۱۳۹۲ خرداد ۲, پنجشنبه

فشرده ی گزارش 2013 عفو بین الملل در باره اعدام: ایران و چین در صدر
حنیف حیدرنژاد
امروز، 23 ماه مه، سازمان عفو بین الملل گزارش سالیانه خود در باره وضعیت نقض حقوق بشر در جهان را منتشر نمود. فشرده ی مربوط به مجازات اعدام در زیر می آید.
بر اساس گزارش سال 2013 عفو بین الملل علیرغم همه فراخوان های بین المللی برای توقف اعدام، جمهوری خلق چین همچنان به اجرای اعدام ها در کشور ادامه داده و  بیشترین آمار اعدام ها در جهان را به خود اختصاص می دهد.
رقم واقعی تعداد اعدام شدگان در چین مشخص نیست چرا که همچنان یک راز اطلاعاتی بزرگ محسوب می شود. تنها در موارد معدودی (از جمله اعدام چهار خارجی که تلویزیون دولتی چین در ماه فوریه 2012 در مورد آن گزارش داد) دیوار سکوت در مورد اعدام می شکند. سازمان عفو بین الملل بر اساس برآوردهای کارشناسان و ناظرین مسائل چین از چندین هزار اعدام خبر می دهد. دیگر فعالین حقوق بشر از رقم 4.000 تا 6.000 اعدام سخن می گویند.
در سال 2012 سازمان عفو بین الملل 682 مورد اعدام را ثبت کرده است که دو مورد بیش از سال قبل می باشد. در نگاه اول تغییر عمده ای به لحاظ آماری نسبت به سال قبل دیده نمی شود. ایران با 314 مورد اعدام در ردیف دوم پس از چین قرار دارد. پس از آن عراق با 129 مورد، عربستان سعودی با 79 مورد، ایالات متحده آمریکا با 43 مورد و  یمن با 28 مورد اعدام قرار می گیرند. در اروپا تنها کشوری که مجازات اعدام را به اجرا گذاشته است کشور روسیه سفید می باشد. (3 مورد).
صدور 1.700 مورد حکم اعدام در جهان بیش از دوسوم از 193 کشور عضو سازمان ملل متحد با تصویب قانون، اجرای حکم اعدام در کشور خود را ممنوع کرده اند. با این وجود در سال 2012   هنوز 21 کشور جهان (به همان تعداد سال قبل) حکم اعدام را به اجرا گذاشته اند. تاسف آور آنکه برخی از کشورها از جمله: ژاپن، هندوستان، گامبیا و کویت پس از آنکه اجرای حکم اعدام در کشور خود را برای (بخشا) ده ها سال به حالت تعلیق در آورده بودند، مجددا به آن متوسل شده اند. علاوه بر این در سال 2012 1.700 حکم اعدام در سراسر جهان صادر شده است.
گرافیک: آمار انسان هائی که در جهان در کشورهای مختلف اعدام شده اند
گزارش سالیانه سازمان عفو بین الملل به لحاظ جهانی از معتبر ترین گزارش ها به حساب می آید که بر اساس گزارش ناظرین و متخصصین تنظیم می شود. سازمان عفو بین الملل بر این باور است که با وجود بالا بودن آمار در سطح جهان یک گرایش عمومی برای توقف مجازات اعدام وجود دارد. آقای "سالی شتی- Salil Shetty" دبیرکل سازمان عفو بین الملل می گوید: "برخی تحولات رو به عقب که سازمان ما در سال گذشته شاهد آن بوده، دلسرد کننده است. با این وجود این بیانگر گرایش عمومی نمی باشد. در بخش های عمده ای در جهان اعدام دیگر به گذشته تعلق دارد."
به عنوان تحول مثبت سازمان عفو بین الملل از تعلیق مجازات اعدام در کشورهای سنگاپور و ویتنام در سال 2012 یاد می کند. علاوه بر آن کشور غنا در نظر دارد این مجازات را کاملا لغو  کند. ایالت کنیتیکت و مریلند در ایالات متحده آمریکا نیز اجرای این مجازات را متقوف نمودند.
در آلمان آخرین اعدام 30 سال پیش به اجرا گذاشته شد. در آنزمان یک سروان سازمان اطلاعات و امنیت آلمان شرقی به نام "ورنر تسکه" به جرم خیانت به اعدام محکوم شد.
در آلمان در سال 1949 مجازات اعدام از قانون اساسی آلمان حذف شد. در حال حاضر آلمان از جمله کشورهائی محسوب می شود که خواهان لغو کامل مجازات اعدام می باشند. نظر رسمی دولت آلمان: "مجازات اعدام مجازاتی غیرانسانی و سنگدلانه است که جائی در قرن 21 ام ندارد".
ترجمه: حنیف حیدرنژاد 23.05.2013
منبع:"دی سایت-آنلاین"
Nirgendwo wird so viel hingerichtet wie in China تیتر اصلی مطلب: هیچ کجا به اندازه چین اعدام وجود ندارد
ما پروردگان سفره استبدادیم
همنشین بهار
با خواندن نامه‌ی سرگشاده ایرج مصداقی و واکنش‌هایی که در پی داشت، گریستم. چرایش بماند...
«در زندگی حرفهایی هست برای نگفتن. حرفهایی که سر به ابتذال گفتن فرود نمی‌آورند. حرفهای بیتاب و طاقت فرسا که همچون زبانه های بیقرار آتشند و کلماتش, هر یک، انفجاری را به بند کشيده اند. کلماتی که پاره های بودن آدم اند...»
_________________ 
آنچه البته به جایی نرسد فریاد است.
مطالعه دقیق گزارش مزبور که از موضع ضدیت با قاتلین زندانیان سیاسی نوشته شده، نشان می‌دهد که با آنچه اضداد مجاهدین انتشار داده و می‌دهند، از بنیاد متفاوت است.
تند و تیز نوشته شده، نکته ها چون تیغ پولاد است تیز، اما از نیات آلوده تهی است و رویکرد دیگری دارد. 
از نمونه های تاکنون گفته نشده، منابع مختلف، مقایسه های تطبیقی و لحن بیان و شیوه استدلال نهفته در آن می‌توان فهمید که نوشته مزبور حرف و حدیث دیگری دارد و مستقل از نویسنده اش عمر طولانی می‌کند و در آینده نیز بارها و بارها مطالعه و استناد می‌شود.
...
پیشتر هم گفته ام که من نه مجاهدم و نه تحلیلگر سیاسی. صلاحیت، سنخیت و دانش آنرا هم ندارم. بعلاوه با صحنه سیاسی که مثل میدان مین می‌ماند و ممکن است هرجا پا بگذارم با آدمهای هفت خط و سیاس روبرو شوم و زمین بخورم آشنا نیستم و می‌دانم پرداختن به اینگونه مقولات کار من نیست. نه تنها به آن علاقه ندارم، از نوشتن در ویکیپدیا، و از ادامه «خاطرات خانه زندگان» هم باز مانده‌ام اما نمی‌توانم ننویسم.
ندایی در درونم مرا به مقابله با بی مروتی وامی‌دارد.
