۱۳۹۷ شهریور ۳, شنبه

پیوند دوارتجاع سلطنت وروحانیت در ۲۸ مردادهای ایران

پیام مخفیانه ابوالقاسم کاشانی به آیزنهاور

کاشانی در کارزار ملی شدن صنعت نفت متحد محمد مصدق بود، اما در دوره دوم نخست وزیری مصدق، به دشمن سرسختش تبدیل شد به حدی که بعد از کودتا مصدق را به خیانت در 'جهاد' متهم کرد و مستحق مرگ دانست
کاشانی 
بنا بر اسناد آرشیو ملی آمریکا، ابوالقاسم کاشانی چند سال بعد از سرنگونی محمد مصدق در کودتای ۲۸ مرداد - در شرایطی که با حکومت پهلوی اختلاف پیدا کرده و خانه‌نشین شده بود - به دوایت آیزنهاور، رئیس جمهوری ایالات متحده نامه‎ای تظلم‌خواهانه نوشت و ابراز خرسندی کرد که "ایالات متحده آمریکا الگوی کشورهای امپریالیستی را دنبال نمی‌کند."
اسناد همچنین نشان می‎دهد که این روحانی متنفذ حدود سه سال پیش از کودتا، در یکی از دیدارهای خود با مقامات سفارت در تهران، خواهان کمک مالی سری آمریکا شده بود. بنا بر یک سند آرشیو ملی ایالات متحده، ابوالقاسم کاشانی در روز ۱۸ ژوئن سال ۱۹۵۰ میلادی (۲۸ خرداد ۱۳۲۹) طی دیداری با یک دیپلمات آمریکایی (جرالد دوهر) خواهان دریافت کمک سری آمریکا شده - کمکی که معتقد بود "می‎تواند او را به قوی‏ترین نیرو در خاورمیانه در برابر گسترش نفوذ شوروی کمونیستی تبدیل کند."
بنا بر سند مذکور، دیدار به درخواست ابوالقاسم کاشانی و از طریق یک کارمند ایرانی خبرگزاری آسوشیتدپرس (سلیمان شاملو) در منزل آقای کاشانی در تهران برگزار شد - حدود یک هفته بعد از بازگشت کاشانی از تبعید در لبنان؛ که جمعیت عظیمی برای استقبال از او به فرودگاه رفته بودند.
ابوالقاسم کاشانی به مأمور سفارت گفت که یک برنامه دو مرحله‎ای را دنبال می‎کند. بنا بر سند، او ابتدا می‎خواست یک "دولت ملی" را در ایران به قدرت برساند و "تقریبا هیچ شکی باقی نگذاشت که آرزو دارد خودش در رأس دولت باشد" و سپس جهان اسلام را علیه کمونیسم متحد کند.
لوی هندرسون، سفیر آمریکا در تهران، پیش از کودتا به دیدار ابوالقاسم کاشانی می‎رفت
لوی هندرسون، سفیر آمریکا در تهران، پیش از کودتا به دیدار ابوالقاسم کاشانی می‎رفت
ابوالقاسم کاشانی گفت که توان آن را دارد که ارتشی یک میلیونی متشکل از افرادی مانند سید حسین امامی - عضو جمعیت فدائیان اسلام و قاتل عبدالحسین هژیر (وزیر دربار) و احمد کسروی (پژوهشگر و حقوقدان) - تأسیس بکند "تا ایران را از شر همه خائنان و دزدانی که بر‌ آن حکومت می‏کنند نجات بدهد."
کاشانی در عین حال تأکید کرد که "دولت ملی" مد نظرش با سلطنت محمدرضا شاه پهلوی مغایرتی نخواهد داشت "به شرط آن که شاه از مداخله در امور سیاسی کشور خودداری کند."
ابوالقاسم کاشانی به این سوال که آیا رسما در مجلس به جبهه ملی ملحق خواهد شد یا خیر، پاسخ منفی داد و گفت که با نشستن بر کرسی‎اش در مجلس، "اعتبار خود را کاهش نخواهد داد" و فقط در صورت یک سناریوی حالت اضطراری ملی - آن هم به همراه بیش از ۱۰۰ هزار نفر از هوادارانش - به مجلس خواهد رفت.
کاشانی بعد از تشریح مواضع و برنامه‎های خود و تعریف و تمجید از "موفقیت" آمریکا در ترکیه و یونان، سر اصل مطلب رفت - موضوعی که به عقیده مأمور سفارت به نظر می‎رسید "هدف اصلی"‎ کاشانی از دیدار بوده: درخواست کمک مالی سری از آمریکا؛ "او با احتیاط از توضیح درباره این که منظورش از کمک سری چیست طفره رفت ولی پسرش که در جلسه شرکت داشت بعدا گفت که منابع مالی نهضت کاشانی ناچیز است."
صفحه اول سندی که در آن آمده آقای کاشانی خواهان کمک مالی سری آمریکا شده بود
صفحه اول سندی که در آن آمده آقای کاشانی خواهان کمک مالی سری آمریکا شده بود
احتمالا به خاطر آن پیشنهاد بود که سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) از حدود دو سال قبل از کودتا در این فکر بود که این روحانی متنفذ را با پول به طرف خود جذب بکند تا "ائتلاف نامقدس گروه مصدق و آیت الله کاشانی" را بر هم بزند.
بنا بر یکی از اسناد کودتا که دولت آمریکا در سال ۲۰۱۷ میلادی آن را منتشر کرد سازمان سیا در فکر تطمیع کاشانی بوده زیرا "حداقل یک مرتبه با سفارت آمریکا در اینجا برای دریافت کمک مالی تماس گرفته است تا از قرار معلوم در برابر آن، از سیاست‎های آمریکا حمایت بکند".
در پی دیدار ۱۸ ژوئن ۱۹۵۰، سفارت آمریکا به واشنگتن گزارش کرد که "توهم خودبزرگ بینی" کاشانی تقریبا به یک (عارضه روانی) سایکوپاتی رسیده. با این حال، ارزیابی سفارت این بود که اهمیت کاشانی در عرصه سیاسی ایران را نباید دستکم گرفت زیرا وقتی از تبعید به تهران بازگشت بیش از ۴۰ هزار نفر در فرودگاه به استقبالش رفتند.
سند واکنش سفارت امریکا در تهران به نامه کاشانی به آیزنهاور
سند واکنش سفارت امریکا در تهران به نامه کاشانی به آیزنهاور
مجموعه اسناد دولت آمریکا نشان می‌دهد که کاشانی قبل از وقوع کودتا با سفارت آمریکا در تماس بوده ولی این اسناد ثابت نمی‎کند که او به طور مستقیم در طرح کودتا شرکت داشته یا از‌ آمریکایی‌ها پولی دریافت کرده باشد. اسناد نشان می دهد که آمریکایی ها آقای کاشانی را فردی افراطی، فرصت‌طلب و متوهم می دانستند که در راه سرنگونی محمد مصدق باید جذب یا خنثی می‌شد؛ به همین خاطر خط مشی تعامل با او درسطوح ارشد را در پیش گرفتند.
لوی هندرسون، سفیر آمریکا، به دیدار کاشانی می‌رفت و پای این حرفهایش می‌نشست که "من یک شخص عادی نیستم، من رهبر جهان اسلام هستم" یا این که "این به نفع تمام مردمان خوب در همه جاست که جهان اسلام و آمریکا همکاری کنند".

نامه از آلمان به کاخ سفید پست شد. حدود دو ماه طول کشید که به دست مقامات آمریکایی برسد
نامه از آلمان به کاخ سفید پست شد. حدود دو ماه طول کشید که به دست مقامات آمریکایی برسد
بعد از سرنگون کردن محمد مصدق اما قاعده بازی عوض شد. کاشانی خیلی زود با فضل الله زاهدی (رهبر نظامی کودتا و نخست وزیر جدید) اختلاف پیدا کرد و بعد از تلاش نافرجام فدائیان اسلام برای ترور حسین علا (وزیر دربار) مدتی راهی زندان و بعد هم خانه نشین و منزوی و بنا بر سند جدید، دست به دامن آمریکا شد.
اسناد آمریکا نشان می‎دهد که آقای کاشانی در سال ۱۹۵۷ میلادی مخفیانه به دوایت آیزنهاور، رئیس جمهوری آمریکا نامه‎ای تظلم خواهانه نوشته و از وضع بد اقتصادی و نرخ بالای بیکاری گرفته تا فقدان آزادی بیان و مطبوعات در ایران و این که زیر نظر پلیس بوده، گله کرده است.
او نوشت: "همه آن لیبرال‏هایی که علیه کمونیسم مبارزه می‎کردند و هنوز هم می‎کنند، یا به مضیقه افتاده یا کشته شده اند." یکی از آن 'لیبرال‏ها'، مظفر بقایی، رهبر حزب زحمتکشان ایران بوده، که مقامات در واشنگتن فکر می‎کردند پیش نویس نامه را او تهیه کرده، زیرا کاشانی سواد خواندن یا نوشتن انگلیسی نداشت.
در نامه آمده: "همه مردم ایران و عراق از بریتانیایی ها شدیدا متنفرند، اما عوامل بریتانیا که در این کشورها فعالند آنها را ساکت نگه داشته اند."
"نفرت از انگلستان و فرانسه در این بخش از دنیا عمومی است. مردم از حقه های آن ها به خوبی مطلع هستند."
نامه از آلمان به آدرس کاخ سفید پست شده بود. در متن نامه آمده که چون نگارنده به سفارت آمریکا و ایران در تهران و واشنگتن اطمینان ندارد آن را از آلمان پست می‎کند.
به نظر می‎رسد ابوالقاسم کاشانی هیچ‎گاه جواب نامه خود را نگرفته باشد؛ او دیگر در عرصه سیاسی ایران نفوذی نداشت. بنا بر سند، مقامات سفارت حتی از تآیید این موضوع که نامه‎‎اش را دیده‎اند خودداری کردند.
  • تصویر صفحات نامه:
صفحه اول نامه صفحه اول نامه
صفحه دوم
صفحه دوم
صفحه سوم
صفحه سوم

 

جنگ، آشوب، خشونت و بی‎ثباتی در افغانستان سبب شد در سه دهه‎ی گذشته حدود سه میلیون افغان راهی ایران شوند و کارگری در مشاغل سخت و زندگی در حومه شهرهای


خون پای هویت و امکانات: طلب افغان‎های «مدافع حرم» از سپاه پاسداران و نظام مقدس
-بطور متوسط هفته‎ای 20 هزار افغانستانی ایران را به خاطر تورم، کاهش ارزش ریال و بیکاری ترک می‎کنند.
- حدود سه میلیون افغان بطور قانونی و غیرقانونی در ایران ساکن هستند.
- نسل دوم و سوم افغان‎های ساکن ایران برای تطبیق خود با جامعه‏‌ی ایران دست به هر تلاشی زده‌اند و حتی در راه اهداف جمهوری اسلامی خون داده‌اند!
- بازگشت افغان‌های «مدافع حرم» که در دفاع از رژیم بشار اسد در سوریه جنگیده‌اند پس از پایان جنگ به ایران مشکلات تازه‌ای را برای جمهوری اسلامی که به آنها بدهکار است رقم خواهد زد.
پنج شنبه ۱ شهریور ۱۳۹۷ برابر با ۲۳ اوت ۲۰۱۸
روزنامه لس‌آنجلس تایمز در گزارشی به تاثیر کاهش شدید ارزش ریال و بحرانی شدن شرایط اقتصادی در خروج کارگران افغان و خانواده‎های آنها از ایران پرداخته است.
بر اساس مصوبه شورای عالی کار، کارفرمایان بابت به کار گرفتن هر روز اتباع خارجی غیرمجاز باید بیش از یک‌ و نیم میلیون تومان جریمه پرداخت کنند و بنا به تخلفشان از یک تا ٩٠روز حبس برایشان در نظر گرفته می‌شود
جنگ، آشوب، خشونت و بی‎ثباتی در افغانستان سبب شد در سه دهه‎ی گذشته حدود سه میلیون افغان راهی ایران شوند و کارگری در مشاغل سخت و زندگی در حومه شهرهای بزرگ و کوچک با حداقل امکانات را به شرایط جنگی زندگی در افغانستان ترجیح دادند.
اما در یکی دو سال گذشته وضعیت تغییر کرده است. در شرایطی که تورم و بیکاری چنان زیاد شده که حتی شهروندانی ایرانی به تنگنا افتاده‌اند خروج افغان‎ها از کشور نیز تشدید شده است. اغلب آنها به کشور خود افغانستان بازمی‎گردند اما عده‎ای از آنان نیز به قصد پیدا کردن شغل و درآمد به صورت قاچاق از طریق مرزهای زمینی و دریایی راهی کشورهای دیگر منطقه شده‌اند و عده‎ای دیگر هم راه اروپا را در پیش گرفته‌اند تا شاید شرایط بهتری برای خود فراهم کنند.
بحران آب آشامیدنی در ایران تاثیر زیادی بر بیکاری افغان‎ها دارد. هزاران افغانستانی در شهرهای مختلف در زمین‎های کشاورزی، مزارع و باغات کار می‎کردند که در ماه‎های اخیر بیکار شده‌اند.
روزنامه لس‌آنجلس تایمز زندگی چند جوان افغان را که سال‌هایی در ایران زندگی و کار کرده‌اند روایت کرده و در بخشی از این گزارش نوشته دو برادر افغان که پنج سال در ایران کار کرده‌ و شش ماه است به کشور خود بازگشته‌اند تا سال ۱۳۹۶ خورشیدی روزانه معادل ۱۰ دلار درآمد داشتند اما سال ۹۷ درآمد آنها به حدود ۳٫۵ دلار کاهش یافت و کار کردن در ایران دیگر برای آنها صرف نمی‎کرد و به همین دلیل به کشور خود بازگشتند.
بر اساس گزارش سازمان بین‎المللی مهاجرت بطور متوسط هر هفته ۲۰ هزار افغانستانی از ایران می‎روند. اغلب آنها خود را به شهرهای نزدیک مرز ایران و افغانستان می‎رسانند و به شکل زمینی از مرز خارج می‎شوند.
گزارش این روزنامه آمریکایی تنها بخشی کوچک و کلی از وضعیت مهاجران افغان در ایران را به نمایش می‌گذارد.
تجمع دختران افغان برای حق تحصیل در ایران
مرکز آمار ایران در سال ۱۳۹۶ اعلام کرد حدود یک میلیون و ۶۰۰هزار افغان در ایران زندگی می‎کنند اما ۲۸ خرداد سال ۱۳۹۷ علی‌اکبر صالحی رییس سازمان انرژی اتمی که به مناسبت نود و نهمین سالروز استقلال افغانستان در سفارت این کشور در تهران سخنرانی می‎کرد گفت حدود سه میلیون افغان در ایران زندگی می‎کنند.
صالحی همچنین گفت بیش از ۵۰۰ هزار دانش‎آموز افغان در مدارس ایران در حال تحصیل هستند.
نسل اول افغانستانی‌‎هایی که وارد ایران شدند پناهجویانی بودند که قانونی و غیرقانونی برای فرار از جنگ داخلی افغانستان بار سفر به ایران بستند و برای گذراندن امورات زندگی خود جذب مشاغل غیررسمی و کار سیاه شدند و بدون بیمه با دستمزدهای پایین زندگی خود را تأمین می‌کردند.
آنها مجبور بودند برای داشتن حداقل دستمزد تن به کارهایی دهند که بسیاری از ایرانیان به دلایل مختلف میل به انجام آن نداشته‌اند. کم نبودند کارفرماهایی که ترجیح می‎دادند بجای پرداخت دستمزد بیشتر به کارگر ایرانی که بیمه هم می‎خواست  با دستمزدهای بسیار پایین بدون کمترین مسئولیت در قبال تأمین اجتماعی کارگران افغان، آنها را جذب کنند و هر طور که خواستند از آنان بهره‎کشی کنند.
نهم فروردین سال ۱۳۹۴ حدود ۸۰ هزار هوادار افغان در ورزشگاه آزادی تیم کشورشان را مقابل تیم ملی المپیک ایران تشویق کردند
زندگی افغان‌ها در ایران مجموعه‌ای تلخ از مشکلات ریز و درشت است که سهم زنان در تلخی‌ها خیلی بیشتر از مردان افغان است. مثلاً بعضی از زنان افغان‎ که غیرقانونی در ایران ساکن‌اند با مردان ایرانی ازدواج کرده‌اند و از آنها فرزند دارند. بعضی از این مردان مسئولیت فرزندان‎شان را قبول نکرده و یا در ادامه زندگی به دلایل مختلف از آن زن جدا شده و یا فوت کرده‌اند و مادر و فرزند یا فرزندان بدون داشتن هیچ حق قانونی به عنوان شهروند ایران بلاتکلیف مانده‌اند.
بسیاری از زنان و دختران افغان در شهرهای مختلف ایران مورد تجاوز قرار گرفته‌اند اما چون قاچاقی زندگی می‎کنند دم فرو بسته‌اند. در این میان کم نیستند افغان‎هایی که مرتکب موارد متعدد بزهکاری و جرم شده‌اند اما چون هویت مجهول داشتند از چنگ قانون گریخته‌اند. همچنین حق و حقوق بسیاری از کارگران افغان پایمال شده اما صدا‎ی‎شان به جایی نرسیده است.
عده‎ی بسیار کمی از نسل اول مهاجران  افغان در ایران توانستند کار مناسب و زندگی خوب برای خود و خانواده‎شان فراهم کنند اما نسل دوم مهاجران افغان و فرزندان نسل اول که در ایران به دنیا آمدند و یا دوران کودکی و نوجوانی خود را در ایران گذراندند وضعیتی متفاوت نسبت به پدران و مادران خود پیدا کرده‌اند.
هزاران کودک، نوجوان و جوان افغان در ایران زندگی می‎کنند که حتی افغانستان را ندیده‌اند اما در ایران هویت حقوقی نداشته و بدون شناسنامه هستند. آن هم در شرایطی که پدران و مادران آنها نیز بطور غیرقانونی در ایران اقامت داشته‌اند و این یعنی گرفتاری مضاعف برای نسلی که هیچ نقشی در تعیین زندگی و سرنوشت خود در هیچیک از دو کشور ایران و افغانستان نداشته است.
از سوی دیگر، جنگ سوریه فرصت خوبی برای هزاران مرد افغان به‌خصوص جوانان بود که خود را بیشتر در جامعه‌‏ی ایران بروز دهند. گرفتاری‎های مالی و امید به دریافت حداقل حقوق، آنها را جذب سپاه پاسداران و شاخه‌ی قدس کرد. البته نه در سطح یک نیروی رسمی بلکه به عنوان مزدبگیرانی که در جهت اهداف کارفرمایی خود، یعنی جمهوری اسلامی و سپاه، می‌جنگند اگرچه ممکن است در این جنگ کشته شوند چنانکه بسیاری از آنان زنده بازنگشتند. اما برای کسی که به فکر سیر کردن شکم خود و خانواده‎ است هیچ چیز مهمتر از رسیدن به حداقل درآمد نیست و از همین رو نیز مردان جوان افغان خطر حضور در میدان جنگ را پذیرفتند.
تشییع پیکر یک افغان در شهر قم که در سوریه کشته شد
از این گذشته بسیاری از سرداران سپاه و نمایندگان مجلس به افغان‎ها وعده دادند که حضورشان در جنگ سوریه و عراق تحت عنوان «مدافع حرم» می‎تواند امتیازی برای گرفتن اقامت و تابعیت ایران نیز باشد و این مشوق بزرگی بود تا آنها را به مسلخ بکشاند.
تا حالا جنگ سوریه هشت سال طول کشیده است. افغان‎ها در آغاز این جنگ در قالب گروه «فاطمیون» می‎جنگیدند اما شمار آنها آنقدر بالا رفت که گردان، تیپ و در نهایت تیپ فاطمیون تشکیل شد. تخمین زده می‎شود بین ۱۸ تا ۲۰ هزار افغان در سوریه در حمایت از رژیم بشار اسد جنگیده باشند که با پشتیبانی سپاه قدس صورت گرفته است.
جنگیدن برای افغان‎های مهاجر در ایران تبدیل به یک شغل شد این در حالیست که همزمان ده‎ها جوان افغان توانستند مدارج ترقی در نظام آموزش و پروش ایران را طی کنند و راهی دانشگاه شوند. تحصیل افغان‎ها در ایران و صدور مجوزهای قانونی برای عده‎ای از آنان از اقدامات نادری بود که جمهوری اسلامی برای جامعه‎ی رنجدیده‌ی افغان‎های ساکن ایران در نظر گرفت و گروهی از این امتیاز حداقلی بهره بردند.
پایان جنگ در سوریه هر زمان که باشد دردسرهای بزرگ جدیدی برای جمهوری اسلامی رقم خواهد زد. یکی از آنها پاسخگویی به جوانانی است که در رکاب سپاه قدس جنگیده و به ایران باز می‌گردند. آنها هم نان سپاه را خورده‌اند و هم چه بسا سپاهی فکر می‎کنند!
دیدار قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس از خانواده یکی از کشته‎های «مدافع حرم» در سوریه؛ مرداد ۱۳۹۵
اغلب افغان‎های ساکن ایران شیعه‌اند و حسینیه‎های مخصوص به خود دارند. پایگاه‎های بسیج محلات با هدف ترویج شیعه‎گری در دل این حسینیه‎ها رسوخ کرده و امکانات حداقلی در اختیارشان گذاشته و نمک‎گیرشان کرده است. این ترفند اتفاقاً موفق هم بود چون زیر سایه تفکر انقلابی و شیعی و افزون بر آن نیازهای مالی و نیاز به دریافت هویت جدید همراه با اقامت رسمی در جامعه ایران، افغان‎های نسل دوم و سوم را به سوریه کشانده است.
برای جمهوری اسلامی خروج افغان‎ها از ایران هم مزیت دارد و هم ضرر. از یک سو از مشکل پاسخگویی به حقوق آنها خلاص می‌شود ولی از سوی دیگر داوطلبان جنگیدن در سوریه را از دست می‌دهد.
اما در عین حال پایان جنگ در سوریه نیز حتما مشکلات فراوانی به همراه خواهد داشت که یکی از آنها لشکر افغان‌هایی است که برای جمهوری اسلامی جنگیده‌اند، در میدان خشونت تجربه جمع کرده‌اند و توقعات خود را از رژیم ایران دارند: آنها «شهید» داده اند، جانباز دارند، نه فقط سپاه بلکه نظام جمهوری اسلامی به آنها بدهکار است! افغان‌های «مدافع حرم» در دفاع از رژیم بشار اسد خطر کرده و خون داده‌اند تا هویت دریافت کنند و از این حق خود که رژیم ایران برای آنها قائل شده به آسانی نخواهند گذشت.

کودتای ۲۸ مرداد؛ فرضیه‌ها در مورد سند هزینه‌ها 
کامبیز فتاحی / واشنگتن
 
گمانه‌زنی‎ها درباره سندی تاریخی که به صورت‌حساب احتمالی پرداخت پول به مخالفان محمد مصدق شباهت دارد بالا گرفته و این سوال مطرح شده که چه کسی (یا کسانی) و در چه مقطعی (قبل، هم زمان یا بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲) این یادداشت را نوشته‌اند.
این صورت حساب از پرداخت پول به کسانی از جمله ابوالقاسم کاشانی، محمد تقی فلسفی و شعبان جعفری حکایت دارد.
سند بعد از شش دهه در بین یادداشت‌های خود سرلشکر فضل‌الله زاهدی - فرمانده نظامی کودتا - پیدا شده؛ اسناد فضل‌الله زاهدی در واقع بخش کوچکی از اسنادیست که پسرش اردشیر زاهدی اخیرا به کتابخانه موسسه هوور دانشگاه استنفورد اهدا کرده است.
سندی که در یادداشت‌های فضل‌الله زاهدی پیدا شده حکایت از پرداخت مبالغ کلانی پول به مخالفان مصدق دارد
این سند که در یادداشت‌های فضل‌الله زاهدی پیدا شده حکایت از پرداخت مبالغ کلانی به مخالفان مصدق دارد
محتوای این سند نه فقط موضع هواداران حکومت پهلوی - که واقعه ۲۸ مرداد را قیامی ملی می‌دانند - زیر سوال می‌برد که روایت جمهوری اسلامی درباره عملکرد روحانیانی چون ابوالقاسم کاشانی در آن روز سرنوشت ساز را نیز به چالش می‌کشد.
کارشناسان تاریخ کودتا درباره محتوای این یادداشت چند فرضیه متفاوت را مطرح کرده‌اند؛ برخی احتمال می‌دهند که سند به دوران نخست وزیری فضل‌الله زاهدی تعلق دارد، به این ترتیب که نخست وزیر زاهدی برای این که زیر پایش را محکم بکند به عده‌ای مخفیانه پول داده است. گروهی دیگر از ناظران اما می‌گویند سند را احتمالا عوامل سازمان سیا در آستانه کودتا تهیه کرده‌اند.
سند
مارک گازیوروسکی، نویسند کتاب "محمد مصدق و کودتای ۱۹۵۳ در ایران" - که در دهه ۱۹۸۰ میلادی با اکثر مأموران بازنشسته سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) که در کودتا شرکت داشتند صحبت کرده - به بی‌بی‌سی فارسی می‌گوید سند جدید می‌تواند برآورد هزینه‌هایی باشد که سیا می‌خواست در عملیات کودتا (تی پی آژاکس) صرف متحدان ایرانی خود بکند.
آقای گازیوروسکی این سناریو را محتمل می‌داند که سند "چند هفته قبل از موعد کودتا نوشته شده تا تخمین بزنند برای هر یک از بازیگران چقدر باید خرج بکنند…آنها احتمالا می‌خواستند مشخص بکنند که به چه کسانی باید رشوه بدهند و چقدر پول برای خریدن افراد لازم دارند."
یادداشت یاد شده در این پاکت نگهداری می‌شده است
یادداشت یاد شده در این پاکت نگهداری می‌شده است
بنا بر اسنادی که وزارت امور خارجه آمریکا سال گذشته درباره کودتا منتشر کرد‌، سازمان سیا پنج میلیون و ۳۳۰ هزار دلار برای پروژه سرنگونی مصدق بودجه داشته که بنا بر یادداشت یافت شده در مجموعه اسناد زاهدی، حدود ۴۴ هزار دلار آن (یعنی سه میلیون و صد هزار ریال ثبت شده در برگه سند) می‌تواند به بازیگران ایرانی اختصاص داده شده باشد، از جمله ۸۰۰ هزار ریال برای آقایان کاشانی و بهبهانی، ۲۰۰ هزار ریال برای شعبان جعفری، ۲۰۰ هزار ریال برای احزاب راست‌گرای سوسیالیست ملی کارگران ایران (سومکا) و آریا.

دست خط کرمیت روزولت؟

اردشیر زاهدی به بی‌بی‌سی گفته است که این یادداشت دست خط او یا پدرش نیست؛ آقای زاهدی در عین حال اصالت سند را زیر سوال نمی‌برد و این احتمال را مطرح می‌کند که آمریکایی‌ها آن را تهیه کرده باشند- احتمالی که آقای گازیوروسکی هم آن را ممکن می‌داند.
این استاد علوم سیاسی دانشگاه تولین آمریکا می‌گوید نحوه نگارش و گرامر انگلیسی عبارات مندرج در یادداشت حکایت از آن دارد که دست‌کم یکی از نگارندگان آمریکایی بوده - شخصی مانند کرمیت روزولت (هدایت کننده اصلی عملیات آژاکس در تهران) که شاید در جلسه‌ای با شرکای ایرانی خود به تخمین هزینه‌های عملیاتی پرداخته‌اند.
سند
پیش نویس یکی از نطق‌های فضل‌الله زاهدی
آقای گازیوروسکی البته بعید می‌داند که فردی چون سرلشکر زاهدی یا سرهنگ عباس فرزانگان (وابسته نظامی ایران در واشنگتن که برای سیا کار می‌کرد و در سازماندهی واحدهای نظامی در کودتا نقش مستقیم داشت) اطلاع داشتند که مثلا ۱۵ تن کاغذ برای روزنامه‌های طرفدار شاه ۳۰۰ هزار ریال هزینه دارد.
او معتقد است دو عامل اصلی سیا در تهران یعنی علی جلالی و فروغ کیوانی بیشتر توانایی ارائه یک چنین ارزیابی‌هایی را داشتند. علی جلالی و فروغ کیوانی (با اسم رمز نرن و سیلی) در ظاهر روزنامه نگار در خفا برای سیا کار می‌کردند و از چند سال پیش از کودتا در عملیات تبلیغاتی و میدانی سیا علیه حزب توده TPBEDAMN فعالیت داشتند.
مارک گازیوروسکی می‌گوید: "آنها دو سال پیش از کودتا تمام کارهایی را که در این یادداشت به آن اشاره شده انجام می‌دادند. به روحانیون پول می‌دادند که کمونیست‌ها را محکوم کنند، مقالات تبلیغاتی سازمان سیا را به روزنامه‌ها می‌رساندند و به اوباش خیابانی مثل شعبان جعفری پول می‌دادند که با اعضای حزب توده درگیر بشوند."
سند

یادداشتی که به مقایسه بدهی‌های دولت قبل و بعد از کودتا می‌پردازد
در واقع سازمان سیا از این شبکه در عملیات تی پی آژاکس علیه مصدق استفاده کرد - کودتایی که نقشه‌اش را سازمان اطلاعاتی بریتانیا طراحی کرده بود. در سند مذکور به عاملان اصلی سازمان اطلاعاتی بریتانیا در کودتا یعنی برادران رشیدیان اشاره‌ای نشده است.

قاضی مقیسه سرسپرده‌ی ساطور و دارِ قاتلان است

قاضی مقیسه سرسپرده‌ی ساطور و دارِ قاتلان است 
مهدی اصلانی
با دیدن یک تصویر و قاب به‌یاد چه می‌افتیم؟ سی سال در حسرت داشتن تصویر و خط‌یادگاری از او بودم. بالاخره یافتم آن‌‌چه می‌جستم. چند تصویر از دورانِ نوجوانی و جوانی و سربازی. نام‌اش جلیل شهبازی است؛ پیر‌کودکِ آذری؛ متولد ۱۳۳۲ میاندو‌آب. جوانی نکرده کهن‌سال شد و به پیری پرت. کوتاه‌زمانی پس از آوار بهمن‌کش ۵۷ در بیست‌‌و‌پنج‌ساله‌گی مرتبط با فداییان دست‌گیر و نه سال بعد تابستان‌کٌش شد.
گاه چه میل غریبی به دیدن در وجدان خفته‌ی آدمی لهیب می‌زند. عکس با جسم سروکار دارد. بازگشتِ جوانی و جان ناممکن است. کاش می‌شد پاره‌ای تصاویر را از ذهن زدود تا یاد نتواند بر جسم و جان آوار شود.
ما به‌ چه‌چیز یک عکس می‌نگریم؟ نقش آد‌م‌هایی که دیگر نیستند؟
Jalil_Shahbazi.jpg
مرگ منصف نیست. بیش‌تر مواقع نابه‌هنگام از پشت می‌زند.
سی تابستان است که با عبور از سیم خاردار، قرق می‌شکند تا خواب‌کابوس‌هایمان تعبیر کند. کارش شده این که هر تابستان پاورچین پاورچین با پاهای برآماسیده از کابلِ نماز از قاب بیرون آمده، چرخی در گوهردشت بزند و پانسمان قلب‌های مجروح‌مان تعویض کند.
۵ شهریور آغاز چپ‌کشی است.
در گوهردشت از بند ۷ که ساکنان آن محکومین زیر ده سال بودند و نیز بند فرعی ۲۰ آغازیدند.
جلیل را همان نخستین روز (۵ شهریور) به‌نزد هیئت فرا می‌خوانند.
- اسم، مشخصات، اتهام؟
- نماز می‌خوانی یا نه؟
- نمی‌خوانم.
- بزنید تا بخواند.
و این حکم مرگ‌فروشان بود. و این‌همه حسینعلی نیری می‌پرسید که ریاست هیئتِ مرگ عهده‌دار بود.
نفرین‌‌نامه و تباهی‌ی مذهبی که پیش‌تر روح‌الله خمینی انشاء کرده بود.
چند ضربه تا مرگ؟ ده ضربه تا مرگ.
سهمیه‌ی کابل غروب شهریور را می‌خورد هر وعده‌ی نماز ده ضربه. الله‌اکبر.
چند ضربه تا مرگ؟
و سهمیه‌ی کابل تمام وعده‌‌های نماز ۶ شهریور را.
چند ضربه تا مرگ؟ ۵۰ ضربه. الله‌اکبر.
به هم‌سلولی‌ات گفته بودی این مدل کابل خوردن را در زندان تجربه نکرده بودی.
برای تو این‌جا آخرین ایستگاه نه سال حبس بود.
گفته‌ بودی دوران حاج‌داوود دارد بر می‌گردد و دیگر حوصله‌ی بازگشت به دوران حاجی را نداری.
بوی بدی به مشام‌ات وزیده بود. غروب بود و گوهر را بوی نامهربانی پر کرده بود.
هیچ دم‌پایی‌ای اندازه‌ی پایت نبود. قادر نبودی پاهای برآماسیده از کابلِ نماز بر زمین بگذاری. سْر می‌خوری و به‌سختی خود را به دست‌شویی می‌‌کشانی.
نوبت دست‌شویی‌ی ۷ شهریور به هم‌سلولی‌ات می‌گویی برو کار دارم.
چه کاری؟ کاری که دیگر حوصله‌ات سر نرود!
شیشه‌ی مربایی که به‌جای لیوان چای از آن استفاده می‌کردیم را به ظرافت یک جراح بر رگان‌ات کشیدی. به چه می‌اندیشیدی در دمِ واپسین؟
رگ زدی تا غرور به امانت بماند؟ مرگِ خود‌آگاهی بود این جراحتِ جان؟
نوبت دست‌شویی‌ات طولانی می‌شود. نگهبان‌ها با پیکر خونین‌ات مواجهه می‌شوند. قاضی محمد مقیسه که آن‌هنگام مدیریت زندان گوهردشت عهده‌دار بود و شهره به ناصریان، بی ردای شوم‌اش زمانی با نگهبان‌ها بالای سرت می‌رسند که هنوز نیمه‌جانی در تن داری. قاضی مقیسه تمام‌کٌش‌ات می‌کند.
maghiseh.jpgآن‌زمان عبا عمامه نداشت. پیراهنی گشاد تا برآمدگی‌ی شکم پنهان کند. سرسپرده‌ی ساطور و دار و چشمانی قی کرده از خون تابستان.
بعد با عصبانیت رو به هم‌سلولی‌‌ات می‌گوید: به درک واصل شد. این کثافت‌کاری‌ها برای چیست؟ ما به‌قدر کافی طناب داریم. بگویید در اختیارتان بگذاریم.
قاضی مقیسه عبایش چونان شلیته‌ می‌چرخاند تا ریاست شعبه‌ی ۲۸ دادگاه انقلاب اسلامی شاباشِ جنایت‌اش شود.
و ساعاتی بعد پیکر گرم‌ات در یکی از کامیون‌های یخچال‌دار می‌اندازند و خاورانی می‌شوی. نمی‌‌دانیم استخوان‌هایت در کدام خاک‌پشته شیار و در کدام‌یک از گورچال‌ها پنهان‌ات کرده‌اند.
و حال ما مانده‌ایم‌ و تو و شما که پاره‌های جدامانده‌ی تن‌مان هستید.
و هنوز چه بغض‌ها برای‌تان باید ترکاند.
‌ای کاش باران می‌آمد؛ برای شستن سنگ مزار نداشته‌ات.
و تکه‌ای از دل‌مان که همان‌جا دفن شد.

چوب حراج "رژيم وطن فروش" به هستی يک ملّت