سامرز زباله های هسته ای را به آفریقامی فرستاد زیرا میزان آلودگی کشورهای فقیرآن به اشعه کم بودروشنگری.در ايران ظهور خمينی و خاتمي، اميدهای بزرگ اوليه و سرخوردگی های بزرگ تر بعدي، فقط بدبينی نسبت به انقلاب و اصلاحات را دامن نزده، درجه آگاهی نسبت به پوپوليسم، پديده,ناجی گری, و البته فاشيسم را نيز بالا برده است. طنز زيبای هادی خرسندي، طنز نويس برجسته ايران، تحت عنوان ,اوباما و همسر مش حسن, بازتابی از اين آگاهی رشد يافته، حداقل در ميان روشنفکران دموکرات و پيشرو ايران است: ليکن اين مرد سياهی که دلت را برده نه سياهی است که در قصه و انشا آمد، اين سياهيست که با پول سفيدان جهان پی افزايش سرمايه به سودا آمد "آن سيه چُرده که شيرينی عالم با اوست"* فرصتش ده که ببينی پی يغما آمد همچنان در به همان پاشنه خواهد چرخيد اين يکی از پی نو کردن لولا آمد چشم پر ماتم افغان و عراقی روشن بوش تازه نفسی تازه به دنيا آمد به طرفدار محمد مگرش رحم آيد اينکه با همرهی امت موسا آمد همسر مشدی حسن گفت "اوبامازدگی" ميکروبش از نفس خاتمی ما آمد... در آمريکا چنين نيست. با اينکه اينجا با يک دولت و انتخابات دموکراتيک روبرو هستيم، اما سال های طولانی استفاده ی ماهرانه از چهره سازی و برکشيدن نقش شخصيت توسط رسانه های نيرومند، سرانجام در شرايط سرخوردگی از دولت نومحافظه کاران به نتيجه خود انجاميده و اوباما را در چشم ميليون ها آمريکايی به صورت يک ,ناجی, جلوه گر کرده است. با اين که چند هفته ای از پيروزی اوباما در انتخابات گذشته، ولی تب ,اوبامازدگی, فروکش نکرده است. اين پديده در همه سطوح جريان دارد: بالا و پائين، در سطح مباحث جدی يا در نشريات تابلوئيد، بين راست ها و چپ ها و ميانه روها. انبوه مقاله، تفسير، خبر در مورد ,تغيير,اتی که در پی رياست جمهوری اوباما صورت خواهد گرفت ,يا برعکس , نه تنها کاهش نيافته بلکه با توجه به دوره انتظارو گذار کنونی افزايش هم يافته است. در سطح ,فولکلور,، جملات اوباما، يا لباس ميشل همسر او به مد روز تبديل ميشود. روز نامگذاری يا انتقال قدرت به نوعی روز ,تاج گذاری, شبه عهد بوقی تبديل شده، کافه ها و رستوران ها اجازه کار شبانه گرفته و خود را برای ,فروش بزرگ, آماده ميکنند. موسسات بزرگ تجاری هم بی کار ننشسته، برای سگ آتی بچه های اوباما يا لباس ميشل در روز انتقال قدرت، پيشنهادها سرازير شده، شماره های مخصوص چاپ ميشود. همه اينها البته مستقيما با نفی دوره نومحافظه کاری و نوليبرالی در پيوند است، اما در جهت منفی اين شور وشوق و غوغا در حالی است که در دو هفته اخير اوباما تيمی را معرفی کرد که رالف نيدر نامزد مستقل و پيشروی انتخابات های اخير آن را ,کابينه سوم کلينتون, و مايکل هودسون کارشناس سابق اقتصادی وال استريت و استاد کنونی دانشگاه آن را ,کابينه يلتسين, خواند. اولی به خاطر وفور کادرهای تندرو، محافظه کار، نوليبرال و جنگ طلب دوره کلينتون در تيم اوباما که هم در تدارک جنگ های چنی – بوش و بويژه حمله به عراق و هم در تدارک بحران مالی کنونی نقش بازی کردند، دومی به علت حضور بدنام ترين کادر های اقتصادی که در دوره يلتسين اموال عمومی مردم روسيه را بين غارتگران