اینکه مصلحت نیست و نتیجه ای هم ندارد و آسیب می‌بینم، اهمیتی ندارد.
پشتم به کوه اُحد است. مسیر خودم را می‌روم و باکی هم از اینطرف و آن طرف ندارم.
_________________ 
می‌گریزد شب، صبح می‌آید.
مسأله اصلی کسانیکه دغدغه آزادی دارند و از اوضاع حاکم بر ایران رنج می‌برند، استبداد زیر پرده دین است.
بلایی که در نازل شدنش فقط شاهان و شیخان و طالبان نفت و دلار دست نداشتند و همه ما، از صغیر و کبیر و سیاسی و غیر سیاسی در پیش آمدن آن مسئول و مقصریم و تقاص پس می‌دهیم.
...
البته سیاهچاله ها نیز انتها دارند. 
کسوف آنجا که کامل می‌شود، نقطه آغاز روشنی است و شب وقتی بغایت خود برسد صبح می‌شود.
ارتجاع حاکم هم روزی بنا بر سنن الهی و قانونمندی‌های تاریخی به سراشیب نهایی خواهد افتاد، اما آیا مشکل جامعه ایران با گرفتن قدرت سیاسی حل خواهد شد؟
_________________ 
کسی از پیروز سئوال نمی‌کند.
«اگر را با مگر تزویج کردند، از آنها کودکی شد کاشکی نام»، با این حال (نه در رؤیا، در عالم واقعی) فرض می‌کنیم. اگر...
اگر (اگر...و باز هم اگر)، اگر فردا تاقی به توقی خورد (چگونه؟ نمی‌دانم) اگر تاقی به توقی خورد و بوی الرحمن رژیم کنونی بلند شد و پای مجاهدین هم (انشاالله) به ایران رسید...
و آنها سوار بر تانک شدند و در تهران رژه رفتند و سرود آزادی و «ای ایران ای مرز پر گهر» سر دادند و اذان زنده یاد مرضیه هم پخش شد و خواهران مجاهد سوار بر تانک پرچم میهنشان را به اهتزاز درآوردند و در جامعه ایران شور و فتور و ولوله افتاد...و رهبری مجاهدین در رادیو و تلویزیون و شبکه های اجتماعی و...از خون شهیدان و رنج اسیران سخن گفت و همه راهی بهشت زهرا، خاوران و قبرهای بی نام و نشان شدند...
(در آنصورت)
- با همه دافعه هایی که این حکومت نسبت به دین و اعتقادات مردم ایجاد کرده است،
- اگرچه شب و روز علیه مجاهدین تبلیغ شده و خودشان هم به حسن و قبح اجتماعی بها نداده و به تبلیغات علیه خودشان مدد رسانده‌اند،  
- اگرچه نسل جدید با زبان و فرهنگ آنان که منتقد را مخالف، مخالف را دشمن، خودی را ناخودی، دوست را مزدور و خانواده را «الدنگ» نامیدند، بیگانه بیگانه است،
- اگرچه نزدیکی به امثال «جان بولتون» و «دانا روهراباکر» و... به اندازه کافی ایجاد دافعه نموده و «منطق» کس «نخارد پشت من» را خدشه دار کرده است،
- اگرچه جامعه ایران پوست انداخته و چشم و گوش‌ها باز تر شده و جوانان ایران هم که رنگ و وارنگ بسیار دیده‌اند، براحتی ذوق‌زده نمی‌شوند و بت نمی‌سازند، اما...
به دلیل روحیه شرقی و احساسی و ذهنیت مذهبی و عاطفی مردم ایران و تشکیلات و قابلیت‌های مجاهدین، در چرخش تعادل قوا، آنها حرف اول را خواهند زد و در آن صورت کسی از پیروز سئوال نمی‌کند. «الحق لمن غلب»
...
همه بیاد داریم مردم ایران که با سریالهایی چون تلخ و شیرین و مراد برقی و آقای مربوطه کسب و کار خود را رها می‌کردند و پای تلویزیون سرتاپا گوش می‌شدند، وقتی ورق برگشت و جامعه به تپ و لپ افتاد ناگهان امامشان را در ماه دیدند و شعار «انقلابی ترین مرد جهان است آیت‌الله خمینی...» سر دادند و اصلاً یادشان رفت (یادمان رفت) روحانیون از چه موضع ارتجاعی با شاه و انقلاب سفید درافتادند و چه آشی برایمان می‌پزند. تا آمدیم بجنبیم هزاران نفر به زندان افتادند و شکنجه لباس تعزیر پوشید و تسمه از گُرده مردم ستمدیده ایران کشیده شد.
کسی از پیروز سئوال نمی‌کند. امروز باید گفت، آنچه را که فردا گفتنش دیر است.
_________________ 
چراغ حقیقت در طوفان کشمکشها نخواهد مُرد.
در برابر کسانیکه مثل «خر ژان بوریدان» هم از توبره می‌خورند و هم با آخور میانه خوبی دارند، بین دوصندلی می‌نشینند و در هر محفل و مجلسی پشت سر مجاهدین صفحه می‌گذارند اما بیشترشان در نشستها و مراسم آنها هم شرکت کرده و به‌به و چه‌چه می‌کنند، انتشار «نامه سرگشاده ایرج مصداقی به مسعود رجوی»، این نقطه مثبت را داشت که بیان واقعیت را قربانی ملاحظات گروهی، مصلحت سیاسی روز و ترسی که از سوءاستفاده دشمنان بر جان ما ریشه دوانده، نکرد و رودررو (و نه پشت سر) از موضع ضدیت با قاتلین زندانیان سیاسی، طرح پرسش نمود و نشان داد چراغ حقیقت در طوفان کشمکشها نخواهد مُرد. 
...
آن نامه که مستقل از نویسنده اش وجود دارد و همه عالم هم بر سرش بریزند پاره پوره نخواهد شد، البته وحی منزل نبوده و از دید نویسنده آن هم «آیه» نیست.
نویسنده نامه سرگشاده و هر کسی که از آن دفاع می‌کند هم هزار و یک عیب و ایراد دارند. اصلاً همه بدی‌های عالم در آنها جمع شده و جَد اندر جَد پست و فرومایه بوده و با شمر و یزید و ثابتی و لاجوردی فالوده خورده‌اند، بسیار خوب. اما مهم خود سخن است و حرفی که می‌زنند. سخنگو در مرحله بعدی است.
بیهوده که نگفته‌اند: «لا تنظر الى من قال و انظر الى ما قال»
نگاه نکن چه کسی می‌گوید ببین که چه می‌گوید.
...
اگر بنا بر پاسخگویی نبود «پاسخ سنجیده» به آن سکوت و فقط سکوت، بود و معترضین هم می‌توانستند خود را قانع کنند که «جواب ابلهان خاموشی است» و از این قبیل...
اما اگر بنا بر پاسخگویی (نه فقط به نویسنده آن، بلکه به «بسیاران»ی که حال و آینده، آنرا می‌خوانند و از آن تاثیر می‌گیرند) باشد، بهتر است کلمه را با کلمه پاسخ داد.
هر واکنشی که بجای پاسخگویی، آلوده به دشنام و تهمت و پرونده‌سازی می‌شود، به ضد خود مبدل شده و محتوای آن نامه سرگشاده را از پیش به کرسی خواهد نشاند. کمااینکه نشانده است...
_________________ 
یک کمونیست، با تجربه سیاسی ۵۵ ساله

