- بخشي از سخنراني آيتالله طالقاني در كاخ سعدآباد 26 مرداد 1358
-
استبداد، خودسري، استبداد انسان بر انسانها، استبداد يك حزب يا يك گروه بر تودههاي مردم. مقابل استبداد، آزادي است. هر دو اين مساله آزادي و در مقابل استبداد از مسايل مهم زندگي و تمدن انساني است. استبداد يعني چه و چگونه ميشود استبداد را مهار كرد. آزادي يعني چه و تا چه حدي انسانها آزادند. مساله آزادي كه از اواخر قرونوسطي در كشورهاي غربي شروع شد هنوز مورد بحث است كه آزادي انسانها يعني چه. مكتب انبيا و مكتب ما، يعني مكتب قرآن و اسلام، مهمترين مساله براي انسانها را آزادي ميداند اما معناي آزادي چيست؟ آيا انسان ميتواند آزاد مطلق باشد يا نه؟ انسان در بين همه موجودات و زندگان داراي چنين خصيصهاي است كه مختار آفريده شده است. يعني در سرنوشت و در تصميم خود و اتخاذ راه و روش خود آزاد است. برخلاف حيوانات كه در بند غريزهاند و موجودات طبيعي كه محكوم به طبيعت هستند. و آيا اين اختيار، اختيار در تصميم، اختيار در راه و روش زندگي، اختيار در چگونگي راه حيات، تا چه حدي براي انسان آزاد است. آيا انسانها خود ميتوانند چنين آزادياي را تا حدي براي خود فراهم كنند يا نه. انسان اين موجود عالم خلقت در روش زندگي گاهي خيال ميكند كه آزاد است ولي در واقع آزاد نيست. انسان بر حسب فطرت در مقابل قدرت و در مقابل آنچه را كه از خود برتر ميپندارد، تعظيم ميكند، سر فرود ميآورد، سجده ميكند، عبادت ميكند. عبادت و تعظيم در مقابل يك قدرت برتر چه قدرت واقعي و چه قدرت پنداري و خيالي، جزو سرشت انسان است. چه آنهايي كه در مكتب اديان و معتقدات ديني و مذهبي به سر ميبرند، چه آنهايي كه خيال ميكنند از معتقدات ديني آزادند و گمان ميكنند همينكه خدا را از جهان بركنار داشتند، ميتوانند آزاد زندگي كنند با اينكه همه اينها در قيدوبند عبوديتها، مكتبها و قدرتها زندگي ميكنند. مكتب مادي با اينكه مدعي است. ما بشر را از قيد و بند و عبادات و مذاهب آزاد كرديم، همان چيزي را كه مذاهب دارند به صورت ديگري براي بشر آوردند. ما ميگوييم خدا، او ميگويد ماده. ما ميگوييم خداي بسيط، علم مطلق، حكمت مطلق كه به چشم نميآيد، ولي عقل آن را درك ميكند، او هم نظير همين اوصاف را براي ماده قايل است. ما ميگوييم كتاب و وحي، آنها هم ميگويند برنامه ما، كتابي است كه ما در مسير برنامههاي آن كتاب حركت ميكنيم. ما ميگوييم آورنده كتابهاي اديان، از جانب خدا هستند و مبتكرند يعني بيسابقه هستند و از ناحيه وحي و الهام از طرف خدا احكام و قوانين و راه و روش زندگي را مينمايانند. آنها هم ميگويند كه صاحبان مكتب ما در گفتههايشان مبتكرند و قبل از آنها كساني چنين برنامهاي براي زندگي نياوردهاند. آنها براي اينكه مردم را جذب كنند، ميگويند همه بشر با هم رفيق هستند. در اديان به خصوص