی بر اینکه برای پرداخت وام تا 10 میلیون تومان یک ضامن کافی است را نادیده گرفته و رأسا خواستار معرفی دو ضامن می‌شوند. با این حال بدهکاران بانکی بزرگ مانند مردی به نام "م- ز" توانسته‌ با نزدیکی به نهادهای قدرت از رانت‌های ویژه ای برخوردار شده و وام‌های کلان بانکی دریافت کند.


زلزله قابل پیش بینی بود

در حالی هزاران نفر از مردم زلزله زده در چادرها اسکان دارند و با تخریب خانه‌هایشان روبه‌رو شده‌اند که زلزله از قبل قابل پیش‌بینی بود و هشدارهایی در این زمینه از سوی کارشناسان و مقامات مسئول داده شده بود.


هشت ماه پیش از وقوع زلزله، پژوهشگاه زلزله‌شناسی از حرکت سریع گسل تبریز در بازه زمانی کوتاه و قدرت این گسل اطلاعاتی را ارائه کرد که چندان جدی گرفته نشد.


دکتر نظری، معاون پژوهشی پژوهشگاه زلزله شناسی گفته است: ما هشت ماه قبل از زلزله در بررسی هایی متوجه شدیم که گسل شمال غرب کشور یا همان تبریز از سرعت حرکت بالایی برخوردار است و ما متوجه شدیم که بر اساس حرکت این گسل می‌توان بازه زمانی وقوع زلزله را تا حدی پیش‌بینی کرد.
نظری افزود: قدرت وقوع این زلزله قابل پیش بینی نبود اما خرابی این گسل چیزی 10برابر شدیدتر از زلزله رخ داده  است.


وی با بیان اینکه پژوهشگاه زلزله مطالعات خود پیرامون این گسل را با نمایندگان مجلس و استانداری‌ها مطرح کرده بود خاطرنشان کرد: متاسفانه نتایج مطالعات به صورت جدی پیگیری نشد.


وی تصریح کرد: نکته حائز اهمیت این است که وقوع زلزله غیر قابل پیش بینی است اما بازه زمانی و میزان قدرت زلزله خیزی گسل را می‌توان با مطالعات زمین شناسی تا حدی پیش بینی کرد و از بروز تلفات مالی و جانی تا حدی جلوگیری نمود. این در حالی است که نهادهای مسئول در این فاصله زمانی هیچ اقدامی برای ایجاد امنیت و مقاوم سازی واحدهای مسکونی در روستاها و شهرهای این منطقه انجام نداده‌اند. پرداخت تنها 10 میلیون تومان به هر واحد مسکونی می توانست مقاوم سازی این واحدها در برابر زلزله را رقم بزند.


برای 9 هزار میلیارد ریال

بنابر اعلام نهادهای مسئول و گزارش‌های استانداری آذربایجان شرقی، کل خسارات وارد شده به این استان در جریان زلزله مرداد ماه، رقمی بالغ بر 9 هزار میلیارد ریال برآورد می‌شود. این درحالی است که کمک‌های مردمی به زلزله‌زدگان کاهش یافته و مردم مناطق زلزله زده نیاز شدیدی به آرد گندم دارند. تأمین نفت سفید نیز با توجه به سرد شدن هوای منطقه بسیار حائز اهمیت است.


توصیه احمدی نژاد برای درخواست 15 هزار میلیارد تومانی زنوزی! + سند

توصیه احمدی نژاد برای درخواست 15 هزار میلیارد تومانی زنوزی! + سند

با گذشت یک سال از افشاگری سایت «آینده نیوز» درباره محمدرضا زنوزی مطلق که به دستگیری وی منجر شد، سایت بازتاب موج دوم انتشار اسناد درباره فعالیتهای خاص و ارائه تسهیلات ویژه به نفع زنوزی را آغاز می کند
با گذشت یک سال از افشاگری سایت «آینده نیوز» درباره محمدرضا زنوزی مطلق که به دستگیری وی منجر شد، سایت «بازتاب» موج دوم انتشار اسناد درباره فعالیتهای خاص و ارائه تسهیلات ویژه به نفع زنوزی را آغاز می کند.

تحریریه سایت «بازتاب» امیدوار است برخلاف سال گذشته که پس از افشای اختلاس سه هزار میلیاردی و پرونده های افرادی نظیر زنوزی،حسین هدایتی، علی انصاری و برادران متقی سایت آینده نیوز به علت مبارزه با مفاسد اقتصادی در کشور! ابتدا فیلتر و سپس تعطیل شد ، سایت بازتاب سرنوشت دیگری پیدا کند.
 
در نخستین افشاگری، بازتاب اسناد دستور مساعد محمود احمدی نژاد به درخواست دریافت 15 هزار میلیارد تومان منابع مالی از سوی محمدرضا زنوزی مطلق را منتشر می کند: