امریکا و کشورهای غربی تجاوز کننده به کشور لیبی اگر چه از تکزاز هزار باره کلمه دمکراسی هر گز هم خسته نشوند چون باین کشور حمله و در امور داخلی آن مداخله کرده اند هر گز نمی توانند پیام آوران به کشور لیبی باشند . بهای سنگینی که مردم ستمدیده لیبی برای آزا محمود خادمی |
بخش نخست مقاله به چگونگی به قدرت رسیدن و نحوه زمامداری قذافی ؛ کودتای " افسران آزاد " علیه " السنوسی " و روی کار آمدن قذافی و روند اعتراضات در لیبی و انقلاب اخیر اختصاص داشت . همچنین در باره چرخش و کرنش قذافی به غرب نوشته شد و مختصری هم به ماهیت معترضین و نقش ناتو در انقلاب لیبی اشاره گردید و در خاتمه بخش اول گفته شد ؛ مسبب اصلی بروز فاجعه اخیر در این کشور ؛ دیکتاتور لیبی سرهنگ قذافی بوده است که زیرا ...... ج ـ ماهیت آلترناتیو قذافی : به دلیل سلطه طولانی دیکتاتوری در لیبی و نبود آزادی های سیاسی ؛ این کشور در شروع قیام های مردمی ؛ فاقد تشکّل های صنفی ؛ سیاسی و نهادهای مدنی برای رهبری اعتراضات مردم بود . در لیبی در دوره 42 ساله حکومت قذافی هرگونه فعالیت سیاسی ممنوع و هر نوع فعالیتی برای تشکیل حزب و انجمن و .... بشدت سرکوب می شد . شعار رایج طرفداران قذافی " من تحزب خان " بود . یعنی هر کس حزب تشکیل دهد خائن است . بنابراین باران انقلاب در کشور لیبی در فوریه 2011 در شرایطی باریدن آغاز کرد که مردم این کشور فاقد یک تشکیلات ذیصلاح و مردمی برای رهبری اعتراضات خود بودند . در شرایط فقدان رهبران سیاسی ملی و انقلابی ؛ نیروهای جدا شده از ارتش و بعضا" مقامات سابق رژیم ــ که تنها چند روز قبل از شروع نا آرامی ها مناصب خود در دولت قذافی را ترک کرده و به صفوف اپوزیسیون پیوسته بودند ــ مردم ناراضی را سازماندهی کردند . با ادامه اعتراضات گسترده مردم ؛ شهر بنغازی آزاد و به تصرف معترضین در آمد . با آزاد شدن این شهر ارتباطات کشورهای غربی با معترضین تسهیل و آغاز گردید . امریکا و دیگر کشورهای غربی که تجربه غافلگیری در انقلاب های مصر و تونس را در پشت سر خود داشتند سریعاً دست بکار شده و در تماس با معترضین ؛ نیروهای طرفدار خود ــ در صفوف ناراضیان در لیبی ــ را در مرکزی بنام " شورای ملی انتقالی لیبی " برای رهبری اعتراضات در راستای منافع خود سازماندهی کردند . کسانی که در این شورا نقش کلیدی و رهبری را برعهده دارند ؛ عمدتاً سالهای طولانی ؛ از مقامات بلند پایه سیاسی ــ نظامی حکومت قذافی بوده اند و بتازگی و با شروع خیزش های مردم ؛ پستهای خود در دولت قذافی را ترک کرده و ظاهرا" به صفوف مخالفین پیوسته اند و یا کسانی هستند که بعد از سالها اقامت در امریکا و گرفتن آموزش های لارم به لیبی اعزام شده اند . رئیس شورای ملی انتقالی را " مصطفی عبدالجلیل " برعهده دارد که وزیر سابق دادگستری حکومت قذافی بود . وی در ارتباط و هماهنگی با " جفری فلتمن " فرستاده ویژه امریکا در لیبی می بایست اعتراضات مردم در لیبی را در راستای منافع امریکا و متحدانش هدایت نماید . مصطفی عبدالجلیل به نقل از " ویکی لیس " یک " فن سالار بیطرف " است که مورد حمایت امریکا می باشد . از دیگر اعضای شورای ملی انتقالی می توان به " محمود جبرئیل " اشاره کرد که تا پیش از شروع نا آرامی ها در لیبی " رئیس کمیته تحول اقتصاد ملی " در دولت قذافی بوده است . بعضا" اعضای کنونی " شورای ملی انتقال " نیز به صورت منفرد و قبل از تشکیل شورا از ماه مارس در تماس دائم با " جفری فلتمن " از کارمندان عالی رتبه وزارت خارجه امریکا قرار داشته اند . جفری فلتمن در گزارشی که منتشر شده است ؛ گفته است : تلاش وی انتقال آرام و با ثبات دمکراسی در لیبی است . بدین ترتیب پیشاپیش روشن است دولت جدیدی که بعد از انقلاب از همین ترکیب " شورای ملی انتقالی " تشکیل خواهد شد ؛ قبل از اینکه خود را در مقابل ملت لیبی متعهد بداند یاید پاسخگوی امریکا ؛ غرب و ناتو باشد که آنان را بر سرنوشت مردم لیبی حاکم کرده اند . در باره اپوزیسیون لیبی نیویورک تایمز می نویسد : از همان ابتدا مأموران سیا مستقر در لیبی با به اصطلاح شورشیان در ارتباط بوده و مستقیما" در اداره و پیشبرد جنگ با طرفداران قذافی مشارکت داشته اند . بعد هم مأموران بیشتری برای سازماندهی و تقویت نیروهای شورشی به لیبی اعزام شده است . در رسانه های غربی از جمله سی اِن اِن از شخصی بنام " خلیفه هفتار " نام برده شده که سالها در ویرجینیای امریکا نزدیک ساختمان مقر مرکزی " سیا " خانه داشته و با سیا در ارتباط بوده است . وی بلافاصله بعد شروع نا آرامی ها از امریکا به لیبی رفته است و اکنون یکی از فرماندهان نظامی شورشیان می باشد . روزنامه فیگارو نیز نوشته است : بدون شک ؛ شورشیان بدون حمایت جامعه جهانی ( که اسم مستعار امریکا و غرب می باشد ) و مداخله نظامی پیمان آتلانتیک شمالی ناتو ؛ محال بود به پیروزی برسند و رژیم معمر قذافی را سرنگون کنند . روزنامه فرانسوی لیبراسیون می نویسد : اگر چه اقدامات فرانسه در حمله به لیبی با انتخابات ریاست جمهوری سال آینده در فرانسه بی ارتباط نمی باشد ؛ ولی بهر حال باعث خوشحالی است که فرانسه در خط اول در کنار شورشیان و کمک به انقلابیون لیبی ؛ خاطره ننگین سفر پر زرق و برق معمر قذافی به فرانسه را از اذهان پاک می کند . بر اساس اخبار و اسناد منتشره شده می توان گفت که شورشیان لیبیائی فقط در پناه و با کمک های نیروهای ناتو بوده است که ؛ به سازمان کار نظامی منسجمی دست یافتند ؛ دسترسی شان به سلاح ها و جنگ افزارهای مجهز و پیشرفته تر تقویت شد و سرانجام اینکه در مراوده با قدرتهای جهانی بوده که " شورای ملی انتقالی " تشکیل شده است . مگر غیر از این بود که ناتو از اواسط مارس بطرزی لگام گسیخته هر جای لیبی را بمباران کرد و باران مرگ و نیستی بر این کشور باراند ؛ تا راه را برای پیشروی شورشیان هموار کند . شورشیان وابسته ای که از همان آغاز موتور محرکه شورش هدایت شده غرب بر علیه قذافی بودند . بنابراین مردم لیبی حق دارند در کنار خوشحالی از سرنگونی قذافی نگران آینده کشورشان باشند چرا که : اولا" ــ رهبری مخالفین قذافی ؛ عمدتا" در دست کسانی است که تا 6 ماه پیش از مقامات ارشد حکومت قذافی بوده و در این 42 سال در همه جنایات و سیاه کاریهای قذافی سهیم بوده اند . ثانیاً این رهبران از همان روزهای اول نا آرامی ها در بنغازی در نهان و آشکار در حال مراوده و همکاری با قدرت های غربی و یا در حال رفت و آمد به کشورهای غربی ــ برای جلب حمایت ؛ هماهنگی و گرفتن دستورات لازم ــ بوده اند . بی جهت نبود که در اولین اطلاعیه صادره از این شورا می بینیم ؛ به جای اینکه شورای ملی انتقالی بر تعهد خود به مردم و ایجاد دمکراسی در کشور تأکید کند بر حفظ منافع غرب پای می فشارد و " بر حفظ حقوق و منافع غرب و امریکا تأکید می کند " مگر امریکا و غرب که کشور لیبی را به خاک و خون کشیده اند ؛ جز غارت و در اختیار گرفتن منابع نفت و گاز این کشور و تبدیل شدن لیبی به پایگاهی دیگر برای امریکا ؛ چه منافع دیگری در لیبی دارند ؟ جنبشی که با عدم رعایت مصالح و منافع ملی کشورش ؛ خود را به آلت دست متجاورین تبدیل کرده است بطور قطع نمی تواند اعتماد و احترام مردم لیبی را جلب نماید ؛ اپوزیسیونی که دست نیاز به سوی متجاوزین غربی دراز می کند و از آنها خواستار بمباران مردم و شهرهای لیبی می شود پیشاپیش تیر خلاص را به اعتماد و حمایت مردم شلیک کرده است و این معنائی جز ادامه و استمرار جنگ داخلی در لیبی ندارد . به همین دلیل است که آینده لیبی بعد از مداخلات استعماری و جنگ های تجاوز کارانه غرب و با این " شورای ملی انتقالی " که خود به را به تجاوز گر بیش از تجاوز شده ها (مردم لیبی ) متعهد می بیند در هاله ای از تردید و ابهام قرار دارد . جنبشی که مورد حمایت تمام و کمال گرگهای نفت خوار بین المللی است در بهترین شرایط اگر مستقل و صادق هم باشد کار بسیار سخت و دشواری برای حفظ استقلال و منافع ملی کشور و مردم لیبی در پیش رو دارد . اکنون دیگر چشم های مردم لیبی با خون هموطنانشان که به دست متجاوز ین امریکایی و کشورهای عضو ناتو و مز دوران وابسته شان بزمین ریخته شده خوب شستشو شده است ؛ دیگر مردم و جوانان لیبیائی خوب می بینند و خوب می دانند که فقط معجزه ی دلاوری نسل " عمر مختار " می تواند مردم و کشور لیبی را از هجوم و تسلط استعمار گران غربی نجات دهد . د ــ نقش ناتو و غرب در سرنگونی قذافی : امریکا و سرمایه داری که کم مانده است تسلط بر کلِ سیاره زمین ــ برای غارت و چپاول منابع کشورها برای جلوگیری از فروپاشی اقتصادهای ورشکسته کشورهای خود ــ هم برایشان کم باشد ؛ در سخت ترین بحران ساختاری خود گرفتار شده اند . در شرایطی که بحران جهان سرمایه داری اقتصاد امریکا را زمینگیر کرده و آن را به آستانه ورشکستگی کشانده است ؛ در شرایطی که نفوذ امریکا در جهان عرب ــ به خصوص بعد از حمله تجاوز کارانه و اشغال عراق ــ بشدت رو به کاهش گذاشته است ؛ شورش های توده ای در جهان عرب ؛ دولت امریکا را در وضعیت سخت و دشواری تری قرار داده است . این شورش ها محاسبات استراتژیک امپراطوری امریکا برای طراحی خاورمیانه جدید را زیر سئوال برده و ناکام گذاشته است . مداخله غرب در لیبی با دو هدف عمده صورت گرفته است ؛ پیشگیری از رشد اپوزیسیون اسلامی و به تبع آن گسترش بنیاد گرائی در لیبی ــ با هدف جلوگیری از اینکه جنبش مردم لیبی خصلت ضد امریکایی پیدا کند ــ از طریق نفوذ و پیدا کردن جا پائی در آن و در مرحله بعد کنترل یافتن بر منابع نفت و گاز لیبی برای غارت این منابع و کسب نفوذ بیشتر در اوپک و تأمین قرار داد های سود آور برای کمپانی های نفتی امریکا . بنابراین کشورهای غربی بعد از تجربه شکست خورده شان در تونس و مصر هراسان از گسترش شعله های یک انقلاب واقعی در کشوری نفت خیز ؛ سیاست مداخله نظامی در لیبی را در دستور کار قرار دادند . نبود " دمکراسی در لیبی " ؛ " دفاع از شهروندان غیر نظامی " ؛ " حمله انسان دوستانه " و ... ... محمل و بهانه های حمله و تجاوز به لیبی است . معمولا" و بر اساس تجربه های گذشته ؛ سیاست تجاوز و حمله نظامی امریکا به رژیم های دیکتاتوری در منطقه در کادر دو استثنا ی کلیدی نفت " و " ماهیت اپوزیسیون قدرت حاکم " تصمیم گیری میشود . به روشنی از همکاری و پشتیبانی امریکا با سیاه کار ترین رژیم های استبدادی در منطقه می توان به این سیاست ریاکارانه و استثماری غرب در حمله به کشورها ــ به بهانه دمکراسی و حقوق بشر ــ پی برد . مگر امیر کویت که تاج و تخت خود را به قدرت نظامی امریکا مدیون است ــ حمله امریکا به عراق بعد از اشغال کویت توسط عراق و آزاد کردن کویت از دست اشغالگران ــ آزادانه و با حمایت غرب بی هیج دغدغه ای به حکومت استبدادی و عقب مانده خود ادامه نمی دهد ؟ مگر عربستان سعودی ــ برج و باروی اصلی ضد انقلاب در دنیای عرب ــ بنیاد گرا ترین و سرکوبگر ترین حکومت در سراسر دنیا نمی باشد ؛ مگر عربستان سعودی زادگاه عقیدتی طالبان و القا عده نیست ؟ با اینهمه مگر این کشور که ماهیتا" آنتی تز آزادی و دمکراسی است ــ حکومتی که هنوز احکام قرون وسطائی سر بریدن با شمشیر را در حق شهروندان عربستان سعودی اعمال میکند و به تازگی و با شرط و شروطی بصورت محدود به زنان اجازه رانندگی داده است ــ نزدیک ترین متحد امریکا در منطقه نمی باشد ؟ البته متحدی مطیع و قدر دان ؛ که حتی حق مداخله امریکا در بودجه بندی کشور عربستان را برای امریکا به رسمیت می شناسد چنین است که امروزه ؛ شاهد تدوام و استقرار حتی سلطنت های قبیله ای و قرون وسطائی؛ البته تحت قیمومیت غرب در سر زمین های نفتی واقع در شبه جزیره ی عربی هستیم ؛ کشورهائی که برای تأمین آزادانه ی نفت و سوخت مورد نیاز این قدرت ها ؛ کاملا" سر سپرده می باشند . سلطنت هائی که نه تنها از تجاوزات غرب و امریکا در امان هستند بلکه اصلا" ادامه بقای آنها هم مدیون قدرتهای غربی است و توسط آنان تضمین شده است . این پارادوکس جدی غرب در ادعای دمکراسی خواهی برای منطقه است و غرب فقط با خطر انداختن این حکومتها است که میتواند حقانیت گفتار دفاع از دمکراسی و حقوق بشر خود را به اثبات برساند . متأسفانه نظم قانونمندی که امریکا و جهانخواران غرب ؛ امروزه در راستای منافع استعماری خود بر جهان حاکم کرده اند ؛ مداخلات و لشگر کشی های تجاوز گرانه به کشور لیبی را توجیه و مشروعیت قانونی می بخشد ؛ در کادر رعایت و تبعیت از همین نظم است که شورای امنیت سازمان ملل قطعنامه " منطقه پرواز ممنوع بر آسمان لیبی " ( قابل توجه اینکه ؛ در حالیکه هنوز بحث در مورد بر قراری " منطقه پرواز ممنوع " بر فراز لیبی در جریان بود ؛ امریکا نخستین ناو جنگی خود را به دریای مدیترانه اعزام کرد که حکایت از برنامه از پیش تعیین شده ی غرب برای لیبی داشت ) و " اجازه حمله هوائی به لیبی " را به تصویب می رساند . در اوایل ماه مارس قطعنامه تحریم هوائی لیبی توسط شورای امنیت سازمان ملل تصویب شد ؛ در 19 مارس شورای امنیت به در خواست ائتلاف کشورهای غربی با موافقت و حمایت " شورای همکاری خلیج " و " اتحادیه عرب " قطعنامه حمله هوائی به خاک لیبی را تصویب کرد . و بدین ترتیب حمله هوائی تمام عیار " ناتو " علیه کشور لیبی و مردم بی پناه این کشور آغاز و مجاز گردید . شورای امنیت سازمان ملل در توجیه تصویب قطعنامه حمله هوائی به لیبی گفت : اگر اینکار انجام نمی شد نیروهای قذافی شورشیان در بنغازی را قتل و عام می کردند . یعنی حمله هوائی برای دفاع و حفاظت از شورشیان صورت گرفته و نه مردم غیر نظامی لیبی . طی 5 ماه بمباران بی وقفهِ " انسان دوستانه " غرب به لیبی بیش از 8000 حمله هوائی به این کشور صورت گرفته است ؛ یعنی روزانه بیش از 50 حمله هوائی ــ که در این حملات بیش از 20 هزار نفر از مردم بیگناه غیر نظامی لیبی کشته شده اند ــ صورت گرفته تا راه پیشروی شورشیان را هموار نمایند . " یوشکا فیشر " وزیر خارجه پیشین کشور آلمان در مصاحبه ای به تاریخ 29 آگوست 2011 با اشپیگل می گوید : در لیبی بدون دخالت نظامی ناتو هیچ چیزی امکان پذیر نبود و اگر حملات ناتو نبود معمر قذافی سقوط نمی کرد . امری که روزنامه فیگارو هم بر آن تأکید داشته است : بدون شک ؛ شورشیان لیبی نمی توانستند بدون حمایت جامعه جهانی و مداخله نظامی ناتو به پیروزی برسند و رژیم معمر قذافی را سرنگون نمایند . سرانجام لیبی پیشرفته ترین و آباد ترین کشور افریقایی ؛ در اثر بمباران های هوائی غرب و ناتو به مخروبه ای تبدیل گردید . در اثر این بمباران ها علاوه بر ویرانی بیش از 70 در صد زیر ساخت های اقتصادی کشور ــ که با پول ملت لیبی در چند دهه ساخته شده بود بیشتر شبکه آب رسانی و برق ؛ تأسیسات صنعتی و کارخانجات ؛ مدارس و ...... ویران شدند ( هدفی آگاهانه برای باز سازی مجدد توسط شرکت های غربی و غارت سرمایه های این کشور توسط انحصارات امپریالیستی و وابسته کردن کامل این کشور به غرب ) ــ و ده ها هزار انسان غیر نظامی ــ که غرب به بهانه حفاظت از آنها به لیبی حمله کرده بود ــ کشته و مجروح شدند . این جنایات در لیبی در حالی صورت میگرفت که بر اعتراضات اکثریت مردم لیبی به مداخلات به اصطلاح بشر دوستانه غرب و ناتو سر پوش گذاشته می شد و اعتراضات و تظاهرات میلیونی مردم لیبی در مخالفت با دخالت غرب و امریکا در رسانه های دروغ پرداز غربی هیچ انعکاسی پیدا نمی کرد . " میشل کولن " خبرنگار غربی در باره این بمباران های بشر دوستانه ناتو می نویسد : کار اروپا و امریکا به همکاری با القا عده کشیده است و تمام گزارشاتی که در مورد قذافی مطرح کرده بودند دروغ از آب در آمده است ؛ بمب های ناتو کودکان لیبیائی را می کشد و دست آورد های اجتماعی این کشور را نابود می کند . منبع: پژواک و بولتن |
۱۳۹۰ شهریور ۲۲, سهشنبه
امریکا و کشورهای غربی تجاوز کننده به کشور لیبی اگر چه از تکزاز هزار باره کلمه دمکراسی هر گز هم خسته نشوند
س از گذشت ده سال از بزرگ ترین عملیات تروریستی قرن
پس از گذشت ده سال از بزرگ ترین عملیات تروریستی قرن بیست و یکم که همه رویدادهای خاورمیانه و جهان را تحت الشعاع خود قرار داد و منجر به حمله دولت آمریکا به افغانستان و عراق شد اینک تحقیقات گسترده ای برای کشف حقایق بیش تر در مورد نحوه وقوع این رویداد بزرگ در ایالات متحده و این که چگونه القاعده توانست این حادثه هولناک را تدارک ببیند در حال پیگیری است. واقعه ای که حقيقتا چهره جهان را دگرگون ساخت. بنا به گزارش تلویزیون العریبه، دادگاه فدرال آمریکا در جنوب منهاتن، گزارشی 200 صفحه ای را که توسط 10 کارشناس امور تروریستی تهیه شده و شامل شهادت هایی در این زمینه است به اضافه گواهی سه تن از اعضای بلند پایه اطلاعات حکومت اسلامی ایران که به غرب پناه شده اند دریافت کرده است . در این گزارش، دادخواست اهالی قربانیان و مدارکی درج شده که حکومت اسلامی ایران را به دست داشتن در حملات تروریستی 11 سپتامبر و همکاری با القاعده متهم می کند. کنت ترمن، کارشناس آمریکایی گفته است فواد مغنیه که در سال 2008 در سوریه به قتل رسید مسئولیت ارسال تروریست ها را به ایران و پس از آن به افغانستان بر عهده داشت. او، رابط القاعده و ایران بود و همیشه با خامنه ای ملاقات می کرد و اخبار رهبران القاعده را به ایران منتقل می کرد و رابطه بسیار نزدیکی با سپاه پاسداران ایران داشت . دلایل گزارش کمیته تحقیقات کنگره و هم چنین شهادت کارشناسان و نیز شهادت سه تن از اعضای بلندپایه عضو وزارت اطلاعات حکومت اسلامی ایران که به غرب پناه بردند دلایلی است که می تواند برای محکومیت ایران در دادگاه فدرال آمریکا کافی باشد . در حقیقت یازده سپتامبر ٢٠٠١، نقطه عطفی در یک دوره اقتصادی، سیاسی و اجتماعی جهان بود که از دوران پس از جنگ سرد و با جنگ اول خلیج در سال ٩١، آغاز شده بود. دوره ای که یازده سپتامبر را نیز باید در روند این وضعیت «نظم نوین جهانی» که پدر بوش ادعای آن را داشت، باید مورد بحث و بررسی و تحلیل قرار داد. اقدامی که پدر آغاز کرده بود با شدت بیش تری توسط پسر، یعنی جرج بوش ادامه یافت. ده سال پیش، صبح ۱۱سپتامبر ۲۰۰۱ میلیون ها نفر در سراسر جهان، با دیدن فیلم و تصاویر برخورد دو فروند هواپیمای خطوط هوایی پان آمریکن به برج های دوقلوی تجارت جهانی، دچار شوک شدند. واقعه ای که زندگی بسیاری از همان بیننده ها را در چهارگوشه جهان، دست خوش تغییر کرد . بیستم شهریور 1390 برابر با یازدهم سپتامبر 2011، درست ده سال از واقعه هولناک یازده سپتامبر می گذرد. روز یازدهم سپتامبر 2001، برای اولین بار پس از جنگ جهانی دوم، چنین حمله ای به ایالات متحده آمریکا، صورت می گیرد. بعلاوه در این روز، برای اولین بار بزرگ ترین عملیات تروریستی، به این شیوه در جهان اتفاق افتاد. شیوه ای که تروریست ها هواپیماها را با مسافرانش به برج های دو قلوی تجارت جهانی، این سنبل سرمایه داری کوبیدند و آن ها با خاک یک سان کردند. ده سال پيش، در ساعت ۸.