۱۳۹۲ بهمن ۷, دوشنبه

جلوگیری از برگزاری جلسه‌ی ماهانه‌ی
”جمع مشورتیِ”کانون نویسندگان ایران

پنجشنبه ۳ بهمن ۱۳۹۲ - ۲۳ ژانويه ۲۰۱۴

kanoon.jpg
هنوز جوهر گزارش‌ها و عکس‌هایی که روزنامه‌ها از دیدار رسمی رییس قوه‌ی مجریه با شماری از نویسندگان و هنرمندان چاپ کرده بودند خشک نشده بود، هنوز صداهایی به باور خوش بشارت امیدواری از آن جلسه را می‌پراکندند که خبر رسید بار دیگر ماموران امنیتی از برگزاری جلسه‌ی ماهانه‌ی جمع مشورتی کانون نویسندگان ایران جلوگیری کرده‌اند. این جلسه قرار بود سه‌شنبه ۲۴ دی ماه در منزل یکی از اعضای کانون برگزار شود اما روز یک‌شنبه ماموران در تماس تلفنی ضمن احضار صاحب‌خانه به یکی از ادارات وزارت اطلاعات وی را وادار می‌کنند جلسه را منتفی کند.

کانون نویسندگان ایران از آغاز تاسیس در سال ۱۳۴۷ همواره با فشار و سرکوب حاکمیت وقت مواجه بوده است. در دوره‌ی سوم فعالیت کانون، یعنی از اواخر دهه‌ی شصت خورشیدی تا کنون، فشارهای امنیتی بر آن بیشتر و نظام‌مندتر اعمال شده است. طوری که شرح آن مثنوی هفتاد من کاغذ می‌شود. با اولین تلاش-های اعضا برای راه‌اندازی مجدد کانون دستگاه سرکوب متوجه شد و به حرکت درآمد. از توهین‌ها و پرونده‌سازی‌های روزنامه‌ی کیهان تا تهدیدهای مقامات امنیتی – اطلاعاتی برای جلوگیری از برگزاری جلسات جمع مشورتی، از تحت فشار گذاشتن امضاکنندگان متن ۱۳۴ نویسنده برای بازپس‌گیری امضاهاشان تا اقدام برای به دره انداختن اتوبوس حامل نویسندگان، از ربودن یکی از نویسندگان تا احضار فعالان کانون به دادگاه برای بازداشتن آنها از تدارک برگزاری مجمع عمومی، از نقطه‌ی اوج قتل‌های سیاسی زنجیره‌ای، یعنی کشتن محمد مختاری و جعفر پوینده تا . . . همه و همه مقدمه‌ی خونبار آغاز رسمی دوره‌ی سوم فعالیت کانون بود.

پس از تنفس نسبی در سال‌های ۱۳۷۸ تا ۱۳۸۱ که کانون، البته با مشکلات فراوان، توانست سه دوره مجمع عمومی خود را حضوری و علنی برگزار کند، باز روال آشکار و پنهان فشارهای امنیتی شدت گرفت. درست روز مجمع عمومی سال ۱۳۸۱ از برگزاری آن جلوگیری کردند و کمی بعد تشکیل جلسه‌ی ماهانه‌ی جمع مشورتی را در فضای عمومی (پکا) ممنوع کردند. کانون برای برگزاری جلساتش به محل‌های عمومی نظیر کافه و رستوران روی آورد اما صاحبان این مکان‌ها با تهدید ماموران به ناچار درها را به روی کانون بستند. خانه‌‌های اعضای کانون تنها محل باقی مانده برای ادامه‌ی فعالیت‌های کانون بود. با این فرض که خانه مکانی خصوصی است و لابد از هجوم و تهدید باید مصون باشد. اما همین جاها نیز هنگام برگزاری مجمع عمومی بارها به محاصره‌ی ماموران امنیتی درآمد.

کانون پس از چند بار ممنوعیت و محاصره و تهدید و احضار ناچار تن به انتخابات مکاتبه‌ای داد و هیئت دبیران خود را برگزید. از آغاز فعالیت هیئت دبیران اعضا و حتی منشی آن مکرر به مراکز امنیتی احضار شدند. بعضی به زندان گرفتار آمدند و برای برخی پرونده ساخته شد. بارها از نشست‌های ادبی، از بزرگ‌داشت‌ها، از برگزاری مراسم و مناسبت‌ها، از ... جلوگیری کردند. آخر کجای دنیا دیده یا شنیده شده که گروهی نویسنده را با نامه‌ی رسمی تهدید کنند که چنانچه در خانه‌ یا محل کار خود جلسه‌ای بگذارید، آنجا را پلمپ می‌کنیم؟

در این سال‌ها، حاکمیت برای تعطیل و بی‌اثر کردن کانون در کنار سرکوب و اعمال فشار بر فعالان این تشکل نویسندگان آزادی‌خواه، کوشید تا با ساختن تشکل‌های موازی، چهره‌سازی و به صحنه کشاندن برخی نویسندگان به هدف خود برسد، نویسندگانی که با پراکندن توهم نسبت به حاکمیت (که گویا فضای سیاسی را باز کرده است!) و، بدتر از آن، با تلاش برای از میان برداشتن مرز میان سرکوب‌گر و آزادی‌خواه در واقع نقش دلال مظلمه را ایفا کرده‌اند. اما جامعه‌ی تشنه‌ی آزادی بیان تشکل‌های خود را می‌سازد و آنها را که وجود دارند عزیز می-دارد. این است رمز بر باد شدن تشکل‌ها و چهره‌های بدلی.

با این همه، اگر جلسه‌ی دیدار رسمی تعدادی نویسنده و هنرمند با رییس قوه‌ی مجریه نبود، شاید آنچه فهرست‌وار گفتیم باز ناگفته می‌ماند زیرا که در این سرزمین هر کس به فراخور حال خود از این ستم‌ها بسیار در خاطر دارد. اما هم‌زمانیِ ممنوعیت تشکیل جلسه‌ی جمع مشورتی کانون با برگزاری جلسه‌ی رییس دولت و شماری نویسنده و هنرمند و به ویژه آنچه در آن مجلس گفته شد، این پرسش را پیش کشید که چه رابطه‌ای میان آن آواز سر دادن‌ها پیرامون آزادی و هنر، زیرزمینی شدن اندیشه، آن ابراز خرسندیها و امیدواری‌ها با این تهدید و سرکوب وجود دارد؟ چنین دم خروسی را چه طور می‌شود با قسم حضرت عباس نادیده گرفت؟ مگر می‌شود از آزادی هنر سخن گفت و در همان حال فعالیت‌ تشکلی چون کانون نویسندگان ایران را که نزدیک به نیم قرن است پرچم آزادی بیان را برافراشته و آزادی را ضرورت ادبیات و هنر خلاق و پیشرو می‌داند ، ممنوع داشت؟ در دنیای سرراست، در دنیای شفاف آزادی، نه! نمی‌شود. اما در جهان تیره‌ی تحمیق و سانسور و یارگیری جناحی و مشروعیت‌طلبی، این دوگانه دو روی یک سکه‌اند.

از یک سو سخن‌وری در باره‌ی الزامی بودن آزادی برای هنر و ادبیات و از سوی دیگر سرکوب مستقل‌ترین، باسابقه‌ترین و آزادی‌خواه‌ترین تشکل نویسندگان ایران! و فقط هم این نیست. اگر نگاه خود را از زرق و برق مجالس دولتی و لبخندها و مجامله پیرامون آزادی و هنر برگیریم و به دنیای واقعی نظر بیندازیم در آن هیچ تشکل مستقلی که آزادانه فعالیت کند، نمی‌بینیم. همه تارانده شده‌اند و موسسان و فعالانش یا در زندانند یا ناچار به سکوت شده‌اند؛ دستگاه سانسور همچنان فعالانه به کار خود مشغول است و آزادی بیان هنوز گوهری نایاب.

مشکل اساسی نویسندگان و هنرمندان این سرزمین تعریف آزادی نیست بلکه نبودن آن است. ممکن است هر کس برای کسب این آزادی یا هر منفعت دیگری به راهی بیندیشد؛ از جمله همراهی با صاحبان قدرت. این را می‌شود حق شخصی او دانست، چنانکه نقد رفتار او را از جانب دیگران. اما کانون نویسندگان ایران دسترسی ادبیات و هنر به آزادی را ، حتی امید آن را ، از راه قدرتمداران آزادی‌ستیز ممکن نمی‌داند و صورت مسئله را با راه حل آن یکسان نمی‌پندارد. نزدیک به نیم قرن تجربه‌ی انواع دولت‌ها و حکومت‌ها این دیدگاه را تایید می‌کند. هر که ناموخت از گذشت روزگار / هیچ ناموزد ز هیچ آموزگار.

کانون نویسندگان ایران
یکم بهمن ۱۳۹۲

مادر والامقام و بزرگوار شبنم و فرزاد مددزاده در لحظه آزادي فرزاد درحاليكه دست شكر به آسمان گشوده

محیط گریه و اندوه و غصه و مِحَنم‌»
کسی که یک نفس آسودگی ندید منم‌
منم که در وطن خویشتن غریبم و زین‌ غریب تر که
هم از من غریب‌تر وطنم
«‌ محیط: اقیانوس مِحَن بر وزن هرم: درد و رنج
            بر آن بودم که امسال و به مناسبت خاموشی ابدی آن سخن سرای میهن دوست و آزادیخواه مطلب مفصلی قلمی بکنم که دیدم استاد موسیقیدان و هنردوست آقای محمود خوشنام مقاله ی فاضلانه ی به رشته ی تحریر در آورده است که در سایت بی بی سی قرار دارد و من به آن لینک می دهم. چنانچه به علّت وجود سانسور، از ایران قادر به خواندن آن نوشته ی پر مغز نیستید، لطف فرموده و اطّلاع دهید که من خواندن آن نوشته را از طریق دیگری امکان پذیر سازم.
         در ضمن امسال مصادف است با دویستمین سال تَوَلُّد میرزا فتحعلی آخوندزاده (آخوندوف) و صد و سیم امین سالگرد تَوَلُّد محمّد امین رسول زاده. کسانی که به زبان ترکی آشنایی دارند، گشتی در اینترنت بزنند و ببینند در بزرگداشت این دو بزرگوار چه در جمهوری آذربایجان و چه در ترکیه چه مراسمی برگزار شده و می شود. در عوض از عارف قزوینی نه تنها رسانه های فارسی زبان (داخل ایران) یادی نمی کنند، بلکه با کمال تأسّف و تأثّر در سایت «پیک هفته» می خوانیم که خانه ی او را هم با خاک یکسان کرده اند. و این است عین نوشته ی «پیک هفته» بدون کمترین تغییر و تحریفی:
http://www.pyknet.net/1384/hafteh/01esfand/62/pag/43aref.htm
 « خانه عارف قزوینی خراب شد.
         به همین سادگی و حتی شاید ساده‌ تر از آن چه تصورش را بکنید و لازم هم نیست که بدانیم چه کسی این کار را کرده است . شاید اصلاً متوجه نباشیم که گذشته چقدر مهم است و شاید هیچ کداممان در خود احساس نیاز نکرده‌ایم که شناسنامه فرهنگی و تاریخی خود را همیشه در جیب بغل داشته باشیم.
          آنچه امروز خراب شده، خانه عارف نیست، میل به جاودانگی ماست که ویران می‌کنند. عارف از نمادهای آزادیخواهی این شهر که نه، تمام ایران است، قهرمانی که در برهه زمانی خویش همان کاری را کرد که قهرمانان جوان این شهر به هنگام جنگ تحمیلی کردند و اگر تفاوتی هست نه در کلیت آزادی‌خواهی که در جزئیات است – که آن هم تحمیل عصر و زمانه است- هر چه باشد .
          خانه عارف خراب شد و یکی از نشانه‌های این شهر در اثبات روح آزادی‌خواهی محو و نابود شد. عارف تصنیف می‌ساخت و آوازی خوش داشت و خلاصه دستی در هنر و اکنون شناسنامه هنر این شهر نیز قلم خوردگی پیدا کرده است و باز هم مهم نیست که در فرانسه آجر دیوارها را قاب می‌گیرند تا تخریب نشود و روزی مدعایی باشد بر اینکه در پای همین دیوار و در انقلاب فرانسه فلان کس در خون خود در غلتیده است و نشانی باشد بر روح آزادی‌خواهی ملت فرانسه و اینها همه در حالی است که در اینجا هویت دیروز ما و گواهی اصالت ما را به سرقت می‌برند و خانه «عارف» آن را ویران می‌کنند و ما باز هم غافلیم چرا که حتی، این «یونسکو» بود که توقف پروژه برج جهان نمای اصفهان را خواستار شد و لابد باز هم یکی از همین موبورها باید به ما یاد بدهد که چقدر ضروری است خانه عارف برپا باشد. من به وضوح ناله‌های حزین عارف را می‌شنوم و می‌دانم که اگر امروز زنده بود به یقین دیگر نمی‌توانست «گریه» را به مستی بهانه کند…»

این هم اجرای دیگری از ترانه ی «نمیدانم چه در پیمانه کردی» باصدای آقای محمد معتمدی:

به‌اشتراک‌گذاری این:

بحران زیست‌محیطی از ایران تا مکزیک / گردآوری و ترجمه: مانیا بهروزی


polution1
تهران، در یکی از روزهای وارونگی هوا
یادداشت مترجم:
مجموعه گزارش‌هایی که در متن حاضر گردآوری و ترجمه شده‌اند، برخی اطلاعات و تجربیات مربوط به بحران آلودگی هوا در کلان‌شهر مکزیکوسیتی را از زبان کارشناسان رسمی، فعالان تشکّل‌های مردم‌نهاد (ان.جی.اُ.) و کنشگران اجتماعی بازگو می‌کند که در لابه‌لای آن‌ها گاهی صدای مردم عادی (از ساکنین شهر) هم روایت می‌شود. هدف اولیه از تهیه‌ی این متن آن بوده است که با توجه به برخی شباهت‌های جدّی میان کلان‌شهرهای مکزیکوسیتی و تهران (علاوه بر مختصات شهری و جغرافیای انسانی، همچنین در ساحت‌های سیاسی، اجتماعی و حتی فرهنگی)، برای مخاطب ساکن یکی از کلان‌شهرهای ایران فرصتی فراهم شود تا بخشی از وضعیت زیستیِ مألوفِ خود ـ از جمله معضل آلودگی هوا ـ را در آینه‌ی تجربیات ساکنان مکزیکوسیتی مشاهده کند.
با این حال، این گزارش‌ها متأسفانه عمدتاً تنها در سطحِ طرح بحث باقی می‌مانند، و مشخصاً به حوزه‌ی راهکارهای خودبنیاد مردمی نمی‌پردازند. از این رو در این مجموعه جای گزارش‌هایی که به تجربیات مستقل مردم مکزیکوسیتی در قالب راه‌اندازی حرکت‌هایی از پایین (مردم محلات و مناطق شهری) برای رویارویی با مشکل آلودگی‌های زیست‌محیطی بپردازد خالی است؛ حرکت‌هایی که قطعاً هنوز در مراحل اولیه‌ی تکوین و بسط اجتماعیِ خود هستند (مترجم به رغم جست‌وجو ـ و پرس‌وجو ـ تاکنون به چنین گزارش‌هایی دسترسی نداشته است). گزارش‌های حاضر تصویری کلّی از عوامل و پیامدهای آلودگی هوا در مکزیکوسیتی و برخی اقدام‌های دولتی انجام شده و دامنه‌ی تأثیرات این اقدام‌ها و نیز برخی راهکارهای احتمالی مهار آلودگی‌ها عرضه می‌کنند [گاه برخی ابعاد مسئله از زوایا و دیدگاه‌های مختلف در این سه گزارش تکرار می‌شوند]. در این گزارش‌ها، به رغم اطلاعات مفیدی که ارائه می‌شود، تأکید اصلی بر راهکارهای دولتی است، و حتی آگاهی‌سازی مردم یا توان‌مندسازیِ آنان برای مشارکت در حل معضل آلودگی‌ها نیز به سانِ فرایندی دولتی و از بالا ترسیم می‌شود (با میانجی‌گری تشکل‌های «مردم‌نهاد» و یا در‌ واقع همان «ان‌جی‌او» های وابسته به دولت یا نهادهای بین‌المللی). در هیچ یک از این گزارش‌ها، به جز برشمردنِ نقش عوامل مجزا، تحلیلی ساختاری از علل تداوم آلودگی‌ها به رغم بیش از دو دهه مبارزه‌ی پرهزینه و پرهیاهوی دولتی علیه آن‌ ارائه نمی‌شود؛ و تأکید اصلی عمدتاً بر سویه‌ی فرهنگی ماجرا و ضرورت آگاه‌سازی هر چه بیشتر مردم است. اما در عین حال، تا جایی که سهم مردم در ایجاد و تداوم آلودگی‌ها مورد نظر است، این نکته‌ی مهم در این گزارش‌ها نمود می‌یابد که مشکل صرفاً بی‌اطلاعی و ناآگاهی مردم نسبت به موضوع نیست. از یک‌سو بی‌اعتمادی مردم به نهاد دولت و راهکار‌های دولتی، و از سوی دیگر رشد فرهنگ فردگراییِ افراطی در جوامع امروزی، از جمله عواملی هستند که با رویه‌ی بی‌اعتنایی نسبیِ مردم نسبت به مسئله‌‌ی آلودگی هوا پیوند دارند و به سهم خود موجب شده‌اند تا اکثریت مردم مکزیکو‌سیتی رویکردی کمابیش انفعالی نسبت به آلودگی‌ هوا اتخاذ کنند و به رغم تأثیرات مستقیم آلودگی‌ها بر زیست روزمره‌ و سلامت آنها، این مسئله‌ را به «ابتکارات» دولتی واگذار کنند. اما دلایل جامعه‌شناسانه‌ی این انفعالِ عمومی (که فرضاً به تحلیل زمینه‌های برسازنده‌ی این فردگراییِ افراطی بپردازد) در این متن‌ها مورد بررسی قرار نمی‌گیرد؛ در حالی که این بررسی می‌تواند به آسیب‌شناسیِ کلیت ساختار حیات جمعی در جوامعی نظیر مکزیک بیانجامد، که در واقع ـ در صورت دقیق شدن در آن ـ چیزی نخواهد بود جز بررسی برخی پیامدهای گریزناپذیرِ انقیاد در مناسبات اقتصادی و اجتماعیِ برآمده از نظم سرمایه.
اما اگر با فراروی از رویکرد نویسندگان این گزارش‌ها، از زاویه‌ی نقش عوامل بنیادی و ساختاری، به رفتار کمابیش انفعالیِ اکثریت مردم مکزیکوسیتی نسبت به معضل آلودگی هوا بنگریم (پدیده‌ای اجتماعی که در ساکنان تهران هم آشکارا قابل مشاهده است)، در می‌یابیم که بی‌تفاوتی نسبی مردم، نه زاده‌ی مقولات نابِ فرهنگی، بلکه ناشی از نوع پیوند آنان با مناسبات اقتصادی و سیاسی حاکم است. در ساحت سیاسیْ توالیِ دولت‌های اقتدارگرا (با صورت‌بندی‌های سیاسی مختلف) راه مشارکت سیاسی مردم را سدّ کرده است و لاجرم امید به امکانِ دخالت‌گری و تاثیرگذاریِ سیاسی (با حداقل هزینه‌ها و پیامدهای شخصی) را به سطوح بسیار نازلی تقلیل داده است. از سوی دیگر، همین ساختار مسلطِ سیاسیْ بدنه‌ی جامعه (یعنی مردمِ منهای دولت) را از امکان برخورداری از ظرف‌ها و تشکّل‌های جمعی برای افزایش امکان دخالت‌گری در سرنوشت جمعی خود محروم کرده است و به همان نسبت ـ در دراز مدت ـ آن‌ها را آسیب‌پذیرتر و ناامیدتر ساخته است. در پیوند با چنین فضایی و درآمیخته با آن، با تأثیرات مستقیم و غیرمستقیم ساختار اقتصادی مواجهیم: از یک‌سو گسترش سیاست‌های نولیبرالی، ناامنی شغلی و فشارهای اقتصادی و معیشتی را بر اکثریت مردم و از جمله ساکنان پایتخت (به ویژه توده‌ی کارگران و مزدبگیران فرودست) تحمیل کرده است. و از سوی دیگر بسط مستمر مناسبات سرمایه‌داری در این جوامع، ضمنِ ارتقای سطح نیازهای مصرفی و گسترش فزاینده‌ی مصرف‌گرایی (حداقل در سطح تثبیت هنجاری)‌، مناسبات کالاییِ بسط‌یافته را بر روابط اجتماعی تحمیل کرده است. در چنین بستری بدیهی است که از یک‌سو تأمی ن ملزوماتِ بقای فردی در دل مناسبات اقتصادی به شدت ناامن و تهدیدآمیز به نخستین اولویت افراد (به ویژه در میان طبقات و اقشار فقیر و آسیب‌پذیر) بدل می‌شود؛ و از سوی دیگر، «فردگراییِ افراطی» به مقدم‌ترین قطب‌نمای جهت‌گیریِ افراد در ساحت زیست جمعی بدل می‌شود؛ قطب‌نمایی که عقربه‌ی آن تنها نسبت به ایجاد یا حفظ امنیت فردی و یا (در سطحی بالاتر) نسبت به جهت‌های موفقیت و پیشرفت فردی حساسیت نشان‌ می‌دهد. طبعاً این خصلت اجتماعی (که عموما تنها به‌سان مسئله‌‌ای فرهنگی آسیب‌شناسی می‌شود) ابداً منحصر به مردم مکزیکوسیتی نیست، بلکه تا جایی که به قلمروی نفوذ منطق اقتصادی سرمایه‌داری مربوط می‌شود، ماهیتی جهانی دارد. در واقع، تا جایی که به بسط مناسبات سرمایه‌داری در جوامع پیرامونی مربوط است، در پرورش و بروز این‌گونه خصلت‌‌های اجتماعی تفاوت چندانی میان کلان‌شهرهای مکزیکوسیتی و تهران وجود ندارد. با این حال در ایران ترکیب عوامل سیاسی و اقتصادی بر یک بستر تاریخی معین به گونه‌ای‌ست که محدودیت‌ها و بازدارندگی‌های یادشده در ساحت‌های سیاسی و اقتصادی به «خوبی» یکدیگر را تکمیل و تشدید می‌کنند؛ طوری که به رغم رویارویی روزمره‌ی اکثریت مردم با معضلات و تنگناهایی که به همه‌ی آن‌ها ـ مشترکاً ـ آسیب می‌رساند (مانند مشکلات زیست محیطی، و به‌ویژه معضل آلودگی هوا در تهران و برخی مناطق شهری)، برای اکثریت مردم حفظ رویکرد فردگرایانه (با مؤلفه‌های بقا و پیشرفت فردی) همچنان مقدم بر هر چیزی می‌ماند. به این ترتیب، با غلبه‌ی گسترده‌ی بی‌تفاوتی نسبت به امر جمعی، و ظهور اپیدمیِ فردگرایی افراطی، که خود معلول ترکیبی از عوامل ساختار‌‌ی‌اند، شکل‌گیری همبستگی جمعی ـ در سطحی قابل اتکا ـ ناممکن و یا حداقل بسیار دشوار می‌گردد و حتی جلوه‌ای یأس‌آور می‌یابد؛ و این حلقه‌ی کمابیش بسته‌ای از برخی عوامل هم‌سازنده است که در پیوند متقابل با هم به بازتولید وضعیت می‌انجامند. در حالی‌که همبستگی جمعی و درک از هم‌سرنوشت بودن (نظیر هویت طبقاتی) شرط ضروری برای تدارک هر تغییری در جهت بهبود وضعیت زیست جمعی است. شاید از همین روست (یعنی فقدان همگرایی و فاعلیتِ جمعی و حس ناتوانی برآمده از آن) که برای بسیاری از مردم (انبوه افراد مجزا از هم) ناممکن بودن سیاست‌ مردمی همچون تقدیری تاریخی به نظر می‌رسد؛ در نتیجه، به رغم همه‌ی تجربیات تاریخی خود از نهاد دولت، اغلب همچنان چشم‌به‌راهِ تغییرات از بالا می‌مانند، و در بزنگاه‌های سیاسی از دولتی به دولت دیگر می‌چرخند، بی‌آن‌که ایستادن بر پاهای خود را تمرین یا جست‌وجو کنند.
برای بازگشت به بحث اصلی و پایان دادن به این بررسی اجمالی، باید گفت حداقل در زمینه‌ی معضل حاد آلودگی هوای تهران و شهرهای بزرگ [۱]، و نیز برخی مشکلات حاد زیست‌محیطیِ کنونی (نظیر نابودی برخی رودخانه‌ها و تالاب‌ها و دریاچه‌ها، از جمله دریاچه‌ ارومیه) از دولت کنونی نمی‌توان انتظار داشت جز تکرار وعده‌های دولت‌های پیشین و یا بزرگ‌نمایی‌های تبلیغاتی درباره‌ی برخی طرح‌ها و مصوبه‌های خود، اقدام موثری انجام دهد. چرا که از یک‌سو دولتِ جدیدْ حوزه‌‌‌ی اولویت‌ها و دغدغه‌مندی خود را رسماً و عملاً در پای‌بندی به پیشبرد «مؤثرتر» سیاست‌های اقتصادی نولیبرالی اعلام کرده است.
در حالی‌که تجربه‌ی پای‌بندیِ دولت‌های پیشین به چارچوب نولیبرالیسم به‌روشنی نشان  داده است [۲] که در چارچوب سیاست‌‌های نولیبرالی تضادهای ساختاری اقتصاد سرمایه‌داری با ملزومات زیست‌محیطی به مرحله‌ی حادتر و بحرانی‌تری می‌رسد (تجربیات جهانی هم آشکارا مؤید این امر است). از سوی دیگر، نمایندگان مجلس هم به روشنی نشان داده‌اند که مسئله‌‌ی آلودگی هوای تهران و شهرهای استان خوزستان (و یا بحران زیست‌محیطی دریاچه‌ی ارومیه) برای آنان واجد اهمیت و اولویت چندانی نیست [۳].
واضح است که به لحاظ هستی‌شناسیْ مشغولیت‌های سیاست‌مداران حرفه‌ای به ملزومات حفظ قدرت سیاسی بیش از آن است که مشکلات زیستی فوری مردم، لزوماً مشکلات فوری آن‌ها هم باشد (به رغم همه‌ی ابراز همدردی‌های صوری یا واقعی‌ آنان با مردم). وانگهی تعویض مکرر پست‌های مدیریتی کلان (چهارساله‌ و گاه کوتاه‌تر) در میان سیاست‌مدارن وفادار به جناح‌های مختلف، که لزوماً مدیران آگاه و متخصصی در حوزه‌ی مسئولیت‌های خود نیستند، موجب می‌شود که فرایندهای بررسی یا رفع معضلات زیست‌محیطیْ ناتمام یا معلق بمانند (اگر اساساً با جدیت آغاز شده باشند). در کنار این‌ها، با فاکتور لابی‌گری و نفوذ سیاسیِ نهادهای قدرتمند اقتصادی (یا در واقع رانت‌خواران قدرتمند سیاسی) در ساحت سیاست‌گذاری‌های کلان اقتصادی و طرح‌های عمرانی/صنعتی و تلاقی یک‌سویه‌ی آن‌ها با مرزهای بازگشت‌ناپذیریِ زیست‌محیطی مواجهیم؛ جایی که مجموع وابستگی‌ها و ملاحظات سیاسی و اقتصادی‌ (یعنی اشکال مختلفِ رانت‌خواری‌های سیاسی و اقتصادی)، فرایند سیاست‌گذار‌ی‌های مرتبط با حوزه‌ي زیست‌محیطی را همانند بسیاری حوزه‌های دیگر ناشفاف و مماشات‌گرا می‌سازد [نظیر آنچه که به سَندرومِ سدسازی‌های پرهزینه و پرهیاهو و بسیاری از طرح‌های راه‌سازی‌ ـ فارغ از پیامدهای زیست‌محیطی و دموگرافیک پایدار آن‌ها ـ مربوط می‌شود؛ یا آن‌چه که به صنایع/تجارت پرسود خودروسازی و واردات انبوه خودرو ـ فارغ از تأثیرات آن بر تشدید آلودگی‌های هوای تهران و شهرهای بزرگ ـ مربوط می‌شود]. نتیجه‌ی بیرونی و نهاییِ همه‌ی این‌ عوامل و روندها آن بوده است که تمام هم و غمّ و «تخصصِ» برخی مدیران و کارشناسان رسمیْ صرفِ آن گردد که چه‌گونه ابعادِ یک معضل زیست‌محیطیِ معین از مردم و رسانه‌ها پنهان‌ نگه داشته شود؛ یا چه‌گونه بتوان مردم را درباره‌ی کم‌اهمیت بودن آن معضل و ناچیز بودن پیامدهای منفی آن قانع ساخت؛ یا چه‌گونه توجه عمومی از دلایل بنیادین بروز و تداوم آن معضل منحرف گردد؛ و سرانجام این‌که چه‌گونه بتوان ذهنیت عمومی را نسبت به کارا بودنِ «تدابیر» و اقدام‌های سازمان‌های دولتیِ «ذی‌ر‌بط» در خصوص آن معضل مجاب کرد!
همه‌ی این‌ها در کشور ما به‌قدری مرسوم و مکرر بوده است که بتوان این هشدار را کاملاً موجّه تلقی کرد که امید بستن به دولت و تغییرات از بالا در ساحت معضلات زیست‌محیطی (و احتمالاً دیگر ساحت‌ها) حاصلی نخواهد داشت [۵]، جز ضایع‌کردن توانِ بالقوه‌ای که در امکانات کنونیِ همبستگیِ جمعی و ابتکارتِ خودانگیخته‌ی عملِ جمعی نهفته است. بی‌گمانْ تلاش برای هم‌گراییِ این امکانات و نیروها در جهت تدارک اقداماتی سازمان‌یافته و مستمر، وظیفه‌ی همه‌ی کسانی است که معضلات زیست‌محیطیِ برآمده از نظم سرمایه‌دارانه را جدی می‌گیرند و در عین حال نسبت به معجزات بالادست (از ناحیه‌ی دولت‌‌های متعهد به اقتصاد سرمایه‌داری) هم توهمی ندارند. / آذرماه ۱۳۹۲
oromieh
فاجعه زیست محیطی دریاچه ارومیه

*‌ * *
گزارش نخست:
مکزیکو سیتی: مطالعه‌ای موردی درباره‌ی آلودگی هوا

آلودگی هوا به معضلی وحشتناک در دنیای امروز بدل شده است.(6) بر اساس گزارش تحقیقی دریک السام (Derek Elsom) استاد اقلیم‌شناسی دانشگاه آکسفورد بروکس: «صدها میلیون نفر از مردم جهان در شهرهایی زندگی می‌کنند که سطح آلودگی چنان بالاست که سالانه صدها هزار نفر از آنان به طور مستمر می‌میرند و ده‌ها هزار نفر به بیماری‌های حاد یا مزمن مبتلا می‌شوند.» اگر چه این مشکلی عمومی در بسیاری از شهرهای بزرگ است، از میان آن‌ها مکزیکوسیتی بدترین وضعیت را دارد. دولت مکزیک طرح‌هایی برای رفع این معضل در دست دارد، اما وضعیت به‌ قدری حاد است که ساکنین شهر به راهکارهای سریع و مؤثر نیازمندند. اقدام‌های دولتی به وضوح ناکافی و ناکارآمد است.
علت‌های آلودگی هوا (در مکزیکوسیتی)
یکی از دلایل تشدید آلودگی هوا در این شهر وضعیت جغرافیایی آن است؛ یعنی واقع شدن شهر در منطقه‌ای درّه مانند که توسط کوه‌های اطراف احاطه شده است. به کرّات در طی سال با ورود جبهه‌ی هوای سرد از مناطق کوهستانی اطراف، پدیده‌ی «وارونگی گرمایی» (Thermal Inversion) رخ می‌دهد، یعنی لایه‌ی هوای مجاور سطح شهر، که حامل دود حاصل از کارخانه‌ها و تردد خودروهاست، در زیر لایه‌‌ای از هوای گرم‌تر گیر می‌افتد و امکان صعود و گریز از سطح شهر را نمی‌یابد. در نتیجه، آلودگی‌های گازی تولید شده، در همان نزدیکی سطح شهر باقی می‌مانند و بر روی هم انباشته می‌شوند.
اگر چه امکانات زیادی برای حمل‌ونقل عمومی در مکزیکوسیتی وجود دارد (۲ هزار اتوبوس، ۸۰ هزار تاکسی، ۳۰ هزار مینی‌بوس)، اما این به هیچ وجه کافی و جواب‌گوی جمعیت عظیمی در حدود ۲۰ میلیون نفر نیست. در نتیجه، سیستم حمل و نقل عمومی در مکزیکوسیتی بسیار شلوغ و نامناسب است. به همین دلیل سه و نیم میلیون خودروی شخصی در سطح شهر تردد می‌کنند، که سهم زیادی هم در آلودگی‌ هوای شهر دارند. در این میان مشکل اصلی ناشی از خودروهای قدیمی است. بنا به گفته‌ی مسئول روابط عمومی شرکت جنرال موتورز در مکزیکو، حدود ۷۰ درصد آلودگی ایجاد شده توسط خودروها مربوط به خودروهایی است که تاریخ ساخت آن‌ها پیش از سال ۱۹۸۵ است.
بیش از دو دهه از آشکار شدن مشکل آلودگی هوا در مکزیکوسیتی سپری شده است؛ در این مدت دولت اقداماتی برای مواجهه با این مشکل انجام داده است. با وجود این، رفع این معضل نیازمند تلاش‌های بسیار بیشتری است. اتوبوس‌های شهری، انباشت زباله‌‌ها در فضای آزاد و سوزاندن زباله‌ها، کارخانه‌های خارج از نظارت، و خودورهای قدیمی همچنان به انتشار آلاینده‌ها در هوای شهر ادامه می‌دهند. مسلماً این مشکلات یک‌شبه حل نخواهند شد، و رفع آن‌ها بسیار پرهزینه خواهد بود؛ و نیز راهکارهای اتخاذ شده مسلماً برای برخی از ساکنان شهر ناخوشایند خواهند بود؛ اما به رغم همه‌ی این‌ها، برای مواجهه با این شرایط حاد و بحرانی، اقدامی فوری ضروری است. چون مردم مکزیکوسیتی در شهری زندگی می‌کنند که کیفیت هوا تنها در کمتر از سی روز در طی سال رضایت‌بخش است.
 تأثیرات آلودگی هوا
تحقیقات مختلف نشان داده است که میان شدت آلودگی هوا با بروز پاره‌ای از بیماری‌ها و ناهنجاری‌های سلامتی ارتباط نزدیکی وجود دارد. بیماری‌ها و ناهنجاری‌هایی نظیر ناراحتی‌های قلبی ـ عروقی، ناراحتی‌های تنفسی، سرطان، تولد پیش‌رس با نوزادانی نحیف و کم وزن، بیماری‌های ریوی و سندروم مرگ زودرس. گزارش‌ها حاکی از آن است که در مکزیکوسیتی میزان مرگ‌ومیر مستقیم ناشی از آلودگی هوا سالانه حدود ۱۴ هزار نفر است، و این جدا از تأثیرات آلودگی در ایجاد بیماری‌های مزمن قلبی و تنفسی و غیره است.
بر اساس گزارش انستیتوی هوای پاک در سال ۲۰۱۳، مکزیک پس از برزیل دومین کشور آمریکای لاتین به لحاظ میزان مرگ و میر ناشی از آلودگی‌هاست. مکزیکوسیتی سال‌ها معروف به آن بود که دارای دودآلودترین هوای شهری در سراسر آمریکای لاتین است. اما بر مبنای گزارش اخیر، اینک شهر مونتِرّی در برزیل دارای بالاترین میزان آلودگی‌ ذرات معلّق (PM10) در آمریکای لاتین است. میزان غلظت آلودگیِ PM10 در هوای شهر مونتِرّی حدود ۸۶ میکروگرم بر مترمکعب است؛ در حالی‌که سقف استاندارد این آلودگی در شهرهای اروپایی کمتر از ۴۰ میکروگرم در مترمکعب است.
در این گزارش همچنین میزان گاز اوزون موجود در هوای برخی شهرها نیز بررسی شده است. اوزون (O3) گازی به شدت واکنشی (reactive) است، که اگر چه وجود آن در لایه‌های فوقانی جو (استراتوسفر) برای مهار نفوذ تابش فرابنفش خورشیدی به سطح زمین ضروری است، اما وجود اوزون در لایه‌ی زیرین جو (تروپوسفر) برای سلامتی موجودات زنده مضر است و از این رو گازی به شدت سمّی محسوب می‌شود. هنگام تماس گاز اوزون با بافت زنده، مانند شُش‌ها، گاز اوزون به سلول‌‌های نایژک‌‌ها آسیب جدی می‌رساند و موجب وروم کردن آن‌ها و احساس سوزش می‌گردد.
در مکزیکوسیتی از میان بدترین منابع انتشار گاز اوزون و ذرات معلق، باید به هزاران مینی‌بوسی (با رانندگیِ مالکان آن‌ها) اشاره کرد که در نواحی فقیرنشینِ حومه‌ی شهر تنها وسایل حمل و نقل عمومی محسوب می‌شوند. هر راهکار دولتی برای کاهش این آلاینده‌ها نمی‌تواند بدون جایگزین‌سازی این مینی‌بوس‌ها مؤثر واقع شود. جایگزین‌سازی سریع این یکی مینی‌بوس‌ها یکی از تنگناهای مهمی است که دولت مکزیک با آن مواجه است.
مکزیکوسیتی در حال حاضر یکی از آلوده‌ترین نقاط سیاره‌ی زمین برای نفس کشیدن است. بنا بر گزارش‌های مقامات رسمی مکزیک، در دوره‌های تشدید آلودگی هوا در مکزیکوسیتی یک‌سومِ مردم پایتخت به بیماری‌های تنفسی مبتلا می‌شوند. به‌ویژه مردم نواحی فقیرنشین شهر به طور دایمی در معرض خطرات آلودگی هوا قرار دارند. در حالی‌که مطابق استانداردهای رایج جهانی، میزان اوزونی معادل ۱۰۰ واحد (در مقیاس مربوط به این آلاینده‌‌) در هوای شهری، سطحی خطرناک ارزیابی می‌شود، در اغلب دوره‌های تشدید آلودگی هوا در مکزیکوسیتی، میزان اوزون از ۲۰۰ واحدِ مقیاس فراتر می‌رود و سطح بالای ۱۰۰ واحد نیز اغلب برای چندین هفته‌ی متوالی پایدار می‌ماند.
در حالی‌که بیشتر اعلان‌های وضعیت اضطراری در مکزیکوسیتی مربوط به افزایش میزان گاز اوزون بوده‌اند، مشکل جدیدی هم به این وضعیت اضافه شده است. از دسامبر سال ۱۹۹۸ تاکنون در دو مورد به دلیل افزایش سطح ابرهای غبارِ ناشی از ذرات معلقْ وضعیت اضطراریِ آلودگی هوا اعلام شده است. پیامدهای این آلودگی جدید چنان وحشتناک بوده است که یک هفته پس از بالا رفتن سطح آلودگی‌های مربوط به ابرِ غبار ذرات معلق (ریزگردها)، نیمی از جمعیت بیست‌ میلیونی شهر دچار ناراحتی‌های تنفسی شدند.
دریک السام در گزارش خود چنین می‌گوید: «تنفس هوا در در مکزیکوسیتی معادل کشیدن روزانه ۴۰ سیگار است». در حالی‌که که کشیدن ۴۰ سیگار در روز کاری بسیار خطرناک برای یک فرد عادی است، در مکزیکوسیتی همگان، از نوزادان گرفته تا سالمندان، ناچارند که به آن تن بدهند. استنشاق روزانه‌ی این میزان از آلاینده‌ها آشکارا به معنی مرگ تدریجی و پیوسته‌ی انسان‌هاست، که با مرگ پیش‌رسِ آن‌ها همراه است.
منطقه‌ی نزاهاول‌کویتل (Nezahualcoyotl) در شمالی‌ترین گوشه‌ی کلان‌شهرِ مکزیکوسیتی نمونه‌ی روشن و برجسته‌ای از روند فاجعه‌باری است که بر مردم این شهر تحمیل شده است. جایی که زمانی بستر دریاچه‌ی تکزاکو (Texaco) بود و ناحیه‌ی بسیار زیبایی محسوب می‌شد، اینک به‌ دشتی از غبار و زباله بدل شده است. در طی قرن بیستم آب دریاچه برای توسعه‌ی حریصانه‌ی شهر به نواحی دیگر انتقال یافت و بستر خشک شده‌ی دریاچه اینک به مکانی برای انباشت کوه‌های زباله‌‌ی در حال پوسیدن در فضای باز، توده‌ی لاستیک‌های مشتعلِ خودروها، زباله‌‌های کارخانه‌ها، و کارگا‌ه‌های استخراج سنگ‌ تبدیل شده است. سال‌ها بی‌توجهی نسبت به مسئله‌‌ی آلودگی، نزاهاول‌کویتل را به منطقه‌ای خطرناک برای زیستن مبدل ساخته است؛ طوری که ساکنان این منطقه زندگیِ بسیار نادری را در کنار این همه کثافت‌ و آلودگی تجریه می‌کنند. ایوون وگا در حالی‌که دستمالی را به بینی‌اش می‌فشارد می‌گوید: «ما فقط آلودگی استنشاق می‌کنیم، و هرگز حال‌مان خوب نمی‌شود». در کنار او کودک ۱۸ ماهه‌اش می‌جنبد که به گفته‌ی او به تازگی در حال بهبود از یک عفونتِ تنفسی تقریباً پایدار بوده است. بسیاری از ساکنان این شهر به طور دایمی در حال مبارزه با انواعی از بیماری‌ها هستند.
فرانچلی ولا، یکی دیگر از ساکنین شهر که ۳۷ سال دارد، با اشاره به خواهرزاده‌ی ۸ ساله‌اش که ناگهان به عوارضی شبیه آنفلونزا با جوش‌های ملتهبِ سرخ‌رنگ در ناحیه‌ی سینه دچار شده است، می‌گوید: «فکر می‌کنم ما فقط به تدریج در حال مُردنیم». او چندان بی‌راه نمی‌گوید، چون بر طبق آمار رسمی به واسطه‌ی شدت آلودگی هوا در مکزیکوسیتی، میانگین سطح امید به زندگی (life expectancy) بین ۵ تا ۱۰ درصد کاهش یافته است.
چندی پیش به دلیل نشت مواد شیمیایی از یکی از کارخانه‌ها در منطقه‌ی نزاهاول‌کویتل، شهروندان گزارش دادند که بوی هوای قابل استنشاق، چیزی شبیه موی سوخته یا پلاستیک سوخته بود. یک مالک کارخانه اما وجود آلاینده‌ها در هوای منطقه را انکار می‌کند و واکنش عمومی نسبت به آن را مقوله‌ای به‌تمامی «روان‌شناسانه» می‌نامد. اگر چه ساکنان منطقه بر نادرستی چنین ادعاهایی واقفند، اما آنان همچنان نمی‌دانند که هر گاه بوی عجیب و زننده‌ای در هوا وجود داشته باشد چه باید بکنند. یکی از آنان می‌گوید: «من فقط می‌خواهم بدانم که چه باید کرد: باید در این مواقع داخل خانه بمانیم و درها و پنجره‌ها را ببندیم، یا به فضای باز برویم؟» دولت در این زمینه آموزشی به مردم نداده است؛ اما با در نظر گرفتن اینکه چنین وضعیت‌هایی همواره تکرار می‌شوند، ضروری است که در زمینه‌ی آموزش ساکنین منطقه اقدامی جدی انجام شود.
اجتماع‌های محلی به فقدان حمایت دولتی واکنش نشان می‌دهند:
تا سال ۱۹۹۷ سیاست شهر توسط یک نظام تک حزبیِ اقتدارگرا تعیین می‌شد، که زمینه‌ی دشواری برای امکان سازمان‌دهی‌های مستقل و از پایینِ شهروندان ایجاد می‌کرد؛ که این امر به نوبه‌ی خود موجب دلسردی کامل بسیاری از شهروندان نسبت به نظام سیاسی مستقر می‌شد. اگر چه دولتِ آن زمان از وجود معضل آلودگی‌ها آگاه بود، اما به طور روشنی به شهروندان چنین القا می‌شد که در زمینه‌ی ایجاد تغییری برای حل این مشکلْ کاری از آنان (شهروندان) بر نمی‌آید. از آن‌جا که شهروندان هیچ‌گاه به این باور نرسیدند که خودِ آنان قادرند زمینه‌ساز ایجاد تحولی برای کاهش یا رفع این مشکلِ فراگیر باشند، آن‌ها نیز هرگز تلاشی در این راستا نکردند. آلخاندور پِرز یکی از ساکنین نزاهاول‌کویتل می‌گوید: «البته که آلودگی هوا ما را آزار می‌دهد؛ اما ما کاری در این زمینه نمی‌کنیم. اگر هم کاری بکنیم، هیچ یک از مقامات و مسئولین توجهی به ما نخواهند کرد.»