در اسلام، پيغمبر خدا به گروندگانش ميفرمود اصحاب، يعني رفقا ولي چقدر آن رفيق با اين رفيق فرق داشت. آن رفيق دايرهاي مينشست كه مردمي كه وارد ميشدند - نمايندگاني كه از روم و ايران و كشورهاي ديگر ميآمدند - اين مردي كه اين حركت و اين شور را برپا كرده، ببينند، از نزديك نميشناختند. چون خانهاش مثل خانه تمام مردم مدينه بود. اينها هم رفيق ميگويند يك رفيق در كاخهاي عظيم نشسته با صدها و هزارها پاسدار و مامور و يك رفيق ديگر در ميان دخمههاي كارخانهها و زيرزمينهاي زغالسنگ به سر ميبرد. اين دو رفيق هم هيچ وقت همديگر را نميبينند. پس ما ميبينيم كه دين فطري بشر است. گاهي نسخه اصلي است و گاهي يك نسخه بدلي از اصول دين پياده ميكنند و اسمش را مرام ميگذارند. عبادت كردن فطري انسان است. عدهاي فقط در مقابل خدا عبادت ميكنند، يعني قانون خدا، اراده خدا، خدايي كه ارادهاش را بر مردم تحميل نميكند، مردم را استثمار نميكند. اگر ميگويد براي من عبادت كنيد، سر به سجده بگذاريد، براي اين است كه از بند و قيد عبوديت ديگران آزاد باشيد. اگر ميگويد كه قانون من را بپذيريد، براي اين نيست كه خدا از انسانها توقعي داشته باشد براي اين است كه از قوانين بشري آزاد باشيد. همين دنيايي كه مدعي آزادي و دموكراسي است آيا قانون بر آنها حاكم نيست. قانون آنها از چه منشايي تراوش كرده.
از يك عده بشر. اين بشر كه قوانين را تدوين كرده آيا ميتواند خودخواهيها و خودبينيها را ناديده بگيرد. پس ناچار قوانيني كه در دنياي حتي مدعي آزادي تدوين ميشود به نفع يك گروه، يك دسته و يك حزب و تحميل بر عموم اكثريت مردم است. اسلام كه ميگويد قانون خدا را عبادت كنيد و قانون خدا را بپذيريد، يعني از هر عبوديتي آزاد باشيد. من گاهي به كلمات و گفتههاي بزرگان مسلمين و تربيت شدههاي زمان رسول خدا برميخورم، ميبينم كه اينها علي به جاي خود، ائمه معصومين با كلمات قصار و سراسر حكمت خود به جاي خود، ولي همين مسلمانان عادي چنان صحبت ميكردند و چنان حقيقت اسلام را به كشورهاي ديگر القا ميكردند كه در كتابهاي فلسفه ما و كلام ما و علماي ما ومحققين ما، چنين جملاتي نميبينيم.
چه جور تربيتي بود كه اين عرب بياباني اين طور اسلام را درك ميكرد كه هنوز اكثريت مسلمانان درسخوانده و تحصيلكرده ما نميتوانند با يك جمله كوتاه، روح اسلام را به دنيا بشناسانند. ليخرج الناس من عبادهالعباد الي عبادهالله. يعني آزادي. يعني هيچ بندهاي در مقابل بندهاي سر فرود نياورد. هيچ بندهاي در مقابل بندهاي تعظيم نكند. از ذلت قوانين بشري كه صادر شده از كاخها و طبقات حاكمه و ممتاز است مردم را بيرون آوريم به طرف قانون خدا و عزت اسلام. به مردم دنيا عزت دهيم. آيا ما بلديم و هنوز ميتوانيم اسلام را در چند جمله خلاصه كنيم و به دنيا بفهمانيم كه ما مسلمانان، اين رسالتمان است.
