۱۳۹۴ بهمن ۱۵, پنجشنبه

یونس پارسابناب: نقش " تلاقی تمدن ها " در ایجاد امپراتوری آشوب


نقش " تلاقی تمدن ها "
در ایجاد امپراتوری آشوب
(2)
درآمد
- در بخش اول این نوشتار بعد از تشریح اجمالی انگاشت " تلاقی تمدن ها " که در عمل ، اعمال آن منجر به گسترش بی امنیتی ، آشوب و بی خانمانی در جهان بویژه در کشورهای دربند پیرامونی ( جنوب ) گشته است ، به بررسی علل شکلگیری و رشد انگاشت " تلاقی تمدن ها " در تاریخ اخیر نظام جهانی سرمایه ( امپریالیسم ) ، پرداختیم .
- در بخش دوم و پایانی این نوشتار بعد از بررسی بروز و گسترش تضادهای نوین در درون نظام جهانی چندو چون توسل نظام به اشتعال جنگ های مرئی و نامرئی و یا اشتعال ماجراجوئی های دیگر نظامی برای حل مشکلات در جهت برون رفت از بحران عمیق ساختاری را مورد بررسی قرار می دهیم .
تضادهای نوین در
درون نظام جهانی سرمایه
- پیشینه آشوب و بی امنیتی در حال گسترش در جهان امروز به سال های حتی پیش از فروپاشی و تجزیه شوروی و پایان دوره جنگ سرد در سال 1991 می رسد . در واقع از بعد از آغاز مرحله انحصاری سرمایه داری در دهه 80 قرن نوزدهم تاکنون پدیده امپریالیسم در حرکت جهانی تر گشته نظام سرمایه داری نقش اصلی داشته است . با اینکه در فازهای مختلف رشد جهانی گرائی سرمایه در صدوسی سال گذشته شکل و شمایل امپریالیسم دست خوش دگرگونی قرار گرفته ولی روند اصلی در تمام این فازهای تاریخی ایجاد پولاریزاسیون عمیق تر و بیشتر بین مرکزهای مسلط امپریالیستی و  کشورهای سه قاره به اضافه اقیانوسیه بوده است .
- آنچه که در فاز فعلی جهانی گرائی سرمایه ( سرمایه داری بازار آزاد نئولیبرالی ) حائز اهمیت و قابل تامل است ، این است که در صد بالاتر تمرکز سرمایه و لاجرم اتخاذ سود بیشتر برای انباشت بیشتر سرمایه به سطح اشباح رسیده است . در اینجاست که موقعیت هژمونیکی راس نظام به زیر سئوال کشیده می شود . همانطورکه در پایان بخش اول این نوشتار اشاره شد نظام جهانی سرمایه بر اساس تلاقی روزافزون بین مرکزهای مسلط و بقیه جهان ، بنا گشته است . ولی در سال های اخیر بعد از آغاز برملا شدن و رسانه ای تر گشتن بحران نظام در 2008 ( که پیشینه شکلگیری و رشدش به دهه 1970 قرن بیستم می رسد ) ما شاهد بروز تضادهای نوین در درون نظام هستیم که خیلی احتمال دارد نه تنها شکل و شمایل امپریالیسم را دوباره دستخوش تحویل و تحول قرار دهد بلکه حتی جهان ما را دوباره به سوی جهان چند قطبی و یا اقلا تک قطبی سوق دهد . این تضادهای نوین درون نظام عبارتند از :
 1 – عروج قدرت های نوظهور اقتصادی مثل اعضای بریکس ( چین ، روسیه و.... ) و سازمان یوروآسیا .
2 – عروج کشورهای دربند پیرامونی و تلاش در جهت گسست از نظام جهانی و یا حداقل گسست از نهادهای بین المللی آن مثل سازمان آلبا در آمریکای لاتین و گروه شانگهای در آسیا .
3 – شکلگیری و تشدید اختلافات جدی در بین مرکزهای قدرت در درون نظام جهانی با خود راس نظام و احتمال سرپیچی های آلمان و امکانا فرانسه از اوامر راس نظام در ارتباط با ماجراجوئی های نظامی آن در کشورهای بویژه اوکرائین ، سوریه و... .
