۱۳۹۴ بهمن ۲, جمعه

کودکی که سنگر می‌فروشد! 


کودک یمنی در اقدامی جالب با فروش گونی‌های پر از خاک به عنوان سنگر به مردم شهر تعز علاوه بر کسب درآمد به آنان برای حفاظت از جان در برابر بمباران جنگنده‌های سعودی کمک کرد.
به گزارش ایلنا، فروش سنگر در خیابان‌های شهر تعز توسط یک کودک یمنی به سوژه‌ خبری رسانه‌ها تبدیل شده است.
 
سایت خبری "المشهد الیمنی" در این‌باره نوشت، فعالان شبکه‌های اجتماعی با انتشار عکسی از یک کودک یمنی که گونی‌هایی پر از خاک را در کنار خیابان به مردم می‌فروشد، صحنه‌ای دیگر از مشکلات یمنی‌ها زیر بمباران سعودی‌ها را به نمایش گذاشتند.

آقای خامنه ای آدمی به شدت وقیح است! محمد علی مهرآسا

این مقام معظم رهبری است که فرمانده کل قوایش شامل پاسبان و ژاندارم نیز شده است و قدرت مطلقه است. چنین رهبر دزد و دروغگوئی رئیس دولتی مانند احمدی نژاد را بر دیگران ترجیح می دهد. چون احمدی نژاد می دانست پولها را چگونه نفله کند و سهم امام چهاردهم را نیز ملحوظ دارد و چهار پسر رهبر را نیز بی نصیب نگذارد.
در مراسم همایش ملی فقه هنر که بدعتی نوظهور در جهان تشیع و اسلام است، آخوند رهبر علی خامنه ای فرموده است:
«اسلام نه تنها هنر را قبول دارد بلکه آن را تشویق هم می کند...»
این سخن هم برای دین اسلام دروغ است و هم برای ذات آخوند خامنه ای کذب محض است. زیرا در اسلام نقاشی، مجسمه سازی، رقص، آواز، موسیقی شاد و شادی انگیز و سینما و تئاتر حرام است. صحت این را باید از مجتهدهای جامع الشرایط پرسید نه از امثال آقایان سروش و اشکوری. زیرا امثال این آقایان برای اینکه دین را پسندیده و مقبول درنزد جوانان نشان دهند، بی شک فقه را نادیده می گیرند و مطابق میل و اراده خویش پاسخ پرسش را می دهند. آنچه در این دینها مهم است و رفتار باید مطابق آن انجام گیرد، فقه دین یعنی دستورهای شریعت برای زندگی آدمی است.
تحریم نقاشی در اسلام سبب شد تا در قرون گذشته نقاشهای هنرمند ایرانی به خطاطی روی آورند و خط خوش را با تهذیب و کناره نویسی به یک نوع نقاشی تبدیل کنند و در تاریخ به عنوان خطاط مشهور و نام آور شوند. وگرنه در هیچ زبانی خطاطی و خوش خطی هنر محسوب نمی شود. نیز چون نقاشی حرام بود در زمینه فرشها و گلیمها و پارچه پرده ها خود نمائی کرد و به نوعی در آن تغییر دادند که آخوند تفهیم نشود و ازآن سر درنیاورند.
من خود در زمان ریاست جمهوری خاتمی به چشم خود از تلویزیون دیدم و شنیدم که آخوند خامنه ئی در جلسه هیئت دولت که در حضو او تشکیل شده بود، هنگام سخنرانی ضمن ایرادهای جاری به این نکته با صراحت و تندی اشاره کرد:« شنیده ام کلاسهای تدریس موسیقی تشکیل شده و این خلاف ذات و ماهیّت اسلام است و گناهی نابخشیدنی است»
باید جستجو کرد و پرسید امروز چه پیش آمده است که همین آخوند تریاکی و تار زن می گوید: «اسلام نه تنها هنر را قبول دارد، بلکه آن را تشویق هم می کند...» ای بر ذات دروغ گویت هزاران نفرین و لعنت باد. آقای خامنه ئی! آیا هنرهای هفتگانه را که امروز با پپشروی سینما و فیلم برداری به هشت رسیده است می شناسید؟ خیر شما هنرها را تلاوت قرآن با صوت خوش و خطاطی و شعر در وصف و ثنای محمد و امامان و چهارده معصوم و بویژه خویشتن خویش می دانید.
شما نمی دانید که هنرهای هفتگانه عبارتند از: «موسیقی، رقص، نقاشی، مجسمه سازی، شعر، تئاتر داستان نویسی» و همچنان که اشاره کردم سینما و فیلم سازی نیز به نام هنر هشتم امروز در میان آگاهان جهان مطرح و معمول است. و همه اینها در دین اسلام حرام است؟
آقای خامنه ای! این را بدان که هنر اسلامی و غیر اسلامی ندارد. هنر جهانی است. ممکن است لطف فرموده برای دستکم هواداران خود نوع هنر اسلامی را تعیین و معرفی کنید تا حریفان بدانند که شما نه تنها دزد و آلوده دست و معتاد به افیونید، بل در دروغگوئی نیز دست گوبلز متصدی تبلیغات هیتلر را از پشت بسته اید.
من خود در زمان ریاست جمهوریتان در تلویزیون از شما شنیدم که گفتید:«موسیقی حرام است»
دروغگو یعنی همین که امروز سخنی می گوید و روز دیگر عکس آن سخن را بر زبان جاری می سازد.
شما در ضمن، یا خود ابلهید و یا مردم ایران را ابله تصور کرده اید که می فرمائید:
«وظیفه شرعی است که در انتخابات شرکت کنید؛ و حتا آنان که نظام را قبول ندارند لازم است در رأِی دادن شرکت داشته باشند...»
این دیگر کمال وقاحت یک آخوند را نشان می دهد که از مخالفان نظام می خواهید در پای صندوق های رأیِ جمع شوند و به مزدوران شما که از فیلتر افعی های شورای نگهبان رد شده و مقبول بارگاه جنابتانند، رأی بدهند. بنازم به این رو و وقاحت! حقا باید آن ضرب المثل مطرب و حوزه ی دینی را که من بیش از این به آن اشاره نمی کنم، پذیرفت و دریافت چه تیپ آدمهائی به سراغ حوزه درس دینی و شریعت می روند.
حضرت رهبر!
شما خاتمی را که عمامه ای شبیه مال شما بر سر دارد و بارها اقرار به پذیرش نظام ولایت فقیه کرده است؛ و دو دوره چهار ساله رئیس جمهوری بوده است، ممنوع التصویر و ممنوع الاسم کرده اید. شما کسانی را که به زعم خودشان اصلاحطلبند از الک رد نکرده و جزو زباله ها به بیرون ریخته اید؛ و تعدادی همشأن خود و آخوند جنتی و مصباح یزدی را سوا کرده اید که نماینده دو مجلس خبرگان و شورای اسلامی شوند؛ یعنی تنها به ملیجکهای خود اذن ورود در مجلسها را داده اید، آن وقت توقع دارید کسانی که نظام را قبول ندارند، در انتخابات شرکت کرده به اجامر و اوباش مورد پسند شما رأی مثبت بدهند؟
اگر وقاحت را هم کنار بگذاریم، نمی توان از حماقت گذشت، لذا گوینده این سخن باید احمق باشد که توقع دارد مخالفانش به پای صندوق رأی بروند و به جیرخواران او رأی بدهند. زیرا به مردم مخالف خود می گوید بروید به کسانی که موافق و نوکر و کاسه لیس منند، رأی بدهید. این است که می گویم اگر خود به درد بلاهت دچار نباشید، مردم ایران را ابله تصور می کنید که به این سخن خنده دار گوش بدهند و چنان کنند که شما می طلبید.
انتخاباتشان در همان مرحله نخست تصفیّه، زائید و زائده ای بی سر و پا و اشکم به دنیا آورد و به مردم جهان نشان داد که حضرت رهبر یا یک حقه باز است و دروغگو؛ و یا یک ابله و نادان که نسبت به حتا جامعه و مردمش از مرحله پرت است. زیرا به تقریب تمام کسانی را که به اصلاح طلب شهره بودند حذف کرده و می خواهند مجلسی همانند مجلس کنونی تشکیل دهند تا هر ماه یک بار در صحن مجلس برخیزند و سینه بزنند و دسته جمعی بخوانند:« ما همه پیرو حضرت رهبریم به دشمنانش با دندان حمله می بریم» زیرا یکی از آخوندهای معمم در همین مجلس کنونی، طرف سخنش را گاز گرفت.
اماسخن من با ایرانیان درون و بیرون کشور بویژه به خارج نشینان این است که عزیزان چند بار فریب می خورید و مثل بز اخفش سرتان را پائین انداخته شناسنامه در دست به حوزه های رأی گیری می روید تا متاع حضرت رهبر را بر مسند بنشانید؟ مخصوصاً ایرانیان عزیز لندن نشین. نه خاتمی اصلاحطلب برای ایران کاری کرد و نه احمدی نژاد ابله جز هدر دادن 700 میلیارد دلار توانستند دردی از شما را درمان کنند. آقای آخوند روحانی نیز که در میان پنج- شش نفر کاندیدای ریاست جمهوری از همه بیشتر رأی آورد، بلا تشبیه مثل خر در گل مانده است. نه می تواند کاری بکند چون پولی در اختیار ندارد؛ و نه اختیار مبارزه با لمپن های دستگاه خلافت را که هر چند گاه به جائی حمله کرده و ویرانی بار می آورند را دارد. وقتی در کشور قوای انتظامی حتا در اختیار دولت و کابینه نیست، رئیس کابینه چه قدرت اجرائی برای دفاع از مردم را در اختیار خواهد داشت؟
این مقام معظم رهبری است که فرمانده کل قوایش شامل پاسبان و ژاندارم نیز شده است و قدرت مطلقه است. چنین رهبر دزد و دروغگوئی رئیس دولتی مانند احمدی نژاد را بر دیگران ترجیح می دهد. چون احمدی نژاد می دانست پولها را چگونه نفله کند و سهم امام چهاردهم را نیز ملحوظ دارد و چهار پسر رهبر را نیز بی نصیب نگذارد.
هممیهنان عزیز! من به هیچ آئین و دینی معتقد و پایبند نیستم که شما را به مقدساتی سوگند بدهم؛ اما شما را به جان عزیزانتان قسم در این انتخابات و دیگر گزینشهای این رژیم خونخوار و دزد و تروریست پرور شرکت نکنید و آنها را تنها بگذارید که با شرکت شما در انتخابات آبرو جمع نکنند.
روی سخنم با کسانی که روزهای تاسوعا و عاشورا سینه لخت کرده و زنجیر می زنند و گل به سر می مالند نیست. من با کسانی سخن می گویم که برای از بین رفتن و به حساب نیاوردن رأی هایشان سال 1388 بیرون آمدند و حماسه آفریدند و کشته ها نیز دادند. من ترغیب به بیرون آمدن هم نمی کنم. من خدمتتان عرض می کنم روز رأیگیری در خانه بمانید و بیرون نیائید تا صفهای پای صندوقهایشان طولانی و چشمگیر نباشد. مطمئن باشید مُهر درون شناسنامه هیچ تغییری در زندگی شما نمی دهد. زیرا شما نه اهل رفتن به عتبات و کربلا و نجفید؛ و نه می خواهید حاجی بشوید که هراس از بی مُهری شناسنامه شما را به مِهر حضرت رهبر سوق دهد که به ملیجکهایش رأی دهید.
حضرت رهبر از یک سو می گوید انتخابات حق الناس است و باید خوب مراعات و رعایت شود. از سوی دیگر اجازه به کسی جز جیره خواران خویش نمی دهد وارد مجلس شوند. یعنی حق الناس را چون حلوا می خورد و به نفخ شکم و روده درد نیز مبتلا نمی شود.
در شرع اسلام حق الله داریم و حق الناس. حق الله همان نماز و روزه و دروغ نگفتن و عرق و شراب ننوشیدن و... است و حق الناس چیزهائی است که مربوط به مردم است؛ مثل قرض گرفتن و پس ندادن، کسی را کتک زدن و مال مردم خوردن و توهین و افترا به دیگران بستن و امثال آن... طبق همین شریعت اگر فردی گناهکار توبه کند ممکن است خدا از حقش بگذرد و او را ببخشد. اما حق الناس تا آن انسان و یا آدمیان زیان دیده راضی نشوند، گناهکار همچنان گناهکار می ماند و خدا در این موضوع دخالت نمی کند!
حال باید از مقام رهبر نامنظم پرسید حضرت! چرا رعایت حق الناس یعنی آراء مردم را نکردی و هرچه را شورای نگهبانت تصویب کرد به یقین پذیرفتی و حق کسانی را که مستحق رفتن به مجلس بودند، پایمال کردی؟ به دولت نیز تشر زدی که کسی حق ندارد از شورای نگهبان ایراد بگیرد؟
خواننده عزیز این کارهای دستگاه حاکمیّت بیشتر ما را مطمئن می کند که قشر عمامه به سر و آخوند، دروغگو و مکارند و باید از آنها دوری گزید. بیائید و به خود و به میهن یک لطف بکنید واین گزینش پیشِ رو را تحریم فرمائید. همین...

واکنش شجاعانه فریبرزرئیس‌دانا ، اقتصاددان مقیم تهران ، به توافق هسته‌ای ...

STATE OF SIEGE [Κατάσταση πολιορκίας] (1972) - Mikis Theodorakis (O.S.T.)

گزارشی درباره وضعیت دردناک کارگران کوره‌های آجرپزی در حاشیه‌های تهران



آنها در کوره‌ها زندگی می‌کنند. کوره‌های روستای محمود آباد شهرری. خیلی از اینجا دور نیست، همین نزدیکی‌ها در منطقه 20 شهرداری تهران. از دوردست هم دودکش‌های بلند سیاه شده شان به چشم می‌خورد. جابه جا می‌بینی‌شان. اینجا دودکش، آنجا دودکش، دودکش‌هایی که این روزها هیچ دودی از درون‌شان بلند نمی‌شود. کوره‌های خاموش.
اتاقک‌هایی که روزی برای کارگران کوره‌های آجرپزی تدارک دیده شده‌اند، این روزها شده‌اند، محل سکونت دائمی کارگران و خانواده‌های‌شان. اینجا به کوره معروف است. کوره‌های پشت روستای محمود آباد شهرری.
 تابستان‌ها زن، مرد و کودک در کوره‌ها کار می‌کنند. خشت می‌زنند و آجر می‌پزند. زمستان‌ها هم  وقتی کوره‌ها خاموشند، همین جا زندگی می‌کنند. به قول خودشان در این فصل واشر و پسته می‌زنند، ضایعات جمع می‌کنند، شلغم می‌کارند، کارگری می‌کنند و روزگار می‌گذرانند.
جاده‌های خاکی، زباله‌های تلنبار شده، کودکانی که در سرمای زمستان پای برهنه یا با  دمپایی‌های پلاستیکی این سو و آن سو می‌دوند. نخستین تصویری است که در کوره‌ها می‌بینی.
صبح جمعه است و باد سردی می‌وزد. دگمه‌های پالتویم را تا بالای گلو می‌بندم تا سوز و سرما کمتر اذیتم کند. اما بیشتر زنان و کودکان اینجا لباس تابستانی بر تن دارند. پالتو و کاپشنی در کار نیست تا گرمایی به آنها ببخشد. دمپایی پوشیده‌اند و بی‌توجه به سوز و سرما این ور و آن ور می‌روند و کارمی‌کنند. رخت‌های آویزان روی طناب زیر آفتاب کم رمق زمستان نمدار و سنگین به نظر می‌رسند.
آلونک‌ها کاهگلی‌اند و بیشترشان در و پیکری ندارند و با پارچه یا مشما محافظت می‌شوند، از سوز و سرما و نگاه غریبه‌ها.
 دو پسر بچه شاید هفت هشت ساله مقابل یکی از همین آلونک‌ها نشسته‌اند، دمپایی آبی پلاستیکی به پا دارند و بدون اینکه حتی سرشان را بلند کنند از داخل یک لگن پلاستیکی قرمز واشر سرهم بندی می‌کنند. از همان‌ها که سر شیر آب می‌بندیم.هر واشر پلاستیکی 20 تا تک تومان. هزار واشر که سر هم کنند، می‌شود 20 هزار تومان؛ گاهی درآمد چند هفته یک خانواده.
 چند ماشین سفید رنگ مدل بالا در کوره‌ها بالا و پایین می‌روند، مردم می‌گویند خدا خیرشان بدهد برایمان غذا و لباس آورده‌اند، اما کافی نیست.
بیشتر ساکنان کوره‌ها اهل کشور افغانستانند از هر کدام می‌پرسی چند ساله‌ای با تعجب نگاهت می‌کند. بیشترشان شناسنامه یا کارت شناسایی ندارند. معصومه ابروهایش را بالا می‌اندازد: «نمی‌دانم باید 33 سالم باشد.سی سالی هست اومدم ایران.» صورتش پر از چین و چروک است و سنش باورنکردنی. چروک‌های صورتش خبر از یک زندگی پر از رنج و مرارت می‌دهد و نه یک عمر طولانی: «خانم نه آب داریم، نه برق، نه گاز.» دستم را می‌گیرد و می‌کشاند توی آلونک‌شان. اتاق کاهگلی، بدون پنجره و سرد و تاریک است. خیلی تاریک. چراغ گردسوزی اندک روشنایی به اطراف پاشیده. یک تلویزیون خاموش هم گوشه اتاق هست: «تا شش ماه قبل برق داشتیم اون هم قطع کردن، گاز هم که نداریم.» یک چراغ علاءالدین از همان‌هایی که قدیم‌ها در خانه هر کسی بود، گوشه‌ای از اتاق می‌سوزد، بوی نفت همه جا را پرکرده.
 شوهرش هم از راه می‌رسد: «می‌بینی چه وضعی داریم. تانکر آبو دم در دیدی. به زور پرش می‌کنیم.اما هر بار کم می‌آید. آخه الان کجای شهر دیدی آب و برق و گاز نباشد، یعنی ما آدم نیستیم
 مرد تابستان‌ را در کوره‌ها کار می‌کند، مثل همه. می‌گوید گردن درد دیگر زمینگیرش کرده: « امسال نمی‌تونم در کوره‌ها کار کنم، جونش رو ندارم. الآن ضایعات و آشغال جمع می‌کنم. گاهی هم می‌روم همین اطراف شلغم جمع می‌کنم
40 نفر در این کوره زندگی می‌کنند، اما فقط یک سرویس بهداشتی دارند که روبه روی آلونک‌هاست. سرویس بهداشتی؟ یک کانکس برای حمام کردن هم هست که به همت انجمن «یاریگران خورشید» تدارک دیده شده، اما وقتی آب نیست طبیعی است حمامی هم در کار نباشد. گاهی آب گرم می‌کنند و خودشان را توی تشتی چیزی می‌شویند. سخت است؛ خیلی  سخت. آن هم در این سوز و سرما.
 عاطفه هم از راه می‌رسد.او هم نمی‌داند چند ساله است. خطوط صورتش جوان است، خیلی جوان. می‌گوید شوهرش حالا بیکار است و تابستان‌ها کارگر کوره. او و شوهرش این روزها پسته می‌زنند.
 - عاطفه، پسته زدن یعنی چی؟
 من را به سمت خانه‌اش می‌برد. یک گونی پر از پوست پسته نشانم می‌دهد:
پسته‌ها را پاک می‌کنم. پنج شش کیلو که شد صاحب کار میاد می‌بره. برجی 100 هزار تومن دستمان می‌گیره.
 بعد صدایش را پایین می‌آورد: «حامله‌ام، خیلی زود کمرم درد می‌گیره. کوره‌ها هم که تعطیلند و شوهرم بیکار. واشر و پسته می‌زند اما این پول‌ها به هیچ جایی نمی‌رسه
 از آلونک تاریک عاطفه که در آن هم گرد سوزی می‌سوزد، بیرون آمده‌ایم دنبالم می‌دود: «خانم لباس ندارم، خجالت می‌کشم. چند وقت دیگه که شکمم بزرگ شود، چی باید بپوشم؟»
 دو پیرزن هم کنارم هستند.می‌گویم پیرزن، چون آنها هم سن و سالشان را نمی‌دانند. هر دو قوز کرده و بدون دندان هستند. یکی‌شان می‌گوید:«برق نداریم، روزگار سیاه است
اهالی لباس‌های نشسته را با لگن‌های پلاستیکی در گوشه‌ای انبار کرده‌اند، پشتش هم ایرانیتی سیاه و زرد رنگ زده‌اند تا اندک لباس‌هایشان را باد نبرد. مرد می‌گوید: «غروب باید برویم با گالن آب بیاوریم و هر خانواده بیاید لباس‌هایش را بشوید.توی سرما خیلی سخت است. بی‌برق و بی‌آب. نمی‌دانید چه می‌کشیم
حمیده شوهرش از کار افتاده و معتاد است. او هم اهل کشور افغانستان است.  دو فرزند دارد؛ ناهید و نوید. دمپایی پلاستیکی پوشیده و چادر گلدار نازکی بر سرش کشیده. او و فرزندانش هم در یک  آلونک نزدیک کوره‌ها زندگی می‌کنند. شوهرش سه همسر دارد. وقتی دو سه ساله بوده نامزد شوهرش شده. می‌گوید در افغانستان رسم است: «من و هوویم و بچه‌های‌مان باهم زندگی می‌کنیم. من دو تا بچه دارم اونم دو تا. اون یکی زنش تو کوره‌های قاسم آباد زندگی می‌کنه. اون هم سه تا بچه داره. اون رو کمتر می‌بینیم. سنم یادم نمیاد. اصلاً حافظه‌ام رو از دست دادم اما 12 سال است ازدواج کرده‌ام. ده دوازده سالم بود ازدواج کردم. بچه‌ها هم شناسنامه ندارند.» حمیده برای اداره زندگی خودش و بچه‌هایش در یک کارخانه لوسترسازی کارمی‌کند، چراغ‌ها را سرهم می‌کند. یک مدت هم در خانه با پارچه‌های نمدی گنجشک و عروسک می‌ساخته: «دیدم با نمدسازی کاری از پیش نمیره، نون هم تو خونه‌مون پیدا نمی‌شد، رفتم کارخانه لوسترسازی ماهی 500 هزار تومن می‌گیرم
 - رابطه‌ات با اون یکی همسر شوهرت خوبه؟
اولش بد بود. الان خوب شده. کنار اومدیم. داشته باشیم باهم می‌خوریم، نداشته باشیم هر دو گشنه می‌خوابیم. البته من بیرون کار می‌کنم، اون با پارچه نمدی تو خونه کار می‌کنه.
خودت تو کوره‌ها هم کار می‌کنی؟
نه نمی‌تونم. توانش رو ندارم. زانوهام درد می‌کنه. شبها تا صبح نمی‌تونم بخوابم.آب شیرین هم که نداریم. خیلی سخته. آب شیرین را بشکه‌ای هزار تومن می‌خریم. حالا بماند آوردنش. با آب شور هم حمام می‌کنیم. با قابلمه آب داغ می‌کنم و بچه‌ها را می‌شورم.
لباس‌هایی که از قبل شسته و سنگین و نمدار روی بند تکان تکان می‌خورند.
اما سرما و نبود آب و برق باعث نمی‌شود، بچه‌ها ندوند و جاده‌های خاکی را بالا و پایین نکنند. یکی دوتا دوچرخه فرسوده هم در میان‌شان هست که هر بار یکی با سر و صدای زیاد سوارش می‌شود.
من با اعضای انجمن یاریگران خورشید کوره‌ها را بالا و پایین می‌کنم. همان مؤسسه‌ای که اعضایش کوره‌ها را مثل کف دست می‌شناسند و با تک تک بچه‌ها آشنا هستند. آنها که هر پنجشنبه و جمعه‌شان را در میان بچه‌ها می‌گذرانند و درمانگاه متروکه محمودآباد شهرری را تبدیل کرده‌اند به مرکزی آموزشی برای کودکان.
چند اتاق درمانگاه و چند کانکس فلزی محل برگزاری کلاس‌هاست. بچه‌ها از 9 صبح به مرکز می‌آیند.  کلاس‌های نقاشی، کاردستی، زبان و مهارت آموزی. بیشتر بچه‌ها اهل کشور افغانستان هستند و البته بچه‌های ایرانی هم در بین‌شان دیده می‌شود. بچه‌ها در صف می‌ایستند و با شوق و ذوق و بر اساس سن‌شان راهی کلاس درس می‌شوند. در و دیوار پر است از نقاشی و کار دستی.هنگام برگزاری کلاس، اعضای داوطلب مؤسسه هر کدام به کاری مشغولند. یکی به انبار لوازم التحریرها نظم می‌دهد، دیگری به کتابخانه می‌رسد و آن یکی هم ظرف می‌شوید. خلاصه همه تلاش می‌کنند کودکان شرایط بهتری داشته باشند. کودکانی که در کوره‌ها زندگی می‌کنند و فقر و نبود امکانات آموزشی و تحصیلی مهم‌ترین مسأله‌شان است.
 زنگ تفریح که می‌خورد، علی را می‌بینم در گوشه‌ای نشسته. همه آرزویش رفتن به حرم امام رضاست. فقط و فقط از امام رضا و کبوترها و مناره‌های بلندش می‌گوید. از پدر وصفش را شنیده. بچه‌ها حالا میان وعده‌شان را گرفته‌اند. میان وعده امروز شیرموز است و دیروز هم خوراک لوبیا بوده. به قول اعضای انجمن بچه‌ها با شکم گرسنه که نمی‌توانند درس بخوانند. هزینه تحصیل بچه‌های افغانستانی را هم انجمن پرداخت می‌کند.
 دخترکی که در سه ماهگی در افغانستان مبتلا به سل شده و کمرش آسیب جدی دیده به کمک اعضای انجمن درمان شده. ثریا دوازده ساله است اما بیشتر از یک دختر 8 ساله به نظر نمی‌آید. آرام و با متانت حرف می‌زند. برادر و خواهرش هم در مدرسه هستند همه بسیار نحیف، کوچک و بسیار ظریف.
انجمن یاریگران خورشید 8 سال است که در روستای محمود آباد فعال است. بیشتر کودکان تحت پوشش این مؤسسه در کوره‌های آجرپزی محمود آباد و قاسم آباد کارمی‌کنند.
مرضیه محمد حسنی، مدیر انجمن یاریگران خورشید سال‌ها در این منطقه معلم بوده و هنوز هم در منطقه اشرف آباد تدریس می‌کند. او درباره فعالیت‌های این مؤسسه  بیشتر برایم می‌گوید:« یک روز حال یکی از شاگردهایم در کلاس بد شد، فهمیدم از بچه‌های کوره است که به دلیل چند روز غذا نخوردن سر کلاس بیهوش شده. بنابراین یک گروه یاری‌رسانی تشکیل دادیم و به طور جدی یاری‌رسانی و کتابخوانی در این مناطق را آغازکردیم. کم کم با دیدن آسیب‌ها ماندگار شدیم و سال گذشته به صورت انجمن غیر دولتی درآمدیم
محمد حسنی چون معلم است تصمیم گرفته فعالیت‌های آموزشی را برای این بچه‌ها جدی‌تر از هر برنامه دیگری اجرا کند: «اینکه یک عده بیایند اینجا غذا و کفش پخش کنند حل مسأله نیست.
در واقع این اقدامات سطحی و مقطعی است چون این آدم‌ها یاد می‌گیرند نیازهای‌شان را این گونه تأمین کنند اما با آموزش می‌توان مشکلات را ریشه‌ای حل کرد. بچه‌های ما در کار پر مشقت کوره‌ها هستند، کوره‌ها هم که بزودی تعطیل می‌شوند. ما به بچه‌ها مهارت‌هایی می‌آموزیم که آنها را قوی کند، به آنها کمک کند تا به کارهای دیگرهم فکر بکنند. کارهای راحت‌تر، تا بتوانند در کنارش درس بخوانند. کودک کار، طبق تعریف به خاطر کارهای سخت از آموزش محروم می‌شود اما اگر بچه‌ها مهارتی بیاموزند می‌توانند به تحصیل‌شان هم ادامه بدهند. ما با خانواده‌ها تعامل برقرار کردیم و از آنها خواستیم  به فرزندشان اجازه تحصیل دهند. ما به این خانواده‌ها موادغذایی هم اختصاص می‌دهیم. یعنی شرط کمک‌های ما اجازه تحصیل به کودکان است. حدود 60 درصد دانش آموزان تحت نظارت مؤسسه، افغان و 40 درصد ایرانی هستند
انجمن یاریگران خورشید برای دانش آموزان افغان با توجه به پایه تحصیلی‌شان 200 تا 270 هزار تومان شهریه پرداخت می‌کند وعجیب آنکه برخی مدارس بازهم شهریه بیشتری از آنها می‌خواهند و درنهایت باز این خیران مؤسسه هستند که هزینه‌ها را تأمین می‌کنند.
به گفته محمد حسنی مؤسسه یاریگران خورشید به داوطلبان این فرصت را داده تا کار در کنار کودکان محروم و آسیب دیده را تجربه کنند. طرح حامیان دانش از جمله طرح‌های این مؤسسه است که به کودکانی که به خاطر فقر یا کار از تحصیل بازمانده‌اند یاری می‌رساند. طرح حمایت از کودکان بی‌سرپرست، بیمار و طرح سیب سبز با حضور روان‌شناسان و مشاوران نیز از دیگر اقدامات انجمن یاریگران خورشید است.
ظهر جمعه است؛ بچه‌ها خیلی دوست ندارند از کلاس‌ها و معلم‌های‌شان جدا شوند، داوطلبان مؤسسه چند باری به شوخی می‌گویند بچه‌ها شب شد بجنبید! بعضی از بچه‌ها که از راه دورتری آمده‌اند با کمک داوطلبان به سمت خانه‌هایشان باز می‌گردند و بقیه پای پیاده  به سمت کوره‌ها می‌روند. بچه‌های کوره پزخانه‌ها.