۱۳۸۹ شهریور ۴, پنجشنبه

1981-1988 (1) ۱۳۶۰-۱۳۶۷

Sexual Slavery in Afghanistan: An Overlooked Tragedy

The Dancing Boys of Afghanistan - CLOVER-FILMS.COM (Dir. Jamie Doran 201...

معضل پراکندگی کنونی نيروھای چپ در خارج از کشور!

معضل پراکندگی کنونی نيروھای چپ در خارج از کشور!
گسترش مبارزات وسيع توده ھای ستمديده در يک سال اخير که عليرغم ترور و اختناق موجود يعنی
عليرغم سلطه يک دیکتاتوری وحشتناک در ایران، با ھمه توان به مبارزه برای نابودی رژیم جمھوری
اسلامی بر پاخاستند گر چه با حمايت وسيع نيرو ھای چپ و مترقی در خارج از کشور مواجه شد اما
عدم تظاھرات ھای سازمان داده شده ھم زمان ، سراسری و متحدانه این نيروھا ، در ھمان حال ، بار
دیگر پراکندگی موجود در صفوف نيرو ھای چپ و مترقی را بوضوح در مقابل چشم ھمگان قرار داد. در
شرايطی که توده ھای ستمديده به دليل ٣١ سال زندگی در زیر سلطه رژیم جمھوری اسلامی
جانشان به لبشان رسيده و به ھر وسيله ای خشم و نفرت خود را از شرايط ظالمانه حاکم فرياد می
زنند و در شرايطی که اصلاح طلبان حکومتی در تلاش بوده و ھستند تا با سوار شدن بر امواج مبارزات
مردم ، اين مبارزات را از مسير اصلی خود منحرف سازند فقط کافی است نگاھی گذرا به عملکردھای
مبارزاتی نيروھای چپ و انقلابی خارج از کشور بياندازیم تا براحتی متوجه شویم که عليرغم ھمه
تلاش ھایی که تا کنون شده است ، این پراکندگی ھا تا چه حد در رسيدن اين تلاشھا به اھداف خود
مشکل ايجاد کرده اند. در شرايطی که ھدف ھمه نيرو ھای انقلابی حمایت از مبارزات مردم ایران و
افشای جنايات و سرکوبگريھای جمھوری اسلامی و رساندن صدای توده ھای ستمديده به جھانيان
است شاھديم که چگونه اين پراکندگی باعث تضعيف اين تلاشھا شده و دست نيروھای ارتجاعی و
سازشکار را برای تحميق و متوھم کردن ایرانيان خارج از کشور و به ويژه جوانان باز گذاشته است.
نيروھائی که می کوشند با بھره گيری از پتانسيل عظيم مبارزاتی ایرانيان خارج از کشور زمينه را برای
چانه زنی با قدرت ھای امپریاليستی جھت سھيم شدن در قدرت سياسی ایران در آینده، برای خود
فراھم نمایند.
در يک سال گذشته اصلاح طلبان حکومتی و غير حکومتی ضمن فريب بخشی از جوانان در ھر
تظاھراتی از سر داده شدن شعار سرنگونی و شعار ھائی که تماميت جمھوری اسلامی را زير
سئوال می برد جلوگيری کرده و به غير دمکراتيک ترين شکلی ھر کسی را که اين خواست واقعی
مردم را فرياد می زد ، مورد برخوردھای توھين آميز و فيزیکی قرار داده و حتی تحویل پليس داده اند.
آنھا با توسل به چنين رذالتی می خواستند و می خواھند تا به اربابانشان نشان دھند که اعتراضات
مردمی زير خط اصلاح طلبان پيش رفته و در صفوف اعتراضات مردم خبری از براندازی نيست و گویی
ھمه این مردم به تظاھرات آمده اند تا احمدی نژاد را برداشته و مھره دیگری از رژیم سرتا پا فاسد
جمھوری اسلامی را به مسند قدرت بنشانند. واقعيت اين است که پراکندگی صفوف نيرو ھای
انقلابی و مترقی در خيلی از کشور ھا به آنھا امکان نداده تا با بر پائی تظاھرات ھای بزرگ به مقابله
با رياکاری ھای اين جماعت برخيزند.
برای فعالين سياسی در آمریکا تاثيرات این پراکندگی ھا و عدم ھمکاری ھا خود را در کمبود برپایی
آکسيون ھای مبارزاتی بزرگ عليه رژیم نشان ميدھد ، در اینجا ما با نيروھای بزرگی از رفرميست ھا
و اصلاح طلب ھا که امکانات مالی و تبليغاتی وسيعی در دست دارند روبرو ھستيم که از ھمه این
امکانات جھت منحرف کردن پتانسيل مبارزاتی مردم بھره می برند. موسسات آکادميک ، صدای آمریکا
، انستيتو ھای مختلف تحت عنوان ایران شناسی و غيره عملا ھمه واماندگان سياسی را در پناه خود
گرفته و مرتب از ھر جھت آنھا را تغذیه فکری و مالی ميکنند. اصلاح طلبان حکومتی ، صد ھا نظریه
پرداز وامانده را به خدمت گرفتند تا بر عليه انقلاب و رادیکاليسم انقلابی نوحه سرایی کنند تا به مردم
چنين وانمود کنند که جمھوری اسلامی ھنوز اصلاح پذیر است. آنھم در شرايطی که ھمه واقعيات
عينی دلالت بر اين دارند که اصلاح پذيری جمھوری اسلامی افسانه ای بيش نيست.
بنابراين واقعيتی انکار ناپذير است که پراکندگی صفوف نيرو ھای مترقی ھمچون عاملی منفی در
پيشبرد فعاليتھای مبارزاتی اين نيرو ھا عمل کرده است. در نتيجه در قدم اول باید ديد که علت این
پراکندگی ھا چيست؟ و چه زمينه ھایی باعث شده اند که تلاش ھائی که در این ٣١ سال گذشته
جھت اتحاد شده است یکی پس از دیگری شکست بخورند و نه تنھا زمينه نزدیکی بيشتر نيروھای
مبارز را بوجود نياوردند بلکه تجارب تلخ حاصل شده از برخی وحدت ھای سطحی زود گذر که صورت
گرفتند ھم باعث ھر چه بيشتر دور شدن و افتراق افراد و نيرو ھای سياسی شوند. تجربه نشان داده
که اين وحدت ھا بدون در نظر گرفتن وظايف متفاوت نيرو ھائی که در خارج از کشور فعاليت می کنند با
نيروئی که ميدان اصلی فعاليت اش داخل کشور می باشد و قرار دادن اھداف غير واقعی در مقابل
خود به نتيجه نرسيدند.
واقعيت اين است که علت پراکندگی موجود را نباید لزوما در اختلافات نظری و سياسی جستجو کرد
، زیرا با توجه به زمينه ھای مادی و طبقاتی گرايشات فکری در سطح جامعه، اختلافات نظری تا
موجوديت اين زمينه ھای مادی، امری ھميشگی و طبيعی بوده و اتفاقا در چنين بستری است که
بايد ھمکاری ھای مبارزاتی را گسترش داد. ھمکاری ھائی که تنھا در پرتو پراتيک مبارزاتی ميتوانند
زمينه نزدیکی ھای نظری بيشتری را فراھم کنند .
در حاليکه شرط اول برای موفق بودن ھر وحدتی در درجه اول داشتن ھدف مشترک و تفاھم و درک
مشترک در استفاده از شيوه ھای درست مبارزاتی برای رسيدن به آن ھدف است ، اجتناب از کلی
گویی و پاسخ مشخص دادن درانتخاب راه کار ھای مبارزاتی تنھا بستری است که می تواند یک گام
نيروھای مترقی و انقلابی را جھت نزدیکی و اتحاد جلو برده و راه را برای اتحاد ھای بزرگتر ھموار سازد
، از اینرو بسيار مھم ھست که توضيح داد ھدف از وحدت چيست؟ و این وحدت قرار است به کدام
مسئله مشخص در جنبش پاسخ گوید؟ در شرایط کنونی کدام شعار ھا و شيوه ھای مبارزاتی را
ميتوان در پيش گرفت تا وظايف مبارزاتی بر عليه رژیم را بھتر به پيش برد؟
در برخورد به معضل پراکندگی ھای موجود در بين نيروھای مبارز و انقلابی تا آنجا که به شرايط امروز
ما در خارج از کشور برمی گردد ، واقعيات نشان می دھند که بايد به جای حرکت در جھت وحدت ھای
کاذب به سازماندھی ھمکاری و اتحاد عمل ھای مبارزاتی بين نيروھای مبارز و کمونيست در مبارزه
بر عليه جمھوری اسلامی پرداخت و از طرف ديگر مبارزه ايدئولوژيک فعالی را حول مسائل مبرم و
واقعی که امروز می تواند در ارتقاء سطح جنبش تاثير گذار باشد دامن زد.