همدست خود تقسيم کردند و در بحران های اقتصادی مکزيک، روسيه، آسيا و بحران ها ی قبلی آمريکا و فسادهای وابسته به آن سابقه بدی از خود بر جای گذاشته اند. جالب توجه اينکه اوباما تاکنون يک شخصيت پيشرو يا ضد جنگ يا چهره ای نزديک به فعالان توده ای که در تعويض کانديد نامزد ماشين حزبی دموکرات ها از کلينتون به اوباماسهيم بودند، برنگزيده است و برخی از مفسران اشاره کرده اند اين بی سابقه است زيرا نه تنها دموکرات ها نمونه ای از کادرهای رقبا را در کابينه وارد می کردند، بلکه نومحافظه کاران و بوش هم با گزينش پاول که عليرغم هرچه که بود، به جنگ طلبی ,شهرت , نداشت و همه اورا ميانه رو ميدانستند، اين سنت را حفظ کرده بودند. اين ويژگی در مورد مساله ترکيب سياه پوستان و معدود زنان تيم اوباما نيز صادق است. تنها سياه اين تيم چنانکه در زيرخواهيم ديد، به عنوان وکيل فاسدان مشهور شده بود و تازه او را در مقام عدل و داد نشانده اند. زنان تيم از قبيل کلينتون، سوزان رايس و جانت ناپليتانو از تهاجم به عراق دفاع کرده بودند. بگذريم از چهره هايی مثل جوزف بايدن، دنيس راس، تام داشل، رام امانوئل، رابرت گيتس، ژنرال جيمز جونز و ديگر کسانی که دررابطه با دفاع از مداخله نظامی تفاوتی با کادرهای دولت بوش ندارند يا اساسا با بوش و مک کين کار ميکردند. بسياری از آنها مديرکل يا عضو هيات مديره شرکت های نفتی و اسلحه سازی مثل شورون و بوئينگ و موسسات مالی مسوول بحران کنونی مثل سيتی گروپ و فانی می بوده اند. فزونی نام رسوايان در تيم معرفی شده چنان است که ويليام بلوم متفکر پيشرو آمريکايی می پرسد: ,? Out of what dark corner of Obama's soul does all this come , اينها از کدام گوشه تاريک روح اوباما بيرون آمده اند؟ وقتی که به اطلاعاتی مراجعه کنيم که کارشناسان و مطلعين از شبکه پشت اين افراد سرشناس و فعاليت های آنها در دولت بوش به دست ميدهند حتی به چهره هايی مثل پاتريک کلاسون و شبکه های جنگ طلب نومحافظه کار و وابسته به اسرائيل مثل انستيتوی آمريکن اينترپرايز و انستيتوی واشينگتن برای خاور نزديک بر ميخوريم. بلوم درابتدای مقاله خود در باره اوباما به گفته ای از اوباما اشاره کرده است: ,من معتقدم مسيح به خاطرات گناهان من مرد و من از طريق او رهايی می يابم. اين امربطور روزمره منبع نيروی و موجوديت من است., البته اين حرف ها برای جمع آوری آراء مسيحيان غير سکولار گفته ميشد ولی حالا ديگر بسياری هم که نمی دانستند می دانند وقتی مسيح و محمد و موسی به صحنه سياست احضار ميشوند، آنقدر روح تاريک به کابينه می آيد که پيغمبران و همه مقدسين و البته انبوهی انسان زنده به گريه می افتند. ,پرنس, و کابينه يلتسين اين گزينش ها از ديد فعالان اجتماعی در آمريکا دورنمانده است. برخی از آنها بويژه فعالان ضد جنگ شکوه کرده و ميگويند اوباما با شعارتغيير و صلح آمد و از رای آنها سوء استفاده کرده است. با وجو اين بسياری از روشنفکران ليبرال، دموکرات و حتی چپ سر را زير برف پنهان کرده و ميگويند انشاء الله گربه است. برخی با اين استدلال که ,اوباما ميخواهد دشمنان را نزديک خود نگهدارد و مهار کند,، يا استدلال مشابه , کابينه رقبا, که برخی