۱۳۸۸ تیر ۲۳, سه‌شنبه

اتهام ارتداد برای دو ایرانی مسیحی

بيش از چهار ماه از بازداشت دو ايرانی مسيحی می‌گذرد. مرضيه اميری‌زاده اسماعيل‌آبادی٬ ۳۰ ساله و مريم رستم‌پور٬ ۲۷ ساله. اين دو شهروند ايرانی نزديک به ۱۰ سال پيش، از اسلام به مسيحيت گرويدند.

بنابر گزارش منابع خبری مسيحی، اين دو دختر جوان در ۱۵ اسفند ماه سال ۷۸ در خانه های مسکونی شان بازداشت شدند و اتهام آن ها از سوی مقام های قضايی، اقدام عليه امنيت ملی، عنوان شده است. اين در حالی است که منابع قضايی به طور غير رسمی به خانواده آنان گفته اند که احتمال می رود اين دو، به اتهام «ارتداد» محاکمه شوند.

سايت شبکه خبری مسيحيان فارسی‌زبان نيز درباره اين دو شهروند مسيحی٬ که در زندان اوين به سر می‌برند٬ نوشته است که آنان در روز ۱۷ تيرماه٬ به دلايل نامعلومی به مدت سه هفته در اواخر ارديبهشت ماه تحت بازجويی های شديد و در سلول های انفرادی به سر برده اند و پس از آن در خرداد ماه برای دو هفته با هم در يک سلول کوچک در بند بوده اند.

امير جواد زاده٬ يکی از برنامه‌سازان شبکه‌های مسيحی فارسی‌زبان در لندن به راديو فردا می‌گويد که از زمان بازداشت اين دو شهروند مسيحی٬ آنان از حق داشتن وکيل محروم بوده‌اند و می‌افزايد: «با وجود اينکه چندين بار هم در زندان بيمار شدند٬ اجازه ديدن دکتر را نداشته‌اند و روزهای متمادی تا نيمه‌شب هم زير بازجويی بوده‌اند».

به گفته آقای جوادی‌زاده٬ قرار بود عبدالفتاح سلطانی٬ حقوقدان و از اعضای کانون مدافعان حقوق بشر در تهران٬ وکالت اين دو دختر مسيحی را عهده‌دار شود که با توجه به بازداشت آقای سلطانی٬ پس از رويدادهای اخير در ايران٬ در حال حاضر اين مساله عملی نيست.

اين برنامه‌ساز تلويزيون‌های مسيحی٬ به راديو فردا گفته است که آقای سلطانی٬ برای بر عهده گرفتن وکالت اين دو دختر مسيحی با خانواده‌های آنان صحبت کرده بود اما دستگاه قضايی٬ اجازه وکالت به وی را نداده بود.

امير جوادزاده درباره فعاليت‌های مذهبی اين دو شهروند مسيحی به راديو فردا می‌گويد که «کار آنان کمک به کسانی بود که در زندگی دچار مشکلات روحی و عاطفی بوده‌اند.» آقای جوادزاده با تاکيد بر اينکه اين دو دختر مسيحی هيچگونه فعاليت سياسی نداشته‌اند می‌افزايد «تنها هدف آنان کمک به بشريت بوده آن هم بدون در نظر گرفتن دين و نژاد و زبان.»

خبرگزاری‌های مسيحی می‌گويند که در حال حاضر غير از اين دو شهروند مسيحی٬ نزديک به ۵۰ نفر ديگر با وضعيتی مشابه در بازداشت به سر می‌برند و بسياری از آن‌ها هفته‌ها را در سلول‌های انفرادی می‌گذرانند.

مجازات «ارتداد»، در ايران و بر پايه قوانين اسلامی مرگ است. با اين حال در خرداد ماه گذشته اعلام شد که در پی تصميم مجلس برای اصلاح قانون مجازات اسلامی٬ قوانينی از جمله اعدام به جرم ارتداد٬ قطع يد و سنگسار٬ از قانون مجازات اسلامی حذف خواهد شد. اين مصوبه برای اجرايی شدن بايد از تصويب شورای نگهبان قانون اساسی بگذرد.

حدود بیست سال پیش نیز کشیش حسين سودمند، به جرم ارتداد در مشهد اعدام شد.

مراسم سوگواری شهید کیانوش آسا در دانشگاه علم و صنعت برگزار شد

خبرنامه امیرکبیر: مراسم گرامیداشت یاد و نام شهید کیانوش آسا روز دوشنبه 22 تیرماه در دانشگاه علم و صنعت برگزار شد. در این برنامه که علیرغم تعطیلی دانشگاه و نبود دانشجویان شهرستانی با استقبال خوب همراه بود، دانشجویان دانشگاه علم و صنعت با قرائت بیانیه ای اعلام نمودند که برای زنده نگهداشتن یاد و خاطره کیانوش آسا، پارک این دانشگاه را به نام پارک شهید آسا نامگذاری می نمایند.

این پارک در این دانشگاه بین سلف دختران و پسران دانشگاه قرار دارد.

به گزارش خبرنامه امیرکبیر، متن بیانیه قرائت شده توسط دانشجویان در پایان مراسم به این شرح است:

وَ لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاء عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ

بیش از بیست روز از شهادت مظلومانه دوست و هم دانشگاهی عزیزمان کیانوش آسا می گذرد و جامعه دانشگاهی همچنان در بهت و عزای این جنایت بزرگ قرار دارد.

کیانوش و دیگر شهدای عالیقدر راه حقانیت و آزادی رفتند و میراثی عظیم برای ما به جا گذاشتند میراثی که بار سنگینی بر دوش تک تک ما قرار داده است.

ادامه ی راه آن گلگون کفنان و پاسداری از خون ریخته شده آنان مسئولیت تاریخی همه ی مردم این مرز و بوم و بالاخص جامعه دانشگاهی می باشد.

فلذا ما دانشجویان دانشگاه علم و صنعت به عنوان حداقل وظیفه ی خود که زنده نگهداشتن یاد و خاطره ی ان شهید بزرگ در جامعه دانشگاهی است، پارک دانشگاه را به نام "شهید آسا" نامگذاری می نماییم و با خود پیمان می بندیم که با حداکثر توان در راه ان بزرگمردان ثابت قدم بمانیم.





جمهوری اسلامي، با هر جناح ودسته، نابود بايد گردد!





چهار هفته از انتخابات فرمايشی رياست جمهوری رژيم، سپری ميشود. در اين چهار هفته، حوادث مهم و خونينی در ايران بوقوع پيوسته است . بدنبال پايان کمدی انتخابات و برنده اعلام شدن احمدی نژاد با 24 ميليون رای تقلبی و شکست موسوي، خيزشهای عظيم توده اي، سراسر کشور را فرا گرفت. توده های محروم و ستمکش، جوانان ، زنان بپاخاسته و هزاران هزار انسان اسير و در بند در چنگال استبداد و ديکتاتوری رژيم خود کامه جمهوری اسلامي، در تهران و شهرستانها بپاخاسته و در نهايت رزمندگي، رژيم کشتار و شکنجه را بمبارزه طلبيدند. در حقيقت امر، تقلبات فاحش در امر انتخابات و ادامه جنگ خانگی بين جناحهای رژيم بر سر نتيجه انتخابات، سبب انفجار خشم و انزجار ميليونها انسان محروم و ستمديده ای گرديد که طی 30 سال گذشته، بدترين ظلمها و تعديها را از رژيم جمهوری اسلامي، متحمل شده اند. گرچه در طول 30 سال گذشته، در تمام انتخابات ضد دمکراتيک در جمهوری اسلامي، تقلب و حقه بازی وجود داشته است .اما انتخابات فرمايشی رياست جمهوری امسال، مفتضح ترين همه اين انتخابات بود.

موسوي، خاتمی و ديگر اصلاح طلبان که با بهره گيری از اعتراض عمومی به نتايج انتخابات، در راس مبارزات ضد رژيمی توده ها قرار گرفته بودند، سخت کوشيدند که با طرح شعارهای مسالمت آميز و با توسل به شعائر ديني، تظاهرات پر شکوه صدها هزار توده بپاخاسته را به اعتراضات صرفا عليه تقلبات انتخاباتی محدود ساخته و از صلابت و رزمندگی آن، تا حد امکان، بکاهند. در طول چند روزی که هزاران هزار توده بپاخاسته در تهران و شهرستانها، فرياد مرگ بر ديکتاتور، سيد علی پينوشه، ايران شيلی نميشه، مرگ بر خامنه ای سر داده و با عصيان خشم آلود خود، لرزه بر اندام سردمداران رژيم کشتار و شکنجه، انداخته بودند، موسوی توده های بپا خاسته را به سکوت و حفظ آرامش دعوت کرده و از آنها ميخواست در مقابل حملات و حشيانه بسيجی ها و ديگر نيروهای سرکوبگر رژيم، عکس العملی نشان ندهند. عليرغم امر و نهی موسوی و ديگر ,اصلاح طلبان,، در موارد بيشمار، توده های خشمگين بستوه آمده از بيدادگريهای رژيم، به مقابله با وحشگريهای نيروهای سرکوبگر پرداخته و قهر ضد انقلابی ارتجاع را با قهر انقلابي، پاسخ دادند.

سرکوب وحشيانه مبارزات پر شکوه توده ها توسط رژيم آدمکش، عدم وجود رهبری انقلابی در راس اين مبارزات حق طلبلنه پرجوش و خروش، سياست مدارا و مماشات مير حسين موسوی که سخت پايبند بقای رژيم اسلامی است ، سبب شد که به تدريج از شدت و حدت اين مبارزات ميليونی در تهران و شهرهای ديگر، تا حدی کاسته شود. چنانچه در دو هفته گذشته، مبارزات اعتراضی توده ها به پيکارهای موضعی مبدل شده است. با وجود اين، مقاومت و پايداری توده های بپاخاسته همچنان دوام دارد و طوفان خشم عمومی تا رژيم ضد مردمی آبروباخته، به موجوديت ننگين خود، ادامه ميدهد، همچنان خروشان، پيش خواهد رفت.

30 سال است که کارگران، زحمتکشان ، زنان ، دانشجويان و خلقهای تحت ستم ملی ، پيگيرانه و با دادن قربانيهای فراوان، عليه رژيم ضد مردمی جمهوری اسلامی مبارزه ميکنند. 30 سال است که دارودسته های آدمکش حاکم در ايران، بر شئون توده ها، حکومت ميکنند. در طول اين مدت، همه جناحهای رژيم در خصومت با توده های زحمتکش امتحان داده و بمثابه بدترين دشمنان آزادی و دمکراسی شناخته شده اند. آنها به خاطر حفظ سلطه پوشا لی خود، دست به جنايات بيشمار زده و خون هزاران تن از مبارزين و آزاديخواهان را بزمين ريخته اند. با اينهمه، در صفوف اپوزيسيون، در لباس چپ، از مدتها پيش کسانی پيدا شده اند که بين ,اصلاح طلبان, حکومتی و ,اصولگرايان, ، فرق ماهوی قائل شده و با تمام نيرو از يک بخش رژيم عليه بخش ديگر حمايت ميکنند. آنها استدلال ميآورند که با حمايت از بد در مقابل بدتر، به استقرار دمکراسی و ايجاد فضای آزاد در کشور، ياری ميرسانند.
آنها با اين استدلالهای عوامفريبانه، در انتخابات رژيم که همه، در شرايط عدم وجود آزاديهای دمکراتيک برگزار ميشود، شرکت کرده و به کانديد اهای ,اصلاح طلب,، رای ميدهند. و اينرا به حساب ياری رساندن باستقرار دمکراسی در کشور و تامين منافع توده های زحمتکش ميگذارند! با اين دلايل پوچ و در حقيقت امر، بمنظور پيشبرد اعمال سازشکارانه وضد انقلابی خود، اين دارو دسته های مدعی چپ و سوسياليسم، در انتخابات اخير نيزشرکت کرده و به موسوی ويا کروبی رای دادند. بر خلاف انتظار اين , چپهای, دلبسته به جناحی از جناحهای رژيم، بجای موسوی ، احمدی نژاد سر از صندوقهای پر شده از رايهای تقلبی بيرون آورد. در برخی از شهرها، بيشتر از تعداد اهالی شهر، رای به صندوقها ريخته شده بود! اين تقلب آشکار در امر انتخابات، اين 24 ميليون رای قلابي، بار ديگر ماهيت انتخابات را در جمهوری اسلامی آشکار ساخته و بر هر گونه تاييد چنين انتخابات فرمايشي، مهر باطل زد. در جمهوری اسلامي، جمهوری آدمکشان و جنايتکاران، آنچه معنی و مفهومی ندارد ، رعايت اصول دمکراسی و از آنجمله برگزاری انتخابات آزاد و بدون تقلب است . در30 سال گذشته ، چه در زمانی که , اصلاح طلبان, دست بالا داشته اند و چه در سالهائی که , اصول گرايان, در چيرگی بوده اند از دمکراسی و آزادی و انتخابات آزاد و دمکراتيک در ايران نشانه ای وجود ، نداشته است .

اما کمی هم، در باره فضای باز سياسی که ظاهرا قرار است با انتخاب موسوی وديگر ,اصلاح طلبان, بمقامهائی نظير رياست جمهوری رژيم در کشور برقرار شود، تعمق کنيم. محمد خاتمی 8 سال تمام براريکه رياست جمهوری تکيه زده بود. آيا در زمان رياست جمهوری وي، آنطور که چپهای سازشکار استدلال ميکنند در ايران، فضای آزاد سياسی وجود داشت؟ از آزاديهای دمکراتيک در اينکشور تحت ستم ، خبری بود؟ در حقيقت امر، در دوران رياست جمهوری خاتمی نيز آنچه در ايران زير سلطه رژيم جمهوری اسلامی وجود نداشت، فضای باز سياسی و آزادی و دمکراسی بود. البته فضای باز سياسی برای روزنامه نگاران و نويسندگان و قلم بدستان وفعالين ,اصلاح طلب, وجود داشت. آنها همگی متعلق به جناحهائی از رژيم حاکم بودند. آنها همه، خوديها بودند. اما برای کارگران و زحمتکشان، برای کمونيستها و انقلابيون و نيروهای متعلق به اپوزيسيون رژيم و بطور کلی برای غير خودی ها، آزادی بهيچوجه وجود نداشت. فضای باز سياسی دامنه اش باين جا ها کشيده نميشد. مبارزات دانشجويان و دگر انديشان، به شدت سرکوب ميشد. و آدمکشان کينه توز، نويسندگان و متفکرين دگر انديش را در روز روشن در تهران و شهرهای ديگر به قتل ميرساندند . آخوندهای حکومتی از قماش مصباح يزدی و خامنه ای فتوای قتل مبارزين را صادر ميکردند وعوامفريبانی همچون خاتمي، با موعظه های خسته کننده در زمينه حقوق بشر و جامعه مدنی و گفتگوی تمدنها، رژيم کشتار و جنايت را بمثابه رژيمی متمدن و دمکرات بجهانيان نشان ميدادند. اين روزها ، يکی از حاميان اصلی موسوی ،همين خاتمی فريبکار است که 8 سال تمام در جهت تحکيم پايه های رژيم سرکوب و شکنجه، بهر خيانت و دنائتی دست يازيد.

برای لحظه ای فرض کنيم که بجای احمدی نژاد آدمکش، موسوی يا کروبی که هر دو در طول سالها در جنايات و اعمال ضد دمکراتيک رژيم دست داشته اند واينک برای فريب توده ها در لباس بودا و مسيح در صحنه ظاهر شده اند، سر از صندوقهای راي، بيرون ميآوردند و مقام رياست جمهوری رژيم را از آن خود ميکردند، آيا در اينصورت، جمهوری اسلامی آدمکش به جمهوری اسلامی دمکراتيک مبدل ميشد؟ ترور و اختناق، جای خود را به دمکراسی و رعايت حقوق انسانها ، ميداد؟ حکومت ولايت فقيهي، تسلط روحانيت بر امور سياسی و اقتصادی کشور از بين ميرفت؟ کارگران و زحمتکشان از آزاديهای دمکراتيک برخوردار گرديده و حق داشتن تشکلات صنفی و سياسی آزاد خود را بدست ميآوردند؟ زنان اسير و در بند، از بند اسارت رها ميشدند؟ بر اينهمه دزدی و کلاشی و غارتگری از اموال عمومی و استثمار و ظلم و بيدادگری پايان داده ميشد؟ ملتهای تحت ستم، به کسب حقوق دمکراتيک و انسانی خود نايل ميشدند؟ جواب تمام اين سئوالات، نه است. در صورتی که موسوی يا کروبی به رياست جمهوری ميرسيدند رژيم جمهوری اسلامی با تمام تبهکاريها و اعمال ضد بشری و ننگينش همچنان باقی ميماند و موسوی و کروبی در انقياد و بردگی به ولی فقيه، همين حقارتی را از خود نشان ميدادند که خاتمی در دوران 8 سال رياست جمهوری خود، نشان داد. نيروهای انقلابی که در راه رهائی زحمتکشان از چنگال ظلم و استثمار فعاليت ميکنند، نبايد لحظه ای نيز اين واقعيت ها را فراموش کنند.

رژيم جمهوری اسلامی از همان نخستين روز به قدرت رسيدنش، رژيمی ضد مردمی و سرکوبگر بود و اين خصلتها را تا زمانی که لاشه کثيفش بدست توده های زحمتکش، دفن نشده است همچنان با خود خواهد داشت. بودن اين يا آن مهره رژيم در سمت رياست جمهوری و در ديگر مشاغل عمده حکومتي، چيزی را تغيير نخواهد داد. هدف همه سردمداران رژيم، از ,اصلاح طلب , گرفته تا ,اصولگراها, حفظ و بقای سلطه خونبار رژيم جمهوری اسلامی است. نگاهی اجمالی به بيانيه های موسوی در طول چند هفته گذشته، به روشنی وفاداری وی را به رژيم جمهوری اسلامی و انديشه های پوسيده و ارتجاعی خمينی نشانداده و آشکار ميسازد که در ماهيت امر، فرقی بين ,اصلاح طلبان, و ,اصولگراها, وجود ندارد و اختلاف بين دارو دستهای تشکيل دهنده رژيم بنا به اعتراف خود موسوی و تاکيد خامنه اي، اختلافی خانوادگی است. در بيانيه های خود، موسوی معتقد است که رژيم جمهوری اسلامی ,بمدت 30 سال به اعتماد مردم متکی بود, ! و اکنون با تقلب در انتخابات رياست جمهوري، ,اين اعتماد، لطمات جدی ديده است,!، با اين ترتيب موسوی بر سلطه ننگين 30 ساله رژيم جمهوری اسلامی با تمام جنايات و وحشيگريهايش يکباره صحه گذاشته و از اينکه اکنون اعتماد مردم به اين رژيم، لطمه خورده است، سخت ناراحت و نگران ميباشد. وقيحانه تر از اين نميتوان بتوجيه رژيمی ضد مردمی و آدمکش پرداخت و حکومت خود کامه و استثمارگری را که با زور سر نيزه به سلطه ننگين خود ادامه ميدهد، رژيمی متکی بر مردم ناميد. از ديد موسوي، تنها با برگشت به اسلام آنهم , اسلام ناب محمدی, خمينی ها، ميتوان از لطمه خوردن اعتماد مردم جلوگيری کرد و جمهوری اسلامی را همچنان پايدار و پا برجا نگهداشت. , بايد به اسلام برگرديم. اسلام ناب محمدی که تحجر را بر نمی تابد و تا قيام قيامت برای معضلات جديد بشريت، پاسخهای بکر وناب دارد., گوئی مردم ستمديده ايران 30 سال تمام در سايه , اسلام ناب محمدی,، بر تمام مشکلات چاره و علاج پيدا کرده بودند و رفاه و آسايش در ايران حاکم بود و اکنون که, اصلاح طلبان, در انتخابات کذائی از حريف شکست خورده اند، اين توده محروم و ستمديده از موهبت اسلام , ناب محمدی , و دستورات , امام راحيل, بی بهره شده اند و تنها بطلان نتايج انتخابات و تفويض مقام رياست جمهوری به موسوي، ميتواند جامعه را که داشت از اسلام جدا ميشد بار ديگر به آغوش , اسلام ناب محمدی, برگرداند!

,اسلام ناب محمدی, خمينی راستی چه چيزی جز فلاکت و فقر وفساد و استبداد و آدمکشی و خود کامگی و عقب ماندگی و اسارت زن با خود به ارمغان آورد؟ , اسلام ناب محمدی , چه مفهومی جز تحجر و رجعت به قرون وسطی داشت که موسوی مشتاقانه ميخواهد جامعه با برگشت به آن، بار ديگر مدينه فاضله خود را پيدا کند. مگر ما هم اکنون دچار بليه , اسلام ناب محمدی, نيستيم؟ تسلط آيت اله ها و حجت الاسلام ها و فقها بر شئون کشور، استقرار قوانين ارتجاعی اسلامی از قبيل قانون حجاب، اجرای حدود اسلامی ، از آنجمله چشم در آوردن و سنگسار و دست بريدن و شلاق زدن در معابر عمومي، مگر همين، اسلام ناب محمدی خمينی نيست؟ آيا اين اسلام ناب محمدی که 30 سال است در ايران حاکم بوده است، مفهومی جز دشمنی با آزاد انديشی و اشاعه و ترويج تحجر فکری داشته است؟ در حقيقت امر، حکومت جمهوری اسلامی و , اسلام ناب محمدی, خميني، نقشی جز عقب نگهداشتن جامعه و دشمنی با آزاد انديشی بازی نميکند و بهمين جهت نيز قدرتهای امپرياليستی و مرتجعين جهان، برای حفظ سلطه استثمار و سرمايه و مبارزه با انقلاب و سوسياليسم، مجدانه از, اسلام ناب محمدی , دفاع ميکنند. 500 سال پيش ،اروپا قرون وسطای خود را پشت سر گذاشت و دين از حکومت در بخشهای مهمی از اين قاره، جدا شد. اما در قرن بيست و يکم در ايران تحت ستم، هنوزحکومت دينی و سلطه روحانيت مرتجع برقرار است و موسوی ,اصلاح طلب,، سلطه دين و همين حکومت اسلامی ننگين موجود را تا قيام قيامت، علاج همه دردهای اجتماعی بشريت قلمداد ميکند! تاريک انديشی و نفی حقايق زندگی و تحجر و عقب ماندگی فکري، موسوی, نوانديش, و, اصلاح طلب , را بمثابه کسی که در دنيای معاصر زندگی ميکند و همچون انسانهای قرون وسطی ميانديشد، نشان ميدهد. بی دليل نيست که در بيانيه های خود، موسوی قانون اساسی ضد دمکراتيک و ارتجاعی جمهوری اسلامی را , بزرگترين ميثاق ملت, دانسته و تاکيد ميکند: , به قانون باز گرديم، به قانون اساسي، اين بزرگترين ميثاق ملت، بقوانينی که خود وضع کرده ايم پايبند بمانيم و آنها را اجرا کنيم., با استناد بهمين قانون اساسی ارتجاعی است که سردمداران رژيم جمهوری اسلامی از خمينی و ميرحسين موسوی گرفته تا خامنه ای و احمدی نژاد، تمام جنايات و اعمال ضد بشری خود را توجيه کرده و توده های محروم وزحمتکش را در اسارت و انقياد نگه داشته اند.

در بيانيه خود، موسوی انقلاب اسلامی و نظام اسلامی حاکم را ,ميراث و ميوه مبارزات تاريخی دويست ساله, مردم، قلمداد کرده و به تمجيد و ستايش از رژيم جنايتکار جمهوری اسلامی ميپردازد ., جمهوری اسلامي، نظامی است که اگر بر اساس عهد نخستين و نسخه اصليش به اجرا در آيد تمامی خواسته های ما را در بر ميگيرد., موسوی که با نفی حقايق تاريخي، رژيم آدمکش جمهوری اسلامی را محصول مبارزات 200 ساله مردم قلمداد ميکند و در بيانيه خود همه جا با حرارت به ستايش از,اسلام ناب محمدی, بر ميخيزد، توده های زحمتکش و محروم را که با دادن قربانيهای فراوان، در جهت سرنگونی سلطه ننگين جمهوری اسلامی مبارزه ميکنند از هر گونه مخالفت با رژيم جمهوری اسلامی و ساختار شکنی منع کرده و تاکيد ميکند ,مبادا کسی فريب شعارهای ساختارشکنانه را بخورد,. ,اينجانب قويا با چنين وسوسه ای مخالفم و اعتقاد دارم قانون اساسی ما، همچنان دارای ظرفيتهای ارزشمند تحقق نيافته است که بايد با فعاليت همه نخبگان روحانی و دانشگاهيهای ارزشمند کشور، اجرای آنها بصورت مطالبه ای ملی در آيد., موسوی اينجا نيز، بار ديگر وفاداری کامل خود را به نظام اسلامی و قانون اساسی ارتجاعی آن ابراز داشته و توده ها را از مبارزه ، در جهت سرنگونی اين نظام آزادی کش و از هر گونه اقدام ساختار شکنانه، برحذر ميدارد.

در بخش ديگر بيانيه خود، موسوی اختلاف و دعوای خود را با جناح ,اصولگرا,ها، اختلاف خانوادگی دانسته و به سردمداران رژيم توصيه ميکند که بيگانگان را در اين دعوای خانوادگی دخالت ندهند. ,ماجرای ما، هر چقدر تلخ، يک اختلاف خانوادگی است که اگر خامی کنيم و بيگانگان را در آن دخالت دهيم به زودی پشيمان خواهيم شد., بدين ترتيب معلوم ميشود مساله يک مساله خانوادگی است و مشکل بايد با سازش و تبانی بين جناحهای رژيم، در چهار چوب نظام جمهوری اسلامی حل وفصل شود و بيگانگان نبايد در اين دعوای خانوادگی دخالتی داشته باشند. واقعيت اينست که موسوی و ديگر , اصلاح طلبان,، در دعواهای خانوادگی خود با مخالفين در درون نظام، مبارزات خونين و دليرانه توده های زحمتکش را وجه المعامله قرار داده اند و در اصل، دشمن بی امان امر رهائی ميليونها انسان محروم و زحمتکش، از بند وزنجير ظلم و استثمار ميباشند. آنها تمام هم وکوشش شان بر اين است که نظام اسلامی موجود را بخاطر منافع طبقاتی و گروهی خود حفظ کرده و بهر وسيله ای شده از فرو ريختن پايه های پوسيده آن، جلوگيری بعمل آورند. راه آنها از راه توده ها جدا است. توده نوازی آنها نبايد کسی را فريب دهد. موسوی تا آنجا در سر سپردگی به رژيم جمهوری اسلامی پيش ميرود که در قسمت پايانی بيانيه خود، طرف مخالف را شريک در اخوت و برادری دانسته و ميگويد:, حتی آنانی که اينک رو در روی ما به خشونت متوسل ميشوند، در اخوت ما شريکند,، بعبارت ديگر، بين جناحهای شريک در حکومت بايد دعواها و کشمکشها از طريق مسالمت آميز و برادرانه حل شده و منافع همه دارودسته ها، در نظر گرفته شود. آنچه که مهم است ادامه دعواها وکشمکش ها نبايد سبب شود که موجوديت رژيم خود کامه اسلامی به خطر بيفتد که موجوديت ننگين تمام جناحهای شريک درامر حکومت، به بقای اين رژيم سرکوب و کشتار، بستگی دارد.

با در نظر گرفتن آنچه گفته شد آيا نبايد نيروهای انقلابی و تمام کسانی که خواهان رهائی کارگران و زحمتکشان از بند ظلم و استثمار هستند، در اوضاع حساس کنونی که جنبش اعتراضی توده ها همچنان پر توان پيش ميتازد، خط متمايزی بين خود و موسوی وديگر اصلاح طلبان بکشند؟ اگر در تصادمهای سياسی آينده، نيروهای انقلابي، الترناتيو خود را نداشته باشند اگر آنها بدنبال حوادث افتاده و در پيشبرد امر مبارزه، کارگران و زحمتکشان را بر گرد پرچم انقلابی خود، متحد و متشکل نسازند، اگر آنها با عزمی راسخ، عليه کليت نظام جمهوری اسلامی با تمام دارودسته های ارتجاعی تشکيل دهنده آن، مبارزه نکنند، اگر آنها عليه تمام دشمنان امر رهائی زحمتکشان، موضع قاطع اتخاذ نکنند، اين بار نيز مبارزات شکوفان وخونين توده ها با شکست مواجه شده ورژيم جمهوری اسلامی بسرکردگی اين يا آن جناحش و در صورت سرنگونی و از بين رفتن اين رژيم ضدمردمي، رژيم ارتجاعی و سرکوبگر ديگري، بر شئون توده ها حاکم خواهد شد. بايد حقايق را با توده ها در ميان گذاشت. اين يک واقعيت است که دعواها و کشمکشهای ,اصلاح طلبان, و , اصولگراها, و بطور کلی دعواها در بين جناحهای مختلف رژيم، بر سر مصالح و منافع توده ها نبوده و تنها و تنها جنگی خانگی بر سر قدرت و تاراج هرچه بيشترهستی زحمتکشان ميباشد. موسوی و امثالهم، بهيچوجه عنصرهای آزاديخواه و دمکرات نبوده و از جان ودل، خواهان بقای سلطه جابرانه رژيم جمهوری اسلامی ميباشند. عملکرد موسوی در دوران نخست وزيريش - در سالهائيکه هزاران تن از کمونيستها و ديگر مبارزين اعدام شدند - بمثابه يکی از مهره های اصلی رژيم کشتارو جنايت، خود گواه صادقی بر ماهيت ارتجاعی وی و ديگر ,اصلاح طلبان, حکومتی است. نيروهای ناپيگير در طيف ,چپ, که مبارزه با رژيم جمهوری اسلامی را به مبارزه با بخشی از اين رژيم، محدود ساخته و از افشای ديگر جناحهای آن و به عبارت ديگر، از مبارزه با کليت نظام جمهوری اسلامي، طفره ميروند و تمام آنهائيکه مبارزه با موسوی وديگر, اصلاح طلبان, را به آينده نامعلوم موکول کرده و افشای ماهيت گنديده آنها را در حال حاضر به صلاح جنبش توده ها نميدانند، فرصت طلبانی بيش نبوده وبا اعمال ضد انقلابی خود، خاک بر چشم توده ها پاشيده و به طولانی تر شدن عمر ننگين رژيم، ياری ميرسانند.