جھت شکوفائی اين امر باید با حفظ اصول و پرنسيپ ھای پایه ای آنچنان شرایط دمکراتيکی را در
فضای مبارزات عملی بوجود آورد که افراد و تشکلات انقلابی با حفظ ھویت سياسی خویش بتوانند در
کنار ھم صفوف مبارزاتی خود را ھر چه بيشتر گسترش بخشند و یکپارچه رژیم جلاد جمھوری
اسلامی را در سطح جھانی افشا کنند . ھيچ اتحاد عملی نمی تواند با حذف ھویت سياسی افراد یا
تشکلات انقلابی و يا ناديده گرفتن نظرات ديگران تداوم یابد. آن حداقلی که امروز ميتواند در منسجم
کردن صفوف مبارزاتی ما در حمایت از مبارزات مردم ایران نقش کليدی ایفا کند ، موضع شفاف ما بر
سر خواست انقلابی سرنگونی جمھوری اسلامی با ھمه جناحھا و دسته ھایش و موضع گيری بر
عليه سلطه امپریاليسم برای ساختن جامعه ای آزاد و دمکراتيک می باشد.
جھت رسيدن به چنين اتحاد عمل مبارزاتی بايد از گذشته درس گرفت و به مبارزه بر عليه برخی از
عواملی که مانع شکل گيری اتحاد عمل ھای اصولی می شوند برخاست. از جمله اين عوامل بايد به
برخورد ھای ناسالم و غير دمکراتيک، سکتاریسم موجود که ھم چون آفتی بر فضای سياسی رخنه
کرده، مخدوش کردن صف انقلاب و ضد انقلاب و تزلزل و عدول از پرنسيپ ھای سياسی در جریاناتی
که ھمواره کميت را فدای کيفيت نموده و در بزنگاه ھای حساس این دوران مرعوب جو شدند و
نتوانستند حتی بر اصولی که خود در پلاتفرم ھایشان روی کاغذ آوردند نيز وفادار بمانند ، تاکيد نمود.
این نکات بخشی از مشکلاتی می باشند که تا کنون امکان تداوم ھمکاری ھای مشترک نيروھای
مترقی را از آنھا سلب کرده اند. البته تلاشھای دستگاه ھای اطلاعاتی رژیم ھم در ایجاد این تفرقه ھا
بی تاثير نبوده است.
اعتماد ایرانيان مبارز خارج از کشور که خود قربانيان نظام جھنمی جمھوری اسلامی ھستند تنھا
زمانی جلب خواھد شد که در عمل شاھد قدرت مبارزاتی نيرو ھای مترقی در صحنه ھای مبارزاتی
باشند. در خارج از کشور در شرایطی که نيروھای چپ امکانات بيشتری برای منعکس کردن صدای
مبارزات مردم و تشدید مبارزه بر عليه دشمنان مردم را دارند، مسلماً طنين انداز شدن ھرچه رسا تر
شعار مرگ بر جمھوری اسلامی نقش مھمی در خنثی کردن کوشش ھائی خواھد داشت که در
جلوگيری از رادیکاليزه شدن ھر چه بيشتر جنبش جاری بکار می روند.
در شرایطی که اصلاح طلبان حکومتی چون موسوی و ایادیشان چون گنجی ھا، سازگار ھا، مخملباف
ھا ، کدیورھا سعی دارند تا مبارزات مردم را در چار چوب حفظ نظام موجود محدود کنند باید کوشش
کرد تا با تشدید مبارزات بر عليه تماميت رژیم جمھوری اسلامی ، ایرانيان خارج از کشور را به ضرورت
طرح شعار "جمھوری اسلامی با ھر جناح و دسته نابود باید گردد" آگاه کرد. شعارھای سرنگونی
خواھانه بر عليه رژیم برای پيشرفت جنبش چه در داخل و چه در خارج از کشور از اھميتی حياتی بر
خور دار اند.
در چنين شرایطی است که اتحاد نيروھای مبارز و انقلابی که مبارزات مردم را در نفی کليت رژیم
جمھوری اسلامی با ھمه جناح ھای درونی آن و خط کشی شفاف بر عليه امپریاليسم می بينند از
ھر زمان دیگری ضروری تر می شود و وظيفه چگونگی رسيدن به چنين اتحاد ھای مبارزاتی را در پيش
پای ھر انسانی که مسئله رھایی مردم ایران را در چشم انداز دارد قرار ميدھد.
