http://fr.mg40.mail.yahoo.com/dc/launch?.rand=9jcve5gj7akdn
خواب يلدا سروده زنده ياد خسرو گلسرخی
من همين فردا
به رفيقانم که همه از عريانی می گريند
خواهم گفت
گريه کار ابر است
من و تو با انگشتی چون شمشير
من و تو با حرفی چون باروت
به عريانی پايان بخشيم
و بگوئيم به دنيا، به فرياد بلند
عاقبت ديديد ما صاحب خورشيد شديم
و در اين هنگام است
که همان بوسه تو خواهم بود
کز سر مهر به خورشيد دهی
شب که می آيد و می کوبد پشت در را
بخودم می گويم
اگر از خواب شب يلدا ما برخيزيم
اگر از خواب بلند يلدا، برخيزيم
ما همين فردا
کاری خواهيم کرد
کاری کارستان
يلدا:زايش نور در بستر حسرت*
..و هر چه بر عمر اين طايفه ظلمت افزوده می شود, فقر و نداری خانوارهای ايرانی فزون تر و سفره هايشان خالی تر می شود, جشن های سنتی سال نيز برای اين خانوارها به جای درآميختن با نور و شادی و تازگی به سرفصل های نوينی از حسرت تبديل می شود...
روشنگری: کاریکاتور این صفحه برگرفته از سایت عصر ایران استروشنگری: يلدا بلندترين شب سال است. شبی که خانواده های ايرانی با شب نشينی و خوردن شيرينی و آجيل و هندوانه و گشودن فال حافظ به استقبال آغاز پيروزی نور بر ظلمت و بلندتر شدن روزها می روند. شب يلدا, جشن زايش نور, فرصتی برای شادمانی است. و راستی بدون شادی و نور زندگی جز خاکستر يکنواخت؛ جز دريغ و حسرت و اشک و اندوه چه دارد؟ شادی و نور شفيره زندگی است آنطور که شايسته بودن آن است و درست همين گوهر قيمتی است که ظلمت پرستان حاکم, از ميليونها شهروند ايرانی دريغ کرده اند و حسرتی سرد و جانکاه بر دل اين مردم به جا گذاشته اند. ميليونها شهروند فقير توانايی خريد شيرينی و آجيل و هندوانه شب چله را که درست در آستانه اين شب قيمت هايش بر اساس گزارش های رسانه ها در شهرهای اصلی کشور بيش از 30 درصد افزايش يافته است ندارند. برای آنها جشن يلدا معنايی ندارد و ناگزيرند با جيب خالی از کنار قيمت های سرسام آور آجيل و ميوه و هندوانه شب يلدا بگذرند. برای کودکان اين خانواده ها که به خاطر بيکاری و فقر پدر و مادر, ماه به ماه رنگ گوشت و ميوه و آجيل به خود نديده اند يلدا هم شبی است مثل شب های ديگر و البته بدتر, تلخ تر و درآميخته با حسرت های بيشتر؛ چرا که می دانند برخی از همسالان شان اين شب را در کنار خانواده هايشان جشن گرفته اند. و هر چه بر عمر اين طايفه ظلمت افزوده می شود, فقر و نداری خانوارهای ايرانی فزون تر و سفره هايشان خالی تر می شود, جشن های سنتی سال نيز برای اين خانوارها به جای درآميختن با نور و شادی و تازگی به سرفصل های نوينی از حسرت تبديل می شود. اين فرايندی است که از دولت سر رژيم جمهوری اسلامی در حوزه بزرگداشت سنن ملی در قاعده جامعه جريان دارد. حکومت مذهبی که کين توزی با آيين های ملی مردم ايران را تاکنون پنهان نکرده و تلاش وافر در اسلامی کردن اين آيين ها برای دگرديسی آنها داشته و خود نيز از زبان مبلغانش غدير را با تعبير چندش آور ارتجاعی به مثابه مقطع تاريخی تاجگذاری رژيم ولايتی "عيد واقعی مسلمانان" و "جشن واقعی" می داند و می خواهد, با محروم کردن بخش های وسيعی از جامعه از حداقل امکانات يک جشن خانوادگی در شب يلدا, عملا زير پای سنن زيبايی چون شب چله و نوروز را خالی می کند. حسابشان اين است که با تازيانه فقر و نداری, گوهر زندگی انسانی را که به دار بکشند, فقط مرگ پرستی, تعبد خاکسارانه, چرکين و رياکارانه مذهبی و اياد و مراسم دينی بازتابانده اين چگونگی ها که باقی بماند, آنوقت "عيد غدير" را با تعبير سياه و ارتجاعی به مثابه مقطع تاجگذاری تاريخی ولايت مطلقه, بهتر می توانند جا بياندازند. ملتی شاد و همبسته که از سنت های درخشانش تغذيه می کند و در مصاف با ظلمت از تاريخ و سنت هايش نيرو می گيرد, ملتی رام و سر به زير نخواهد بود. از اينجاست کينه تاريخی درمان ناپذير ظلمت پرستان حاکم با سنت هايی که اجرای با شکوه آنها دهن کجی به هويت نابهنگام ضد تاريخی شان است. احيای واقعی آيين های ملی در ايران, بدون توده ای و همه گير شدن اين آيين ها و اين يک بدون بهبود اساسی شرايط زندگی مردم که مجال برگذاری اين جشن ها را به شکلی شايسته و بايسته برايشان فراهم آورد, ممکن نيست. جشن يلدا در جامعه ايران اگر نخواهد زايش نور در بستر حسرت باشد, به مرگ جرثومه ذلت و سرچشمه سياهی و تباهی نياز دارد. از اين طريق است که يلدا بيرون از خويشتن با هستی خويش يگانه می شود و در بطن رفت و آمد بی دريغ کنش های انبوه توده ای, گوهر درونی اش را می پالايد و در نيمه آفتابی تر جان و روان ايرانی جا می گيرد
روشنگری: کاریکاتور این صفحه برگرفته از سایت عصر ایران استروشنگری: يلدا بلندترين شب سال است. شبی که خانواده های ايرانی با شب نشينی و خوردن شيرينی و آجيل و هندوانه و گشودن فال حافظ به استقبال آغاز پيروزی نور بر ظلمت و بلندتر شدن روزها می روند. شب يلدا, جشن زايش نور, فرصتی برای شادمانی است. و راستی بدون شادی و نور زندگی جز خاکستر يکنواخت؛ جز دريغ و حسرت و اشک و اندوه چه دارد؟ شادی و نور شفيره زندگی است آنطور که شايسته بودن آن است و درست همين گوهر قيمتی است که ظلمت پرستان حاکم, از ميليونها شهروند ايرانی دريغ کرده اند و حسرتی سرد و جانکاه بر دل اين مردم به جا گذاشته اند. ميليونها شهروند فقير توانايی خريد شيرينی و آجيل و هندوانه شب چله را که درست در آستانه اين شب قيمت هايش بر اساس گزارش های رسانه ها در شهرهای اصلی کشور بيش از 30 درصد افزايش يافته است ندارند. برای آنها جشن يلدا معنايی ندارد و ناگزيرند با جيب خالی از کنار قيمت های سرسام آور آجيل و ميوه و هندوانه شب يلدا بگذرند. برای کودکان اين خانواده ها که به خاطر بيکاری و فقر پدر و مادر, ماه به ماه رنگ گوشت و ميوه و آجيل به خود نديده اند يلدا هم شبی است مثل شب های ديگر و البته بدتر, تلخ تر و درآميخته با حسرت های بيشتر؛ چرا که می دانند برخی از همسالان شان اين شب را در کنار خانواده هايشان جشن گرفته اند. و هر چه بر عمر اين طايفه ظلمت افزوده می شود, فقر و نداری خانوارهای ايرانی فزون تر و سفره هايشان خالی تر می شود, جشن های سنتی سال نيز برای اين خانوارها به جای درآميختن با نور و شادی و تازگی به سرفصل های نوينی از حسرت تبديل می شود. اين فرايندی است که از دولت سر رژيم جمهوری اسلامی در حوزه بزرگداشت سنن ملی در قاعده جامعه جريان دارد. حکومت مذهبی که کين توزی با آيين های ملی مردم ايران را تاکنون پنهان نکرده و تلاش وافر در اسلامی کردن اين آيين ها برای دگرديسی آنها داشته و خود نيز از زبان مبلغانش غدير را با تعبير چندش آور ارتجاعی به مثابه مقطع تاريخی تاجگذاری رژيم ولايتی "عيد واقعی مسلمانان" و "جشن واقعی" می داند و می خواهد, با محروم کردن بخش های وسيعی از جامعه از حداقل امکانات يک جشن خانوادگی در شب يلدا, عملا زير پای سنن زيبايی چون شب چله و نوروز را خالی می کند. حسابشان اين است که با تازيانه فقر و نداری, گوهر زندگی انسانی را که به دار بکشند, فقط مرگ پرستی, تعبد خاکسارانه, چرکين و رياکارانه مذهبی و اياد و مراسم دينی بازتابانده اين چگونگی ها که باقی بماند, آنوقت "عيد غدير" را با تعبير سياه و ارتجاعی به مثابه مقطع تاجگذاری تاريخی ولايت مطلقه, بهتر می توانند جا بياندازند. ملتی شاد و همبسته که از سنت های درخشانش تغذيه می کند و در مصاف با ظلمت از تاريخ و سنت هايش نيرو می گيرد, ملتی رام و سر به زير نخواهد بود. از اينجاست کينه تاريخی درمان ناپذير ظلمت پرستان حاکم با سنت هايی که اجرای با شکوه آنها دهن کجی به هويت نابهنگام ضد تاريخی شان است. احيای واقعی آيين های ملی در ايران, بدون توده ای و همه گير شدن اين آيين ها و اين يک بدون بهبود اساسی شرايط زندگی مردم که مجال برگذاری اين جشن ها را به شکلی شايسته و بايسته برايشان فراهم آورد, ممکن نيست. جشن يلدا در جامعه ايران اگر نخواهد زايش نور در بستر حسرت باشد, به مرگ جرثومه ذلت و سرچشمه سياهی و تباهی نياز دارد. از اين طريق است که يلدا بيرون از خويشتن با هستی خويش يگانه می شود و در بطن رفت و آمد بی دريغ کنش های انبوه توده ای, گوهر درونی اش را می پالايد و در نيمه آفتابی تر جان و روان ايرانی جا می گيرد