تيرماه 1388 سازمان دمکراتيک � ضد امپرياليستی ايرانيان در انگلستان
www.rahesorkh.org
info@rahesorkh.org


22 تیر 1388

تير.سرنوشت نامعلوم ,ترانه موسوی,

تير.سرنوشت نامعلوم ,ترانه موسوی,
از بازداشت شدگان تجمع مسجد قبا:
تصادف و پارگی رحم؟

> يکى از بازداشت‌شدگان تجمع مسجد قبا به بهانه تصادف و پارگى رحم در
> بيمارستان بستري‌ست يکى از دستگيرشدگان بيست‌وهفتم خرداد 88 با نام
> ,ترانه موسوى, متولد
> 1360 در وضعيتى نامعلوم به سر مي‌برد. يک ناشناس پس از يک ماه، در تماسى
> تلفنى با مادر او گفته است که ترانه به دليل پارگى رحم در بيمارستان امام
> خمينى کرج بستري‌ست اما خانواده او پس از مراجعه به اين بيمارستان نيز
> نتوانستند از فرزندشان خبرى بگيرند.
> ترانه موسوى 27 خرداد 88 در اطراف مسجد قبا در خيابان شريعتى تهران از سوى
> مأموران حکومتى دستگير شد. پس از گذشت نزديک به يک ماه، افرادى ناشناس با
> مادر او تماس گرفته و از بسترى بودن او در بيمارستان امام خمينى کرج خبر
> دادند. اين افراد تصادف در حومه خيابان شريعتى و پارگى رحم و مقعد را دليل
> بسترى بودن وى در بيمارستان عنوان و تأکيد کرده‌اند بستري‌شدن او ربطى به
> تجمع مسجد قبا ندارد. آن‌ها گفته‌اند ترانه مشکل ناموسى داشته است و به
> همين دليل مى خواسته با شلنگ سرم، خود را حلق‌آويز کند.
> خانواده‌اش پس از مراجعه به آن بيمارستان، نتوانستند او را ببينند و
> مسوولان بيمارستان گفته‌اند که شخصى با اين نام در آن‌جا بسترى نيست.
> يک شاهد عينى که روز 27 خرداد دستگير شده بود، مي‌گويد: , نيروهاى ضد شورش
> و لباس شحصى روز 27 خرداد من و تعدادى از دستگيرشدگان را سوار بر ون‌هايى
> به ساختمانى در اطراف ميدان نوبنياد بردند و به آزار جسمى و روحى ما
> پرداختند. برخى از دستگيرشدگان را در همان بعداز ظهر به زندان اوين منتقل
> کردند اما من و بقيه را آزاد کردند. ترانه در ميان ما بود. او دخترى زيبا،
> خوش‌اندام و شيک‌پوش بود و بازجويي‌اش از همه بيشتر طول کشيد. چشم‌هايش
> سبز بود. من و تعدادى را همان شب آزاد کردند و تعدادى را نيز پيش از آزادى
> ما به جاهاى ديگرى فرستادند. اما نيروهاى لباس شخصى ترانه را همان‌جا نگه
> داشتند و حتا به او اجازه ندادند تا با مادرش تماس بگيرد.,
> پدر ترانه موسوى ناراحتى قلبى دارد و پس از ناپديد شدن تنها فرزندش در
> خانه بسترى شده است.

توهم آفرینی به سود کیست؟



مسعود نقره کار

• ادعا وتبلیغ شکست کودتا و کودتا گران غیرواقعی و زیانبار است. جایگزین کردن واقعیت, شناخت و شفافیت با توهم و توهم آفرینی و مصادره های به مطلوب در نهایت به سود حکومت اسلامی خواهد شد. اگر پنداربافانه حریف

خیزش آزادیخواهانه بخشی از مردم میهنمان سرکوب شد. سرکوبی وحشیانه و خونین, جز این هم از حکومت اسلامی انتظار نمی رفت. سوءسابقه ی سی ساله دارد این جنایتکار سنگدل.
تقلب در انتخابات ریاست جمهوری حکومت اسلامی بهانه ی این خیزش مدنی و خشونت ستیز شد. بخشی از جان به لب رسیدگان از ستمگری های حکومت اسلامی از این فرصت مناسب بدرستی بهره برده و خواست های سرکوب شده شان را فریاد کرده اند. اینان دادخواه بیدادی شده اند که سی سال بر مردم میهنمان روا داشته شده است. ذات دادخواهی این بیداد شعارها و خواست های "رای من کجاست؟" و "ابطال انتخابات" را به "مرگ بر دیکتاتوری" که بیان نفی حکومت اسلامی ست, فرا رویاند.
در نگاه بسیاری از دوستان اصلاح طلب در خارج کشور- که مخاطب این نوشتار هستند- شعارهای به موقع و درست "رای من کجاست؟" و "ابطال انتخابات" باران رحمتی شکوفه آفرین پنداشته شده اند, اما شعار "مرگ بر دیکتاتوری" و شعارهایی ناظر بر نفی حکومت اسلامی سیلی ویرانگر, که حتی ممکن است "جنبش سبز" را هم با خود ببرد. این شعار, و شعارهایی که به ویژه در ۱٨ تیر حکومت اسلامی را نشانه گرفته اند عده ای از دوستان اصلاح طلب در خارج کشور- به ویژه آن بخش را که به گفته ی خودشان در پی بر اندازی رژیم جمهوری اسلامی نیستند و فقط به اصلاح قانونی آن دل بسته اند- به وحشت انداخته است. نشانه گرفتن کلیت نظام اسلامی از سوی تظاهر کنندگان, که از همان فردای مطرح شدن "تقلب در انتخابات" آغاز شد, نشان از این دارد که در داخل ایران گوشی برای شنیدن اندرزهای این دست از دوستان اصلاح طلب در خارج از کشور وجود ندارد والا می بایست آزادیخواهان میهنمان به اندرزهای بی خطر اینان گوش می کردند.

از میان انبوهی از این نوع اندرزها به نمونه ای از رهنمودهای آقای فرخ نگهدار و همفکران شان اشاره می کنم:


"... جنبش دموکراتیک ایران باید تنها "راه حل های ممکن" در کادر جمهوری اسلامی ایران را در دستور خود قرار دهد و از آن فراتر نرود. بر این اساس هر نوع حرکت سیاسی باید لزوما خصلت مطالباتی خود را حفظ کند و در کادر قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران طراحی شود." "زیاده خواهی، به چالش کشیدن تمام قدرت رهبری نظام... اشتباه بزرگی است" و "مردم باید از زیاده خواهی پرهیز کنند و در حد شعار رای من کجاست و ابطال انتخابات باقی بمانند". و...


شگفت اینکه آقای مهندس موسوی که خود به دنبال شعارهای مردم کشیده شده است از این دست دوستان "چپ" و اصلاح طلب در خارج کشور واقع بین تر شده است, آقای موسوی در بیانیه شماره ۹ خود گفته است: "در ابتدا هدف همه ما از شرکت در انتخابات آن بود که عقلانیت دینی به فضای مدیریت کشور بازگردد، لیکن در میانه مسیر به اهدافی بسیار بلندتر هدایت شدیم." او در واقع می خواهد بگوید, و گفته است, که مردم او را بدل به نماینده سطحی دیگر از مطالبات شان کرده اند و جنبش مطالباتی مردم رادیکال تر شده است و سطح خواسته ها و اعتراضات به میزان چشمگیری از چارچوب حفظ نظام اسلامی و ولایت مطلقه فقیه و مشروعیت بخشیدن به این نظام خارج شده است. واقعیتی که متاسفانه هنوز مورد توجه برخی از اصلاح طلبان هیجان زده در خارج کشور قرار نگرفته است.
توهم شکست کودتا

تلخ و دردناک اما واقعیت است, کودتاگران در گام نخست خیزش ناباورانه و غافلگیر کننده مردم را سرکوب کردند. دلیل پیروزی موقت کودتاگران هم نه طرح شعارهای رادیکال از سوی مردم, که کارایی سرکوب ددمنشانه حکومت, بی پشتوانه گی جنبش خیابانی از سوی کارگران و زحمتکشان و کارکنان دوایر و نهادهای دولتی و خصوصی, و بازاریان و کسبه, فقدان یک تشکل فراگیر غیرحکومتی و... هستند.
فروکش کردن این خیزش آزادیخواهانه اما درس ها دارد که برای پیروزی در گام های بعدی کمک کننده خواهند بود. یکی ازدرس ها این است که دست از توهم آفرینی و قلب واقعیت به میل خود, و مصادره به مطلوب از رخدادها بر داریم. جایگزین کردن واقعیت, شناخت و شفافیت با توهم و توهم آفرینی, مصادره های به مطلوب و در نهایت به سود حکومت اسلامی خواهد بود.
زمینه های بحث توهم و توهم آفرینی ناظر بر کدام شواهد و مستندات هستند:

۴- اصلاح طلبان, به ویژه دوستان اصلاح طلب در خارج از کشور از رخدادها مصادره به مطلوب کرده, و می کنند. اینان به درستی به تقلب در شمارش آرای آقایان موسوی و کروبی اشاره می کنند اما ادعای رژیم و ولی فقیه اش مبنی بر مشارکت بیش از هشتاد و پنج درصدی مردم, یعنی شرکت حدود ۴۰ میلیون در این انتخابات را صحیح می دانند, و باور دارند که هیچ تقلبی در این رابطه صورت نگرفته است. و یا ادعا می کنند که: "تقلب در سی میلیون رای ملت چه نامی جز خیانت بزرگ خواهد داشت". این ادعاهای غیرمستند و بی پایه در بهترین حالت مصادره به مطلوب از رخدادها, و روشی توهم زاست که تحلیل ها و ارزیابی ها را مغرضانه و غیرواقعی جلوه خواهد داد.
********
پس ازگذشت چند روز از کودتای انتخاباتی, برخی از دوستان اصلاح طلب در خارج از کشور شاخصه ی دیگری از توهم آفرینی های شان را به نمایش گذاشته اند, و آن ادعا و تبلیغ درباره شکست کودتا و شکست خامنه ای و احمدی نژاد, و پیروزی مردم است.
کافی ست به تارنماهای ایران امروز, گویا, اتحاد جمهوریخواهان, عصر نو, پیک نت و روزآنلاین مراجعه کنید تا با تعداد قابل ملاحظه ای مقاله با عناوین و ارزیابی هایی که مبلغ و مروج شکست کودتا و برخوردهای غلوآمیز دیگری هستند, مواجه شوید