۴۶ دقيقه صبح روز ۱۱ سپتامبر دو هواپيمای مسافربری از چهار هواپيمای ربوده شده توسط تروریست ها به برج های دو قلوی مرکز تجارت جهانی در نيويورک کوبیدند. در ساعت ۱۰.۲۸ دقيقه هر دو برج در نتيجه آتش سوزی فرو ريخته و جان حدود سه هزار نفر ار گرفت و بیش از شش هزار نفر نیز زخمی شدند. حمله سازمان داده شده تروريستی به نيويورک و ساختمان پنتاگون در واشینگتن و هواپيمايی که گفته می شد کاخ سفيد را هدف قرار داده بود، در حومه پنسيلوانيا سقوط کرد، در سراسر جهان انعکاسی گسترده يافت. شهر واشینگتن، پايتخت بزرگ ترين قدرت اقتصادی نظامی و سياسی جهان تعطيل شد و همه جا زیر نظر و کنترل مامورین امنیتی قرار گرفت. بنا به ادعای مقامات کاخ سفید، حمله تروريستی ۱۹ مسلمان افراطی عليه مراکز قدرت مالی، نظامی و سياسی آمريکا و در درون خاک آن کشور، احساس عدم امنيت عميق را در سراسر ايالات متحده پراکنده بود. حتی هفته ها بعد از حادثه ۱۱ سپتامبر، نه تنها در داخل آمریکا، بلکه در بسياری از کشورهای قاره های جهان، احساس همبستگی با بازماندگان این واقعه و مردم آمریکا ادامه داشت. تاکنون در مورد این واقعه تکان دهنده، اظهارنظرها، مقالات و کتاب های زیادی صورت گرفته و فیلم هایی نیز ساخته شده شده است که بخش اعطم آن ها، نشان می دهند با وجود گذشت ده سال، هنوز هم سئوالات و ابهامات بی شماری در مورد این عملیات تروریستی و وقایع پس از آن وجود دارد. سئوالاتی از این قبیل که آیا واقعا دولت آمریکا، در عکس العمل به این حرکت تروریستی، این همه رعب و وحشت راه انداختن، جنگ و گشورگشایی، اشغال افغانستان و عراق، واقعا ضروری بود؟ آیا دولت آمریکا، طرح هایی از قبل برای تغییر چهره جهان داشت و به دنبال فرصتی بود تا آن ها را عملی سازد که واقعه یازده سپتامبر این فرصت تاریخی را فراهم آورد؟ و... در دسامبر ۲۰۰۱، افغانستان، به ویژه كوه های شرق افغانستان زیر بمباران بی وقفه جنگنده های آمریکایی و متحدانش قرار گرفتند و نبرد توره بوره شروع شد. گری برنستن، رییس واحد شبه نظامی سری سیا بود كه از زمان فرار بن لادن از كابل او را تعقیب كرده بود و براساس اظهارات او اكنون سیا مطمئن بود كه بن لادن و القاعده را منزوی كرده است. بخشی از این اطلاعات مهم از طریق بی سیم یك رزمنده القاعده به دست آمد كه در درگیری ها كشته شده بود. بمباران توره بوره بیش از دو هفته به طول انجامید. آمریكا قوی ترین تیم های اطلاعاتی خود را به كار گرفته بود و از بزرگ ترین بمب ها، پیچیده ترین موشك ها و سایر تجهیزات پیشرفته علیه بن لادن استفاده كرده بود. اما به هر حال این اقدامات كافی نبود. گری برنستن، می گوید: «در دو، سه روز اول دسامبر پیامی به واشینگتن فرستادم و تقاضای ۶۰۰ الی ۷۰۰ نیروی ورزیده كردم ولی هیچ خبری از این نیروها نشد.» ژنرال محمد ظاهر فرمانده نظامیان افغان نیز فعالانه در تعقیب بن لادن در كوه های توره بوره بود. او درباره شمار نیروهای آمریكایی در نبرد توره بوره می گوید: «فكر می كنم آن ها بیش از ۵۰ یا ۶۰ نفر نبودند.» اسامه بن لادن كه در فیلم ویدئویی اش پس از عملیات توره بوره بسیار نحیف و پیرتر از سن واقعی اش در آن زمان ۴۴ سال به نظر می رسید، بار دیگر موفق به فرار شده بود. سئوال این است که چرا دولت آمریکا این جنگ را آغاز کرد اما در رابطه با دستیگری بن لادن، این همه لاقیدی از خود نشان داد و به اقرار گری برنستن، توانست از این منطقه بگریزد؟! عده ای از ناظران سیاسی در جهان، به ویژه آمریکا بر این باورند که حملات مشکوک 11 سپتامبر بهانه ای بود برای نومحافظه کاران آمریکایی تا بتوانند نقشه شوم خود برای سیطره آمریکا بر تمام جهان را با ماشین عظیم جنگی پیاده کنند. «پل کریگ رابرتز»، اقتصاددان و معاون سابق وزیر خزانه داری آمریکا در زمان ریاست جمهوری «رونالد ریگان» در مقاله ای به بررسی جوانب مختلف حادثه 11 سپتامبر پرداخته بود. این نویسنده سابق نشریه هایی چون «وال استریت ژورنال» و «بیزینس ویک» معتقد بود که حملات 11 سپتامبر، بهانه ای بود برای نومحافظه کاران آمریکایی تا بتوانند نقشه شوم خود را برای سیطره آمریکا تماما عملی کنند. کریگ رابرتز، در ابتدای مقاله خود با اشاره به خط مشی روزنامه «واشنگتن تایمز» و حمایت های این روزنامه از جنگ طلبان آمریکایی، نوشت: واشنگتن تایمز روزنامه ای است که با نظر مساعد به جنگ هایی که بوش، چنی، اوباما و نومحافظه کاران در خاورمیانه راه انداخته اند؛ می نگرد و معتقد است که تروریست های 11 سپتامبر باید تاوان جنایات شان را بپردازند. اما در 24 فوریه و در کمال تعجب شنیدم که پربیننده ترین گزارش وب سایت این روزنامه به مدت سه روز، گزارشی با عنوان «داخل محدوده اتوبان کمربندی» بود که در 22 فوریه 2010، توسط «جنیفر هارپر» تهیه شد. این گزارش، در مورد 31 کنفرانس خبری بود که در 19 فوریه در شهرهای مختلف آمریکا و سایر نقاط جهان توسط مهندسین و معماران سازمان «حقیقت 11 سپتامبر» ترتیب داده شدند. سازمان مذکور هم اکنون 1000 عضو دارد که همگی در امور ساختمانی و عمرانی متخصص هستند. پل کریگ رابرتز، در ادامه می افزاید: تعجب من زمانی بیش تر شد که فهمیدم در این گزارش خبری، کنفرانس های مطبوعاتی این سازمان کاملا جدی انگاشته شده اند. وی سئوالاتی در مورد واقعه 11 سپتامبر مطرح می سازد: چگونه سه آسمان خراش عظیم مرکز تجارت جهانی ناگهان به تلی از خاک تبدیل شدند؟ چگونه آتش کوتاه مدت و با درجه پایین توانست تیرهای فولادی آسمان خراش ها را به ناگهان فرو بریزد؟ در گزارش «واشنگتن پست»، چنین آمده است: «هزار معمار و مهندس از نمایندگان کنگره درخواست کرده اند تا تحقیقاتی جدید در مورد تخریب برج های دوقلو و ساختمان هفتم انجام شود.» کریگ رابرتز، می نوسد: به گزارش روزنامه «واشنگتن تایمز» معماران و مهندسین بدین نتیجه رسیده اند که اداره فدرال مدیریت بحران و موسسه ملی استاندارد و تکنولوژی «مدارک و نظرات ناکافی، متناقض و فریب آمیز پیرامون تخریب برج ها ارائه کرده اند.» آن ها هم چنین «خواهان آغاز تحقیقاتی با حضور هیات منصفه در مورد مقامات موسسه ملی استاندارد و تکنولوژی شده اند.» به گزارش این روزنامه، ریچارد گیج، سخن گوی این مهندسین و معماران گفت: «مقامات دولت باید بدانند که «نادیده انگاشتن جرم» طبق ماده 18 (بند 2382) قوانین آمریکا یک جرم جدی محسوب می شود. بنابراین، آن هایی که مدرکی دال بر وقوع جرم در دست دارند باید اقدامات لازم را اتخاذ کنند. این مسائل می توانند تاثیر بسیار زیادی در محاکمه آتی «خالد شیخ محمد» داشته باشد.» هم اکنون سازمان دیگری با نام «آتش نشانان جویای حقیقت 11 سپتامبر» به وجود آمده است. اریک لایر، رییس این سازمان، در کنفرانس خبری اصلی در شهر سانفرانسیسکو حمایت آتش نشان ها را از خواسته های مهندسین و معماران اعلام کرد. وی اظهار داشت که هیچ نوع تحقیق دادگاهی و علمی در مورد آتش هایی که این سه ساختمان را ویران کردند صورت نگرفت و این به معنای ارتکاب جرم است. رابرتز، در مورد وقایع بعد از فروپاشی برج ها می نویسد: از فرایندهای تحقیقی لازم تبعیت نشد و صحنه جرم به جای نگهداری و تجسس ویران گردید. به گفته رییس سازمان آتش نشانان (اریک لایر) بیش از صد نفر از افرادی که بلافاصله در محل حاضر شدند صدای انفجارهایی را شنیدند. مدارک صوتی، تصویری و رادیویی نیز دلیلی بر وقوع این انفجارها هستند. این اقتصاددان آمریکایی، در ادامه بررسی دلایل تخریب برج های دو قلو به نقل از کنفرانس خبری می نویسد: فیزیکدانی به نام استیون جونز مدرکی در مورد وجود «نانوترمیت» در خرابه های برج های مرکز تجارت جهانی ارائه کرد. این مدارک توسط هیات بین المللی دانشمندان به رهبری پروفسور «نیلز هریت»، نانوشیمی دان «دانشگاه کپنهاگ» جمع آوری شده بودند. نانوترمیت یک ماده آتش زا و انفجاری پیشرفته است که می تواند به سرعت فلزات را ذوب کند. معاون سابق