نکاتی پيرامون نظام جھانی در "بستر مرگ افتاده" و
عروج امواج مجدد مبارزات رھائی بخش (قسمت اول)
درآمد: ارتباط انباشت سود و افزايش فقر در چھارچوب نظام
١ – بحران ساختاری نظام سرمايه بويژه در گستره اقتصادی مالی آن بيش از ھر زمانی
محدوديت ھای "بازار آزاد" نئوليبراليسم و بطور کلی سرمايه داری را حتی برای بخشی
از حاميان نظام بر ملا و روشن ساخته است. خصلت تشديد پروسه شکاف اندازی
(پولاريزاسيون) نه تنھا در کشورھای پيرامونی دربند زندگی را بر ميليون ھا نفر انسان
فلاکت بارتر و غير قابل تحمل تر ساخته بلکه در درون کشورھای "خودی" (کشورھای
مسلط مرکز) نظام نيز ميليون ھا نفر انسان را با بيکاری مزمن، بی خانمانی و بی امنی
مواجه ساخته است. اين خصلت (تعميق شکاف بين ثروت و فقر = شکاف اندازی)، با
١٨٨٠ – اينکه در آغاز عصر سرمايه داری انحصاری (امپرياليسم) در دوره ١٩١۶
مورد شناسائی، بررسی و تحليل قرار گرفته و در نشريات مارکسيستی و ديگر نيروھای
چپ ضد نظام مطرح گشته ولی از اوان تولد و رشد نظام يکی از ويژگی ھای منطق
حرکت سرمايه داری (انباشت ثروت از طريق سود) بوده است.
٢ – پروسه انباشت در سطح جھانی ھميشه از طريق عمدتا شيوه محروم سازی قربانيان
نظام يا توسط استثمار کارگران عمدتا کشورھای توسعه يافته سرمايه داری (کشورھای
مسلط = جھان اول) و يا از راه چپاول منابع طبيعی و انسانی عمدتا کشورھای توسعه
نيافته نظام (کشورھای پيرامونی در بند = جھان سوم) بوده است. به عبارت ديگر اين
شيوه محروم سازی قربانيان نظام (توده ھای مردم) از دسترسی به مائده ھا و نعمات
يک زندگی مناسب يکی از ويژگی ھای ھميشگی نظام واقعا موجود سرمايه داری در
تاريخ بوده است. اين پروسه که از اوان عصر بازرگانی (مرکانتاليستی) سرمايه شروع
گشت در يک دوره طولانی گذار نقش مرکزی در حرکت سرمايه از اروپای آتلانتيک به
قاره آمريکا (و کنترل راه تجارت برده در قرون ھفده و ھيجده ميلادی) ايفاء کرد. اين
پروسه (انباشت از راه محروم سازی) و تسخير جھان که تا اواخر قرن نوزدھم (و تقسيم
آفريقا بين کشورھای استعمارگر اروپا در سال ١٨٨۴ ) به قوت خود باقی ماند، با ظھور
انحصارات مالی در آغاز قرن بيستم و صدور سرمايه در سراسرجھان شدت يافت.
تقويت انحصارات مالی و تشديد محروم سازی به پديده پولاريزاسيون (قطب سازی =
شکاف اندازی) و به امر تقسيم جھان معاصر به کشورھای مستعمره و نيمه مستعمره
(کشورھای پيرامونی در بند) از يک سو و کشورھای استعمارگر مرکز از سوی ديگر
"رسميت" بخشيد. اين شکاف اندازی که در جوھر رشد جھانی گرائی نظام از اوان
ظھورش نھفته است، در عصر عروج انحصارات برای تحليلگران ضد نظام مثل لنين
نمايان گشت. پروسه انباشت از راه محروم سازی و ايجاد قطب بندی و شکاف اندازی
در سطح جھان را با دو مثال تاريخی می توان بھتر ترسيم کرد: تا آغاز "جنگ ترياک"
در اوايل دھه ١٨٢٠ ميلادی، در صد سرانه درآمد ناخالص سالانه چين بيشتر از در
صد سرانه کل درآمد ناخالص اروپای غربی بوده. اماّ بين ١٨٢٠ و ١٩٠٠ نسبت يک به
٢٠ ) و از سال ١٩٠٠ تا سال ٢٠٠٠ اين نسبت : يک ( ١:١ ) در جھت يک به بيست ( ١
١) چرخش پيدا کرد. در اواخر قرن : از يک به بيست در جھت يک به پنجاه ( ۵٠
شانزدھم ميلادی (اوج قدرقدرتی و شکوفائی صفويه ايران) عموما مقدار مالياتی که در
شھر تبريز سالانه جمع می شد بيشتر از ماليات سالانه کشور فرانسه ثبت شده است. در
صورتيکه در آغاز قرن بيستم (در سال ١٩٠١ ) مظفرالدين شاه قاجار برای تھيه ھزينه
سفرش به کشورھای اروپا منجمله فرانسه، "مجبور شد" و يا "مجبورش کردند" که
امتياز کل کشف، اکتشافات، استخراج، صدور و بھره برداری از معادن نفت و خريد موم
طبيعی در تمام ايران، به جزء مناطق شمال (خراسان، گرگان، مازندران، گيلان و
آذربايجان) را دربست در اختيار يک سرمايه دار معروف انگليسی به اسم ويليام ناکس
دارسی (جد بزرگ صاحبان کنونی کمپانی فراملی بی پی) قرار دھد.