یکی از دلایل آنکه دولت تاکنون توجه چندانی به مسئله‌‌ی آلودگی هوا نکرده‌، آن است که شهروندان مکزیکوسیتی با مشکلات بسیاری مواجهند که آلودگی هوا تنها یکی از آنهاست. یکی از این مشکلاتْ چیزی است که ایزابل بوستامنت هر روز با آن درگیر است: پس از سی سال سکونت در این شهر، خانه‌‌ی او هنوز فاقد آب لوله‌کشی شهری است.
از سوی دیگر بسیاری از تغییراتی که دولت انجام می‌دهد نیز با بی‌اعتمادی و تردید شهروندان مواجه می‌شوند، به ویژه اگر این‌گونه اقدام‌ات دشواری‌ها و محدودیت‌هایی را برای خود آن‌ها ایجاد کند. هر بار که دولت محدودیت‌هایی را برای تردد خودروها ایجاد می‌کند، با اعتراضات زیادی از سوی انبوه رانندگان و صاحبان خودرویی مواجه می‌شود که ناکارآمدی حمل و نقل عمومی، زمینه‌ای ناگزیر برای تأمین معاش آن‌ها ایجاد کرده است [به دلیل فقر مفرط و درماندگی آنان]. البته همه‌ی مردم مکزیکوسیتی از میزان خطرناک بودنِ تنگنایی که در آن گرفتارند آگاه نیستند. آلخاندور انچیناس یکی از مسئولین زیست‌محیطی شهر می‌گوید: «مردم این شهر ترجیح می‌دهند که رانندگی کنند، تا این‌که نفس بکشند». اگر چه این گفته اغراق‌آمیز است، اما فقدان آگاهی نسبت به اهمیت مسئله‌، در بسیاری از کنش‌های ساکنین این شهر مشهود اشت.
این فقدان آگاهیِ عمومی ناشی از آن است که دولت اطلاعات کافی در اختیار شهروندان قرار نمی‌دهد. برای مثال، یک‌بار هنگامی که به دلیل میزان بالای دود حاملِ ترکیبات شیمیایی در هوا، مسئولین شهری وضعیت اضطراری اعلام کردند، برخی شهروندان آشکارا نسبت به آن بی‌اعتنا بودند. در همین روز از زبان جوانی به نام آندرس آلتامیرانو، در حالی که سوار دوچرخه‌اش می‌شد تا به محل تمرین فوتبال برود، چنین می‌شنویم: «ما تمرین‌های ورزشی‌مان را فقط به خاطر وجود آلودگی هوا قطع نمی‌کنیم». اگر چه ورزش کردن در هوایی با وضعیت آلودگیِ اضطراری، چیزی نصیب آندرس نمی‌کند، اما چنین به نظر می‌رسد که او و بسیاری از افرادی مانند او در مکزیکوسیتی اساساً حساسیت خود را به مسئله‌‌ی آلودگی هوا از دست داده‌اند و در نتیجه، این معضل را به حالِ خود وانهاد‌ه‌اند.
mexico
وارونگی هوا در مکزیکوسیتی
اقدام‌های دولت و برخی راهکارهای احتمالی:
دولت تلاش می‌‌کند این بدبینی و بی‌اعتمادی عمومی را با اجرای برنامه‌هایی در جهت کاهش آلودگی هوا تقلیل دهد. یکی از روش‌هایی که دولتِ محلی برای مواجهه با این مشکلِ ظاهراً رفع‌ناشدنی اتخاذ کرده است اجرای سازوکاری است که تنها به خودروهای معینی در روزهایی معین از هفته اجازه‌ی تردد در سطح شهر را می‌دهد. هنگامی که این طرح برای دوره‌ای عملاً اجرا می‌شد، مجوز تردد خودروها بر اساس شماره‌ی انتهایی پلاک آن‌ها صادر می‌شد. اما پس از مدتی دولت ناچار شد اجرای این طرح را متوقف سازد، زیرا به رغم اجرای آنْ میزان آلودگی‌ها افزایش یافته بود. دلیل این پیامد نامنتظره آن بود که مردم آموخته بودند که چه‌گونه با استفاده از خودروهای قدیمی به عنوان خودروی دوم، محدودیت‌های این طرح را دور بزنند.
 اما از آن‌جا که آلودگی هوا در حال افزایش بود، مسئولان ناچار شدند طرح تازه‌ای را در دستور کار قرار دهند که اجرای آن تا امروز هم ادامه یافته است. این برنامه‌ی جدیدکه تا حدی هم پیچیده است، میان خودروهای قدیمی‌تر و جدیدتر تمایز فایل می‌شود. قاعده‌ی مصوبِ جدید چنان پیچیده است که بسیاری از رانندگان خودروها سردرگم می‌شوند که آیا در یک روز معین اجازه‌ی تردد دارند یا نه؛ به ویژه در روزهایی که سطح آلودگی هوا به وضعیت اضطراری می‌رسد. از این رو به طور روزانه حدود ۵۵ هزار نفر به مرکز اطلاعات رانندگی تلفن می‌کنند تا بدانند آیا در این روز مجاز به رانندگی با خودروی خود هستند یا نه.
به رغم این واقعیت که دولت طرح‌هایی را در این زمینه اجرا می‌کند، رفع این معضل نیازمند اقدامی به مراتب فوری‌تر و موثرتر است. مدیر روابط عمومی شرکت جنرال موتورز در مکزیکوسیتی معتقد است که «فوری‌ترین اقدام، از رده خارج کردن خودروهای دارای آلودگی بالاست». راهکاری که از سوی جنرال موتورز در این زمینه عرضه شد آن بود که در ازای تحویل خودروهای قدیمی (ساخته شده پیش از ۱۹۸۵) خودروهای جدیدی با ۲۰۰۰ دلار تخفیف در اختیار داوطلبان قرار دهد؛ بنا بود هزینه‌ی این تخفیف به طور برابر میان دولت مکزیک و جنرال موتورز تقسیم شود. اما مشکل این طرح آن بود که هزینه‌ی آغازین آن برای دولت مکزیک چیزی در حدود ۳۰ میلیون دلار بود. مشکل دیگر این طرح آن بود که بیشتر مکزیکی‌هایی که خودروهایی با بیش از ۱۵ سال عمر را می‌رانند، حتی به رغم این تخفیف پیشنهادی هم توان مالی خرید خودروی تازه را ندارند. پس به نظر نمی‌رسد که این راهکارْ کمکی به بیرون کردن خودروهای قدیمی از سطح جاده‌ها و خیابان‌ها بکند.
در حالی‌که این‌گونه راهکارها عمدتا متوجه افراد و بخش‌های خصوصی است، سیستم حمل و نقل عمومی که تحت نظارت دولت محلی قرار دارد، منبع مهمی در آلودگی هوای شهری است. از آنجا که امکان نظارت دولت بر حمل و نقل عمومی بیش از حوزه‌ی زندگی شخصی ساکنان شهر است، به نظر می‌رسد این‌جا جایی است که تغییرات لازم باید آغاز گردد. شاید استفاده از فناروری‌های جدید بتواند تردد اتوبوس‌های بدون آلودگی (و با قیمت مناسب) را در کم‌تر از ۵ سال آینده در مکزیکوسیتی ممکن سازد، تا شاهد کاهشی پایدار در آلودگی هوای این شهر باشیم. این امر اگر چه می‌تواند امکانی رویایی هم برای شهروندان و هم برای دولت باشد، اما تحقق آن مستلزم سرمایه‌گذاری قابل ملاحظه‌ای از سوی شرکت‌های خودروسازی و نیز شرکت نفت دولتی Pemex است. روشن نیست که آیا دولت و شرکت نفت مایلند هزینه‌ی لازم برای اجرای چنین برنامه‌هایی را در جهت بهبود سیستم حمل و نقل عمومی را بپردازند.
یکی از فناوری‌های دیگر، تولید سوخت‌هایی است که باعث آلودگی نمی‌شوند و به سلول‌های سوختی (fuel cells) موسومند. یک سلول سوختی عبارتست از دستگاهی الکتروشیمیایی که بدون تولید صدا و آلودگی الکتریسیته تولید می‌کند. سازوکار تولید انرژی توسط سلول‌های سوختی از این قرار است که هیدروژن (تهیه شده از گاز طبیعی ـ متان ـ و یا متانول) به روش الکتروشیمیایی با اکسیژن ترکیب می‌شود، که تنها خروجی این فرایند عبارت است از گرما و بخار آب. مسلماً استفاده از چنین فناوری‌هایی می‌تواند آینده‌ی متفاوتی را برای مکزیکوسیتی به ارمغان بیاورد. اما در این موردْ مشکلِ پیشِ رویِ دولت محلی آن است که برخی شرکت‌های خودروسازی باید خودروهایی بر پایه‌ی به‌کارگیری این فناوری سوختی تولید کنند. در این زمینه فدریکو فورته مدیر نمایندگی مرسدس بنز در مکزیک چنین می‌گوید: «همانند بسیاری دیگر از اختراعات، به رغم شناخته‌شده بودن فناوری‌های مناسب، مشکل آن است که چه کسی قرار است این فناوری‌ها را به تولیدی پایدار تبدیل کند؟» پس اگرچه استفاده از سلول‌های سوختی به لحاظ علمی امکان‌پذیر‌ است، اما در حال حاضر کسی مایل نیست بر روی تولیدِ انبوه خودروهایی با چنین سوختی سرمایه‌گذاری کند.
علاوه بر این، علی‌الاصول می‌توان دو نوع گاز را ـ با تغییرات لازم ـ به عنوان سوخت (خودروها) مورد استفاده قرار داد. بنا به گفته‌ی هری شوارتز، مدیر فنی نمایندگیِ مرسدس بنز در مکزیکوسیتی، یکی از این دو سوختِ ممکنْ هیدروژن خالص است که استفاده از آن صددرصد بدون آلودگی خواهد بود؛ سوخت دیگر گاز متانول است که اندکی گازکربنیک تولید خواهد کرد، اما بسیار کم‌تر از میزانی که موتورهای (خودروهای) کنونی تولید می‌کنند. اگر چه به لحاظ زیست‌محیطی سوخت هیدروژنی مطلوب‌تر خواهد بود، اما احتمالاً در آینده استفاده از متانول رایج‌تر خواهد شد، چون پمپ‌بنزین‌های کنونی به سادگی قابل تطبیق با سوخت متانول هستند.
با وجود این، سال‌ها طول خواهد کشید تا مکزیک بتواند به مرحله‌ی استفاده‌ی عمومی از این سوخت‌های طبیعی و پاک‌‌(تر) برسد. در این میان، بسیاری در جست‌وجوی راهکاری هستند که در کوتاه‌مدت بتواند معضل مهیبِ آلودگی هوا در مکزیکوسیتی را کاهش دهد.
نزدیک‌ترین طرحی که دولت مکزیک در این زمینه در دستور کار خود دارد، طرح گسترش استفاده از سوخت گاز طبیعی (متان) است. اجرای این طرح مسلماً هزینه‌ی زیادی می‌طلبد (بانک جهانی برای آغاز این پروژه ۲۰ میلیون دلار وام در اختیار دولت مکزیک قرار می‌دهد)، اما ضرورت تغییر شیوه‌ی حمل و نقل در مکزیکوسیتی انجام چنین هزینه‌ای را موجه می‌سازد. با این حال، باید به خاطر داشت که انجام این طرح به تنهایی قادر به حل مشکل آلودگی هوای مکزیکوسیتی نخواهد بود.
*‌ * *
گزارش دوم:
آلودگی هوا در مکزیکوسیتی
 دولت مکزیک از طریق قانون‌گذاری و آموزش عمومی در تلاش برای کاهش آلودگی هوا در مکزیکوسیتی است.(7) استفاده از فیلترها و تصفیه‌‌کننده‌ها هم در دستور کار قرار دارد. در طی حیات یک نسل، مکزیکوسیتی که به لحاظ کیفیت هوا یکی از پاکیزه‌ترین شهرها به شمار می‌آمد، به یکی از آلوده‌ترین شهرهای جهان تغییر یافت. عوامل مختلفی در آلودگی هوای این شهر تاثیر داشته‌اند: از عامل جغرافیایی (توپوگرافی منطقه) تا صنایعی که در درون و اطراف این شهر فعالند؛ و عادت‌های زیستی مردمی که در این محدوده زندگی می‌کنند. با فهم عوامل اصلی آلودگی هوا در این شهر می‌توان به درک بهتری از راهکارهای کاهش آلودگی هوا در این شهر رسید.
جغرافیای شهری نقش مهمی در نحوه‌ی تأثیر آلودگی‌ها بر شهر و ساکنان آن دارد. این شهر در یک درّه‌ی کاسه‌مانند واقع شده است که با کوه‌های اطرافش احاطه شده است. این جغرافیا به جای پراکنده ساختن آلودگی هوا، موجب گیر افتادن و متراکم شدنِ آن می‌شود. ۳۶ هزار کارخانه‌ی فعال در این ناحیه به همراه تردد سه و نیم میلیون خودرو، آلودگی زیادی تولید می‌کنند که عمدتا در سطح این دره‌ی زیبا انباشته می‌شوند. در نتیجه، سطح آلودگی به طور فزآینده‌ای بالاتر می‌رود و تأثیرات دراز مدتی بر سلامتی و شرایط زیست‌محیطی به جای می‌گذارد. با این حال، عامل جغرافیا یگانه عامل بروز آلودگی هوا در این شهر نیست.
کارخانه‌های یاد شده عامل مهمی در ایجاد آلودگی هوا هستند، چرا که به طور وسیعی از سوخت‌های فسیلی استفاده می‌کنند. ذرات معلق یا ریزگَردهایی که توسط صنایع مختلف مننتشر می‌شوند به‌قدری کوچک هستند که در ریه‌ها جمع شوند، و این امر آسیب‌های جدی بر سلامت شهروندان و گردش‌گران وارد می‌کند؛ فارغ از اینکه آن‌ها به لحاظ وضعیت جسمانی سالم باشند یا بیمار. در‌ واقع یک پژوهش‌ها نشان می‌دهند که سالانه تعداد بسیاری از ساکنین شهر صرفاً به دلیل قرار گرفتن در معرض آلودگی‌های هوای مکزیکو‌سیتی جان خود را از دست می‌دهند (میزان برآوردها متفاوت است: از ۶۴۰۰ نفر تا ۱۴۰۰ نفر).
شهروندان مکزیکو سیتی نیز خود مسئول ایجاد بخش مهمی از آلودگی هوای شهری هستند. میلیون‌ها خودرویی که در سطح شهر تردد می‌کنند بخشی از آلاینده‌های هوا را تولید می‌کنند که میزان آلودگی هوا و شدت تأثیرات آن را افزایش می‌دهند. به ویژه آنکه حداقل سی درصد از این سه و نیم میلیون خودرو عمری بالای بیست‌سال دارند (خودروهای قدیمی‌‌تر در مقایسه‌ با خودروهای نسل جدید کمتر با فاکتورهای زیست‌محیطی سازگارند). حتی سوخت‌های مورد استفاده در مکزیکو سیتی (در کارخانه‌ها و در خودروها) هم در ایجاد و تداوم مشکل آلودگی هوا سهیم‌اند. همه‌ی این عوامل در کنار هم موجب شده‌اند که این شهر یکی از آلوده‌ترین هواهای شهری جهان را داشته باشد.
اما چه اقداماتی برای کاهش آلودگی هوای مکزیکو سیتی انجام شده یا در حال انجام است؟ در حال حاضر یکی از مهمترین گام‌هایی که در این مسیر برداشته می‌شود ارتقای آگاهی ساکنین شهر نسبت به این مسئله‌ است. با گسترش این باور در میان شهروندان که آلودگی هوا و بیماری‌های ناشی از آن اجتناب‌پذیر و قابل پیش‌گیری است، رفتارهای مردم در مواجهه با این معضل در حال تغییر است.
دولت هم در حال اجرای برنامه‌هایی برای کاهش آلودگی‌های منتشر شده از سوی صنایع و کارخانه‌هاست. بخشی از این برنامه‌ها عبارتند از تغییر فرایندهای تولیدی در جهت انتشار آلودگی‌های کمتر و نصب فیلتر‌ها و تصفیه‌‌کننده‌ها بر دودکش‌های کارخانه‌ها (smokestacks). این طرح‌ها قطعاً در کاهش آلودگی هوای شهر مؤثر خواهند بود، اما ایجاد تغییرات مؤثر در درازمدت، منوط به آن است که وابستگی این صنایع به سوخت‌های فسیلی قطع شود.
رفع آلودگی‌ هوای مکزیکوسیتی نیازمند توجهات جدی است. بدون دانش کافی از عوامل مشکل‌زا و بدون انجام اقدام‌های جدی و موثر، آلودگی هوای این شهر، با همه‌ی پیامدهای منفی آن بر سلامت شهروندان و شرایط زیست‌محیطی، همچنان افزایش خواهد یافت.
*‌ * *
گزارش سوم:
کنترل آلودگی هوا در مکزیکوسیتی | Michelle Hibler
در سال ۱۹۹۲ سازمان ملل متحدْ مکزیکوسیتی را دارای آلوده‌ترین هوای شهری در جهان معرفی کرد.(8) شش سال پس از آن‌که کیفیت بد هوا شهرتِ «خطرناک‌ترین شهر جهان برای کودکان» را برای این شهر به ارمغان آورد، مسئولان شهری به طور جدی در تلاش برای زدودن این شهرت بوده‌اند. اما به رغم بیش از یک دهه اقدام‌های سفت و سخت برای کنترل آلودگی هوا، در بیشتر روزها لایه‌ای از مه غبار و آلودگی بر فراز شهر معلق است، که حتی دیدن قله‌های برف گرفته‌ی کوه‌های اطراف را دشوار می‌سازد و سلامتی شهروندان را به خطر می‌اندازد.
عوامل زیادی در ایجاد این وضعیت دخالت دارند: جهش جمعیتی (از سه میلیون نفر در سال ۱۹۵۰ به بیست میلیون نفر در حال حاضر)؛ افزایش تعداد خودروهای تردد کننده در سطح شهر به سه‌ونیم میلیون خودرو (که بیش از 30 درصد آن بالای بیست سال عمر دارند)؛
نقش زیان‌بخش شرایط جغرافیایی شهر
عامل جغرافیا در تلفیق با عوامل انسانی وضعیتی سمّی را برای هوای شهر ایجاد کرده است. شهر مکزیکوسیتی که در مجاورت یک آتشفشان خاموش واقع است، در ارتفاعی حدود ۲۲۴۰ متر بالاتر از سطح دریا قرار دارد. سطح پایین اکسیژن هوا در این ارتفاع موجب می‌شود که فرایند مصرف سوخت (combustion) در موتورهای هواسوز (که با سوخت فسیلی کار می‌کنند) ناقص انجام گیرد، و این امر موجب انتشار میزان بیشتری از مونوکسیدکربن و سایر ترکیبات گازیِ مُضر می‌گردد. تابش نور شدید خورشید موجب صعود این آلودگی‌های گازی به لایه‌هایی بالاتر از ارتفاعِ معمولِ دودها می‌شود. این دودها به نوبه‌ی خود مانع از نفوذ نور خورشید به لایه‌های زیرین هوای سطح شهر می‌شوند؛ که این امر مانع از گرم‌شدن و صعود عمودی هوای آلوده در لایه‌های زیرین می‌شود تا در نهایت پدیده‌ی «وارونگی هوا» ایجاد یا تشدید گردد.
رفع این معضل یکی از اولویت‌های کاریِ کمیسیون زیست‌محیطیِ کلان‌شهر مکزیکوسیتی بوده است. تلاش‌های اخیر برای کاهش انتشار آلاینده‌ها نسبتاً موفق بوده‌اند. برای مثال در دهه‌ی ۱۹۹۰ دولت برنامه‌هایی را برای بهبود کیفیت هوا به اجرا گذاشت (PIICA and PROAIRE) که شامل ممنوع‌سازی چرخشیِ استفاده از خودروی شخصی برای یک روز در هفته بوده است.
در دوره‌‌های آلودگی شدید، دامنه‌ی این ممنوعیت تا سطح استفاده‌ی «یک روز در میان» از خودروی شخصی افزایش می‌یابد و نیز در چنین دوره‌هایی مدتِ فعالیت روزانه‌ی برخی کارخانه‌ها کاهش می‌یابد. علاوه بر این، صاحبان خودروها می‌بایست هر ۶ ماه وسیله‌‌ی نقلیه‌ی خود را معاینه‌ی فنی نموده و گواهی مربوطه را دریافت نمایند. به رغم اینکه از طریق اجرای این برنامه‌ها اینک میزان انتشار آلاینده‌های سربی، مونوکسیدکربن، و دی‌اکسیدگوگرد تحت کنترل در‌ آمده است، با این حال سطح آلودگی ناشی از دیگر گازهای آلاینده (نظیر اوزون و ذرات معلق) همچنان بسیار بالاتر از استانداردهای جهانیِ آلودگی هواست.
نگاهی نزدیک‌تر به طرح‌های کنترل آلودگی هوا
هنگامی که اجرای برنامه‌ی PROAIRE به پایان زمان‌بندیِ تعیین شده‌ی خود رسید، مسئولین زیست‌محیطیِ شهر برنامه‌ی طولانی‌تر و بلندپروازانه‌تری را برای بهبود کیفیت هوای شهری کلید زدند (PROAIRE 2002-2010). اما برای برآورد اینکه برنامه‌ی بهبود کیفیت هوا در عملْ چه تاثیراتی بر بهبود سلامتی و کاهش عوامل بیماری‌زا داشته است، اقدام‌های دقیقی لازم بود، که به نوبه‌ی خود می‌توانست در برآورد دقیق‌تر استراتژی‌های جدید کنترل آلودگی‌ها مؤثر باشد. در این زمینه طرح پاره‌ای پرسش‌ها درباره‌ی پیوند میان ساکنین شهر و آودگی‌ هوا همچنان ضروری‌ است: فهم و برداشت مردم از آلودگی هوا چه‌گونه است؟ این مقوله چه‌گونه آن‌ها را تحت تأثیر قرار می‌دهد؟ آن‌ها برای داشتن هوای پاک‌تر حاضرند چه اقداماتی بکنند و چه هزینه‌هایی بپردازند؟ چه‌گونه می‌توان مردم را در جهت کمک به رفع آلودگی هوا و پاک‌سازی هوای شهر ترغیب کرد؟ [نگاه کنید به متن پانویس: «مکزیکی‌ها چه فکر می‌کنند؟ مرا سرزنش نکنید!»]
دولت مکزیک با حمایت برخی سازمان‌های بین‌المللی نظیر مرکز جهانی تحقیقات توسعه‌ی کانادا (IDRC)، صندوق سرمایه‌گذاری هلند (Netherlands Trust Fund) و با مشارکت بانک جهانی و بنیاد آمریکایی سلامت (Pan American Health Organization) در صدد یافتن پاسخ‌ پرسش‌های فوق برآمده است.
بررسی تأثیرات آلودگی هوا بر سلامتی
پژوهش‌گران آسیب‌هایی که از سوی مهمترین آلاینده‌های هوا، یعنی اوزون و PM10، بر سلامتی انسان وارد می‌شود را مورد مطالعه قرار داده‌اند. PM10 از طریق منابع مختلفی انتشار می‌یابد که عبارتند از: جاده‌سازی و غبار، کامیون‌های دیزلی و اتوبوس‌ها، آتش‌سوزی جنگل‌ها، و سوختن فضولات در فضای آزاد. هر دو آلاینده باعث سوزش چشم‌ می‌شوند، موجب بروز یا تشدید بیماری‌های مزمن تنفسی و قلبی-عروقی می‌شوند و به مرگ زودهنگام منجر می‌شوند.
معاون سازمان نظارت بر هوای شهر مکزیکوسیتی، روبرتو مونیوز کروز Roberto Muñoz Cruz، می‌گوید: «آلودگی هوا مردم را نمی‌کُشد، بلکه موجب می‌شود برخی مردم زودتر از آنچه که در شرایط عادی باید عمر کنند، بمیرند». این سازمانْ با همراهی «مرکز ملی سلامت زیست‌محیطی»، سازمان غیردولتی GRECO، انستیتوی زنان مکزیکوسیتی، اجرای بخشی از یک پروژه‌ی مشترک برای بررسی کیفیت هوای این شهر را بر عهده داشته است.
پژوهش‌گرانِ هشت مرکز دانشگاهی، دولتی، خیریه، و سازمان‌های غیردولتی در هلند، مکزیک و ایالات متحده، یک پروژه‌ی مطالعاتی گسترده و مشترک درباره‌ی اثرات اوزون و PM10 را راه‌اندازی کرده‌اند. این تحقیقات همچنین شامل بررسی نحوه‌ی درک مردم از مشکل آلودگی هوا است.
بر اساس داده‌های گردآوری شده از شبکه‌ی پیچیده‌ی دیده‌بانیِ (monitoring) هوای مکزیکوسیتی، الگویی برای برآورد میزان آلودگی‌ای که مردم در معرض آن قرار دارند طراحی شد. ارزیابی‌های نهایی حاکی از آن بود که سطح‌ آلودگی‌ها در سال ۲۰۱۰ در همان سطح سال‌های آخر دهه‌ی ۱۹۹۰ خواهد بود، یعنی مشابه سال‌هایی که میزان اوزون در هوای شهر تقریباً در نود درصدِ روزهای سال بالاتر از سطح استاندارد جهانی بود، و میزان PM10 موجود در هوا نیز در سی تا پنجاه درصدِ روزها بیشتر از حد استاندارد بود.
هزینه‌‌های آلودگی‌ هوا
تلاش‌های اولیه برای برآورد هزینه‌های آلودگی هوا درمکزیکوسیتی عمدتا ناظر بر هزینه‌های درمانی (نظیر هزینه‌ی داروها و خدمات بیمارستانی) و نیز کاهشِ میزان بارآوریِ کاری (productivity) بوده است. اما مطالعه‌ی اخیر در جست‌وجوی آن بود که تصویر جامع‌تری از هزینه‌های مربوط به آلودگی هوا فراهم کند. یک گروه پژوهشیِ میان‌رشته‌ایْ گستره‌ای از هزینه‌های مربوطه در حوزه‌ی سلامتی و پس‌اندازِ خانوارها را مورد مطالعه قرار داد که تمایل مردم به پرداخت هزینه برای سلامت بهتر و طول عمر بالقوه‌ی بیشتر را در بر می‌گرفت. در این تحقیق، متخصصان ارتباطات و مشارکت‌های اجتماعی درباره‌ی چگونگی درک مردم از مسئله‌ تحقیق کرده‌اند و هزینه‌های غیرمستقیم را برآورد کرده‌اند، چون برای مثال همان‌طور که مونیوز کروز گفته است: «علاوه بر آن‌هایی که به دلیل بیماری‌های ناشی از آلودگی هوا روزهای کاری خود را از دست می‌دهند، باید مادرانی را به حساب آورد که برای نگهداری از کودکان‌ بیمار خود در خانه می‌مانند.»
این محققان چنین نتیجه گرفته‌اند که کاهش سطحPM10 بیشترین سهم را در ارتقای سلامتی شهروندان و کاستن از هزینه‌های مالی آنان خواهد داشت. تنها ده درصد کاهش در میزان PM10 و گاز اوزونِ موجود در هوای شهر، به صرفه‌جویی مالیِ سالانه‌ای در حدود ۷۶۰ میلیون دلار منجر خواهد شد. اگر این برآورد را با زبان ملموس‌تری بیان کنیم به معنای آن خواهد بود که کاهشی ده درصدی در میزان این دوآلاینده‌ی هوا در سال ۲۰۱۰، معادل خواهد بود با ۳۳۲۸۷ مراجعه‌ی اضطراری کمتر به مطب پزشکان، و ۴۱۸۸ پذیرش بیمارستانیِ کمتر در اثر ناراحتی‌های تنفسی. ضمن اینکه، با چنین تمهیدیْ میزان مرگ و میر نوزادان نیز به طور ملموسی کاهش خواهد یافت، یعنی حدود ۲۶۶ مورد کمتر از آنچه که (بدون این تمهید) برای سال ۲۰۱۰ انتظار می‌رود.
این اطلاعات تفصیلی موجب شد تا پشتیبانی علمی از طرح PROAIRE 2002-2010 افزایش بیابد، طرحی که نیازمند ۱۵ میلیارد دلار سرمایه‌گذاری دولتی و خصوصی برای اجرای پروژه‌های بهبود [کیفیت] هوای شهری است.
ecologicalcrisisجست‌وجوی راهکارها
اگر مردم در سطح وسیعی موجب آلودگی هوا می‌شوند، خود نیز باید در فرایند پاکسازی آن دخالت کنند. هدایت مردم به سمتی که خود بخشی از راهکارهای پاکسازی هوای شهری باشند، نیازمند برنامه‌های آموزشی و اطلاع‌رسانی است. اجرای این فاز از پروژه از طریق انستیتوی زنان مکزیکوسیتی دنبال می‌شود. آن‌ها برای پیشبرد این کار از یک‌سو زنانی را هدف قرار می‌دهند که به مراکز سراسریِ حمایت از زنان مراجعه می‌کنند؛ و از سوی دیگر رهبران سیاسی و اجتماعیِ محلی را. انتخاب این دو گروه به دلیل سپهرهای نفوذ و تاثیرگذاری اجتماعی آن‌ها بوده است.
سرفصل‌ها و مضامینِ مورد آموزشْ با مشارکت اعضای اجتماعات محلی تعیین می‌شود؛ گروه‌هایی که نه فقط به بهبود کیفیت هوا علاقمند‌اند، بلکه همچنین خواهان آنند وضعیت اقتصادی و اجتماعی جامعه از طریق تقسیم برابرِ مسئولیت‌ها و ایجاد شبکه‌هایی برای همکاری میان اجتماعاتِ محلی ارتقاء بیابد. با بازشناسی و تصدیق فزآینده‌ی نقش تصمیم‌سازی زنان در خانواده‌ها و جمعیت‌های محلی، یکی از هدف‌های کلیدی این طرح، توان‌مندسازی زنان برای [دخالتگری فعال آنان در] بسترسازیِ تغییرات اجتماعی و سیاسی بوده است.
مشارکت اجتماعات محلی
مونیوز می‌گوید: «ارتقای ظرفیت اجتماعات برای همکاری در حلّ مشکلاتْ چالش و هدف تازه‌ای پیشِ روی دولت بوده است. برای آزمودن برنامه‌ی آموزشی، شش محله به ترتیب زیر انتخاب شدند: سه محله‌ی فقیر در یک منطقه‌ی کوهستانی دور از مرکز شهر، و سه منطقه‌ در نزدیکیِ مرکز شهر، جایی که فضاهای سبز جای‌شان را به آسفالت و سیمان داده‌اند.»
با حضور محققانی از دو برنامه‌ی آموزشیِ نخست، و با همکاری اعضای مراکز زنان، کارشناسان انستیتوی زنانْ اطلاعات فنی را به زبان و میانجی‌هایی که برای همگان قابل فهم باشد ترجمه کردند. از طریق بازی‌های و فعالیت‌های مشارکتی، آموزش‌دهندگان کوشیدند فضایی جمعی توأم با احساس تعلق و همبستگی را به وجود بیاورند. سپس برگزاری کارگا‌ه‌های متعدد موجب شد تا شرکت‌کنندگان با مقوله‌های مربوط به این موضوع آشنا شوند؛ مشکلات و نیازهای جمعی را بشناسند؛ و نقش خود را در کمک به رفع این نیازها و حل مشکلات بیابند. همچین شناسایی نقش‌های متمایز مردان و زنان در حفاظت از محیط زیست و سلامت خانوار و محله نیز مورد توجه قرار گرفت.
از آنجا که مشارکت اجتماعات و جمع‌های محلی وابسته به کسب منافع بی‌واسطه است، مقوله‌ی مصرف پایدار (به لحاظ زیست‌محیطی) نیز به مباحث آموزشی افزوده شد، تا افراد به سمت الگوهای رفتاری و سبک زندگی بهتری ترغیب شوند. اینکه چه‌گونه می‌توان با مصرف محصولات سازگار با محیط زیست، و به‌کارگیری فناوری‌ها و سوخت‌های بدیل، و یا با خریدِ کلّیْ در هزینه‌کردنِ پول صرفه‌جویی کرد.
سرانجام اقدام‌های مناسب فردی و جمعی تعریف شدند و یک شبکه‌ی حمایتی برای کمک به اعضای جمعیت در مواجهه با خطرات حاد برای کودکان و سالمندان و بیماران مزمن ایجاد شد. پیام اصلی در سراسر این برنامه چنین بود: «این خطر قابل پیش‌گیری است. می‌توان اقدام کرد!»
تردید اندکی در این مورد وجود دارد که این پروژه به شکل‌گیری برنامه‌ها و سیاست‌های بلندمدتِ شهر مکزیکو سیتی برای بهبود کیفیت هوا کمک کرده است. مونیوز می‌گوید: «اگر چه این نوع از ابتکارات الحاقی تازگی دارد، اما افق مثبتی را برای همکاری‌های میان‌دولتی در جهت مقابله با معضل آلودگی هوا نوید می‌دهد. به لحاظ بررسی چرخه‌ی کامل این مسئله‌ و نیز درگیر کردن جمعیت‌های شهری، این اقدام گامی رو به جلو محسوب می‌شود.»
پی‌نوشت: مکزیکی‌ها چه فکر می‌کنند؟ مرا سرزنش نکنید!
بر مبنای تجربیات اجرای طرح PROAIRE این جمع‌بندی حاصل شد که در اتخاذ هر راهکاری برای مقابله با آلودگی هوا مردم باید دخالت داده شوند. در خلال این طرحْ برنامه‌های رسمی و غیر رسمیِ متعددی برای آگاه‌سازی مردم درباره‌ی معضل آلودگی هوا و دعوت از آنان برای مشارکتِ عملی در بهبود آن اجرا شد. دریافت مونیوز در این باره چنین بوده است: « نتایج این طرح حاکی از آن بود که اصلاح پیوند میان اجتماع و شهر و محیط زیست، نیازمند تغییری فرهنگی است».
اما تحقق این امر در اجتماعِ بزرگی که واجد تنوع اجتماعی و فرهنگی وسیعی مانند شهر مکزیکوسیتی باشد، مسلما وظیفه‌ی بسیار دشواری است. همچنان‌که که نتایج پرسش‌نامه‌های توزیع شده (از سوی تیم تحقیقات) در میان ۴۰۰۰ نفر از شهروندان و نمایندگان شهری نشان داده است، نزدیک سی درصد آن‌ها چنین می‌پندارند که انگیزه‌های دولت برای کاهش آلودگی هوا معطوف به منافع خود دولت است؛ بیش از سی درصد هم تصور می‌کنند که گزارش‌های آنلاینِ دولتی در مورد شاخص‌های آلودگی هوا نادرست است.
مونیوز می‌گوید: «در واقع، ما دریافتیم که بیشتر مردم حتی به گزارش‌های و داده‌های رسمی اعتنایی ندارند. آن‌ها دریافت‌های خود را بر مبنای تجربیات خود بنا می‌کنند. برای مثال از تنفس دود ماشین‌ها در خیابان‌های تنگ و متراکم مرکز شهر. اگر مردم بتوانند کوه‌ها را ببینند می‌گویند: روز خوبی است؛ اگر نه می‌گویند: آلودگی هوا بالاست.»
نزدیک ۴۰ درصد مردم از هیچ یک از طرح‌های دولتی برای کاهش آلودگی هوا اطلاعی ندارند. باقی مردم این طرح‌ها را همچون شَرّهای لازمی تلقی می‌کنند، اما به مثابه اقداماتی محدود کننده، نه بازدارنده.
اگر چه همگان مشکل آلودگی هوا را تصدیق می‌کنند و به طور برابر از بابت آن در تنگنا قرار دارند، اما همان‌طور که مونیوز می‌گوید: «مردم مسئولیت خود را در ایجاد و رفع این معضل به درستی تشخیص نمی‌دهند.» درصد بالایی از مردم کارخانه‌ها را سرزنش می‌کنند؛ تنها درصد کمی از مردم دودهای حاصل از تردد وسایل نقلیه را عامل جدی آلودگی می‌شناسند، در حالی که بیش از ۷۵ درصد آلودگی‌های گازی از این طریق تولید می‌شود. آن‌ها می‌گویند: «منشاء مشکل در نواحی دیگری است، در شمال غربی، در مرکز شهر، و نه در جایی که من زندگی می‌کنم.» آن‌ها می‌گویند: «مسئولیت اصلی متوجه دیگران است: شاید همسایه‌های من، اما نه من و خودروی من! خانواده‌ی من و سبک زندگی من در این رابطه قابل سرزنش نیستند.»
اما مردم برای سر کردن با معضل آلودگی هوا چه می‌کنند؟ معمولاً هیچ. و در تدارک اقدام چه کاری هستند؟ کارهایی بسیار اندک. و همه‌ی این‌ها به رغم آن است که تقریباً همگان تصدیق می‌کنند که آلودگی هوا برای سلامتی زیان‌بار است و به‌خصوص برای کودکان خطرناک است.
بحث‌های متمرکز گروهی با مردان و زنان رده‌های سنی مختلف (در خلال این طرح) مؤید آن بوده است که درک‌های آنان از مشکل آلودگی هوا عمدتا ذهنی است نه عینی. این بحث‌ها همچنین نشانگر آن بوده است که بسیاری از این افراد حاضر نیستند در جهت بهبود این وضعیتْ پول یا زمان خود را صرف کنند و یا از آسایش خود چشم‌پوشی کنند. از دید مونیوز: «به نظر می‌رسد که مشارکت جامعه در فرایند بهبود آلودگی هوا تنها محدود به تن دادن آن‌ها به طرح‌‌های (اجباریِ) دولتی است.»
او می‌افزاید: «این امر آشکارا نشان‌دهنده‌ی ضرورت بهبود ارتباطات و اطلاع‌رسانی برای معرفی دستاوردهای طرح‌های دولتی در بهبود کیفیت هوا است.» در همین خصوص، بهبود مراودات و اطلاع‌رسانی درباره‌ی خطرات آلودگی هوا نیز ضروری است. واضح است که این اطلاع‌رسانی باید گروه‌های منفرد را هدف قرار دهد؛ نظیر: رانندگان، زنان، کودکان.
او حرف‌هایش را این‌گونه پایان می‌دهد: «مردم نیازمند اطلاعات فشرده و موجز هستند؛ لازم است که پیامی منسجم و پایدار در دوره‌ای بلند مدت به مردم انتقال داده شود.»
پانوشت‌‌ها
[۱] در مورد حاد بودن وضعیت آلودگی‌ هوای تهران و برخی شهرها، برای نمونه به این گزارش‌ها رجوع کنید:
رئیس ستاد محیط زیست شهرداری تهران: سالانه ۴۵ هزار ایرانی قربانی هوای آلوده می‌شوند
[۴] سدسازی حوزه‌ی عمرانی ـ اقتصادیِ کلانی است که منابع بزرگی از بودجه‌ی ملی را می‌بلعد. از قضا از ابتدای «دوران سازندگی» سدسازی به عنوان یکی از نمادهای تبلیغاتیِ «عمران و آبادانی» و مدرنیزاسیونِ دولتی، به یکی از قلمروهای جذاب برای پروژه‌های عمرانیِ کلان بدل شد که عمدتاً تحت هدایت نهادها و بنیادهای اقتصادی شبه‌دولتی (از جمله برخی قرارگاه‌های اقتصادی نهادهای نظامی و نیز آستان قدس رضوی) قرار داشتند و مراحل تعریف و تصویب آن‌ها نیز نیازمند هماهنگی مستقیم با وزارت نیرو بوده است. از حدود ۱۰ سال پیش با آشکار شدن تدریجی پیامدهای زیست‌محیطی، مخربِ سدسازی‌ها، هشدارهای مستمر و اعتراضات زیادی از سوی کارشناسان مستقل و کنش‌گران و جمعیت‌‌های حامی محیط زیست علیه روند مخرب سدسازی‌ها و پیامدهای فاجعه‌بار آن ابراز شده است. با این حال تنها پس از عمومی شدنِ فاجعه‌ی دریاچه‌ی ارومیه بود که این انتقادات تا حدی عمومیت یافت. اینک پس از اشباع این حوزه‌ی اقتصادی و عدم کارآیی بیشتر آن در جهت انباشت سرمایه‌ی رانتی، و نیز با عبور اَبرشرکت‌های شبه‌دولتی از مرحله‌ی انباشت اولیه‌ی سرمایه، به نظر می‌رسد که زمان مناسبی برای ابراز نگرانی دولتی از سدسازی فرارسیده است. در این زمینه‌‌ی سدسازی برای نمونه به این گزارش‌ها رجوع کنید:
 وبلاگ «مهار بیابان‌زایی»/ محمد درویش: آیا می‌دانید مهم‌ترین عامل بیابان‌زایی در ایران چیست؟!
وبلاگ «مهار بیابان‌زایی»/ محمد درویش: سدسازی به زبان ساده در ایران: یکی علیه همه؛ همه علیه یکی!
وبلاگ «علیه آب‌گیری سد سیوند»: اهمیت آبخوان های خُرد در برابر سدّهاي بزرگ
مدير زمين شناسي دريايي سازمان زمين شناسي و اكتشافات معدني کشور: سدسازي عامل اصلي خشكي درياچه اروميه
[6] گزیده‌ای برگرفته از:
[7] برگرفته از:  Mexico City Air Pollution
[8] برگرفته از:  



شبنم مددزاده، دانشجوی تربیت معلم کرج و دبیر سابق انجمن اسلامی این دانشگاه، عصر سه‌شنبه اول بهمن و با پایان گرفتن دوره محکومیتش از زندان آزاد شد.

مهستی شاهرخی: فرشی به زیر پا


زیر پایمان مانند دستانمان خالی بود.
خالی خالی
پس دست یکدیگر را گرفتیم
دست من، دست ترا گرفته بود
که ناگهان فرشی پیش پایمان انداخته شد

برای آذر حق نظری و نسرین فروتنی
زندگی زیر پایم
چون کوره ای سوزان دهان گشوده بود
در پشت سر نفیر گردباد بود 
با دودی سیاه و کورکننده!
واژگون در برزخ
آویخته به تار مویی بین زمین و آسمان
نسیم را، دخترم را صدا می کردم
چه کسی از دخترم نگهداری خواهد کرد؟
کسی نبود.
آیا این پنجه های خسته
توان سنگینی وزنم را خواهد داشت؟
با دستان خالی، تا کی بین زمین و هوا؟
ناگهان زیر فشار ریزش آب مزاحم
دستم تاب نیاورد
دستم سرید و لغزید
و رها شد
در دست خواهرم آذر.
زیر پایمان هیچ نبود.
نه نردبانی برای نجات
و پایین تر،
نه تشکی برای پرش
هیچ چیز نبود.
مثل همیشه هیچ کمکی نبود
زیر پایمان مانند دستانمان خالی بود.
خالی خالی
پس دست یکدیگر را گرفتیم
دست من، دست ترا گرفته بود
که ناگهان فرشی پیش پایمان انداخته شد.
فرشی رنگین از نخ های به هم ریسیده
تار و پودش از گیسوان دخترکان نوشکفته
زیراندازی محکم از گیسوان بافته مادران
قالیچه ای برای نجات به سوی ما روان شده بود.
رها شده از بیگاری دوران،
قالیچه پرنده ما را به آسمان برد.
بافته های سالیان دوخت و دوز، به کمک آمده بود.
از میان ابرها می گذشتیم
حاصل زحمات سالها خیاطی، ما را از جهنم آتشین رهانید
خنکای نسیم از آن سوی ابرها به ما وزیده شد
آخر از بند مشکلات دست و پاگیر خلاصی یافتیم
آن سوی زندگی، از رنج دوران رها شدیم
سرانجام پنجره ای باز شده بود
راهی برای نجات از فقر،
در پایان، ما آسوده و آزاد شدیم.
اما زین پس
چه کسی از نسیم نگهداری خواهد کرد؟

اسامی زندانیان سیاسی اعدام شده در کشتار سال۶۷، زندان وکیل آباد (مشهد)


گزارشگران: امیر میرزائیان فعال سیاسی و زندانی سیاسی سابق که بیش از 66 ماه از دوران اسارت خود را با اکثر این جانباختگان راه حقیقت و برابری گذرانده است در اقدامی شایسته و قطعا رنج آور از انبوه سایه روشن های خاطرات غم انگیز و دردآور خود گذر کرده است و با یاری تعدادی دیگر از زندانیان سیاسی آن مکان به تهیه کاملترین  لیست اسامی جانباختگان سال هزار و سیصد و شصت و هفت در زندان وکیل آباد مشهد همت گماشته است. سایت گزارشگران ضمن تقدیر از او و سایر زندانیان سیاسی به انتشار هر چه گسترده تر این بخش ازتاریخچه سرکوب زندانیان سیاسی در آندوران شوم می پردازد.


امیر میرزائیان:

این اسامی با چند لیست کنترل شده، با یکدیگر مقایسه گردیده و ۵ نفر از زندانیان زندان وکیل آباد مشهد که اکنون خارج از کشور هستند آن‌ را مطالعه کرده‌اند و نظر خود را بیان داشته اند. اگر تردیدی جدی در مورد اسامی وجود داشته حتماً جلوی نام آن‌ها ذکر ‌شده است.
یاد و خاطره تمامی مبارزان راه آزادی و برابری گرامی باد.
* م = هوادار مجاهدین
شماره
نـــــــــــــــــــــــــام
شـــــــــــــــــــــــــرح
۱
محمد حمامی
قوچانی ــ م
۲
مهدی زره ‌داران
نیشابوری ــ دارای همسر و دو فرزند، معلم، حوزه فعالیت قوچان ــ م
۳
علیرضا باقری
قوچانی ــ م
۴
حمید اسلامبولچی
قوچانی ــ  بیشتر اوقات قرنطینه بود ــ م
۵
غلام‌رضا محمدی
مشهدی ــ دانش‌آموز ــ م
۶
محمد اصغری
مشهدی ــ م
۷
حسن فرج‌بخش
گنبدی ــ انتقالی از گوهردشت به وکیل‌آباد ــ م
۸
حمید‌رضا نیرومند
مشهدی ــ م
۹
علیرضا سلیمانی
شاهرودی (بچه‌ها درزندان به او مچول می‌گفتند) ــ م
۱۰
محسن عطارزاده
مشهدی ــ م
۱۱
حمید رضا شهپر طوسی
مشهدی ــ دانش‌آموز و بسیار ورزیده ــ م
۱۲
علی فخارزاده‌کرمانی
مشهدی ــ دانش‌آموز ــ م
۱۳
مهدی حسن‌آبادی
مشهدی ــ قبل از جعفر بهرامن، استاندار جمعی بند سیاسی ۲ بود ــ م
۱۴
محسن فغفور‌مغربی
مشهدی ــ پزشک، جزو تبعیدیان به تهران و در تهران اعدام شد ــ م
۱۵
حبیب حسینی
مشهدی ــ تقریباً سر طاسی داشت و حدود ۲۴ سال ــ م
۱۶
سیامک رمضانیان
قوچانی ــ نقاش خوبی بود ــ دانش‌آموز ــ م
۱۷
علی سلیمی
مشهدی ــ (اصلیت ترک زبان بود) ــ م
۱۸
یدالله قشقایی
قوچانی ــ م
۱۹
علی پوررضی
قوچانی ــ م    
۲۰
حسین منتظری‌رامیان
گنبدی ــ انتقالی از گوهردشت به وکیل‌آباد، پس از کشتار از زندان آزاد شد در مرز زاهدان با کتاب آیات شیطانی دستگیر شد و به اتفاق همسرش اعدام گردیدند.
۲۱
نوید آموزگار
مشهدی ــ م، برادر بزرگش رنجبری بود که آزاد شده بود و برادر دیگرش امید، هم آزاد شد.
۲۲
حسن دامغانیان
سمنانی ــ م
۲۳
رضا خواجه‌ انوری
مشهدی ــ م
۲۴
حسن صفدری
قوچانی ــ م
۲۵
عباس صفدری
قوچانی ــ م
۲۶
محمود نساج‌کریمی
مشهدی ــ دانشجو ــ م
۲۷
نصیر احمدی‌قطبی
مشهدی ــ حدود ۲۴ ساله ــ م
۲۸
مرتضی عجم
سبزواری ــ اکثر اوقات انفرادی بود، دوبار اقدام به خوردن دارو نظافت کرد، حدود ۲۴ ساله، اتهام آرمان مستضعفین.
۲۹
مهدی طلوع
مشهدی ــ راننده تاکسی ــ م
۳۰
محمد سهیلی
سبزواری ــ حدود ۲۵ ساله ــ م
۳۱
مرتضی قره‌چه‌ای
قوچانی ــ م
۳۲
هادی قره‌چه‌ای
قوچانی ــ م، برادر بزرگتر اینها علی نیز مدتی زندان بود و در سال ۸۱ در گذشت.
۳۳
علیرضا امینیان
مشهد ــ دانشجو، در زندان تغییر عقیده به طرف گروه‌های چپ داد ــ م
۳۴
علی عظیمی
تهرانی ــ بسیار خنده رو بود ــ م
۳۵
علی اصغر کشمیری
تهرانی ــ بسیار جدی بود ــ م
۳۶
حسن غفوری‌قریب
مشهدی ــ خیلی بلند بلند صحبت می‌کرد، هنگام اعدام جراحی شده بود ــ م
۳۷
محمد خلخالی
مشهدی ــ (اصلیت تبریزی) ــ م
۳۸
شهریار اسفراینی
اسفراینی (بجنورد) ــ دانش‌آموز بود ــ م
۳۹
علی‌اصغر غلامی
چنارانی ــ کم حرف و بسیار ورزشکار، بیشتر اوقات قرنطینه بود ــ م
۴۰
مجید‌علی اکبریان
قوچانی ــ ورزشکار و پرورش اندام کار می‌کرد ــ م
۴۱
غلامحسین موقر
قوچانی ــ تقریباً ۳۰ ساله بود ــ م
۴۲
اصغر موّقر مقدم
قوچانی ــ م
۴۳
مسعود وکیلی
قوچانی ــ حدوداً ۲۰ ساله، دانش‌آموز، کپل و قد کوتاه ــ م
۴۴
جواد نصیری
مشهدی ــ همیشه سر به سرش می‌گذاشتیم که با وزنه  بردار معروف چه نسبتی داری! ــ م
۴۵
حجت رضایی
مشهدی ــ م
۴۶
محسن سیاح هراتی
مشهدی ــ (معروف به محسن تخت لاستیکی)، از کودکی مشکل در رفتگی لگن داشت ــ م
۴۷
علی تفقدی
مشهدی ــ (معروف به علی ساساهارا)، دانش آموز، برادرش حسن تفقدی در اردیبهشت سال ۶۱ به همراه سعید جابانی اعدام شده بود.
۴۸
ابوالفضل لشگری
مشهدی ــ همیشه بچه‌ها به او مشکوک بودند ــ م
۴۹
ایوب حسینی
مشهدی ــ م
۵۰
محسن مینایی
مشهدی
۵۱
مرتضی دولت‌آبادی
سبزواری ــ یک بار آزاد شده بود و دوباره دستگیر و زندانی شده بود ــ م
۵۲
حسین معصومی
قوچانی ــ دستگیری اول تواب شد بعد از آزادی با مجاهدین خارج کشور ارتباط برقرار کرد دو باره دستگیر و سال ۶۷ اعدام شد.
۵۳
محمد صادق خزایی(خزاعی)
مشهدی ــ معروف به کوچول، دانش‌آموز، از مرخصی فرار کرد و به زندان برنگشت، در هنگام بازگشت به کشور توسط فرشباف طوسی (هوادار چریکها ولی در واقع دزد مسلح) در ترمینال غرب تهران شناسایی و با فریاد زدن آی دزد ای دزد! مردم، صادق را دستگیر کردند. پس از بازجویی در تهران به زندان وکیل‌آباد مشهد منتقل شد.
۵۴
محمد‌علی مشهدی‌رضا
مشهدی ــ شاعر، معلم و دارای تفکرچپ اما اتهام او هواداری از مجاهدین بود.
۵۵
محمد رضا جانفشان
تهرانی ــ گروهبان، اتهام هوادار چریکهای فدایی خلق، بنا به در خواست خودش به تهران منتقل شد، جزو کسانی بود که کلاس‌های ایدئولوژیک را تحریم کردند و تا قبل از اعزام به تهران قرنطینه بود.
۵۶
محمد خلیقی
تهرانی ــ م
۵۷
محمود میدانی
مشهدی ــ از کشتار سال ۶۷ جان سالم بدر برد، شوهر خواهر امیر غفوریان و در قتل‌های زنجیره‌ای ناپدید شد.
۵۸
امیر غفوریان
مشهدی ــ دانشجو، از کشتار سال ۶۷ جان بدر برد، پس از آزادی در شرکت داده‌پردازی خراسان کار می‌کرد، درقتل‌های زنجیره‌ای ناپدید شد.
۵۹
محمد حیدریه
مشهدی ــ دانش‌آموز ــ م
۶۰
حسین حیدریه
مشهدی ــ برادر بزرگتر محمد ــ م
۶۱
جلیل ضابطی
مشهدی ــ وی حکمش تمام شده بود و مشمول عفو هیئت منتظری بود، در پائیز سال ۶۶ بارها به دادسرا اعزام شدیم تا شرایط آزادی مان فراهم شود و نمایندگان وزارت اطلاعات با ما گفتگو کنند و تعهد بگیرند، بهنام قهرمان نیز با ما به دادسرا اعزام می‌شد ــ م
۶۲
شهرام مرجوی
مشهدی ــ ترک زبان، دانش آموزــ م
۶۳
مجتبی براتی باقرآبادی
مشهدی ــ دانش‌آموز، یک یا دو برادرش سالهای ۶۰ و ۶۱ اعدام شده بودند و برادر دیگرش محسن آزاد شد ــ م
۶۴
محمد‌علی کوهساری
قوچانی ــ م
۶۵
بهروز‌ حق‌نظر
درگزی ــ م (برخلاف گفته‌ها ایشان پس از آزادی به عراق رفت و سال ۶۵ در مرز کشته شد)
۶۶
حسینعلی وزیری
گنبدی ــ م
۶۷
امان الله نجاتی
بجنوردی ــ م
۶۸
محمد فانی دیسفانی
اهل دیسفانی ــ م
۶۹
منوچهر شفیقی
سبزواری ــ م
۷۰
محسن شفیقی
سبزواری ــ م
۷۱
محمد مقدم
سبزواری ــ م
۷۲
قاسم مقدم
سبزواری ــ م
۷۳
حاجی میرمصطفایی
مشهدی ــ بیش از ۶۰ سال سن داشت ــ م
۷۴
مهدی قرایی
بجنوردی ــ م
۷۵
حمید قرایی
بجنوردی ــ برادر مهدی ــ م
۷۶
جمال اسدپور
مشهدی ــ برادر جلال اسدپور، جمال در قتل‌های زنجیره‌ای ناپدید شد ــ م
۷۷
زهرا افتخاری
مشهدی ــ در قتل‌های زنجیره‌ای نا پدید شد ــ م
۷۸
علی ایران پرست
م
۷۹
مهدی رحیلی‌خراسانی
مشهدی ــ م
۸۰
محمد سرایی
مشهدی ــ فوتبالیست، دانش‌آموز، بسیار خنده رو ــ م
۸۱
خلیلی مودی
بیرجندی ــ م
۸۲
جواد کریمی
بیرجندی ــ م
۸۳
رضا مهاجر
بیرجندی ــ لاغر بود ــ م
۸۴
محسن کاظم‌زاده
مشهد ــ م
۸۵
امین نجاتی محرمی
مشهدی ــ صبور و بسیار روشنفکر، دارای یک فرزند، شوهر خواهر رضا فانی یزدی ــ م
۸۶
محسن حنایی
مشهدی ــ اکثر اوقات میگرن داشت ــ م
۸۷
غلام رضا نقی‌پور
مشهدی ــ دارای تفکر چپ اما اتهامش هواداری مجاهدین بود، در زندان هم می‌دانستند گرایش به راه کارگر دارد.
۸۸
منصور شکوهی
سبزواری ــ در زندان تفکر چپ پیدا کرد و اعلام موضع نمود ــ م
۸۹
جعفر بهرامن
کاشمری ــ بسکتبالیست و معروف به جعفر سیاه! ــ م ، بعد از مهدی حسن آبادی استاندار کل بند ۲ سیاسی شده بود.
۹۰
بهرام پرنده
مشهدی ــ دائم بیمار و ضعیف و لاغر ــ م، پدرش با شنیدن خبر اعدام وی و با توجه به عدم پاسخگویی مسئولین دادسرا و زندان، خود کشی کرد.
۹۱
رسول براری
زنجانی ــ در واقع رسول یک فرد عادی بود که در خانه خواهرش دستگیر شده بود ـ م
۹۲
شمسی براری
زنجانی ــ خواهر رسول ــ م
۹۳
شیرین اسلامی
زنجانی ــ م
۹۴
علی رضا اسلامی
زنجانی ــ م
۹۵
محمد رباط‌ سرپوشی
سبزواری ــ شاید متولد ۱۳۳۴ بود ــ م
۹۶
کاظم پارسی
سبزواری ــ دارای همسر و دو فرزند ــ م
۹۷
ابراهیم خلیلی
سبزواری ــ خط و نقاشی بسیار زیبایی داشت و در این زمینه معلم بچه‌های بند بود. بسیار خوش اخلاق و متین، صدای دلنشینی داشت ــ م
۹۸
اسماعیل خلیلی
سبزواری ــ برادر کوچک ابراهیم بود ــ م
۹۹
علیرضا اربابی
مشهدی ــ دائم در اعتصاب غذا، زن و بچه‌دار ــ م
۱۰۰
جعفر هاشمی
مشهدی ــ تبعیدی به تهران و در تهران اعدام شد ــ م
۱۰۱
یعقوب سلیمانی
درگزی ــ تبعیدی به تهران و در تهران اعدام شد ــ م
۱۰۲
حمید ریاضی
درگزی ــ تبعیدی به تهران و در تهران اعدام شد ــ م
۱۰۳
جلال اسدپور
مشهدی ــ ۲۶ ساله ــ م
۱۰۴
محمد رضا سعیدی
مشهدی ــ ۲۶ ساله، جزو اولین اعدامی‌ها در کشتار سال ۶۷ ــ م
۱۰۵
علی سعیدی
مشهدی ــ برادر کوچکتر محمد رضا ــ م
۱۰۶
علی آگاه
مشهدی ــ (اصلیت ترک)، دانش‌آموز ــ م
۱۰۷
علی احمدی
مشهدی ــ دانش‌آموز ــ م
۱۰۸
حمید احمدی
مشهدی ــ دانش‌آموز ــ م (زیاد مطمئن نیستم)
۱۰۹
علی میرشاهی
دیزباد نیشابور ــ م ، خیلی بچه ها را می خنداند، دانش‌آموز.
۱۱۰
علی گلی
چنارانی ــ درجه‌دار، ۲۱ ساله ــ م
۱۱۱
ابوالفضل طالبی
سمنانی ــ دانش‌آموز، عاشق سینه چاک شیرینی ــ م
۱۱۲
غلامحسین رجبی
تربتی ــ معروف به غلوس! ــ م
۱۱۳
بهنام قهرمان
مشهدی ــ دانش‌آموز، در زمان اعدام جزو ملی کش ها بود (یعنی حکم وی تمام شده بود ولی آزادش نمی‌کردند).
۱۱۴
محمود ادیبی
سبزواری ــ م
۱۱۵
محمد بی‌همتا طوسی
مشهدی ــ م
۱۱۶
محسن‌ بافیان طوسی
مشهدی ــ م
۱۱۷
مسعود خوش‌رو
 تهرانی ــ م
۱۱۸
احمد زلفی
مشهدی ــ م
۱۱۹
رضا سرایی
مشهدی ــ م
۱۲۰
جعفر شاه فضل قمصریان
مشهدی ــ م
۱۲۱
ابوالفضل صفوی بایگی
تربت حیدریه ــ م
۱۲۲
محمد‌رضا غفاری
گنابادی ــ م
۱۲۳
محمد قانع شاطر حسین‌پور
مشهدی ــ م
۱۲۴
محسن کرابی
سبزواری ــ اگر اشتباه نکنم بیماری سرع داشت و یکدفعه با چانه محکم به زمین می‌خورد ــ م
۱۲۵
مهدی محمد حسین‌پور
مشهدی ــ م
۱۲۶
عباس نجاتی فهیمی
مشهدی ــ م
۱۲۷
رضا احسانی
م
۱۲۸
محمود احمدی
تهرانی ــ م
۱۲۹
جلال اسدی
م
۱۳۰
علی افضلی‌پور
گنابادی ــ م
۱۳۱
حمید امری
اراکی ــ م
۱۳۲
ابراهیم باقری
م
۱۳۳
علی اصغر برادران مقدم
قوچانی ــ م
۱۳۴
حسن به‌نیک
سبزواری ــ م
۱۳۵
حمید پوستین‌چی
قوچانی ــ م
۱۳۶
حمید توکلی
م
۱۳۷
علیرضا جدیدیان
مشهدی ــ م 
۱۳۸
مسعود حریری
م
۱۳۹
سید حبیب حسینی
گنبدی ــ م ،
۱۴۰
حجت‌الله حسینی
اسفراینی ــ م
۱۴۱
محمد رضا حنایی
مشهدی ــ م 
۱۴۲
محمود خرقی
مشهدی ــ م  
۱۴۳
مهدی خالقی
مشهدی ــ م 
۱۴۴
علی خوش نویس
مشهدی ــ م
۱۴۵
اکبر دل‌سوزی
آستارا ــ م
۱۴۶
محمود رشیدی
م
۱۴۷
رضا روانگرد
م
۱۴۸
محمود زیبایی
کاشمری ــ م
۱۴۹
مهدی سدیدیان
سبزواری ــ م
۱۵۰
براتعلی سیران
مشهدی ــ م
۱۵۱
احمد سیران حصاری
مشهدی ــ م ، یکبار آزاد شده بود و دوباره دستگیر شد و سال ۶۷ اعدام شد.
۱۵۲
کاوه سیرانی حصاری
مشهدی ــ م
۱۵۳
همایون شایان‌فر
م
۱۵۴
حسین شریعت
م
۱۵۵
جعفر شکری
م
۱۵۶
علی اصغر صاحب‌الزمانی
مشهدی ــ سال ۶۱ حدود ۴۰ سال داشت ــ م  ، گویا سال ۶۸ اعدام شد.
۱۵۷
جواد طوسی
م
۱۵۸
مهدی عربی خادر
شاندیز مشهد ــ م
۱۵۹
محسن عطاران
م
۱۶۰
محمد عطاردی
قوچانی ــ م
۱۶۱
عبدالحکیم غفاری
تایبادی ــ م
۱۶۲
انوش فلاح‌پور
مشهدی ــ م
۱۶۳
حجت کهنسال
مشهدی ــ م
۱۶۴
مختارکهنسال
مشهدی ــ م
۱۶۵
جعفر لشگری
م
۱۶۶
علی مسچی
م    
۱۶۷
مرتضی منتظری
م
۱۶۸
رضا موسویان دهکردی
شهرکرد ــ م، یکبار آزاد شد و دو باره دستگیر در سال ۶۷ اعدام شد.
۱۶۹
حسن مهاجر
قائنی ــ م
۱۷۰
سید مرتضی میر محمدی
م
۱۷۱
جمشید میرشهیدی
مشهدی ــ م  ، دوباره دستگیری بود.
۱۷۲
مجید نادری‌نیا
مشهدی ــ م
۱۷۳
علی مسیح‌نیا
مشهدی ــ م
۱۷۴
غلام‌رضا محمودیان
م
۱۷۵
عباس رجبی
م
۱۷۶
امیر اکبر اوغلی
م، ارتشی بود و اعدام شد.
۱۷۷
تقی خادمی
م