۱۳۸۸ تیر ۳۱, چهارشنبه

کلاغ و گل سرخ خاطرات مهدی اصلانی




انتشارات مجله آرش منتشر کرد
کلاغ و گل سرخ خاطرات زندان مهدی اصلانی
پخش سراسری: کتاب فروغ کُلن. آلمان


مهتاب مدیون چشمها است

بهروز شیدا

کلاغ و گل سرخ خاطرات مهدی اصلانی است از زندانهای جمهوریی اسلامی در فاصلهی سالهای 1363 تا 1367؛ از شبِ تازیانه تا سالِ دار؛ از شبِ چشمبند تا دوزخسالِ 1367؛ از طلوعِ زخم تا پاییزِ غروبِ نگاهِ دوست. کلاغ و گل سرخ قصهی نامکرری است از گلویی دیگر. قصهی زندان، همیشه همان است: فریاد از جورِ کلاغ و یادِ بغضسازِ گل سرخ؛ انگار همیشه صدای یاران میخواهد چشمها را به پردهی نبردِ یاران بخواند. کلاغ به روایت قصهای از جهان اسطورهها، معلمِ اولِ گورکنی است: قابیل برادر خود، هابیل، را کشته است، اما نمیداند جسد برادر را چهگونه از چشمها پنهان کند. کلاغی، کلاغِ مردهای بر منقارش، در کنارِ قابیل مینشیند؛ تا رسمِ دفنِ برادر به او بیاموزد. به روایتِ قصهی دیگری از جهانِ اسطورهها، کلاغ همهی اعضای قبیلهی خویش را به فصل زمستان زیرِ کوهی از بهمن دفن میکند. به این امید که به فصلِ بهار چشمهای مردهگان بخورد. کلاغ هم رازِ مرگِ برادر دفن میکند هم چشمِ نعشِ برادر می‌خورد. کلاغ کوری میپراکند. گل سرخ به روایت قصهای از جهانِ اسطورهها نماد عشق است. اولین گل سرخ از خون آدونیس، معشوق آفرودیت، الههی زیبایی، میروید. به روایت قصهی دیگری از جهان اسطورهها، در جشنهایی که در یونانِ باستان، به افتخار دیونیزوس، خدای شراب، برپا میکنند، گل سرخ به نماد سکوت تبدیل میشود؛ چه میتواند سرمستان را مهارکند تا سخنِ گزاف نگویند. گل سرخ هم از خون عاشقان میروید هم سرمستان را هشدار میدهد که سخن بههنگام بگویند. کلاغ و گل سرخ ساختِ جهانی حماسی را نمادین میکند: در یک سو چشمکُشها ایستادهاند؛ در یکسو عاشقانی که راز معشوق در سینه پنهان میکنند. کلاغ و گل سرخ روایتِ چشمی است که از منقارِ کلاغها گریخته است تا رازِ سکوتِ عاشقان بگوید. کلاغ و گل سرخ همان حماسه را از گلویی دیگر نامکرر میکند. خاطرات مهدی اصلانی همان را جور دیگری نامکرر میکند؛ روایتی از کوچهها، جای شعرها، کوچکیها، پهلوانیها، باختها، بختها، راستها، خطاها، ناممکنها، ناتوانیها، بارانها، سازها، باغِ چشمها. خاطراتِ مهدی اصلانی همان را بر دیوارِ زندانِ دیگری نا‌مکرر می‌کند:

دمی هم آسمانِ شبِ مرا تماشا کن!
مهتاب مدیونِ چشم‌ها است

اسامی دو تن دیگر از شهدا توسط خانواده هایشان اعلام شد

















خانواده میثم عبادی از کشته شدن فرزند خود در روز ۲۳ خرداد در فلکه صادقیه تهران خبر دادند.میثم عبادی فرزند عسگر در حالی‌ که از محل کار خود از یک فرش فروشی به خانه بر میگشته در فلکه صادقیه از ناحیه شکم مورد اصابت گلوله قرار گرفته و به علت خونریزی بسیار زیاد در خیابان جان باخته است.پیکر این نوجوان ۱۷ ساله بعداز طی‌ مراحل قانونی در بهشت زهرا دفن شده است.

یوسف صالح یکی دیگر از کشته شدگان پس از کودتای 22 خرداد است که در قطعه 257 به خاک سپرده شده . شهادت یوسف چندان رسانه ای نشده بود.

در قطعه 257 زیاد هستند شهدایی که نامشان رسانه ای نشده و اکثرا یک نوار سبز به دور نشان مزارشان بسته شده.

Image008




خبر اومده امشب حتما میریزن تو خوابگاه. هرجور میتونید فرار کنید.

































عصر يكشنبه ۲۴/۳/۸۸– كوي دانشگاه

ساعت ۵ بعد از ظهر رفتم خوابگاه. همه جا حرف از دیشب بود. حرف از شلوغی خوابگاه. از اینکه بانک توی امیرآباد رو آتیش زده بودن و اینکه امشب هم شلوغ میشه و ممکنه بریزن تو خوابگاه و بزنند و ببرند... کافی بود یه نگاهی به اون ور نرده های خوابگاه، تو خیابون امیرآباد بندازی تا متوجه شی چه خبره. یه عالمه مامور تو خیابون پخش بودن. انگار واقعا قرار بود اتفاقی بیفته...

بی خیال همه اینا شدم رفتم اتاق ببینم بچه ها چی میگن. به اتاق که رسیدم علی و محمد تو اتاق بودن. رضا رفته بود دانشکده. علی داستان شب قبل رو تعریف کرد و گفت که امشب هم حتما شلوغ میشه و ممكنه بریزن تو خوابگاه و بچه ها رو ببرن. بحث اینکه بمونیم یا نمونیم افتاد. من میگفتم تا شلوغ نشده پاشیم بریم. اما علی میگفت که «اگه بریزن تو خوابگاه اونایی رو که تو محوطه هستن میبرن دیگه با اتاق ها کاری ندارن که!» آخرش منم تصمیم گرفتم بمونم. ساعت ۹ شب اولین صدای الله اکبر شنیده شد. ساعت حدود ۹:۳۰ دیگه صدا ها خیلی بلند شده بود. انگار جلوي در اصلی کوی بچه ها جمع شده بودن و شعار میدادن. ما سه تا هم از پنجره بیرون رو نگاه میکردیم.

تو اتاق بحث سر تقلب بود. من یه مقدار عذاب وجدان داشتم که چرا تو اتاق نشستم و بچه ها بیرونن!! اما اصولا چون با همچین حرکت هایی مخالف بودم، خودم رو مجاب میکردم که بشینم تو اتاق و خودم رو قاطی نکنم.

ساعت ۱۰ یکی اومد در اتاق ما رو زد و گفت «آقا خبر اومده امشب حتما میریزن تو خوابگاه. هرجور میتونید فرار کنید.» علي که اصولا اعتقاد داشت «اتاق ما امن ترین جای دنیاست. اونا آزار ندارن که تک تک اتاقها رو بگردن و بچه ها رو ببرن. فقط تو محوطه هرکی باشه اونا رو میبرن.» خودش رو راحت کرده بود و بدون استرس سر جاش رو تختش دراز کشیده بود و به ما میخندید. اما من و محمد که آدمهای عاقل‌تری بودیم(!) داشتیم فکر چاره میکردیم. محمد گفت «اگه اومدن تو سالن زیر تخت قایم میشیم!» نگاه کردیم دیدیم جا نیست. بعد ایده داد «اگه اومدن، تخت رو میذاریم پشت در تا باز نشه و اونا هم خسته میشن میرن!!»... چشم و صورتمون شروع به سوزش كرد. مثل اینکه تو سالن طبقه ما اشک آور زدن. احساس سوزش کم کم داشت غیر قابل تحمل میشد. دیگه نتونستیم تو اتاق بمونیم. تز علي مبني بر امن بودن اتاق رفته رفته زير سوال مي‌رفت. دیگه داشت تحملم تموم میشد. صورتم بدجور میسوخت. تصمیم گرفتیم هر سه از اتاق فرار کنیم و بریم محوطه کوی شاید اونجا هوا بهتر باشه. من زودتر اومدم پایین. قرار شد من پایین منتظر اونا باشم تا بیان. همین که رسیدم دم در خروجی ساختمان یه کپسول اشک آور دیگه هم کنار من افتاد تا نور علی نور بشه! دیگه نمیشد صبر کرد. واقعا دستشون درد نکنه کارخونه هایی که همچین چیزایی درست میکنن. واقعا به درد میخوره. تمام تاثیراتی که باید داشته باشه رو داره!!! گلوم میسوخت. نفسم بالا نمیومد. صورتم آتیش گرفته بود. چشام باز نمیشد. انگار توی کوره آتیش افتاده بودم. همه به سمت ضلع غربی کوی فرار میکردن. یه جنگ تمام عیار بود. چند هزار نفر آدم تو محوطه بودند. جاهای مختلف آتش روشن بود. واقعا این حس بهم دست داد که اتفاق عجیبی داره می­افته.

بچه حزب اللهی دانشکده مون رو دیدم که داره سنگ میندازه. جانانه دفاع میکرد! خوابگاه جای زندگی خوابگاهی هاست. حتی من که مخالف شلوغ کاری هستم نمیتونستم مخالف دفاع از خونه­ام باشم. اشک­آور بود که خیلی احمقانه و بی هدف و کور به داخل محوطه کوی شلیک می­شد. تا جایی که من میدونم اشک­آور فلسفه اش برای متفرق کردن جمعیته. اما کجا متفرق میشدیم؟! خوابگاه سه تا در داره که سه تاش هم بسته بود. نرده های دو سه متری حصار خوابگاه بود. والا هر کاری میکردیم نمیشد متفرق شیم!! یعنی اینایی رو که من میدونستم اونا نمیدونستن؟!!

خودم رو رسوندم به نزدیکترین آتیش. یکی از دوستام اومد تو چشمم دود سیگار فوت كرد. یه کم سوزشش کم شد. خودم رو نزدیک آتیش بردم تا شاید گلوم هم بهتر شه. احساس میکردم قیامت شده. همه جا دود بود و دود. داشتم فکر میکردم یعنی ما اینقدر خطرناکیم؟ یاد محمد و علی افتادم. پيداشون نبود. برگشتم سمت ساختمون. تا صد قدمی­اش اومدم اما نزدیکتر نتونستم برم. بازم رفتم سمت آتیش. کنار آتیش هم دیگه جواب نمیداد. با ده پونزده نفر از بچه ها به سمت سینمای کوی رفتیم. اونجا از مرکز شلوغی ها فاصله داشت و هوا بهتر بود.

اين وضعيت برای من قابل تحمل نبود. خشم و تنفر رو تو چشمای بچه ها میدیدم. دیگه بد و بیراه بود که رو زبونا میچرخید. دیگه بحث تقلب نبود. بحث از شکافی بود که بین آدم ها ایجاد شده. بحث این بود که این شکاف بعد ها به ضرر همه تموم میشه. اونایی که اون ور نرده ها بودن از ما که این طرف نرده ها بودیم متنفر بودن. من نمیدونم چرا تو طرح جمع آوری اراذل و اوباش که یکی دو سال پیش انجام شد سری به کوی دانشگاه تهران نزدن تا ده هزار نفر اراذل نخبه و نخاله رو آفتابه دور گردنشون بندازند و توی شهر بچرخونن و بر طبل بی­آبرو ییشون بکوبن؟ احساس مرگ بدجور گلوم رو می­فشرد. دلم شکسته بود و میسوخت. آخه... اینجا ما داریم زندگی میکنیم. یاد بیچاره مادرم افتادم که الان صد در صد خوابیده بود. بیخبر از اینکه اینجا چه خبره. که اگر باخبر بود... خدایا اینا کین؟ شاید ما رو با یه عده اشتباهی گرفتن؟ بابا ماییم. همین بچه ها كه بهشون ميگيد نخبه و براي فرار نكردنشون برنامه ميريزيد و لوسشون میکنید! حالا من خودم خیلی نخبه نیستم اما رفقام که هستن! همین محمد و علی. همینا که هر سال دستاورد هاشون رو جمع میکنید خدمت آقا میبرید...

علی که از اول شب استدلال میکرد که مارو خطری تهدید نمیکنه یواش یواش پی به جدی بودن قضیه میبرد...

ساعت یازده و نیمه. دیگه باید فرار کنم. بچه ها رو نمیدونم اما من اگه چیزیم بشه مامانم نمیتونه تحمل کنه... بچه ها رو نمیدونم اما من اگه بمیرم خانواده­ام داغ ابدی پسر بزرگشون رو که پزش رو به آدم و عالم دادن تا ابد باید... آره. باید فرار کنم. چون فضا اصلا منطقی نیست. همین الانه که با تانک و زره پوش و آر.پی.جی هفت بیان به جنگ اشرار. فضا اصلا منطقی نیست. چون همین الانه که صدای «حاجی! سیدت رو کشتن!» بیاد و نقل و نباتها رو بریزن سر ما.

دوستم که فرزند شهیده رو دیدم که چه مظلومانه سرفه میکند. انگار باباش جنگیده بود تا پسرش اشک­آور بخوره!!!

اصلا شایدم حق ما همین بود. کجای دنیا دانشجوها اعتراض میکنند؟ دانشجوهای تمام دنیا مثل گلابی درس میخونن و دست به سینه میشینن. ماها حتما از طرف بیگانه ها شارژ میشیم. و گرنه دانشجو رو چه به...

نتونستم پیداشون کنم. محمد و علی رو میگم. از رو نرده های مشرف به دانشکده فنی فرار کردم! رفتم داخل محوطه دانشکده! (نمیدونم دانشکده فنی آمده اید یا نه. پردیس مرکزی که 16آذر ریختن توش نه ها. پردیس امیرآباد. درست زیر کوی دانشگاه) از نرده هاي پایین دانشکده هم پریدم اون ور توی بزرگراه و از مهلکه فرار کردم. چند دقیقه ای نشستم کنار خیابون تا هوايي عوض كنم. هنوز گلوم میسوخت. صدای بچه ها مي‌اومد. ميون صداهایی که شنیده میشد، صدای زنی که ناله کنان هر چند لحظه یک بار داد میزد «دانشگااااااه!» فضا رو ملتهب تر میکرد. یاد داستانی افتادم که توی کتاب ادبیات دبیرستان داشتیم. مال بزرگ علوی بود اگه اشتباه نکنم. همونی که هر از گاهی صدای زنی از توی جنگل...

رمقی واسم نمونده بود. ماشین گرفتم و رفتم خونه دوستم. اون طرف شهر. ساعت ۱۲شب بود اما صدای بوق ماشین ها از همه جای شهر به گوش میرسید. انگار شهر یک صدا ناله میزد...

بامداد دوشنبه ۲۵/۳/۸۸ – خانه

12:30 رسیدم خونه دوستم. چند تا دیگه از بچه های کوی اونجا بودن. استراحتی کردم و چیزی خوردم و همه چیزهایی رو که دیده بودم برای اونها هم تعریف کردم. تا ساعت 3 شب بیدار بودیم. 2 ساعتی هم بازی کردیم و کلا خوش گذشت. (با عرض معذرت از سایر رفقا!)

صبح ساعت ۸ بیدار شدم. راه افتادم برم خوابگاه.

صبح دوشنبه ۲۵/۳/۸۸ – كوي دانشگاه

بین راه شماره علی رو گرفتم. آنتن نمیداد. نگران شدم. اما هیچ جور نمیتونستم فکر بدی به ذهنم راه بدم. رسیدم خوابگاه...

آره... ریخته بودن تو خوابگاه... آره... ریخته بودن تو کوی دانشگاه تهران... حرف از کشته شدن بودن. حرف از خرابی. حرف از دست و پاهایی که شکسته بودن. حرف از بچه هایی که برده بودن...

دیگه تحمل نداشتم. با سرعت به سمت ساختمانمون دویدم. تو راه یکی از دوستام رو دیدم. پرسیدم از اتاق ما چه خبر؟ علی و محمد کجا هستن؟ گفت علی و محمد رو نمیدونم اما اتاقتون ترکیده(!)...

پله ها رو باسرعت رفتم بالا. رسیدم به اتاق. آره! واقعا ترکیده بود! پاهام شل شد. از در اتاقمون فقط لولاش آویزون بود. تخت پشت در بود. مثل اینکه ایده­ی محمد اجرا شده بود. تخت رو گذاشته بودن پشت در. اما دیگه دری وجود نداشت. فشارم افتاد. افتادم روی تخت. کجان بچه ها؟ کجا بردنشون؟ نمیتونستم جلوی گریه­ام رو بگیرم. خدایا چيكار میتونم بکنم؟ تصور اینکه چه جور از بین نرده های تخت، بچه ها رو کشیدن بیرون دلم رو میشکست. به خودم مسلط شدم. از اتاق اومدم بیرون. خواستم یه اطلاعاتی از بقیه بچه ها بگیرم. تمام درها رو شکسته بودن. تمام درها رو... کامپیوتر یکی از اتاق ها رو با باتوم شکسته بودن. شاید اون هم شلوغ کرده بوده! کولر ها رو داغون کرده بودن. حتی به دستشویی ها هم رحم نکرده بودن!

باورش سخت بود. انگار یه لشکر زرهی دیشب ریخته بود تو خوابگاه. نتونستم تحمل بکنم. اومدم بیرون ساختمان. میگفتن حدودا ۲۰۰ نفر رو بردن. یه کم خیالم راحت تر شد. خوب ۲۰۰ نفر رو که نمیتونن بکشن!!

رفتم کتابخونه مرکزی کوی. چه خبر بود؟ تمام قفسه کتاب ها رو شکسته بودن. در فلزی آسانسور کتابخانه رو وحشیانه داغون کرده بودند. احتمالا آسانسور هم شلوغ کرده بود. انگار اینا آدمی زاد نبودن. با قدرتی مافوق بشر هر چی که بود و نبود رو شکسته بودند. وای! اگه یکی از این ضربه ها به بچه ها خورده باشه چی؟ خون پاشیده شده رو زمین توجه­ام رو جلب کرد...

دیگه متوجه نبودم. یاد داستانهایی که از وحشیگری مغول ها خونده بودم افتادم. اینکه تمام کتابخانه ها رو سوزوندن...

دیگه حوصله ندارم بیشتر از این بنویسم.

تمام

كميته بين‌المللى حقوقدانان در دفاع از قيام كنندگان ايران؛


كميتهيى كه مصونيت حكام جنايتكار ايران را خواهد شكست
6:39:56 PM 1388/4/31
اومانيته
اومانيته

روزنامه اومانيته در گزارشى از اجلاس تشكيل «كميته بينالمللى حقوقدانان در دفاع از قربانيان سركوب قيام مردم ايران نوشت: مجاهدين خلق ايران يك شبكه حقوقدانان اروپايى را تشكيل مىدهند.
در يك كنفرانس مطبوعاتى كه روز 16 ژوييه در پاريس برگزار شد، .
ويليام بوردن وكيل فرانسوى و رئيس اين كميته گفت: ”هدف اين است كه يك شبكه بينالمللى، در مرحله اول در اروپا و سپس در ساير مناطق، تشكيل شود تا مصونيت مطلق رهبران فعلى حاكم در تهران شكسته شود“. او خواستار دستگيرى و حتى محاكمه ”آخوندهايى كه به خاك اروپا مسافرت مىكنند“ شد.
بهگفته كميته بينالمللى حقوقدانان، بيلان سركوبى كه بهدنبال انتخابات رياست جمهورى در 22خرداد صورت گرفته بيش از 300تن كشته و 10هزار نفر دستگيرى است.
اومانيته افزود: حقوقدانانى كه در كنار ويليام بوردن قرار داشتند شامل حقوقدانان اروپايى تيرى لوى، ژرژ هانرى بوتيه وكيل و حقوقدان فرانسوى و نخستوزير پيشين الجزاير سيد احمد غزالى بودند.

تناقض مبارزات کنونی کشور ما و ...

مصا حبه راديو سپهر با محمد رضا شالگونی
.
رحيمی : در برنامه امروز (جمعه26 تير ماه 1388 برابر با17 ژوييه 2009 ميلادی) طبق روال جمعه ها، به گفتگو می نشينيم با آقای محمدرضا شالگوني، از فعالين اپوزيسيون چپ خارج از کشور و از تحليل گران برجسته مسائل ايران، منطقه و جهان. آقای شالگونی با درود به شما و سپاسی ديگر به خاطر پذيرش گفتگويی ديگر.
محمد رضا شالگونی : سلام عرض می کنم آقای رحيمی و تشکر می کنم از فرصتی که به من داديد و سلام عرض می کنم خدمت شنوندگان راديو سپهر . در خدمتتان هستم .
رحيمی: آقای شالگونی قبل از اينکه بروم سراغ گفتگوی امروز بويژه در مورد نماز جمعه امروز (26 تير) و عواقب آن ، يک فاکسی بدست ما رسيده که ضمن آنکه سئوال های کليدی مطرح کرده اند اين سئوال ها سوالات روز آنهم بويژه امروز و انتظاری که شنوندگان عزيز ما از اين برنامه و شنيدن نظرات شما در مورد آن دارند؛ نيست. بنابراين اگر موافق باشيد اين سئوالات را بگذاريم برای دقايق پايانی و اين سئوال را مطرح بکنم که امروز روز جمعه است و در همين دقايقی که در خدمت شما هستيم مردم بعد از شايد سالها همه توجه خودشان را به دانشگاه تهران و تريبون نماز جمعه متمرکز کرده اند . امروز شايد روزی است که بنا به افسانه های ملی ما مردم آتشی افروخته اند و از رفسنجانی توقع دارند که از آن بگذرد يا بسوزد يا سرافراز از آن بگذرد . می خواستم نظر شما را بپرسم .
محمد رضا شالگونی: من فکر می کنم خود اين ماجرا تناقض مبارزات کنونی کشور ما را نشان می دهد . از يک طرف نشان می دهد که اعتراضات مردم چطوری تداوم پيدا می کند که از هر وسيله ای مردم استفاده می کنند از نماز جمعه گرفته، شعار الله اکبر گرفته که در واقع سمبل های رژيم بودند ( رژيمی که از دستشان به جان آمدند ) از رنگ سبز استفاده می کنند که در هر حال نشانه "آل عبا " است و ائمه باصطلاح معصومين به قول اين حضرات. و از طرف ديگر استيصال مردم را نشان می دهد . واقعيت اين است که گرفتار حکومتی هستيم که همه راههای بيان نظر و آزادی عمل مردم را گرفته است . ما با يک فرهنگ توتاليتر در جمهوری اسلامی روبرو هستيم. توتاليتر را به اين خاطر استفاده می کنم که فرهنگ تماميت گرا از لحاظ فرهنگی واقعاً ميخواهد همه جامعه را در يک قالب بريزد. فکرش را بکنيد زن ايرانی حق ندارد مثلاً فلان جور لباس بپوشد . يکی از مشغله های بزرگ ما عبارت از اين است که مثلاً چطوری با مسئله ''تامين امنيت اجتماعی'' که راه انداخته اند و زنان و دختران ما را در کوچه و خيابان تحت اين عنوان که ''بد حجاب'' هستيد می گيرند. (''بد حجابی'' لغتی که در جمهوری اسلامی ابداع شد).حالا با چيزهائی روبرو شده ايم که واقعاً استيصال مردم را نشان می دهد. به نظرم مردم ايران را اگر کسی از دور نگاه کند ممکن است شماتت کند به خاطر کارهائی که مجبورند بکنند تا اينکه اعتراضاتشان را بيان بکنند . مثلاً متوسل شدن به نماز جمعه، مثلاً الله اکبر گفتن ، مثلاً شال سبز پوشيدن، نميدانم به کانديداهائی که خود شورای نگهبان تعيين کرده رای دادن . ولی می بينيد که عليرغم تمامی اينها باز راهها بسته می شود. حتی آن کانديداهائی که شورای نگهبان از ميان صدها نفر تعيين کرده که اينها ''سالم اند و بی خطرند '' و به اينها ميتوانيد رای بدهيد و چند تا آخوند نشسته اند آنجا ( شورای نگهبان ) و برای مردم تکليف تعيين می کنند و اسم اين را هم می گذارند انتخابات، مردم می روند در آنجا از ميان آنها يک کسی را انتخاب می کنند که اعتراضشان را بنفعی در محدوده ای بيان کنند؛ می بينيد که باز هم با مصيبتی روبرو می شوند و صندوقهای رای بالکل عوض می شود .مردم وقتی می آيند کاملاً مسالمت آميز اعتراض می کنند از کشته هايشان کشته درست می کنند . بچه هائی را که کشته اند می برند در سرد خانه هائی که سردخانه ميوه و سبزی است. هيچکس صاحب قضيه نيست. وقتی مادران مراجعه می کنند کسی پاسخگو نيست. و بعد از 25 روز مادری جسد فرزند دلبندش را ميگيرد که تازه معلوم نيست که آيا در درگيری کشته شده يا در زندان شکنجه کرده اند و کشته اند . و اصلاً درجمهوری اسلامی هيچ چيزی مجاز نيست پرسيده شود . و اسم اين هم ''دمکراسی''و ''مردم سالاری دينی'' است. تف بر مردم سالاری دينی ! اينها وضعيت ما را نشان می دهد. در همين حال اميدی را نشان می دهد که ملتی که تمام اين مصيبت ها را از سر گذاشته بيداری خودش را با تناقضاتی که پيش می رود و تعطيل بردار نيست. همانطور که لحظه به لحظه ساعت به ساعت حرکت می کند و زمان پيش می رود مردم ايران هم در واقع می ايستند و می بينند که با کی روبرو هستند و تصميم گرفته اند که آنرا به زير بکشند و مسلم است کليت اين نظام را بزير خواهند کشيد . در اين ترديدی نبايد داشت . منتها اين تحولات ممکن است برای کسانی که با خود جمهوری اسلامی مخالفت اند که ما ها جزو آن بوده ايم و هستيم و هميشه هم خواهيم بود، و همه مردم ديگری که واقعاً از دور به قضيه نگاه می کنند فکر می کنند مردم ايران يک آدم های مذهبی اُمُلی هستند که به يک حکومت مذهبی پناه آورده اند و از آن هم راضی هستند و چهل ميليون می روند رای می دهند؛ ممکن است حقيقت را نبينند. خيلی از اين چپهای [کشورهای ] غربی مثلاً در ماجرای انتخابات چون عده زيادی در آن شرکت کرده بودند می گفتند؛ اين يک موجی شده است،اينطور ی هم نيستند که مردم با رژيم مخالف باشند بلکه يک اعتراضاتی در محدوده نظام دارند . حال آنکه کسی که ايران را می شناسد، آن چيزی که مردم می گويند بسيار فراتر از آن چيزی است که نشان داده می شود. آن چيزی که بر زبان مردم جاری است بسيار عميق تر از آن چيزی که در کلمات می گنجد . در واقع يک چيزی است که تناقض مبارزات کنونی را نشان می دهد . مثلاً ببينيد همين الان همه خبرگزاريها متوجه تهران هستند که در نماز جمعه چه اتفاقی می افتد . در نماز جمعه قرار است يک آقائی بنام آقای رفسنجانی که يکی از ارکان رژيم بوده و در خيلی از جناياتهای رژيم دست داشته و در واقع خيلی از آن قتل های زنجيره ای و غيره زنجيره ای يکی از پاهای ثابتش همين آدم بوده، قرار است برويم مثلاً دخيل ببنديم که او يک چيزهائی بگويد مثلاً عالی باشد . من به هيچ وجه مردم را شماتت نمی کنم . خوب معلوم است که مردم در مبارزات خودشان از امکانات مختلف استفاده می کنند . منتها همين جا همين را ميتوانم بگويم که ضمن اينكه محکوم نمودن استفاده کردن از شيوه های مختلف کاملا ً نادرست است،(چون مردم در حالت استيصال از هر چيزی استفاده می کنند و نبايد مردمی را که دستشان می سوزد و در دهانشان می کنند، شماتت کرد ) بايستی ياد آوری بکنيم و مدام هم تکرار بکنيم که مبارزات رهائی بخش مردم از هر طريق حرکت های هر چه بيشتر مستقل و متشکل شونده خودشان پيش خواهد رفت .
من فکر نمی کنم که از مجموعه نماز جمعه چيزی در بيايد. هر چند که ممکن است آنجا يک شعارهائی داده بشود يک حرفهائی زده بشود و از آنجا يک تظاهراتی راه بيفتد و يک تيراندازی هائی هم صورت بگيرد .البته هيچ قضيه را کوچک نمی کنم. من همدلی می کنم با همه معترضانی که در ايران هستند. منتها اين را ياد آوری می کنم که بايستی هر چه بيشتر روی پای خود بايستند . مسلم است که مردم از شيوه هائی استفاده بکنند که بتواند تداوم داشته باشد ، بتواند توده ای شود و از اين ماجراها هر چه بيشتر فرا بروند و فاصله بگيرند . و البته من فکر می کنم که هر کسی که در يکماه ونيم گذشته حوادث ايران را از نزديک و بدقت تعقيب کرده می تواند دريابد که حرکتهای مردم بسيار بسيار از آنچه که مسئله انتخاباتش می ناميديم فراتر رفته است . چيزهاى ديگری را مردم مطرح می کنند . نه اينکه شعارهايشان ضرورتاً خيلی تند شده است. نه ! خيلی روشن است که [مردم] آن چيزی را که ميزنند در واقع ارکان نظام است. ميشود از تناقض گسترش مبارزات اعتراضی مردم ايران در حال حاضر فرار کرد و تقبيح اش کرد و فيلسوفانه کناری ايستاد و گفت که نبايد اين کار را می کرديد و بايد آن کار را می کرديد. مسئله عبارت از اين است که مردم از اين طريق مبارزاتشان را پيش می برند. ولی بايد اين را پذيرفت که از سر استيصال است .

رحيمی : آقای شالگونی شما ايرانی هستيد و بنده هم ايرانی هستم ما ايرانيها بخوبی ميدانيم که ما ايرانيها صحبت هايمان غالباً پر از ايهام است . يک ايرانی کاملاً می فهمد ما چه می گوئيم ولی ممکن است که يک خارجی هر گز نداند ما منظورمان چه بوده است ...
محمد رضا شالگونی : بله دقيقاً !
رحيمی : ...الان هم وقتی که نگاه می کنيم به داخل کشور می بينيم که همه ايرانيها از همين موضوع به خوبی دارند استفاده می کنند. همين اشاراتی که شما فرموديد در مورد مثلاً فرض کنيد انتخاب رنگ سبز خوب ما شاهد بوديم که در اروپای شرقی بسياری از اين رنگها در تغيير رژيم بسيار موثر افتاد و به انقلابهای رنگی موسوم شد . و حالا آمده اند که با ظرافت تمام رنگی را انتخاب کرده اند که در عين حال نظام هم زياد نتواند با آن مخالفت بکند ، مثل رنگ سبز. يا مثلاً آمده اند شعاری انتخاب کرده اند که روی پشت بام ها می دهند ، رژيم هم نتواند مخالفت بکند که تو چرا می گويی الله اکبر . نظامی که خودش معتقد است به مسائل دينی . خوب اينها را بايد از آن ظرافتها بحساب آورد و در عين حال از هوشياری و زيرکی مردم و اينکه آن چيزی که ما می فهميم وقتی يک کسی اين روزها می رود روی پشت بام و می گويد الله اکبر به هيچ وجه منظورش الله اکبر نيست بلکه دارد نظام را زير سئوال می برد . [آيا ] غير از اين است آقای شالگونی ؟
محمد رضا شالگونی : دقيقاً ! کسی که ادبيات کلاسيک ايران را بشناسد شعر ايران را بشناسد (ايران کشور شعر است ) در واقع می بينيد که آن تشنگی عجيب و حيرت انگيز که در مورد شراب وجود دارد و تا آنجا که حافظ می گويد که؛'' مرا در ميکده در خُم شراب انداز '' آدم فکر می کند که ايرانيها الکلی هستند و هميشه شراب می خورند [ با خنده ] . شايد هم کسی نداند که حافظ اصلاً در عمرش شايد شراب نخورده بوده . بايد ديد که چرا اين را می گويد اين همه شراب را و اين همه پرستش معشوقه ای که اصلاً شايد وجود ندارد [ با خنده ] اينها چه چيزی را بيان می کند ؟
اينها يک چيز وحشتناکی را در زندگی مردم ايران بيان می کند. هيولای استبدادی که گرفتارش بودند و خونشان را می مکيده است . و حالا باز هم ما همان گرفتاری را داريم و با آن روبرو هستيم.
مردم را می شود فهميد.چه با اين موافق باشيد يا مخالف باشيد من از آنهائی نيستم که بتوانم در نماز جمعه شرکت کنم وحتی آن را مفيد بدانم . منتها مرا نبايد بخاطر اين شماتت کرد . من هم آنهائی را که در نماز جمعه شرکت می کنند و يا در پشت بام ها الله اکبر می گويند شماتت نمی کنم . ولی فکر می کنم که همين مردمی که همين ظرافت ها و خلاقيت ها را و ابتکارها را نشان می دهند همان دختران و پسرانی که در واقع متنفرند از تمام موجوديت اين حکومت امام زمان ولی مجبورند که رنگ سبز به مچ شان ببندند و در خيابانها شعار بدهند ، همانها بنظرم خلاقيت و توانائی اين را دارند که رژيم را از پا در بياورند و خواهيم ديد که در خواهند آورد .
مثلاً ببينيد اشکال گوناگون نافرمانی مدنی که حالا وسعت پيدا می کند و توده ای می شود . قبل از اينکه با شما صحبت کنم يکی از رفقا تلفن زده بود و در مورد مادران سوگوار می گفت که شنبه ها همه را دعوت می کنند به پارک ها که در آن شرکت کنند . می بينيد که اينها را کسی از جائی هدايت نمی کند .اين نبوغ خلاق توده ای مردم ايران است که دارند تاکتيک ها و شعارهائی را ابداع می کنند که همه حيرت زده می بينيم که جنبش را پيش می برند . در همين دو ماه گذشته جنبش ايرانيان و بطور کلی جنبش اعتراضی و معطوف به آزادی مردم ايران گام های بسيار بسيار بزرگی در مقياس توده ای به جلو برداشته است . اين را نمی شود انکار کرد. با همين تناقضات و مسائلی که نشان از استيصال و در عين حال نشان از خلاقيت مبارزان و مردم ايران است. اين را نمی شود انکار کرد . همانطور که شما گفتيد اين يکی از ويژگی های فرهنگ ما است. نه اينکه ما هميشه می خواستيم با کنايه و استعاره صحبت کنيم اين در واقع به ما تحميل شده است .
رحيمی : بله اگر بصراحت حرفی را بزنيم می زنند توی دهانمان .....
محمدرضا شالگونی : دقيقاً !
رحيمی : .... مجبوريم اين را در لفافه و طوری بگوئيم. حتی می بينيم در گفتگوهای خانوادگی و اينجور مسائل هم غالباً وقتی تحت فشار هستند به استعاره و اشارات صحبت می کنند و منظور خودشان را بيان می کنند و هيچ وقت ساکت نمی مانند
محمد رضا شالگونی: دقيقاً. حتی ببينيد آقای رحيمی ماجرای اين شوريدگی عشق . عشق کلمه عجيبی است در زبان فارسی . کسی زبان فارسی را نداند، حتی زبانهای ديگر ايران را نداند متوجه نمی شود که عشق اصلاً يعنی چه . چيزی خيلی عجيب و غريب و تو در توئی است اين ماجرای رمانس که در ذهنيت مردم ايران است . ضمناً نشان سرکوب شده گی است. فکرش را بکنيد که آن " يار" و "او" ئی که ايرانيها در ادبيات خود مخصوصاً ادبيات کلاسيک شان حتی موسيقی شان دور او می چرخند و چيزهائی می گويند که ظاهراً نامفهوم است از نگاه ديگران. مثلاً کسی اشعار مولانا را بخواند اينکه اين جنون چه است ممکن است خيلی عجيب و غريب به نظر بيايد. ولی واقعيت عبارت از اين است که نشان يک بن بست بوده است . يک نشان اين است که وقتی شما آزاد نباشيد رمانس را بصورت طبيعی و انسانی ، دم دست بيان بکنيد و می دانيد که از نظر روانشناسی خيلی روشن است که يک زن و مرد يک دختر و پسر نتوانند راحت با همديگر رابطه برقرار بکنند،آن موقع آن داستانهای عاشقانه ما ليلی و مجنون شيرين و فرها د پيدا می شود . چيزهائی است که ظاهراً از جسمانيت می گذرد و بقول شاعر بزرگ ما احمد شاملو: در فرا سوی مرزهای تن طرف يک چيزی را جستجو می کند. اين نشان دهنده يک مانع ، يک بختك است.اين در فرهنگ ما است . متاسفانه در مبارزات سياسی مان هم اين مشهود است و ديده می شود .
در عين حال اين را نبايد ازش فضيلت بسازيم و در همان حال بايد بفهميم . بدون فهميدن اين ماجراها نمی شود . مردم ايران طبيعت شان که کج طبع هستند و به جای اينکه دختر يا پسری در مورد هم بصورت ساده ودر بيان زيبا بگويند ، بصورت يک چيزهای عجيب وغريبی در می آيند. اين در واقع ذات و ژن ايرانيها نيست بلکه محصول آن شرايطی بوده که ما گرفتارش بوده ايم و متاسفانه هنوز هم هستيم . يک حکومت مذهبی بيدادگر و خونريز در اين وضعيت گرفتارمان کرده است. کسی که نفس می کشد جنازه اش را از جائی پيدا می کنند . و بعداً هم پرونده باز می کنند که نمی دانم کارکنان بی بی سی اينکار را کرده اند و حال تحقيق بکنيم که ندا آقا سلطان را آنها پول داده بودند و کشته بودند .
بقول عبيد ذاکانی شاعر و طنز نويس نابغه ايرانی بی حيايی در آخوند يک پديده ای که اصلاً نمی شود راحت فهميدش . بگذاريد اين حکايت را بگويم که آخوندی در چاه افتاده بود همه می رفتند بيرون بياورندش و می گفتند دستت را بده بکشم بالا و آخوند هيچ عکس العملی نشان نمی داد . يک کسی آمد نگاه کرد ديد آخوند است گفت ؛ اين ناکس از لئيمان است با او از دادن سخن نگوئيد . و گفت دستم را بگير بيا بالا . بالافاصله آخوند دستش را گرفت و آمد بالا. بقول همان جمله زيبای عبيد بزرگ: ''اين ناکس از لئيمان است''، اينها از لئيمان هستند .
رحيمی : آقای شالگونی اگر اجازه بدهيد سئوالات اين شنونده ای که بدستمان رسيده خدمتتان مطرح کنم. با سلام به شما آقای شالگونی و عرض ادب و با درود به شنوندگان راديو سپهر . دو پرسش طی هفته ذهنم را مشغول کرده که اولی از آن خودم و دومی هم در گفتگو با ديگران دريافتم. پرسش اول : نکته ای که ذهن مرا مشغول کرده و اخبار داخل کشور به اين ذهنيت می افزايد مدل موج سواری آمريکائی بر ترورهای خود ساخته است. پيش از اين در لبنان و پاکستان آزمايش شده بود . به گونه ای که در طی ترور رفيق حريری در لبنان جريان 14 مارس در لبنان مورد حمايت آمريکا توانست با کمک رسانه های غربی اين ترور را به مخالفان داخلی خود يعنی حزب الله و ديگر اعضای 8 مارس نسبت دهد و با القای چنين دروغی اقدام به خارج کردن نظاميان سوری از لبنان و تحت فشار قرار دادن حزب الله و مقاومت کرد و نهايت توانست با همين حربه قدرت را در اخيتار گيرد. در سوئی ديگر در پاکستان با ترور بی نظير بوتو رئيس حزب مردم پاکستان شانس پيروزی او در انتخابات پارلمانی پاکستان بسيار پائين بود توانستند با موج سواری بر ترور بوتو و انتصاب آن به رقبا، آصف علی زرداری همسر بوتو را قدرت برسانند . فکر نمی کنيد همين مدل را می توانيم در ايران شاهد باشيم و وظيفه ما و مردم در قبال اين حادثه احتمالی و مفروض چه می تواند باشد ؟
محمد رضا شالگونی: به نظر من ترديدی نيست که آمريکائی ها و قدرت های خارجی هميشه از اين ماجراهای مختلف استفاده می کنند. طبيعی هم هست که استفاده بکنند . چون می دانيد که دنيای روابط بين المللی اين طوری است که هيچ کس ( منظورم دولت های قدر قدرت و ظالم چه کوچک و چه بزرگ )دنبال اين نيستند که از حقوق بشر دفاع بکنند ، از انسان دفاع بکنند ، از عدالت دفاع بکنند ، از آزادی دفاع بکنند . بسته به اينکه يک جائی اتفاقی بيفتد از آن ببينند می توانند فايده ای برای خودشان بدست بياورند دنبالش می روند. مثلاً جمهوری اسلامی را در نظر بگيريد .
جمهوری اسلامی است و خودشان می گويند اُم القراء اسلام است. فکر ش را بکنيد که همين الان در سين تيانگ چين يک عده ای را مظلومانه قتل عام کردند . هر چقدر هم بگوئيد که آمريکا ، آمريکائی در کار نبود . واقعيت اين است که کشتار بی رحمانه ای را راه انداخته اند. و آقای اردوغان به خاطر اينکه خود را ترک می داند و آنها هم ترک هستند و ضمناً حزب اسلامی هم هست ( همين اردوغان جای ديگر اين کار را نمی کند ) آمد از آنها دفاع کرد . منتها همين جمهوری اسلامی صدايش در نيامد. و حالا اين اصلاح طلبان شروع کرده اند از آنجا استفاده می کنند ( به نظر من حالا خوب کاری می کنند که استفاده می کنند نمی گويم بد کاری می کنند) منتها در جای ديگر ممکن بود سکوت بکنند. اين خيلی خيلی مهم است که همين جمهوری اسلامی در چچن که روسيه شهر گروزنی پايتخت چچن را از طريق همين آقای پوتين با خاک يکسان کرد يکبار صدائی بلند نکرد .چرا ؟ چون چنين حرفی زدن مبارزه با امام زمان است! چون روسيه متحد ما است! و حالا چين متحد ما ست بنابراين نبايد اين کار را بکنيم .
اين مثال را زدم تا اينکه قضيه را روشن بکنم. و در ايران خيلی اگر برويد ناف اين حرفها ...[كلماتى نامفهوم در فايل صوتى] البته خيلی وقتها هم تئوری نيست خود توطئه است. چنين چيزهائی است چنين نقشه هائی هست . منتها اگر پرنسيپ های خودتان را رها بکنيد معمولاً سر از جاهائی در می آوريد که خودتان هم نمی فهميد که چرا به اينجا افتاده ايد. يعنی دنيا تقسيم شده آمريکا در يک طرف و در طرف ديگر لشگر اسلام يا اينکه مثلاً لشگر سرخ کمونيست ها يا با هر منطقی که بگوئيد! بنابراين تواين وسط هر چه اتفاق بيفتد اگر طرف ما باشد خوب است و اگر طرف آنها باشد بد است. اين را بايد کنار گذاشت. اين منطق قابل دفاع نيست. به آن شنونده ودوست عزيز اين را بگويم که نبايد با اين منطق حرکت کرد. ما يک سلسله پرنسيپ هائی داريم. اين پرنسيپ ها، پرنسيپ های پايه ای هر آدم دمکرات،هر آدم آزاديخواه و بطريق اولى هر کمونيست و هر سوسياليست و هر انسان برابری طلب است. بنابراين بايد آنها [پرنسيپ ها] را محکم بچسبيم . بعضی وقتها می بينيم که آنهائی که طرف کمونيست ها بودند می بينيد که جنايتی انجام داده اند. مثلاً همين مثالی که ايشان مطرح کرده بودند که سوريه را خواستند که از لبنان بيرون بکنند و بيرون کردند. من سئوال می کنم اصلاً سوريه آنجا چکار می کرد؟ لبنان چرا بايد [در اشغال] سوريه باشد ؟ اين اصل را نبايد پذيرفت که سوريه بايستی قشونش را در آنجا نگه دارد . بعد از پايان جنگ داخلی لبنان يک سری توافقاتی شد در طائف ، سازشی که بين عربستان و سوريه اتفاق افتاد، ارتش سوريه را آوردند آنجا و قضيه را بنفعی آرام کردند. حالا اين[توافقات] چه بود چون محل بحث ما نيست نمی خواهم وارد بشوم . حالا سوريه بايد آنجا [ لبنان ] باشد ؟ خود سوريه را در نظر بگيريد سالها پيش در اوائل دهه 80 ميلادى در شهر''حما'' يک کشتار وسعی راه افتاد و بيست و چند هزار نفر را در يک روز قتل عام کردند. هميشه هم حزب بعث سوريه از آن دفاع کرده است. اسلاميها بودند . من هم که اسلامی نيستم و از اسلامی ها هم زخم هائی دارم که هيچ وقت ترميم پيدا نخواهد کرد . ولی آيا می شود از کشتن مردم در سوريه به اين صورت دفاع کرد؟ نه ! در سوريه کسی که مخالف خاندان اسد باشد سرُب مذاب بر گلويش می ريزند. واويلا است که [سوريه] در لبنان چه کار ها می تواند بکند.
اين انفجارهائی که در لبنان صورت می گيرد بعضی ها می گويند که از طرف خود اسرائيل است بعضی هم می گويند کار سوريه است . من آن بعضی هائی را که می گويند کار سوريه است من نمی توانم بگويم افراد آمريکا هستند . بعضی دلائلی دارم . بعضی از آدم هائی که در آنجا کشته شده اند وابسته به چپها و آدم های مترقی لبنانی بودند. نمی شود گفت که همه اينها را حتماً آمريکائی ها کشته اند يا اسرائيلی ها کشته اند . نه اينطور نيست. ممکن است که اسرائيل هم از اينها استفاده کرده . خود دولت اسرائيل را که يک دولت نژادي، مذهبی وحشتناک است می شناسيم. من هم در مورد اسرائيل نظرم روشن است و در همين راديو شما هم صحبت کرده ام . منتها از اينجا نتيجه گرفت که چون اسرائيل مظهر شيطان است و حزب الله ( حزب الله هم خودش مصيبتی است ) در مقابل هجوم آن ايستاده بود پس بنابراين كار اسراييل است. ماجرای لبنان را اينطوری نبايد توضيح داد . ما بايد پرنسيپ های خودمان را داشته باشيم. در عين حال که می بينيم دعواها چطور پيش می رود ولی از يک سلسله اصولی هميشه بايد حمايت و دفاع کنيم
وگرنه کلاهمان را باد می برد . مثلاً در چچن نمی شود گفت که در هر حال چون اينها اسلامی هستند و غيرو وغيره پس بنابراين بايد کشته شوند . يا مثلاً در ''حما'' اينطور است . و در فلسطين چون اسرائيل غاصب است هر طرف ديگری که در مقابل آنها باشد همه شان هر چه بگويند بر حق است . اين تفکر اشتباه است. در پاکستان همانطور که گفتيد من فکر می کنم آوردن بی نظير بوتو تا حدی روشن بود که کار آمريکا بود . و آنها می خواستند که کار کثيف [ آمريکا] را بوتو انجام بدهد خيلی روشن است . ولی اينکه آيا آمريکائيها کشتند من نمی توانم بگويم. ميخواهم بگويم که خيلی تو ناف تئوری تو طئه رفتن کمکی نمی کند . در عين حال که بايستی هر چيزی را با فاکت ، با بررسی مشخص و موردى در باره اش صحبت کرد . وگرنه آجر روی آجر بند نمی شود .[اينكه] بايستی در هر طرف ببينيم که آمريکا کجا هستش درست نکته مقابلش را بگيريم، اين سر به جهنم می زند. اين را يادتان باشد که در اوائل انقلاب تحت اين منطق ....[كلماتى نامفهوم در فايل صوتى] بيچاره کرده . من با زبان چپ می گويم و با ديگرانی که افتادند دنبال خمينی آنها را نمی گويم . تحت اين عنوان که امپرياليسم آمريکا ، فلان و بهمان و مردم ايران هم از دست آمريکا کشيده بودند در رژيم شاه که وابسته به آمريکا بود يکدفعه موج ضد امپرياليستی که راه افتاد در آنجا يک چيزی ملا خور شد . آن مسئله انقلاب مردم ايران بود . که در واقع برای آزادی استقلال می جنگيدند گرفتار يک هيولائی شدند که از هر اشغالگر خارجی شايد وحشتناکتر بوده در اين سی سال گذشته. اين را چطوری می شود توضيح داد؟ به نظرم همان موقع آن بحث هائی که اتفاق می افتاد ما جزو آنهائی بوديم که ضد امپرياليست بوديم . من هميشه ضد امپرياليست بودم ، هستم و اميدوارم تا آخر باشم . ولی واقعيت اين است که ضد امپرياليست آن نوعی ما را بدبخت کرد و خمينی سوار شد.
ماجرای سفارت [آمريکا] را ديديد چقدر به ضرر مردم ايران تمام شد. به نظرم از اين منطق بايد عدول کرد . در عين حال که ضد امپرياليسم بودن هم يکی از پرنسيپ های ما است. منتها اين تنها پرنسيپ نيست، بايستی پرنسيپ های ديگری را هم [ مد نظر قرار دهيم] . چرا ضد امپرياليست هستيم ؟ به خاطر اينکه امپرياليسم می آيد استقلال کشور را ازبين می برد ، دمکراسی را از بين می برد، حاکميت مردم را از بين می برد. اگر يک نفر از داخل و از ناف خود ايران بلند شده باشد و از شهر ''مقدس'' قم بيايد و همين کارها را با ما بکند آيا حق دارد ؟ به نظر من نه. بعضی عقرب ها هستند که آدم از ترس آنها به مار غاشيه پناه می برد . حالا مردم ايران را می بينيد. در ايران که در بين کشورهائی که اکثريت شان مسلمان هستند ، احساسات ضد امپرياليستی حالا کمتر از جاهای ديگر است . اين خيلی نکته مهمی است . در غالب کشورهای مسلمان نشين احساسات ضد آمريکائی خيلی شديد بوده تا آنجا که يکی از آن کارهائی که اوباما در سخنرانی گشايش رياست جمهوريش گفت ؛ دستم را به طرف دنيای اسلام دراز می کنم. ديدند که اين [ مخالفت ] ماجرائی شده برای آمريکا ، می خواهند اين را از بين ببرند. سخنرانی اوباما در قاهره را در نظر بگيريد. در همه ی دنيا که مسلمانها يک ميلياردو سيصد ميليون نفر هستند اصلاً احساسات ضد آمريکائی کلاً بالا است .منتها در ايران يکی از کمترين ها است. چرا ؟ بخاطر اينکه دولت ما اصلاً '' ضد آمريکائی'' است. دولتی که الان سوار گرده ما شده ''ضد آمريکائی'' است. مردم هم دراستبداد درست عکس آن را می گويند. مردم ايران را به اين خاطر نبايد شماتت کرد.
برگرديم به همان حرفی که شما گفتيد. ايرانيها يک چيزی می گويند و چيز ديگری را قصد می کنند. اينطوری نيست که اينها طرفدار آمريکا بوده باشند . در سيستم های استبدادی يک قانونی است که می شود آن را قانون آونگ گفت که در واقع آنقدر فنر فشرده می شود که وقتی آن فشار را برداريم يک دفعه پرتاب می شود به طرف ديگری. ممکن است که مردم اصلاً بگويند آمريکا خوب است حال آنکه منظورشان اين نيست بلکه آزادی می خواهند. ما بايستی ضمن آنکه با اين منطق های افراط و تفريط مخالفت کنيم ولی بايستی مردم را بفهميم که در ايران چرا مردم مثل مصر يا ترکيه در بغل گوش ما و يا در پاکستان در کنار ما ، مخالف [آمريکا] نيستند . به اين خاطر که حکومت ما ''ضد آمريکائی'' است. اين حکومت هر چه بگويد مردم درست عکس آن را می گويند. مثلاً هر اسمی که حکومت می خواهد مردم روی بچه هايشان بگذارند درست عکس اش را می گذارند. حالا اسم های امام و پيغمبر نميگذارند. نميدانم محمد، علی ، رضا ،حسن، حسين و فلان نمی گذارند. تمام اسم هائی را روی بچه هايشان می گذارند که با اينها فرق دارد. چرا؟ خيلی روشن است. فقط از دست اينها [ رژيم ] .
رحيمی : آقای شالگونی ،[اين شنونده] در پرسش دومشان مطرح کرده اند : باز هم در سه مقاله شما يعنی مقالات ''جای چپ در صف مقدم جنبش اعتراضی مردم ايران است '' و مقاله ''مرحله سرنوشت ساز جنبش اعتراضی مردم آغاز شده است'' . و سومين مقاله ''اعتصاب عمومی برای تداوم و گسترش جنبش اعتراضی مردم'' بخشی از خوانندگان اين مقالات که ادبيات شما و سازمان راه کارگر را می شناسند بر آنند که شما در اين سه مقالات خود از شعار سرنگونی نظام ننگ و نفرت جمهوری اسلامی ايران عقب نشينی کرده و آن را پس زده ايد . آيا اينگونه است که دوستان بر زبان می رانند ؟ خوشحال می گردم که پاسخ شما را در اين گمانه زنی اين بخش از خوانندگان مقالات شما با هم بشنويم .
محمد رضا شالگونی : ببينيد! در جريان دوم خرداد که اتفاق افتاد راه کارگر جزو سازمانهائی بود که[انتخابات را] تحريم کرده بود . بعد از آنکه مردم رفتند و وسيع شرکت کردند و رای دادند، (همين حادثه ای که در اين انتخابات[22 خرداد ] هم به نحوى اتفاق افتاد ) ما يک اعلاميه ای داديم خطاب به مردم و گفتيم؛ آن چيزی که ما می خواستيم شما از طريق عدم شرکت در انتخابات بکنيد، شما از طريق شرکت در انتخابات کرديد. واقعيت اين است که از طريق عدم شرکت در انتخابات قرار بود مردم نفرت و بيزاری خود را از حکومت اسلامی نشان بدهند . مردم شرکتی که کردند بحران بزرگی را برای جمهوری اسلامی آفريدند و دردسرهائی داشتند و امکاناتی هم برای مردم در حدی باز شد . آنهائی که در انتخابات شرکت کردند در ضديت با ولايت فقيه و جمهوری اسلامی شرکت کردند . همانطور که شما می گفتيد؛ مردم در ايران يک چيزی را می گويند و يک چيز ديگری را اراده می کنند. من که شناخته شده هستم ( آدم نا آشنا ئی هم نيستم که ديروز مثلاً يک چيزی يک جائی نوشته است) يا بهتر است بگويم ''ما ''(چون فقط من نبودم و رفقای من هم بودند) وقتی که ما گفتيم اين انقلاب شکست خورده و درست در روز 22 بهمن که قيام مردم ايران پيروز می شد از آن طريق شکست خورد چرا که هيولائی را بر گرده مردم نشاند که در واقع خودش ضد همه آن آرمانهای انقلاب است؛ خيلی های ديگر ما را مسخره می کردند. ما جزو اولين نيروهائی بوديم که گفتيم اين حکومت ، حکومت انقلاب نيست، حکومت خفه کننده انقلاب است. گفتيم که اين يک نوع فاشيسم است که پا می گيرد . خيلی ها آن موقع ما را مسخره می کردند . حتی خيلی هائی که آن موقع تند تر بودند عنوان اولترا چپ به ما دادند حال آنکه ما اولترا چپ نبوديم . حالا همان ها می خواهند که در بعضی جاها شما هر صحبتی که می کنيد اول يک ''اشهد ان لا اله الا الله'' بگوييد تا اينکه حرفتان را گوش بدهند. اين آقای احمدی نژاد را ديده ايد که وقتی صحبت می کند و حتی يک کلمه می خواهد بگويد يک جمله '' عجل وليك الفرج '' می گويد. اگر شما می خواهيد اين طوری با زبان چوبی حرف بزنيد مشکل خودتان است. من جزو آن ها نيستم . من معتقدم که با زبان ساده آدميزاد فهم بايد صحبت کرد. بايد توده عظيم مردم را فاعل دگرگونی های تاريخی و بزرگ بدانيم . و مردم وقتی حرکت می کنند مخصوصاً اشتباه نمی کنند در مسيرهائی حرکت می کنند که اعتراضاتشان را بيان می کنند هر چند چيزی را مطرح کرده بودند که ما نگفته ايم و عکسش راگفته ايم و نظر ما نبوده، بايستی از آنها حمايت کرد . حرف ما و نکته ما اين است. بنابراين، اين تناقض حرکت است. ولی تنافض جزو زندگی ماست. ما از صبح که بلند ميشويم تا شب که ميخوابيم هزار بار کار متناقض انجام می دهيم و بعضی وقتها هم متوجه نيستيم . بعضی وقتها آنقد ر در تناقضات خودمان، در سخنان خودمان، غرقه هستيم که متوجه نيستيم که خودمان چه تناقضاتی داريم. مردم در يک توده ميليونی حرکت هائی می کنند که هيچ کس نقشه اش را نکشيده است ولی حرکتی پيش می رود . من فکر می کنم اين حوادثی که بعد از جريان انتخابات اخير در ايران اتفاق افتاد يک حرکت به پيش است . مردم ايران بيداری شان و بيزاری شان را از جمهوری اسلامی نشان ميدهند. از اين بايد حمايت کرد . مسلم است که بخشی از مردم لا اقل هنوز توهماتی دارند وفکر می کنند از اين طريق می شود راه [بجايى] برد . ما وظيفه مان است که به آنها هم بگوئيم . ولی معنايش اين نيست که فيلسوفانه دستهايمان را بگذاريم روی سينه و بگوئيم ماحاضر نيستيم با اين چيزها حرکت کنيم . با دستکش سفيد انقلاب نمی کنند، انقلاب همين طوری است . مردم انقلاب خواهند کرد . من و ديگرانی که شعارهای انقلابی می دهند (و با نيت خير هم ميدهند ) كه نخواهند کرد. ما هر کاری که بکنيم در اين است که مردم عنايتی بکنند و گوشه چشمی به حرفهای ما داشته باشند. و آنهم ممکن است نداشته باشند و کارهائی بکنند که ما را مات و مبهوت بکنند و ما ببينيم که ما عقب مانده بوديم و مردم بهتر می گفتند. من فکر نمی کنم که حالا در انتخابات شرکت کردن خيلی چيز عجيبی است. من پشيمان نيستم که بگويم اين جمهوری اسلامی انتخابات ندارد و حقه بازی است. اصلاً ! ولی بايستی توجه بکنيم که تا اين تناقضات را نفهميم لااقل در حوزه تاکتيک نميشود صحبت کرد . اگر کسی ميخواهد که من ''اشهدم '' را بگويم برای او می گويم. ولی خودم دوست ندارم چنين اشهدی را بگويم كه من طرفدار سرنگونی جمهوری اسلامی هستم. من کمونيست هستم. طرفداری سرنگونی چه است. خيلى از سرنگونی طلبان متاسفانه ممکن است بدتر از آخوندها باشند . من طرفدار کمونيسم هستم. طرفدار برابری و آزادی همه انسانها هستم.طرفدار محو طبقات هستم و بطريق اولى نميتوانم طرفدار جمهوری اسلامی و يا کنار آمدن با بخشی از آن باشم. اين ''اشهد ان لا اله الا الله'' و يا بقول احمدی نژاد '' عجل وليك الفرج '' را بخاطر آن هائی می گويم که هميشه وردی را در زبان هايشان دارند که می خواهند آن را از طرف مقابل بشنوند و گرنه ذهنشان آرام نمی گيرد .
رحيمی: بسيار سپاسگزارم آقای شالگونی از شرکتتان در برنامه امروز. باميد آنکه مردم بتوانند آن چرا که در دلهايشان می گذرد واقعاً و به راحتی بزبان بياورند و ما در مملکتی زندگی بکنيم که نيازی به استعاره نباشد .
محمد رضا شالگونی: دقيقاً اينطور ی است و من ترديدی ندارم که چنين روزی خواهد آمد و زود هم خواهد آمد. بقول شاعر معروف ايرانى ؛ هيچ شک نبايد داشت، روز خوبتر فرداست و با ماست.
تشكر ميكنم از شما و خداحافظى ميكنم از شنوندگان راديو سپهر.
رحيمی: بسيار سپاسگزارم. لطف فرموديد.
محمد رضا شالگونى: زنده باشيد


31 تیر 1388

26 تير, پيروزی ديگری برای جنبش اعتراضی مردم




*هر گاه مردم بخواهند حتی مجاری قانونی نيز می تواند وسيله و بهانه ای برای حرکت آشکارا فراقانونی شود. مردم با اين ابتکار خود هوشمندانه يکی از سنگرها و تريبون های اصلی ارتجاع کودتاگر يعنی نماز جمعه را, موقتا از دستش بيرون کشيدند و از همان تريبون خودش بر فرق سرش کوبيدند.
روشنگری: اعتراضات گسترده توده ای در تهران در روز جمعه 26 تير يک پيروزی درخشان ديگر برای جنبش اعتراضی مردم عليه ديکتاتوری و رژيم کودتايی بود. بعد از کشتار و سرکوب و قساوت بی حد و اندازه ای که نيروهای لباس شخصی, بسيجی, پاسدار, امنيتی و انتظامی در سرکوب مردم بی سلاح و بی دفاع صورت دادند, حضوری چنين گسترده و تاکيد بر همان شعارهايی که رژيم کودتا برای مقابله با آن به اين همه جنايت و توحش دست زد, نشان از جسارت, پيگيری و استقامت مردم و ريشه های عميق نفرت آنان از کودتاچيان دارد؛ و نشان از اين که, ترس در ميان مردم فرو ريخته است و ارعاب آنان کارکرد خود را از دست داده است. و اين معادله می رود تا وارونه شود؛ يعنی هر چه ترس مردم بيشتر می ريزد و شجاعت و استواری آنها بر خواست هايشان و پيگيری آنها در اين جهت بيشتر تداوم می يابد و عميق تر می شود به همان نسبت, نااميدی, وحشت, دستپاچگی, ترديد, برش و شکاف در ميان نيروهای دشمن افزايش می يابد. اين همان مسيری است که فرجام محتوم همه ديکتاتورهايی را که از عرش به فرش سقوط کرده اند رقم زده است. جمهوری اسلامی هم تافته جدابافته ای نيست.
حرکت روز جمعه از جهتی ديگر نيز در خور توجه بود. اين حرکت نمايش آشکار فروريختگی مرز "قانون" و "فراقانون" بود. در حالی که "قانون" جمهوری اسلامی شرکت در نماز جمعه را نمی توانست منع کند و گردهمايی به چنين مناسبتی را نيازمند دريافت مجوز بداند, همين فرصت "قانونی" مورد بهره برداری قرار گرفت تا مردم بتوانند اجتماع اعتراضی خود را در خيابان های اطراف دانشگاه تهران از سر گرفته و شعار "زندانی سياسی آزاد بايد گردد!" "مرگ بر ديکتاتور", "ايرانی می ميرد, ذلت نمی پذيرد و... شعارهايی از اين دست سر داده و بر خواست اصلی خود يعنی حق تعيين سرنوشت و نفی رژيم کودتا مجددا تاکيد کنند؛ حرکت ها و شعارها و مطالباتی که تماما از نظر رژيم کودتا "فراقانونی" است. اين از ويژگی های بحران های دوره های انقلابی است که کارکردهای سنتی نهادها و ساختارهای موجود را درهم می ريزد و با ابتکار مردمی مهر و نشان ديگری بر آنها می زند و از آنها نردبانی برای پيشروی به سوی هدف خويش می سازد؛ معنای فضاهای عمومی را دگرگون می کند و کارکردهای جديدی در تصرف اين فضاها و بيرون کشيدن آن از چنگ دشمن حاکم, خلق می کند. حرکت گسترده اعتراضی مردم در روز جمعه که با بهره برداری از بهانه شرکت در "نماز جمعه" صورت گرفت نشان داد که هر گاه مردم بخواهند حتی مجاری قانونی نيز می تواند وسيله و بهانه ای برای حرکت آشکارا فراقانونی شود. مردم با اين ابتکار خود هوشمندانه يکی از سنگرها و تريبون های اصلی ارتجاع يعنی نماز جمعه را موقتا از دستش بيرون کشيدند و از همان تريبون خودش بر فرق سرش کوبيدند.
در آستانه برگزاری نماز جمعه, عوامل و کارگزاران ريز و درشت کودتا با توجه به انحصار رسانه ای به خط و نشان کشيدن و تعيين محورهايی که در نماز بايد گفته شود پرداختند. تدارک نحوه مقابله با حضور گسترده مخالفان در صفوف نمازگذاران را قبلا ديده بودند: دوجين کردن آدم ها و فرستادن ماموران اعزامی خودشان برای پر کردن صحن نماز به منظور اعمال فشار بر سخنران و سر دادن شعارهای خودشان, بستن راه مردم برای حضور در محل نماز جمعه و پرتاب گاز اشک آور و حمله به مردم, حمله به کروبی, انداختن اوباش بسيجی و لباس شخصی به جان مردم. هر چند که هيچ يک از اين ترفندها نتيجه نداد و نتوانست صدای فريادهای اعتراض را خاموش کند و از اين جهت باز هم شکستی ديگر برای کودتاچيان و امنيتی های سرکوبگر بود. اما در کنار اين طرح ها, آنها خواستار شدند که رفسنجانی در نماز جمعه مجيز خامنه ای را بگويد و انتخابات را مورد تاييد قرار دهد. در اين زمينه هم 26 تير شکستی برای کودتاچيان بود. زيرا خواست هايشان برآورده نشد و تيرشان به سنگ خورد. اعتراضات مردم در پائين و شکاف جناحی در بالا به کابوسی برای رژيم تبديل شده است که نمی تواند از آن خلاص شود. و اگر اعتراضات با درايت و هوشمندی همچنان ادامه يابد, چاره ای جز عقب نشينی و تسليم در برابر آنان باقی نخواهد ماند.

حمايت از معترضين ايران بدون دخالت

جنبش آزادیخواهی ایران فضا را برای دفاع توامان از دمکراسی و صلح فراهم کرده است. شان پن، نورمن سالومون و ریس ارلیچ در هتل لاله تهران

http://www.roshangari.net/




شان پن، راس ميرکريمی و ريس ارليک
20ژوئن 2009

دو تن از ما (شون پن و ريس ارليک) طی سفرمان به ايران در سال 2005 با تعداد زيادی از ايرانيان معمولی مصاحبه کرديم. برخورد مردم با ما به عنوان شهروندان آمريکايی بسيار دوستانه بود ولی از سياست آمريکا عليه کشورشان به شدت بيزار بودند. ما از نمازجمعه که 10000 نفر در آن شعار ,مرگ برآمريکا, سر ميدادند ديدن کرديم. بعضی از آنها بعدا ما را برای ناهار به خانه های شان دعوت می کردند. اين تناقض تا امروز که ايران با برجسته ترين خيزش خود از زمان انقلاب 1979 روبروست، ادامه دارد. ايرانی ها عليه يک سيستم خودکامه برخاسته اند ولی خواهان دخالت آمريکا نيستند.

بسياری از ايرانيان بر اين باورند که آنها با يک کودتا روبرو شده اند که در آن نيروهای امنيتی و اطلاعاتی انتخابات آن ها را ربوده اند. از طريق خريد آراء و دستکاری هنگام شمارش، محمود احمدی نژادچهارسال ديگر پست رياست جمهوری خود را تضمين کرد.
در ماه ژوئن بيش از يک ميليون ايرانی در خيابان های شهرهای بزرگ کشور راه پيمايی کردند. در تظاهرات خود جوش حاميان مرفه نامزدهای اپوزيسيون شرکت داشتند، ولی هم چنين شمار عظيمی از کارگران، کشاورزان، کسبه کوچک و افراد معتقد مذهبی هم در آن ها شرکت داشتند. آنها از نظامی که 30 سال است از اسلام به عنوان ابزاری برای سرکوب اعتصابات کارگري، بی حقی زنان و سرکوب استفاده ميکند به جان آمده اند.

حکومت ايران به اين اعتراضات مسالمت آميز با سبعيت واکنش نشان داد و ده ها نفر از مردم را کشت. برخی از گروه های حقوق بشر شمار[ کشتگان] را بالای 100 نفر ذکر کرده اند. حکومت تاييد می کند که 2500 نفر را در سطح کشور دستگير کرده است و حداقل 500 نفر را همچنان در بازداشت به سر می برند. بيشتر آنها را بدون اتهام گرفته اند يا به سادگی ناپديد شده اند.

در اين حال در واشينگتن برخی از سياستمداران تلاش کردند از بحران برای اهداف خود استفاده کنند. سناتور جان مک کين از پرزيدنت اوباما انتقاد کرد که موضع قاطع تری عليه حکومت ايران نگرفته است. ادعای مک کين و ساير محافظه کاران مبنی بر حمايت از مردم ايران، در حاليکه فقط چند ماه پيش خواهان بمباران اين مردم بودند، مضحک است. اين برای آنها در ميان ايرانيان اعتبار ايجاد نمی کند.

پرزيدنت اوباما در رابطه با ايران در برابر گزينه های دشواری قرار گرفته است. اگر او با صدای رسا عليه احمدی نژاد سخن بگويد متهم ميشود که در امور داخلی ايران مداخله می کند. اگر کم بگوي، آنوقت دست راستی های آمريکا او را متهم می کنند که برخورد نرمی با احمدی نژاد دارد.

در واقعيت امر، آمريکا توان کمی برای تاثيرگذاری بر آنچه که اکنون به يک جنبش عظيم و خودجوش برای تحول تبديل شده است، دارد. و نبايد هم [چنين تلاشی] بکند. سازمان سيا حکومت دموکراتيک دکتر مصدق را در سال 1953 سرنگون کرد و ديکتاتوری شاه را به قدرت بازگرداند. دولت بوش تلاش کرد حکومت ايران را از طريق تامين بودجه و مسلح کردن گروه های اقليت قومی مخالف تهران براندازد.

دولت آمريکا نه از نظر سياسی و نه از نظر اخلاقی نميتواند به ايرانيان بگويد چه بکنند. ايرانيان در حد کمال اين توانايی را دارندکه برای خودشان تصميم بگيرند.

از اين روست که ديپلوماسی شهروندی اهميت زيادی دارد. معترضان ايران از حمايت شهروندان عادی آمريکا استقبال می کنند. جون بائز آهنگ ,ما پيروز خواهيم شد, خود را به زبان فارسی خوانده است که از طريق يوتيوب در جهان پخش شده است.

فعالان ايران بين 22 تا 24 جولای به اعتصاب غذا در برابر سازمان ملل در نيويورک دست ميزنند تا دبيرکل سازمان ملل بان کی مون يک کميسيون ويژه به ايران ارسال دارد. ما از شما ميخواهيم در تظاهرات 25 جولای که در سراسر آمريکا و اروپا برگزار ميشود شرکت کنيد. برای همبستگی با ايرانی ها و عليه دخالت آمريکا در ايران برپا خيزيد.


منبع:
http://www.norcal4iran.org

شعار مبرم لحظه کنونی و نقش آن در پیشروی جنبش










چریک های فدائی خلق: شعار مبرم لحظه کنونی

شعار مبرم لحظه کنونی و نقش آن در پیشروی جنبش

"جمهوری اسلامی ، با هر جناح و دسته ، نابود باید گردد" !


با خیزش عظیم و سترگ توده های قهرمان ایران برای دست یابی به آزادی و دموکراسی، در شرایط سیاسی حساسی که امروز بر جامعه ما حاکم است، اینک یک سوال اساسی برای همه کسانی که قلبشان حقیقتاً برای رهائی اکثریت مردم تحت ستم ایران و در رأس آنها طبقه کارگر می طپد مطرح است، و آن این است که مبارزه ای که مردم قهرمان ایران بر علیه دشمنانشان آغاز کرده اند، چگونه می تواند به جلو رفته و در چنان مسیر انقلابی ای قرار گیرد که به سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی، نابودی سیستم سرمایه داری حاکم بر کشور و دست یابی توده ها به رفاه، آزادی و خواستهای دموکراتیک خود منجر گردد؟

در پاسخ به این سوال، قبل از هر چیز باید بدانیم که واقعیت های عینی جامعه ایران با سیستم اقتصادی- اجتماعی حاکم بر آن و با طبقات و اقشار اجتماعی گوناگونی که در آن زندگی می کنند، این امر که پیروزی مبارزات توده های ایران در گرو رهبری طبقه کارگر (با ایدئولوژی خاص خود یعنی مارکسیسم- لنینیسم) می باشد را به حقیقتی انکار ناپذیر تبدیل کرده است. بنابراین سوال فوق به طور اساسی و از جنبه عملی، از نقطه نظر منافع و آرمان های این طبقه تا به آخر انقلابی، به این صورت مطرح است که در حال حاضر اتخاذ چه شعارهای محوری می تواند به طبقه کارگر و نمایندگان فکری این طبقه کمک کند تا در جهت ارتقای آگاهی انقلابی در جامعه حرکت کرده و به رشد جنبش توده ها کمک نماید! بر چنین اساسی است که امروز، هم برای نمايندگان فکری طبقه کارگر و هم برای همه نیروهای انقلابی ای که خواهان پیشرفت جنبش در مسیری واقعاً انقلابی هستند، تعیین شعارهای مناسب با شرایط کنونی جنبش و انجام آنچه که درست در لحظه کنونی پاسخگوئی به آن دارای ضرورتی حیاتی است، برای رشد جنبش از اهمیت ویژه ای برخوردار است.

با نگاهی به صحنه سیاسی ایران و بررسی موضع گیری نیروهای سیاسی مختلف که به شکلی در موضع مخالف خامنه ای و احمدی نژاد و یا خود رژیم جمهوری اسلامی قرار دارند، علاوه بر جناح موسوی - کروبی می توان متوجه کسانی شد که علیرغم همه مخالفت خوانی هایشان، اعمال و رفتار آنان بطور قاطع در جهت حفظ رژیم جمهوری اسلامی قرار دارد. اینها از اصلاح طلبان غیر حکومتی و کسانی تشکیل شده اند که هرچند با عنوان اصلاح طلب شناخته نمی شوند ولی عملاً و علناً در همان چهارچوب رفتار کرده و با آنها هم آوازند. تلاش همه اینان محدود و محصور کردن مبارزه توده ها در چهار چوب تضادهای درونی حکومت بوده و از این طریق می کوشند تا مانع رشد مبارزات مردم تحت ستم ایران گشته و تا می توانند از تداوم و تعمیق آن جلوگیری کنند. در بهترین حالت اینان مشوق مبارزه ای هستند که هر چیزی را هم که در این رژیم منفور و جنایت پیشه مورد حمله قرار می دهد، کاری به اساس و کل حاکمیت موجود نداشته و سرنگونی آن را طلب نکند. این موضع که در شرايط عادی نيز نادرست و غير انقلابی بود، در شرایط کنونی برای جنبش توده های بپا خاسته ما خطرناک می باشد؛ چرا که اینان علاوه بر پخش ایده های سمی در جنبش و آلوده کردن فضا، با همه قوا نیز می کوشند حتی انرژی مبارزاتی کسانی را هم که در واقع خواهان سرنگونی رژیم پلید جمهوری اسلامی هستند، با موذی گری و با ترفند های گوناگون، در کانال های انحرافی به هرز ببرند.

شکی نیست که اصلاح طلبان غیر حکومتی و یاران هم آوازشان که متأسفانه تنها نیرو هائی هستند که در شرایط دیکتاتوری و اختناق حاکم در ایران از حدی از آزادی بیان و امکان ارتباط گیری برخوردارند و در خارج از کشور نیز دارای امکانات گسترده ای برای تبلیغ و ترویج نظرات خود هستند، اگر موفق به پیشبرد خط غیر انقلابی و ماهیتاً ارتجاعی خود شوند؛ و اگر بتوانند با کم آهنگ جلوه دادن خروش مبارزه توده ها برای سرنگونی رژیم ، اذهان را از واقعیت آنچه در ایران می گذرد منحرف سازند (کاری که همه رسانه های امپریالیستی نیز بدان مشغولند) مسلماً خواهند توانست نقش خود را در جنبش اخیر ایفاء نموده و در شرایط سرکوب وحشیانه این جنبش از طرف نیروهای مسلح جمهوری اسلامی، حداقل برای مدتی در جهت جلوگیری از رشد مبارزات قهرمانانه توده های انقلابی ایران، تأثیر بگذارند.


در شرایط کنونی، همه تلاش دشمنان و بدخواهان توده ها از خود حاکمین جمهوری اسلامی گرفته تا جناح موسوی- کروبی تا نیروهای امپریالیستی ظاهراً مخالف رژیم، آن است که از هر طریق ممکن توده های انقلابی و جان به لب رسیده ما را آرام نگاه داشته و مانع از تداوم مبارزات آنان گردند تا با کنترل اوضاع متشنج سیاسی موجود، وقت و فرصت کافی برای سازماندهی نیروهای خود جهت سرکوب و به انحراف بردن مسیر انقلابی جنبش را پیدا نمایند. این هدف کاملاً روشن و در عین حال خطرناکی است که دشمنان از باز داشتن مردم از مبارزه قاطع برای سرنگونی جمهوری اسلامی تعقیب می کنند.

با توجه به چنین واقعیاتی است که امروز کوشش در تشدید مبارزه بر علیه تمامیت رژیم وابسته به امپرياليسم جمهوری اسلامی و آگاه کردن توده ها به ضرورت طرح شعار های "مرگ بر جمهوری اسلامی" ، "جمهوری اسلامی ، با هر جناح و دسته نابود ، باید گردد"، برای پیشرفت جنبش، از اهمیت حیاتی برخوردار است.

واقعیت این است که توده های عظیم ستمدیده ایران از رژیم جمهوری اسلامی شدیداً متنفر و بیزارند. این نفرت و بیزاری که از شرایط بسیار ظالمانه حاکم بر زندگی آنها تحت سلطه این رژیم سرکوبگر نشأت گرفته و زمینه مادی آن می باشد، چنان خشم انقلابی سترگی در مردم ما نسبت به دشمنان خود به وجود آورده است که انفجار آن را همگان به صورت جنبش عظیم و بسیار وسیع اخیر، به چشم خود دیدند. از این رو کمترین شکی نباید داشت که اگر جناح موسوی - کروبی به کمک اصلاح طلبان غیر حکومتی و یارانشان، موفق به فریب بخشی از مردم و کشاندن آنها به پای صندوق های رأی نمی شدند، انفجاری که انعکاسی از خشم فرو خفته آنان از شرایط اقتصای - اجتماعی ظالمانه موجود و حاکمیت سرکوبگر جمهوری اسلامی بود، در شکل اعتراض به تقلب در انتخابات رخ نداده و در شکل های دیگری بروز می کرد. در این صورت چه بسا که جنبش از همان ابتدا با شعار مرگ بر جمهوری اسلامی شروع و شکل می گرفت. (با رجوع به جنبش 18 تیر سال 1378 می توان دید که در این جنبش که تازه به لحاظ شدت و وسعتش با جنبش توده ای اخیر قابل مقایسه نیست، از همان ابتدا شعارهای رادیکالی چون: "حکومت زور نمی خواییم، آخوند مزدور نمی خواییم" ، " مردم قیام شروع شده، بیست سال سکوت تمام شده"، یا "مرگ بر این حکومت پر فریب" مطرح شدند). این موضوع با توجه به این واقعیت که انفجار اخیر بر مبنای زمینه های قوی مادی و نیروی محرکه حاصل از تحمل سی سال ظلم و زجر و بدبختی و سرکوب ، امری اجتناب ناپذیر بود، از این اهمیت برخوردار است که اگر این جنبش می توانست از همان آغاز واقعیت درونی خود را صراحتاً بیان نماید و در نتیجه شعار مرگ بر جمهوری اسلامی در همه جا با صدائی هر چه رساتر فریاد زده می شد (فریادی که البته در این یا آن شهر و یا در بعضی مناطق تهران شنیده شد)، این امر از یک طرف به توده بزرگی از کارگران و زحمتکشان و حتی روستائیان زحمتکش قوت قلب داده و با وارد کردن نیروی عظیم آنان به جنبش باعث تداوم هر چه بیشتر آن می شد (خیلی از این زحمتکشان با توجه به حضور بخشی از خود طبقه حاکم در این جنبش و دیدن شعارهائی چون "رأی من چی شد" و غیره دچار این نا آگاهی بودند که "موضوع بر سر دعوای رفسنجانی با خامنه ای است"، یا "دعوا، دعوای خودشان است"). و از طرف دیگر باعث می شد که دشمنان و بدخواهان و سازشکاران نتوانند به راحتی جنبش عظیم توده های انقلابی ایران را صرف اعتراض به تقلب در انتخابات جا زده و با دستی بازتر به مشوب کردن ذهن مردم بپردازند. واقعیت این است و تجارب تاریخی گواهی می دهند که جنبش توده ای هر چه بیشتر رادیکال گردد، همان قدر بیشتر می تواند موثر واقع شده و گسترش یابد. ما دیدیم که سران جنایتکار رژیم از همان آغاز با راه افتادن مردم در خیابانها به نیروهای مسلح خویش دستور تیرانداری و به رگبار بستن مردم تظاهر کننده را دادند، بدون آن که مطمئن شوند که شعارهای تظاهرکنندگان "رای من چی شد" بود یا "مرگ بر دیکتاتور" و یا شعار قاطع و واضح "مرگ بر جمهوری اسلامی" است! بنابراین کسانی که مردم را مشخصاً از طرح شعار مرگ بر رژیم مزدور جمهوری اسلامی در تظاهرات میلیونی خود می ترسانند، باید پاسخ دهند که مرگ یا مجروح شدن صدها تن از مردم مبارز ایران در اثر تیراندازی نیروهای مسلح رژیم و یا ریخته شدن خونشان بر زمین زیر باتوم و چاقوی ارازل و اوباشان امنیتی را چگونه توضیح می دهند؟ آیا شعار مرگ بر جمهوری اسلامی باعث آن سرکوب های خونین بود!؟ نه ، صد البته که این طور نبود. گویندگان آن سخنان اگر از بدخواهان و مغرضین نباشند، ترسوها و محافظه کارهائی هستند که در حقیقت از رادیکالیزه شدن مبارزات مردم بیم دارند، و با چنان حرفها و نصایحی، تف بر این واقعیت می اندازند که رژیم دیکتاتوری نظیر جمهوری اسلامی اساساً تحمل جمع شدن مردم حتی در تعداد محدود را هم ندارد چه رسد به این که موج تظاهرات میلیونی توده ها را برتابد.

در خارج از کشور نیز که نیروهای مبارز دست باز تری برای پژواک صدای واقعی مردم و تشدید مبارزه آنان بر علیه دشمن دارند، مسلماً طنین انداز شدن هرچه بلندتر شعار مرگ بر جمهوری اسلامی نقش مهمی در خنثی کردن کوشش هائی خواهد داشت که در جلوگیری از رادیکالیزه شدن هر چه بیشتر جنبش جاری بکار می رود.

اما، برای نیروهای سیاسی واقعاً انقلابی، برای دوستداران واقعی توده های تحت ستم ایران، برای نیروهای آگاهی که خود را متعلق به طبقه کارگر می دانند، سر دادن شعارهای مورد اشاره، تشدید مبارزات خود در جهت سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی و از هر طریق ممکن ارتقاء آگاهی توده ها برای درک اهمیت طرح این شعارها در تظاهرات توده ای باید به طور مشخص با افشاگری بر علیه جناح موسوی- کروبی و به خصوص شخص موسوی همراه باشد. امروز در جنبش خلق ما جوانان شجاع و انقلابی ای حضور دارند که اگر چهره خامنه ای و احمدی نژاد را به مثابه عاملین بالفعل رژیم و سمبل زنده همه کثافات و جنایات جمهوری اسلامی می شناسند، اما نسبت به ماهیت موسوی و کروبی و دیگر دشمنان خود در جناح به اصطلاح "اصلاح" یا "تغییر" طلب غیر مطلع و ناآگاه هستند. در دهه 60 که امثال موسوی و کروبی برای تحکیم پایه های رژیم ضد خلقی جمهوری اسلامی به هر تلاش جنایتکارانه ای در حق مردم مشغول بودند، این جوانان یا هنوز متولد نشده بودند و یا در آن زمان دوران کودکی خود را می گذراندند. اتفاقاً در رأی دادن بخشی از این جوانان به موسوی همین نا آگاهی و غیر مطلع بودن تأثیر داشت. بنابراین واضح است که امروز آگاه کردن جوانان مبارز ایران به این واقعیت، وظیفه کسانی است که ماهیت و چهره واقعی امثال موسوی را بخوبی می شناسند. اما آیا همگان به ضرورت انجام این وظیفه مهم در شرایط حساس کنونی واقفند؟ و در مورد کسانی که درست در شرایطی که انجام این وظیفه به ضرورتی انقلابی تبدیل شده، از آن شانه خالی می کنند، چه باید گفت؟ آیا کسانی که آگاهانه حقایق مربوط به موسوی و کروبی را از جوانان و نوجوانان مبارز غیر مطلع امروز کتمان می کنند، همان سازشکارانی نیستند که با هر سازی رقصیده و براحتی اسیر ملعبه دشمنان مردم می شوند؟ براستی پوشاندن چنین حقیقتی در لحظه و شرایط کنونی، به سود چه کسانی و به ضرر چه کسانی است؟

بعضی ها برای توجیه عدم افشای چهره جناح موسوی - کروبی، موضوع استفاده از تضادهای درون ضد خلق را پیش می کشند و این طور مطرح می کنند که گویا با عدم برخورد به این جناح، تضادهای درونی هیأت حاکمه تشدید خواهد شد. اما سیر رويداد ها نشان داده که این طور نیست و چنان نظری از بیخ و بن نادرست و انحرافی می باشد. همه واقعیات و همه تجارب تاریخی نشان می دهند که اتفاقاً تنها با برخورد به هر دو جناح ضد خلقی حکومت و تقویت مبارزه توده های انقلابی است که می توان تضاد های درونی رژيم را تشديد نموده و از آن در جهت رشد بيشتر مبارزه برای سرنگونی تماميت جمهوری اسلامی سود جست. در اثبات این موضوع می توان به یک تجربه زنده از تاریخ نه چندان دور جامعه خود رجوع کرد.

در دو سال اول پس از قیام بهمن که توده های مبارز و انقلابی در صحنه سیاسی فعال بوده و جمهوری اسلامی هنوز نتوانسته بود نظم ضد خلقی خود را بر جامعه مستولی نماید، در شرایط شدید بودن تضاد فیمابین جناح های درونی رژیم و شکاف میان آنان، این خط سازشکارانه در میان قریب به اتفاق نیروهای اپوزیسیون غالب بود که گویا برای استفاده از آن تضادها باید روی مبارزه و افشای یک جناح متمرکز شد؛ و گویا در مورد اعمال ضد مردمی جناحی دیگر بايد سکوت یا آنها را ماست مالی نمود. این خطی بود که در خدمت تحکیم پایه های رژیم تازه روی کار آمده جمهوری اسلامی قرار گرفته و ضربات جبران ناپذیری بر مبارزات مردم ایران وارد ساخت. فرخ نگهدار و دار و دسته اش یکی از معروفترین پیشبرندگان آن خط سازشکارانه بودند که از جمله به این خاطر امروز رسوای عام و خاص می باشند.

با تکیه بر همه واقعیات و از جمله تجارب تلخ گذشته، با قاطعیت می توان گفت که امروز کوشش در آگاه کردن جوانان مبارز نسبت به اعمال جنایتکارانه گذشته موسوی و افشای ماهیت عملکردهای کنونی او که در خدمت رفع بحران موجود و طولانی تر کردن عمر رژیم دار و شکنجه جمهوری اسلامی قرار دارد، یک وظیفه مبرم انقلابی است. با عمل کردن به این وظیفه که در عین حال به معنی بار مشخص دادن به شعار "جمهوری اسلامی ، با هر جناح و دسته ، نابود باید گردد" می باشد، می توان انتظار داشت که شعار مرگ بر جمهوری اسلامی که شعار واقعی اکثریت مردم تحت ستم ایران است و از این رو در حال حاضر دارای قدرت بسیج کنندگی است، با طنین رسائی و بطور وسیع پژواک شود، امری که کمک شایانی به تداوم مبارزه و رشد و اعتلای جنبش خواهد نمود. وظیفه افشای چهره بسیاری از اصلاح طلبان حکومتی و شخص موسوی را امروز به خصوص زندانیان سیاسی جان بدر برده از قتل عام های آن دهه در خارج از کشور به عهده دارند. اینان در زمانی در زندان بودند که تحت مسئولیت مستقیم موسوی که در آن مقطع در رأس قوه اجرائی به مثابه نخست وزیر قرار داشت، هم خود در معرض انواع سرکوب ها و شکنجه ها قرار داشتند و هم شاهد فجیع ترین جنایات در حق عزیزان و عزیزترین های مردم ما در سیاه چال های جمهوری اسلامی و از جمله قتل عام زندانیان در همان زمان بودند. شکی نیست که انجام چنین وظیفه ای به سود جوانان انقلابی امروز و رشد جنبش آزادیخواهانه مردم ما در شرایط کنونی می باشد. از این رو زندانیان سیاسی یاد شده در خارج از کشور باید متوجه باشند که هرگونه شانه خالی کردن از انجام این وظیفه در شرایط کنونی به سود دشمنان مردم بوده و در خدمت پیشبرد سیاست های آنان بر علیه توده های ستمدیده ایران قرار خواهد گرفت.

با جمعبندی مطالب فوق با قاطعیت می توان گفت که مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی و افشای چهره و ماهیت جنایتکارانه موسوی در حال حاضر در خدمت رشد جنبش دموکراتیک و آزادیخواهانه مردم ایران قرار داشته و از این رو به عنوان یک وظیفه انقلابی تخطی ناپذیر در شرایط کنونی مطرح است. بنابراین اگر اصلاح طلبان و هم آوازان و همراهان شان را کنار بگذاریم، امروز مرز بین نیروهای سیاسی انقلابی با نیروهای سازشکار و غیر انقلابی در میان مخالفین رژیم جمهوری اسلامی را چگونگی موضع گیری آنان در مورد سرنگونی این رژیم با همه جناح های درونیش تعیین می کند. نیروهای انقلابی، همان دوستداران واقعی طبقه کارگر و همه مردم ستمدیده ایران هستند که آزادی و تحقق خواستها و آرمان های مردم شان، بالاترین ارزش ها را در نزد آنان دارد، و به این دلیل آنها خواست سرنگونی رژیم پلید جمهوری اسلامی را با بانگی هر چه رساتر فریاد زده و به افشای چهره جنایت کار موسوی می پردازند؛ برعکس نیروهای غیر انقلابی و سازشکار، آنهائی هستند که بر خلاف منافع اکثریت مردم ایران، با نادیده گرفتن خون هائی که در همین مدت برای نابودی رژیم سراپا ننگ و جنایت جمهوری اسلامی بر زمین ریخته شده، از خط رسانه های امپریالیستی و از خط بدخواهان رنگارنگ توده های مردم پیروی کرده و با توسل به بهانه و ترفندهای گوناگون، از طرح و تأکید بر شعار سرنگونی اجتناب می کنند. تاریخ نشان داده است و باز نشان خواهد داد که نیروهای غیر انقلابی و سازشکار حاصلی جز رسوائی از سیاستی که امروز در قبال جنبش کنونی در پیش می گیرند، نخواهند برد.

اینک با توجه به آنچه گفته شد نباید جای هیچگونه تردیدی باقی بماند که شعار "جمهوری اسلامی ، با هر جناح و دسته ، نابود باید گردد"، شعار مبرم لحظه کنونی است که در پیشروی جنبش از نقشی اساسی برخوردار است. طنین انداز شدن این شعار با صدائی هر چه رساتر در جنبش، در خدمت خنثی و بی اثر کردن عملکرد کسانی قرار خواهد گرفت که تلاش می کنند شیشه عمر در هوا معلق جمهوری اسلامی به زمین نیافتاده و خرد و داغان نشود.

سرنگون باد جمهوری اسلامی ! نابود باد امپریالیسم !

جمهوری اسلامی ، با هر جناح و دسته ، نابود باید گردد !