20 ساعت،59 دقیقه گذشته توکا نیستانی
۱۳۹۳ مرداد ۲۰, دوشنبه
آنها را آموزش میدهیم تا ما را بکشند!
آنها را آموزش میدهیم تا ما را بکشند!
۱۳۹۳/۰۵/۲۰نیویورک پست - طی گزارشی انتقادی در مورد سیاست آمریکا در افغانستان نوشت: ترور یک ژنرال آمریکایی توسط یک تروریست طالبانی در لباس سرباز افغان بیانگر استراتژی حماقت آمیز دولت آمریکا در قبال افغانستان است.
به نقل از نیویورک پست، ارتش تحت فشارهای باراک اوباما در آستانه پایان سال خروج نیروهای آمریکا از افغانستان، استخدام افغان های محلی برای برپا کردن یک ارتش ملی و پلیس را آغاز کرد.
ضمن اینکه پنتاگون تحت برنامه عفو عمومی به دولت افغانستان اجازه داده که زندان های آمریکا که مخصوص طالبان و دیگر تروریست ها بود را تخلیه کرده و پس بگیرد. در عین حال یک برنامه «استقرار مجدد» تروریستی که بودجه تسلیم شدن و پیوستن جنگجویان طالبان به دولت را تامین می کند نیز از سوی آمریکا اجرا می شود.
شگفت آورتر اینکه این دو برنامه نیروهای امنیتی افغان که برای جایگزینی نیروهای آمریکایی استخدام می شوند را آموزش می دهد. نگرانی امروز سرویس اطلاعات ارتش آمریکا این است که 25 درصد نیروهای امنیتی افغان از نیروهای عملیاتی یا هواداران طالبان یا القاعده هستند و این یعنی ما در حال تجهیز و آموزش یک ارتش دشمن نفوذی با 87 هزار و 500 نفر نیرو هستیم که دسترسی آسانی نیز به پرسنل و اطلاعات آمریکا دارند. این نفوذ گسترده، کل استراتژی خروج از افغانستان را به خطر می اندازد و مسئله انتقال امنیت کشور به نیروهی امنیت ملی افغان در اول ژانویه 2015 را با مشکل روبرو می کند.
سیزده سال پس از سرنگون کردن طالبان، ما در حال آموزش آنها برای تصرف دوباره افغانستان هستیم.
ترور شگفت آور روز سه شنبه یک ژنرال دو ستاره آمریکایی توسط نفوذی های طالبان، نشانه بسیار بدی است.
یک سرباز افغان یونیفورم پوش در کابل در کمین ژنرال هارولد گرین بوده و از پشت به وی شلیک می کند. وی بلندپایه ترین مقام نظامی آمریکا است که از زمان جنگ ویتنام تاکنون در جریان جنگ کشته شده است. وی در جریان بازدید از دانشگاه نظامی مارشال مورد حمله قرار گرفت و به همراه چند تن دیگر کشته شد.
فرد دستگیر شده محمد رفیق الله، جوان 27 ساله ای است که بیش از دو سال پیش به ارتش افغان پیوست. وی از استان پاکتیکا جذب ارتش شده بود؛ منطقه ای در شرق افغانستان که یکی از مقرهای طالبان است.
اواخر سال 2012 از میان هر چهار سرباز آمریکایی و عضو ناتو که در افغانستان کشته می شدند، یک نفر توسط هواداران یا نیروهای عملیاتی طالبان که به استخدام نیروهای امنیتی افغان در آمده بودند، کشته شدند و به همین دلیل پنتاگون از برخی استخدامی های ارتش تست دروغ سنج گرفت اما این شامل تمامی افراد نمی شد. اما این گروه تحقیقاتی افغانستان را ترک کردند و در حال حاضر وظیفه استخدام نیروها با خود افغان ها است که در جذب نیروهای جدید اهمیتی به سوابق افراد نمی دهند.
منابع اطلاعاتی می گویند برخی از سربازان سرکش افغان از دو منبع جذب شده اند. یکی از این برنامه ها برنامه صلح و ادغام مجدد افغانستان، یک برنامه 60 میلیون دلاری که عمده بودجه اش توسط آمریکا تامین می شود و توسط افغان ها اداره می شود. اسناد پنتاگون نشان می دهد بیش از هشت هزار و 25 تن از جنگجویان طالبان و القاعده تاکنون در این برنامه ثبت نام کرده اند. ضمن اینکه برنامه عفو عمومی که تا پایان سال نیز اجرایی خواهد شد، خطرات بیشتری را متوجه نیروهای آمریکا می کند.
