۱۳۹۰ تیر ۱۱, شنبه

زندان،برای رشد کودکان تأثیر منفی و ویرانگری بجای گذاشته



زندان،برای رشد کودکان تأثیر منفی و ویرانگری بجای گذاشته،حیات عاطفی،فکری،اجتماعی و روانی آنان را با مخاطرات جدی روبروخواهد ساخت.
دردانش روانشناختی ی کودک یک ترم اساسی داریم بنام کاوش یا جستجودرزندگی ی ایام خردسالی ی انسان. روان شناسان کودک معتقدند که بخش
چشمگیری ازآموخته های خود انگیخته ی کودک نسبت به جهان پیرامون خویش ازطریق همین کاوش آزادانه ی اودرمحیط اطراف ونقش
مربیان او درفراهم آوردن آن محیط هایی که برای یاد گیری ی کودک خردسال ضروری ست؛صورت می گیرد.
زندان و تأثیر آن بر رشد کودکان!
طرح یک تحقیق پیرامون کودکان زندانی درزندانهای سیاسی جمهوری اسلامی دردهه60خورشیدی
نگارش: غلامرضا بقایی
اشاره : نوشتار حاضر، گفتار نگارنده ست درگردهمایی هایی در فرانسه ( پاریس ) ، هلند ( رتردام ) و ایتالیا ( کارله ) که در هفته های گذشته و بدعوت انجمن های علمی و فرهنگی ی ایرانیان در این کشورها برگزار شد.

دوستان !
امروز درخدمت تان هستم با گفتاري پيرامون يک پژوهش جاري در باره ي کودکان زنداني در ايران ، طرح برخي از زواياي اين تحقيق ، ونتايج احتمالي ي آن.
موضوع تحقيق، اين ست : زندان و تاثير آن بر رشد کودکان .
گرچه کليد واژه هاي اين عنوان ممکن ست  شما را هدايت بکند به برخي مفاهيم کلي و مجرد ، ولي به گمانم بررسي ي برخي زمينه ها و پيش زمينه هاي اين موضوع ، شما را نيز دچار بهت و ناباوري ي حيرت آوري خواهد کرد. مي گويم شما نيز ، به اين دليل که احساس  شماري از استادان دانشگاهي ي استراليا ، زماني که نخستين بار اين موضوع را با آنها در ميان گذاشتم ، همين حيرت و ناباوري  بود !
پس بپردازم به کليد واژه هاي اين  پژوهش در حال انجام ، و تاريخ و جغرافياي خاص آنها .
زندان
واژه ي زندان در اين تحقيق ، زندانهاي سياسي ي جمهوري ي اسلامي ست در دهه ي شصت خورشيدي. يعني جاهايي که هزاران کودک و نوجوان ايراني به علت و انگيزه ي سياسي و يا فشار رواني به مادران زنداني به آنجا برده  و زنداني شدند .
گرچه شمار بسياري از اين کودکان ديگر زنده نيستند تا از تجربه شان در زندان با ما چيزي بگويند، ولي ما از سرنوشت ديگر کودکان که به نوعي شانس زنده ماندن پيدا کردند، از طريق برخي گزارش هاي زندان که تا کنون منتشر شده و ديگر راههاي موجود تحقيق در اين زمينه ، مي توانيم آگاه بشويم . اين داده هاي نخستين براي تحليل پايه ي بعدي ي تحقيق ست ، يعني رشد کودکان که يک رکن آکادميک پژوهش جاري ست.
 افزون براين ، با بررسي و تصوير جلوه هاي گوناگون اين زندان و ويژگي هاي خاص آن ، که آنرا متمايز مي کند از تعريف شناخته شده ي زندان در عرف حقوقي ، ابعاد به غايت خوف انگيز و اثرگذار آن بر روي انسان ، خاصه کودک انساني مورد ارزيابي قرار مي گيرد.  
 کودکان 
کودکان مورد تحقيق ، سه دسته متفاوت اما به هم پيوسته اند :
نخست ، کودکاني که در زندان متولد شدند. اينان ، فرزندان زنان و مادراني هستند که به خاطر فعاليت هاي سياسي و باورهاي عقيدتي شان دستگير شدند. آشکار ست که اين زنان، کوشا گران سياسي و فرهنگي و اجتماعي ي کشورمان بودند که در دوره ي پيش گفته دستگير و زنداني شدند. يعني  در زمان اين رخداد ، آنها در واقع بار دار بوده و نوزادان شان در زندان بدنيا آمدند.
دسته ي دوم ، کودکان شيرخواره و خردسالي هستند که همراه با مادران شان به زندان برده  شدند. همچون دسته نخست ، مادران اين خردسالان نيز، از شمار فعالان سياسي و فرهنگي و اجتماعي بودند که در زمان دستگيري ، فرزند يا فرزندان خردسالي داشتند.
گروه سوم ، که به لحاظ شماره و تعداد، از دو گروه پيشين بسيار گسترده ترند ، مجموعه اي از کودکان و نوجوانان هستند که بخاطر برخي فعاليت هاي ابتدايي ي اجتماعي  و فرهنگي و سياسي شان( فروش نشريه و پخش اعلاميه ) در دوره ي پيش گفته ، يعني سالهاي پر شور و هيجان بعد از انقلاب سال 57 ، که به يقين نخستين تجربه ي حضور اجتماعي ي آنان مي تواند تلقي بشود ، دستگير و زنداني شدند.
اضافه کنم که برابر يک ترم تربيتي و حقوقي ( کنوانسيون جهاني ي حقوق کودک ) همه ي افراد زير هيجده سال ، کودک تلقي مي شوند. 
گرچه آماج اصلي ي اين پژوهش ، بررسيدن جوانب زندگي و زيست مجموعه ي اين کودکان در زندان و ارتباط آن با يک ترم روان شناختي ي کودک  يعني رشد ( Development ) است ، ولي آين تحقيق بر آن ست تا با اتکا به منابع موجود يعني گزارش هاي تا کنون منتشر شده ، گفتگوهاي ضبط شده با شماري از جان بدر بردگان و زندانيان سياسي ي آزاد شده ، و نيز پرسش نامه هاي تحقيقيQuestionnaire)) و ديگر منابع، به شمار احتمالي و تقريبي ي کودکان زنداني در دوره ي پيش گفته دسترسي پيدا بکند.
