۱۳۸۹ مرداد ۱۴, پنجشنبه

دیو زنجیر باف

اطلاعیه کانون روزنامه نگاران و نویسندگان برای آزادی بمناسبت فرا رسیدن یادمان زندانیان سیاسی جانباخته در تابستان 1367

در بیدادگاه های چند دقیقه ای و ضربتی زندانیان را در نهایت بی حقوقی بکام نیستی فرستادند. حاکمیت که رهبر آن خمینی – رئیس جمهورش خامنه ای – نخست وزیر آن میرحسین موسوی و رئیس سپاه پاسداران آن رفسنجانی بود در هماهنگی کامل چوبه های دار زندانیان سیاسی را برافراشتند و اجساد آنان را در گورهای جمعی از جمله گلزار خاوران دفن کردند. جنایت علیه انسانیت و بویژه روشنفکران و مخالفان سیاسی از آغاز تا کنون پیشه رژیم مذهبی حاکم است. اما قتلعام زندانیان سیاسی در تابستان 67 به اتهام دگر اندیشی و مخالفت با استبداد حاکم بعنوان وحشیانه ترین جنایات در تاریخ ایران ثبت شده است

....................

بخاطر بیاور!

هم میهنان! آزادگان!

در تابستان سال 1367 یکی از مخوفترین و سیاهترین جنایات علیه مردم کشورمان بوقوع پیوست. بدنبال فتوی مخفی خمینی و در سکوتی مرگ آور هزاران زندانی سیاسی که سالهای اسارت را در زندانهای مخوف حاکمیت اسلامی سپری میکردند در فاصله زمانی کوتاهی به جوخه اعدام سپرده شدند.

در بیدادگاه های چند دقیقه ای و ضربتی زندانیان را در نهایت بی حقوقی بکام نیستی فرستادند. حاکمیت که رهبر آن خمینی – رئیس جمهورش خامنه ای – نخست وزیر آن میرحسین موسوی و رئیس سپاه پاسداران آن رفسنجانی بود در هماهنگی کامل چوبه های دار زندانیان سیاسی را برافراشتند و اجساد آنان را در گورهای جمعی از جمله گلزار خاوران دفن کردند. جنایت علیه انسانیت و بویژه روشنفکران و مخالفان سیاسی از آغاز تا کنون پیشه رژیم مذهبی حاکم است. اما قتلعام زندانیان سیاسی در تابستان 67 به اتهام دگر اندیشی و مخالفت با استبداد حاکم بعنوان وحشیانه ترین جنایات در تاریخ ایران ثبت شده است.

تاریک اندیشان برخاسته از قبور هزاران ساله انتقامجویانه در زندانهای سراسر کشور زندانیان بی دفاع را بی توجه به وضعیت قضائی آنان در بیدادگاههای خود بکام مرگ فرستادند تا چند صباحی به عمر سراسر فساد خود بیافزایند و فضای رعب و وحشت در زندگی روزمره مردم کشورمان را تشدید کنند.

در این دوره مخوف ملاقاتها را قطع کردند. از اعزام بیماران به بهداری ممانعت بعمل اوردند. تلویزیون ها را با خود بردند. استفاده از هواخوری و ورزش ممنوع شد و در چنین فضائی و در سکوتی مبهم, مشکوک و سرد به قتلعام زندانیان پرداختند.

آنچه این نامردمان با جان انسانهای دربند کردند را میتوان در ردیف بزرگترین جنایات علیه بشریت قرار داد. خاطره تابناک کشته شدگان هرگز به دیار فراموشی سپرده نخواهد شد و تا ابد در خاطر بشریت خواهد ماند و همه آزادیخواهان بایستی بکوشند که این واقعه هرگز تکرار نگردد.

امروزه اما بواقع شاهدیم که نسل جدید با خروشی دوباره پایه های لرزان حاکمیت آنان را هدف گرفته است و نشانگر آن است که هرگز کشتار سراسری زندانیان سیاسی در سال 67 از یادها نخواهد رفت. بی شک دیری نخواهد پائید که مردم کشورمان بساط ظلم و تعدی آنان به حقوق ابتدائی شان را نیز برخواهند چید.

چنانچه آنان در دهه شصت و بویژه تابستان 1367 قلمها را شکستند و اندیشه و اندیشه ورزان را مثله کردند اما حضور دوباره جوانان و کارگران – زنان و دانشجویان در صحنه مبارزه با جور و ستم نشان از آن است که این موج هرگز ارام نخواهد گرفت .

کانون روزنامه نگاران و نویسندگان برای آزادی ضمن اظهارهمدردی عمیق خود با خانواده های اعدام شدگان سال 1367 این جنایات فجیع را محکوم می کند و خواستار روشنائی بخشیدن و دادخواهی از عزیزان از دست رفته و خانواده هایشان و محاکمه مجریان و آمران این جنایات هولناک است.

کانون روزنامه نگاران و نویسندگان برای ازادی

دوشنبه 11 مرداد 1389

02/ 08/ 2010

Kanoonkanoon32@yahoo.de

ديدار با استاد برجسته هنر كاشيكاري ايران، ماهرالنقش

{ راضيه جويباري }

رنگ و عشق
عشق و غم
ماهرالنقش استاد بزرگ و مسلم هنر كاشيكاري جهان امروز است. اين استاد فرهيخته با بيش از هشتاد سال سن پربركت هنوز هم پر جنب و جوش است. هنوز هم بعد از هشتاد سال عمر به دنبال يادگيري و آموختن است.
ماهرالنقش يادگار ارزشمند و ميراث گرانبهاي فرهنگي و هنري كشور ماست هميشه آرزو داشتم تا با استاد ملاقاتي داشته باشم كه با همت يكي از دوستان كه اصرار داشت نامي از او نبرم اين اتفاق فرخنده رخ داد. ما مردم عجيبي هستيم. عده‌اي در عين بي‌هنري و بي دانشي چنان شهره خاص و عام مي‌شوند كه امر به خودشان هم مشتبه مي‌شود كه حتماً خبري هست. و عده‌اي در كمال علم و هنر چنان در گمنامي به سر مي‌برند كه گويي عابري هستند در كوچه پس كوچه‌هاي اين شهر شلوغ.
توان نشريه مسافران چه اندازه است؟ مي‌دانيم كه اندك، اما با همين توان سعي داريم به سراغ بزرگان اين سرزمين پرگهر برويم تا جايي كه مي‌توانيم قدرشناس آنها باشيم. و استاد ماهرالنقش از افرادي است كه مثل و مانند ندارد.
با او به گفتگو نشستيم و گفتگويي كه آغازش با شوق ديدار همراه بود و پايانش با حكايت دل پرخون استاد. لطفاً مطالعه فرمائيد.

 استاد، جنابعالي سابقه‌اي طولاني در معماري سنتي داريد در سالهاي خيلي دور در مدارس عالي، هنرستان‌ها و دانشگاه‌ها كتابي به قلم جنابعالي تدريس مي‌شد به نام اصول فني ساختمان كه هنوز اين كتاب به عنوان اولين كتاب از دروس پايه فني در مدارس عالي و دانشگاه‌ها تدريس مي‌شود البته كتابهاي زيادي از جنابعالي با عناوين خط بنايي، كاشي‌كاري، مسجد حكيم و دهها اثر ديگر به چاپ رسيده با چنين زمينه‌اي مي‌پرسم بهترين كار كاشيكاري كه تخصص شما بيشتر روي آن است در كارهاي دوران گذشته كدام است؟

• در سال 1339 بنا به دعوت دانشگاه علم و صنعت كه در آن روزها به نام انستيتو تكنولوژي تهران بود وارد مرحله درسي شدم. براي تدريس نياز به كتاب يا كتابهايي براي مطالعه بود ولي به هر كتابفروشي كه سر مي‌زدم اظهار بي‌اطلاعي از وجود چنين كتابهايي مي‌كردند، بنابراين بر آن شدم كه از هنرستانهاي كشور كمك بگيرم! پس از جستجو، مطلع شدم هنرجويان هنرستانها از جزوه و گفته‌هاي اساتيد خود استفاده مي‌كنند. در نتيجه در هر هنرستاني درس فني برابر بود با آنچه استادان رشته‌هاي درسي براي هنرجويان از دانسته‌هاي خود بيان مي‌كردند و جزوات با هم تفاوتهايي را داشتند.
هنرجويان هنرستانها بعد از گرفتن ديپلم، محلي براي ادامه تحصيل نداشتند و به نام تكنسين وارد مرحله كار مي‌شدند.
اگر اشتباه نكنم در سال 1342 دانشگاه علم و صنعت كلاسهايي را براي پيشرفت اين هنرجويان دائر كرد و در دو مرحله روزانه و شبانه دانشجو پذيرفت، بنابراين چون تعداد فارغ‌التحصيلان هنرستانها زياد بود قرار بر اين شد از آنها امتحان ورودي به عمل آيد. طرح سوالات امتحان ورودي قسمت ساختمان به عهده اينجانب گذاشته شد بعد از يكي دو سال كه امتحانات برگزار شد و هنرجويان فهميدند كه طرح سوالات قسمت ساختمان با من است از گوشه و كنار كشور سوال مي‌كردند كه چه كتاب يا كتابهايي را مطالعه كنيم و من در جواب عاجز بودم چون كتابي غير از جزوه‌ها نبود. در فكر فرو رفتم يادآور مي‌شوم كه قبلاً هم به من پيشنهاد براي نوشتن كتاب شده بود ولي خود را لايق چنين كاري نمي‌دانستم بنابراين دست به كار شدم و پس از مطالعه زياد در سال 1344 كتابي به نام اصول عملي ساختمان در دويست صفحه نوشتم و خيلي سعي كردم با درسهاي هنرستانها مطابقت داشته باشد. در آن روزها دانشگاه هيأت علمي داشت كه نوشته‌هاي وارده را مطالعه و پس از بررسي و اظهار نظر چاپ يا رد مي‌كردند. با خود گفتم بهتر آن است كه نوشته‌ها را به هيأت علمي ارايه كنم و اين كار را كردم كه پس از بررسي و مطالعه، با راي مثبت هيأت علمي مواجه شد و همه به من تبريك گفتند و كتاب به چاپ رسيد و مورد استقبال هنرجويان قرار گرفت از اين مسأله خوشحال بودم. نوشتن را ادامه دادم تا سال 1350 كه كتاب اصول فني ساختمان را در 420 صفحه به چاپ رساندم و در سراسر كشور توزيع شد و همه دانشكده‌هاي معماري و هنرجويان هنرستانها از آن بهره بردند و در سال 1359 با پيروزي انقلاب آموزش فني و حرفه‌اي كشور از افراد فني براي نوشتن كتابهاي درسي براي همه رشته‌ها دعوت به عمل آورد تا كتابهاي درس فني هنرستانها را تدوين كنند بنابراين از من هم براي نوشتن كتابهاي درسي رشته ساختمان دعوت شد و در يك گروه سه نفري به اين مهم ادامه داديم تا كتابها نوشته و آماده شد. از سال 1360 هنرستانهاي كشور مانند ديگر مدارس از كتاب بهره مي‌بردند و كتاب فني در اختيار هنرجويان قرار داده شد و در سال 1379 دفتر فني آموزش و پرورش تجديد نظر در كتابهاي درسي رشته ساختمان را به اينجانب محول كرد (كتاب اصول فني ساختمان پايه‌گذار كتابهاي درس فني در ايران شد) كتاب اصول فني ساختمان كه از لحاظ فني و پايه‌گذار براي همه قشرهاي ساختماني مثل دانشجويان، هنرجويان و حتي دست‌اندركاران ساختمان مانند مهندسين فارغ‌التحصيل و ديگر قشرهاي ساختماني كاربرد داشت. هر دو يا سه سال يك بار تجديد چاپ مي‌شد تا در سال 1383 و گذشت بيش از 30 سال و تغيير بعضي از مصالح ساختماني و به كار گرفتن تكنولوژي روز و مطابقت دادن آن با استانداردهاي موجود تجديد نظر در متن آن به عمل آمد و چاپ يازدهم به علاقه‌مندان تقديم گرديد و اينك منتظر چاپ دوازدهم مي‌باشيم.
از سالهاي 1348 بررسي و تدوين كتابهاي كاشيكاري ايران را كه سالها در دست مطالعه داشتم شروع كردم و در سالهاي 1361 تا 1365 اين مهم انجام شد. كاشيكاري كه شايد ده قرن اساتيد ورزيده‌اي روي آن كار كرده‌اند و يكي پس از ديگري كارها و دانسته‌هاي خود را سينه به سينه انتقال داده‌اند از فوت و فن‌هاي آن چيزي نمي‌گفتند و راجع به نوشتن كتاب يا كتابهايي كه با آنها صحبت مي‌شد مي‌گفتند ممكن نيست بتوان نقش و نگارهاي كاشيكاري را نوشت و اعتقاد آنها بر اين بود كه بايد سينه به سينه آن را انتقال داد. بايد در جواب شما بگويم دوره صفويه اوج كاشيكاري ايران بود و با جرات مي‌گويم سرمشق كاشيكاري ايران را هنرمندان كاشيكار دوره صفويه نوشتند و درسي را شروع كردند كه صداي آن سالها در گوش هنرمندان كاشيكار باقي خواهد ماند.

 مي‌شود خواهش كنم بفرمائيد كه چند سال داريد؟ با توجه به سپري كردن اين همه سالهاي عمر پربار در زمينه مسير خدمت به هنر اين مرز و بوم كه بارزترين نشانه آن موي سپيدتان است و به زباني ساده‌تر از متقدمين و متاخرين هنر معماري كشور هستيد و معماري دوران مختلف را درك كرده‌ايد يعني مرحله اول رضا شاهي، مرحله دوم دوران محمدرضا تا شروع انقلاب اسلامي چه نكات شاخصي را مي‌توانيد به عنوان شاخصه معماري آن دوران نام ببريد؟
• من در سال 1301 در اصفهان در يك خانواده معمار سنتي به دنيا آمدم و در جواني به اين كار عشق ورزيدم و مطالعات زيادي را انجام داده‌ام، معماران سنتي و پيشكسوتان هنر معماري از زمانهاي دور براي خود تجربه‌هايي آموخته بودند تا در زمان نياز از آن بهره برند. بايد يادآور شوم كه تا قبل از معماري نو و دانشكده‌هاي معماري و فني تمام طراحي‌ها يا محاسبات و تزيينات يك ساختمان به عهده معمار بود و كسي به آساني نمي‌توانست بگويد من معمار هستم. شناخت مردم هم با تجربه معماران همراه بود.
قصور پادشاهان، كاخهاي حكمرانان، خانه‌هاي اشراف و ثروت‌مندان و اهل ذوق، مساجد، اماكن متبركه و ساختن بناهاي مذهبي كه امروز يكي پس از ديگري از لحاظ معماري، محاسبات، تزيين با نكته‌هاي زيادي همراه است و قابل يك بررسي كامل مي‌باشد از گذشتگان به آيندگان به ارث رسيده و امروزه سازماني به نام ميراث فرهنگي بايد از آنها نگهداري و حفاظت كند. اين آثار دسترنج همان معماراني است كه نه دانشگاه و نه دانشكده معماري ديده بودند و با كار و تجربه اندوختن و دود چراغ خوردن‌ها به اين مقام رسيدند.
ضمناً يادآور مي‌شوم كه در شهريور 1386 كنگره‌اي به نام كنگره رياضيات معماري ايران اسلامي توسط خانه رياضيات اصفهان و كشور هلند در اصفهان برگزار مي‌شود كه مروري بر معماري گذشته و رياضيات معماراني كه توانسته‌اند محاسبات مسجد جامع، مسجد شيخ لطف‌اله و مسجد شاه و مشابه آنها را انجام دهند باشد مقالات رسيده اين كنگره چاپ و در اختيار علاقه‌مندان قرار مي‌گيرد.
معماران ايراني با شناخت روي آب و هواي هر منطقه و حفر چاه‌هايي (گمانه) به منظور اطلاع پيدا كردن از لايه‌هاي زمين توانستند به فراخور آب و هوا و استحكام زمين بنا بسازند.
معماران به سراي خود اكتفا نكردند و پا را فراتر نهادند و به هر شهر و دياري كه از هنر و هنرمند استقبال مي‌شد مي‌رفتند و آثاري زيربنايي با تزيينات خاص خود، كه براي ابد ماندگار باشد مي‌ساختند. در كشور هندوستان قصرهاي بي‌مانند قلعه سرخ و مشابه را بنا كردند و با انواع هنرها آن را تزيين نمودند در گوشه سقفي ديدم يك بيت شعر را با خط نستعليق فارسي گچبري و نوشته بودند:
«اگر گويي بهشتي در زمين است همين است و همين است و همين است.»
ساختمان زيباي تاج محل كه امروزه مايه افتخار جهانيان است و هرساله ميليونها گردشگر از اين بنا ديدن مي‌كنند به دست استاد عيسي شيرازي طراحي و ساخته شده است. در مسجد جهانشاه در پاكستان و مسجد وزيرخان در لاهور كه به دست معماران ايراني ساخته شده انواع اشعار فارسي با خط نستعليق با كاشي و حكاكي روي سنگ و گره‌سازيهاي معرق و هفت رنگي را بر پيكره بناها ساخته‌اند كه چشم هر بيننده‌اي را خيره مي‌كند. در افغانستان كاشيكاري‌هاي مزار شريف و مسجد جامع هرات كه ريشه در كاشيكاري ايراني دارد ساخته شده، در كشورهاي شمالي با آجر و كاشي خطوط معقلي و گره‌سازي را چنان زينت‌بخش بنا كرده‌اند كه پس از سالها هنوز درخشندگي روز اول را داراست.
معماران با آگاهي از آب و هواي متنوع موجود (كويري- سردسيري- مرطوب و گرم) سعي بر آن داشته‌اند تا هواي مطبوع را به فضاي داخلي خانه هدايت كنند و امروزه شاهد بسياري از اين بناها هستيم.
پس از گذشت زمان و نسل به نسل گشتن معماري در ايران و رسيدن به دوره فترت و ركود بازار كار كه از زمان حكومت قاجار تا آغاز دولت پهلوي ادامه داشت در گوشه و كنار قصرها يا خانه‌هايي به نام … الدوله … السلطنه يا …. الممالك بدست وارثين معماري ساخته شد.
زمان مي‌گذشت كشور با اغتشاشاتي همراه بود ناامني و هرج و مرج زياد شده بود مردم به فكر حفظ جان و مال خود بودند و وارثين معماري براي دل مشغولي خود و حفظ دانسته‌هاي خود به مداد و كاغذ روي آورده بودند و هركدام به فراخور حال و كار خود، نقش‌هايي را در دفترها با كاغذهايي به هم پيوسته كه به نام طومار خوانده مي‌شد ثبت نمودند تا شايد روزي به كار آيد. با استقرار پهلوي اول و نجات ممالك از هرج و مرج و امن شدن شهرها و شروع احداث بعضي ساختمانها و تغيير نام اداره مضتظرفه به نام صنايع ملي.
و تشكيل كارگاهي در اداره صنايع ملي و جمع كردن اساتيد حرفه و فن و تشكيل كلاسهايي براي آموزش نوجوانان رونق هنر را دو چندان كرد، در دهه دوم تعميرات كلي در مساجدي نظير مسجد شيخ لطف ا…، مسجد جامع، مسجد شاه و مساجدي كه در گذر زمان رو به خرابي رفته بود انجام شد. كاشيكاري قسمتهايي از مسجد سيد اصفهان، استفاده نمودن از اساتيد، احداث موزه ملي، بازگشايي موزه‌هاي متعدد در شهرستانها، تشكيل هنرستان هنرهاي زيبا و دانشكده فني از جمله اقداماتي بود كه براي جوانان راهگشا گرديد و جان تازه‌اي به معماري و شهر بخشيد. زمان مي‌گذشت ازدياد جمعيت وسعت شهرها، احداث خيابانهاي جديد و آنهايي كه زمين‌هايشان در حاشيه خيابان قرار مي‌گرفت سعي بر آن داشتند كه ساختمانهايي زيبا بسازند.
در اين زمان كاركشتگان معماري از آجر كه از مصالح زيربنايي در ساختمان بود بهره برده و ساختمانهاي زيادي را احداث نمودند كه آثار اين ابنيه را هنوز در خيابانهاي ناصرخسرو و خيابان اميركبير تهران و… مي‌توان مشاهده كرد. شهرستانها هم به تبعيت از پايتخت خالي از اين مقوله نبودند. ساختمانهايي بنا شده بود و مردم سعي داشتند با آرامش نسبي كه به وجود آمده به كار خود ادامه دهند، كه با شعله‌ور شدن آتش جنگ جهاني دوم، ايران هم نتوانست از اين شعله‌ها جان بدر برد بعد از جنگ و ازدياد جمعيت و ركود بازار تجارت و فقر عمومي تعدادي سودجو به نام معمار در كنار خيابانها خانه‌هايي يك طبقه و دو طبقه در زمين‌هايي به عرض 5 الي 6 متر با ديوارهاي تيغه‌اي بنا كردند.
در دهه 30 ورود معماران تحصيل كرده به ميدان رقابت، معماراني كه در خارج از كشور تحصيل كرده بودند و آنهايي كه در دانشكده‌هاي معماري داخلي از روي كتابهاي خارجي معماري را ياد گرفته بودند بدون اطلاع از زندگي روزمره، آداب و رسوم مردم، هواي چهار فصل كشور و زندگي ملي و مذهبي ساختمانهايي را بنا نهادند كه نه در زمستان توان گرم كردن آن را داشتند و نه در تابستان قادر به خنك كردن آن بودند، اتاق‌ها با پنجره‌هاي بزرگ شيشه‌اي، در و پنجره‌هاي آهني و آلومينيومي بي‌محتوا و خلاصه خيلي چيزهاي ديگر كه شرح آن مفصل است.
اوايل دهه چهل با اقتباس از ديگر كشورها كه با ازدياد جمعيت روبرو بودند ساختن شهركهاي اقماري و آپارتمان‌سازي با آجر در سه و چهار طبقه شروع شد و سپس با ورود تكنولوژي نو يعني ساختمانهاي اسكلت فلزي و بتن و ساختن آپارتمانها در چندين طبقه و كم كم كوتاه شدن دست معماران سنتي و با تجربه از معماري اصيل و به انتها رسيدن عمر يك يك آنها، معماري شكل ديگري به خود گرفت به طوري كه در دهه پنجاه تعداد انگشت‌شماري از معماران در سنيني بودند كه ديگر قادر به كار نبودند ولي كساني كه به معماري ايران علاقه‌اي داشتند هنوز در فكر يادگيري و استفاده از آنها بودند.

 از دقت نظر جنابعالي در پاسخ به سوالات متشكرم حال مي‌خواهم بپرسم در دوران جمهوري اسلامي با توجه به گذشت نزديك به سه دهه چه كارهايي را مي‌توانيم شاخص بدانيم؟
• پيروزي انقلاب اسلامي و شروع جنگ تحميلي و تحت الشعاع قرار گرفتن همه كارها با جنگ تا پيروزي آن با گسترش فضاهاي فرهنگي- مذهبي، اماكن متبركه، مسجدسازي و مصلي‌هايي كه در آن نماز اقامه مي‌شد از كارهاي مهمي بود كه شروع شد. ساختمانهاي دولتي و نيمه‌تمام تحت شرايط خاص خود بود مسجدسازي و كارهاي ديني مذهبي و خيريه كه شروع شده بود با توجه به تورم روزافزون و نداشتن بودجه‌هاي آنچناني كه نياز كارهاي هنري بود و صرفه‌جويي‌هاي كارفرمايان برآن شدند كه از ارزان‌ترين كارهاي هنري بهره برند بنابراين در كاشيكاري مساجد از آجر و كاشي به شكل گل و بوته معرق توانستند ديواره‌ها را زينت دهند. در احداث مصلي‌هاي شهرها تا آنجا كه توانستند از هنرمندان استفاده كردند و هنري تازه را پايه‌گذاري نمودند با عنايت به مركزيت مصلي‌ها در جهان اسلام و با توجه به اينكه اين محل جايگاه همه گروه‌هاي هنري و مذهبي بود به هنرهاي به كار رفته در آنها توجه بيشتري شد با وجود تمام تلاش‌ها متاسفانه در اصفهان با آن همه هنر نهفته در ان شهر و نامگذاري آن به نام پايتخت فرهنگي جهان اسلام، شاهد ناهماهنگي گلدسته‌هاي مصلي اصفهان با ساير گلدسته‌هاي شهر اصفهان هستيم.
اماكن متبركه و زيارتگاه‌ها كه با ازدياد جمعيت روزافزوني روبرو بود برنامه تازه‌اي را طلب مي‌كرد. نياز به توسعه اين اماكن كاملاً به چشم مي‌خورد مخصوصاً در حرم حضرت امام رضا (ع) كه زيارتگاه مسلمين جهان مي‌باشد چشمگير جلوه مي‌كرد و هر روز كه مي‌گذشت شاهد فشرده شدن جمعيت در صحن‌هاي قديمي و بسته شدن راه عبور و مرور بوديم كه متوليان وقت را بر آن داشت تا برنامه‌هايي را تدوين كنند و حريم حرم را گسترش دهند. بنابراين بعد از جلساتي و اتخاذ تصميمات و مشاوره‌هايي گسترش حريم حرم به تصويب و با مشاورين آستان قدس رضوي هماهنگي لازم به عمل آمد. احداث صحن‌هاي اطراف حرم در آغاز ساخت و سازها از سرعت خوبي برخوردار نبود.
سال 1379 مديريت عامل حريم حرم را به آقاي مهندس عزيزيان سپردند. ايشان با توجه به سوابق كاري و آشنا بودن به تمام جوانب كار و دانستن نكاتي كه هم جنبه اداري داشت و هم جنبه كاري، آغاز به فعاليت كردند. آقاي مهندس عزيزيان جنبه‌هاي كاري مختلف را گسترش داد و با مديريت قاطع كه خاص اوست و مهندسين كار كشته و و كاردان كه هر كدام براي خود مديري لايق بودند و تفكيك كارها به فراخور هر گروه، توانست در جنبه‌هاي مختلف كار پيشرفتي شگرف را به وجود آورد.

 تا آنجايي كه مي‌دانم جنابعالي مباحث مربوط به ميراث فرهنگي را به دليل علاقه و تخصصتان تعقيب مي‌كنيد و به همين دليل با مجله ما آشنا هستيد اخيراً مهندس عزيزيان در يك مصاحبه اختصاصي پيرامون ساخت و سازهاي بزرگ انجام شده در حريم حرم مطهر حضرت رضا (ع) با نشريه مسافران اعلام كرد كه در فرصتي كمتر از 5 سال بالغ بر 45 هزار مترمربع كاشيكاري انجام داده است به همين دليل ما نيز به عنوان خبرنگار به مجموعه حرم رفته و از نزديك مشاهده كرديم كه كارهاي بزرگي از نظر حجمي و طراحي انجام شده بود و به همين دليل با او به گفتگو نشستيم مي‌پرسم به اعتقاد شما موارد مورد ادعاي ايشان با توجه به اينكه كار كاشيكاري به دليل ساختارش ظريف، حساس و زمان بر است عملي است؟!
• شما سوال كرديد آيا ممكن است در مدت زماني كوتاه 45 هزار متر مربع كاشيكاري هنري انجام داد با اينكه خودم در كنار آقاي مهندس عزيزيان مشغول و نظاره‌گر كارها بوده‌ام به جرات به شما مي‌گويم بله، مجموعه حريم حرم 45 هزار متر مربع كاشيكاري هنري را در مدت كوتاه انجام داده و قراردادها و اسناد مالي آن پرداختي‌ها در حسابداري حريم حرم موجود است و هر متر كاشيكاري مشخص است در كجا و در چه صحني كار شده است.

 مهندس عزيزيان در اين مصاحبه مدعي شده كه حركتها و طرح‌هاي جديد با رنگهاي جديد در اماكن متبركه به غير از آنچه تاكنون در بحث كاشي بوده انجام داده است و همانطور كه خود نيز مشاهده كرده‌ام مشخصاً در كار «معقلي» و «خط بنايي» طرح‌هاي فوق‌العاده زيبا و جديد ديدم كه تا به حال در معماري سنتي تجربه نشده بود آيا به اعتقاد شما كار جديدي انجام شده و مي‌شود گفت دوران جديدي در معماري سنتي و كهن آغاز گرديده و با توجه به آرايه‌ها و نماسازي حرم مطهر حضرت رضا (ع) آيا اين رويكرد لازمه اين دوران بوده يا خير؟
• بايد توجه شما را به كاشيكاري و معقلي‌ها و خط بنايي‌هايي كه در حريم حرم كار شده جلب نمايم كه در نوع خود بي‌نظير و براي اولين بار است كه در حريم حرم به كار گرفته شده است. به گذشته دور برگرديم كه گفتم سرمشق كاشيكاري را هنرمندان صفوي نوشتند. در زمان صفويه انشعاباتي كه از كاشيكاري گرفته شد شامل خط بنايي بود كه به خط بنايي معقلي نيز شهرت داشت و ديگر نقش معقلي كه در همه هنرها مي‌توانست كاربرد داشته باشد، بنابراين در حريم حرم تا آنجا كه ميسر بود از نقوش گره و نقوش كاشيكاري‌هاي معرق و خط بنايي‌ها و معقلي استفاده گرديد. نوآوريهايي در كاشيكاري‌هاي جديد به وجود آمده كه با كاشيكاري‌هاي قبل از انقلاب در مجموعه حرم تفاوتهايي دارد. بدون اينكه اقتباس و تقليدي از گذشته شده باشد. حريم حرم را مناسب با زمان جمهوري اسلامي ايران و هنر هنرمندان روز را به نمايش گذاشتيم طرح و نقشه‌ها به دست اساتيد پيشكسوت و كساني كه به هنر و كاشيكاري عشق مي‌ورزند سپرده شد و پس از اجرا به دست مجريان مجرب كه از قديم الايام كاشيكاري‌هاي حرم را در دست اجرا داشتند سپرده شد.
در رنگ و لعاب روي كاشيها تجديد نظري به وجود آمد و آنهايي كه با كاشيكاري سر و كار دارند حتماً اطلاع دارند كه در گذشته و از دوره صفويان در كاشيكاري از رنگ‌هاي سياه، سفيد، لاجورد، فيروزه‌اي، زرد، قرمز و سبز كه به نام كاشي هفت رنگي مشهور بوده مسجد جامع، مسجد شاه، معرقهاي مسجد شيخ لطف‌ا… و ديگر مساجد و معقلي‌ها و بالاخره همه كاشيكاريها از كاشي هفت رنگ بهره مي‌برد و گاهي در نقش‌ها شايد جاي رنگها را عوض مي‌كردند و تنوعي به كاشيكاري مي‌دادند.
در حريم حرم و لعاب روي كاشيها، كارخانه كاشي سنتي قدس رضوي در لابراتور خود تلاشي را شروع كرد و با تركيب رنگ لعاب‌ها توانست حدود هفت نوع رنگ لعاب در طيف‌هاي مختلف را ارايه دهد بنابراين اساتيد پيشكسوت سعي بر آن داشتند كه به رنگهاي قبلي اكتفا نكرده و در كاشيكاري جديد تا آنجا كه ممكن است از لعاب‌ها و يا رنگهاي شاد استفاده كنند. بنابراين سعي بر آن شد كه زوار يا زائرين در بدو ورود با رنگهاي شاد روبرو شوند و هرچه به حرم نزديكتر مي‌شوند با تغيير رنگها و در نهايت با رنگهاي قديمي مانند لاجوردي و فيروزه‌اي و… روبرو شوند.
به گفته روان‌شناسان رنگهاي شاد شادي آفرين است و رنگهاي تيره غم را بر چهره مي‌كشاند، ما هم سعي بر آن داشتيم كه از رنگهاي شاد استفاده كنيم و مردم را با چهره باز و گشاده خدمت حضرت بفرستيم.
به دستور آقاي مهندس عزيزيان از ميان كارگراني كه دست‌اندركار هنر بودند و توانايي پيشرفت در آنها مشاهده مي‌شد و تا آن زمان كسي روي آنها شناختي نداشت، انتخاب و پيشرفت آنها را به دست پيش‌كسوتان سپردند كه بتوانند خلأ بعضي از هنرمندان را پر كنند. در اين جا يادآور مي‌شوم كه طراحي، كاشيكاري و آجركاري ايران كه تخصص معماران گذشته است با تحقيقاتي كه روي آنها انجام داده‌ام، طراحي و نقشهاي جديدي كه مي‌توانست ساخت آن با كاشي و آجر ميسر باشد و هنر كاشيكاري و آجركاري را زنده كند با سبك و سياقي جديد در حريم حرم حضرت رضا (ع)، مصلي امام خميني تبريز، دانشگاه اروميه، دانشكده توانبخشي دانشگاه اصفهان، دانشگاه الزهرا تهران و دانشگاه‌هاي ديگر بر پيكره بناها به نمايش درآورم و كتابهايي را در زمينه‌هاي مختلف طراحي، هنري با توضيحات كافي براي آنهايي كه مشتاق هنر ايران هستند به رشته تحرير درآورده‌ام تا راه‌گشاي دوستان باشد.
اميد است كه توانسته باشم در زمان جمهوري اسلامي، هنر اسلامي را به هنرمندان و هنر دوستان اسلامي هديه كرده باشم.

 براي كساني كه براي هنر كاشي‌كاري ايران علاقه‌مند هستند چه فكري كرده‌ايد؟ كتابي يا كتابهايي براي چاپ داريد يا خير؟ اگر داريد در چه مرحله‌اي از چاپ مي‌باشد؟
• با اين سوال شما درددل كهنه‌ي مرا تازه كرديد. باور كنيد كه دلم خون است بارها گفته‌ام كه كتابهايي كاشيكاري ايران كه 5 جلد آن پيش از اين به چاپ رسيده و در اختيار دانشجويان قرار گرفته است، در ده جلد چاپ خواهد شد. در زمان جنگ تحميلي طرح‌ها، ماكتها و نوشته‌هاي 5 جلد بعدي ادامه كتابها را آماده كرده بودم و در نايلون بسته‌بندي شده بود و در مكانهايي پنهان كه مبادا از بين برود يا مبادا خطراتي متوجه آن گردد مخفي كردم بعد از جنگ و به دعوت سازمان ميراث فرهنگي كتابها به كميته كتاب آن سازمان ارايه و تاييد شد و تاكيد شد كه بايد هرچه زودتر چاپ شود. كتابها را از من گرفتند ولي هر روز كار به تعويق افتاد و رييس يا كارمندي عوض شد و مجدداً كتابها را به كميته كتاب ارجاع دادند به جرات مي‌گويم 3 يا 4 بار اين عمل تكرار و تاييد شد ولي هيچ وقت كتابها چاپ نگرديد و هر روز به نوعي چوب لاي چرخ گذاشتند و بالاخره پس از 7 سال و ناراحتي‌هاي به وجود آمده با مشكلاتي توانستم كتابها را از ميراث فرهنگي پس بگيرم و بعد از آن با انتشارات سروش موضوع را در ميان گذاشتم كه با استقبال مواجه شد. قراردادي با آنها به امضاء رسيد و كتابها در زمان ويراستاري بود كه سران سروش تغيير كردند. و مجدداً كتابها به دست‌انداز برخورد كرد و در بايگاني 3 تا 4 سال انتظار كشيد و همچنان كتابها در بايگاني مانده است.
در نامه‌اي درخواست نمودم كتابها را پس دهيد، گفته شد به هيچ وجه پس داده نمي‌شود خودمان چاپ مي‌كنيم در سال 1384 دوباره سران سروش تغيير كردند و همچنان كتابها در بايگاني مانده است هرچه اصرار كردم كه عمر من ممكن است كفاف ندهد گفتند زنده‌اي و چاپ كتابها را خواهي ديد. گفتند سرمايه سنگين مي‌طلبد با پيدا نمودن شريكي اين اقدام انجام خواهد شد. خودم شريكي برايشان پيدا كردم ولي هنوز اين قضيه به نتيجه‌اي نرسيده است اميدم اين است كه در زنده بودن من اين كتابها چاپ گردد. بايد يادآور شوم كه هنرستان فني و حرفه‌اي وزارتخانه‌هاي مختلف، دانشگاهها به دنبال كتاب مي‌گردند ولي كتابهايي مانند كاشيكاري ايران كه قسمتي از آن چاپ شد، جوابگوي دانشگاهها مي‌باشد در حال حاضر ناياب و بازار سياه دارد و چاپ قسمت دوم آن با اين مشكلات مواجه گرديده است من نمي‌دانم چرا به فكر ايجاد دموكراسي براي چاپ چنين كتابهايي نيستند كه حداقل پايه و بنيادي باشد و لو اينكه اين سرمايه‌ها از بين برود به عبارتي كتابهايي باقي بماند كه در آينده جوابگوي علاقه‌مندان به هنر اين مرز و بوم باشد. همه به دنبال سود هستند نه هنر و علم.
نكته آخر همه گله دارند كه اساتيد علم و هنر فوت و فن كارهاي خود را نمي‌گفتند و نمي‌گويند من سالهاست كه فرياد مي‌زنم آنچه در توان دارم مي‌گويم ولي گوش شنوايي نيست. بنابراين اساتيد قديمي هم مانند من ممكن است با مشكلاتي اين چنين روبرو بوده‌اند در خاتمه خدا نيامرزد كسي را كه پس از مرگ من بگويد، ماهرالنقش مي‌دانست و نگفت و با خود به گور برد. همه بدانند كه براي چاپ كتاب هنر اسلامي به التماس افتاده‌ام.

قتل‌عام ۶۷ در پاسخ‌های رسمی دولت جمهوری اسلامی



[ ایرج مصداقی]

مهدی کروبی و میرحسین موسوی به ویژه در یک سال گذشته بارها احمدی‌نژاد و دولت او را به درستی به دروغگویی و به کار بردن تزویر و ریا متهم کرده‌اند.

کروبی به صراحت عنوان کرد «قلب واقعيت، فرهنگ لايتغير رئيس قوه مجريه شده» و میرحسین موسوی قدم پیشتر نهاد و گفت:

«الان سوال مردم این است که آیا روش و سیره دولتمردانی که ادعای مسلمانی و اسلام دارند و دروغ می گویند با سیره فاطمه زهرا که یکی از القاب ایشان صدیقه است یعنی صداقت و دوری از کژی و دروغ کوچکترین سازگاری را داشته است؟»

وی این سوال را نیز مطرح کرد که :

«آیا پیامبری که ما می‌شناسیم حاضر بودند چنین زندان هایی در قلمرو حکومت اسلامی و دین داشته باشند»

http://www.kaleme.com/1389/02/25/klm-19426

برای آن که بدانید در زندان‌های نظام جمهوری اسلامی چه گذشته، شما را به خواندن کتاب چهارجلدی خاطراتم از دوران ده‌ساله زندان (۶۰-۷۰) «نه زیستن، نه مرگ» ارجاع می‌دهم و می‌گذرم. برای آن که بدانید در «قلمرو حکومت اسلامی» در دوران حاکمیت آقای موسوی و کروبی در زندان‌ها بر دختران نوجوان و جوان میهن‌مان چه رفته است، شما را به خواندن کتاب «دوزخ روی زمین» که سرگذشت «قبرها»‌و «تابوت» ها و «واحد مسکونی» زندان قزلحصار است دعوت می‌کنم تا متوجه‌ی توجیهات ایدئولوژیکی شوید که تحت آن دست به جنایت می‌آلودند. تا بدانید برای شکستن و نابودی روحی و جسمی دختران میهن‌مان جنایتکاران چگونه رهنمود‌های «پیامبر»‌ و «مولا»یشان را به کار می بستند. همه چیز هم در «قلمرو حکومت اسلامی و دین» صورت می‌گرفت.

***

در بیست‌و دومین سالگرد قتل‌عام زندانیان سیاسی به سر می‌بریم، سال‌های گذشته و در مناسبت‌های گوناگون بارها راجع به ادعاهای سراسر دروغ و همراه با تزویر و ریای مقامات قضایی، سیاسی، امنیتی و مذهبی از خامنه‌ای و رفسنجانی گرفته تا کروبی و موسوی اردبیلی و محتشمی و انصاری و لاریجانی و ولایتی و ری‌شهری و فلاحیان و ... نوشته‌ام. لزومی به تکرار آن‌چه پیشتر نوشتم نمی‌بینم.

در این نوشته‌ی سعی می‌کنم به برخی از صدها پاسخ‌ نمایندگان دولت جمهوری اسلامی به پرسش‌های رینالدو گالیندوپل نماینده ویژه کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد اشاره کنم تا مشخص شود «دروغگویی» در ذات نظام جمهوری اسلامی است و ربطی به این مهره یا آن مهره‌ی نظام ندارد.

منوچهر متکی معاون وزیر خارجه وقت که شخصاً در بازجویی و شکنجه‌ و اعدام در شمال و شمال شرقی کشور در سال‌های ۶۰ و ۶۱ و مشارکت فعال در تروریسم در ترکیه ۶۴ تا ۶۸ دست داشته در سفر دوم گالیندوپل به تهران که در اکتبر ۱۹۸۹ انجام گرفت به وی یادآور می‌شود که «دولت ایران اکنون در موضعی است که می‌تواند اتهامات دروغین دشمنان سیاسی‌اش را رد کند.» نگاه کنید به ٣٥/١٩٩١/٤ E/CN.

نماینده ویژه در گزارش ٣٥/١٩٩١/٤ E/CN. سفر دوم خود به ایران خطاب به دولت جمهوری اسلامی می‌نویسد:‌

«علیرضا رجایی، متولد ١٩٥٧، بنا بر گزارش، پس از ٦ سال حبس در زندان‌های اوین، گوهردشت و قزلحصار، در سال ١٩٨٩ اعدام شد. گزارش شده است که وی تنها به ٥ سال حبس محکوم شده بود.»

دولت جمهوری اسلامی در تاریخ ۲۲ ژانویه ۱۹۹۱ اظهار می‌دارد که «علیرضا رجائی اکنون آزاد است»

علیرضا رجایی در مرداد ماه ۱۳۶۷ در زندان گوهردشت اعدام شد. دولت جمهوری اسلامی در حالی خبر از آزادی وی می‌دهد که نگارنده با وی هم‌بند بوده است. وی در بهشت زهرا قطعه ۱۰۶، ردیف ۷، شماره‌ی ۴۳ دفن شده است. سنگ قبر اولیه وی توسط دولت جمهوری اسلامی نصب شده بود. در سال‌های اخیر خانواده‌ی او اقدام به تعویض سنگ کرده‌اند.

«روش و سیره دولتمردانی که ادعای مسلمانی و اسلام دارند و دروغ می گویند» را چه بایستی نامید؟

نماینده ویژه گزارش می‌کند:

«آقای امیر تعاونی گنجی، همسر و دخترش در سال ١٩٨٧، به دلیل ترس از امنیت و آزادیشان ایران را ترک گفتند. وی که برای یک دیدار در سال ١٩٨٨ بازگشته بود، بلافاصله دستگیر و به زندان اوین برده شد. در نوامبر ١٩٨٩ مقامات از خانواده اش خواستند که لباس‌ها و سایر وسایل او را تحویل بگیرند زیرا وی اعدام شده بود.»


دولت جمهوری اسلامی ایران در پاسخ ٢٢ژانویه ١٩٩١ خود اظهار داشت که «هیچ گزارش قضائی یا سند دستگیری در مورد آقای امیر تعاونی گنجی در دست نیست»

این در حالی است که دولت جمهوری اسلامی پس از اعدام امیر تعاونی گنجی، خود اقدام به دفن وی در بهشت‌ زهرا قطعه ۸۷، ردیف ۵۹، شماره‌ی ۳۰ کرده است. سنگ قبر وی توسط مقامات امنیتی بدون اطلاع خانواده گذاشته شده است.

چنانچه ملاحظه می‌کنید در رابطه با امیر تعاونی گنجی اساساً‌ منکر دستگیری وی‌ شده‌اند.

آیا « صداقت» و «دوری از کژی و دروغ»، کوچکترین سازگاری با پاسخی چنین رذیلانه دارد؟‌

نماینده ویژه خطاب به دولت جمهوری اسلامی می‌نویسد:‌

«احمد راشد مرندی، ٣٢ ساله، در سال ١٩٨١ در تهران دستگیر و به زندان اوین فرستاده شد. ادعا می‌شود که در آن جا تحت شکنجه مستمر بوده است. در سال ١٩٨٣، وی به زندان قصر در تهران فرستاده شد. از ١٩٨٩ به بعد، نگهبانان زندان اجازه هیچ ملاقاتی را به او نداده اند. از آن پس هیچ خبری او از دردست نیست.»

در ٢٢ژانویه ١٩٩١، دولت خطاب به نماینده ویژه اظهار داشت که «هیچ پرونده قضائی در مورد آقای احمد راشد مرندی وجود ندارد». این در حالی است که وی پس از اعدام در سال ۶۷ توسط مقامات امنیتی در بهشت‌زهرا، قطعه ۹۹ ردیف ۵ شماره‌ی ۴۰ دفن شده است. سنگ قبر او توسط مقامات امنیتی و بدون اطلاع خانواده نصب شده است.

آیا نباید پرسید «پیامبری» که شما می‌شناسید و تبلیغ‌اش را می‌کنید، در موارد فوق اجازه دروغگویی داده‌ است؟

نماینده ویژه گزارش می‌دهد:

«مهدی وثوقیان، بنا بر گزارش در سال ١٩٨٥ دستگیر و به ٤ سال زندان محکوم شد. بعد از سال اول، وی را مجددأ محاکمه و به ١٢ سال زندان محکوم کردند. گزارش می‌شود که او در ژوئن ١٩٨٨ اعدام شد. دولت جمهوری اسلامی پاسخ می‌دهد «پرونده‌ای از وی در دست نیست»

این در حالی است مهدی وثوقیان در روز ۱۲ مرداد ۱۳۶۷ در زندان گوهردشت اعدام شد. نگارنده مدت‌ها با او هم بند بود. پدرش را به عنوان اعتراض به اعدام پسرش مدتی بازداشت کرده بودند.

نماینده ویژه گزارش می‌دهد:

«محمود حسنی، بنا بر گزارش، به ٧ سال زندان محکوم شد و مدت کوتاهی قبل از پایان دوره زندانش اعدام شد. همچنین در مکاتباتی که نماینده ویژه با مقامات جمهوری اسلامی داشت در رابطه با مهین و محمدقلی جهانگیری، امیرهوشنگ کامرانی، محمدتقی رحیم پور و محمدرضا صداقت نیز پرسش کرده بود.»

دولت جمهوری اسلامی پاسخ می‌دهد:‌ «هیچ پرونده قضائی در رابطه با محمود حسنی، مهین ومحمد قلی جهانگیری، امیرهوشنگ کامرانی، محمد تقی رحیم پور و محمد رضا صداقت در دست نیست»

این در حالی است که سید‌اسدالله لاجوردی رئیس سازمان زندان‌های‌ وقت و دادستان اسبق انقلاب اسلامی مرکز، شوهر خاله‌ی محمود حسنی بود و به خوبی از سرنوشت وی خبر داشت.

محمدرضا صداقت رشتی در روز ۷ مهر ۱۳۶۷ در اوین به دار آویخته شد. خواهر وی با نماینده ویژه در زندان اوین ملاقات کرده بود.

محمدتقی رحیم‌پور چنانکه در گزارش گالیندوپل آمده، به حبس ابد محکوم شده بود. وی بعدها آزاد شد و هم‌ اکنون نزد مجاهدین در عراق است.

مهین و محمدقلی جهانگیری، خواهر و برادر الله‌قلی جهانگیری، یکی از چهره‌های برجسته اپوزیسیون ایران هستند که در دوران صدارت میرحسین موسوی به قتل رسید. بعدها برادرشان جعفر نیز اعدام شد. امکان ندارد دولت جمهوری اسلامی از سرنوشت افراد وابسته به خانواده‌ی جهانگیری بی‌اطلاع باشد. سیمای جمهوری اسلامی به مناسبت قتل الله قلی جهانگیری در کوه‌های حاجیلو اصفهان، در بهمن ۱۳۶۲ برنامه ویژه‌ای پخش کرد و سیداسدالله لاجوردی که از تهران به استان اصفهان سفر کرده به تشریح چگونگی عملیاتی که در آن سپاه پاسداران و هوانیروزو اصفهان شرکت داشتند پرداخت و با افتخار گفت: «ما يکی از بزرگترين دشمناننظام را از پای درآورديم و خطر گروهکی که خطرناک تر از منافقين بود از بين رفت». جنازه‌ی الله‌قلی در حاکمیت آقای موسوی در حالی که در شهرها و روستاهای فارس گرداننده شده و بارها به رگبار بسته شده بود، روزها بر دروازه شهر سمیرم به صلیب بسته شد تا درس عبرتی برای مردم شود. مگر می‌شود دولت جمهوری اسلامی از سرنوشت اعضای این خانواده که چهار نفرشان به قتل رسیده و تعدادی زندانی سیاسی داشته، مطلع نباشد.

مهين جهانگيری متولد سال1335 خورشيدي، سومين فرزند خانواده جهانگيری‌ها بود. در ۱۳ شهریور ۱۳۶۰ در قمشه(شهرضا) دستگیر و به بازداشتگاه سپاه پاسداران این شهر منتقل شد. وی پس از ۳۵ روز بازداشت و بازجویی و شکنجه به بازداشتگاه سمیرم منتقل و سپس در سوم آبانماه ۱۳۶۰به حکم قاضی شرع ابراهیم نامدار به همراه اکبر محمدی اعدام شد. برادر وی محمد‌قلی جهانگیری که وی نیز در ۱۳ شهریور دستگیر شده بود در دوم آبانماه ۶۰ به همراه نصرت سلیمانی اعدام شد.

پاسداران دولت جمهوری اسلامی جنازه مهین و محمدقلی و دو رزمنده‌ی همراهشان را در بيابانهای اطراف قمشه رها کرده و علیرغم پافشاری خانواده از دادن هرگونه نشانی از محلی که جنازه‌ها را در آنجا رها کرده بودند طفره می‌رفتند. پس از تلاش بسيار، مادر جهانگیری (مه‌لقا کریمی) جنازه‌ها را در بيابان‌های اطراف شهرضا پيدا می‌کند، اما هنگامی که به همراه مردم شريف منطقه، مشغول خاکسپاری جانباختگان بودند، مورد تعرض و حمله وحشيانه عوامل بسيج و سپاه پاسداران واقع شده و تعدادی دستگير مي‌شوند. مهین و محمدقلی به همراه نصرت سلیمانی و اکبر محمدی در کنار همديگر در شهرضا بخاک سپرده شده‌اند.

این‌ها نمونه‌هایی بود از «اتهامات دروغین دشمنان سیاسی‌« نظام و پاسخ‌های «صادقانه» پیروان «امام»

دولت جمهوری اسلامی ایران در نامه ٢٢ژانویه ١٩٩١ در رابطه با میترا عاملی و انوشیروان لطفی اظهار داشت:

«خانم میترا عاملی، به خاطر فعالیتهای تروریستی و همدستی با شوهرش، آقای انوشیروان لطفی، در عملیات مسلحانه به منظور ایجاد جو رعب و وحشت عمومی؛ زندانی شد. او در سال ١٩٩٠، قبل از پایان دوره محکومیتش، آزاد گردید. شوهر او به مرگ محکوم شد، چون تعدادی از عملیات مسلحانه را رهبری کرده بود و در چند قتل دست داشت. این حکم به مرحله اجرا درآمد»

دلیل آن که مسئولیت قتل انوشیروان لطفی را در پاسخ به نماینده‌ ویژه پذیرفته‌اند این است که وی پیش از کشتار ۶۷ در خردادماه اعدام شد و اعلام عمومی هم شد.

انوشیروان لطفی از رهبران سازمان فدائیان خلق اکثریت بود. این سازمان بین سال‌های ۵۹ تا ۶۲ از متحدان دولت جمهوری اسلامی بود و به لحاظ ایدئولوژیک و سیاسی به مبارزه مسلحانه اعتقاد نداشت و تا به امروز هیچ عملیات مسلحانه‌ای از سوی این سازمان صورت نگرفته است و در سال ‌های اولیه دهه‌ی ۶۰ این سازمان در خدمت نظام جمهوری اسلامی بود و رهبر آن فرخ نگهدار در سیاه‌ترین روزهای سال‌های ۶۰ و ۶۱ به دیدار سیدحسین موسوی تبریزی دادستان بیرحم انقلاب اسلامی و سید‌ اسدالله لاجوردی «قصاب تهران» دادستان انقلاب اسلامی مرکز می‌رفت. پاسخ دولت رفسنجانی به نماینده ویژه مربوط به دورانی است که رهبران سازمان اکثریت تلاش می‌کردند به دولت رفسنجانی نزدیک شوند و مذاکراتی را هم با نمایندگان او انجام می‌دادند.

آیا پاسخ رسمی دولت جمهوری اسلامی در مورد «انوشیروان لطفی» حاکی از آن نیست که «قلب واقعيت، فرهنگ لايتغير» مقامات رژیم از ابتدای تأسیس نظام جمهوری اسلامی بوده است؟

نمونه‌های فوق نشانگر بخش کوچکی از صدها گزارش خلاف و غیرواقعی سیروس ناصری نماینده دائمی جمهوری اسلامی در ژنو به نماینده ویژه و کمیسیون حقوق بشر در دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی است. توجه داشته باشید که وی از سال ۶۵ تا ۷۷ به مدت ۱۲ سال در دوران موسوی، رفسنجانی و خاتمی نماینده دائمی دولت جمهوری اسلامی بوده و علاوه بر مشارکت در تروریسم بین‌المللی، یکی از مذاکره کنندگان ارشد دولت خاتمی، در جریان مذاکرات هسته‌ای بوده است.

دولت جمهوری اسلامی در پاسخ رسمی به «گروه کار ناپدیدشدگان قهری و غیرارادی» در مورد سرنوشت جلال ماهر‌النقش، مسعود مقبلی، نورالله خلیل‌پور گرگری و ... که در جریان کشتار ۶۷ اعدام شدند، اظهار بی‌اطلاعی کرده بود. در پاسخ‌های رسمی مدعی شده‌ بودند که از ثبت احوال، شهرداری محل، نیروهای انتظامی، نهادهای قضایی و زندان‌ها و ... نیز پیگیری‌ کرده‌اند اما چنین افرادی شناسایی نشده‌اند لذا خواستار ارائه اطلاعات بیشتری در مورد آن‌ها شده بودند!

همان موقع ضمن شرکت در جلسه‌ی «گروه کار ناپدیدشدگان قهری و غیرارادی» و ارائه‌ی توضیحات مکفی بصورت کتبی نیز در مورد آن‌ها توضیح دادم.

جلال ماهر‌النقش ساکن خیابان گرگان تهران، کوچه مصداقی، در تیرماه ۱۳۶۰ توسط کمیته انقلاب اسلامی مرکز دستگیر و پس از تحمل شکنجه‌های وحشیانه به پانزده سال حبس محکوم شد. او در جریان قتل‌عام زندانیان سیاسی در سالن ۶ آموزشگاه اوین به سر می‌برد و در همان‌جا اعدام شد. جلال ماهر‌النقش لیسانس نقاشی و فوق‌لیسانس معماری داخلی ساختمان داشت و در دانشکده‌ هنرهای زیبا تدریس می‌کرد.

پدر وی استاد محمود ماهر‌النقش یکی از برجسته‌ترین اساتید معماری و کاشیکاری ایران است و تاكنون 25جلد كتاب در زمينه كاشيگري و ساختمان به چاپ رسيده و کتاب منحصر به فرد و نفیس او «اجراي نقش در كاشيكاري ايران (5جلد)» توسط وزارت ارشاد اسلامی به چاپ رسیده است. و چاپ ۵ جلد بعدی آن سال‌هاست در اثر بی‌توجهی نظام جمهوری اسلامی به تعویق افتاده و استاد آرزو می‌کند در حیاتش منتشر شود. (۱) جلال همیشه آرزو داشت کتاب پدر «اجراي نقش در كاشيكاري ايران» را که محصول یک عمر تلاش او بود از نزدیک ببیند. برادر او حسن نیز که نقاش بود زندانی بود.

نظام جمهوری اسلامی در حالی از سرنوشت فرزند استاد محمود ماهر‌النقش اظهار بی‌اطلاعی می‌کند و مدعی می‌شود چنین فردی با چنین نامی را شناسایی نکرده که در تیرماه ۸۹ «آثار استاد محمود ماهرالنقش در موزه هنرهای زیبا به نمایش درآمد»

http://www.sadmu.com/Menu1/Description.aspx?id=917

و فرهنگستان هنر نیز به ریاست میرحسین موسوی در آخرین روز تیرماه ۱۳۸۷ از وی تجلیل به عمل آورد.

http://www.chtn.ir/webforms/fa/News/NewsInfo.aspx?ID=8743

نظام جمهوری اسلامی در حالی مدعی است که مسعود مقبلی را نمی‌شناسد و خواهان ارائه‌ی اطلاعات بیشتری راجع به او می‌شود که پدرش عزت‌الله مقبلی از دوبلورها و هنرپیشگان بنام سینما و تئاتر ایران بوده و پس از انقلاب نیز در رادیو کار می‌کرد و در اثر تألمات روحی ناشی از اعدام فرزندش در سال ۶۷ در لندن در سن ۵۷ سالگی فوت کرد. مادر وی محبوبه فرج افشاری (مقبلی) نیز از هنرپیشه‌های سینما و تئاتر ایران که در دهه‌ هفتاد هم در فیلم‌های سینمایی بازی کرده است.

ادعاهای رژیم در حالی صورت می‌گیرد که مسعود مقبلی توسط مقامات امنیتی و بدون اطلاع خانواده در قطعه ... بهشت زهرا دفن شده و سنگ اولیه قبر او نیز توسط مقامات بهشت‌زهرا نصب شده بود.

نورالله خلیل‌پور گرگری اهل گرگر (هادی‌شهر) استان آذربایجان شرقی، نیز صبح ۱۸ مرداد ۱۳۶۷ در حالی که در بند ۱ کنار جهاد گوهردشت به سر می‌برد، به دار آویخته شد. نگارنده مدت‌ها در قزلحصار با وی هم‌سلول بود.


برای آن که نشان دهم موضوع فریب و دروغ و ریا و تزویر با تار و پود نظام جمهوری اسلامی و همه‌ی جناح‌های آن در هم تنیده، مجبورم اشاره‌‌‌ای داشته‌باشم به نظرات جنایتکارانه‌ی سعید شریعتی عضو سابق شورای مرکزی جبهه‌ی مشارکت (مجمع اطلاعاتی و امنیتی‌های سابق نظام) که همچنان «مقلد ‌خامنه‌ای» باقی مانده در ارتباط با کشتار ۶۷ و توجیه‌ آن که ادامه‌ی همان دروغ‌پردازی‌های سابق است؛ وی در توجیه برادرزاده‌اش حرف دل پیروان «خط امام» و «اصلاح‌طلب»‌های حکومتی را می‌نویسد:‌

«برادر زاده‌ی عزیزم نگار جان تو می توانی در مقام انتولوژی و مقام ثبوت بگویی اعدام کاری انسانی و اخلاقی است یا خیر من هم می توانم تا جایی با تو موافق باشم یا نباشم اما در مقام اثبات و اپیستومولوژی در مورد ماجرای اعدام‌ های سال ۶۷ با حکومتی مواجهی که قانونگذاران و شارعان آن بر اساس قوانین اساسی و موضوعه‌ی آن که البته مستظهر به رأی اکثریت قاطع مردم آن روزگار بوده است در شرایطی خاص که ناشی از بحران خاتمه‌ی جنگ و مواجهه با خیانت یک گروه تروریست در تجاوز و حمله‌ی نظامی به خاک میهن و بیم پیوند خوردن ارتش بعثی عراق با این حمله بوده است تصمیمی مبتنی بر شرایط ناخواسته و تحمیل شده می‌گیرد و به مقتضای قانون موجود و برداشت‌‌های فقهی حاکم شرع عناصر و اعضای آن گروه تروریستی را اعدام می‌کند و سودای خیانت را از میان می‌برد.

من از این تصمیم امام خمینی متکی بر شرایط خاص (و البته غیر قابل تکرار یا تقریبا محال از نظر تکرار شرایط) حمایت می‌کنم موضوعا و البته در مصادیق مورد به مورد می‌شود پرونده‌ها را بازخوانی کرد. انکار نمی‌کنم که در میان همه‌ی اعدام شدگان بوده‌اند کسانی که مستحق اعدام نبوده‌اند و خطا و گناه احتمالی و عقوبت و مسئولیت آن هم به عهده‌ی کسی است که عالماً و عامداُ مجرمی را مجازاتی نامتناسب کرده است.

حکمی که امام داده است در این زمینه اینگونه بوده که کسانی که حکمشان اعدام است و بنا بر پاره‌ای مصالح یا رأفت اسلامی تا کنون حکمشان اجرا نشده اگر کماکان بر سر مواضع خود هستند و از سازمان مجاهدین و مواضعش تبری نجسته‌اند حکمشان اجرا شود.

بله در اجرای این حکم تخلفاتی صورت گرفته است که عاملان این تخلف باید پاسخگو باشند و حد و حدود این تخلف روشن شود اما در نفس الامر و ثبوتاً و در موضوع فوق و اثباتاً حکم امام و تصمیم سیاسی قضایی و نظامی ایشان قابل دفاع است.»

جنایتکاری که مدعی است کشتار ۶۷ «مستظهر به رأی اکثریت قاطع مردم آن روزگار» بوده و با تزویر ریا و دروغ اعدام شدگان را کسانی معرفی می‌کند که «حکمشان اعدام است و بنا بر پاره‌ای مصالح یا رأفت اسلامی تا کنون حکمشان اجرا نشده» وقتی به مراجع بین‌المللی می‌رسند از اساس منکر قضایا می‌شوند.

دروغ و ریا به همین‌قدر ختم نمی‌شود.

نماینده ویژه در جریان سفر سوم خود به ایران که از ۸ تا ۱۴ دسامبر ۱۹۹۱ صورت گرفت، در گزارش ۲ ژانویه ۱۹۹۲ (٣۴/١٩٩۲/٤ E/CN.) خود به دیدار خود با تاب، معاون «سازمان کشف و تحقیق جرائم» اشاره کرده و می‌نویسد:

«نماینده ویژه چندین بار درخواست کرد از بازداشتگاه‌های واقع در به اصطلاح کمیته مرکزی تهران، که با عنوان کمیته مشترک یا زندان توحید نیز از آن یاد می‌شود، و در بسیاری از شهادت‌های دریافتی به آن اشاره شده، بازدید کند. به او گفته شد که چنین زندانی وجود ندارد و از واژه‌ی «کمیته مشترک»، برای بازداشتگاه ساواک، پلیس مخفی رژیم سابق، به کار می‌رفت. وقتی او، با این همه، بر بازدید از این محل اصرار ورزید، توسط آقای تاب، معاون کشف و تحقیق جرائم، به حضور پذیرفته شد. آقای تاب به وی اطلاع داد که طی انقلاب ساختمان قدیمی کمیته‌ مشترک خراب و ساختمان جدیدی به نام کلانتری شماره ۲ به جای آن بنا شد. این ساختمان بطور عمده به امور اداری پلیس اختصاص دارد و هیچ‌کس را برای بازرسی به آن نمی‌آورند، مگر در موارد بسیار خاص، از قبیل جعل گذرنامه یا اسکناس یا دستبردهای جزیی. ... در پاسخ به یک سؤال نماینده ویژه، وی گفت که واژه‌ی زندان توحید برایش ناآشناست و قاطعانه وجود هرگونه زندان در مرکز تهران را تکذیب کرد.»

با آن‌که زندان کمیته مشترک (زندان توحید) پس از انقلاب یکی از بزرگترین و مخوف‌ترین شکنجه‌گاه‌های نظام جمهوری اسلامی بود و هزاران نفر زندانی در آن‌جا شکنجه شده و ده‌ها تن از آن‌ها با نماینده ویژه ملاقات کرده بودند اما نماینده نظام جمهوری اسلامی منکر وجود چنین زندانی شده و مدعی می‌شود که حتی ساختمان آن نیز در دوران انقلاب خراب و به جایش کلانتری شماره ۲ بنا شده است. این در حالی است که زندان مزبور تا سال ۱۳۸۱شکنجه‌گاه اصلی وزارت اطلاعات در تهران بود و سید محمد خاتمی در ۸ بهمن ۸۲ با تغییر کاربری زندانی را که مدعی بودند در دوران انقلاب ساختمان آن خراب شده و به جایش کلانتری ۲ بنا شده تبدیل به «موزه عبرت» کرد و جنایات رژیم شاهنشاهی در این زندان را به تماشای عموم گذارد!

اگر تاب و دیگر مقامات جمهوری اسلامی در سال ۷۰ از اساس منکر وجود چنین زندانی و حتی ساختمان آن شده بودند، خاتمی و تیم همراه او به گونه‌ای دیگر منکر چنین شکنجه‌گاهی شدند. آن‌ها زندان و شکنجه‌گاه بودن این محل را به دوران شاه نسبت دادند. در حالی که «کمیته مشترک» در دوران شاه کمی بیش از شش سال از سال ۵۱ تا ۵۷ زندان و شکنجه‌گاه سیاسی بود، اما در دوران حاکمیت جمهوری اسلامی محل مزبور از سال ۵۹ تا ۸۱ به مدت ۲۲ سال یکی از مخوف‌ترین شکنجه‌گاه‌های نظام جمهوری اسلامی بود که حتی اعدام نیز در آن صورت می‌گرفت.

در سومین دیدار نماینده ویژه از ایران، علی‌‌محمد بشارتی قائم مقام وزیر امورخارجه به نماینده ویژه می‌‌گوید:

«پنج سال در دوران شاه زندانی شده، یک سال این مدت را در حبس انفرادی به سر برده و تحت شکنجه‌های وحشیانه قرار گرفته بود.» او ابراز تأسف کرد که در طول آن سال‌ها نه کمیسیون حقوق بشر و نه هیچ‌ ارگان بین‌المللی دیگر هیچ اقدامی جهت تحقیق در‌باره‌ی جنایات و شکنجه‌یی که در این کشور صورت می‌گرفت ننمود.»

بشارتی به عنوان اولین رئیس بخش اطلاعاتی سپاه پاسداران و یکی از گردانندگان گروه قنات در جهرم که در دستگیری، ربایش، شکنجه و قتل فعالان سیاسی فعال بوده، خود یکی از بزرگترین ناقضان حقوق بشر در ایران است. او حتی در مورد مدت زندانش در دوران شاه نیز به نماینده ویژه دروغ می‌گوید. بشارتی بنا به اسناد موجود و حتی خاطرات خودش، تنها دو سال و سه ماه، از اردیبهشت ۵۳ تا مرداد ۵۵ زندان بوده‌ است(۲) و سپس با قول همکاری با ساواک و گرفتن کد ویژه برای نفوذ در گروه‌های سیاسی از زندان آزاد شده است. در ارتباط با ادعای کذب دیگر وی نیز بایستی اضافه کرد که هیئت صلیب‌‌سرخ بین‌المللی در سال ۵۶ از زندان‌های ایران بازدید به عمل آورد و باعث ایجاد تسهیلات زیادی برای زندانیان شد. سازمان عفو‌ بین‌الملل اقدامات گسترده‌ای در محکومیت نقض حقوق بشر در ایران کرد. تا دهه‌ی هشتاد میلادی نماینده ویژه و گزارش‌گران و گروه‌های کاری موضوعی برای بررسی و گزارش نقض حقوق بشر در کشورها ایجاد نشده بودند که بر اساس آن از زندان‌های شاه بازدید به عمل آورند.

اسماعیل شوشتری وزیر دادگستری در دیدار با نماینده ویژه می‌گوید:

«در قانونی که جاری است، ضرورت دفاع وکیل مدافع از متهم تصریح شده است، وگرنه حکم دادگاه اعتبار ندارد. متهم می‌تواند درخواست کند فردی که دارای پروانه‌ی وکالت است از وی دفاع کند. اگر متهم وکیل مدافع انتخاب نکند، دادگاه این کار را انجام می‌دهد. تاکنون داشتن وکیل مدافع در دادگاه‌های نظامی و انقلاب الزامی بود، ولی نه در دادگاه‌های مذهبی، در حالی که اکنون در دادگاه ویژه روحانیت نیز آوردن وکیل الزامی شده است. »

ادعاهای کذب شوشتری که ۱۶سال در دولت خاتمی و رفسنجانی وزیر دادگستری بود در حالی صورت می‌گیرد که وی یکی از اعضای هیئت کشتار سال ۶۷ بود. اعضای هیئت مزبور با چند پرسش و پاسخ ساده، بدون آن که زندانی از ماهیت سؤالات باخبر باشد طی چند دقیقه، حکم به اعدام وی‌ می‌دادند.

محسن امین‌زاده، معاون محمد خاتمی در وزارت ارشاد و از عناصر اطلاعاتی نظام به نماینده ویژه می‌گوید: «نسبت به فعالیت‌های سازمان‌های بین‌المللی بدبین است و مدت زیادی طول خواهد کشید تا ایران مسائل بین المللی‌اش را حل کند.»

با توجه به آن‌چه که در بالا آمد و مشت نمونه‌ی خروار است، چه کسی به چه کسی باید بدبین باشد؟ آیا همین امروز هم سازمان‌های بین‌المللی نبایستی به رژیم بدبین باشند؟

ایرج مصداقی

۸ مرداد ۱۳۸۹

Irajmesdaghi@yahoo.com

www.irajmesdaghi.com

پانویس:

۱- استاد ماهر‌النقش که متولد ۱۳۰۱ است در پاسخ به سؤال نشریه مسافران می‌گوید:

باور كنيد كه دلم خون است بارها گفته‌ام كه كتابهايي كاشيكاري ايران كه 5 جلد آن پيش از اين به چاپ رسيده و در اختيار دانشجويان قرار گرفته است، در ده جلد چاپ خواهد شد. در زمان جنگ تحميلي طرح‌ها، ماكتها و نوشته‌هاي 5 جلد بعدي ادامه كتابها را آماده كرده بودم و در نايلون بسته‌بندي شده بود و در مكانهايي پنهان كه مبادا از بين برود يا مبادا خطراتي متوجه آن گردد مخفي كردم بعد از جنگ و به دعوت سازمان ميراث فرهنگي كتابها به كميته كتاب آن سازمان ارايه و تاييد شد و تاكيد شد كه بايد هرچه زودتر چاپ شود. كتابها را از من گرفتند ولي هر روز كار به تعويق افتاد و رييس يا كارمندي عوض شد و مجدداً كتابها را به كميته كتاب ارجاع دادند به جرات مي‌گويم 3 يا 4 بار اين عمل تكرار و تاييد شد ولي هيچ وقت كتابها چاپ نگرديد و هر روز به نوعي چوب لاي چرخ گذاشتند و بالاخره پس از 7 سال و ناراحتي‌هاي به وجود آمده با مشكلاتي توانستم كتابها را از ميراث فرهنگي پس بگيرم و بعد از آن با انتشارات سروش موضوع را در ميان گذاشتم كه با استقبال مواجه شد. قراردادي با آنها به امضاء رسيد و كتابها در زمان ويراستاري بود كه سران سروش تغيير كردند. و مجدداً كتابها به دست‌انداز برخورد كرد و در بايگاني 3 تا 4 سال انتظار كشيد و همچنان كتابها در بايگاني مانده است. در نامه‌اي درخواست نمودم كتابها را پس دهيد، گفته شد به هيچ وجه پس داده نمي‌شود خودمان چاپ مي‌كنيم در سال 1384 دوباره سران سروش تغيير كردند و همچنان كتابها در بايگاني مانده است هرچه اصرار كردم كه عمر من ممكن است كفاف ندهد گفتند زنده‌اي و چاپ كتابها را خواهي ديد. گفتند سرمايه سنگين مي‌طلبد با پيدا نمودن شريكي اين اقدام انجام خواهد شد. خودم شريكي برايشان پيدا كردم ولي هنوز اين قضيه به نتيجه‌اي نرسيده است اميدم اين است كه در زنده بودن من اين كتابها چاپ گردد. بايد يادآور شوم كه هنرستان فني و حرفه‌اي وزارتخانه‌هاي مختلف، دانشگاهها به دنبال كتاب مي‌گردند ولي كتابهايي مانند كاشيكاري ايران كه قسمتي از آن چاپ شد، جوابگوي دانشگاهها مي‌باشد در حال حاضر ناياب و بازار سياه دارد و چاپ قسمت دوم آن با اين مشكلات مواجه گرديده است من نمي‌دانم چرا به فكر ايجاد دموكراسي براي چاپ چنين كتابهايي نيستند كه حداقل پايه و بنيادي باشد و لو اينكه اين سرمايه‌ها از بين برود به عبارتي كتابهايي باقي بماند كه در آينده جوابگوي علاقه‌مندان به هنر اين مرز و بوم باشد. همه به دنبال سود هستند نه هنر و علم.

... همه بدانند كه براي چاپ كتاب هنر اسلامي به التماس افتاده‌ام.


http://mosaferan.ir/main.asp?ID=00317

۲- عبور از شط شب، خاطرات علی‌محمد بشارتی، تدوین احمد رشیدی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، بهار ۸۳، صفحه‌ی ۱۴