رقص شیطان در شطی از خون کودکان عزه
رقص شیطان در شطی از خون کودکان عزه
۱۳۹۳/۰۵/۱۸- طلوع: رقص شیطان در
سمفونی درد و زجر و مرگ
پل میان انسان و
حیوان را شکست
ای آدمی
هنوز صدای ترس
از پس کوچه های زجر
رسالت انسانیت را
خدشه دار نکرد
کدام سحریست
در این جادو خدعه
که ازدحام غصب
گل بوته های معصوم را
در خون پاکشان سربریدند
در تمنا رخساره نیمه جان مادرانشان
و در پیشگاه پدران شهید
ولی
هنوز نقش شرم
در پیشگاه وجدان بشر
حک نشد
یقین تا ابدیت
انسان از اندوه این حزن
خون می نالد
و در این از خود بیگانه شدن شرم
هلا انسان
باید در هجوم
بغض ترک خوردۀ انسانیت
سوار بر مرکب عشق
به انسان حرکت
و با توسن امید
بر بال آرزو پر
و با چاوش سبزینگی
با نسل آرزو یکی شد
و سوار بر فرش معجزه
در خروش همت انسان
آزادی عزه را زمزمه
1393/5/16
تهران، طلوع
Shulami Aloni: مدت زمانی نه چندان خیلی دور، در دوران هذیان های نژاد پرستانۀ خاخام مایر کاهان ( rabbin Meir Kahane)، نویسنده و روزنامه نگار آموس الون (Amos Elon)، امروز وفات یافته، یک کپی از یک نامۀ ارسال شده توسط لرد روتشیلد (Lord Rotschild) به هرتسل (Hertzl) [بنیان گذار صیهونیسم و سازمان دهندۀ نخستین کنگرۀ صیهونیستی در سوئیس] در تاریخ اوت ۱۹۰۲ را به من داد. در این نامه، لرد روتشیلد توضیح می دهد که چرا او حمایت کردن تأسیس یک دولت یهودی در زمین اسرائیل را رد می کند.
۱۳۹۳/۰۵/۲۰- Shulami Aloni: مدت زمانی نه چندان خیلی دور، در دوران هذیان های نژاد پرستانۀ خاخام مایر کاهان ( rabbin Meir Kahane)، نویسنده و روزنامه نگار آموس الون (Amos Elon)، امروز وفات یافته، یک کپی از یک نامۀ ارسال شده توسط لرد روتشیلد (Lord Rotschild) به هرتسل (Hertzl) [بنیان گذار صیهونیسم و سازمان دهندۀ نخستین کنگرۀ صیهونیستی در سوئیس] در تاریخ اوت ۱۹۰۲ را به من داد. در این نامه، لرد روتشیلد توضیح می دهد که چرا او حمایت کردن تأسیس یک دولت یهودی در زمین اسرائیل را رد می کند. او نوشت که "باید با انزجار استقرار یک مستعمرۀ یهودی خالص و بسیط را مدّ نظر قرار داد؛ یک چنین مستعمره ای، امپراتوری ای در داخل امپراتوری [انگلستان] می تواند بشود، یک گتو ( Ghetto) با تمام پیش قضاوت ها می تواند بشود؛ یک دولت یهودی کوچک تنگ نظرانه می تواند بشود، ارتدوکس، ضد لیبرال، طرد کنندۀ غیر یهودی ها و مسیحی ها".
با این وجود و علیرغم برهه هایی مانند برهۀ کاهان (Kahane)، سالیانی، اینجا امید فائق شده است، که برداشت هولناک روتشیلد بی اساس می تواند بشود؛ که اسرائیل در واقع می تواند "یک تساوی کامل حقوق اجتماعی و سیاسی برای تمام ساکنین اش را بیمه کند، هرچه مذهبشان، نژادشان، جنسیت شان باشد" و "آزادی مذهب، وجدان، زبان، آمورش و پرورش، و فرهنگ را تضمین کند، "همانطوری که اعلامیۀ تأسیس دولت اظهار می کند.
زمان می گذرد و بسیاری از جانشینان کاهان (Kahane) سر بر آوردند- نه فقط بین یک جماعت وحشی و گرسنه- بلکه حتی بین "نمایندگان انتخاب شده توسط مردم" در کنست (پارلمان اسرائیل) و در حکومت. این آخری ها قوانین آشکارا نژادپرستانه ای را تهیه می کنند و ارتش را ارسال می دارند که از برگزاری مراسم فرهنگی بین المللی به ابتکار فلسطینی ها جلوگیری کند، برای اینکه رژیم ما اعتقاد دارد که عرب های سرزمین اسرائیل، فلسطینی های بومی، لایق انسان خطاب کردن نیستند. به قول آنهایی که قوانین را می نگارند، عرب ها مطمئناً از حقوق انسان برخوردار نیستند، بدون صحبت به میان آوردن از زندگی فرهنگی و روشنفکری، و بویژه صحبت به میان نیاورید از مالکیت، از زمین ها و از یک سقف؛ زیرا هزاران سال پیش، خداوند این زمین را به ابراهیم و دانه اش (= اسپرم اش= نسل اش) قول داده است.
این فوق العاده تأسف آور، و باعث خجالت است که بایستی ملاحظه شود که تمام آنچه لرد روتشیلد پیشگویی کرده بود، جلوی چشم ما در حال عینیت یافتن است. در بدترین کابوس ما، و در میان سخت ترین مبارزات از زمان خلق دولت، ما هرگز تصور نکرده ایم که این هایی که مریدان زف یابوتینسکی ( Ze’ev Jabotinsky) نامیده می شوند، در اینجا ترور و ترس را توسط قوانین نامعقول نژاد پرستی موفق بشوند تحمیل کنند. ما هرگز تصور نکرده ایم که از تخریب سیستم قضائی برای جلوگیری کردن از تمام امکان اجرایی کردن عدالت اجتماعی و یک موضع انسانی استفاده می توانند بکنند. بحث از چیز اساسی ای در جامعۀ دموکراتیک است، در موضعش نسبت به مردها، زن ها، بچه ها، با هر چه اصلیتش، نژادش، دین اش، و جنسیت اش می خواهد باشد.
به مدت ٤٢ سال، ما اشغال کرده، ستم ورزیده، زمین هایی که مال ما نیست، دزدیده ایم. برای آزاد بودن در سرزمین ما، آیا لازم است که ما کازاک های غارتگر بشویم، درخت ها را از ریشه درآورده؛ محصولات کشاورزی را سوزانده؛ زنان، سالمندان، غیر یهودی ها را اذیت و آزار رسانیم؟ ترانه ای نقل می کند: "ما این زمین را داریم، این زمین متعلق به ما است"، اما آنچه می بایست می گفت این است: "ما قدرت داریم، ما صاحب آنیم؛ ما پول داریم، ما صاحب آنیم؛ ما اجازه داریم، ما صاحب آنیم". گشنگی را به کل جمعیتی تحمیل کردن؛ به زندان انداختن؛ توسط حملات هوایی، بمب های خوشه ای و فسفر سفید نابود ساختن، برای اینکه ما ارباب های روی زمین هستیم و اینکه ما هستیم که خداوند برای حکومت ورزیدن انتخاب کرده است. اینها برای بیمه کردن شرمساری ماست.
بن گورین (Ben Gourion) می نوشت: "مردمی منحصر به فرد". افسوس، منحصر به فرد، در واقع امر. بجای یک دولت یهودی و دموکراتیک، آنها به ما یک دولت تحت کنترل تعصب مذهبی داده اند، یک دولتی که حافظ خلوص نژادی است. آنها به ما یک دموکراسی با معنی ابتدائی این ترم داده اند- نه نگهداری ارزش های دموکراتیک، بلکه حاکمیت توده، عوامی که تحول اسرائیل به یک قوم سالاری توتالیتر را دیکته می کند.
هورا برای نخست وزیر بنیامین نتانیاهو و وزیر امور خارجه آویگدور لیبرمن! آنها هرچه ما ساخته ایم، تمام آنچه آرزو کرده ایم، و تمام دلایلی که برایش مبارزه کرده ایم را به زمین انداختند.
***
Shulami Aloni، در نوامبر ۱۹۲۸ در تل آویو به دنیا آمد و در ٢٤ ژانویه ٢٠١٤ در Kfar Shemaryahu واقع در ناحیه اداری تل آویو درگذشت. در جوانی در سازمان دفاع از خود (هاگانا) فعالیت داشت. وی سیاستمدار و فعال جناح سیاسی چپ اسرائیلی بود. از فعالین جنگ های استقلال طلبانه نیز بود. در حکومت رابین طی سالهای ١٩٩٢ و ١٩٩٣ وزیر آمورش و پرورش شد. عضو عالی جبهه صلح بود. آلونی که تحصیلات حقوقی داشت، حزب رتز ( Ratz) را بنیاد نهاد. رهبر حزب مرتز ( Meretz) نیز شد. وی از سال ۱۹۹۶ برای بازگردانیدن زمین های اشغالی به فلسطینی ها و دولتی سکولار فعالیت داشت.
مترجم: م.ر.راعی
متن سخنرانی نجیب محفوظ در مراسم جایزه نوبل ادبیات فلسطینیها را از شرّ تجاوز رها کنید! برگردان: عباس شکری
Print Friendly
متن سخنرانی نجیب محفوظ در مراسم جایزه نوبل ادبیات
فلسطینیها را از شرّ تجاوز رها کنید!
برگردان: عباس شکریSun 10 08 2014
تنها تماشاگر زوال ما نباشید. شما هم باید نقشی سازنده و شایسته که با موقعیتتان سازگار است، بازی کنید. با توجه به موضع و موقعیتتان، حتا اگر از انسان حرفی به میان نیاوریم، مسئولیت هر نوع گمراهی و به اشتباه انداختن حیوان یا گیاه، در هر گوشهی جهان به عهدهی شما است.
فلسطینیها را از شرّ باتوم و تجاوز رها کنید! نه، اسرائیلیها را از خوار کردن میراث بزرگ معنویشان نجات دهید!
اشاره:
نجیب محفوظ نویسنده و نمایشنامهنویس مصری و برنده جایزه نوبل ادبیات سال 1988، در سخنرانی اش در آکادمی سوئد 26 سال پیش از برقراری عدالت گفت و خواهان تشکیل دو دولت اسرائیل و فلسطین شد. در پیوند با بحران غزه و مسئله ی فلسطین و اسرائیل ترجمه ی این سخنرانی را تقدیم تان می کنیم.
خانمها و آقایان
در آغاز، میل دارم سپاسگزار آکادمی سوئد و کمیتهی نوبل ادبیات باشم که به تلاش هماره و بی وقفهی من توجه داشتهاند. در ضمن، از شما میخواهم که با شکیبایی پذیرای سخنان من باشید. چرا که این سخنان با زبانی ادا میشود که برای بسیاری از شما، ناآشنا است، اما همین زبان ناآشنا، برندهی واقعی جایزهی نوبل ادبیات است. هدف از بیان سخن با زبان خودم این است که شاید برای نخستین مرتبه ملودی و آهنگ این زبان بر فراز فرهنگ و تمدن شما به پرواز درآید. البته، آرزو میکنم که این آخرین مرتبه هم نباشد. تردیدی نیست که آفرینشگران ادبی سرزمین من، با شایستگی تمام، از نشستن کنار نویسندگان بینالمللی که در جهان غمانگیز ما رایحهی شادی و دانش را میپراکنند، لذت خواهند برد.