رشد  
رشد يا ( Development) ، يک کليد واژه ي پايه اي در دانش روان شناختي ي  کودک ست . اگر ترم بلوغ ( Growing) را به معناي مجموعه ي تغييرات فيزيکي و فيزيولوژيکي ي انسان بگيريم همچون بزرگ شدن اندام ها و قد کشيدن طولي و عرضي ي آنها ، ولي ترم " رشد " معنايي به مراتب وسيع تر مي يابد . يعني رشد انساني ، به مجموعه اي از تغييرات کيفي ، دروني ، و پايه اي انسان اتلاق مي شود که شخصيت پيچيده و منحصر به فرد اورا مي سازد. مفاهيمي همچون يادگيري ، قدرت سازگاري ي فرد با محيط ، حيات عاطفي ،  فکري ، رواني ، و اجتماعي ي فرد و . . . بطور گريز ناپذير و غيرقابل اجتناب مربوط اند به همين ترم کليدي ي رشد يا (Development) . البته داده هاي علمي ي روان شناختي ي کودک و دستاورد هاي امروزين علوم تربيتي ، گستره ي شناخت ما از رشد انساني بطور عام و رشد کودک بطور خاص را بسيار پر دامنه ساخته بگونه اي که امروزه ما  حوزه هاي خاص تحقيقي و تخصصي ي رشد يعني" رشد اجتماعي " ، " رشد رواني" ، " رشد عاطفي " ، و" رشد فکري " را  داريم ، و انبوه  پژوهش هايي که سبب ساز غناي اين رشته از علوم شده است.
گرچه ممکن ست وارد شدن به جزييات  آکادميک ترم رشد و جايگاه آن در حوزه ي دانش روان شناسي و علوم تربيتي بگونه اي مجرد برايتان ملال آور باشد ، ولي مايلم اين را هم اضافه کنم که پايه ي  نظري ي پژوهش جاري بر آرا و نظرات  لو سمنوويچ ويگوتسکي
( Lev Semenovich Vygotsky ) ، انديشمند فرهيخته روسي ست با نطريه هاي بسيار کارآمد و اثرگذاراو  پيرامون فرايند پيچيده ي  رشد در دو سطح طبيعي که ناشي از تکامل جهان بيولوژيک فرد ست ، و سطح فرهنگي که حاصل رشد تاريخي ي جامعه ست ، ولي هر دو سطح در رشد رواني ي انسان در هم مي آميزند. در واقع ويگوتسکي کوشيده تا در يابد که چگونه اين تغيير و تبديل را از سطح طبيعي به سطح فرهنگي ،  و چگونگي ي رشد و تکامل فرايند هاي عالي ي رواني را در انسان ، درک و ضاابطه بندي کند.  چنين نطراتي ، امروزه پا به پاي آراي ارزشمند ژان پيازه  محقق بزرگ سوئيسي در علوم تربيتي و روان شناختي ي کودک ، همچنان مورد استناد استادان و دانشجويان در سراسر جهان ست.
با اين توضيح و تشريح ابتدايي ، بپردازم به پرسش اساسي يا پيش فرض اين تحقيق : زندان ، بر رشد کودکان تاثير منفي و ويرانگري بجاي گذاشته ، حيات عاطفي ، فکري ، اجتماعي و رواني ي آنان را با مخاطرات جدي روبرو خواهد ساخت.
خب ، اين فرضيه ي نخستين  تحقيق جاري ست که تا انجام کامل آن ، دسترسي به نتايج ملموس و تحليل و تطبيق آن با داد ه هاي تاکنوني ي موجود در دانش روان شناختي ي کودک، ظاهرا چيزي نمي توان اظهار کرد.
ولي مي خواهم در اينجا اشاره هايي گذرا و طرح گونه داشته باشم پيرامون اين موضوع و بر شمارم چند تجربه را ، و بعد  مرور اجمالي ي گوشه هايي از زندگي ي کودکان در زندانهاي سياسي ي جمهوري ي اسلامي، تا هم تصويري کلي  و در عين حال تکان دهنده از محيط و فضاي اين زندانها داده باشم و هم نمونه هايي عرضه بکنم از آن تاثيرات مخرب  بر روي کودکاني که در سالهاي نخستين زندگي شان يا به تعبير انگليسي ي آن( Early childhood Years) زنداني
 بوده اند. 
نيز، شايسته ست يک اصل پايه اي پيرامون ترم رشد را که مورد توافق همه ي دست اندرکاران و پژوهندگان دانش  روان شناختي ي کودک و علوم تربيتي ست ، يادآوري کنم : نزديک به هفتاد درصد از رشد شخصيت وشکل بندي ي  رفتاري ي انسان از مرحله ي بسيار با اهميت و تعين کننده ي دوران اوليه ي حيات انساني ي او يعني همان سالهاي نخستين زندگي  متاثرست.
به بيان ديگر، چگونگي ي شرايط زيستي ي انسان در اين مرحله از زندگي ، نحوه ي روابط او با جهان پيرامون ، حضور مولفه هاي ضروري ي محيط و فضاي يادگيري ي او، يا بر عکس عوامل بازدارنده و محدود کننده ، جهان همبازي ها و هم سن وسالان که بخشي از عوامل موثر و طبيعي ي زندگي و يادگيري ي او هستند ، سامانه هاي آموزشي و تربيتي همچون کانون خانواده يا محيط هاي پيش دبستاني ، پاسخ گويي ي ضرور به نياز هاي رواني ، عاطفي ، فکري و اجتماعي ي او از ناحيه ي بزرگسالان ، برخي تجربه هاي فردي و نخستين زندگي که در هر انسان منحصر بفرد (Unique) و يگانه اند ،  بهداشت ، تغذيه ، آموزش و . . . دهها مولفه ي ضروري ي ديگر، نه تنها جهان کودک را مي سازند و شکل مي دهند ، بلکه حضور يا عدم حضور همين مولفه ها در صورت بندي ي شخصيت کودک در جهان جواني ، ميان سالي و حتا کهولت او موثر و تعين کننده اند.
پس اجازه بدهيد ابتدا چند نمونه ي تجربي از زندگي ي کودکان در زندانهاي جمهوري ي اسلامي را بگويم و بعد آنها را مقايسه بکنم با نمونه هاي مشابه زندگي ي کودکان در بازداشتگاههاي
 اجباري يا کمپ هاي پناهندگي در استراليا Detention Centres ) ( .  چرا اين مقايسه را مي کنم ؟ به اين دليل که ما امروزه تحقيق هاي پرشماري داريم از تاثيرات مخربي که زنداني شدن چند ساله ي کودکان پناهجو بر وضعيت رشد آنان داشته ، هرچند که در برخي موارد مقايسه ي کمپ هاي پناهندگي در استراليا با زندانهاي جمهوري ي اسلامي ، مقايسه ي منصفانه اي بنطر نمي آيد !
خب ، نگاهي بياندازيم به زيست و زندگي ي کودکان زنداني در جمهوري ي اسلامي :
يکي از زنان زنداني ي سياسي ي پيشين جمهوري ي اسلامي امروز به همراه فرزندش که جواني ست بيست و چند ساله، در حومه ي لندن مثلا زندگي مي کند. اين جوان بيست و چند ساله ، ايام خرد سالي را به همراه مادرش در زندان هاي سياسي ي  جمهوري ي اسلامي بسر برده . بعد هم مادر بدنبال تحمل آن بازجويي ها و شکنجه و سلول و بند آزاد شده و سالهايي بعد تر توانسته از کشور خارج بشود و حال هر دوي انها ظاهرا در شرايط امني در لندن زندگي شان را ادامه مي دهند. تا اينجاي کار ظاهرا اتفاق خاصي در زندگي ي کنوني ي آنها نمي بينيم . اما وقتي اندکي باريک تر بشويم و نقبي بزنيم به زندگي ي امروزي شان ، در مي يباييم که قصه درد هنوز ادامه دارد. از اين قرار که اين مادر گزارش مي دهد که بعد از گذشت  سالها از آن دوران زندان ، فرزند او هنوز آثار و عوارض پنهان و آشکار انرا با خود دارد و از ان رنج مي برد. به مثل مادر روزانه به کار خويش در بيرون از خانه مشغول ست و هر غروب به خانه باز مي گردد. اما اگر روزي و به هر دليلي- فرض بگيريد تاخير در حرکت قطار يا اتوبوس – اندکي ديرتر به خانه برسد ، فرزند او دچار اضطراب و سردرگمي و پريشاني مي گردد . يعني از تنهايي در خانه دچار وحشت و اضطراب مي شود. اين را شما مقايسه بکنيد با کودکي عادي که از مدرسه برگشته و منتظر بازگشت مادرش ، و مادر با يک تلفن کوتاه و توضيح اينکه که مثلا برايش مشکلي پيش آمده و تا دو ساعت ديگر به خانه مي رسد ، کودک آسوده خاطر به کار خودش مشغول مي شود. با چنين مقايسه اي در مي يابيم که واکنش هاي رفتاري ي آن جوان بيست و چند ساله ، خاص و متفاوت ست ، و احتمالا اين روحيه و واکنش رفتاري ي غير طبيعي ، چيزي نيست جز تداعي ي همان زندگي ي گذشته ي او و مادرش در زندان ، با همان سابقه ي ذهني ي زمان طولاني ي تنهايي  که در سلول انفرادي به انتظار مانده تا مادرش با سر و روي مجروح و باند پيچي شده از بازجويي باز گردد.
نمونه اي ديگر را بگويم : در سال 1369 در ايامي که در آنکارا (ترکيه ) بسر مي بردم براي امور پناهندگي ، به اقتضاي کارم – آموزگاري ي بچه ها در آموزش و پرورش ايران -  دوستان آمدند مدرسه اي ، کلاسي ، اتاقي را سر و سامان دادند تا بچه هاي پناهنده را درس بدهم . البته درس و مشقي به تعبير متداول در ميان نبود. بلکه با بچه ها قصه مي خوانديم. نقاشي مي کرديم . و درست در ميانه ي همين زندگي با بچه ها بود که دريافتم  شماري از آنها ، به هيچ روي رفتار و حرکات کودکانه و پر از تحرک و بازي ي همسالان خود را ندارند . مثلا کودکي بود که فقط با زنان دمخور بود و از مردها فاصله مي گرفت. يا کودکي که بشدت پرخاشجو بود واگر فرصت پيدا مي کرد با پارچه اي يا چيزي که دستش مي رسيد چشم بچه اي ديگر را مي بست . مي پرسيدم چرا اين کار را مي کند ، مي گفت : آقا ! چشم بند بازي مي کنيم ! يا بچه اي که نقاشي هايش تنها تصوير يک مرد بود با عينک و سبيل . و خب اين مرد نقاشي ، پدرش بود که هرگز نديده بود . بعد ها با گفتگو با خانواده هاي اين بچه ها دريافتم که آنها ، چند ساله ي اوليه ي زندگي شان را به همراه مادران شان درزندان گذرانده اند.
گرچه مي دانم که تلخ و رنج آورست برايتان ، اما اجازه بدهيد شما را ببرم به آن سالها ، و به استناد به گزارش هاي منتشر شده ي تاکنوني از زندانهاي سياسي ي جمهوري ي اسلامي و
 زندگي ي کودکان زنداني که در لابلاي اين آثار آمده ، تصويري از شرايط زيست و زندگي ي
آنها را خدمت تان عرضه بکنم :
خانم منيره برادران از چهره هاي آشناي زنداني ، با هشت سال زندگي در زندان که شرح آن در سه جلد کتاب " حقيقت ساده " آمده ، در توضيح شرايط زندان در دهه ي شصت خورشيدي مي گويد : " کودکان ناگزير بودند در مراحل دشوار زندگي در زندان از بازجويي وشکنجه تا تحمل وضعيت طاقت فرسا و غم انگيز زندگي در بند و سلول ، همراه مادران شان باشند " .
او از " علي " کودک يک ساله اي مي گويد که به همراه مادرش در واقع گروگان زندانبان بودند چرا که وقتي براي دستگيري ي پدر علي مي روند ، اورا نمي يابند. برابر گزارش خانم برادران ، " علي خردسال  مجبور بود در ميان صدها زن و دختر جواني که آنها را عمه و خاله مي ناميد ، شاهد آن  فضاي پر از خشونت و اضطراب باشد. او حتا يک اسباب بازي ي ساده نداشت تا لحظاتي را به بازي با آن سرکند. از همين روي علي  دايما عصبي بود و بهانه مي گرفت. ".
در همين نوشتار با عنوان " کودکان زندان " ، خانم برادران اشاره دارد به تابستان 1363 و زندگي در بندي که در آن پنج تا ده کودک همراه با زنان زنداني زندگي مي کردند. برابر همين روايت " . . . بزرگترين اين بچه ها ، دختري شش ساله ست که هم نامش در ليست کارگري ي بند ست و هم وظايف روزانه ي آنرا انجام مي دهد. او آن قدر سن داشت که محدوديت هاي زندگي در زندان را بفهمد ولي آن قدر بچه بود که نمي دانست چرا زنداني شده . به همين خاطر، و در مقايسه با ديگر کودکان ، زندگي در زندان بسي دردناک تر بر او مي گذشت. اين دختر خردسال ، هميشه تنها و ساکت بود. "
به گزارش خانم برادران "  بازي ي کودکان زنداني ، حيرت آور بود. آنها گاه به يکي از بچه ها چشم بند مي زدند و اورا پشت سر خود مي کشيدند. گاه هم نقش نگهبانان و پاسداران را بازي مي کردند با گفتن خواهران ! چادرتون سر کنيد ، برادران لوله کش آمده اند ! " .
همچنين خانم فريبا آزاد در خاطرات زندان خود  در توضيح بازي هاي غم انگيز کودکان مي نويسد که " بچه ها روي پاي همديگر پماد مي ماليدند وبعد اطراف انرا باند پيچي مي کردند ، و آن گاه مي نشستند به پرستاري ي يکديگر. آنها در واقع اين کار را از زندانيان شکنجه شده ي بند آموخته بودند. "
در خاطرات زنان زنداني ، باز مي خوانيم که از آن جايي که کودکان بند و سلول ، زماني طولاني از زندگي در بيرون را تجربه نکرده بودند ، بسياري از مفاهيم عادي در جهان کودکان ، مثل واژه ي " ساندويج " ، " بستني " ، و " پارک " را نمي شناختند و يا از طريق تلويزيون ياد گرفته بودند. دراين زمينه به پاره اي از خاطرات فريبا آزاد گوش کنيم : " . . . در اتاق ما يک سطل خالي ي پنير بود با عکسي از يک گوسفند روي آن . ازش همچون يک وسيله استفاده مي کرديم و اسمش را گذاشته بوديم " گوساله ". يک سطل بزرگترهم بود که " گاو " نام گذاري کرده بوديم. يک روز موقع تماشاي برنامه کودک تلويزيون ، " سحر " دختر خردسال زنداني ، يک گاو مي بيند. مي پرسد که آن چيست ؟ جوابش مي دهند  گاوست . سحر مي خندد و مي گويد نه ! بعد مي رود و سطل را مي اورد ، نشان ديگران مي دهد و مي گويد : اين گاو ست ! همه مي خندند اما تا مدتي هم چنان سحر اصرار دارد که او درست مي گويد ! " .
اما داستان تلخ کودکان زنداني ي متعلق به هم ميهنان بهايي ي ما هم تکان دهنده ست ؛ کودکاني که به باور توابها و زندانبانان همچون پدران ومادران شان نجس و غيرقابل تماس بودند ! گوش بکنيد :  " . . .  سعيد ،  در زندان متولد شد . زماني که سينه مال راه رفتن را ياد گرفت ، تنها امکان او براي حرکت و کاوش جهان پيرامونش همان اندازه ي پتويي بود که روي آن مي خوابيد يا بازي مي کرد. از آن جايي که او " نجس " شمرده مي شد و نبايد ديگران را نجس مي کرد ، مجاز نبود از حد همان پتو تجاوز بکند تا آن جا که مادرش وقتي مي خواست به بيرون از اتاق برود ، مجبور بود پاي سعيد خردسال را با ميله هاي شوفاژ بندد ! " . 
اين را هم بخاطر داشته باشيد دوستان ! که در دانش روانشناختي ي کودک يک ترم اساسي داريم بنام کاوش يا جستجو (Exploration) در زندگي ي ايام خردسالي ي انسان . روان شناسان کودک معتقدند که بخش چشمگيري از آموخته هاي خود انگيخته ي کودک نسبت به جهان پيرامون خويش از طريق همين کاوش آزادنه ي او در محيط اطراف و نقش مربيان او در فراهم آوردن آن محيط هايي که براي يادگيري ي کودک خردسال ضروري ست ، صورت مي گيرد. با اين توضيح ، شما ببينيد که سهم " سعيد " خردسال براي کاوش و جستجوي جهان پيرامونش تنها همان مساحت
" پتو " ست که زندانبان و تواب برايش تعين کرده اند ! 
با اين همه ، قصه ي درد " روزبه " کودک خردسال زنداني هم شنيدني ست. برابر يک گزارش از زنان زنداني ، روزبه کودکي  ست که در ايام بازجويي هاي توام با شکنجه ي طولاني مدت مادرش از او جدا مي گردد. ولي بعد اين طفل دو ساله ، نزد مادر مجروحش بازگردانده مي شود ، و در راهروي  سالن معروف به " بند دوهزار " در مساحتي به اندازه يک پتو زندگي مي کند. در اينجا ، روزبه ديگر کودکي با دنياي کودکانه اش نيست بلکه ناگزير بدل مي شود به راهنما و پرستار مادر. او مي شود عصاي مادري با پاهاي مجروح و چشمان پوشيده با چشم بند ، که اورا به دستشويي  مي برد، که مي شود راوي ي حوادثي که به تلخي در اطراف مي بيند ، و بازگويي ي انها براي مادرش.
دردناک ترازهمه ي اينها اين ست که در گزارش هاي زندان مي خوانيم که در دوره هايي شمار کودکان زنداني در سلول هاي انفرادي از تعداد کودکاني که در بندها زندگي مي کردند،بيشترست . از آنجا که گاه مدت بازجويي ي مادران از شش ماه تا يک سال طول مي کشيد ، اين کودکان ناگزير بودند که در يک سلول انفرادي به اندازه ي شش قدم راه رفتن ، با مادرشان سر کنند. نمونه اي از اين مرحله از زندگي ي کودکان در سلول را از زبان خانم برادران بشنويد :
" سياوش ده ماهه خيلي بدشانس بود، آخر او به شکل زود رس و خارج از معمول و طبيعي ي ديگر کودکان راه رفتن را ياد گرفت ، يعني در نه ماهگي ! گرچه با او بازي مي کرديم. برايش شعر مي خوانديم. مي شديم يک حيوان و سواريش مي داديم ، با اين همه دنياي او اين نبود. بلکه سياوش براي تنفس هوايي تازه ، مي ايستاد پشت سوراخ کوچک در سلول که از آن غذاي زنداني را مي دادند، و فرياد مي زد " بيا " ؛ تنها کلمه اي که بتازگي آموخته بود. در اين ميان يکي از زندانبانان که به نوعي متاثر بود از اين داستان تلخ سياوش ، مي آمد و اورا با خود مي برد. غم انگيزتر زماني بود که سياوش بازمي گشت و حاضر نبود از زندانبان جدا بشود. " .
در باره ي اين عرصه از رشد يعني رشد گفتاري ي کودک(Language development) اجازه بفرماييد يک جمله ي معترضه خدمت تان بگويم . برابر پژوهش هاي علمي ، رشد زباني يا گفتاري ي کودک انساني با يادگيري ي پيش واژه ها يا ( Pro-words) آغاز مي شود . پيش واژه ها تنها براي خود کودک و مادراو معنا دارند و از نطر سايرين ساختگي و بي معني هستند. مثلا يک کودک وقتي زبان باز مي کند، بالش يا متکاي خود را " آبيل گو " نام گذاري مي کند ، يا به قاشق غذاخوري اش مي گويد " دوگول دوگول " . اين پيش واژه ها در همه ي زبان ها و همه ي اقوام انساني هستند. اما معمولا نخستين واژه ي معناداروعمومي که کودک انساني مي آموزد و کمابيش در همه ي ملت ها با زبانهاي گوناگون يکسان ست واژه ي " دا " ، " ما " " ما ما " ،
" مام " ، مامان " و همانند اين هاست . به باوربسياري از کارشناسان تربيتي ، يادگيري ي همين واژه " مادر " و طول عمر طولاني و اثرگذار ان ست که سبب ساز آن رابطه ي عاطفي ي عميق کودک و مادر در سراسر طول عمرانساني ي آنها مي شود. حال شما بياييد اين وضعيت را مقايسه بکنيد با کودکي که در زندان زبان باز مي کند و نخستين کلمه اي که مي آموزد کلمه اي همچون
" هواخوري " يا " سلول " يا " بند " ست ! موارد اخير بخشي از يافته هاي من در پژوهش جاري ست .
خب ، اين را هم داشته باشيد که داستان کودکاني که بخاطر نخستين تجربه ي اجتماعي شان مثلا در مدرسه و دبيرستان يا محله شان دستگير شدند و به محکوميت ساليان در بند و سلول و شلاق و شکنجه، کودکي شان را بپايان بردند ، روايت ديگري ست. گرچه هنوز هيچ آمار رسمي از اين کودکان در دست نداريم ، باز با مراجعه به گزارش هاي تاکنون منتشر شده ، بخصوص ليست نام اعدام شده گاني که سن شان زير هيجده سال ست ، مي توان ابعاد فاجعه را حدس زد. مثلا در گزارش هاي زندانها اشاراتي مي بينيم از تجمع هاي داخل زندان مثلا در" حسينيه ي اوين " و ترکيب قابل توجه شمار کودکان و نوجواناني که در ميان جمع زندانيان بزرگ سال بودند.
در عين حال خانم شهرنوش پارسي پور در کتاب خود با نام " خاطرات زندان " با يک براورد عمومي و احتمالي به شماره و تعداد اين کودکان و فضا و مسا حت تنفسي ي زندان براي هر زنداني  مي پردازد و مي نويسد که : " در روز ده شهريور 1360 ، دست به يک آمار گيري زدم . سطح زندان را با احتساب راهرو و دستشويي و حمام اندازه گرفتم و بر 165 زنداني که در ان موقع در بند بودند، تقسيم کردم . به هر نفر نيم متر مربع فضا مي رسيد. ".
خانم پارسي پور معتقدست که " ميانگين سني ي - اين دوره ي – زندانيان نوزده سال و شش ماه بود. سال بعد در همين ماه اين آمار را با دسته ي ديگري از زندانيان تکرار کردم . ميانگين سني بيست سال و شش ماه و دو سه روز بود. از آنجايي که جوان ترين زندانيان 14 سال داشتند ، مي توان گفت طيف زندانيان سياسي ي زن در مقطع سال 1360 در حد فاصل 14 تا 26 سال در نوسان بود. زندانيان متولد سال هاي 1340 (1961) ، 1341 (1962) ، 1342 (1963) در اوج جدول قرار مي گرفتند. " .
برابرهمين گزارش خانم پارسي پور ، متجاوز از 80% زندانيان دانش آموز بودند. حدود 10% تا 15 % دانشجو و بقيه به طيف هاي ديگر همچون معلم ، پرستار، خانه دار ، و کارمند تعلق داشتند.
خانم پارسي پور در پايان اين گزارش که به گونه اي مشابه ست با ديگر گزارش هاي منتشر شده ي زندان ، نتيجه مي گيرد که " از اين قرار مي توان گفت که ما با يک شورش دانش اموزي روبرو بوديم " . نکته تکان دهنده ديگر در گزارش خانم پارسي پور اشاره  ي او به تجربه يکي از زندانيان هم بند اوست ؛ يک پرستار زنداني که او نيز در مطالعه اش از وضعيت زندانيان معتقدست که بيش از هفتاد درصد از زندانيان زن دچار تنش هاي عصبي ي ناشي از قطع عادت ماهانه هستند.
اين را هم اشاره بکنم که برابر يافته هاي تاکنوني ام در خصوص اختلال ها و تنش هاي عصبي  کودکان و نوجوانان زنداني که احتمالا محصول محيط پرازاضطراب زندان ست به موارد تکان دهنده اي برخورده ام که در اينجا يک نمونه ي آن را برايتان بازگو مي کنم: يک زنداني ي زن سياسي ي پيشين جمهوري ي اسلامي در گفتگويي ضبط شده که همچون يک مرجع يا
(Reference) اين پژوهش ست مي گويد که " . . . بخاطر مي آورم که يک بار يک دختر
نو جوان هم بند من که در آغاز مرحله بلوغ جسمي بود و هنوز پستان هايش رشد کافي نداشتند با ترس و اضطراب به من مراجعه کرد و گفت که پستان هايش شروع به ترشح شير کرده اند و. . ."  خب ، شما اين را  مي دانيد که ترشح شيرازپستان هاي مادر محصول يک فرايند پيچيده ي هورموني – عصبي – فيزيولوژيک ست که درست بعد از زايمان صورت مي بندد . پس چه اتفاقي مي افتد که دختري دوازده –سيزده ساله که حتا سينه هاي او رشد کافي ي فيزيولوژيک را نکرده اند ، از ترشح شير خيس مي شوند ؟ يک احتمال اين ست که افزودن مواد شيميايي همچون کافور به غذاي زنداني باعث اختلال در سامانه هاي هورموني ي زنانه شده ست . اما آنچه محتمل ترست و گزارش هاي زنان زنداني ي سياسي در زندانهاي جمهوري ي اسلامي آنرا تاييد مي کنند ، شرايط بسيار خوفناک و پراز استرس و اضطرابي ست که کودک و نوجوان دخترزنداني که در اين مرحله از رشد و بلوغ بوده است، تحمل و تجربه کرده ، بگونه اي که ساختار هورموني- عصبي – فيزيولوژيک انساني را دچار اختلال کرده است.
اما دوستان ! بگذاريد ازاين تلخ در عرصه ي زندان و کودکان و نوجوانان زنداني هم برايتان بگويم : تجاوز جنسي به دختران و زنان جوان زنداني همچون پاره اي از شکنجه هاي سازمان يافته و حساب شده ي کارگزاران امنيتي و زندانبانان.
در اين زمينه ، اتتشار يک اثر تکا ن دهند ه ي سالهاي اخير يعني کتاب " مصلوب " نوشته ي خانم " کتايون آذرلي " ، که بي پروا و دلاورانه از آن جنايت هاي هولناک که بر او و سايرين رفته پرده بر مي دارد. کتايون زماني که تنها هفده سال داشت در مشهد دستگير شد ، و در واقع
" مصلوب " ي که او به تصوير کشيده ، فضاي " زندان وکيل آباد " مشهد ست.
 يا کتاب "  در اينجا دختران نمي ميرند " نوشته ي " شهرزاد " که از همين جنايت جنسي  در زندان موسوم به " زير زمين سيد علي خان " و نيز زندان دستگرد اصفهان مي نويسد . او به صراحت و از زبان زندانيان هم بندش که هر بار مورد تجاوز جنسي قرار مي گرفتند با سياه ترکيب  گفتاري ي " تف مالي " ياد مي کند. از اين دست : " . . .  سرور سخت متشنج بود. درحالي که مي گريست با فرياد مي گفت، تف مالي شدم . لجن مالي شدم . کاش مي شد پوست تنم رو بکنين و دور بيندازين " .
در جايي ديگراز يک گزارش و در خصوص همين تجاوز جنسي در زندان تبريز ، روايت مستندي داريم از تجاوز به دهها دختر و زن جواني که بعد از مدتها سکوت دردمندانه نسبت به آن ، سرانجام خبرآن به بيرون زندان مي رسد و به دنبال اعتراض هاي خانواده هاي زنداني ، و شجاعت و دلاوري يکي از زنان زنداني ، سرانجام " حاج حميد " بازجو ، محاکمه و اعدام مي شود. گرچه اولياي امور زندان ، همان زن زنداني ي افشاگر اين جنايت را هم اندکي بعد اعدام
مي کنند.
ضمن اينکه انتشار يک نامه ي آيت الله منتظري به خميني در سال 1365 که در مجموعه ي پيوست خاطرات او آمده ست ، اين تجاوز جنسي به دختران نوجوان زنداني را باز مي گويد . نگاه بکنيد به صفحه ي 510 ، پيوست شماره ي 143 ، خاطرات منتظري ، چاپ اتحاد ناشران ايراني در اروپا. دراين نامه از زبان آقاي منتظري و خطاب به خميني مي خوانيد : " . . . . آيا مي دانيد در زندانهاي جمهوري ي اسلامي به نام اسلام جناياتي شده که هرگز نظير آن در رژيم منحوس شاه نشده است ؟ . . .  آيا مي دانيد در زندان مشهد در اثر نبودن پزشک و نرسيدن به زنداني هاي دخترجوان بعدا ناچار شدند حدود بيست و پنج دختر را با اخراج تخمدان و يا رحم ناقص کنند ؟ . . .  آيا مي دانيد در بعضي زندانهاي جمهوري ي اسلامي دختران جوان را به زور تصرف کردند ؟ آيا . . .
اين را هم اضافه کنم که در همين نامه به تاريخ 1365.7.17، اقاي منتظري تعداد زندانيان سياسي تنها در زندانهاي کرج و تهران را "  پانزده هزار نفر " گزارش مي کند ، و اين شايد تنها سند رسمي ي تاکنوني در زمينه ي شماره و تعداد زندانيان سياسي در اين سالها باشد .
    حال ، بهدف درک و دريافت يک نتيجه گيري عمومي از تاثير چنين شرايطي از محيط زندان بر روي کودکان زنداني ، شما را مي برم به استراليا ، و با مرور کوتاهي از يک تجربه ي همسان با آنچه شنيديد ، با زندگي ي کودکان پناهجو در کمپ هاي پناهندگي ي اشنا مي کنم. به اين دليل که گرچه نتايج تحقيق پيش گفته به گونه اي مستند هنوز روشن نيست ، ولي پيرامون وضعيت کودکان پناهجو که درست مانند همسالان خود گاه چندين سال را در بازداشتگاههاي اجباري ي استراليا گذرانده و دارند مي گذرانند، تا کنون تحقيق هاي متفاوتي توسط کارشناسان تربيتي و روان شناسان صورت گرفته که اين خود مي تواند به شما کمک بکند به درک و دريافت  نتايج احتمالي ي تحقيق جاري ، يا دست کم تصوير يک شماي کلي ازآن .
داستان کودکان پناهجو و زندگي چند ساله ي آنها در بازداشتگاهها يا کمپ هاي پناهند گي ي استراليا ، بيش و کم شباهت زيادي به کودکان زنداني در ايران دارد و البته چند تفاوت و تمايز اساسي :
نخست اينکه ، بر خلاف کودکان زنداني در ايران ، ما در استراليا تقريبا شماره و تعداد کودکان پناهجو را داريم . بطور مثال همين الان شما با يک کوبه " کليک " روي سايت اينترنتي ي وزارت مهاجرت استراليا و نهادهاي مربوط به آن ، به صراحت مي بينيد که مثلا از سال 1999 تا 2001 نزديک به دو هزار و يک صد و چند نفر تنها کودک پناهنده وارد استراليا شده اند که بلافاصله زنداني شده اند.
دوم ، اينکه از شرايط زندگي و زيست و محدود يت هاي زيانباراين کمپ ها بر زندگي خانواده ها و بخصوص کودکان خردسال درآنجا ، جامعه از طريق رسانه هاي عمومي و نهادهاي مدافع حقوق بشر استراليايي و غير استراليايي که نسبت به اين قضيه بشدت حساس هستند ، روزانه با خبرمي شوند.
سوم ، به اقتضاي اين وضعيت ، نهادهاي دانشگاهي و حقوقي و حتا کليسا هم بيکار نشسته اند ، و با تحقيق هاي روشنگر و پژوهشهاي علمي ، نه فقط مرتبا دولت حاکم بر استراليا را براي آزادي ي اين بچه هاي بي پناه زير فشارمي گذارند که خود همين تحقيق ها با نگاه  آسيب شناختي ي رواني و جسمي ي کودکان زنداني ، فرصت و امکان ارزشمندي فراهم مي آورد تا سازمانهاي مدافع حقوق کودکان در سراسر جهان ، زنگ خطرها را بصدا در بياورند و در انديشه ي راه کار و چاره اي باشند تا از بروز چنين فجايعي جلو بگيرند.
پس همين جا نتيجه بگيرم که اگر بعد از بيست و چند سال من مي آيم و از رنج و شکنج کودکان ايراني  در زندانهاي جمهوري ي اسلامي مي گويم و هنوز هم بر سر انجام چنين تحقيق و پژوهش با بسياري مشکلات روبرو هستم ، زياد هم شق القمر نکرده ام ، که خود همين موضوع با اين فاصله ي زماني نشان مي دهد که ما کجا ايستاده ايم . بماند اينکه وقتي شما توضيح بدهيد که پديده هايي مثل زندان و شکنجه و اعدام و حبس و بند را از سطح يک بيانيه سياسي بايد فراتر برد و آنها را بدل به امري حقوقي کرد و به مجامع آدکادميک و دانشگاهي کشاند تا فکري اساسي مطرح بشود و به جايي برسد ، هنوز دو ريالي ي بسياري از جزم انديشان سياسي کج ست و نمي افتد ، و فکر مي کنند نه ! اقدام ! فقط اقدام سياسي !
رها کنم و از تحقيقات روشنگر دانشگاهي و حقوقي بر کودکان پناهجو برايتان بگويم : چندي پيش در يک کوشش علمي و اثرگذار، گروهي از روان شناسان استراليايي يک آزمون " تست " مي دهند به کودکان پناهجو که در يک کلمه، " Detention Centre  " يا بازداشتگاه پناهند گي را تعريف کنند.  با پاسخ هاي کودکانه اي که بچه ها به اين آزمون  دادند و بلافاصله بازتاب گسترده اي در استراليا پيدا کرد، مجامع علمي ي استراليا بر خود لرزيدند . پاسخ بچه ها به آن پرسش اين بود : زندان ، قبر ، سوراخ جهنم  و . . . 
يا انتشار نقاشي هاي کودکانه ي " شايان بدرايي " کودک خردسال پناهجوي ايراني با نما هاي ساده ي " سيم خاردار، پليس باتوم بدست ، آمبولانس ، پناهنده اي که رگ خود را مي زند ، پناهنده اي که از ارتفاع مي پرد و خود کشي مي کند ، او و خواهر خردسالش که گريه مي کنند " ،  يک بار ديگر توجه افکارعمومي را نسبت به خشونت هاي جاري در بازداشتگاهها و ميان پناهجويان وپلييس ، و تاثيرات مخرب آن بر روي کودکان جلب کرد.
ازقضا همين داستان " شايان " ، يکي از اثرگذارترين نمونه هايي ست که عوارض و اثار ويرانگر زندان و فضاي پرازخشونت آن بر سلامت رواني و جسمي ي کودکان را بازتاب
مي دهد. از اين قرار که شايان ، چند سال بيشتر ندارد که به همراه خانواده با قايق و بصورت قاچاقي وارد استراليا مي شود و بلافاصله به زندان منتقل مي گردد. شايان در طي چند سال زنداني شدن و زندگي در کمپ هاي گوناگون شاهد نزاع و درگيري و گاز اشک آور و خود زني و خود کشي ي بزرگترهاست. گزارش هاي پزشکي و روان پزشکي در خصوص وضعيت شايان سخت نگران کننده ست : " . . .  نه اب مي خورد نه غذا ، او مرتبا در حالت ترس و اضطراب و
کابوس ست. ".  ادامه ي وضعيت زندگي در زندان ، بر وخامت حال او مي افزايد : " . . . شب ادراري ، خواب آشفتگي ، بيداري هاي عصبي گونه همراه با تشنج  و جيغ هاي کودکانه  با جمله ي تکراري ي او : " آنها ما را مي کشند " ! ، انزوا از جمع ، ناخن جويدن ، و رفتارهاي پرخاشجويانه در مدرسه . " . 
يا در يک جابجايي ي تنبيهي توسط اولياي امور کمپ ها ، خانواده شايان و او به يک کمپ با شرايط محدودکننده تر و سخت تر منتقل مي شوند . بعد  شايان ياد مي گيرد  که بگفته ي او
 " آدم هاي بد را به آنجا مي برند. " ،  و همين وضعيت ست که بگفته روان شناسان ، کابوس ها و شب ادراري هاي اورا تشديد مي کند.
در همين رابطه ، همچنين دهها گزارش رسمي از ناحيه پزشکان و روان پزشکان حکايت دارند از تشديد بحران هاي رواني ، جسمي و عاطفي ي اين کودک خردسال زنداني. از جمله ، اين گزارش يک مقام دولتي : " . . . مشاهده شده که شايان خود را زير پتويي پنهان مي کند و در حالي که دچار تشنج هاي عصبي ست ، گريه مي کند ".
و سرانجام به استناد به مجموعه اي از اين عوارض و آسيب هاي رواني و رفتاري ي شايان و ديگر نمونه هايي که در ساير کودکان خردسال پناهجوست ، روان شناسان هشدار مي دهند که چنين کودکاني در معرض خطر و ريسک طولاني مدت اضطراب و استرس اند :
 " Prolonged Stress Syndrome  ".
و بالاخره اين گزارش رسمي ، که شايان در حد فاصله ي ماه مارچ تا اگوست سال 2002 نزديک به هفتاد بار مورد معاينه پزشکي  و روان پزشکي بوده ، و اين نظر و تشخيص نهايي ي پزشکي در باره ي او صادر مي شود: " Chronic post-traumatic stress disorder" .
 با چنين وضعيتي از زندگي ي کودکان زنداني ي پناهجوست که نهادهاي پژوهشي در استراليا و نيوزيلند همچون " انجمن سلطنتي ي روان شناسان استراليا " ، " بنياد روان شناسي ي نيوزيلند " ، " دپارتمان جامعه شناسي ي دانشگاه سيدني " ، و نهاد هاي فرهنگي ي وابسته به " اتحاديه ي آموزگاران ايالت نيو ساث ولز" ، در پژوهش هاي متفاوت خود نه فقط ادامه ي زندگي و زنداني شدن کودکان در بازداشتگاههاي پناهندگي را خطرناک و آسيب رسان به حال کنوني ي اين کودکان اعلام کرده اند که نسبت به سلامت رواني و آسيب هاي وارد آمده به انان حتا بعد از آزادي از زندان  هشدار داده اند .  حرف آخر : اما براستي صدها کودک ونوجوان زنداني در دهه ي شصت  خورشيدي که سرانجام زنده ماندند و با تن و جسمي زخمي و فرسوده ، و روح و رواني بيمار به جامعه پرتاب شدند ، حال کجا هستند ؟ چه مي کشند ؟ و چه کسي بر زخم طاقت سوزآنان مرهم مي گذارد ؟
 شهریور1383


 درگذشت ناگهانی رفيق عزيز، غلامرضا بقایی
 
با تاسف فراوان، رفيق عزيز، مبارز خستگی ناپدیر،شاعر، نویسنده وپژوهشگر آقای  غلامرضا بقایی  بر اثرسکته قلبی جان خود را از دست داد.
فوت نابهنگام غلام ، که سابقه طولاني مبارزات و دفاع پيگيرانه اش از حقوق توده هاي محروم و آزاديخواه و همچنين خصوصيات انسانی ، انقلابي و صميمانه اش او را به صورت يکي از چهره هاي محبوب جنبش چپ درآورده بود، ما را در اندوه عميق فرو برد.
غلام در سی سال گذشته با قلم خود و حضور فعال در مبارزات مردم بر علیه رژیم های دیکتاتور شاه و خمینی، نقشی فعال ایفا کرده است.
 رابطه نزديک غلام  با خانواده، دوستان، رفقا و آشنایان خاطرات فراموش نشدنی از خصوصیات انسانی، صمیمیتها و فروتنی او بجای گذاشته است. با زنده نگهداشتن این خاطرات و آموختن از خصایل انسانی و تلاش برای تحقق آرمانها و آرزوهایش ، بار فقدانش سبکتر خواهد شد.
ما رفقا و دوستان غلامرضا بقایی در کشور هلند ، ضايعه از دست رفتن اين چهره مبارز و محبوب را به همسر، فرزندانش  و نیز به تمامی مبارزان راه عدالت و آزادی تسليت میگوییم.
 
راهش پررهرو و یادش گرامی باد

افغانستان آزاد
مجله هفته
اتحاد کارگری
مشعل
ایران تریبون
گزارشگران
 یا"زهرا" ازماقبول کن! اینرا میگفت وبه من تجاوزمی کرد
زندانی سیاسی باهرمرام ومسلکی درسرتاسرجهان بدون قید وشرط،آزاد باید گردد
تکثیراز جهانگیر محبی