٣ – اصل بی وقفه انباشت که منطق حرکت سرمايه است مترادف با "غده ای" است. که
مثل سرطان امروز نظام مريض و فرتوت را در "بستر مرگ" انداخته است. چون
انباشت بدون روند فقر زائی روزافزون چه از طريق استثمار کارگران در جھان بويژه
در کشورھای مرکز و چه از طريق غارت و چپاول منابع طبيعی و انسانی کشورھای
در بند پيرامونی ميسر نيست در نتيجه ادامه اين وضع چھارچوب عينی مبارزات عليه
نظام سرمايه را نيز طبيعتا مھيا می سازد.
۴ – انباشت سرمايه که مترادف با ازدياد روزافزون محروميت است، در تاريخ "واقعاً
موجود" سرمايه داری نه تنھا از اوان سرمايه داری (در درون "انباشت ابتدائی") بلکه
در دوره ھای مختلف رشد سرمايه داری نيز وجود داشته است. از ھمان زمانی که
سرمايه داری در اروپای آتلانتيک (عمدتا انگلستان، ھلند، فرانسه و ...) در قرن
شانزدھم نضج وشکل يافت به تسخير جھان دست زده و با چپاول و غارت اموال مردم و
منابع طبيعی مناطق مختلف آن را به کشورھای در بند پيرامونی نظام تبديل ساخت.
۵- پروسه حرکت پيروزمندانه سرمايه (جھان گرايی) در عرصه تاريخ نتوانست بطور
ھميشگی سيطره خود را بر سراسر جھان اعمال کند.بطور نمونه، نزديک به نيم قرن
بعد از اعلام "عھد زيبا" و "پايان تاريخ" (در آغاز دھه ی ١٨٨٠ ميلادی) نظام جھانی و
مدل آن (انباشت و محروميت) توسط چالشگران ضد نظام در روسيه ی سرمايه داری
نيمه پيرامونی با وقوع انقلاب اکتبر به چالش جدی طلبيده شد.اين چالش عصرساز بعدھا
با عروج امواج خروشان جنبش ھای رھايی بخش ملی در کشورھای سه قاره ی آفريقا و
آسيا وآمريکای لاتين تاريخ قرن بيستم را ورق زده و اولين موج بيداری و حرکت را
عليه نظام و برله رھائی کارگران و ديگر زحمتکشان جھان بوجود آورد.
۶ – امروز روند انباشت از طريق محروم زائی توسط اوليگوپولی ھای بويژه مالی در
سراسر جھان ادامه دارد. در کشورھای مرکز انحصارات مالی که صاحبان اصلی آنھا
اوليگوپولی ھای حاکم بر دولت ھا ھستند با تامين روند محروم سازی نيروھای کارو
زحمت جوامع آن کشورھا را بسوی فلاکت مادی و بی امنی اجتماعی سوق میدھند. در
کشورھای در بند پيرامونی، محروم سازی فقرزا خود را در تاراج منابع طبيعی و کندن
ميليونھا دھقان و روستانشين و پرتاب آنھا به زاغه ھای درون شھرھا به نمايش گذاشته
است. در تحت اين شرايط که انحصارات اوليگوپولی با محروم ساختن دھقانان و
روستانشينان به روند فلاکت بار فقرزائی در کشورھای سه قاره دامن ميزنند بعيد نيست
که حل مسئله دھقانان و روستائيان که ھنوز نزديک به پنجاه در صد جمعيت کل جھان
را تشکيل می دھند دوباره به يک چالش جدی در قرن بيست و يکم تبديل گردد. حل اين
مسئله کليدی نمیتواند جدا از استراتژی ھای نظام جھانی "رانت جو" و اوليگوپولی ھای
"رانت خوار" باشد. عروج امواج خروشان مبارزات دھقانی – روستائی در سالھای
٢٠١٠ از نپال، ھندوستان، تايلند و فيليپين، در آسيا گرفته تا کلمبيا، پرو، – ٢٠٠٨
بوليوی و اکوادور در آمريکای لاتين و حمايتی که اين مبارزات از جنبش ھا و تشکل
ھای مستقل کارگری در شھرھا بويژه در کشورھای مسلط مرکز کسب خواھند کرد آينده
تلاش بشريت زحمتکش جھان در ساختمان يک تمدن اصيل رھا شده از يوغ سيطره
سرمايه (سوسياليسم) را ترسيم خواھد کرد.
٧ – تاراج منابع طبيعی جنوب (کشورھای در بند پيرامونی) توسط اوليگوپولی ھا در
خدمت ساکنين "جزايری" پر از جاه و جلال در کشورھای شمال (که آينده ھر نوع
توسعه ای درکشورھای پيرامونی را از بين می برد) در واقع سوی ديگر پروسه
فقرزائی در خدمت انباشت سرمايه را در سطح جھانی تشکيل می دھد. در اين راستا،
"بحران انرژی" نه بخاطر کميابی بعضی منابع ضروری برای توليد (مسلما نفت) منبعث
نه از عادت اتلافی و "اعتياد" مصرف کنندگان است. بحران انرژی پيآمد خاص
اوليگوپولی ھای حاکم بر سرکردگان امپرياليسم "دسته جمعی" جی ٣ درجھت تامين
انحصار نظام در دسترسی به منابع طبيعی کره خاکی است. ھمانطورکه وقايع اتفاقيه در
ارتباط با عملکرد خانمان برانداز کمپانی بی پی در ايالات سواحلی خليج مکزيک در
آمريکا و عکس العمل پر از خشم و نفرت مردم آسيب ديده نسبت به صاحبان بی پی و
دولت اوباما از يک سو و قيام کارگران و ديگر زحمتکشان عليه تاراج کمپانی "شل" در
دلتای رودخانه نيجه در جنوب کشور نيجريه از سوی ديگر به خوبی نشان میدھند که
تلاش استراتژی سرمايه داری اوليگوپولی ھا در جھت سيطره انحصاری بر منابع بطور
اجتناب ناپذيری با مقاومت ھای پيگير و مبارزات متنوع محرومين ھم در کشورھای
مرکز و ھم در کشورھای پيرامونی روبرو خواھد گشت.
٨ – بحران کنونی نظام نيز نه بحران مالی و نه خرده بحران ھای منبعث از آن است.
بلکه اين بحران ناشی از وضعيتی است که در آن سرمايه داری انحصاری اوليگوپولی
ھا (حاکمين واقعی امپرياليسم دسته جمعی جی ٣) توسط نيروھای کار و زحمت در
سراسر کره خاکی دوباره به يک چالش جدی کشيده شده اند. ھمانطورکه بعداً در اين
نوشتار شرح داده خواھد شد بحران ساختاری کنونی در عين حال بحران فرود و ريزش
ھژمونی آمريکا نيز ميباشد. مجموعا پديده ھای درھم آميخته و درھم تنيده که مولفه ھای
اصلی بحران عميق کنونی را تشکيل می دھند، عبارتند از:
يک: سرمايه داری انحصاراتی اوليگوپولی ھا،
، دو: قدرت سياسی اوليگارشی ھای بويژه جی ٣
سه: جھانی گرائی (، گلوباليزاسيون) در خدمت مالی سازی اقتصاد جنگی،
چھار: ادامه سياست ھای ھژمونی طلبانه آمريکا،
پنج: فراز نظامی سازی در روند جھانی گرائی سرمايه،
شش: فرود اقتصاد مدنی، دموکراسی و عدالت اجتماعی،
ھفت: تشديد پولاريزاسيون و تاراج بيشتر منابع طبيعی جھان،
ھشت: ادامه تشديد توسعه نيافتگی و گسترش جنگ ھای ساخت آمريکا در
کشورھای پيرامونی دربند (جنوب).
٩ – در مبارزه جدی و اصيل عليه اين نظام و مولفه ھای آن، چالشگران ضد نظام که به
عنوان روشنفکران ارگانيک متعھد در خدمت کليه قربانيان نظام و در راس آنھا
کارگران ھستند خود با چالش ھا و مشکلات سئوال برانگيزی روبرو ھستند که اھم آنھا
عبارتند از: آيا مبارزاتی که امروز خلق ھا، کارگران و ديگر زحمتکشان در سراسر
کره زمين عليه نظام جھانی برپا کرده و به پيش می برند، قادر خواھند گشت که با ھم
ادغام گشته و با اتخاذ ھمدلی و ھمبستگی جاده را برای گذار طولانی به سوی دنيای
بھتر آماده سازند؟ يا اينکه نه اين مبارزات جدا از ھم مانده و حتی امکانا عليه ھم ديگر
بسيج شده و در نتيجه صحنه اصلی کارزار و ابتکار را در اختيار سرمايه داری
اوليگوپولی ھا قرار خواھند داد؟ در تھيه پاسخ ھای مناسب به اين دو پرسش مھم
نگارنده ضروری می داند که در اين نوشتار به بررسی مطالبی بپردازد که اطلاع کافی
درباره آنھا می تواند به دانش ما در تھيه اين پاسخ ھا کمک ھای موثری بکند. اھم اين
مطالب عبارتند از:
يک: بررسی تطبيقی بحران عميق اول با بحران عميق کنونی سرمايه،
دو: زمينه وقوع موج دوم بيداری و رھائی،
سه: موج دوم بيداری و رھائی در جنوب از يوغ نظام در " بستر مرگ افتاده " و
ساختمان يک دنيای بھتر ( سوسياليسم)،
چھار: لازم و ملزوم بودن دموکراسی و عدالت اجتماعی در موج دوم بيداری و
رھائی.
در اين نوشتار بعد از بررسی تطبيقی (شباھت ھا و تفاوت ھای) دو بحران عميق در
تاريخ سرمايه داری به توضيح و تفسير زمينه وقوع موج دوم بيداری و رھائی از يوغ
سرمايه می پردازيم. در نوشتار بعدی چند و چون موج دوم بيداری و رھائی عليه نظام
"در بستر مرگ افتاده" و لازم و ملزوم بودن دموکراسی و عدالت اجتماعی در ساختمان
دنيای بھتر (سوسياليسم) را مورد بررسی قرار می دھيم.
بررسی تطبيقی بحران عميق اول با بحران عميق کنونی
١ – بحران جھانی سرمايه که در سپتامبر ٢٠٠٨ در حيطه مالی آغاز و برملا گشت
اکثر اقتصاددانان طرفدار نظام را که نزديک به بيست و پنج سال جھانی شدن سرمايه را
تحت نام عھد "پر از خوشبختی" و "رستگاری" جشن گرفته بودند، به تعجب واداشت.
زيرا رسانه شدن و برملا گشتن اين بحران به مقدار قابل توجھی افسانه ای بودن قوانين
حاکم بر " بازار آزاد " نئوليبرالی را که سالھا تم اصلی گفتمان ھای مسلط نظام را
تشکيل می داد، افشاء ساخت. برخلاف روشنفکران و اقتصاد دانان طرفدار نظام، برای
مارکسيست ھا بر ملا شدن و رسانه ای گشتن اين بحران جای تعجبی نداشت زيرا آنھا
کم و کيف آغاز وقوع اين بحران را از اوايل دھه ١٩٧٠ پيش بينی کرده بودند. اکثر
مارکسيست ھا ھمچنين بر اين عقيده بودند و ھستند که بحران نظام جھانی دومين بحران
عميق ساختاری است که سرمايه داری با آن در تاريخ رشدش مواجه شده است. در اينجا
نظری تطبيقی به چند و چون اولين بحران عميق نظام که در اواخر قرن نوزدھم اتفاق
افتاده و شباھت ھا و تفاوت ھای آن با بحران عميق کنونی می اندازيم.
٢ – سرمايه داری صنعتی بعد از عبور از يک دوره نسبتا طولانی شکوفائی و توسعه
در سال ١٨٧٣ وارد بحران عميقی گشت که تا آغاز جنگ جھانی اول ( ١٩١۴ ) ادامه
يافت. در اين دوره درصد سود به عللی که مارکس به روشنی سالھا پيش شرح داده بود،
تنزل فاحش يافت. پاسخ نظام سرمايه به اين بحران سياست دوگانه تمرکز بيشتر و
گسترش و تشديد حرکت سرمايه در سطح جھان بود. سياست تمرکز باعث عروج
انحصارات بزرگ مالی – صنعتی و سياست گسترش و تشديد حرکت سرمايه باعث
تسريع استعمارگرائی در آفريقا و آسيا گشت. استثمار شديدتر کارگران توسط کارتل ھای
انحصاری در کشورھای خودی مرکز از يک سو و ازدياد غارت و چپاول کشورھای
"غيرخودی" پيرامونی از سوی ديگر شرايط را دوباره برای صعود و فراز درصد سود
و انباشت فراھم ساخت.
٣ – اين دگرديسی در نظام (ورود به عصر سرمايه داری انحصاری) که تحت نام "عھد
زيبا" توسط سرکردگان و حاميان روشنفکر نظام از آغاز دھه ١٨٩٠ تا ١٩١۴ جشن
گرفته شد، در واقع تسلط جھانی شدن سرمايه به سرکردگی انحصارات مالی در سطح
جھان بود. گفتمان ھای مسلط آن زمان نيز مثل حالا "رسالت تمدن سازی" استعمار و
تشديد جھانی گرائی حرکت سرمايه (گلوباليزاسيون) را مترادف با صلح و رفاه قلمداد
کرده و بدين وسيله حمايت بخش بزرگی از روشنفکران و حتی کارگران آگاه متعلق به
جنبش سوسيال دموکراسی کارگری را به سوی دولت ھای استعمارگر اروپا جلب کردند.
۴ – ولی "عھد زيبا" که توسط ايدئولوگ ھای نظام در واقع به عنوان "پايان تاريخ" و
آغاز "شکوفائی زندگی" در صلح و امنيت تبليغ می شد، بشريت را به سوی جنگ
جھانی اول سوق داد. البته در آن دوره بودند چالشگران ضد نظام مثل لنين که سرانجام
"عھد زيبا" را به درستی پيش بينی کرده بودند. "عھد زيبا" نه تنھا جھان را به سوی
جنگ جھانی اول سوق داد بلکه شرايط را برای جنگ ھای خانمانسوزتر و ويرانگرتر
بعدی مثل جنگ جھانی دوم و "جنگ سرد" طولانی در طول قرن بيستم آماده ساخت.
ولی از سوی ديگر شايان ذکر است که قرن طولانی بيستم – از ١٨٧٣ تا ١٩٩٠ – ھم
قرن وقوع اولين بحران عميق و ساختاری سرمايه داری "پير" و "گنديده" و ھم اشتعال
اولين امواج پيروزمند انقلابات ضد سرمايه داری (در روسيه و چين و ...) و جنبش
ھای ضد امپرياليستی (ضد نظام جھانی) در آسيا، آفريقا و آمريکای لاتين محسوب می
شود. آيا امروز نيز که نظام دوباره با يک بحران عميق جھانی روبرو شده است امکان
اين امر وجود دارد که امواج خروشان جنبش ھای ضد نظام با ھدف استقرار يک نظام
بھتر (سوسياليسم) در اکناف جھان مثل قرن گذشته بوقوع بپيوندند؟
۵ – دومين بحران ساختاری نظام سرمايه در سال ١٩٧٣ با جدائی دلار از طلا درست
يک قرن بعد از آغاز بحران اول، شروع گشت. در آغاز دھه ١٩٧٠ ، درصد سود،
سطح سرمايه گذاری و درصد رشد کاھش يافتند و ھيچ وقت به درصد و سطح دوره
١٩٧٠ نرسيدند. عکس العمل سرمايه در مقابل اين بحران نيز درست مثل – ١٩۴۵
بحران ساختاری پيشين سياست دوگانه و دولبه تمرکز و جھانی تر شدن سرمايه بود. به
ھمان نحو، سرمايه ساختارھائی را در بحران دوم بوجود آورد که در واقع "عھد زيبای"
٢٠٠٨ ) و مالی شدن، گلوباليزاسيون را بازتوليد نمود. بدين وسيله نظام – دوم ( ١٩٩٠
به گروه ھای اوليگوپولی اجازه داد که به رانت خواری خود شدت بخشند. ھمان گفتمان
"عھد زيبای" اول به گفتمان مسلط "عھد زيبای" دوم تبديل گشت: بدين معنی که "بازار"
رفاه، امنيت، دموکراسی و صلح را تامين می کند و بشريت به "پايان تاريخ" خود رسيده
است. عھد زيبای دوم و گفتمان مسلط آن نيز مثل دوره بحران اول موفق شد که خيلی از
روشنفکران را به سوی خود جلب کند. اما "عھد زيبای" دوم از ھمان آغازش با جنگ
درگير شد: جنگ بين شمال و جنوب که عملاً در ١٩٩٠ آغاز گشت. ھمان طور که
اولين مالی شدن، گلوباليزاسيون بالاخره منجر به بحران برملا شده و رسانه ای گشته
١٩٢٩ شد، بحران عميق ساختاری دوم نيز به بحران رسانه ای شده و آشکار سال
٢٠٠٨ ختم گشت. امروز بشريت به يک دوره مھمی قدم گذاشته که احتمال عروج امواج
جديد "جنگ و انقلابات" را در خود نھفته دارد. با اين که شباھت ھای موجود بين بحران
اول و بحران دوم بی اندازه چشمگير و تجربه اندوزانه ھستند، ولی آنھا دارای تفاوت
ھائی ھم ھستند که بررسی آنھا شايان توجه است.
۶ – سرمايه داری معاصر بيش از ھر زمانی در گذشته يک نظام کاملاً اوليگوپوليستی
انحصاری است. بدين معنی که اين اوليگوپولی ھا کنترل کامل بر توليد نظام را در
اختيار خود گرفته اند. اين اوليگوپولی ھا با داشتن دسترسی بلامنازع به بازارھای
سرمايه عملاً به انحصارات مالی تبديل شده اند. پروسه مالی شدن به بازار مالی (و
پولی) به عنوان بازار مسلط يک موقعيت استثنائی (کنترل و فرمان داری بدون مانع بر
بازارھای کار و تبادل کالا و اسکناس) داده است که در تاريخ سرمايه داری بی نظير
است.
٧ – روند مالی شدن، گلوباليزاسيون به نحو بارزی خود را در دگرديسی طبقه حاکم
بورژوازی در سطح جھانی که به صورت اوليگارشی ھای رانت خوار درآمده اند،
مجسم و نمايان می سازد. ظھور و تقويت اين اوليگارشی ھا برخلاف تصور خيلی ھا
فقط به روسيه محدود نمی شود. اين اوليگارشی ھا امروز در کشورھای تک حزبی (مثل
چين)، دو حزبی (مثل آمريکا)، چند حزبی (مثل آلمان، فرانسه، ژاپن و ...) در حاکميت
قرار گرفته اند. سقوط و فرود دموکراسی (تضعيف آزادی ھای دموکراتيک) و کاھش
قابل توجه در حجم خدمات اجتماعی در سراسر جھان از تبعات اجتناب ناپذير تمرکز
قدرت در دست اين اوليگارشی ھای حاکم (که جملگی در خدمت اوليگوپولی ھای
انحصاری مالی قرار دارند) می باشد. يکی ديگر از دگرديسی ھای مھم در سرمايه
داری معاصر که توجه به آن حائز اھميت است ھمانا گذار از شکل امپرياليسم دوره
"عھد زيبا" (که در آن نيروھای امپرياليستی متعدد در رقابت دائم با يکديگر بودند) به
دوره بعد از پايان "جنگ سرد" است که در آن امپرياليسم شکل دسته جمعی سه سره
(آمريکا، "اتحاديه اروپا" و ژاپن) را به خود گرفته است.
٨ – انحصاراتی که در عکس العمل به بحران اول نظام به منصه ظھور رسيدند با توسل
به رقابت ھای خونين بين نيروھای امپرياليستی زمان، جھان را به سوی تلاقی ھای
نظامی که در سال ١٩١۴ شروع گشته و نزديک به سی سال (تا پايان جنگ جھانی دوم)
طول کشيد، بردند. برخلاف "عھد زيبا" موج دوم تمرکز و جھانی تر شدن سرمايه که در
آغاز دھه ١٩٧٠ آغاز گرديد، فاقد رقابت ھای خونين بين امپرياليست ھا است. در اين
دوره که تاکنون ادامه دارد، سيطره کشورھای مسلط مرکز (بويژه کشورھای سه سره
جی ٣) ديگر توسط انحصارات توليد صنعتی اداره نمی گردد، بلکه اين سيطره از طريق
کنترل بر تکنولوژی ھا، بازارھای مالی، دسترسی بدون مانع به منابع طبيعی کره خاکی،
کنترل بر اطلاعات و ارتباطات و تسليحات کشتار دسته جمعی اعمال می گردد. اين نظام
که در حال حاضر جھان را به سوی "آپارتايد در سطح جھانی" سوق می دھد خود را
١٩١٨ ) اول و يا شش ساله دوم جھانی – فقط به اشتعال جنگ ھای چھارساله ( ١٩١۴
محدود و قانع نمی سازد، بلکه به جنگ ھای بی پايان، طولانی و نامحدود عليه دولت –
ملت ھا و خلق ھای "سرکش" کشورھای پيرامونی دست زده که از آغاز دھه ١٩٩٠
(بلافاصله بعد از پايان دوره "جنگ سرد") آغاز گشته و ھنوز ھم ادامه دارد و به قول
بعضی از تحليلگران مارکسيست احتمال دارد که متجاوز از چھل تا ھفتاد سال تاريخ
زندگی بشر را ورق بزند.
٩ – پديده جنگ ھای بی پايان حکايت از اين دارد که خود نظام "در بستر مرگ افتاده"
و تنھا راه نجات و برون رفت و عبور از بستر مرگ و بھبودی را در ادامه جنگ
تشخيص می دھد. فاکت ھا و وقايع اتفاقيه به روشنی اين حکايت را ترسيم و بازگو می
کنند: سقوط مالی کنونی به تمام معنی (با اينکه حاميان و ايدئولوگ ھای نظام حاضر به
پذيرش آن نيستند) يک رکود و بحران عميق ساختاری است. اما فراسوی اين رکود
بزرگ مالی ما شاھد خرده بحران ھای منبعث از بحران ساختاری در سطح جھانی
ھستيم که معروفترين و رسانه ای ترين آنھا عبارتند از: بحران انرژی، بحران غذا،
بحران محيط زيست و ھوا و ... بايد روشن ساخت که بحران عميق ساختاری کنونی و
خرده بحران ھای کوچک منبعث از آن چيزی به غير از پيآمدھای، گلوباليزاسيون
سرمايه در حال حاضر نيست که می خواھد از طريق اوليگارشی ھای حاکم بر
کشورھای امپرياليستی کره خاکی (بويژه کشورھای دربند سه قاره) را به نفع اوليگوپولی
ھای انحصاری کشورھای امپرياليستی سه سره تاراج کند. در نتيجه کارزار واقعی در
ميدان مبارزه بين اوليگوپولی ھا از يک سو و نيروھای کار و زحمت ھم در کشورھای
مرکز وھم در کشورھای پيرامونی از سوی ديگر است. به کلامی ديگر اوليگوپولی ھا با
حفظ شرايط برای توليد و بازتوليد تلاش می کنند که با تشديد پروسه تمرکز و،
گلوباليزاسيون سرمايه به استثمار بيشتر کارگران بويژه در کشورھای مرکز و به تاراج
منابع طبيعی و انسانی متعلق به نيروھای عمدتا زحمت در کشورھای پيرامونی به درصد
انباشت سود و ثروت خود بازھم بيشتر بيافزايند. ولی کارگران و زحمتکشان جھان (از
ايران، يونان، رومانی، اسپانيا گرفته تا نپال، آفريقای جنوبی و پاناما) به مقاومت ھا و
مبارزات مدنی و مسالمت آميز و قھر آميز و مسلحانه می پردازند. امروز جنگ واقعی
در اين ميدان بين اوليگوپولی ھا و قربانيان نظام جوھر اصلی و اساسی بحران عميق
ساختاری را تشکيل می دھد. چالشگران ضد نظام بايد از اين فرصت استفاده کرده و
خود را به گذار و عبور نه از "بحران سرمايه داری" بلکه به گذار و عبور از خود نظام
جھانی سرمايه داری که در بستر مرگ افتاده آماده سازند.
زمينه وقوع موج دوم بيداری و رھائی
١ – ھمانطور که قبلا اشاره شد، در جھان معاصر عموما اوليگارشی ھای رنگارنگ در
کشورھای مختلف در حاکميت ھستند. اين اوليگارشی ھا چه در کشورھای تک حزبی،
دو حزبی و چند حزبی و چه در کشورھای بی حزبی (مثل عربستان سعودی) به عنوان
ھيئت ھای حاکمه بيش از ھر زمانی در گذشته در خدمت انحصارات اوليگوپولی ھای
سرمايه قرار دارند. اين اوليگوپولی ھا نه تنھا اقتصاد بلکه زندگی سياسی و روزانه
مردم را در سراسر جھان کنترل می کنند. ولی در سال ھای اخير بويژه از پائيز سال
٢٠٠٧ به اين سو، اين اوليگارشی ھا در گستره مديريت گوبوليزاسيون سرمايه با بحران
عميقی که کليت نظام را در "بستر مرگ" انداخته است، روبرو گشته اند.
٢- اوليگارشی ھای کشورھای مرکز (در شمال) تلاش می کنند که با ايجاد "يک نظم
نوين جھانی" از بحران عبور کرده و به موجوديت مسلط خود ادامه ميدھند. اين
اوليگارشی ھا به خاطر ميليتاريزه ساختن گلوباليزاسيون وتبديل "اقتصاد مدنی" به
"اقتصاد جنگی" از يک سو و اخته کردن جنبشھا و اتحاديه ھای کارگری و تشديد پروسه
آتميزه ساختن کارگران شاغل از سوی ديگر احساس خطر نمی کنند. برخلاف کشورھای
شمال، شکنندگی حاکمين در کشورھای خودکامه، مستبد و کمپرادور به روشنی نمايان
است. در اين کشورھای پيرامونی (مثل ايران، مصر، تايلند، نيجريه و ...) مدل مديريت
جھانی شدن سرمايه در دھه ی اخير آسييب پذير گشته است. آيا ظھور و عروج امواج
خروشان بيداری در کشورھای جنوب (پيرامونی) مثل دھه ھای آغاز قرن بيستم،
موقعيت طبقات حاکمه ی اين کشورھا را به خطر خواھد انداخت؟
٣- نظام سرمايه بدون سيطره و تسلط بر کليه ی شيون زندگی نمی تواند به بقای خود
ادامه دھد. در اين نظام "اقتصاد بازاری" (واژه عاميانه برای سرمايه داری) بدون "جا
معه بازاری" نمی تواند به موجوديت خود ادامه دھد. در جامعه بازاری است که نظام
سرمايه به ھدف خود يعنی کسب پول و انباشت به خاطر پول و انباشت می رسد. نتيجتا،
تسلط و سيطره بلامنازع توسط سرمايه داری بطور بی رحمانه توسط طبقات حاکمه در
سراسر تاريخ دوره معاصر تا پايان جنگ دوم جھانی اعمال گشته است. ولی از آن
زمان تا اواسط دھه ی ٧٠ قرن بيستم سه چالش بزرگ موفق شدند که از پيشرفت سيطره
جويی ھا و تسلط ھای بی رحمانه سرمايه جلوگيری کنند. فرود و سقوط اين چالشھای سه
گانه (شوروی، جنبشھای رھايی بخش کشورھای جنوب و جنبش ھای کارگری اروپا)
دوباره شرا يط را برای بازگشت تسلط بلامنازع سرمايه آماده ساخت. اگر در گذشته اين
تسلط وسيطره جويی تحت نام "ليبراليسم" به پيش برده ميشد اين دفعه تحت نام "نيو
ليبراليسم سرمايه" قد علم کرد. دوره نئوليبراليسم سرمايه که از اواسط دھه ی ٧٠
شروع و تا کنون ادامه دارد، دارای صفاتی است که بطور عمومی موقعيت يک نظام
فرتوت، بی ربط و "در بستر مرگ افتاده" را ترسيم می کند.عليرغم خوش بينی و
اميدواری که حاميان و يا منتقدين درون نظام (افراد شاخصی مثل جوزف استيگليز و
آمارتيا سن) در مورد "بھبودی" نظام و عبور از بحران نشان می دھند، سرمايه داری
واقعا موجود با تمام تلاش در ميليتاريزه ساختن و مالی کردن حرکت بی مھار سرمايه
در سطح جھانی و اشتعال جنگھای بی پايان و نامحدود خود نخواھد توانست که از سقوط
خود جلوگيری کند.
۴- بررسی فعل و انفغالات کنفرانس اخير کشورھای جی ٢٠ (در آوريل ٢٠٠٩ و در
ژوين ٢٠١٠ ) نشان می دھد که نظام و مھره ھای مھم آن نتوانستند درآن کنفرانسھا در
مورد مديريت حل بحران مالی که "پاشنه ی آشيل نظام" است، به يک راه حل ھمگانی
دست پيدا کنند و لاجرم تعجبی ندارد که راس نظام ھمراه با شرکايش در ناتو بلافاصله
بعد از پايان اين کنفرانسھا به گسترش مانورھای نظامی و مداخلات بيشتر نظامی در
افغانستان، عراق و پاکستان و به اشتعال جنگ ھای بی پايان علنی و مخفی عليه ديگر
کشورھای جنوب دست زدند.
۵ - بدون ترديد ھدف آمريکا از اشتعال اين جنگھا به ويژه در منطقه ی استراتژيک و
نفت خيز خاورميانه – اقيانوس ھند نه تنھا برون رفت از بحران مالی است که گريبان
نظام را گرفته بلکه قرار دادن شرکای اصلی اش (ژاپن و کشورھای ناتو) در موقعيتی
است که مطيع کامل او (راس نظام) باشند. شرکت يا عدم شرکت کشورھای اصلی ناتو
(انگلستان، فرانسه، آلمان و ...) در قتل عام مردم افغانستان در تھاجم قريب الوقوع
نظامی به قندھار در تابستان ھمين سال ( ٢٠١٠ ) نشان خواھد داد که اروپا تا چه حدی
ھژمونی آمريکا را پذيرا گشته و يا رد کند. جنگ ھای ساخت آمريکا و ادامه و گسترش
آنھا در منطقه خاور ميانه و آسيای جنوبی در جھت کسب ھژمونی نفتی و ديگر منابع
طبيعی در واقع جنگ عليه اروپا ھم ھست. احتياج مبرم و حياتی اين کشورھا (از جمله
ژاپن) به نفت، اوليگارشی ھای آن کشورھا را به مقدار قابل توجھی به آمريکا و
جنگھايش وابسته ساخته است. آيا اروپا و ژاپن می توانند با نزديکتر شدن به روسيه که
توانايی فراھم آوردن احتيا جات نفت و گاز طبيعی اين کشورھا را دارد، تا حدی خود
را از ھژمونی نفتی آمريکا خلاص سازند؟
۶- اروپا می تواند و بايد خود را از ويروس "بازار آزاد" نئوليبراليسم و ھژمونی آمريکا
رھا سازد ولی اين رھايی نمی تواند از جانب اروپای سرمايه انجام بگيرد. اين امر فقط
و بايد از طريق چالشگران ضد نظام و با حمايت توده ھای مردم اروپا صورت گيرد.
دولتھای کنونی حاکم در اروپا موافق پرداخت بھای اطاعت به رھبران کاخ سفيد بوده و
اولويتھا را به حمايت و پيروی از منافع آمريکا می دھند. اما مردم اروپا قرائتی متفاوت
ھم از پروژه ی "اروپای متحد" و ھم از روابطشان با بقيه ی دنيا به ويژه کشورھای
جنوب دارند. اکثر اروپاييان به ويژه کارگران و دانشجويان، خواھان جھانی گرايی
اجتماعی و استقرار روابطی با مردمان کشورھای جنوب بر اساس قانون و انصاف
(عدالت بين المللی) ھستند. آنھا عموما اين خواسته ھا را با محکوم ساختن سياستھای
جنگ طلبانه ی آمريکا در کشورھای خاور ميانه و آسيای جنوبی بيان می کنند. اگر اين
فرھنگ سياسی مترقی و انسانی تحت مديريت و رھبری چالشگران ضد نظام جھانی
ترويج و تبليغ گردد در نتيجه روابط جديد و حسنه ای بين چين، روسيه، آسيا و آفريقا
شکل خواھد گرفت که امکان ساختن جھان چندين محوری و قطبی را فراھم خواھد
ساخت. ظھور و عروج جھان چند محوری و پايان ھژمونی طلبی ھای امريکا بھيچ
وجه پايان نظام سرمايه و آغاز عبور به دنيای بھتر (سوسياليزم) نيست. بلکه وقوع اين
امر بدين معنی است که شرايط برای حمايت کارگران واقشار مختلف مردمی در اروپا
از اوج گيری بيداری و مبارزات خلقھای جنوب عليه نظام (که با غوطه ور شدن در
باطلاق بحران عميق ساختاری عملا در "بستر مرگ افتاده") را آماده خواھد کرد. آيا
پيشرفت در مبارزات خلقھای در بند پيرامونی جنوب و حمايت کارگران و ديگر قربانيان
نظام در اروپا و آمريکا از آن مبارزات می توانند بشريت زحمتکش را به سوی رھايی
کامل از يوغ سرمايه و استقرار جھانی بھتر (سوسياليسم) سوق دھند؟
در شماره آينده اين نشريه طدر شماره آينده اين نشريه طی نوشتاری به چند و چون اين پرسش مھم خواھيم پرداخت.