با خيزش بزرگ مردم ایران برای رسيدن به آزادی و دموکراسی و در شرایط سياسی حساسی که
جامعه ایران امروز در آن بسر ميبرد ، سوالی که برای ھمه ما در خارج از کشور مطرح ميشود اين
است که چگونه ميتوانيم به وظائف انقلابی خود در جھت حمایت از این مبارزات و تاثير گذاری بر روی
آن عمل کنيم؟ جھت عمل به اين وظايف بايد با شکل دادن به وسيع ترين اتحاد عمل ھای مبارزاتی ،
بيشترين نيروی مبارزاتی ممکن را به صحنه عمل کشاند و برای شکل دادن به چنين اتحاد عملی بايد
با ھر گرايش خود محورانه و سکتاريستی وسيعا به مبارزه برخاست و اجازه نداد که درک ھای کوته
بينانه از ھمکاری نيرو ھای انقلابی جايگزين وسعت نظر انقلابی شود. بايد تلاش کرد تا ھمه نيرو
ھای انقلابی با شعار ھا و پرچم ھای خود زير پلاتفرمی که خواست سرنگونی انقلابی جمھوری
اسلامی با ھمه جناح ھا و دارو دسته ھایش و قطع قطعی سلطه امپریاليسم بر آن قيد شده است
در صفی واحد به ميدان آمده و صدای حق طلبانه توده ھای ستمديده ايران را پژواک دھند.
سارا نيکو
١٠ آگوست ٢٠١٠

سکينه محمدی آشتيانی نمادی از مظلوميت زن ايرانی است

سکينه محمدی آشتيانی نمادی از مظلوميت زن ايرانی است
محمدرضا شالگونی
مردم عادت دارند مفاھيم و آرمان ھای بزرگ را با آدم ھای بزرگ و سرشناس پيوند بدھند.
اما گاھی مھم ترين و انسانی ترين خواست ھای ما با زندگی يک تک انسان کاملاً عادی و
ظاھراً بی اھميت گره می خورد. قصۀ پُر غصۀ سکينه محمدی آشتيانی نمونه ای از اين نوع
گره خوردن ھاست.
حتی اگر ھمه آنچه در باره اين زن بيچاره سرھمبندی کرده اند درست باشد ، بايد نتيجه
گرفت که او يک قربانی است ، قربانی بی حقی مطلق زن در يک نظام سياسی و ارزشی تاريک و رياکار که بوی گنداب آن ديگر تحمل ناپذير شده است ؛ نظامی که در آن بيرون
آمدن تار موی زن ، "خشم الھی" را چنان بر می انگيزاند که می تواند زلزله و سيل و
طاعون به دنبال بياورد ، اما تجاوز به دختران و پسران جوان زندانی را کارآمدترين شيوه
بازجويی از معترضان می بيند. زنی را که سال ھا در آستانه مرگی ھولناک با سنگسار نگه
داشته اند ، در يک نمايش تلويزيونی به اعتراف عليه خود و وکيل اش واميدارند و آن را
ھمچون دليلی محکم و ترديد ناپذير برای اثبات ادعای خود به ھمگان عرضه می کنند تا شُبھه
ای در عدالت شان نباشد! اما ھمين نمايش تلويزيونی نشان می دھد که بوی گنداب "عدالت"
آنھا ديگر تحمل ناپذير شده است. زيرا ھمين توجه ھمگانی به سرنوشت سکينه محمدی
آشتيانی که پاسداران "عدل اسلامی" را چنين به تک و دو انداخته ، جای ترديدی باقی نمی
گذارد که زن ستيزی جمھوری اسلامی نه تنھا به يکی از بزرگ ترين نقطه ضعف ھای رژيم
تبديل شده ، بلکه حتی مدافعان آن را نيز ديگر متحد نمی کند. در اينجاست که سرنوشت زنی
واحد و بی پناه به سرنوشت ھمه زنان اين کشور گره می خورد و به نمادی از مظليوميت زن
ايرانی تبديل می شود.
