۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۰, دوشنبه

به یاد شهدای راه آزادی فرزاد شیرین علی‌ فرهاد و مهدی

عدامهای ناگهانی زندانیان سیاسی نشانی از گسترش ترور حکومتی


کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران با صدور بیانیه ای امروز گفت اعدام ناگهانی پنج زندانی سیاسی نماینگر سیاست دولت برای استفاده از ترور و خشونت حکومتی در قبال با چالشهای در پیش رو و ارعاب مخالفان می باشد.

کمپین شدیدا اعدام زندانیان سیاسی از جمله فرزاد کمانگر را محکوم کرد. کمانگرمعلم ۳۴ ساله کرد و فعال مدنی به اتهام محاربه در دادگاهی که فقط هفت دقیقه طول کشید و به گفته وکیلش هیچ شواهدی مبتنی به ارتکاب جرم محاربه ارائه نشد به اعدام محکوم شد. شیرین علم هولی، فرهاد وکیلی، علی حیدریان و مهدی اسلامیان هم امروز اعدام شدند.

ارون رودز، یکی از سخنگویان کمپین گفت: “دستگیری و محاکمه کمانگر ناعادلانه بود و این اعدامهای مخفیانه را فقط میتوان کشتار حکومتی تلقی کردو شاهد دیگری است از بی اعتنایی مطلق و اهانت جمهوری اسلامی به استانداردهای بین المللی حقوق بشر.”

خلیل بهرامیان، وکیل کمانگر به کمپین گفت که وی از خبر اعدامها شوکه است چرا که بدنبال پیگیری پرونده، مقامات قضایی مسئول صریحا به او گفته بودند که “مسئله حل شده” و اتهام عضویت کمانگردر گروه پ.ک.ک. منتفی است و خطر اعدام وجود ندارد.وی گفت: “فکر میکنم که در خواب هستم و هر آن بیدار میشوم و فرزاد زنده است. خبر اعدام برایم قابل باور نیست.”

بهرامیان همچنین در مورد تناقض اجرای حکم کمانگر با اظهارات مقامات قضایی در مورد منتفی شدن حکم گفت: ” نمیدانم چه نیرویی هست که بدون اعتنا به مقررات دست به چنین کارهایی میزند.”

شیرین علم هولی، زن ۲۸ ساله کرد، زندانی دیگری است که امروز اعدام شد. در نامه هایی که علم هولی از زندان اوین اخیرا نوشته بود وی اتهام محاربه را تکذیب کرده و گفته بود که وی در زیر شکنجه و فشارهای شدید برای اعترافات واهی در مقابل دوربین تلویزیون می باشد. بهرامیان که وکالت علم هولی را هم به همراه آقای شامی به عهده گرفته بود گفت که پس از تایید حکم در مرحله تجدید نظر به آیت الله خامنه ای نامه ای نوشته و درخواست بازبینی پرونده توسط قضات مستقل کرده بود.

حداقل شانزده زندانی کرد دیگر و یازده تن از معترضین به انتخابات که به مرگ محکوم شده اند در خطر اعدام قریب الوقوع بسر میبرند.

کمانگر پس از بازداشت در مرداد ۱۳۸۵ برای هفت ماه بدون ارتباط با دنیای خارج و دسترسی به وکیل یا خانواده خود زندانی و تحت شکنجه قرار گرفت. بنا به گفته وکیل وی هیچ شواهدی مبتنی به اتهام عضویت وی در کروه پ.ک.ک. که مبنای جرم محاربه بوده در پرونده وی وجود نداشته و در دادگاه هم ارائه نشده است. دادگاهی که وی را به اعدام محکوم کرد تنها هفت دقیقه بطول انجامید که سه دقیقه آن صرف خواندن کیفرخواست شد.

شانزده زندانی سیاسی کرد دیگر در خطر اعدام هستند:

زینب جلیلیان، حبیب الله لطیفی، شیرکو معارفی، رستم ارکیا،حسین خضری، مصطفی سلیمی، انور رستمی، رشید اخکندی، محمد امین اگوشی، احمد پولادخانی، سید سمی حسینی، سید جمال محمدی، حسن طلعی،ایرج محمدی،محمد امین عبداللهی و قادر محمدزاده.
نه تن ازیازده تنی که در دادگاه های نمایشی بعد از انتخابات به اعدام محکوم شده اند: محمد امین ولیان، جعفر کاظمی،محمد علی آقایی، عبدالرضا قنبری، مطهره بهرامی، محسن دانشپور، احمد دانشپور، ریحانه حاج ابراهیم و هادی قائمی.

هرانا؛ در پی حضور گسترده نیروهای امنیتی در مقابل دانشگاه تهران، تجمع خانواده های اعدام شدگان مقابل زندان اوین برگزار شد

هرانا؛ در پی حضور گسترده نیروهای امنیتی در مقابل دانشگاه تهران، تجمع خانواده های اعدام شدگان مقابل زندان اوین برگزار شد

خبرگزاری هرانا - در پی ممانعت از گردهمایی خانواده های اعدام شدگان روز گذشته و فعالین مدنی در مقابل دانشگاه تهران، از سوی ایشان بدون برنامه ریزی قبلی مقابل زندان اوین تجمع اعتراضی برپا شده است.

بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، در پی حضور گسترده ی نیروهای امنیتی در اطراف دانشگاه تهران و تسخیر میدان انقلاب به دست موتورسواران یگان ویژه، از هرگونه تجمعی که قرار به برگزاری آن در ساعت 11 به دعوت خانواده ی زندانیان سیاسی اعدام شده، بود؛ ممانعت به عمل آمد.

بر همین اساس خانواده ی اعدام شدگان و فعالین مدنی با مشاهده ی چنین فضایی میدان انقلاب را به قصد زندان اوین ترک کردند.

بنا بر مشاهدات گزارشگران هرانا، از ساعاتی پیش بر تعداد نیروهای مستقر در مقابل دانشگاه تهران افزوده شده است و نیروهای لباس شخصی و بسیجی نیز با ایجاد جو کاملا امنیتی مانع از شکل گیری تجمع مردمی شده اند.

نیروهای امنیتی اقدام به فیلم برداری از رهگذران و عابرین در حوالی درب اصلی دانشگاه و میدان انقلاب می نمایند.

هم چنین بسیاری از نیروهای امنیتی در قالب موتور سوار اقدام به گشت زنی در خیابان های اطراف دانشگاه تهران می نمایند. گفتنی است هم اکنون بسیاری از مردم و خانواده ها در مقابل زندان اوین دست به تجمع زده اند.

در این رابطه گزارشات تکمیلی منتشر خواهد شد.

مراسم عصرانه !! علی افشاری، عبدالکریم سروش، محسن سازگارا و اکبر گنجی در واشنگتن دی سی



صد تا گل تو کوچه بازار، صد تا گل تو ميدون دار

صد تا گل تو کوچه بازار، صد تا گل تو ميدون دار
محمد علی اصفهانی


برای شنيدن اين شعر، با صدای شاعر، اينجا کليک کنيد!
http://www.ghoghnoos.org/honar/wmrm/wmrm02/sad-taa-gol.wma

صد تا گل تو کوچه بازار، صد تا گل تو ميدون دار


بی هوای بی هوا، غافلگير غافلگير، خبر اعدام پنج تا از بچه ها آمد. شيرين، فرزاد، مهدي، علي، فرهاد.

نتوانستم صبر کنم تا مقاله يی بنويسم. آن هم با وسواسی هايی که دارم. در چنين شرايط پر از حس و عاطفه، آدم بايد مراقب باشد که در نوشته اش، عقل و خرد، محاط در حس و عاطفه نشود. کوچکترين لغزش، می تواند ضربه يی بزرگ بر پيکر جنبش باشد...

به دستنوشته هايم پناه بردم. کاغذپاره های خط خطی. و ترانه ی «خون صد هزار تا عاشق» را ديدم. که مرا برد به سال های شصت و شصت و يک. توی تهران. شبی که اين ترانه را نوشته بودم.

سال هايی که از ميان بچه هايی که امروز حلق آويزشان کردند، شايد فقط يکی دوتاشان به دنيا آمده بودند. چه می دانم؟ شايد چند ساعت، يا چند روز، يا چند هفته قبل از نوشتن اين ترانه.
خودم دوستش داشتم و دوستش دارم. اين زمزمه ی با خود را.
و حالا، امروز، به آستان بلند آن ها، و همه ی مثل آن ها که رفتند، يا رفته اند، يا می روند تقديمش می کنم.
و به مادرانشان. آخر نه اين که امروز، روز مادر است. همين امروز که اين بچه ها را از مادرهاشان گرفتند؟
محمد علی اصفهانی
۹ ارديبهشت ۱۳۸۹

صد تا گل تو ميدون دار

صد تا گل تو کوچه بازار

صد تا خورشيد سر اون کوه

منتظر موندَهْ ن و بيدار

گلا توی دل خاکن

خاکا خونن، ولی پاکن

خون صد هزار تا عاشق

عاشقای سينه چاکن

خورشيدا تو دل ابرن

داغن اما پر صبرن

يه روزی ابرا می بارن

خورشيدا سر در می آرن

*


اگه گفتی کی می دونه

که زمين زده جوونه؟

اونی که ابر باهاره

وقتی می باره، بارونه.

می باره چيک چيک و شر شر

تا همهْ نهرا بشن پر.

يا اونی که يه جرقّه س

اما آتيش می شه گرگر.

٭


مگه فرقی داره اصلاً؟

بی خوده هرچی که می گن.

همه ی هستی يه دسته

آب و آتيش، يکی هسّن:

ابر اگه بباره بارون

حتّی تو خاک بيابون

لاله های گر گرفته

می شْکُفَن هزار هزارون.

اگه يه عاشق بميره

دل ابر، آتيش بگيره

بچکه آتيش روی خاک

خاک چی می شه؟ گر می گيره!

٭


دل تو خونه می دونم

منم عين تو می مونم

اما شوق يه رهايی

افتاده انگار تو جونم.

چشای خستَهْ تو وا کن

اين ور اون ورو نيگا کن:

هر کيو می بيني، باماس

همهْ مردمو صدا کن

دس تو دسّ هم می ذاريم

گلا رو به بار می آريم

روی آسمون ايران

يا می شيم بارون، می باريم؛

يا می شيم صد تا جرقّه

می زنيم تو دل ابرا

تا بشن بارون ببارن

گرّ و گر تو کوه و صحرا
------------------------------------
فايل صوتی شعر، همراه با متن:
http://www.ghoghnoos.org/honar/wmrm/wmrm02/sad-ta-gol.html

20 اردیبهشت 1389

ارديبهشت: جمهوری خون ريزان(طرح) ايميل ارسالی به روشنگری فريبا مرزبان : جمهوری خون ريزان






آخرين نامه نوشته شده توسط فرزاد كمانگر از زندان رجائى شهر

ارديبهشت :
وبلاگ ايستاده با مشت

نه» به خشونت «نه» به اعدام

صلح ، خواب کودک است
صلح ، خواب مادر
گفتگوی عاشقان در سايه سار درختان
صلح همين است
صلح لحظه ای است که ديگر
توقف اتومبيلی در خيابان
هراس بر نمی انگيزد
و زمانيست که کوبيدن بر در
نشانه ديدار يک دوست «1»

آغاز ، رويا و افسانه ای شيرين است ، چون با زندگی شروع می شود.

«و انسان را آفريد به نظاره اش نشست و برای آفرينش اين موجود به خود آفرين گفت»«2»
«در عزل کلمه بود ، کلمه با خدا بود ، کلمه خود خدا بود پس کلمه انسان شد» «3»
انسان موجودی الهی و مقدس شد چرا که از روح لايزالی در آن دميده شده بود و حق حيات در زندگی يافت ; « هر کس حق دارد از زندگی و آزادی و امنيت شخص خويش برخوردار باشد» «4»
و اين سو تر خدايگان زر و زور چوبه دار بر افراشتند تا خالص طناب و مرگ شوند و گام به گام تا به امروز زندگی و مرگ ، روشنی و تاريکی ، فرياد و سکوت و رهايی و اسارت همزاد و هم گام همه صفحات تاريخ را ورق زدند .

و باز در هزاره سوم مرگ و اعدام ادامه دارد ، اعدام يک سناريوست و اين سناريو بازيگر نقش اول می خواهد ، بازيگرش «انسان » است ، اشرف مخلوقات ، شاهکار آفرينش از جنس من و شما و عده ای که خود را مالک جان او می دانند و سناريو را نوشته اند ، آگاهانه دور ميزی می نشينند ، خيلی ساده به سيگارشان پوک ميزنند ، چايشان را می نوشند و آگاهانه کاغذی را امضا ميکنند تا حق حيات را از انسانی سلب کنند، به همين سادگی .


تصميم گرفته می شود جوانکی نحيف ، سفيد ، سياه ، زرد ، شرقی �. را کشان کشان به سوی چوبه دار می برند ، گويی جای کسی را تنگ کرده باشد . آگاهانه طنابی بر گردنش می آويزند و دست و پا زدن او را آگاهانه می نگرند به همين زشتی و سادگی .

چه تهوع آور است لبخندی که بر لبانشان می نشيند .
چه ترسناک است سکوت بهتی را که پس از شنيدن خبر اعدام يا کشته شدن يک انسان ميشنويم و باز هم سکوت ميکنيم و چه زشت و نفرت انگيز است قرنی که در آن هنوز چوبه دار خواب از چشمان مادری نگران می ربايد .از آغاز خشونت ، خشونت آفريده است و مرگ ، مرگ آفريده است . و گفتگو صلح و دوستی و برادری به ارمغان آوريده است .
از ابتدا در سرزمينی که باروت بوی غالب است ، بوی بنفشه مشام کسی را نوازش نداده ، آسمانی که در آن نسير گلوله شنيده می شود عرصه پرواز کبوتر نخواهد شد . سنگی که سنگر می شود ، هيچ گاه پايه و ستون خانه ای نخواهد شد به همين سادگی .
گلوله خشونت می آفريند و خشونت مرگ و تک صدايی و زندان را بر جامعه تحميل می کند
اعدام و خشونت آغازی برای زايش مجدد خشونتی ديگر است به همين سادگی .
کاش اين هفته ، اين چند ماه ، اين چند سال همه اش يک خواب باشد .
کاش اعدام يک خواب يک کابوس گذرا باشد .
به همين سادگی ، کاش يک خواب باشد ، يک خواب ، به همين سادگی .پا ورقی ���������

2- آيه ای از قران 3- آيه ای از انجيل 4- بند سوم اعلاميه جهانی حقوق بشر 1- شعری از يانيس ريتسوس



19 اردیبهشت 1389

صدای امریکا : ارتباط تلفنی با خانواده کمانگر

2) اعتراض به حضور احمدی نژاد-دانشگاه ملي- 20اردیبهش


آخرین نامه مهدی اسلامیان قبل از اعدام

فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران: درآستانه خرداد ماه برای ایجاد جو رعب و

وحشت در بین مردم ایران رژیم به جنایتی دیگر روی آورد و 5 زندانی سیاسی را اعدا کرد که یکی از آنها زندانی سیاسی مهدی اسلامیان است. او به جرم کمک مالی به بردارش برای امرار معاش اعدام گردید. به این مناسبت آخرین نامه او را دوباره منتشر می کنیم.

زندانیان سیاسی مهدی اسلامیان در اردیبهشت 1387 دستگیر شد و پس تحمل شکنجه های قرون وسطائی در بازداشتگاه اداره اطلاعات شیراز به بند 209 زندان اوین منتقل شد. آقای اسلامیان توسط فردی بنام صلواتی رئیس شعبه 15 دادگاه انقلاب محکوم به اعدام شد و اخیرا در دادگاه تجدید نظر حکم اعدم او تایید گردید و برای به اجرا در آوردن حکم به اجرای احکام دادگاه انقلاب تهران منتقل شد.برادر او محسن اسلامی در 2 فروردین 1388 در شیراز به اتهام شرکت در انفجار حسینیه وصال شیراز اعدام شد.زندانی سیاسی مهدی اسلامی در حال حاضر در بند 1 زندان گوهردشت کرج در انتظار اجرای حکم اعدام است.


بنام خدا

این متن در تاریخ 6 -02-1389 شمسی تنظیم شده است و برای کلیه مدافعان حقوق بشر و سازمانهای حقوق بشری نوشته و گفته خواهد شد.
آرزو کردم که ای کاش خدا بودم،خدا بودم تا صبرم کمتر بود و نمی گذاشتم کسانی سنگدل قلب کوچک و مهربان مادران و فرزندان را می شکافتند و روی آن می نوشتند که ما نماینده خداییم .آنها که انسان نمایند و بویی از انسانیت نبرده اند،آنهایی که چهرۀ کریه وسیاه خود را پشت نقاب انسانیت و دین پنهان کرده اند و با یک قلم حکم زندگی و زنده و مرده جوانان این مرز و بوم را رغم می زنند و خون شهدای 8 سال دفاع مقدس را پایمال می کنند.
خدا کجا است تا ببیند این سایه های دار را که بر کلبۀ گرم و آرام زندگی کودکان سیطره انداخته اند و در کمین بزرگ شدن قدها و گردنهای آنها است تا نمای نابودی و مرگ و ترس را به جهانیان نشان دهد و قبرهایی که از روز اول تولد نوزادان کنده شده است تا به روز جوان آنان را دفن کنند تا بار دیگر بگویند زندگی و زنده بودن را که خدا گفته است رویایی بیش نیست.آنهایی که دم از انسانیت بودن می زنند. خود پیش گفتار مرگند و خود تباهی و جدایی انسان از دین اند،دینی که خدا وعده بهشت به انسانها داده است. اما اینها خود را مالکان بهشت می دانند ولی سارقان جهنمند.
آیا خدا عقل و وهوش و زکاوت را به ما نداده است تا خوب وبد را از هم تشخیص دهیم و راه درست زندگی را انتخاب کنیم و ما باید بدانیم که آیا حق زندگی داریم یا نداریم؟ آیا ما معنی زنده و زندگی را می دانیم ؟آیا فرق زنده و مرده را می دانیم ؟ آیا اجازه داریم که فرق زنده و مرده را بدانیم؟ مگر حق انتخای داریم ؟آیا حق این را داریم که از نعمتهای خدا دادی استفاده کنیم؟ حق ما از زندگی این است فقر و فحشا و زندان و آخر هم مرگ این است نعمت خدا وند! آیا در کنار این همه زجر می توان دین و اصل خدا را شناخت؟ زجری که متولیان آنها حاکمان امروزی اند ،حاکمانی که نقاب زیبای دین و دینات را بر چهره دارند و به دنبال اهداف شوم و نفرت انگیز خودند . آیا ما این حق را داریم تا اهداف زیبای خدا را بشناسانیم؟ آیا ما این حق را نداریم که دنباله رو اهداف پیامبران و امامان خود باشیم ؟
آیا قیام امام حسین قیام ظلم بر ظلم بود کسانی که به خاطر اهداف شوم و از قبل طراحی شده جوانان و روشنفکر ما را به پای چوبه دار می برند تا زیبایهای خداوندی را همراه خود به گور ببرند بندگان خدا نیستند کسانی که به خاطر بهتر شدن وضعیت زندگی مردم عزیز کشورمان نظریه می دهند و با سناریوهای شوم مبارزه می کنند حقشان غل و زنجیر و زندان است . مگر مبارزه با فساد و تباهی مبارزه با دروغ و نیرنگ مبارزه با خدا است . خدا جزء پرستیدند و یکتاپرستی انسانیت و نیکی به همدیگر کردند چه چیزی می خواهد.آیا خدا این را می خواهد که برای چرخاندن چرخ زندگی تن فروشی کرد یا دزدی کرد یا هزار هزار فساد دیگر؟ آیا شما واقعا خدا را شناخته اید که دم از خدا و دین مبین اسلام می زنید ؟ آیا دین عزیزمان این را می گوید ؟ آیا شما گذاشته اید تا مردم ایران در برابر دین خدا تسلیم و سر تعظیم فرود آورند .
من هم یکی از آنانم که به خاطر برادر بودنم و مهر عاطفه و غریزه سالیان سال است که در سیاه چالهای شما محبوسم و بدون هیچ دشمنی با خدا دین اسلام و کشور عزیزمان در برابر چوبۀ دار ایستاده ام. من هم یکی از جوانان این مرز و بوم ام که متهم به انسانیتم و فدای یک سناریو و پازل کثیف بعضی اشخاص سیاه دل و گریه هستند که می خواهند بدون هیچ دلیل و مدرکی با کشتن من دشمنی دیرینه خود را با مردم این مرز و بوم و دنیا بیشتر کنند و دشمنی خود را به پای ایران عزیز بگذارند.
آیا کمک مالی ناچیز آن هم به برادر کوچکتر از خودم محاربه است؟ آیا شما تعریف محارب را می دانید ؟کمک 200 هزارتومانی به برادر کوچکتر از خودم محاربه است ؟ اگر قرار است هر کس به برادر خود کمک مالی ناچیز کرده باشد پس تمام مردم ایران محاربند.
در همین جا از کلیه مدافعان حقوق بشر در تمام دنیا و ایران ،سازمان حقوق بشر ،سازمان عفو بین الملل و کلیه وکلای داخلی و خارجی و بخصوص مردم ایران بعنوان وکیل مدافع تقاضا مندم ، از کلیه مسئولین بخواهند برای روشن شدن موضوع خواستار یک دادگاه علنی با حضور وکلای مدافع داخلی و خارجی و مدافعان حقوق بشر باشند، تا موضوع اصلی پرونده مشخص و خواستار عدالت واقعی شود، تا حق و حقیقت روشن شود.

زندانی سیاسی مهدی اسلامیان
بند 1 زندان گوهردشت کرج (رجائی شهر(

6 اردیبهشت 1388

نامه ای از شیرین علم هولی، قبل از اعدام

نامه ای از شیرین علم هولی، قبل از اعدام : من گروگانم

شیرین علم هولی متولد 13 خرداد 1360 از روستای دیم قشلاق در حوالی ماکوست. در اردیبهشت 1387 توسط سپاه پاسداران در تهران دستگیر شد. 25 روز اول بازداشت خود را در مکانی نامعلوم و تحت شکنجه شدید جسمی و روانی گذراند. پس از آن، به بند 209 زندان اوین تحویل داده شد و پس از تحمل 6 ماه حبس به بند نسوان این زندان منتقل گردید. در تاریخ 28 آذر ماه 1388 در شعبه 15 دادگاه انقلاب تهران، که به ریاست قاضی صلواتی برگزار شد به اتهام خروج غیرقانونی از مرز به تحمل دو سال حبس تغزیری و به اتهام محاربه از طریق ارتباط با پژاک، به اعدام محکوم شد. حکم در 13 دی ماه به وکیل وی، ابلاغ شده است، اما روند بررسی پرونده در دادگاه بدوی خارج از اصول قانونی بوده است. به همین منظور درخواست تجدید نظر در حکم صادره را به دادگاه ارائه شده است. اما تا کنون بدون جواب مانده است.
شیرین علم هولی در نامه اول به صراحت شکنجه های که بر وی شده است بیان داشته است. اشاره به مواردی از شکنجه های شدید جسمی و روانی کرده بود. متاسفانه امروز عواقب مرگبار آن شکنجه ها در خانم علم هولی بروز کرده است که در این نامه به روشنی به آن اشاره نموده است.
در نامه قبلی هم اشاره کرده بود که بازجوها خیلی تلاش کرده اند که اعتصاب وی را بشکنند، امروز هم سعی میکنند که در زیر فشار و با شروع کردن بازجویهای تکراری از ایشان اعتراف تلویزیونی بگیرند و کورد بودن خود را انکار و او و خانواده اش را در مقابل هم قرار بدهند.

متن نامه شیرین علم هولی
دوران زندانیم وارد سه سالگی خود شده است، یعنی سه سال زندگی زجر آور پشت میله های زندان اوین، که دو سال از آن دوران زندان را بلاتکلیف بدون وکیل و بدون وجود داشتن حکمی مبنی بر قرار بازداشتم را گذراندم. در مدت بلاتکلیفیم روزهای تلخی را در دست سپاه به سر بردم و بعد از آن هم دوران بازجویهای بند 209 شروع شد. بعد از دوران 209 بقیه مدت را در بند عمومی گذراندم . به در خواستهای مکرر من برای تعین تکلیفم پاسخ نمیداند. در نهایت حکم ناعادلانه اعدام را برایم صادر کردند.
من بابت چه چیزی حبس کشیده ام، یا باید اعدام شوم؟ آیا جواب به خاطر کرد بودنم است؟ پس میگویم: من کرد به دنیا آمده ام و به دلیل کرد بودنم زحمت محرومیت کشیده ام.

زبانم کردی است، که از طریق زبانم با خانواده و دوستان و آشنایانم رابطه بر قرار کرده ام و با آن بزرگ شده ام و زبانم پل پیوندمان است. اما اجاز ندارم با زبانم صحبت کنم و آن را بخوانم و تحصیل بکنم و در نهایت هم اجاز نمیدهند با زبان خودم بنویسم.

به من میگویند بیا و کرد بودنت را انکار کن، پس میگویم: اگر چنین کنم خودم را انکار کرده ام.

جناب قاضی محترم، آقای بازجو!!

در آن زمان که من را بازجویی میکردید حتی نمیتوانستم به زبان شما صحبت کنم و من در طی دو سال اخیر در زندان زنان زبان فارسی را از دوستانم آموختم، اما شما با زبان خود بازجوییم کردیت و محکمه ام کردید و حکم را برایم صادر کردید. این در حالی بوده که من درست نمیفهمیدم در اطرافم چه میگذرد و من نمیتوانستم از خود دفاع کنم.

شکنجه هایی که بر عیله من به کار گرفته اید، کابوس شبهایم شده، درد و رنجهای روزانه ام در اثر شکنجه های که شده بودم با من روزی را سپری میکنند. ضربهای که در دوران شکنجه به سرم وارد شده، باعث آسیب دیدگی در سرم شده است. بعضی از روزها دردها ی شدید هجوم میاورند. سر دردهایم آنقدر شدید میشود، که دیگر نمیدانم در اطرافم چه میگذرد، ساعاتها از خود بیخود میشوم و در نهایت از شدت درد، بینییم شروع به خونریزی میکند و بعد کم کم به حالت طبیعی برمیگردم و هوشیار میشوم.

هدیه دیگر آنها برای من ضعف بینایی چشمانم است که دائم تشدید میشود و هنوز هم به درخواستم برای عینک پاسخ نداده شده. وقتی وارد زندان شدم موهایم یک دست سیاه بود، حال که سومین سال را میگذرانم، هر روز شاهد سفید شدن بخشی از آنها هستم.
میدانم که شما نه تنها این کار را با من و خانواده ام نکرده اید، بلکه این شکنجه ها را برعلیه تمام فرزندان کرد و از جمله با کسانی مانند زینب (جلالیان) و روناک (صفارزاده) و ..... به کار برده اید. چشم مادران کرد هر روز در انتظار دیدن فرزندانشان اشک باران است، دائم نگرانند از اینکه چه اتفاقی در پیش است، با هر زنگ تلفنی وحشت شنیدن خبر اعدام فرزندانشان را دارند.

امروز 12 اردیبهشت 89 است (2/5/2010) و دوباره بعد از مدتها مرا برای بازجویی به بند 209 زندان اوین بردنند و دوباره اتهامات بی اساسشان را تکرار کردند. از من خواستنند، که با آنها همکاری کنم تا حکم اعدمم شکسته شود. من نمیدانم این همکاری چه معنی دارد، وقتی من چیزی بیشتر از آنچه که گفته ام برای گفتن ندارم. در نتیجه آنها از من خواستند تا آنچه را که میگویند تکرار کنم و من چنین نکردم. بازجو گفت: ما پارسال میخواستیم آزادت کنیم اما چون خانواده ات با ما همکاری نکردند به اینجا کشید. خود بازجو اعتراف کرد که من فقط گروگانی هستم در دست آنها و تا به هدفهای خود نرسند مرا نگاه خواهند داشت، یا در نتیجه اعدام خواهم شد، اما آزادی هرگز.

)لازم به ذکر است که خانم علم هولی در پایان نامه اش بعد از امضا و درج تاریخ، با کردی لاتین نوشته اند "سه ر که فتن" serkefitn ، که به معنای پیروزیست و ما هم در آخر نامه ایشان و در زیر تاریخ نوشتن نامه آن را گذاشته ایم، پس پیروزی در انتظار شیرین ما است(

شیرین علم هولی
13/2/89 – 3/5/2010
Serkeftin


Edam 89 =نامه ای از فرزاد کمانگر

Farzad=طنین صدای فرزاد کمانگر

عصرانه سروش ، گنجی و سازگارا !??

ديروز! اينان عاملين و آمرين و مسببين سيه روزی مردم ايرانند!

امروز ! بر سر خوان گسترده اجانب با خون جوانان ما نشسته اند !


















مراسم عصرانه !!

علی افشاری، عبدالکریم سروش، محسن سازگارا و اکبر گنجی در واشنگتن دی سی

علی افشاری،  عبدالکریم   سروش، محسن سازگارا و اکبر گنجی


کودکان و دانش آموزان خواستار آزادی ???


کودکان و دانش آموزان کامیاران خواستار آزادی فرزاد کمانگر شده اند!?

ترانه وطن من -