۱۳۹۳ اردیبهشت ۳, چهارشنبه

گزارش کمال رفعت صفایی, عضو سابق سازمان مجاهدین از" شاه بازی مذهبی" مسعود رجوی «موسوم به «انقلاب ایدئولوژیک

تاریخ و تجربه- قسمت اول
کمال رفعت صفایی

گزارش کمال رفعت صفایی, عضو سابق سازمان مجاهدین
  از" شاه بازی مذهبی" مسعود رجوی
«موسوم به «انقلاب ایدئولوژیک
 
 
 
و تاثیرات ویرانگر آن بر جنبش انقلابی ایران بر علیه رژیم جمهوری اسلامی
 
پیشگفتار:
 
نوشتن این سطور برای من دشواری هایی در بر دارد. نوشتن درباره مسعود رجوی که خود را رهبر انقلاب نوین مردم ایران می داند. اما من که خود را همچنان سربازی در راه آرمان آزادی و برابری می دانم گزارش حاضر را به کاغذ می آورم و تردید ندارم که بیش از آنکه مورد سوء استفاده های جمهوری اسلامی قرار بگیرد به عنوان تجربه ای مفید و لازم, خلق و انقلاب ایران, از آن بهره خواهند برد.
 
مقدمه:
 
رژیم جمهوری اسلامی یا رژیم قرون وسطایی آخوندها یا رژیم ولایت فقیه یا رژیم ضد بشری خمینی ...همین که هست هر آنچه هست. به جرم اینکه با سرکوب مستمر و غارت مداوم انقلاب, آزاذیخواهان را واژگون کرد, باید واژگون شود.
این مهم در کانون خواست تردید ناپذیر خلق, خواست تمام کسانی است که در مسیر مبارزه برای آزادی و برابری, توسط ان رژیم شکنجه و تیر باران شده اند. پس به رغم تغییر فصل ها و رنگ ها, فعل سرنگونی جمهوری اسلامی در سه زمان صرف میشود : گذشته, حال, و آینده.
 
جنایات رژیم جمهوری اسلامی, نظام سلطنتی را در اذهان زنده می کند. بی تردید اگر رژیم سلطنتی به مثابه رژیمی سرکوب گر و وابسته به امپریالیسم سالیان پیاپی در حلقه های پیوستۀ نظم سیاه طبقاتی, زنجیر اختناق را بر دست و پای جامعه نمی پیچید, روحانیت در چهره آلترناتیو از "منبر" به "تخت" پیشروی نمی کرد و نمی توانست در حاکمیت مستقر شود. به واقع توتالیتاریسم شاهنشاهی و  سرکوب نیروهای انقلابی , امکان رشد توتالیتاریسم مذهبی را در متن جمهوری اسلامی فراهم کرد. از این نظر این  دو رژیم لازم و ملزوم یکدیگرند و نفی هر کدام به نفی دیگری راه می برد.
رژیم جمهوری اسلامی که از طریق مهار کردن انقلاب  ضد سلطنتی و سرکوب پیش تازان انقلاب  پا به عرصـۀ وجود گذاشت. رژیمی که نا مشروع بود و جز با استمرار و سرکوب نمی توانست در حاکمیت باقی بماند. بنابراین تضاد و رودرروئی نیروهای انقلابی و جمهوری اسلامی هم, از آغاز اجتناب ناپذیر بود.
در این راستا عناصر عرصۀ نبرد که پیش از قیام 22 بهمن در جامعه وجود داشتند, در آرایشی آشکار صف آرایی کردند. صفوف پیش تازان انقلاب بر بستر روشنگری مبارزاتی هر روز فشرده تر شد و هزاران انقلابی پر شور برای محقق ساختن آرمان آزادی و برابری به سازمان های سیاسی پیوستند. یکی از این سازمان ها که به لحاظ سنجش نیرویی, انضباط درونی و وسعت تشکیلاتی از موقعیت مهم و موثر برخوردار بود سازمان مجاهدین خلق ایران نام داشت.
سازمانی که به اعتبار کارکرد اعضایش در پهنۀ مبارزه با رژیم های سلطنتی و جمهوری اسلامی, در برهه ای از تاریخ جنبش سیاسی ایران کارنامه ای مملو از فداکاری به جا نهاد.
آنچه در سطر های آینده می آید گزارشی است از چرخش و دگردیسی ارتجاعی این سازمان, تحت فقاهت مسعود رجوی, رهبری که اعتماد مبارزاتی هزاران عضو این سازمان را به بی راهۀ "احوالات شخصه" خود کشاند و بر بستر  خون تیر باران شدگان, با اختراع انقلاب ایدئولوژیک, "تراژدی قدرت" و "کمدی ابتذال" را در هم آمیخت و جبران ناپذیرترین ضربه را بر جنبش انقلابی ایران, برای سرنگونی رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی و مستقر کردن آزادی و برابری فراهم کرد.
 
توضیح:
 
یک جریان سیاسی در هیات سازمان یا حزب, در دو نوبت, دو چاپ از خودش به دست می دهد. "چاپ اول" و "چاپ دوم". "چاپ اول" دورانی از حیات پدیده سیاسی را در بر می گیرد که علیه قدرت حاکم می جنگَد. "چاپ دوم" دورانی را در متن نظر می گذارد که پدیده سیاسی خود به قدرت حاکم تبدیل شده است. در "چاپ دوم" ساخت درونی داستان همین است که بود فقط برخی شخصیت ها ی داستان و چهره هایی دیگر خط خورده اند و شماری از سطرها نیز همان نیستند که بودند. به هر صورت آنقدر مختصرند که به   چشم نمی آیند.
مسعود رجوی نیز, نه همچون یک فرد که به مثابه "ولی فقیه" یک جریان سیاسی (هر چند کارگزارانش زمینی هستند) او فقط به خدا حساب پس می دهد. تا به حال, با مجموعه جهان بینی, روش ها و رابطه هایش با جهان بیرون از خویشتن, "چاپ اول" خودش را بر بساط گذاشته است. بر مبنای این استدلال این گزارش "چاپ اول" نام گرفته است.
اگر مسعود رجوی  یا هرکس همچون او بتواند انقلاب ایران را که علیه حکومت سلطنت زاد آخوندها, آغاز شده است, با سرقت مسلحانه هم به نام خود کند و در حاکمیت مستقر شود, "چاپ دوم" آن بی هیچ تصحیح       و پوزشی همچون "چاپ اول" آن خواهد بود
 
"چاپ اول" روش های مسعود رجوی را مرور می کنیم :
 
"خود شیفتگی و تمام خواهی در خون دیگران"
 
حدود هزار عضو و هوادار سازمان را به خط کرده اند تا نام رهبر را بر تپه ای نقاشی کنند:
 
در گرما گرم مبارزه با رژیم جمهوری اسلامی مخارج خود شیفتگی مسعود رجوی را کدام کسان می پردازند؟
 
 
توضیح اول :
 
به عنوان نگارنده این گزارش و عضو سابق سازمان مجاهدین باید خاطرنشان کنم که : من نیز در میدان تب آلود "ایمان" و "عاطفه" ی جمعی, خون و اشک جمعی (که روانشناسی ویژه ای را ایجاد می کند) با اعتماد بی شائبه به مسعود رجوی از تایید کنندگان "انقلاب ایدولوژیک بودم و بر بنیاد یک نسبیت گرایی خرد شده که یعنی دیگر نسبیت گرایی نبود. من می پنداشتم که این "پدیده" در خدمت مبارزه انقلابی علیه رژیم ضد بشری ولایت فقیه و محقق ساختن آرمان آزادی و برابری است. اما در جریان عمل و گام به گام با تاخیری غمناک و جانکاه (پس از سه سال) دریافتم که "عروسی سیاه" و "شاه بازی" مذهبی مسعود رجوی که در منش توتالیتاریسم ریشه دارد و آینه ی تمام نمای تراژدی تمام خواهی در تمام زمینه های ممکن و نا ممکن است, هیچ ربطی به "الزامات انقلاب نوین مردم ایران" نداشته و ندارد و جز در جدول عناصر مخل انقلاب نوین مردم ایران جایگاهی برای آن متصور نیست و از این روی در پایان سال شصت و شش از این مجموعه که با پذیرش ایدئولوژیک "ولایت فقیه نوین" به پدیده ای دیگر تبدیل شده بود, جدا شدم.
 
در آستانه تصمیم به خروج از سازمان و عراق در حالی که هنوز به عنوان عضو هیات تحریریه صدای مجاهد بخشی از برنامه ی "همراه با مجاهدین" را تحریر می کردم (و تا آخرین شب حضورم در عراق آن را انجام می دادم) در برزخ :  یا "چتر رهبری  سازمان" یا "حاکمیت دولت عراق" (به منزله دو انتخاب ممکن برای افراد مسأله دار  که در نشست "اردوگاه" عراق به صورت بخشنامه از طرف مهدی ابریشمچی به همه ابلاغ شده بود), به ناگزیر با یک نامه ی دو صفحه ای که از طریق محمود احمدی عضو سابق دفتر  سیاسی و مسئول تشکیلاتی ام برای "رهبر انقلاب نوین ایران" ارسال شد درخواست خود را به  اطلاع رساندم.
 
