۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۸, شنبه

نگ بنای نابسامانی‌های کشور را هاشمی گذاشته-
ایرج مصداقی
هاشمی رفسنجانی یا استوانه‌ی نظام جمهوری اسلامی، از زمان پیروزی انقلاب تا مرگ آیت الله خمینی همواره نفر دوم حکومت و پس از آن هم تاثیرگذارترین شخصیت نظام بوده است.
 
ایرج مصداقی،  متولد ۱۳۳۹، تهران است. در آمریکا به همکاری با کنفدراسیون دانشجویان و محصلین ایرانی برای احیای واحد جنبش دانشجویی پرداخت و مقارن پیروزی انقلاب به ایران بازگشت. وی از سال ۱۳۶۰ تا ۱۳۷۰ به اتهام هواداری  سازمان مجاهدین خلق به مدت ده سال در زندان‌های قزل‌حصار، اوین و گوهردشت به سر برده است.
 
پس از آزادی از زندان، در سال ۱۳۷۳ مجبور به فرار از ایران می‌شود. در خارج از کشور دوباره فعالیت‌های سیاسی ـ اجتماعی خود را از سر می‌گیرد.
 
با ایرج مصداقی در مورد  نامزدهای شاخص یازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری گفت و گو کرده‌ایم که می خوانید:
 
خودنویس:آقای مصداقی با آمدن هاشمی و مشایی در آخرین دقایق روز آخر ثبت نام، بازی دو جناح اصول‌گرا و اصلاح طلب وارد فاز تازه‌ای شده است، ارزیابی شما به عنوان  یک تحلیل‌گر مسایل سیاسی ایران در این خصوص چیست؟
 
ایرج مصداقی: از نظر من این مهم ترین انتخابات در تاریخ جمهوری اسلامی است، به همین خاطر تا دقیقه نود هنوز مشخص نبود که کاندیداهای اصلی چه کسانی هستند و چه کسانی قرار است با چه رقیبانی در روز انتخابات مواجه شوند، بر همین اساس این نشان دهنده ی بحران در درون نظام است که هیچ یک از جناح‌ها تا دقیقه آخر نمی‌دانند کاندیدای واقعی‌شان کیست. مصداق آن هم ثبت نام آقای هاشمی است که در ساعت پنج و ده دقیقه بعد از تلفنی که از جانب رهبری به او شد عازم وزارت کشور شده، همین هم باز نشان دهنده بحران از بالا تا پایین نظام است و به خاطر حضور مشایی و هاشمی  در انتخابات، قطعا در روزهای آینده با بحران و شکاف بیشتری در درون نظام مواجه خواهیم بود.
 
از طرف دیگر باید توجه داشته باشیم که هدف خامنه‌ای این بار مهندسی معکوس انتخابات است؛ از دید دستگاه رهبری و هرم قدرت اساسا سه نفر نباید کاندیدا می‌شدند، اسفندیار رحیم مشایی، اکبر هاشمی رفسنجانی و سید محمد خاتمی، در این میان حساسیت روی خاتمی بیشتر بود و دست بستگی در مورد آقای هاشمی بیشتر وجود داشت، به همین دلیل است که دفتر خاتمی را تا آخرین لحظه محاصره کرده بودند و طبیعی است که چنین کاری را نمی‌توانستند با رفسنجانی بکنند، اما انواع و اقسام فشارها را وارد کردند.  با این حال تا این لحظه خامنه‌ای قافیه را باخته است و اینکه ضد حمله‌ای بعدا اتفاق بیافتد هم بر می‌گردد به مساله تعادل قوا، بنابر این مشخص است که خط خامنه‌ای جلوگیری از حضور این سه نفر بوده که عملا دو نفرشان وارد صحنه شده‌اند. حالا اینکه مشایی  از فیلتر شورای نگهبان رد بشود یا نشود، موضوعی است که در مورد هاشمی مصداق ندارد و هاشمی قطعا تایید صلاحیت خواهد شد، به عبارت دیگر هاشمی یکی از کاندیداهایی است که در روز رای گیری حضور دارد.
 
 اما مساله تایید صلاحیت مشایی بر می گردد به موضوع تعادل قدرت و شطرنجی که اینها دارند بازی می‌کنند و بر اساس افرادی که در صحنه هستند نیروهاشان را وارد می‌کنند، رحیم مشایی می‌تواند با توجه به رایزنی‌هایی که صورت می گیرد و با توجه به حضور هاشمی در صحنه یکی از رقبای هاشمی باشد، علت آن هم این است که در واقع آنهایی که در پشت صحنه هستند و انتخابات را اداره می‌کنند و شخص خود خامنه‌ای روی این حساب می‌کنند که رحیم مشایی چه بسا بتواند بخشی از آرای هاشمی رفسنجانی را بگیرد، چون مشایی آرای کاندیدای مورد نظر بیت رهبری را نخواهد گرفت و سبد رای او هم با سبد رای هاشمی متفاوت است، حالا با توجه به مهره‌هایی که در آخرین لحظه وارد انتخابات شدند، قالیباف شانس خود را به کل از دست داده و مطمئن باشید که قالیباف دیگر کاندیدای بیت رهبری نیست، بیت رهبری با سه کاندیدا وارد عرصه شده بود، قالیباف، ولایتی و حداد عادل، الان شانس هر سه آنها پایین آمده و به همین خاطر جلیلی هم وارد عرصه کردند و بعید نیست که در روزهای آینده تبلیغات و امکانات وبسیج رای و حزب پادگانی سمت و سو بگیرد در جهت حمایت از سعید جلیلی، اینها برای اینکه به تصور خود در جناح اصول‌گرا وحدتی به وجود بیاورند بین کسانی که پیرو به اصطلاح گفتمان سوم تیر هستند و بین اصول‌گرایان سنتی، اما همین موضوع برای آنها دارد مشکل ساز می‌شود، به خاطر اینکه کسی مثل مصباح یزدی و جبهه پایداری نشان داده‌اند که حاضر نیستند به نفع کسی کنار بروند و قبلا هم اعلام کرده‌اند که کاندیدای اصلح ما انتخاب شده و حرام است که ما به کس دیگری رای بدهیم.
حالا اگر چنانچه بخواهند عقب نشینی کنند، موضوع حرامی که مطرح کرده بودند را زیر پا گذاشته‌اند، بنابراین ما در جناح اصول‌گرا ما با دو کاندیدا مواجه هستیم، سعید جلیلی و علی اکبر ولایت، قالیباف شانسی ندارد و حداد عادل هم مطلقا شانسی ندارد و می ماند رفسنجانی، ولایتی و سعید جلیلی به عنوان نامزدهای اصلی که بین این دو نفر یعنی جلیلی و ولایتی هم خامنه ‌ی باید سبک و سنگین کند که چه کسی در لحظه آخر کاندیدای بیت باشد، این را هم باید توجه داشت که در جناح اصول‌گرایان سنتی، ولایتی عملا نمی‌تواند در مقابل رفسنجانی قرار بگیرد و چه بسا کسانی در درون نظام که می خواهند به ولایتی رای بدهند، نگاهی هم به رفسنجانی داشته باشند، بنابر این باید چند روز صبر کرد و سمت وسوی نیروها را دید و دریافت که خامنه‌ای روی چه کسی سرمایه‌گذاری کرده و نهادهای قدرت مساله را پیش می‌برند.
 
 
خودنویس: آقای مصداقی، کسانی که در بین سال‌های ۷۸ تا هشتاد و چهار هاشمی را به عنوان عالیجناب سرخ پوش و سرکرده قتل‌های زنجیره‌ای معرفی کرده و او را تخریب کردند، در یکی دو روز اخیر به زبان بی‌زبانی، از هاشمی به عنوان منجی اصلاحات  یاد می‌کنند، نمونه‌ی بارز آن هم آقای اکبر گنجی است که در مقاله‌ای نوشته است آقای هاشمی امید اول و آخر اصلاحات است و بهترین گزینه برای ریاست جمهوری، حالا به اعتقاد شما این چرخش ناگهانی در جبهه اصلاحات تلقی می‌شود یا اینکه موج سواری برخی نیروهای اصلاح‌طلب؟
 
ایرج مصداقی: قطعا هم ناشی از موج سواری است و هم استیصال مطلق، باید دقت کرد که اصلاح‌طلبان به دنبال منافع ملی نیستند و در پی منافع خود و رانتی که در سال‌های گذشته از آن برخوردار بوده اند هستند، باید توجه کرد که رفسنجانی هم نمی تواند  عملا جرعه نجاتی برای مردم ایران باشد و یا کشتی نظام را در این دریای طوفانی اداره کند، این را از منظر نفع مردم ایران عرض می کنم، باید توجه داشت آنچه که بر سر مردم ایران آمده یکی از عواملش رفسنجانی بوده است، چه در دوران جنگ، اداره جنگ و تحمیل ادامه‌ی جنگ به مردم ایران از سال شصت و یک تا سال شصت و هفت به اعتبار همه گزارش ها او مسوول بوده، از سوی دیگر در نابسامانی هایی که هست هم هاشمی مسوول بوده و هست،رییس مجلس بوده، هشت سال رییس جمهوری بوده و بعد از آن رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام بوده و در سالهایی که آیت الله خمینی در حیات بود هاشمی نفر دوم در کشور بوده، پس هر نابسامانی که امروز در کشور ما وجود دارد بخشی از آن به هاشمی بر می‌گردد چرا که او یکی از استوانه های نظام هست.
 
خودنویس: به نظر می رسد با آمدن هاشمی به عرصه انتخابات سطح توقع مردم هم بالا رفته و در انتظار آمدن منجی هستند،  حال با توجه به اینکه هشت سال فساد اقتصادی در سراسر کشور فراگیر شده و تمام مسایل ریز و درشتی که باعث شده وضعیت کشور به اینجا برسد، آیا هاشمی رفسنجانی قادر خواهد بود از نظر اقتصادی که دغدغه معیشت مردم هست اقدامی کند یا اینکه اوضاع کشور به همین منوال پیش خواهد رفت و اصلاح طلبان هم به اضمحلال حکومت جمهوری اسلامی کمک خواهند کرد؟
 
ایرج مصداقی: از نظر من نظام جمهوری اسلامی با بحران فروپاشی وسرنگونی مواجه است، همین که هر سال جشن می گیرند که سرنگون نشدیم و توطئه ها نقش برآب شد، نشان دهنده ی هراسی است که خود نظام و مسوولان آن  از سرنگونی دارند و براین موضوع واقف هستند، منتهای مساله ای که وجود دارد مساله ی زمان است، در چه زمانی یا در چه دوره ای این موضوع اتفاق بیافتد.
رفسنجانی امروز مواجه است با یک نهاد قدرتمندی به نام سپاه پاسداران که بخش اعظم اقتصاد ایران را در دست دارد و بخش عمده ی قدرت هم در اختیار گرفته است، که شامل مجلس، دولت ، رسانه ها و در مساله هسته‌ای، دفاعی و موشکی که می تواند در بسیاری از معادلات نقش تعیین کننده ایفا کند، بنابراین موجهه با یک همچین نیرویی به سادگی امکان پذیر نیست.
توجه داشته باشیم زمانی که خاتمی به قدرت رسید سازوکاری که امروز برای مواجهه با مواقع بحرانی وجود دارد، وجود نداشت، نظام در شانزده سال گذشته چه در ارتباط با نیروهای فشار و چه در خصوص سپاه و یا نهادهای موازی که توسط بیت خامنه ای ایجاد شده سازمان یافته عمل می کند این را هم باید در نظر داشت که رفسنجانی امروز به شدت ضعیف تر از رفسنجانی است که سابقا در نظام بود، شما میدانید که حتا رفسنجانی در دور دوم ریاست جمهوری اش بسیار ضعیف‌تر از دور اول ظاهر شد تا جایی که قدرت آن را نداشت تا وزرای حساسی مانند اطلاعات وارشاد و یا آموزش عالی را خود تعیین کند و سنت این که خامنه‌ای بر خلاف قانون اساسی خود وزرا را انتخاب کند از آنجا گذاشته شد، بنابر این سنگ بنای بسیاری از نابسامانی‌هایی که امروز در نظام وجود دارد را رفسنجانی گذاشته است، دست سپاه پاسداران را در پروژه های بزرگ اقتصادی و عمرانی بدون داشتن کوچکترین صلاحیتی باز گذاشت و نتیجه‌ی آن هم تبدیل سپاه به قدرتی است که امروزه شاهد آن هستیم.
مساله دیگری که باید در نظر بگیریم هم این است که آقای کروبی که هم اکنون در زندان است، در سال هشتاد و هشت پیام داد و از مردم رسما عذر خواهی کرد به خاطر اینکه از مردم خواسته بود تا در انتخابات شرکت کنند، کروبی عذر خواهی کرد و گفت من نتوانستم از رای شما محافظت کنم و نتوانستم رای شما را پاس بدارم، هنوز بعد از گذشت سال‌ها و ماهها و روزها، هیچ کسی در نظام جمهوری اسلامی نبوده که به پیام کروبی اشاره کند.  
 
 
۲۴/ارديبهشت/۱۳۹۲ فریبرز سروش

اکبر قاتل. مهدی اصلانی «اگر تو و خامنه‌اى با هم باشيد، اين رژيم باقى و پايدار می‌ماند» وصیت روح‌الله خمینی

اکبر قاتل
مهدی اصلانی

اکبر قاتل. مهدی اصلانی
«اگر تو و خامنه‌اى با هم باشيد، اين رژيم باقى و پايدار می‌ماند» وصیت روح‌الله خمینی
   ..............................................................................................................                               
 اصغر قاتل از اهالی بروجرد بود. وی به اصغر قاقا یا اصغر بامیه هم شهره بود. با نشان دادنِ سینی بامیه، کودکان و نوجوانان را فریب می‌داد. اصغر قاتل را شاید بتوان اولین عامل قتل‌های زنجیره‌ای در ایران خواند.                                                 
اکبر قاتل از اهالی رفسنجان است. افزون از سی سال است که میان‌سالان و کهن‌سالان و پسته‌خورهای داخل و خارج به ویژه بخشی از به اصطلاح اپوزیسیون یا همان یار تودلی‌های جمهوری اسلامی را مدام فریب می‌دهد. او اصلی‌ترین قاتلِ تمامِ عمرِ حکومت اسلامی است.                                                                                                                               
اسلاوی ژیژیک، فیلسوف و نظریه‌پرداز و منتقدِ اجتماعی مشهورِ معاصر در نقد عمل‌کرد پاره‌ای افراد، آنان را مسافران قطاری می‌خواند که مسیر قطار برای‌شان چندان حائز اهمیت نیست، چرا که رسالت ایشان آن است که هماره مسافر باشند. مسیر قطار مهم نیست خود قطار اهمیت دارد. ژیژک می‌گوید: به هنگامی که قطار روی ریل در حال حرکت و سوت کشیدن است گاه مهم‌ترین عمل، سوار نشدن به قطار و نپیوستن به حرکت است. برای پاره‌ای جریانات و افراد سیاسی به اصطلاح اپوزیسیون به ویژه بعد از دوران اصلاحات، آویزان شدن به دست‌گیره‌ی قطار و شرکت در بازی به یک نیاز و اساساً سرشت سیاسی‌شان بدل شده است.                                                                                                               
در روزهای اخیر پس از اعلامِ کاندیداتوری‌‌ "عالی‌جناب قاتل" بخشی از بلیط به دستان این قطار که سودای بازگشت به مام‌وطن و انتشار کتاب‌های چاپ نشده و خنداندن مردم در سر دارند، کمپین حمایت از رفسنجانی تشکیل داده‌اند. کسانی دیگر نیز خام‌دستانه به شوقِ بازگشت دورانِ اصلاحات «ممکن‌‌ترین کار را حمایت فعال از هاشمی» دانسته و نداد سرداده‌اند برای آن‌که نظام با پرتاب استخوان آزادی کمی از غم‌های‌مان بکاهد باید رفت پشت سر هاشمی. اینان هماره در حیاط خلوت جمهوری اسلامی منتظر سوت قطار هستند. اشکال کار نه در قطارسواری‌شان که در اشغال صندلی نهفته که متعلق به آن‌ها نیست. این جماعت اگر در داخل کشور دست به چنین اقدامی می‌زدند موضوع چندان مورد نزاع و اهمیت پرداخت نداشت. این جماعت با اشغالِ صندلی اپوزیسیون در این سوی مرز از ساکنان قطار "تنها ابلیس را می‌شناسند" اکبر هاشمی رفسنجانی، لکوموتیورانی که قرار است دست کم چهار سال دیگر ما را به انتهای تونلی تاریک رهنمون شود کیست؟ او هماره وعده‌ی گل می‌دهد اما باغبان جهنم است. بیش از سه دهه وصل به قدرت بوده است و سرسپرده‌ی آن. هاشمی‌رفسنجانی، از قدرت رانده‌شده‌ای که نماینده قدرت مغلوب است. وی دست‌کم برای دو دهه نماینده‌ی بلامنازع نظامی بوده که سر بریده و تن دریده. از جمله کسانی است که بیست سال در اریکه‌ی قدرت و جنایت قرار داشته، گیریم سال بیست و یکم از دایره ی قدرت به بیرون پرتاب شود و گاهی به کرشمه گوید من دیگر نیستم. آن‌وقت کسانی بانگ برداشته و دیگران را دعوت که جماعت بگویید: ای ناجی خوش آمدی. وی افزون از سه‌ دهه از بودِ نامبارک حکومت اسلامی از اصلی‌ترین چهره‌های حکومت بوده به ویژه در دهه‌ی اول انقلاب و تا زمانِ مرگ خمینی از وی می‌توان به عنوانِ مهم‌ترین کارپرداز نظام اسلامی پس از ولی فقیه نام برد. سپس هشت سال ریاست جمهوری و چندین دوره‌ی متوالی ریاست مجلس و.... نگاهی گذرا به کارنامه‌ی هشت ساله‌ی ریاست جمهوری‌اش نشان از نقشِ وی دارد. هاشمی در تابستان 68 به مقامِ ریاست جمهوری منصوب می‌شود.                    

در ماه اول ریاست جمهوری‌اش یعنی همان تابستان 68 ترورِ عبدالرحمان قاسملو و یارانش عبدالله قادرى و رسول فاضل در اتریش اجرایی می‌شود. تابستان سالِ 69 ترور دکتر کاظم رجوی در ژنو رخ می‌دهد. بهار 70 کاردی کردن عبدالرحمان برومند در مقابل آسانسور منزلش در پاریس. تابستان 70 ترور شاپور بختیار در پاریس. تابستان 71 مثله کردن و سلاخی فریدون فرخزاد در بن آلمان. تابستان 71 ترور دکتر شرفکندی و یارانش در رستوران میکونوس آلمان.. زمستان 71 ترور محمد‌حسین نقدی ایتالیا. و شماری از مهم‌ترین ترورهای سیاسی در داخل کشور در دورانِ قدرقدرتی وی. پائیز 68 سلاخی کردن دکتر کاظم سامی. پائیز 73 قتل سعیدی سیرجانی با تزریق شیاف پتاسیم. پائیز 74 کشتن احمد میر‌علایی با آمپول پتاسیم. پائیز 75 دکتر غفار حسینی به شیوه‌ی پیشین. زمستان 75 دکتر احمد تفضلی. و..... لیستِ تباهی‌های جنایت‌کارانه‌ در کارنامه‌ی دوران هاشمی چنان بلند است که شماره کردنش موجب کسالت است. اما نقش هاشمی‌رفسنجانی در کشتار بزرگ زندانیان سیاسی در تابستان 67. چنان‌چه مشاهده می‌کنید عمده‌ی قتل‌ها در تابستان عملیاتی شده است. می‌گویند فصل برداشت پسته نیز، هرساله در شهریور ماه آغاز می‌شود.                                                                                                 
 در میان بلند‌پایه‌گانِ حکومت اسلامی خوش‌بختانه وی تاکنون بیش از دوازده جلد از یادداشت‌های روزانه و خاطراتش را منتشر کرده است. بی‌تردید مهم‌ترین بخش خاطرات وی مربوط به سال 67 و نقش وی در آن می‌باشد. دو ماه دیگر بیست و پنجمین سال‌گشتِ کشتار بزرگِ زندانیان سیاسی در اسیرکُشی‌ی تابستان شصت‌و‌هفت فرا می‌رسد. برای من به عنوان يکي از بازمانده‌گانِ کشتارِ بزگ، بی‌اهمیت‌ترین موضوع تاًئید یا رد صلاحیت و یا حتا انتخابِ وی در مضحکه‌ی انتخابات یا "آقا اجازه" می‌باشد. من از موضع شاهد تنها سرسپرده‌ی حقیقت هستم و بس. من مطلقاً به این موضوع که شهادت من سود و زیان کدام جناح سیاسی رقم می‌زند ندارم. بیست‌و‌پنج سال است همه‌ی تابستان‌ها برایم صدای لاستیکِ کامیون‌های یخچال‌دارِ حمل گوشت و بوی سدر و کافور و وحشت و ترس می‌دهند. به ظاهر بر همه‌گان دانسته است که، کوتاه زمانی پس از پذیرش آتش بس و قطعنامه 598 و نوشیدن جام زهر، فرمانِ مذهبی و تباهی‌ جنایت‌کارانه که برمدار کینه می‌چرخید در سکوت، هم‌راهي و هم‌دستي تاًئيد‌آميزِ تمامي کار به‌دستان نظام اسلامي که بسياري‌شان هنوز در مقام قضاوت و مسند قدرت هستند در شورای امنیت ملی تصویب و توسط خمینی انشاء و اجرا شد. این اسیر‌کُشی، برنامه‌ای از قبل تدارک شده برای حل معضل زندانی سیاسی بود. دست‌کم نزديک به چهار هزار نفر زنداني حکم گرفته‌‌ي نظام اسلامي در فاصله‌اي کم‌تر از يک ماه در مقابل هيئتِ مرگِ منصوب از جانبِ خميني که يادآور دادگاه‌هاي تفتيش عقايد در دوران مدرن بود قرار گرفته و سهميه‌ي گورستان‌هاي بی‌مرز شدند. پرونده‌ی اين کشتارِ بي‌بديل به جهت سکوتِ همه‌ي دولت‌مردانِ وقت، هم‌چنان در نظام اسلامي به مثابه یک رازِ دولتي ناگشوده مانده است. نامِ قاتلان اصلی بدون رمز‌گشایی و اسم شب بر ما دانسته است. افزون از سران سه قوه، احمد خمینی، به عنوانِ معرکه‌گردان تیم جمارانی‌ها. وزیر اطلاعات محمدی‌ ری‌شهری. وزیر امور خارجه علی‌اکبر ولایتی، پاره‌ای بلند‌پایه‌گان وزارت اطلاعات و اعضای مجمع تشخیص مصلحت نظام هریک به فراخورِ حال و موقعیت‌شان، دستی در خون داشتند. از میان آمران و قاتلانِ اصلی اما، هاشمی‌رفسنجانی جایگاهی غیرِ قابل دست‌رس دارد. کشتارِ دوزخ‌سالِ 67 به هنگامِ آوار، سه چهره‌ی کلیدی و اصلی داشته است. روح‌الله خمینی، احمد خمینی، و اکبر هاشمی‌رفسنجانی. از این بین تنها هاشمی‌رفسنجانی که نفسِ بسیاری بُرانده، هنوز نفس می‌کشد و زنده است. و امید که این نفس بدمد تا روز واپسین و دادخواهی. با هم نگاهی به یادداشت‌های روزانه و خاطرات سال 67 وی «پایان دفاع آغاز بازسازی» می‌اندازیم. هاشمی با خود قرار نهاده تا از آن اسیرکُشی هیچ نگوید اما همه چیز در آن مختصر آمده است.                                      
سوم مرداد 67 آغاز عملیات فروغ جاودان: با آقای خامنه‌ای ساعت چهار و نیم صبح بیدار شدیم. نماز خواندیم و آخرین صحبت‌ها را باهم کردیم. ایشان ماندند و من با محافظان با اتوموبیل به سوی باختران (مرکز درگیری) حرکت کردم. خبر رسید که (منافقین) نزدیک اسلام‌آباد رسیده‌اند و درگیرند.                                                                                           
چهارم مرداد: ساعت سه بامداد آقای صادق محصولی فرمانده لشگر 6 با نگرانی آمد و گفت چون منافقین و مردم در جاده مخلوط شدند امکان برخورد قاطع نیست (نمی‌توان مردم و مجاهدین را با هم به رگبار بست و کشت) با تلخی او را جواب کردم و گفتم بروند جدی‌‌تر برخورد کنند. (مردم و غیر مردم ندارد همه را بزنید) یکی از خلبانان که برای زدن آنها رفته بود می‌گفت منافقین با مسافران و مردم مخلوط شده‌اند و هدفگیری آنها مشکل است.                                                                 
موقعیت رفسنجانی آن‌چنان است که خمینی برای تشویق خلبان‌هایی که "مسافران و مردم و منافقان" را درهم کوبیده‌اند، وی را مورد مشورت  قرار می‌دهد.                                                                                                                      
چهارشنبه پنجم مرداد: «احمد آقا برای تشویق امام از خلبانان مشورت کرد، موافقت  کردم»                                          
جمعه هفتم مرداد: این جمعه‌ی معروف همان روزی است که تمامی کانال‌های ارتباطی زندانیان در برنامه‌ای از پیش تعیین شده با دنیای خارج قطع می‌شود. از فردای این روز کشتار بزرگ در زندان‌های سراسری کلید زده می‌شود. رفسنجانی پس از کشتار مجاهدین و دار زدن بیش از صدها تن از آنان در کرمانشاه فاتحانه به نماز جمعه رفته و کشتار را چنین فرمول می‌کند: «جنگ و صحنه به گونه‌ای درست شده بود که اینها توی کیسه آمدند و ما درِ کیسه را بستیم، چیزی باقی نبود که عمل بکنند. یکی از فتنه‌هایی است که باید از میان می‌رفت و به این آسانی هم  نمی‌شد این فتنه را خواباند و مدت‌ها طول می‌کشید تا این بچه‌های متعصب فریب‌خورد‌ه‌ای که این همه به اینها در زندان‌ها محبت شد، توبه‌شان را پذیرفتیم، به عنوان تائب بیرون آمدند و دوباره به آنجا رفتند و برگشتند که با ملت خودشان بجنگند و برای عراق جاسوسی کنند. این فتنه باید یک روزی ریشه کن می‌شد» عالی‌جناب قاتل، با وقاحت و صراحت تمام اعتراف می‌کند که: نباید توبه‌ی زندانیان پذیرفته می‌شد و این فتنه باید یک روزی ریشه‌کن می‌شد.                                                                                                        
چهارشنبه دوازدهم مرداد: آقای جنتی آمد از من قول حمایت بیشتر مخصوصا در مقابل ناهم‌آهنگی احتمالی سپاه خواست و خواستار تاًئید حضرت امام شد. آقایان علی شمعخانی و احمد وحیدی آمدند گزارش صحنه عملیات مرصاد را دادند ضربه  را کاری‌تر از تصورات اولیه علیه منافقین می‌دانند. آقای سیدرضا زواره‌ای آمد و تذکراتی در باره منافقین داد. (این تذکرات چه بوده؟ اعدام بیشتر؟. بی‌تردید هرچه بوده باشد مرتبط با زندانیان مجاهد است نه کشته‌شده‌گان.)    جمعه چهاردهم مرداد: درست در اوج کشتار نماز جمعه به امامت موسوی‌اردبیلی خوانده می‌شود موقعیت هاشمی چنان است که اردبیلی برای خواندن خطبه‌ها نزد او آمده و مجوز می‌گیرد. سخنان اردبیلی به صراحت این هم‌آهنگی و از روی دست رج زدن را نمایان می‌کند.
«مسأله منافقین برای ما مسأله بود. ... مردم بر علیه اینها آتشی هستند، قوه قضاییه در فشار بسیار سخت افکار عمومی است که چرا اینها را محاکمه می‌کنید؟ اینها که محاکمه ندارند، حکمش معلوم، موضوعش هم معلوم و جزایش نیز معلوم می‌باشد. قوه قضاییه در فشار است که چرا تمام اینها اعدام نمی شوند»
(شعار منافق زندانی و زندانی مسلح اعدام باید گردد توسط نمازگزاران)
در همان دوران با تلاش آیت‌الله منتظری بسیاری از زندانیان مشمول عفو و آزادی شدند و پرونده‌ی تعدادی نیز در حال بررسی بود. موسوی اردبیلی در این ارتباط و ضدیت با منتظری می‌گوید:« مردم می‌گویند اینها باید از دم اعدام بشوند، عفو ِ زندانیان مربوط به قوه قضاییه نیست، این قوه کارش تا جایی است که حکم تمام می‌شود. بقیه مربوط به جاهای دیگر است. عفو ربطی به قوه قضاییه ندارد و من به شما حق می‌دهم.»
سه‌شنبه هجدهم مرداد ماه: "آقای علی شوشتری معاون قضایی و جانشین مسئول سازمان زندان‌ها آمد و راجع به زندانی‌ها و مخصوصاً گروهک‌ها و مسائل اخیر آنها در رابطه با شرارت‌های منافقین، اطلاعاتی داد و گفت از حدود پنج هزار زندانی گروهکی، یک سوم بر سر موضع هستند و یک سوم تائب و یک سوم منفصل»
پنجم مهر: یک ماه پس از کشتار به هنگامه‌ای که دارها برچیده خون‌ها شسته‌اند، عالی‌جناب قاتل می‌نویسد:« به جلسه مجمع تشخیص مصلحت رفتم. در مورد مجازات ضد انقلاب مذاکره شد. امام تصمیم را به مجمع محول کرده‌اند. قرار شد مطابق معمول قبل از حوادث اخیر عمل شود. وزارت اطلاعات چنین نظری داشت و قضات اوین، نظر تندتری داشتند» دانسته نیست چه کسانی به نمایندگی از جانب قضات اوین و نیز وزارت اطلاعات در جلسه مجمع تشخیص مصلحت حضور داشته‌اند اما در آن زمان اعضای مجمع به قرار زیر بود: علی خامنه‏اى، اکبرهاشمى رفسنجانی، موسوی اردبیلى، توسلى، موسوى‌خوئینى‏ها، احمد خمینی، میر‌حسین موسوى و فقهای شورای نگهبان
 و مهم‌ آن‌که پس از تصمیم‌گیری در مجمع تشخیص مصلحت نظام جلسه سران سه قوه «درمحضر امام» برگزار می‌شود
و هنوز قصه بر یاد است و تنها می‌ماند این درخواست عاجزانه از حامیان رفسنجانی و کسانی که به هوای سبزه و گل به "باغبان جهنم" اعتماد کرده‌ و کمپین حمایت از وی راه انداخته‌اند. تو را جان هرکس دوست دارید به هنگامی که پوسترهای انتخاباتی وی را بر در و دیوار می چسبانید مواظب باشید این تصاویر را بر سر در منزل مادران خاوران نچسبانید. آن‌ها دل از دست داده‌اند.

ما همه «خر ژان بوریدان» یم.

ما همه «خر ژان بوریدان» یم.
Buridan's Ass
همنشین بهار

خر ژان بوريدان Buridan's Ass مسأله معروفی است بين فلاسفه [۱]، که ارسطو، غزالی و ابو علی سينا، به آن اشاره کرده اند و آن را (به اشتباه) به «ژان بوريدان»، فيلسوف فرانسوی قرن چهاردهم نسبت می‌دهند. موضوع مسأله اين است که الاغی گرسنه را به فاصله مساوی از دو کپَه يونجه در نظر می‌گيرند، در قرائتی ديگر الاغی را که هم گرسنه و هم تشنه است به فاصله مساوی از يونجه و سطل آبی در نظر می‌گیرند و برخی استدلال می‌کنند که الاغ مزبور به سبب ناتوانی اراده به عمل، خواهد مُرد.
_________________ 
موضوع خر بوریدان یکی از ناسازه‌ها (پارادوکس‌ها) است. 

ژان بوریدان [۲] (۱۳۰۰-۱۳۵۸) فیلسوف تاثیرگذار فرانسوی و از متکلمان قرون وسطی است که در سده چهاردهم می‌زیست. از پیروان ویلیام آکمی (ویلیام اکام) [۳] بشمار می‌رفت. در دانشگاه پاریس درس می‌داد و در زمان خودش بزرگترین معلم فلسفه و منطق بود. کوشش‌هایی که در نظریه‌هایش تبلور یافت، علیهٔ فاصلهٔ فیزیک ارسطویی با نتایج تجربهٔ عملی بود. 
ژان بوریدان که در زبان لاتین «یوهانس بوریدانوس» Johannes Buridanus گفته می‌شود، نوشته‌های ارسطو و بطلمیوس را تفسیر و نقد کرده و تئوری انگیزه [۴] را که نخستین گام بسوی مفهوم لَختی (اینرسی) مدرن و تحولی مهم در تاریخ علم سده های میانه بود، شرح و بسط داده‌است.
یکی از مشهورترین کارهایش در مورد دیالکتیک [۵] است و مطالعاتی هم در فیزیک و ستاره‌شناسی دارد. 
شاگردان ژان بوریدان نظریات و عقاید او را به آلمان و ایتالیا بردند، و لئوناردو داوینچی، کوپرنیک، برونو، و گالیله تحت تاثیر آنها قرار گرفتند. 
...
جدا از ماجراهای عاشقانه ژان بوریدان با مارگارت دوبورگونی [۶] ملکه فرانسه[۷]، در مورد وی داستان‌های عجیب و غریب هم نقل کرده‌اند (با اینکه پادشاه فرانسه وی را در کیسه‌ای گذاشت و به رود سن انداخت اما او سر از دانشگاه وین درآورد)...[۸]
_________________ 
خر ژان بوریدان و ترجیح بلا مُرجَّح 
یکی از شاگردان تالس (انکسیمندر) [۹] می‌گفت که زمین آزاد در فضا شناور است. ارسطو این نظر را رد می‌کرد و می‌گفت چون زمین در مرکز عالم است، نمی‌تواند حرکت کند زیرا دلیلی ندارد که حرکت در یک جهت را بر حرکت در جهتی دیگر ترجیح دهد.
ارسطو می‌گفت اگر این نظر صحیح باشد (که نیست) پس، هرگاه فردی را وسط دایره‌ای بگذاریم و در در نقاط مختلف محیط دایره خوراکی بچینیم (که همه هم خوشمزه و جذاب باشد)، آن فرد باید به سبب نداشتن دلیل برای برگزیدن یکی از خوراکیها به جای دیگری، سرانجام از گرسنگی بمیرد.
بعدها این برهان در فلسفه مدرسی هم تکرار شد. منتها نه در نجوم، بلکه در مورد اختیار.
... 
در فلسفه مدرسی این برهان به صورت «خر ژان بوریدان” در آمده است. خر بوریدان از میان دو دسته علف که در چپ و راست او به فاصله مساوی قرار دارد نمی‌تواند یکی را برگزیند و می‌میرد.[۱۰]
ژان بوریدان گفته بود: میل و اراده وقتی با امری که دارای دو شق است روبه رو می‌شود آن چیز را که عقل ارجح می‌داند انتخاب می‌کند. به عبارت دیگر انسان در مواجهه با دو خط مشی آنرا اختیار می‌کند که به نظر او برای وی متضمن خیر برتر (و بسیاری از مواقع سود بیشتر) است.
آدمی قادر است اختیار را معلق ساخته در غرض از عمل نظر و تأمل کند.
...
بعد از بیان مسأله فوق توسط ژان بوریدان، شاگردانش از جمله مارسیلیوس فان اینگن[۱۱] ساکسونیا [۱۲] و نیکل أرسم[۱۳] پرسش‌های زیادی را طرح نمودند که یکی از آنها این بود:
آیا اگر خر بی عقل و گرسنه‌ای بین دو بسته مساوی یونجه قرار بگیرد چون دلیلی برای ترجیح هیچکدام ندارد آنقدر مردّد می‌ماند تا از گرسنگی بمیرد؟!
... 
کم کم تمثیل خر ژان بوریدان که در مباحث مربوط به «انگیزهٔ عمل» به کار می‌رفت، بر سر زبانها افتاد. (گرچه در آثار وی مستقیماً به آن اشاره نشده‌است.)
موضوع مسأله این است که الاغی گرسنه را به فاصله مساوی از دو کپه یونجه در نظر می‌گیرند، برخی استدلال می‌کنند که الاغ مزبور به سبب ناتوانی اراده به عمل، خواهد مُرد.
مثال بالا اینگونه نیز روایت شده که خری شدت گرسنگی و تشنگی او به یک اندازه‌است و در فاصلهٔ مساوی از او یک سطل آب و مقداری جو قرار دارد، چون فاصلهٔ هر دو از او مساوی است وگرسنگی وتشنگی او به یک اندازه‌است، نخواهد توانست یکی را بردیگری ترجیح دهد و سراَنجام از شدت گرسنگی و تشنگی خواهد مرد. با استفاده از این مسأله می‌گویند ترجیح بلامرجح مُحال است.[۱۴](ترجیح بلا مرجح یعنی ترجیح یک گزینه از بین چند گزینه که هیچ تفاوتی نداشته باشند.)[۱۵]
... 
این تنها یکی از حالت‌های کلاسیک و جواب فلسفی به پرسش «چه کنم، چه کنم» (یه دل اینجا، یه دل اونجا) و «کدام، این یا آن؟» است.
همه مادر زندگی خودمان از انتخاب شریک زندگی گرفته تا رشته تحصیلی و انتخاب شغل و حتی مشی سیاسی و...این حالت را تجربه کرده‌ و بین عقل و عشق و واقعیت و مصلحت گیر کرده‌ و بنوعی همه خر ژان بوریدان یم و بعضی وقتها در بی تصمیمی درجا زده و پا در هوا می‌مانیم و آخرش هم به انتخاب اصلح محل نمی‌گذاریم و آنرا دماغ درنمی‌آوریم.
...
آلبرت اینشتین به ریاضیات و فیزیک هر دو علاقه داشت. در شرح حال خودش گفته که برای این که مثل خر ژان بوریدان پادرهوا نمانم و سرگردان ‏نشوم، از سبک سنگین کردن مسأله که کلافه ام کرده بود دست برداشتم و بالاخره فیزیک را انتخاب کردم.‏
...
یادآوری کنم که افلاطون، ارسطو، غزالی، ابن سینا و دانته... به مضمون داستان خر ژان بوریدان اشاره داشته‌اند اما طرح و بیان این مسأله (به اشتباه) به حساب فیلسوف فرانسوی قرن چهاردهم «ژان بوریدان» گذاشته شده و شگفتا که خر ژان بوریدان بیشتر از خود او مشهور شده است.
_________________ 
خر ژان بوریدان و دوراهی‌های روزگار 

در سال ۱۹۰۰ میلادی در روزنامه نیویورک هرالد[۱۶] در رابطه با ساختن کانال در کشور پاناما (یا کشور نیکاراگوئه) کاریکاتوری با اشاره به داستان خر ژان بوریدان درج شد. خری بین دو کپه یونجه ایستاده بود که در فاصله مساوی با او بودند. روی یکی نوشته شده بود: پاناما، و روی دیگری نوشته شده بود: نیکاراگوئه
... 
همانطور که گفتم «چه کنم چه کنم»، انتخاب این یا آن، و دوراهی برای همه ما پیش آمده است.
کافکا در آثار خودش عدد دو را (که نشانه‌ای از دوراهی، تصمیم دشوار و کشمکش درونی بین دو عامل در ذهن او است) زیاد بکار برده‌است.
فقط کافکا نیست که زندگی‌اش به نوعی خر ژان بوریدان را تداعی می‌کند. مرگ و زندگی صادق هدایت نیز که دائم با دوراهی و دوگانگی‌های روزگار درگیر بوده، آنرا بیاد می‌آورَد.
ما بارِ گران دوگانه‌های او را بر گُرده خر ژان بوریدان می‌بینیم.
بعنوان مثال اگر بوف کور اثر هدایت را دقیق بخوانیم متوجه تکرار دوگانه‌ها می‌شویم:
«دوسال، دو ماه، دو قِران، دو درهم، دو دریچه، دو تا کلوچه، دو گوسفند، دو یابوی سیاه لاغر...»
...
این نشانه واژه شناختی بازگوکننده آرزوی شدید و میل باطنی نویسنده در جهت تحقق یک وحدت آرمانی در این جهان دوگانگی‌ها و دوروئی‌ها است. از آنجا که صادق هدایت نتوانست با این جهان تعارض‌ها به وحدت برسد سرانجام دراین «دل دونیمی» پر اندوه، جان سپرد.
_________________ 
خر ژان بوریدان در آثار اندیشمندان 
در آثار افلاطون[۱۷] رّد پای انسان، مسله جبر و اختیار و مضمون داستان خر ژان بوریدان موجود است.
ارسطو با کتاب در آسمان[۱۸]، شخصی را مثال می‌زند که به یک اندازه تشنه و گرسنه‌ است و آب و غذا در فاصله مساوی با او گذاشته شده اما گیج شده و نمی‌داند اول به کدام سمت برود ! 
دانته نیز در کتاب کمدی الهی (بهشت، آغاز منظومه‌ٴ چهارم)، و اسپینوزا در کتاب اخلاق بخش دوم، شرح و تفسیر گزاره ۴۹ به مضمون تمثیل ژان بوریدان توجه می‌دهند.
گوتفرید لایبنیتس[۱۹] تمثیل ژان بوریدان را با تأکید روی اراده انسان، نقد کرده‌است. 
کارل مارکس در کتاب هژدهم برومرناپلئون بناپارت[۲۰] گوشه‌ای به مثال خر ژان بوریدان زده‌است: «نه خری که میان دو دسته علف گیر کرده باشد و نداند کدام لذیذتر است، بلکه حالت خری که میان دو چماق مانده و می‌خواهد بداند کدام یک از آن دو دردناک‌تر است.» 
...
آیزایا برلین در آثار خویش از جمله کتاب چهار مقاله در باره آزادی به داستان خر ژان بوریدان اشاره دارد.
فردریک کاپلستون نیز در کتاب تاریخ فلسفه از آن سخن گفته‌است.
چرنیشفسکی[۲۱] در نامه‌ای که برای خانواده اش می‌نویسد Н. Г. Чернышевский, Письмо родным اشاره به انسانی می‌کند که بین دو انتخاب گیر کرده و نمی‌داند چه کند. از اینجا رانده و از آنجا مانده‌است. چرنیشفسکی بعد از شرح داستان به مثال خر ژان بوریدان گریز می‌زند.
...
مایکل کلارک [۲۲]در کتاب Paradoxes from A to Z ضمن اشاره به چیستان هایی که از زمان زنون تا گالیله و لوییس کرول تا برتراند راسل پیش رو ذهن بشر بوده، به داستان خر ژان بوریدان اشاره نموده است.
داگوبرت رونز [۲۳] در کتاب فرهنگ‌ فلسفه‌ٴ (نیویورک ۱۹۴۲، ص ۴۲) نه به ژان بوریدان، به خر ژان بوریدان پرداخته است.
روانشناس لهستانی کورت لوین (۱۹۴۷ - ۱۸۹۰) (واضع نظریه میدانی در روانشناسی)[۲۴]، در یکی از نوشته هایش پس از اشاره به داستان خر ژان بوریدان می‌گوید:
این نوع درگیری ناپایدار است. وقتی که فرد، به دلیل عوامل اتفاقی، نقطه تعادل را ترک گفته، به طرف یکی از ناحیه – هدفها حرکت می‌کند، نیرویی که متوجه این ناحیه می‌شود افزایش می‌یابد، در نتیجه او با دور شدن از نقطه ی تعادل به نزدیک شدن به ناحیه- هدف ادامه می‌دهد. این موضوع از فرضیه ای گرفته شده که می‌گوید نیروی کشش به سوی ناحیه – هدف بتدریج که فاصله شخص با هدف کم می‌شود افزایش می‌یابد.
...
گفته می‌شود فیزیک کوانتوم می‌تواند داستان خر ژان بوریدان را از حالت معما و پارادوکس درآورَد.
_________________ 
بی تصمیمی به بی عملی راه می‌برَد. 
از آنجا که همه ما دوراهی‌ها را تجربه کرده ایم، یکی از درسهایی که از داستان خر ژان بوریدان می‌گیریم این است: نباید بین چکنم چکنم گیر کنیم. نباید مدام «مس مس» کنیم. باید تصمیم گرفتن را یاد بگیریم.
تصمیم گرفتن اولین لغتی است که بعد از بابا و مامان و...باید به فرزندانمان بیآموزیم. باید یاد بگیریم که تصمیم بگیریم.
دودلی و تردید دائمی با شک مقدس که راه به یقین می‌برَد، از بنیاد متفاوت است.
...
جبرها (که بهانه بی عملی برای ما است) واقعی است اما اختیار انسان واقعی تر است. بی تصمیمی و دو به شک بودن، راه عمل را می‌بندد.
توجه کنیم که بی تصمیمی خودش یک نوع تصمیم نیست.
تا زمانی که تحلیل‌ها و نظرها و تضادها، یک راه را بر راه دیگر ترجیح ندهد، هیچ انتخاب و عملی صورت نمی‌گیرد و ما قفل قفل می‌شویم.[۲۵]
عمل زمانی صورت می‌گیرد که برآیند تضادها و تعارضات درونی به روی یکی از عناصر بچرخد.
...
خر ژان بوریدان وقتی میان دو امر متضاد قرار گرفت، چون نتوانست بر تضادها چیره شود، از عمل باز ماند و از تردید و چکنم چکنم جان سپرد. 
ما نیز در موارد بسیار مثل خر ژان بوریدان در گِل امّا و اگر می‌افتیم و پیش از مرگ، می‌میریم.
آن لحظه ای که به قول امانوئل کانت تصمیم بگیریم از صغارتی که خودمان بر خودمان تحمیل کرده ایم خارج شویم یعنی فهم خویش را بدون راهنمایی دیگری و دیگران به کار بندیم و در به کارگیری فهم خود شهامت داشته باشیم، زنده بودن و زیستن را از سر می‌گیریم.
_______________
روستائیان کاندلو و خر ژان بوریدان
پزشک آلمانی Peter Bamm «پیتر بم» (کورت امریش) آتش سوزی مهیب دژ قدیمی «کاندلو» (در شمال غربی ایتالیا) را به تصویر کشیده است، روستائیان خمره های شرابشان را در آن دژ انبار کرده بودند و دژ در حال سوختن بود. برخورد آنان با آن آتش مهیب داستان خر ژان بوریدان را بیاد می‌آورد. داستان کاندلو، داستان شیفنگی‌های آدمی است.
شعله های آتش به دژ هجوم آورده است. کشاورزان برای خاموش کردن آتش دوان دوان به سراغ چاه آب می‌روند اما می‌بینند پوشش چوبین روی چاه آب، اسیر آتش شده و تیرهای چوبین فروافتاده در چاه، آنرا کور کرده و عملاً به آب دسترسی نیست تا آتش را خاموش کنند.
روستائیان برای نجات تنها دارایی شان در دژ که خمره های شراب بود دست به کار شدند اما آتش شعله می‌کشید و دیوارهای دژ روی خمره ها عنقریب فرو می‌ریخت و جامهای شراب را خرد و خمیر می‌کرد. در نبود آب، برای خاموش کردن شعله های آتش راهی جز ریختن شرابها بر آن نبود، هرچند ریختن شراب بر آتش در آغاز آنرا جری تر می کرد. فکر کردند شاید می‌توانست از شر آتش بکاهد. اما این نقض غرض بود و شراب ها که می‌خواستند نجاتش دهند، بدین ترتیب نفله می‌شد. آنان مثل خر «خرّه مانده» (در گل فرو رفته) یا بهتر بگویم چون خر ژان بوریدان به درد چکنم چکنم گرفتار شدند. روستائیان کاندلو بالاخره بر بی تصمیمی فائق آمدند و شرابشان را بر آتش ریختند و البته آنچه را برای نگهداریش می‌کوشیدند از دست دادند. اما...
...
آنان ضربه خوردند و آسیب دیدند اما آیا بازی را تمام و کمال باختند؟ نه.
چرا؟ چون به جای ایستادن و تماشا، به جای تسلیم و زبونی به جنگ آتش رفتند. اگر هم نتوانستند شعله‌ها را مهار مهار کنند و بود و نبود خودشان را از کف دادند اما نگذاشتند آتش حرف اول و آخر را بزند.
اینکه (در مورد شراب و اندوخته هایشان) نتیجه فرق نکرد و از دست رفت، اهمیت چندانی ندارد. مهم این است که عزا نگرفتند. ایستادند و به جای اندوه درس ایستادگی دادند.
گفته شده صبحگاهان هنگامی که کشاورزان در میان خرابه های دژ، به کند و کاو پرداختند، خمره ای یافتند که دست نخورده بر جای مانده و پر از شراب بود. هر یک جامی از آن برگرفتند و در عین شادی گریستند. آن شراب کهنه را واپسین صاحب دژ به یادگار گذاشته بود.
شراب اینجا سمبل است. اشک انگور و عصاره رنج او است. سمبل کار و تلاش نیاکان است. نیاکانی که گرچه رفتند و غبار شدند اما حاضرترین حضارند.
_______________
 اصل این مقاله را پیشتر برای ویکیپدیای فارسی نوشتم و محدودیتهای خاص خودش را دارد.
پانویس
 
۱.       Buridan's Ass / •Asinus Buridāniinter duo prata
۲.       Jean Buridan, in Latin JoannesBuridanus
۳.       William of Ockham 
ویلیام آکمی (ویلیام اکام)، استاد ژان بوریدان محسوب می‌شد. از بنیانگذاران نظریه نومینالیسم (نامگرایی) در زمینه وجود کلیات است. علم را از انحصار کلیسا رهانید و تکفیر شد. بارها به زندان پاپ‌ها افتاد و یکبار هم از زندان گریخت. مهمترین تاثیر او در فرهنگ روشنفکری نوین به خاطر اصل ایجاز در توصیف و الگوسازی است. این اصل به نام «تیغ اکام» معروف است. اعتقاد ویلیام آکمی به اصالت اراده و اصالت فرد، از روحیه بی پروای رنسانس خبر می‌داد. حملات جانانه وی به پاپهای دروغین، و استناد او به اصل کتاب مقدس و مسیحیت اولیه، راه را برای مارتین لوتر آماده ساخت. لوتر وی را معتبرترین واصیل ترین استاد فلسفه مدرسی نامید. 
۴.       Impetus Theory (تئوری انگیزه)
برخلاف فیزیک ارسطوئی که بر آن بود آنچه جسم را در حرکت نگاه می‌دارد تنها کار یک نیروی خارجی پیوسته‌است و در نبود نیروی بی واسطه، جسم تقریبا بلافاصله به سکون می‌رسد. ژان بوریدان انگیزه را مسبب حرکت شیئ می‌دانست.
...
ژان بوریدان به پیروی از جان فیلیپونوس و ابن سینا می‌گفت حرکت با وجود کیفیتی در جسم که با شروع حرکت بدان داده می‌شود حفظ می‌شود.
او این کیفیت حفظ حرکت را انگیزه (در دیدگاه سینائی «میل») می‌نامید. البته ژان بوریدان این دیدگاه را که انگیزه بصورت خودجوش پراکنده می‌شود رد می‌کرد و می‌گفت نیروهای مقاومت هوا و جاذبه که می‌تواند در مخالفت با انگیزه باشد مانع آن می‌شوند. همچنین معتقد بود کهانگیزه جسم بسته به سرعتی که با آن به حرکت درآمده و مقدار ماده موجود در آن تفاوت می‌کند. 
ژان بوریدان تئوری انگیزه را که نخستین گام بسوی مفهوم لَختی (اینرسی) مدرن و تحولی مهم در تاریخ علم سده های میانه بود، شرح و بسط داده‌است.
تمایل اجسام به حفظ حالت قبلی را لختی گویند. لَختی، یا اینرسی inertie ، خاصیتی از یک جسم است که با تغییر وضعیت جسم مخالفت می‌کند... 
۵.       خلاصه ای از ديالکتيک Summula de dialectica
۶.       Margaret of Burgundy
۷.       Jeanne de Navarre
۸.       بخشی از شعر فرانسوآ وييون François Villon که به ژان بوريدان اشاره دارد. گويا پادشاه فرانسه به خاطر حرف و حديث‌هايی که پيرامون بوريدان و ملکه بوده، او را به رود سن می‌اندازد....
کجاست آن شه‌بانو؟
تا فرمان دهد بوريدان را
در انبانی در رود سن درافکنند.
ولی کجاست برف‌هايی که سال پيش باريد؟
where is that queen who ordered that Buridan be thrown into the Seine in a sack? But where are the snows of yesteryear?
شه‌بانو اشاره‌ای است به مارگارت دوبورگونی Margaret of Burgundy همسر لویی دهم (لویی سرسخت‌، Louis X le Hutin شاه ناوار)
مارگارت دوبورگونی متهم بود که همراه با دو خواهر شوهرش، مردان جوان را برای کام‌جویی به‌ برج نل می‌بردند و پس از آن که از آنان دل‌زده می‌شدند، به رود سن می‌افکندند.
البته ژان بوریدان بی‌گناه‌ شناخته شد و مارگارت و همکارانش به حبس ابد محکوم شدند. مارگارت بعداً در سال ۱۳۱۵ توسط همسرش به قتل رسید.
ماجرای ژان بوریدان و مارگارت دوبورگونی را الکساندر دوما در داستان قهرمان برج نل‌ شرح داده است‌. در آنجا شخصی به‌نام کاپیتان‌ بوریدان، فاسق او و پدر دو پسرش است‌.. با همه این تفصیل، ژان بوریدان‌ بی‌گناه است‌، اگر او درگیر چنین رسوایی‌هایی بود، نمی‌توانست در دانشگاه پاریس به‌ تدریس ادامه دهد.
 ۹.      Anaximander
۱۰.     تاريخ فلسفه غرب، برتراند راسل
۱۱.     Marsilius of Inghen
۱۲.     Albert of Saxony
۱۳.     Nicole Oresme
۱۴.     ترجيح بلامرجح، چيزی را برتری و فضيلت دادن که سزاوار نباشد. (ناظم الاطباء). مقدم داشتن شخصی يا چيزی يا حکمی را بر ديگری بدون هيچگونه رجحان و برتری
۱۵.     نتايج يکی از موثق‌ترين دلايل توجيه وسايل است اما اگر تنها نتيجه را ملاک ارزشيابی وسيله تلقی کنيم، اين خطر که ارزش‌هايی بالاتر از نتيجه را وسيلهٔ آن کرده باشيم بسيار است. بی شک مواقع خاصی در شرايط گذرای زندگی و تاريخ فرا می‌رسد که بايد چنين بکنيم. ضرورت گاه «ترجيح بلا مرجح» را ايجاب می‌کند. هنگاميکه که سيل هجوم می‌آورد و يا حريق در شهر می‌افتد «وظيفهٔ» همه مشخص است. آنگاه که گرسنگی بيداد می‌کند، سخن گفتن از مائده‌های روحی خيانت است، نه تنها به زندگی مادی، که به معنويت روحانی نيز هم؛ بر خلاف سخن سعدی، اندرونی که از طعام خالی است خانهٔ جهل و زاغهٔ ظلمت است. (مقدمه کتاب کوير نوشته دکتر علی شريعتی)
۱۶.  New York Herald
۱۷-   “He Plato said that if I amindifferent and able to go to the left or right, for whatever reason I go to theright by the same reason I go to the left, and conversely; therefore, either Igo to each direction, which is impossible, or I go to neither until anotherdetermining sufficient cause comes along” (QM 6٫5ff. 357b _ 362a) 
۱۸- On the Heavens (Latin: De Caeloor De Caelo et Mundo)
۱۹-  Gottfried Leibniz 
۲۰- Der achtzehnte Brumaire desLouis Bonaparte
۲۱- Nikolay_Chernyshevsky
۲۲- Michael Clark
۲۳- Dagobert D. Runes
۲۴- نظریه میدانی لوین به رفتار آدمی که تابعی است ازتعامل میان شخص و محیط، اشاره دارد. از نظر کورت لوین عوامل درونی و بیرونی توأم با هم رفتار انسان، و سطح آن را تحت تأثیر قرار داده و تعیین می‌کنند. به عبارتی ( B=F (P,E رفتار (Behavior) تابعي است از شخص (Person) و محيط (Enviornment) 
۲۵- اریش کستنر Erich Kästner نویسنده آلمانی و خالق نمایشنامه «مدرسه دیکتاتورها»، در کتاب «آزادی کوچک» die kleine freiheit که نوشته طنز آمیزی در مورد سارتر و اگزیستانسیالیسم است، می‌گوید: تصمیم نگرفتن هم در واقع یک جور تصمیم است و گرفتن یک تصمیم از تصمیم‌های ممکن بدین معنی است که در دنیایی که معیارهای ارزشی آن غیر معتبر است فرد آزاد است یا به عبارت دیگر محکوم به آزادی است.
...
سایت همنشین بهار
ایمیل
 

document


1385.1.23.jpgشماره 11216.86.م تاریخ 1386.11.7.jpgali akbar heidari fard 2.jpghttps://mail-attachment.googleusercontent.com/attachment/u/0/?ui=2&ik=f64b6387bd&view=att&th=13eb4125c60f7994&attid=0.3&disp=inline&realattid=f_hguiz6bu2&safe=1&zw&saduie=AG9B_P_-cTMvCDmPgUcWvUS_Bhld&sadet=1368886978565&sads=yHDegEpHEJyqTL_e_xgBuz9yZ_kali akbar heidari fard 1.jpghttps://mail-attachment.googleusercontent.com/attachment/u/0/?ui=2&ik=f64b6387bd&view=att&th=13eb4125c60f7994&attid=0.4&disp=inline&realattid=f_hguizgoq3&safe=1&zw&saduie=AG9B_P_-cTMvCDmPgUcWvUS_Bhld&sadet=1368886995582&sads=sonxI23sSQ4y-r89xoequUoiM0Y





https://mail.google.com/mail/u/0/?ui=2&ik=f64b6387bd&view=att&th=13eb4125c60f7994&attid=0.7&disp=thd&realattid=f_hguj1kt96&zwhttps://mail-attachment.googleusercontent.com/attachment/u/0/?ui=2&ik=f64b6387bd&view=att&th=13eb4125c60f7994&attid=0.3&disp=inline&realattid=f_hguiz6bu2&safe=1&zw&saduie=AG9B_P_-cTMvCDmPgUcWvUS_Bhld&sadet=1368887017184&sads=Us6DRbQvDsh7AyqwELfQTv-9to8

آروزی فدراليسم ،تجزيه وجنگ داخلی درايرانزمين!