قبل از ھر چيز بايد به ياد داشته باشيم که پرونده سکينه محمدی آشتيانی يک پرونده کاملاً
سياسی است ، يا بھتر بگوئيم : به يک پرونده کاملاً سياسی تبديل شده است ؛ به اين دليل ساده
که در جمھوری اسلامی ، سنگسار ( دقيقاً به خاطر نامتعارف بودنش در دنيای امروز ) يک
مجازات پررنگ سياسی است. ھمان طور که مبارزه با "بد حجابی" و راه اندازی گشت ھای
رنگارنگِ "عصمت و عفاف" اقدامی سياسی است و رھبران نظام ھميشه آن را نموداری از
پيروزی فقه و روحانيت نگريسته اند. اما جالب اين است که تصادفاً سنگسار يکی از مواردی
است که با نص صريح قرآن ( يعنی مھم ترين متنی که تقريباً ھمه فرقه ھای اسلامی آن را
کلام خدا می دانند ) آشکارا مباينت دارد. قرآن ( در سوره نور ، آيات ٢ تا ٩ ) مجازات
"زنا" و از جمله "زنای محصنه" ( يعنی زنای زن و مرد ازدواج کرده ) را صد ضربه
شلاق تعيين می کند. و شرط اجرای مجازات را شھادت چھار نفر اعلام می کند و برای
آنھايی که کسی را به زنا متھم می نمايند ، بی آن که چھار شاھد داشته باشند ، مجازات ھشتاد
ضربه شلاق تعيين می کند. مراجعه به متن اين آيات جای ترديدی باقی نمی گذارد که نه تنھا
سنگسار ، بلکه اعدام ، و نيز قتل ھای ناموسی جز زير پا گذاشتن قطعی حکم قرآن معنای
ديگری نمی تواند داشته باشد. اما به ساده لوحی نغلتيم: روحانيت حاکم به سادگی حاضر
نخواھد شد در اين مورد به حکم صريح قرآن ( يعنی کتابی که آن را کلام الھی معرفی می
کند و ھر کس را که منکر منشأ الھی آن باشد ، "مرتد" و "مھدور الدم" تلقی می کند ) گردن
بگذارد. زيرا پذيرش حکم قرآن در اين مورد ، اعتبار فقه و سنت فقھی را به ھوا می فرستد
و بی اعتبار شدن فقه ، نظام ولايت فقيه و "رھبر معظم" جمھوری اسلامی را پا در ھوا می
سازد. آنھا به ما خواھند گفت : شما مردم عامی نمی توانيد قرآن را بفھميد ، برای فھميدن آن
بايد به علماء مراجعه کنيد. در واقع آنھا با قرآن ھمان رفتاری را می کنند که کليسای واتيکان
با انجيل داشت و خود را رابط مردم با خدا معرفی می کرد که بدون آن تلاش افراد عادی
برای ارتباط با خدا به جايی نخواھد رسيد. برای بی اعتبار کردن اين ادعای کليسای واتيکان
بود که مارتين لوتر ( بنيان گذار پروتستانيسم در آلمان ) لازم ديد انجيل را به زبان آلمانی
برگرداند تا مردم بدانند در آن ، چه ھست و چه نيست. البته ما پانصد سال بعد از لوتر زندگی
می کنيم و بازگشت به متون مقدس نه تنھا مشکلات ما را حل نمی کند ، بلکه وضع مان را
از آنچه ھست دشوارتر می سازد. اما انگشت گذاشتن روی انکار نص صريح قرآن از طرف
حکومتی که خود را حکومت الھی و حکومت قرآن می داند ، می تواند پته اين تاريک
انديشان رياکار را به آب بريزد. در اينجا می توان ديد که آنھا برای حفظ حکومت شان
حاضرند ھر جا که لازم باشد ، حتی اصول مسلم اسلام را کنار بگذارند.
اکنون شرايطی به وجود آمده که پرونده سکينه محمدی آشتيانی به يک مسأله جھانی تبديل
شده است. او تنھا زن محکوم به سنگسار نيست. اما با پيکار ھمه جانبه برای نجات او می
توان روحانيت حاکم را به عقب نشينی از توحش عريان واداشت. اما خودمان را فريب ندھيم:
بحث فقط بر سر سنگسار نيست. جمھوری اسلامی می تواند مزورانه عقب نشينی بکند و
سکينه وسکينه ھا را بی سر و صدا در خلوت ھولناک زندان ھا به دار بکشد. فرصت خوبی
برای مبارزه عليه سنگسار ، اعدام ، شکنجه ( با شلاق ) و نيز قتل ھای ناموسی پيش آمده
است ، آن را از دست ندھيم.
/http://www.rahekargar.net