در این نامه از مسعود رجوی که بر فراز «هیچ کارگزاران» غرقه در خون, یگانه قادر تصمیم گیرنده بود و یک تنه اساس, استراتژی سیاست تعیین میکرد  در شکلی  دوستانه درخواست کردم که به  دلیل مسایل تشکیلاتی و انسان شناسانه » که معنایش هم برای من و هم برای مسعود رجوی جز این نبود که انتقاداتی به مناسبات دیکتاتورمآبانه ی تشکیلاتی و دستگاه نظری انسان شناسانه ی سازمان تا حدی است که دیگرنمی‌توانم در سازمان بمانم, با خروجم از عراق موافقت کند. و تصریح کردم که چون با فکر کافی تصمیم گرفته‌ام, نمیخواهم از طرف مسئولین تحت برخورد قرار بگیرم (یعنی دیگر اجازه نمی دهم که تحت فشار و بازجویی قرار بگیرم). پس از پانزده روز موافقتش را از طریق عضو مرکزیتی که در دفترش کار می کرد به من ابلاغ کرد.
روز پانزده بهمن 1366 وارد فرانسه شدم, چهار روز بعد با یکی از اعضای مرکزیت سازمان که در زمینه گزارش نوشتن "پایینی ها" برای "بالایی ها" بسیار فعال بود و از طریق تقدیس رجوی, تعادل روزمره خود را حفظ می کرد مواجه شدم و در نخستین گفتگو تصریح کردم که "برای تحقق آرمان های مشخصی ده سال بیش به سازمان پیوستم و امروز برای دفاع از همان آرمان ها از سازمان جدا شده ام." و در واقع آنچه را که در عراق و در فقدان مصونیت تشکیلاتی حقوق انقلابی نتوانسته بودم به زبان بیاورم به بیانی کلی به او گفتم تا هر چه زودتر به سازمان گزارش کند.
  
چند هفته بعد از آن با منوچهر هزار خوانی که مسئولیت سردبیری ماه نامه ی شورا را به عهده داشت صحبت کردم و برای فروغ فرخزاد یاد نامه ای نوشتم. این یادنامه چاپ شد اما از آنجا که در این یادنامه ی فرهنگی, آنچه که به طور منطقی نباید وجود می داشت, وجود داشت : "اثبات مسعود رجوی به کمک شعرهای فروغ فرخزاد" ! و آنچه به طور منطقی باید وجود می داشت, وجود داشت یعنی نظرات فرهنگی و اجتماعی من, و از جمله عبارت "بزرگ بی مانند بی بدیل" مسعود رجوی را برآشفت و در تحلیل نهایی رفتاری را که درخور القاب انتصابی او نبود نشان داد, و بار دیگر اذعان کرد که به جز "فرهنگ ستایش" هیچ فرهنگی را نمی تواند تحمل کند.
فقط محض اینکه روشن شود چگونه اختناق سازمانی به اختناق فرهنگی راه می یابد در انتهای این کتاب عین مطلب یاد نامه ی فروغ فرخزاد و بخشی از نامه ی ارسالی من به مسعود رجوی آورده شد . همچنین مسعود رجوی در 10 اردیبهشت سال 1367 به خاطر چاپ همین یادنامه جلسه 60 نفره ای را در اور سوراوآز به ریاست حسین مهدوی سازمان داد, و از زبان  عضو هیأت اجرایی -اش به سایرین گفت که از ابتدا تا انتهای مقاله ی کمال علیه "رهبر سازمان" است, و تصریح کرد که : "چون از مرگ ترسیده است, حالا علیه رهبری شخص مسعود مطلب می نویسد" و در تمام دنیا عضو هر سازمان انقلابی که به سازمانش پشت کند, خائن قلمداد می شود و حکم خائن اعدام است ولی ما اینگونه افراد را با توجه به الطاف رهبری اعدام نمی کنیم . البته اینکه : در سازمان های انقلابی تمام دنیا حکم اعدام درون تشکیلاتی رسمیت و قانونیت دارد یا خیر موضوعی است مستقل و اینکه مسعود رجوی خودش را هنوز "انقلابی" می داند نیز سوءتفاهمی است مستقل. سوءتفاهمی که از "تراژدی سازمانی" عبور می کند و به تراژدی اجتماعی تبدیل می شود.
بگذرم ....
پیش زمینه ای که در آغاز این نوشتار از نوشتن آن ناگزیر بودم, فقط برای این بود که پروسه پیوستن و گسستم را از سازمان توضیح داده باشم تا از این طریق شناسنامه نگارنده به تفهیم متن اصلی کمک کرده باشد. چرا که موضوع این گزارش کالبدشکافی روش هایی است که در یک سازمان به نام انقلاب نوین اعمال شد و می شود. روش هایی که در تمامیت خود با انقلاب در ریشه ای ترین و عالی ترین مفهوم آن در جدالی قهر آمیز ایستاده اند. تکرار ناگزیر نام مسعود رجوی در این گزارش از آن رو موضوعیت پیدا می کند که او به مثابه "ولی فقیه" بو جود آورنده ی نظم و نظام عقب مانده ای است که اهداف ارتجاعی را دنبال می کند.
شاید پسوند هایی همچون "عقب مانده" و "ارتجاعی" را که در کنار" نظم" و "نظام" و "اهداف" مسعود رجوی نشانده ام به عنوان "ادعا" تلقی شود, مگر اینکه در سطر های بعد, متن اصلی به اثبات آن به پردازد.
 
 
از "قیام عکس" های مسعود رجوی (سال 1362) تا "انقلاب ایدولوژیک" (سال 1364)
 
 
اوایل زمستان 62, در بخش اجتماعی سازمان, مستقر در فرانسه بسیج عمومی اعلام کردند. بسیج عمومی برای پخش عکس های مسعود رجوی در سرتاسر ایران. سازمان شرایط حاکم بر جامعه را تحلیل کرده بودإ و به این نتیجه رسیده بود که یکی از دلایل افت جنبش تا آنجا که به نیروی محوری آن یعنی سازمان مجاهدین مربوط میشود، عدم حضور چهره مسعود رجوی است إإإ بدین ترتیب به سرعت به دستور روشن روان، عضو مرکزیت ( و پس از چندی عضو دفتر سیاسی و عاقبت هوادار سازمان) مشغول کار شد. طی چند روز عکس های مختلف مسعود رجوی روی میز مسؤولین قرار گرفت. تعدادی را باز تکثیر کردند. جاذب ترین عکس ها را که بهتر بتواند مردم را در راستای قیام عمومی و سرنگون کردن رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی, تحت تاثیر قرار دهد و آنها را به حرکت در آورد, انتخاب کردند. سپس عکس ها به رویت مسعود رجوی رسید و او نیز فیگور دو عکس و استراتژی پخش آنها را تایید کرد. پیگیری چاپ عکس ها به صورت پشت چسبی, جهت چسباندن به کابین های تلفن عمومی و شیشه های مکان های عمومی در فرانسه را یکی از نهادها انجام داد. سایر نهاد ها هزاران آدرس مردم  را به صورت حروف الفبا فهرست کردند و روی پاکت‌ها نوشتند و عکس های مسعود به تهران و شهرستان ها ارسال شد.
این کار مداوم و بسیار فرسایش بار بود. گذاشتن دهها هزار عکس مسعود رجوی در هزاران پاکت با کیفیت بالا و نوشتن هزاران آدرس به دست تک تک افرادی که برای این "عملیات" بسیج شده بودند و ارسال آنها به ایران در روزهای پیاپی ادامه داشت و وقت بسیار زیادی از بخش اجتماعی گرفت. این عکس ها بایستی به دست هسته های مقاومت رسیده و آن ها می بایست به سهم خود در پخش آن ها اقدام کنند و این در حالی بود که خود مسعود رجوی به مانند هر فردی که مقدار کمی با شرایط پلیسی و سرکوب گرانه رژیم در آن زمان آشنا بود تردیدی به جا نمی گذاشت که هر نفری که در حال پخش این عکس ها دستگیر می شد به اعدام محکوم بود: اما با در نظر داشتن این اصل که بهای قیام مسلحانه توده ای باید به تمامی پرداخت می شد إ رجوی با قاطعیت تمام از اقامتگاه خود در فرانسه این بها را از سپاه نا تمام خلق قهرمان ایران پرداخت. حاصل چه بود ؟ صد ها عکس پراکنده بر در و دیوار این شهر و آن شهر چسبانده شد، صدها هوادار سازمان که رابطه ی تشکیلاتی شان بیش از این قطع بود به دنبال این قیام عکس فعال شدند و به همان سرعت شناسایی و دستگیر شدند و توسط جوخه های اعدام جمهوری اسلامی به خون در غلتیدند. و هزاران نفر دیگر که آدرس آنها بواسطه ی روابط خانوادگی یا دوستانه در اختیار افراد خارج کشور سازمان بود و به نوعی هوادار و مخالف رژیم تلقی می شدند در بازرسی و بازبینی نامه های ارسالی از خارج کشور آن هم با آن حجم بیسابقه و عظیم، توسط دستگاه اطلاعاتی رژیم دستگیر گشتند.
دفتر سیاسی و مرکزیت از اروپا برای هواداران سازمان دستور کار تعیین کرده بوند. آنها باید عکس ها را پخش می کردند و بعد با سفارت خانه های کشورهای مختلف در ایران تماس می گرفتند و اطلاع می دادند که صد عکس, دویست عکس, یا هزار عکس مسعود رجوی را پخش کرده اند. تا به این ترتیب سفارت خانه ها هم به حصّور سازمان در ایران واقف شوند و هم به محبوبیت توده ای رهبر این سازمان که عکسهایش را در همه جا پخش می کنند.
وظیفه هواداران سازمان البته به همین جا خاتمه پیدا نمی کرد، در زیر چتر سرکوب رژیم جمهوری اسلامی و تعقیب و مراقبت ها و کنترل تلفن ها آنها باید با بخش روابط سازمان در فرانسه تلفنی تماس می گرفتند و گزارش کار خود را مبنی بر تعداد عکس ها و مکان های پخش و نام سفارت خانه ها  را اطلاع دهند. این تماس ها روی نوار ضبط می شد. بر روی کاغذ منتشر می شد. انبوهی گزارش داشتیم درباره فعالیت های هسته های مقاومت که در این پوشه و آن پوشه روی هم انباشته می شدند : دیگر هم برای نیروهای داخل "کار" درست شده بود و هم برای ما إ می نشستیم با مسئولان گزارش ها را مطالعه می کردیم و آن ها خط جدید می دادند. روی برخی گزارشات علامت تردید می گذاشتیم و می گفتیم : نه این فرد جدی نیست ، موضوع عکس ها را به سفارت اطلاع نداده. یا این عنصر عکس ها را خوب پخش نکرده، دوباره صحت این گزارش باید بی گیری شود. از فلان نفر که تماس گرفت سوال کنیم که آیا عکس های مسعود در خیابان آذربایجان چسبانده شده ؟ برای همه "کار" درست شده بود. برای پخش نشریه هم کار درست شده بود. آنها گزارش می دادند در هفته ی گذشته هزاران عکس برادر مسعود رجوی را به اماکن عمومی نصب شده است.
برخی از هواداران تماس می گرفتند و می گفتند که مواردی از تعقیب و مراقبت داشته اند و امکان تلفن زدن ندارند. وضعیت ایشان سرخ است. مسئولین  می گفتند : برو مسئله اش را حل کن و به او بگو "در جا نزن" آنها هم نمی زدند، ادامه می دادند پخش می کردند. به سفارت اطلاع می دادند به مسئولین سازمان گزارش می دادند، دستگیر می شدند، اعدام می شدند... تیر باران های پیاپی و فزونی شمار سوگواران در راستای "قیام عکس مسعود رجوی إإإ
در نشست های پخش عکس مسئولین سازمان می گفتند : "مگر یادمان نیست چند ماه قبل از تظاهرات مردم که به قیام ضد سلطنتی منجر شد، ناگهان هزاران عکس خمینی پخش شد ؟ عکس ها نقش تعیین کننده ای به مثابه آلترناتیو شاه داشتند." به این ترتیب مسعود رجوی که در بن بست استراتژیک، شرایط اجتماعی، سیاسی ماه های پیش از انقلاب 22 بهمن را در ذهن بازسازی کرده بود. برای آزمایش کارکرد نفوذ منحصر به فرد عکس خود، عملا وارد میدان شده بود فقط دشواری این بود که مسافت میان رویا و واقعیت نه با تعدادی عکس که با خون مفروش شد. "خون جان بر کفانی" پرشور که به آرمان آزادی و برابری عشق ورزیدند.
خود شیفتگی مسعود رجوی البته می تواند به عنوان موضوع تحقیقی روانشناسانه مورد استفاده قرار گیرد اما پیش از آن بایستی روی آوری او به "قیام عکس ها" را در کادر بن بست استراتژیک مطالعه کرد. بن بستی که همچون راز سر به مُهر، هیچگاه در سازمان به بحث جمعی و انقلابی گذاشته نشد، زیرا در آن صورت مسعود رجوی همچون رهبری خطا ناپذیر نمی توانست، ایدئولوژی سازمان ولایت فقیه را در سازمان حاکم کند. در امتداد فعالیت پخش عکس های مسعود، شماری از باقیمانده ی فعال ترین هواداران که در این مرحله با جدیت بیشتری فعالیت کرده بودند، انتخاب شدند. این تیم ها نیز در راستای استراتژی تلفنی سازمان تشکیل شد. دستور کار آنها که عبارت بود از پرتاب تخم مرغ رنگی به سوی عکس های  خمینی و ریختن چسب قطره ای در قفل  در فالانژها ...از طریق صدای مجاهد و تلفن به اطلاع شان می رسید. تیم ها فعالیت خود را شروع کردند و گزارشات رمزنویسی شده ی آنها به فرانسه می رسید. تعدادی از اعضای سازمان گزارشات "استراتژی چسب قطره ای" را تحویل می گرفتند، تعدادی تبدیل می کردند، تعدادی دیگر، گزارشات را جمع بندی می کردند. دیگران این گزارشات را برای نشریه تایپ می کردند . اعضای تحریریه ی نشریه مجاهد در زمینه ی فعالیت هسته های مقاومت در کادر قیام مسلحانه ی توده ای، مقاله می نوشتند. مسعود رجوی نشریه مجاهد را پیش از چاپ مطالعه می کرد، تصحیح می کرد، تایید می کرد و به ان ترتیب تمام بخش های مختلف سازمان حول "استراتژی پرتاب تخم مرغ رنگی" و ریختن چسب قطره ای و چسباندن عکس های مسعود، فعال شده بودند.
این مرحله از فعالیت در نامگذاری متداول مسعود رجوی "خلق جدید، فرماندهی از دور" نام گرفته بود. طبق تحلیل او طی سال 60 تا 62 "خلق جدید"ی شکل گرفته بود که باید آنها را از دور و از طریق سیم تلفن رهبری کرد. سیم تلفن شاه رگ حیات استراتژی سازمان بود. به همین اعتبار به رغم گزارشات پی در پی مبنی بر وجود کنترل تلفن ها از جانب رژیم، مدافع سرسخت ارتباط تلفنی بود. به عبارت دیگر تردید درباره ی استراتژی ناموفق با قاطعیت دفاع می کرد. تردید درباره ی استراتژی قیام مسلحانه توده ای از طریق ارتباطات تلفنی : ایران/اروپا , اروپا/ایران و نیز استراتژی "قیام عکس" به تردید درباره ی صلاحیت مسعود منجر می شد.
از سوی دیگر بیهوده نبود که در آموزش های تشکیلاتی اعضا ی دفتر سیاسی می گفتند : حرام ترین حرام های ایدئولوژیک عدم اعتماد و ایمان به صلاحیت رهبری است. زیرا از نظر میزان صلاحیت ما در جایگاهی قرار نداریم که خطاهای مسعود را کشف کنیم. مسعود رجوی خودش نیز در دفاع از خودش خطاب به افراد سازمان می گفت : "می گویند استراتژی سازمان غلط است، می گویند در تشکیلات سازمان دمکراسی نیست. آقا و خانم محترم بریده ای إ صاف و صریح بگو بریده ام. دیگر ردیف کردن این عیب و ایرادها به سازمان چه معنی دارد ؟" از نظر مسعود رجوی که همانا "تجسم خدا" در تشکیلات سازمان بود هرکس استراتژی من درآوردی او را مورد نقادی قرار  می داد "بریده" بود، "درهم شکسته " بود. در صورتی که نخستین کسی که در سازمان مجاهدین ماه ها قبل از شاه بازیی مذهبی موسوم به "انقلاب ایدئولوژیک" انصراف عمل خود را از رعایت پرنسیپ های دشوار انقلابی اعلام کرده بود و بریده بود خود مسعود رجوی بود. اگر دیگران بر اثر شکنجه های  طولانی در رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی می بریدند و به تلویزیون می آمدند و ولایت فقیه خمینی را تایید می کردند, مسعود رجوی در زیر ضربه های ناشی از بی کفایتی های خود به مفهوم ریشه ای کلمه "بریده" و "در هم شکسته" بود و به تایید ولایت فقیهی در خویش برخاسته بود. آثار این "بریدگی" را که در انقلاب ایدئولوژیک و سپس عملیات فروغ جاویدان حلقه به حلقه به کمال رسید و بالغ شد را در سطور آینده مرور خواهیم کرد.
 
 
ازدواج قبیله ای :
مسعود رجوی هشت ماه پس از شهادت همسرش اشرف ربیعی همچون رئیس قبیله که می خواهد از طریق ازدواج روابط خود را با روسای قبیله دیگر مستحکم سازد و یا احتمال شکاف در قبایل به هم نزدیک شده را منتفی کند، با فیروزه بنی صدر ازدواج کرد. به سرعت اعضای مرکزیت و دفتر سیاسی سازمان ازدواج مسعود و فیروزه را به خلق ایران تبریک گفته و در ارتباطات بیرونی مقالاتی چون "ازدواجی در امتداد اسلام و انقلاب" به چاپ رسید. بعدها معلوم شد ما که آن زمان به عنوان اعضای سازمان در ایران سیانور در دهان با رژیم جمهوری اسلامی مبارزه می کردیم بریده بوده ایم , اما مسعود رجوی که با نقل و نبات و گل و شیرینی و هلهله و به عنوان زدو بند قبیله ای به حجله می رفت، نبریده بوده است. و به روشنی معلوم شد که اعضای سازمان که در آن زمان در شکنجه گاههای رژیم فقیه، مقاومت می کردند و چندی بعد اندک شماری از آنان از زندان گریخته و به سازمان پیوستند و همچنین بعدها شاید از سازمان جدا شدند، "بریده" بوده اند، اما مسعود رجوی به اعتبار مقاومت در برابر "رنج  طلاق ها "إ و پیشگامی در انجام "ازدواج های دشوار" إ که همگی در امتداد انقلاب است، مُهر جاودانه ی قهرمانی را بر پیشانی دارد. پس جا دارد که این "قهرمان بزرگ" رهبر خطا نا پذیر، رکورد دار تمام نیکی ها شود.
مسعود رجوی در پیله توهم فکر می کند که با دانشی بی مانند در درون خود و جهلی بی کران در جهان موجود و معاصر است و ارتباط زنجیره ای و دیالکتیکی "ازدواج اسلامی و انقلابی"، "طلاق ناگزیر" "ازدواج ایدئولوژیک" فرماندهی از دور "انقلاب عکسی" ، "پرواز تاریخ ساز و، تقلید از سنن ارتجاعی مثل تقدیم قالی های پیاپی به اماکن متبرکه تا فاز های پیاپی انقلاب ایدئولوژیک، مقوله هایی هستند که به نفی استثمار حتمی خواهند انجامید و تنها مشکل کوچکی وجود دارد و آن هم این است که دیگران با عقل های کوتاه خود از درک این مکانیزم عاجزندإإإ
مسعود رجوی می تواند همچون یک تئوریسین شریف در حیطه ی نظر در میان پدیده های همگون، پیوند ایجاد کند، اما آنگاه که او در مقام انتصابی رهبر انقلاب ایران می خواهد در صحنه ی عمل اجتماعی، این اجزای نا همگون را پیاده کند. آشکارا همان می شود که شد. جویبارهایی از خون جاری می شود، بی آنکه گامی به پیش رفته باشیم. جویبارهایی از خون چه کسان ؟ از خون فرزندان خلقی که به این سازمان روی آورده اند تا آرمان آزادی و برابری را محقق سازند. گویا مسعود رجوی وظیفه دارد که بر لیست "شهدای انقلاب نوین ایران" بیفزاید. او هنوز نمی داند که با هر شهید باید در زمینه ی استراتژی که همانا سرنگون کردن رژیم جمهوری اسلامی و استقرار آزادی و برابری ست باید به پیش نهاد و گرنه افزایش شهدای یک سازمان اگر همراه با پیشرفت های استراتژیکی و تشکیلاتی نباشد؛ نشان بی کفایتی مفرط رهبر خاص الخلاص آن سازمان است.
در راستای استراتژی "اتوبان", "آتش بس", "سرعت بالا", "رفتن سریع قدرت" و صد البته با حداکثر "بی خیالی" در عمل نظامی معروف به فروغ جاویدان بیش از 1300 تن از افراد سازمان را قربانی می کند و مجددا از نظر استراتژیکی و تشکیلاتی و هم از جهت توان نظامی صد ها گام عقب تر می رود.
قمار کردن با خون آرمان خواه ترین فرزندان مردم ، زیان هایی را در بر دارد، از جمله آنکه رهبرانی از  این دست را پیش از مستقر شدن در حاکمیت بی آینده می کند.
 
 
 

واکنش گسترده افکار عمومی به تحریف واقعیت در گزارش صداوسیما (تکمیلی) + فیلم

واکنش گسترده افکار عمومی به تحریف واقعیت در گزارش صداوسیما (تکمیلی) + فیلم



https://www.youtube.com/watch?v=5Wrs061GR0s


 فیلم ادعایی باشگاه خبرنگاران و رییس سازمان زندان های کشور تدوینش تمام شد و در برنامه ۲۰:۳۰ از تلویزیون جمهوری اسلامی پخش شد. رییس سازمان زندان های کشور پیش از گفته بود از همه مراحل بازرسی روز پنج شنبه بند ۳۵۰ زندان اوین فیلمبرداری شده و فیلمش موجود است و باشگاه خبرنگاران هم در خبری عنوان کرده بود که فیلم در حال تدوین است و به زودی منتشر می شود.
به نظر می رسد واکنش شتابزده رییس زندان ها و رسانه در اختیار اقتدارگرایان نتوانست کاری از پیش ببرد. تلویزیون تصاویری نشان داد که هیچ کدام امضای پنج شنبه را ندارد. تصویری از در و دیوار در حالی که بیشتر حجم گزارش صحبت های رییس سازمان زندان ها بود. اما خود این تصاویر نه چندان گویا تناقض های خبری و گفتاری خودشان را بر ملا می کرد. روز گذشته اسماعیل کوثری فرمانده سابق سپاه و نماینده فعلی مجلس خبر از کشف ادواتی می کرد که به ضعم خودشان می توانست برخورد ماموران را شاید اندکی توجیه کند. او با بیان اینکه در نهایت یازده موبایل ماهواره‌ای،‌ لپ‌تاپ و حتی سلاح سرد در بازرسی از اتاق‌ها یافته می‌شود، گفته بود: زندانیان بند ۳۵۰ اوین با جوسازی و ادعای مورد ضرب و شتم قرار گرفتن، مسأله را واژگونه جلوه می‌دهند؛ البته سازمان زندانها مراحل بازرسی را کاملا فیلم برداری کرده که قرار است از سوی سازمان زندان‌ها فیلم های گرفته شده که نشانه قانونی انجام شدن مراحل بازرسی است، برای کسانی که در حال بررسی این مسأله هستند، نمایش داده شود.”
این تجهیزاتی که نماینده مجلس از آن سخن می گفت در پخش تلویزیونی و افشاگرانه ۲۰:۳۰ تبدیل به نمایش تعدادی سیم کارت، گوشی های تلفن همراه در مدل های بسیار قدیمی ، ام پی تری (پخش کننده موسیقی)، هندزفری و از تلفن های ماهواره ای و لپ تاپ خبری نبود. حالا بگذریم از ادعای تلفن ماهواره ای که به لحاظ فنی فقط در فضای باز امکان برقراری ارتباط دارد و یا باید تجهیزاتی بسیار پیشرفته روی پشت بام اوین داشته باشد تا بتواند ارتباطی را برقرار کند.
نمایش بیست و سی بیشتر نمایش ناتوانی در جمع کردن دروغ هایی بود که این چند روز از سوی مسوولان زندان و سازمان زندان ها و برخی نماینده های مجلس گفته شده بود. میرحسین راست می گفت:
ما امروز با پدیده ای روبرو هستیم که به دوربین نگاه می کند و به مردم دروغ می گوید.
دروغگو گاه یک فرد است، گاه یک رسانه ملی و گاه یک سیستم کشوری.
در همان دقایق اول پس از پخش ۲۰:۳۰ کاربران فیس بوک به آنچه از تلویزیون به عنوان پخش تصاویر افشاگر از بند ۳۵۰ پخش شد، واکنش نشان دادند.
بخشی از این واکنش ها را در زیر می خوانید:
*آقای بیست و سی … با استاندارد های مسخره خودت هم گند زدی…
*مفهوم رذالت
مفهوم سیاهی
نفرین به ظالمین و دروغگوییشون
حفظ ابروی افراد دربند
شصت پای یکی در رفته بود
خودشون دستشون رو میبرن
: ۲۰/۳۰
*استیصال شما به غایت رقت انگیز است. حتی دیگر خشم هم بر نمی انگیزد. خوشحالم که با پایداری و شجاعت اسرا و خانواده هایشان و واکنش های دیگر ایرانیان، برنامه تان دود شد رفت هوا !
*ما امروز با پدیده ای روبرو هستیم که به دوربین نگاه می کنه و به مردم دروغ می گه.
آقای اسماعیلی سه روز از اینکه گفتی تو زندان هیچ خبری نبوده و همه چی آرومه و اینا دارن دروغ می گن نگذشته به خدا. یعنی فیلم افشاگرانه تون ترکوند :))
*صرف نظر از ادعاها دو طرف واقعه پنج شنبه اوین؛ مستند منفعلانه صداوسیما؛ نشان داد؛ زندان اوین؛ یک سوراخ واقعی است
۲۰:۳۰ مچکریم!!
اعتراف می‌کنم که پیش‌بینی نمی‌کردم مستند صدا و سیما درباره‌ی پنجشنبه‌ی سیاه اوین انقدر ضعیف و غیرتاثیرگذار باشد (حتی در مقایسه با مستندهای مشابه خود صداوسیما برای قلب واقعیت درباره‌ی عاشورای ۸۸ یا کنفرانس برلین و امثالهم)! ضمنا، گذشته‌ از دروغ‌های شاخ‌دار اصلی‌‌‌اش که بر خلاف شهادت ۷۴ شاهد عادل است، تصویر لانگ‌شاتی که نشان دادند از ۳۵۰ نیست (به شهادت دوستانی که آنجا بوده‌اند). ۳۵۰ نه پرده داره و نه پنکه‌ی سقفی.
*در فریب با استراتژی دروغ بزرگ، کوشش می‌شود تا مخاطب مورد نظر، به سمت یک فضای روانی متفاوت با واقعیت سوق داده شود. این فضای درونی باید به گونه‌ای ساخته و پرداخته شود که گروه هدف بدون ابزار مقاومت، در آن فضا قرار گیرد و مفاهیم و علائم انتقالی، مورد قبول و پذیرش او باشد.معروفترین مورد استفاده‌ای که از این تاکتیک،در زمان هیتلر و به وسیله گوبلز بوده است. گوبلز می‌گوید: «دروغ هر قدر بزرگتر باشد، باور آن برای توده‌های مردم راحت‌تر است.
راستش کامل ترین تعریفی که برای این جعبه سانسورِ دست پخت ضرغامی می بینم همین تعریف است. «شگرد دروغ بزرگ » که استاد اول آن اگر یوزف گوبلز وزیر تبلیغات
هیتلر باشد استاد دومش خود ضرغامی است بدون تردید.
امشب حتی تمامی شگردهای دروغ بزرگ هم به کمک ضرغامی نیامد ، او حتی نتوانست دو تا صحنه را کنار هم مونتاژ کند و تحویل بینندگانش بدهد و این نشان از این دارد که اوضاع بسیار اسفبار بوده است چرا که این دستگاه دروغ پرداز از کمترین امکانات نهایت بهره را می برد و امشب نشان داد در مقابل وقاحت پنجشنبه سیاه آن قدر دستشان خالی بود که «شگرد دروغ بزرگ» هم کمکی نکرد.
*با سایه‌ها می‌جنگید حال آن که در میدان وجدان‌های مردم خاکریزهایتان پی در پی در حال سقوط است….. میر حسین موسوی
*حمله اقایان به بند ۳۵۰ حداقل ۳ ساعت طول کشیده اما مجموعا ۱ دقیقه تصویر از داخل زندان نتوانستند پخش کنند، چرا؟‌ چون تمام آن ۲ ساعت و۵۹ دقیقه دیگر را داشتند باتوم می زدند و مشت و لگد، دستشان بند بود اساسی.
*شوی تلویزیونی ۲۰ و ۳۰ نماد سقوط اخلاقی در صدا و سیمای جمهوری اسلامی است
*شما یادتان نمی آید در سال ۸۸ شعار میدادیم ننگ ما ننگ ما صدای سیما ما
*بابا زدین دیگه ۳۵۰ ایا رو … این ادا و اطوارا و مستندا چیه که می ذارین … رو اعصاب ملت گیتار برقی می زنین … زدین ، لااقل اینقده مرد باشین که بگین … زدیم …
*نمایش سقوط صدا و سیما را می شود در فیلم سراسر دروغشان از ماجرای بند ۳۵۰ زندان اوین دید. گزارش صدا و سیما به کنار،این برادران جان بر کف خبرنگار ۲۰:۳۰ ذره ای شرافت ندارند و نمی دانند در خبرنگاری باید صادق بود.
*تا الان میگفتم بی … ترین آدم شریعتمداریِ اما اسماعیلی رئیس سازمان زندانها را که دیدم فهمیدم شریعتمداری پیش اون مثل سارا ۴ساله از تهران هست در مقابل خفاش شب
*سریال اعصاب و روان ۲۰:۳۰ باز هم حماسه ای دیگر آفرید… هورا به آقای ضرغامی
* در مستند سراسر دروغ بیست و سی جرات نکردند یک تصویر از برخورد ها را نشان دهند جرات نکردند یک تصویر از زندانیان کتک خورده و کبود شده را نشان دهند جرات نکردند نشان دهند چه کسی با باتوم شیشه ها را شکانده جرات نکردند اسم اکبر امینی را بیاورند و بگویند واقعا سرش شکسته شده جرات نکردند نشان دهند که چطور عماد بهاور را سیلی زدندو با باتوم حمله کردند جرات نکردند تونل باتوم را نشان دهند جرات نکردند اوین به خون نشسته و زمین های خونی را نشان دهند جرات نکردند بگویند ۲۰ نفر در انفرادی هستند جرات نکردند کتف در رفته را نشان دهند جرات نکردند و فقط دروغ بافتند فقط “لبخند های تصنعی رئیس سازمان زندان ها ” را نشان دادند این تصویر را به خاطر بسپارید و منتظر روزی هستیم که خدا لبخندش را به بدترین شکل به گریه تبدیل کند در اتش جهنم یعنی خدا رو شکر که مجموعه این احمق ها دارند ظلم می کنند
* تاکید بر “لندن و واشنگتن” ثابت می‌کند که هدف اصلی‌ دفاع از منافع جناحی و خشم از همکاری با جامعه جهانی‌ و پیگیری منافع ملی‌ است.
بگذار که راحتت کنم، گند زدى
*خرداد تا عاشورا و ۲۵ بهمن ۸۹ این مردم بودند که کتک خوردند شهید دادند، زندانی شدند سر از کهریزک درآوردند و … و در نهایت مردمی که گفته بودند تنها رای ما کجاست هم هزینه دادند و هم در نهایت متهم شدند.حالا هم داستان تکراری دوباره تکرار می شود ‫#‏بند۳۵۰اوین‬ آمده اند زدند و حالا نه تنها زندانی ها شاهد و هزینه داده هستند بلکه خانواده ها شاهد هستند که به عزیزانشون چه گذشته! تلویزیون ضرغامی همیشه دروغ گفته! همیشه دروغ تحویل داده تا از جنایت ها و قصورات خود را مبری کنند!
*در دروغ گویی این ها همین بس که همین آقا ( رییس سازمان زندانها) دو روز قبل گفته بود : هیچ درگیری ای اتفاق نیوفتاده
*تا چند روز پیش که اصلا اتفاقی نیفتاده بود ولی الان تصاویر دست اول صداسیمای آقا و شرکا می‌گه عده‌ای با شیشه‌های شکسته خودشان را زخمی کردند در حالی که مأموران خویشتن‌داری نشان می‌دادند!! کم مونده ضرغام بگه گل هم هدیه می‌دادند.
*یوم تبلی السرائر”-روزی که پرده ها فرو اُفتند
*شوی تلویزیونی ۲۰ و ۳۰ نماد سقوط اخلاقی در صدا و سیمای جمهوری اسلامی است
*یوم تُبلی السرائر…
بعد از مدتها امشب تلویزیون رو روشن کردم و ۲۰:۳۰ رو دیدم. یکی از دوستان پیغام گذاشته بود که برنامه ای درباره وقایع بند ۳۵۰ می خواد پخش بشه.
موقع دیدن یاد روزهایِ سخت و آزار دهنده ۸۸ و ۸۹ افتادم. زمانی که بصورت مازوخیستی می نشستم و بخش های مختلف خبری تلویزیون رو می دیدم و حرص می خوردم و ویران می شدم!
اما امشب آروم بودم، انگار نه انگار. حتی تلخند یا زنجه موره زیر لبی و دری وری هم نگفتم! سِر بودم شاید! شایدم اون سالها هنوز و با وجود “هویت” و “کنفرانس برلین” و… فکر می کردم چیزی اون تهش براشون مونده! ولی خب ۸۸ و ۸۹ خیلی چیزا رو روشن کرد برای ماهایی که خودمون رو بچه های انقلاب می دونستیم و می دونیم…
آره! خیلی آروم نشستم و تا تهش دیدم و بعد خاموش کردم و با خودم زیر لب گفتم:
“یوم تبلی السرائر”-روزی که پرده ها فرو اُفتند…-
*اوشین هم از سیمای میلی پخش شد.
۱٫تصاویر کاملی که از زندان پخش شد اندرزگاه ۷ بود و احتمالا سالن ۶٫
بند محکومان مالی و اکثرا برادران کلاهبردار.
نه بند ۳۵۰ زندان اوین.
۲٫ما خواهان پخش کامل و پس و پیش تصاویر هستیم.همچنان که در مورد روز عاشورا و روزهای دیگر.
۳٫چگونه است که در بازرسی های دائمی دوره ای اتفاق خاصی رخ نداده بود.حضور فیلمبردار در این روز نشان از برنامه قبلی دارد.
۴٫وجود فرضا تلفن در بند چه اشکالی دارد؟مگر چه اطلاعاتی سری وجود دارد که ترس از مخابره هست؟
اورانیوم در انجا غنی میشود؟
۵٫وقتی بین زندانیان سیاسی و امنیتی تمایز قایل نشوید و جاسوسانی که برای ۹ دی مراسم بزرگداشت برگزار میکنند را در یک بند محبوس کنید امکان دیده شدن برخی واکنش ها و تصاویر هم هست.
*میرحسین موسوی: «یکی از مشکلات ما این است که با یک پدیده‌ی واقعا شگفت‌آوری مواجه هستیم که می‌تواند در برابر مردم به دوربین نگاه کند و بگوید سفید، سیاه است. هزار را بگوید ۲ هزار. ۲ ضرب‌در ۲ را بگوید ۴ نمی‌شود، می‌شود ۱۰. هیچ چیز بدتر از این نیست که حکومت به مردم دروغ بگوید.»
*حمله اقایان به بند ۳۵۰ حداقل ۳ ساعت طول کشیده اما مجموعا ۱ دقیقه تصویر از داخل زندان نتوانستند پخش کنند، چرا؟‌ چون تمام آن ۲ ساعت و۵۹ دقیقه دیگر را داشتند باتوم می زدند و مشت و لگد، دستشان بند بود اساسی.
*آقای روحانی، مبادا فراموش کنی که من، شخصاً به این دلیل بجای آقای گازانبری از رای به شمای حقوقدان حمایت کردم که لااقل در چنین روزهایی شاهد محکوم کردن آنچه در بند ۳۵۰ اتفاق افتاد باشم. سکوت شما با سکوت قالیباف یا جلیلی چه فرقی دارد؟!
* آقای بیست و سی … با استاندارد های مسخره خودت هم گند زدی…
* آقایان طراح صحنه ۲۰:۳۰ یک نکته ظریف؛ وقتی زندانیان شیشه را بشکنند، تکه های شیشه داخل حیات نمی ریزد، می ریزد داخل سالن سمت مأمورها…
این قسمت ادیت شود لطفن
تشکر هم لازم نیست.
*پس ﺍﺯ ﮐﺸﻒ ۱۱ ﺗﻠﻔﻦ ﻣﺎﻫﻮﺍﺭﻩﺍﯼ ﻭ ﯾﮏ ﻟﭗﺗﺎﭖ، ﻫﻮﺍﭘﯿﻤﺎﯼ ﮔﻤﺸﺪﻩ ﻣﺎﻟﺰﯾﺎﯾﯽ ﻫﻢ ﺩﺭ ﺑﻨﺪ ۳۵۰ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺍﻭﯾﻦ ﮐﺸﻒ ﺷﺪ.

دلار آزاد در مرز میدان 3 هزار و 400 تومانی/ سکه میلیونی شد

دلار آزاد در مرز میدان 3 هزار و 400 تومانی/ سکه میلیونی شد



 نسیم آنلاین : نرخ دلار در بازار به 3360 تومان رسید. بر این اساس هر یورو 4620 تومان، پوند 5580 تومان، درهم 915 تومان، ریال سعودی 900 تومان، لیر ترکیه 1620 تومان و کرون سوئد 508 تومان به فروش می‌رسد.

قیمت هر قطعه سکه تمام در بازار به مرز یک میلیون تومان رسید. بر این اساس هر قطعه سکه تمام طرح جدید و قدیم در بازار 999 هزار تومان، نیم سکه 537 هزار تومان، ربع سکه 320 هزار تومان، سکه یک گرمی 206 هزار تومان و هر گرم طلای 18 عیار 102 هزار و 270 تومان در بازار به فروش می‌رسد.

منبع:نسیم آنلاین

موضوع کُرد کُشی توسط مجاهدین جمال عظیمی

موضوع کُرد کُشی توسط مجاهدین
جمال عظیمی


با تشکر و قدردانی از همه دوستانی که در رابطه با مطالب من، لطف نموده و به طور فعال و با احساس مسئولیت، نظرات  و انتقادات خود را نوشته بودند، چند مورد بود که در رابطه با گزارش من "دوزخیان شهر اشرف، قسمت دوم: عید در زندان"، روی کلمه کُرد کشی انتقاد کرده بودند که این موضوع واقعی نیست و من اغراق نموده ام. من هم با دقت و باز نگری به موضوع، متوجه شدم که در این مورد دقیق نبوده ام و از این بابت از همه دوستان معذرت خواهی میکنم.
برای روشن شدن موضوع، لازم است که من مقداری توضیح داده و فاکتهائی را که خود مشاهده کرده و یا از دوستان بسیار نزدیک خود شنیده ام را به اطلاع عموم برسانم.
طبعا این مشاهدات و شنیده ها، (که شخصا یقین دارم که درست است و پای مسئولیت آن هم هستم.) صرفا محدود به اطلاعات خودم و محدوده ای که در آن صحنه حضور داشته ام می باشد و شنیده هائی که از افراد مشخص و معدودی به  طور خصوصی شنیده ام و کاملا معلوم است که مربوط به همه جبهه ها و صحنه های مختلف و گسترده ای که همه نیروهای ارتش آزادیبخش! درگیر بودند را شامل نمی شود و یک گزارش کلی و همه جانبه هم، نه در حیطه من و نه در حد من بوده و هست. و این موضوع در کادر رئیس ستاد ارتش و خود رجوی است که آن هم به نظر من انتظاری غیر واقعی است، چرا که تا کنون هیچ گزارش واقعی از طرف مسئولان امر در هیچ زمینه ای به مردم داده نشده است که این هم یکی از آن ناپرهیزیها می باشد.
همه میدانند که همزمان با شروع جنگ اول کویت (مرداد1369 تا فروردین 1370)، سازمان تمام نیرهایش را با سلاحها و تجهیزات، از اشرف خارج و در مناطق تپه ماهوری منطقه کفری مستقر کرده بود.
با شکست ارتش عراق در کویت و تار و مار شدن نیروهای عراقی ، سازمان دستور بازگشت نیروها از کفری به اشرف را صادر کرد که ستون ما به فرماندهی کاک حسام مسئولیت انتقال خودروهای چرخدار را داشت. یکان ما جیپ های دولول داشت که در میانه و عقب ستون به اصطلاح نقش پدافند هوائی ستون را بعهده داشتیم.
در مسیر حرکت ما، از فاصله دور صدای شلیک انواع سلاحهای سبک و نیمه سنگین را میشنیدیم ولی اهمیت نداده و به حرکت خود ادامه میدادیم.
هوا کاملا تاریک شده و حدود ساعت نزدیک 9 یا 10 شب بود که ستون ما در جاده کفری به اشرف در حال حرکت بودیم که از طرف مقابل و از فاصله دور مشاهده کردیم که ستون خیلی بزرگی از خودروهائی با چراغ روشن به سمت کفری می آیند.
با کاک حسام با تمپو (بیسیم های دستی) تماس گرفتم و مورد را گزارش کردم. کاک حسام پس از چندی گفت خودی هستند و ما هم متوقف میشویم.
یادم هست که خودروهای دیگر به سمت قرارگاه رفتند و ما با جیپ های دولول همانجا و در کنار جاده موضع گرفتیم. ستون بزرگ که شامل تانکها و بی ام پی ها، و ام تی 23 ها و خودروهای جیپ دوشکا و بی کی سی، و دیگر خودروهای همراه آمده و از کنار ما به سمت کفری و طوزخرماتو، مسیر را ادامه دادند.
صبح همان روز تعدادی از خواهران با خودروهای صنفی و یکان پدافند دیگری به فرماندهی ع-ب ، به ما ملحق شدند.
در طی این مدت ما هیچ برخورد یا صدای شلیکی که حاکی از درگیری نیروها باشد را نشنیدیم.
فاکت ها و نمونه ها
1- فاکتهائی که خودم مشاهده کردم
مورد اول: برای روشن شدن موضوع لازم است که مقداری صحنه را توصیف کنم تا بیشتر قابل تصور بشود.
تعدادی تانک و خودروی زرهی بی ام پی و ام تی 23 ارتش آزادیبخش درست روبروی شهر کفری، در سمت راست جاده و در داخل زمینهای کشاورزی مستقر بودند که فاصله ما از آنها و شهر حدود یک کیلومتر یا کمتر بود.
در روبروی شهر و در همان سمتی که زرهی ها مستقر بودند، تقریبا در فاصله یک کیلومتری شهر، مجموعه ای ساختمان سوله مانند مشاهد میشد که می گفتند مرغداری کفری می باشد.
بعد ازظهر همان روز بود که ما تحرکاتی از طرف تانکها مشاهده کردیم و تانکها روشن نموده و به سمت مرغداری اول چند رگبار23 شلیک کردند و سپس چند گلوله توپ تانک شلیک شد.اما نه قبل و نه بعد از شلیک زرهی ها هیچ عکس العملی از طرف مقابل مشاهده نشد.
پس از مدتی چند زرهی به سمت مرغداریها حرکت کردند و اطراف آن را دور زده و پس از توقف کوتاهی به مواضع خود برگشتند، و ما هم این مدت نگران بودیم که چه اتفاقی افتاد و چرا شلیک شد و چرا رفتند و پس از مدتی برگشتند و سئولات مختلف بود که به ذهن ما خطورمیکرد.
پس از مدتی از طرف موضع تانکها به ما اطلاع دادند که نگران نباشید و چند مزدور مسلح بود که قصد حمله به ما را داشتند که همه را کشتیم!؟
من بعدا در قرارگاه از ر- ج که فرمانده یکی از تانکها در آن موضع بود پرسیدم که مزدورها چند نفر بودند؟ و آیا سلاحهایشان را آوردید؟ ایشان نگاهی به من کرد و گفت اصلا سلاحی در کار نبود و چهار کارگر مرغداری بودند که به طرز فجیعی کشته شده بودند، و خود ر-ج هم با ناراحتی این موضوع را مطرح میکرد.
وقتی گفت چهار کارگر بودند و به طرز فجیعی کشته شده بودند انگار که قلبم را چنگ زده باشند، بغض گلویم را گرفت و چشمهانم پر از اشک شد و صورت او را نگاه میکردم و او در حالی که فقط سرش را تکان میداد چیزی برای گفتن نداشت.
پس از برگشت به قرارگاه اشرف، از طریق تلویزیون های سالن یکان ما و دیگر یکان ها، فیلم هائی را نشان دادند که خواهر پری بخشائی که آن زمان فرمانده وقت قرارگاه اشرف بود را نشان میداد که در حال بازدید از صحنه عملیات بود و او را در بالای اجساد کشته شده های یک صحنه نشان میداد و ایشان در حالی که تعدادی از محافظین در اطراف او بودند و خودش لبخند در صورتش بود در میان اجساد قدم میزد و کشته شده ها را شمارش میکرد.
مورد دوم: مورد دیگر که خودم شاهد بودم: قبل از حمله امریکا به عراق در سال 2003، قرارگاه ما یعنی قرارگاه علوی در چند کیلومتری فیلق 2 ارتش عراق، که در میان تپه ماهورهای اطراف جلولا بنا شده بود و دارای سنگرهای مستحکم ضد بمب هم بود (تفصیل و داستان خود را دارد و جای بحثش اینجا نیست) برای در امان ماندن از بمبارانها، در بیابانهای اطراف هارونیه منتقل و در سنگرهائی که توسط مهندسی از قبل آماده شده بود، نیروها و سلاحها را استتار کرده بودیم. (در همین جا داستانهای وحشتناکی از بمبارانهای نیروی هوائی آمریکا و ... داشتیم که تا عمر دارم هرگز فراموش نمیکنم و هنوز که هنوز است کابوس آن بمبارانها و کشته شدن دوستانم را با خود دارم و رنج می کشم)، تانکهای قرارگاه ما درست مشرف به جاده و در میان آشیانه های خود مستقر بودند و سنگر نفرات هم در نزدیکی آنها قرارداشت. چند روز قبل از سرنگونی صدام، 2 دستگاه اتوبوس و چند خودرو دیگر که پر از کردهای مسلحی بودند که قصد داشتند از جاده ای که تحت کنترل ما بود عبور کنند که بچه های ما جلوی آنها را گرفتند.(ما سیطره –پست بازرسی- زده و عبور و مرور را کنترل میکردیم) پس از اینکه افسر نگهبان پرسید که شما کی هستید و کجا میروید و آنها گفتند که ما نیروهای مام جلال (طالبانی) هستیم و می خواهیم به سمت بغداد برویم، افسر نگهبان سریعا اعلام آماده باش داده و به آنها گفت که شما حق ندارید از اینجا عبور کنید، و نفرات پشت تانکها رفته و روشن نموده و لوله تانکها را به سمت اتوبوسها و سایر خودروها نشانه رفتند.
در حالی که نفر ما با آنها در حال گفتگو بود تعدادی از نفرات مسلح از ترس از خودروها و اتوبوسها پیاده شده و در اطراف جاده موضع گرفتند.
فرمانده آنها به نظر من تصمیم عاقلانه ای گرفت و با ارزیابی صحنه که هرگز به نفع آنها نبود، قبول کرد و دستور برگشت به نیروهای خود را داد و همه سوار شده و برگشتند.
مورد سوم:  در جریان عملیات طوزخرماتو تعداد 15 نفر از جوانان کرد وابسته به نیروهای جلال طالبانی را ( که من در جریان آن نبودم که درست کجا دستگیر شده بودند) مدتی در زندانی در اشرف بازداشت بودند که طی یک مصاحبه ای که شریف (مهدی ابریشمچی) مصاحبه کننده و تقی (گوینده کردی صدای مجاهد) مترجم صحنه بود در تلویزیون داخلی سالن یگان ما و دیگر یگان ها نشان دادند که همه افراد لباس مرتب پوشیده و همه حرفهای شریف را مبنی بر خوشرفتاری و اینکه در مدت حبس با آنها خوش رفتاری شده را تائید می کردند و همه راضی از برخوردهای مجاهدین بودند.
مدتی بعد در نشستی، خود رجوی گفت که استخبارات (سازمان اطلاعات و امنیت عراق) از ما خواسته که این اسیران را تحویل آنها بدهیم و از آنجائی که میدانستیم در صورت تحویل به آنها همه را اعدام خواهند کرد، ندادیم و آنها را شبانه به نزدیکی کفری برده و آزاد کردیم.

2- فاکتهائی که از دوستانم شنیده ام و در صحت و صُقم  آنها ذره ای شک و ابهام ندارم
مورد اول: یکی از دوستانم به نام ا-پ که خودش در حمله به شهر طوز خرماتو (در زمان عملیات مرورارید) راننده بی ام پی بوده برایم تعریف کرد: در حالی که ستون تانکها و زرهیها در داخل شهر حرکت میکردیم و شهر با شلیکهای اولیه ما قُرُق شده بود، رضا کرمعلی (کاک یعقوب) را دیدم که در وسط خیابان و در جلو زرهی ها پیاده در حال حرکت است و با فریاد گفتم چه کار دارد می کند؟ ها ها ها ها الان می زنندش به خدا الان میزنندش! میگفت حرفهایم تمام نشده بود تک تیر اندازها در بالکون خانه ای او را زدند! می گفت که تانکها و زرهیها هم همان خانه و چند خانه اطراف را به توپ و کالیبر بستند و خانه کاملا فرو ریخت و دیگر صدائی شنیده نشد.
مورد دوم: مورد دیگر که همین دوستم برایم تعریف کرد و برایم خوشایند نبود، میگفت: که در درون شهر طوزخرماتو با بی ام پی به دنبال یک نفر گذاشته بودیم. داخل کوچه به قدری تنگ بود که از دو طرف، زرهی به دیوارهای خانه ها سابیده و خط بزرگی میانداخت و می گفت که نفر نتوانست در برود و با بی ام پی از رویش رد شدیم و از طرف دیگرِ کوچه وارد خیابان شدیم.
مورد سوم: همین دوستم یعنی ا-پ میگفت در اثر شلیک تانکها کابلهای برق فشار قوی پاره شده و روی یک خودروئی افتاده بود و زن و مرد همراه 2 کودکشان درجا خشک شده بودند.
مورد چهارم: مورد دیگر را مسعود قربان که در جریان حمله به اشرف کشته شد برایم تعریف کرد و ن-ا هم همان داستان را تعریف و تائید کرد. مسعود قربان میگفت که در جریان حمله اول به کویت و حمله آمریکا به عراق همه نیروهای عراقی از جمله استخباراتی ها (نیروهای اطلاعاتی صدام) از ترس همه در رفته بودند. مردم شهر بغداد ریخته بودند به خیابان و شعار مرگ بر صدام میدادند. که بچه های ما رفتند از مقر استخبارات که در کنار ساختمان ...... بود به زور استخباراتی ها را بیرون کشیدند و به آنها کلاشینکوف دادند و با توپ و تشر گفتند که بروید و یک رگبار بزنید همه در میروند! او می گفت ما به آنها (نیروهای اطلاعاتی صدام) روحیه دادیم و رفتند مردم را به رگبار بستند و چند نفر کشته شد و بقیه فرار کردند و میگفت اگر این کار را نمی کردیم صدام سقوط کرده بود و کار ما را هم میساختند.
مورد پنجم: ن-ا در تکمیل این موضوع گفت که روز بعد سازمان ستون بزرگی از خودروهای مجهز به دولول و دوشکا و بی کی سی در خیابان های بغداد و در اطراف کاخهای صدام راه انداخت و به نیروهای صدام و استخباراتیها روحیه داد و مردم آمدند توی خیابانها، وگرنه همه از ترس رفته بودند خانه ها و بغداد خیلی سوت و کور و وحشتناک شده بود و اگر ما استخباراتیها را هل نمیدادیم، مردم به خیابانها ریخته و کار صدام تمام بود و معلوم نبود که چی بر سرِ ما خواهد آمد؟
مورد ششم: مورد دیگر علی رضا بوداغچی (احد) از محافظین اصلی رجوی که پس از سقوط صدام مدتی مسئول قرارگاه ما و مسئول مستقیم من بود برای من تعریف کرد که در جریان حمله امریکائیها به بغداد در سال 2003 نیروهای عراقی کاملا خود را باخته بودند و در قسمت اعظمیه اولین تانکهای امریکائیها وارد شهر شدند. ما به استخباراتیها آر پی جی دادیم و روحیه دادیم که بروند و مقابله کنند و به محض اینکه اولین تانک را زدند، تانکهای امریکائیها عقب نشینی کردند. ولی آمریکائیها با پشتیبانی هوائی روز بعد آمدند و شهر را گرفتند.
این فاکتها و نمونه هائی بود که من دیده و شنیده بودم. از نظر من در مواردی که انسان های غیر نظامی یا اماکن مسکونی و غیرنظامی مورد حمله قرار گرفته اینها جنایت هستند. حال هر کس هر اسمی برای آنها می گذارد با خودش. ولی آنچه که به من برمیگردد، اگر کُرد کشی مصداق چنین فاکتهائی نمیشود، من از خودم انتقاد میکنم و از همه دوستان و مردم عذر خواهی میکنم. و در مورد فاکتها و نمونه هائی که هر کس دیده و هر ادعائی دارد با مسئولیت و عهده خودش.

 

شیرین کردن جام زهررهبر با اعدام و شکنجه وحمله به زندانیان سیاسی !