رئيس جمهورهای قبلی به عنوان تاکتيک اتخاذ کرده بودند. در مجموع اين دسته معتقدند افرادی که اوباما معرفی کرده مامور اجرای احکام او به عنوان رئيس جمهور هستند نه برعکس. اوباما يا مشاوران او حتمالا نسبت به اين بحث ها حساس بوده و آنها را تعقيب می کنند، زيرا اوباما هنگام معرفی تيم اقتصادی خود آشکارا روی اميدهای ليبرال هابه نقش شخصی او و استدلال های فوق بازی کرد و گفت:تا آنجا که مطالعه من از تاريخ کاخ سفيد نشان ميدهد کابينه يک دست که همه يک چيز را تاييد کنند، بدترين از همه است. من قويا طرفدار شخصيت های قوی با آرای قوی هستم. اما بايد تاکيد کنم من رئيس جمهور هستم و سياست را تعيين می کنم. اما مشکل اين است که تيم اوباما تا آنجا که معرفی شده اند، تقريبا بطور کامل يک دست است، منتها در جهت راست، بويژه در حوزه های اقتصادی و خارجی که مهم ترين حوزه ها هستند. لس آنجلس تايمز نوشته است اوباما به برخی دموکرات ها گفته انتظار دارد گزينش های او بخشی از پايه سياسی اش را عليه او بشوراند. ولی او واهمه ای نخواهد داشت. لس آنجلس تايمز در عين حال نوشته است برخی نيروهای ضد جنگ با اوباما کنار آمده و ميخواهند به او فرصت دهند ولی برخی در حال سازماندهی نيروهای توده ای برای اعمال فشار به او هستند. با وجود آنها ميگويند بايد با احتياط زياد عمل کنند، زيرا محبوبيت اوباما به حدی است که اکنون انتقاد صريح از او دشوار است. اينکه انتقاد از يک شخصيت در يک دموکراسی دشوار شود، خبر بسيار بدی است. با وجود اين پديده اوباما به عمق يابی مباحث نيز دامن زده است، بخصوص اگر در نظر بگيريم که اکثريت قاطع روشنفکران چپ و دموکرات و ليبرال فعالانه برای پيروزی او تلاش کردند و در تمام دوره انتخابات لب به انتقاد از او نگشودند. مايکل هودسون که در بالا به او اشاره شد در مقاله ای سياست های اقتصادی اوباما را مورد بحث قرار داده است. او با اينکه ليستی از رفرم های اقتصادی ارائه ميدهد که در چارچوب وضعيت کنونی و بدون تغيير پايه ای ساختارها امکان پذير اما به روشنی به اهميت ,ساختار شکنی, برای واقعيت بخشيدن به روياهای مردم می پردازد. خلاصه ای از مقدمه مقاله او که عمق يابی بحث ها را نشان ميدهد، چنين است: واقعيت بايد سر زشتش را بيرون می آورد. باراک اوباما با آرای بسيار بالا انتخاب شد تا دوره ای از تغيير را آغاز کند. واو در کنفرانس مطبوعاتی 25 نوامبرش گفت پيروزی قاطع اش به او ماموريت داده که آمريکا را در مسير نوينی هدايت کند. اما گزينش های اوباما در بخش اقتصاد و سياست خارجی به روشنی نشان داد وقتی او ,تغيير, را به عنوان شعار انتخاباتی برگزيد، منظورش بخش های مالي، بيمه، و املاک و مستغلات نبود. و نه سياست خارجی. اما منافع متراکم شده و قدرت درست در همين بخش ها تمرکز يافته است. ,تغيير,در اين بخش ها با شتاب زياد هم اکنون صورت گرفته است، اما متاسفانه در جهت منافع يک درصد بالای جمعيت آمريکا که سهم خود را از بازده ثروت از 37 درصد در ده سال قبل به 57 درصد در پنج سال قبل وبه تقريبا 70 درصد در زمان کنونی افزايش داده است. تغييری که آقای اوباما از آن صحبت می کند برای اين بخش ثروتمند ناچيز است، به پايه اقتصاد