۱۳۹۲ دی ۱, یکشنبه

شيخِ جاهل‌ها و لات‌ها، مسعود نقره‌کار

مسعود نقره‌کار
"مجلس گرم‌کنِ لات‌های سر قبر آقا و ميدان امين‌السلطان و پامناراست. روی نان آدم‌کش‌هائی مثل نواب کره می‌مالد. کّله‌خر است و خرکّله، هر دو مُحَسِنه را دارد. از معممين لَش و بش است، اگر ولش کنن لای عمامه قمه و چاقو می‌تپاند، از شاهکارهای‌اش تحريک به تخريب دفاتر روزنامه‌ها و ضرب و شتم منورالفکرها‌ست" شترنبشِ خيابان بی سيم نجف آباد و خيابان مهربان، روی تکه زمينی لُخت، کنار قصابی مهدی قصاب، به جمعيت نگاه می‌کرد. صدای زنگ دارِ مهدی قصاب بلند شد.
" به خواب نيست"
نمی نشست، چه رسد به اينکه بخوابد. انگارفهميده بود چه سرنوشتی درانتظارش است.
مهدی قصاب به چهارپنج نفری که سر طناب ها را گرفته بودند، اشاره کرد. طناب‌ها به گردن و پاهای شتر بسته شده بودند. با کشيدن طناب ها شتر به زورروی زانونشست. مهدی قصاب نزديک گردن شترِ زانو زده رفت و به سرعت با کاردِ تيزِ گاو کشی‌اش گردن شتر را دريد، نعره شترو جهش خون مهدی قصاب را عقب زد. اما بلافاصله پيش آمد و امان نداد شتر تکان بخورد، دومين ضربه کارد بر گردن شتر کشيد و بعد کارد را دو بارتا دسته در گردن شتر، آنجا که گردن به سينه می‌رسيد، فرو کرد. شتر آرام، آرام، گردن روی زمين خواباند، و ولو شد. عده‌ای از ميان جمعيت کف زدند، وبرخی صلوات فرستادند. بيشترين ها ساکت و تماشاچی بودند.
خون موج ِ هُرم آفتابِ تابستان روی زمين واسفالت را بيشترکرد. به جوی آب رسيد. پيرزنی کاسه ی روئی‌اش را پُرِاز خون کرد.
" دوای درده رومانتيسمه"
شاگردهای مهدی قصاب به مثله کردن شتر مشغول شدند.
مادر دست مراد را کشيد:
" بيا بريم گوشت نخواستيم، حالم بهم خورد"
احترام سادات پای پاشوره‌ی حوض ظرف می شست.
" پَه چرا دستِ خالی اومدی دختر؟"
" کاری با شتر بخت بر گشته کردن که حالم بد شد، گوشت شترنخواستيم"
" فکر می کنی با گاو و گوسفندائی که گوشتشونو صب تا شوم می خوريم بهتراز اين عمل می کنن ؟.حالا واسه شام چی می‌خوای درست کنی؟"
" گفتم عدس پلو بذارم با خرما، يه کباب ديگی‌ام کنارش، مصدری و شريعت ام دوست دارن. بساط عرقه شونم خودشون جورمی‌کنن".
و پدربساط عرق را پهن کرد: ماست موسيرو کالباس و خيارشور و نان سنگک برشته ی کنجد زده.
ننه جون روی جلد وعطف قران‌اش را بوسيد، و آن را تُوی جا قرانیِ سوزن دوزی شده اش گذاشت، و به سفره نزديک تر شد. احترام سادات شروع کرد:
" امان از دستِ اين شيخنا، وجيهه خانم می گفت: رفته بودم پا وعظ شيخ شُجونیِ رشتی، بی حيا داشت منو با اون چشمای هيزش می خورد، آخوند چشم چرون زياد ديده بودم اما اينجوريش نوبر بود. می خواستم ازش مساله بپرسم، گفت: "خانوم شما توجه دارين که تُو چشماتون سگ بستن؟ اونم سگِ هاری که تُو همون نيگاه اول آدمو می گيره". قزميت با عشوه‌ خرکی گفت: "چشمای شما آدمو می بره به درونی و اندرونی پُر محسنه‌ی شما، می بره به بهشت" ، چن دفه هی گفت :" خداوند محسنات زيادی به شما داده خصوصا" چشمای شما محشره، رنگ بهشته". می خواستم به سيد مصطفی بگم که بره قرمساقو جرو واجرش کنه اما دلم نيومد، گفتم لباسِ پيغمبر تنه شه ، به احترامه اون لباسم که شده چيزی به سيد مصطفی نگفتم". "
"والله اين وجيهه خانوم هم يه چيزيش ميشه ، آخه از اينجا يه کاره راه می افته ميره پامنارو مولوی و باغ فردوس پای وعظ اين بزمجه واسه چی؟ ازاين آخوندها تو محله‌ی خودمون عينه پشگل ريختن"
آقاشريعت هنوز سردرروزنامه داشت.
" بله، درهمين محله دستِ کم ده تا شبيه شُجونی هست، تُو سرِسگ بزنيد پيدای‌شان می شود. اما اينکه اين قرمدنگ اين قدر مؤدبانه صحبت کرده باشد شک دارم، از آن آخوندهای لاتِ آسمان جُل است، مجلس گرم کنِ لات های بازار و سرقبرآقا و ميدان امين‌السلطان و پامناراست. روی نان لات‌ها وآدم کش‌هائی مثل نواب کره می مالد."
ننه جون حرف آقا شريعت را قطع کرد:
" نجسی تونو بخورين پشته سر کسی که لباس پيغمبر تنش کرده جفنگ نگين، غيبت معصيت داره. همين وجيهه خانم ميگفت اتفاقا" شجونی واعظ خوش مزه و خوش مشرب و خوش سخنيه، ميگفت به چشم برادری قيافه شم بد نيس، يه ذره دماغش ناجوره که اونم خيلی تو ذوق نمی زنه"
مادر عصبانی شد:
" من و احترام سادات‌ام پا وعظش رفتيم، هم هيزه هم بد دهن، من آخوند به اين بد دهنی نديدم، با اون لهجه ی بد رشتيش ازچهار کلمه ش پنج تاش دری وريه، ما اين همه لات و جاهل دوروبرمون هست يکيشون هيز و چشم چرون نيس، بيشترشون به چشم پاکی معروفن، بی خودی لاتا و جاهلارو بدنوم نکنين، تازه شم من نميدونم چرا اين بابا اينقد با دولت و شاه چپ افتاده؟"
مصدری داشت موسير قاطیِ ماست می کرد:
" يکی دو بارکه اين ريغونه را ببرن اداره اماله ، و به حول قوه الهی ترتيبشو بدن درست خواهد شد، اين اماله درمان خيلی از دردهاست"
آقا شريعت با خنده و طعنه گفت:
" جناب مصدری شما با چنان قاطعيتی از مزايای درمانی اماله حرف می زنيد که نعوذبالله مثل اينکه امتحان فرموديد. البته خدمتتان عرض کرده باشم که متاسفانه مخالفت امثال شيخ جعفر شجونی با دولت و شاه به نفع دولت و شاه ست ، و از اين بابت جناب مصدری اعليحضرت شما شانس آورده است که مشتی مرتجع و عهد بوقی با او مخالفت می کنند".
مصدری جواب آقا شريعت را نداد. آقا شريعت روی دورافتاده بود:
" شيخ علی- قاری قران راعرض می کنم- ايشان در حضور عباس قصاب گاوی نقل می کرد که عمری را در هيئت ها و مساجد و تکايا گذرانده، هنوز شيخی به چرک زبانی جعفر شجونی نديده است، ايشان از يک دعوای لفظی شجونی و حاج عباس مداح در هيئت بنی فاطمه می گفتند، بايد می بوديد و می شنيديد که اين دوغلامِ اقا ابا عبدالله حسين چه بهم گفتند و چه باهم کردندو..".
صدای ننه جون آقا شريعت را ساکت کرد:
" شريعت بس کن، ذله کردی مارو، والله توغيرازعرق و ترياک به غيبت کردنم معتاد شدی"
مصدری شروع کرد:
" اين مردآخوندِ يه مشت لاته چاله ميدونيه، عقبه‌ی هفت کچلوُن و رمضون يخی و طيب و يه مشت ميدونی و حاجی بازاری گردن و شکم کلفته ، ريش و سيبيلش رو حاجی بازاريای هيئت بنی فاطمه و ابوالفصلی های باغ فردوس چرب و چيلی می کنن، البته ميگن نترس و کله خرم هست، چند باری گرفتنش اما آدم بشو نيست که نيست".
ننه جون سراغ جانمازش رفت:
" ما رشتیِ کله ماهی خور شنيده بوديم ، رشتی کله خر نشنيده بوديم"
آقا شريعت شارب سبيل کنار زد تا ماست موسيری نشوند:
" اجازه بدهيد من اين آبخورهای مزاحم را کنار بزنم تا بتوانم مثل روحانيون مبارز هم بخورم و هم حرف بزنم. بله عرض کنم که خانم محترم ، اولا" اين شيخ جعفرِلات رشتی نيست از اهالی فومن است، در ثانی لطفا" به رشتی ها توهين نکنيد. بنده و داماد عدليه چی سرکارهم از مناطق شمال می آئيم. بنده سردرنمی آورم خوردن کله ی ماهی ، که مخزن انواع و اقسام ويتامين ها و مواد معدنی و غير معدنی ست عيب و نقيصه محسوب می شود و اسباب تحقير و مزاح اما نوش جان کردن کله گاو و گوسفند و دنبلان و مخازن نشخوار و مدفوع اين حيوانات توسط تهرانی های عزيز جزء صفات حميده و خصائل پسنديده است. والله شما تهرانی ها حرف هائی می زنيد که دود از کله بلند می کنند، بگذريم، از اصل مطلب پرت افتاديم، عرض می کردم شيخ شجونی هم کّله خراست هم خر کّله، هر دو مُحَسِنه را دارد. من هم شنيده ام از معممين لَش و بش است، اگر ولش کنن لای عمامه قمه و چاقو می تپاند، ازشاه کارهای‌اش تحريک به تخريب دفاتر روزنامه ها و ضرب و شتم منورالفکرها و اهل سياست است و..."
پدر استکانی دست شريعت داد، و استکان خودش را به سلامتی جمع يک ضرب نوشيد:
" حالا آدم قحطی ست که از اين بابا صحبت می کنين، حرف را عوض کنين، حيف اين بساط نيست که دارين خرابش می کنين؟"
آقا مصدری سر نزديک گوش اقا شريعت برد:
" شريعت اين شجونی همون آخوندی نيست که شعبان خانِ جعفری پای منبرش به کسانی که شلوغ می کردن و به حرف او توجه نمی کردن گفته است: " ايهاالناس، اين آقا با منبرش تو کون خوار و مادر هرکی که شلوغ کنه""؟
اقا شريعت با صدائی بلند جواب داد:
" دقيقا" نمی دانم اين موجودِ فاقدِ مغز منبر شيخ شجونی را خرج کرده يا منبر آخوند ديگری را، اما می دانم هردو از يک سنخ و جنس‌اند، و شعبون بی مخ، يا شعبان تاج بخشِ امثال حضرتعالی پای خيلی از منابراز اين لنترانی ها و حرف های مشابه زده است. اين را هم شنيده ام که اين شيخ جعفرازآن آخوندهای تيزگوش و قَدَرمشام است، سروکله اش آنجائی پيدا می شودکه "ياحسين" در کار باشد، می داند اين جورجاها ست که می تواند قيمه پلو درو کند، جائی که "ياعلی"در کار باشد نزديک نمی‌شود، می داند بساط حمالی و خرحمالی درکاراست. هفت خط هفت رنگی ست اين شيخ"
ننه جون استغفرالله گويان خودش را به گوشه ی ديگر اتاق کشاند، بعد از تيمم جانمازش را پهن کرد، و قامت بست.

*****
*برگرفته از رمان"بچه های اعماق" جلد سه و چهار/ آماده انتشار.

خاتمی؛ حفظ نظام و تلاش برای فرمان‌بردار کردن مردم

حفظ نظام برای خاتمی و حامیانش، از اوجب واجبات است؛ به چه قیمتی؟

چندی پیش، چند ثانیه‌ای از یک ویدیو را می‌دیدم. سید محمد خاتمی جلوی صادق قطب‌زاده چونان یک جوجه ایستاده بود... از برکت نظام، یک تازه‌کار «آقازاده» هنوز به ایران بازنگشته وکیل مجلس شد. خط قدرت را هم خوب شناخت و روابط خانوادگی لازم را هم داشت. ممکن است بسیاری از جوان‌ترها، نوشته‌های آتشین مدیر آن زمان کیهان را یادشان نیاید، اما انگار کیهان قلم آدم را اندکی آتشین می‌کند...خاتمی و قومش، هر چه دارند از نظام دارند، وگرنه او الان حداکثر یک استاد بازنشسته فلسفه دانشگاه هامبورگ بود که احتمالا بعد از بررسی متون تاریخی و تحقیق، ممکن بود در پستوی خانه کنیاک هم قایم کند و به دور از چشم بقیه قبل از خواب پیکی بزند. اما خاتمی به عنوان یک رهبر «تصادفی» بعد از آن‌که تیر جناح چپ در سال ۱۳۷۵ برای به میدان کشیدن میرحسین موسوی به سنگ خورد به میدان کشانده شد و هنوز نمی‌دانست ماجرا چیست که سر سفره عقد قدرت نشسته بود.
من به هیچ عنوان خاتمی را آدم بدی نمی‌دانم، ایده‌ها و آرزوها و علاقه‌های خودش را دارد. منافع خودش را هم دارد. برادر متخصص مجاری و ادرار او نیز این‌طور است که می‌گوید «طلب‌کار» نیستیم. چه طلبی داشته باشند؟ کدام طلب؟ خانواده‌های تابش و خاتمی و صدوقی به چه چیزهایی نرسیده‌اند؟ یک حزب دولت ساخته دبیرکل نداشت که چند سال پیدا کرد و در اولین دور حضور در مجلس، نایب رییس هم شد. از روی صلاحیت بود یا به خاطر فضای آن زمان؟
من به سید محمد خاتمی غیر سیاست‌مدار خیلی احترام می‌گذارم. اما برای کسی که شرط تعیین می‌کند و بعد دزدکی می‌رود توی روستایی در نزدیکی دماوند با قایم باشک بازی رای بدهد، و این همه ظلم و گرفتاری ناشی از قانون تبعیض‌گر و تفسیربردار اساسی را می‌بیند ولی با رفراندوم برای اصلاحش مخالفت می‌کند و نهایتا می‌فهمی حفظ نظام این‌قدر برایش حیاتی است...خب، نمی‌توانم احترام قائل باشم.
نظامی که پایه‌اش بر ظلم است و عداوت و نابرابری و فساد، و خشت اولش هم کج نهاده شده، هر چقدر دوام داشته باشد، اما در تاریخ، جز دوران سقوط نام نخواهد گرفت.
بسیاری از کسانی که در زندان‌های شاه شکنجه شدند، به جای دوری گزیدن از روش‌های پیشین، بدتر کردند. از زندانیانی بپرسید که در دوران قبل و پس از انقلاب زندانی اوین بوده‌اند. تنها فرقش این بود که در دوران به ظاهر اسلامی، شکنجه‌گرها و قاتلین نمازشان سرجایش بود...دعای کمیل و ندبه می‌خواندند و روزه‌شان را نمی‌شکستند...سر ظهر سیلی زدن را متوقف می‌کردند تا به موقع وضو بگیرند و پشت سر حاج آقا نماز جماعت بخوانند.
خاتمی و امثال او که این چیزهای خرد و ناچیز را که نمی‌بینند، بزرگی دستورات امام راحل را در زمانی که تبلیغات جنگ زیر نظر خاتمی بود را یادشان هست...او...جنگ...بله، جنگی که کمک کرد آیت الله خمینی از شر مخالفان و منتقدان راحت شود.
برای خاتمی، حفظ چنین نظامی البته واجب است! نظامی که او اصلاح‌پذیر می‌داند، اما به چه سمت و سویی؟ بالاخره باید هدفی داشت! به کدامین سمت؟ مدينة نبي؟ شوخی می‌فرمایید؟
آن‌جا که برده‌داری و نقض حقوق بشر ظاهرا رایج بوده!
...
خداوند هاوارد زین را قرین رحمت کناد که فرمود*: «نافرمانی مدنی مشکل ما نیست. مشکل، فرمان‌برداری مدنی است!»
خاتمی کسی است که می‌توانست رهبر اخلاقی جامعه در مقابل ظلم و ظالم باشد و نخواست، و مردمان بسیاری را به فرمان‌برداری مدنی کشاند.
در تاریخ، این تلاش‌گر برای حفظ نظام را جور دیگری معرفی خواهند کرد که با تبلیغات یارانش احتمالا هم‌خوان نخواهد بود.

طلب 40.000.000.000 دلاری نفتی ایران از آسیایی‌ها

طلب 40.000.000.000 دلاری نفتی ایران از آسیایی‌ها

با نگاهی به بودجه نیز می‌توان دریافت که در حال حاضر که قیمت 100 دلاری نفت با ریسک بالایی مواجه است کاهش میزان صادرات نیز مشکل دیگری است که ضرورت بازنگری در بسیاری از موضوعات را گوشزد می‌کند. بازگشت پول نفت موضوع دیگری است که خوشبختانه زمینه‌های آن در حال آماده‌سازی است. 

ایران قصد دارد در ماه آوریل قرارداد تولید نفت جدیدی را به شرکت‌های نفتی بین‌المللی پیشنهاد کند. در این بین به گفته ماجدی، یک کمیته ایرانی مامور مقایسه بندهای قراردادهای استفاده شده در سایر کشورهای حوزه خلیج فارس با قراردادهای موجود است تا ایده‌هایی را از آنچه ما فکر می‌کنیم و رقابتی و جذاب است به دست بیاورند.

در این بین چندی پیش یک عضو کمیسیون برنامه و بودجه مجلس شورای اسلامی در گفت‌وگو با تسنیم از وصول ۲۰ میلیارد دلار از درآمدهای نفتی سال گذشته و طی ۷ ماهه نخست امسال خبر داد و گفت: ایران طی این هفت ماه روزانه ۹۳۵ هزار بشکه نفت با قیمت متوسط ۱۰۳ دلار فروخته است.

این در حالی است که در 7 ماهه نخست امسال به‌طور متوسط روزانه 2 میلیون و 722 هزار بشکه نفت تولید شده که میزان صادرات روزانه نفت طی این مدت 935 هزار بشکه بوده است. مجموع صادرات نفت ایران نیز طی تاریخ مورد بررسی 229 میلیون بشکه بوده است.

بر این اساس در 7 ماهه اول امسال در مجموع 23 میلیارد و 587 میلیون دلار درآمد عاید کشور شده است. بر این اساس تا پایان سال درآمد کشور به 40 میلیارد دلار خواهد رسيد.

درآمدهای گازی بخش دیگری از مشکلات کشور است که با توافقنامه ژنو بازگشت آنها عملی خواهد شد. در حال حاضر ترکیه یکی از کشورهای همسایه است که با بهانه تحریم‌های نفتی از پرداخت مابه ازای فروش نفت خودداری می‌کند.

انتقال پول نفت هند نیز که پیش از این از طریق‌هالک بانک ترکیه صورت می‌گرفت، مدتی است متوقف شده و اخیرا بعد از توافق ژنو قرار شده انتقال پرداخت‌های هند به ایران از سر گرفته شود.

هند در اواسط سال 2012 حدود 55 درصد بدهی نفتی خود را به ایران از طریق‌هالک بانک و به یورو و مابقی را به روپیه از طریق بانک «یو‌سی‌اُ» در کلکته پرداخت می‌کرد. این در حالی است که به رغم رفع تحریم‌ها هنوز مشکلات انتقال پول به کشور به قوت خود باقی است.

خبرها حکایت از آن دارد که در حال حاضر کره جنوبی 5 میلیارد و 560 میلیون دلار، ژاپن 5.5 میلیارد دلار، هند 3.5 میلیارد دلار پول نفت کشور را درحساب‌های خود ذخیره کرده اند. در چین نیز مبالغ قابل توجهی از پول نفت کشور بلوکه شده که گفته می‌شود حدود 22 میلیارد دلار است. پیش از این ريیس مجلس کشور به همراه هیاتی از بخش‌های مختلف اقتصادی و صنعتی مانند ایمیدرو جهت رایزنی برای بازگشت مبالغ بلوکه شده نفت به این کشور سفر کرده بودند.

در عین حال گفته می‌شود مبلغ 2.4 میلیارد دلار از بدهی کشورهای غربی نیز بابت خرید نفت از ایران به زودی به کشور بازخواهد گشت. البته آمریکا با بازپرداخت بدهی کشورهای غربی به صورت قسطی موافقت کرده است.

با این حساب کشور ما از طرف‌هاي تجاري خود در حدود 40 میلیارد دلار طلبکار است. با این حال احتمالا بازگشت این مبالغ به زودی کشور را با مازاد درآمد ارزی روبه‌رو خواهد کرد. مبلغی که احتمالا به کشور بازگشت داده می‌شود، به میزان درآمد 9 ماهه نفتی کشور در سال 92 است. 