شیرین کردن جام زهررهبر با اعدام و شکنجه وحمله به زندانیان سیاسی !
بهروز ستوده

 
خمینی و دارودسته های برآمده از اعماق منجلاب تاریخ ، تلخی جام زهری که در انتهای جنگ بی حاصل ایران و عراق نوشیدند را میخواستند با حلق آویز کردن بیش از چهار هزار زندانی سیاسی بیگناه به کام خود  شیرین کنند ، اینک پس از 26 سال که از آن جنایت هولناک میگذرد ، خامنه ای  که به همت"یاران امام"در مسند جانشینی او بر اٌلقرای اسلام حکم میراند ، درست همان سیاست خمینی را پس از نوشیدن جام زهر دنبال میکند ، با این تفاوت که برخلاف خمینی که فرمان کشتار دستجعی زندانیان سیاسی را صادر کرد ، سیاست خامنه ای براعدام های پراکنده و کشتن تدریجی آنان در زندان و شکنجه گاه  استوارگردیده است ، البته این سیاست و عدم صدور فرمان کشتارهای جمعی را به حساب "رأفت اسلامی" خامنه ای نگذارید ، که اگرترس از قدرت دهکده جهانی و  شبکه وسیع ارتباط جمعی نیرومند سرتاسری وشبکه گسترده نهادهای حقوق بشری ایرانی و بین المللی نمی بود ، او نیز مانند سلف خویش پروائی نداشت که هزار هزار فرمان اعدام صادرکند و خاوران های جدیدی را بوجود آورد .
طنز و تراژدی تاریخ است که پس ازگذشت 26 سال ازفاجعه فراموش ناشدنی کشتار67  ، خامنه ای نیز مانند خمینی در سالهای پایانی عمرخود ، پس از نوشیدن جام زهر"هسته ای" به همان  جنونی مبتلا شده است که بنیانگذار حکومت اسلامی پس ازنوشیدن جام زهر"آتش بس" در جنگ ایران وعراق بدان مبتلا شده بود .گوئی که سرنوشت هر دو رهبر جنایتکار چنین رقم خورده است که هردو قاتل تا واپسین دم حیات  میبایستی جنون و توحش خود را به  جهانیان نشان دهند و در اوج بد نامی در دل خاک جای گیرند تا  نفرین ملیونها ایرانی بدرقه راه ابدی شان گردد ، که یاد این دو رهبرخونریز ، بجز مرگ و تباهی و فقرو فساد و تبعیض برای ایرانیان چیز دیگری تداعی نمیکند .
بدون تردید در انتهای جنگ ویرانگر ایران و عراق ،  بیم وهراس اصلی خمینی وسایر رهبران جمهوری اسلامی این بوده است که مبادا مردم ایران و مخالفان حکومت ، نوشیدن جام زهرآتش بس را به حساب ضعف و شکست این رژیم در جبهه جنگ بگذارند و زمان را برای طرح خواسته های آزادیخواهانه و عدالت طلبانه خود مناسب تشخیص دهند ،علیه بیدادگری ها وجنایات حکومت ضدملی و مطلقه خمینی بپا خیزند و زنگ مرگش را به صدا در آورند ، پس برای اینکه به فکر مردم ونیروهای مخالف حکومت اسلامی خطور نکند که این رژیم ضعیف شده است ، باید قدرت قهار"اسلام" را به
آنان نشان داد  و آنها را چنان مرعوب ساخت تا هرگز بفکر مبارزه برای کسب حقوق پایمال شده خویش نیفتند ! آری با چنین منطق ارتجاعی بود که خمینی با یک فرمان چند خطی ، بزرگترین و بی سابقه ترین قتل عام زندانیان سیاسی ونسل کشی دگر اندیشان ایران را درتابستان 67 رقم زد و با ارتکاب آن جنایت هولناک ، نام خود را در ردیف چهره های منفور و جنایتکار تاریخ  قرار داد ، و شگفتا خامنه ای خودکامه نیز همان راهی در پیش گرفته است که اوج رسوائی و بدنامی را برایش به ارمغان خواهد آورد .
و اما یورش اخیر نوچه های رهبر به زندانیان سیاسی-عقیدتی  در زندان اوین تهران و سر و دست شکستن زندانیان بی دفاع  در شرایطی انجام میگیرد که طشت رسوائی جنایات و اعمال ضد بشری حکومت اسلامی در جهان به صدا درآمده است و به کوشش خستگی ناپذیر نهادها و شخصیت های مدافع حقوق بشر در ایران و سرتاسر جهان ، پرونده سیاه نقض گسترده و سیستماتیک حقوق بشر درایران ، بر روی میز سازمان ملل متحد ، اتحادیه اروپا و مجامع و نهادهای بین المللی مدافع حقوق بشر قرار گرفته است و همگی اینها خواهان رعایت حقوق بشر از طرف جمهوری اسلامی هستند و بر اعزام گزارشگر ویژه  سازمان ملل متحد و هیأت هائی به ایران برای بررسی وضعیت حقوق بشردراین کشور و تماس با زندانیان سیاسی و وخانواده های آنان و فعالان سیاسی و اجتماعی اصرار میورزند . و یورش مذکوردرحقیقت حلقه ای است از زنجیر دهن کجی خامنه ای و باند های نظامی –امنیتی پیرامون او به تلاش های مجامع بین المللی حقوق بشرو شخصیت ها و نهادهای حقوق بشری ایرانی که برای رفع تبعیض ها و توقف اعدام و شکنجه و آزار زندانیان سیاسی –عقیدتی مبارزه میکنند .  پیام روشن خامنه به مردم ایران و مجامع ایرانی و بین المللی مدافع حقوق بشر ، در موج اعدامهای چند ماه اخیر و چنگ و دندان نشان دادن های سران حکومت اسلامی وبلندگوهای تبلیغاتی آنان ،  حمله به زندانیان سیاسی و ضرب و شتم آنها نهفته است که اعلام میدارند : عقب نشینی در زمینه سیاست خارجی و مسئله هسته ای بمنزله عقب نشینی دربرابر مردم ایران و خواسته های برحق آنان نمی باشد و حکومت اسلامی قصد دارد مانند گذشته به جنایات و نقض حقوق بشر و پایمال کردن ابتدائی ترین آزادی های فردی و اجتماعی در این کشور ادامه دهد .
کلام آخر – دو صد گفته چون نیم کردار نیست . در محکوم کردن  و اعلان انزجار از یورش وحشیانه  جیره خواران استبداد مطلقه ولایت فقیه به زندانیان سیاسی بند 350 اوین  ، تا کنون صدها اطلاعیه و بیانیه  از طرف شخصیت ها و احزاب و سازمانهای سیاسی و اجتماعی  و مجامع حقوق بشری ایرانی و بین المللی صادر گردیده است که البته در خور تحسین است ولی اثر بخشی گفته ها و نوشته ها وقتی است که به فعل و عمل در آید . در خبرها آمده است که : "شبکه همبستگی برای حقوق بشر در ایران" که دربرگیرنده دهها نهاد مدنی وحقوق بشری ایرانی در خارج از کشور است ، بزودی مراسمی را در برابر مقر اتحادیه اروپا سازماندهی خواهد کرد تا از این طریق فریاد زندانیان سیاسی مجروح و مضروب ایرانی را به گوش جهانیان برسانند . بدون شک در تدوام یک چنین مبارزه ای است که میتوان کارزاری جهانی را علیه جنایات وتبهکاریهای روزمره  جمهوری اسلامی سامان داد و زنگار یأس و ناامیدی و ترس را از دلها زدود . شعار لغو شکنجه و اعدام و آزادی بی قید شرط تمام زندانیان سیاسی-عقیدتی در ایران  ، درخواست و مطالبه ای است که اگر نیروهای آزادیخواه و مدافع حقوق بشر بر محور آن متحد شوند از این نیروها قدرت شگرفی بوجود میاید که آن قدرت قادر خواهد بود جانیان حاکم برایران را مجبور به عقب نشینی سازد .
تجربه نویشیدن جام زهر خمینی و سازش قهرمانه خامنه ای پس از سالها رجزخوانی و شعار دهی  این دو آخوند مزور و عوامفریب ، این واقعیت را می بایستی به ایرانیان آموخته باشد که جمهوری اسلامی فقط در مقابل قدرت به عقب نشینی تن خواهد داد ، پس اگر چنین است مردم ایران نیز چاره ای ندارند که صفوف خود را در برابر حکومت اسلامی متحد ساخته و قدرت عظیمی را برای عقب راندن حکومت جانیان و غارتگران بوجود آورند . فراموش نکنیم  که تمام بگیر و ببندها و شکنجه ها و اعدام ها و ضرب و شتم زندانیان سیاسی یک هدف را تعقیب میکنند ، و آن ایجاد رعب و وحشت است در جامعه ای که بر روی آتشفانی از بی عدالتی و تبعیض و فقر و فساد آرمیده و هرلحظه امکان فورانش وجود دارد. تجمع خانواده های زندانیان سیاسی در مقابل زندان اوین و اعتراض به ضرب و شتم عزیزان خود در زندان ، میتواند سرآغاز شکستن فضای رعب و وحشتی باشد که حکومت اسلامی به ضرب کشتار و اعدام و شکنجه و زندان بر مردم ایران تحمیل کرده است . وظیفه تمام آزادیخواهان و مدافعان حقوق بشر در داخل و خارج از کشور است که از حرکت و درخواست های خانواده های زندانیان سیاسی –عقیدتی  پشتیبانی نمایند وصدای آنان را بگوش جهانیان برسانند .
2 اردیبهشت 1393
22 آوریل 2014

همبستگی با زندانيان سياسی در بند جلادان!!