آن دست نميزند. تغييراتی در مورد مسايل نژادي، مقررات زيست محيطی و رعايت قانون صورت خواهد گرفت که بايد مورد استقبال قرار گيرد و او شايد اندکی از ماليات مزدبگيران بکاهد[که ضمنا باعث ميشودبتوانند قروض شان را به بانک ها بپردازند.] اما در رابطه با ثروتمندان، آنها خود فعلا مايل به افزايش درآمد نيستند. برای درآمد بايد ماليات پرداخت کرد، بنابراين آنها ترجيح ميدهند منابع افزايش يافته ی سرمايه ای را نگاهدارند و به اين ترتيب از زوال ارزش سرمايه ها ی شان در شرايط سقوط اقتصادی بپرهيزند. در جائيکه نميتوان جلوی اين زوال را گرفت، دولت به کمک آن ها شتافته و سرمايه های سوخته را ميخرد، ولی به مزدبگيران وام دار کمک نخواهد شد. و اين هفته وقتی اوباما , تيم يلتسين, خود را معرفی کرد، همان تيمی که بذل و بخشش های خصوصی سازی اواسط دهه 90 در روسيه را پيش بردند يعنی لاری سامرز و نوچه های دستگاه رسوای رابرت رابين، نشان داد که وقتی مساله به رابطه درست يک کانديدای رياست جمهوری و حاميان عمده اش مربوط باشد، او جايگاه خود را به خوبی می شناسد. وظيفه او در درجه اول حفظ منافع سودهای متراکم شده و در عين حال متمرکز کردن توجه مردم روی سياست هايی است که هدف اصلی آن ها انحراف مردم از اين واقعيت است که هيچ تغيير واقعی در حوزه اقتصادی و روابط قدرت مربوط به آن صورت نخواهد گرفت. اين چيزی نبود که بيشتر مردم اميدش را داشتند. ولی اميد آنها آنقدر بزرگ بود که برای شان راحت تر بود خود را در روياهای شيرين غرق کنند و سرنوشت خود را به يک پرنس بسپارند تا اينکه به عيب های نظام و نياز به بازسازی ساختاری آن برای وقوع تغيير واقعی فکر کنند. افراد در اين مورد که چه کسی چقدر به کی مقروض است، کی در استخدام کيست يا کدام قوانين بر کار و سرمايه گذاری حاکم اند تصميم نمی گيرند. ساختارهای سياسی و اقتصادی کليدی هستند. و تمرکز روی سياست شخصيت ها بود نه نيروهای اقتصادی که در کارند. جايی که صدور سرطان اقدامی ,برحق, است عليرغم خوش بينی و اميد گسترده به اوباما در ميان ليبرال ها، تعداد زيادی از نويسندگان و روزنامه نگاران آمريکايی از جمله در ميان همين ,خوش بين, ها به معرفی افراد تيم اوباما و سوابق آنها پرداخته اند. برای به دست دادن يک يک تصوير کلی چکيده ای از گزارش اريک والبرگ نويسنده کانادايی را مرور می کنيم. البته برای شناخت شبکه گسترده پشت شخصيت ها نياز به فضای بيشتری هست که به برخی منابع آن در زير مقاله اشاره شده است. اريک والبرگ می نويسد: هيچ يک از 23 سناتور و 133 نماينده کنگره که عليه جنگ عراق رای دادند، در ليست تيم انتقالی اوباما و حتی در ليست کوتاه تر پست های مهم کابينه قرار ندارند. تنها قولی که اوباما پای آن ايستاد بستن گوانتاناموست، هرچند اين يکی امری ناگزير است و دستگاه حقوقی ايالات متحده در تماميت خود خواهان پايان دادن به اين رسوايی است. حفظ رابرت گيتس تندرو به عنوان وزير جنگ عليرغم سوءمديريت در افغانستان و عراق و تداوم قتل عام ها در اين دو کشور، موضع غير منعطف او در مورد موشک های لهستان، و سابقه سوء او در رسوايی ايران – کنترا متضمن هيچ چشم انداز اميد بخشی نيست. روسيه ميتواند