آن‌ یکی‌ ماهی‌ همی‌ بیند عیان
و آن‌ یکی‌ تاریک می‌بیند جهان‌
 وآن یکی سه ماه می‌بیند بهم
 این سه کس بنشته یک موضع، نعم
 تصویر روبرو هم نشان می‌دهد که هر کس واقعیت را به گونه ای می‌بیند.
به قول مولوی که در هر تار مویش صد هزار شمس تبریزی آونگان بود:
«هر کس از پندار خود مسرور به»
كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ
...
در ادامه کنش و واکنش به نامه سرگشاده، آقای «رضا اولیا» (از اعضای شورای ملی مقاومت) آن را «ننگین نامه ایرج مصداقی» نامیده و آخوندها و وزارت اطلاعات را تولید کننده و مشتری اصلیش معرفی کرده است.
آقای اولیا فرموده‌اند: «در سراسر ننگین نامه مصداقی، و در تک تک اتهاماتش،... کینه حیوانی موج می‌زند...» ایشان خیلی چیزهای دیگر هم فرموده‌اند...
نمی‌خواهم بگویم از گفتمان ارتجاعی «هر که عین من نیست دشمن من است» و از فرهنگ «لا حیاء فی الدین» و «ماماچه پلیدک» و...جز این انتظاری نیست. نمی‌خواهم نتیجه بگیرم خود اینگونه واکنشها به اندازه کافی گویا است و خلاصه آفتاب آمد دلیل آفتاب.
تنها می‌گویم اینگونه برخوردها در شأن یک نیروی انقلابی معتقد به دموکراسی نیست.
اینکه آقای اولیا سالیان دراز با حزب کمونیست ایتالیا همراهی داشته، «رنه تا گوتوزو» و «جاکوو منزو» در شمار استادان ایشان بودند و تندیسهای زیبایی از پارتیزانهای ایتالیا، انریکو برلینگور، صادق هدایت، خسرو روزبه، محمد حنیف نژاد، پابلو نرودا، غلامحسین ساعدی، عماد رام، ندا آقاسلطان و صبا هفت برادران و...خلق نموده و شماری از آثارشان در ایتالیا از جمله در سالن شهرداری ماسسا ماریتیما (ایتالیا) نگهداری می‌شود، قضاوت زشت ایشان را نمی‌پوشاند. تازه بیشتر برمَلا می‌کند.
آیا رافائیل آلبرتی (شاعر اسپانیولی) و لوئی آراگون (شاعر فرانسوی) یا آلبرتو موراویا (نویسنده ایتالیایی) که در شمار دوستان آقای اولیا قلمداد شده‌اند، آنها هم مرز منتقد و مزدور را درهم می‌آمیختند و بفرموده می‌نوشتند؟
آیا پارتیزان های ایتالیا و امثال «رنه تا گوتوزو» و پدر و معلم نخستین شان «استاد حسین اولیا» هم اینگونه به سقوط در گفتار می‌افتادند؟ آیا آقای اولیا با این قضاوت «خردمندانه و قشنگ» به همه تندیسهای زیبای خودشان تف نیانداخته و تیپا نزده است؟
قضاوت ایشان که خودشان را «یک کمونیست، با تجربه سیاسی ۵۵ ساله» معرفی می‌کنند، فقط دشمنان آزادی مردم ایران را شاد می‌کند. بگذریم که بر محتوا و جان مایه آن نامه سرگشاده صحّه می‌گذارد و نشان می‌دهد در ماه جز برودت و سرما، هیچ خبری نیست.
_________________ 
استبداد زیر پرده دین باعث و بانی جدایی ها
پرسش‌هایی که در آن نامه آمده، واقعیتی خارج از ذهن نویسنده نامه و من و شما است و خاص دشمنان مجاهدین و یا کسانیکه بین دو صندلی می‌نشینند و گریه را با چوپان می‌کنند و دمبه را با گرگ می‌خورند هم نیست. برای بسیاری از مردم و صدها نفر از دوستان مجاهدین هم مطرح بوده و هست.
حواله دادن هر سؤال و ابهامی به دشمن، بیش از همه به زیان خود مجاهدین و به سود قاتلین زندانیان سیاسی است که باعث و بانی همه جدایی ها شده‌اند و از اینکه این سر سفره با آن سر سفره قهر است کیف می‌کنند.
کیف می‌کنند که به جای «وصل» و رابطه، «فصل» و فاصله، حرف اوّل را زده و هر کسی می‌کوشد آن یکی را زمین بزند و تحقیر کند.
پاپوش‌دوزی و برچسب‌زنی، اخلاق فرهیختگان و آزادیخواهان نیست. سنت سیئه مرتجعین است.
_________________
پانویس
کسی از پیروز سئوال نمی‌کند. الحق لمن غلب‌
ازنظر تئوری پذیرفته شده حق با انسان است و قدرت باید برآمده از اراده و اختیار انسان باشد. اما در عمل حق با کسی است که قدرت را در اختیار می‌گیرد حتی اگر ناحق باشد.
افلاطون حق را به زمامداران می‌دهد و بیهقی از کسانی که در نظر او به سلطان وقت خیانت می‌ورزند، به درشتی یاد می‌کند.
استدلال بیهقی دقیقاً مبتنی بر اصل «الحق لمن غلب‌» بود یعنی حق با با پیروز است.
البتکین و سبکتکین که بر خداوندان خود عصیان کرده بودند چون فاتح شده بودند به نظر او حق داشتند. ولی هارون خوارزمشاه و طغرل‌ سلجوقی چون نابود می‌شوند، به زعم او خائن‌اند.
غزالی هم در احیاء العلوم به سلطه و زور حق می‌دهد:
«حق با کسی است که پیروز شده است، قضاوت و حاکمیت نیز با او است و ما هم با او هستیم.»
الحق لمن غلب - الحکم لمن غلب، نحن مع من غلب.
...
انسان امروز، (نه انسان طبیعی ژان ژاک روسو که در آغوش طبیعت، در حالت ماقبل اجتماعی به سر می‌بُرد) انسان به اصطلاح مدرن و پسامدرن امروز هم از محیط جانورانه «الحق لمن غلب» (حق با زور و سلطه است)، تاثیر پذیرفته است.
...
در منطق ضد اخلاقی و پرسش ستیز مرتجعین هم کسی از پیروز سئوال نمی‌کند.
در تئوری روی «الحق لمن غلب‌» خط می‌کشیدند و استدلال می‌کردند برخلاف علمای اهل تسنن، فقهای شیعه چنین اعتقادی ندارند.
ولی در دهه ۶۰ عملاً از سلطه بر زندانیان، محق بودن خود و نظامی را که به خون پاکترین جوانان ایران آلوده بود، نتیجه گرفته و به زبانی دیگر الحق لمن غلب را به رُخ کشیده نشان می‌دادند «حق» با شلاق‌به‌دستان است.
اضدادشان نیز گفته‌اند: «کسی از پیروز سئوال نمی‌کند» !
_____________
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود.
ما پروردگان سفره استبدادیم و باور نمی‌کنیم که آزادی، آزادی دیگری است.
آزادی خلاص شدن از زنجیرها نیست. شیوه ای از زندگی است که به آزادی دیگران احترام می‌گذارد و آنرا استحکام می‌بخشد. آزادی از آن مخالف است.
...
مارکس و انگلس به لحاظ فلسفی و سیاسی با مارتین لوتر (ﭘﺎﻳﻪ ﮔﺬار ﻣﺬهب ﭘﺮوﺗﺴﺘﺎﻧﺘﻴﺴﻢ) و، با بالزاک و تولستوی و داستایفسکی و... زاویه و فاصله داشتند اما چون به امتناع انصاف و واقع‌بینی دچار نبودند چشمانشان قیچ و لوچ نبود.
...
مارکس می‌دانست که بالزاک سلطنت‌طلب و از انقلاب فرانسه متنفر بود، می‌دانست که در رُمان «چرم ساغری» که فلسفی ترین اثر او است، نسبت به همه ی مظاهر دانش و فعالیت انسانی تردید نموده و افکار و عقاید سیاسی و فلسفی را هم تخطئه می‌کند.
اما بی معرفت نبود و روضه مزدوری بالزاک را نخواند و این و آن را وانداشت علیه او به خط شوند و پامنبری کنند.
می‌دانست که بالزاک به رغم عقیده‌ سیاسی خود در آثارش آینه ای از زندگی راستین بورژوازی فرانسه را ارائه کرده و با وجود عقاید سلطنت‌طلبانه‌ به نفع طبقه نوخاسته‌ای نوشته که به جای سلطنت نشسته بود. آثار بالزاک را به دقت می‌خواند و حرمت می‌گذاشت.
... 
اﻧﮕﻠﺲ هم رﻣﺎن های ﭼﻨﺪهزار ﺻﻔﺤﻪ ای ﺑﺎﻟﺰاک را به‌دﻗﺖ ﻣﯽ‌ﺧﻮاﻧﺪ. ﺑﺎ ﻣﺎرﮐﺲ ﺁﺛﺎر او را ﻧﻘﺪ می‌کردﻧﺪ اﻣﺎ ﺗﺎﺛﻴﺮ هم ﻣﯽ‌ﭘﺬﯾﺮﻓﺘﻨﺪ. حتی ﺑﺮﺧﯽ ﻣﻌﺘﻘﺪﻧﺪ ﺑﺨﺶ اول ﻣﺎﻧﻴﻔﺴﺖ کموﻧﻴﺴﺖ، ﺑﺪون کتاب (کمدی اﻧﺴﺎﻧﻲ) ﺑﺎﻟﺰاک ﻏﻴﺮﻗﺎﺑﻞ ﺗﺼﻮر اﺳﺖ.
مثال دیگر: 
ﻋﻠﯽ رﻏﻢ ﻧﻴﺶ و ﮐﻨﺎﯾﻪ هاﯼ «ﺗﻮﻟﺴﺘﻮﯼ» (نویسنده اخلاق گرای مذهبی) ﺑﻪ ﻣﺎرﮐﺴﻴﺴت‌ها، ﻟﻨﻴﻦ نوشته های وی را بایکوت نکرد و ماده واحده نداد و نگفت مامور تزارها است و...
ﺑﺎ ﺑﻠﻨﺪ ﻧﻈﺮﯼ، ﺑﻪ ﺣﻖ از او ﺗﺠﻠﻴﻞ می‌کرد و ﻣﻘﺎﻟﻪ «ﺁﻳﻨﻪ اﻧﻘﻼب» را در ﻣﻮردش ﻧﻮﺷﺖ. ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻪُرﻣﺎن هاﯼ ﺗﻮﻟﺴﺘﻮﯼ، ﺑﻠﮑﻪ ﺑﻪ ﺳﮑﻮت وﯼ ﻧﻴﺰ ﮐﻪ ﻧﺸﺎﻧﻪ اﯼ از اﻋﺘﺮاض ﺑﻪ ﺷﺮاﺋﻂ ﺑﻮد، ﺑﻬﺎ می‌داد. 
...
نه در مَثل مناقشه است و نه ایرج مصداقی تولستوی. نامه سرگشاده او هم، آیه و وحی منزل نیست. اما و اگر هم دارد.
امّا آیا زندگی پر درد و رنج آن انسان شریف، مقالات روشنگری که علیه قاتلین زندانیان سیاسی نوشته و کتابهایی چون «نه زیستن، نه مرگ» و «دوزخ روی زمین» و...که صدها نفر با اشتیاق خوانده و می‌خوانند، هیچ ارزشی نداشته و او بنا بر فتوای آقای اولیا که خود را یک کمونیست با سابقه سیاسی ۵۵ ساله می‌دانند، مزدور و یک مأمور به وظیفه است؟
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار ازین بیابان وین راه بی نهایت
... 
سایت همنشین بهار
ایمیل
لوموند : کوسه، خنجری که ازپشت خورد
رادیو فرانسه : روزنامه های امروزفرانسه، برخی به کوتاهی و برخی مفصل‌تر به رد صلاحیت هاشمی پرداخته اند.
مشاعی که رد صلاحیت وی نیز در داخل ایران در کانون اخبار و تفسیرهای بسیار قرار گرفته است، در محافل مطبوعاتی فرانسه و اروپا شناخته شده نیست؛ از این رو در مورد نامزد دولت سخن چندانی گفته نمی‌شود.
به هرحال فیگارو- روزنامه صبح پاریس، در گزارشی پیرامون حذف رفسنجانی یاد آوری می کند: اکثریت افرادی که صلاحیت آنها تائید شده است از میان چهره‌های محافظه کار (اصولگرا) هستند. فیگارو پیش بینی می کند که این بار نیز با پایان دوران مسئولیت محمود احمدی نژاد، یکی از اصولگرایان عهده دار پست ریاست جمهوری خواهد بود.
لیبراسیون- روزنامه دیگر صبح پاریس، در خبر بسیار کوتاهی به کنار گذاشته شدن هاشمی از مبارزات انتخابات ریاست جمهوری اشاره کرده است.
در مجموع روزنامه‌های فرانسه، گزارش‌های مبسوطی به انتخابات ایران اختصاص نمی دهند.
با این حال "سرژ میشل"، در روزنامه لوموند، گزارش نسبتاً مفصلی را تحت عنوان «کوسه، خنجری که ازپشت خورد» به انتخابات ایران و هاشمی رفسنجانی اختصاص داده.
سرژ میشل می نویسد: هاشمی رفسنجانی هیچ گاه انتخابات موفقی نداشته است. در دو دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی در سال‌های 2000 و 2005 به صورت خفت‌باری از پارلمان حذف شد و این بار نیز که به عنوان عمده ترین نامزد انتخابات ریاست جمهوری وارد میدان شده بود و انتظار داشت که مورد اقبال عمومی قرار گیرد دچارممنوعیت شورای نگهبان شد.
سرژ میشل، در ادامه گزارش خود می نویسد: اگر شاهد اتفاق فوق‌العاده ای نباشیم، می توانیم بگوئیم که هاشمی، همان کسی که به خاطر نفوذ وسیع خود در محافل سیاسی ایران لقب "کوسه"، "بی ریش" گرفته، با این شکست در ٧٨ سالگی به پشت صحنه رانده شده است.
لوموند، در ادامه گزارش خود، به مسیر صعود سیاسی هاشمی رفسنجانی در دستگاه حکومتی ایران می پردازد و می‌نویسد: هاشمی رفسنجانی، یک انقلابی تمام عیار و از نزدیکان آیت الله خمینی بینانگذار جمهوری اسلامی بوده است، پس ازدو دوره ریاست پارلمان به مدت هشت سال نیز ریاست جمهوری را برعهده داشته. هاشمی دردوران پس از ریاست جمهوری، ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام و همزمان، عضویت مجلس خبرگان رابرعهده داشته است.
لوموند می افزاید: هیچ یک از سیاستمداران ایرانی، شبکه ای به وسعت هاشمی در اختیار نداشته اند و ندارند؛ چه در محافل مذهبی قم، چه در کرمان که محل تولد اوست و چه درمحافل تجاری؛ رفسنجانی همه جا حضور دارد؛ مردی ثروتمند که از او با عنوان "سلطان پسته ایران" یاد می شود، علاوه بر آن دومین شرکت هوائی بزرگ ایران، شرکت هوائی "ماهان" جزو دارائی هاشمی رفسنجانی است. در کنار این اقلام، به نوشته لوموند، سهام بخشی از تولید اتومبیل در ایران و همچنین بخشی از سهام دانشگاه خصوصی "آزاد" جمهوری اسلامی جزو ثروت‌های هاشمی رفسنجانی به شمار می رود.
لوموند می نویسد: رقبای رفسنجانی به او لقب اکبر شاه داده اند، زیرا وی از هم اکنون برای خود یک سلسلۀ خانوادگی رفسنجانی درست کرده است.
از اعضاء این سلسله، سه پسر و دو دختر وی همیشه در سیاست و تجارت نقش‌های عمده‌ای را بازی کرده‌اند که گاهی کار آنها به دستگاه قضائی نیز کشیده شده است.
سرژ میشل، در بخش دیگری از گزارش خود خاطر نشان می کند که: با همه این‌ها که در مورد توانائی‌های هاشمی گفته شد، او برای ریاست جمهوری یک چیز را کم داشت و آن حمایت رهبرجمهوری اسلامی بود؛ ولی  این رفسنجانی بود که در سال 1989 خامنه ای را به رهبری رساند و از آن هنگام نیز در همه حال از اینکه مستقیماً از رهبر انتقاد نماید پرهیز کرده است.
لوموند می افزاید: طبعیتاً برای کسی که روی پنجاه سال دوستی با رهبر حساب کرده است، این واقعه بسان زخم خنجری در پشت، درد آور است.
لوموند در پایان این گزارش می نویسد: با این حال، رهبر و اطرافیان وی با این قدام باید بدانند که از این پس با یک رفسنجانی خفیف شده روبرو خواهند بود که اسرار بسیاری را در اختیار دارد
 لوموند می نویسد: شاید بی دلیل نباشد که ساعاتی پس از اعلام نتایج تشخیص صلاحیت‌ها از سوی شورای نگهبان، روی سایت رهبر جمهوری اسلامی نوشته شد «نامزدهای رد صلاحیت شده، صلاحیت‌های بسیاردیگری دارند».
 

  اجراي حكم شلاق در ملاء عام در حکومت طالبانی ایران

نوا جنوب :  امروز حکم در مورد  دونفر متهم به سرقت در دشتستان که  هرکدام به 70 ضربه شلاق و23 سال زندان محکوم شده بودند در میدان مرکزی برازجان اجرا شد.











خرج 46 میلیارد دلاری در پارس جنوبی/ یک فاز جدید گازی هم به تولید نرسید

به دلیل عدم اجرای سیاست‌های "اقتصاد مقاومتی" در شرکت ملی نفت ایران و با وجود سرمایه‌گذاری 46 میلیارد دلاری در طول 3 سال گذشته اما حتی یک فاز جدید و استاندارد پارس جنوبی هم تا پایان سالجاری در مدار بهره برداری قرار نمی‌گیرد.
به گزارش خبرنگار مهر، 25 خرداد ماه سال 1389 قرارداد طرح توسعه 35 ماهه هشت فاز پارس جنوبی امضا  شد و هم اکنون با ورود به سومین سال امضای این قراردادها، پیشرفت اجرایی هیچ یک از این فازهای 35 ماهه پارس جنوبی حتی به 65 درصد هم نرسیده است.
بر اساس آخرین گزارش رسمی اعلام شده توسط شرکت نفت و گاز پارس پیشرفت فیزیکی ساخت و توسعه فاز 13 به 61 درصد، فاز 14 به 47 درصد، فاز 19 به 61 درصد، فاز 20 و 21 به 46 درصد و فاز 22 تا 24 پارس جنوبی هم به حدود 60 درصد رسیده است.

از سوی دیگر با اعمال تغییرات متعدد مدیریتی در سطح مدیران پیمانکاران و حوزه کارفرمایی، عدم تعریف اولویت بندی تامین مالی، کالا و تجهیزاتی توسط شرکت ملی نفت و ناکارآمدی نظام جریمه و تشویق پیمانکاران موجب شده است که حتی تا سال آینده هم امکان آغاز تولید زودهنگام گاز طبیعی در این پروژه‌های مشترک فراهم نشود.

با این وجود رئیس جمهوری زمستان سال گذشته تاکید کرده بود: با بهره برداری از فازهای جدید پارس جنوبی تا پایان فعالیت دولت دهم ظرفیت تولید گاز ایران از این میدان مشترک 2 برابر خواهد شد.

پیشرفت فازهای 35 ماه پارس جنوبی پس از گذشت سه سال

تحریم بهانه‌ای برای توجیه تاخیرها در پارس جنوبی
مقام معظم رهبری دو سال قبل در بازدید از طرح توسعه فازهای پارس جنوبی در منطقه ویژه اقتصادی انرژی پارس خواستار تدبیر تمامی مسئولان صنعت نفت به منظور شتاب در طرح توسعه تمامی میادین مشترک نفت و گاز کشور به ویژه پارس جنوبی شده بودند.
با این وجود در شرایط فعلی تحریم به بهانه‌ای برای توجیه تاخیرها در طرح توسعه فازهای پارس جنوبی تبدیل شده است و حتی محمدرضا زهیری مدیرعامل شرکت نفت و گاز پارس تاکید می کند این تحریم ها منجر به تحمیل تاخیرهای چندین ساله به توسعه فازهای قدیمی و جدید در دست اجرای پارس جنوبی شده است.

آمارهای رسمی منتشر شده توسط شرکت ملی نفت ایران نشان می دهد که در سال 1389، 90 و 91 به ترتیب 16، 20 و حدود 10 میلیارد دلار در فازهای پارس جنوبی هزینه شده است به عبارت دیگر با صرف سرمایه گذاری حدود 46 میلیارد دلاری در طول سه سال گذشته اما حتی یک مترمکعب هم افزایش تولید و استخراج گاز با راه اندازی فازهای جدید در پارس جنوبی حاصل نشده است.

در این بین احمد قلعه بانی مدیرعامل شرکت ملی نفت ایران اخیرا تاکید کرده است: در سالجاری حدود 30 میلیارد دلار دیگر در طرح توسعه فازهای پارس جنوبی سرمایه‌گذاری خواهد شد.

از سوی دیگر کارشناسان انرژی مهمترین عامل در تاخیرهای چندین ساله توسعه فازهای پارس جنوبی را نه تنها تحریم‌های بین‌المللی عنوان نمی کنند که معتقد هستند عدم اولویت بندی هوشمندانه در تزریق منابع مالی توسط شرکت ملی نفت ایران منجر به تاخیر در توسعه فازهای جدید پارس جنوبی شده است.

از این رو در حال حاضر برخی از فازهای قدیمی پارس جنوبی قدیمی همچون 12، 15، 16، 17 و 18 پارس جنوبی که پیشرفت بالای 80 درصد دارند برای تکمیل و راه اندازی نهایی و به ویژه دریافت کالا و تجهیزات سفارش شده نیاز مبرم به منابع مالی دارند و این در حالی است که فازهای جدید با وجود در اختیار داشتن منابع مالی هنوز موفق به سفارش گذاری کامل کالا و تجهیزات نشده‌اند.

در بخش اختصاص دکل‌های حفاری دریایی هم هیچگونه مدیریت و اولیوت بندی تعریف نشده است به طوری‌که هم اکنون با وجود پیشرفت ساخت پالایشگاه فازهای قدیمی 15 تا 18 پارس جنوبی اما حفاری چاه‌های گازی این پروژه ها به شدت با تاخیر روبرو است و حتی در صورت راه اندازی پالایشگاه ساحلی، امکان حفاری به موقع چاه‌های دریایی وجود ندارد.

آمارهای شرکت نفت و گاز پارس نشان می‌دهد که هم اکنون 15 دستگاه دریایی حفاری در لایه مشترک نفت و گاز پارس جنوبی مشغول به کار است که با وجود پیشرفت بالای 90 درصد ساخت پالایشگاه فاز 15 و 16 اما حفاری این پروژه با تاخیر روبرو است و به جای تکمیل حفاری چاه های این فاز، دکل های دریایی در سایر فازهای جدید که حتی پالایشگاه هم ندارند، مستقر شده است.
 


عدم اجرای اقتصاد مقاومتی چالش صنعت نفت
به گزارش مهر، مقام معظم رهبری سال گذشته نسبت به اجرای " اقتصاد مقاومتی" به منظور مقابله با تحریم های خصمانه غرب تاکید داشته اند و با در نظر گرفتن این شرایط باید برای توسعه طرح‌های مختلف صنعت نفت و گاز کشور هم برنامه و استراتژی مدون تعریف کرد.
شرکت ملی نفت ایران در دو سال گذشته تاکنون 30 قرارداد جدید نفت و گازی امضا کرده است که برخی از قراردادها به منظور توسعه میادین مستقل نفت و گازی همچون لاوان، کیش، فروز B، فارو، سومار، فاز سوم دارخوین، هالگان، سفید باغون، دی، زاغه، کوه موند، کاکی و بوشگان امضا شده است.

امضای این قراردادها در حالی هنوز توسعه میادین مشترک نفت و گاز کشور همچون پارس جنوبی به طور کامل به نتیجه نرسیده است و تقسیم توان پیمانکاری، لجستیکی، دکل‌های حفاری و کالایی پیمانکاران ایرانی در پروژه های توسعه میادین مستقل نفت و گاز به هیچ وجه با سیاست‌های اقتصاد مقاومتی همسویی ندارد.

بر این اساس باید در شرایط تحریم های خصمانه غرب، با تعریف اولویت ها، منابع مالی، پیمانکاری و کالایی کشور بر روی پروژه‌های اولویت داری همچون طرح توسعه میادین مشترک نفت و گاز پارس متمرکز شود تا بتوان از سهم نفت و گاز کشور در برابر استخراج‌های گسترده کشورهای عربی همسایه صیانت کرد.

در این شرایط هم کارشناسان بارها به شرکت ملی نفت ایران پیشنهاد کرده اند که به جای توسعه چندین طرح توسعه میادین مستقل نفت و گاز، تمامی منابع مالی، لجستیکی و پیمانکاری کشور را بر روی توسعه میادین مشترک متمرکز کند و حتی در پارس جنوبی هم ابتدا با تکمیل طرح توسعه فازهای قدیمی سپس توسعه فازهای جدید شتاب بگیرد.