وزیر خزانه داری آمریکا، با اشاره به فشارها و انتقادهایی که بر جویندگان حقایق یازده سپتامبر وارد می شود، می نویسد: قبل از این که فریاد «تئوری توطئه» را بانگ زنیم، باید بدانیم که معماران، مهندسین، آتش نشانان و دانشمندان هیچ تئوری را پیشنهاد نمی کنند. آن ها فقط اسنادی ارائه می کنند که تئوری رسمی را به چالش می کشد و این اسناد تا ابد نادیده انگاشته نخواهند شد. رابرتز، می افزاید: برای این آمریکایی ها هیچ فرقی ندارد که دولت چند بار داستان خود را عوض کرده است. برای مثال، آمریکایی ها در ابتدا نام «اسامه بن لادن» را شنیدند زیرا دولت بوش حملات 11 سپتامبر را به عهده او گذارد. در طی سالیان متمادی فیلم های ویدئویی زیادی به مردم ساده لوح آمریکا نشان داده شدند که ظاهرا حاوی بیانیه های اسامه بن لادن بودند. متخصصین این فیلم ها را جعلی اعلام کردند اما افکار عمومی آمریکا به خودفریبی ادامه دادند. اما ناگهان در سال گذشته یک «مغز متفکر» دیگر برای حملات 11 سپتامبر پیدا شد تا جای اسامه بن لادن را بگیرد. وی کسی نبود جز خالد شیخ محمد، زندانی پاکستانی «گوانتانامو» که با 183 روش خفگی مجازی شکنجه شد تا بالاخره اعتراف کرد که طراح اصلی حملات 11 سپتامبر بوده است. وی معتقد است که اعترافات شیخ محمد هیچ ارزش قانونی ندارند. معاون سابق وزیر خزانهداری آمریکا، می نویسد: در قرون وسطی اعترافات با شکنجه گرفته می شدند اما تا جایی که من می دانم در نظام قضایی آمریکا متهم سازی خود بدون ارائه اسناد مستدل پذیرفته شده نیست. اما تحت رژیم بوش و قضات جمهوری خواه فدرال، که ما را مطمئن کرده اند از قانون اساسی آمریکا حفاظت خواهند کرد، خود متهم انگاری شیخ محمد تنها دلیل دولت برای اثبات این مدعی است که تروریست های مسلمان حملات 11 سپتامبر را انجام داده اند. نویسنده در ادامه مقاله کارهای نسبت داده شده به شیخ محمد را غیرممکن و خنده دار دانسته و می افزاید: اگر شاهکارهای نسبت داده شده به شیخ محمد را خوب بسنجیم متوجه امکان ناپذیر بودن آن ها خواهیم شد. گویی شیخ محمد با هوش تر و قوی تر از «سوپرمن» است. وی تمام 16 سازمان اطلاعاتی آمریکا و هم چنین سازمان های اطلاعاتی متحدین و دست نشانده های آمریکا به مانند «موساد» را فریب داده است. تمام سرویس های اطلاعاتی جهان نتوانستند در مقابل شیخ محمد بایستند. شیخ محمد با هوش و ذکاوت سرشار خود همه را فریفت، از شورای امنیت ملی آمریکا گرفته تا دیک چنی، «پنتاگون»، «مجلس سنا»، «فرماندهی دفاع هوافضای آمریکای شمالی»، «نیروی هوایی آمریکا» و «کنترل ترافیک هوایی.» وی باعث شد بخش حفاظت فرودگاه در عرض یک صبح گاه چهار بار اشتباه کند. وی جدیدترین سیستم دفاع هوایی پنتاگون را شکست داد و برای اولین بار در تاریخ آمریکا یک هواپیمای ربوده شده بدون این که از جانب نیروی هوایی آمریکا ردگیری شود به ساختمان پنتاگون خورد. در ادامه مقاله می خوانیم: شیخ محمد توانست این شاهکارهای پیچیده را با استفاده از خلبانان کم تجربه و فاقد صلاحیت انجام دهد. شیخ محمد توانست اف بی آی را وادار کند که از انتشار نوارهای ویدئویی زیادی که وی در آن ها، طبق داستان رسمی، اعتراف به ربودن هواپیما و اصابت آن به پنتاگون کرده بود، امتناع کند. رابرتز، در پاسخ به سئوالاتی که مطرح کرده، می نویسد: شیخ محمد فردی است که تحت شکنجه اعتراف کرد تا تقصیرها را به گردن بگیرد و بدین ترتیب اعتقاد ساده لوح های آمریکایی به تئوری توطئه دولتی و رسمی تداوم داشته باشد. ماجرا از این قرار است که دولت آمریکا مجبور شده واقعه 11 سپتامبر را به پایان برساند. دولت باید قبل از آشکار شدن همه ماجرا، دادگاهی برگزار کند و متهمی را در آن جا محاکمه کند تا این پرونده مختومه شود، و البته هر کسی که 183 بار توسط خفگی مجازی شکنجه شود به هر چیزی اعتراف خواهد کرد. وی به موضوع سرکوب منتقدین روایت رسمی از واقعه 11 سپتامبر پرداخته و می افزاید: دولت آمریکا در واکنش به اسنادی که علیه تئوری توطئه (روایت رسمی) ماجرای عجیب و غریب 11 سپتامبر منتشر شده اند با بازتعریف جنگ علیه تروریسم و انتقال آن از جبهه های خارجی به جبهه داخلی واکنش نشان داده است. جانت ناپلیتانو، وزیر امنیت داخلی، در 21 فوریه گفت که امروزه افراط گرایان آمریکایی به همان اندازه تروریسم بینالمللی نگران کننده شده اند. البته افراطی ها کسانی هستند که در مقابل برنامه ای دولت می ایستند، درست به مانند 1000 معمار و مهندس سازمان «حقیقت 11 سپتامبر.» این گروه 100 عضو داشت و هم اکنون اعضای آن به 1000 نفر رسیده اند. اگر این تعداد 10000 نفر شود چه رخ خواهد داد؟ دکتر رابرتز، در ادامه بررسی فشارهای وارده به حقیقت جویان می نویسد: کاس سانشتین، از مقامات دولت اوباما، برای مقابله با طیف شکاکین به روایت رسمی 11 سپتامبر یک راه حل ارائه کرده است: «به درون آن ها نفوذ کنید و تحریک شان کنید کلماتی بگویند و اعمالی انجام دهند که بتوان دستگیرشان کرد. به هر نحو ممکن از شر آن ها خلاص شوید.» نویسنده، با اشاره به دیوانه خوانده شدن منتقدین روایت رسمی واقعه 11 سپتامبر، می نویسد: اگر این افراد دیوانگانی هستند که حرف هایشان فقط به درد خنده و تمسخر می خورد چرا باید دست به چنین کارهای زد تا این افراد دستگیر شوند؟ آیا دولت از این می ترسد که این افراد کاری انجام دهند؟ چرا دولت آمریکا به جای این کارها، با اسناد ارائه شده روبرو نمی گردد و جوابی بدان ها نمی دهد؟ اگر معماران، مهندسین، آتش نشان ها و دانشمندان تنها افرادی دیوانه و مجنون هستند می توان به راحتی اسناد ارائه شده آن ها را بررسی و رد کرد. پس چرا باید مامورین پلیس را در میان آن ها فرستاده و برایشان پاپوش درست کرد؟ رابرتز، هدف اصلی از انفجار برج های ساختمان تجارت جهانی را نیز چنین تبیین می کند: قبل از 11 سپتامبر نئومحافظه کارها بارها اعلام کرده بودند که برای به راه انداختن جنگی تهاجمی در خاورمیانه به یک «پرل هاربر» جدید نیاز دارند. هر روز که می گذرد تعداد بیش تری از متخصصین اظهار می دارند که دولت تحقیقات آن ها را در مورد حملات 11 سپتامبر مسدود می سازد. به صلاح مردم آمریکا و سایر مردم جهان است که به این متخصصین گوش فرا دهند. 11 سپتامبر آغازی بود برای برنامه نئومحافظه کارها تا هژمونی آمریکا را در جهان برقرار سازند. هم اکنون دولت آمریکا موافقت کشورهای همسایه روسیه را خریداری می کند تا در خاک این کشورها سیستم های رهگیری موشکی قرار دهد. آمریکا قصد دارد روسیه را با پایگاه های موشکی محاصره کند، محاصره ای که از لهستان آغاز می شود از اروپای مرکزی و «کوزوو» می گذرد و به گرجستان، آذربایجان و آسیای مرکزی می رسد. (رجوع کنید به کتاب «انفجار قریب الوقوع: آمریکا تهدیدات پیش روی روسیه و ایران را تشدید میکند»، ریک روزف، انتشارات گلوبال ریسرچ، 19 فوریه 2010) ریچارد هالبروک، فرستاده آمریکا، در 20 فوریه اعلام کرد که القاعده به جمهوری های تازه استقلال یافته اتحاد جماهیر شوروی سابق، یعنی تاجیکستان، قرقیزستان، ازبکستان، ترکمنستان، و قزاقستان نقل مکان می کند. هالبروک، با این اظهارات وجود پایگاه های آمریکایی را در این کشورها با بهانه همیشگی «جنگ علیه تروریسم» توجیه می کند. هم اکنون با گذشت ده سال از یازده سپتامبر 2001، تمام ادعاهای جرج بوش، رییس جمهوری آمریکا و متحدانش چون مبارزه با تروریسم، برقراری امنیت، دمکراسی و غیره که هم زمان با اشغال افغانستان و عراق وعده داده می شد نه تنها ذره ای واقعیت پیدا نکرده، بلکه وضعیت مردم عراق و افغانسان بسیار هم بدتر شده است. تمام قوانین و کنوانسیون هایی که پس از جنگ جهانی دوم، در راستای تامین حقوق انسان ها تصویب شده بودند، همه معلق مانده اند. دیگر کسی خودش را صاحب کنوانسیون های دفاع از پناهندگان، زنان، کودکان، اسرای جنگی، حقوق بشر، قانون مطبوعات و به طور کلی رعایت حقوق شهروندی نمی داند. داستان پروازهای مخفیانه هواپیماهای سازمان سیا در جهان به ویژه اروپا، یکی از جنجال برانگیزترین و مرموزترین مسایل پس از یازده سپتامبر بوده است. هواپیماهای مخصوص سازمان سیا، به طور مخفیانه در کشورهای مختلف جهان فرود می آمدند و کسانی را که دولت ها را دستگیر کرده بودند به مامورین ویژه آمریکایی تحویل می دادند تا به زندان های نامعلومی انتقال داده شوند. سازمان سیا، در کشورهای اروپایی، به ویژه اروپای شرقی زندان های مخفی برپا کرده بود. برای مثال، در کشوری مانند سوئد، پناهندگانی را به عنوان مظنون به ترویسم دستگیر کردند و در اختیار مامورین سیا قرار دادند. پس از این که این ماجرا به رسانه ها کشیده شد حتی اعتراض جدی از سوی نمایندگان پارلمان این کشور، صورت نگرفت. چند سال بعد پارلمان این کشور مهد «دمکراسی»، قانونی را تصویب کرد که در صورت لزوم پلیس مستقیما بتواند تلفن شهروندان را شنود کند. به این ترتیب، تمام وعده های تیم جرج بوش در کاخ سفید، در رابطه با مبارزه علیه تروریسم و برقراری امنیت و دمکراسی در جهان، همگی غیرواقعی و دروغین از آب درآمدند. پس از پایان ریاست جمهوری جرج بوش و انتخاب اوباما به عنوان رییس جمهور آمریکا، وعده هایی که اوباما در تبلیغات انتخابات خود چون پایان دادن به جنگ، برگرداندن سربازان آمریکایی از عراق و افغانستان، کمک به بازسازی این کشورها، بستن زندان گوانتانامو، تحقیق در رابطه با وقایع 11 سپتامبر و غیره داده بود، تاکنون هیچ کدام از آن ها را به مرحله اجرا درنیامده است. مردم آمریکا، بلافاصله پس از واقعه یازده سپتامبر، نام القاعده و بن لادن را از زبان بوش شنیدند و شناختند. القاعده، این سازمان تروریستی اسلامی که می گویند عملیات تروریستی بسیار پیچیده 11 سپتامبر را انجام داد؟! روزگاری با حمایت آمریکا و پاکستان، در پیشاور تشکیل شد و برای شرکت در جنگ های «جهادی» علیه شوروی، راهی افغانستان شد. اسامه بن لادن، یکی از ۵۰ فرزند يک تاجر ميليونر عربستانی بود که در جوانی به گروه های مذهبی عرب در افغانستان پیوست و با حمایت آمریکا، علیه ارتش سرخ شوروی جنگیدند. در تاريخ ۲۶ دسامبر ۱۹۷۹، نيروهای شوروی به افغانستان حمله کردند. او، چند سال بعد گروه القاعده را پایه گذاری کرد و به معروف ترین تروریست جهان بدل شد. بن لادن، در سال 1984، از طريق مرکزی در پيشاور از داوطلبان عرب که راهی جنگ با نيروهای شوروی بودند، حمايت کرد. او، در سال 1986، در پيشاور مستقر شد و آغاز به خريد اسلحه کرد. وی گروه کوچکی از افراد داوطلب را سازمان دهی کرد و در سال ۱۹۸۸، القاعده در اين سال پايه گذاری شد و به مرکزی برای مذهبیون خشونت طلب و جنگ طلب تبدیل شد. اعضای این گروه، خواستار برقراری حکومت های اسلامی در کشورهايشان شدند. القاعده سازمانی است که گفته می شود توسط سازمان سیا ساخته شد. در 3 جولای سال 1979، جیمی کارتر پس از مشاوره با برژینسکی، تصمیم به پشتیبانی از گروه مجاهدین در افغانستان برای مقابله با حکومت طرفدار شوروی گرفت. در سال گذشته اعلام شد که نیروهای آمریکایی با یک عملیات «تروریستی» در پاکستان، او را کشتند و جنازه اش را نیز به دریا انداختند؟ بنابراین، هم رهبری عملیات پیچیده تروریستی 11 سپتامبر در آمریکا توسط بن لادن و القاعده و هم عملیات تروریستی کماندوهای آمریکایی در کشتن او در پاکستان و هم داستان مرگ بن لادن و سپردن جنازه او به اعماق دریا، همه و همه با راز و رمزهای زیادی همراه هستند، طبیعتا هر انسان آگاهی این نوع مسایل را به سادگی باور نمی کند و بیش تر به سناریوهای فیلم های هالیوود شباهت دارند. پس از مرگ بن لادن، عملکرد ماشین ترور طالبان به اوج رسیده است. «پرویز مشرف»، رییس جمهور سابق پاکستان، پس از ترور بن لادن توسط کماندوهای آمریکایی، در اظهاراتی با مهم خواندن نقش سران طالبان در ثبات و آرامش افغانستان، خواستار گفتگو با ملاعمر شده است. او، تاکید کرد: ملاعمر هواداران بسیاری در افغانستان دارد و از سال 1996 در این کشور قدرت گرفته، پس از حوادث 11 سپتامبر نیز نفوذ ملاعمر افزایش یافت تا جایی که مقرهایی در کوهستان ها و شهرهای پاکستان نیز ایجاد کرد. پیش از این نیز وزیر کشور پاکستان اعلام کرده بود: نیروهای امنیتی پاکستان پس از مرگ بن لادن سرکرده القاعده، هر هفته 5 تا 6 عملیات تروریستی را خنثی می کنند. او، با اذعان به افزایش توان طالبان در ماه های اخیر گفته بود که طالبان پس از مرگ بن لادن در جهت ایجاد وحدت میان تمام گروه های تندرو بوده تا آنان را برای ضربه زدن به کشور بسیج کند. این در حالی ست که 2 نوامبر 2007، نخست وزیر پیشین پاکستان، بی نظیر بوتو در مصاحبه ای با شبکه الجزیره درباره وضعیت سیاسی پاکستان سخن گفت. ناگهان او اظهار داشت که آژانس امنیتی پاکستان «با مردی که اسامه بن لادن را کشته، تماس داشته است.» سرانجام خود خانم بوتو نیز قربانی تررویسم شد. او، به مادر طالبان معروف بود. یک سئوال مهم دیگر این است که کشوری که در رقابت با شوروی سابق، جنگ ستارگان راه انداخته بود و هر موشکی را که احتمالا از سوی شوروی، به خاک آمریکا پرتاب می شد قبل از این که به هدف برسد، می توانست در هوا منفجر کند، پس چگونه در ردیابی و متوقف کردن هواپیماهای ربوده شده، این همه ناتوان بودند؟ چرا قدرت مندترین نیروی هوایی جهان، نتوانست جلوی هیچ یک از چهار هواپیمای ربوده شده را بگیرد؟ در برخی از موضع گیری ها، آمده است که دیک چنی، معاون رییس جمهور آمریکا، به نیروی هوایی دستور داده بود تا حرکتی نکنند و مانع حرکت هواپیماها نشوند. در گزارش های رسمی آمده است: ربوده شدن هم زمان چند هواپیما و دست زدن به خشونت در داخل هواپیماها امری بسیار غیرمعمول بوده است و تجهیزات مخابراتی هواپیما که امکان شناسایی آن را فراهم می کنند، خاموش شده بودند یا به علت دست کاری، اطلاعات نادرست مخابره می کردند. علاوه بر این، طبق برنامه، در آن روز قرار بود یک تمرین نظامی هم در مرکز فرماندهی دفاع هوایی آمریکا انجام شود. کالین اسکاگینز، مسول کنترل ترافیک هوایی، در آن روز با نیروی هوایی در تماس مداوم بود و هیچ گاه با عدم پاسخ گویی آن ها مواجه نشده است. چرا برج های دوقلو با چنین سرعتی و درست به درون پی خود فرو ریختند؟ آن هم بعد از این که تنها چند طبقه از آن ها و فقط برای یک یا دو ساعت دچار آتش سوزی شده بود. باز هم گفته شده است که برج های دوقلو بر اثر انفجارهای کنترل شده تخریب شدند. این برج ها، به سرعت بالایی فروریختند (حدود ۱۰ ثانیه)، مدت نسبتا کوتاه آتش سوزی (۵۶ دقیقه در برج شماره ۲، یا ۱۰۲ دقیقه در برج شماره ۱)، در جیان بوده است. گزارش های مربوط به شنیده شدن صدای انفجار در زمان کوتاهی پیش از انفجار، و پرتاب شدن شدید اشیاء از پنجره بعضی طبقات پایین تر از محلی که ساختمان شروع به فروریختن کرد، اشاره می کنند. گزارش های رسمی می گویند: نتیجه تحقیقات گسترده موسسه ملی استانداردها و فناوری نشان می دهد که برخورد هواپیماها به ستون های حامل (اصلی) ساختمان آسیب وارد کرده و پوشش های ضدحریق را کنار زده بوده است. حدود ۱۰ هزار گالن (حدود ۳۸ هزار لیتر) سوخت هواپیما هم با فشار زیاد در چند طبقه پخش شده و باعث سرایت آتش به بخش های مختلف ساختمان شده اند. افزایش درجه حرارت تا ۱۰۰۰ درجه سانتی گراد هم باعث تاب برداشتن طبقات و خم شدن ستون های بیرونی شده و همین موضوع صداهایی شبیه انفجار ایجاد کرده است. از سوی دیگر، یک خلبان آماتور چگونه توانسته است ۷۸ دقیقه بعد از اولین گزارش ها درباره یک هواپیماربایی احتمالی، یک هواپیمای مسافربری را در شرایطی چنین دشوار هدایت کند و آن را به مقر قدرت مندترین ارتش جهان بکوبد و هیچ اثری هم از خود بر جا نگذارد؟ آن چه با ساختمان پنتاگون برخورد کرد، یک بوئینگ ۷۵۷ مسافربری نبود، بلکه یک موشک، یا یک هواپیمای کوچک و یا یک هواپیمای بدون سرنشین برای این منظور به کار رفته است. ادعا شده است که این هواپیما، تحت کنترل شبکه القاعده نبود و خود پنتاگون هدایت آن را در دست داشته است. گزارش های رسمی می گویند: لاشه هواپیما از جمله جعبه سیاه آن در صحنه حادثه پیدا شده است و تمام آن ها توسط اف بی آی فهرست و مدون شده اند. با آن که بعضی ویدئوهای اولیه چیز زیادی از لاشه هواپیما نشان نمی دادند، اما بعدا تصاویر و عکس های زیادی از لاشه هواپیما و نیز شواهد و مدارکی در مورد مسیر حرکت آن، از جمله تیرهای چراغ شکسته در مسیر هواپیما وجود دارد. بقایای اجساد خدمه و مسافران هواپیما هم پیدا شده و هویت آن ها با آزمایش دی ان ای مشخص شده است. شاهدان عینی هم صحنه برخورد هواپیما با ساختمان پنتاگون را دیده اند. هواپیمای چهارم، پرواز شماره ۹۳ یونایتد ایرلاینز بود. محل سقوط این هواپیما در شنکسویل در ایالت پنسیلوانیا، بسیار کوچک بود و بقایای هواپیما نیز دیده نشده است؟ گفته می شود پرواز شماره ۹۳ یونایتد ایرلاینز، هدف یک موشک قرار گرفت و در آسمان متلاشی شد. به همین دلیل بقایای آن در منطقه ای وسیع پراکنده شد. در سقوط پرواز شماره ۹۳ در شنکسویل در ایالت پنسیلوانیا، ۴۴ نفر کشته شدند. برخی پژوهشگران که به گزارش های رسمی بدبین بودند و چهار نمونه گردوغبار جمع آوری شده از محل فرو ریختن برج ها را آزمایش کرده اند، گفته اندد که در آن ها ترکیبات حساس به حرارت (ترمیت ها) یافته اند. آن ها ادعا می کنند که چندین تن از این مواد و دیگر مواد منفجره به صورت پنهانی به داخل ساختمان شماره ۷ و نیز برج های دوقلو برده شده بوده اند. در گزارش های رسمی آمده است: نتیجه تحقیقات سه ساله موسسه ملی استانداردها و فناوری نشان می دهد که این ساختمان بر اثر آتش سوزی های مهارنشده ای که بعد از فروریختن برج شمالی به راه افتاد و برای ۷ ساعت ادامه داشت، فروریخته است. در عین حال، منبع تغذیه سیستم آب پاش اضطراری به شدت آسیب دیده بود. هیچ گونه شواهدی هم دال بر وجود ماده منفجره یافت نشد و هیچ گاه صدای یک سلسله انفجارهای مهیب، آن طور که در تخریب کنترل شده اتفاق می افتد، شنیده نشده است. علاوه بر این، برای وجود مواد حساس به حرارت در گردوغبار توضیح دیگری هم وجود دارد؛ این مواد از اجزای نوعی رنگ ابتدایی هستند و بنا بر محاسبات، حدود یک میلیون و ۲۰۰ هزار تن مصالح ساختمانی در مرکز تجارت جهانی به پودر تبدیل شده است و بیش تر مواد معدنی در گرد و غبار آن یافت می شدند (نه لزوما به مقدار زیاد). بر اساس گزارش مرکز بررسی های زمینشناسی آمریکا،نمونه برداری گسترده تر از گرد و غبار منجر به یافتن ردی از مواد حساس به حرارت و یا مواد منفجره نشده است. بدین ترتیب، دولت آمریکا پس از حوادث 11 سپتامبر و با سوء استفاده از این واقعه لشکرکشی به خاورمیانه را آغاز کرد تا سیاست ها و طرح های از پیش تعیین شده خود را در خاورمیانه به مرحله اجرا درآورد. بر این اساس، بازی سیاست از سوی سیاست مداران کاخ سفید «هدف وسیله را توجیه می کند»، پیش رفته است. همان طور که در بالا نیز اشاره کردیم پس از عملیات تروریستی یازده سپتامبر در آمریکا، تحت عنوان مبارزه با «تروریسم» که پرچمدار آن هم جرج بوش، رییس جمهور وقت آمریکا و تیم نیومحافظه کار او در کاخ سفید، به معنای واقعی جهان را برای ساکنانش ناامن تر کردند. تیم های زنده و خرفه ای بازجویان و شکنجه گران پلیس مخفی آمریکا (سازمان سیا) که تا آن موقع به طور مخفیانه در کشورهای مختلف جاسوی می کردند و پلیس مخفی هیا برخی کشورها را آموزش می دادن این بار به طور علنی و تحت عنوان مبارزه با تروریسم، در همه کشورهای جهان پراکنده شدند و جان بسیاری از انسان های بی گناه را گرفتند و یا آن ها را از یک زندگی عادی ساقط کردند. دیگر قانون، حقوق و حتی اخلاق به طور جدی در سطح بین المللی زیر سئوال رفت. هم هکشورهای سرمایه داری در جهان از قلب اروپا تا آفریقا، آسیا و غیره با این تیم های سازمان سیا و سیاست های آمریکا همکاری و هم جهتی در پیش گرفتند. از این رو، سازمان سیا در قلب اروپا زندان های مخفی تاسیس کرد و دولت ها به هر کسی که مظنون بودند دستگیر کردند و بدون دادگاه و تشریفات قضایی به مامورین ویژه آمریکا تحویل دادند. در واقع اصل بر برائت مجرمین که در قوانین کشورهایی اروپایی جایگاه مهمی داشت، یک شبه به حالت تعلیق درآمد. اشغال افغانستان و عراق و هم چنین انتشار اخبار و تصاویر شکنجه های زندانیان در زندان های گوانتانامو در جزایر کوبا و ابوغریب در عراق و قتل عام زندانیان در یکی از زندان های افغانستان، دنیا را هزار برابر بیش تر از عملیات ترویستی 11 سپتامبر دچار شوک شدید کرد. مامورین امنیتی کشورهای مختلف و در راس همه مامورین و حرفه ای سازمان سیا، مجاز شدند که به هر شهروندی مظنون شدند او را دستگیر و بازجویی و شکنجه و یا سر به نیست کنند. به این ترتیب، حق شهروندی و تجاوز آشکار پلیسی به حقوق آنان، حق پناهندگی و حتی حق اسرای جنگی، شنود تلفن شهروندان توسط مامورین امنیتی و کنوانسیون هایی که در این موارد منعقد شده بودند در مدت کوتاهی همه دود شدند و به هوا رفتند. بنابراین، وقایع ١١ سپتامبر، بهانه ای شد تا همه دولت های سرمایه داری، حتی قوانین سابق خودشان را نیز زیر سئوال ببرند و آن ها در راستای مصالح و منافع اقتصادی، سیاسی و امنیتی خود تغییر دهند. سازمان سیا برای انتقال مخفیانه دستگیرشدگان به زندان های مخفی خود، از کشور آلمان به عنوان پایگاه استفاده می کردند. از جمله آدم ربایی هایی در خیابان های اروپا، ماجرای شکنجه های وحشیانه زندانیان در گوانتانامو و ابوغریب دیده شده است. یکی از این ماجراها، مدت کمی پس از یازده سپتامبر، در بعد از ظهر هجده دسامبر سال ٢٠٠١، در سوئد روی می دهد. در آن هنگام یک وکیل سوئدی متخصص در امور مهاجرت به نام «کیل یونسون»، گفت: تلفنی با موکلش که پناهجویی مصری به نام محمد الزری بود، مشغول گفتگو بود بود که «ناگهان صدایی شنیده شد که به الزری می گفت به گفتگوی تلفنی پایان دهد، پلیس سوئد بود که آمده بود او را بازداشت کند.» یونسون، خواستار آن شده بود که دولت سوئد تضمین کند که درباره تقاضای پناهندگی الزری به سرعت تصمیمی گرفته نخواهد شد. او، نگران آن بود که موکلش در صورت بازپس فرستاده شدن به قاهره مورد شکنجه قرار بگیرد. اما این مورد تبدیل شد به سریع ترین مورد اخراج از کشور که آقای یونسون در مدت سی سال کار در زمینه پناهندگی با آن روبرو شده بود. الزری و یک مصری دیگر به نام احمد اجیزه پنج ساعت پس از بازداشت شان از فرودگاه «برومما - Bromma » در استکهلم، به هوا برخاستند. چگونگی ماجرای اخراج سریع این دو نفر، به مدت دو سال پوشیده ماند. پس از آن رونش شد که یک هواپیمای آمریکایی با یک تیم از ماموران آمریکایی، دو مظنون مصری را تحویل گرفتند، دست ها و پاهایشان را بستند، بر تن شان روپوش های نارنجی رنگ پوشاندند، نوعی ماده مخدر به آنان دادند و سپس به درون هواپیما انداختند و بردند. به گفته یونسون «آنان سرپوش های سیاه رنگ بر سر و شلوار جین به پا داشتند بدون اونیفورم. به توصیف پلیس امنیتی سوئد آنان بسیار حرفه ای بودند. کل این عملیات کم تر از ده دقیقه زمان برد. روشن بود که پیش از این هم چنین کارهایی کرده اند.» این ماجرا ماه ها مسکوت نگاه داشته شد. اما توجه عمومی فزاینده به این ماجرا در سوئد، سبب شد که پارلمان دست به تحقیقی در این باره بزند و هم اکنون اسنادی منتشر شده اند که آن چه را در فرودگاه روی داده و نیز هویت مأموران را تایید می کنند. در یکی از این اسناد، آرن آندرسون، مدیر عملیات اخراج از کشور در سازمان امنیت سوئد افشا نموده است که در آن شب هواپیمای مورد نیاز در اختیار مقامات امنیتی قرار داده نشده بوده و بدین سبب مقامات سوئدی به سیا روی آورده اند. او گفته است: «عاقبت ما پیشنهاد دوستان آمریکایی مان در سازمان همتای خود سیا را پذیرفتیم و بدین ترتیب توانستیم به هواپیمایی که اجازه پرواز مستقیم بر فراز سراسر اروپا را داشت و می توانست با سرعت بسیار حکم اخراج را اجرا نماید، دسترسی پیدا کنیم.» ظاهرا دولت سوئد، به هنگام موافقت با انتقال دو زندانی به مصر «لطف» کرده بود تضمین های دیپلماتیک به دست آورد مبنی بر این که این دو نفر شکنجه نخواهند شد و دیپلمات های سوئدی خواهند توانست به طور مرتب در قاهره با آنان ملاقات کنند. اما دولت سوئد، هرگز شکایت های زندانیان را درباره رفتاری که با ایشان شده بود ، علنی نکرد. مقامات دولت به پارلمان و یکی از کمیته های سازمان ملل گفتند که زندانیان در این باره شکایتی نداشتند. اما در واقع، این دو مرد از همان نخستین باری که در زندان قاهره ملاقات شدند، زبان به اعتراض به شکنجه های شدیدی که تحمل کرده بودند گشودند. یونسون می گوید که موکلش محمد الزری به مدت دو ماه تقریبا پیوسته زیر شکنجه بوده است. او می گوید: «الزری شکنجه شده بود او را در یک سلول بسیار کوچک و بسیار سرد نگاه می داشتند و کتکش می زدند. دردناکترین شکنجه ای که او در معرض آن قرار گرفته بود، شکنجه الکتریکی بود که طی آن بارها به همه نقاط حساس بدن او الکترود وصل می کردند. این کار زیر نظر یک پزشک انجام می شد. موکل یونسون، محمد الزری، اکنون آزاد شده است. او هیچ گاه قانونا به هیچ جرمی متهم نشده است. اما تا مدت ها پیش نه اجازه خروج از مصر را دارد و نه حق دارد به علنا از دوران زندانش سخن بگوید. احمد اجیزه، هنوز در زندانی در مصر است. حمیده شلیبای، مادر اجیزه، پسرش را چندین بار در زندان ملاقات کرده است. او در مصاحبه ای در قاهره درباره نحوه رفتار با پسرش به ما چنین گفت: «وقتی به مصر رسید، سرپوش به سر و دستبند به دست به ساختمانی بردندش. او را به تاسیساتی زیرزمینی در پایین پله ها هدایت کردند. سپس بازجویی و شکنجه را شروع کردند. وقتی که به سئوال ها جواب می داد با او کاری نداشتند، ولی همین که در جواب سئوالی می گفت نمی دانم به او شوک الکتریکی وارد می کردند و کتکش می زدند. او در یک ماه نخست بازجویی برهنه بود. بدون هیچ لباسی حتی یک تکه لباس زیر. تقریبا به حد مرگ منجمد شده بود.» تایید این مطلب که ماموران آمریکایی در این مورد سوئدی نقش داشته اند و تایید شکنجه ای که در مراحل بعدی انجام شده است، برای نخستین بار دلیلی عینی بر امری که از مدت ها پیش ظن آن می رفت به دست داد: این که از یازده سپتامبر به بعد ایالات متحده در سازمان دهی قاچاق زندانیان در سطح جهان دست داشته است. تحقیقات روزنامه نگاران و مقامات رسمی در سراسر جهان این امر را روشن ساخته است که ایالات متحده به طور مرتب به سازمان دهی بازپس فرستادن فعالان سیاسی «اسلام گرا» به کشورهایی در جهان عرب و خاور میانه مشغول بوده است. در این مناطق روش های ممنوع در ایالات متحده در به زندان افکندن و بازجویی این فعالان امکان اجرا می یابند. این سیستم را برخی «نیابت در شکنجه» نامیده اند. دستگیری و انتقال زندانیان مظنون به فعالیت های تروریستی به زندان های مخفی توسط مامورین حرفه ای سازمان سیا، نه تنها از مناطق جنگی افغانستان و عراق، بلکه از سراسر دنیا از جمله بوسنی، کروآسی، مقدونیه، آلبانی، لیبی، سودان، کنیا، زامبیا، گامبیا، پاکستان، اندونزی، مالزی و... انجام گرفته است. روزنامه واشنگتن پست در تاریخ دوم نوامبر سال 2005 گزارش کرد که آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) پس از حملات 11 سپتامبر، گروهی از مظنونان تروریستی القاعده را در زندان هایی در افغانستان، تایلند، و چند کشور اروپای شرقی، از جمله سوئد، مجارستان، اسپانیا، نروژ، ایتالیا، رومانی و لهستان نگهداری می کند. این در حالی بود که کشورهای رومانی و لهستان وجود چنین زندان هایی را در کشور خود تکذیب کردند. پس از آن، افشاگری هایی در دیگر کشورها هم چون پرتغال، فنلاند، اسپانیا، کانادا، ایرلند، آلمان انگلیس و سوئیس صورت گرفت مبنی بر این که هواپیماهای سیا در فرودگاه های این کشورها نیز فرود آمده اند. مجله سوئیسی «زونتاگز بلیک» نیز نوشت: سازمان اطلاعات سوئیس سندی را به دست آورده است که وجود زندان های مخفی در کشورهای اروپای شرقی را به اثبات می رساند. بر پایه این گزارش، فاکسی از «احمد ابوالغیط» وزیر امورخارجه مصر دریافت شده بود که در آن درباره وجود زندان های مخفی در شمار زیادی از کشورهای اروپای شرقی سخن به میان آمده بود. این سند را سفارت مصر در لندن در اختیار این مجله سوئیسی قرار داده بود. در این سند، هم چنین آمده بود 3 زندانی عراقی و افغان در زندان های مخفی واقع در رومانی بازجویی شده اند، این در حالی است که شمار دیگری از زندانیان نیز در اوکراین، کوزوو، مقدونیه و بلغارستان مورد بازجویی قرار گرفته اند. چندی پس از آن نیز کمیته تحقیق پارلمان اروپا بررسی پرواز مخفیانه هواپیماهای سیا بر فراز کشورهای اروپایی را آغاز کرد. این کمیته ویژه تحقیق متشکل از 46 نماینده پارلمانی بود که در نظر داشتند در مدت زمان 12 ماه اطلاعات دقیقی را در این زمینه کسب کنند. فرانکو فراتینی، کمیسر قضایی اتحادیه اروپا رسوایی پروازهای مخفی هواپیماهای سیا بر فراز کشورهای اروپایی را تهدیدی جدی برای گسترش اتحادیه اروپا دانست. در این حال، دیک مارتی، رییس کمیته ویژه شورای اروپا در امور پروازهای مخفیانه سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا)، فاش کرد که نتایج تحقیقات به دست آمده نشان می دهد که رهبران و سران کشورهای اروپایی از دو سال پیش از وجود زندان های مخفی آمریکا و پروازهای سیا در کشورهای اروپایی مطلع بوده اند. فدراسیون بین المللی حقوق بشر و اتحادیه حقوق بشر در 21 دسامبر دادخواستی را ترتیب دادند که در آن گفته شده که هواپیمای سیا در 20 ژانویه سال 2005 از نروژ به طرف فرودگاه «بورجت» فرانسه پرواز کرده است و به این ترتیب، قانون را با بازداشت ظالمانه، توقیف غیرقانونی، نقض و هم چنین از کنوانسیون های ژنو در رفتار با زندانیان جنگ تجاوز کرده است. بر اساس این دادخواست، هواپیمای دیگر سیا در تاریخ 31 مارس 2002 در فرودگاهی در غرب فرانسه فرود آمده است. بى بى سى، طی گزارشی اعلام کرد که دو شرکت هوایی ریچمور اوییشن و اسپورت فلایت به مدت چهار سال درگیر دعوایی حقوقی بر سر دریافت هزینه های مربوط به این پروازها بودند. در برنامه سازمان سیا برای انتقال مظنونان به تروریسم، این افراد به زندان های مخفی در نقاط مختلف دنیا و همین طور بازداشتگاه گوانتانامو منتقل می شدند. طی یک روند قضایی به درخواست پارلمان اروپا منتشر شده است. بر اساس برآورد شورای اروپا در سال ۲۰۰۷، بیش از هزار پرواز عملیاتی سیا بر فراز حریم این قاره انجام شده است. چندین کشور اروپایی به همکاری در زمینه میزبانی زندانیان مخفی سازمان سیا یا دادن مجوز به این سازمان برای انجام پرواز از طریق فرودگاه های این کشورها متهم شده اند. در سال ۲۰۰۸ بریتانیا، اذعان کرد که به هواپیماهای مورد استفاده در عملیات سیا، در منطقه ای تحت کنترل بریتانیا در اقیانوس هند سوخت رسانی کرده است . اصطلاح رسمی ای که سیا برای این سیستم ساخته است، «تحویل فوق العاده» است و هنوز هیچ مقام رسمی آمریکایی مشغول به خدمتی از این سیاست به صورت علنی سخن نمی گوید. ولی یکی از مقامات سابق سیا که در ماه نوامبر گذشته، این سازمان را ترک گفته است، شرح مفصلی از عملیات به دست داده است. مایکل شویر که در پایان دهه ١٩٩٠، سرپرستی یک واحد مامور پیگرد اسامه بن لادن را بر عهده داشته در مصاحبه ای با یک برنامه رادیویی بی بی سی به نام «فایل آن فور» تایید کرده است که مورد سوئد، بخشی از یک سیستم بسیار فراگیرتر بوده است. به گفته شویر، «سیا بدین سبب روش تحویل را ابداع نمود که در حالی که از کاخ سفید - قوه مجریه - دستور رسیده بود که با القاعده برخورد شود، دست سازمان درباره رفتار با تروریست های دستگیرشده بسته بود. رویه دستگیر کردن و بردن افراد به کشورهای ثالث بدین سبب پدید آمد که قوه مجریه وظیفه از کار انداختن و متلاشی کردن سلول های تروریستی و بازداشت کردن تروریست ها را به ما سپرده بود. و هنگامی که سیا به نوبه خود از سیاست گذار پرسید، می خواهید این ها را کجا ببرید، پاسخ شنید که این کار بر عهده خود شماست. بدین ترتیب ما این سیستم را به وجود آوردیم که به کشورهایی که در پی متهمان یا محکومان به ارتکاب جرایم هستند، یاری می رساند. این سیستم اجازه می داد که این افراد را در خارج دستگیر کنیم و به کشوری که در آن تحت پیگرد قانونی بودند، باز گرداندیم. یکی از نمایندگان مجلس دانمارک، تحقیق کرده است که هواپیماهای سازمان سیا، از سال 2001، دست کم دوازده بار از حریم هوایی دانمارک استفاده کرده اند! در چنینی فضایی دولت آمريکا، نخست عليه تروريسم جهانی اعلام جنگ داد و سپس بسياری از کشورهای جهان نيز از اين اقدام دولت آمریکا، یا حمايت کردند و یا سیاست سکوت را پیش گرفتند. سرانجام چند ماه بعد از حادثه ۱۱ سپتامبر، آمريکا و متحدانش به افغانستان حمله بردند و حکومت اسلامی طالبان را که تنها به این دلیل که به اسامه بن لادن رهبر القاعده پناه داده بود، ساقط کردند. دو سال بعد عراق هدف حمله نظامی آمريکا قرار گرفت و حکومت صدام ساقط شد. دولت آمريکا، خطوط اصلی سياست خارجی تازه ای را اعلام داشت که در صورت تحقق می بايد به گسترش دموکراسی در خاورميانه بزرگ تر بينجامد. غیر از ايران که پيش از آن توسط رييس جمهور آمريکا، در کنار کره شمالی و عراق در «محور شيطانی» قرار داده شده بود، بسياری دولت های هم پيمان و دوست آمريکا در منطقه خاورميانه نيز موقعیت سیاسی و قدرت خود را در معرض خطر می دیدند. اگرچه در جنگ افغانستان و عراق پيروزی نظامی آسان به دست آمد اما اداره این کشورها و برقراری امنیت و تحکیم دولت هایی که در عراق و افغاستان روی کار آوردند، به مشکل بزرگی تبدیل گردید و فراتر از آن، مساله خروج نیروهای نطامی خارجی از این کشورهای اشغالی نیز یک مشکل بزرگ تر است. شمار تلفات نظاميان آمريکا در افغانستان و عراق به چند برابر کشته شدگان ۱۱ سپتامبر در نيويورک رسيد. تلفات غيرنظاميان و نظاميان در دو کشور اشغالی عراق و افغانستان به صدها هزار تن رسيد. میلیون انسان از خانه و کاشانه خود آواره شدند. بمباران و درگیری نیروهای اشغالگر از یک سو و گروه های مذهبی و غیرمذهبی از سوی دیگر، هم چنان جان و مال و زندگی شهروندان این کشورها را به طور روزمره تهدید می کند. بعلاوه خود آمريکا و کشورهای اروپایی، دچار بحران اقتصادی شدیدی شده اند که از سال ۲۰۰۸ آغاز شده است و تاکنون ادامه دارد. بنابراین، رويداد ۱۱ سپتامبر، مسير تاريخ معاصر جهان را ده سال پيش تغيير داد. از زمان حملات یازدهم سپتامبر بودجه نظامی آمریکا به شکل بی سابقه ای افزایش یافته است. طی ده سال اخیر این کشور بیش از هفت تریلیون دلار در بخش های نظامی، امنیتی و جنگ عراق و افغانستان هزینه کرده است. با ایجاد وزارتخانه جدید امنیت ملی و اداره مدیریت اطلاعات و امنیت ابعاد بوروکراسی نظامی - امنیتی آمریکا وسعت یافته است. اکنون قریب به ۹۰۰ هزار نفر در مشاغلی که به نوعی امنیتی تلقی می شوند، در آمریکا مشغول به کار هستند. قبل از حملات یازدهم سپتامبر شاید تعداد انگشت شماری از شرکت های خصوصی نظامی - امنیتی وجود داشت، ولی در سال های پس از حملات یازده سپتامبر این نوع فعالیت ها به تجارتی چندین میلیارد دلاری بدل شده است. بسیاری نگران رشد این شرکت ها و به کارگیری آن ها برای انجام وظایفی هستند که سابقا در حوزه فعالیت ن |
انسان میخواهد آزاد نفس بکشد،آزاد زندگی کند
- بخشي از سخنراني آيتالله طالقاني در كاخ سعدآباد 26 مرداد 1358
-