رسالت توحيد در مقابل اين استكبار و استبداد كه همه نوعي از شرك و بتپرستي است. اين خطري است كه قرآن بعد از آيات حج تذكر ميدهد. چنين مردمي، انسان خودخواه، انسان بلندپرواز و غرق شهوات، اينچنين انساني ميتواند در محيطي رشد كند كه مردم را بفريبد. تو شنونده، تو انسان، وقتي با اين شخص مواجه شدي به قدري شيرينزباني ميكند و وعده آب و نان و رفاه ميدهد كه تو را جذب ميكند. همين پايهگذار اين كاخ رضاخان - يا خدا رحمتش كند مرحوم فيروزآبادي كه هميشه تعبير ميكرد به رضابيك - وقتي كه شروع كرد. اول از راه فريب مردم كه من ميخواهم به دين خدمت كنم. دين در خطر است. من يادم است يكي از كارهايي كه براي فريب مسلمانان و علماي سادهلوح كرد، اين بود كه برخي از زنان بدكاره را در همين ميدانسپه ميگرفتند و ميآوردند و در گوني ميانداختند و تازيانه ميزدند و در تمام منارههاي اطراف ميدان سپه و مساجد دستور داد اذان بگويند و در روزهاي عاشورا جلو دستههاي سربازها حركت ميكرد، شمعي به دست ميگرفت و سرش را هم گلآلود ميكرد و حسينحسين ميگفت. به علما هم كه ميرسيد به همه ميگفت من فقط وظيفهام اين است كه دين اسلام را احيا كنم. چندبار به پدر خود من همين را ميگفت و يشهدالله علي ما فيقلبه. اگر ما پنجاه سال قبل اين آيه را توجه ميكرديم گول اينها را نميخورديم. بعد كه مسلط شد و بنا شد برنامه اربابها را اجرا كند. همانها كه پله استبداد چنين شخصي شدند اولين كساني بودند كه از او ضربه خوردند. يكي از علماي بزرگ از علماي مصري ميگويد، نه همين اسلام و قرآن معجزه است بلكه وقتي كلمات پيغمبر و ائمه بررسي شود همه اعجابآميز است. از جمله اين جمله رسول خدا «هر كه به ظالمي كمك كند خدا همان ظالم را بر او مسلط ميكند.» ميگفت اين جمله معجزه است. در تمام تاريخ ديديم هر كسي كه نردبان ظالم شد بعد به دست همان ظالم ضربه خورد. قرآن ميگويد گول نخوريد. آن كسي كه وعده آب و نان فقط ميدهد دلسوز بشر نيست. آن كسي كه آزادي بشر را ميخواهد آن است كه طرفدار حيات و زندگي واقعي بشر است. همينطور احزابي كه هي وعده آب و غذا ميدهند. اينها اصلا ربطي به اسلام ندارد. آب و نان است، ولي اين نيست كه تنها زندگي آب و نان باشد. انسان كه از حيوان پستتر نيست. حيوانهاي وحشي و آزاد به جاي خود. حيوانهاي اهلي را در يك اتاق حبس كنيد گرسنه هم باشد غذا بگذاريد مقابلش وقتي ببيند در اتاق بسته است خودش را به در و ديوار ميكوبد.
يك مرغي يا يك گربهاي. امتحان كنيد. وقتي ميآيد طرف گوشتي كه بردارد دايما اطرافش را نگاه ميكند مبادا درها به رويش بسته باشد. درها كه بسته شد، با همان شكم گرسنه از غذا و گوشت صرفنظر ميكند و چنگ به در و ديوار ميزند. انسان كه پست تراز حيوان نيست. انسان ميخواهد آزاد نفس بكشد. آزاد زندگي كند. در مقدرات خودش موثر باشد. آب و نان كه تنها وعده زندگي نيست. ولي احزاب، افرادي كه ميخواهند بر مردم مسلط شوند اول از راه وعده شكم. يعني انسان را آنقدر پايين ميآوردند و تنزل ميدهند، فقط شكم. اين انسان است كه آزادي و كرامت نفس ميخواهد. همين اواخر كه در تخت بيمارستان شهرباني بودم اين حوادث پشتسرهم در تهران و شهرستانها روي ميداد. آخرين سخنراني اين مرد مستبد را شنيدم مضمونش اين بود، گفت يا تمدن عظيم يا همه چيز بايد آتش بگيرد. همان جا من لرزيدم. متوجه شدم كه چه خواهد كرد. چون لحن گفتار و انديشههاي اين شخص را سالها ميدانستم. طولي نكشيد فردا آتشسوزي در تمام شهر شد. كشتار 17 شهريور پيش آمد. از آن فجيعتر كشتار و آتشسوزي سينما ركس بود كه در تاريخ بشريت كمنظير بود مردم بيگناه نزديك افطار يك مرتبه بسوزند.
۱۳۹۰ شهریور ۲۲, سهشنبه
انسان میخواهد آزاد نفس بکشد،آزاد زندگی کند
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر