۱۳۹۲ خرداد ۲۵, شنبه


بهروز سورن:نیمه شب نوشته ها - 63 – پیروزی مرد امنیتی و ده تجربه تاریخی برای اپوزیسیون



 پس از ماه ها گمانه زنی و هیاهوی تبلیغاتی بالاخره این واقعه را نیز پشت سر گذاشته و شاهد جنجال حاکمان بمناسبت حماسه پر شور!! شرکت اکثریت مردم در انتخابات شان هستیم. این سوال که آیا میبایستی نتیجه این واقعه را شکست اپوزیسیون مخالف و تحریم کنندگان دانست اما باقی است. از آنجا که در دوره پیشین تخلفات بسیاری موجود بود و تنشهای سیاسی بسیاری را نیز در پی داشت مشخص بود که در این دوره تلاش کمتری برای تغییرات میلیونی پشت پرده در شمارش آرا صورت می گیرد.

اختلاف نجومی آرا حسن روحانی با سایر کاندید ها فضای ممکن برای چنین رفتاری را نیز از سران جمهوری اسلامی گرفته بود. هم اکنون شعار تحریم انتخابات که از سوی مخالفان استبداد و به درستی طرح شده بود از زوایائی مورد بحث قرار گرفته است. بسیاری از نظریه پردازان موافق و مخالف جمهوری اسلامی هم اکنون این گفتمان را از طریق رسانه های خود به جامعه روشنفکری عرضه می کنند و به چالش می کشند. حضور اکثریت مردم در این انتخابات کنترل شده را برابر با شکست تحریم کنندگان می شمارند و از ارزیابی آماری دقیق تر آن پرهیز می کنند. حقیقت چیست؟

یکم : حسن روحانی از چهره های امنیتی رژیم و از عناصر پشت پرده دستگاه حاکمه تا جندی پیش بوده است. چهره ای مردمی با شعارهای تغییر و نفی ولایت فقیه نبوده است. میزان رای او بدون حمایت رفسنجانی ( سردار سازندگی اپورتونیست ها ) و بدون حمایت خاتمی و هواداران اصلاح طلب هرگز نمیتوانست این ارقام را شامل شود.

دوم: دیدیم که چگونه سبزها رنگ عوض کردند. در این زمینه که سبزها ( اصلاح طلبان و هواداران آنان در خارج از کشور ) با حاکمان وقت در حفظ کلیت جمهوری اسلامی اشتراک نظری دارند و در همین چارچوب خواستار تغییر هستند, بسیار گفته و نوشته شده است. دگردیسی رنگی در حین انتخابات کنترل شده از نکاتی بود که صحت و سقم این نظرات را بخوبی نشان داد و دیدیم که چگونه و به چه ارزانی رنگ باختند و بنفش شدند.

سوم: بر طبق آمار ارائه شده از میزان دخالت شهروندی در این مناسبت میتوان گفت که از هر 4 نفر یکی در این انتخابات شرکت نکرده است. پیش از این نیز حاکمیت تلاش کرده بود که میزان واجدان شرایط برای شرکت در انتخابات فرمایشی را کمتر اعلام نماید ( 5 میلیون کمتر ) تا حماسه پر شور حضور مردم پای صندوق ها را پرشور تر نماید!! حضور میلیونی ایرانیان تبعیدی و مهاجر در خارج از کشور را نیز اعلام نکرده بود. ضمن آنکه بیش از یک میلیون رای باطله از مجموع موجود بوده است. بدین ترتیب درصد کسانی که آراء باطله به صندوق ها ریخته اند و یا رای نداده اند, یا برای مهر
 شناسنامه ای و سایر ( مزایای!! ) ثبت شرکت در انتخابات پای صندوق ها رفته اند و با در نظر گرفتن  وجود پرشمار تحریم کنندگان در خارج از کشور که هیچگاه در قاموس آماری جمهوری اسلامی نگنجیده اند, میتوان گفت که نیروی عظیمی از پیکره مردم کشورمان منتج از انتخابات ضد دمکراتیک موجود صف آرائی کرده اند.

چهارم: میدانیم که روحانی برآمد ائتلافی است که هنوز ابهامات بسیاری را با خود حمل می کند. میگویند روحانی سالها در پست امنیتی لولای اتصال رفسنجانی با خامنه ای بوده است. رفسنجانی اخیرا به خاتمی و سبزها نزدیکی نشان داده است و خاتمی چی ها لولای اتصال موسوی و کروبی و زهرا رهنورد با امید به رفسنجانی و سپس روحانی نزدیک شده اند. موفقیت روحانی به بند تمبان این طیف نیمچه حکومتی وصل می باشد و طبعا نمیتواند بی توجه به خواستها و مطالبات این طیف حمایتی در آینده باشد. از جمله مطالبات ضربتی آنها آزادی سران سبز در حصر و همچنین زندانیان سیاسی است و
 اعلام نیز شده است. بدین ترتیب میتوان گفت که درصد بالائی از آراء رئیس جمهور امنیتی جدید به منتقدان ولایت فقیه تعلق دارد. نتیجه اینکه حسن روحانی رئیس جمهور جدید از همین لحظات در تنگنای انتخابی ناگزیر قرار خواهد گرفت. جبهه ولایت فقیه و یا تلاش برای آزادی زندانیان سیاسی و ایجاد تنگناهای جدی برای خامنه ای؟

پنجم : با توجه به مباحثات پیش از انتصابات و درباره پروژه اتمی و مذاکرات بین المللی بنظر می آید که انتظارات جامعه بین الملل از رئیس جمهور جدید, ادامه مذاکرات و حل نسبی اختلافات موجود و شفافیت بخشیدن بیشتر به این پروژه باشد.

ششم : واضح و مبرهن بود که همه باقیماندگان در این عرصه و صرفنظر از اختلافات کوچک و بزرگ خود در یک نکته اتفاق دارند و آنهم موبیل کردن شهروندان برای حضور در پای صندوق های رای و مشروعیت و تداوم بخشیدن به استبداد وحوش حاکمان در ایران است.

پس از انتخابات کذائی:

هاشمی رفسنجانی:

ایران دموکرات‌ترین انتخابات دنیا را برگزار کرد

کیهان شریعتمداری در واکنش تنها به حضور حماسی امت اسلامی در انتخابات اشاره داشت و تعبیر آن حفظ استوانه های لرزانی است که استبداد بر آن بنا شده است. آنها می دانند که ارگان های فرا قانونی در برابر آنچه آنها نامطلوب میدانند خواهند ایستاد.



غرضی: از مردم ایران که افتخار آفریدند تشکر می‌کنم

عارف:افتخار می کنم در کنار مردم و همراه با آنها حماسه‌ خلق کردیم



ستاد کل نیروهای مسلح: انتخابات 24 خردادماه عرصه نمایش تبعیت از رهبری و اعتماد به نظام بود



سازمان تبلیغات حضور حماسه‌آفرین ملت ایران در انتخابات را تبریک گفت

حسین کمالی:مردم ثابت کردند نظام وانقلاب را متعلق به خود می‌دانند



سبحانی‌نیا:با تغییر رییس‌جمهور، تغییری در سیاست‌های اصلی نظام رخ نمی‌دهدنایب رییس فراکسیون اصول‌گرایان رهروان ولایت مجلس

پیام تبریک اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان مستقل به مردم ایران برای خلق حماسه 24 خرداد



قدردانی محسن رضایی از حضور حماسی مردم در انتخابات



تقدیر ستاد حسن روحانی از مشارکت پرشکوه مردم در انتخابات





هفتم : بی تردید در آینده نزدیک شاهد تغیرات در میان مسئولین فعلی وزارت خانه ها , ادارات و نهادهای متنوع حکومتی خواهیم بود که قطعا مقاومت هائی را نیز در پی خواهد داشت. امکان وقوع تنش های آتی در میان جناح های مختلف خواهد بود و آمادگی اپوزیسیون سرنگونی طلب برای حضور سیاسی و تاثیرگذاری بر روند آن میتواند جایگاه این نیروها را در عرصه سیاسی مشخص تر و پایدارتر کند.



هشتم: حقیقت این است که اگر چه اپوزیسیون سرنگونی طلب علیرغم حضور کمی پر رنگ ترش در جبهه تحریم انتصابات شرکت داشت اما همچنان تاثیر گذار و سیاست گذار نبود. حقیقت این استکه اگر چه بخش بزرگی از چپ رادیکال در تلاش همگرائی و حضور مشترک در عرصه سیاست هستند اما بسیار کند و بی برنامه پیش میروند. خمودگی و عدم تحرک لازم باعث شد تا این طیف تنها اطلاعیه ای را در این زمینه بیرونی کند. حال آنکه امر شورش, قیام و انقلاب و تغییرات بنیادین امر لحظه هاست.

نهم: نقش قربانیان اعتراضات خیابانی 88 و پس از آن بسیار حائز اهمیت بود و میتوان گفت هیچ جبهه پیروز و فراگیری بدون اعتنا به این بخش نمیتواند برای خود در روانشناسی توده ها جای باز کند.



پدر ندا: وقتی جگر گوشه ام را کشته اند نمی توانم رای بدهم

گفته شد که رای دهنگان رایشان از جوانبی به حکومت اسلامی است و با شرکت شان در انتخابات از روی جنازه قربانیان سرکوبگر حاکم عبور کردند.



گفته شد که رای سهراب کو؟ و... ابعاد تبلیغاتی و انسانی واکنش نزدیکان به این قربانیان در اوج نشسته است و میبایستی پژواک یابد.



دهم : اتحاد عمل, برنامه, رسانه و آلترناتیو ابزاری هستند که اپوزیسیون با نداشتن آنها زمین بازی سیاسی را به دشمن قعار و مالخوار واگذار کرد. در تهیه هرچه سریعتر این ابزار بکوشیم.



15.06.2013



Sooren001@yahoo.de
نگاهی به آن چه در ترکیه می گذرد
(زمینه ها و ریشه های خیزش)*
اشرف دهقانی

موج انقلابی برخاسته از اعماق دریای خروشان توده های تحت ستم ترکیه، چند روزی است که سراسر این کشور را در می نوردد.
 توده های خشمگین از شرایط ظالمانه حاکم بر ترکیه، در ابعاد میلیونی و تقریبا در تمام شهرهای ترکیه (به جز چند شهر) به خیابان ها آمده و با انرژی انقلابی نهفته در خود به تعرض علیه دشمنانشان پرداخته اند. مراکز ستم چون بانک ها به مثابه نشان استثمار و غارت کارگران و زحمتکشان و دیگر توده های ستمدیده در ترکیه توسط امپریالیست ها و سرمایه داران وابسته در این کشور، و هم چنین مراکز سرکوب و نمود جنایت و ستمگری در حق مردم ترکیه چون پاسگاه های پلیس، دفاتر حزب حاکم، در اولین حرکت توده ها با خشم و کینه توسط آنان در هم کوبیده شدند. خبرگزاری ها از به آتش کشیدن مقر نیروهای پلیس ویژه مداخله در میدان تقسیم در استانبول و انهدام چندین دستگاه ماشین پلیس در این شهر گرفته تا شکستن شیشه بانک ها و ساختمان های مربوط به مراکز سرکوب و به آتش کشیده شدن آن ها در شهرهای مختلف گزارش می دهند. درگیری با پلیس که برای پراکنده کردن تظاهر کنندگان نه فقط از گاز اشک آور و ماشین های آب پاش بلکه با وحشی گری تمام از گاز فلفل نیز استفاده می کند، تا کنون منجر به زخمی شدن تعداد بسیار کثیری از مردم و کشته شدن حداقل سه نفر ( البته بر اساس گزارشات رسمی) شده است، و به گزارش  روزنامه گاردین به نقل از انجمن پزشکان ترکیه، شش نفر بینائی خود را از دست داده اند. یکی از اعمال نیروهای ضد خلقی در درگیری بین نیروهای مردم و پلیس استفاده از نیروهای امنیتی در لباس شخصی برای سرکوب مردم می باشد و به صورتی که در ویدئو ها دیده می شود اینان به همان صورتی که شغل ناشریفشان در شکنجه گاه ها ایجاب می کند، حتی بی رحمانه تر و وحشیانه تر از مأموران پلیس، جوانان انقلابی را مورد ضرب و شتم قرار می دهند.
 خاستگاه اولیه این موج انقلابی، میدان تقسیم استانبول بود. میدانی که تجمعات مبارزاتی نیروهای چپ اغلب در آنجا صورت می گیرد. امسال نیز در اول ماه مه یعنی 28 روز قبل از آغاز جنبش اخیر، هنگامی که نیروهای چپ به خاطر گرامی داشت روز کارگر به طرف این میدان آمده و قصد تجمع در آن جا را داشتند، با هجوم وحشیانه پلیس مواجه گشتند که تظاهرکنندگان را شدیداً مورد ضرب و شتم خود قرار داد و تعدادی را زخمی نمود. این رویداد گویی پیش زمینه ای برای رویدادی بزرگتر بود، رویداد بزرگی که به بهانه حمله پلیس به جمع پنجاه نفری ای روی داد که در اعتراض به قطع درختان پارک "قیزی" در آنجا گرد آمده بودند. در واقع، اعتراض به قطع درختان پارک "قیزی"، جرقه ای بر خرمن خشم فروخته توده های تحت ستم ترکیه بود که آتش مبارزه علیه رژیم ضد خلقی حاکم را نه فقط در استانبول بلکه در سراسر ترکیه شعله ور ساخت. بیهوده نبود که از همان آغاز جنبش، این، رجب طیب اردوغان، نخست وزیر دیکتاتور، سمبل همه نظام اقتصادی و سیاسی ظالمانه حاکم  بر ترکیه بود که آماج حملات مردم رزمنده و انقلابی به پا خاسته حاضر در صحنه مبارزه قرار گرفت.
 شکی نیست که توده ها علیرغم همه نارضایتی و خشم شان از حاکمیت و سردمداران یک رژیم، هر روز برای مبارزه با دشمنان خود به خیابان نمی آیند، به خصوص اگر آن ها در شرایط حاکمیت یک دیکتاتوری شدید و سلطه فضای رعب و وحشت و اختناقی به سر برند که فریادها را در گلو خفه می سازد. تجربه های اخیر چه در ایران و چه در بعضی از کشورهای عربی نیز نشان می دهد که در چنین کشورهائی توده هائی که جانشان از شدت ظلم و ستمی که بر آن ها اعمال شده، کاملاً به لب رسیده با توسل به بهانه های ظاهراً قانونی و قابل دفاع برای عموم، به پا خاسته و رو در رو در مقابل دشمنانشان می ایستند. واقعیت این است که مردم ترکیه نیز تحت دیکتاتوری دولتی مدافع منافع سرمایه داران انگل صفت داخلی و امپریالیست ها که البته ادعای دموکرات بودن را هم دارد، زندگی می کنند. در چنین شرایطی است که اعتراض به قطع درختان یک پارک در استانبول آغاز خیزش بزرگ مردم مبارز ترکیه گشت. این مردم با آگاهی از بگیر و به بندها و حد شکنجه های قرون وسطائی در سیاهچال های این کشور، و با آگاهی از وحشی گری های پلیس در خیابان ها در حق هر مبارز و معترضی، به پا خاسته اند. امری که خود بیانگر آن است که سیل توده های به حرکت در آمده در خیابان های ترکیه ، سیل جان به لب رسیدگان از شدت استثمار و ظلم و ستم سرمایه داران حاکم و از سرکوب و اختناقی است که در اینحا با نام دموکراسی به مردم تحمیل می شود. این در واقع، سیل مبارزاتی همه توده های دربند این کشور است که علیه کلیت رژیم حاکم و در کمترین حد، جهت ناکام گذاردن سیاست های ضد خلقی دولت اسلام گرای وقت، به حرکت در آمده و به پیش می رود. سیل عظیمی که به اعتراف خبرگزاری های رسمی، حداقل در 67 شهر ترکیه جریان دارد.

پیش زمینه های سیاسی خیزش کنونی
 علاوه بر همه فشارهای شدید اقتصادی روی اکثریت مردم و نابسامانی های اجتماعی، تلاش های سیاسی حزب عدالت و توسعه (AK PARTİ)و نخست وزیربرای تغییر مسیر جامعه از سکولاریسم به سوی "اسلام گرائی" که به قصد تشدید اختناق در جامعه و به هرز بردن انرژی انقلابی توده ها در مسیرهای فرعی مبارزه (نظیر مبارزه برای عدم ممنوعیت مصرف مشروبات الکلی و غیره) صورت می گیرد و در دوره اخیر در پیش گرفتن سیاست دخالت در جنگ جاری در سوریه، از مسایلی هستند که تضادهای موجود در جامعه ترکیه را هر چه بیشتر تشدید و بر نارضایتی ها و خشم توده ها از حاکمیت، ابعاد گسترده تری داده اند. بر چنین زمینه ای در 18 دسامبر سال گذشته هنگام دیدار طیب اردوغان از دانشگاه صنعتی خاورمیانه واقع در آنکارا، یکی از پرشورترین تظاهرات دانشجوئی به وقوع پیوست و دانشجویان مبارز نخست وزیر را "جنگ طلبِ امپریالیست"، "فاشیست" و " دشمن علم" خوانده و خواستار بیرون رفتن او از دانشگاه شدند. این تظاهرات با حمله پلیس به دانشجویان مواجه شد که طی آن ده ها دانشجو زخمی شدند. اما انتشار خبر این مبارزه در جامعه، علیرغم همه تهدیدات اردوغان و هم پالگی هایش علیه دانشجویان مبارز، بارقه امید در دل های ستمدیده گان به وجود آورد. به گونه ای که به زودی مبارزات دانشجوئی سراسر ترکیه را فرا گرفت ؛ و حتی در برخی شهرها نظیر استانبول، دانشجویان  با انجام بعضی اقدامات مبارزاتی، آشکارا حمایت خود را از مبارزات دانشجویان دانشگاه صنعتی خاورمیانه اعلام کردند. پاسخ دولت ارتجاعی حاکم به مبارزات دانشجوئی، نه فقط سرکوب دانشجویان بلکه به گیر و به بند بعضی روزنامه نگاران، فعالین سندیکائی، کارگران و هنرمندان به بهانه ارتباط آنان با یک تشکل چپ گرا بود. حمله به کنسولگری آمریکا، و حمله موشکی به مرکز حزب توسعه و عدالت و همچنین ساختمان وزارت دادگستری که گفته می شود از طرف یک نیروی چپ صورت گرفت و متعاقب آن، سرکوب تشکل های کارگری و دانشجوئی از طرف دولت، و بعد تلاش نیروهای چپ و آزادیخواه برای گرامیداشت روز اول ماه مه در میدان تقسیم و برخورد وحشیانه پلیس به تظاهرکنندگان در این میدان، از دیگر رویدادهای ماه های اخیر در ترکیه بودند که مسلماً در بیداری جامعه ترکیه و کشاندن آن ها به صحنه مبارزه نقش خود را داشته اند. اما، یکی از رویدادهای مهم که نگرانی و تنفر هر چه بیشتر توده های تحت ستم ترکیه را از رژیم حاکم و سیاست های نخست وزیر بر انگیخت وقوع انفجارهائی در یکی از شهرهای هم جوار با سوریه به نام هاتای (Hatay) در تاریخ 11 ماه می بود که طی آن براساس اخبار رسمی حداقل 50 نفر به شکل فجیعی کشته و بیش از 100 نفر مجروح شدند. این واقعه خونین هشداری برای توده های مردم بود که دولت حاکم دارد ترکیه را وارد جنگی ارتجاعی و امپریالیستی با سوریه می کند، امری که نگرانی شدید آنان را موجب شده است. همه این وقایع را در حقیقت باید به عنوان پیش زمینه های سیاسی برای ورود میلیونی ستمدیده گان به صحنه مبارزه خونین با پلیس ترکیه به حساب آورد.

خصوصیت عام جنبش جاری در ترکیه

جنبش کنونی در ترکیه یک جنبش خود بخودی است. یعنی به دعوت یک رهبری معین برپا نشده و هیچ رهبری نیز در راس آن وجود ندارد. جنبشی است عمومی و همگانی. درچنین جنبش هائی به ظاهر این طور به نظر می آید که همه شرکت کنندگان خواهان یک چیز واحد هستند و گویا اهداف و آرمان های یکسانی را تعقیب می کنند. اما واقعیت این طور نیست. یک جنبش عمومی، در بطن جامعه ای رخ می دهد که به طبقات تقسیم شده است. از این رو در چنین جنبش هائی همواره بخش هائی از میان طبقات گوناگون جامعه شرکت داشته و با حضور خود، به آن روح و شکل و شمایل خاصی را می بخشند. بر چنین اساسی است که وقتی جنبش عمومی و همگانی در ابتدا با درخواستی اصلاح طلبانه همچون خواست حفاظت از محیط زیست یا – هم چنان که در مورد ایران دیدیم – در اعتراض به تقلب در انتخابات شروع می شود با ورود جمعیتی متعلق به اقشار و طبقات مختلف در جامعه به آن ، وضع و حال دیگری گرفته و خواست ها و شعارهای جدیدی در آن مطرح می شوند آن هم  به گونه ای که گاه موضوع و شعارهای اولیه اساساً به عقب رانده می شوند. به طور کلی، در یک جنبش عمومی اقشار و طبقات گوناکون هر یک اهداف و خواست های طبقاتی و آرمان های خاص خود را دنبال می کنند؛ و به همین خاطر هم شعارهای متفاوت و طرز برخوردهای متفاوتی را می توان در آن مشاهده کرد. باید به خاطر سپرد که کشف وجود طبقات در جامعه و نقش متفاوت آن ها در جریان انقلاب، به قرن 18 میلادی بر می گردد؛ و اولین بار این متفکرین و دانشمندان فرانسه بودند که در جریان انقلاب کبیر فرانسه به وجود طبقات در جامعه پی برده و مبارزه بین طبقات را مورد توجه قرار دادند. آن ها در جریان انقلاب توده ها، در انقلابی که ظاهراً این طور به نظر می رسید که گویا همه برای برآورده کردن یک هدف در آن شرکت دارند، وجود طبقات و خواست های طبقاتی متفاوت آنان و جریان مبارزه طبقاتی را در جامعه تشخیص دادند. بعدها مارکس و انگلس با تکیه بر این کشف جامعه شناسانه ی ارزشمند، به توضیح و تشریح بسیاری از رویدادهای اجتماعی که تا آن زمان برای بشریت معما بودند پرداختند و از جمله ثابت کردند که "مبارزه طبقاتی لکوموتیو تاریخ است" و یا به بیانی مشخص تر "انقلاب ها لکوموتیو تاریخ اند." مبارزه طبقات ستمدیده با طبقات ستمگر درحقیقت منجر به در هم کوبیده شدن سیستم های اقتصادی - اجتماعی کهنه گشته و به آفرینش سیستم های جدید و در نتیجه پیشرفت و ترقی می انجامد، و به این گونه تاریخ به جلو می رود. در جنبش عام و همگانی کنونی نیز در واقع طبقات و اقشار موجود در جامعه ترکیه در آن حضور داشته و نقش خود را ایفا می کنند. این جنبش بسته به این که هر کدام از طبقات از چه نیروی بالفعلی برخوردار هستند و توازن قوا بین نیروهای دشمن و مجموعه نیروهای خلق چگونه است می تواند این یا آن مسیر و شکل و شمایل را به خود بگیرد و نتایجی را به بار آورد. اما آن چه مهم است این است که در هر حال همین مبارزه طبقاتی جاری، همان لکوموتیوی است که به سهم خود تاریخ را به جلو می برد.
 شکی نیست که توده ها به طور عام دشمن خود را در هیبت حکومتی که بر آن ها اعمال ظلم و ستم می کند، می بینند. به همین دلیل است که از آغاز جنبش در ترکیه، اردوغان و حزب "عدالت و توسعه" (آ.ک.پ AKP)  وی آماج حملات توده های به پا خاسته قرار گرفتند. اما حتی در پشت شعارها و اعمال توده ها علیه فرد مزبور و دارو دسته اش، باید مرزها را تشخیص داد. مرز و موضع اکثریت توده های رنجدیده که در پشت نام اردوغان و حزب عدالت و توسعه ، کل حاکمیت و رژیم ضد خلقی حاکم بر ترکیه را آماج حملات خود قرار داده و خواهان سرنگونی تمامیت آن می باشند، و مرز و موضع کسانی که از پیشروی جنبش به چنین سمتی هراسناک بوده و صرف برکناری دار و دسته اردوغان را برای رسیدن به اهداف خود کافی می دانند. به همین دلیل است که در این جنبش، هم شعارهائی با مضمون مرگ بر رژیم فاشیستی ترکیه شنیده می شود و هم شعارهائی که استعفای نخست وزیر وقت در آن برجسته گشته است. هم پرچم سرخ  نشان طبقه کارگر و تصاویر کمونیست هائی چون دنیز گزمیش، یوسف اصلان، حسین اینان و ماهیر چایان را می توان در این جنبش دید و هم پرچم رسمی ترکیه که نشان ناسیونالیسم ترک است ، همچنین پرچم هائی که با عکس آتا تورک، بنیانگذار جمهوری ترکیه مزین شده که به نشانه طرفداری از سکولاریسم و مخالفت با سیاست های اسلام گرایانه حزب عدالت و توسعه در دست گرفته شده اند. با همه این اوضاع، این واقعیت غیر قابل انکار است که نیروی محرکه جنبش جاری در ترکیه خواست میلیون ها تن از توده های زحمتکش و رنج دیده برای تأمین مبرم ترین نیاز های زندگی خود می باشد. از این رو این صدا که "من طرفدار انقلاب هستم. اردوغان باید قدرت ما را درک کند. زنده باد انقلاب" (نقل از شبکه تلویزیونی فرانس 24 )، صدای واقعی اکثریت توده های تحت ستم ترکیه می باشد. به این امر می توان با بررسی شرایطی که سیاست های نئولیبرالیستی حاکمیت فعلی در جهت تأمین منافع امپریالیست ها، برای اکثریت مردم ترکیه به وجود آورده هرچه بیشتر پی برد.

ترکیه و سیاست های اقتصادی و سیاسی دولت
 صحبت از کشوری است با جمعیتی بیش از 78 میلیون نفر و با مساحتی  در حدود 780576 کیلومتر مربع . کشور ترکیه از شمال به دریای سیاه، از جنوب به دریای مدیترانه، از غرب به دریای اژه و از شمال غربی به دریای مرمره پیوسته است. کشوری که محل اتصال دو قاره آسیا و اروپاست و هم چون پلی اروپا را به منطقه مهم و استراتژیک خاورمیانه متصل می سازد. ترکیه از مشرق با ایران، از شمال شرقی با ارمنستان، از مغرب با یونان و بلغارستان و از جنوب با عراق و سوریه هم جوار است.
 رجب طیب اردوغان در مقام نخست وزیر ترکیه، قدرت مند ترین مرد ترکیه به شمار می رود، و حزب "عدالت و توسعه" که خود اردوغان و عبدالله گل، رئیس جمهور فعلی ترکیه از مؤسسین آن بودند، حزب حاکم در این کشور می باشد. این حزب پس از انحلال حزب اسلام گرای رفاه در سال 1997 تشکیل شد و رهبر عقيدتی و ایدئولوژیک آن فردی به نام «فتح الله گولن» است که با توجه به نوع تعالیم اسلامی و ضد کمونیستی اش، یادآور خمینی در ایران می باشد.
 حزب عدالت و توسعه که خواهان "اسلامی" کردن ساختار قدرت سیاسی و کل جامعه در ترکیه بوده و مُبلّغ "مدل اسلام معتدل ترکیه" است، درسال 2002 با پشتیبانی همه جانبه امپریالیست های آمریکا و شرکایش در اتحادیه اروپا به قدرت رسید. این حزب برای "اسلامیزه" کردن ترکیه و کنار زدن "کمالیسم" به مفهوم سکولاریسمی که با نام کمال آتا تورک، شناخته می شود، تا کنون از جنبه های سیاسی و اجتماعی دست به اقدامات گسترده ای زده  است - که اشاعه برگزاری نماز و مراسم های اسلامی به طور دسته جمعی و اقدامات اخیراً انجام شده چون ایجاد مزاحمت در روابط بین دختران و پسران با همدیگر و اقدام به ممنوع کردن فروش مشروبات الکلی، تلاش برای تغییر قانون طلاق علیه زنان، کوشش در به اصطلاح محجبه کردن زنان (بیهوده نیست که همسران نخست وزیر و رئیس جمهور از سال 2007 با روسری و لباس های به اصطلاح اسلامی در مجامع عمومی حاضر می شوند) و غیره از آن جمله اند.اما، این قبیل اقدامات تنها یک شکل از عملکردهای ارتجاعی دولت حاکم می باشد. اعمال دیکتاتوری و آزادی کشی های این دولت در همه حوزه ها از سرکوب دائمی آزادی بیان و مطبوعات گرفته تا ایجاد محدودیت برای فعالیت سندیکاهای کارگری تا سرکوب نویسندگان و هنرمندان و غیره تا تبعیض و سرکوب اقلیت های مذهبی و به طور برجسته علویان که بیش از 20 در صد از جمعیت کشور را تشکیل می دهند (اخیراً اردوغان نام پل سومی را که در استانبول ساخته می شود "سلطان سلیم" نامید، که مظهر کشتار پیروان مذهب علوی می باشد.) در عین حال دولت اردوغان با به عهده گرفتن وظایف اقتصادی و سیاسی خاص از طرف امپریالیسم آمریکا و شرکا و تأکید بر به ظاهر رشد اقتصادی بالا در ترکیه، تبلیغات گزافی را مبنی بر تبدیل ترکیه به یک مدل اقتصادی برای کشورهای در حال توسعه که با ایدئولوژی "اسلامی" هدایت می شوند به راه انداخته و در حالی که آمادگی خود را برای اجرای نقش ژاندارمی در منطقه خاورمیانه و حتی در اروپای شرقی به اربابان امپریالیست اش یاد آور می شود، از رؤیای عظمت طلبانه خود برای احیای امپراطوری عثمانی که نه فقط شامل کشورهای عربی کنونی بود بلکه قفقاز و بالکان را نیز در بر می گرفت، سخن می گوید. درچنین راستائی است کهاحمد داود اوغلو، وزیر امور خارجه ترکیه، اخیراً در پارلمان این کشور مطرح کرد که"خاورمیانه جدید در حال شکل گیری است و ترکیه رهبری این خاورمیانه را به دست می گیرد."  اقدامات ارتجاعی - مذهبی اردوغان به همراه تبلیغات گزاف عظمت طلبانه وی و حزب عدالت و توسعه در شرایط تشدید وابستگی هر چه بیشتر ترکیه به امپریالیست های غربی و پیشبرد سیاست های تجاوزکارانه آمریکا در خاورمیانه و نقشی که از طرف آمریکا به دولت کنونی ترکیه محول شده صورت می گیرد.
 پیش از روی کار آمدن اردوغان، ترکیه به یمن وام های کلانی که از صندوق بین المللی پول و بانک جهانی دریافت کرده بود، یکی از بزرگترین کشورهای وامدار و مقروض در جهان به شمار می رفت. اردوغان این اوضاع را با گرفتن وام های باز هم بیشتر در جهت وابستگی هر چه بیشتر اقتصاد ترکیه به این نهاد های امپریالیستی تشدید نمود. همان طور که می دانیم اجرای طرح های اقتصادی نئوليبرالی و از جمله خصوصی سازی، یکی از سیاست هائی است که به خواست سرمایه داران امپریالیست توسط نوکران و دولت های وابسته شان در اقصی نقاط دنیا پیاده می شوند. در این زمینه نیز دولت اردوغان گوی سبقت را از پیشینیان خود ربوده و با تسهیل شرایط  برای سرمایه گذاری های خارجی و حتی فروش بانک ها و بنادر و راه ها به سرمایه داران خارجی، اقتصاد ترکیه را بیش از پیش به امپریالیست ها وابسته کرده است. اتفاقاً، بر زمینه تشدید سرمایه گذاری های خارجی که از قِبَل آن ها البته بورژوازی وابسته این کشور نیز هر چه فربه تر گردید، ظاهراً رشد و رونق اقتصادی در ترکیه حاصل شد و به مرتجعین امکان تبلیغات دروغین جاه طلبانه ای را داد. اما این در واقع یک حباب اقتصادی بود که با عواقب خود نظیر رشد نرخ تورم، کسری بودجه، رکود و کساد اقتصادی و غیره پایدار نماند و ترکید.
معضلاتی که امروز ترکیه همچون همه کشورهای وابسته به امپریالیسم (نظیر ایران) با آن روبروست ناشی از وابستگی این کشور به سیستم اقتصاد امپریالیستی است که در سال های اخیر با توجه به رشد بحران در سیستم سرمایه داری جهان و سرشکن کردن آن از طریق سیاست های نئولیبرالیستی بر دوش توده های تحت ستم این کشور، شدیدتر و گسترده تر گشته است. افزایش نرخ بیکاری و در همان حال رشد تورم و از دست دادن ارزش لیر ترکیه و در نتیجه تشدید فقر و فلاکت و تبعات تأسف بار آن نظیر رشد فحشا، گدائی و رشد انواع تخلف ها و نا امنی ها در جامعه، نتیجه استثمار شدید نیروی کار و عملکردهای غارتگرانه بورژوازی وابسته این کشور می باشد. امروز در آمد بسیاری از مردم ترکیه روزانه دو دلار و یا حتی کمتر از آن است. حتی کارمندان دولت زندگی ای در حد پائین تر از خط فقر دارند. بر طبق آمارهای منتشر شده، از هر چهار کودک در ترکیه یک کودک دچار سوء تغذیه است و بر اساس گزارش سازمان همکاری و توسعه اجتماعی، ترکیه دارای بیشترین میزان مرگ و میر کودکان در بین کشورهای عضو این سازمان است. زاغه نشینی در اطراف شهرهای بزرگ به همان گونه که ما در ایران شاهدیم در اینجا نیز وسیعاً وجود دارد. در چنین شرایطی در صد کمی از اقلیت جامعه از قِبَل اجرای پروژه های امپریایستی در کشور به ثروت های کلانی دست یافته اند و اختلاف طبقاتی بسیار چشمگیر گشته است. همه این واقعیات زمینه اصلی خیزش اخیر در ترکیه می باشند. عملکرد اخیر دولت اردوغان در رابطه با پیشبرد سیاست های جنایتکارانه آمریکا در سوریه معضل دیگری است که نگرانی مردم ترکیه از درگیر شدن در جنگ امپریالیستی جاری در سوریه را فراهم آورده است. این امر نیز به نوبه خود باعث رشد تضاد میان توده های مردم و حکومت گشته است. اساساً باید توجه داشت که همین که یک مطالبه اجتماعی به چه سرعتی به شعارهائی با مضمون سیاسی تبدیل شد و چطور در همان آغاز اولین تجمعات توده ای، کار به درگیری خشونت بار بین مردم و پلیس انجامید، خود نشان دهنده شدت تضاد فیمابین توده های ستمدیده ترکیه با حاکمیت و بیانگر شدت خشم آنان از وضع ظالمانه موجود است.

جنبش مردمی ترکیه و وظیفه نیروهای آزادیخواه
 مبارزه طبقاتی امروز در کشور همسایه ما ترکیه با شدت هر چه بیشتری جریان دارد. در این جا نیز هم چون ایران طبقه کارگر در مقابله با طبقه سرمایه دار و حاکمیت ارتجاعی موجود، قشرهای مختلف خرده بورژوائی را در کنار خود دارد، قشرهائی که هر یک به دلیل ستم هائی که از این حاکمیت مدافع منافع سرمایه داران و امپریالیست های ذینفع در ترکیه ، متحمل می شوند، همگی در جبهه واحد با پرولتاریای ترکیه علیه این حاکمیت قرار دارند. درست همین تضاد و مبارزه بین کارگران و زحمتکشان و اقشار مختلف خرده بورژوازی با نیروهای ضد خلقی شامل سرمایه داران و امپریالیست ها با نهادهای سیاسی و نظامی شان به همراه همه آنانی که جیره خوار سفره غارت آن ها هستند و در کلیت با حاکمیت امپریالیستی موجود می باشد که امروز جامعه ترکیه را به شدت تکان داده است. تضادی که نیروهای یک طرف را برای پیشروی به جلو به اعمالی سوق داده که با کلمات شجاعانه، فداکارانه و قهرمانانه قابل توصیف می باشند، چرا که ماهیت اعمالشان انقلابی و ترقی خواهانه است، و نیروهای طرف دیگر را که دارای ماهیت واپس گرایانه و ارتجاعی است بر آن داشته که برای حفظ وضع موجود، مرتکب بدترین و وحشیانه ترین جنایات گردند. موضوع مهم دیگر این است که در یک جنبش عمومی این فقط نیروهای خلقی واقعاً معترض و مبارز علیه سیستم و دولت حاکم نیستند که دست به فعالیت سیاسی می زنند بلکه نیروهای رفرمیست و حتی ارتجاعی نیز به نحوی خود را داخل این جنبش ها کرده و می کوشند با اعمال و تبلیغات خاص خود، آن حنبش را از مسیر اصلی خود خارج کرده و جهت دلخواه خود را به آن بدهند. در این کار،  اینان علاوه بر همه امکانات شان، رسانه های ارتجاعی گوناگون را نیز پشت سر خود دارند که آشکارا یا موذیانه به نفع آن ها تبلیغ و به پیشبرد اهدافشان کمک می کنند. برخلاف خیزش سال 1388 در ایران که به بهانه ای پا گرفت (تقلب در انتخابات) که بخشی از نیروهای ضد انقلابی (دارو دسته موسوی و کروبی و به طور کلی "سبزها") نیز آشکارا امکان نفوذ در جنبش توده ها را یافتند (به همین خاطر هم سعی کردند نشان "سبز" به این جنبش زده و آن را از مسیری که توده ها پیش میبردند، منحرف کنند - که البته نتوانستند)، در ترکیه یک حرکت اصلاح طلبانه (مقاومت در مقابل قطع درختان میدان تقسیم) مبداء جنبش انقلابی کنونی است و نیروهای سازشکار و یا ارتجاعی برای نفوذ در این جنبش سعی دارند ظاهراً خود را موافق با آن نشان دهند.  اگر در جریان جنبش سال 88 در ایران همه نیروهای واپس گرا و ارتجاعی سعی کردند، تقلب در انتخابات و گویا دفاع از موسوی را دلیل جنبش عظیم توده ای در ایران جلوه داده و همه شجاعت های اعجاب انگیز و برخورد های انقلابی توده ها را  تحت نام "جنبش سبز" به خورد دیگران بدهند -  تا حداقل افراد بی خبر در سطح جهان را بفریبند، امروز در ترکیه با ظاهر دفاع از جنبش تحسین برانگیز مردم انقلابی، کوشش نیروهای سازشکار و حتی متعلق به جبهه ارتجاع آن است که مثلاً با دفاع از خواست حفظ محیط زیست و ظاهراً هم آوازی با معترضین به قطع درختان پارک قیزی، سطح جنبش انقلابی توده های تحت ستم ترکیه را در همین حد پائین بیاورند.
 خیزش وسیع مردم مبارزه ترکیه، ضربه بزرگی به حاکمیت ضد خلقی حاکم بر ترکیه که تا کنون خود را قدرت مطلق در ترکیه تصور می کرد و بر این مبنا سیاست های ضد خلقی خود را پیش می برد، وارد کرده است. همچنین این خیزش نه فقط نگرانی بورس بازان و سرمایه دارن دیگر را در ترکیه باعث شده بلکه امپریالیسم آمریکا را نیز که انجام وظایفی را در ارتباط با سوریه به عهده دولت وقت ترکیه گذاشته هراسناک نموده است. امروز همه دشمنان به تکاپو افتاده و هر یک با اتخاذ تاکتیک ها و تبلیغات خاص می کوشند این جنبش را از پای در بیاورند. خبرگزاری هائی نظیر بی بی سی کماکان به نفع اردوغان به طور موذیانه تبلیغ می کنند و از "هواداران پر شور" او خبر داده و بدون این که به روی خود بیاورند که آن ها اقلیتی جیره بگیر یا به گونه ای که در ایران مشهور است "سانديس خور" هستند که در مقابل میلیون ها مردم ترکیه قرار دارند، از موافقین و مخالفین وی که گویا وزن چندان نامتعادلی هم ندارند صحبت می کنند. در داخل ترکیه نیز در حال حاضر نیروهای دشمن در کنار همه تهدیدات و مسلماً سازماندهی خود برای یورش هر چه وحشیانه به مردم، دست به فریب کاری وسیعی زده اند به طور که امروز ظاهراً بازار انتقادهای دروغین شان به پلیس  و سرزنش آن ها گرم است، حتی خود اردوغان هم از "زیاده روی" پلیس در دست زدن به خشونت در حق تظاهر کنندگان صحبت می کند. ارتجاع حاکم بر ترکیه با این شیوه ها  قصد خام کردن توده های مبارز  را دارد و به این ترتیب می کوشند مبارزین را از خیابان به خانه برگردانند تا پس از آن به راحتی و در خفا بتوانند آن ها را  قلع و قمع کنند.  از سوی دیگر مردم شجاع و مبارز ترکیه در طی چند روز نبرد خونین با نیروهای مسلح دشمنان خود، به تجربه هائی دست یافته اند. آن ها نه فقط دیدند که پلیس باچه وحشی گری در مقابل مبارزین عمل می کند بلکه شاهد بودند که افراد مسلح دیگر در لباس شخصی در داخل تظاهرات مردم حضور یافته و در مواقع مقتضی به ضرب و شتم بی رحمانه تظاهر کنندگان می پردازند. این واقعیات در حالی که در خدمت رشد آگاهی مردم قرار دارد، تجربیاتی را به دست می دهد که در مبارزات آینده به کار توده های مبارز خواهد آمد.
 جنبشی که امروز در ترکیه جریان دارد بر زمینه شرایط ظالمانه ای به وجود آمده که  زمینه خیزش سال 1388 در ایران بود، بر اساس همان زمینه ای که انقلاباتی را در تونس و مصر دامن زد، همان زمینه ای که کارگران مبارز را در قبرس و یونان و اسپانیا به حرکت در آورد. زمینه ها و ریشه های مادی این جنبش ها چنان قوی هستند که با سرکوب از بین نمی روند. جنبشی از پا می افتد و جنبشی دیگر در جائی و در زمانی سر بلند می کند و دوباره و دوباره. به یاد آوریم که پس از انقلاب اکتبر، گسترش و شدت گیری مبارزات ملی و آزادیبخش در کشورهای مستعمره، نقش بزرگی در از پا در آوردن امپراطوری بریتانیای کبیر یا همان امپریالیسم انگلستان که سرکرده امپریالیست ها در  جهان بود ایفاء نمود. جنبش بزرگ مردم مبارز ترکیه نیز از قماش جنبش های جاری در منطقه خاورمیانه و در اقصی نقاط جهان است که امروز ناقوس مرگ قطعی امپریالیست ها و نابودی سیستم گندیده سرمایه داری جهانی را به صدا در آورده است.
 جنبش مردمی جاری در ترکیه، جبهه ای از جنبش انقلابی تمامی کارگران و خلقهای تحت ستم منطقه و از جمله ایران بر علیه دشمن مشترک یعنی امپریالیسم و حکومتهای ارتجاعی وابسته به آن است، بر تمام نیروهای آزادیخواه و واقعا دمکرات است که به هر صورت ممکن از این جنبش انقلابی و خواستهای آن دفاع و صدای توده های مبارز و دلیر ترکیه را در راستای تقویت همبستگی مبارزاتی بین المللی هر چه وسیعتر در افکار عمومی پژواک دهند.  
 * این مقاله در ابتدا به قصد پاسخگوئی به سئوالات بعضی رفقا در مورد رویدادهای جاری در ترکیه بر اساس اخبار و گزارشات منتشر شده در اینترنت نوشته شد، ولی با توجه به اهمیت رویدادهای ترکیه بی مناسبت نیست که آن را در اختیار عموم نیز قرار دهم.

خرداد 1392

یک تقلب برای منحرف کردن افکار عمومی از یک اقدام بیشرمانه شورا

یک تقلب برای منحرف کردن افکار عمومی از یک اقدام بیشرمانه شورا
ایرج شكری

مهدی سامع سخنگوی سازمان چریکهای فدایی خلق، عضوشورای ملی مقاومت، در مطلب بلندی با عنوان «یک استعفا و چند توضیح»* که تاریخ 22 خرداد( سه روز بعد از صدور اطلاعیه اجلاس میان دوره یی شورای ملی مقاومت که در اتهام زنی به دکتر قصیم و روحانی و ترور شخصیت آنان نوشته شده بود)، به  ظاهر به نقد و بررسی استعفا نامه آن دو، و در اصل به دفاع از برچسب  و اتهامات زده شده، و سناریو بیشرمانه  تدوین شده در اطلاعیه اجلاس میان دوره ای شورای ملی مقاومت، ضمن برخی جمله پردازی های قانونمدارانه و ضابطه گرایانه، در کنار تفسیر و تحریف هایی که در مورد متن استعفای این دو کرده است، بر این اتهام که استعفای آن دو نفر در خدمت اهداف رژیم است، تاکید کرده است. اما یک مساله بسیار مهم که خود افشاگر چهره واقعی اتهام زنندگان، و روش غیرشرفتمدانه در خدمت جبّاریت دستگاه رهبری مجاهدین است، این که آقای سامع در آغاز مقاله خود- حتما برای آماده سازی ذهن خواننده، برای پذیرش تحریفات و آنچه را که می خواهد به خورد او بدهد- جمله یی را از آغاز استعفای کریم قصیم و روحانی نقل کرده است که این در استغفا ی آنها نیست. و آن جمله این است: « متن استعفا جهت درج در رسانه هاي فارسي ...». و با تکیه بر همین جمله «کلیدی» که در استعفانامه آنها نبوده است، مهدی سامع در ابتدای نوشته بلند خود دست به مانور زده است. مهدی سامع نوشته است:« با انتشار متن استعفای آقایان محمد رضا روحانی و کریم قصیم که اینجانب هم اولین بار از طریق رسانه ها از آن اطلاع پیدا کردم، کوشش کردم تا از متن منتشر شده دریابم که انتقاد اصلی و یا مساله گرهی این جدایی کدام موضوع است و بنابراین وقتی برای بار دوم شروع به خواندن متن استعفا کردم، تیتر نامه برایم سوال برانگیز شد. در بار اول اساساً به تیتر توجهی نکرده بودم و بیشتر به دنبال علت این اقدام بودم» و بعد ادامه می دهد که:« آقایان با تیتر "متن استعفا جهت درج در رسانه های فارسی، توسط دبیرخانه شورای ملی مقاومت ایران تقدیم می شود، 15 خرداد 1392"، متن مزبور را به رسانه ها "تقدیم" کردند. این در حالی بود که دبیرخانه شورا حتی این فرصت را پیدا نکرد تا در مورد واقعی یا غیر واقعی بودن ای میل دریافتی یک تحقیق اولیه انجام دهد». مهدی سامع با زمینه سازی برای «مشکوک» نشان دادن استعفا بر مبنای جلمه ای که ایشان مدعی شده در تیتر استعفا وجود داشته است، سایر تحریفات دیگر از متن استعفا و تفسیرهای خود را تلاش می کند به عنوان حقیقت در ذهن خواننده بنشاند.
کسانی چون نگارنده که با مساله و اخبار مربوط به مجاهدین توجه نشان می دهند و آن را دنبال می کنند، اولین بار از طریق سایت دیدگاه و پژواک ایران ازاین استعفا مطلع شدند. در متن مندرج و منتشر شده از استعفا در این  دو رسانه، جمله یی که مورد استناد مهدی سامع قرار گرفته است، در تیتر اطلاعیه وجود ندارد و جمله «توسط دبیرخانه شورای ملی مقاومت تقدیم میشود»، مربوط است به تقدیم استعفا به خانم و آقای و رجوی و نه رسانه های فارسی، در جمله یی که به نظر می رسد فقط آقای سامع دیده است. البته ایشان عین متن استعفا همراه با آن جمله را در زیر مقاله خود آورده است، اما نگفته است رسانه مورد بازدید ایشان کدام بوده و آن را از کجا آورده است. قاعدتا باید آقای سامع نیز، به عنوان محتمل ترین رسانه برای  دستیابی به استعفای اقای قصیم و روحانی، سایت دیدگاه یا پژواک ایران به فکرش می رسیده و به اینها مراجعه می کرده که همان طور که اشاره شد، چنین جمله یی در آن نیست و همه می توانند سری به متن استغفا در این دو رسانه بزنند و ببینند.
http://www.pezhvakeiran.com/maghaleh-52475.html
این سناریو سازی آقای سامع از نظر من به طور کلی غیر قابل قبول است. چرا باید دکتر قصیم جمله یی در بالای استعفا می گذاشته که وانمود کند که آن را دبیرخانه به رسانه ها ارسال کرده در حالی که ایشان به خوبی می دانست که قبلا طبق «حکم حکومتی» مصوبه شورا تحت عنوان ماده واحده برای تحریم«مراوده» با رسانه های منتقد که آنهار ضد مجاهدین مستقر در اشرف معرفی می کرد، - از قضا مشخصا برای تحریم سایت دیدگاه و پژواک ایران بود-، رابطه دیبرخانه تحت اداره مجاهدین با رسانه های غیر زائده مجاهدین، رابطه مسلمان با کافر حربی است. ثانیا آقای قصیم و روحانی هم لابد این را می دانند که دریافت کننده هم ایمیل شان که رسانه است حتما مبدا ارسال و فرستنده را چک می کند و آقایان قصیم و روحانی کسانی نیستند که چنان تبحری در امر دنیای مجازی داشته باشند که ایمیل دبیرخانه را جعل کنند و اصلا چه نفعی این کار برای آنها می تواند داشته باشد و چرا باید دست به چنین تقلبی بزنند. بالاخره این که اگر هم چنین جمله ای با همان ترتیب که تنها آقای سامع دیده است در استعفا نامه وجود می داشت، تنها می توانست ناشی از اشتباه در بالا و پایین قرار دادند در صفحه یا اشتباه فنی در انتقال الکترونیک صورت گرفته باشد و سناریو سازی برای آن تنها گل کردن آب برای ماهی گرفتن است که البته ایشان قورباغه صید کرده است.
من نمی دانم آقای سامع برای دستیابی و اطلاع از متن استعفا، به کدام رسانه مراجعه کرده است. در هر حال تردیدی نیست که متن استعفا به شکلی که آقای سامع ارائه کرده است، در دیدگاه و پژواک درج نشده است دلیلی نمی بینم که فکر کنیم که آن جمله وجود داشته و دیدگاه وپژواک، هردو با هم ، تصمیم به حذف آن گرفته اند! بنا بر این، از دو حال خارج نیست. یا همانطور که آقای سامع گفته اطلاعیه استعفا را به همان شکل دیده است که در این صورت ایشان باید روشن کند که در کدام رسانه بوده(ترجیحا همراه با لینک به مطلب)،  تا در مورد مساله تحقیق شود. یا این که خودش آن را به متن اضافه کرده است تا بهره بردی مورد نظر را که چیزی جز چسب قوی تر زدن به اتهامات وارده به دکتر قصیم و روحانی است و از این طریق، تناقضات ناشی از آن ترورشخصیت ناجوانمرادنه در مورد قصیم و روحانی را در ذهن هواداران مجاهدین و نیز انزجار هموطنان را نسبت به این اقدام شورای ملی مقاومتِ تحت ریاست «مهرتابان آزادی» در شرایط حاضر، کم کند. بنابر این، تا این مساله روشن نشود و آقای سامع به این سوال پاسخ ندهد که از کجا متن آن استفعای مورد نظر را که در زیر مقاله خود آورده، کپی کرده است، خود ایشان مبتکر این تقلب شناخته می شود و سکوت ایشان در این زمنیه تاییدی خواهد بود بر ارتکاب آن. در صورتی هم که ثابت شود آقای سامع در افزودن آن جمله نقشی نداشته است و منبع آن تقلب جای دیگری است، باز هم ایشان به خاطر اتهامی که در این مورد به آقایان قصیم و روحانی زده است، یک معذرت خواهی به آنان بدهکار است. هموطنان و نیروهای آزادیخواه و مبارز، پیگیر اقدام و واکنش ایشان خواهند بود و در این مورد داوری خواهند کرد. همچنان که خود آقای دکتر قصیم نیز با خواندن این مطلب، اگر لازم دید با ارسال یادداشتی می تواند به روشن شدن مساله کمک بکند.
از جمله تحریفات دیگری هم که ایشان بنا بر نقش و «تعهد»ی که در ارتباط با مسعود رجوی مسئول شورا برای خود پذیرفته است، انجام داده است، در مورد چگونکی اعلام جبهه همبستگی ملی است. او در این زمینه نوشته است:« اما در مورد جبهه همبستگی ملی. موضوع همبستگی ملی از کنسرت پاریس شروع و پس از برخی بحثها و پیشنهادات، طرح جبهه همبستگی توسط مسئول شورا ارایه و سرانجام در یک اجلاس طولانی در سه ماده و یک تبصره در تاریخ ۱۳ آبان ۱۳۸۱ در شورای ملی مقاومت ایران به‌تصویب رسید». این در حالی است که کنسرت پاریس به مناسبت سالگرد 30 تیر در سال  ۱۳۷۳ برگزار شد. بنا بر این ادعای این که با مطرح شدن «موضوع همبستگی» با کنسرت پاریس، طرح همبستگی ملی «پس از برخی بحثها و پیشنهادات» در تاریخ 13 آبان 81 به تصویب رسید!، خلاف واقعیت است. یعنی این برخی بحثها و پیشنهادات گویی چند هفته یا چند ماه بعد از کنسرت پاریس صورت گرفته و بعد در تاریخ 13 آبان 81 به تصویب رسیده است و این در حالی است از آن کنسرت تا تصویب این طرح 8 سال فاصله است. همچنان که من قبلا هم یاد آور شدم، آن طرح در پی مقاله یی که من برای شماره تیر ماه 1381 نبرد خلق نوشته بودم و اما بنابر ضوابط نشریه (عدم ورود به بحثها و اختلافات درونی گروهها) در آن درج نشدو بعد بحث و جدلی که بین من و مجاهدین بر سر ان پیش آمد از جمله بحث تلفنی مسئول شورا از بغداد با من (که در اینجا وارد آن نمی شوم)، ایشان گفت که خودش چنین طرحی را در نظر داشته است و... به هرحال طرح جبهه همبستگی را بعدا در آبان همان سال در اجلاسی که در آن از ارتباطات تلفنی(کال کنفرانس) استفاده شد، مسعود رجوی مطرح کرد که البته «قبض روح» شده پیشنهاد و نظری بود که من داشتم. چون من به صراحت  خواهان حذف صفت اسلامی از دولت موقت درگام اول شده بودم و یاد آور شده بودم وقتی دیدگاه مقاومت این است که:«اصلاح طلب واقعی کسی است که نفی حکومت مذهبی کند»، بنابر این« اصرا برای حفظ صفت مذهبی برای دولت موقت چیزی جز "یک بام و دو هوا" نیست». در حالی که در طرح تصویب شده، اسم و برنامه دولت موقت دست نخورده باقی مانده است.
 آقای سامع هم مثل اطلاعیه «سبزها»به تحریف انتقادات مطرح شده در استعفا در مورد حمایت مجاهدین از اپوزیسیون سوریه به صورت یک کاسه پرداخته و تلاش مذبوحانه کرده است که آن را به شایعاتی که از سوی رژیم در مورد شرکت مجاهدین در کنار القاعده در سوریه منتشر شده، وصل کند. از نکات «برجسته» دیگر مطلب سامع، دفاع از دهن دریدگی محمد اقبال علیه خواهرش، و مقایسه آن با نوشته های سابق آقایان روحانی و قصیم(مندرج در نشریه شورا و ایران زمین) است، با لحنی که آنها نسبت به سوژه های مورد حمله خود، بکار گرفته اند. البته می دانیم که بد دهنی محمد اقبال همراه بود با اتهام از اساس دروغ و رذیلانه و غیر شرافتمدانه به خواهرش در مورد «افتادن روی پای حاج داود رحمانی»، و این دفاع سامع از او در عین حال دفاع از آن اتهام زنی هم هست.
نکته پایان برای یاد آوری این که به نظر من آقایان دکتر قصیم و روحانی کار درستی کردند که به همین شکل استعفا دادند و اندکی بعد هم هموطنان را در جریان قرار دادند، چون راه دیگری نداشتند. چون اولا بعد از سالها بحث و یاد آوری روی نکات مورد نظرشان، همراه با تلاش برای پیشبرد اهداف شورا و دفاع از مجاهدین، وقتی هیچ نتیجه یی بدست نیاوردند، قرار نبود که انتظار معجزه ای در مورد تغییر روش رهبری مجاهدین در درآوردن پنیه از گوش و پایین آورد درجه خودشیفتگی و خود محور بینی و خود دولت بینی، از سوی آنان را داشته باشند. دیگر این که اگر استعفای خود را مطرح می کردند، طبعا با روش مافیایی که دستگاه رهبری مجاهدین در مورد منتقدان و نارضایان بکار می گیرد، یا باید بی سرو صدا می رفتند، چنان که گویی اصلا وجود نداشته اند و گویی اصلا سالهای طولانی از عمر خود را به امید رسیدن به دریای آزادی سپری نکرده اند و حالا که خود را در گنداب یافته اند، نباید چیزی در باره آن با هموطنان بگویند، هم چنان که موارد چندی از این نوع رفتنهای بی سرو صدا بوده است. البته در مورد بعضی از همین ها هم که بی صدا رفته اند، دستگاه مجاهدین شایعاتی هم در بین هواداران و دور و اطراف خود علیه آن رواج داده اند. دیگر این که اگر می گفتند که ما می خواهیم دلایل استعفای خود را به اطلاع هموطنان برسانیم، آن وقت مهر و برچسب در خدمت وزارت اطلاعات و «مزدور» و خیلی «الطاف» دیگر را در یک همسرایی با ارکستر و کُر ارعاب در فضایی بسیار وحشت آور، باید تحمل می کردند. بنا بر این گذشته از توضیحی که آقای دکتر قصیم در مورد چگونگی تصمیم گیری برای استعفا داده ، بود، من با شناختی که از رفتار و روش عالیجنابان تحت رهبری مهرتابان و رهبر عقیدتی، در جلسات دور از نگاه رسانه ها و اطلاع مردم دارم، متعقدم که کار بسیار درستی کرده اند که به همین شکل استعفای خود را به اطلاع هم میهنان رسانده اند
بعد از نگارش: دلیل نبودن آن جمله در متن درج شده در دیدگاه و پژواک ایران، که موقع نوشتن مقاله به نظرم نرسید، این است که مساله اینطور بوده است آن جمله « متن استعفا جهت درج در رسانه هاي فارسي » مربوط به ایمیل ارسالی بوده که متن استعفا ضمیمه آن بوده است و لازم نبود که آن جمله بالای متن درج شود. حالا این که چرا در متنی که آقای سامع دیده است این جمله رفته زیر «توسط دبیرخانه...» این معماست.
۲۴ خرداد ۱۳۹۲ - ۱۴ ژوئن ۲۰۱۳
http://iradj-shokri.blogspot.fr
 ******************************************************************************

متن استعفا نامه محمدرضا روحانی و کریم قصیم از شورای ملی مقاومت ملی ایران

15 خرداد 1392 , توسط دبيرخانه شوراي ملي مقاومت ايران تقديم مي شود
حضور محترم خانم مريم رجوي و آقاي مسعود رجوي,
با سلام و به نام آزادي
استعفاي خود را از عضويّت در شوراي ملي مقاومت و مسئوليتهاي محوله اعلام مي داريم.
توضيحي كوتاه براي عموم
بيش از نيم قرن در داخل و خارج ايران , درسفر و حضر , و روزگار تبعيد   با آزاديخواهان و كوشندگان راه آزادي ايران , از خانواده هاي سياسي گوناگون , افتخار همراهي و همرزمي داشته ايم.
نزديكي ما با سازمان مجاهدين خلق ايران از بيش از 34 سال پيش( 14 اسفند 1357 ) بر مزار دكتر مصدق آغاز شد. بعدها , از  نيمه سال 60  با عضويّت در رزمنده ترين اتئلاف سياسي و لائيك تاريخ ميهنمان , همكاري و اتحاد عمل سياسي تا امروز ادامه يافت .
طيّ اين سه دهه پر فراز و نشيب و بسيار دشوار , پيوسته وظائف و الزاماتي را كه طبق مقررّات  پذيرفته بوديم , وجداناً در حدّ امكان انجام داديم و به دستاوردهاي مشترك افتخار مي كنيم. از جمله اينها : افشاي جنگ طلبي خميني , تدوين و تصويب و تبليغ طرحهاي« صلح» , « جدايي دين از دولت» , « آزاديها و حقوق زنان» , « خودمختاري كردستان...» , همچنين افشاي پروژه اتمي پنهاني رژيم توسط سازمان مجاهدين خلق و شورا , مشاركت مداوم در انواع آكسيونها و رسانه هاي مقاومت براي پيشبرد جنگ سياسي عليه دشمن ضد بشري , مشاركت در  تلاش عظيم براي حصول قريب 60 قطعنامه ملل متحد در محكوميّت رژيم به خاطر نقض حقوق بشر مردم ايران , تأسيس كميسيون محيط زيست شورا (1372) و بيست سال ادامه فعاليّت آن ,كه در نوع خود بين احزاب سياسي و اپوزيسيون هاي ممالك همتراز بي مانند بوده و..... و..... و سرانجام تصويب «طرح جبهه همبستگي ملي», كه دريغا تا كنون كامياب نشده است...
در واقع حتي  فهرست كردن فعاليتهاي شورا طي اين سه دهه –  كه ما دو رهروي كاروانش بوده ايم -  از امكان و حوصله اين مختصر خارج است. دوست و دشمن اذعان داشته اند كه اين ائتلاف, برغم همه ترورهاي فيزيكي و انواع  توطئه هاي رژيم و قدرتهاي بزرگ ... , و وجود دايمي فشارهاي گوناگون كه بر همه كوشندگانش  از جمله بر ما رفته, با همه ي افت و خيزهاي سياسي, اشتباهات  و كم و كاستيها, آري  جدّيترين و قدرتمندترين ائتلاف فعال عليه ارتجاع و استبداد مذهبي حاكم بر ايران بوده است.
 در عين حال ما هميشه , به خصوص طيّ دهه اخير و بيشتر در چهارسال گذشته, در مورد تنظيم روابط دروني, روشهاي برخورد به اشتباهات, فقدان پاسخگويي مناسب, نوع واكنش به انتقاد و منتقدان درون و بيرون شورا , شيوه تصميم گيري, همچنين  چگونگي طرح و بحث تحليلهاي اساسي و رويكردهاي مبرم پيشنهادي و ..... با دشواريهاي گوناگون و فزاينده مواجه بوده ايم. طي ساليان دراز به سبب لاينحل ماندن تناقضات و افزايش و تراكم مشكلات جديد صبر و حوصله ما هم تحليل رفته است.
ما برحسب وظيفه ملي و مبارزاتي به طور مداوم و در محورهاي گوناگون پيشنهاد گشايش ديدگاهها, دگرگوني و شفافيّت سياستها و كاربرد روشهاي علمي و كارآمد ارائه كرده‌ايم كه به اختصار اشاره می‌كنيم:
اجتماعي
 گشايش ارتباطات و تماس  معطوف به محيط زندگي سياسي, فرهنگي, هنري, رسانه اي, مدارس فارسي و.... حوزه جمعيّت 5 ميليوني ايرانيان خارج كشور, توجه بيش از پيش در  برنامه ريزي سياسي و تبليغاتي بر فعاليّتهاي اقشار و طبقات و گروههاي تحت ستم در داخل و كوشش مستمر  جهت رساندن صداي آنها به سازمانها و نهادهاي بين المللي (سنديكاها, نهادهاي حقوق بشري, و....) و جلب پشتيباني جهاني براي حمايت از پيكار آنان  با سمتگيري در جهت قيام و سرنگوني رژيم جبار حاكم. تماس گسترده با انجمنهاي زندانيان سياسي, پناهندگي و كمپها
رسانه ها و تبليغات
بحث و ايجاد تحوّل در سياستگذاري رسانه اي برحسب ميزانهاي علمي و تخصصي, تغيير در محتوا و شكل رسانه هاي مقاومت برپايه  معيارهاي حقوق بشري و لاييك( في المثل برابري حضور زن و مرد در برنامه هاي ورزشي تلويزيوني), پيش گرفتن سياست حضور و ارائه مواضع مقاومت در كليه رسانه هاي فارسي زبان – اعم از ايراني (غيررژيمي) و بين المللي ( كه روزانه رويهم دهها ميليون شنونده و بيننده ايراني دارند), دعوت از شخصيتهاي سياسي و فرهنگي و هنري و ژورناليستي نامدار  سرنگوني طلب به رسانه ها و برنامه هاي مقاومت, فراهم آوردن فرصت چالش فكري و تبادل نظر , مباحثه و تعاطي بين گفتمانهاي گوناكون سرنگوني طلب .......
رويكرد سياسي و فرهنگي نسبت به ديگران (ايراني و منطقه اي)
كوشش به همزيستي فعال و ايجاد حسن تفاهم و تقويت ارتباطات مبارزاتي با كليه سازمانها و احزاب مترقي و انقلابي ضد رژيم( درهراندازه و حدّي كه هستند), به ويژه تجديد ارتباط با سازمانها و احزاب كردستان ايران, توجه به شخصيتهاي فرهنگي, هنري و مفاخر ادبي ايران و دعوت از آنان به نشستها و ميهمانيها ( نوروز و...) و البته به آكسيونهاي سياسي و غيره. با استمرار در چنين رويكردي است كه در غربت احساس تعلق به جمع تقويت و فضاي حيات سياسي مشترك سرنگوني طلبان شادابتر مي شود. ديوار كشيدن به دور خود, سخن نگفتن با ديگر ايرانيان و رويگرداندن از « عروسي و عزا»ي هموطنان راهكار انقباضي است و بس. به دوران انقلاب بهمن بنگريد, به تحولات دگرگونساز سه دهه اخير مراجعه كنيد: در «سال سرنگوني» رويكرد انبساطي در دستور قرار مي گيرد. اين يك قاعده قديمي جنبشها و سازمانهاي مردمي  به ويژه در عصر انترنت و گسترش عمومي آگاهيهاست.
اما در مورد ايجاد رابطه و رايزني , دعوت و همنشيني با سازمانها , گروهها و نيروهاي ايدئولوژيك و نظامي- سياسي فعال در منطقه, يعني انواع « اپوزيسيون» ديكتاتوريهاي منطقه, ما بارها به دقت و احتياط توصيه كرده ايم. لزوم شناخت و انتخاب شريك مناسب درسي است كه طي دهسال اخير به دفعات در عراق و انبوه گروهها و اشخاصي كه به اشرف آمدند و رفتند تجربه شده است. ما بارها و به موقع هشدار داده ايم. تجربه «خميني در پاريس» يادمان نرود. مصر كنوني كه جلوي چشم همه است. بارها به مجاهدين گفته‌ايم كه در صحنه سوريه نيز «اپوزيسيونهايي» به غايت ارتجاعي و ... كنار ديگران عليه ديكتاتور خونريز دمشق فعالند. بايد احتياط كرد و متمايز موضع گرفت. آنهايي كه به صراحت خواهان دموكراسي و جدايي دين از دولت نباشند به يقين صرفاً مصرف كننده دوستي آزاديخواهان خواهند بود!
................................
باري, ما در چهارسال گذشته نه تنها در هيچيك از محورهاي فوق گشايش و اصلاحي نديديم بلكه دردمندانه شاهد انقباض و تكرار اشتباهات نيز بوده ايم....
 ادامه مطالبات اصلاحي فوق گاه حتي موجب خشم دوستان مجاهد و طبعاً عذاب ما بوده است. به ويژه كه همزمان به پرسشهاي مصرّانه افكار عمومي و مسائل مطروحه نيز پاسخ شايسته داده نمي شد.
لازم به يادآوري است كه ما, درست يا نادرست, بحث و بررسي مشكلات را به خارج شورا نمي كشانديم. مي كوشيديم سربسته و درخود, هنگام جلسات بزرگ, بيشتر در نشستهاي محدود ولي رسمي, پيشنهادهاي مشخصي براي موضوعات مورد اختلاف عرضه كنيم. به عنوان مثال در باره سياست تبليغاتي سيما و سايت...  يا به تكرار در باب پشتيباني از پيكار اقشار گوناگون اجتماعي, فرهنگي و اقليتهاي مذهبي ايران.... خلاصه, لزوم پيروي از رويكردي اجتماعي در خدمت چشم انداز قيام و ...... ما هميشه طرفدار جدّي اقدام در جهت حفظ و اعتلاي جنبش مردم بوده ايم و تشكيلات شورا را اساساً براي پيشبرد اين مهم لازم مي دانيم. از ديدگاه ما برانگيختن و اعتلاي جنبش الويّت داشته است....
 از ميان مسائل بيشمار و موضوعات مورد اختلاف, «جبهه همبستگي ملي» براي ما اهميّت خاصي داشته و بارها به جدّي گرفتن الزامات تحقق اين طرح توجه داده ايم: مدنظرقرار دادن جامعه ايراني خارج, درانداختن طرحي نو و تدبيري براي رفع موانع تماس, احياء و ارتقاء اعتماد و سپس اقدام به دعوت جدّي  از واحدهاي گوناگون و پرشمار فرهنگي, هنري, اجتماعي. كلاً تلاش براي تدارك مقدماتي و الزامات اوليّه جبهه همبستگي .... چرا كه رژيم حاكم دشمن سياسي و فرهنگي مشتركمان بوده و هست.....  ولي افسوس. در اين مورد حتي يك قدم مثبت كه توفيقي به حساب آيد و اميدي براي ادامه كار و كوشش ما شود ديده نشد.
بدون ترديد دفع توطئه هاي مداوم رژيم و ضربات پي درپي سياست مماشات توسط «ارباب بي مروت دنيا», همچنان كه گرفتاريهاي چهارساله اخير ناشي از  وضعيت بحراني ساكنان اشرف و بعد هم ”ليبرتي”, خواهي نخواهي بخش اعظم انرژي مسئولان و به ويژه وقت خانم رجوي را به خود اختصاص داده اند. ما هم پيوسته به همين دليل دندان به جگر گذاشته و صبر پيشه مي كرديم  بدون اين كه مأيوس شويم. اما آشكارا تعارضي هم وجود داشته است: مسئولان شورا  طرح جبهه همبستگي ملي را منتفي اعلام نكرده اند, گاه حتي خود آقاي رجوي به آن توجه مي دهند, اما عمل و اقدام مشخص؟ در واقع نه تنها به پرسشهاي مربوط به جنبه هاي  تبليغي و رويكردهاي لازم عملي روي خوش نشان نداده اند, برعكس, ....حتي حاضر نشده اند بين نام و شكل/ محتواي سايت «همبستگي ملي» دستكم تناسبي منطقي برقرار كنند. همين تعارض ديرينه در مورد عنوان «سيماي آزادي - تلويزيون ملي ايران» نيز سئوالي بي جواب مانده است! .....

اينها نمونه هايي از انبوه مشكلات سالهاي اخيرمان بوده اند.... در ماههاي اخير كه انواع معضلات جديد به دشواريهاي پيشين افزوده شده است:
-افشاي مسائل شخصي و تعرض غيرقابل دفاع و علني چند ماه پيش به موضوعي كه درحوزه حقوق بشر افراد قرار دارد.
-پيامهاي (نصيحت و انذار !) آقاي رجوي خطاب به سران غالب و مغلوب رژيم ولايت فقيه!
-مداخله دادن مكرر و بي وجه كميسيونها و دبيرخانه شوراي ملي مقاومت در مسائل , و بعضاً مشاجراتي , كه آشكارا به ايدئولوژي و تشكيلات و .... سازمان مجاهدين خلق مربوط بوده اند....
ما نمي توانيم با اين كارها و رويكردها موافق باشيم.  مي رويم , چون ديگر نارضايتي و نداي اعتراضِ شأن و وجدانمان  بر سكوت و صبرمان چيره شده. نمي توانيم در پيشگاه ملت ايران و افكار عمومي و تاريخ / به عبارت ديگر نزد وجدان خويش  پاسخگوي سياستها, رويكردها, كنش و واكنشهايي باشيم كه در بحث, تصميم و اجراي آنها مشاركتي نداشته‌ايم.
در پايان بر نكات زير تآكيد داريم:
-ما درحدّ توان خويش از حق حيات و آزاديهاي اساسي هموطنانمان در خانه خود ساخته شان اشرف و همچنين ”ليبرتي” (كه آشكارا در بازداشت غيرقانوني و بي سلاح درمعرض كشتار قراردارند) قاطعانه دفاع مي‌كنيم.
-همچنان خواستار و كوشنده راه سرنگوني تماميّت رژيم و برچيدن بساط جبارّيت حاكم بر ايران هستيم. و براي ايجاد شرايطي كه اعمال اراده ي آزاد ملت ايران را هموار سازد تا آخر ايستاده‌ايم . 
-در برابر خاطره شكوهمند دهها هزار جانباختة راه آزادي و رنج و شكنج همه زندانيان سياسي سر تعظيم فرود مي‌آوريم و در پيشگاه ملت ايران با آنان تجديد عهد مي‌كنيم. 
در اين جا از خانم رجوي و دبيرخانه شورا محترمانه خداحافظي مي‌كنيم. از دور روي ديگر همراهان ديرينه را می‌بوسيم و با مهر و دوستي بدرود مي‌گوئيم.
   زنده باد آزادي      نابود باد رژيم ولايت مطلقه فقيه        برقرار باد جمهوري ايراني
   ( بر  پايه  دموكراسي پارلماني,  لائيسيته و حقوق بشر)
محمد رضا روحاني        
كريم قصيم

منبع:پژواک ایران
/

حسن روحانی ۲۵/خرداد/۱۳۹۲ نیک آهنگ کوثر

حسن روحانی، کاندیدایی که از نو باید شناخت! نماد نیرنگ!

حسن روحانی، کاندیدایی که از نو باید شناخت! نماد نیرنگ!


حسن روحانی، نماد نیرنگ!

«نجواهای نجیبانه»: امروز صبح، نوشتاری مستند و روشنگر در مورد سوابق، کارنامه و نقاط تاریک و مبهم زندگی حسن روحانی در وبسایت «خودنویس» منتشر گردید. اما بعد از ظهر، این وبسایت توسط گروهی از به اصطلاح ارتش سایبری با نام «جهاد گمنام مجازی» و با این پیام که «هیچ حاشیه امنی برای یاوه‌گویان و مزدوران بیگانه نیست، هر کجا باشید»، هک گردید. بنا بر این، در راستای «یافتن راهی به رهایی از راه آگاهی» تصمیم گرفتم با اجازه مسئولان «خودنویس»، این نوشتار را در اینجا بازنشر دهم! درد برخاسته از فریب خوردن، یکی از سخت‌ترین دردهاست، و بسیاری تلاش می‌کنند سراب را آب نشان دهند، و قطعاً باید نسبت به افراد دورنگ و فریبکار، بیش‌ترین احتیاط را داشت؛ هر چند امیدوارم مردم ایران، درست‌ترین تصمیم را بگیرند و گرفتار دام پهن‌شده توسط فرصت‌طلبان نگردند و بار دیگر به مسلخ نروند و این سخنان حکیمانه را پیش رو داشته باشند که:
«عاقل از یک سوراخ، دو بار گزیده نمی‌شود»؛
«آزموده را آزمودن خطاست»؛
«رهایی، رایگان نیست»


متن کامل نوشتار به این شرح است:
حسن روحانی، کاندیدایی که از نو باید شناخت!
بخش تحلیل «خودنویس»: حسن فریدون، که بعد از انقلاب به «دکتر روحانی» معروف شده، چهره‌ای امنیتی است که نقش موثری در کنار هاشمی رفسنجانی در تداوم «دفاع مقدس» داشته است.
در کشورهای پیش‌رفته و دموکراتیک، رسانه‌ها از سیر تا پیاز مسائل مربوط به خانواده و روابط سیاسی و مالی و تصمیم‌گیری‌های کاندیداها در دوران نمایندگی و یا داشتن مسوولیت اداری و دولتی را منتشر می‌کنند.
اما حتی ویکی‌پیدیا هم که منبع تازه‌کارهای آنلاین است و از سوی بسیاری از محققین فاقد ارزش حرفه‌ای خوانده می‌شود، در باره خانواده حسن روحانی اطلاعی به خوانندگان نمی‌دهد. بسیاری از بخش‌های معرفی حسن روحانی به تازگی به ویکی‌پیدیای او اضافه شده است.
پسر حسن روحانی، اولین گمشده ویکی‌پیدیا و رسانه‌ها
این‌که تصور کنید مدیران رسانه‌هایی مثل بی‌بی‌سی فارسی تاکنون چیزی در مورد فرزند حسن روحانی نشنیده‌اند برای اهل فن محل تردید است.
دو منبع مختلف که در مقاطع مختلف همکار مرکز تحقیقات استراتژیک بوده‌اند، مرگ فرزند حسن روحانی به شکلی مشکوک را تایید کرده‌اند. بر اساس گفته‌های این منابع، دو بحث متفاوت در باره علل «خودکشی» فرزند حسن روحانی مطرح بوده است.
- نخست، لو رفتن انتقال اطلاعات محرمانه به مخالفان نظام از سوی فرزند حسن روحانی از طریق وزارت اطلاعات کشف شده و با آگاهی و اطلاع دادن به پدر، فرزند خودکشی «می‌شود».
- دوم، گرایش جنسی فرزند از سوی پدر تایید نشده و فرزند از ناراحتی خودکشی کرده است.
این منابع، گزینه دوم را بعید دانسته‌اند.
مجید محمدی که نخستین بار در سایت رادیو فردا به این مساله اشاره کرده بود نیز از همکاران سابق مرکز تحقیقات استراتژیک است.
در غرب، کاندیدایی که به جامعه دروغ بگوید و یا مسائل مهمی را از آنان پنهان کند، از سوی رسانه‌ها و افکار عمومی تحت فشار قرار می‌گیرد و معمولا کناره‌گیری می‌کند.
اما  مدیران رسانه‌هایی که در باره حسن روحانی سکوت کرده‌اند و احتمالا امیدی به انتخاب او دارند، طبیعتا از رسانه‌ خود برای کشف و انتشار واقعیت استفاده نمی‌کنند.
سکوت اکبر گنجی به عنوان گنجینه اطلاعات امنیتی که از مرگ‌های مختلف در پروژه‌های مرتبط با حجاریان پرده بر می‌داشت نیز محل تردید است. گنجی در حال حاضر «پروژه جلب آرا برای افزایش مشروعیت جمهوری اسلامی در جهت کاهش احتمال حمله نظامی» را دنبال می‌کند که این دیدگاه روز گذشته نیز از سوی آیت‌الله خامنه‌ای مورد تاکید قرار گرفت.
برادر حسن روحانی
حسین فریدون، برادر امنیتی حسن روحانی، چهره ناشناخته‌ای برای مردم اما شناخته شده برای اهل فن است. از او در زندگی‌نامه حسن روحانی در ویکی‌پیدیا چیزی نیامده است.
یک منبع امنیتی که در دهه ۶۰ در ایران شاغل بوده است، می‌گوید که حسین فریدون در دوران مسوولیت‌های اطلاعاتی و پس از آن، از قدرت خود برای سوء استفاده جنسی از همکاران زن استفاده می‌کرده است. یک همکار سابق حسین فریدون نیز این مساله را تایید کرده است. این همکار سابق معتقد است که حسین فریدون هیچ‌گاه در محل کار نگران پرونده‌دار شدن به خاطر «آزار جنسی» نبوده است.
گفته می‌شود حسین فریدون در دوران غیبت صغرای مهدی هاشمی(۱۳۸۸-۱۳۹۱)، برخی اطلاعات محرمانه را به فرزند ریاست مجمع منتقل کرده است. هنوز معلوم نیست که انتشار اطلاعات در باره ثروت خانواده خامنه‌ای که در سال ۱۳۸۸ از سوی مهدی هاشمی به چند نفر در خارج از کشور ارسال شد، با همکاری حسین فریدون تنظیم شده است یا نه، اما مهدی هاشمی تاکید کرده بود که کارشناسان سابق وزارت اطلاعات در تهیه این مدارک نقش داشته‌اند. بخش عمده همان مدارک و عکس‌ها بعدا از سوی یک کارگردان سینما منتشر شد.
کوی دانشگاه
در ویکی‌پیدیا، اگر «کوی دانشگاه» را جستجو کنید به این جمله می‌رسید: «در سومین مناظره انتخاباتی ۱۳۹۲، محمدباقر قالیباف، اظهار داشت که روحانی زمانی که شورای عالی امنیت ملی بوده است، به دانشجویان برای برگزاری یادبود کوی دانشگاه مجوز نداده است. اما روحانی در جواب گفت: «شما گفتید این‌ها را بیاوریم و بعد گاز انبری کار را تمام کرده و دستگیرشان کنیم که من مخالف بودم.»
این در حالی‌ است که حسن روحانی در تاريخ ۲۳ تيرماه سال ۱۳۷۸، سخنراني خود تهديد به كشتن و نابود كردن «مخالفان» کرده بود.
علی افشاری، از اعضای اصلی دفتر تحکیم وحدت در سال ۱۳۷۸، درباره حسن روحانی می‌نویسد: «او در ۲۳ تیر ماه  ۷۸ سخنرانی تندی را بر علیه معترضین و جنبش دانشجویی  ایراد کرد و فرمان حمله سازمان یافته گروه های فشار و دستگیری‌های فله‌ای  دانشجویان  را صادر نمود.»
سرکوب گسترده دانشجویان در روز ۲۳ تیر ۱۳۷۸ با هماهنگی کامل سپاه پاسداران و شورای عالی امنیت ملی انجام گرفت.
تصفیه ارتش
حسن روحانی از جمله عوامل تصفیه ارتش در پادگان‌ها در ابتدای انقلاب شناخته می‌شود. در ویکی‌پیدیا اما، نوشته شده: «با پیروزی انقلاب، حسن روحانی در نخستین اقدام در سال ۱۳۵۸، به ساماندهی ارتش آشفته و پادگان‌های از هم پاشیده پرداخت.» رئیس کمیسیون دفاع مجلس اول و دوم فرماندهی پدافند هوایی، جانشینی فرماندهی جنگ، و ریاست ستاد قرارگاه مرکزی خاتم‌الانبیا را نیز بر عهده داشته است.
حسن روحانی به همراه هاشمی رفسنجانی از جمله عوامل تداوم جنگ ایران و عراق بوده است.
مدرک‌سازی یا مدرک‌بازی
بزرگ‌ترین سودی که نصیب حسن روحانی شده، ناشناخته ماندنش برای حامیان خاتمی و هاشمی است. گرچه حامیان هاشمی بدون توجه به جنایت‌ها و فساد حاکم بر دولت و گزارش‌های بین‌المللی در مورد فساد مالی و سوءاستفاده از قدرت در خانواده‌اش، به حمایت از او ادامه می‌دهند. پس اینکه حامیان یک  متهم به جنایت، تداوم جنگ، سوء استفاده کننده از قدرت از حسن روحانی هم حمایت کنند، جای تعجبی باقی نمی‌گذارد.
کسانی که تنها به زندگی‌نامه «روحانی» در ویکی‌پیدیا اکتفا می‌کنند، هنوز متوجه نقاط قابل تردید درباره او نشده‌اند.
در زندگی‌نامه حسن روحانی در ویکی‌پیدیا آمده است: «حسن روحانی، نایب رئیس مجلس شورای اسلامی در دوره چهارم و دوره پنجم و دبیر شورای عالی امنیت ملی از سال ۱۳۶۸ تا ۱۳۸۴ بوده است.» به این ترتیب، او از سال ۱۳۷۱ تا ۱۳۷۹ به طور مرتب هم در مجلس حضور داشته و هم در شورای عالی امنیت ملی. تبدیل سال شمسی به میلادی این سال‌ها، سخت نیست. به عبارت بهتر، حسن روحانی از سال ۱۹۸۹ تا ۲۰۰۵، دبیر شورای عالی امنیت ملی بوده است و از ۱۹۹۲ تا سال ۲۰۰۰، عضو ثابت هیأت رئیسه مجلس.
 کسانی که به مدرک «حسن فریدون» در دانشگاه کالدونین اکتفا کرده‌اند معتقدند که این فارغ‌التحصیل فوق لیسانس در سال ۱۹۹۳ و گیرنده مدرک دکترا در ۱۹۹۹، بدون شک دانشجوی این دانشگاه بوده است.
هنوز هیچ منبعی، عکس‌های «حسن فریدون» در دوران تحصیل در اسکاتلند را منتشر نکرده است که معلوم کند «حسن فریدون» مورد اشاره در مدارک دانشگاه کالدونین که اتفاقا در سال ۱۹۹۳ تأسیس شده، با حسن روحانی یکی است. اینکه کسی در سال افتتاح دانشگاه بتواند از آن مدرک فوق لیسانس بگیرد از نقاط قابل بررسی تحصیلات تکمیلی است.
اطلاعات در باره دانشگاه کالدونین به زبان فارسی به تازگی بر روی ویکی‌پیدیا قرار گرفته است و به نظر می‌آید از سوی حامیان «دکتر روحانی» است.
اما در فیلم تبلیغاتی حسن روحانی، ادامه تحصیل او قبل از انقلاب ذکر شده است.
مدرک‌سازی و یا نوشتن رساله‌های تحصیلات تکمیلی حتی در خارج از کشور مسبوق به سابقه است. بر اساس گفته‌های یک منبع نزدیک به دولت آمریکا، نوشتن رساله دکترای یکی از دستیاران سابق «دکتر روحانی» به یکی از کارشناسان شناخته شده حوزه ایران سفارش داده شده بود.

منبع: وبسایت «خودنویس»

حمله موشکی به محل استقرار اعضای مجاهدین خلق در عراق، چندین کشته و مجروح بر جای گذاشت

حمله موشکی به محل استقرار اعضای مجاهدین خلق در عراق، چندین کشته و مجروح بر جای گذاشت

خبرگزاری فرانسه گزارش داد که حمله موشکی به کمپ لیبرتی، محل استقرار اعضای سازمان مجاهدین خلق در عراق، چند کشته و مجروح بر جای گذاشته است. 

سخنگوی سازمان ملل متحد با تایید این گزارش به خبرگزاری فرانسه گفته است که هنوز آمار دقیقی از کشته شدگان ندارد. 

یک افسر پلیس عراق، که نامش فاش نشده تعداد کشته شدگان را سه نفر و مجروحان را ۱۱ تن اعلام کرده است. 

اعضای سازمان مجاهدین خلق، سال گذشته از کمپ اشرف به کمپ لیبرتی منتقل شده و سازمان ملل متحد در تلاش برای انتقال همه آنها به کشوری ثالث است.

آشنائی بيشتربا يک وزيراسلامی


آشنائی بيشتربا يک وزيراسلامی


برائت ازمشركين تكليف شرعي است! بشتابيد, دستجمي اش صواب بيشتري دارد!

برائت ازمشركين تكليف شرعي است! بشتابيد, دستجمي اش صواب بيشتري دارد!

برائت ازمشركين تكليف شرعي است! بشتابيد, دستجمي اش صواب بيشتري دارد!
کریم قصیم
پس از ارتكاب جرم , يعني اعلام علني استعفاي كتبي و مستدل ِ من و آقاي روحاني از شورا, بلافاصله موج واكنشهاي مرئي و نامرئي, ابتداء به صورت اعلام ضربه شوك و ناباوري و آه و ناله و افسوس….بر سرما ريخت. ازايميل و نامه و تلفن بگيريد تا يك سونامي كامنت هيجان زده فيسبوكي خطاب به من يا هردوي ما. ناگهان اعضاء و افرادي از گروه وسيع فيسبوكي ام , كه تا آن زمان حتي يك خط هم ازآنان نديده بودم, با اسامي و عكسهاي ناشناخته وارد ميدان شدند, يكي ازيكي شوكه تر و«احساساتي تر»!
يكي قربان صدقه ما مي رفت كه برگرديم, ديگري هوشمندانه انذار مي داد از تكرار آن حرفها پرهيز شود و دهانمان را آب بكشيم(اشاره مي كرد به گناهان مندرج دراستعفاء ), سومي با ابراز نارحتي – كه حتي ازغذاخوردن هم افتاده – اصرار داشت به كشور چتر و كلاه , منزل آنها رويم و در گوشه اي آسوده و گرم و نرم , دوراز واقعه در دامن مطبوع ميهماني , كمي خستگي دركنيم و صبر كنيم تا با «آنها» صحبت شود و امكان بازگشت فراهم شود!….يكي ازدوستان نزديك مجاهدين نيز با لطف زبان و استاد استاد گفتن بيش از حدّ ما را خجالت مي داد. با اظهار احترام و محبت اصرار داشت:
«شما بزرگواران طبیعتا چنین تصمیم گیری برایتان ساده نبوده است چرا که تاثیر آن را برای شرایط کنونی میتوانید متوجه شوید. اما باز هم از شما درخواست میکنم صبر داشته باشيد.. .. بهر روی شما بزرگوار و آقای روحانی عزیز را بنده بسیار عزیز میشمارم و همانگونه که قبلا هم گفتم چشم امید آن دارم که در روزهای آینده شورا بتواند به یک جمعبندی برسد و با شما عزیزان به یک راه حل واسط برسد ….»
البته ترديد ندارم كه شماري از خانمها و آقايان به راستي از رفتن ما دلگير و ناراحت بودند. تلاش مي كردند مگر آب رفته به جوي بازگردد. اين جانب هم با روي خوش , سپاسگزاري و اندكي توضيح مسائل …سعي داشتم ناراحتي و هيجانات شخصي آنها كاهش يابد و اندكي آرام گيرند…. تا آن نشست 17 ام خرداد انجام شد و كوه 500 نفره يك موش آلوده زاييد و به جاي پاسخ و شرح و بسطي در جواب متن استعفا و آنهمه نكات مطروحه, ناگهان يك «توطئه» كشف شد و ما همراهان 32 سال آزگار با جوانمردي تمام به « شناعت و شقاوت و خيانت» متهم شديم!….
پس از اطلاع از مفاد بيانيه شورا و آن لشگركشي و فحاشي و وقاحت پارانوئيك , دلشكسته به برخي ايميلها و ناصحان چند سطري نوشتم. مثلاً به همان جناب كه معجزه اي را قريب الوقوع مي ديد و ضمن توصيه به صبر و حوصله بشارت نيك مي داد نوشتم:
« آقاي … گرامي, آيا شما منتظر همچو بيانيه اي بوديد كه ما را به صبر و حوصله دعوت مي كرديد؟ خودتان با وجدانتان خلوت كنيد , … آيا مرداني را در سن و سال و با اين سابقه مبارزاتي بايد با لشگركشي مورد اتهام و …. قرار داد؟ من در نهايت آرامش روحي و صداقت قلبي اين چند سطر را خطاب به شما مي نويسم زيرا پيوسته محترمانه با اين جانب سخن گفته ايد. اما اگر شما هم ناگهان به همان لجن پراكنيها معتقديد, لطفا خودتان از گروه فيسبوكي اين جانب كناره بگيريد, من دستم نمي آيد شما انسان محترم و مبارز را كنار بگذارم……ولي اگر برفرض محال اين بيانيه را درست نمي دانيد, پس يك كاري بكنيد, وجدانهاي بيدار براي همچو مواقعي به كار مي آيند!» – نيمه شب يكشنبه 19 ام خرداد 92
تاكنون كه 6 روز از آن موضعگيري وحشتزه و زشت , – حاوي اتهام زني مجرمانه– مي گذرد , ديگر از آن الطاف صميمانه خانمها و آقايان چندان خبري نيست. برعكس بيشتر آنها غيبشان زده و گروهي جديد , تيمي تازه با مأموريت مرحله بعدي به ميدان آمده اند و راستش مزاحم صفحه فيسبوكي اين جانب هستند.
آشكارست كه پيش از آن جلسه ي بسيار خلاق و تحليل كننده, ريش سفيدان دهر, مشگل گشايان گره هايي كه به دست نبايد باز شوند, بارديگر گرد هم آمده , «به حول وقوه الهي» و به نظرخير درگوي بلورينشان صحنه را ديده و كلاف معمّا را گشوده بودند: توطئه! پس توطئه گران!
تلفنها و كال كنفرانسها براه افتادند … بسيج تلفني / حضوري , «روشنگري و اقناع» 400-500 نفر «اهل امضاء» , بدون اطلاع و دعوت متهمان. البته , به روش معمول ايراد اتهام غيابي هم مجاز بوده است ( بعد توسط هجمهِ تكرار«اثبات» مي شود ) ,…
در قرن بيست و يكم كه كسي «عاملان توطئه» را دعوت نمي كند. فوقش بازجويي و افشاء مي كند! اين روش يك ابتكار حقوق بشري جا افتاده و از آب گذشته و گويا خيلي كارآمد است…. تجربه هاي گذشته كارآيي اين شيوه را نشان داده است. چه دردوره زنده ياد خليل ملكي توسط حزب توده و چه در موارد ديگر در زمان ما – كه نيم قرني گذشته و كشور ما , بعلاوه خود ما «پيشرفت» فاحشي كرده ايم. وانگهي ويروس انتقاد شديداً مسري است , نبايد كال – كنفرانسها يا جلسه را به آن آلوده كرد! پروتكل نشست را هم نبايد دراختياركسي گذاشت, جزو اسرار است. مهم بود كه «علائم و عوامل توطئه» زود شناخته شوند. بخصوص نحوه تحويل استعفاء بسيار «شك برانگيز» بوده….
باري, مي بايست هرچه سريعترنشانه هاي باليني «توطئه» بررسي و ليست شود و جمله آنها به اهل امضاء تلقين شود , نه ببخشيد توضيح داده شود و شد! بقيه اش… به ويژه جنبه وجداني مسأله و بازي كردن با حيثيت اين همراهان 32 سال گذشته ؟ خير, بايد ريشه فساد را كند , قاطعيّت الزامي است. مراعات اساسنامه و ميزانهاي حقوق بشري ؟ اي بابا , بي خيالش, به قول آن جوانمرد «بي تي»!
و اما بعد چه شد. بنابرشنيدنيها كارشناسان ِ توطئه «نقشه مسير» دفع خطر – دراين مواقع هميشه «حساس تاريخي» – را از قديم دركشوي كميسيون مربوطه حاضر و آماده داشتند. كار نيكوكردن از پر كردنست. چك ليست مي گفت بي وقفه پشت سرهم سوژه را ذله كنيد . راحتش نگذاريد . جاي فكركردن نيست, «كله را بديد به من» و قيد نام و ننگ زنيد. چك ليست: اول محاصره عاطفي ”كه برگرديد”, بعد هشدار و انذار, سپس تهديد / همزمان طرح «مطالبات معوقه», بعلاوه يافتن و اعلام ارتباط اين توطئه به «توطئه هاي ديگر». سناريو كامل است. ضمناً تكرار منبر(ببخشيد كال كنفرانس هاي جديد)در همه مساجد فرنگ از ياد نرود. جا انداختن اتهامات به مثابه امر واقع و ثابت شده دردستورست ! اگر خداي نكرده اين مراحل افاقه نكرد , بلافاصله توهين و طرد رسانه اي (به ويژه لازم است چون متهمان نزد توده سازماني سابقه خوب و ذخيره اعتبارداشته اند كه بايد خرابش كرد). هرآينه كسي به اشتباه فكر كرد و در آمد كه پس جواب متن استعفاء چي شد؟
اين جا كه رسيد …. بايد به جانب طاقچه و مجسمه برنز ا سه ميمونهاي معروف اشاره كرد.
…………………………………
حالا درچه مرحله اي از «نقشه مسير» كاهنان معبد هستيم؟
پس از مراحل محاصره عاطفي و گريه و زاري فيسبوكي و كارهاي بعدي , اكنون شانتاژ موضعگيري عليه ديگر «گناهكاران» و نيز مطالبه ي آن امرغيبي, سربسته, مسكوت و پوشيده ( … هيچي نمي نويسم , چون هراشاره نامربوطي(!) , حتي يك كلمه عوضي, موجب رديابي دشمن مي شود!).
در هرحال , آن چه كماكان مطرح نيست , مفاد و محتواي استعفاي من و ما از شورا ست. اكنون پروژه جنگ رسانه اي عليه روحاني و قصيم كليد خورده … كه بخشي از آن«اعلام برائت ازمشركين» است. بله, اعلام برائت يك تكليف شرعي است! البته دستجمي اش بهتر و صوابش بيشتر! بشتابيد! ولي خوب, تك تك هم بي اجر نيست.اعتراف و اقرار به گناهان درهرحال عمل نيكي است, به ويژه كه بار «گناهان» بعضي بيشتر بوده و مدارك ضد توطئه زيادست: مصاحبه هاي فراوان با اين جانب , بخصوص در دفاع از اشرف و جان مجاهدين, آنهم بي اجازه مسئولين و خارج از كنترل الهي. …. به نظرمي رسد گناهكاران رسانه اي با شركت در يك « كال كنفرانس» , يعني شنيدن منبري مدرن و از راه دور, ابتداء «به نظرشان» رسيد و چند لحظه بعد حتي مطمئن شدند كه «استعفاي توطئه گرانه» اي دركار بوده. فرنگيها بيخودي مي گويند حق استعفاء , مانند حق رأي است , بايد از امنيت و انتخاب آزاد و مخفي برخوردار باشد. مثلا دركانادا وقتي نمايندگان احزاب استعفاء مي دهند , قبلاً ناگزيرند نيت , خبر و ريز مفاد استعفا را در اتاق دربسته با مخالفان استعفاء درميان گذارند تا كارشناسان كشف توطئه بتوانند قصد استعفاء را به موقع چك كنند و مانع فساد شوند … تا, لازم ديدند دوره اش كنند و با «وسايل لازم», دستكم زير جبرّ جو آزادانه نفسش را بگيرند, و…. تازه در دموكراسي خبر و متن استعفاء كسي را درروزنامه و رسانه حزب و ائتلاف درج نمي كند. هيچ ژورناليست آزاده اي هم ريسك نمي كند , نمي آيد از حق و شأن و امنيت سياسي افراد مستعفي دفاع كند.اين قبيل كارهاي «لوكس» خاصّ «ديكتاتوريها» ست , مال كره شمالي است ….
زياد سرتان را درد نياورم , فقط خواستم مرحله كار دستتان باشد و گرنه خود مورد زير هيچ اهميتي نداشت. فقط به عنوان علامت شجاعت و جرأت مدني سرمشق ديگرانست.ضمناً اين اعلاميه از تدارك آئين بزرگداشت و قدرداني قريب الوقوع خبر مي دهد, از عشق و انسانيّت , همان كه از آبه پي ير, پيردير رحمت و محبت آموخته بودند:
«از آنجا که رادیو ايكس و شخص من (ايگرگ) بارها با آقایان قصیم و روحانی مصاحبه داشته و ممکن است شائبه همکاری با این دو را در ذهن بوجود آورد، توضیح کوتاهی در اینباره لازم دیدیم.
رادیو ايكس بدینوسیله اعلام میدارد بدلیل اقدام ناصادقانه و غیرحرفه ای[!] آقایان کریم قصیم و محمدرضا روحانی از اعضای سابق شورای ملی مقاومت که عمل یهودا (از حواریونی که به مسیح خیانت کرد) را تداعی میکند، بغیر از چند مصاحبه با آنان که آنهم بیشتر در مورد وضعیت بحرانی هموطنانمان در اشرف و لیبرتی بوده هیچگونه همکاری با ایشان نداشته و ندارد. هرچند جدایی از سازمانها و گروهها و … حق هر فرد است اما نحوه استعفای ناگهانی آنها و درج آن در سایتهایی که با جنبش مقاومت دشمنی دارند، آنهم قبل از رسیدگی شورای ملی مقاومت به آن، همانطور که دکتر قصیم در صفحه فیس بوک خود تاکید ورزیده «یک اقدام سیاسی است» که به نظر می رسد با هدف وارد کردن حداکثر ضربه به شورای ملی مقاومت و سازمان مجاهدین خلق طراحی شده باشد.
راديو ايكس این استعفای توطئه گرانه را غیر اخلاقی و بدور از پرنسیپهای شناخته شده اخلاقی و سیاسی می داند و اعلام می دارد که هیچگونه رابطه ای با دو فرد مزبور اعم از رادیویی یا فیس بوکی و… ندارد. ما اطلاعیه جلسه میاندوره ای شورای ملی مقاومت مورخ 17 خرداد 92 را مصداق یک عمل دمکراتیک تلقی کرده و موضعگیری اعضای آنرا اصولی می دانیم.» راديو ايكس- 21 خرداد 92
آي مردم , حتي يك استعفاي محترمانه و نيك انديشانه را برنمي تابند!
وای بر من .
به کجای ِ اين شب ِ تيره بياويزم قبای ِ ژنده‌ی ِ خود را