۱۳۸۹ تیر ۱۵, سه‌شنبه

آقای مهاجرانی فکر میکنم آقای موسوی با داشتن دوستانی مثل شماها احتیاج به دشمن ندارد. پنجشنبه ۱۰ تير ۱۳۸۹ - ۰۱ ژوييه ۲۰۱۰ سیمین شریفی آقای مهاجرانی را







آقای مهاجرانی فکر میکنم آقای موسوی با داشتن دوستانی مثل شماها احتیاج به دشمن ندارد.

پنجشنبه ۱۰ تير ۱۳۸۹ - ۰۱ ژوييه ۲۰۱۰

سیمین شریفی

.
من بارها در سخنرانیهای ایشان حضور داشته و یا از طریق تلویزیون های خارجی نظرات ایشان را شنیده ام . اقای مهاجرانی عقیده دارند که بهترین نوع حکومت برای ایران ، جمهوری اسلامی است . و شرایط اسفناک حاکم بر ایران را اجرا نشدن صحیح قانون اساسی و یا اصلاحاتی در قانون اساسی میدانند. به اصل ولایت فقیه اعتقاد دارند و اصلاحاتی در این زمینه نظر ایشان را تامین خواهد کرد.
اینکه ایشان چگونه فکر میکنند و در چه بخشی از طیف فکری جنبش سبز قرار دارند مسیله مورد نظر من نیست . هر کسی حق دارد طرفدار یک جریان فکری ، سیاسی ، مذهبی ویا اجتماعی باشد و نظرش محترم است.
هفته گذشته در جلسه سخنرانی و پرسش و پاسخی که پیرامون جنبش سبز در لندن بر گزار شد ایشان ضمن سخنرانی با طبقه بندی حامیان جنبش سبز به سه گروه ، بخشی را سبزهای سرخ نامیده و اعتقاد داشتند این گروه همکلام ویا طرفدار آمریکا هستند . بیاد دارم این شیوه برخورد اعضاء حزب توده و عناصر حزب الله بود بمحض اینکه کسی بر خلاف عقیده آنها نظری اظهار میداشت اورا به طرفداری از آمریکا متهم میکردند.
در قسمتی دگر از سخنرانی ایشان در جواب یکی از شرکت کنندها که سؤال کرد چرا فقط کشتارهای سال گذشته محکوم میشود ، پس کشتار های دهه 60 و بخصوص تابستان 67 چی ؟ کشتار کردها چی؟ چرا آنرا محکوم نمیکنند؟ آقای موسوی در آنوقت نخست وزیر بودند چرا اعتراضی به کشتارها نکردند؟
و ایشان در پاسخ به این سؤال شرح مفصلی راجع به عملکرد غلط سازمان مجاهدین ، همدستی این سازمان با صدام و حمله آنها به خاک ایران دادند و کشتار کردها را هم با دلایل دیگری از همین قبیل توجیه کردند که باعث ایجاد جو تشنج در این جلسه شد. و قتی این سؤال کننده گفت توجیه نکنید . آقای مهاجرانی گفتند توجیه میکنم ، البته که توجیه میکنم.
دفاع از اینکه گروهی اقای موسوی را بخاطر سکوت در مقابل اعدامهای دهه شصت زیر سؤال میبرند شاید قابل توجبه تر بود اگر گفته میشد ایشان درگیر اداره جنگی بودند که به ابران به هر دلیلی تحمیل شده و طی هشت سال نزدیک به یک میلیون کشته و معلول روی دست ملت گذاشت و یا شاید وی در آن زمان در جایگاهی نبود که بتواند در مقابل آقای خمینی قد علم کند. ویا شاید ایشان در حال حاظر مانند آقای تاج زاده این احساس ندامت را داشته باشند که چرا اینکار را نکرده است . بهر حال آقای موسوی چندی بعد از اعدامها از سمت خود استعفا داد ، بهترین کسی که در این زمینه میتواند اظهار نظر کند خود آقای موسوی است و با روشن بینی و درایتی که در طی سال گذشته از خود نشان داده اند فکر میکنم آماده باشند که در آبنده نسبت به کشتارهای دهه شصت و عکس العملشان توضیح دهند. ولی توجیه کردن کشتار 67 بوسیله آفای مهاجرانی بخاطر عملکردهای غلط مجاهدین ، اگر خود یک عمل جنایتکارانه نباشد ، کتمان واقعیتهای خشن و دردناکی است که در سی سال گذشته بر ملت ابران رفته است و این عملی ناشایست، بدور از انصاف و عدالت است.
در پاسخ به موجه جلوه دادن قتل عام در زندانهای جمهوری اسلامی در تابستان 67 در جواب آقای مهاجرانی باید گفت:
بله من هم عملکرد سازمان مجاهدین را غلط ،غیرقابل قبول و دفاع میدانم ولی بر طبق کدام قانون بین المللی و یا انسانی کسی را که در زندان است بجرم اینکه سازمانش در خارج از زندان با دولت میجنگد میکشند ؟ آیا دختران 13 ساله ای که بجرم فروش یک روزنامه مجاهد دستگبر کردند و در زندان نگهداشتند تا بعد از شانزده سالگی پس از تجاوز اعدام شوند باز هم با سیاست غلط مجاهدین قابل توجیه است ؟ دختر 16 ساله یکی از استادان سابق دانشکده بازرگانی (علامه طباطبایی) را در منزلش صبح دستگیر کردند . دو روز بعد جنازه اش را پس از گرفتن پول گلوله تحویل دادند. تنها جرمش داشتن یک روزنامه مجاهد در مدرسه بود. آیا این دختر را در عرض دو روز محاکمه عادلانه و قابل توجیه که شما خیلی از آن دم زدید داشت ؟
چندی پیش آقای طنز نویسی که حتی استعداد طنز نویسی اش هم تعریفی ندارد ( حد اقل من ظنزهای ایشان را خنده دار ویا گریه دار نیافتم) در پاسخ به همین سؤال دستش را بهتر از شما رو کرده یود و گفته بود " آن سالها فقط تعدادی کومونیست و مجاهد کشتند"
آقای مهاجرانی فکر میکنم آقای موسوی با داشتن دوستانی مثل شماها احتیاج به دشمن ندارد.
هر کسی که دستگیر و زندانی میشود حتی اگر که قتل کرده باشد باید وکیل قانونی داشته و در دادگاه واقعی محاکمه شود. شما چطور دادگاههای 5 دقیقه ای تابستان 67 را میتوانید تایید و توجیه کنید ارزش جان یک انسان از نظر شما همین قدر است؟
گیرم که مجاهدین چون مسلحانه میارزه میکردند و بخشی از کردها چون با درک شما جدایی طلب بودند مستحق اعدام بودند. مگر از سازمانهای سیاسی دیگر چون فداییان خلق اکثریت ، راه کارگر و حزب توده و سایر گروههای غیر مسلح کم کشتند ؟ حتما اینها هم چون کمونیست بودند حقشان بود.
مگر زندانیانی که حتی بر اساس قوانین قرون وسطایی خودشان در زندان حکم برایت داشتند و یا دوره محکومیتشان تمام شده بود نکشتند؟
آقای مهاجرانی شما فکر میکنید با کتمان و یا توجیه کردن واقعیت ها ، گذشته ها فراموش میشوند. شما فکر میکنید جمهوری اسلامی فقظ از پارسال که صابونش به تن شماها خورده آدم میکشد ؟
اقای موسوی سال گذشته که در مناظره انتخاباتی شرکت کرد حتی خود را اصلاح طلب نمیدانست و گفت اساس نظرات من بین اصولگرایی و اصلاح طلبی است . در اولین بیانیه موضعش " جمهوری اسلامی نه یک کلمه زیاد و یا کم" بود، اکنون پس از گذشت یکسال 360 درجه مواضعش با تعجب و تحسین همگان تغیر کرده است. هر بیانیه ایشان ازقبلی بهتر و مترقیتر است . آخرین بیانیه وی با در نظر گرفتن محدودیتهای شرایط سخت داخل کشور ، تولد منشور یک جامعه مدنی وکثرت گرا است.
شما از نقطه نظر ازادیخواهی به اندازه که آقای موسوی طی یکسال با درک عینیت ها و واقعیتهای جامعه و خواسته های مردم تغیر و پیشرفت کرد است ظرف 15 سال پیشرفت نکرده اید.
بزرگترین ویژگی جنبش فراگیر بودن ، صلح آمیز بودن و انحصاری نبودن آنست . لطفأ این جنبش را مانند انقلاب 57 از محتوا خالی نکنید. با این موضع گیریها به عظمت جنبش سبز را که کثرت گرایی یکی از مشخصه های اصلی آنست لطمه نزنید. موسوی بارها تاکید کرده است که انحصار طلبی و کوته بینی تنها برازنده جناح حاکم است. غنای جنبش سبز به واقعگرایی و پذیرش سایر اندیشه هاست . آقای موسوی در اخرین بیانیه اش بدرستی گفته است بخشی از مردمی که در صف های رای گیری بودند میگفتند داریم بین بد و بدتر انتخاب میکنیم ! به این واقع بینی و صراحت باید آفرین گفت با اظهار این واقعیت نه تنها چیزی از ارزش آقای موسوی در بین طرفدارانش و مخالفینش کم نشد ، بلکه احترام بیشتری گرفت.
عده زیادی از طرفداران جنبش سبز با اصلی بنام ولایت فقیه مخالفند ، شما نمیتوانید آنها را وابسته به آمریکا بدانید . شما به حکومت اسلامی و اصل ولایت فقیه معتقد هستید . هیپکس به این علت شمارا وابسته به جایی نمیداند . حتی طرفداری از حکومتی اسلامی را کسی بپای برخورداری کامل از مواهب حقوق اسلامی برای گرفتن صیغه های متعدد با داشتن همسری فرهیخته که در زمره زنان برجسته جنبش سبز است، نمیگذارد.
شما در مورد یک حکومت ملی و یا جمهوری سکولار ، مقدار زیادی آمار سر هم کرده و نتیجه گرفتید که اکثریت مردم ایران مسلمانند پس باید نوع حکومت جمهوری اسلامی باشد.
ایا در کشورهایی که بیشتر جمعیت آنها مسیحی است حکومت آنها جمهوری مسیحی است و قوانین انها نشات گرفته از احکام مسیحیت است؟ یا اگر در مملکتی اکثریت مردم زن باشند جمهوری زنان اعلام میکنند ؟
حامیان جنبش سبز باید از آقای موسوی بخواهند که اعلام کنند اینچنین اظهار نظرها و اندیشه ها جایی در جنبش سبز ندارند . جنبش سبز در یکسال گذشته راه دراز و درد ناکی را طی کرده است . بهترین جوانهای این آب و خاک در خاک غلطیده و یا در سیاه چالها اسیرند. واقعیتها ی زیادی ذهنیتها را عوض کرده است و بزرگترین واقعیت آنست که جنبش سبز که عمری به درازای تاریخ مشروطیت دارد چون سیلی خروشان گاه تند وگاه آهسته به پیش میرود . و ما هر روز شگفت زده شاهد تغیرات و پیشرفتهای ذهنی بیشتر از سوی رهبران آن هستیم و کسانیکه نتوانند ذهنیت خود را با ماهیت یک جنبش کثرت گرا با خواسته های مدنی تغیر دهند از همراهی جنبش دیر یا زود باز خواهند ماند.

بیانیه فراکسیون کمونیستی سازمان فدائیان خلق ایران(اکثریت)پیرامون توطئه خائنانه برعلیه جنبش فدائی





بیانیه فراکسیون کمونیستی سازمان فدائیان خلق ایران(اکثریت)
پیرامون توطئه خائنانه برعلیه جنبش فدائی از سوی گروه بی صلاحیتی بنام
«شورای مرکزی سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)»
جنبش فدائی، خار خلیده در چشم دشمنان خلق و مخالفان مبارزه انقلابی
جنبش فدائی، جنبش انقلابی متهورانه و شجاعانه ای بود که، در سال آخر دهه چهل شمسی، تمام ادعاهای امپریالیسم آمریکا و رژیم عروسکی شاهنشاهی را زیر و زبر کرد. آرامش جزیره سکون را بر هم زد. تمام رشته های شاه و ارباب استعمارگرش را پنبه کرد و خواب و قرارشان ربود. جنبش فدائی شرری بود که بر خرمن امپریالیسم و ارتجاع در ایران افتاد. در آن سالهای خون و خفقان، فدائیان با عشق و ایمان به آزادی و استقلال میهن، به عدالت و برابری انسان، با وفاداری و احترام به خلق زحمتکش، به مبارزه انقلابی روی آوردند و از جان و زندگی خویش مایه گذاشتند که کمتر کسی جسارت عرض اندام در مقابل قدرقدرتی سازمانهای امنیتی امپریالیسم و رژیم نمک پرورده اش داشت. انسانهای جاودانه: جزنی ها، اشرفها، احمدزاده ها، پویانها، فراهانی ها، دهقانی ها، ارمغانی ها و تابانها... و بسیار ــ بسیار ماندگاران دیگر.
جنبش فدائی از همان آغاز در میدان خون و در میان خون پدید آمد و خون خورد تا به بزرگترین، مردمی ترین و تأثیرگذارترین سازمان سیاسی- طبقاتی کشور تبدیل گردید که در تاریخ ایران کم سابقه بود. جنبش فدائی، مخوف ترین شکنجه گاهها و ددمنش ترین میادین اعدام را فتح کرد. فدائی نام رمز انقلاب و مقاومت بود و متراف با مبارزه انقلابی و فداکاری. فدائی فریاد بی پناهان بود و ندای آزادی میهن و کارگران و زحمتکشان و ستمدیدگان. فدائی سمبل صداقت و راستی بود و نمونه پاکی و نزهت اخلاقی. و این خصایل عالی فدائی، از همان بدو تولد، خاری بود که در چشم دشمنان بشریت و خصم طبقاتی توده های کار و زحمت خلید.
کشتن فدائی، چه بلحاظ فیزیکی و چه بلحاظ معنوی، اصلی ترین هدف امپریالیسم و ارتجاع داخلی بود. شکستن حصار صداقت و ایمان فدائی از راه قتل و کشتار، از طریق تعقیب تارومار کردن، گر چه همه گزینه ها به کار گرفته شد، ممکن نبود. و این را، دشمن بسیار خوب می دانست و در تجربه نیز آزمود. چرا که فدائی ستاره راهنمای میلیونها انسان تشنه آزادی و عدالت، رهائی از قید بند استثمار و استعمار بود و هر جنایتی برعلیه آن، بر اعتبار و حرمت فدائی می افزود. پس، چاره ای دیگر اندیشید و از راه نفوذ و رخنه در شالوده آن به تخریب فدائی پرداخت. ساواک رژیم شاه دست به کار نوشتن مطلب و کتابها برعلیه فدائی زد. اطلاعات رژیم جمهوری اسلامی، محمود نادری، حسن ماسالی برای تخریب سیمانی انقلابی و انسانی فدائی سندها ساختند و کتابها نوشتند. لجن پراکنی بر چهره پاک فدائی را به امر عادی تبدیل کردند و ما گفتیم چه باک! از دشمن چه انتظاری غیر از این می توان داشت.
رفقائی که در سال ۱۳۵۷ به ستاد سازمان در تهران رفت و آمد داشتند، حتما بیاد دارند که چندی پس از سقوط رژیم شاه در ۲۲ بهمن، یک زندانی رژیم پیشین به ستاد سازمان چریکهای فدائی خلق ایران آمد و ضمن معرفی خود، گفت: «رفقا، من فدائی نیستم، یک زندانی رژیم شاه بودم که در زندان به مقاومت شهرت داشتم. ولیکن، اصل مسئله طور دیگری بود و من با ساواک همکاری می کردم. من، صادقانه اعتراف می کنم ولی، بودند کسانی مثل من، که از چنین صداقتی برخوردار نیستند، مواظب آنها در میان خود باشید...». در ستاد سازمان، در میان فدائیان، بودند کسانیکه در صدد «اعدام انقلابی» این آدم بر آمدند. با وساطت و پا در میانی چند نفر، این شخص نجات یافت و به دفتر حزب توده ایران پناه برد و در آنجا بطور انسانی از وی استقبال شد...
ما طبق قوانین دیالکتیک به جمع اضداد باور داریم و یقین داریم که نیکی و بدی، زشتی و زیبائی، پاکی و پلیدی، صداقت و خیانت، همزادند و همسن و سال.
امروز با گذشت سه دهه از این حادثه، رد پای هر دو پدیده را در جنبش فدائی نیز با وضوح هر تمامتر می بینیم. اینک، بعد از ساواک شاه و اطلاعات اسلامی و فرومایگان وابسته به آنها، نوبت به گروهی رسیده است که از سالها پیش، با غصب نام فدائی، امیال و اهداف پلید ارتجاع و امپریالیسم را با نام جعلی شورای مرکزی سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) دنبال می کنند. کنگره برگزار کرده، قرارها صادر می کنند. بهترین و صادق ترین فدائیان را اخراج و پراکنده می سازند.
شورای سیاسی فراکسیون کمونیستی سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) خق خود می داند که رد پای این پدیده منفور را، رد پای آنانی را قصد «اعدام انقلابی» فرد معترف را داشتند، در تحمیل انشعابات پیاپی به جنبش فدائی، در تحلیل بردن جنبش فدائی و تخریب سیمای فدائی ببیند. رد پای این پدیده و این آدمها را ما در میان آنهائی می بینیم که محمدرضا غبرائی را به قتلگاه فرستاد و «هم مسجدی پدر» آقای نگهدار در دادستانی انقلاب به یاری ایشان شتافت. ما آنها در آنجا می بینیم که با سوءاستفاده از حرمت و عظمت فدائی، در خارج از کشور با دست کشیدن بر سر افراد ضعیف النفس، فرصت طلب و کودکان و اطفالی که همراه خانواده های خود از چنگال رژیم آدمخوار اسلامی به مهاجرت رفته بودند، مورد مرحمت قرار داده، به شورای مرکزی سازمان «برگزیدند» و خود به پشت صحنه رفتند. سپس، با دست همین کودکان سالهای ۵٦- ۵۷ و افراد ”نان به نرخ اروپا و آمریکا خور“، که هیچ تصوری از مبارزه و سیاست که جای خود دارد، از سنت انقلابی فدائی نداشتند، کسیه دریوزگی بر دوش بخش نسبتا قابل توجهی از ساده لوحان فدائی انداخته و آنها را برای گدائی «دمکراسی» و «حقوق بشر»، به درگاه ملکه انگلیس و کاخ سفید، به کنگره آمریکا، رایشتاگ آلمان و پارلمان اروپا فرستادند. در پیشگاه قسی ترین و پرسابقه ترین استعمارگران، اشغالگران و قاتلان بشریت به خوش رقصی واداشته، در تلویریونهای صدای آمریکا و بی بی سی به مدیحه خوانی پرداختند.
این گروه خوار و ذلیل، این کشیش گاپونهای درگاه جمهوری اسلامی ایران، این گارباچفها و لخ والنساهای درون فدائی، تحت نام «دمکراسی»، کنگره ها برگزار کرده و بطور سیستماتیک کمونیستها و دگراندیشان را کنار زدند و پس از آن، از بحث و بررسی طرح اساسنامه و برنامه های مترقی در کنگره ها جلو گیری نمودند. قرارهای واهی صادر کردند. حداقل بخش بزرگی از این گروه، اگر نه همه، که با چوب سحرآمیز داریوش همایون، این عضو «حزب سومکا» و سرسپرده فاشیسم می رقصند، در کنگره یازدهم خود درمورد «قتلهای درون سازمانی در سازمان چریکهای فدائی خلق ایران در فاصله سالهای ۱۳۵۶ ـ ۱۳۵۱، قراری تصویب کردند. متن این قرار که، تیری بود در تاریکی و خدمت بی نظیری بود به ارتجاع ایرانی و ضدکمونیسم جهانی، در ۳١ خرداد ۱۳۸۹ (۲١ ژوئن ۲۰۱۰) در سایت «کار انلاین منتشر شد و در تاریخ پنجشنبه ٣ تیر ۱٣٨۹ ( ۲۴ ژوئن ۲۰۱۰) قراری با امضای یک گروه بی صلاحیت، بنام «شورای مرکزی سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)» در همین سایت انتشار یافت. هر دوی این قرارها، قرارهائی بودند بی هیچ دلیل و پایه حقوقی، بی هیچ سند و شاهدی. در قرار «شورای مرکزی»، ادعا می شود: «اطلاعات گردآوری شده حاکی از آن است که در این دوره، چهار قتل در درون سازمان چریکهای فدائی خلق ایران صورت گرفته است. سه مورد قتل در بین سالهای ۱۳۵۱ تا ۱۳۵۳ و یک مورد در سال ۱۳۵۶. تحقیقات ما نشان میدهد که نام سازمانی یکی از رفقا، “اسد” و نام واقعی وی “علی اکبر هدایتی” بوده است. او اهل بابل بود و در اوائل سال ۱۳۵۲ به سازمان پیوسته بود. اطلاعات موجود نشان میدهد که در سالهای مزبور دو قتل دیگر صورت گرفته است که متاسفانه نام سازمانی و نام واقعی آنها مشخص نیست. مورد چهارم رفیق عبدالله پنجه شاهی است. او دانشجوی رشته زیست شناسی دانشگاه تربیت معلم بوده و در سال ۱۳۵۴ به عضویت سازمان درآمده بود. در مورد قتل او قبلا مطالبی در رسانه ها درج شده است».