کد خبر: 2061405
تاریخ مخابره : ۱۳۹۲/۳/۲ - ۱۵:۱۵

اين ماجرا، به معنای پيروزی ولی فقيه نيست

پنجشنبه ۲ خرداد ۱۳۹۲ - ۲۳ مه ۲۰۱۳

محمدعلی اصفهانی

esfahani.jpg
رفسنجانی و مشايی، رد صلاحيت شده اند، اما در کنار ۶ کانديدای «طرف مقابل»، به طور حساب شده يی صلاحيت محمد رضا عارف و حسن روحانی هم تأييد شده است.
روی این حساب، به دستور خامنه ای، از طريق شورای نگهبان، توطئه يی به مرحله ی اوليه ی اجرا درآمده است با پيشفرض های زير:
۱ ـ بخشی از کسانی که می خواستند تحت لوای اصلاح طلبی، به رفسنجانی رأی دهند، برای رأی دادن به محمد رضا عارف، و يا حسن روحانی، به معرکه ی «انتخابات» کذايی کشانيده می شوند.
۲ ـ طبعاً هيچکدام از دو نفر مزبور، قادر به کسب آرا در حد انتخاب شدن به «رياست جمهوری» نخواهد بود.
۳ ـ و بنابر اين، يکی از کانديدا های مورد نظر خامنه ای (به احتمال زياد علی اکبر ولايتی) با آرای قلابی و همراه با «مهندسی انتخابات»، به «رياست جمهوری» منصوب خواهد شد.
۴ ـ به اين وسيله:
ـ هم بساط رأی گيری تا حدودی رونق پيدا می کند، تا خامنه ای (البته در عالم خيال خود) بتواند «مشروعيت» ی برای «انتخابات»، دست و پا کند؛
ـ و هم، نتيجه ی «انتخابات»، ظاهراً به نفع خامنه ای رقم می خورد.

اين، طرحی است که آن طرف قضيه تهيه کرده است. اما اين طرف قضيه هم برای مقابله ی با اين طرح، بايد طرح خودش را داشته یاشد.
به نظر من، چه آن هايی که قصد رأی دادن داشتند يا دارند، و چه آن هايی که قصد رأی دادن نداشتند و ندارند، قادرند که اين توطئه ی ولی فقيهِ در هم فرو پاشيده و رو به زوال را، تا حدودی نافرجام بگذارند.
اين هر دو گروه، در پيوند با يک هدف مشترک مقطعی، می توانند حد اقل به صورت زير عمل کنند:
۱ ـ شرکت در «انتخابات» را تحريم کنند.
۲ ـ يا محمد رضا عارف و حسن روحانی را وادار به کناره گيری از انتخابات سازند، و يا در صورتی که اين دو نفر، حاضر به کناره گيری از انتخابات نشوند، همدستی خواسته يا ناخواسته ی اين دو را با توطئه ی ولی فقيه، در سطح گسترده ی داخلی و خارجی افشا نمايند.
۳ ـ حد اقل انتظاری که از رفسنجانی می رود اين است که ـ به خاطر خودش هم که باشد ـ به هيچ عنوان از مردم نخواهد که به يکی از اين دو رأی دهند.

بايد خامنه ای را با «انتخابات» خودش و رسوايی آن تنها گذاشت، و به راهکار های ديگری انديشيد. راهکار هايی که بی شک، ديگر نه از مسير انتخابات، که از مسير ديگری می گذرند.
مسيری که از آغاز نيز مسير درست یا درست تر بوده است.
در باره ی اين مسير بايد جداگانه نوشت. اما علی الحساب، فقط به چند نکته اشاره می کنم که شایسته است به خرد جمعی سپرده شوند و پاسخ خود را از خرد جمعی بگيرند:

نکته ی اول
آنچه خامنه ای کرده است، نه از موضع قدرت، بلکه از موضع ضعف است. او به شدت ترسيده است، و کوشيده است تا با يکی از آخرين امکان هايی که هنوز در اختيار دارد (شورای نگهبان، و بخشی از نيرو های نظامی) سپری در برابر بلا هايی که از زمين و زمان بر او می بارند بسازد.
مشايی و رفسنجانی و «انتخابات» اخير، نمود ها هستند، نه ماهيت. ماهيت، به انتهای خط رسيدن نظامی است که مجموعه ی تضاد های ذاتی آن، آن را بيش از حتی همين چند روز پيش، به مرحله ی تعيين تکليف نهايی نزديک کرده است.

اگر رفسنجانی به «رياست جمهوری» می رسيد، می توانست اين تعيين تکليف نهايی را تا مدتی به تأخير بياندازد.
و اين تأخير، در يک دستگاه ديالکتيک، هم به نفع نظام می بود، هم به نفع رفرم گرايان، و هم به نفع انقلاب گرايان.
به نفع نظام می بود، چرا که امکان دخالت نظامی خارجی، سوريه يی شدن ايران، و يا سنگين تر شدن تحريم ها را کمتر می کرد.
به نفع رفرم گرايان می بود، چرا که امکان جمع و جور آمدن نسبی، تنفس در فضايی کمتر بسته، تبليغ و ترويج خويش، و بازسازی تشکل های از هم فرو پاشيده يا ساکت و ساکن خود را تا حدودی برايشان فراهم می آورد.
به نفع انقلاب گرايان می بود، چرا که هر گونه خواست رفرم و تلاش در جهت آن از سوی رفرم گرايان، در يک مجموعه ی رفرم ناپذير، بالقوه می تواند به انقلاب گرايان کمک کند تا با گام های سنجيده، و به دور از هرج و مرج و بی برنامگی يی که در «بهترين» شکل خود به چيزی شبيه انقلاب بهمن ۵۷ يعنی جايگزينی نظامی فاسد با نظامی فاسد تیديل خواهد شد، راه را برای آينده يی مطمئن هموار سازند.
پيش از اين، در اين باره بسيار نوشته ام، و اساساً در همين چهارچوب است که همبستگی با «جنبش سبز»، معنا می يابد. (۱)

نکته ی دوم
بدون عبور از نظام کنونی ـ آن هم در مرحله ی فروپاشی آن ـ نمی توان به چيزی که ماهیتاً در تضاد مطلق با موجوديت چنين نظامی است، يعنی آزادی و استقلال و عدالت اجتماعی و عدالت اقتصادی دست يافت.
اما عبور کردن با عبور داده شدن تفاوت دارد. تفاوتی ميان اراده کردن با تسليم اراده ی ديگران شدن. ميان ابتکار عمل را در دست داشتن با تسليم شدن به جريان خود به خودی قضايا. ميان سرنوشت خويش را به دست خويش رقم زدن با سرنوشت خويش را پذيرفتن.
و ميان انسان به عنوان «اراده ی خودآگاه» بودن با جماد و نبات و گياه به عنوان جزيی عادی از اجزای طبيعت بودن.

نکته ی سوم
ميهن ما ايران، جزيره يی پرت و دور افتاده در آن سوی نقشه ی جغرافيا نيست. نگاهی به پيرامون آن بياندازيم:
ـ عراق و افغانستان، دو نمونه ی بارز دخالت نظامی مستقيم امپرياليسم. و با سرگذشتی که شاهد آنيم.
ـ جمهوری باکو، به عنوان حياط خلوت اسراييل، مرکز انواع و اقسام توطئه ها عليه ايران، و مدعی «شرمگين» بخش مهمی از ايران، يعنی آذربايجان ما، يا به قول آن ها «آذربايجان جنوبی»، که «دانا روهر باکر» های کذايی در آمريکا، خواهان پيوستن آن به «اصل» خود يعنی همان جمهوری باکو هستند.
ـ ترکيه ی عضو فعال ناتو، که نقش جنايتکارانه ی دولت آن در به خاک و خون کشانيدن سوريه و برافروخته تر کردن هرچه بيشتر جنگ داخلی در آن کشور را شاهديم، و آمادگی هميشگی اش را برای سرپل شدن دخالت های نظامی مستقيم ناتو در منطقه.
ـ خليج فارس با شيخ نشين هايش و امير قطرش و پادشاه عربستان سعودی اش. فرو رفته در بحران های گاه پيدا همچون آنچه در يمن و بحرين می گذرد، و گاه ناپيدا و بسا جدی تر، همچون آنچه در انتظار عربستان سعودی و ديگر پايگاه های امپرياليسم در همان حول و حوش است.