لحظهای که نام من به عنوان برندهی جایزهی نوبل ادبی خوانده شد، به یکی از روزنامهنگاران خارجی در قاهره گفتم: احساس شگفتی دارم و در خاموشی و سکوت، از خود پرسیدم: کی هستم؟ بنابراین اجازه دهید خودم را تا آنجا که ممکن است به عنوان موضوع عینی انسانی معرفی کنم. من فرزند دو تمدنی هستم که در دوران معینی از تاریخ، شادی ازدواج را شکل دادند. نخستینشان، هفتهزار ساله است و ریشه در تمدن فرعونی دارد. دومی اما، هزار و چهارصد ساله است و اسلامی. به نظرم نیازی نباشد که این دو فرهنگ را به شما معرفی کنم، شما فرهیختگان امروز هستید و به یقین اینها را آموختهاید. اما، بیان آن برای یادآوری و آشنایی بیشترشما با شرایط اکنون، پر بیراه نیست.
در مورد پیروزیها، بناهای با شکوه و تمدن امپراتوری فراعنه سخن نخواهم گفت، چرا که این تمدن در وجدان مدرن و معاصر به غرور فرسوده تبدیل شده است که احساس بیقراری را برمیانگیزاند. سپاس ایزد را. در مورد هدایت انسان به وجود خدای یکتا، که برای نخستین بار در سپیده دم وجدان انسانی، طرح شد هم حرفی نخواهم زد. این ماجرا تاریخی بلندبالا دارد که تصور میکنم در میان شما کسی نباشد که با نام پیامبر یا پادشاه آخِناتون آشنا نباشد. (آخِناتون یا «اخناتون»به معنای کسی که برای اتونسودمند است. نام آغازینش آمنحوتپ چهارم بوده است. آمنحوتپ به معنای آمون خُرسند است [فرعون مصر باستانمیان سالهای 1352 – 1336 پیش از میلاد یا 1351 – 1334 پیش از میلاد] او از دودمان هیجدهم بود که آیینی یکتاپرستانه را بنیاد نهاد و خدای آن آتون نام داشت. او فرزند آمنووتب سوم بودو در آغاز برای جانشینی فرعون برگزیده نشده بود. ولی پس از مرگ برادرش توتمس او بدین جایگاه رسید. پنداشته میشود که او همزمان با پدرش به پادشاهی پرداخته باشد. مترجم) حتا در مورد دستاوردهای این تمدن در دو زمینهی هنر و ادبیات و معجزهی آن؛ اهرام ثلاثه، معبد کرنک و تندیس ابوالهول هم، چیزی نمیگویم. چرا که، اگر کسی باشد که هنوز شانس دیدن از این عجایب را نداشته است، بی تردید، در مورد آنها خوانده و اندیشیده است.
بنابراین، به من اجازه دهید که تمدن فراعنه که داستانی تخیلی به نظر میرسد،- و از آنجا که، ذات شخصیت من هم انگار چنین مقدر شده که قصهگوی باشم،- را روایت کنم. نخست به این بخش ثبت شده در تاریخ باستان گوش کنید: اسناد و شواهد کهن نشان میدهند که فرعون، وجود خدا را از رابطه گناهآمیز برخی از زنان حرم با مردان دستگاه حکومتی آموخت. انتظار میرفت که با توجه به شرایط روح زمان خود، این ماجرا را پایان دهد. اما او، به جای هر نوع عمل شتابزده، مردان قانوندان را فراخواند و از آنها خواست تا در این مورد به تحقیق بپردازند. به آنها توضیح داد که او به دنبال حقیقت است، طوری که بتواند کیفر آنها را بر اساس عدالت جاری کند.
به نظر من، کشف این کردار و کنش، از یافتن امپراتوریها و یا روشِ ساختن اهرامهایشان ارزشمندتر است. این یافتهها بیشتر از والایی تمدن به ما میگوید تا هر ثروت و شکوه و جلال ظاهری. دشواری این است که اکنون گاهی تمدن تنها روایت تاریخ تمدن گذشته انگاشته میشود. به یقین، روزی اهرام مصر با همهی عظمتشان ناپدید خواهند شد. اما، حقیقت و عدالت تا زمانی که انسان ذهنی اندیشهگر و وجدانی زنده دارد، باقی خواهند ماند.
در مورد اسلام هم نمیخواهم از تمدن اسلامی بگویم که همهی بشریت را فرا میخواند تا تحت رهبری و هدایت خالق، که خواهان؛ آزادی، برابری و بخشش استمتحد شوند. حتا در مورد عظمت پیامبر آن هم چیزی نمیگویم. چرا که در میان متفکران حاضر در اینجا، کسانی هستند که او را بزرگترین مرد تاریخ میدانند. از پیروزیهای آن هم نمیگویم که هزاران منار در اینجا و آنجا کاشته است که مردم را به نماز، دعا، دینداری و نیکی، در سرزمینهای گسترده از کرانههای هند و چین تا مرزهای فرانسه، فرا میخوانند. حتا از برادری بین ادیان و نژادها که دستاورد روح مدارا است، صحبت نمیکنم، چرا که این نوع مدارا، در پیشا امروز، امروز و پساامروز ناشناخته
دخترفلسطینی از فرصت آتش بس استفاده کرده و در میان خرابه های خانه به دنبال کتاب هایش است
بوده و خواهد ماند.
در عوض، میخواهم تمدنی را معرفی کنم که در حرکت چشمگیر خود یکی از آشکارترین ویژگیهایاش را به طور فشرده نشان میدهد: پس از پیروزی در برابر امپراتوری بیزانس، تعداد زیادی از اسیران جنگی را در قبالِ کتابهای قدیمی یونان در حوزهی فیزیک، ریاضی و فلسفه، آزاد کردند. این رویداد شاهد مستندی است از ارزشمندی روح انسان برای کسب آگاهی و دانش، اگرچه متقاضی، خدا باور بود و از بتپرستان، میوهی تمدن را میطلبید.
سرنوشت من این بود که در دامان این دو تمدن زاده و از شیرشان تغذیه کُنم تا ادبیات و هنرشان را بیاموزم و بعد هم، افشرهی فرهنگ جذاب شما را بنوشم. از همهی این الهامها – چنانچه از نگرانیهای خودم – واژهها میتراویدند. این واژهها شایستگی داشتند تا در ستایش و قدردانی از کمیته نوبل ادبیات که افتخار بزرگ دریافت جایزهی نوبل را نصیب من کرده است، به کار برده شوند. سپاس، نثار همهی کسانی که این دو تمدن را برپا کردند.
خانمها و آقایان؛
شاید در شگفت باشید؛ کسی از اهالی جهان سوم، چگونه توانسته ذهناش را چنان آرام کند و سامان دهد که بتواند داستان بنویسد؟ حق با شما است. من اهل سرزمین کار هستم، سرزمینی که کمر مردماناش زیر بار قرض خم میشود، مردمی که باز پرداخت بدهیشان، آنها را در معرض گرسنگی و چیزی نزدیک به آن قرار میدهد. برخی از مردماناش در آسیا به خاطر سیل و توفان، به هلاکت میرسند و همین سرنوشت دیگرانی است در آفریقا به خاطر قحطی و گرسنگی، در آفریقای جنوبی میلیونها سیاه از گردونهی معمول زندگی، به خاطر نفی حضورشان و محرومیت از همهی حقوق انسانی در عهد حقوق بشر، کنار گذاشته شدهاند؛ چنین به نظر میرسد که آنها انسان به شمار نیامدهاند. در کرانههای غربی رود اردن و نوار غزه، کسانی با وجود آن که در سرزمین آبا و اجدادی خود زندگی میکنند، به هلاکت میرسند. آنها حق دارند که بخواهند حق آب و گِل برایشان منظور شود و امنیت. آنها حق دارند که از جهانیان بخواهند تا سرزمین کهن و آبا و اجدادیشان را به رسمیت بشناسند و ازآن آنان بدانند. آنها؛ زنان، مردان، جوانان و کودکان این منطقه، بهای سنگینی به خاطر شجاعت و حرکتهای افتخارآمیزشانپرداختهاند؛ شکسته شدن استخوانشان، کشته شدن با باتوم، تخریب خانه و کاشانهشان و شکنجه در زندانها و خانههای ناامنی که هیچ کس نمیداند، آنها کجایاند و چرا باید وجود داشته باشند. صد و پنجاه میلیون عرب، پیرامون آنها، شاهد رویدادی است که در خشم و اندوه رُخ میدهد. این کنش، تهدیدی است جدی برای منطقه که اگر با دانش و خردورزی حل نشود، خرابیهای زیادی به جای خواهد گذاشت. نه تنها این، که آرزوی دیرین عدالتخواهان و صلحجویان، که صلح پایدار است، بر باد خواهد رفت.
آری، کسی از اهالی جهان سوم، چگونه توانسته ذهناش را چنان آرام کند که بتواند داستان بنویسد؟ خوشبختانه، هنر هم سخاوتمند است و هم همدلی دارد. هنر به همان ترتیب که با شادی و خرسندی همدلی دارد، بیابانها را هم به زوال و شرایط اسفبار نمیکشاند. هنر شرایط مساوی برای هر دو فراهم میکند تا بتوانند بیانگر آن چیزی باشند که چون غدهای راه گلو را بسته است.
در لحظهی بسیار مهم تاریخ تمدن، غیرقابل تصور و غیرقابل قبول است که آه و نالههای بشر باید در خلاء از بین برود یا بمیرد. تردیدی نیست که بشر به میانسالی رسیده است و در دوران ما، انتظار رابطه حسنه بین قدرتهای بزرگ را بر دوش حمل میکند. اکنون، ذهن انسان عهدهدار حذف همهی دلایل خرابیها و نابودیها است. این ذهنیت، مانند دانشمندان که خود را ملزم میدانند تا محیط زیست را از هر آلودگی زیستمحیطی پالوده کنند، روشنفکرها هم خود را ناگزیر میدانند که جامعهی بشری را از هر آلودگی اخلاقی پاک کنند. این هم حق ما است و هم وظیفهی ما که از رهبران جهان متمدن و اقتصاددانهای آنها بخواهیم که روشی مؤثر ایجاد کنند که با جهشی مناسب، دور ماندگان از قافلهی تمدن را هم مورد توجه قرار دهد و آنان را به عهد کنونی رهنمون شود.
در ایام قدیم هر رهبری تنها برای خوشبختی ملت خود تلاش میکرد. سایر ملتها یا دشمن پنداشته میشدند یا موضوعی برای نابودی و سوءاستفاده. توجهی به ارزشها نمیشد، بلکه افتخار و برتری فردی مورد توجه بود. به همین خاطر، اخلاق، آرمانها و ارزشها از بین رفته بودند. بسیاری از ابزار غیراخلاقی، توجیهپذیر شده بودند و بیشمار روح انسانی در معرض هلاکت بودند. دروغ، فریب، خیانت، ظلم و جور نشانههای افتخار و غرور و عظمت به شمار میرفتند. امروز، نیاز است که این باور از بنیان تغییر کند. اکنون باید بزرگی و افتخار رهبران دنیای متمدن، با ترازوی ذهنیتشان از جهان و احساس مسئولیت در برابر بشر، اندازه گیری شود. اگرچه دو جهان متمدن و جهان سوم وجود دارد، اما هر دو عضو یک خانوادهاند. هر انسانی مسئولیتهایی را برای بهتر شدن این خانواده، بر دوش دارد. بدیهی است که مقیاس این مسئولیت بر این اساس خواهد بود که او از دانش، خرد، تمدن و فرهیختگی چه بهرهای برده است. هر چند از جهان سوم حرف میزنم، اما با کاربرد نام جهان سوم، منظورم، گریز از مرزهای مسئولیت و وظیفهام نیست. بنابراین، تنها تماشاگر زوال ما نباشید. شما هم باید نقشی سازنده و شایسته که با موقعیتتان سازگار است، بازی کنید. با توجه به موضع و موقعیتتان، حتا اگر از انسان حرفی به میان نیاوریم، مسئولیت هر نوع گمراهی و به اشتباه انداختن حیوان یا گیاه، در هر گوشهی جهان به عهدهی شما است. ما به اندازه کافی از واژهها استفاده کردهایم تا حرف بزنیم، اکنون وقت عمل است و به قولی از تعارف کم کن و بر مبلغ افزا یا به عمل کار برآید به سخن گفتن نیست. اکنون زمان آن فرارسیده که به سروری راهزنان و رباخواران پایان دهیم. در دورهای زندگی میکنیم که محدودهی مسئولیت رهبران، همهی جهان است. سیاهان به بردگی گرفته شده در جنوب آفریقا را نجات دهید! فلسطینیها را از شرّ باتوم و تجاوز رها کنید! نه، اسرائیلیها را از خوار کردن میراث بزرگ معنویشان نجات دهید! کسانی که در رنج بازپرداخت بدهیشان هستند را از قوانین سرسخت مالی، نجات دهید! توجه آنها را به این نکته جلب کنید که مسئولیتشان در برابر انسان باید بیشتر از تعهدشان به قانون علمی باشد که شاید در زمان نیز گم شده باشد.
از شما پوزش میخواهم، احساس میکنم که اندکی آرامش شما را به هم زدهام. اما، از کسی که اهل جهان سوم است، چه توقعی دارید؟ آیا از کوزه همان نمیتراود که در اوست؟ افزون بر این، ناله انسان نیازمند، اگر نه در واحهی متمدن شما، کجا امکان طنین دارد؟ واحهای که از سوی بنیانگذاران بزرگ آن آماده شده تا در خدمت علم، ادبیات و ارزشهای والای انسانی باشد. چنانچه “او” روزی به امید دستیابی به بخشش، سرزمین خود را برای خدمت به نیکیهای عالم اختصاص داد، تقاضای ما فرزندان جهان سوم هم این است که این امکان را یکبار داشته باشیم، امکان متمدن شدن و دنبال کردن نمونهها و الگوهای خویش را میگویم. بدیهی است که این فرایند ممکن نیست مگر آن که بتوان از رفتار آنان آموخت و تصور ذهنی آنان را هم به صورت مراقبه، در چشمانداز نه چندان دور نگه داشت.
خانمها و اقایان؛
با وجود این همه پلشتی که در پیرامون ما در جریان است، متعهد شدهام که تا پایان، خوشبین بمانم. نمیخواهم سخن کانت: «نیکی این دنیا، پیروزی آن دنیا است» را تکرار کنم. هر کنش نیک، هر روز پیروزی را به دست میآورد. شاید، دوزخ ضعیفتر از آنی است که ما میپنداریم. در برابر ما سند پاک نشدنی موجود است: این حقیقت که پیروزی هماره در کنار نیکیها قرار دارد، وگرنه، انبوهی از انسانهای سرگردان نمیتوانستند توانایی مقابله با جانوران، حشرات، بلایای طبیعی، ترس و خودپرستی، رشد و تکثیر مدام را کسب کنند. آنها حتا نمیتوانستند، ملتهای خود را سامان دهند، برتری آفرینش و نوآوری خود را نشان دهند، فضا را تسخیر کنند، و سرانجام حتا نمیتوانستند، اعلامیهی جهانی حقوق بشر را بنویسند و منتشر کنند. حقیقت امر این است که پلشتی و زشتی روزگار، سرسخت، خشن و ستیزهگر است. از سوی دیگر هم انسان دریافته که چه چیزی شادی بخش است و کدام چیز دردآور. شاعر بزرگ ما ابولعلا معری حق داشت که سرود:
“اندوه به وقت مرگ
صد چندان است
لذت ببر
از وقت زاده شدن.”
در پایان، بار دیگر سپاسگزار شما هستم و تقاضای بخشش دارم.
* عباس شکری دارای دکترا در رشته ی “ارتباطات و روزنامه نگاری”، پژوهشگر خبرگزاری نروژ، نویسنده و مترجم آزاد و از همکاران تحریریه شهروند در اروپا است.
Abbasshokri @gmail.com
تکثیراز جهانگیر محبی !آیا " اسرائیل " کشوری است؛دمکراتیک؟آیا می توان با ظلم وستم ونسل کُشی،سنگِ بنای دمکراسی را بنا نهاد؟
چه کسانی وچرا جنایات رژیم اِشغالگراسرائیل درفلسطین را محکوم نکردند؟
آیا " اسرائیل " کشوری است؛دمکراتیک؟آیا می توان با ظلم وستم ونسل کُشی،سنگِ بنای دمکراسی را بنا نهاد؟
I want my family
http://previous.presstv.ir/
http://3.bp.blogspot.com/-
Do not shoot,we want to grow up
http://www.un.org/News/dh/
https://img.authintmedia.com/
http://thenewdaily.com.au/
http://media.portland.
http://www.independent.co.uk/
دراین نبردِ نابرابر،عدالتجویان وآزادیخواهانِ واقعی بیطرف نیستند؛زمانی که آشکارا حقی پایمال می کنند،موضع نگرفتن دغلکاری است
Link to video: Gaza hospital overwhelmed with survivors of Israeli strike on UN shelter
آموزش رایگان ازدوره ابتدائی تا کارشناسی ارشد
http://www.middleeasteye.net/
T
نگاهی به
"حزب کمونیست کارگری"
(برای ثبت در تاریخ)نگارش : ع. شفق
همکاری های عملی اخیر جریان موسوم به حزب کمونیست کارگری با دار و دسته های ضدانقلابی سلطنت طلب درجریان آکسیون های اعتراضی خارج کشور یکبار دیگر رسوایی این "حزب" و ماهیت واقعی ادعاها و تبلیغات فریبکارانه اش را در عمل و در افکار عمومی به نمایش گذارد. در جریان حرکاتی که در حمایت از جنبش دانشجویی- مردمی در خارج از کشور سازمان یافت ، نیروها و احزاب کمونیست و آزادیخواه یکبار دیگر دیدند که چگونه این جریان که در تمام طول حیاتش از ابراز عناد و پرخاشگری با نیروهای کمونیست و پرنسیب های انقلابی غفلت نکرده و با بیشرمی در کشورهای مختلف (آمریکا ، انگلستان ، هلند ، کانادا و...) در رکاب سلطنت طلبان و در صفی واحد با این ضد انقلابیون به میدان آمده و در شرایطی که با توجه به اوضاع و احوال بین المللی جدید درمورد جمهوری اسلامی ،بوی "کباب" به مشام هواداران سلطنت رسیده ، به اتحاد عمل های رسما اعلام نشده خود با این دشمنان قسم خورده کارگران و خلق های تحت ستم ایران بُعدی تازه بخشیدند. این واقعیت یکبار دیگر مساله ارزیابی از جایگاه این "حزب" و چگونگی نگرش و شیوه برخورد با این جریان را در میان افراد ونیروهای کمونیست و انقلابی با برجستگی مطرح نمود. نوشته حاضر می کوشد تا با توجه به این واقعیت ، با مرور کوتاهی برمواضع این "حزب" درتاریخ موجودیتش این حقیقت را یادآوری کند که گرایش فزاینده و شیفتگی این جریان به نیروهای بورژوائی و ضد انقلابی درعمل و به همان نسبت نشان دادن عناد باجریانات انقلابی مدافع منافع طبقه کارگر وخلق های تحت ستم ، نه امری اتفاقی بلکه تداوم برنامه و خط سیاسی مشخص این جریان و رهبری اش در طول تاریخ حیات کوتاه آن بوده است.
* اتفاقا از مدتها پیش برخورد مماشات جویانه "حزب کمونیست کارگری" در واکنش به اقدام پلیسی نشریه نیمروز شماره 420 در سال 1376 علامت سوالی را در مورد سابقه رهبری این جریان تا به امروز برای افکار عمومی باقی گذارده است. "نیمروز" در این مقاله تعمدا ضمن اعلام اسم واقعی "رهبر" این "حزب" مطالبی را در رابطه با گوشه ای از سوابق مشکوک او در زمان شاه و برخورد ساواک با او انتشار داد که هیچگاه برای رد صحت و یا عدم صحت آن مطالب برخورد قاطعانه ای از سوی دست اندر کاران "حزب" صورت نگرفت.
و بالاخره همه می دانند که چگونه شایعات مربوط به "حمایت های مالی" رژیم این جریان کار را به جائی رساند که جداشدگان و اعضاء و فعالین سابق آن صراحتا از گردانندگان این "حزب" خواستند تا رسما به جنبش توضیح دهند که چرا در قطعنامه "حزبشان" تنها اخذ کمکهای مالی از "دولت عراق" و "دول اسلامی" را ممنوع شمرده اند
متن کامل را درلینک ذیل جستجوکنید
http://www.siahkal.com/همکاری های عملی اخیر جریان موسوم به حزب کمونیست کارگری با دار و دسته های ضدانقلابی سلطنت طلب درجریان آکسیون های اعتراضی خارج کشور یکبار دیگر رسوایی این "حزب" و ماهیت واقعی ادعاها و تبلیغات فریبکارانه اش را در عمل و در افکار عمومی به نمایش گذارد. در جریان حرکاتی که در حمایت از جنبش دانشجویی- مردمی در خارج از کشور سازمان یافت ، نیروها و احزاب کمونیست و آزادیخواه یکبار دیگر دیدند که چگونه این جریان که در تمام طول حیاتش از ابراز عناد و پرخاشگری با نیروهای کمونیست و پرنسیب های انقلابی غفلت نکرده و با بیشرمی در کشورهای مختلف (آمریکا ، انگلستان ، هلند ، کانادا و...) در رکاب سلطنت طلبان و در صفی واحد با این ضد انقلابیون به میدان آمده و در شرایطی که با توجه به اوضاع و احوال بین المللی جدید درمورد جمهوری اسلامی ،بوی "کباب" به مشام هواداران سلطنت رسیده ، به اتحاد عمل های رسما اعلام نشده خود با این دشمنان قسم خورده کارگران و خلق های تحت ستم ایران بُعدی تازه بخشیدند. این واقعیت یکبار دیگر مساله ارزیابی از جایگاه این "حزب" و چگونگی نگرش و شیوه برخورد با این جریان را در میان افراد ونیروهای کمونیست و انقلابی با برجستگی مطرح نمود. نوشته حاضر می کوشد تا با توجه به این واقعیت ، با مرور کوتاهی برمواضع این "حزب" درتاریخ موجودیتش این حقیقت را یادآوری کند که گرایش فزاینده و شیفتگی این جریان به نیروهای بورژوائی و ضد انقلابی درعمل و به همان نسبت نشان دادن عناد باجریانات انقلابی مدافع منافع طبقه کارگر وخلق های تحت ستم ، نه امری اتفاقی بلکه تداوم برنامه و خط سیاسی مشخص این جریان و رهبری اش در طول تاریخ حیات کوتاه آن بوده است.
* اتفاقا از مدتها پیش برخورد مماشات جویانه "حزب کمونیست کارگری" در واکنش به اقدام پلیسی نشریه نیمروز شماره 420 در سال 1376 علامت سوالی را در مورد سابقه رهبری این جریان تا به امروز برای افکار عمومی باقی گذارده است. "نیمروز" در این مقاله تعمدا ضمن اعلام اسم واقعی "رهبر" این "حزب" مطالبی را در رابطه با گوشه ای از سوابق مشکوک او در زمان شاه و برخورد ساواک با او انتشار داد که هیچگاه برای رد صحت و یا عدم صحت آن مطالب برخورد قاطعانه ای از سوی دست اندر کاران "حزب" صورت نگرفت.
و بالاخره همه می دانند که چگونه شایعات مربوط به "حمایت های مالی" رژیم این جریان کار را به جائی رساند که جداشدگان و اعضاء و فعالین سابق آن صراحتا از گردانندگان این "حزب" خواستند تا رسما به جنبش توضیح دهند که چرا در قطعنامه "حزبشان" تنها اخذ کمکهای مالی از "دولت عراق" و "دول اسلامی" را ممنوع شمرده اند
منبع؛
http://www.siahkal.com
تصاویربالا همان دنیای بهتری است؛که فرقه ی واپسگرای منصورحکمت برای کودکان درنظرداشتند
http://
http://2.bp.blogspot.com/_
------------------------------
گزارشی از سازمان بهداشت جهانی درباره شیوع بیماری در غزه
رئیس سازمان بهداشت جهانی (WHO) هشدار داد که نوار غزه،منطقهای با تراکم جمعیت بالا، پس از حمله 22 روزه نظامی اسرائیل در معرض خطر شیوع بیماریها قرار دارد.
"جمعیتهایی فشرده و آواره در نتیجه گرسنگی، نبود انرژی برای پخت و پز و گرم کردن، و آسیب شدید روانی تضعیف شدهاند. آب آشامیدنی کمیاب است، لولههای فاضلاب شکستهاند و زبالهها انباشته شدهاند."
"سرویسهای واکسیناسیون، به همراه سایر خدمات بهداشتی روتین، بیش از دو هفته است که از کار افتادهاند. شیوع بیماری در چنین شرایطی، یک بحران بهداشتی دیگر به وجود خواهد آورد که باید از ایجاد آن جلوگیری کرد."
------------------------------ --
رئیس سازمان بهداشت جهانی (WHO) هشدار داد که نوار غزه،منطقهای با تراکم جمعیت بالا، پس از حمله 22 روزه نظامی اسرائیل در معرض خطر شیوع بیماریها قرار دارد.
"جمعیتهایی فشرده و آواره در نتیجه گرسنگی، نبود انرژی برای پخت و پز و گرم کردن، و آسیب شدید روانی تضعیف شدهاند. آب آشامیدنی کمیاب است، لولههای فاضلاب شکستهاند و زبالهها انباشته شدهاند."
"سرویسهای واکسیناسیون، به همراه سایر خدمات بهداشتی روتین، بیش از دو هفته است که از کار افتادهاند. شیوع بیماری در چنین شرایطی، یک بحران بهداشتی دیگر به وجود خواهد آورد که باید از ایجاد آن جلوگیری کرد."
------------------------------
اشتراک در:
پستها (Atom)