این قرار با شیوه سندسازی ارتجاع و امپریالیسم کاملا منطبق است. به ادعا توجه کنید:
چهار قتل صورت گرفته، صحت اولی کاملا مشکوک است. در باره دو مورد دیگر و همچنین مورد اول، هیچ سند و شاهدی وجود ندارد. یعنی، جعلی و ساختگی است و در باره مورد چهارم هم، «قبلا مطالبی در رسانه ها درج شده است» (منظور رسانه های رژیم شاه و اسناد ساواک است).
بنابر آنچه گفته شد، فراکسیون کمونیستی سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)، در سطح جنبش انقلابی ایران و جهان با صراحت اعلام می دارد:
۱- «شورای مرکزی سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)» یک گروه جعلی، فاقد اعتبار و صلاحیت است که به آرمان جنبش فدائی خیانت کرده و در خدمت ارتجاع ایران و امپریالیسم جهانی در آمده است.
۲- در حالیکه قرار کنگره اول سازمان «در باره بررسی عملکرد رهبری سازمان»، کنگره ای که هنوز کمونیستها و دگراندیشان از سازمان رانده نشده بودند، به پشت گوش انداخته شده، انتشار این قرار از سوی باند «شورای مرکزی سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)» را یک گام خائنانه آشکار، توطئه از پیش طراحی شده و یک سمپاشی برعلیه همه جنبش فدائی و انقلابی ایران و جنبش ترقخواهانه جهان ارزیابی می کند.
۳- یک مورد قتل اتفاق افتاده در فاصله سالهای ۱۳۵۱ تا ۱۳۵۶ در جنبش فدائی ــ قتل رفیق عبدالله پنجه شاهی را، که هنوز علل و عامل یا عاملان آن مشخص نیست و صرفنظر از اینکه موارد متعددی از چنین حوادثی در همه احزاب و سازمانهای سیاسی، چه بورژوائی و چه مترقی، اتفاق افتاده است، تنها یک استثناء ارزیابی نموده و بخاطر همین یک مورد استثنائی هم، که هیچ تجانسی با زندگی و خصایل انسانی جنبش فدائی ندارد، همه اعضای رهبری وقت سازمان فدائی، اعضاء و کادرهای جنبش فدائی را مقصر نمی شناسد، بلکه، عامل یا عاملان مستقیم این حادثه نادر در جنبش فدائی را، مسئول و پاسخگوی آن می داند.
٤- ما، دست تقاضا به سوی همه اعضاء، هواداران و دوستان جنبش فدائی، همه احزاب و سازمانهای چپ و مترقی و همه مطلعان و آگاهان دراز کرده و از آنها می خواهیم برای نجات سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) از چنگال اهریمنی این باند سرسپرده امپریالیسم غرب و ارتجاع اسلامی، ما را یاری دهند.
۵- ما، از همه فدائیان صادقی که در دامن فریبکاریهای این گروه زبون گرفتار آمده اند، تقاضا می کنیم راه خود را هرچه سریعتر از این باند خیانت پیشه جدا کنند.
شورای سیاسی فراکسیون کمونیستی سازمان فدائیان خلق ایران(اکثریت)
۱۵تیر ماه ۱۳۵۹