منبع:دنیای اقتصاد
لغو«اعدام» یا توهم زایی لغو
عباس منصوران

کیفرخواست:
حکومت اسلامی از آغاز به دست گرفتن ابزار سیاسی مناسبات استبدادی سرمایه در ایران،‌ تا کنون هیچکس را اعدام نکرده است. هیچکس! اتهام اعدام به این حکومت الهی- ولایی هیچ روا نیست. این اتهام نیست، یک امتیاز است. مفهوم اعدام نیز در ایران، دچار همان بدفهمی و سهل‌انگاری تاریخی شده است، که دیگر مفهوم‌ها. اعدام، بنا به قانون اساسی کشورهای اعدام، از فرایندی قانونی می‌گذرد. در ایران، از  مفهوم محاربه و قتلو می‌گذرد و قتل، از آیاتِ الله، و به فتوای آیت الله‌ها فرمان می‌گیرد‌‌. بشر این جامعه،‌ بشر کامل به شمار نمی‌آید، بی هیچ حقوقی، ناس و امت است،‌ مسلمان است و شیعه، سرسپرده یا وابسته به حکومت و افزون بر ۹۰درصد باقیمانده دیگر هیچ.
اعدام، در رسمیت یافتگی حقوق بشر جوامع  مرکزی سرمایه‌داری می‌گذرد . متهم در این روند، از حق وکیل، دفاع از خویش، دادگاهی علنی، حضور رسانه‌‌ها، هیأت منصفه، قاضی و دادگستری برخوردار بوده و نیز دارای حق فرجام‌خواهی می‌باشد. در این فرایند است که متهم، به تبرئه، زندان و یا مرگ محکوم می‌شود؛ حتا در آستانه‌ی اعدام، حضور و گواهی پزشک قانونی برای تایید اینکه سلامتی محکوم، ضروری است. با گذر از چنین فرایندی است که پس از اجرای حکم، از آنجا که تمامی جزییات و مواد قانونی مصوبه پارلمان و قانون اساسی را اجرا کرده‌اند، با تغییر دولت، و حتا سرنگونی حکومت، نه آمرین و مجریان اعدام هیچ‌کس به کیفر آن حکم، مجازات نمی‌شود. از دید انسانی اعدام، کشتن انسان است، و محکوم. مناسبات سرمایه‌داری است که  با استبداد ذاتی خویش، بیدادگرانه، امنیت سرمایه و حکومت خویش را در اجرای مواد قانونی، از جمله حکم اعدام تضمین می‌کند.
حکومت اسلامی پیشاحقوق بشری، سنت‌ها و رسوم قبایل بدوی را برای حفظ مناسبات سرمایه و حکومتش، قانونی و مشروع ساخته است. این حکومت، با زیرپا گذاردن همان قانون اساسی ضد مردمی و طبقاتی خویش، همه‌ی ‌تیرباران شدگان، به‌دار آویخته شده‌گان و ‌سنگسار شده‌گان را نه اعدام، بل‌که به قتل رسانیده و می‌رساند. از این روی، در ایران، از ولی فقیه گرفته، تا دست‌‌اندرکاران دستگاه قضایی، ‌مقننه، اجراییه و حتا مجریان تیرباران، مجریان دار و سنگسار، قطع عضو و پرتاب از کوه، از آمرین تا عاملین، همه و همه مرتکبین به قتل، و قاتل  به شمار می‌آیند. این آدمکشان در هر دادگاهی، چه بین‌المللی، چه پس از سرنگونی حکومت، همه زیر پی‌گرد قانونی قرار گرفته، آدمکش به شمار آمده و جنایت‌کاران علیه بشریت اعلام شده و مجازات می‌شوند.
 برای این جانیان، باید کیفرخواست صادر کرد نه با امتیاز و رسمت بخشی، لغو کشتار گام به گام را از سلاخ خانه متبرکه، دریوزگی کرد و امتیازشان بخشید. تقاضای لغو اعدام،‌ لغو کیفر خواست است و تبرئه‌ی پیشاپیش چنایت کاران علیه بشریت، به سرکردگی ولی فقیه سید علی خامنه‌ای و بیت‌، حسن روحانی‌ها، ‌رفسنجانی و سید محمد خاتمی‌ها و دیگر آمرین و عاملین ۳۵ سال جنایت و ویرانی. فراموش نخواهیم کرد‌ که تمامی باند حکومتی دوم خردادی‌ها و اصلاح طلبان، که خلخالی، جلاد بارگاه امام یک عضو ناچیزش بود، تا علی ربیعی‌ها، ‌سعید حجاریان‌‌ها، اکبر گنجی‌ها، معصومه ابتکارها و الهه کولایی‌ها و علی‌رضا محجوب‌ها، محسن کدیور‌ها، مهاجرانی‌ها ووو کشتارگران دهه‌ی ۶۰ تثبیت‌گران حکومت اسلامی بوده‌ و در کشتارهای ۳۴ ساله، آمر و عامل بوده‌اند. آدمکشان، رانده شده به پیرامون، و یا در ائتلاف جدید جناح- باند روحانیت به سرکردگی خامنه‌ای- رفسنجانی، اصلاح طلبان، با شاه کلید «تدبیر»‌ حسن روحانی هنوز نیز آشکارا از آن کشتارهای هولناک دهها هزار نفره‌ی دهه‌ی ۱۳۶۰ دفاع کرده و برآنند  که در صورت بازگشت تاریخ به مصلحت نظام، همان تروریسم مقدس و کشتارها  را به پیش می‌برند.
این حکومت با آیه‌ی الهی «الفتح من الرُعب»، پیروزی خویش را در وحشت، اعلام کرد و امام ‌راحل‌اش، با اعلام کل‌ یوم‌عاشورا و کل ارض کربلا، همه‌ی روزها را عاشورا و همه‌ی مکان‌ها را کربلا دانست. در این اعلام برقراری حافظه‌ی‌ تاریخی، کربلا وعاشورا، فاجعه آفرینی، انتقام از دشمن (همه سرناسپاران، ‌زن و مرد و کودک و پیر به رسم قریش و بنی امیه به نظام جنایت) بیعت (سازش و معامله با حکومت) و بیعت امت با امام نهفته بود. حکومت اسلامی در ایران،‌ نماد حکومت  حسین شد و دیگران یزیدیان. این پیام خمینی، قانون شرع و قانون  وحکم حکومتی حسینیان بود و از زبان روح‌الله. روح‌الله حسینیان، همدست سعید امامی، ‌معاون فلاحیان وزیر اطلاعات رفسنجانی، آن کس که با فخر و بر منبر مسجد یادبود سعید امامی، خویش را آدمکش با سابقه معرفی کرد و بر جنازه آدمکش حکومت مجری قتل‌های سیاسی نماز خواند و اینک در مجلس، قانو‌ن گذار احکام امام ‌وجانشینان، تنها یکی از مهره‌های حکومتی است که راز بقایی جز فرمان اسلامی رهبر نمی‌شناسد.