- در نوشتارهای پیشین ، نگارنده عروج قدرت های نوظهور اقتصادی – سیاسی مثل تعدادی از اعضای گروه بریکس و گروه شانگهای از یک سو و به تلاش های بخشی از کشورهای دربند پیرامونی جنوب مثل اعضای سازمان آلبا در آمریکای لاتین در جهت گسست از محور نظام جهانی ، از سوی دیگر را مورد بررسی قرار داده است . در اینجا به چند و چون و علل پیدایش اختلافات در بین مرکزهای قدرت درون نظام ( کشورهای جی 7 = امپریالیسم دسته جمعی سه سره ) ، می پردازیم
- طبق گزارشات دو رسانه ای مطبوعاتی معروف آلمان ( اخبار اقتصادی آلمان و اشپیگل ) ادامه اشاعه بهتان ها و ادعاهای ناروا و بی ربط از سوی دولتمردان دولت باراک اوباما در مورد اوکرائین و روسیه در طول سال 2014 بالاخره منجر به بروز شکایات جدی از سوی آنگلا مرکل و دیگر دولتمردان آلمان بویژه فرانک والتر اشتاین مایر ( وزیر امور خارجه آلمان ) گشته است . شکایات و مخالفت های اشتاین مایر ( متعلق به حزب سوسیال دموکرات آلمان ) با سیاست های اوباما در ارتباط با اوکرائین و روسیه به چندین سال پیش برمی گردد . ولی آنچه که در اینجا شایان توجه و حائز اهمیت است مواضع نه چندان موافق مرکل ( رهبر پروآمریکائی ترین حزب داخل آلمان = حزب دموکرات مسیحی آلمان ) با سیاست های اخیر پر از ماجراجوئی های نظامی دولت اوباما می باشد .
باز طبق گزارشات رسانه های جاری مقاومت در مقابل استراتژی آمریکا در مورد روسیه و اوکرائین نه تنها در آلمان بلکه در درون دیگر کشورهای عضو اتحادیه اروپا نیز روزانه افزایش می یابد . مجله اشپیگل در شماره 7 مارس 2015 گزارش می دهد که ژنرال فلیپ بریدلاو ( فرمانده کل نیروهای ناتو ) پس از امضای موافقت نامه آتش بس در مینسک ( پایتخت بلاروس ) توسط مرکل ، اولاندو ، پوتین و ... اعلام کرد که " متجاوز از هزار فقره مهمات جنگی مدرن و پیشرفته " از سوی روسیه پوتین به شرق اوکرائین فرستاده شد و اوضاع هر روز بدتر می گردد . طبق گزارش اشپیگل این ادعا از سوی بریدلاو دولتمردان مرکل را به تعجب وانداشت زیرا آنها چندین بار از سوی " آژانس امنیتی امور خارجه آلمان " با خبر شده اند که بریدلاو و تعداد دیگر از مشاورین اوباما ( مثل ویکتوریا نولند ) برای پیشبرد هدف خود در اوکرائین ( الحاق آن کشور به ناتو حتی از طریق نیروهای فاشیستی اوکرائین در جهت تضعیف روسیه ) چندین بار به دورغ و بهتان متوسل شده اند .
- مضافا دولتمردان راس نظام در دوره بعد از پایان جنگ سرد ( از 1991 تا کنون 2015 ) با توسل به " مداخلات بشردوستانه " در کشورهای استراتژیکی و نفت خیز خاورمیانه بزرگ چندین کشور را)9که به هر علتی روابط دوستانه و حسنه با دولت پوتین داشتند (از طریق اشتعال جنگ و بی خانمانی به نابودی و تجزیه کشیده اند .جورج بوش و سپس اوباما در دهه 2000 صدام حسین را در سال 2003 و معمرالقذافی را در 2009 ( بخاطر داشتن روابط حسنه با دولت روسیه ) بعد از سرنگونی به قتل رساندند . این سیاست امروز در دهه 2010 ( در سال های 2011 تا 2015 ) در سوریه توسط دولت اوباما با تمام قدرت به پیش برده می شود . راس نظام در پیشبرد سیاست استراتژیکی خود در جهان ( تضعیف و اخته کردن روسیه با هدف تحدید چین ) با توسل به یک کودتای فاشیستی – نظامی رئیس جمهور اوکرائین ویکتوریا نویکویچ را در بهار 2014 سرنگون ساخت زیرا او نیز می خواست روابط حسنه اوکرائین با دولت پوتین ادامه داشته باشد . در یک کلام راس نظام برای رسیدن به هدف استراتژیکی جهانی خود ( تحدید چین ) در جهت تسلط نظامی برکره خاکی هر دولتی را در جهان بویژه در کشورهای سوق الجیشی دربند پیرامونی که خواهان