هنوز چند ماهی از انقلاب ۵۷ نگذشته بود که نام‌ خیابان‌ها را یک به یک از سینه‌ی دیوارها ورچیدند تا نام‌هایی از مردان سیاسی حکومت جدید را بر جای آن‌ها بنشانند. در فرآیند همین نامگذاری جدید، خیابان‌ روزولت تهران را به مناسبت قرار گرفتن در حاشیه‌ی غربی دانشکده‌ی الهیات، شهید مفتح نام نهادند و خیابان جنوبی همین دانشکده را نیز که تخت طاووس نام داشت، شهید مطهری؛ چون مفتح و مطهری هر دو از استادان دانشکده‌ی الهیات بودند که جداگانه در عملیاتی تروریستی به قتل رسیدند. سپس محمد بهشتی، نظریه‌پرداز خشونت در جمهوری اسلامی نیز، ترور شد. این بار خیابان عباس‌آباد تهران، شهید بهشتی نامگذاری شد. با همین راهکار دولتی بود که مرکز شهر تهران در مجموع بین سه تن از آیت‌الله‌های حکومتی تقسیم شد.
نام آیت‌الله‌های انقلابی بر بزرگراه‌ها و خیابان‌های تهران
گفتنی‌ست که در کاربری نام‌هایی از این دست همیشه عنوان طولانی آن‌ها مشکل می‌آفرید، چون مردم در محاوره‌ی عمومی عنوان طولانی «استاد شهید آیت‌الله دکتر» را به کار نمی‌بردند. اما گوش کسی از دولتیان هرگز به این حرف‌های مردم بدهکار نبوده و نیست. آنان از سر حقارت، خشمی را در درون‌شان انباشته‌ بودند که ضمن نفرت از خواست مردم، تنها به تخلیه‌ی خشم و خشونت درونی خویش می‌اندیشیدند. چنانکه نظرخواهی و نیازسنجی از مردم و شهروندان تهرانی هم چندان به کارشان نمی‌آمد.
ضمن ادامه‌ی این نامگذاری‌های نوظهور، در غرب تهران یکی از بزرگ‌ترین اتوبان‌های آن‌ زمان با نام آیت‌الله کاشانی شناخته شد. سپس خیابان جنوبی میدان آزادی هم آیت‌الله سعیدی نام گرفت. حتی آن وقت که دستغیب ترور شد نام او را نیز بر دل خیابانی در حاشیه‌ی شرقی اتوبان سعیدی نشاندند. اما اتوبان باغ فیض را نام شهید اشرفی اصفهانی، یک تنه و بدون رقیب قبضه کرد و به تصرف همیشگی خود درآورد.
در این نامگذاری‌های مفت و مجانی سرِ شیخ فضل‌الله نیز بی‌کلاه نماند، چون نام او نیز با عنوان «شهید فضل‌الله نوری» برای اتوبان دیگری از شهر تهران به ثبت رسید.
در مرکز شهر تهران هم اسم خیابانی به نام «آیت‌الله سیدمصطفی خمینی» ثبت شد. اما در این نامگذاری‌ها‌ سهم «سید‌احمد خمینی» بیش‌تر از برادرش بود. چون یکی از بزرگ‌ترین اتوبان‌های شهری نیز به نام او اختصاص یافت، با این تفاوت که این بزرگراه در ابتکاری ویژه، «یادگار امام» نام گرفت. به واقع کارگزاران دولت، سیداحمد را یادگاری از «امام راحل» می‌پنداشتند.
جدای از این اتوبانی را نیز نواب صفوی نامیدند تا لابد خشونت‌های لگام گسیخته و ترورهای ول‌انگارانه‌‌اش را برای همیشه قدر بدانند.
در حاشیه یادآور می‌شود در نامگذاری‌ بزرگراه‌ها، نام جلال آل‌احمد نیز با نام «شیخ شهید» پیوند خورد، چون هر کسی به نیکی می‌فهمد که «شیخ شهید» زندگی دوباره‌ی خود را (آن هم با نامی نیک و پالایش شده) در دامن جمهوری اسلامی بیش از همه مدیون آسمان و ریسمان بافتن جلال آل‌احمد است. به هر حال اتوبان شرقی «آیت‌الله شهید شیخ فضل‌الله نوری» را هم، بزرگراه‌ جلال آل‌احمد نامیدند تا آن دو ضمن ابتکاری ویژه از سر شوق به راحتی در کنار هم بیارامند، اما کسی نباید چنین خیالی را در سر بپروراند که جمهوری اسلامی خواسته با این نامگذاری سیاسی، حریم و حرمت نویسنده‌ای را قدر بشناسد.
در گستره‌ی شرقی تهران هم اتوبان آیت‌الله بهبهانی سر بر‌آورد تا لابد قرینه‌ای برای اتوبان آیت‌الله کاشانی در غرب تهران باشد. اما در پهنه‌ی تهران بزرگ تا دلت بخواهد نام‌‌هایی از حجت‌الاسلام‌ها چه شهید و چه غیر شهید ردیف شده‌اند. در همین راستا گفتنی‌ست که هر چند مردم نام نیاوران را بدون استثنا در محاوره‌ی عمومی به کار می‌برند، ولی سال‌هاست که تابلوی این خیابان نام «شهید محمدجواد باهنر» را بر خود دارد -انگار شهرداری منطقه یادش رفته که برای او عنوان دکتر و آیت‌الله یا حجت‌الاسلام را به کار ببرد.
این‌گونه نامگذاری‌ها بعدها با پیدایی ضرورت‌های دیگری همچنان از سوی حکومت گسترش یافت، اما چندان لازم نمی‌دیدند تا در این ضرورت‌های حکومتی خواست مردم را هم جایی به حساب بیاورند چون حکومت خشم کور خود را از مردم، آشکارا در همین نامگذاری‌ها به کار می‌گرفت. همچنان که اینک بزرگ‌ترین بزرگراه دوطبقه‌ی شهر تهران به طول هشت کیلومتر نام «آیت‌الله صدر» را بر خود دارد. نامی بیگانه و ناآشنا برای شهروندان تهرانی که ناخواسته خود را بر ذهن مردم تحمیل می‌کند. همین داستان در مورد آیت‌الله حکیم نیز اتفاق افتاد. چون نام او را نیز بر بزر‌گراه دیگری نشانده‌اند.
تابلوهای بزرگراهی در تهران

اتوبان‌های ایران و آیت‌الله‌های غیر ایرانی

در واگذاری نام بزرگراه و خیابان‌ به آیت‌الله‌های غیربومی و خارجی، گاهی هم ساز و کارهای اداری را چندان ضروری نمی‌بینند. چنانکه در خصوص «آیت‌الله شهید نمر باقرالنمر» همان شبانه تصمیم‌گیری به عمل آمد. چون ابتدا سفارت عربستان را به آتش کشیدند و سپس همان‌ شب خیلی زود پلاک‌های همان خیابان را ورچیدند و نام «آیت‌الله شهید شیخ نمر باقرالنمر» را بر سینه‌ی دیوار آن نشاندند. انگار این سناریو را بی‌کم و کاست از قبل کسانی برای‌شان نوشته بودند.
جدای از این کارگزاران جمهوری اسلامی در نامگذاری بزرگراه‌ها و خیابان‌ها آنجاهایی که از نام آیت‌الله‌های داخلی و خارجی کم می‌آورند، از عنوان مردان سیاسیِ باب طبع جمهوری اسلامی کمک می‌گیرند.
در شهرستان‌های بزرگ و کوچک کشور نیز ضمن الگوپذیری از تهران، همین راهکار دولتی را بی‌کم و کاست در نامگذاری خیابان‌ها و بزرگراه‌های شهری تعقیب و دنبال کرده‌اند. با این تفاوت که از نام آیت‌الله‌های منطقه‌ و محلِ خودشان نیز بهره گرفته‌اند تا بهانه‌ای برای پیدایی نوعی از ناسیونالیسم کور و واپس‌گرایانه قرار گیرد.
در این عرصه هم خانواده‌ی امامان جمعه چه شهید و چه غیر شهید به عنوان تیولدار همیشگی نظام، از حق حکومتی خود صرف‌نظر نکرده‌اند. چنانکه نام برخی از آن‌ها خیلی زود پهنه‌ای ویژه از گستره‌ی شهرهای دور و نزدیک همان استان را در نوردیده است.

  • ساز و کار نام‌گذاری
در سال‌های اخیر دست‌کم در تهران تلاش کرده‌اند تا برای نامگذاری خیابان‌ها و معابر ساز و کاری اداری تعریف کنند. با این رویکرد شهروندان تهرانی ابتدا تقاضای خودشان را در خصوص نامگذاری‌ها صورت جلسه می‌کنند تا به شهرداری همان منطقه ارسال شود. این پیشنهادها پس از تصویب ابتدایی در کمیسیون شهرداری منطقه، به شهرداری مرکز فرستاده می‌شود. در کمیسیون مرکزی نامگذاری شهرداری هم آن را پس از تأیید، برای تصویب نهایی به شورای شهر می‌فرستند. با این همه تمامی این چرخه‌ی اداری‌، تعارفی خودمانی بیش نیست. چون شورای شهر به تنهایی آن‌گونه که بخواهد تصمیم می‌گیرد. حتی بیرون از شورا نیز نیروهای شناخته شده و ناشناخته‌ای حضور دارند که از پیش به اعضای کمیسیون نامگذاری تفهیم کرده‌اند که مشق‌شان را چه‌گونه بنویسند.

آیت‌‌الله‌های در نوبت نامگذاری

اکنون در نامگذاری خیابان‌ها نوبت به محمدرضا مهدوی کنی و اکبر هاشمی رفسنجانی رسیده است. چنانکه ابواب جمعی سیاسی همین دو آیت‌الله ضمن رقابتی تنگاتنگ در شورای شهر نوبت گرفته‌اند تا هرچه زودتر نام‌ آیت‌اللهِ ایشان را در تابلوهای شناسایی یکی از بزرگراه‌های تهران به نمایش بگذارند. اعضای شورای شهر نیز در همسویی با آن‌چه که در پهنه‌ی سیاست کشور جریان دارد، بنا را بر آن نهاده‌اند تا بزرگراه مورد نظر با شأن و جایگاه سیاسی و لابد علمی این آیت‌الله‌ها همخوانی داشته باشد. در این خصوص چانه‌زنی بر سر تغییر نام اتوبان رسالت، نبوت و امامت ادامه دارد، اما هواداران و خانواده‌ی هر دوی آن‌ها به این هم رضایت نمی‌دهند.
ناگفته نماند که خانواده و «همرزمان» شیخ جعفر شجونی نیز به دنبال حق و حقوق خود همه روزه و بدون وقفه مسیر شورای شهر تهران را طی می‌کنند. اما شورای شهر انگار برای نامگذاری خیابانی به اسم شیخ شجونی، چندان اشتیاقی از خود نشان نمی‌دهد.

شهدا در صف

در آمارهای رسمی از ۲۲۰ هزار نفر شهید جنگ ایران و عراق، ۳۳ هزار و ۲۰۰ نفر آن‌ها تهرانی هستند. به همین منظور در سال‌های جنگ عراق کوچه یا خیابانی که خانواده‌ای از شهید در آن زندگی می‌کرد، به نام‌ همان شهید نامگذاری شد. همچنان که امروزه چیزی قریب دو سوم معابر تهران با نامی از شهیدان شناخته می‌شود.
با این همه علی‌رغم گذشت ۲۸ سال از جنگ همچنان خانواده‌ی شهیدان با همدیگر بر سر نامگذاری کوچه‌ها و معابر به چالش و تنش مشغول‌اند. در این چالش، شهرداری تهران و بنیاد شهید هم هر کدام نقش تفرقه‌افکنانه‌ی خود را به کار می‌گیرند. حتی به تازگی پل‌های تهران را نیز برای نامگذاری به بازار داغ این تنش و چالش افزوده‌اند. چنانکه در هر گوشه‌ای از یک پل، نام یکی از سرداران ریز و درشت به چشم می‌خورد. نام‌هایی که مردم علی‌رغم نصب تابلوی شناسایی، هیچگاه آن‌ها را به کار نمی‌برند، چون بنا به سنتی قدیمی و جاافتاده، شهروندان تهرانی پل‌ها را با عنایت به محلی که در آن احداث شده‌اند، می‌شناسند. رویکردی طبیعی که در شناسایی محل و موقعیت تسهیل‌گری به عمل می‌آورد.
جدای از این جمهوری اسلامی از همان آغاز انقلاب نام پاره‌ای از بناهای تاریخی و موقوفه را نیز از سردرِ آن‌ها حذف کرد تا نام خودی‌های نظام را بر جای‌شان بنشاند. مسجد سپه‌سالار و مسجد شاه نمونه‌ای روشن برای این تغییر نام‌ها شمرده می‌شوند که ذهن تاریخی مردم از پذیرش این نام‌های جدید سر باز می‌زند. همچنان که در محاوره‌ی همگانی، کاربری نام اصلی آن‌ها را لازم می‌بینند. پیداست که نام‌هایی از این دست با پشت سر نهادن یک دوره‌ از خفقان و سرکوب، چندان نمی‌توانند دوام بیاورند.
بدون تردید نام‌ و نشان معابر و اماکن عمومی بخشی همیشگی از حافظه‌ی تاریخی مردم شمرده می‌شود. در پس همین نام‌ها تعلق اجتماعی گروه‌هایی از مردم و شهروندان تهرانی نیز رقم می‌خورد. ولی اکثر تغییر نام‌ها از سوی جمهوری اسلامی با هدف حذف تعلق اجتماعی و بخش‌هایی ویژه‌ از تاریخِ مردم صورت می‌پذیرد. جمهوری اسلامی چنان می‌پندارد که در گستره‌ی همین جرح و تعدیل‌ها خواهد توانست تعلق اجتماعی مردم را از آنان پس بگیرد و تاریخی دگرگونه و خودخواسته برای‌شان بنویسد. چیزی که علی‌رغم صرف هزینه‌های فراوان، برای دستیابی به آن همچنان ناکام مانده‌اند، چرا که مردم در محاوره‌ی خود از نام‌هایی تاریخی سود می‌جویند تا تعلق اجتماعی خودشان را به این مکان‌ها آشکار کنند.
پل امیربهادر، تیر دوقلو، دزاشیب، پل رومی، امین‌السلطان، فخرآباد، نازی‌آباد، مقصود بیگ، محمودیه، گلوبندک، درخونگاه، سنگلج، منیریه، امیریه، فوزیه، سرآسیاب دولاب، باغ ملک، باغ فردوس، امین حضور و باغ شاه تنها بخش کوچکی از این نامگذاری‌ها شمرده می‌شوند که کاربرد آن‌ها از سوی مردم همچنان رونق دارد. نام‌هایی که بخشی جدانشدنی از تاریخ تهران به حساب می‌آیند.