این حکومت الهی که به سود و حکم مناسبات و حکومت، که زبانی جز حذف نمی‌شناسد، تا کنون به شش‌گونه‌ قتل، حکومت خویش را بقا بخشیده است:
۱- قتل‌های «قانونی»، تیرباران‌ها از همان فردای ۲۲ بهمن، و تا نیمه‌ی نخست دهه‌ی ۶۰، دار زدن‌ها، و سنگسار‌ها  از آغاز تا اکنون  که با اعلام آشکار و با مباهات، قتل‌ها را به عهده‌ گرفته است.
۲- قتل‌های‌ «فراقانونی»، روشمند، که به سان یک سیاست حکومتی، با صدور فتوا و مهدور‌الدم (به هدر اعلام کردن خون‌، بنا به قانون شرع اسلام و شیعه‌ی حاکم)، دستور ترور مخالفین را صادر کرده و در حالیکه آمرین و عاملین قتل‌ها، «خودسران» وزارت اطلاعات، آیت‌الله‌های هرم حکومتی، و آدمکشان حکومتی هستند، اما حکومت، هیچ مسئولیتی را نمی‌پذیرد. نمونه‌ی قتل‌های سیاسی- زنجیره‌ای مختاری‌، ‌پوینده، فروهر، اسکندری، شریف‌، ‌میرعلایی، ووو از همان آغاز، به ویژه در دهه‌ی ۷۰ و دولت‌های رفسنجانی، خاتمی و پس از آن،‌ در شمار قتل‌های سیستماتیک حکومتی هستند. ربودن‌ها، ‌سر به نیست‌ کردن‌ها،‌ ترورها در کردستان، بلوچستان، خوزستان ووو به ویژه در دوران ریاست جمهوری احمدی نژاد و حسن روحانی در همین دو ماهه‌ی‌ گذشته‌ی حاکمیت «تدبیر و امید» رواج داشته، نمونه‌‌هایی از قتل‌های حکومتی‌اند.
۳- قتل‌هایی که به دستور شرع، قرآن و حاکمیت و قضات،‌ جاری بوده، اما به دست خود اهالی صورت می‌گیرند. قصاص، که حکومت اسلامی از پذیرش مسئولیت این قتل‌های حکومتی، شانه خالی کرده و مردم را در برابر مردم قرار‌می‌دهد.
۴- قتل‌های دستجمعی، هزاران نفر (دستکم ۵۰۰۰ نفر) در تابستان سال ۱۳۶۷ در زندان‌‌ها، به دستور ولی فقیه، و سران حکومتی که با وجود احکام صادره از سوی خمینی،‌ اردبیلی ووو این جنایت علیه بشریت، اسناد، ‌مدارک،‌ گواهان و گورهای هزاران نفره، هیچ یک از سران حکومتی و هیچ دولت و عنصر حکومتی، نه تنها از وجود چنین جنایت هولناکی در تاریخ سخن نمی‌گویند، حتا با از بین بردن گلزار خاوران، تلاش در زدودن این سند دارند. حاکمیت، برای صدور گواهی مرگ، تنها با صدور گواهی «فوت» در نتیجه بیماری، آن هم بی مکان و زمانی مجهول تن در می‌دهد.
۵-  قتل‌هایی که زیر نام «سکته»، و دیگر نام‌ها، در زندان‌ها، زیر شکنجه (نمونه زهرا کاظمی‌، ستار بهشتی‌، هدی صابر، زهرا بنی یعقوب، محسن دکمه چی، منصور رادپور، امیدرضا میرصیافی، البرز قاسمی، اکبر محمدی، علی اکبر سعیدی سیرجانی، ‌احسان طبری،‌ تیمسار فردوست، نورالدین کیانوری، ‌مریم فیروز ووو) در زمان گذراندن دوران زندان یا زیر بازجویی،‌ یا خانه‌های وزارت اطلاعات، به دستور و زیر مسئولیت حکومت اسلامی و مجریان حکومتی به قتل رسیده‌اند.
۶- قتل‌های آشکار در سرکوب‌ اعتراض‌های دانشجویی (‌بستن دانشگاه‌ها و آموزشگاها در تیرماه سال ۵۹، سال ۷۸، ‌کوی دانشگاه تهران، ووو)، اعتراض‌های کارگری (نمونه به رگبار بستن کارگران با تیربارهای هلی کوپتر در خاتون آباد ووو)، کشتار خیزش سال ۱۳۸۸ ووو.
قتل و حذف دگراندیشان، ضمانت و بیمه‌‌گرِ حکومت اسلامی است؛ حکومت ایدئولوژیک سرمایه در ایران، بدون ماشین کشتاری که ۳۴ سال بدون ایست و درنگ، به حکم دین، قرآن، آیات قُتلو، قاسم جبارین، و مَکرالماکرین‌ها، جان‌های عزیزان جامعه‌ی بشری را درو می‌کند، بدون کشتار، خونریزی، جنگ، ترور و شکنجه، یک روز قادر به بقای حکومت طبقاتی و دینی خویش نبوده و نخواهد بود. به نیروهای صدها هزار نفره‌‌ی مزدوران سرکوب خیزش‌های شهری و کارگری در سراسر ایران بنگرید، به مانورهای اشغال شهرها، کوچه ها و خیابان‌‌ها، و کارخانه‌ها بنگرید، به هر پایگاه بسیج و سرکوب در هر کوی برزن و خیابان وکارخانه بنگرید، به بودجه‌های آشکار و پنهان افزون بر ۳۰درصد بیش از سال پیش افزایش در سال ۱۳۹۳ روحانی برای بسیج و دیگر نیروهای سرکوب بنگرید، به ۹میلیون آواره و۱۲۰ هزار کشته‌ی استان برتر از خوزستان حکومت اسلامی، یعنی سوریه به بیان حجت‌الاسلام طیب، همقطار مجتبی خامنه‌ای، به فرمان حکومت اسلامی بنگرید! این‌ها جز برای قتل‌عام اهالی، قتل‌عام زنان، دانشجویان، جوانان، کارگران، چالشگران جبش کارگری- سوسیالیستی، خلق‌های زیر ستم، گروهبندی‌های قومی و عقیدتی در کارزار کشتار و در آماده‌باش بوده ‌و هستند بنگرید. به کارنامه‌ و مرامنامه‌ی حکومت بنگرید! پشت این اراده‌ی سرکوب و ماشین کشتار، چه اهداف و منافعی جز منافع طبقاتی و مناسبات طبقاتی، جز حکومت سرمایه‌‌داری، چیز دیگری استراتژی دارد!
حکومتی که، با شورش سراسری کودکان کار وخیابان‌اش، این قربانانیان میلیونی همه روزه در مسلخ، آنگاه که از «شوش» و «سرچشمه» سرازیر شوند، سرنگون می‌شود، چگونه می‌تواند با در خواست «لغو اعدام، «لگام» زده شود، از قتل بپرهیزد و ازپیشاحقوق بشری به اعدام و «گام به گام» و «جامعه‌ی مدنی» رهنمون گردد!
در چنین شرایط و مناسباتی است که برخی با طومار، به ناگهان، خواب نما شده‌اند. پس از ۳۴ سال، در حالیکه نزدیک به نیم سده، در غار کهف خفته‌، با بانگ دهل فریب روحانی و روحانیت بیدار می‌شوند. با طومار توهم، از مهره‌ی ۲۳ سال در بالاترین مرکز فرماندهی «شورای امنیت ملی» حکومتی نشسته، سرهنگ نظامی کار حکومت، یعنی حسن روحانی تقاضای «لگام» نهادن بر ماشین کشتار حکومتی را به درگاه می‌برند!
از مبتکرین این ترفند، به دور است که خود در توهم باشند. با ارزش‌‌گزاری از ایستادگی و سرناسپاری  دکتر محمدملکی و سیمین بهبهانی، از دست‌اندرکاران و پیوسته‌گان برخی حقوق‌دانان که در همراهی و یا در جنب و پیرامون  این حکومت زیسته‌اند،‌ آیا نمی دانند که لغو اعدام، مخالفت با اسلام است!  این واقعیت را باید حتمن از زبان آیت‌ خدا لاریجانی شنید! اسلام برپایه‌ی قتل و کشتار بنا شده و حکومت‌اش در ایران، وظیفه‌ی حفظ مناسبات استبدادی سرمایه‌داری انگل ودلال را به عهده دارد.
برنده زن مسلمان  به مصلحت نوبل، تا چندی پیش از زندانیان گوانتانامو و عدم رعایت حقوق بشر در دیگر بلاد، غم داشت، و حقوق بشر را با اسلام در منافات نمی‌‌داند، و خاوران و کارگران معدن طلای سفید در آفریقای ماندلا را به یاد نمی‌آورد!
مبتکرین این طومار توهم، « ریاست جمهوری منتخب» خویش را پدیده‌ای برآمده از رای مردم و نه تداوم حکومت اسلامی نامیده و وانمود می‌سازند. رهبر سیاسی و ایدئولوژیک وفرمانده این حکومت  در کشتار دستجمعی اسیران در زندان در سال ۶۷، خامنه‌ای است که ریاست جمهوری وقت آن بود، و علی اکبر رفسنجانی رئیس مجلس و امام جمعه‌ی تهران در دوران کشتار ۶۷، ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام‌اش بود و پدرخوانده‌ی حسن روحانی و دولت «تبدیر»‌اش برای حکومت و «امید» به سرخوردگان حکومت که شیرین عبادی «رئیس جمهور منتخب»‌اش نامیده است!
شیرین عبادی در نامه سرگشاده به حسن روحانی در تاریخ دهم مرداد ۱۳۹۲، از مدیر شورای امنیت حکومت جنایتکار، از یک حاکمیت جنایت‌ پیشه علیه بشریت، ضمن مشروعیت بخشی به آن، از وی می‌خواهد که «عمرالبشیر»، رئیس جمهورى جنایتكار سودان،« در مراسم تحلیف ریاست جمهورى ایران» دعوت نگند زیرا نگران آن است که  به دامن عبای روحانی و دولت و حکومت ‌اسلامی خدشه‌ای وارد و به روحانی می‌نویسد که چنین دعوتی: «موجب وهن شما و رژیم سیاسى ایران» می‌شود. این  همدلی با حکومت، «وهن» به مردم است، توهین به جانباخته‌گان و به شعور و شرافت حکومت شوندگان. برنده جایزه نوبل صلح و مبتکران نامه توهم به روحانی، روحانی جانی را «ریاست جمهورى ایران» می‌نامد و نگران و دلواپس «وهن» به او و«رژیم سیاسى ایران» است. از همین روی به آن امید بسته است که «رژیم سیاسى ایران» را رهبری کند. توهم نامه «لغو اعدام»، تایید دولت و ایجاد توهم در جامعه‌ی و ذهنیت همواره آماده توهم و هربار تجاوز است.
دست اندرکاران این نامه، می دانند که مصطفی پورمحمدی این جنایتکار علیه بشریت قاتل حرفه‌ای و از سوی حسن روحانی به عنوان وزیر دادگستری به مجلس اسلامی سرمایه معرفی شده است؛ آیا این «وهن» به حقوق و حقیقت نیست که باید نگران‌اش بود! با این نگرانی «وهن» به یک رژیم جانی و روحانی،  نجوای نگران سست شدن پایه‌های پایه‌های حکومت به گوش می رسد! آیا این توهین به ذهن و شعور و افکار عمومی نیست؟ علی ربیعی (عباد) از بی‌رحم‌ترین بازجویان و معاون سابق وزارت اطلاعات، ‌دبیر شورای امنیت ملی حکومت اسلامی به عنوان وزیر کار «وهن» به کارگراست نه سفر عمرالبشیر از سودان، در تحلیف یک عمرالبشیر دیگر در ایران !
جدا ازجانیانی همانند علی ربیعی، و پورمحمدی ووو، در جوخه‌ی «ریاست جمهوری منتخب»، ابراهیم رئیسی معاون اول قوه قضاییه، حجت‌الاسلام حسینعلی نیری در معاونت قضایی دیوان عالی کشور، مصطفی پورمحمدی رئیس سازمان بازرسی کل کشور، علی رازینی معاونت قوه قضاییه و شیخ محمد مقیسه مسئولیت شعبه‌ی ۲۸ دادگاه انقلاب سازماندهی شده‌اند تا همانگونه که کشتار سال ۶۷ را به پیش بردند، و محمد سلیمی حاکم شرع شعبه‌ی اول دادگاه ویژه روحانیت و ریاست یکی از شعب دیوان عالی کشور و محسنی اژه‌ای دژخیم که بر دادستانی کل کشور حکم می‌راند، اینک در شرایط حساس خیزش  پایینی‌ها، به «تدبیر» کشتی به گل نشسته حکومت آمده‌اند تا آن را از واژگونی برهانند. جام زهر در در دست رهبر، و روحانی به «تدبیر» از آستین حکومت بیرون می‌آید و ولی فقیه در رقابت جناح- باندی با سران سپاه به روحانی «تدبیر»‌و«امید»چشم دارد تا همانگونه که روحانی «امید» داده بود، هم «چرخ‌های سانتریفیوژها بچرخد» هم چرخ سرمایه برگرده‌ی کارگران.
افزون بر ۲۵ سال از قتل‌عام سال ۶۷ می‌گذرد و روحانی و رهبر و همدستانش در نقش رهبران این حاکمیت، از دادن نشانی گورهای قتل‌عام شدگان ۶۷ شانه خالی می‌‌کند و مادران و پدران و همسران و فرزندان قربانیان همچنان بی خبر از محل به خاکسپاری عزیزانشان، بر گورهای سرشار از جنازه ، و گاهی بر خاک و گورهای بی جنازه گردهم می‌آیند، شایسته‌ی احترام‌اند یا « رژیم سیاسى ایران»! و شما جویبار خون را در خیابان‌ها و  جنازه‌ها در کهریزک ندیدید، دارهای برپا در سیستان و بلوچستان و خوزستان و کردستان و سراسر ایران را نمی بینید!
برنده جایزه نوبل، هنگام دریافت جایزه، که در برابر تهدیدات توخالی و انحرافی جرج بوش سربازان آمریکایی را تهدید می‌کند که: «تا آخرین قطره خون خود از ایران دفاع می‌کنیم»! در واقع، با فرافکنی قطره خون ناچکیده، سیلاب خون جاری در ایران را نفی می‌کند ! چرا در آن جا که چشم جهانیان در اسلو و شب نوبل، به شما بود و هر کلامی می‌توانست در سرانجام کسانی که خونشان در خیابان‌ها و شکنجه‌گاهای و میدان‌‌های دار و سنگسارهای حکومت اسلامی در سراسر ایران جاری بود، چشم بستید و از قطره خون‌های ریحته ناشده و حمله‌ای موهوم سخن به انحراف راندید!
 اینک، در جایگاه حقوق‌دان، قاضی، فعال حقوق بشری ووو  مفهوم «اعدام» را به‌جای قتل وانمود ساخته، و امید دورغین لغو از روحانی را در ذهن‌‌ها می‌نشانید! این یک توهم‌زایی است، این ترفند، ایجاد خوش‌بینی و «امید»‌ کاذب به دولت «نجات» است و خواهی نخواهی برای نجات دولت. دولت نجات، دولت «تدبیر»ی است که برای چرخاندن چرخ‌های حکومتی،‌ به همانگونه که پروژه دوم خرداد ۸۴ به رهبری محمد خاتمی، از لابیرانت بیت رهبری و شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت نظام و پژوهش‌های جامعه‌ شناختی شورای امنیت اسلامی و دستگاه‌‌های امنیتی و اطلاعاتی و به کمک رهنمودها و همر‌اهی‌های اتاق فکر و نهادهای امنیتی و سیاسی و  صندوق بین المللی  سرمایه‌ جهانی ضرورت یافته است. و شما توهم‌آفرینان، همانگونه که در دوم خرداد ۱۳۸۴، برخی‌تان مشاور اقتصادی سردار سازندگی دولت اکبر بودید(‌فرامرز رئيس دانا) و نفرتان، استاد دانشگاه‌های سپاه (بابک احمدی)، و دیگری مشاور ادبی و هنری رهبر (محمد نوری‌زاد) بار دیگر به توهم زایی نشسته‌اید.
برای لغو قتل‌های حکومتی و هرگونه «اعدامی»، هیچ راهی جز سرنگونی انقلابی این حکومت نیست. برای لغو قتل‌های حکومتی، هیچ راهی جز روی آوردن طبقه کارگر به سیاست و کسب قدرت سیاسی نمانده است.
 رفرمیست‌ها در تمامی عرصه‌های سیاسی و اجتماعی، در میدان کار و کارگر و بین طبقه کارگر به تکاپو افتاده‌اند و به بازجو «عباد» جانی در پست وزارت کار، نامه و شکواییه می نویسند، و رفرمیست‌ها از فراز سر جامعه‌ی دهها هزار جانباخته در زندان‌ها و خیابان‌ها و کوه‌ و دشت و روستا، توهم می‌پراکنند، تا کم کم و گام به گام کشتار کند! این دو، روی‌کرد از جمله سوی دیگر سکه‌ی سازش بین مصلحت طلبان سرمایه‌ جهانی به رهبری اوباما و ولایت مطلقه فقیه است.
  توهم آفرینان، خاک به چشم آگاهی تاریخی و طبقاتی کارگران می‌پاشند، خاک به چشم فراموش‌کاری که سال ۵۷ و دسیسه گوادولوپ و کشورهای ۸ گانه و خمینی را ندید، دوم خرداد را به آگاهی تاریخی نسپرد و در سال ۸۸ به دوران طلایی امام میرحسین موسوی و کروبی دل بست و با شاه کلید روحانی در قفس روحانیت سرمایه ماند و اینک با طومار و درخواست و شکواییه، زندان‌بانان را منجی می‌نامند. در این خودفراموشی و از خود بیگانگی، رفوکاران این زندان، چاوشان و همان مرثیه‌خوانان و مداحان بیت، برای اهل بیت‌اند.
پیش به سوی کارزار کیفرخواست علیه حکومت اسلامی در ایران!

عبا س منصوران
 ۱۷ دسامبر ۲۰۱۳