روابط دوستانه ( و حتی حسنه ) با دولت پوتین در روسیه داشته باشد ، به حیل گوناگون و توسل به جنگ و اشاعه تلاقی تمدن ها سرنگون سازد . زیرا روشن است که با وجود یک روسیه  با ثبات اولیگارشی آمریکا نمی تواند به هدف خود در سطح جهانی  برسد . علل توسل راس نظام به جنگ های مرئی و نامرئی و دیگر ماجراجوئی های نظامی از یک سو و حمایت های همه جانبه مستقیم و غیر مستقیم سازمان های امنیتی آمریکا از شکلگیری ، رشد و اشاعه انواع و اقسام بنیادگرائی های دینی و مذهبی در سرتاسر جهان از سوی دیگر را نمی توان بدون تحلیل و بررسی هدف آتی و جهانی آمریکای هژمونی طلب بدرستی دریافته و درک کرد . آیا امکان دارد که بخشی از اعضای اتحادیه اروپا ( و بویژه در درون کشورهای جی 7 ) که اخیرا به مخالفت هایی با راس نظام در مورد اوکرائین و روسیه پوتین برخاسته اند بالاخره به اجرای سیاست های جدی تری در مقابله با ماجراجوئی های نظامی آمریکا در اوکرائین و روسیه دست بزنند ؟
- وقایع سه ماهه اول سال 2015 در ارتباط با اوکرائین و سوریه ( و پدیده داعش ) و عروج " اسلاموفوبیا " و ضد یهودی گری در کشورهای اروپا نشان می دهند امکان اینکه " اتحادیه اروپا " دچار تحویل و تحول گشته و در مقابل سیاست های راس نظام دست به شکایت زده و حتی متوسل به سرپیچی از اوامر راس نظام گردند ، به قدر کافی وجود دارد . بررسی مواضع اخیر دولتمردان آلمان و فرانسه و ... که بطور چشمگیری در رسانه ها منعکس شده اند نشان می دهد که این دولتمردان از وجود تمایلات فاشیستی در درون رهبران اوکرائین در کیف اظهار نارضایتی کرده و گفته اند که بالاخره اروپا به اندازه کافی تجربه با فاشیسم و نازیسم داشته و به هیچ وجه خواهان بازگشت مجدد آنها به اروپا نیستند .مضافا خیلی از اروپائیان و حتی تعداد قابل توجهی از دولتمردان " اتحادیه اروپا " ( مثل فرانک اشتاین مایر وزیر امور خارجه آلمان ) از اینکه اخیرا جهادیست های فاشیست داعش از یک سو و مسیحیان نازی ضد یهودی از سوی دیگر در کشورهای اتحادیه اروپا بروز و رشد کرده اند اظهار نگرانی و هراس کرده اند . به نظر این نگارنده نگاهی به رشد وقایع و بررسی فعل و انفعالات سیاسی و دیپلماتیک به قدر کافی نشان می دهند که اتحادیه اروپا خیلی امکان دارد که در مقابل ماجراجوئی های نظامی آمریکا در خاورمیانه )بویژه سوریه (، اروپای شرقی) اوکرائین( و آمریکای لاتین) ونزوئلا( ایستادگی کرده و حتی در مسیر همکاریهای قاره ای برخلاف میل آمریکا از پیشنهادات دولت پوتین در ایجاد  و رونق " یورو-آسیا " استقبال کند . در اینجا ضروری است که به چند و چون عکس العمل های راس نظام در مقابله با این چالش ها و تضادها ، بپردازیم .
عکس العمل راس نظام در
مقابله با چالش ها و تضادها
- در پرتو افزایش تهاجمات نظامی و گسترش جنگ های مرئی و نامرئی ساخت آمریکا در قاره آمریکا ( از کنگو – کین ساشا تا سومالی و....) ، در خاورمیانه ( از سوریه تا یمن و... ) در اروپای شرقی ( اوکرائین و... ) و بالاخره در قاره آمریکای لاتین ( تهدید ونزوئلا و... ) در سه ماه گذشته) از ژانویه تا مارس 2015 ) ، می توان گفت که عکس العمل راس نظام در مقابله با چالش ها و تضادهای فوق الذکر ، عبارت است از دو اخطار غیر مستقیم به دولت های درگیر:
1 – به دولت های دربند پیرامونی و نیمه پیرامونی : درهای خود را به روی هجوم اولیگوپولی های راس نظام ( انحصارات پنجگانه ) باز نگه داشت و به فرامین بازار آزاد نئولیبرالی تن در دهید والا طعمه بمباران ، درماندگی ، تجزیه و جنگ های داخلی مثل افغانستان ، عراق ، لیبی ، سوریه  و اوکرائین خواهید گشت .
2 – به شرکای اصلی درون امپریالیسم سه سره نظام : یا اعمال سیاست های جنگی و دیگر ماجراجوئی های نظامی آمریکا را پذیرفته و همکاری کنید و یا در صورت سرپیچی و عدول از فرامین " جامعه بین المللی " ( اجماع واشنگتن = هژمونی نظامی آمریکا ) به شدت از سوی " آژانس امنیت ملی " توبیخ و تحت پیگرد و بالاخره تنبیه ، قرار خواهید گشت .
- با این وصف و توضیح روشن است که راس نظام در بحبوحه فرتوتی و بی ربطی عمرش مثل اینکه قادر به پذیرش مصالحه و حداقل عقب نشینی ( که از ویژگی های تاریخی دموکراسی بورژوائی محسوب می شوند ) نبوده و ماهیتا بدون توسل به جنگ و نظامی گری نه تنها نمی تواند همکاری داوطلبانه بخشی از شرکای وفادار خود را حفظ کند بلکه احتمال دارد که در آینده نه چندان دور موقعیت هژمونیکی خود را در درون نظام به کلی از دست بدهد . به اعتقاد خیلی از چالشگران رادیکال ضد نظام مثل سمیرامین ، جان بلامی فاستر ، امانوئل والرشتاین و.... صرف توسل به جنگ های تجاوزگرانه امپریالیسم کنونی به سرکردگی آمریکا در واقع علامت روشن و منبعث از فرود و زوال نسبی موقعیت سیاسی و اقتصادی آمریکا در داخل بخش مرکزهای مسلط نظام جهانی سرمایه است . برخلاف دوره های گذشته تاریخ امپریالیسم ، امروز امپریالیسم سه سره نظام برای برون رفت از مشکلات و مسائل ( که خود در ایجاد آنها نقش اساسی داشته اشت ) فقط و فقط توسل به جنگ و خونریزی می شود زیرا بُعد و افق هژمونی آن منحصرا محدود به جنگ و بی خانمانی و ... است . به عبارت دیگر " آمریکای قرن بیست و یکم " در گستره های غیر جنگی ( دیپلماسی ، مدیریت اقتصادی ، مصالحه و مذاکره و یا عقب نشینی های تاکتیکی و...) به تمام معنی ورشکسته گشته و تنها برگ برنده اش محدود به تجاوز نظامی و گسترش جنگ های مرئی و نامرئی در اکناف جهان است .
- هزینه جنگ های ساخت آمریکا را که روزانه در حال افزایش است چه کسانی پرداخت می کنند ؟ در یک کلام منابع این هزینه ها نه خود اولیگارشی آمریکا و نه صاحبان انحصارات پنجگانه هستند . بلکه این منابع عبارتند از :
1 – مالیات بر درآمد سالانه میلیون ها میلیون کارگر ، کشاورز و دیگر زحمتکشان در کشورهای ثروتمند مسلط مرکز ( در آمریکا ، اروپا و...) .
2 – دولت های ثروتمند کشورهای مسلط مرکز ( ژاپن ، آلمان و... ) دولت های ثروتمند در بند پیرامونی مانند عربستان ، قطر و... و دولت های فقیر دربند پیرامونی ( از بوروندی در آفریقای مرکزی تا یمن در خاورمیانه ) .
3 – منابع مالی از تاراج منابع طبیعی کشورهای دربند پیرامونی از یک سو و ابر استثمار نیروهای انسانی خلق های کشورهای دربند پیرامونی از سوی دیگر. در یک کلام آمریکا با استفاده از قدرقدرتی نظامی خود کسر بودجه خود را که دائما در حال افزایش است  از اذهان عمومی بویژه مردم آمریکا پنهان نگهمیدارد . در تحلیل نهائی توسل به نظامی سازی کلیه نهادهای دولتی منجمله نیروهای امنیتی و پلیسی و حتی استفاده از زور نظامی برای ایجاد توازن بین درآمدها و هزینه ها نه تنها مظهر داشتن موقعیت هژمونیکی نیست بلکه به اعتقاد این نگارنده پنهان ساختن ضعف نظام ( فرود قدرقدرتی آمریکا از اریکه هژمون ) از انظار عمومی بین المللی بویژه مردم آمریکا ، است .
- امروز در پرتو رشد اوضاع در خاورمیانه بزرگ بویژه در سوریه و در کشورهای نیمه پیرامونی بویژه در اوکرائین ما به روشنی می توانیم شاهد این امر باشیم که توسل راس نظام صرفا به جنگ و نظامیگری با هدف کنترل منابع نفتی در خاورمیانه بزرگ نه فقط در کشورهای خلیج فارس بلکه در کشورهای قفقاز و آسیای مرکزی است . مضافا راس نظام می خواهد با تامین و تضمین هژمونی نفتی در این کشورها سیاست جهانی خود را بر شرکای خود ( آلمان و ژاپن و... ) که رقبای بالقوه و واقعی آمریکا در درون بخش مرکزهای مسلط بوده و وابسته به نفت خاورمیانه بزرگ هستند ، دیکته کند . ولی واقعیت ها در صحنه بین المللی نشان می دهند که ناکامی های راس نظام در افغانستان ، عراق و لیبی در دهه اول قرن بیست و یکم و ناکامی های نظام در نیمه اول دهه دوم قرن بیست و یکم ( از 2010 تا کنون 2015 ) در کوبانی ( کردستان غربی ) ،در فلسطین و شرق اوکرائین شرایطی را ببار آورده که در پرتو بررسی آنها می توانیم شاهد رشد چالش هائی باشیم که قدرقدرتی و موقعیت هژمونیکی راس نظام را دارند به تدریج ولی به طور جدی به زیر سئوال می کشند .
- بروز و رشد اتحادیه بین المللی بین کشورهای بزرگ در حال عروج مثل بریکس ، گروه شانگهای ، سازمان یورو-آسیا و سازمان آلبا در سطح جهانی بویژه در جنوب گلوبال در ده سال اخیر به روشنی نشان می دهند که این ملت – دولت های واحد بر آن هستند که با همکاری و همبستگی بین خود بطور جدی سیاست های ژئوپلتیکی آمریکا را که در خطه بزرگ و به غایت استراتژیکی خاورمیانه بزرگ ( شامل مناطق آسیای جنوب غربی ، آسیای مرکزی ، کشورهای قفقاز و آفریقای شمالی ) امپراتوری آشوب پر از بی خانمانی ، بی امنیتی و... را بوجود آورده اند را ، به زیر سئوال بکشند .
- بررسی اوضاع رو به رشد در اوکرائین و عکس العمل بعضی از رهبران کشورهای اتحادیه اروپا نسبت به آن حکایت از آن دارند که تعدادی از رهبران کشورهای عضو ناتو و اتحادیه اروپا بطور مشخص آنگلا مرکل برخلاف اوباما خواهان گسترش روابط بهتر و نزدیکتر با روسیه پوتین بوده و چندان رغبتی به پذیرش سیاست های تجاوزکارانه راس نظام در اروپای شرقی بویژه در کشورهای همجوار روسیه از خود نشان نمی دهند .
- مضافا باید به این امر مهم تاریخی در چهارچوب فرهنگ سیاسی ملل توجه کرد که مردم اروپا برخلاف دولت های اولیگارشی حاکم در کشورهای اروپائی عمیقا اعتقاد دارند که آزادی و برابری همراه با برادری ( به واژه معاصر یعنی همبستگی ) ارثیه های گرانبهای انقلاب کبیر فرانسه نه تنها برای مردم فرانسه بلکه کلیه مردمان کشورهای اروپا هستند . ولی اروپائیان همراه با چالشگران ضد نظام سرمایه داری متفق القول هستند که اصل برابری و آزادی از اول در تضاد و تلاقی باهم بوده و هنوز هم بعد از گذشت 216 سال از انقلاب فرانسه به قوت خود باقی است . در نتیجه آرزو و امید بشریت زحمتکش در جهان فعلی مثل دوره های پیشین تاریخ حل این تضاد و تلاقی و جابجائی آن با تلازم و تلفیق و مکمل هم بودن بین آزادی و برابری است . در صورتی که در آمریکا گفتمان حاکم بر اساس این ارزش بنا گشته که برابری و آزادی به هیچ وجه در تلاقی و تضاد باهم نبوده بلکه یار و یاور همدیگر هستند . در عمل مجموعه این دو یار و یاور همان حاکمیت طرز تفکر کابوئی و نقش برتر " کولت 45 " بر عقول مردم تحمیق شده آمریکاست که امروز عکس العمل آن در جهان جنگ های ساخت آمریکا و دیگر ماجراجوئی های نظامی است که سراسر جهان را در نوردیده است .
