۱۳۸۹ بهمن ۲۱, پنجشنبه



روشنگری: منبع اين تصوير صفحه فيس بوک 25 بهمن است. 

صادق افروز: نگاهی به بیانیه موسوی- کروبی




شور انقلابی مردم مصر و تونس ، تظاهرات خیابانی و درگیری با پلیس و قهرمانی های این دو ملت ، که تا کنون به سرنگونی دیکتاتور تونسی ، بن علی منجر شده و مبارک را هم در آستانه سقوط قرار داده است ، یخ های پیرامون جنبش توده ای در ایران را مذاب کرده است .جنبشی که پس از تقلب انتخاباتی ائتلاف احمدی نژاد – خامنه ای با شعار "رای من چه شد ؟" آغاز شد  در برخورد با ماشین سرکوب بی رحم نظام جمهوری اسلامی چنان به سرعت رادیکال شد که شعار مرگ بر خامنه ای و  سرنگونی کلیت نظام را جایگزین شعارهای نرم اولیه کرد . اما این جنبش به دلائل مختلف عقب نشینی کرد و از نظرها پنهان شد .شور و غوغایی که سراسر خاورمیانه را پس از آغاز نهضت مردم مصر فراگرفته است جوانان ایرانی را به از سر گیری انقلاب  تشویق کرده است .قرار است در 25 بهمن در یک رو دررویی با حاکمیت جمهوری اسلامی مردم دوباره به خیابان های تهران بیایند .در شرایط سانسور حاکم بر نشریات ایران ، فیس بوک و تویتر به عنوان وسائل ارتباطی بکار گرفته شده اند .
نقطه گرهی جنبش انقلابی در ایران قرار گرفتن یک رهبری رفرمیست در راس آن است که در یک دوره 10 ساله در تمامی جنایات رژیم حاکم شریک بوده است .این رهبری بر خلاف حرکت رادیکال گسترش یابنده جنبش که تغییر کامل نظام جمهوری اسلامی را می خواهد ، این جنبش را در چهارچوب تنگ قانون اساسی ارتجاعی  جمهوری اسلامی و سنت جنایتکارانه ده ساله  حکومت خمینی محدود می کند . در حالی که انقلابیون مصری در خیابان ها شعار می دهند "الشعب یرید اسقاط النظام " یعنی "مردم سقوط نظام را اراده می کنند " رهبران این جنبش در آخرین بیانیه ای که صادر کرده اند تمام هم وغم خود را بر حفظ و استمرار نظام قرار داده اند .بیانیه موسوی – کروبی مورخ19 بهمن 1389 بر آن است که باید به گفتمان دوره 10 ساله اولیه انقلاب بازگشت  .بر طبق این بیانیه باید گفتمانی را جانشین گفتمان حاکم نمود که :
اسلامیت و جمهوریت نظام و حاکمیت مردم سالاری بر همه شئونات کشور را تنها راه سعادت مردم می داند.(1)
این رهبری رفرمیست چنان حکومتی را در سر می پروراند که با مخلوط کردن اسلام و حاکمیت سیاسی چنان حکومتی را ایجاد کند که  بر همه شئونات کشور دخالت داشته باشد .آیا خواسته مردمی که بیش از سی سال حکومت اسلامی را تجربه کرده اند این است که دوباره یک رژیم اسلامی که در همه چیز دخالت کند بر سر کار بیاورند . موسوی – کروبی بخوبی از میزان نفرت مردم از رژیم اسلامی آگاهند .به همین دلیل به جای روی آوردن به توده های وسیع مردم در اقصا نقاط ایران به نیروهای سرکوب گر روی می آورند .آنها ، بسیج و سپاه را به کمک فرا می خوانند .در حالی که یک کلمه از اعدام های وحشیانه فعالین اقلیت های ملی در این یک ساله اخیر  و سرکوب جنبش های کارگری و دستگیری رهبران اتحادیه ای دم نمی زنند رو به سوی چاقوکشان سرکوبگر بسیج و سپاه می آورند :
ما بویژه اعتقاد داریم که در نهایت، بسیج و سپاه و نیروهای نظامی، ملت خود را تنها نخواهند گذاشت (2)
این حرف ها را اگر بخواهیم در میدان تحریر مصر برای جوانان مصری ترجمه کنیم به این می ماند که از شتر سواران حمله کننده به تظاهرات و پلیس ضد شورش بخواهیم که از حمایت از مبارک دست بشویند و به ملت بپبوندند .دغدغه حراست از نظام جمهوری اسلامی ، دغدغه موسوی – کروبی در بیانیه مورخ 19 بهمن شان است .بر خلاف مردمی که برچیده شدن کامل این سیستم ضد انسانی را طلب می کنند ، موسوی – کروبی هنوز از حفاظت از آرمان های انقلاب اسلامی صحبت می کنند :
از همان فردای پیروزی، دغدغه حراست و مراقبت از این دستاورد بزرگ(منظورشان این جمهوری جهل و جنایت است) در دل زن و مرد و پیر و جوان به جنبش درآمد تا مبادا کودتایی دیگر، تجاوز نظامی، و مهم تر از همه، انحراف از آرمان های انقلاب اسلامی، این نهال تازه رسته را در هم شکند (3)
چنین رهبری هیچ مناسبتی با رادیکالیزم جنبش انقلابی مردم ایران ندارد . مردم ایران از هر فرصتی برای ابراز نارضاتی های عمیق سیاسی و اقتصادی خود استفاده می کنند از همین فرصت پیش آمده و فراخوان 25 بهمن هم استفاده خواهند کرد . ولی خواسته های بر حق مردم کجا و این رهبری نامناسب کجا ! . بیانیه موسوی – کروبی حتی درمقایسه با البرادیی،  لیبرال مصری بسیار عقب مانده تر و ارتجاعی تر است . حداقل او از یک حکومت مذهبی دفاع نمی کند .
در جنبش جاری کسانی را داریم که معتقدند دارو دسته حاکم بروند ، هرکس دیگری بیاید بهتر است .ولی آیا این همان کلاه گشادی نبود که در انقلاب 57 بر سر مان رفت .آیا اگر به کنه عقاید ارتجاعی خمینی آگاهی یافته بودیم در کنار مبارزه با رژیم شاه ، مبارزه با هژمونی او را به پیش نمی بردیم ؟ آیا اگر با دقت بیشتری عباراتی چون  "مردم مسلمان ایران " و " انقلاب اسلامی ایران " را مورد توجه قرار می دادیم متوجه نمی شدیم که در پس این عبارات چه دریایی از خون ، شکنجه و جنایت نهفته است ؟ آیا با کمک همین انقلاب اسلامی و در پرتو همین آرمان های انقلاب اسلامی نبود که یک نسل کامل از رهبران انقلاب 57 و رهبران کارگری و جنبش های ملی قتل عام شدند ؟ جملات بکار گرفته شده توسط موسوی – کروبی در این بیانیه را که من زیرشان خط کشیده ام اگر کنار هم بگذاریم خلاصه خواسته هایشان را متوجه می شویم :برای جلوگیری از انحراف از آرمان های انقلاب اسلامی ،بسیج ، سپاه و نیروهای نظامی را به کمک بگیریم تا بر همه شئونات کشور مسلط شده ، اسلام و نظام را نجات بدهیم .
استراتژی سرمایه داری جهانی نیز کمک به همین جریان است .آنها با تمام زرادخانه نبلیغی شان سعی می کنند قبل از آنکه انقلاب در ایران اوج بگیرد  و توده های کار وزحمت وارد میدان شوند ،و تشکیلات و سازمان های خود رابوجود آورند، با کمک برخی از نیروهای درونی سپاه و بسیج  و با برخی تغییرات سطحی،موانع پیشاروی رشد مناسبات نئولیبرالی در ایران را از میان بردارند . تمامی مستمری بگیران ایرانی دستگاه های تبلیغاتی که به سوی ایران نشانه رفته اند از این زاویه برخورد می کنند .این فعالیت ها از تلاش های موسوی – کروبی برای حفظ ماشین سرکوب سپاه – بسیج ونظام جمهوری اسلامی حمایت می کنند .
این روزها مصاف با سالگرد روی کار آمدن جمهوری اسلامی است .برپایی جمهوری اسلامی ، شکست انقلاب 57 بود .آنچه قرار بود شکل بگیرد بر باد رفت .سنگر های برپاشده یک به یک توسط ارتجاع بازپس گرفته شدند .شوراهای کارگری  و دهقانی ، احزاب سیاسی ،تجمعات و بحث های خیابانی  ،گروه های دانشجویی و دانش آموزی ، روزنامه ها و مجلات مترقی ، شوراهای محلات، گروه های متعلق به اقلیت های ملی و مذهبی  یکی پس از دیگری در هم کوبیده شدند .اگر نخواهیم این فاجعه دوباره تکرار شود به مانیفست رهبران سیاسی  وبیانیه هایشان می بایست با دقت بیشتری نگاه کنیم . اگر نخواهیم انقلاب دوباره بمیرد بهتر است به چنین رهبرانی اعتماد نکنیم .
صادق افروز
19 بهمن 1389، هشتم فوریه 2011
1. بیانیه موسوی – کروبی مورخ 19 بهمن 1389 ، هشتم فوریه 2011
2.همین بیانیه
3. همین بیانیه


اسلام چون سلاح سیاسی




« ژئو پولیتیک قدرت های اروپائی در رابطه با خاورمیانه و رقابت های آنان » - بخش بیست دوم ،

پنجشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۸۹ - ۱۰ فوريه ۲۰۱۱

کاظم رنجبر

ranjbar.jpg
پیشگفتار :لازم است ، در راستای شناخت از سیاست های قدرت های استعماری و رقابت های آنان ،در جهت استقرار واستمرار سلطه خود درمناطق سوق الجیشی ، غارت ثروت های مادی و معنوی ملت های ضعیف و عقب مانده ،در گیر استبداد ،و تبدیل این ملت ها ، به مستعمرات رسمی ،و غیر رسمی خود، ایجاد جنگ های منطقه ای ،چه بسا در نهایت تقسیم و تجزیه این کشور ها و این ملت ها، نگاه کوتاهی براین رقابت های قدرت های اروپائی در رابطه با خاورمیانه ، خصوصآ از زمانیکه قدرتی با ابعاد و ماهیت امپراطوری چون امپراطوری عثمانی ، ، در همسایگی غرب ایران ظاهر شد،نظری می اندازیم. برای اینکه ، رقابت های روسیه ،آلمان ،انگلیس،وعثمانی ، در قرن نوزدهم، در این منطقه ، خسارات سنگین به ملت ایران وارد آورده اند ، تا جائیکه نه تنها ،بخشی از وطن ما از این رقابت ها تجزیه شد، بلکه حتی خاک ایران بیطرف ، تبدیل به میدان عملیات جنگ های رسمی این قدرت ها گردید و خسارات انسانی و مادی به ملت و مملکت ایران وارد آوردند. .دنباله همین سیاست ها درطول قرن بیستم ، و امروزدر سر آغاز قرن بیست و یکم با پوشش های مختلف ، پان اسلامیزم ، پان ترکیسم ، پان عربیسم ، ادامه دارند.

ظهورحرکت های «اسلام سیاسی » در ایران ،وسایر کشورهای مسلمان ، که در نهایت در ایران ، به استفرار :نظام جمهوری ابتر اسلام ناب محمدی روح الله خمینی ،روحانی با اندیشه های قرون وسطائی را بر ملت ایران تحمیل کرد ، دستاورد و دنباله این رقابت های ژئو پولیتیک قدرت های استعماری هستند.در سال 2007 ، مایر دا گان (Meir Dagan ) رئیس سازمان اطلاعاتی اسرائیل ، در راستای تغیر نظام حکومتی در ایران ، پیش نهاد فعال کردن ، گروه های تجزیه طلب قومی ، آذری ، بلوچ ، عرب ، و کرد را ، به ایالات متحده آمریکا پیشنهاد می کند .(1) همین امروز این رقابت ها ، «گرایش های تجزیه طلبانه قومی ، زبانی -فرهنگی ، ونژادی » توسط عاملان و بخشی از ایرانیان نا آگاه از این سیاست های ایران بر باد ده ، آب در آسیاب این سیاست نو استعماری می زنند.

لذا ، لازم و ضروری است ، یک بخش این مقاله را ، در این مرحله حساس به تاریخ این رقابت ها ،و زیر بنای سیاسی و ایده ئولوژی آن اختصاص دهیم. با این هیت حا کمه جاهل و جانی بی وطن و بدون عرق ملی ، که برای حفظ قدرت انحصاری خود ، دستانشان تا مفرق ، به خون بهترین فرزندان این ملت آغشته است ، هر ایرانی وطن دوست باید این توطئه و خطر را با تمام ابعادش حس بکند ،و سایر هموطنان را از این سیاست ایران بر بادده آگاه سازد. لازم به یاد آوری است : وطن و سرزمین اجدادی یک ملت ، چادر عشایری نیست ،که بگوئیم ، چون ازرفتار ساکنان چادرهای مجاور خوشمان نمی آید ، چوب چادر هایمان را می کنم ، دویست متر پائینتر ، یا صد متر بالاتر ، دور از مزاحمت دیگران چادر می زنیم .

موقعیت جغرافیائی ایران ، در شمال ، با یک همسایه قلدور وزور گو ، در جنوب با قدرت های رقیب همسایه شمالی ، منابع عظیم انرژی ، دریای آزاد، قدرت های نوظهور، چین و هندوستان ،و احتیاج مبرم این دو کشور،هرکدام ، با جمعیتی بیش از یک ملیارد نفر به انرژی سوخت ، از یک طرف ،و بازار برای صادرات محصولات صنایع و کشاورزی خود،وطن ما را در چنان موقعیت حساس قرار داده است ،که کوچکترین اشتباه ، باعث تجزیه این کشور خواهد شد. این آخوندها های حکومتی ، دنباله آن اعراب مهاجم چهارده قرن پیش ، همراه با همان اندیشه های دوران جاهلیت ، ملت و مملکت را غنائم جنگی و بردگان خود می دانند ، همچنانیکه اعراب مهاجم چهارده قرن پیش ، این ملت را کشت و هستی آنان را چاپید ،و مملکت را ویران کرد، تخم ترکه آنان همان رابطه را با ملت ایران دارند .مگر محمد مصباح یزدی نگفت : وطن پرستی عین گاو پرستی است؟ !!!



ژئو پلتیک قدرت ها اروپائی ، در رابطه با خاورمیانه وجهان اسلام در این منطقه.

طرح این سلسله مقالات را در رابطه با ،ایران وقدرت های استعماری ! طوری تنظیم کرده بودم ، که بخش سوم این مقاله را به :ژئو پولیتیک روسیه تزاری ،و روسیه شوروی ، خصوصأ ژئو پولیتیک این کشور در رابطه با کشور های حوزه ً دریای خزر ، اختصاص بدهم. اما با مطالعه تاریخ منطقه خاورمیانه ، و رقابت های قدرت های بزرگ در این منطقه ،جنگ های طولانی این قدرت ها برای سلطه دائمی خود بر منطقه و ساکنان آن مرا بر آن داشت ،که یک نگاه کلی از منظر ژئوپولیتیک و رقابت های قدرت های بزرگ اروپائی وپیمانهای نظامی آنها با اهداف استقرار سلطه دائمی خود بر منطقه خاورمیانه را قبل از ژئو پولیتیک روسیه و روسیه شوروی در حوزه دریای خزر ، در اختیار خوانند گان بگذارم. در پی مطالعات تاریخ و نحوه دخالت های قدرت های استعماری در خاورمیانه ،بخاطر موقعیت ژئواستراتژیک فلات ایران ، قدرت های بزرگ همیشه یک هدف معین و مشخص ، در رابطه با این کشور را تعقیب می کردند و هنوز هم تعقیب می کنند ، آن سیاست : یا تسلط کامل بر ایران ،یا تجزیه ایران است. قرارداد نانوشته 1907 بین روسیه تزاری ، با رقیب خود ، امپراطوری بریتانیا که ایران را به سه منطقه ، منطقه شمالی ، زیر نفوذ روسیه ، منطقه جنوبی ، زیر نفوذ انگلیس ،و یک منطقه به ظاهر مرکزی مستقل ،برای جدا کردن برخورد رقابت های دو حریف قهار ، نمونه تاریخی این سیاست است ،که در جنگ اول جهانی ، و جنگ دوم جهانی ، همین قدرت ها ، همین سناریو راعلیه منافع ملی ،و میهنی یک کشور ،که در هردو جنگ اعلام بیطرفی کردبود ، بازی کردند ،و ایران تبدیل به میدان جنگ قدرت های رقیب شد و چه خسارات انسانی و مادی بر این ملت زدند و در این جنایت ها ، قدرت های استعماری تا یک قدمی تجزیه کشور پیس رفتند.(اشاره به تلاش روسیه شووروی ، برای تجزیه آذربایجان و کردستان در سال 1944-1945).

* * *

جنگهای صلیبی ،(2) سال 1095- تا سال 1291 ، بین اروپای مسیحی و مسلمانان خاورمیانه ، دوقرن ، با 9 بار لشگر کشی قدرت های اروپائی ، به رهبری پاپ ها ، در نهایت با پیروزی مسلمانان ، به پایان رسید.اگرچه به ظاهر این جنگ ها ،عنوان جنگ مذهبی ، بین مسیحیان و مسلمانان در تاریخ قلمداد می شود،ولی در حقیقت ،این جنگ های دارای ابعاد سیاسی واقتصادی داشتند. چون با بقدرت رسیدن مسلمانان در منطقه خاورمیانه ،وتسلط آنها به شرق مدیترانه از یک طرف ،و در بخش شرقی ،تسلط مسلمانان به اقیانوس هند و راه ابریشم ،تجارت بین هندوستان و چین ، با اروپا این بار در اختیار مسلمان قرار گرفت ، لذا دلیل اصلی این جنگهای طولانی در رابطه با ژئو پولیتیک آن عصر بود. وگرنه ، نه حضرت عیسی اروپائی بود ،نه فلسطین ونه بیت اللحم محل تولد مسیح، در اروپا قرار دارند.

وانگهی ، مسیحیت ، اولین بار توسط امپراطور روم با ستان ، کنستانتن اول((متولد 272- مرگ 331 ) که خود مسیحیت را به عنوان دین قبول کرده بود ومدت 31 سال امپراطور روم بود ، به مفهوم یک دین و ایده ئولوژی 300 سال بعد از ظهور مسجیت تبدیل به مذهب حکومتی شد، و اروپا ، با شمشیر لژیون های امپراطوری روم ، تبدیل به کانون مسیحیت شد.(3)

قبل از توسعه علم و انقلاب صنعتی در اروپا ، لشگر کشی و تسخیر وتسلط بر سرزمین ملت های های مغلوب تبدیل آنان به برده و حتی فروش این انسان ها در بازار های برده فروشی ، حتی انتقال ملیونهای آفریقائی با تکیه بر سلاح های آتشین این مئومنان پیرو حضرت مسیح !!! به قاره آمریکا برای کار بی مزد ، تنها راه تحکیم قدرت ،و جمع آوری ثروت بود.ملت های مغلوب نه تنها تبدیل به برده ، وکشاورز ارزان قیمت می شدند، در نهایت ، با تحمیل مالیات های سنگین بر این ملت ها ، امپراطوران ،و شاه شاهان ، بر ثروت و قدرت خود می افزودند.در حقیقت جنگهای صلیبی برای غارت ثروت های ملت های مغلوب و تبدیل آنان به برده و رعیت امپراطور بود. همین اصل شامل جنگهای مسلمانان عرب و رفتار آنان با ملت های مغلوب را نیز شامل می شود. 1400 سال بعد از شکست ایرانیان از اعراب ، هنوز هم ملت ایران ، به تخم و ترکه اعراب متجاوز چهارده قرن پیش ، مالیات ، بصورت خمس و زکوت ، سهم امام می دهند . اسم فرزندانشان را غلام علی ، غلام حسن و غلام حسین و غلام رضا ، عبد المحمد ، عبد العلی ، عبدالرضا ، ... می گذارند.ایرانی بی تفاوت ،چه بسا نا آگاه از تاریخ وطن خود، تحت تآثیر تبلیغات یک مشت آخوند ، بعد از گذشت قرنها ، برای متجاوزین به شرف ناموس و وطن اش گریه می کند حتی برای آنان امامزاده و بار گاه می سازند.



امواج مها جرت های اقوام ترک تبار از آسیای مرکزی به فلات ایران ،ونقش آن در ژئوپولتیک ایران دیروز ، وایران امروز.(4 )

* * * *

از گذشته های بسیار دور جوامع بشری ، بخاطر نبود دولت های با سازمانهای متمرکز حکومتی ، و مرزهای مشخص بین دولتها ، اقوام مختلف که بصورت قومی ، قبیله ای ،و اغلب با اقتصاد دامداری زندگی می کردند، اغلب در جستجوی مراتع سرسبز ،و گریز از جنگ های محلی قومی و ایلی ، به مناطق دیگر کوچ می کردند.از قرن نهم میلادی ، اقوام ترک تبار از آسیای مرکزی ، در مراحل مختلف ، به ایران کوچ کردند ، بعضی از این ایلات و قبیله ،بصورت دواطلب ، همراه با خوانین خود ، وارد نیروهای نظامی ایران می شدند ،و بعد از سالها اقامت و خدمت به سلاطین حاکم ، خود سرکردگان این قبائل ، با کوچکترین آگاهی از تضعیف قدرت سلاطین ، خود با سرنگونی آنان ، سلسله های نوینی را بنام اجداد و سرکرده گان خود ، بنیان می نهادند.سلسله عزنویان ، سلجوقیان ،خوارزمیان ، نمونه از این کوچ و مهاجرت های اقوام ترک تبار ، به فلات ایران ، از قرن نهم میلادی تا حمله مغول (از سال 1220 تا 1231) اشغال کامل ایران توسط این قوم و مرگ سلطان جلا الدین خوارزمی و پایان سلسله خوارزمشاهان ، این کوچ و مهاجرت اقوام ترک تبار ادامه داشت.

یک اصل بسیار مهم را نباید فراموش کرد،آن: ادغام و جذب شدن (assimilation ) این اقوام ترک تبار در فرهنگ و تمدن ایرانی با قدمت چند ین هزار ساله بود. به عنوان مثال ، وقتی که به نام های سلاطین سلجوقیان رومی که از سال نیمه قرن یازدهم تاپایان قرن سیزدهم در آسیای صغیر حکومت می کردند ، از بین 20 سلطان این سلسله ، 9 سلطان نام های اصیل و اسطورهای ایرانی چون :کیخسرواول- کیخسرو دوم- کیخسرو سوم- کیکاوس اول- کیکاوس دوم – کیقباد اول – کیقباد دوم – کیقباد سوم – و فرامرز داشتند (5)

همه این اسامی اساطیری ، از شاهنامه فردوسی ،که خود این اثر وزین از منظرارزش فرهنگی که حتی دربین شخصیت های علمی و فرهنگی دنیا ، این اثر را معادل اساطیر یونان باستان می دانند، در زمان سلطان محمود عزنوی این سلطان ترک تبارولی شیفته فرهنگ ایران باستان آفرید شده است .

وقتی به نام و شهرت علمی دانشمندان و ادبائیکه چون: فردوسی ، غضائری رازی ،کسائی مروی،منشوری سمرقندی ، عسجدی مروی ،فرخی سیستانی ، عنصری بلخی ودانشمندی چون ابوریحان بیرونی(6) ، ابوعلی حسین بن محمد ، ابوالقاسم احمد بن حسن میمندی ، فضل بن احمد اسفراینی و ، وزیر معروف سلطان محمود ، حسنک وزیر و دبیر مخصوص او :ابو نصر مشکان ، را در تاریخ ایران می خوانیم ،این خود نشانگر ،عمق فرهنگ غنی وعلمی ایرانی را در زمان سلطنت غزنویان (975-1187) را نشان می دهد .





ظهور امپراطوری ترک تبارعثمانی در غرب ایران و نگاهی مختصر بر ژئوپولیتیک این امپراطوری وتاثیر سیاسی ، فرهنگی آن بر جامعه ایران.

خوانند گان ملاحظه کردند ، تا قبل از حمله مغول ، مهاجرت اقوام ترک تبار به فلات ایران، در نهایت به ادغام این اقوام در فرهنگ ایرانی ،و قبول دین اسلام ، ورسیدن به قدرت سلطنتی در ایران از طریق سلسله های مختلف منتهی می شد.اما با ظهور امپراطوری عثمانی (از1293 میلادی تا 1923 میلادی ) کشوری ایکه مدت شش قرن بر بخشها ئی از خاورمیانه ، اروپای شرقی ،و شمال آفریقا ، مسلط بود،و در ادوار مختلف ، بخشهائی از سرزمین ایران را از طریق قدرت نظامی ، نفوذ فرهنگی (زبان ترکی – مذهب اسلام سنی – پان ترکیسم –پان تورانیسم ) همراه با پیمانهای نظامی با قدرت های اروپائی در اختیار خود داشت ، لذا لازم است ژئوپولتیک این امپراطوی در گذشته و امروز مورد مطالعه ما ایرانیان قرار بگیرد.اگر چه امروز امپراطور عثمانی به صفحات تاریخ سپرده شده است ، فراموش نکنیم ، خاطره تاریخی ملت ها ، بخشی از ایده ئولوژی حکومتی دولت های حاکم وجانشین را طرح، و دورنمای آینده آن دولت ها را نشان می دهند.بعد از فرو پاشی امپراطوی روم با ستان ، قرنها دولتهای اروپائی همراه با امپراطوران خود ،چون: شارلمانی (Charlemagne.742-814 ) ، شارل کن (Charles Quint .1500-1558 ) حتی امپراطوران روسیه تزاری خواب و خیال تجدید امپراطوری روم باستان را داشتند،عقاب دوسر نشان رسمی امپراطوری روم شرقی ، نشان رسمی امپراطوری روسیه تزاری بود، امروز هم تزار های ما بعد بلشویکی و انترناسیونالیزم کمونیستی ، همین نشان امپراطوری روسیه تزاری را با همان سیاست سلطه گری خود ،که هرگز در نظام کمونیستی نیز این سیاست سلطه گری تغیر نکرده بود ، ادامه دارد .امپراطور ها می میرند ، ولی سیاست سلطه گری امپرالیستی امپراطور ها ادامه دارند.

ظهور امپراطوری عثمانی و نگاهی مختصر به ژنو پولیتیک این امپراطوری در رابطه با ایران، واقوام ایرانی .

سلسله عثمانی ،از طایفه کاوی (Kavi )یکی از 24 طایقه از قبیله ترک تبار اغوزها برخاسته است .(7 )

برخاسته است،که ازقرن نهم میلادی به مروز از آسیای مرکزی به طرف فلات ایران کوچ می کردند ،و این طایفه کاوی در قرن یازدهم ، در شمال غربی آسیای صغیر زمانی که سلجوقیان روم در آن منطقه حکومت می کردند ، ساکن شدند.در حا لیکه سلاطین سلاجقه روم ، مستقر در در آناتولی دوران نزول خود را طی می کردند ، برعکس ، طایفه کاوی به رهبری قاضی عثمان (1281-1326)، که به دین اسلام نیز گرویده بودند ، به مرور بر قدرت و وسعت سرزمین تحت فرمانروائی خود ، با تدبیر و شمشیر گسترش می دادند .قبائل اغور با رسیدن به آناتولی به دین اسلام مذهب حنفی گرویدند ، امپراطوری عثمانی ناشی از نام بنیانگذار این امپراطوری است.در سا ل 1299 عثمان پاشا ، شهر (Mocaden-در زبان لاتین ، بیلجیک –Bilecik- در زبان ترکی استانبولی ) را که تا آن زمان متعلق به امپراطوری بیزانس بود ، به تصرف خود در آورد. بنا به عقیده مورخین ، در واقع ظهور امپراطوری عثمانی ، ارتش و قدرت حکومتی و نظامیاین امپراطوری را نشان می دهد .با تصرف این شهر ، عثمان پاشا به خود لقب :سلطان داد و در تاریخ ، نام امپراطوری عثمانی ، از بنیانگذار آن ، یعنی عثمان یکم ناشی می شود.عثمان یکم قبل از مرگ اش ، شهرهای و قلاع متعدی را که متعلق به امپراطوری بیزانس به تصرف خود در آورد .

امپراطوری عثمانی ، با استفاده از سه سیاست فرهنگی ، سیاسی ،و نظامی ، با نیروی نظامی خود بر وسعت امپراطوری خود افزود.در این سیاست ، رفتارش با مسیحیان اروپائی ، مسلمانان عرب سنی مذهب ،و با ایرانیان ، خصوصأ ایرانیان ترک زبان آذربایجان ، قفقار ، متفا وت بود.

همانطوریکه در بالا اشاره کردم ، در قرون وسطی ، کلمه ملت ، به معنی امروزی آن ، معادل :Nation – وجود نداشت. ساکنان یک منطقه مشخص جغرافیائی ، رعا یای :(Sujet ) پادشاه یا سلطان آن محدودهً جغرافیائی بودند .پادشاه با نیروی نظامی خود امنیت منطقه را تامین می کرد ،در مقابل ، رعایا به پادشاه مالیات می دادند. همین رابطه پادشاه با رعایای خود ، باعث جنگهای خونین ، بین پاپ ها و پادشاهان را فراهم می کرد . این جنگ ها در اروپا ، قرن ها طول کشید،و خسرات مهم انسانی و ومادی بجای گذاشت .پاپ ها به این« اصل و منطق خود » تکیه می کردند ، که ساکنان اروپا ، مسیحی هستند ، لذا باید از پاپ ها و فرامین . فتاوی او تبعیت بکنند. پادشاهان هم این منطق را پیش می کشیدند ، که پاپ ها و روحانیون ، جزئی از رعایای شاه هستند ، لذا باید از پادشاه و دستورات او فرمان ببرند.همین امر باعث شد ، که پادشاهان انگلیس ، برای حفظ استفلال خود از پاپ ، بعد از جنگ های خونین ، مذهب انگلیکانیسم را با تمام قطعات و اصول وشریعت اش در سال 1559 برای انگلستان ساختند ، واز این طریق نفود غیر مستقیم فرانسه ، اسپانیا و ایتالیا را در امور انگلستان قطع کرد .

همین رفتار و منش را در بین سلاطین عثمانی ، در طول سلطنت شش قرن خود ، بر بخش های مهم خاورمیانه، اروپای شرقی ،و شمال آفریقا را می توان مشاهده کرد.اضاقه بر این که سلاطین عثمانی خود را خلیفه ً مسلمین جهان ، بر مسلمانان ، با تکیه بر قدرت نظامی خود تحمیل می می کردند.امپراطوری عثمانی ، برای تحکیم و گسترش سلطه خود ، در راستای این هدف ، 3 - اصل مهم را ، دردکترین ژئوپولتیک خود گنجانده بود.

از آنجائیکه جمهوری ترکیه امروز نیز ، بخشی از آن سیاست را ، در کشورهای ترک تبار و ترک زبان ،آسیای مرکزی ، خصوصآ بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سابق زیر پوشش برنامه اقتصادی- فرهنگی – سیاسی ، با نام :Turk Isbirligi ve Kalkinma Agensi – آژانس توسعه و همکاری ترکیه .پیش می برد .لذا لازم است ، نظری به ژئوپولتیک امپراطوری عثمانی ، در اوج قدرت خود ، خصوصآ در دوران سلطنت سلطان سلیمان قانونی (متولد 1494- مرگ 1566 ) که مدت 46 سال بر امپراطوری عثمانی با وسعت 5 ملیون پانصد هزار کیلومتر مربع

، با جمعیتی بیش از 35 ملیون نفر حکومت می کرد( در مقایسه با انگلستان ، این کشور در قرن هیفد هم 7 ملیون و پانصد هزار نفر جمعیت داست ) نظری بیندازیم. فراموش نباید کرد ، کشور ایران ، خصوصأ مناطق آذربایجان و کردستان ، در طول امپراطوری عثمانی ، با رها و بار ها مورد تجاوز این دولت پر قدرت نظامی و اسلامی قرار گرفت ، و بخش هائی از ایران ، تجزیه شد. در تجزیه بخش هائی از قفقاز ، عراق از ایران ، که در نهایت ، روسیه تزاری قفقاز را و انگلستان ، عراق را صاحب شد ند.سیاست توسعه طلبی امپراطوری عثمانی به سرزمین ایران ف با حملات نظامی ، با پوشش ظاهری دفاع از «برادران ترک تبار ، سنی مذهب » نقش داشت. حرکت های سیاسی و فرهنگی :پان ترکیسم و پان تورانیسم ،( 8) بخشی از فغالیت های سیاسی و فرهنگی جناح افراطی ، در جمهوری ترکیه ، وجمهوری آذربایجان بر ریاست جمهوری الهام علی اوف هستند . (ادامه دارد )

به قلم : کاظم رنجبر . دکتر در جامعه شناسی سیاسی .
پاریس 9 فوریه 2011 .
- اقتباس بطور کامل و یا به اختصار ، با ذکر نام نویسنده و نام سایت ، کاملأ آزاد است .
بخش بیست و سوم : اسلام چون سلاح سیاسی ، ژئو پولتیک امپراطوری عثمانی و جمهوری ترکیه امروز .

ماخذ :
1- http://www.jpost.com/International/Article.aspx?id=197135&R=R4

2-http://fr.wikipedia.org/wiki/Croisades
3-http://fr.wikipedia.org/wiki/Constantin_Ier_(empereur_romain)
4-http://www.worldlingo.com/ma/enwiki/fr/Oghuz_Turks
5- http://universalis.forumactif.fr/t659-les-seldjoukides
6- http://fr.wikipedia.org/wiki/Al-Biruni
7- http://fr.wikipedia.org/wiki/Empire_ottoman
8- http://fr.wikipedia.org/wiki/Panturquisme

اتحادیه اروپا شرکت در مراسم سالگرد انقلاب ایران را تحریم کرد



۹
EtehadieEuropa
رادیو فرانسه - اتحادیه اروپا به نشانۀ اعتراض به اعدام زهرا بهرامی شرکت در تمامی مراسم  سی و دومین سالگرد انقلاب اسلامی به ویژه در تهران، بروکسل و ژنو را تحریم کرد.
بیست و هفت کشور عضو اتحادیه اروپا به نشانۀ اعتراض به اعدام زهرا بهرامی شرکت در تمام مراسم سی و دومین سالگرد انقلاب اسلامی ایران را به ویژه در تهران، بروکسل و ژنو تحریم کردند. تحریم جشن های سی و دومین سالگرد انقلاب ایران در ژنو و بروکسل از آنرو صورت گرفته که این دو شهر به عنوان نماد حقوق بشر به شمار می روند. کمیتۀ سیاسی-امنیتی اتحادیه اروپا در چهارم فوریه تصمیم گرفت که شرکت در جشن های سی و دومین سالگرد انقلاب اسلامی از سوی اتحادیه اروپا تحریم شود. این تصمیم در واقع اعتراضی است به اعدام زهرا بهرامی شهروند هلندی ایرانی تبار توسط جمهوری اسلامی ایران که بدون اعتنا به اعتراض های هلند و اتحادیه اروپا خانم بهرامی را به قاچاق مواد مخدر متهم و سپس به همین اتهام اعدام کرد. به موجب این تصمیم هیچ یک از دیپلمات های اروپایی در هیچیک از مراسم سی و دومین سالگرد انقلاب اسلامی در تهران از جمله در ضیافت رییس جمهوری ایران، محمود احمدی نژاد، شرکت نمی کنند. در پی اعدام زهرا بهرامی دولت هلند تماس های دیپلماتیک خود را با جمهوری اسلامی ایران به حال تعلیق درآورد و سفیر خود را در تهران فراخواند. وزیر امور خارجۀ هلند نیز اعدام زهرا بهرامی را اقدام یک "رژیم وحشی" توصیف کرد و وزارت امور خارجۀ هلند رفتار غیرمحترمانه جمهوری اسلامی ایران را با جسد زهرا بهرامی شدیداً محکوم نمود. نه تنها دولت ایران از تحویل جنازۀ زهرا بهرامی به خانواده و بستگانش خودداری کرد، بلکه بدون اجازۀ آنان جسد خانم بهرامی را در ۴۰۰ کیلومتری تهران دفن نمود.
رامین مهمانپرست سخنگوی وزارت امور خارجۀ جمهوری اسلامی در واکنش به این سخنان هلند را کشوری غیرمتمدن خواند و سپس مدعی شد که اتحادیه اروپا به مأمن جنایتکاران و تروریست ها تبدیل شده اس

بخوان به نام گُل سرخ



محمدرضا شفیعی کدکنی

 بخوان به نام گُل سرخ در صحاری شب
که باغ­ها همه بیدار و بارور گردند
بخوان، دوباره بخوان، تا کبوتران سپید
به آشیانه خونین دوباره برگردند.

بخوان به نام گُل سرخ در رواق سکوت
که موج و اوج طنین­اش ز دشت­ها گذرد
پیام روشن باران
ز بام نیلی شب
که رهگذار نسیم­اش به هر کرانه برد.

ز خشک سال چه ترسی
که سد بسی بستند
نه در برابر آب
که در برابر نور
و در برابر آواز
و در برابر شور.

در این زمانه­ی عسرت
به شاعران زمان برگ رخصتی دادند
که از معاشقه­ی سرو و قمری و لاله
سرودها بسرایند ژرف­تر از خواب
زلال تر از آب.
تو خامشی که بخواند؟
تو می­روی که بماند؟
که بر نهالک بی برگ ما ترانه بخواند؟

از این گریوه به دور
در آن کرانه ببین
بهار آمده
از سیم خاردار گذشته
حریق شعله­ی گوگردی بنفشه چه زیباست.

هزار آینه جاری ست
هزار آینه
اینک
به هم­سرایی قلب تو می­تپد با شوق
زمین تهی ست ز رندان
همین تویی تنها
که عاشقانه­ترین نغمه را دوباره بخوانی.
بخوان به نام گُل سرخ و عاشقانه بخوان
حدیث عشق بیان کن بدان زبان که تو دانی.

Egyptian Revolution Jan 25th 2011 - Take what's Yours!

بوسه مصباح بردستان رهبرشیعیان عربستان (تصویر)



آتی نیوز -  مصباح یزدی با مرحوم علامه العمری رهبر شیعیان مدینه 




نامه آقای امير هوشنگ آريان پور به برگزارکنندگان کنفرانس دانشگاه نورت ایسترن ایلینوی – شیکاگو به مناسبت سی امین سال انقلاب ١٣٥٧ در ایران و طرح چند سئوال در باره دکتر شاپور بختيار




نامه آقای امير هوشنگ آريان پور به برگزارکنندگان
و طرح چند سئوال  در باره دکتر شاپور بختيار
 Dr. Bakhtyar
آقای دکتر حمید اکبری عزیز
 با تشکر از دعوت شما برای شرکت در کنفرانس " دکتر شاپور بختیار". متاسفانه بعلت بستری بودن همسرم ، و نیاز دایمی اش بیک مراقب، شرکت من در آن کنفرانس را امکان پذیر ننمود. بدینوسیله از شما پوزش می طلبم. ولی در صورتیکه اجازه دهید، ضمن بیان نظرات برخی دیگر، که مورد تائید من است؛ چند سئوال خود را در رابطه با زنده یاد دکتر شاپور بختیار، با شما در میان می گذارم ، تا اگر فرصتی بدست آمد آنرا با شرکت کنندگان در این کنفرانس مطرح کرده، شاید جواب مناسبی برای آن داشته باشند.
با مطالعه مقالات و نوشته های تعداد زیادی از نویسندگان ، که در باره 37 روز حکومت دکتر بختیار قلمفرسائی کرده اند، از جمله منصور بیات زاده، دکتر محسن قائم مقام،دکتر محمد علی مهر آسا، رضا عزیزی نژاد ، جواد طالعی و دیگران، بگونه خلاصه به نظرات بعضی ازآنها اشاره می کنم :
1- برخی از طرفداران دکتر شاپور بختيار طی نوشته هائی ، روشنفکران و فعالين سياسی سازمانها و احزاب را بغلط و بدون ارائه هيچگونه استدلال قانع کننده ای، مورد انتقاد قرار میدهند که چرا در زمانيکه دکتر شاپور بختيار حکم نخست وزيری را از شاه گرفت از او حمایت نکردند؟
2- بعضی دیگر از طرفداران دکتر شاپور بختیار، آخرين نخست وزير دوران سلطنت محمد رضاشاه پهلوی، کوشش دارند تا تصميم غلط دکتر بختيار در پذيرفتن حکم نخست وزيری از شاه را که بنظر من در بهترين حالت يک خودکشی سياسی بود- نه تنها عملی صحيح ارزيابی کنند، بلکه چنين نتيجه گيری کرده اند، که تمام آن افراد و نيروهائي که در آنزمان با دکتر بختيار همسو و همصدا نشدند به دمکراسی و آزادی پشت کردند و بنحوی در وضع کنونی حاکم بر جامعه ایران سهيمند!؟
3- حقیقت آنست که: دکتر بختيار که تا قبل از پذيرفتن حکم نخست وزيری ، بعنوان يکی از رهبران جبهه ملی و حزب ايران در کنار نيروهای مخالف با سياست و عملکرد محمد رضا شاه پهلوی قرار داشت، با پذيرفتن آن «حکم» ، جايگاه خود را تغيير داد وظاهراً بهم سوئی با سلطنت طلبان پيوست. با این منطق چگونه انتظار داشت  که انقلابیون از اوپشتیبانی کنند؟!
4- دکتر شاپور بختيار بخاطر توجيه «گرفتن حکم نخست وزيری» از شاه، بيان کرده بود که مصدق هم حکم نخست وزيری اش را از شاه گرفت. ولی او فراموش کرده بود, بگوید که: مصدق حکم نخست وزیری را از مجلس منتخب مردم  گرفت و شاه تصدیقش کرد،اما بختیار آنرا از شاه گرفت و مجلس فرمایشی شاه، تصدیقش کرد.
 در عین حال، دکتر شاپور بختيار زمانی حکم نخست وزيری را از شاه گرفت که میليونها نفر از مردم کوچه و خيابان را در مقابل وعلیه خود داشت و حتی کارمندان وزارتخانه ها، وزرای کابينه او را به وزارتخانه ها راه نمی دادند و دکتر بختيار، شوربختانه برای حفظ دولتش احتياج به حمايت ارتش شاهنشاهی و پشتيبانی ايالات متحده آمريکا را داشت! در حالیکه در آن روزها، از آن ارتش شاهنشاهی پر زرق و برق جز اسمش، چیز دیگری باقی نمانده بود!
5- اگر بنا باشد در رابطه با «گرفتن حکم نخست وزيری» دکتر بختيار از شاه، «مقايسه» ای صورت گيردباید گفت که وضعيت دورانی که دکتر بختيار « حکم نخست وزيری» اش را از شاه گرفت ، شبیه به وضعيت زمانی بود که قوام السلطنه بعد از استعفای دکتر مصدق در ٢٥ تير ١٣٣١ « حکم نخست وزيری» اش را از شاه گرفت. همان «حکم نخست وزيری» که، قيام مردمی٣٠ تير ١٣٣١ را در پی خود داشت!
6-  زنده یاد دریادار احمد مدنی تعریف می کرد که:«دکتر بختیار در ترکیب کابینه اش از من خواست پست وزارت کشور را بپذیرم. من پاسخ دادم: آقای دکتر بختیار اگر شما بتوانید مرا به اطاقم در وزارتخانه ببرید، حاضرم این پست را قبول کنم...» یعنی در آن زمان انجمنهای خود روی اسلامی که از مجموع مستخدمین و کارمندان دون پایه شکل میگرفت، چنان در وزارتخانه ها قدرت را قبضه کرده بودند که به دستور امام! وزیران را به ساختمان وزارتخانه راه نمیدادند. به همین خاطر اغلب وزیران کابینه ی بختیار همیشه در ساختمان نخست وزیری و همراه نخست وزیر بودند.»
7- دکتر بختيار بعنوان يک سياستمدار طرفدار آزادی و دمکراسی می دانست و تشخیص می داد که «کسب قدرت حکومتی » ، احتياج به پشتيبانی بخش بزرگی از زنان و مردان جامعه را دارد؟ در آنزمان نیروهایی که از آيت الله خمينی حمايت و پشتيبانی می کردند طبیعتا با نخست وزيری دکتر بختيار که ظاهراًبنظر مردم، سعی در جلوگيری از سقوط رژيم شاه کرده بود، نمی توانستندموافق بوده و از او پشتیبانی  نمایند!
8- عده ای درمقام تائيد، قبول کردن مقام نخست وزيری شاه را از سوی دکتر بختيار بحساب « وطن دوستی » دکتر بختیار تعبير کرده اند. بدین ترتیب،آیا آن بخش از نيروهائی که عليه رژيم وابسته به امپرياليسم شاه مبارزه می کردند و حاضر نبودند با شاه همکاری کنند، خائنين بوطن بوده اند؟!
با ذکر نظرات بخی از نویسندگان، می پردازم به سئوالاتم:
سئوال اول: پس از انقلاب و در هنگامیکه برای انتخاب اولین رئیس جمهور در رژیم جمهوری اسلامی فعالیت مبارزاتی شروع شده بود. یکروز آقای مهندس رضا حاجی مرزبان که در گذشته نسبتاً دور افسر نیروی دریایی و یکی از افسران زیردست من بود، به نزد من آمده و پیشنهاد نمود که یک نسخه از "مانیفست جمهوری دموکراتیک" را که بعنوان تئوریسین دکتر شاپور بختیار برای ایشان گردآوری و برشته تحریر در آورده بود؛ به دکتر احمد مدنی بدهم ، تا از مفاد آن برای ایجاد رژیم جمهوری در ایران استفاده شود.
از او سئوال کردم مگر دکتر بختیار خیال برقراری رژیم جمهوری را در ایران داشته است؟! در جواب گفت: " قرار بود پس از آنکه آرامش نسبی در تهران و شهرستانها برقرار، و دولت بختیار تا حدی بر امور کشور مسلط گردید؛ در آن هنگام دکتر بختیار لغو حکومت سلطنتی و برقراری رژیم جمهوری را اعلام نماید."
پس از مرور مطالب آن مانیفست، من آنرا در اختیار دکتر مدنی قرار دادم .
آیا وزرای منتخب آقای بختیار که در حال حاضر در قید حیات هستند، می توانند اطلاعات جامع تری در مورد این مانیفست، و برنامه آقای بختیار در مورد اعلام رژیم جمهوری ،در اختیار ملت ایران قرار دهند؟ من نیز به سهم خود سعی می کنم با همسر شادروان رضا حاجی مرزبان (متاسفانه در کودتای نافرجام " نوژه" اوهمراه با تعداد زیادی از بهترین افسران نیروی هوایی و عده ای از غیر نظامیان شرکت کننده در آن کودتا و از جمله پدر گرامی آقای جواد خادم تیرباران شدند.) در تماس باشم و شاید بتوانم نسخه دیگری از آن مانیفست را بدست آورم.
سئوال دوم:
در تاریخ 18 شهریور ماه 1359 من باتفاق دکتر احمد مدنی ، عباسقلی بختیار و منوچهر آریانا از طریق مرز ایران وارد ترکیه شده و خود را بکمک و راهنمایی نمایندگان دکتر بختیار، در ترکیه، به هتل هیلتون شهر استانبول رساندیم. مهماندار ما که از طرف دکتر شاپور بختیار تعیین شده بود فردی بنام سوزنی بود که بعد ها پی بردیم نام حقیقی او" منوچهر قربانی فر" است. او ترتیب اقامت و پذیرایی ما چهار نفر را بعلاوه عده ای دیگر از دوستان و همکاران دکتر بختیاراز جمله آقای سیروس آموزگار ،همسر و دو فرزند نوجوانشان و آقای مهندس جفرودی و همسرشان و تعداد دیگری که بالغ بر 15 نفر بودند، در مدت 15 روزی که در ترکیه بودیم از هر لحاظ می داد.
چندی بعد، آگاه شدیم که قربانی فر، همان کسی است که آقای شاپور بختیار اورا  برای تامین سلاح و تجهیزات مورد نیاز کودتای نوژه انتخاب،و مبالغ هنگفتی برای تهیه این تجهیزات در اختیار قربانی فر و فرد دیگری بنام سرهنگ ژاندارمری بنام بنی عامری گذارده بوده است!
البته همگان آگاه اند که عملیات کودتای نوژه با شکست روبرو گردید ، چون مقامات رژیم جمهوری اسلامی بطریقی از برنامه آن مطلع شده و کودتا چیان را که قرار بود با استفاده از اتوبوسی به پایگاه هوایی نوژه رفته و با پرواز هواپیما های جنگنده نقاط مختلفی را در تهران و شهرستانها بمباران کنند، قبل از سوار شدن به اتوبوس دستگیر، و متاسفانه همه آنها اعدام گردیدند.
 درچند سال بعد که داستان فروش سلاح به ایران بر ملا شد ( داستان ایران گیت) و در آمریکا هیئتی مسئول بررسی آن گردید؛ مشاهده کردیم که آقای منوچهر قربانی فر بهمراهی میلیونر عرب آقای قاشوقی در کار فروش میلیونها دلارسلاح به جمهوری اسلامی دست داشته است!
درنتیجه، می توان برداشت نمود، که از زمان استقرار رژیم جمهوری اسلامی، منوچهر قربانی فر،درخدمت آن رژیم بوده و شاید بدستور آنها در دستگاه دکتر بختیار نفوذ کرده و فعالیت های دکتر بختیار و سازمان او را بطور کامل در اختیار آن رژیم قرار می داده است؟!
سئوال من از آقای سیروس آموزگار، که از دوستان بسیار نزدیک قربانی فر بوده اند، این است که:
آیا ایشان پی برده بودند، که او جاسوس چند جانبه است؟ و آیا دکتر بختیار بالاخره پی برد که با چه فردی در رابطه بوده است؟
سئوال سوم:
کسی نمیتواند کتمان کند که آقای شاپور بختیار تا هنگامیکه بدست دژخیمان رژیم اسلامی کشته شد، از امکانات مالی فراوانی برخوردار بوده است. یکی از دلایل این ادعا هزینه های گزافی است که سازمان ایشان برای نجات و فرار، یاران سابق خود از جمله آقای سیروس آموزگارو خانواده و ده ها فرد دیگر، به قاچاقچیان حمل فراریان پرداخت نمودند. دلیل دوم- هزینه های گزافی است که قربانی فر بابت کرایه اطاقهای هتل هیلتون، خوراک ، خرید بلیط هواپیما از ترکیه به کشور پرتقال، و فرانسه ، تهیه پاسپورت وکارت شناسائی جعلی و سایر هزینه ها پرداخت می کردند. ( دکتر مدنی و من، دو نفر از کسانی بودیم که از مزایای فوق برخوردار شدیم)
 دلیل سوم- پرداخت حقوق ماهیانه نسبتاً خوبی به وزرای سابقشان که در اروپا اقامت داشتند می باشد. دلیل چهارم- هزینه های کلانی است که برای به ثمر رساندن کودتای نوژه، به قربانی فر و دیگران پرداخت کرده بودند و و و. این پولها از چه محلی تامین شده بود!؟ اگر ایرانی های پولدار آنرا تامین می کردند، پس چرا پس از درگذشت دکتر بختیاربرای ادامه حیات سازمان بختیار به کمکهای خود ادامه ندادند!؟
 چه مقدار آن از کشور عراق و صدام حسین دریافت شده بود!؟ آیا سازمان سیا در پرداخت آن مبالغ دست داشته است؟!
لطفاً از وزرای سابق ایشان در مورد دریافت این پولها سئوال شود.
با تشکر فراوان از جنابعالی و هیئت اجرایی این کنگره.

                                                                  ارادتمند
                                                                  امیر هوشنگ آریان پور
                                                                  جمعه ششم مارس 2009