








همچنان به شيوه سالهای گذشته راهمان ادامه خواهيم داد: ـ آگاه نمودن خلق ازمواضع ضد خلق! ـ ايجاد فضای دوستانه بين ديدگاههای مختلف در درون جبهه خلق ـ بدون هيچگونه گذشت و چشم پوشی درافشای مواضع گذشته و حال ضد خلق! ـ تسليم شانتاژ، تهديد ، توهين و ناسزا و۰۰۰ نخواهيم شد که اين شيوه"شاهان منحوس" و"شيخان ملعون" است.
لگدمال كردن اسم و رسم ولي فقيه ارتجاع توسط جوانان قيام |
اعلامیه ی هیئت اجرائی سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر)
در باره ی اوضاع سیاسی کنونی و مختصات آن
اول ـ جنبش ضداستبدادی مردم در تداوم شش ماهه ی خود به یک نقطه ی عطف جدید رسیده است. این نقطه ی عطف را می توان در تظاهرات شکوهمند و سراسری مردم در عاشورا به عینه دید. تظاهرات عاشورا از این ویژه گی برخوردار بود که:
اولأ ـ بدون فراخوان و ابتکار رهبران اصلاح طلب و با اتکا به شبکه های اجتماعی و ارتباطاتی خود به شکلی سراسری سازمان داده شد. حضور سازمان یافته و مبتکرانه ی مردم و شکستن تمامی سد های ایجاد شده توسط نهادهای سرکوب و بر هم زدن تمامی نقشه های آن ها، از قدرت ابتکار و انعطاف پذیری این جنبش خبر می دهد. شکل گیری هم زمان تظاهرات در بسیاری از شهرهای سراسر کشور، عنصر سراسری بودن را نیز به این جنبش پویا افزوده است.
ثانیأ ـ شعار محوری تظاهرات سراسری عاشورا "مرگ بر دیکتاتور" و "مرگ بر خامنه ای" بود. این امر فرارویی جنبش کنونی از یک جنبش دمکراتیک برای حق رأی خود در چهارچوب قانون اساسی جمهوری را به سوی جنبشی برای نفی کامل نظام اسلامی و به توپ بستن قلعه ولایت را به خوبی نشان داد. اکنون جنبش اعتراضی مردم، به رفرم های کوچک نمی اندیشد، بلکه تلاش برای رسیدن به یک رفرم بزرگ و همه جانبه را دردستور کار خود قرار داده است. به چالش طلبیدن دستگاه ولایت به عنوان قوام دهنده وستونِ نگه دارنده ی جمهوری اسلامی امری بود که در سراسر کشور انجام گرفت و مرحله ی جدیدی را رقم زد.
ثالثأ ـ جنبش اعتراضی مردم در تظاهرات روز عاشورا با قدرت تمام در برابر حملات وحشیانه ی نیروهای سرکوب از خود دفاع کرد و این جا و آن جا دستگیرشده گانش را از چنگ مزدوران رژیم نجات داد. این دفاع از خود و این از خودگذشتگی در شرایطی انجام گرفت که خشونت نیروهای سرکوب، در تمامی شش ماهه ی گذشته بی سابقه بود. شلیک مستقیم به مغز تظاهرکنندگان، پرتاب آن ها از بالای پل ها، به زیر گرفتن توسط ماشین های نیروهای انتظامی، و ضرب و شتم بیرحمانه، که فیلم های آن ها سندهای ثبت شده ی جنایت یک رژیم مستبد و بیرحم است، اشکالی بود که حیرت همگان را برانگیخت. اما حتی این حد از خشونت و بیرحمی نیز باعث ترس مردم نشد و قدرت دفاعی آن ها را افزایش داد. امری که وحشت رژیم را برانگیخت.
دوم ـ تظاهرات عاشورا و پیش از آن تظاهرات یک میلیون نفری خاکسپاری منتظری، همراه با عمق یابی شعارها و خواست های مردمی و جوانه زدن اولین اقدامات دفاعی مردم، وحشت را بر سراپای دستگاه ولایت و ارگان های سرکوبش مستولی کرد. ترس از مرگ سبب شد تا رژیم حاکم ملاحظات سیاسی و حتی مذهبی را به کناری زده و حتی مقدسات خود را زیرپا بگذارد. بر هم زدن مراسم ترحیم منتظری، حمله به حسینیه ی خمینی در روز تاسوعا و بویژه کشتار و ترور در روز عاشورا، جمهوری اسلامی را حتی در میان معتقدین به اسلام نیز رسوا کرد. ترس از مرگ و لرزان دیدن پایه های قدرت است که آنها را مجبور ساخته به زورعریان روی آورند. سازماندهی تظاهرات فرمایشی در ۹دی ماه، دستگیری وسیع فعالین اجتماعی و مدنی، مفسد فی الارض خواندن تظاهرکنندگان، تلاش برای تغییر زمان اجرای احکام اعدام پس از صدور آن از ۲۰ روز به ۵ روز، تهدید و تعطیل بسیاری از روزنامه ها و نشریات، غیرقانونی کردن بسیاری از فعالیت های اینترنتی به همراه کند کردن شدید سرعت آن، ارسال پارازیت و به تعطیلی کشاندن شبکه های تلویزیونی خارج از کشور، و در یک کلام اجرای حکومت نظامی اعلام نشده در کشور پاسخ دستگاه ولایت به تظاهرات سراسری و مقاومت قهرمانانه مردمی در عاشوار بود. تلاش این حکومت نظامی اعلام نشده نه تنها درهم شکستن اراده مقاومت توده ای است بلکه تعیین تکلیف با اصلاح طلبان حکومتی نیز هست.
سوم ـ اصلاح طلبان حکومتی از دو سو زیر فشار قرار گرفته اند. از یک سو دستگاه ولایت می خواهد با دستگیری و قلع و قمع آن ها ، تکلیفشان را یک سره کند. افزایش فشار بر اصلاح طلبان و فریاد مرگ بر این و آن سردادن در تظاهرات ۹ دی ماه، و صدور احکام سنگین زندان برای زندانیان اصلاح طلب، همراه با محدود کردن شبکه های ارتباطی شان و تعطیل روزنامه هایشان، شیوه هائی است که حکومت برای تعیین تکلیف با آن ها در پیش گرفته است. از سوی دیگر جنبش اعتراضی و سراسری مردم با به توپ بستن دستگاه ولایت و به چالش طلبیدن کل نظام اسلامی و درخواست جدائی دین از دولت، از پلاتفرم اصلاح طلبان بسی فراتر رفته است. جنبش اعتراضی به لحاظ پلاتفرمی تلاش می کند خود را از پلاتفرم اصلاح طلبی جدا سازد. این امری است که نگرانی اصلاح طلبان را برانگیخته است. بر متن چنین وضعیتی است که بیانیه ی شماره 17 میرحسین موسوی صادر شده است. میرحسین موسوی، یکی از معتقدین به قانون اساسی جمهوری اسلامی، مدافع دولت دینی و ادغام دین و دولت، و یکی از مخالفین جدی سرنگونی جمهوری اسلامی است. همراهی و همگامی موسوی با جنبش مردمی، تلاشی است برای حفظ جنبش در چهارچوب جنبشی برای اصلاحات در درون حاکمیت اسلامی. از این رو عمیق تر شدن خواسته های مردم بویژه آن چنان که در شعارهای مردم در تظاهرات ۱۶ آذر، مراسم خاکسپاری منتظری و عاشورا به عیان دیده شد نمی تواند خرسندی اصلاح طلبان حکومتی را به همراه داشته باشد. بیانیه با حفظ خود در چهارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی و تن دادن به حداقل هائی که از خواست های جنبش مردمی به شدت عقب تر است، و با عقب نشینی آشکار از خواست های قبلی خود موسوی و حتی عقب نشینی از خواست تجدید انتخابات، تلاش کرده است توپ بازی را به میدان حریف انداخته و شکاف در میان طرفداران دستگاه ولایت را تشدید کرده و موضع تندروهای سرکوبگر را تضعیف کند.
با توجه به شواهد و قرائن موجود تحقق همین حداقل های بیان شده در بیانیه، با گوش های کر دستگاه ولایت روبرو خواهد شد. اما اگر این بیانیه بتواند به ایجاد شکاف در اراده واحد برای سرکوب جنبش مردمی منجر شود، و برای مدتی بر دامنه ی جنبش اعتراضی بیافزاید، می تواند مورد بهره برداری جنبش قرار گیرد. در اینجا باید با صراحت اعلام کنیم که به خشونت کشانده شدن جنبش اعتراضی در شرایط کنونی و یا فراهم شدن زمینه برای اقدامات مسلحانه نمی تواند به اهداف جنبش و تداوم آن کمک کند. همان طورهم که شدت یابی سرکوب و گسترش آن در شرایطی که هنوز جنبش مردمی از قوام یافتگی کافی برخوردار نشده است نمی تواند به نفع جنبش باشد. از این رو هر تلاشی که تیغ سرکوب را کند کرده و زمینه را برای تداوم و گسترش دامنه ی جنبش فراهم آورد، مورد استفاده بهینه ی جنبش مردمی قرار خواهد گرفت. زیرا واقعیت این است که جنبش مردمی علیرغم ظرفیت رشد یابنده اش برای استواری و قوام خود به زمان نیاز دارد. بر این پایه است که حضور اصلاح طلبان در کنار مردم در شرایط کنونی، پوششی است که هنوز دوره ی آن به سر نرسیده است.
چهارم ـ عمق یافتن خواست ها و شعارهای جنبش اعتراضی مردمی، و تداوم آن، به تدریج راه اصلاح طلبان را از راه مردم جدا خواهد کرد. اما مهمترین مسئله این است که این جدائی در شرایطی انجام گیرد که جنبش از قوام، دامنه و عمق کافی برخوردار شده باشد که امکان سرکوب و درهم شکستن آن مقدور نباشد. روشن است که تداوم شکاف در بالا هم چنان به نفع جنبش مردمی است و باید این شکاف را به تزلزل در میان دستگاه سرکوب نیز گسترش داد. با این حال در روند این جدائی، نیاز جنبش به رهبرانی از درون خود و از آن خود را به موضوع اصلی پیشاروی آن تبدیل خواهد کرد. از این رو تلاش برای متشکل تر شدن، سازمانیافته تر شد ن و روی پای خود ایستادن به زمان نیاز دارد و جنبش توده ای باید این زمان را داشته باشد تا خود را متشکل سازد. بدون سازمان یافتگی کافی، در هر تحولی که صورت بگیرد این کارگران و زحمت کشان هستند که بازنده ی اصلی خواهند بود. لذا تداوم شکاف در جبهه دشمن میتواند دررابطه با فرصت یابی برای انسجام دادن به صفوف جنبش توده ای، مورد استفاده بهینه جنبش مردمی قرار گیرد.
پنجم ـ در شرایطی که جنبش اعتراضی هر روز رادیکال تر و منسجم تر میشود و قلعه های دستگاه ولایت و ستون های اصلی حاکمیت اسلامی را نشانه رفته است، تلاش برای گسترش قاعده و دامنه ی جنبش، پیوند خواست های عمومی ـ سیاسی با خواست های مطالباتی ـ طبقاتی، تقویت شبکه های ارتباطی توده ای در محیط های کار و زندگی، تاکید بر ضرورت سازمانیابی اقشار گوناگونی مردمی به همراه تلاش برای تهیه ی پلاتفرم هایی که بیان خواست های واقعی و آتی جنبش انقلابی مردمی باشد و شکل دهی به اتحادها و اتئلاف های نیروهای چپ و سوسیالیستی که آمال و آروزهای واقعی مردم را بیان می کنند، باید در دستور کار قرارگیرد.
سرنگون باد رژیم جمهوری اسلامی
زنده باد آزادی زنده باد سوسیالیسم
هیئت اجرائی سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر)
۱۸ دی ماه ۱۳۸۸ـ ۸ ژانویه ۲۰۱۰
جانشین سردبیر و سه تن از اعضای تحریریه روزنامه مردمسالاری از سمت خود در این روزنامه استعفا کردند.
به گزارش خبرنامه امیرکبیر فراهم نبودن شرایط لازم برای فعالیت مستقل روزنامه نگاری و مواضع قیم مآبانه مدیران روزنامه علت این استعفای دسته جمعی بوده است.
این سه عضو تحریریه مردمسالاری پیش از این نیز به دلیل چرخش مواضع سیاسی مصطفی کواکبیان مدیرمسئول روزنامه پیش و پس از انتخابات از کار خود استعفا داده بودند ولی با پذیرش شرایطی حاضر به بازگشت به محیط کار خود شده بودند.
لازم به ذکر است این افراد شامل جانشین سردبیر، خبرنگار پارلمانی، دبیر سرویس اجتماعی و مسئول صفحه سیاسی روزنامه مردم سالاری بودند که از 2 روز پیش به دلیل فراهم نبودن شرایط کار از این روزنامه استعفا دادند.
در طول هفته جاری دانشگاه پلی تكنیك شاهد تحریم امتحانات پایان ترم توسط دانشجویان برای اعلام حمایت از 12 همكلاسی دربندشان و اعلام اعتراض نسبت به هجوم نیروهای لباس شخصی به خوابگاه های این دانشگاه بود.
به گزارش خبرنامه امیركبیر در طول این هفته در مجموع 62 امتحان پایان ترم توسط دانشجویان لغو شده است. در دانشكده مكانیك 18، دانشكده عمران 13، دانشكده فیزیك 12، دانشكده شیمی 4، دانشكده معدن و متالورژی 4، دانشكده پزشكی 4، دانشكده نساجی 2، دانشكده ریاضی 2، دانشكده كامپیوتر 2، دانشكده برق 1 و دانشكده پلیمر 1 امتحان لغو شده است.
گزارش های رسیده حاكی از گسترش روز افزون "تحریم امتحانات" است. به طوری كه در روز چهارشنبه 20 امتحان در دانشگاه پلی تكنیك لغو شده است كه بیشترین تعداد در روزهای هفته گذشته بوده است.
اما واكنش مسئولین دانشگاه به تحریم امتحانات توسط دانشجویان، بسیار شتاب زده و توام با دستپاچگی و هراس بوده است. در روزهای ابتدایی، حراست و كمیته انضباطی دانشگاه وارد عمل شدند و دست به احضار گسترده و تهدید دانشجویان زدند تا مانع از ادامه و گسترش این حركت شوند. در روز شنبه (روز اول امتحانات) 15 دانشجو به كمیته انضباطی احضار شدند. روز یكشنبه هنگامی كه اعتراضات دانشجویان در روز یكشنبه نیز ادامه یافت، باقری معاون حراست دانشگاه، 10 دانشجو را به حراست دانشگاه احضار كرد. اكثر این دانشجویان با توجه به غیر قانونی بودن این عمل باقری، از مراجعه به حراست خودداری كردند. اما دانشجویانی كه به حراست رفتند با توسط كارمندان حراست به دفتر پیگیری وزارت اطلاعات ارجاع داده شدند.
به هر حال این فشارها و تهدیدات با هوشیاری و شجاعت دانشجویان بی اثر ماند و تحریم امتحانات در روزهای بعد با استقبال بیشتر دانشجویان مواجه گشت.
همزمان مسئولین مختلف وزارت علوم دولت کودتا و روسای انتصابی دانشگاه ها با مصاحبه های مختلف با رسانه های وابسته همچون فارس و مهر نسبت به تحریم امتحانات از سوی دانشجویان واکنش نشان داده و به تهدید دانشجویان پرداختند. در یکی از مصاحبه های جالب توجه، معاون وزارت علوم دولت کودتا مدعی شد که هیچ امتحانی لغو نشده است که همین مساله نیز باعث عزم بیشتر دانشجویان در تحریم امتحانات شد.
پس از بی اثر شدن فشارها و تهدیدات انضباطی و امنیتی، رهایی رییس انتصابی و بی كفایت پلی تكنیك اقدام به اعمال فشارهای آموزشی بر دانشجویان و اساتید نمود. درج نمره صفر در پرتال آموزشی دانشجویان تحریم كننده، بستن پرتال آموزشی دانشجویان به روی اساتید و تهدید ضمنی اساتید از جمله این اقدامات بوده است. طبق گزارش های رسیده تا كنون برای 8140 واحد درسی دانشجویان نمره صفر درج شده است. دانشجویان معتقدند این اقدام رهایی صرفا برای ایجاد هراس در بین دانشجویان است و به دلایل مختلف مجموعه مدیریت دانشگاه نمی تواند این تعداد نمره صفر را در كارنامه دانشجویان ثبت كند. سقوط شدید معدل دانشگاه و نزول رتبه دانشگاه در رتبه بندی دانشگاه های كشور و جهان از جمله این دلایل است. دلیل مهم دیگر این است كه در صورت قطعی شدن این تعداد صفر، دانشگاه مجبور می شود در ترم آینده در بسیاری از دانشكده ها واحدهای ترم جاری را دوباره ارائه كند كه به این ترتیب برنامه آموزشی دانشگاه به كلی به هم خواهد ریخت.
درج این نمره های صفر خشم و اعتراض بیشتر دانشجویان را در پی داشته است و مشخص نیست در هفته آینده در صورت اصرار رهایی به ثبت این نمرات،واكنش دانشجویان چه خواهد بود. از آن جا كه درج این نمرات بدون اطلاع و موافقت اساتید صورت گرفته است اساتید دانشگاه نیز نسبت به این اقدام رهایی به شدت معترضند.
دختر كوچولوی صاحبخانه از آقاي " كي" پرسيد:
اگر كوسه ها آدم بودند، با ماهي هاي كوچولو مهربانتر ميشدند؟
آقای كي گفت : البته ! اگر كوسه ها آدم بودند،
توی دريا براي ماهيها جعبه های محكمي ميساختند،
همه جور خوراكي توی آن ميگذاشتند،
مواظب بودند كه هميشه پر آب باشد.
هوای بهداشت ماهی های كوچولو را هم داشتند.
مثلا وقتی یک ماهی کوچولو باله اش را زخمی می کرد
بهش می رسیدند تا زود و بی هنگام نمیرد
برای آنكه هيچوقت دل ماهي كوچولو نگيرد،
گاهگاه مهماني های بزرگ بر پا ميكردند،
چون كه
گوشت ماهي شاد از ماهي دلگير لذيذتر است !
در آن جعبه های بزرگ برای ماهی ها مدرسه هم می شاختند
در آن مدرسه ها به ماهی کوچولوها ياد ميدادند
كه چه جوری به طرف دهان كوسه ماهی شنا كنند
ماهی کوچولوها می بایست جغرافیا هم یاد بگیرند
تا بتوانند کوسه ماهی هایی را که این طرف و آن طرف لم داده اند پیدا کنند
درس اصلي ماهيهای کوچولو اخلاق بود
به آنها مي قبولاندند
كه زيبا ترين و باشكوه ترين كارها برای يك ماهي کوچولو اين است
كه خودش را در نهايت خوشوقتي تقديم يك كوسه ماهی كند
به ماهی های كوچولو ياد ميدادند كه چطور به كوسه ماهی ها معتقد باشند
و از آن مهم تر
چه جوری خود را برای يك آينده زيبا مهيا كنند
آينده يی كه فقط از راه اطاعت به دست ميآييد
ماهی کوچولو ها می بایست از همه اندیشه های مادی
و از تمایلات مارکسیستی پرهیز کنند،
و اگر یکی شان دچار چنین گرایشاتی بشود
دیگران وظیفه شان حکم می کند که کوسه ها را خبر کنند
اگر كوسه ها آدم بودند،
در قلمروشان البته هنر هم وجود داشت:
از دندان كوسه تصاوير زيبای رنگارنگ مي كشيدند،
دهان و گلوی کوسه ها را به شکل زمین بازی و تماشاخانه در می آوردند
ته دريا نمايشنامه هایی روی صحنه ميآوردند كه
در آن ماهي كوچولو های قهرمان
شاد و شنگول به دهان كوسه ها شيرجه ميرفتند.
همراه نمايش،
آهنگهاي محسور كننده يی هم مينواختند كه بي اختيار
ماهيهای كوچولو را به طرف دهان كوسه ها ميكشاند.
در آنجا بي ترديد مذهبی هم وجود داشت
كه به ماهيها می آموخت
"زندگي واقعي در شكم كوسه ها آغاز ميشود"
اگر کوسه ماهیها آدم بودند
ماهی کوچولو ها دیگر برابر نبودند:
گروهی عالی مقام و صاحب منصب بر دیگران فرمان می راندند،
ماهی هایی که بفهمی نفهمی بزرگتر از بقیه بودند
اجازه داشتند کوچکترها را میل کنند
و این خودش به نفع کوسه ها بود
چون از این راه برای خود آنها لقمه های بزرگتری آماده می شد
از این مهم تر،
ماهی هایی که معلم بودند، یا رئیس یا مهندس یا قوطی ساز،
مدام به ماهی های دیگر امر و نهی می کردند
مطلب را درز بگیرم:
اگر کوسه ماهی ها آدم بودند
زیر دریا هم تمدن وجود داشت.
همنشین بهار
محمدعلی اصفهانی
ما را ز سر بریده می ترسانی؟
ما گر ز سر بریده می ترسیدیم
در محفل عاشقان نمی رقصیدیم
[از یک ترانه ی قدیمی] ٭
همزمان با اعلام غیر رسمی هیأت ویژه ی «مجلس»، مبنی بر «مقصر شماره ی اول» بودن سعید مرتضوی در ماجرای کهریزک، روح الله حسینیان، با نوشتن «رنجنامه» یی «سوزناک»، از عضویت در «مجلس» استعفا داد.
چند سطر زیر،نه به این خاطر، بلکه به این بهانه، نوشته شده اند.
حسینیان کیست؟ یکی از دریده ترین و رذل ترین افراد هارترین جناح حاکمیت. نه تنها دوست، بلکه یار و یاور وفادار سعید امامی. او با وقاحت تمام، این مهره ی کلیدی قتل های زنجیره یی را شهید می نامد و در مجلس ختم او شرکت می کند و جا و بی جا از او به نیکی یاد می کند. او کسانی چون پروانه و داریوش فروهر، دکتر مجید شریف، محمد مختاری، و محمدجعفر پوینده را که با مشارکت و مباشرت سعید امامی به شهادت رسیده اند، «محارب»، و درنتیجه، واجب القتل، و قاتلان آن ها را ثوابکار و صوابکار معرفی کرده است.
او از ارائه دهندگان، و به نوشته ی سایت «پارلمان نیوز»، وابسته به جناح موسوم به «اصلاح طلبان مجلس»، عامل اصلی تهیه و جمع آوری امضاها برای طرح دو فوریتی «تقلیل حکم اعدام محارب، از بیست روز به پنج روز»، به «مجلس»، بعد از حماسه ی عاشورای امسال است.
در پی ارائه ی این طرح، «علی مطهری»، که جزء اصولگرایان «معتدل» و «دگر اندیش» است، ضمن حمله به این طرح، این سفله را کسی معرفی کرده است که: «کلّاً علاقه ی خاصی به اعدام دارد، و زمانی که قاضی بود حکم های اعدام بسیاری صادر می کرد، و این به روحیات او بر می گردد.».
روح الله حسینیان، گوینده ی همان جمله ی معروف در دفاع از سعید امامی و بقیه ی قاتلان قتل های زنجیره یی است که «آخه والله بابا ما خودمان یک زمان، قاتل بودیم»!
او در همین استعفانامه ی خودش هم تأکید می کند که ناراحتی او به خاطر اختلاف نظر هایی است که میان کسانی امثال او که خواهان تشویق و ترغیب هرچه بیشتربه باز کردن دست نیرو های سرکوبگر رژیم در قتل و شکنجه و تجاوز در حق مردم هستند با «عاقل» های درون حاکمیت وجود دارد.
او با وقاحت اعلام می کند که «من لحظه یی از گذشته ی خود پشیمان نیستم، و از آنچه با من شده است راضی به رضای اویم»! کدام «او»؟
من نمی دانم، و مشتاق هم نیستم که بدانم، «آنچه با او شده است» چیست. اما این را به یقین می دانم که نباید فریب این خود را به موش مردگی زدن ها (به منظور کسب احتمالی امکان های از دست رفته یا امکان های هنوز کسب نشده) را خورد، و نباید خوشحال و مغرور بود وقتی که او، موذیانه، خود را «موجودی شکست خورده و سرخورده» معرفی می کند.
مهم، حسینیان نیست. مهم، خطی است که حسینیان ها را در برابر بخش دیگری از حاکمیت، دارای کم و بیش همان تفکر، اما «عاقل» تر قرار داده است.
راقم این سطور، تقریباً بلافاصله بعد از انتشار بیانیه ی حساب شده ی شماره ی ۱۷ موسوی، و قبل از آشکار شدن تضادها ی اخیر در حاکمیت، در پاورقی مقاله یی، چنین نوشت:
«بیانیه ی شماره ی ۱۷ موسوی را باید جداگانه خواند. با دقت و ظرافت. به دور از هوچیگری و جنجال... زیاد و کم، و قوت و ضعف، و خوب و بد این بیانیه (و این همه، البته در کادر هویت سیاسی موسوی و شیوه ی کار او و آنچه از او انتظار می رود) به جای خود. اما این بیانیه، به تشدید تضادهای درون الیگارشی حاکم بر ایران، و به ریزش افراد و نیرو های حاکمیت ـ قطعاً ـ کمک خواهد کرد، و روند فروپاشی را ـ قطعاً ـ شتاب خواهد بخشید.». (۱)
و از آنجا که بعداً افراد زیادی ـ و نه همیشه الزاماً با حسن نیت و سلامت و صداقت ـ به بررسی و نیز «بررسی» آن بیانیه پرداختند، ضرورتی آنی نمی بیند تا خود از زاویه ی دید خود، به بررسی آن بیانیه بپردازد. اما درستی این پیش بینی، روز به روز، و هر روز بیشتر از روز پیش، آشکار و آشکار تر می شود؛ و آن دسته از کسانی که یکباره به قول «امام راحل» (که متأسفانه هنوز هم کروبی و موسوی، از تکرار نام نکبت او دست بر نداشته اند)، نه از یک موضع درست، بلکه از موضعی «دیگر»، به موسوی «هجمه» آوردند، خود دانند و قضاوت خودشان و مردم...
و بگذریم...
تجربه، نشان داده است که نباید روی شکست ظاهری، یا موقت، (یا اصلاً نمایشی) خط حسینیان ها حساب باز کرد. به خصوص که آن ها توسط هسته ی اصلی کودتا حمایت می شوند. و به خصوص که وسوسه ی شوم دست زدن به قتل ِنه تنها دستگیر شدگان وقایع اخیر، بلکه حتی دستگیر شدگان پیش از این وقایع نیز، نه فقط بخش غالب حاکمیت «کودتا» را رها نکرده است، بلکه تبهکاران اخیر، پیوسته با استفاده از هر تریبونی، خط اعدام و کشتار دسته جمعی را به پیش می برند.
از «بوزینگان به منبر برآمده» یی (۲) چون جنتی و علم الهدی و کوفت و زهر مار گرفته تا وزیر اطلاعات احمدی نژاد، و تا قاضی القضات جدید منتصب ولی فقیه، همگی یکصدا، توطئه ی شومی را که به منظور اعدام های دسته جمعی تدارک دیده اند تکرار و تکثیر و تبلیغ می کنند؛ و رادیوتلویزیون اشغال شده نیز برایشان «مستندات» می سازد...
خطر، جدی است. و ابلهانی که این توطئه را تدارک دیده اند، نمی فهمند که در صورت عملی کردن این توطئه (هرچند که تا زمان نوشتن این مقاله، قسمت کوچکی از توطئه، عملی نیز شده است) بی هیچ تردیدی چندین و چندگام به سمت گور خویش را، در یک گام واحد، طی خواهند کرد. هم به لحاظ تشدید کردن دیگر غیرقابل بازگشت تضادهای درونی حاکمیت، و هم ـ هزاران بار بیشتر از آن ـ به لحاظ غیرقابل بازگشت کردن هر نوع راهکار احتمالی کم خرج تر برای آنچه آن ها «رفع بحران» می نامندش، میان خودشان و توده ها و حتی چهره های مطرح «جنبش سبز»، که بخش مهمی از «جنبش خرداد» (۳) را تشکیل می دهد.
خطر، جدی است و عاجل است. پس، باید به صورت جدی و عاجل، به مقابله با آن اقدام کرد. دو تا اطلاعیه دادن و محکوم کردن، آسان است. اما ـ بی تکلّف بگویم: ـ در بهترین و خوشبینانه ترین نگاه، بیشتر به اقدامی ارزان به منظور رفع تکلیف از خویش می ماند و بس.
آنچه، در این لحظه، به عقل راقم این سطور می رسد، و طبیعی است که دیگران تازه هایی بر آن بیافزایند، این هاست:
۱ ـ چهره های مطرح جنبش سبز، به خصوص موسوی و کروبی، لازم است که در این مورد، موضعگیری محکم و قاطعی داشته باشند که کمترین ِ آن، درخواست پیشاپیش ِ اعتصاب عمومی و تظاهرات پی در پی و متمرکز، و نیز مقطعی و پراکنده، و تحصن (نه در «حرم مطهر امام راحل» لطفاً و «بالاغیرتاً») از دوستداران خویش در صورت وقوع چنین اعدام هایی است.
موسوی، بار ها گفته است که گرچه خود به «اعتدال»، اعتقاد دارد و تمام تلاشش را هم بر این مصروف می کند، اما پیرو نظر مردم است. او در بیانیه ی شماره ی ۱۷ خود نیز به روشنی، مرز اعتقادات (مذهبی و غیر مذهبی) میان مردمان را صریحاً درنوردیده است و نوشته است که:
«ما معتقد به تفسیر رحمانی از اسلام هستیم که انسان ها را یا هم کیش هم می داند و یا همسانانی در خلقت. نگاهی که بر کرامت ذاتی انسان باور دارد.».
۲ ـ چهره های سیاسی اپوزیسیون داخل ایران، و جریان های ملی، ملی ـ مذهبی، مارکسیست، لیبرال، سوسیالیست، اهل قلم، کارگری، مدنی، دانشجویی و... به جای منتظر ماندن و بعد از اعدام ها اعلامیه دادن (یا ندادن)، و محکوم کردن (یا نکردن)، پیشاپیش به حاکمیت، اخطار دهند. اخطاری جدی، صریح، بی پروا، و با سپردن تعهد در برابر مردم به عملی کردن این اخطار در صورت اقدام ابلهانه ی رژیم.
فرصت «آسّه برو آسّه بیا که گربه شاخت نزنه» نیست، خانم ها و آقایان! زمان تعیین تکلیف است. باخود. با مردم. و با تاریخ. آنجا که پای خون در میان است، بگذارید با یکدیگر رودربایستی نداشته باشیم.
۳ ـ فعال شدن شبکه های اجتماعی جنبش، در دادن اخطار های مناسب به دست اندرکاران این توطئه. راقم این سطور، مرزبندی خود را با «خشونت» (با تعریفی که خود از آن ارائه داده است) اعلام کرده است. (۴ ) اما هیچ دلیلی وجود ندارد که مشوقان، مروجان، مبلغان، تئوریزه کنندگان، آمران، عاملان، مباشران و... طرح اعدام ها، تا روز پیروزی نهایی مردم، بی مجازات باقی بمانند. نه هیچ دلیلی وجود دارد. و نه هیچ ضرورتی. و نه حتی هیچ عدم مشروعیتی... سخن ِ روشن تر در این زمینه را مردم، خود خواهند گفت و نشان خواهند داد. و آن هم چه گفتنی و چه نشان دادنی! و سفلگان دست اندرکار، آن را خواهند شنید و خواهند دید. آن هم چه شنیدنی و چه دیدنی!
۴ ـ باید افکار عمومی مردمان جهان (به خصوص مردم اروپا و آمریکا) را به گونه یی بسیج کرد که بر حکومت های خود تحمیل کنند که پیشاپیش، و قبل از وقوع واقعه، به حکومت ایران اخطار دهند که در صورت انجام اعدام ها، بی درنگ، به قطع هر گونه مذاکره یی با آن، و به قطع هر چند موقت روابط دیپلماتیک با آن (به صورت دسته جمعی، مثلاً اروپاییان عضو اتحادیه ی اروپا از طریق اتحادیه) اقدام خواهند کرد.
این، به هیچ وجه، ربطی به آستانبوسی ورشکستگان سیاسی، در بارگاه آمریکا و اروپا، و نیز هیچ ربطی به درخواست ننگین تحریم مردم ایران، تحت نام تحریم رژیم، و یا چیز هایی از این نوع و بدتر از این نوع ندارد...
حکومت، بر عکس عربده کشی هایش، بسیار نیازمند روابط پیدا و پنهان با آمریکا و اروپاست. مثلاً نباید حرف های خامنه ای را حمل بر بی نیازی او کرد وقتی که در اولین سخنرانی بعد از «کودتا»، ضمن حمایت از نتیجه ی انتخابات قلابی در قلابی، و حمایت از دلقکی به نام «محمود احمدی نژاد»، با زبانی در ظاهر تهاجمی، اما در باطن عاجزانه، می گوید که اوباما از طرفی با ما سخن از مذاکره می گوید و از طرفی از «اغتشاشگران» حمایت می کند.
خیر. او دارد از آمریکا می خواهد که به ادامه ی مذاکره با او ادامه دهد. «تری میسان» نویسنده و تحلیلگر جنجالی بخشی از «طیف چپ» فرانسه، که به دلایل مختلف، از امور پشت پرده ـ به خصوص در مورد خاورمیانه ـ آگاه است، در گفتگویی، تقریباً دو ماه پیش از «کودتا»، اعلام کرده بود که مذاکرات میان حکومت ایران و آمریکا، همزمان از چند کانال، انجام می پذیرد، و در مراحل پیشرفته یی قرار دارد. (۵)
۵ ـ باید به هر طریق ممکن، به حاکمان ایران تفهیم کنیم که ما نخواهیم گذاشت که فاجعه یی از جنس کشتار های دهه ی ۶۰ تکرار شود؛ و در صورت وسوسه شدنتان به این تکرار، بر خلاف بار پیش، بهایی سخت سنگین را بر شما تحمیل خواهیم کرد. شما رفتنی هستید. این را خودتان هم فهمیده اید. اما در صورت چنان تکراری، این را بهتر خواهید فهمید!
------------------
٭ این قسمت از این ترانه ی قدیمی، بعداً «ترجیع بند» شعر نسبتاً بلندی از راقم این سطور شد.
۲ ـ برای آشنایی بیشتر با مفهوم فرهنگی و تاریخی اصطلاح «بوزینگان بر منبر»، رجوع شود به توضیحات شعری از راقم این سطور، با عنوان «بوزینه یی برآمده بر منبر»، تقدیم به امامان جمعه حکومت:
۳ ـ «جنبش بی محابای خرداد، جنبش کمی بامحابای سبز، و چند نوع خمینی»، از راقم همین سطور:
۴ ـ همان مقاله ی مورد اشاره در شماره ی ۱ زیرنویس.
بخشی از گفتگوی تری میسان با خانم سیلویا کاتُری. لازم به یادآوری است (یا نیست) که راقم این سطور، نوشته های متنوعی از نویسندگان و صاحبنظران متعدد، ترجمه کرده است که این ترجمه ها الزاماً نشانه ی تأیید خود آن نویسندگان، یا حتی همان نوشته ی ترجمه شده شان نیست؛ و همیشه در انتخاب یک نوشته برای ترجمه، فقط ضرورت انتشار آن به فارسی ملاک عمل بوده است و بس.
بنابر این، ترجمه ی دو مقاله و بخشی از یک مصاحبه، از تری میسان، آن هم با تأکید بر جنجالی بودن و برخلاف جریان آب شنا کردن او، و نیز بر شخصیت مورد بحث و جدال و اختلاف نظر او، به هیچ روی نشان ارزیابی شخصی از شخص خود او و یا رفتار و مواضع قبلی و فعلی و بعدی او نبود، نیست، و نخواهد بود. اصلاً و ابداً. بلکه ملاک، فقط همان بود، هست، و خواهد بود که نوشته شد.
۱۸ دی ۱۳۸۸ ۱ ـ خشونت و مسالمت را از نو تعریف کنیم! http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar09/koshoonat.html http://www.ghoghnoos.org/honar/honarg/honarg01/jomeeh.html http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar09/mohaaba.html ۵ ـ «اسراییل می خواهد، اما آیا می تواند به ایران حمله کند؟» http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar08/meyssan-iran.html
جنبشی که از اوائل خرداد ماه در پوشش حمایت از کاندیداهای اصلاح طلبِ ریاست جمهوری ، برای مقابله با انتخاب مجددِ کاندیدای نظر کرده دستگاه ولایت به راه افتاد ، اکنون بیش از شش ماه دوام آورده و به یک جنبش ضد دیکتاتوری آشکار علیه نظام ولایت فقیه تبدیل شده است. دوام ، ژرفش بی وقفه ، و خصلت توده ای انکار ناپذیر آن جای تردیدی باقی نمی گذارد که جمهوری اسلامی با بزرگ ترین چالش توده ای علیه موجودیت سی ساله اش روبرو شده است. این جنبش به کجا می رود؟ ظرفیت های آن چیست؟ و چگونه می تواند به دیکتاتوری حاکم پایان دهد؟ این ها از جمله سؤالاتی هستند که فضای بحث و هم اندیشی توده ای بی سابقه ای را در میان ایرانیان به وجود آورده و انبوهی از مخالفان جمهوری اسلامی ، با گرایشات سیاسی و فکری گوناگون ، می کوشند به آنها جواب بدهند. در همراهی با این مبارزه و هم اندیشی توده ای است که لازم می دانم در سلسله یادداشت هایی تا حد ممکن کوتاه ( که حوصله خواننده را نیازارند ) ضرورت توجه به پاره ای نکات را به مبارزان آزادی یادآوری کنم.
تظاهرات سیاسی و حرکت های مطالباتی
آخرین قدرت نمایی جنبش ضد دیکتاتوری ( در ۱۳ آبان ) نشان داد که ظرفیت انفجاری و قوام یافتگی این جنبش فراتر از آن است که دستگاه ولایت بتواند با شیوه های معمول ِ سرکوب خفه اش کند. به تجربه “روز قدس” و سیزده آبان به جرأت می توان گفت که همه مناسبت های رسمی ( و مُجاز ) برای تجمع و راه پیمایی در جمهوری اسلامی میدان زورآزمایی جنبش ضد دیکتاتوری مردم و دستگاه ولایت خواهد بود. بنابراین می توان امیدوار بود که ادامه جنبش در چشم انداز بی واسطه تقریباً تضمین شده باشد.
تردیدی نیست که ادامه جنبش ، خود یک دست آوردِ بزرگ و ( حتی ) تاریخی است ، اما به تنهایی برای پیروزی کافی نیست. ادامه جنبش مهم است ، زیرا در مقیاس توده ای آگاهی می بخشد ، بسیج می کند ، تجارب سازماندهی را عمیق تر می سازد و مهم تر از همه ، محدودیتِ توان دیکتاتوری را به نمایش می گذارد. ولی فراموش نباید کرد که ادامه جنبش بدون گسترش دامنه آن ، فقط تا حد معینی امکان پذیر است و جنبشی که نتواند گسترش یابد ، بعد از مدتی فروکش می کند. بعلاوه ، گسترش دامنه جنبش و توده ای و سراسری شدن آن است که می تواند توازن نیرو را به نفع مردم به هم بزند. حقیقت این است که مسأله اصلی جنبش اعتراضی مردم ایران اکنون دیگر ادامه حرکت نیست ؛ بلکه ادامه گسترش یابندۀ آن است.
اما گسترش دامنۀ جنبش چگونه می تواند صورت بگیرد؟ تلاش برای یافتن پاسخی به این سؤال نمی تواند و نباید در حوزه تدابیر و تکنیک های سازماندهی ، محدود بماند. زیرا مانع اصلی بر سر راه گسترش دامنه جنبش هنوز پیش از هر چیز دیگر توازن نیرو است و این مشکلی سیاسی است که صرفاً با تدابیر تکنیکی قابل حل نیست. اولین و مهم ترین مسأله هر جنبش ضد دیکتاتوری این است که چگونه می تواند تیغ سرکوب را کندتر کند. هرگز نباید فراموش بکنیم که مخالفت علنی و مستقیم با دیکتاتوری عموماً هزینه سنگینی دارد ؛ سنگین تر از آن که اکثریت بزرگ مردم توانش را دارند. بعلاوه دیکتاتوری با قانونیت قابل جمع نیست ، به ویژه هنگامی که احتمال توده ای تر شدن مخالفت علنی با آن بیشتر می گردد. در نتیجه ، تشدید سرکوب معمولاً طبیعی ترین همزاد هر جنبش ضد دیکتاتوری است و تا مرحله معینی آن را همراهی می کند. و بالاخره ، وحشت مردم از سرکوب یکی از کلیدی ترین شرایط ادامه دیکتاتوری است و تا زمانی که رژیم توانایی تشدید سرکوب را داشته باشد ، وحشت از آن در میان اکثریت بزرگ مردم کاملاً طبیعی و قابل فهم است. با توجه به نکات یاد شده ، در افق مشهود کنونی ، گسترش کیفی دامنه جنبش ضد استبدادی صرفاً از طریق ادامه و تکرار تظاهرات سیاسی ناشدنی است. زیرا هزینه شرکت در آن هنوز برای اکثریت بزرگ مردم بسیار سنگین است.
اما اکثریت مردم تماشاگران بی تفاوتِ تظاهرات اعتراضی نیستند ، بلکه با همدلی انکار ناپذیری آنها را همراهی می کنند و مهم تر از این ، آنها به خاطر مشکلات فزاینده معیشتی شان به رویارویی با رژیم کشیده می شوند. همه اخبار و قرائن نشان می دهند که حرکت های مطالباتی کارگران و زحمتکشان در شش ماهه اخیر در مقایسه با سال قبل آشکارا بیشتر شده اند. فراموش نباید کرد که تظاهر به مستضعف نوازی همیشه یکی از حربه های اصلی جمهوری اسلامی برای ایجاد شکاف در مبارزات مردم بوده است. ناهم سویی و نا هم زمانی مبارزات اقتصادی و معیشتی اکثریت زحمتکش جامعه با مبارزات فرهنگی و سیاسی علیه رژیم همیشه یکی از عواملی بوده که تراکم کافی فشار نارضایی توده ای بر رژیم را دشوار می کرده است. اما اکنون برای اولین بار در طول حیات جمهوری اسلامی شرایط مساعدی برای هم سویی و هم زمانی و حتی پیوند میان مبارزات بخش های مختلف مردم به وجود می آید. جمهوری اسلامی به وضعیتی رانده شده که ناگزیر است درست در حین رویارویی با یک جنبش ضد دیکتاتوری پرنفس ، نان از سفره به حدِ کافی بی رونق زحمتکشان برباید. این وضعیت نمی تواند برای همیشه دوام بیاورد ، زیرا مجموعه عوامل به وجود آورنده آن معلوم نیست تا کی ثابت خواهد ماند. بنابراین تا فرصت از دست نرفته باید برای هم سویی و هم آهنگی میان مبارزات سیاسی و مطالباتی به تلاش برخاست.
هم سویی و هم آهنگی میان مبارزات سیاسی و مطالباتی موجود ، خود به خود صورت نخواهد گرفت و حتی گسترش هم زمان هر دو شاخه ضرورتاً به هم سویی و هم آهنگی نخواهد انجامید. این کار تلاش آگاهانه و پی گیرانه می خواهد و پیشرفت آن حد اقل به چند شرط بستگی دارد:
یک – لازم است فعالان هر دو شاخۀ مبارزه با همدلی به یک دیگر بنگرند و گسترش هر دو شاخه را لازم و تکمیل کنندۀ دیگری بدانند.
دو – قانونمندی ویژۀ هیچ یک از دو شاخه مبارزه نباید نادیده گرفته شود. حقیقت این است که مبارزه برای خواست های مشخص اقتصادی و اجتماعی عیناً از قانونمندی مبارزه سیاسی و مخصوصاً مبارزه سیاسی ضد دیکتاتوری تبعیت نمی کند. مبارزه ضد دیکتاتوری با هر بهانه ای که شروع شود ، ناگزیر به رویارویی با هسته مرکزی قدرت سیاسی کشیده می شود و گرنه از گسترش و ژرفش بازمی ماند. در حالی که مبارزه برای خواست های مشخص اقتصادی و اجتماعی ضرورتاً محکوم به رویارویی مستقیم با قدرت سیاسی نیست. بنابراین می تواند با زبان متفاوتی پیش برود و از فرصت ها و فضاهایی استفاده کند که مبارزه ضد دیکتاتوری از همان آغاز شکل گیری ناگزیرمی شود از آنها فاصله بگیرد.
سه – توجه شود که دو شاخه مبارزه غالباً به موازات هم پیش می روند و نه در امتداد هم. و نیروهای متفاوتی را به میدان می آورند. مثلاً تجربه نشان می دهد که بسیاری از حرکت های کارگری حتی در موقعیت های انقلابی ، با آن که مضمون کاملاً انقلابی پیدا می کنند ، ولی همچنان پوشش مطالباتی خود را نگه می دارند. این یک پوشش دفاعی است. فراموش نباید کرد که مثلاً شرکت کنندگان در یک تظاهرات سیاسی خیابانی علیه دیکتاتوری ، تا زمانی که دستگیر نشده اند ( و گاهی حتی پس از دستگیری ) می توانند هویت فردی و محل اقامت خود را مخفی نگهدارند ، اما کسانی که مثلاً در یک اعتصاب کارگری شرکت می کنند ، هویت فردی کاملاً شناخته شده ای دارند. بنابراین هردو گروه نمی توانند با زبان واحدی حرف بزنند. حتی یک فرد واحد معمولاً ناگزیر می شود در یک تظاهرات خیابانی و در یک حرکت مطالباتی ، در دو نقش متفاوت ظاهر شود.
چهار – هیچ یک از دو شاخه مبارزه نباید به صورت ابزار در خدمت دیگری نگریسته شود. زیرا هر دو دلیل وجودی خاص خود را دارند و در صورتی می توانند دوام و گسترش یابند که آن را نادیده نگیرند. مبارزات اقتصادی و اجتماعی مردم با شکل گیری جنبش ضد دیکتاتوری کنونی به وجود نیامده اند و حتی بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی نیز باید ادامه داشته باشند و موجودیت مستقل ، نیرومند و توده ای آنها می تواند مهم ترین تضمین ِ برآمدن یک جنبش واقعاً دموکراتیک و مردمی از بطن جنبش ضد دیکتاتوری کنونی باشد. بنابراین نباید صرفاً به عنوان ابزاری برای مقابله با ولایت فقیه نگریسته شوند.
ساده لوحی است اگر گمان کنیم که همه جریان های فعال در جنبش ضد دیکتاتوری کنونی برای پیوند میان دو شاخه اصلی مبارزات مردم تلاش خواهند کرد. حقیقت این است که بسیاری از خواست های اقتصادی و اجتماعی مردم خصلت طبقاتی دارند ، در حالی که اصلاح طلبان حکومتی و بخش بزرگی از جریان های مخالف جمهوری اسلامی از پررنگ شدن خواست های طبقاتی وحشت دارند. تصادفی نیست که هنوز چیزی نشده ، بعضی از سخنگویان شناخته شده اصلاح طلبان ( مخصوصاً در خارج کشور ) مدام دارند در باره خطر چپ هشدار می دهند. لولویی که آنها از چپ درست می کنند ، بیش از هر چیز بیان وحشت شان از احتمال مشتعل شدن مبارزات طبقاتی است. هر چند مترادف کردن مبارزات طبقاتی با چپ نیز ساده لوحانه است ، اما حقیقت این است که تنها یک نیروی چپِ عمیقاً معتقد و متعهد به آزادی و برابری همگانی می تواند مبارزات طبقاتی اکثریت زحمتکش را با جنبش ضد دیکتاتوری پیوند بزند. آیا چنین نیرویی با شتابی کافی خواهد توانست شکل بگیرد و نگذارد فرصت کنونی از دست برود؟
۱۰ آذر ۸۸ ( اول دسامبر ۲۰۰۹ )
بعد از اعتراضات گسترده و سراسری دانشجویان در ۱۶ آذر ، وقتی دستگاه ولایت پاره شدن عکس خمینی را به “پیراهن عثمان” تبدیل کرد تا اصلاح طلبان را بر دو راهی بی اعتنایی به میراث خمینی یا اعلام بیزاری از جنبش مردم بکشاند ، بیش از هر چیز ناتوانی خود را به نمایش می گذاشت. زیرا هر دیکتاتوری به علائم و نشانه های مقدسی نیاز دارد که اهمیت شان در پاسداری از رژیم کمتر از نیروهای سرکوب نیست. و در دیکتاتوری های ایدئولوژیک که معمولاً فرمانروا می کوشد خود را پاسدار اصول و “مصالح” عمومی تر و برتری قلمداد کند ، این مقدسات نقش مهم تری بازی می کنند. اصل ولایت فقیه برای جمهوری اسلامی از چنان اهمیتی برخوردار است که خامنه ای در یکی از “فتوا”های خود آن را “از شئون ولایت و امامت و از اصول مذهب” * اعلام کرده است. در چنین نظامی طبیعی است که خمینی نه تنها به عنوان بنیان گذار نظام ، بلکه همچنین نخستین اجراء کننده اصل حیاتی و “الهی” ولایت فقیه در تمام طول تاریخ شیعه ، از تقدس ویژه ای برخوردار باشد. به همین دلیل وقتی “صدا و سیمای” جمهوری اسلامی تصمیم گرفت پاره شدن عکس خمینی را به داغ ترین تیتر خبری خود تبدیل کند ، جایی برای تردید باقی نمی گذاشت که دستگاه ولایت خود را چنان در خطر می بیند که به خطر ِ اعتراف به بی حرمت شدن یکی از مقدساتش تن می دهد. البته نقشه ولایت مآبان این بود که در میان مخالفان شان شکاف ایجاد کنند و دستی بازتر برای سرکوب های خشن تر داشته باشند.اما خودِ همین نقشه درماندگی آنها و ناکارآمدی سرکوب های شان را نشان می داد و وقتی به اجرا گذاشته شد درماندترشان کرد. زیرا نه توانستند مخالفان شان را به جان هم بیندازند و نه توانستند نیرویی به حمایت از میراث خمینی بسیج کنند. بعلاوه ، آن نقشه که تدارکی برای مقابله با اعتراضات احتمالی مردم در ماه محرم هم بود ، با رسیدن محرم کاملاً به ضد خودش تبدیل شد.
روز سوم محرم ، مرگ ناگهانی منتظری دستگاه ولایت را با موقعیت پیش بینی نشده ای روبرو ساخت. آنها که با “گارد باز” به رویارویی حادثه رفته بودند ، به سرعت دریافتند که به زمین نا شناخته ای وارد شده اند. بنابراین بعد از ظهر همان روز انتشار مطالب توهین آمیز در باره منتظری متوقف گردید و پیام تسلیت “مقام معظم رهبری” (که بادمجان دور قاب چین های دربارش آن را “حکیمانه ، بزرگوارانه و کریمانه” نامیدند) شرف صدور یافت. آن پیام ظاهراً تلاشی بود برای درآوردن چاشنی انفجاری حادثه ؛ ولی دستگاه ولایت هراسان تر از آن بود که مراسم ختم مردی را که پیام خودِ دیکتاتور او را “فقیهی متبحر و استادی برجسته” می نامید ، تحمل کند. پس مجلس ختم او را از همان روز اول در مسجد اعظم قم به هم زدند. اما وحشت از مردم چنان دستگاه ولایت را فرا گرفته بود که نمی توانست به پیش گیری هایی در این حد بسنده کند. چند روز بعد در عصر روز تاسوعا ( یعنی یکی از مقدس ترین ساعات تقویم شیعه ) “زنده خور” های مقام منیع ولایت شیشه های حسینیه جماران را شکستند و در خودِ روز عاشورا دهها تن از تظاهر کنندگان را به خاک و خون کشیدند و بسیاری از شهرهای کشور را به میدان جنگ تبدیل کردند. به این ترتیب ، آنها نه تنها ناگزیر شدند همه بافته های دو هفته پیش خودشان را در باره پاره شدن عکس خمینی پنبه کنند ، بلکه نشان دادند که برای ماندن در قدرت حاضرند حتی مقدس ترین مقدسات خود را زیر پا بیندازند و بی مقدار کنند. البته این کار آنها عجیب و غیر قابل پیش بینی نبود. از حق نباید گذشت که آنها توصیه خودِ خمینی را به کار می بستند. مگر او نبود که در آن نوشته معروفش در جوابِ پریشان گویی های همین خامنه ای تأکید کرد که برای حفظ حکومت اسلامی می شود حتی نماز و روزه و سایر فروع دین را به طور موقت تعطیل کرد؟
شاید خمینی نمی دانست که وقتی کار حکومت اسلامی به آنجا برسد که نماز و روزه را تعطیل کند ، به دیکتاتوری لخت و عوری تبدیل می شود که دیگر هیچ مسلمانی هم نمی تواند آن را تحمل کند. در واقع هر حکومت خودکامه ، صرف نظر از عنوان رسمی و هدف های اعلام شده اش ، ذاتاً حکومتی است که جز پرنسیپ قدرت هیچ پرنسیپ دیگری ندارد. پرنسیپ قدرت نهایتاً فرمانروا را بر فراز هر نوع قاعده و قانون مقید کننده می نشاند. چنین حکومتی مخصوصاً در لحظه های بحرانی ، به فرمانروایی موجود دوپایی فرو کاسته می شود که جز حفظ خود در قدرت به هیچ اصل و قراری متعهد و مقید نیست. همچنین شاید خمینی نمی دانست که وقتی کار حکومت اسلامی به آنجا برسد که ناگزیر شود نماز و روزه را تعطیل کند ، دیگر هیچ نیرویی نمی تواند آن را به توقف در همان حدِ تعطیل موقتی فروع دین محدود کند. موجود دوپایی که می تواند مصلحت دین را در حدِ مصلحت فرمانروایی خود خلاصه کند ، چرا نتواند در اصول دین نیز دست ببرد؟ وقتی خامنه ای اعلام می کند که ولایت فقیه “از شئون ولایت و امامت و از اصول مذهب” است ، آیا همین کار را نکرده است؟ اکنون در جمهوری اسلامی آیا کسی می تواند علناً از مباینت اصول مذهب شناخته شده شیعه با اصل اعلام شده خامنه ای سخن بگوید و از مجازات معاف باشد؟ و بالاخره شاید خمینی نمی دانست که اگر کار حکومتی به آنجا برسد که جز پرنسیپ قدرت به هیچ اصل دیگری مقید نباشد ، ناگزیر است به زور عریان تکیه کند. و جمهوری اسلامی حالا به جایی رسیده است که جز زور عریان تکیه گاهی ندارد.
اما فراموش نکنیم که معمولاً حتی کم عقل ترین خودکامگان نیز می کوشند برای جلب رضایت مردم یا دست کم بخشی از آنها راهی پیدا کنند و زور و خشونت را با لعابی از رضایت بپوشانند. پس باید دید چرا دستگاه ولایت به زور عریان روی آورده است؟ به نظر من ، جز ترس از پایان کار نظام علت دیگری نمی تواند در میان باشد. حکومتی که مقدس ترین مقدسات خود را زیر پا می گذارد و توسل به زور عریان را تنها راه نجات خود می یابد ، حتماً پایان کار خود را به چشم می بیند. منظورم این نیست که جمهوری اسلامی در حال فروپاشی است یا با تکرار همین اعتراضات و راه پیمایی های سیاسی در حدِ تاکنونی به زودی سرنگون می شود ؛ بلکه بر ذهنیت فرمانروا دست می گذارم که حکومتِ خود را در حال سرنگونی می بیند و چنان وحشت زده است که گمان می کند جز ایجادِ فضای وحشتِ عمومی و به خاک و خون کشیدن هرچه وسیع تر جنبش اعتراضی راه دیگری نمانده است. جز حاکم شدن چنین ذهنیتی بر دستگاه ولایت ، چه چیزی می تواند آنها را به برهم زدن مجلس ختم منتظری ، حمله به حسینیه خودِ خمینی ، آن هم در شامگاه تاسوعا و کشتار مردم بی سلاح ، آن هم در روز عاشورا بکشاند؟ راستی حتی اگر همه حاضران در ختم منتظری یا حسینیه جماران یک صدا شعار “مرگ بر دیکتاتور!” می دادند ، واقعاً حکومت کله پا می شد؟! نه ، اما دستگاه ولایت موقعیت خود را چنان شکننده می بیند که حتی از تک فریاد “مرگ بر دیکتاتور!” نیز به لرزه در می آید.
البته این وحشت از شورش مردم بی پایه نیست. اولاً ارزیابی دستگاه ولایت از ظرفیت انفجاری عظیم جنبش ضد دیکتاتوری مردم واقع بینانه است ؛ ثانیاً اینها می دانند که جایی برای عقب نشینی ندارند و جز با گذاشتن تیغ برهنه بر گلوی مردم راهی برای فرار از این مخمصه برایشان باقی نمانده است. بنابراین دوره خشن تر و خونین تری در پیش رو داریم ؛ جایی برای خوش بینی وجود ندارد ؛ آنها هرچه بتوانند خواهند کرد تا جنبش مردم را درهم بشکنند. ولی آیا خواهند توانست؟ در این دوره حساس و سرنوشت ساز ، پاسخ این سؤال به دو چیز بستگی دارد: یک – میزان توانایی جنبش ضد دیکتاتوری در گستراندن هر چه بیشتر دامنه خود و مخصوصاً فعال تر شدن اکثریت عظیم زحمتکش در مقابله با دیکتاتوری ؛ دو – توانایی مردم در ایجاد شکاف و تزلزل در میان نیروهای مسلح و کشاندن عناصر سالم آنها به طرف جنبش.
محمد رضا شالگونی – ۱۱ دی ۱۳۸۸ ( اول ژانویه ۲۰۱۰ )
* به نقل از محسن کدیور : “پاکسازی جمهوری اسلامی از ولایت جائر” ، ۴ دی ۱۳۸۸