نکته ی چهارم
آيا ما را به حال خود خواهند گذاشت؟ نه تنها طراحان نقشه ی «خاورميانه ی بزرگ»، بلکه همين دم و دستگاه اوباما و دموکرات های پراگماتيست را می گويم که هم به خاطر منافع درازمدت خود که با بقای نظام غير قابل اعتماد و غير قابل اتکای کنونی ايران تحقق پذير نيست، و هم به خاطر تحت نفوذ دولت های اسراييل بودن، نخواهند توانست تا هميشه به بازی موش و گربه با نظام ملايان ادامه دهند.

تحريم اقتصادی، فقط مقدمه ی کار است.
خيلی ها منتظرند که جنبش «واقعاً موجود»، شکست بخورد؛ مردم در زير بار فشار های بين المللی ـ مثل تحريم ـ و فشار های داخلی ـ مثل سرکوب ـ آنقدر ضعيف شوند و تا آنجا از پای درآيند که اگرچه آماده ی پذيرش حمله ی نظامی مستقيم، و يا «دخالت های بشردوستانه» از نوع ليبيايی و سوريه يی نيستد، دستکم در برابر همه چيز بی تفاوت بمانند و با خود بگويند که هرچه شود بدتر از اين که هست نخواهد بود.

نکته ی پنجم
تحت عنوان «عدم خشونت»، نمی توان مبارزه ی انقلابی قهرآميز با نظام ملايان را نفی کرد. اما شرايط به گونه يی نيست که اين نوع مبارزه بتواند به نتيجه يی بهتر از آنچه در ليبی گذشت، و يا در سوريه می گذرد برسد.
به احتمال زياد، روزی ـ و يا چند روزی که آرزو کنيم بسيار محدود باشند ـ کار به رويارويی قهرآميز با اين نظام خواهد کشيد. در واپسين روز يا روز های عمر آن. همانگونه که در مورد نظام پيشين روی داد.
اما با توجه به شکل توازن قوا، عدم وجود يک سازماندهی بزرگ و فراگير مستقل و مردمی، شرايط منطقه، و دشمنان بيرونی در کمين نشسته، هيچ استراتژی يی متکی بر نبرد قهرآميز نمی تواند پاسخگوی نياز ما به عبور از نظام کنونی باشد.
قبلاً، در دی ماه ۱۳۸۸ بخشی از آنچه در اين باب بايد نوشت و گفت را در «خشونت و مسالمت را از نو تعريف کنيم» نوشته ام (۲) و تکرار آن بحث مفصل ضرورتی ندارد.

نکته ی ششم
«تحريم فعال» را اگر قرار باشد که نه به عنوان حرفی بی محتوا به منظور پنهان کردن انفعال خود، بلکه به عنوان مجموعه اقداماتی به منظور ابراز عملی عدم انفعال خود به کار بريم، بايد بتوانيم با مصاديق معينی تعريف کنيم.
چند مقاله و مصاحبه و گفتار و نوشتار، آن هم در محدوه ی تئوری و نظر، را نمی توان «تحريم فعال» ناميد.
تحريم فعال، وقتی معنا پيدا می کند که در فاصله ی باقی مانده تا روز «انتخابات»، و اندکی بعد از آن، در صحنه ی رو در رويی مردم و حاکميت، عينيت يافته باشد.
من اين اصطلاح را به کار نبردم، و به کلمه ی «تحريم» اکتفا کردم. اميدوارم کسانی که اين اصطلاح را به کار می برند، مصاديقش را هم بگويند و بنويسند.

و نکته ی هفتم
آن ها دارند فرو می پاشند. از درون. نه مثل ميوه يی که فرو می پاشد تا دانه يی را که در دل خود پرورانيده است به سينه ی خاک بسپارد. بلکه مثل لاشه يی که گنديده است و در حال تجزيه شدن است.
آنچه ما به نام ميوه می شناسيم و گمان می بريم که غايت گياه، رسيدن به آن است، هيچ نيست به جز حفاظی برای دانه. برآمده از نياز گياه به تکثير خود در ابعاد مضاعف در مضاعف.
اين را من نمی گويم. علم گياه شناسی، در توضيح شکل گيری ميوه، اين را می گويد.
لاشه يی که می گندد اما موجود زنده يی بوده است که نيرو های درونيش، بعد از مدتی هماهنگی با همديگر برای سرپا نگاه داشتن او، رو به اضمحلال گذاشته اند، و سرانجام، امکان حفظ رابطه ی ارگانيک حيات ميان خود را از دست داده اند. و شرايط پيرامونشان نيز به گونه يی است که نتوانسته است به در کنار يکديگر باقی ماندنِ حتی مکانيکی هم کمکشان کند، و از اضمحلال کامل نجاتشان دهد.

گياهی که به بار می نشيند و ميوه می دهد، و ميوه يی که فرو می پاشد و دانه ی خود، يعنی نيروی حيات خود را در فروپاشی خود آزاد می کند، و نيز لاشه يی که می گندد و تجزيه می شود و حتی نمی تواند در حد يک فسيل، بر سنگی نقش ببندد، همه از يک قانون واحد پيروی می کنند. و منشأ همه شان هم حيات است...

شرط بيرونی. و بها و اثر شرط بيرونی، کمتر از شرط درونی و بها و اثر شرط درونی ـ که بعضی ها آن را مبنا می خوانند ـ نيست.
اگر لاشه را بتوانند در خلأ نگاه دارند، نخواهد گنديد و تجزيه نخواهد شد. و اگر دانه را نتوانند آبياری کنند و بپرورانند، دل خاک را نخواهد شکافت و بر نخواهد آمد و سبز نخواهد شد. حالا يک وقت هست که دست طبيعت کار آبياری و پرورش دانه در دل خاک را به سامان می رساند، و يک وقت هست که انسان.
اگر بخواهيم همه چيز را به دست طبيعت بسپاريم، بالاخره اتفاقی خواهد افتاد. اما در غياب ما. و شايد بعد از آن که خودمان هم لاشه يی شديم و گنديديم و تجزيه شديم... (۳)

۲ خرداد ۱۳۹۲

ــــــــــــــــــــــــــــــ

۱ ـ به عنوان نمونه:
در باب همراهی سنجيده ی انقلاب گرايان با رفرم گرايان ـ به همين قلم
http://www.ghoghnoos.org/ak/kj/mo-en-ref.html

۲ ـ خشونت و مسالمت را از نو تعريف کنيم ـ به همين قلم
http://www.ghoghnoos.org/ak/kj/khoshoonat.html

۳ ـ آن ها دارند فرو می پاشند ـ به همين قلم
http://www.ghoghnoos.org/ak/kj/aanhaa.html

پایان یک توهم سی و چهار ساله!

پایان یک توهم سی و چهار ساله!