استبداد، خودسري، استبداد انسان بر انسانها، استبداد يك حزب يا يك گروه بر تودههاي مردم. مقابل استبداد، آزادي است. هر دو اين مساله آزادي و در مقابل استبداد از مسايل مهم زندگي و تمدن انساني است. استبداد يعني چه و چگونه ميشود استبداد را مهار كرد. آزادي يعني چه و تا چه حدي انسانها آزادند. مساله آزادي كه از اواخر قرونوسطي در كشورهاي غربي شروع شد هنوز مورد بحث است كه آزادي انسانها يعني چه. مكتب انبيا و مكتب ما، يعني مكتب قرآن و اسلام، مهمترين مساله براي انسانها را آزادي ميداند اما معناي آزادي چيست؟ آيا انسان ميتواند آزاد مطلق باشد يا نه؟ انسان در بين همه موجودات و زندگان داراي چنين خصيصهاي است كه مختار آفريده شده است. يعني در سرنوشت و در تصميم خود و اتخاذ راه و روش خود آزاد است. برخلاف حيوانات كه در بند غريزهاند و موجودات طبيعي كه محكوم به طبيعت هستند. و آيا اين اختيار، اختيار در تصميم، اختيار در راه و روش زندگي، اختيار در چگونگي راه حيات، تا چه حدي براي انسان آزاد است. آيا انسانها خود ميتوانند چنين آزادياي را تا حدي براي خود فراهم كنند يا نه. انسان اين موجود عالم خلقت در روش زندگي گاهي خيال ميكند كه آزاد است ولي در واقع آزاد نيست. انسان بر حسب فطرت در مقابل قدرت و در مقابل آنچه را كه از خود برتر ميپندارد، تعظيم ميكند، سر فرود ميآورد، سجده ميكند، عبادت ميكند. عبادت و تعظيم در مقابل يك قدرت برتر چه قدرت واقعي و چه قدرت پنداري و خيالي، جزو سرشت انسان است. چه آنهايي كه در مكتب اديان و معتقدات ديني و مذهبي به سر ميبرند، چه آنهايي كه خيال ميكنند از معتقدات ديني آزادند و گمان ميكنند همينكه خدا را از جهان بركنار داشتند، ميتوانند آزاد زندگي كنند با اينكه همه اينها در قيدوبند عبوديتها، مكتبها و قدرتها زندگي ميكنند. مكتب مادي با اينكه مدعي است. ما بشر را از قيد و بند و عبادات و مذاهب آزاد كرديم، همان چيزي را كه مذاهب دارند به صورت ديگري براي بشر آوردند. ما ميگوييم خدا، او ميگويد ماده. ما ميگوييم خداي بسيط، علم مطلق، حكمت مطلق كه به چشم نميآيد، ولي عقل آن را درك ميكند، او هم نظير همين اوصاف را براي ماده قايل است. ما ميگوييم كتاب و وحي، آنها هم ميگويند برنامه ما، كتابي است كه ما در مسير برنامههاي آن كتاب حركت ميكنيم. ما ميگوييم آورنده كتابهاي اديان، از جانب خدا هستند و مبتكرند يعني بيسابقه هستند و از ناحيه وحي و الهام از طرف خدا احكام و قوانين و راه و روش زندگي را مينمايانند. آنها هم ميگويند كه صاحبان مكتب ما در گفتههايشان مبتكرند و قبل از آنها كساني چنين برنامهاي براي زندگي نياوردهاند. آنها براي اينكه مردم را جذب كنند، ميگويند همه بشر با هم رفيق هستند. در اديان به خصوص در اسلام، پيغمبر خدا به گروندگانش ميفرمود اصحاب، يعني رفقا ولي چقدر آن رفيق با اين رفيق فرق داشت. آن رفيق دايرهاي مينشست كه مردمي كه وارد ميشدند - نمايندگاني كه از روم و ايران و كشورهاي ديگر ميآمدند - اين مردي كه اين حركت و اين شور را برپا كرده، ببينند، از نزديك نميشناختند. چون خانهاش مثل خانه تمام مردم مدينه بود. اينها هم رفيق ميگويند يك رفيق در كاخهاي عظيم نشسته با صدها و هزارها پاسدار و مامور و يك رفيق ديگر در ميان دخمههاي كارخانهها و زيرزمينهاي زغالسنگ به سر ميبرد. اين دو رفيق هم هيچ وقت همديگر را نميبينند. پس ما ميبينيم كه دين فطري بشر است. گاهي نسخه اصلي است و گاهي يك نسخه بدلي از اصول دين پياده ميكنند و اسمش را مرام ميگذارند. عبادت كردن فطري انسان است. عدهاي فقط در مقابل خدا عبادت ميكنند، يعني قانون خدا، اراده خدا، خدايي كه ارادهاش را بر مردم تحميل نميكند، مردم را استثمار نميكند. اگر ميگويد براي من عبادت كنيد، سر به سجده بگذاريد، براي اين است كه از بند و قيد عبوديت ديگران آزاد باشيد. اگر ميگويد كه قانون من را بپذيريد، براي اين نيست كه خدا از انسانها توقعي داشته باشد براي اين است كه از قوانين بشري آزاد باشيد. همين دنيايي كه مدعي آزادي و دموكراسي است آيا قانون بر آنها حاكم نيست. قانون آنها از چه منشايي تراوش كرده.
از يك عده بشر. اين بشر كه قوانين را تدوين كرده آيا ميتواند خودخواهيها و خودبينيها را ناديده بگيرد. پس ناچار قوانيني كه در دنياي حتي مدعي آزادي تدوين ميشود به نفع يك گروه، يك دسته و يك حزب و تحميل بر عموم اكثريت مردم است. اسلام كه ميگويد قانون خدا را عبادت كنيد و قانون خدا را بپذيريد، يعني از هر عبوديتي آزاد باشيد. من گاهي به كلمات و گفتههاي بزرگان مسلمين و تربيت شدههاي زمان رسول خدا برميخورم، ميبينم كه اينها علي به جاي خود، ائمه معصومين با كلمات قصار و سراسر حكمت خود به جاي خود، ولي همين مسلمانان عادي چنان صحبت ميكردند و چنان حقيقت اسلام را به كشورهاي ديگر القا ميكردند كه در كتابهاي فلسفه ما و كلام ما و علماي ما ومحققين ما، چنين جملاتي نميبينيم.
چه جور تربيتي بود كه اين عرب بياباني اين طور اسلام را درك ميكرد كه هنوز اكثريت مسلمانان درسخوانده و تحصيلكرده ما نميتوانند با يك جمله كوتاه، روح اسلام را به دنيا بشناسانند. ليخرج الناس من عبادهالعباد الي عبادهالله. يعني آزادي. يعني هيچ بندهاي در مقابل بندهاي سر فرود نياورد. هيچ بندهاي در مقابل بندهاي تعظيم نكند. از ذلت قوانين بشري كه صادر شده از كاخها و طبقات حاكمه و ممتاز است مردم را بيرون آوريم به طرف قانون خدا و عزت اسلام. به مردم دنيا عزت دهيم. آيا ما بلديم و هنوز ميتوانيم اسلام را در چند جمله خلاصه كنيم و به دنيا بفهمانيم كه ما مسلمانان، اين رسالتمان است.
رسالت توحيد در مقابل اين استكبار و استبداد كه همه نوعي از شرك و بتپرستي است. اين خطري است كه قرآن بعد از آيات حج تذكر ميدهد. چنين مردمي، انسان خودخواه، انسان بلندپرواز و غرق شهوات، اينچنين انساني ميتواند در محيطي رشد كند كه مردم را بفريبد. تو شنونده، تو انسان، وقتي با اين شخص مواجه شدي به قدري شيرينزباني ميكند و وعده آب و نان و رفاه ميدهد كه تو را جذب ميكند. همين پايهگذار اين كاخ رضاخان - يا خدا رحمتش كند مرحوم فيروزآبادي كه هميشه تعبير ميكرد به رضابيك - وقتي كه شروع كرد. اول از راه فريب مردم كه من ميخواهم به دين خدمت كنم. دين در خطر است. من يادم است يكي از كارهايي كه براي فريب مسلمانان و علماي سادهلوح كرد، اين بود كه برخي از زنان بدكاره را در همين ميدانسپه ميگرفتند و ميآوردند و در گوني ميانداختند و تازيانه ميزدند و در تمام منارههاي اطراف ميدان سپه و مساجد دستور داد اذان بگويند و در روزهاي عاشورا جلو دستههاي سربازها حركت ميكرد، شمعي به دست ميگرفت و سرش را هم گلآلود ميكرد و حسينحسين ميگفت. به علما هم كه ميرسيد به همه ميگفت من فقط وظيفهام اين است كه دين اسلام را احيا كنم. چندبار به پدر خود من همين را ميگفت و يشهدالله علي ما فيقلبه. اگر ما پنجاه سال قبل اين آيه را توجه ميكرديم گول اينها را نميخورديم. بعد كه مسلط شد و بنا شد برنامه اربابها را اجرا كند. همانها كه پله استبداد چنين شخصي شدند اولين كساني بودند كه از او ضربه خوردند. يكي از علماي بزرگ از علماي مصري ميگويد، نه همين اسلام و قرآن معجزه است بلكه وقتي كلمات پيغمبر و ائمه بررسي شود همه اعجابآميز است. از جمله اين جمله رسول خدا «هر كه به ظالمي كمك كند خدا همان ظالم را بر او مسلط ميكند.» ميگفت اين جمله معجزه است. در تمام تاريخ ديديم هر كسي كه نردبان ظالم شد بعد به دست همان ظالم ضربه خورد. قرآن ميگويد گول نخوريد. آن كسي كه وعده آب و نان فقط ميدهد دلسوز بشر نيست. آن كسي كه آزادي بشر را ميخواهد آن است كه طرفدار حيات و زندگي واقعي بشر است. همينطور احزابي كه هي وعده آب و غذا ميدهند. اينها اصلا ربطي به اسلام ندارد. آب و نان است، ولي اين نيست كه تنها زندگي آب و نان باشد. انسان كه از حيوان پستتر نيست. حيوانهاي وحشي و آزاد به جاي خود. حيوانهاي اهلي را در يك اتاق حبس كنيد گرسنه هم باشد غذا بگذاريد مقابلش وقتي ببيند در اتاق بسته است خودش را به در و ديوار ميكوبد.
يك مرغي يا يك گربهاي. امتحان كنيد. وقتي ميآيد طرف گوشتي كه بردارد دايما اطرافش را نگاه ميكند مبادا درها به رويش بسته باشد. درها كه بسته شد، با همان شكم گرسنه از غذا و گوشت صرفنظر ميكند و چنگ به در و ديوار ميزند. انسان كه پست تراز حيوان نيست. انسان ميخواهد آزاد نفس بكشد. آزاد زندگي كند. در مقدرات خودش موثر باشد. آب و نان كه تنها وعده زندگي نيست. ولي احزاب، افرادي كه ميخواهند بر مردم مسلط شوند اول از راه وعده شكم. يعني انسان را آنقدر پايين ميآوردند و تنزل ميدهند، فقط شكم. اين انسان است كه آزادي و كرامت نفس ميخواهد. همين اواخر كه در تخت بيمارستان شهرباني بودم اين حوادث پشتسرهم در تهران و شهرستانها روي ميداد. آخرين سخنراني اين مرد مستبد را شنيدم مضمونش اين بود، گفت يا تمدن عظيم يا همه چيز بايد آتش بگيرد. همان جا من لرزيدم. متوجه شدم كه چه خواهد كرد. چون لحن گفتار و انديشههاي اين شخص را سالها ميدانستم. طولي نكشيد فردا آتشسوزي در تمام شهر شد. كشتار 17 شهريور پيش آمد. از آن فجيعتر كشتار و آتشسوزي سينما ركس بود كه در تاريخ بشريت كمنظير بود مردم بيگناه نزديك افطار يك مرتبه بسوزند.
اشتراک در:
پستها (Atom)