نتیجه اینکه
- رشد اوضاع در حال حاضر حکایت از این امر دارد که در پرتو این اوضاع اروپای آتلانتیک یا از محور " ناتو " ( آمریکای نظامیگر ) خواهد برید و یا به تله جنگ و نازیسم مثل آمریکا در اوکرائین ، در خواهد غلطید . به نظر این نگارنده اروپای غربی یا تسلیم سیاست های جنگی آمریکا گشته و سیطره آنرا خواهد پذیرفت و یا به تدریج ولی بطور جدی از پیشنهاد پوتین برای ایجاد و رشد " یورو-آسیا " ، استقبال خواهد کرد . اگر اروپائیان به شراکت و همکاری خود با آمریکای قرن بیست و یکم ادامه دهند مسلما در آینده نه چندان دور به خدمتگزاران اولیگارشی فرمانبر اولیگوپولی های آمریکا ( انحصارات پنجگانه ) ، تبدیل خواهند گشت . ولی اگر رهبران اروپا دعوت پوتین را برای ایجاد یورو-آسیا بپذیرند در آن صورت ایجاد یک " ممالک متحده اروپا نه تنها به نفع مردم اروپا خواهد بود بلکه باعث خواهد گشت که خلق های کشورهای دربند پیرامونی و نیمه پیرامونی به بلندپروازی های خود در راستای گسست از محور نظام جهانی سرمایه در جهت استقرار حاکمیت ملی با چشم اندازهای سوسیالیستی ، دامن بزنند . مسلما نیروهای ضد نظام و چالشگران چپ رادیکال نظام برانداز نباید فقط در آرزوی رشد دنیای چند قطبی غوطه خورده و عمده فعالیت های خود را به دوره ای که در آن جهان ما دو قطبی و یا چند قطبی ، خواهد گشت ، محول سازند . نکته اصلی و مسئله کلیدی در اینجا این است که مجموع این تلاطمات و فعل وانفعالات بویژه در درون کشورهای عضو اتحادیه اروپا در ماه های اول سال 2015 که احتمال دارد که به رشد جهان چند قطبی منجر گردد .به بلند پروازی ها و مقاومت های دموکراتیزه کردن چه در سطح محلی و کشوری ( مثل وقایع فرگوسن ، کوبانی ، یونان و.... ) و چه در سطح سازماندهی منطقه ای و قاره ای مثل سازمان آلبا ، گروه شانگهای ، بریکس ، یورو-آسیا و.... ، توان زیادی بدهد . در گستره این دگردیسی هاست که نیروهای دموکراتیک و توده ای ضد نظام موفق خواهند شد که خود را برای گذار درازمدت از واقعیت های دردناک سرمایه داری واقعا موجود به سوسیالیست های کشوری ، منطقه ای ، قاره ای و حتی جهانی آماده سازند .
منابع و مآخذ
1 – پال سویزی ، " کم و بیش درباره جهانی گرائی " ، در "مانتلی ریویو" ، سپتامبر 1997 .
2 – اریک زوسی ، " اتحادیه اروپا در تلاقی با اوباما در مورد اوکرائین " ، در "گلوبال ریسرچ" ، 8 مارس 2015 .
3 – مهدی ناظم رعایا ، " برلین و پاریس به سوی شرق " ، در "گلوبال ریسرچ" ، 2 مارس 2015 .
4 – درباره بروز و رشد اختلافات و تلاقی ها بین مقامات دولت های آلمان ، فرانسه و انگلستان با مقامات نظامی و دولت آمریکا درباره اوکرائین و سوریه رجوع کنید به : "اشپیگل" ، "اخبار اقتصادی آلمان " ، " واشنگتن پست " ، " گاردین " ، " مادر جونز " و " نیشن " ( در روزهای 7 تا 25 ماه مارس 2015 ) .
5 – انو محمد ، " بنگلادش : مدلی از نئولیبرالیسم " ، در " مانتلی ریویو " ، مارس 2015 .

هیچ نظری موجود نیست: