۱۳۹۴ بهمن ۱۵, پنجشنبه

به نقل از : پیام فدایی ، ارگان چریکهای فدایی خلق ایران
شماره 199 ، دی ماه 1394

الف - آزاد
عکس هائی در خدمت تحریف "مرگ های تاریخی"!
اخیرا از طریق دوستانی مطلع شدم که شخصی با نام آزاده اخلاقی در ایران قصد دارد با روش صحنه آرائی، عکسی از وقایع رستاخیز سیاهکل تهیه کند. رستاخیز سیاهکل در سال ۱۳۴۹ بیان گر نبرد حماسی چریکهای فدایی خلق ایران در جنگل های شمال بود. غرش مسلسل های این چریک ها در سیاهکل در شرایطی که دیکتاتوری شاه سکوت قبرستانی بر جامعه حاکم کرده و امید به مبارزه را از بین برده بود، جزیره ثبات آریامهری را متلاطم و خون تازه ای را بر قلب های کارگران و توده‌های تحت ستم تزریق و نور امید را در دل آن ها روشن ساخت. مبارزه مسلحانه ای که از سیاهکل آغاز شد با آتش خشم و نفرت توده‌ها از ظلم و استثمار و دیکتاتوری رژیم شاه در آمیخت و به همین خاطر در طول دهه ۵۰ هیچ گاه از نفس نیفتاد و در هر فرصتی زبانه کشیده و گسترده تر گشت. این مبارزه در آگاهی توده‌هاو پیشرفت و ترقی جامعه تأثیر بسزائی گذاشت و جمهوری اسلامی نیز اگر چه توانست انقلاب ۵۷ را سرکوب کند اما هرگز نتوانسته است تاثیری که رزم چریکهای فدایی خلق ایران و زندگی و مرگ شجاعانه آن ها در جامعه و روی توده‌های تحت ستم برجای گذاشته است را از بین ببرد.
همان طور که می دانیم حماسه سیاهکل برای خیلی از هنرمندهای ما منبع الهام بوده و آن ها در همین رابطه آثار متعددی در حوزه‌های مختلف آفریده اند. اما در زیر سلطه ی جمهوری اسلامی با توجه به تجربه های تا کنونی از انتشار آثار و مطالب در رابطه با سیاهکل و انقلابیون مربوط به این رویداد تاریخی، شاهد بوده ایم که آن چه ارائه شده (از کتاب محمود نادری گرفته تا مهرنامه و اندیشه پویا و غیره) عمدتاً تحریف آن واقعیات و نشر اکاذیب بوده است. بنابراین با شنیدن خبر فوق کنجکاو شدم که کار صحنه آرائی سیاهکل در چهارچوب جمهوری اسلامی چگونه خواهد بود و بر آن شدم تا بیشتر با کارهای خانم آزاده اخلاقی آشنایی پیدا کنم. با جستجو در اینترنت متوجه شدم که ایشان با روش صحنه آرائی و گرفتن عکس از صحنه چیده شده، ۱۷ عکس از افراد مختلف از مهدی باکری، پاسداری در جنگ ایران و عراق و یا سهراب شهید ثالث، فیلمنامه نویس و کارگردان گرفته تا برخی از شخصیت های تاریخی ایران چون محمد مصدق، میرزاده عشقی و مرضیه احمدی اسکوئی و... با درونمایه ی مرگ، تهیه و نمایشگاهی در تهران در گالری محسن ترتیب داده است. عکس های مرگ در این مجموعه عبارتند از: محمود طالقانی، مهدی باکری، علی شریعتی، سهراب شهید ثالث، محمد مصدق، تقی ارانی، محمد فرخی‌یزدی، میرزاده عشقی، کلنل محمد تقی خان پسیان، جهانگیرخان صوراسرافیل، نصرالله ملک‌المتکلمین، شریعت‌رضوی، مصطفی بزرگ‌نیا، احمد قندچی، غلامرضا تختی، فروغ فرخزاد، صمد بهرنگی، بیژن جزنی و حمید اشرف.
همان طور که ملاحظه می شود در مجموعه فوق بیشترین تعداد را عکس های مبارزینی تشکیل می دهند که زندگی و چگونگی و چرایی مرگ آن ها از لحاظ تاریخی قابل تعمق اند و در میان آن ها کسانی قرار دارند که زندگی و مرگ آن ها روی چند نسل چنان تأثیر گذاشته که هنوز هم آن ها برای مبارزه با ظلم و ستم و دیکتاتوری منبع الهام هستند. اکنون ببینیم که آیا آزاده اخلاقی توانسته (و یا خواسته) است این واقعیت را در کار صحنه آرائی های خود منعکس کرده و به بیننده به شناساند؟
در تبلیغات گسترده ای که در ایران پیرامون عکس های مزبور صورت گرفته و می گیرد، ادعا شده است که آزاده اخلاقی "به مقوله بازسازی صحنه‌های مرگ‌های روی داده می‌پردازد و در این گونه آثار عنصر واقعیت از ارکان اصلی می‌باشد، لذا هنرمند با استفاده از هنر معماری مکانی سعی در خلق صحنه‌هایی مستند و قابل پذیرش از حادثه و سپس عکاسی از آن ها نموده است." (تأکیدها از من است). مطرح کننده چنین ادعائی که در نشریات مختلف رژیم هم تکرار شده، "خبرگزاری میراث فرهنگی – گروه میراث فرهنگی" است که وابسته به وزارت ارشاد می باشد. اما اتفاقاً درست در مصاحبه با این خبرگزاری است که آزاده اخلاقی می گوید: "من نمی‌خواستم صحنه‌های تاریخی را بازسازی کنم و این کار را هم انجام نداده‌ام. این حقیقتی که من پیدا کردم و در عکس‌ها هم نشان دادم، همه حقیقت نیست و کاملا از زاویه دید من است." و یا: "این عکس‌ها بازسازی صرف نیست و نگاه من به اثر است. این ها نمی‌تواند همه حقیقت باشد و آن چه من برداشت کردم، هست." با نگاهی به این عکس ها و یا حتی اگر حرف خود این خانم را معیار قرار دهیم بر خلاف تبلیغات صورت گرفته، نه تنها "عنصر واقعیت از ارکان اصلی" عکس های خانم آزاده اخلاقی نمی باشد و "خلق صحنه هائی مستند" برای این خانم اساساً مطرح نبوده، و نه تنها او صحنه های تاریخی را بازسازی نکرده است بلکه به تأکید خودش عکس های او منعکس کننده همه "حقیقت" هم نیستند. آزاده اخلاقی تأکید کرده است که آن عکس ها صرفاً دید و برداشت او را نشان می دهند. پس ما باید ببینیم که "دید" و "برداشت" او از "مرگ آدم هائی که معنای زایش تاریخ معاصرمان هستند" چگونه می باشد و او چه "اثر"هائی خلق کرده است که مدح آن ها را وزارت ارشاد می گوید.
این به اصطلاح "هنرمند" (روزنامه های حکومت مرتب از او به عنوان هنرمند یاد می کنند) در ضمن ادعا کرده است که: "برای من ولی کسانی که می‌جنگند و برای آرمانی جانشان را فدا می‌کنند بسیار محترمند. هدفم زنده کردن یاد کسانی بود که ستایش می‌کنم". با توجه به چنین ادعائی و هم چنین با توجه به این که بخش اعظم این عکس ها به مبارزینی تعلق دارد که با زندگی و مرگ خود چنان تأثیر مثبتی در جامعه به جا گذاشته اند که خود در میان مردم به اسطوره تبدیل شده اند، ببیننده انتظار دارد که مرگ زندگی بخش آن ها را در عکس های آزاده اخلاقی مشاهده کند و به صورتی که شاملو سروده است ببیند که آن ها در برابر تندر ایستادند، خانه را روشن کردند و بعد از آن مردند. اما با اندکی تأمل روی این عکس ها دیده می شود که این عکس ها کاملاً تهی از القای چنین مفاهیمی می باشند و "دید" و "برداشت" نامبرده از آن مرگ‌ها به گونه ای است که انسان هیچ اثر و ردی از مرگ‌های زندگی آفرین در این عکس ها نمی بیند؛ و نه تنها نمی بیند بلکه برعکس، در این عکس ها انسان های مغلوب و شکست خورده در مقابل بیننده قرار دارند و آن ها نه تنها در برابر تندر نایستاده و خانه را روشن نکرده اند بلکه گویا چنان مرده اند که باید به حال شان گریه کرد. آیا تصادفی است که "خبرگزاری میراث فرهنگی- گروه میراث فرهنگی" در رابطه با عکس های آزاده اخلاقی ضمن کم نظیر خواندن آن ها نوشته است: "مرگ‌هائی که بارها و بارها در ذهنمان ساخته‌ایم، اکنون با روایت تازه‌ای در هم می‌شکنند." این اعتراف، واقعیت کاری که این خانم با صحنه سازی ها و عکس گرفتن از آن صحنه ها انجام داده است را به خوبی برای بیننده آشکار می کند. آزاده اخلاقی از مرگ مبارزین محبوب توده ها چنان تصویری ساخته است که با واقعیت مرگ آن ها و تأثیرات مثبتی که به جا گذارده اند مغایر و متضاد می باشد.
در این متن سعی خواهم کرد با تکیه بر دو عکس این مجموعه یعنی عکس های ساخته شده از چگونگی مرگ رفیق مرضیه احمدی اسکویی و رفیق حمید اشرف، "دید" و "برداشت" آزاده اخلاقی را بیشتر روشن و تشریح کنم.  اما قبل از آن لازم می بینم چند موضوع دیگر را با خوانندگان در میان بگذارم.
اولین نکته ای که در رابطه با این مجموعه عکس جلب توجه میکند تبلیغات گسترده ای است که در نشریات گوناگون رژیم جمهوری اسلامی در مورد آن ها صورت گرفته است. از خبرگزاری میراث فرهنگی گرفته تا انجمن جامعه شناسی ایران و ده ها سایت و مجله، همگی با آب و تاب پیرامون این عکس ها نوشته و به خصوص با برجسته کردن این امر که این عکس ها مربوط به "مرگ آدم هائی که معنای زایش تاریخ معاصرمان هستند" می باشند آن ها را وسیعاً تبلیغ کرده اند. این رسانه ها حتی از هزینه ی پروژه ی این مجموعه گرفته تا تحصیلات و رنگ روسری آزاده اخلاقی هم قلم زده اند.
همه آزادی خواهان ایران حتی اگر با هنر هم سر و کاری نداشته باشند می دانند که سال هاست که فلسفه ی "هنر برای هنر" که تهی از مسئولیت اجتماعی هنر و هنرمند است را بر جامعه ی هنر مسلط ساخته اند. جماعتی بدون در نظر گرفتن رابطه ی دیالکتیکی محتوا با فرم و با نادیده گرفتن محتوا، سعی کرده اند هنر را صرفاً در نسبت خطوط، رنگ ها و تناسب ها و ... به حصار بکشند و بعد در مورد این که آیا هنرمند قبل از خلق اثر پست مدرنِ فرا زمان و مکان خود، پپسی نوشیده است و یا کوکاکولا ؟!! تئوری ها بافته اند و البته همیشه نابغه ای هم یافت میشود که ثابت کند، نوشیدن فانتا (کانادادرای اسلامی) تاثیر بیشتری دارد !! و یا از پیکاسو نقل قول آورده و فرمول بندی می کنند که، هم چنان که مسلمانان قبل از وارد شدن به مسجد کفش های شان را در می آورند، پیکاسو هم قبل از ورود به اثر خود، خود را بیرون اثرش به در آورده و آن گاه ورود می فرمود. اگر هم بخت برگشته ای جسارت کرده و بپرسد که ایشان که از خود به در آمده، پس با چه چیز باقی مانده ورود فرموده اند، اگر خوش شانس باشد تنها با مهر بی سوادی، هم چون جذام زده ای طرد می شود. در چنین اوضاعی عده ای عطای چنین هنری را به لقایش بخشیده و دست از کار هنری شسته اند و کسانی نیز فضای مسموم حاکم را تحمل نکرده و ترک وطن کرده اند. البته کسانی نیز هستند که خود را دراختیار اتاق های فکر جمهوری اسلامی قرار داده و نان شبی و خشکه اسم و رسمی دست و پا کرده، و به این طریق ارتزاق میفرمایند.
بنابراین، در شرایطی که به گواه همگان، هنر و هنرمند زیر شدیدترین سانسور و سرکوب قرار داشته و به قول زنده یاد شاملو، خودسانسوری را به هنرمند تحمیل کرده اند (نقل به مضمون) و هنر کم کم از جایگاه حقیقی خود فاصله گرفته است؛ و در شرایطی که هنرمند درپی گرفتن مجوز نمایشگاه، بودجه ساخت، مجوز نشر و باقی راه کارها، ماه ها و حتی سال ها پله های ادارات مربوطه را بالا و پایین می کند و بعضا هم به حکم عادت، به عنوان ورزش صبحگاهی، طبقات ارشاد، حوزه ی هنری و یا سازمان صدا و سیما و ... را طی می کند و در این مسیر خیلی از آثار هنری قبل از تولد و یا پیش از آن که به دست مخاطب برسد در نطفه خفه می شوند، آری در چنین فضای اختناق که بر جامعه هنری ایران حاکم است می بینیم که خانم آزاده اخلاقی نه تنها امکانات لازم برای بازسازی صحنه ها و سپس مجوز نمایشگاه بدست آورده بلکه مورد توجه رسانه های جمهوری اسلامی هم قرار گرفته است، رسانه هائی که همه می دانند چگونه و تا چه حد زیر کنترل وزارت ارشاد و اطلاعات می باشند. تازه این در حالی است که عکس شخصیت های کمونیستی که دشمن سرسخت شاه و شیخ بوده و همرزمان شان هم چنان دست از مبارزه علیه رژیم جمهوری اسلامی نکشیده اند را در مجموعه خود دارد. بی شک هر فردی که شرایط ایران را تجربه کرده باشد ، این سئوال برایش مطرح می شود که، این مجموعه عکس دارای چه خصوصیاتی است که مجوز به کنار، تبلیغات و پوشش خبری نشریات جمهوری اسلامی هم نصیب اش شده است!؟
شاید گفته شود که دلیل تبلیغ گسترده درمورد این عکس ها نوآوری خانم آزاده اخلاقی می باشد. اتفاقاً یکی از تبلیغات روزنامه های رژیم این موضوع هم هست و آن ها عکاسی صحنه پردازی را نوآوری آزاده اخلاقی تبلیغ کرده و از آن به عنوان "یکی از عظیم ترین پروژه های عکاسی" در ایران یاد می کنند. اما، براساس چه دلایلی باید خانم آزاده اخلاقی را نوآور سبک جدیدی دانست، در حالی که خود ایشان هم چنین جایگاهی را برای خود قائل نیست و حتی در مصاحبه هایی که انجام داده به تاریخچه ی این نوع عکاسی در ایران اشاره کرده و از نیوشا توکلیان، مینا تبریزیان، آقای فانی و خانم نشاط که ۳۰ سال در این سبک کار کرده و می کنند نام برده است. پس، خانم آزاده اخلاقی خالق سبک جدیدی در عکاسی هم نمی باشند و این نمی تواند دلیل مورد توجه قرار گرفتن او از طرف روزنامه های حکومت باشد. از طرفی با توجه به این نکته که تاکنون آثار هنری، نقاشی ها و فیلم های مستند فراوانی از وقایع و شخصیت های تاریخی ساخته و پرداخته و حتی باز سازی شده است، اطلاق صفت نوآوری بر این مجموعه عکس، کم لطفی و تحریف نوآوری می باشد.
حتی از لحاظ هنر عکاسی نیز کارهای ارائه شده در مجموعه آزاده اخلاقی فاقد ارزش هستند. در هنر عکاسی، با امکانات تکنیکی موجود و گاها نوآوری ها در ثبت تصویر در تلفیق با سوژه ی مورد عکاسی، یک اثر هنری خلق می گردد. دوربین در یک نقطه بر محیط کُره ایِ مفروضِ حول سوژه میتواند قرار گیرد. فاصله کانونی مختلف و هم چنین اندازه قاب که چه مقدار از سوژه را در برگیرد را نیز میتوان به آن افزود. هم چنین چیده مان مشخص خود سوژه، کنترل کُنتراست و تابش نور، عمق میدان فوکوس و تکنیک های دیگر را وقتی به کار گیریم در نهایت پیش از هر چیز عکس ثبت شده به ما نشان می دهد که ثبت کننده اش اصولا چگونه سوژه را دیده و نیت معرفی آن را به ما دارد. با در نظر گرفتن این توضیح، در بررسی عکس های نمایشگاه آزاده اخلاقی به سادگی متوجه می شویم که تمامی عکس ها تقریبا خصوصیات یکسانی دارند، تمامی آن ها در قاب لانگ شات (نمای باز) و اکستریم لانگ شات (نمای بسیار باز) ثبت و هیچ تکنیک خاصی در آن ها به کار گرفته نشده است. با این که وقت و هزینه ی زیادی برای صحنه آرایی عکس ها صرف شده است، ولی کار ارائه شده نتوانسته از چهارچوب فیلم های ارزان سفارشی فراتر رفته و از امکانات و زیبایی شناسی عکاسی استفاده کند. برای مثال در عکس سهراب شهید ثالث، لنز واید فقط براین اساس انتخاب شده است که بتواند فضای مورد علاقه ی عکاس و یا به قول خودشان کارگردان عکس ها، آزاده اخلاقی را در برگیرد. این لنز هیچ کار کرد دیگری از لحاظ زیبایی شناسی در این عکس ندارد. کلا در این مجموعه عکس، از قابلیت های پرسپکتیو، نور و ... استفاده نشده است و همانند فیلم های تلویزیونی ارزان، صحنه ای چیده شده، نور یک دستی به صحنه تابانده شده (در عکس های داخلی)، برحسب تصادف دوربین در فاصله و زاویه ای که بتواند صحنه ی مورد نظر را کامل در قاب بگیرد قرار گرفته و در نهایت صحنه ثبت شده است. البته مثال فیلم را به این دلیل آوردم که خانم آزاده اخلاقی دوست داشته اند فیلمساز شوند و کارهای شان را با فیلم مقایسه کرده و آن ها را یک فریم از فیلم و یا اگر دقیق تر گفته باشیم یک فریم از یک پلان فیلم در نظر گرفته اند. در حالی که اگر بخواهیم جایگاه واقعی این مجموعه عکس را علیرغم تبلیغات و هیاهوهایی که درمورد آن ها به راه انداخته شده، مشخص کنیم، باید گفت اگر این عکس ها از صحنه های واقعی گرفته شده بودند فقط می توانستند در نهایت به عنوان عکس های خبری، صفحه ای از یک روزنامه ی محلی دست چندمی را مزیّن کنند، هرچند که عکس خبری نیز شاخصه های خاص خود را داشته و طبیعتا می تواند هم کار یک آماتور و هم یک هنرمند باشد. به طور کلی هیچ کدام از ۱۷ عکس این مجموعه ارزش هنری نداشته و فاقد خلاقیت و زیبایی شناسی می باشد. در واقع، هیاهوی پیرامون این عکس ها نه به خاطر ارزش هنری آن ها ، بلکه با اهداف مشخصی کانالیزه شده است که در ادامه به آن خواهم پرداخت.
در مصاحبه با خبرگزاری میراث فرهنگی از خانم آزاده اخلاقی سئوال می شود که: "برای گرفتن مجوز مشکلی نداشتید"؟ و او جواب می دهد که: "نه مشکلی نداشتیم. برای این که در میان این ۱۷ نفر چهره‌های ملی و مذهبی، هنرمند، کشته شده‌های جنگ ایران و عراق همه هستند. تنها در این عکس‌ها  چپ‌ها حضور ندارند. سهراب شهید ثالث هم است که اصلا ربطی به چپ ندارد." البته این جمله بندی و نقطه گذاری طوری است که به نظر می آید که وی می گوید که در این عکس ها چپ ها حضور ندارند. اما مفهوم جملات این است که چون عکس ها فقط مربوط به چپ ها نیستند پس... ولی آیا این پاسخ قانع کننده است که چون در میان این عکس ها که بیشترشان را چپ ها تشکیل می دهند چند نفر دیگر هم گنجانده شده اند پس از طرف وزارت ارشاد به آن ها مجوز نمایش داده شده؟ این استدلال تنها ممکن است کسانی را که درکی از دیکتاتوری در ایران ندارند فریب دهد. در حالی که این دیکتاتوری گاه با ملی مذهبی ها هم مشکل دارد چه رسد به چپ ها.  فرض کنیم که هنرمندی در ایران به جای ۱۷ عکس ۲۰۰ عدد عکس تنها از پاسدارها و آخوندها و غیره به سبک این خانم تهیه کند و در میان آن ها فقط یک عکس وجود داشته باشد که به نحو واقعی مرگ حماسه آفرین یک کمونیست را نشان دهد آیا در این صورت وزارت ارشاد برای نمایش آن ها مجوز صادر می کند؟  و یا به خاطر همان یک عکس چنان برخوردی با او می کند که همگان می دانند. بنابراین در این جا نیز باز این سئوال را باید پرسید که مجموعه عکس های آزاده اخلاقی دارای چه خصوصیاتی است که نه تنها او را در رابطه با گرفتن مجوز با اشکالی مواجه نکرده بلکه همان طور که گفته شد نشریات حکومت هم در خدمت تبلیغ برای آن قرار گرفته اند.
آزاده اخلاقی موضوع عکس های خود را مرگ قرار داده است. هرچند مرگ موضوع خوش آیندی نیست و مترادف با پایان زندگی، نیستی و نابودی می باشد، اما در طول تاریخ هنرمندانی بوده اند که مرگ مبارزینی که در راه رهائی توده‌های تحت ستم زندگی خود را نثار کرده اند را به تصویر کشیده اند، و آن تصویرها چنان هستند که چهارچوب های مرسوم را در هم شکسته و معنای مرگ زندگی بخش آن ها را در معرض دید قرار داده اند. در این مورد از آثار هنری در حوزه های مختلف می شود نام برد. به عنوان مثال در آثار هنرمندانه ای نظیر تابلوی نبرد کموناردها در پاریس، عکس اعدام یک ویت کنگ، مادر ماکسیم گورکی، مجموعه شعر کاشفان فروتن شوکرانِ احمد شاملو، ساعت ۵ عصر لورکا، صحنه ی مرگ زاپاتا در فیلم زنده باد زاپاتا، اسپارتاکوس و ده ها اثر دیگر که از چنان مرگ هائی الهام گرفته اند، مرگ در آن ها در سایه ی مفاهیمی مانند ایثار و از خودگذشتگی و مبارزه و عشق قرار گرفته و حقیر می نماید. حال بیائید دو عکس ساخته شده توسط آزاده اخلاقی را از مرگ حماسی رفقا مرضیه احمدی اسکوئی در اردیبهشت ۱۳۵۳ و حمید اشرف و یارانش در ۸ تیر ۱۳۵۵ را از نظر بگذرانیم.
رفیق مرضیه احمدی اسکویی به عنوان یک چریک فدائی خلق شناخته شده و به دلیل رشادت و قاطعیت اش در مبارزه با ساواکی های جنایتکار در میان توده ها چهره بسیار محبوبی است. شهادت او به گواه مکالمات ضبط شده ی ساواک توسط انقلابیون دهه ی ۵۰ و جمع آوری اطلاعات از کسانی که در صحنه ی درگیری او حضور داشتند و در نشریات چریکهای فدائی خلق درج شده به این صورت بوده است: "رفیق مرضیه احمدی پس از جدا شدن از رفیق معاضد تحت تعقیب مأمورین دشمن قرار می‌گیرد و پس از چند عمل ضدتعقیب سعی می‌کند خود را به خانه تیمی واقع در کوچه شترداران در میدان شاه تهران برساند. ولی مأمورین با استفاده از تجهیزات مخابراتی رد وی را به یکدیگر و به مرکز اطلاع می‌دادند، و بدین ترتیب منطقه تحت محاصره دشمن در آمده‌بود. با این حال مزدوران نمی‌توانستند ترس خود را از نزدیک شدن به رفیق بپوشانند. مرتباً از پشت بی‌سیم فریاد می‌زدند او مردیست که لباس زنانه پوشیده. حلقه محاصره رفته رفته تنگ تر می‌شد، در این هنگام مرضیه چون دید که امکان خروج از محاصره برای او دیگر وجود ندارد، ابتکار عمل را در دست گرفت و با اسلحه کمری خود شجاعانه به مزدوران حمله کرد و پس از یک درگیری نابرابر، دشمن در حالی ‌که امید زنده دستگیر کردن او را کاملاً از دست داده‌ بود، رفیق را به مسلسل بست، در این موقع رفیق مرضیه احمدی موفق شد قرص سیانور خود را نیز بخورد. جسد رفیق احمدی را نیروهای دشمن از فاصله دور چندین بار به مسلسل بستند و سپس وحشت زده و به ‌آهستگی به ‌این چریک قهرمان نزدیک شده ، جسد بی‌جان او را طناب پیچ کرده و می‌برند". حال ببینیم این شرح واقعی از شهادت رفیق مرضیه که در ذهنیت مردم مبارز ایران جای گرفته در صحنه سازی های خانم آزاده اخلاقی چگونه تصویر شده است و یا به نوشته خبرگزاری میراث فرهنگی، "زنی با شالی ‌قرمز که قرائت تازه‌ای از تاریخ ارایه می‌دهد" به اعتراف این خبرگزاری با روایت خود چگونه سعی کرده است ذهنیتی که مردم از آن مرگ‌ها داشته اند را در هم بشکند؟
ما در عکس خانم آزاده اخلاقی از صحنه شهادت دلاورانه رفیق مرضیه چه می بینیم؟ یک ساواکی شیک پوش مانند جیمزباند در فیلم های ۰۰۷ ، با کلتی در دست و کفش های واکس زده در فاصله ی چند قدمی دختری (مرضیه احمدی اسکوئی) ایستاده و اسحله اش را به طرف او گرفته است. مرضیه در حالی که گویا تیر خورده و اسلحه از دستش افتاده و چادرش هم در هوا پرت شده در حال افتادن به زمین نشان داده شده است. در این عکس ساواکی ها با کت و شلوار شیک نشان داده شده اند و دیده می شود که مردم همه از ترس در گوشه ای کز کرده و صحنه را تماشا می کنند. دو ساواکی در حال دویدن به سمت مرضیه هستند. یکی از ساواکی ها سر به هوا (به علامت تسلط بر صحنه) در حالی که دستش لای کتش است و هنوز اسلحه اش را نیز بیرون نیاورده است در حال تماشای احتمالا پنجره ی طبقه ی اول خانه ای است. یک ساواکی دیگر در پشت یک گاری دستی ایستاده و اسلحه اش را به سمت مرضیه احمدی اسکویی نشانه رفته و ساواکی مزدور دیگر (مردی با همان کت و شلوار ساواکی ها در صحنه) گویی می خواهد به دختر بچه ای کنار گاری آسیبی نرسد او را در پناه خود گرفته است. به طور کلی صحنه به گونه ای چیده شده که مزدوران ساواک را در اقتدار کامل می بینیم که گویی اگر مرضیه نمی افتاد چند لحظه دیگر او را (این دختر ناتوان) را به راحتی دستگیر می کردند!! در این صحنه چیده شده توسط آزاده اخلاقی، از ساواکی هایی که از ترس، پشت بی سیم های شان هیستریک فریاد میزدند که "او مردی است که لباس زنانه پوشیده" و بعد از شهادت مرضیه احمدی اسکویی هم جرات نزدیک شدن به او را نداشته و از دور چند بار پیکر بی جان او را به مسلسل بسته و حتی از ترس ، بدن بی جان او را طناب پیچ کردند، خبری نیست.
خانم آزاده اخلاقی با صحنه آرایی در این عکس چه چیزی را می خواهد به ما القا کند؟ "باور" به اقتدار و شجاعت ساواک و در همان حال رأفت با کودکان را؟  و یا می خواهد با صحنه آرائی غیرواقعی و غیرمستند البته با "دید" و "برداشت" خود!!، تصویری که توده‌های مبارز ایران از رشادت و شجاعت مرضیه در ذهن خود دارند را در هم بریزد و این را به نسل امروزی القاء کند که، مبارزینی که بی ادعا در راه رهایی توده‌های تحت ستم دلاورانه مبارزه و جان فشانی کرده اند، در مورد چگونگی مرگ افتخار آفرین مرضیه دروغ گفته اند!!؟ و واقعیت مرگ او به آن صورتی نبوده که آن ها در همان زمان نوشته اند بلکه به گونه ای بوده که در عکس این به اصطلاح کارگردان تصویر شده است!!؟ بی دلیل نیست که خودشان هم در تبلیغ برای این خانم می نویسند: "کارگردانی که تصویر ۱۷ مرگ تاریخی را بر هم زد"
در مورد درگیری حماسی و قهرمانانه چریکهای فدائی خلق در ۸ تیر ۱۳۵۵ که به شهادت رفیق حمید اشرف و یاران دیگر انجامید، با توجه به عکس ها و گزارشاتی که ساواک از شهادت این رفقا در روزنامه ها درج کرده است و مطالبی که منتشر شده و یا کسانی که خود آن درگیری را به چشم دیده و نقل کرده اند، ساواک با بسیج نیروهای بسیار به خانه ی تیمی چریکهای فدایی خلق حمله می کند ولی رفیق حمید اشرف و همرزمانش بیش از چهار ساعت دلاورانه با سلاح و نارنجک هایی که در اختیار داشتند در مقابل مزدوران ساواک مقاومت کرده و به شهادت می رسند. مقاومت این دلاوران در مقابل نیروهای مسلح رژیم شاه به حدی بوده که ساواک حتی مجبور به استفاده از هلی کوپتر برای مقابله با چریک ها شده بود.  اتفاقاً چندی پیش عکس خلبان یکی از هلی کوپتر هائی که از آسمان، رفیق حمید اشرف و دیگر چریک های فدائی ، همراه او را به گلوله بسته بود در رسانه های اجتماعی منتشر شد (در این عکس، ماشاالله فتاح پور از رهبران سازمان رسوای اکثریت و همسرش نیر گویا به خاطر دهن کجی به مردم ایران در کنار خلبان مزبور قرار دارند). با این حال در عکسی که خانم آزاده اخلاقی از چهار ساعت درگیری مسلحانه رفیق حمید اشرف و دیگر رفقای شهید در ۸ تیر صحنه آرایی کرده اند، هیچ نشانی از درگیری مسلحانه این رفقا با ساواکی ها دیده نمی شود. فقط تعدادی مبل واژگون شده اند که اگر آن ها را سنگر چریک ها فرض کنیم آن ها با فاصله ای از پنجره ها که دیدی به بیرون ندارند قرار دارند و در این صورت معلوم نیست که چریک ها برای چه آن جا سنگر گرفته بودند. تمامی شیشه ها سالم باقی مانده. حتی یک اسلحه در صحنه دیده نمی شود و تعدادی کتاب روی زمین پخش شده است. در این عکس، چیده مان خانه بیش از آن که تداعی کننده ی یک خانه ی تیمی انقلابیون مسلح فدائی باشد که ساعت ها در آن درگیری بوده، یک خانه ی دانشجویی القاء شده است.
در نقطه ی طلایی سمت چپ تصویر مثلا یک مبارز تیر خورده و به شهادت رسیده و سر و بخشی از بالا تنه ی او بر روی مبل افتاده است و اصلا معلوم نیست کسی که ساعت و یا دقایقی از مرگ او گذشته است چرا بر زمین نیفتاده و به این صورت باقی مانده است! شاید در آن لحظات، جاذبه ی زمین مبهوتِ صحنه آرایی خانم آزاده اخلاقی گشته و برای مدتی مسئولیت میلیاردها ساله ی خود را از یاد برده است!! چریک های دیگر هر کدام به صورتی دلخراش که تأسف بیننده را بر می انگیزد در این یا آن گوشه افتاده اند. با همه این ها اما ایشان فراموش نکرده اند که کت روی سر مبارز اسیر و یا چشم بند اسیر انقلابی که یک ساواکی در پشت سرشان قرار دارد را بازسازی کرده و مثلا اقتدار ساواک را به رخ ما بکشند.
به طور کلی در عکس های مربوط به رفیق مرضیه و شهدای ۸ تیر نشانی از مبارزه ی دلیرانه چریکهای فدائی خلق که لرزه بر اندام دشمنان کارگران و توده‌های تحت ستم انداخته بودند دیده نمی شود. از ایمان و قاطعیت رفیق مرضیه، که ساواکی ها با مغزهای کوچک خود فکر کرده بودند که او یک چریک مرد است، اثری وجود ندارد و در مقابل همه جا شاهد اقتدار و قاطعیت ساواک می باشیم. رفیق مرضیه در محاصره ی ساواکی های جسور و بی پروا، تصویر شده است و یا رفیق حمید اشرف، چریک توانا و تنها باز مانده ی گروه جنگل که سال ها ساواک از دستگیری او ناکام مانده بود و رفیق وقتی که چندبار در محاصره ی ساواک قرار گرفته بود قاطعانه در نبردی نابرابر ایستادگی کرده و آن ها را از دستگیری خود ناکام گذاشته بود، در عکس صحنه سازی شده ی خانم آزاده اخلاقی بر زمین افتاده است بدون آن که هیچ نشانی از مقاومت و مبارزه مسلحانه ای که نام رفیق حمید اشرف یادآور آنست در صحنه دیده شود.
هر چند خانم آزاده اخلاقی اذعان کرده است که "این عکس‌ها بازسازی صرف نیست و نگاه من به اثر است. این ها نمی‌تواند همه حقیقت باشد و آن چه من برداشت کردم، هست" ولی در رابطه با عکس های مورد بحث او هر "دید" و "برداشت" و تفسیری داشته است، کار او در خدمت جعل تاریخ قرار دارد و او خواسته یا ناخواسته، دانسته یا ندانسته مرگ افراد مبارز و قهرمانان محبوب مردم را مغایر و متضاد با واقعیت به تصویر در آورده است. روایت تاریخ زمانی با ارزش و قابل استناد می باشد که علیرغم شکل و ابزار روایت، خود روایت مستند و متعهد بر وقایعی که اتفاق افتاده اند باشد. پدیده های تاریخی را می توان تفسیر کرد اما وارونه جلوه دادن، حذف بخش هایی و اضافه کردن تمایلات شخصی هنگام روایت، جعل تاریخ است.
آزاده اخلاقی در ابتدای مصاحبه با خبرگزاری میراث فرهنگی مطرح کرده است: "امروز آرمان‌گرایی سوژه‌ی تمسخر خیلی‌ها شده است، مردم کسانی را که اهداف بلند و دور از دسترس دارند دست می‌اندازند." و اضافه می کند: "برای من ولی کسانی که می‌جنگند و برای آرمانی جان شان را فدا می‌کنند بسیار محترمند." در حالی که اولاً علیرغم همه سم پاشی ها و تحریفات دستگاه حاکم، مبارزات انقلابیون گذشته چنان تاثیر عمیقی بر زندگی مردم ایران دارد که با گذشت چند نسل هنوز هم آن ها مورد احترام و منبع الهام می باشند.  و در واقع این خود نشریات جمهوری اسلامی هستند که می کوشند اهداف آن انقلابیون را دور از دسترس جلوه داده و به سوژه تمسخر تبدیل کنند.  در حالی که می دانیم که حتی بخشی از دستگاه حاکم برای جلب توجه بخش های مختلف جامعه در تبلیغات خود از ترانه سرود "آفتاب کاران جنگل" که متعلق به چریکهای فدائی خلق است استفاده کرد. اگر مردم چریک ها را دست می اندازند پس چرا برای جلب آن ها از سرود چریک ها استفاده می کنند؟ ثانیاً ایشان که ادعا کرده است که مبارزین گذشته را ستایش می کند چرا با صحنه سازی، عکس هائی از فرزندان قهرمان خلق ساخته و پرداخته است که در جهت عکس حقیقت زندگی و مرگ زندگی آفرین آن ها می باشند و علیرغم همه ادعاهایش بر اسناد واقعی متکی نیستند تا آن جا که در تبلیغات رسانه های رژیم در مورد عکس های آزاده اخلاقی مطرح شده است که "آیا عکاسی صحنه پردازی شده قابلیت جعل تاریخ را افزایش نمی دهد؟"
در شرایطی که هر روز استثمار و بی عدالتی، توده‌های بیشتری را به صف مبارزه می کشاند و دامنه اعتراض و اعتصابات کارگری هر روز گسترده تر می شود، جمهوری اسلامی با گذشت ده ها سال، وقتی هم چنان با محبوبیت و تاثیری که زندگی و مرگ انقلابیون گذشته و به طور برجسته مرگ حمید اشرف ها و مرضیه احمدی اسکویی ها در میان توده‌های تحت ستم از خود برجای گذاشته اند مواجه می شود، چاره ای جز اسطوره شکنی و خدشه دار کردن چهره کمونیست ها و انقلابیون واقعی برایش باقی نمی ماند. به همین دلیل هم هست که در سال های اخیر شاهد تلاش پیگیر دستگاه تبلیغاتی جمهوری اسلامی جهت خدشه وارد کردن بر چهره "آفتابکاران جنگل" هستیم. روشن است که وقتی که قدرت حاکمه با همه امکاناتی که دارد چنین کاری را در مقابل خود می گذارد و آن را تبلیغ می کند، کسانی هم دانسته یا ندانسته در این مسیر گام بر می دارند. آن گاه چنین دستگاه اهریمنی امکان می یابد با شادی فریاد بزند که درود بر "کارگردانی که تصویر ۱۷ مرگ تاریخی را بر هم زد". تصویر "مرگ آدم هائی که معنای زایش تاریخ معاصرمان هستند". با توجه به چنین واقعیتی می توان پیش بینی کرد که اگر حماسه سیاهکل نیز در معرض چنین صحنه سازی هائی از طرف آزاده اخلاقی قرار گیرد جز تصویری واژگونه و جعلی از این رویداد سترگ تاریخی که منبع الهام و آموزش برای جوانان مبارز ایران می باشد، عرضه نخواهد شد.
دی ماه ۱۳۹۴

سوریه؛ یک سرکرده دیگر سپاه کشته شد

خبرگزاری فارس:  محسن قاجاریان در سوریه .

؛ یک سرکرده دیگر سپاه کشته شد

تصویر

سردار محسن قاجاریان که فرماندهی تیپ زرهی یک امام رضای شهر نیشابور را بر عهده داشت در راه دفاع از حرم عقیله بنی هاشم حضرت زینب (س) حین مبارزه با تروریست‌های تکفیری

 کشته شد


شش به نام های حبیب رحیمی منش ، محمود اسکندری ، مصطفی خلیلی ، حسن رزاقی ، سعید علیزاده و حامد کوچک زاده 

 سپاه کشته شد

خوش اومدی ! کوچولو !
سوسیالیسم , کمونیسم و چیزای دیگه !!!
«ناظم حکمت»

نوبت توئه که زندگی کنی !

منتظر توان،

آ بله مرغون ، دیفتیری ، مالاریا ،سکته ،سرطان و چیزای دیگه !

بیکاری ،گرسنگی و چیزای دیگه !

تصادف قطار ، تصادف اتوبوس ، سقوط هواپیما ،

حادثه ی کارخونه ، زلزله ، سیل ، قحطی و چیزای دیگه !

عاشق شدن ،ولگردی و چیزای دیگه !

باطوم پلیس ، زندان،بمب اتمی و چیزای دیگه !

خوش اومدی! کوچولو !

نوبت توئه که زندگی کنی !

منتظر توان ،

سوسیالیسم , کمونیسم و چیزای دیگه !!!

«ناظم حکمت»

یونس پارسابناب: نقش " تلاقی تمدن ها " در ایجاد امپراتوری آشوب


نقش " تلاقی تمدن ها "
در ایجاد امپراتوری آشوب
(2)
درآمد
- در بخش اول این نوشتار بعد از تشریح اجمالی انگاشت " تلاقی تمدن ها " که در عمل ، اعمال آن منجر به گسترش بی امنیتی ، آشوب و بی خانمانی در جهان بویژه در کشورهای دربند پیرامونی ( جنوب ) گشته است ، به بررسی علل شکلگیری و رشد انگاشت " تلاقی تمدن ها " در تاریخ اخیر نظام جهانی سرمایه ( امپریالیسم ) ، پرداختیم .
- در بخش دوم و پایانی این نوشتار بعد از بررسی بروز و گسترش تضادهای نوین در درون نظام جهانی چندو چون توسل نظام به اشتعال جنگ های مرئی و نامرئی و یا اشتعال ماجراجوئی های دیگر نظامی برای حل مشکلات در جهت برون رفت از بحران عمیق ساختاری را مورد بررسی قرار می دهیم .
تضادهای نوین در
درون نظام جهانی سرمایه
- پیشینه آشوب و بی امنیتی در حال گسترش در جهان امروز به سال های حتی پیش از فروپاشی و تجزیه شوروی و پایان دوره جنگ سرد در سال 1991 می رسد . در واقع از بعد از آغاز مرحله انحصاری سرمایه داری در دهه 80 قرن نوزدهم تاکنون پدیده امپریالیسم در حرکت جهانی تر گشته نظام سرمایه داری نقش اصلی داشته است . با اینکه در فازهای مختلف رشد جهانی گرائی سرمایه در صدوسی سال گذشته شکل و شمایل امپریالیسم دست خوش دگرگونی قرار گرفته ولی روند اصلی در تمام این فازهای تاریخی ایجاد پولاریزاسیون عمیق تر و بیشتر بین مرکزهای مسلط امپریالیستی و  کشورهای سه قاره به اضافه اقیانوسیه بوده است .
- آنچه که در فاز فعلی جهانی گرائی سرمایه ( سرمایه داری بازار آزاد نئولیبرالی ) حائز اهمیت و قابل تامل است ، این است که در صد بالاتر تمرکز سرمایه و لاجرم اتخاذ سود بیشتر برای انباشت بیشتر سرمایه به سطح اشباح رسیده است . در اینجاست که موقعیت هژمونیکی راس نظام به زیر سئوال کشیده می شود . همانطورکه در پایان بخش اول این نوشتار اشاره شد نظام جهانی سرمایه بر اساس تلاقی روزافزون بین مرکزهای مسلط و بقیه جهان ، بنا گشته است . ولی در سال های اخیر بعد از آغاز برملا شدن و رسانه ای تر گشتن بحران نظام در 2008 ( که پیشینه شکلگیری و رشدش به دهه 1970 قرن بیستم می رسد ) ما شاهد بروز تضادهای نوین در درون نظام هستیم که خیلی احتمال دارد نه تنها شکل و شمایل امپریالیسم را دوباره دستخوش تحویل و تحول قرار دهد بلکه حتی جهان ما را دوباره به سوی جهان چند قطبی و یا اقلا تک قطبی سوق دهد . این تضادهای نوین درون نظام عبارتند از :
 1 – عروج قدرت های نوظهور اقتصادی مثل اعضای بریکس ( چین ، روسیه و.... ) و سازمان یوروآسیا .
2 – عروج کشورهای دربند پیرامونی و تلاش در جهت گسست از نظام جهانی و یا حداقل گسست از نهادهای بین المللی آن مثل سازمان آلبا در آمریکای لاتین و گروه شانگهای در آسیا .
3 – شکلگیری و تشدید اختلافات جدی در بین مرکزهای قدرت در درون نظام جهانی با خود راس نظام و احتمال سرپیچی های آلمان و امکانا فرانسه از اوامر راس نظام در ارتباط با ماجراجوئی های نظامی آن در کشورهای بویژه اوکرائین ، سوریه و... .
- در نوشتارهای پیشین ، نگارنده عروج قدرت های نوظهور اقتصادی – سیاسی مثل تعدادی از اعضای گروه بریکس و گروه شانگهای از یک سو و به تلاش های بخشی از کشورهای دربند پیرامونی جنوب مثل اعضای سازمان آلبا در آمریکای لاتین در جهت گسست از محور نظام جهانی ، از سوی دیگر را مورد بررسی قرار داده است . در اینجا به چند و چون و علل پیدایش اختلافات در بین مرکزهای قدرت درون نظام ( کشورهای جی 7 = امپریالیسم دسته جمعی سه سره ) ، می پردازیم
- طبق گزارشات دو رسانه ای مطبوعاتی معروف آلمان ( اخبار اقتصادی آلمان و اشپیگل ) ادامه اشاعه بهتان ها و ادعاهای ناروا و بی ربط از سوی دولتمردان دولت باراک اوباما در مورد اوکرائین و روسیه در طول سال 2014 بالاخره منجر به بروز شکایات جدی از سوی آنگلا مرکل و دیگر دولتمردان آلمان بویژه فرانک والتر اشتاین مایر ( وزیر امور خارجه آلمان ) گشته است . شکایات و مخالفت های اشتاین مایر ( متعلق به حزب سوسیال دموکرات آلمان ) با سیاست های اوباما در ارتباط با اوکرائین و روسیه به چندین سال پیش برمی گردد . ولی آنچه که در اینجا شایان توجه و حائز اهمیت است مواضع نه چندان موافق مرکل ( رهبر پروآمریکائی ترین حزب داخل آلمان = حزب دموکرات مسیحی آلمان ) با سیاست های اخیر پر از ماجراجوئی های نظامی دولت اوباما می باشد .
باز طبق گزارشات رسانه های جاری مقاومت در مقابل استراتژی آمریکا در مورد روسیه و اوکرائین نه تنها در آلمان بلکه در درون دیگر کشورهای عضو اتحادیه اروپا نیز روزانه افزایش می یابد . مجله اشپیگل در شماره 7 مارس 2015 گزارش می دهد که ژنرال فلیپ بریدلاو ( فرمانده کل نیروهای ناتو ) پس از امضای موافقت نامه آتش بس در مینسک ( پایتخت بلاروس ) توسط مرکل ، اولاندو ، پوتین و ... اعلام کرد که " متجاوز از هزار فقره مهمات جنگی مدرن و پیشرفته " از سوی روسیه پوتین به شرق اوکرائین فرستاده شد و اوضاع هر روز بدتر می گردد . طبق گزارش اشپیگل این ادعا از سوی بریدلاو دولتمردان مرکل را به تعجب وانداشت زیرا آنها چندین بار از سوی " آژانس امنیتی امور خارجه آلمان " با خبر شده اند که بریدلاو و تعداد دیگر از مشاورین اوباما ( مثل ویکتوریا نولند ) برای پیشبرد هدف خود در اوکرائین ( الحاق آن کشور به ناتو حتی از طریق نیروهای فاشیستی اوکرائین در جهت تضعیف روسیه ) چندین بار به دورغ و بهتان متوسل شده اند .
- مضافا دولتمردان راس نظام در دوره بعد از پایان جنگ سرد ( از 1991 تا کنون 2015 ) با توسل به " مداخلات بشردوستانه " در کشورهای استراتژیکی و نفت خیز خاورمیانه بزرگ چندین کشور را)9که به هر علتی روابط دوستانه و حسنه با دولت پوتین داشتند (از طریق اشتعال جنگ و بی خانمانی به نابودی و تجزیه کشیده اند .جورج بوش و سپس اوباما در دهه 2000 صدام حسین را در سال 2003 و معمرالقذافی را در 2009 ( بخاطر داشتن روابط حسنه با دولت روسیه ) بعد از سرنگونی به قتل رساندند . این سیاست امروز در دهه 2010 ( در سال های 2011 تا 2015 ) در سوریه توسط دولت اوباما با تمام قدرت به پیش برده می شود . راس نظام در پیشبرد سیاست استراتژیکی خود در جهان ( تضعیف و اخته کردن روسیه با هدف تحدید چین ) با توسل به یک کودتای فاشیستی – نظامی رئیس جمهور اوکرائین ویکتوریا نویکویچ را در بهار 2014 سرنگون ساخت زیرا او نیز می خواست روابط حسنه اوکرائین با دولت پوتین ادامه داشته باشد . در یک کلام راس نظام برای رسیدن به هدف استراتژیکی جهانی خود ( تحدید چین ) در جهت تسلط نظامی برکره خاکی هر دولتی را در جهان بویژه در کشورهای سوق الجیشی دربند پیرامونی که خواهان روابط دوستانه ( و حتی حسنه ) با دولت پوتین در روسیه داشته باشد ، به حیل گوناگون و توسل به جنگ و اشاعه تلاقی تمدن ها سرنگون سازد . زیرا روشن است که با وجود یک روسیه  با ثبات اولیگارشی آمریکا نمی تواند به هدف خود در سطح جهانی  برسد . علل توسل راس نظام به جنگ های مرئی و نامرئی و دیگر ماجراجوئی های نظامی از یک سو و حمایت های همه جانبه مستقیم و غیر مستقیم سازمان های امنیتی آمریکا از شکلگیری ، رشد و اشاعه انواع و اقسام بنیادگرائی های دینی و مذهبی در سرتاسر جهان از سوی دیگر را نمی توان بدون تحلیل و بررسی هدف آتی و جهانی آمریکای هژمونی طلب بدرستی دریافته و درک کرد . آیا امکان دارد که بخشی از اعضای اتحادیه اروپا ( و بویژه در درون کشورهای جی 7 ) که اخیرا به مخالفت هایی با راس نظام در مورد اوکرائین و روسیه پوتین برخاسته اند بالاخره به اجرای سیاست های جدی تری در مقابله با ماجراجوئی های نظامی آمریکا در اوکرائین و روسیه دست بزنند ؟
- وقایع سه ماهه اول سال 2015 در ارتباط با اوکرائین و سوریه ( و پدیده داعش ) و عروج " اسلاموفوبیا " و ضد یهودی گری در کشورهای اروپا نشان می دهند امکان اینکه " اتحادیه اروپا " دچار تحویل و تحول گشته و در مقابل سیاست های راس نظام دست به شکایت زده و حتی متوسل به سرپیچی از اوامر راس نظام گردند ، به قدر کافی وجود دارد . بررسی مواضع اخیر دولتمردان آلمان و فرانسه و ... که بطور چشمگیری در رسانه ها منعکس شده اند نشان می دهد که این دولتمردان از وجود تمایلات فاشیستی در درون رهبران اوکرائین در کیف اظهار نارضایتی کرده و گفته اند که بالاخره اروپا به اندازه کافی تجربه با فاشیسم و نازیسم داشته و به هیچ وجه خواهان بازگشت مجدد آنها به اروپا نیستند .مضافا خیلی از اروپائیان و حتی تعداد قابل توجهی از دولتمردان " اتحادیه اروپا " ( مثل فرانک اشتاین مایر وزیر امور خارجه آلمان ) از اینکه اخیرا جهادیست های فاشیست داعش از یک سو و مسیحیان نازی ضد یهودی از سوی دیگر در کشورهای اتحادیه اروپا بروز و رشد کرده اند اظهار نگرانی و هراس کرده اند . به نظر این نگارنده نگاهی به رشد وقایع و بررسی فعل و انفعالات سیاسی و دیپلماتیک به قدر کافی نشان می دهند که اتحادیه اروپا خیلی امکان دارد که در مقابل ماجراجوئی های نظامی آمریکا در خاورمیانه )بویژه سوریه (، اروپای شرقی) اوکرائین( و آمریکای لاتین) ونزوئلا( ایستادگی کرده و حتی در مسیر همکاریهای قاره ای برخلاف میل آمریکا از پیشنهادات دولت پوتین در ایجاد  و رونق " یورو-آسیا " استقبال کند . در اینجا ضروری است که به چند و چون عکس العمل های راس نظام در مقابله با این چالش ها و تضادها ، بپردازیم .
عکس العمل راس نظام در
مقابله با چالش ها و تضادها
- در پرتو افزایش تهاجمات نظامی و گسترش جنگ های مرئی و نامرئی ساخت آمریکا در قاره آمریکا ( از کنگو – کین ساشا تا سومالی و....) ، در خاورمیانه ( از سوریه تا یمن و... ) در اروپای شرقی ( اوکرائین و... ) و بالاخره در قاره آمریکای لاتین ( تهدید ونزوئلا و... ) در سه ماه گذشته) از ژانویه تا مارس 2015 ) ، می توان گفت که عکس العمل راس نظام در مقابله با چالش ها و تضادهای فوق الذکر ، عبارت است از دو اخطار غیر مستقیم به دولت های درگیر:
1 – به دولت های دربند پیرامونی و نیمه پیرامونی : درهای خود را به روی هجوم اولیگوپولی های راس نظام ( انحصارات پنجگانه ) باز نگه داشت و به فرامین بازار آزاد نئولیبرالی تن در دهید والا طعمه بمباران ، درماندگی ، تجزیه و جنگ های داخلی مثل افغانستان ، عراق ، لیبی ، سوریه  و اوکرائین خواهید گشت .
2 – به شرکای اصلی درون امپریالیسم سه سره نظام : یا اعمال سیاست های جنگی و دیگر ماجراجوئی های نظامی آمریکا را پذیرفته و همکاری کنید و یا در صورت سرپیچی و عدول از فرامین " جامعه بین المللی " ( اجماع واشنگتن = هژمونی نظامی آمریکا ) به شدت از سوی " آژانس امنیت ملی " توبیخ و تحت پیگرد و بالاخره تنبیه ، قرار خواهید گشت .
- با این وصف و توضیح روشن است که راس نظام در بحبوحه فرتوتی و بی ربطی عمرش مثل اینکه قادر به پذیرش مصالحه و حداقل عقب نشینی ( که از ویژگی های تاریخی دموکراسی بورژوائی محسوب می شوند ) نبوده و ماهیتا بدون توسل به جنگ و نظامی گری نه تنها نمی تواند همکاری داوطلبانه بخشی از شرکای وفادار خود را حفظ کند بلکه احتمال دارد که در آینده نه چندان دور موقعیت هژمونیکی خود را در درون نظام به کلی از دست بدهد . به اعتقاد خیلی از چالشگران رادیکال ضد نظام مثل سمیرامین ، جان بلامی فاستر ، امانوئل والرشتاین و.... صرف توسل به جنگ های تجاوزگرانه امپریالیسم کنونی به سرکردگی آمریکا در واقع علامت روشن و منبعث از فرود و زوال نسبی موقعیت سیاسی و اقتصادی آمریکا در داخل بخش مرکزهای مسلط نظام جهانی سرمایه است . برخلاف دوره های گذشته تاریخ امپریالیسم ، امروز امپریالیسم سه سره نظام برای برون رفت از مشکلات و مسائل ( که خود در ایجاد آنها نقش اساسی داشته اشت ) فقط و فقط توسل به جنگ و خونریزی می شود زیرا بُعد و افق هژمونی آن منحصرا محدود به جنگ و بی خانمانی و ... است . به عبارت دیگر " آمریکای قرن بیست و یکم " در گستره های غیر جنگی ( دیپلماسی ، مدیریت اقتصادی ، مصالحه و مذاکره و یا عقب نشینی های تاکتیکی و...) به تمام معنی ورشکسته گشته و تنها برگ برنده اش محدود به تجاوز نظامی و گسترش جنگ های مرئی و نامرئی در اکناف جهان است .
- هزینه جنگ های ساخت آمریکا را که روزانه در حال افزایش است چه کسانی پرداخت می کنند ؟ در یک کلام منابع این هزینه ها نه خود اولیگارشی آمریکا و نه صاحبان انحصارات پنجگانه هستند . بلکه این منابع عبارتند از :
1 – مالیات بر درآمد سالانه میلیون ها میلیون کارگر ، کشاورز و دیگر زحمتکشان در کشورهای ثروتمند مسلط مرکز ( در آمریکا ، اروپا و...) .
2 – دولت های ثروتمند کشورهای مسلط مرکز ( ژاپن ، آلمان و... ) دولت های ثروتمند در بند پیرامونی مانند عربستان ، قطر و... و دولت های فقیر دربند پیرامونی ( از بوروندی در آفریقای مرکزی تا یمن در خاورمیانه ) .
3 – منابع مالی از تاراج منابع طبیعی کشورهای دربند پیرامونی از یک سو و ابر استثمار نیروهای انسانی خلق های کشورهای دربند پیرامونی از سوی دیگر. در یک کلام آمریکا با استفاده از قدرقدرتی نظامی خود کسر بودجه خود را که دائما در حال افزایش است  از اذهان عمومی بویژه مردم آمریکا پنهان نگهمیدارد . در تحلیل نهائی توسل به نظامی سازی کلیه نهادهای دولتی منجمله نیروهای امنیتی و پلیسی و حتی استفاده از زور نظامی برای ایجاد توازن بین درآمدها و هزینه ها نه تنها مظهر داشتن موقعیت هژمونیکی نیست بلکه به اعتقاد این نگارنده پنهان ساختن ضعف نظام ( فرود قدرقدرتی آمریکا از اریکه هژمون ) از انظار عمومی بین المللی بویژه مردم آمریکا ، است .
- امروز در پرتو رشد اوضاع در خاورمیانه بزرگ بویژه در سوریه و در کشورهای نیمه پیرامونی بویژه در اوکرائین ما به روشنی می توانیم شاهد این امر باشیم که توسل راس نظام صرفا به جنگ و نظامیگری با هدف کنترل منابع نفتی در خاورمیانه بزرگ نه فقط در کشورهای خلیج فارس بلکه در کشورهای قفقاز و آسیای مرکزی است . مضافا راس نظام می خواهد با تامین و تضمین هژمونی نفتی در این کشورها سیاست جهانی خود را بر شرکای خود ( آلمان و ژاپن و... ) که رقبای بالقوه و واقعی آمریکا در درون بخش مرکزهای مسلط بوده و وابسته به نفت خاورمیانه بزرگ هستند ، دیکته کند . ولی واقعیت ها در صحنه بین المللی نشان می دهند که ناکامی های راس نظام در افغانستان ، عراق و لیبی در دهه اول قرن بیست و یکم و ناکامی های نظام در نیمه اول دهه دوم قرن بیست و یکم ( از 2010 تا کنون 2015 ) در کوبانی ( کردستان غربی ) ،در فلسطین و شرق اوکرائین شرایطی را ببار آورده که در پرتو بررسی آنها می توانیم شاهد رشد چالش هائی باشیم که قدرقدرتی و موقعیت هژمونیکی راس نظام را دارند به تدریج ولی به طور جدی به زیر سئوال می کشند .
- بروز و رشد اتحادیه بین المللی بین کشورهای بزرگ در حال عروج مثل بریکس ، گروه شانگهای ، سازمان یورو-آسیا و سازمان آلبا در سطح جهانی بویژه در جنوب گلوبال در ده سال اخیر به روشنی نشان می دهند که این ملت – دولت های واحد بر آن هستند که با همکاری و همبستگی بین خود بطور جدی سیاست های ژئوپلتیکی آمریکا را که در خطه بزرگ و به غایت استراتژیکی خاورمیانه بزرگ ( شامل مناطق آسیای جنوب غربی ، آسیای مرکزی ، کشورهای قفقاز و آفریقای شمالی ) امپراتوری آشوب پر از بی خانمانی ، بی امنیتی و... را بوجود آورده اند را ، به زیر سئوال بکشند .
- بررسی اوضاع رو به رشد در اوکرائین و عکس العمل بعضی از رهبران کشورهای اتحادیه اروپا نسبت به آن حکایت از آن دارند که تعدادی از رهبران کشورهای عضو ناتو و اتحادیه اروپا بطور مشخص آنگلا مرکل برخلاف اوباما خواهان گسترش روابط بهتر و نزدیکتر با روسیه پوتین بوده و چندان رغبتی به پذیرش سیاست های تجاوزکارانه راس نظام در اروپای شرقی بویژه در کشورهای همجوار روسیه از خود نشان نمی دهند .
- مضافا باید به این امر مهم تاریخی در چهارچوب فرهنگ سیاسی ملل توجه کرد که مردم اروپا برخلاف دولت های اولیگارشی حاکم در کشورهای اروپائی عمیقا اعتقاد دارند که آزادی و برابری همراه با برادری ( به واژه معاصر یعنی همبستگی ) ارثیه های گرانبهای انقلاب کبیر فرانسه نه تنها برای مردم فرانسه بلکه کلیه مردمان کشورهای اروپا هستند . ولی اروپائیان همراه با چالشگران ضد نظام سرمایه داری متفق القول هستند که اصل برابری و آزادی از اول در تضاد و تلاقی باهم بوده و هنوز هم بعد از گذشت 216 سال از انقلاب فرانسه به قوت خود باقی است . در نتیجه آرزو و امید بشریت زحمتکش در جهان فعلی مثل دوره های پیشین تاریخ حل این تضاد و تلاقی و جابجائی آن با تلازم و تلفیق و مکمل هم بودن بین آزادی و برابری است . در صورتی که در آمریکا گفتمان حاکم بر اساس این ارزش بنا گشته که برابری و آزادی به هیچ وجه در تلاقی و تضاد باهم نبوده بلکه یار و یاور همدیگر هستند . در عمل مجموعه این دو یار و یاور همان حاکمیت طرز تفکر کابوئی و نقش برتر " کولت 45 " بر عقول مردم تحمیق شده آمریکاست که امروز عکس العمل آن در جهان جنگ های ساخت آمریکا و دیگر ماجراجوئی های نظامی است که سراسر جهان را در نوردیده است .
نتیجه اینکه
- رشد اوضاع در حال حاضر حکایت از این امر دارد که در پرتو این اوضاع اروپای آتلانتیک یا از محور " ناتو " ( آمریکای نظامیگر ) خواهد برید و یا به تله جنگ و نازیسم مثل آمریکا در اوکرائین ، در خواهد غلطید . به نظر این نگارنده اروپای غربی یا تسلیم سیاست های جنگی آمریکا گشته و سیطره آنرا خواهد پذیرفت و یا به تدریج ولی بطور جدی از پیشنهاد پوتین برای ایجاد و رشد " یورو-آسیا " ، استقبال خواهد کرد . اگر اروپائیان به شراکت و همکاری خود با آمریکای قرن بیست و یکم ادامه دهند مسلما در آینده نه چندان دور به خدمتگزاران اولیگارشی فرمانبر اولیگوپولی های آمریکا ( انحصارات پنجگانه ) ، تبدیل خواهند گشت . ولی اگر رهبران اروپا دعوت پوتین را برای ایجاد یورو-آسیا بپذیرند در آن صورت ایجاد یک " ممالک متحده اروپا نه تنها به نفع مردم اروپا خواهد بود بلکه باعث خواهد گشت که خلق های کشورهای دربند پیرامونی و نیمه پیرامونی به بلندپروازی های خود در راستای گسست از محور نظام جهانی سرمایه در جهت استقرار حاکمیت ملی با چشم اندازهای سوسیالیستی ، دامن بزنند . مسلما نیروهای ضد نظام و چالشگران چپ رادیکال نظام برانداز نباید فقط در آرزوی رشد دنیای چند قطبی غوطه خورده و عمده فعالیت های خود را به دوره ای که در آن جهان ما دو قطبی و یا چند قطبی ، خواهد گشت ، محول سازند . نکته اصلی و مسئله کلیدی در اینجا این است که مجموع این تلاطمات و فعل وانفعالات بویژه در درون کشورهای عضو اتحادیه اروپا در ماه های اول سال 2015 که احتمال دارد که به رشد جهان چند قطبی منجر گردد .به بلند پروازی ها و مقاومت های دموکراتیزه کردن چه در سطح محلی و کشوری ( مثل وقایع فرگوسن ، کوبانی ، یونان و.... ) و چه در سطح سازماندهی منطقه ای و قاره ای مثل سازمان آلبا ، گروه شانگهای ، بریکس ، یورو-آسیا و.... ، توان زیادی بدهد . در گستره این دگردیسی هاست که نیروهای دموکراتیک و توده ای ضد نظام موفق خواهند شد که خود را برای گذار درازمدت از واقعیت های دردناک سرمایه داری واقعا موجود به سوسیالیست های کشوری ، منطقه ای ، قاره ای و حتی جهانی آماده سازند .
منابع و مآخذ
1 – پال سویزی ، " کم و بیش درباره جهانی گرائی " ، در "مانتلی ریویو" ، سپتامبر 1997 .
2 – اریک زوسی ، " اتحادیه اروپا در تلاقی با اوباما در مورد اوکرائین " ، در "گلوبال ریسرچ" ، 8 مارس 2015 .
3 – مهدی ناظم رعایا ، " برلین و پاریس به سوی شرق " ، در "گلوبال ریسرچ" ، 2 مارس 2015 .
4 – درباره بروز و رشد اختلافات و تلاقی ها بین مقامات دولت های آلمان ، فرانسه و انگلستان با مقامات نظامی و دولت آمریکا درباره اوکرائین و سوریه رجوع کنید به : "اشپیگل" ، "اخبار اقتصادی آلمان " ، " واشنگتن پست " ، " گاردین " ، " مادر جونز " و " نیشن " ( در روزهای 7 تا 25 ماه مارس 2015 ) .
5 – انو محمد ، " بنگلادش : مدلی از نئولیبرالیسم " ، در " مانتلی ریویو " ، مارس 2015 .