با اميد به بهبود روابط با واشينگتن وداع کند. به نظر می رسد سياست نئوکان ها همچنان روال معمول باشد. گزينش هيلاری کلينتون اين امر را تاييد می کند. اين درست است که در واشينگتن همه صهيونيست های ثابت قدمی هستند، جيمز زگبی استدلال ميکند با توجه به اين مساله گزينش رام امانوئل که فدايی اسرائيل است تفاوتی در مساله به وجود نمی آورد. اما خدمت در ارتش اسرائيل در زمان جنگ، آنهم در حاليکه او هرگز در ارتش آمريکا خدمت نکرده است چه؟ اگر اين کار را يک آمريکايی برای هر کشور ديگری به جز اسرائيل کرده بود دستگيرشده و به کرير سياسی اش پايان داده می شد. اما به جای آن با سپردن يک نقش کليدی به عنوان رئيس کارمندان رئيس جمهور از او تجليل به عمل آمده است. والبرگ سپس به تفاوت های کوچک مثبت با دوره بوش اشاره ميکند از جمله کنار گذاشتن برخی از رسواترين چهره های دوره بوش که مثلا مسوول تحويل بازداشت شدگان غيرقانونی به دولت های شکنجه گر بودند، اما يادآوری ميکند هيچيک از کسانی که مسوول تجويز شکنجه در دوره بوش بودند مورد تعقيب قرار نخواهند گرفت. والبرگ از قول بلومبرگ نقل ميکند تقريبا نيمی از اعضای تيم مشاوره اقتصادی اوباما , پست های مديريتی در کمپانی هايی داشته اند که به اين يا آن درجه يا کلاهبرداری کرده اند يا مسوول سقوط جهان در بحران اقتصادی کنونی بوده اند و يا هردوی اينها., اين اشخاص از جمله عبارتند از آن مولکاهی Anne Mulcahy و ريچارد پارسونز. هردو در فانی می Fannie Mae در دوره تنظيم حساب های ساختگی در پست مديريت بودند. يک کميسيون نظارت دولتی مولکاهی و پارسونز را متهم کرده است که در دوره مديريت بر کمپانی ها Xerox وTime Warner دست به کلاهبرداری زده اند. رابرت رابين هم در اين تيم هست که بلومبرگ در مورد او ياداوری ميکند او رئيس سيتی گروپ در دوره ای بود که تحقيقات وارزيابی های ساختگی منتشر ميکرد، به شرکت انرون Enron برای سرهم کردن حساب های ساختگی کمک کرده بود و مچ خودش برای همين کار باز شد. رابين در فاصله سال های 2000 و 2006 مديرعامل کمپانی فورد بود اين همان دوره ای است که کمپانی مزبور به حساب سازی های ساختگی می پرداخت و حالا رابين از دولت ميخواهد پول های مردم را به همان شيوه که در مورد سيتی گروپ عمل شد، برای خريد سهام های بی ارزش اين شرکت اختصاص دهد. والبرگ در ادامه لاری سامرز را معرفی می کند: اوکه وزير خزانه داری کلينتون بود، به پست رياست شورای اقتصاد ملی و به عنوان مشاور ارشد رئيس جمهور برگزيده شده است. اين نشانه خيلی بدی است. زيرا سامرز بود که مقررات زدايی از بازار مالی در دهه 90 را به اجرا در آورد و سرمايه داری فاجعه بار در روسيه را سازمان داد.والبرگ می نويسد با توجه به اينکه او معمار اصلی سقوط مالی جاری است، بايد تصور می کرديم اوباما دستور دستگيری او را صادر کند، اما بجای آن او به سامرز قدرتمندترين نقش اقتصادی جهان را سپرده است. والبرگ پس از آن به سابقه ای از سامرز اشاره ميکند که اخلاق ضد انسانی قدرت های نئوليبرال و حاميان آن را به خوبی به نمايش ميگذارد: سامرز به عنوان اقتصاد دان ارشد بانک جهانی دستورالعملی نوشت که بر اساس آن بانک جهانی بايد فعالانه دفن زباله های سمی در کشورهای توسعه نيافته را تشويق ميکرد، بويژه در کشورهای به قول او , کمتر از ميزان متوسط آلوده آفريقا,. معلوم است چرا: مردم فقير کشورهای در حال توسعه به ندرت آن قدر عمر می کنند که به سرطان دچار شوند. به عقيده والبرگ اين سابقه خصلت عجيب و غريب و فاجعه بار گزينش او توسط اوباما را به نمايش می گذارد. والبرگ در ادامه می نويسد سامرز، تيموتی گيتنر به عنوان وزير خزانه داری و پيتر ارزاک Orszag به عنوان مسوول بودجه همه نوچه های رابين هستند که در کابينه پرزيدنت کلينتون دو شغل را برعهد گرفت. هر سه مشاور به چيزی باور دارند که رابين – وميکز Rubin-omics خوانده شده است، يعنی: بودجه متعادل، تجارت آزاد، مقررات زدايی از بازار مالی. ترکيبی از آنچه که تصور ميشد علت رشد سال های دهه 90 بود. والبرگ در ادامه به تناقضاتی که اوباما با آن روبروست اشاره ميکند: ولی زمانه تغيير کرده است. رابين با سوالاتی در باره نقش اش در مديريت سيتی گروپ روبروست که بخش عمده ای از بودجه کمکی دولت برای بحران به آن اختصاص يافت. اوباماخواهان يک دوره بر قراری مجدد مقررات شده است. او به جای بودجه متعادل ميگويد ميخواهد يک برنامه دو ساله تزريق ميلياردها دلار برای کمک به بيکاران و ايالات و شهرستان ها را به اجرا بگذارد. جارد برنشتاين متخصص اقتصاد انستيتوی سياست اقتصادی ميگويد: ,همه ميتوانند تشخيص دهند ما با کسری در مقياس عظيم روبرو خواهيم بود. چه باب رابين چه لاری سامرز چه محافظه کارترين اقتصاددانان در اين تشخيص اشتراک نظر دارند., مشاهده اينکه تناقضات مزبور به کجا خواهد انجاميد جالب توجه است. والبرگ در عين حال به تعداد زيادی از چهره هايی که واقعا خواهان اصلاح و توانا در انجام آن هستند و اوباما ميتوانست آنها را برگزيند اشاره ميکند از جمله: جوزف استگليتز برنده جايزه نوبل و پل کروگمن، يا جيمز گالبرايت و نمايندگان نيروهای کارگری و اتحاديه AFL-CIO مثل آرلن هولت بيکر. والبرگ به معرفی گزينه اوباما برای پست دادستانی کل نيز پرداخته است: اريک هولدر تنها سياهی که توسط اوباما برای يک پست بالا برگزيده شده است. اوقبلا معاون دادستان کل بود و بيش از همه به عنوان وکيل شرکت موز چی کی تا Chiquita Bananas مشهور است. هولدر اقدام به شدت رسوای بيل کلينتون مبنی بر بخشودگی مارک ريش را مورد تاييد قرار داد. مارک ريش سرمايه ار فاسد و تحت تعقيبی بود که برای فرار از قانون مدتی هم از آمريکا گريخت. بخشودگی او يکی از اقدامات اوليه کلينتون در آغاز زمامداری بود که ابروها را از تعجب بالا برد. همسر سابق مارک ريش، دنيس ريش از بانوان جوامع اعيانی و هنرمند است. او از حاميان کلينتون بود و گفته ميشد بخشودگی ريش برای تامين رضای دنيس صورت گرفته است. در مورد اين ماجرا شايعات مختلفی بر سر زبان ها بودکه برخی به شرکت در فساد مالی اشاره داشت، برخی پرداخت ,بدهی, حاميان انتخاباتی را علت بخشش ميدانست و برخی مسايل خصوصی ديگر را دليل اين بخشودگی رسوايی آور ميدانستند. مذاکره با ايران و Kinetic Action اگر نقش اين شبکه قدرتمند و ساختارهای نهادی شده تحت مديريت آنها در سياست آمريکا را جدی بگيريم، بايد به اين نتيجه برسيم، اگر هم تغييری در سياست آمريکا بوجود بيايد محصول شرايط تغيير يافته و در خدمت اهداف نظام و بازسازی قدرت آن يا به قول هادی خرسندی نوکردن لولای آن است.و برخی اميدوارند اگر نه ,پرنس, شايد اين شرايط سياست آمريکا را به طرف توزيع متعادل تر ثروت در داخل آمريکا و سياست منعطف تر و صلح طلبانه تر در خارج بکشاند. برخی نيز شرايط وخيم اقتصادي، اوضاع فلج کننده در عراق و افغانستان و اکنون پاکستان، انبوه انتظارات و در عين حال مشکلات را نشانه شومی ميدانند. الکساندر کابرن تحليل گر ايرلندی - آمريکايی حتی احتمال ميدهد اوباما برای فرار از اين مشکلات با تحريک احساسات ناسيوناليستی و بسيج ,فاشيستی, بمباران ايران را تدارک ببيند. اين اگر برای انبوهی از مردم فاجعه باراست، برای کورپوراسيون ها نعمت به بار می آورد. اگر اين حدس شوم به واقعيت نزديک شود، آنوقت بايد گفت اوباما تيم مناسبی را برگزيده است. برای اين تيم، ,مذاکره, عين تدارک جنگ است. رابرت دريفوس يکی از تحليل گران آمريکايی در گزارش مفصلي، شبکه ارتباطی تعدادی از اعضای تيم اوباما با نئوکان هايی که مشتاقانه در تدارک و منتظر زمان مناسب برای شروع بمباران ايران هستند معرفی ميکند. به گفته او اينهاهمراه همتايان نومحافظه کار خود، در بهار گذشته زير چتر انستيتوی آمريکن اينتر پرايز و موسسه واشينگتن برای خاور نزديک سميناری تحت عنوان "2008 Presidential Task Force" برگزار کردند که گزارشی نيز منتشر کرد. اين گزارش مذاکره با ايران را به عنوان مقدمه ای لازم برای تدارک جنگ می بيند که طی آن مذاکرات شکست خورده و آنوقت آمريکا بايد , توانايی های نظامی خود را به صحنه بياورد, اين کار بايد ايران را بلوکه کرده و واردات و صادرات نفتی ايران را متوقف کند. اين طرح در گزارش ,kinetic action, خوانده شده که در آن مذاکرات نقش تحرک بخش در تحول شرايط به طرف حمله نظامی را ايفا می کند. حمله بايد خيلی وسيع باشد و در گزارش پيشنهاد شده علاوه بر ده ها سايت منتسب به مرکز تحقيقات هسته اي، بايد , نيروی هوايي، پايگاه های موشکي، سيستم ارتباطات، تاسيسات سپاه انقلاب، بخش های کليدی صنايع نظامی ايران، تاسيسات محل نگاهداری مهمات، فرودگاه ها، تاسيسات نيروی هوايی زير حمله قرار بگيرد. ايالات متحده همچنين بايد مراکز تامين برق، پل ها و کارخانه ها از جمله کارخانه های فولاد، ماشين سازی و..., بمباران کند. اين سناريوی شوم که کابوس آن سال هاست هم ايرانيان و هم نيروهای ضدجنگ در جهان را نگران کرده، با معرفی تيم اوباما بارديگر در رسانه ها ظاهر شده است. بويژه که در صحنه اين سو نيز در بر همان پاشنه ی شوم می چرخد. در اين طرف ديگر انتخابات به معنای واقعی هم در کار نيست و حتی برای اميد واهی به تحول هم دری گشوده نيست. در اين شرايط اميد به ,پرنس, و تحولی که وعده داده است، برای بسياری از نيروهای صلح طلب به راحت ترين راه رفع نگرانی و شر تبديل شده است. اما مساله اين است که آيا شاهزاده سياه ,عرابه سفيد, ش را حرکت ميدهد يا برعکس است؟ وبه هرحال اگر اين اميد به کاهش فشار برای دموکراسي، عدالت و صلح بر هردو سو منجر شود، عليه خود عمل خواهد کرد.