بخش عمده‌ی داستانِ هاشمی رفسنجانی، به عنوان فصلی در تاریخ معاصر کشورمان و حرف و حدیث‌های فراوان و حواشی گوناگونِ پیرامون این فرد و خانواده‌اش، زائیده‌ی یک توهّمِ سی و چهار ساله در اذهان ایرانیان، از دوستداران و موافقانش گرفته تا بی‌طرفان و تا مخالفان سرسختش است. توهّم به باهوش و زیرک و سیاستمدار بودن هاشمی رفسنجانی! در حالی که در کارنامه‌ی این فرد، در هر مقام و مسئولیتی که داشته، جز شکست‌های مفتضحانه برای خودش، اطرافیانش و مردم مشاهده نمی‌شود. چه در مقام فرماندهی جنگ که نتیجه آن بر کسی پوشیده نمانده و چه در مقام سردار سازندگی که دستاوردی نداشت جز بیشترین کاهش ارزش پول ملی و بیشترین نرخ تورم و تعدادی برکه‌های اندکی بعد تبدیل به لجنزار و باتلاق شده، به عنوان سدّ که ساخته شدند، صرفاً برای ارضای کمبودهای روانی یک ملای کویرنشین و سابقاً رنج‌کشیده از کم آبی که از بداقبالیِ این سرزمین، به مقام ریاست جمهوریش رسیده بود. اضافه کنید انزوای بین‌المللی که در پایان دوره‌ی ریاست او ایران دچارش شده بود، به دلیل اقدام دستگاه امنیتی او در حذف چند چهره‌ی خنثی و واجد کمترین اهمیت در اپوزیسیون، در رستورانی در قلب اروپا و به روش گانگسترهای دهه‌ی بیست شیکاگو! ناتوانی این فرد آن اندازه بوده که وقتی مهم‌ترین حامی او یعنی خمینی در اوج قدرت بود، حسن لاهوتی اشکوری، پدرِ شوهرانِ دو دخترش، را یکی از پادوهای رده‌ی سوم و چهارم نظام، یعنی اسدالله لاجوردی به قتل رساند و از هاشمی جز سکوت دیده و شنیده نشد. سال‌ها بعد هم دخترش در ملا عام و در یک مکان مذهبی مورد بدترین فحاشی‌ها قرار گرفت  و باز هم سکوت از سوی آخوندی که به ناموسش تعرض شده بود. دخترک حتی کارش به زندان کشیده شد. حدس بزنید عکس‌العمل پدر قدرتمند و صاحب نفوذش چه بود!
در حوزه‌ی سیاسی نیز در مقام ریاست مجلس شورای اسلامی و ریاست جمهوری و ریاست مجمع تشخیص مصلحت و نیابت مجلس خبرگان، کارنامه‌اش تماماً به تقویت رقبا و تضعیف دوستان و هم پیمانانش و حامیانش منجر شد. نمونه‌های  برجسته‌ی آن عبارتند از جعل یک روایت از خمینی و پلکان شدن برای رهبری فردی که از همان ابتدا مهم‌ترین رقیبش شد، خالی کردن پشت غلامحسین کرباسچی شهردار تهران در دوران ریاست جمهوریش، ناتوانی از مدیریت جبهه‌ی دوم خرداد، تا جایی که پاسدار یک لا قبا و بدنامی که از سوی همپالکی‌های چاقوکش و لات خودش، اکبر پونز لقب گرفته بود، او را به لجن کشید و در انتخابات مجلس ششم به آقاسی تبدیل کرد، شکست انتخاباتی از فردی دون پایه به نام محمود احمدی‌نژاد  آنهم چنان با ذلت و خواری که مجبور شد بگوید  شکایت به خدا خواهد برد و آخرینش هم به هیچ گرفته شدن از سوی نظام و حکومتی که تشخیصِ صلاح و مصلحت آن نظام در حوزه‌ی اختیارات خودش بوده است!
توهّمِ هاشمیِ سیاستمدارِ زیرک و باهوش به سرعت در حال رنگ باختن است و آنچه در اذهان باقی خواهد ماند، آخوندی حریص و قدرت طلب و فاسد با خانوداه‌ای حریص‌تر،  فاسدتر و از خودش زیان‌بارتر به حال این ممکلت است که همگی در حماقت و بلاهت به آن میزان بهره‌مندند که از پنهان کردن آن، حتی از رخسارشان نیز ناتوانند. همان حرص و همان حماقتی که این آخوند را وادار می‌کند از آخرین مقام خود یعنی ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام داوطلبانه کناره‌گیری نکند، قبل از اینکه به مفتضحانه‌ترین شکل ممکن و توسط سید علی خامنه‌ای از آن مقام خلع شود!

گفت: كل تعداد كسانيكه در سايت برمشور دچار حادثه شده بودند، 11 نفر بوده و اخباري كه بيش از اين تعداد ذكر شده صحت ندارد.

معاون شهردار شيراز گفت: كل تعداد كسانيكه در سايت برمشور دچار حادثه شده بودند، 11 نفر بوده و اخباري كه بيش از اين تعداد ذكر شده صحت ندارد.
رمضان اميني در گفت و گو با خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران(ايسنا) منطقه فارس، در تشريح حادثه امروز سايت دفع زباله برمشور شيراز، گفت: صبح امروز گزارش آتش‌سوزي در اين سايت به آتش‌نشاني داده شده و اكيپي به محل اعزام مي‌شود.
وي ادامه داد: در حين خاموش كردن آتش، با توجه به ويژگي‌هاي سايت‌هاي دفع زباله، بخشي از محل نشست كرده و تعدادي از افراد حاضر در محل، زير زباله مدفون مي‌شوند.
اميني با تاكيد براينكه كل افراد حاضر در محل هنگام وقوع حادثه 11 نفر بوده‌ است، گفت: تعدادي از اين يازده نفر دچار حادثه شده‌اند كه 4 نفر از آنان همان ساعت اوليه توسط آتش‌نشانان از زير آوار خارج و توسط اورژانس به بيمارستان منتقل شده‌اند و هم‌اكنون هم زنده هستند.
وي ادامه داد: اكنون 7 نفر از نيروهاي آتش‌نشان و كاركنان سايت در محل زير آوار زباله مدفون هستند و جست و جوها ادامه دارد.
اميني با بيان اينكه از همان ابتدا سگ‌هاي تجسس آتش‌نشاني و هلال‌احمر به محل انتقال داده شد اما به‌دليل وضعيت آن سايت و بوي زباله، امكان استفاده از سگ‌ها وجود ندارد، اگرچه هنوز تيم سگ‌هاي زنده‌ياب در محل مستقر است.
وي با اشاره به برگزاري جلسه ستادبحران در دفتر شهردار شيراز، گفت: تمام تلاش ما براي يافتن افراد دفن شده زير آوار است اما با توجه به پيچيدگي‌هاي اين سايت و ويژگي‌هايي كه انباشت‌هاي زباله دارد، نمي‌توانيم زماني براي پايان تجسس تعيين كنيم.
اميني ضمن ابراز تاسف و همدردي با خانواده‌هاي افرادي كه در اين حادثه دچار مشكل شده‌اند، گفت: اكنون تمام امكانات آتش‌نشاني و هلال‌احمر، اورژانس و ساير نيروهاي امداد و نجات، براي يافتن هفت نفر دفن شده زير آوار بسيج شده است.
وي در خصوص جزئيات و علت وقوع اين حادثه گفت: اجازه بدهيد بررسي‌هاي كارشناسي دقيق انجام و سپس پاسخي قابل قبول ارايه شود، نمي‌توان بدون بررسي صحبتي كرد.
معاون اجرايي شهرداري شيراز تصريح كرد: اكنون تمام هم و غم ما نجات هفت نفري است كه زير آوار مانده‌اند.
اميني همچنين درخصوص اعلام خبر انتقال شش مصدوم توسط اورژانس گفت: از اين افراد دو نفر دچار گازگرفتگي شده بودند و چهارنفر بقيه زير آوار مانده بودند.
وي همچنين تصريح كرد: تمام كسانيكه زير آوار مانده‌اند آتش‌نشان نبودند، سه نفر از اين افراد آتش‌نشان بوده‌اند كه يك نفر نجات يافته و دونفر ديگر به‌همراه 5 نفر پرسنل سايت دفن زباله، زير آوار هستند.

انتهاي پیام
    

عملیات نجات 10 آتش نشان مدفون شده در کوه زباله سایت دفن زباله برم شور

خرداد ۱۳۹۲ انعکاس ماه! مانا نیستانی

خرداد ۱۳۹۲ انعکاس ماه مانا نیستانی

http://www.radiozamaneh.com/u/wp-content/uploads/2013/05/mzamtoonmay02.jpg