جعفر پویه
به نظر می رسد مرگ آیت الله منتظری رژیم جمهوری اسلامی را با چالشی جدی روبرو کرده است. آیت الله منتظری خود از بنیانگذاران رژیم و واضع تئوری ولایت فقیه بود. منصب ولایت فقیه با سعی و کوشش فراوان او در اولین مجلس قانون اساسی رژیم به تصویب رسید. اما مدت کمی از اجرایی شدن آن نگذشت که منتظری به اشتباه خود پی برد و خطای صورت گرفته در جمع کردن قدرت در یک فرد را مشاهده کرد.
هرچند او از اولین شخصیتهای بلند مرتبه داخل رژیم بود که صابون شقاوت خمینی به تنش خورد اما شهامت او در دفاع از حقوق زندانیان و برملا کردن شکنجه در زندانها و تجاوز جنسی به دختران دستگیر شده و اعتراض به قتل عام زندانیان سیاسی بود که در نزد بسیاری مورد ستایش قرار گرفت. منتظری با نوشتن نامه به خمینی به او گفت: "ایادی تو روی ساواک شاه را سفید کردند" و همین باعث برکناری او از جانشینی رهبر رژیم گردید. گوشه نشینی او در این سالها و دفاع بی واهمه از حقوق شهروندی مردم در مقاطع مختلف از او آیت اللهی دیگری ساخت و طرفداران بسیاری پیدا کرد.
مرگ او در روز 29 آذر باعث گردید تا پیروان وی همراه با ستایش کنندگانش به عنوان یکی از مدافعان حقوق بشر و شهروندی دست به دست هم داده و آنچنان مراسم تشییع جنازه باشکوهی برای او ترتیب دهند که چشم بسیاری را خیره کرد. علی خامنه ای، ولی فقیه رژیمی که از سوی منتظری به حاکمیت جور متهم شده است و صلاحیت او برای مسند ولایت فقیه رد گردیده، این همه تجلیل را انتظار نداشت. دستگاه ولایت فقیه حاکم علیه هواداران آیت الله منتقد حکومت برآشفت و گزمه هایش سعی کردند تا آنان را متفرق کنند. اما این همه نه تنها باعث پراکنده شدن جمعیت نگردید بلکه، حضور دیگر آیت الله های گوشه نشین در مراسم و حمایت آنان از تجلیل کنندگان از منتظری، درگیریها را شکل دیگری بخشید. در قم آیت الله ها صانعی، صافی گلپایگانی، موسوی اردبیلی، شبیری زنجانی و محقق داماد به صف هواداران و سوگواران منتظری پیوستند و با حضور در خانه او و مراسم دفن، اوضاع را از نظر مذهبی به طور کامل به نفع آنان آرایش دادند. مقلدان و هواداران خامنه ای، ولی فقیه رژیم و دستگاه امنیتی و بسیج او در برابر سیل جمعیت ناکارآمد شده و روز اول را به طور کلی به هواداران آیت الله های معترض واگذار کردند. اما خیلی زود دست و پای خود را جمع کرده و یورشی همه جانبه را آغاز کردند. آنها خانه منتظری را آماج حملات وحشیانه قرار دادند، با حمله به خانه و دفتر صانعی خسارات زیادی به آنجا وارد کردند و در نهایت اجازه برگزاری مراسم مذهبی برای منتظری در مساجد قم را ندادند. دیروز (چهارشنبه) در اصفهان، آیت الله طاهری خرم آبادی در یکی از مساجد شهر مجلس سوگواری برپا کرد و به درخواست عوامل حکومت برای صرف نظر کردن از آن جواب منفی داد. مقلدان و هواداران آیت الله طاهری و منتظری به همراه جمعی از مردم به سوی مسجد مورد نظر روانه شدند. مقامهای امنیتی نه تنها دربهای مسجد را بروی حاضران بستند بلکه، با گاز اشک آور و ضربات باتوم و زنجیر سعی به متفرق کردن آنان نمودند. در شهر نجف آباد نیز اوضاع به همین منوال گزارش شده است و درگیری شدیدی بین مقلدان آیت الله ها و جمعی از مردم با مقلدان علی خامنه ای، ولی فقیه رژیم ادامه دارد.
در روزهای گذشته به طور کامل مشخص شد که جمهوری اسلامی ادعایی علی خامنه ای و دار و دسته او حکومت باندی وابسته به شخص اوست و آیت الله های بسیاری نه تنها در آن شرکت ندارند بلکه، در صف مخالفین آن قرار دارند و مخالفت آنان شکل و صورتی دارد که دیگر قادر به مخفی کردن آن نیست. نه تنها در تهران بلکه، در بسیاری از شهرستانها و این بار نه تنها جوانان آزادیخواه بلکه، تعداد بسیاری از شهروندان میان سال، روستاییان مقلد آیت الله ها نیز به میدان آمده و علیه ولی فقیه و دم و دستگاه ستمگر او دست به اعتراض زده و اقدام به درگیری با آنها کردند.
جنگ ولی فقیه درمانده رژیم با جوانان آزادیخواه نه تنها پایان نیافت بلکه، مقلدان آیت الله ها را نیز به میدان کشانده است. حال این رژیم ولایت فقیه است و مشروعیت دینی آن که در هماوردی با آیت الله های دیگر به طور کامل دود شده و به هوا رفته است و دیگر با هیچ ضرب و شتمی نمی تواند آنرا به جای اول باز گرداند.
۱۳۸۸ دی ۳, پنجشنبه
سهراب اعرابی
محل شهادت :
تاریخ شهادت :
شهادت بر اثر :
حميد احراري
خانهي سهراب اعرابي در همسايگي ماست. مادر سهراب دوست همسر من است. مراسم سوگواري سهراب ساده، پرشور و پرشمار بود. چندين شب پياپي براي ديدن خانوادهي سهراب رفتيم. هر شب پردهاي از تراژدي سهراب بازگو ميشد. مادر سهراب از لحظات خوف و رجا، از نگرانيها و اضطرابهايش و از لحظهي گم شدن سهراب و روزهاي بيخبري سخن ميگفت. از کتاب دعايي که بر سرگرفته بود؛ از روزهاي ترس، از ديدار آخر با فرزند و لحظات خاکسپاري.
جوانان، در شب سوم سهراب، محله را شمع آذين کرده بودند. در دو سوي خيابان شمعهايي روشن کرده و تابلويي از شمعهاي افروخته با نام سهراب ساخته بودند. مردم سرود ميخواندند و شعار ميدادند. آن شب، اشکريزان به سوي خانه رفتم و تا صبح با شعرهاي خود گريستم.
اين روزها، پارهاي از آن اشعار را تايپ کردم و به ديگران دادم تا بخوانند. اين ابيات، بيانگر دلنگارههاي يک روح سرگردان و نژند، از مشاهدهي رنجهاي مردم ايران است. آنچه در آن شب سرودم، گزارشي است از خاطرات مادر سهراب که با ديگر سوگواران در ميان گذاشته بود.
در همان شب، مادر و پدر مسعود هاشمزاده نيز آمده بودند، سوگواراني با درد مشترک که يکي ديگري را تسليت ميگفت، صحنهاي عجيب از همبستگي و فداکاري. مادر سهراب، دست مادر مسعود را گرفته بود و به او ميگفت: « من به فرزندانم گفتم که شما کاري نکنيد، من حق فرزندم را خواهم گرفت و ...»
در سالهاي جواني، شعر ميخواندم و شعر ميگفتم. اين عادت ديرينه، بخشي از تلاشهايم براي فهميدن رمز و رازهاي زبان فارسي بود. گام نخست در فراگرد فهميدن معنا و هويت تاريخي يک ملت، بازخواني زبان و ادبيات اوست. اما هنگامي که شعري را به زبان مردم ميسراييد، با زندگي و هويت و زبان ملت خود گفتگو ميکنيد. آنچه در آن روزگار ميسرودم و آنچه در اين روزها، نه براي هدايت مردم، که براي فهميدن است. زماني که شاهنامه ميخواندم، داستان سوگ سيامک، سوگ سياوش و سوگ سهراب که هر يک چهرهاي از تراژدي ملت ايران را نمايندگي ميکند، براي من داستاني خيالي يا قصهاي دروغين نبود، بلکه زندگي و زمانهي حکيم توس را ترسيم ميکرد؛ از اينرو برخي از ابيات شگفتانگيز شاهنامه، در ذهن و جانم رسوب کردهاند. آن چنان که بعد از گذشت ربع قرن، همچنان کلمات و ابيات شاهنامه با من است و در ذهن و زبانم آشکار ميشود.
آن انديشهي حسآميز که با اشک و لبخند درميآميزد و خواب را از چشمها ميبرد، لحظهاي است که نه شاعرانه، بلکه از سر ناچاري به واژهها و ايماژها پناه ميبريم تا با خويشتن و در خويشتن زندگي کنيم. کلمات با ما در ميآميزد تا از ظرف کوچک هستي ما راهي به سوي ديگر بگشايد.اشتغال اصلي من ترجمهي قرآن است و شعرهايي اين چنين، اشکهايي است که بر کاغذ ميدوند.
آنچه ميخوانيد، گزارشي است از داستان سهراب و به بيان ديگر، بازخواني يک تراژدي ديگر در تاريخ ملت ايران. آنها که دستشان به خون سهرابها آلودهست، بدانند که خداوند بصير است و سميع است و آن صحنههاي تلخ را ديده و آن نالههاي مادران را شنيده است.
پردهي نخست: گفتگوي مادر با سهراب در خيابان آزادي
چو سهرابِ نورسته آمد برش
فرو ريخت آب از مژه مادرش
چنين گفت مادر که اي نوجوان
خردمند و بيدار و روشن روان
فروزنده ماهي تو اندر سپهر
دلت شادمان و رخت همچو مهر
سواره سپاهان دشمن نگر
پر از خون دو ديده، پر از كينه سر
مرا اي دلآرام ِپاک و نويد!
ترا جامه سبز و دلت پر اميد
چو بايد ترا زندگانى دراز
مبادا بهتو دست دشمن فراز
مبادا دل مادرت سوگوار
مبادا مرا ديده ابر بهار
* * *
همه پند وي داد و کرد آفرين
سپردش به دست جهان آفرين
پردهي دوم: سهراب با مردم به سوي خانه ميرود، اما ...
همه جا سروداست و آواز و ساز
روان گشت و آمد سوي خانه باز
چو مردم به رامش، ز بيم گزند
نداده بهانه به تيغ و کمند
بناگه جهان شد غريوش بلند
دگرگونه گيتي و مردم نژند
سپاه سيه راه مردم گرفت
جهانى ازين مانده اندر شگفت
چو بگشاده دستش به تير و کمان
چه چاره؟ چه راهي؟ چه سنجد گمان؟!
چو بيدادُ گر خون مردم بريخت
ز سهرابِ و بختش نبايد گريخت
چنين گفت سهراب: « روزي جهان
بدانند و ننگي نماند نهان
منم نوجوان و منم تازه مرد
نه گرم آزموده ز گيتى، نه سرد
مرا بخت نيکم چو برگشته شد
سياووش ديگر بسي كشته شد
به مادر بگو راه من بستهاند
به تيغ و به تيري تنم خستهاند
نمُردَم من ازتيغ و تير و خدنگ
"سپرهاى چينى و ژوپين جنگ"*
که مُردَم من از رنج چندين ستم
رسيده چنين آب و آتش بههم
بنام نكو گر بميرم رواست
که من پور ايرانم و راه راست
تو آينده فرداي ما را ببين
هماني که مردم كنند آفرين»
پردهي سوم: ديدار مادر با پيکر خونين سهراب
به ناباوري و شگفتي شگفت
تن سرد وي ديد و در بر گرفت
بگفت: « از رخ همچو ماهت دريغ
چو مهتاب هستي که پوشيده ميغ!
چگونه سپارم به خاکت چنين؟!
مگر اژدهاي تو شد اين زمين؟!
همه گنج گيتي به چشمم چو خوار
تويي آن يگانه مرا يادگار
مگر مادرت چون پدر مرده بود؟!
که پور جوانش به خون خفته بود
به دست نوازش، به آهنگ نرم
بپروردم او را به آغوش گرم
مباري تو اي ابر نازکدلم!
که آسوده گردد دل پرغمم
دلا! نازنين مرا بردهاند
مرا ارغوان در چمن کشتهاند
مياسا دلا ! و درنگم مخواه!
که خونهاي مردم نگردد تباه»
يکي آمد و مادرش را گرفت
بگفتش: « که بختت چو يزدان نوشت
سپهرش نهالي دگرگونه کشت
پس اينک چنان زي که ايزد سرشت»
برآورد فرياد و مادر بگفت:
« نهفته مباد اين ستمها، نهفت!
چو سهراب من بيگنه کشته شد
نخ و پرنيان ستم رشته شد
همآوازِ مردم، بخوانم درود
بخوانم ازين پس همه اين سرود
چرا ميبرند و چرا ميزنند؟!
چرا مردم بيگنه ميکشند؟!
چرا کينهورزي؟! چرا اين دروغ؟!
چرا شام تار و شب بيفروغ؟!
خداوند زور و خداوند زر
چه سنجد که شد اين چنين خيرهسر؟!
چه ارزد زر و زور و تاج کيان
که خون ريزي آسوده اندر ميان
به هر آرزو دست خونين دراز
شده پادشاهي گدا، پرنياز
چو مردمکشي پايهي دين شود
ز يزدان و مردم به نفرين شود
دل مادران گر تو خونين کني
چگونه شبي خوابِ نوشين کني؟!
"از آن روزِبانان مردمکشان"*
نپايد شهي و نماند جوان
کژي را نهادي پي و پايگه
کشيدي تو کشور بدين جايگه
نماند کسي جاودان سربلند
ز مردمکشي و نهيب و گزند
دژم کرده خوي و دو ابرو بخم
نماني به تخت و نماند ستم
ببين نوجوانان که بيجوشنند
چرا نابرابر ترا ميبرند؟!
تو داري همه جوشن و تير و ترگ
جوان، جان شيرين و آهنگ مرگ
بترس از خروشنده درياي نيل
سرانجام فرمانروايان پيل
خروشان و جوشان و آتشفشان
چو روزت سرآيد نماند نشان»
-------------------------------
* اين مصراع از شاهنامه است.
سهراب ما نمرده؛ این دولته که مرده
سهراب اعرابی جوان 19 ساله ای بود که در سال آخر دبيرستان تحصیل میکرد و برای امتحان كنكور آماده میشد. در روزهای پر شور پیش از انتخابات سهراب هم مانند جوانان دیگر در فعالیتهای انتخاباتی فعال بود و برای میرحسین موسوی فعالیت میکرد. آنطور که گفتهاند او پس از انتخابات هم در فعالیتهای اعتراضی 25 خرداد فعال بود.
پس از تظاهرات اعتراض آمیز بدنبال اعلام نتایج انتخابات ایران، خانوادهاش از او بیاطلاع میشوند. اینها همه به خاطر این بود که اعرابی از روز 30خرداد دستگیرشده بوده و سپس به مكان نامعلومی انتقال یافته بود.
يک بار به اشتباه خبر میرسد که سهراب را در زندان اوين ديده اند. اين خبر برای خانوادهاش باعث دلگرمی میشود که حداقل سهراب زنده است.
مادر سهراب عکسی را از فرزندش تهیه کرده بود و به هر زندانی که آزاد میشد عکس عزیزش را نشان میداد و از آنها میپرسید که آیا او را میشناسند و یا در زندان دیدهاند؟
پس از پیگیریهای فراوان، مادر سهراب در ۱۶ تیرماه با گذاشتن کفالت در دادگاه انقلاب به انتظار آزادی فرزندش مینشیند. اما در تماسی که با خانواده آقای اعرابی گرفته میشود به آنها میگویند که فرزندشان جان باخته و برای تحویل جسد باید به پزشکی قانونی کهریزک مراجعه کنند.
سرانجام جنازه رابه خانواده تحویل میدهند، بدون هیچ قید وشرطی. جنازه از پزشکی قانونی به بهشت زهرا تحویل داده میشود.
روایتی است که سهراب ابتدا دستگیر شده و بعدا کشته شده، ولی دیگرانی هم هستند که میگویند او در تظاهرات اعتراضی پس از انتخابات، هدف گلوله قرار گرفته است.
گلوله شليک شده به سوی سهراب، درست به زير قلب او اصابت می کند و او را از تجربه زندگی و شور جوانی محروم می کند.
پیکر سهراب اعرابی، جوان 19 ساله، روز دوشنبه با حضور خانواده و تعدادی از مردم در بهشت زهرا به خاک سپرده میشود و نامش یادآور جنبش سبز و جوان مردم ایران.
رهبران جنبش سبز، میرحسین موسوی و مهدی کروبی همراه با جمع کثیری از مردم به دیدار خانوادهاش میروند تا با آنها همدردی کنند. موسوی با خانواده اعرابی پیمان میبندد که «همراه آنها بماند و نگذارد که خون سهرابها پایمال شود.»
پس از درگذشت ندا آقاسلطان که تبدیل به نماد اعتراض مردم ایران شده بود نام سهراب اعرابی نیز دهان به دهان میچرخد و مظهر بغضهای فروخورده، آرزوهای دست نیافته و مظلومیت معصومانه یک ملت میشود
تاریخ شهادت :
شهادت بر اثر :
حميد احراري
خانهي سهراب اعرابي در همسايگي ماست. مادر سهراب دوست همسر من است. مراسم سوگواري سهراب ساده، پرشور و پرشمار بود. چندين شب پياپي براي ديدن خانوادهي سهراب رفتيم. هر شب پردهاي از تراژدي سهراب بازگو ميشد. مادر سهراب از لحظات خوف و رجا، از نگرانيها و اضطرابهايش و از لحظهي گم شدن سهراب و روزهاي بيخبري سخن ميگفت. از کتاب دعايي که بر سرگرفته بود؛ از روزهاي ترس، از ديدار آخر با فرزند و لحظات خاکسپاري.
جوانان، در شب سوم سهراب، محله را شمع آذين کرده بودند. در دو سوي خيابان شمعهايي روشن کرده و تابلويي از شمعهاي افروخته با نام سهراب ساخته بودند. مردم سرود ميخواندند و شعار ميدادند. آن شب، اشکريزان به سوي خانه رفتم و تا صبح با شعرهاي خود گريستم.
اين روزها، پارهاي از آن اشعار را تايپ کردم و به ديگران دادم تا بخوانند. اين ابيات، بيانگر دلنگارههاي يک روح سرگردان و نژند، از مشاهدهي رنجهاي مردم ايران است. آنچه در آن شب سرودم، گزارشي است از خاطرات مادر سهراب که با ديگر سوگواران در ميان گذاشته بود.
در همان شب، مادر و پدر مسعود هاشمزاده نيز آمده بودند، سوگواراني با درد مشترک که يکي ديگري را تسليت ميگفت، صحنهاي عجيب از همبستگي و فداکاري. مادر سهراب، دست مادر مسعود را گرفته بود و به او ميگفت: « من به فرزندانم گفتم که شما کاري نکنيد، من حق فرزندم را خواهم گرفت و ...»
در سالهاي جواني، شعر ميخواندم و شعر ميگفتم. اين عادت ديرينه، بخشي از تلاشهايم براي فهميدن رمز و رازهاي زبان فارسي بود. گام نخست در فراگرد فهميدن معنا و هويت تاريخي يک ملت، بازخواني زبان و ادبيات اوست. اما هنگامي که شعري را به زبان مردم ميسراييد، با زندگي و هويت و زبان ملت خود گفتگو ميکنيد. آنچه در آن روزگار ميسرودم و آنچه در اين روزها، نه براي هدايت مردم، که براي فهميدن است. زماني که شاهنامه ميخواندم، داستان سوگ سيامک، سوگ سياوش و سوگ سهراب که هر يک چهرهاي از تراژدي ملت ايران را نمايندگي ميکند، براي من داستاني خيالي يا قصهاي دروغين نبود، بلکه زندگي و زمانهي حکيم توس را ترسيم ميکرد؛ از اينرو برخي از ابيات شگفتانگيز شاهنامه، در ذهن و جانم رسوب کردهاند. آن چنان که بعد از گذشت ربع قرن، همچنان کلمات و ابيات شاهنامه با من است و در ذهن و زبانم آشکار ميشود.
آن انديشهي حسآميز که با اشک و لبخند درميآميزد و خواب را از چشمها ميبرد، لحظهاي است که نه شاعرانه، بلکه از سر ناچاري به واژهها و ايماژها پناه ميبريم تا با خويشتن و در خويشتن زندگي کنيم. کلمات با ما در ميآميزد تا از ظرف کوچک هستي ما راهي به سوي ديگر بگشايد.اشتغال اصلي من ترجمهي قرآن است و شعرهايي اين چنين، اشکهايي است که بر کاغذ ميدوند.
آنچه ميخوانيد، گزارشي است از داستان سهراب و به بيان ديگر، بازخواني يک تراژدي ديگر در تاريخ ملت ايران. آنها که دستشان به خون سهرابها آلودهست، بدانند که خداوند بصير است و سميع است و آن صحنههاي تلخ را ديده و آن نالههاي مادران را شنيده است.
پردهي نخست: گفتگوي مادر با سهراب در خيابان آزادي
چو سهرابِ نورسته آمد برش
فرو ريخت آب از مژه مادرش
چنين گفت مادر که اي نوجوان
خردمند و بيدار و روشن روان
فروزنده ماهي تو اندر سپهر
دلت شادمان و رخت همچو مهر
سواره سپاهان دشمن نگر
پر از خون دو ديده، پر از كينه سر
مرا اي دلآرام ِپاک و نويد!
ترا جامه سبز و دلت پر اميد
چو بايد ترا زندگانى دراز
مبادا بهتو دست دشمن فراز
مبادا دل مادرت سوگوار
مبادا مرا ديده ابر بهار
* * *
همه پند وي داد و کرد آفرين
سپردش به دست جهان آفرين
پردهي دوم: سهراب با مردم به سوي خانه ميرود، اما ...
همه جا سروداست و آواز و ساز
روان گشت و آمد سوي خانه باز
چو مردم به رامش، ز بيم گزند
نداده بهانه به تيغ و کمند
بناگه جهان شد غريوش بلند
دگرگونه گيتي و مردم نژند
سپاه سيه راه مردم گرفت
جهانى ازين مانده اندر شگفت
چو بگشاده دستش به تير و کمان
چه چاره؟ چه راهي؟ چه سنجد گمان؟!
چو بيدادُ گر خون مردم بريخت
ز سهرابِ و بختش نبايد گريخت
چنين گفت سهراب: « روزي جهان
بدانند و ننگي نماند نهان
منم نوجوان و منم تازه مرد
نه گرم آزموده ز گيتى، نه سرد
مرا بخت نيکم چو برگشته شد
سياووش ديگر بسي كشته شد
به مادر بگو راه من بستهاند
به تيغ و به تيري تنم خستهاند
نمُردَم من ازتيغ و تير و خدنگ
"سپرهاى چينى و ژوپين جنگ"*
که مُردَم من از رنج چندين ستم
رسيده چنين آب و آتش بههم
بنام نكو گر بميرم رواست
که من پور ايرانم و راه راست
تو آينده فرداي ما را ببين
هماني که مردم كنند آفرين»
پردهي سوم: ديدار مادر با پيکر خونين سهراب
به ناباوري و شگفتي شگفت
تن سرد وي ديد و در بر گرفت
بگفت: « از رخ همچو ماهت دريغ
چو مهتاب هستي که پوشيده ميغ!
چگونه سپارم به خاکت چنين؟!
مگر اژدهاي تو شد اين زمين؟!
همه گنج گيتي به چشمم چو خوار
تويي آن يگانه مرا يادگار
مگر مادرت چون پدر مرده بود؟!
که پور جوانش به خون خفته بود
به دست نوازش، به آهنگ نرم
بپروردم او را به آغوش گرم
مباري تو اي ابر نازکدلم!
که آسوده گردد دل پرغمم
دلا! نازنين مرا بردهاند
مرا ارغوان در چمن کشتهاند
مياسا دلا ! و درنگم مخواه!
که خونهاي مردم نگردد تباه»
يکي آمد و مادرش را گرفت
بگفتش: « که بختت چو يزدان نوشت
سپهرش نهالي دگرگونه کشت
پس اينک چنان زي که ايزد سرشت»
برآورد فرياد و مادر بگفت:
« نهفته مباد اين ستمها، نهفت!
چو سهراب من بيگنه کشته شد
نخ و پرنيان ستم رشته شد
همآوازِ مردم، بخوانم درود
بخوانم ازين پس همه اين سرود
چرا ميبرند و چرا ميزنند؟!
چرا مردم بيگنه ميکشند؟!
چرا کينهورزي؟! چرا اين دروغ؟!
چرا شام تار و شب بيفروغ؟!
خداوند زور و خداوند زر
چه سنجد که شد اين چنين خيرهسر؟!
چه ارزد زر و زور و تاج کيان
که خون ريزي آسوده اندر ميان
به هر آرزو دست خونين دراز
شده پادشاهي گدا، پرنياز
چو مردمکشي پايهي دين شود
ز يزدان و مردم به نفرين شود
دل مادران گر تو خونين کني
چگونه شبي خوابِ نوشين کني؟!
"از آن روزِبانان مردمکشان"*
نپايد شهي و نماند جوان
کژي را نهادي پي و پايگه
کشيدي تو کشور بدين جايگه
نماند کسي جاودان سربلند
ز مردمکشي و نهيب و گزند
دژم کرده خوي و دو ابرو بخم
نماني به تخت و نماند ستم
ببين نوجوانان که بيجوشنند
چرا نابرابر ترا ميبرند؟!
تو داري همه جوشن و تير و ترگ
جوان، جان شيرين و آهنگ مرگ
بترس از خروشنده درياي نيل
سرانجام فرمانروايان پيل
خروشان و جوشان و آتشفشان
چو روزت سرآيد نماند نشان»
-------------------------------
* اين مصراع از شاهنامه است.
سهراب ما نمرده؛ این دولته که مرده
سهراب اعرابی جوان 19 ساله ای بود که در سال آخر دبيرستان تحصیل میکرد و برای امتحان كنكور آماده میشد. در روزهای پر شور پیش از انتخابات سهراب هم مانند جوانان دیگر در فعالیتهای انتخاباتی فعال بود و برای میرحسین موسوی فعالیت میکرد. آنطور که گفتهاند او پس از انتخابات هم در فعالیتهای اعتراضی 25 خرداد فعال بود.
پس از تظاهرات اعتراض آمیز بدنبال اعلام نتایج انتخابات ایران، خانوادهاش از او بیاطلاع میشوند. اینها همه به خاطر این بود که اعرابی از روز 30خرداد دستگیرشده بوده و سپس به مكان نامعلومی انتقال یافته بود.
يک بار به اشتباه خبر میرسد که سهراب را در زندان اوين ديده اند. اين خبر برای خانوادهاش باعث دلگرمی میشود که حداقل سهراب زنده است.
مادر سهراب عکسی را از فرزندش تهیه کرده بود و به هر زندانی که آزاد میشد عکس عزیزش را نشان میداد و از آنها میپرسید که آیا او را میشناسند و یا در زندان دیدهاند؟
پس از پیگیریهای فراوان، مادر سهراب در ۱۶ تیرماه با گذاشتن کفالت در دادگاه انقلاب به انتظار آزادی فرزندش مینشیند. اما در تماسی که با خانواده آقای اعرابی گرفته میشود به آنها میگویند که فرزندشان جان باخته و برای تحویل جسد باید به پزشکی قانونی کهریزک مراجعه کنند.
سرانجام جنازه رابه خانواده تحویل میدهند، بدون هیچ قید وشرطی. جنازه از پزشکی قانونی به بهشت زهرا تحویل داده میشود.
روایتی است که سهراب ابتدا دستگیر شده و بعدا کشته شده، ولی دیگرانی هم هستند که میگویند او در تظاهرات اعتراضی پس از انتخابات، هدف گلوله قرار گرفته است.
گلوله شليک شده به سوی سهراب، درست به زير قلب او اصابت می کند و او را از تجربه زندگی و شور جوانی محروم می کند.
پیکر سهراب اعرابی، جوان 19 ساله، روز دوشنبه با حضور خانواده و تعدادی از مردم در بهشت زهرا به خاک سپرده میشود و نامش یادآور جنبش سبز و جوان مردم ایران.
رهبران جنبش سبز، میرحسین موسوی و مهدی کروبی همراه با جمع کثیری از مردم به دیدار خانوادهاش میروند تا با آنها همدردی کنند. موسوی با خانواده اعرابی پیمان میبندد که «همراه آنها بماند و نگذارد که خون سهرابها پایمال شود.»
پس از درگذشت ندا آقاسلطان که تبدیل به نماد اعتراض مردم ایران شده بود نام سهراب اعرابی نیز دهان به دهان میچرخد و مظهر بغضهای فروخورده، آرزوهای دست نیافته و مظلومیت معصومانه یک ملت میشود
سرکوب خونین سوگواران اصفهان، کانون توجه رسانه های جهان
۰۳ دی ۱۳۸۸,حمیدرضا ظریفی نیا
(جرس): سرکوب خونین و بازداشت گروهی از سوگواران مراسم درگذشت جانگداز آیت الله العظمی حسینعلی منتظری، که قرار بود روز چهارشنبه به دعوت آیت الله سید جلال الدین طاهری در اصفهان برگزار شود و به خشونت کشیده شد، همچنان توجه رسانه های خبری جهان را حول موضوع ارتحال پدر معنوی و فکری جنبش سبز مردم ایران نگاه داشته است. این در حالیست که مقامات امنیتی- انتظامی و دولت جمهوری اسلامی، صدور مجوز برای برگزاری مراسم سوگواری پدر معنوی و فکری جنبش سبز مردم ایران را بطور کلی در سراسر کشور ممنوع اعلام کرده و گروههای خشونت طلب و لباس شخصی ها، همچنان با امنیت کامل به ضرب و شتم مردم سوگوار و هتک و محاصره بیوت مراجع و روحانیون حامی جنبش مشغول می باشند. همه این موارد در سایه بایکوت خبری رسانه های ملی و رسمی کشور صورت می گیرد.
روز چهارشنبه در حالیکه آیت الله طاهری، امام جمعه سابق اصفهان از عموم مردم برای شرکت در مراسم سوگواری و سوم آیت الله العظمی حسینعلی منتظری در مسجد سید آن شهر دعوت به عمل آورده و جمعیت زیادی نیز برای این مراسم گرد هم آمده بودند، نیروهای انتظامی و لباس شخصی ابتدائا به محاصره بیت آیت الله طاهری و سپس حمله، پرتاب گاز اشک آور، ضرب و شتم و دستگیری مردم پرداختند. در این راستا، دهها تن زخمی و بازداشت شدند و همین سرکوب عزاداران، در نجف آباد و کاشان نیز تکرار شد .
با اینکه طی چهار روز اخیر اکثر آژانس های خبری جهان گزارش های مربوط به درگذشت آن مجاهد نستوه و تجمع باشکوه مردم در قم برای تشییع و تدفین وی تا رخدادهای امروز را پوشش داده بودند، اما برخورد خشن، امنیتی و غیرمنصفانه دولت و حاکمیت با مردم سوگوار و ممنوعیت مراسم سوگواری و اقدام رئیس دولت کودتا در برکناری شبانه مهندس میرحسین موسوی از ریاست فرهنگستان هنر و همچنین بازداشت چند تن از فعالان اصلاح طلب، باعث شد تا رسانه های بین المللی، کماکان درگذشت رهبر معنوی جنبش را «نقطه عطف مبارزات جنبش آزادیخواهانه مردم ایران» معرفی کنند.
حمله به زنان و کودکان، با اسپری فلفل و گاز اشک آور
خبر حملات وحشیانه و خشونت آمیز ماموران انتظامی و لباس شخصی ها با باتوم، گاز اشک آور، اسپری فلفل، زنجیر و سنگ به مردمی که برای سوگواری در اصفهان جمع شده بودند را، آسوشیتدپرس، تایمز، خبرگزاری فرانسه، BBC WORLD، UPI، کریستین ساینس مانیتور،CNN،
SKY NEWS ، نیویورک تایمز، الجزیره، تلگراف، گاردین، آسیا نیوز پوشش داده و خاطرنشان کردند "خشونت در روز چهارشنبه فوران کرد و نیروهای بسیج و گارد، مردمی را که فقط برای سوگواری گردهم آمده بودند، مورد ضرب وشتم قرار داده و حتی زنان و کودکان نیز از ضربات آنها بی نصیب نماندند." در همین زمینه CBC کانادا به نقل از شاهدان عینی و حاضران در مراسم، از خونریزی شدید چند نفر از سوگواران، بر اثر ضربات وارده خبر داد. کریستین ساینس مانیتور در این زمینه خاطرنشان کرد "بسیجیان مردمی را که در حال سوگواری و قرآن خواندن بودند، بشدت مورد ضرب و شتم قرار دادند."
تهدیدات مکرر امنیتی و بازداشت دهها تن از مردم و فعالان اصلاح طلب
تلگراف بریتانیا، تایمز آنلاین، رویترز و آسوشیتدپرس نیز، به تهدیدات مکرر دولت و مقامات انتظامی- امنیتی در برخورد با هرگونه مراسم سوگواری و ممنوعیت صدور مجوز برای بزرگداشت آیت الله منتظری اشاره کرده و ضمن مخابره بازداشت مسعود ادیب ، رئیس ستاد انتخاباتی مهندس موسوی در شهر قم که با حمله نیروهای لباس شخصی در اصفهان دستگیر شد، از بازداشت حداقل۵۰ تن از تظاهرکنندگان و خبرنگاران و همچنین ممنوعیت فعالیت گزارشگران خارجی پیرامون این مسئله خبر داد.
ورود و حاکمیت فضای پلیسی در کشور و فرا رسیدن بحران های احتمالی
خبرگزاری فرانسه (AFP) نیز، با تیتر "حکومت ایران بطور فزاینده ای چهره پلیسی خود را نشان می دهد"، به استفاده حکومت از تمام امکانات امنیتی – اطلاعاتی، برای سرکوب مردمی که همچنان به دنبال حقوق و آزادی های خود هستند اشاره کرده و همچنین محدودیت های استفاده از اینترنت در کشور را مورد بررسی قرار داد. کریستین سانیس مانیتور نیز در مطلبی دیگر فضای پلیسی حاکم بر ایران را چنین نوشت "تشدید اعتراضات مردم ایران، سبب ایجاد حالت فوق العاده شده است." گلف دیلی در این زمینه خاطرنشان کرد "نیروهای انتظامی ایران، جهت کنترل کشور برای روزهای آینده، حالت پلیسی مستقر کرده و به حال آماده باش درآمده اند." اما رویترز با ذکر این نکته که احتمالا برای یکشنبه آینده و مراسم عاشورا اعتراضات به مرحله اوج خود خواهد رسید، خاطرنشان ساخت "بنظر می رسد ایران وارد یک بحران داخلی طولانی خواهد شد و درگذشت آیت الله منتظری حمله ای بود به دیکتاتوری حاکم در ایران."
و روزنامه حرّیت چاپ ترکیه، در مطلبی پیرامون آنچه در حال رخ دادن در ایران است، خاطرنشان کرد "فرصتی جهت تاریخ سازی توسط جنبش سبزهای ایران به دست آمده است
(جرس): سرکوب خونین و بازداشت گروهی از سوگواران مراسم درگذشت جانگداز آیت الله العظمی حسینعلی منتظری، که قرار بود روز چهارشنبه به دعوت آیت الله سید جلال الدین طاهری در اصفهان برگزار شود و به خشونت کشیده شد، همچنان توجه رسانه های خبری جهان را حول موضوع ارتحال پدر معنوی و فکری جنبش سبز مردم ایران نگاه داشته است. این در حالیست که مقامات امنیتی- انتظامی و دولت جمهوری اسلامی، صدور مجوز برای برگزاری مراسم سوگواری پدر معنوی و فکری جنبش سبز مردم ایران را بطور کلی در سراسر کشور ممنوع اعلام کرده و گروههای خشونت طلب و لباس شخصی ها، همچنان با امنیت کامل به ضرب و شتم مردم سوگوار و هتک و محاصره بیوت مراجع و روحانیون حامی جنبش مشغول می باشند. همه این موارد در سایه بایکوت خبری رسانه های ملی و رسمی کشور صورت می گیرد.
روز چهارشنبه در حالیکه آیت الله طاهری، امام جمعه سابق اصفهان از عموم مردم برای شرکت در مراسم سوگواری و سوم آیت الله العظمی حسینعلی منتظری در مسجد سید آن شهر دعوت به عمل آورده و جمعیت زیادی نیز برای این مراسم گرد هم آمده بودند، نیروهای انتظامی و لباس شخصی ابتدائا به محاصره بیت آیت الله طاهری و سپس حمله، پرتاب گاز اشک آور، ضرب و شتم و دستگیری مردم پرداختند. در این راستا، دهها تن زخمی و بازداشت شدند و همین سرکوب عزاداران، در نجف آباد و کاشان نیز تکرار شد .
با اینکه طی چهار روز اخیر اکثر آژانس های خبری جهان گزارش های مربوط به درگذشت آن مجاهد نستوه و تجمع باشکوه مردم در قم برای تشییع و تدفین وی تا رخدادهای امروز را پوشش داده بودند، اما برخورد خشن، امنیتی و غیرمنصفانه دولت و حاکمیت با مردم سوگوار و ممنوعیت مراسم سوگواری و اقدام رئیس دولت کودتا در برکناری شبانه مهندس میرحسین موسوی از ریاست فرهنگستان هنر و همچنین بازداشت چند تن از فعالان اصلاح طلب، باعث شد تا رسانه های بین المللی، کماکان درگذشت رهبر معنوی جنبش را «نقطه عطف مبارزات جنبش آزادیخواهانه مردم ایران» معرفی کنند.
حمله به زنان و کودکان، با اسپری فلفل و گاز اشک آور
خبر حملات وحشیانه و خشونت آمیز ماموران انتظامی و لباس شخصی ها با باتوم، گاز اشک آور، اسپری فلفل، زنجیر و سنگ به مردمی که برای سوگواری در اصفهان جمع شده بودند را، آسوشیتدپرس، تایمز، خبرگزاری فرانسه، BBC WORLD، UPI، کریستین ساینس مانیتور،CNN،
SKY NEWS ، نیویورک تایمز، الجزیره، تلگراف، گاردین، آسیا نیوز پوشش داده و خاطرنشان کردند "خشونت در روز چهارشنبه فوران کرد و نیروهای بسیج و گارد، مردمی را که فقط برای سوگواری گردهم آمده بودند، مورد ضرب وشتم قرار داده و حتی زنان و کودکان نیز از ضربات آنها بی نصیب نماندند." در همین زمینه CBC کانادا به نقل از شاهدان عینی و حاضران در مراسم، از خونریزی شدید چند نفر از سوگواران، بر اثر ضربات وارده خبر داد. کریستین ساینس مانیتور در این زمینه خاطرنشان کرد "بسیجیان مردمی را که در حال سوگواری و قرآن خواندن بودند، بشدت مورد ضرب و شتم قرار دادند."
تهدیدات مکرر امنیتی و بازداشت دهها تن از مردم و فعالان اصلاح طلب
تلگراف بریتانیا، تایمز آنلاین، رویترز و آسوشیتدپرس نیز، به تهدیدات مکرر دولت و مقامات انتظامی- امنیتی در برخورد با هرگونه مراسم سوگواری و ممنوعیت صدور مجوز برای بزرگداشت آیت الله منتظری اشاره کرده و ضمن مخابره بازداشت مسعود ادیب ، رئیس ستاد انتخاباتی مهندس موسوی در شهر قم که با حمله نیروهای لباس شخصی در اصفهان دستگیر شد، از بازداشت حداقل۵۰ تن از تظاهرکنندگان و خبرنگاران و همچنین ممنوعیت فعالیت گزارشگران خارجی پیرامون این مسئله خبر داد.
ورود و حاکمیت فضای پلیسی در کشور و فرا رسیدن بحران های احتمالی
خبرگزاری فرانسه (AFP) نیز، با تیتر "حکومت ایران بطور فزاینده ای چهره پلیسی خود را نشان می دهد"، به استفاده حکومت از تمام امکانات امنیتی – اطلاعاتی، برای سرکوب مردمی که همچنان به دنبال حقوق و آزادی های خود هستند اشاره کرده و همچنین محدودیت های استفاده از اینترنت در کشور را مورد بررسی قرار داد. کریستین سانیس مانیتور نیز در مطلبی دیگر فضای پلیسی حاکم بر ایران را چنین نوشت "تشدید اعتراضات مردم ایران، سبب ایجاد حالت فوق العاده شده است." گلف دیلی در این زمینه خاطرنشان کرد "نیروهای انتظامی ایران، جهت کنترل کشور برای روزهای آینده، حالت پلیسی مستقر کرده و به حال آماده باش درآمده اند." اما رویترز با ذکر این نکته که احتمالا برای یکشنبه آینده و مراسم عاشورا اعتراضات به مرحله اوج خود خواهد رسید، خاطرنشان ساخت "بنظر می رسد ایران وارد یک بحران داخلی طولانی خواهد شد و درگذشت آیت الله منتظری حمله ای بود به دیکتاتوری حاکم در ایران."
و روزنامه حرّیت چاپ ترکیه، در مطلبی پیرامون آنچه در حال رخ دادن در ایران است، خاطرنشان کرد "فرصتی جهت تاریخ سازی توسط جنبش سبزهای ایران به دست آمده است
ممنوعیت برگزاری مراسم ختم برای آیت الله العظمی منتظری در سراسر کشور
۰۳ دی ۱۳۸۸, (جرس): با بخش نامه وزارت اطلاعات ، اجازه برگزاری هیچ گونه مراسم ختم و
گرامیداشت برای آیت الله العظمی منتظری صادر نخواهد شد.
گرامیداشت برای آیت الله العظمی منتظری صادر نخواهد شد.
مبارزه ما
2دی ۱۳۸۸ admin
از بیست سال پیش، لوموند دیپلماتیک خبر از شکل گیری گردباد اقتصادی ای داده است که امروز دفاتر هئیت های تحریریه و کیوسک های روزنامه فروشی را به یغما برده و تهدید به نابودی می کند. بررسی دلایل وضعیت موجود به معنای پیشگیری از بروز آن ها نیست، روزنامه ما نیز ازتاثیرات منفی این وضعیت مبرا نمی باشد. البته کمتر از دیگر نشریات و به شیوه ای متفاوت : ادامه حیات آن و استقلال اش در خطر نیست، اما برای توسعه احتیاج به امکانات بیشتری دارد. برای روشنگری راه آینده، شرکت در نبرد اندیشه ها، انتقال دیدگاه ها و تحلیل هایمان از جهان به خوانندگان جدید، دست یاری به سوی شما دراز می کنیم.
نوشته Serge HALIMI
دبیر هیئت تحریریه لوموند دیپلوما تیک
برگردان: مرمر کبیر
لوموند دیپلماتیک
پس از نساجی، فولاد سازی، خودروسازی … اینک نوبت مطبوعات است. کارگران کشور های شمال بهای سنگینی در رابطه با انتقال صنایع به جنوب پرداختند ؛ با کوچ خوانندگان نشریات به سوی اینترنت، نوبت روزنامه نگاران است که شاهد از بین رفتن مشاغلشان باشند. می شد نتیجه گرفت که یک الگوی اقتصادی جای دیگری را می گیرد، دست روزگار است و کاری نمی توان کرد. اما بلافاصله مسئله دموکراسی مطرح می گردد. گفته می شود، خودرو ، که جزو مایملک عمومی و غیر قابل جایگزینی نیست، تنها یک کالاست. می توان آن را در جای دیگری هم تولید کرد، و یا حتی برای جایگزین ساختن آن، وسائل نقلیه دیگری جستجو کرد. در نهایت مسئله مهمی نیست. اما مطبوعات چه…
مطبوعات در عرصه بحث و تبادل نظر عمومی جایگاه ویژه ای دارد. هنگامی که موجودیت خود را در خطر احساس کند بهتر از کارگری که کارخانه اش را می بندند می تواند جار وجنجال به راه اندازد و برای جلب حمایت دیگران می تواند عبارت رایج زیر را به کار گیرد : «هنگامی که روزنامه ای برچیده می شود، بخشی از دموکراسی نیز به همراه آن جان می بازد». این حکم البته جای سوال دارد، کافی است مقابل یک کیوسک روزنامه فروشی بایستیم تا مشاهده کنیم که دهها نشریه می توانند محو گردند بی آنکه کوچکترین خدشه ای به دموکراسی وارد آید. شاید این امر باعث شود نیروهای انتظامی ایدئولوژی حاکم تنی چند از جیره خواران خود را نیز از دست دهند. اما این گفته باعث نمی شود که حقانیت روزنامه نگاران بی اعتبار انگاشته شود. چنانچه دلیل میلیارد ها انسانی که بر روی کره زمین برای حفظ شغلشان مبارزه می کنند آنست که ارتزاقشان به آن وابسته است.
از چند سال پیش صنعت مطبوعات رو به افول است. اما روزنامه نگاری مدت بیشتری است که دچار مشکل می باشد. آیا مقالات بیست سال پیش، زمانی که نشریات آخور آگهی های تجاری و ماشین برنده شدن پول بود، پر محتوا تراز امروز بودند؟ یا هنگامی که در ایالات متحده، هیولاهایی چون نیویورک تایمز، واشنگتن پست، گانت، نایت ریدر، داوجونز یا تایم میرور سود هایی بیست بار بیش از رسوایی «واترگیت» که اوج «ضد قدرت» محسوب می شد به دست می آوردند، اوضاع بهتر بود (١)؟ آیا با چنین دفتر و دستکی که سود هایی گاه بالاتر از ٣٠ یا ٣۵ درصد داشت، روزنامه نگاران جسارت، خلاقیت و استقلال بیشتری از خود نشان می دادند ؟
اما در فرانسه، آیا زمانی که گروه های لاگاردر و بوئیگ با میلیارد ها یوروی در دستشان بر سر کنترل کانال یک تلویزیون می جنگیدند، اخبار واقعا منتقدانه عرضه می شد ؟ و یا هنگامی که شبکه های خصوصی تلویزیونی در ارائه برنامه های سطح پائین از هم پیشی می گرفتند و به مشتی روزنامه نگار، آن هایی که توانسته بودند موثر بودن شیوه تربیت نوکر منشانه شان را به اثبات برسانند، حقوق های آنچنانی می دادند وضع بهتر بود ؟ امروز، شمار زیادی از اربابان مطبوعات در مقابل طوفان، جبهه مشترک بر پا کرده و دست به دامن کمک های دولتی شده اند، دولتی که چندی پیش با اکراه از آن یاد می شد. لوموند دیپلماتیک ، برای آن ها آرزوی موفقیت دارد و نقش خود آن ها را در بوجود آمدن اوضاع ناهنجار کنونی از یاد نمی برد. اما برای ادامه کار خویش با سبک خبرنگاری متفاوت، در وهله اول دست یاری به سوی خوانندگان خود دراز می کند.
بخشی از بی تفاوتی افکار عمومی نسبت به طوفانی که رسانه ها را زیر و رو می کند، به این دلیل است که مردم از این امر مطلع می باشند که : پیش کشیدن «آزادی بیان» اغلب سپری برای حمایت از منافع مالکین ابزار ارتباطات می باشد. آلکساندر کوکبرن یکی از پایه گذاران تارنمای Counter-Punch.com می گوید «دهها سال است که روزنامه های غالب بیشتر باعث انسداد و تخریب تلاشهایی شده اند که برای بهبود وضعیت اجتماعی و سیاسی ما صورت پذیرفته است» (٢). بررسی ها وگزارشهایی که مطبوعات انجام می دهند روزبه روز نادر تر می شود و بیشتر به توهمی دامن می زند که باعث رشد گزارش های صفحات حوادث، تصویر زندگی افراد، مصرف، آب و هوا، ورزش و یا دوست بازی ادبی است. البته نباید کپی کردن ساده و بدون شرح اخبار خبرگزاری ها توسط کارمندانی که به سرعت تخصص روزنامه نگاری خود را از دست می دهند را از یاد برد.
ربرت مک چنی، استاد دانشگاه در ایالات متحده می گوید : « تصور کنید که دولت طی بخشنامه ای خواستار کاهش یکباره اخبار بین المللی در مطبوعات شود و دفاتر فرستاده های خارجی نشریات را ببندد و یا شمار کارمندان و بودجه نشریات را کاهش دهد. تصور کنید که رئیس جمهور دستور دهد رسانه ها توجه اصلی خود را به افراد مشهور و شایعات معتوف دارند و به دنبال کند و کاو در باره رسوایی های مربوط به قوه مجریه نروند. در چنین شرایطی، اساتید خبرنگاری به یقین دست به اعتصاب غذا می زنند ودانشگاه ها به دنبال بالاگرفتن انتقادات بسته خواهد شد. با این وجود ، هنگامی که به جای مقامات دولتی، منافع خصوصی که زمام نشریات را در دست دارند همین تصمیمات را می گیرند، آب از آب تکان نمی خورد (٣).»
مک چنی آزمون اکولوژی ذهنی خود را به این ترتیب ادامه می دهد : به این دلیل که دموکراسی دائما مطرح است، آیا یادتان می آید آخرین بارچه زمانی همگی باهم تصمیم مشترکی گرفته ایم ؟ به چه مناسبتی؟ به هنگام کدام رای گیری اساسی ؟ مگر نه آنکه مشتی شرکت هیولا با سرمایه ناشی از آگهی تجارتی و با الویت دست یابی به سود هر چه بالاتر، کارگزاران اصلی خبر رسانی برای ما می باشند ؟
این اینترنت نبود که پشت روزنامه نگاری را به زمین زد، خودش از قبل در حال مرگ بود
در سال ١٩٣۴، رهبر رادیکال فرانسوی، ادوارد دالادیه، « دویست فامیل» را مورد انتقاد قرار می داد که «دست نشاندگان خود را سر کار می گذارند» و «با کنترل نشریات، افکار عمومی را در دست می گیرند». سه چهارم قرن بعد از وی، کم تر از بیست خاندان نفوذ مشابهی این بار در سطح کره زمین دارند. قدرت این فئودال های موروثی ـ خاندان مارداک، بولوره، برتلسمن، لاگاردر، سلیم، بوئیگ، برلوسکنی، سینروس، آرنو (۴) …ـ غالبا از دولتها فراتر می رود. اگردست لوموند دیپلماتیک نیز زیر ساطور یکی از اینها بود، آیا جرات انتقاد به کنترل سرمقاله ها توسط لاگاردر یا به وضعیت کارگران آرنو را داشت ؟ آیا می توانست سخن از کارهای بولوره در آفریقا به میان آورد ؟
سرژ ژولی در باره ترک نشریه لیبراسیون، که خود از بنیانگذاران آن بود، پس از ورود ادوارد دو روتچیلد در سرمایه نشریه، می گوید : «ادوارد دو روتچیلد (…) شرط پذیرش ورود به سرمایه نشریه را بر این گذاشت که من نه تنها ازسمت خود برکنار شوم بلکه ، نشریه را ترک کنم. من دیگر حق انتخاب نداشتم، بلافاصله پذیرفتم (۵)». درد آور است هنگامی که می شنویم جانشین وی، که سهامداران او را تحمیل کردند، داعیه حمایت از آزادی دارد.
گفته می شود که همه مشکلات زیر سراینترنت نکبتی بی پدر مادراست، حال آنکه این اینترنت نبود که پشت روزنامه نگاری را به زمین زد، خودش از قبل زیر بار حذف مشاغل، سرمقاله نویسی بازاریابانه، به دید تحقیر نگاه کردن به خواسته های اقشار مردمی و تحت نفوذ میلیاردرها و تبلیغاتچی ها بودن، حال نزاری داشت. این اینترنت نبود که دروغ پردازی های ارتش «متحدین» در هنگام جنگ خلیج فارس (١٩٩١)، یا ادعاهای پیمان آتلانتیک شمالی، ناتو، را در جنگ کوسوو (١٩٩٩) در بوق و کرنا گذاشت. عدم قابلیت رسانه ها در اطلاع رسانی به هنگام سقوط صندوق های پس انداز در ایالات متحده (١٩٨٩)، سپس تحلیل از کژراهه کشور های روبه رشد هشت سال پس از این تاریخ و یا بر حذر کردن افکار عمومی در رابطه با بحران مسکن که هنوز هم تاوان آن را دنیا پس می دهد، این همه بی حاصلی نیزتقصیر اینترنت نمی باشد. اتهامات دهشناک رسانه ها در مورد ماجرای بچه بازی( پدوفیلی) درشهر اوترو و یا یهودی ستیزی* در خط «د» متروی سریع السیرنیز توسط اینترنت پرو بال داده نشد. لذا اگر چنانچه واقعا قصد «نجات نشریات» در بین باشد، می بایست پول دولت را صرف حمایت از آن هایی کرد که رسالت اطلاع رسانی درست و مستقل را دارند و نه شایعه و لجن پراکنان. چاکری سهام داران و تجارت بر سر «اوقات آزاد مغز بینندگان» ** منابع مالی خود را در جای دیگر پیدا می کند (۶).
در پس انتقادات به اینترنت، غالبا نگرانی مشروع دیگری در رابطه با شیوه پخش اطلاعات وجود دارد : وحشت از پایان قدر قدرتی عالیجنابان تفسیر خبر. این آقایان که حق امتیاز های فئودالی در عرصه اطلاع رسانی برای خود دست و پا کرده بودند می توانستند وزیرعوض کنند و آبرو حیثیت ها را به یک اشاره خدشه دار سازند و یا به عرش رسانند. هر کدام از نوشته های سرهم بندی شده و خمیازه آورشان با ستایش یک صدا و جمعی در رسانه ها مورد استقبال قرار می گرفت (٧). البته گاه به صورت پراکنده، اینجا و آنجا برخی نشریات نقش دژ پایداری را به صورت جسته و گریخته و فاقد اهمیت ایفا می کردند. تا اینکه یک روز شورشیان با کیبوردهایشان وارد صحنه شدند…
باید اذعان داشت که ما نیز در چارچوب وضعیت عمومی ناشی از اطلاع رسانی بر هم ریخته به دلیل تغییر ساختار ناگهانی، از این سیر مبرا نماندیم. پس از صعود سالهای ١٩٩۶ تا ٢٠٠٣، پخش لوموند دیپلماتیک در کیوسک ها تا سال پیش دچار افت شد؛ هر چند شمار مشترکین از طریق آبونمان بالاتر می رفت. اما تعداد فروش روزنامه نزول داشته و ما به سطح فروش سال ١٩٩۵ تنزل کرده ایم، یعنی درست قبل از این که نشریه به صورت شعبه مجزایی از گروه لوموند در آید.اگر چنانچه دومیلیون نسخه ای که به هفتاد و سه زبان بین المللی ( نسخه ایتالیایی از سال ١٩٩۴) چاپ می شود و کل خواننگان پایگاه اینترنتی مان را نیز به این مجموعه اضافه کنیم، البته منظره عمومی تغییر محسوسی می کند.
اما تعداد خوانندگان و در آمد دو مقوله متفاوتند. فروش در کیوسک ها و مشترکین از طریق آبونمان دو منبع اصلی در آمد ما محسوب می شوند (٨). خوانندگان پایگاه اینترنتی برگسترش نفوذ ما تاثیر می گذارند. آنهایی هم که هرگزهزینه ای نمی پردازند مثل مسافرین قاچاقی هستند که دیگر مسافرانی که کرایه را پرداخت کرده اند خرج سفر آنان را نیز متحمل می شوند.
برای ادامه بقا، بسیاری از نشریات محتوای مقالاتشان را با آنچه می پندارند مناسب ذائقه خوانندگانشان است وفق میدهند. مسیر از قبل تعیین شده است : «آنها مقالات کوتاه و اخباری که مستقیما به دردشان بخورد را ترجیح می دهند. در اینترنت نیز تنها به آنچه زندگی شان را تسهیل کند توجه دارند. مقالات طولانی در باره سیاست خارجی مشتری زیادی ندارد چراکه اینترنت بازها فقط تیتر مقالات را نگاه می کنند. قسمت پخش و توزیع نشریه « زروهورا»ی برزیلی که متعلق به گروه آربی اس است، از ١٢٠ نفر نظر سنجی کرد تا در مورد اخبار روز نظر خود را ارائه دهند. ساعت یک بعد از ظهر نتیجه به مارسلینو ریش ، رئیس بخش خبر رسید : «آنها بیشتر می خواهند در باره آشپزی و مسکن اطلاعات کسب کنند تا حزب الله یا زلزله (٩).» باید پذیرفت که در این صورت لوموند دیپلماتیک به دردشان نمی خورد …
کاهش استقبال از نشریه ما می تواند همچنین به دلیل یاس آنهایی باشد که بر این باورند که توضیح نظم اجتماعی و بین المللی حاکم در شرایط فقدان نیروی سیاسی ای که پرچم مبارزه را در دست گیرد، تاثیر ناچیزی بر سرسختی نظام دارد. آزردگی ناشی ازاین سوال که « گفتن همه این ها چه حاصلی دارد ؟» آهسته آهسته جای سوال قدیمی «پیشنهادتان چیست؟» را می گیرد. چرا که آنچه به ما مربوط می شود، در صفحاتمان همواره در طی سال های موجودیتمان پیشنهادات زیادی ارائه داده ایم (زدودن وام کشور های جهان سوم، اصلاح نهاد های بین المللی، مالیات توبین، ملی کردن بانک ها، پروتکسیونیسم اروپایی، «گیوتین مالیاتی» بر در آمد سرمایه، توسعه اقتصاد همبسته و حوزه غیر کالایی…).
ماهنامه ای که نمی توان توصیه اش کرد
واضح است که افول آلترموندیالیسم ( جهانی سازی بدیل) ، به ما بیش از دیگران صدمه زد. سرکردگی نظری لیبرالیسم زیر سوال رفت اما به سرعت پوستش کلفت شد. چرا که اگر انتقاد تنها کافی نباشد، پیشنهاد نیزبه تنهایی بسنده نمی کند : نظم اجتماعی ، مثل متن نوشتاری ای نمی باشد که بتوان ساختار آن را مورد انتقاد قرار داد تا خودش اصلاح شود. بسیاری از اندیشه ها جهان واقعی را زیر ضربه می برند، بدون آنکه دیواری فرو ریزد. با این حال برخی از ما انتظار دارند که وقایع آنطور که همه ما امید مشترک داریم به پیش روند. و در غیر اینصورت نشریه ما را تا حدی عامل افسردگی می دانند…
به هر حال، هنگامی که آینده نشریه مد نظر باشد، ما اطمینان داریم که می توانیم روی شما حساب کنیم. به همین دلیل قیمت نشریه را فعلا بالا نمی بریم. قیمت آن را در کشور های فقیر پائین نگه می داریم. به توسعه چاپ بین المللی آن با تقاضای حقوق محدود در اول کار ادامه می دهیم. سعی می کنیم از بهترین امکانات فن آوری مولتی مدیا استفاده کنیم، به ویژه برای ارتباط با نسل جدید و انتقال ارزش های نظری و سیاسی نشریه مان به آن ها. ما به تهیه رپرتاژ ها و بررسی های وسیع توسط خبرنگارانمان، پژوهشگران وهمچنین افرادی که در مبارزه دست دارند در رابطه با درگیری ها، بحران ها، راه حل های بدیل و تجربیات ادامه می دهیم.
اما ادامه توسعه کارمان به بسیج مالی شما در کنار ما بستگی دارد. خرید مرتب نشریه از کیوسک ها، مشترک شدن، اهدا آبونمان به خوانندگان بالقوه، عضویت در انجمن های دوستی لوموند دیپلماتیک : امکانات کمک رسانی بی شمارند. از مدت کوتاهی پیش امکان نوینی نیز فراهم شده است که اجازه می دهد ۶۶ در صد کمک های مالی خود به نشریه را از مالیاتتان کم کنید. به این ترتیب پس از کمک به بانک ها پول دولت می تواند در بررسی تقلبات همین بانک ها هم بکار آید…
در مقایسه با دیگر نشریات ضرر های مالی ما شاید به نظر ناچیز برسند (٣٣٠ هزار یورو در سال ٢٠٠٧ و ٢١۵ هزار یورو سال گذشته). اما هیچ بانکدار در مانده و یا شیفته کار عام المنفعه ای را نمی توان پیدا کرد که حاضر به پوشش ضررهای ما باشد. آن هم نشریه ای مثل ما که همه کارکنانش سهامدار نیز می باشند، برخی از خوانندگانش صاحب سرمایه آن هستند، در چارچوب همبستگی اشتراک های مجانی به کتابخانه ها و زندان هایی که امکانات ندارند نشریه بصورت رایگان اهدا می شود، مدیریتش انتخابی است، نه چنین نشریه ای را یک بانکدار درست حسابی نمی تواند توصیه کند…
سوالی که همه از ما می پرسند چنین است : چه کسی به جز شما، شیوه روزنامه نگاری حامی منافع عمومی، گشوده بر جهان را ادامه می دهد، دو صفحه به معدنچیان زامبیا اختصاص می دهد، به ماهیگیران چینی، به جامعه لیتوانی؟ این ماهنامه از عیب مبرا نیست، اما نویسندگان مسافر را تشویق می کند، آنهایی که کنکاش می کنند، از خانه بیرون می روند و به اطرافشان توجه دارند، نگاه می کنند، گوش فرا می دهند. روزنامه نگاران نشریه ما هرگز به شب نشینی های بزرگ قرن دعوت نمی شوند، برای محافل نزدیک به صنایع دارویی یا شرکت های بسته بندی «پاکسازی» نمی کنند، در رسانه ها پارتی ندارند. رسانه هایی که هر شکل جدید ارائه شده نشریات نزدیک به خود را در بوق و کرنا می گذارند و بریده جرایدشان متشکل از پنج، شش نشریه «خودی» است، همیشه همانها و نام لوموند دیپلماتیک را هرگزبه زبان نمی آورند، هر چند در سطح جهانی تاثیر گذاری منحصر به فردی داشته باشد. در واقع این تاوان ویژگی ماست.
همدستان ما جای دیگری هستند : انجمن دوستان لوموند دیپلماتیک، که موجودیتش ضامن استقلال نشریه است، هر ماه دهها جلسه گفتگو حول موضوعاتی که ما بسط می دهیم سازماندهی می کند ، کیوسک هایی که توجه دارند که نشریه ما در محل مناسبی از پیشخوان قرار گیرد و گاه خرید آن را توصیه می کنند، استادانی که آن را به شاگردانشان معرفی می کنند، نشریات آلترناتیو که از مقالات ما استفاده می کنند و گاه برخی از آن ها در ستون های ما می نویسند، بسیاری از افراد کنجکاو، خبرنگاران بی پروا و چند شخصیت ناسازگار ….
و تک تک شما که اگر نباشید هیچ کاری ممکن نیست.
* ۹ ژوئیه ۲۰۰۴ زن جوانی ادعا کرد که در خط «د» قطار سریع السیر مورد حمله عوامل یهود ستیز قرار گرفته است، جنجال سیاسی رسانه ای بر پا شد، اما پس از بررسی پلیس معلوم شد ادعای وی کذب بوده
** پاتریک لو لی مدیر کانال یک تلویزیون فرانسه در مصاحبه ای در تابستان ۲۰۰۴ گفت کار ما فروش «اوقات آزاد مغز بینندگان» به شرکت کوکاکولاست
١ـ از سال ١٩٧٢ واشنگتن پست ماجرا ار برملا کرد، دزدی در ساختمان حزب دموکرات (واترگیت) در پایتخت باعث شد که در ماه اوت ١٩٧۴ ریئس جمهور نیکسون استعفا دهد. بین سال های ١٩٧۵ تا ١٩٨٩ سود نیویورک تایمز از١٣ میلیون دلار سالانه به ٢۶۶ میلیون دلار رسید. درآمد واشنگتن پست از ١٢ میلیون دلار به ١٩٧ میلیون دلار در همین فاصله ارتقا یافت. در سال ١٩٨٩ گانت ٣٩٧ میلیون دلار، نایت ریدر ٢۴٧ میلیون دلار و جونز ٣١٧ میلیون و تایمز میرور ٢٩٨ میلیون سود بردند.
In Howard Kurtz, « Stop the Presses », The Washington Post National Weekly Edition, 3 mai 1993 ٢ ـ Alexander Cockburn, The Nation, New York 1er juin 2009. ـ٣ Columbia Journalism Review, New York, janvier-février 2008.
۴ ـ برنارد آرنو در ماه مه ٢٠٠٨ دومین ثروتمند فرانسه بود، وی که مدیر شرکت ال و ام اچ و صاحب امتیاز نشریه له زکو پسرش آنتوان را در «کمیته مستقل تحریریه» نشریه وارد کرد. آنتوان آرنو قبلا مدیرارتباطات مارک لویی ویتن متعلق به گروه پدرش بود.
۵ ـ Serge July, Jean-François Kahn et Edwy Plenel, Faut-il croire les journalistes?, Editions Mordicus, Paris, 2009, p. 67.
۶ ـ از اکتبر ١٩٨۴، کلود ژولین از تریبون لوموند دیپلماتیک پیشنهاد کرد که کمک دولتی به نشریات که در فرانسه ده در صد در آمد این بخش را به خود اختصاص می داد در دست شرکت های غیر انتفاعی قرار گیرد. شرکت هایی که «نتوانند هدف سود دهی و دادن سود به سهام داران خود را دنبال کنند». «سود آن ها می بایست صرف خدمات عام المنفعه می شد. نشریاتی که به چنین شیوه ای اداره می شدند، هرگز نمی توانستند به جولانگاه بهره جویان طماع تبدیل شوند.»
٧ ـ رجوع شود به پرونده مربوط به برنارد هانری لوی دغلکار « L’imposture Bernard-Henri Lévy » sur notre site http://www.monde-diplomatique.fr/dossier/BHL
٨ ـ در سال ٢٠٠٨، مجموع انتشارات خارجی لوموند دیپلمتیک مبلغ ٣۵٠ هزار یورو حق انتشار پرداخت کردند که بالغ بر ٣ در صد کل درآمد ماست
٩ـ « More media, less news », The Economist, Londres, 26 août 2006.
از بیست سال پیش، لوموند دیپلماتیک خبر از شکل گیری گردباد اقتصادی ای داده است که امروز دفاتر هئیت های تحریریه و کیوسک های روزنامه فروشی را به یغما برده و تهدید به نابودی می کند. بررسی دلایل وضعیت موجود به معنای پیشگیری از بروز آن ها نیست، روزنامه ما نیز ازتاثیرات منفی این وضعیت مبرا نمی باشد. البته کمتر از دیگر نشریات و به شیوه ای متفاوت : ادامه حیات آن و استقلال اش در خطر نیست، اما برای توسعه احتیاج به امکانات بیشتری دارد. برای روشنگری راه آینده، شرکت در نبرد اندیشه ها، انتقال دیدگاه ها و تحلیل هایمان از جهان به خوانندگان جدید، دست یاری به سوی شما دراز می کنیم.
نوشته Serge HALIMI
دبیر هیئت تحریریه لوموند دیپلوما تیک
برگردان: مرمر کبیر
لوموند دیپلماتیک
پس از نساجی، فولاد سازی، خودروسازی … اینک نوبت مطبوعات است. کارگران کشور های شمال بهای سنگینی در رابطه با انتقال صنایع به جنوب پرداختند ؛ با کوچ خوانندگان نشریات به سوی اینترنت، نوبت روزنامه نگاران است که شاهد از بین رفتن مشاغلشان باشند. می شد نتیجه گرفت که یک الگوی اقتصادی جای دیگری را می گیرد، دست روزگار است و کاری نمی توان کرد. اما بلافاصله مسئله دموکراسی مطرح می گردد. گفته می شود، خودرو ، که جزو مایملک عمومی و غیر قابل جایگزینی نیست، تنها یک کالاست. می توان آن را در جای دیگری هم تولید کرد، و یا حتی برای جایگزین ساختن آن، وسائل نقلیه دیگری جستجو کرد. در نهایت مسئله مهمی نیست. اما مطبوعات چه…
مطبوعات در عرصه بحث و تبادل نظر عمومی جایگاه ویژه ای دارد. هنگامی که موجودیت خود را در خطر احساس کند بهتر از کارگری که کارخانه اش را می بندند می تواند جار وجنجال به راه اندازد و برای جلب حمایت دیگران می تواند عبارت رایج زیر را به کار گیرد : «هنگامی که روزنامه ای برچیده می شود، بخشی از دموکراسی نیز به همراه آن جان می بازد». این حکم البته جای سوال دارد، کافی است مقابل یک کیوسک روزنامه فروشی بایستیم تا مشاهده کنیم که دهها نشریه می توانند محو گردند بی آنکه کوچکترین خدشه ای به دموکراسی وارد آید. شاید این امر باعث شود نیروهای انتظامی ایدئولوژی حاکم تنی چند از جیره خواران خود را نیز از دست دهند. اما این گفته باعث نمی شود که حقانیت روزنامه نگاران بی اعتبار انگاشته شود. چنانچه دلیل میلیارد ها انسانی که بر روی کره زمین برای حفظ شغلشان مبارزه می کنند آنست که ارتزاقشان به آن وابسته است.
از چند سال پیش صنعت مطبوعات رو به افول است. اما روزنامه نگاری مدت بیشتری است که دچار مشکل می باشد. آیا مقالات بیست سال پیش، زمانی که نشریات آخور آگهی های تجاری و ماشین برنده شدن پول بود، پر محتوا تراز امروز بودند؟ یا هنگامی که در ایالات متحده، هیولاهایی چون نیویورک تایمز، واشنگتن پست، گانت، نایت ریدر، داوجونز یا تایم میرور سود هایی بیست بار بیش از رسوایی «واترگیت» که اوج «ضد قدرت» محسوب می شد به دست می آوردند، اوضاع بهتر بود (١)؟ آیا با چنین دفتر و دستکی که سود هایی گاه بالاتر از ٣٠ یا ٣۵ درصد داشت، روزنامه نگاران جسارت، خلاقیت و استقلال بیشتری از خود نشان می دادند ؟
اما در فرانسه، آیا زمانی که گروه های لاگاردر و بوئیگ با میلیارد ها یوروی در دستشان بر سر کنترل کانال یک تلویزیون می جنگیدند، اخبار واقعا منتقدانه عرضه می شد ؟ و یا هنگامی که شبکه های خصوصی تلویزیونی در ارائه برنامه های سطح پائین از هم پیشی می گرفتند و به مشتی روزنامه نگار، آن هایی که توانسته بودند موثر بودن شیوه تربیت نوکر منشانه شان را به اثبات برسانند، حقوق های آنچنانی می دادند وضع بهتر بود ؟ امروز، شمار زیادی از اربابان مطبوعات در مقابل طوفان، جبهه مشترک بر پا کرده و دست به دامن کمک های دولتی شده اند، دولتی که چندی پیش با اکراه از آن یاد می شد. لوموند دیپلماتیک ، برای آن ها آرزوی موفقیت دارد و نقش خود آن ها را در بوجود آمدن اوضاع ناهنجار کنونی از یاد نمی برد. اما برای ادامه کار خویش با سبک خبرنگاری متفاوت، در وهله اول دست یاری به سوی خوانندگان خود دراز می کند.
بخشی از بی تفاوتی افکار عمومی نسبت به طوفانی که رسانه ها را زیر و رو می کند، به این دلیل است که مردم از این امر مطلع می باشند که : پیش کشیدن «آزادی بیان» اغلب سپری برای حمایت از منافع مالکین ابزار ارتباطات می باشد. آلکساندر کوکبرن یکی از پایه گذاران تارنمای Counter-Punch.com می گوید «دهها سال است که روزنامه های غالب بیشتر باعث انسداد و تخریب تلاشهایی شده اند که برای بهبود وضعیت اجتماعی و سیاسی ما صورت پذیرفته است» (٢). بررسی ها وگزارشهایی که مطبوعات انجام می دهند روزبه روز نادر تر می شود و بیشتر به توهمی دامن می زند که باعث رشد گزارش های صفحات حوادث، تصویر زندگی افراد، مصرف، آب و هوا، ورزش و یا دوست بازی ادبی است. البته نباید کپی کردن ساده و بدون شرح اخبار خبرگزاری ها توسط کارمندانی که به سرعت تخصص روزنامه نگاری خود را از دست می دهند را از یاد برد.
ربرت مک چنی، استاد دانشگاه در ایالات متحده می گوید : « تصور کنید که دولت طی بخشنامه ای خواستار کاهش یکباره اخبار بین المللی در مطبوعات شود و دفاتر فرستاده های خارجی نشریات را ببندد و یا شمار کارمندان و بودجه نشریات را کاهش دهد. تصور کنید که رئیس جمهور دستور دهد رسانه ها توجه اصلی خود را به افراد مشهور و شایعات معتوف دارند و به دنبال کند و کاو در باره رسوایی های مربوط به قوه مجریه نروند. در چنین شرایطی، اساتید خبرنگاری به یقین دست به اعتصاب غذا می زنند ودانشگاه ها به دنبال بالاگرفتن انتقادات بسته خواهد شد. با این وجود ، هنگامی که به جای مقامات دولتی، منافع خصوصی که زمام نشریات را در دست دارند همین تصمیمات را می گیرند، آب از آب تکان نمی خورد (٣).»
مک چنی آزمون اکولوژی ذهنی خود را به این ترتیب ادامه می دهد : به این دلیل که دموکراسی دائما مطرح است، آیا یادتان می آید آخرین بارچه زمانی همگی باهم تصمیم مشترکی گرفته ایم ؟ به چه مناسبتی؟ به هنگام کدام رای گیری اساسی ؟ مگر نه آنکه مشتی شرکت هیولا با سرمایه ناشی از آگهی تجارتی و با الویت دست یابی به سود هر چه بالاتر، کارگزاران اصلی خبر رسانی برای ما می باشند ؟
این اینترنت نبود که پشت روزنامه نگاری را به زمین زد، خودش از قبل در حال مرگ بود
در سال ١٩٣۴، رهبر رادیکال فرانسوی، ادوارد دالادیه، « دویست فامیل» را مورد انتقاد قرار می داد که «دست نشاندگان خود را سر کار می گذارند» و «با کنترل نشریات، افکار عمومی را در دست می گیرند». سه چهارم قرن بعد از وی، کم تر از بیست خاندان نفوذ مشابهی این بار در سطح کره زمین دارند. قدرت این فئودال های موروثی ـ خاندان مارداک، بولوره، برتلسمن، لاگاردر، سلیم، بوئیگ، برلوسکنی، سینروس، آرنو (۴) …ـ غالبا از دولتها فراتر می رود. اگردست لوموند دیپلماتیک نیز زیر ساطور یکی از اینها بود، آیا جرات انتقاد به کنترل سرمقاله ها توسط لاگاردر یا به وضعیت کارگران آرنو را داشت ؟ آیا می توانست سخن از کارهای بولوره در آفریقا به میان آورد ؟
سرژ ژولی در باره ترک نشریه لیبراسیون، که خود از بنیانگذاران آن بود، پس از ورود ادوارد دو روتچیلد در سرمایه نشریه، می گوید : «ادوارد دو روتچیلد (…) شرط پذیرش ورود به سرمایه نشریه را بر این گذاشت که من نه تنها ازسمت خود برکنار شوم بلکه ، نشریه را ترک کنم. من دیگر حق انتخاب نداشتم، بلافاصله پذیرفتم (۵)». درد آور است هنگامی که می شنویم جانشین وی، که سهامداران او را تحمیل کردند، داعیه حمایت از آزادی دارد.
گفته می شود که همه مشکلات زیر سراینترنت نکبتی بی پدر مادراست، حال آنکه این اینترنت نبود که پشت روزنامه نگاری را به زمین زد، خودش از قبل زیر بار حذف مشاغل، سرمقاله نویسی بازاریابانه، به دید تحقیر نگاه کردن به خواسته های اقشار مردمی و تحت نفوذ میلیاردرها و تبلیغاتچی ها بودن، حال نزاری داشت. این اینترنت نبود که دروغ پردازی های ارتش «متحدین» در هنگام جنگ خلیج فارس (١٩٩١)، یا ادعاهای پیمان آتلانتیک شمالی، ناتو، را در جنگ کوسوو (١٩٩٩) در بوق و کرنا گذاشت. عدم قابلیت رسانه ها در اطلاع رسانی به هنگام سقوط صندوق های پس انداز در ایالات متحده (١٩٨٩)، سپس تحلیل از کژراهه کشور های روبه رشد هشت سال پس از این تاریخ و یا بر حذر کردن افکار عمومی در رابطه با بحران مسکن که هنوز هم تاوان آن را دنیا پس می دهد، این همه بی حاصلی نیزتقصیر اینترنت نمی باشد. اتهامات دهشناک رسانه ها در مورد ماجرای بچه بازی( پدوفیلی) درشهر اوترو و یا یهودی ستیزی* در خط «د» متروی سریع السیرنیز توسط اینترنت پرو بال داده نشد. لذا اگر چنانچه واقعا قصد «نجات نشریات» در بین باشد، می بایست پول دولت را صرف حمایت از آن هایی کرد که رسالت اطلاع رسانی درست و مستقل را دارند و نه شایعه و لجن پراکنان. چاکری سهام داران و تجارت بر سر «اوقات آزاد مغز بینندگان» ** منابع مالی خود را در جای دیگر پیدا می کند (۶).
در پس انتقادات به اینترنت، غالبا نگرانی مشروع دیگری در رابطه با شیوه پخش اطلاعات وجود دارد : وحشت از پایان قدر قدرتی عالیجنابان تفسیر خبر. این آقایان که حق امتیاز های فئودالی در عرصه اطلاع رسانی برای خود دست و پا کرده بودند می توانستند وزیرعوض کنند و آبرو حیثیت ها را به یک اشاره خدشه دار سازند و یا به عرش رسانند. هر کدام از نوشته های سرهم بندی شده و خمیازه آورشان با ستایش یک صدا و جمعی در رسانه ها مورد استقبال قرار می گرفت (٧). البته گاه به صورت پراکنده، اینجا و آنجا برخی نشریات نقش دژ پایداری را به صورت جسته و گریخته و فاقد اهمیت ایفا می کردند. تا اینکه یک روز شورشیان با کیبوردهایشان وارد صحنه شدند…
باید اذعان داشت که ما نیز در چارچوب وضعیت عمومی ناشی از اطلاع رسانی بر هم ریخته به دلیل تغییر ساختار ناگهانی، از این سیر مبرا نماندیم. پس از صعود سالهای ١٩٩۶ تا ٢٠٠٣، پخش لوموند دیپلماتیک در کیوسک ها تا سال پیش دچار افت شد؛ هر چند شمار مشترکین از طریق آبونمان بالاتر می رفت. اما تعداد فروش روزنامه نزول داشته و ما به سطح فروش سال ١٩٩۵ تنزل کرده ایم، یعنی درست قبل از این که نشریه به صورت شعبه مجزایی از گروه لوموند در آید.اگر چنانچه دومیلیون نسخه ای که به هفتاد و سه زبان بین المللی ( نسخه ایتالیایی از سال ١٩٩۴) چاپ می شود و کل خواننگان پایگاه اینترنتی مان را نیز به این مجموعه اضافه کنیم، البته منظره عمومی تغییر محسوسی می کند.
اما تعداد خوانندگان و در آمد دو مقوله متفاوتند. فروش در کیوسک ها و مشترکین از طریق آبونمان دو منبع اصلی در آمد ما محسوب می شوند (٨). خوانندگان پایگاه اینترنتی برگسترش نفوذ ما تاثیر می گذارند. آنهایی هم که هرگزهزینه ای نمی پردازند مثل مسافرین قاچاقی هستند که دیگر مسافرانی که کرایه را پرداخت کرده اند خرج سفر آنان را نیز متحمل می شوند.
برای ادامه بقا، بسیاری از نشریات محتوای مقالاتشان را با آنچه می پندارند مناسب ذائقه خوانندگانشان است وفق میدهند. مسیر از قبل تعیین شده است : «آنها مقالات کوتاه و اخباری که مستقیما به دردشان بخورد را ترجیح می دهند. در اینترنت نیز تنها به آنچه زندگی شان را تسهیل کند توجه دارند. مقالات طولانی در باره سیاست خارجی مشتری زیادی ندارد چراکه اینترنت بازها فقط تیتر مقالات را نگاه می کنند. قسمت پخش و توزیع نشریه « زروهورا»ی برزیلی که متعلق به گروه آربی اس است، از ١٢٠ نفر نظر سنجی کرد تا در مورد اخبار روز نظر خود را ارائه دهند. ساعت یک بعد از ظهر نتیجه به مارسلینو ریش ، رئیس بخش خبر رسید : «آنها بیشتر می خواهند در باره آشپزی و مسکن اطلاعات کسب کنند تا حزب الله یا زلزله (٩).» باید پذیرفت که در این صورت لوموند دیپلماتیک به دردشان نمی خورد …
کاهش استقبال از نشریه ما می تواند همچنین به دلیل یاس آنهایی باشد که بر این باورند که توضیح نظم اجتماعی و بین المللی حاکم در شرایط فقدان نیروی سیاسی ای که پرچم مبارزه را در دست گیرد، تاثیر ناچیزی بر سرسختی نظام دارد. آزردگی ناشی ازاین سوال که « گفتن همه این ها چه حاصلی دارد ؟» آهسته آهسته جای سوال قدیمی «پیشنهادتان چیست؟» را می گیرد. چرا که آنچه به ما مربوط می شود، در صفحاتمان همواره در طی سال های موجودیتمان پیشنهادات زیادی ارائه داده ایم (زدودن وام کشور های جهان سوم، اصلاح نهاد های بین المللی، مالیات توبین، ملی کردن بانک ها، پروتکسیونیسم اروپایی، «گیوتین مالیاتی» بر در آمد سرمایه، توسعه اقتصاد همبسته و حوزه غیر کالایی…).
ماهنامه ای که نمی توان توصیه اش کرد
واضح است که افول آلترموندیالیسم ( جهانی سازی بدیل) ، به ما بیش از دیگران صدمه زد. سرکردگی نظری لیبرالیسم زیر سوال رفت اما به سرعت پوستش کلفت شد. چرا که اگر انتقاد تنها کافی نباشد، پیشنهاد نیزبه تنهایی بسنده نمی کند : نظم اجتماعی ، مثل متن نوشتاری ای نمی باشد که بتوان ساختار آن را مورد انتقاد قرار داد تا خودش اصلاح شود. بسیاری از اندیشه ها جهان واقعی را زیر ضربه می برند، بدون آنکه دیواری فرو ریزد. با این حال برخی از ما انتظار دارند که وقایع آنطور که همه ما امید مشترک داریم به پیش روند. و در غیر اینصورت نشریه ما را تا حدی عامل افسردگی می دانند…
به هر حال، هنگامی که آینده نشریه مد نظر باشد، ما اطمینان داریم که می توانیم روی شما حساب کنیم. به همین دلیل قیمت نشریه را فعلا بالا نمی بریم. قیمت آن را در کشور های فقیر پائین نگه می داریم. به توسعه چاپ بین المللی آن با تقاضای حقوق محدود در اول کار ادامه می دهیم. سعی می کنیم از بهترین امکانات فن آوری مولتی مدیا استفاده کنیم، به ویژه برای ارتباط با نسل جدید و انتقال ارزش های نظری و سیاسی نشریه مان به آن ها. ما به تهیه رپرتاژ ها و بررسی های وسیع توسط خبرنگارانمان، پژوهشگران وهمچنین افرادی که در مبارزه دست دارند در رابطه با درگیری ها، بحران ها، راه حل های بدیل و تجربیات ادامه می دهیم.
اما ادامه توسعه کارمان به بسیج مالی شما در کنار ما بستگی دارد. خرید مرتب نشریه از کیوسک ها، مشترک شدن، اهدا آبونمان به خوانندگان بالقوه، عضویت در انجمن های دوستی لوموند دیپلماتیک : امکانات کمک رسانی بی شمارند. از مدت کوتاهی پیش امکان نوینی نیز فراهم شده است که اجازه می دهد ۶۶ در صد کمک های مالی خود به نشریه را از مالیاتتان کم کنید. به این ترتیب پس از کمک به بانک ها پول دولت می تواند در بررسی تقلبات همین بانک ها هم بکار آید…
در مقایسه با دیگر نشریات ضرر های مالی ما شاید به نظر ناچیز برسند (٣٣٠ هزار یورو در سال ٢٠٠٧ و ٢١۵ هزار یورو سال گذشته). اما هیچ بانکدار در مانده و یا شیفته کار عام المنفعه ای را نمی توان پیدا کرد که حاضر به پوشش ضررهای ما باشد. آن هم نشریه ای مثل ما که همه کارکنانش سهامدار نیز می باشند، برخی از خوانندگانش صاحب سرمایه آن هستند، در چارچوب همبستگی اشتراک های مجانی به کتابخانه ها و زندان هایی که امکانات ندارند نشریه بصورت رایگان اهدا می شود، مدیریتش انتخابی است، نه چنین نشریه ای را یک بانکدار درست حسابی نمی تواند توصیه کند…
سوالی که همه از ما می پرسند چنین است : چه کسی به جز شما، شیوه روزنامه نگاری حامی منافع عمومی، گشوده بر جهان را ادامه می دهد، دو صفحه به معدنچیان زامبیا اختصاص می دهد، به ماهیگیران چینی، به جامعه لیتوانی؟ این ماهنامه از عیب مبرا نیست، اما نویسندگان مسافر را تشویق می کند، آنهایی که کنکاش می کنند، از خانه بیرون می روند و به اطرافشان توجه دارند، نگاه می کنند، گوش فرا می دهند. روزنامه نگاران نشریه ما هرگز به شب نشینی های بزرگ قرن دعوت نمی شوند، برای محافل نزدیک به صنایع دارویی یا شرکت های بسته بندی «پاکسازی» نمی کنند، در رسانه ها پارتی ندارند. رسانه هایی که هر شکل جدید ارائه شده نشریات نزدیک به خود را در بوق و کرنا می گذارند و بریده جرایدشان متشکل از پنج، شش نشریه «خودی» است، همیشه همانها و نام لوموند دیپلماتیک را هرگزبه زبان نمی آورند، هر چند در سطح جهانی تاثیر گذاری منحصر به فردی داشته باشد. در واقع این تاوان ویژگی ماست.
همدستان ما جای دیگری هستند : انجمن دوستان لوموند دیپلماتیک، که موجودیتش ضامن استقلال نشریه است، هر ماه دهها جلسه گفتگو حول موضوعاتی که ما بسط می دهیم سازماندهی می کند ، کیوسک هایی که توجه دارند که نشریه ما در محل مناسبی از پیشخوان قرار گیرد و گاه خرید آن را توصیه می کنند، استادانی که آن را به شاگردانشان معرفی می کنند، نشریات آلترناتیو که از مقالات ما استفاده می کنند و گاه برخی از آن ها در ستون های ما می نویسند، بسیاری از افراد کنجکاو، خبرنگاران بی پروا و چند شخصیت ناسازگار ….
و تک تک شما که اگر نباشید هیچ کاری ممکن نیست.
* ۹ ژوئیه ۲۰۰۴ زن جوانی ادعا کرد که در خط «د» قطار سریع السیر مورد حمله عوامل یهود ستیز قرار گرفته است، جنجال سیاسی رسانه ای بر پا شد، اما پس از بررسی پلیس معلوم شد ادعای وی کذب بوده
** پاتریک لو لی مدیر کانال یک تلویزیون فرانسه در مصاحبه ای در تابستان ۲۰۰۴ گفت کار ما فروش «اوقات آزاد مغز بینندگان» به شرکت کوکاکولاست
١ـ از سال ١٩٧٢ واشنگتن پست ماجرا ار برملا کرد، دزدی در ساختمان حزب دموکرات (واترگیت) در پایتخت باعث شد که در ماه اوت ١٩٧۴ ریئس جمهور نیکسون استعفا دهد. بین سال های ١٩٧۵ تا ١٩٨٩ سود نیویورک تایمز از١٣ میلیون دلار سالانه به ٢۶۶ میلیون دلار رسید. درآمد واشنگتن پست از ١٢ میلیون دلار به ١٩٧ میلیون دلار در همین فاصله ارتقا یافت. در سال ١٩٨٩ گانت ٣٩٧ میلیون دلار، نایت ریدر ٢۴٧ میلیون دلار و جونز ٣١٧ میلیون و تایمز میرور ٢٩٨ میلیون سود بردند.
In Howard Kurtz, « Stop the Presses », The Washington Post National Weekly Edition, 3 mai 1993 ٢ ـ Alexander Cockburn, The Nation, New York 1er juin 2009. ـ٣ Columbia Journalism Review, New York, janvier-février 2008.
۴ ـ برنارد آرنو در ماه مه ٢٠٠٨ دومین ثروتمند فرانسه بود، وی که مدیر شرکت ال و ام اچ و صاحب امتیاز نشریه له زکو پسرش آنتوان را در «کمیته مستقل تحریریه» نشریه وارد کرد. آنتوان آرنو قبلا مدیرارتباطات مارک لویی ویتن متعلق به گروه پدرش بود.
۵ ـ Serge July, Jean-François Kahn et Edwy Plenel, Faut-il croire les journalistes?, Editions Mordicus, Paris, 2009, p. 67.
۶ ـ از اکتبر ١٩٨۴، کلود ژولین از تریبون لوموند دیپلماتیک پیشنهاد کرد که کمک دولتی به نشریات که در فرانسه ده در صد در آمد این بخش را به خود اختصاص می داد در دست شرکت های غیر انتفاعی قرار گیرد. شرکت هایی که «نتوانند هدف سود دهی و دادن سود به سهام داران خود را دنبال کنند». «سود آن ها می بایست صرف خدمات عام المنفعه می شد. نشریاتی که به چنین شیوه ای اداره می شدند، هرگز نمی توانستند به جولانگاه بهره جویان طماع تبدیل شوند.»
٧ ـ رجوع شود به پرونده مربوط به برنارد هانری لوی دغلکار « L’imposture Bernard-Henri Lévy » sur notre site http://www.monde-diplomatique.fr/dossier/BHL
٨ ـ در سال ٢٠٠٨، مجموع انتشارات خارجی لوموند دیپلمتیک مبلغ ٣۵٠ هزار یورو حق انتشار پرداخت کردند که بالغ بر ٣ در صد کل درآمد ماست
٩ـ « More media, less news », The Economist, Londres, 26 août 2006.
گزارش تصویری از آدم کشی بسیجیان
ناصر مالکی
این کسی است که فرماندهی اوباش و اسلحه به دستان مسجد لولاگر
را به عهده داشت .
شغل: فرمانده حوزه ۱۱۵ لیلت القدر و مداح هیئت فاطمیون در غرب تهران
محدوده ستاری و پیامبر
آدرس موسسه فاطمیون: اتوبان ستاری -- کوچه شاملو -- پلاک 3 طبقه اول
(عکس از سنگ پرانی لباس شخصی ها در 16 آذر )
افشای نقش ۴ گروه لباس شخصی در كوی دانشگاه
مجید صباغیان بازجوی اداره اماکن
ستوان یکم محمد جواد ابراهیمی
، ضارب زن جوان در روز ۱۳ آبان ۱۳۸۸
محل خدمت : یگان ویژه پاسداران نیروی انتظامی ناحیه انتظامی تهران بزرگ
محل سکونت : شهر ری -حسن آباد فشاپویه - بلوار امام خمینی نبش بانک ملت
http://iranbbb.org/54711.htm
اسامی شاکیان از بای بسم الله تا یای تمت
اولين جلسه رسيدگي به اتهامات حسين شريعتمداري، مديرمسوول روزنامه كيهان، در شعبه ١٠٨٣ دادگاه عمومي تهران به رياست قاضي حسينيان و با حضور هيات منصفه مطبوعات به صورت علني برگزار شد.
به گزارش سرویس حقوقی عبرت به نقل از ايسنا، در ابتداي جلسه، قاضي حسينيان، اسامي شاكيان پرونده مديرمسوول روزنامه كيهان را چنين اعلام كرد: مدعيالعموم و نمايندهي معاون وقت رييس كل دادگستري استان تهران، وزارت اطلاعات، وزارت علوم، تحقيقات و فناوري، مدير كل وقت دفتر امور حقوقي وزارت كشور، مدير وقت دفتر ارزيابي، نظارت و پاسخگويي به شكايات استانداري گلستان، حجتالاسلام محسن كديور، مدير كل وقت حراست شهرداري تهران، دانشگاه تهران و بعضي از دانشجويان حادثهديده در حادثه كوي دانشگاه، انجمن اسلامي دانشجويان دانشكدهي حقوق و علوم سياسي دانشگاه تهران، رييس وقت دانشگاه علم و صنعت، سرپرست وقت دفتر حقوقي دانشگاه پيام نور، مدير وقت گروه قطعات فولادي ايران، مدير وقت شيلات استان يزد، شبكه بهداشت و درمان اليگودرز، شوراياران اسلامي شهرك قلعه حسنخان گرگان، اتحاديه اسلامي دانشجويان و دانشآموختگان دانشگاهها و مراكز آموزش عالي، دبير كل حزب پاك ايران، مديران مسوول روزنامههاي جامعه، توس، نشاط، بشارت رفيعي خبرنگار و چند شاكي خصوصي ديگر.
http://www.ebrat.ir/fa_default.asp?RP=M_content.asp&P1N=ContentID&P1V=2855
محمدرضا نقدی عامل شکنجه شهرداران در بازداشتگاه زیر زمینی وصال،
فرمانده بسیج
محمدرضا نقدی که سرتیپ سپاه است و در شمار معاودین عراقی به شمار می رود علاوه بر فرماندهی سپاه قدس و فرماندهی آماد و پشتیبانی ستاد کل نیروهای مسلح،در نیمه دوم دهه هفتاد فرماندهی حفاظت اطلاعات نیروی انتظامی را در کارنامه خود دارد و به طور مستقیم برخورد با غلامحسین کرباسچی شهردار وقت تهران و بازداشت شهرداران مناطق مختلف تهران را بر عهده داشت.
با افشای نحوه شکنجه شهرداران مناطق در بازداشتگاه زیرزمینی وصال تهران و همچنین افشای نقش محمدرضا نقدی در ضرب و شتم عبدالله نوری و عطاء الله مهاجرانی در نماز جمعه تهران از سوی گروه انصار حزب الله،نقش وی در هدایت گروه های فشار برای بر هم زدن جلسات سخنرانی اصلاح طلبان، و فعالیت های مالی پنهانی، سرانجام محمدرضا نقدی از سمت فرماندهی حفاظت اطلاعات نیروی انتظامی برکنار و به یک پست ستادی در ستاد کل نیروی های مسلح منتقل شده بود. http://www.rahesabz.net/story/2340
علی فضلی فرمانده سپاه سيد الشهدای استان تهران
سرتیپ حسين همدان
فرمانده سپاه محمد رسول الله
عبدالله عراقی، فرمانده (سابق) سپاه محمد رسولالله-
یک تیر از بسیجیان شلیک نشد ولی در دنیا گفتند که بسیجیان مردم را کشتند
http://www.hammihannews.com/news/6777
سعید سعادتمند - بنا به گزارش دریافتی از تعدادی از زندانیان آزاد شده در بازداشتگاه های کرمانشاه یکی از بازجویان و شکنجه گران بازداشتگاه وزارت اطلاعات در کرمانشاه شناسایی شد. وی سعید سعادتمند نام دارد. ۴۸ ساله اهل شهر زنجان می باشد که در کرمانشاه در محله فرهنگیان کرمانشاه ساکن می باشد. وی که با نام مستعار حاج یوسف شناخته می شود نقش زیادی در اعتراف گیری زیر شکنجه متهمان دارد و با توجه به سابقه طولانی در وزارت اطلاعات شهر کرمانشاه از شکنجه گران فرزاد کمانگر نیز بوده است. وی در میان همسایه ها خود را به عنوان کارمند فرودگاه کرمانشاه معرفی کرده است.
http://iranbbb.org/50047.htm
سرتیپ پاسدار ابراهیم جباری ، رئیس بازرسی بسیج کشور و جانشین فرمانده سپاه ویژه تهران
http://www.rahesabz.net/story/1220
صادق باکفر از سران اصلی چماقداران ، از نزدی
http://www.peiknet.com
اسماعیل افتخاری معروف به اسمال تیغ زن
http://democtatori.blogspot.com/2009/08/blog-post_5764.html
عبدالرسول قائدی سردار سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و عضو مافیای اقتصادی
حسین فدائی :
نماینده مجلس از تهران ، دبیرکل جمعیت ایثارگران، مسئول بازداشتگاه کهریزک
سروری و زاکانی
حکومت اسلامی و تجاوز در زندانها
نام ۵ مداح معروف تهران در فهرست
سازماندهندگان لباسشخصیها
۱- حسین سیب سرخی مداح خصوصی بیت رهبری و قمه زن معروف تهران
۲- احد قدمی داماد پروین احمدی نژاد (خواهر محمود)
۳- روح الله بهمنی داماد دیگر پروین احمدی نژاد
۴- حسین سازور رئیس لباس شخصی ها
۵- منصور ارضی رهبر مداحان
مداحان و اوباش لباس شخصی
درکنار فرماندهان کودتاچی سپاه
حاج منصور ارضی، رمضون کچل، سعید کنگرلو، احد قدمی،
روح الله بهمنی، حسین سیب سرخی، حسین سازور، محمد کوثری
(فرمانده سابق سپاه و نماینده کنونی مجلس)،
مصطفی خیریان
سعید قاسمی، سردار میراثخوار جنگ
یادت رفته از
جبهه فرار میکردی؟
اسامی شکنجه گران زندان کهریزک
حاج رحیم معروف به حاجی لگدزن
شکنجه گر سپاه ، مخترع قفس - آشیانه - تابوت و گاودونی.
گاودونی عبارتست از: یک اتاق کوچک ۲ متر در ۱/۵ متر که نهایتا باید4 نفر در آن باشند
آن را پر از آدم میکنند بطوری در سلول به زور بسته شود و سپس چند نفر
رااز بالا پرتاب میکنند روی افراد داخل سلول
تا هم از اطراف مورد فشار باشد و هم از بالا.هر کسی که
صدایش در آید مورد حمله حاجی با پوتین پنجه آهنی قرار میگیرد.
مجتبی ذوالنور ریاست ستاد حوزه نمایندگی ولی فقیه در سپاه ، فرمانده لباس شخصی ها
جانشین نماینده آیت الله خامنه ای در سپاه:
نه مردم می توانند ولی فقیه را عزل کنند،نه مجلس خبرگان*
احمد رضا رادان که با لوله زندانی را مورد شکنجه قرار می داد و به او می گفت :صدای سگ در بیار ،صدای خر در بیار شما از سگ و خر کمتر هستید
هر روز صبح سردار رادان به این محل سرکشی میکند و خود شخصا هر روز چند نفر از بازداشت شدگان را مورد ضرب و شتم و شکنجه قرار میدهد. بهترین ابزار شکنجه در دست رادان، شلنگ است. وقتی صبح هر روز صدای هلیکوپتر میآید، بچهها به خود میلرزند و میفهمند که رادان آمدهاست.
http://www.aftabkaran.com/akhbar.php?id=1219
http://www.aftabkaran.com/akhbar.php?id=1219
رستم داوودی دارای ماشین پژو حسابدار نیروهای یگان ویژه جودو
کار یکی از عاملین مستقیم حمله به کوی دانشگاه
http://www.iranpressnews.com/source/063110.htm*
خود در سال ۸۴ گفته بود که ۱۶۰ میلیارد تومان ثروت دارد.
یکی از روش های وی برای ثروت میلیاردی در دست داشتن
امتیاز انحصاری “سوآپ” نفت کشور بوده است
که در کل کشور فقط او می توانسته این کار را انجام دهد
محمد یزدی دزد میلیاردی کیسه مردم
محمدجواد بصیرت
سرهنگ پاسدار سید عباس رسولی جانشین فرمانده عملیات ناحیه مقاومت بسیج مقداد،
غرب تهران , از جمله افرادی می باشد که در سركوب وكشتار شهروندان تهران نقش دارد .
وي بعد از سرکوب و کشتار شهروندان تهرانی در منطقه غرب تهران و بخصوص خیابان آزادی
در دوشنبه بیست و پنجم خرداد، در روز نهم تیرماه مورد تقدیر فرمانده سپاه محمد رسول الله (تهران بزرگ) سردار سرتیپ پاسدار عبدالله عراقی قرار گرفت .
https://www.ina-newsagency.com/News-Details.aspx?newsId=25465&back=1
محل سکونت : میدان خراسان پشت فروشگاه قدس کوچه نائب
مشخصات مرد با کت و شلوار:
سرگرد پاسدار محمد باقر لباف - عضو سازمان حفاظت اطلاعات سپاه پاسداران
محل سکونت :تهران - خیابان پیروزی ، خیابان پرستار ، کوچه شهید برازنده پلاک بیست و هفت
شماره تلفن همراه : 09122129552
مشخصات فرد چاقو به دست :
سرگرد پاسدار محمد جواد فرح بخش ، پاسدار قرارگاه ثارالله تهران
محل سکونت : تهران شهرک شهید محلاتی ، فاز سوم، محله ششم، بلوک هفدهم ، طبقه سوم ، شماره ۱۶۲
- شماره تلفن همراه: ۰۹۱۲۱۲۵۶۲۷۴
سید حسین میر کاظمی ساکن منطقه شمس آباد
- به سند دست راست توجه کنید
آنها صبح در کارخانه های غضب شده از طريق رانت حکومتی
به عنوان رييس کارخانه دمار از گرده کارگران می کشند, بعد از ظهر با "لباس شخصی"
در خيابان ها جوانان مردم را به گلوله می بندند,
شب ها با لباس رسمی پاسداری در شکنجه گاههای خصوصی
"موازی" دستگيرشدگان را شکنجه می کنند و زير شکنجه به قتل می رسانند
و همزمان سعی می کنند اخبار و گزارش های جنايات شان را از طريق
نظارت بر فيلترينگ سايت ها و تلاش برای تحت کنترل گرفتن فضای سايبر پنهان کنند
ستار نجفی - کارمند معاونت طرح و وزارت تعاون
بسیجی ویژه و از فرماندهان گردانهای عاشورا
محل سکونت:بلوار آزادی بلوار استاد معین پایین تر از تعمیرگاه ایران خودرو-کوچه سعادتی
جواد گودرزی
عضو بسیج مسجد فخرالدوله و از بسیجیان دانشگاه علم و صنعت تهران- در خیابان شهید برادران قائدی (هدایت) تهران ساکن می باشد
گزارش تصویری از آدم کشی بسیجیان
http://iranbbb.org/48507.htm
E تیم بازجویان و شکنجه گران دهه ۶۰ شریعتمداری، طالقانی، سلیمی نمین، کچویان، صفار هرندی http://www.cyrusnews.com/news/fa/?mi=26&ni=7035 | |
هفت تیر کشی دروسط خیابان - تهران ۱۳ آبان تره به تخمش میره ، حسنی به باباش : هفت تیر کش بالا، فرزند سردار حق طلب است. عکس این افراد را چاپ و در شهر پخش کنید تا مردم آن ها را بشناسند | مجید صباغیان بازجوی اداره اماکن |
حاج آقا "احمد ابريشمچی"سرمایه دار بزرگ و مالک شرکت نوکیا در ایران http://iranbbb.org/52320.htm | ستوان یکم محمد جواد ابراهیمی ، ضارب زن جوان در روز ۱۳ آبان ۱۳۸۸ محل خدمت : یگان ویژه پاسداران نیروی انتظامی ناحیه انتظامی تهران بزرگ محل سکونت : شهر ری -حسن آباد فشاپویه - بلوار امام خمینی نبش بانک ملت http://iranbbb.org/54711.htm |
مصطفی خیریان ، پشت و پناه احمدی نژاد | اسامی شاکیان از بای بسم الله تا یای تمت اولين جلسه رسيدگي به اتهامات حسين شريعتمداري، مديرمسوول روزنامه كيهان، در شعبه ١٠٨٣ دادگاه عمومي تهران به رياست قاضي حسينيان و با حضور هيات منصفه مطبوعات به صورت علني برگزار شد. به گزارش سرویس حقوقی عبرت به نقل از ايسنا، در ابتداي جلسه، قاضي حسينيان، اسامي شاكيان پرونده مديرمسوول روزنامه كيهان را چنين اعلام كرد: مدعيالعموم و نمايندهي معاون وقت رييس كل دادگستري استان تهران، وزارت اطلاعات، وزارت علوم، تحقيقات و فناوري، مدير كل وقت دفتر امور حقوقي وزارت كشور، مدير وقت دفتر ارزيابي، نظارت و پاسخگويي به شكايات استانداري گلستان، حجتالاسلام محسن كديور، مدير كل وقت حراست شهرداري تهران، دانشگاه تهران و بعضي از دانشجويان حادثهديده در حادثه كوي دانشگاه، انجمن اسلامي دانشجويان دانشكدهي حقوق و علوم سياسي دانشگاه تهران، رييس وقت دانشگاه علم و صنعت، سرپرست وقت دفتر حقوقي دانشگاه پيام نور، مدير وقت گروه قطعات فولادي ايران، مدير وقت شيلات استان يزد، شبكه بهداشت و درمان اليگودرز، شوراياران اسلامي شهرك قلعه حسنخان گرگان، اتحاديه اسلامي دانشجويان و دانشآموختگان دانشگاهها و مراكز آموزش عالي، دبير كل حزب پاك ايران، مديران مسوول روزنامههاي جامعه، توس، نشاط، بشارت رفيعي خبرنگار و چند شاكي خصوصي ديگر. http://www.ebrat.ir/fa_default.asp?RP=M_content.asp&P1N=ContentID&P1V=2855 |
حمید بهبهانی ، وزیر راه حکومت اسلامی و استاد سابق احمدی نژاد در پی آشکار شدن دزدی علمی وی ، گفت : «برای عموم كارشناسان ارشد و دارندگان پایه دكترا كاملا مبرهن است كه بهكارگیری قسمتی از مقالات دیگران با ذكر منبع و ماخذ كاملا مجاز بوده و اینجانب كه صاحب بیش از پانصد مقاله علمی هستم نیز بر این مساله وقوف دارم. از آنجاكه این مقاله تلخیصی از یك پایاننامهی دكترای حدودا چهارصد صفحهای بوده است و دارای ۶۰ تا ۷۰ رفرنس و مرجع، مقالهی مذكور به تلخیص از آن پایان نامه، در دوازده صفحه خلاصه شده است. لذا تعدد منابع و ماخذ موجب شده است كه اشتباها ذكر نام برخی منابع از قلم بیفتد». http://www.autnews.me/node/3248 | محمدرضا نقدی عامل شکنجه شهرداران در بازداشتگاه زیر زمینی وصال، فرمانده بسیج محمدرضا نقدی که سرتیپ سپاه است و در شمار معاودین عراقی به شمار می رود علاوه بر فرماندهی سپاه قدس و فرماندهی آماد و پشتیبانی ستاد کل نیروهای مسلح،در نیمه دوم دهه هفتاد فرماندهی حفاظت اطلاعات نیروی انتظامی را در کارنامه خود دارد و به طور مستقیم برخورد با غلامحسین کرباسچی شهردار وقت تهران و بازداشت شهرداران مناطق مختلف تهران را بر عهده داشت. با افشای نحوه شکنجه شهرداران مناطق در بازداشتگاه زیرزمینی وصال تهران و همچنین افشای نقش محمدرضا نقدی در ضرب و شتم عبدالله نوری و عطاء الله مهاجرانی در نماز جمعه تهران از سوی گروه انصار حزب الله،نقش وی در هدایت گروه های فشار برای بر هم زدن جلسات سخنرانی اصلاح طلبان، و فعالیت های مالی پنهانی، سرانجام محمدرضا نقدی از سمت فرماندهی حفاظت اطلاعات نیروی انتظامی برکنار و به یک پست ستادی در ستاد کل نیروی های مسلح منتقل شده بود. http://www.rahesabz.net/story/2340 |
یک صفحه از بولتن داخلی حزب موتلفه اسلامی http://www.peiknet.com | این روزها مهمترين خبر رسانههای استراليا دربارهی دنيس فرگووسن است که بعد از ۱۴ سال از زندان آزاد شده. اصل خبر به زبان انگلیسی اینجا است . جرم او اين بوده که ۱۴ سال پيش سه تا بچه را دزديده و برده توی يک متل در کوئينزلند و بهشان آزار جنسی رسانده و تجاوز کرده. حالا به ابتدای اسم ايشان يک صفت (Paedophile) هم اضافه کردهاند . بعد از آزاد شدن از زندان آمده بوده توی بريزبن زندگی کند اما هر جا رفته با اعتراض ساکنان محل روبرو شده و دست آخر رفته است سيدنی. باز توی سيدنی هم مردم محلی که فرگوسن در آنجا سکونت داشته معترض دولت ايالتی شدهاند که اين بابا مورد اطمينان نيست و ما میترسيم در کنار او زندگی کنيم. حالا فرگوسن تبديل شده به يک گرفتاری برای دولت فدرال چون نمیدانند با او بايد چه کار کرد. جالبش هم اين است که ديروز او را ديدهاند که داشته توی خيابانهای سيدنی برای جمع آوری اعانه برای بچههای ديابتی اسباب بازی میفروخته. رسانهها افتادهاند به جان انجمن ديابت استراليا و پليس ايالت نيوساوت ولز که اين بابا با چنين سابقهای را فرستادهايد اسباب بازی بفروشد؟ امروز در يک برنامهی صبحگاهی راديو دربارهی او با مردم و کارشناسان حرف میزدند. هر شنوندهای هم يک نظری میداد. تا رسيد به يک نفر که اصلا نظری که داد باعث خندهی مجری و کارشناسان شد. گفت اين بابا را که هر جا بفرستند همين داستان درست میشود که مردم از همسايگی با او شکايت میکنند. کسی هم که به او کاری نمیدهد بنابراين زندگیاش هم نمیگذرد. راه درستش اين است که او را به دولت جمهوری اسلامی ايران معرفی کنيم که به او کار بدهد چون دولت جمهوری اسلامی اينروزها از اين مشاغل زياد دارد. http://iranbbb.org/50776.htm |
حسین اسماعیلی معروف به اسمال خلاف http://iranbbb.org/50791.htmمحل زندگی :شهرک فجر(اتوبان نیایش) شماره موبایل:۰۹۱۲۵۰۹۲۹۷۳ محل تحصیل :دانشگاه آزاد تهران شمال این شخص در دستگیری و ضرب و شتم افراد در محدوده میدان محسنی /میدان ونک/میرداماد/پارک وی نقش بسزایی داشته است | علی فضلی فرمانده سپاه سيد الشهدای استان تهران |
محمدرضا رحیمی یکی از وفاداران محموداحمدی نژاد، که مدرک دکترای تقلبی و پرونده تخلفات مالی وی درمحافل سیاسی جنجال برانگیز بوده است، از سوی رییس دولت دهم به سمت معاون رییس جمهوری انتخاب شد. رحیمی درحالی سمت مهم معاونت محموداحمدی نژاد را به عهده می گیرد که پیش از این به دو اتهام "تحصیل مال نامشروع" و "تصرف غیرمجاز در اموال دولتی" از سوی شعبه ۱۰۵۷ دادگاه عمومی جزایی تهران تحت تعقیب قرار گرفته است. http://www.rahesabz.net/story/1493 | سرتیپ حسين همدانی فرمانده سپاه محمد رسول الله عبدالله عراقی، فرمانده (سابق) سپاه محمد رسولالله- یک تیر از بسیجیان شلیک نشد ولی در دنیا گفتند که بسیجیان مردم را کشتند http://www.hammihannews.com/news/6777 |
چهره پشت پرده کهریزک سردار مهندس "طه طاهری" با نامهای مستعار "مسعود صدرالاسلام" و یا "مسعود صالح " که عده ای از نزدیکانش او را "صدر" صدا میزنند http://www.mowjcamp.com/article/id/28614 | سعید سعادتمند - بنا به گزارش دریافتی از تعدادی از زندانیان آزاد شده در بازداشتگاه های کرمانشاه یکی از بازجویان و شکنجه گران بازداشتگاه وزارت اطلاعات در کرمانشاه شناسایی شد. وی سعید سعادتمند نام دارد. ۴۸ ساله اهل شهر زنجان می باشد که در کرمانشاه در محله فرهنگیان کرمانشاه ساکن می باشد. وی که با نام مستعار حاج یوسف شناخته می شود نقش زیادی در اعتراف گیری زیر شکنجه متهمان دارد و با توجه به سابقه طولانی در وزارت اطلاعات شهر کرمانشاه از شکنجه گران فرزاد کمانگر نیز بوده است. وی در میان همسایه ها خود را به عنوان کارمند فرودگاه کرمانشاه معرفی کرده است. http://iranbbb.org/50047.htm |
حسن مددی ، معاون سابق دانشگاه زنجان،- شش نفر از دانشجویان دانشگاه زنجان که معترض و افشاکنندهی قصد سوء استفاده حسن مددی از یک دانشجوی دختر بودند، مجازات میگردند. اتهام این دانشجویان "تشویش اذهان عمومی و تحریک به تجمع غیرقانونی به قصد برهم زدن امنیت کشور" است. در این رابطه بهرام واحدی، سورنا هاشمی، آرش رایجی، پیام شکیبا و محمد حسن جنیدی، به یک سال زندان و علیرضا فیروزی به یک سال و چهار ماه زندان محکوم گردیدند. حسن مددی هماکنون در سمتی دیگر در وزارت علوم به کار مشغول است. http://www.peykeiran.com/Content.aspx?ID=6321 | سرتیپ پاسدار ابراهیم جباری ، رئیس بازرسی بسیج کشور و جانشین فرمانده سپاه ویژه تهران http://www.rahesabz.net/story/1220 |
علمالهدي، امام جمعه مشهد در چند وقت اخير برخي سر و صدا به راه انداختند كه در حق عدهاي ظلم شده و متخلف بايد مچگيري شود در حالي كه اصل مسئله آن است كه رهبري فرمودند.مملكت ما با پيشرفتهاي علمي و فناورياش دنيا را متحير كرده و در قدرت اندوزي منطقهاي استكبار را به زانو درآورد و با حضور ۸۵ ميليوني خود جهان را به حيرت وا داشت و همه اينها موجبات عزت را براي كشور فراهم آورد، اما عدهاي با ادعاي واهي تقلب كه با هيچ سندي تطبيق نميكند راه افتادند و آبروي نظام را بردند. آيا اين مسئله مهمتر است يا اين كه فلان آقا سيلي خورده است؟ اين موضوع مهمتر است يا اين كه باتوم يك بسيجي ناآگاهانه به كسي خورده و يا نخورده است؟ http://www.rokhdad.org/index.php?news=4255 http://www.rokhdad.org/index.php?news=4255 | معرفی خاندان خامنه ای و شکنجه گران و اطرافیان تارعنکوبتی که خامنه ای از روابط شخصی بوجود آورده است |
صادق باکفر از سران اصلی چماقداران ، از نزدیکان "حاج داوود" برادر احمدی نژاد است. http://www.peiknet.com | |
احمدی نژاد در سال ۱۳۵۸ تا ۱۳۶۴ همراه با جلاد لاجوردی در زندان اوین با نام دکتر میرزایی در زمینه شکنجه زندانیان و زدن تیر خلاص فعال بود | اسماعیل افتخاری معروف به اسمال تیغ زن http://democtatori.blogspot.com/2009/08/blog-post_5764.html |
محمد علی جعفری -فرمانده سپاه پاسداران اسلامی سرلشگر جعفری گفت: "در حوادث اخير ۱۳ نفر از نيروهای بسيج و حدود ۷ نفر از نيروهای مردمی که بعضا سابقه بسيجی نيز داشتند، به شهادت رسيدند که نيروهای مردمی در ترورهای کور و نيروهای بسيجی با اقدام از پيش تعيين شده به وسيله زير گرفتن با خودرو يا با پرتاب سنگ و اشيای مختلف به شهادت رسيدند. از مخالفين و معارضين نيز ۹ نفر کشته شدند که مقايسه اين آمار نشان میدهد نيروهای امنيتی و بسيج عليرغم گستردگی بالای اين حوادث به خوبی متوجه حفظ جان مردم بودند." "نيروهای بسيجی در حادثه کوی دانشگاه حضور نداشتند هر چند ممکن است تعداد کمی از بسيجيان که سازماندهی نشده بودند در اين قضيه وارد شده باشند ولی در بين نيروهای لباس شخصی و خودسر به ندرت شاهد بسيجيان بوديم و عمده آنها لباسشخصیهايی بودند که ربطی به بسيج نداشتند." http://news.gooya.com | عبدالرسول قائدی سردار سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و عضو مافیای اقتصادی |
. افزوده بر حسین فدائی (نفر میانه) ، پرویز سروری (سمت راست) و زاکانی دو نماینده دیگرمجلس نیز با تیم جنایتکاران در داخل بازداشتگاه ها مرتبط هستند. سروری پیش از راه یافتن به مجلس، فرمانده بسیج پایگاه مقداد و زاکانی نیز فرمانده بسیج دانشجویی بوده است .http://www.mowjcamp.com | حسین فدائی : نماینده مجلس از تهران ، دبیرکل جمعیت ایثارگران، مسئول بازداشتگاه کهریزک |
سه تفنگدار شکنجه در مجلس اسلامی : فدائی ، سروری، زاکانی | سروری و زاکانی |
حکومت اسلامی و تجاوز در زندانها نام ۵ مداح معروف تهران در فهرست سازماندهندگان لباسشخصیها ۱- حسین سیب سرخی مداح خصوصی بیت رهبری و قمه زن معروف تهران ۲- احد قدمی داماد پروین احمدی نژاد (خواهر محمود) ۳- روح الله بهمنی داماد دیگر پروین احمدی نژاد ۴- حسین سازور رئیس لباس شخصی ها ۵- منصور ارضی رهبر مداحان مداحان و اوباش لباس شخصی درکنار فرماندهان کودتاچی سپاه حاج منصور ارضی، رمضون کچل، سعید کنگرلو، احد قدمی، روح الله بهمنی، حسین سیب سرخی، حسین سازور، محمد کوثری (فرمانده سابق سپاه و نماینده کنونی مجلس)، مصطفی خیریان | |
احمد خاتمي - یکی از امام جمعه های تهران http://iranbbb.org/48526.htm | سعید قاسمی، سردار میراثخوار جنگ یادت رفته از جبهه فرار میکردی؟ اسامی شکنجه گران زندان کهریزک |
یزدان پناه سمت: عضو سپاه پاسداران،زندانبان بند چهار زندان عادل آباد.شیراز مسئول بند مخوف موسوم به ۴۹. مسئول انفرادیهای مخوف اندرزگاه در عادل آباد. داماد مجید تراب پور (رئیس زندان عادل آباد و رئیس سازمان زندان های فارس، کهکیلویه و بویراحمد وعضو کمیسیون قتل عام زندانیان شیراز در سال ۶۷) http://iranbbb.org/49507.htm | حاج رحیم معروف به حاجی لگدزن شکنجه گر سپاه ، مخترع قفس - آشیانه - تابوت و گاودونی. گاودونی عبارتست از: یک اتاق کوچک ۲ متر در ۱/۵ متر که نهایتا باید4 نفر در آن باشند آن را پر از آدم میکنند بطوری در سلول به زور بسته شود و سپس چند نفر رااز بالا پرتاب میکنند روی افراد داخل سلول تا هم از اطراف مورد فشار باشد و هم از بالا.هر کسی که صدایش در آید مورد حمله حاجی با پوتین پنجه آهنی قرار میگیرد. آدرس :تهران - سرآسیاب و دولاب -خیابان موتور آب - نبش خیابان شیوا - مغازه ۳ دهنه آهن آلات و لوله فروشی |
حسین طائب فرمانده سابق نیروی مقاومت بسیج نقش حسین طائب در کشتار مردم افشای نقش موثر فرمانده بسيج در سرکوبهای خيابانی اخير: حسین طائب | مجتبی ذوالنور ریاست ستاد حوزه نمایندگی ولی فقیه در سپاه ، فرمانده لباس شخصی ها جانشین نماینده آیت الله خامنه ای در سپاه:نه مردم می توانند ولی فقیه را عزل کنند،نه مجلس خبرگان |
شکنجه گر پرونده قتل های زنجیره ای منصور مقاره عابد، كارگردان تئاتري است كه چندسالي مي شود بر مسند مديريت كانون اصلاح و تربيت تكيه زده است | احمد رضا رادان که با لوله زندانی را مورد شکنجه قرار می داد و به او می گفت :صدای سگ در بیار ،صدای خر در بیار شما از سگ و خر کمتر هستید هر روز صبح سردار رادان به این محل سرکشی میکند و خود شخصا هر روز چند نفر از بازداشت شدگان را مورد ضرب و شتم و شکنجه قرار میدهد. بهترین ابزار شکنجه در دست رادان، شلنگ است. وقتی صبح هر روز صدای هلیکوپتر میآید، بچهها به خود میلرزند و میفهمند که رادان آمدهاست. http://www.aftabkaran.com/akhbar.php?id=1219 |
مجید مهدی زاده بیست و هفت ساله , طلبه موتورسوار لباس شخصی منزل پدر شهرک غرب http://www.iranpressnews.com/source/063110.htm | رستم داوودی دارای ماشین پژو حسابدار نیروهای یگان ویژه جودو کار یکی از عاملین مستقیم حمله به کوی دانشگاه http://www.iranpressnews.com/source/063110.htm |
-وقتی تجاوز به نوامیس میشود تقوا! - سعيد مرتضوي http://www.goftaniha.org/2007/07/blog-post_27.html اکبر کبیری ، بازجوی شعبه ۷ اوین و تروریست بین المللی اصغر فاضل بازجوی بیرحم شعبه هفت اوین اسماعیل احمدی مقدم (باجناق احمدی نژاد) فرمانده نیروهای انتظامی جمهوری اسلامی و رهبری نیروهای ضد شورش | آیت الله محمد یزدی دزد میلیاردی کیسه مردم http://www.cyrusnews.com/news/fa/?mi=9&ni=3731 |
فرد فوق، عباس کارگر جاوید عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ، همان کسی است که در قتل ندا آقا سلطان دست داشته است و توسط مردم دقایقی بعد از قتل ندا بازداشت می شود و کارت شناسایی اش بدست مردم می افتد http://www.goftaniha.org/ | افشاگری :تصویر و نام برخی ازمزدوران شاخه رسانه ای و بازجویی کودتا |
محمد حسین رجب زاده از پایگاه بسیج شهید یزدی نژاد واقع در روستای قوچ حصار شهر ری است. وی در یکی از درگیریها زخمی شده و کتک خورده است | محمد جواد بصیرت محل سکونت : میدان خراسان پشت فروشگاه قدس کوچه نائب |
لحظات ابتدایی حمله به دانشگاه تهران و متعاقب آن کوی دانشگاه شما چند تن از مدیران ارشد وزارت اطلاعات و از جمله محمد رضا مدحی تازه کند و یا همان حاج رضا شجاعی وزارت اطلاعات را می بینید که مدیر اداره مراقبت معاونت امنیت وزارت اطلاعات می باشد ، نامبرده همچنین رئیس کمیسیون امنیت مجلس خبرگان نیز می باشد | سرهنگ پاسدار سید عباس رسولی جانشین فرمانده عملیات ناحیه مقاومت بسیج مقداد، غرب تهران , از جمله افرادی می باشد که در سركوب وكشتار شهروندان تهران نقش دارد . وي بعد از سرکوب و کشتار شهروندان تهرانی در منطقه غرب تهران و بخصوص خیابان آزادی در دوشنبه بیست و پنجم خرداد، در روز نهم تیرماه مورد تقدیر فرمانده سپاه محمد رسول الله (تهران بزرگ) سردار سرتیپ پاسدار عبدالله عراقی قرار گرفت . https://www.ina-newsagency.com/News-Details.aspx?newsId=25465&back=1 |
مشخصات مرد با کت و شلوار: سرگرد پاسدار محمد باقر لباف - عضو سازمان حفاظت اطلاعات سپاه پاسداران محل سکونت :تهران - خیابان پیروزی ، خیابان پرستار ، کوچه شهید برازنده پلاک بیست و هفت شماره تلفن همراه : 09122129552 مشخصات فرد چاقو به دست : همراه: ۰۹۱۲۱۲۵۶۲۷۴ | |
مرد اسلحه بدست ، سالها پیش در حوالی خیابان ایرانشهر-تهران میزیست | |
سید حسین میر کاظمی ساکن منطقه شمس آباد - به سند دست راست توجه کنید آنها صبح در کارخانه های غضب شده از طريق رانت حکومتی به عنوان رييس کارخانه دمار از گرده کارگران می کشند, بعد از ظهر با "لباس شخصی" در خيابان ها جوانان مردم را به گلوله می بندند, شب ها با لباس رسمی پاسداری در شکنجه گاههای خصوصی "موازی" دستگيرشدگان را شکنجه می کنند و زير شکنجه به قتل می رسانند و همزمان سعی می کنند اخبار و گزارش های جنايات شان را از طريق نظارت بر فيلترينگ سايت ها و تلاش برای تحت کنترل گرفتن فضای سايبر پنهان کنند http://www.roshangari.net/as/ds.cgi?art=20090728014017.html | |
در حال شکستن در دانشگاه تهران رئيس نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه تهران : دانشجويان را که فرزندان اين نظام هستند کتک زدند، دست و پايشان را شکستند و حتي به چشم بعضي از آنها لطمه وارد شد. اين موارد به هيچ قيمتي قابل قبول نيست و حتماً بايد با تعيين مکانيسمي، قانوني مشخص براي جلوگيري از چنين رخدادهايي تعيين شود. | |
ستار نجفی - کارمند معاونت طرح و وزارت تعاون بسیجی ویژه و از فرماندهان گردانهای عاشورا محل سکونت:بلوار آزادی بلوار استاد معین پایین تر از تعمیرگاه ایران خودرو-کوچه سعادتی. | |
نیروهای نوپو (نیروهای ویژه پاسدار ولایت) را می توانید با جلیقه های خاكستری رنگ تشخیص دهید | |
نادر آقا زاده (اطلاعات بیشتر در http://iranbbb.org/48395.htm) | |
جواد گودرزی | |
شخص شماره ۱۵ بر اساس گزارش هایی حسین منیف اشمر از افراد حزب الله لبنان میباشد |
اشتراک در:
پستها (Atom)