. این ها چند نمونه اند:
"عقب نشینی آیت الله خامنه ای آغاز شد. او که در روز کودتا، مغرور از فتح صندوق های رای، حاضر نبود حتی با کاندیداهای معترض دیدار کند، به محض شروع اعتراضات گسترده خیابانی، هم با مهندس موسوی ملاقات کرد هم نمایندگان کاندیداهای اصلاح طلب را به بیت رهبری دعوت کرد. وی در سخنانش تلاش داشت سبوی شکسته را بازسازی کند.", "واقعیت این است که عوامل دولت نهم که یک "کودتای مخملی" را به خیال خود برنامه‌ریزی کرده بودند شکست خوردند", "اولین, اصلی ترین و مهمترین بازندهء انتخابات ریاست جمهوری خرداد ۸۸، شخص سیدعلی خامنه ای، مقام رهبری و ولی فقیه است", "شبحی در حال تسخیر خیابان هاست, که همانا شبح مردم است", "مردم یگانه پیروز این کارزارند", "حاکمیت و اپوزیسیون سی میلیونی", "احدی به این رژیم و این دستگاه تبلیغاتی دیگر اعتمادی ندارد.", "این نخستین باری است که دستگاه هیولایی- تبلیغاتی رژیم استبدادی در جنگ و دشمنی با حرکت حق طلبانه ملّت ایران چنین درمانده می‌شود و همه جانبه شکست می‌خورد.", "کودتاگران به رهبری خامنه‌ای و احمدی نژاد هرگز شانس رهبری دراز مدت کشور و مردم را ندارند", "در نظام حاکم نیز نارضایتی علیه خامنه ای در حال بالاگرفتن است،... و دیر یا زود شرایط عقب نشینی و حتی کنار گذاشتن وی فراهم می شود", "خامنه ای آخرین سلطان از سلسله ولایت است و مباد آن روز که در سایه غفلت سیاسیون، چکمه پوشان جانشین او شوند", "در واقع امر برای اولین بار حکومتیان به دو جناح کامل تقسیم شده و در مقابل هم صف آرایی کرده اند", "کودتا گران با گذشت هر روز به تنگنای سیاسی و روانی بیشتری دچار می‌شوند.", "آن ها شکست خوردند", "کودتاگران اگرچه با زور و سرکوب، ارعاب و کشتار مردم هم چنان قصد دارند که مترسک خود را بر مسند ریاست جمهوری بنشانند و این جلوس بی شوکت را جشن بگیرند، اما خود بهتر از همه می دانند که شکست خورده اند."و...
و معلوم نیست اگر کودتا شکست خورده است و مردم پیروز شده اند دیگر چرا برخی از اصلاح طلبان حکومتی به مردم رهنمود می دهند که "ترس سلاح کودتاچیان است, نترسیم, آن ها را خلع سلاح کنیم"!

و یا از اروپا و امریکا فرمان صادر می کنند که:

"مردم نترسید, به خیابانها بریزید, ما با شما هستیم"!
و در میان انبوهه ای از این دست توهم آفرینی ها و اندرزهای غیرمسولانه گاه به ارزیابی هایی حیرت انگیزتر نیز برخورد می کنیم, که کار این "شور حسینی" را به جایی رسانده است که "سایت ایران امروز" تظاهراتی در بروکسل را "سرنوشت ساز" اعلام می کند. و این "سرنوشت سازی" به تظاهراتی در خارج از کشور نسبت داده می شود که ده ها نمونه ی مشابه اش در سراسر جهان برگزار شده است.

برخی از پیامدهای خیزش:

خیزش دلاورانه ی بخشی از مردم میهمان برای همه ی ما - اپوزیسیون حکومت اسلامی در داخل و خارج کشور- غافلگیر کننده و ناباورانه بود. واکنش بخش چشمگیری از مردم خامنه‌ای و مافیای حاکم, و موسوی و کروبی را نیز غافلگیر کرد. حکومت اسلامی اما این خیزش آزادیخواهانه و صلح آمیز را به خاک و خون کشید و سرکوب کرد. دستاورد های این خیزش اما سرکوب شدنی و از میان رفتنی به نظر نمی رسند:
۱- گسترش و تعمیق مبارزه ضددیکتاتوری (ضد ولایت فقیه) با نشانه گرفتن کلیت نظام بعنوان یکی از موانع اصلی دستیابی به دموکراسی در ایران.

اما سرکوب خونین این خیزش عوارضی گذرا نیز خواهد داشت:

درس های این خیزش
خیزش بخشی از مردم میهنمان و فروکش کردن موقتی آن, درس های ارزشمندی برای همه ی ما اهالی اپوزیسیون حکومت اسلامی در خارج کشور به همراه آورده است, درس هایی که سرآغازی برای دفتر گشوده شده ی پیروزی مردم میهنمان هستند:

٣- اعتماد کردن به حکومت اسلامی در برگزاری انتخاباتی آزاد و دموکراتیک, و دیگر شاخصه های مردم سالاری ساده اندیشی و خوشبینی غیرواقع بینانه است. نظام ولایت و اسلامیت با جمهوریت و مردم سالاری تفاوت های ماهوی و سرشتی دارند.

ارزیابی واقعی از شرایط و موقعیت مبارزه در داخل کشور و شناخت واقعی و درست از توانایی ها و ظرفیت های نیروهای درگیر در اتخاذ شعارها, خواست ها, راهکارها, تاکتیک ها و هدف های کوتاه مدت و بلندمدت ما در خارج کشور کمک کننده خواهند بود. اگر به نادرستی حریف را شکست خورده بپنداریم تداوم شکست خویش را طولانی تر خواهیم کرد. اگر پندارها و آرزوهای خود را به جای شناخت دقیق و واقعی ضعف ها و قوت های حریف بنشانیم, مردم میهنمان را ضربه پذیرتر کرده ایم. توهم آفرینی هیچگونه سنخییتی با بررسی, تحقیق, مطالعه و ارزیابی واقعی و تاثیرگذار از گفتار و کردار خود و دشمنانمان ندارد, و به وجهه ی اخلاقی و سیاسی اپوزیسیون حکومت اسلامی در خارج از کشور لطمه های بیشتری خواهد زد.


۱- اصلاح طلبان داخل و خارج از کشور اصلاح پذیری حکومت اسلامی را, مستقیم و غیرمستقیم, تبلیغ و ترویج می کنند. اینان با استناد به مقاله ها و رهنمودهای شان هم امروز حتی به دنبال اصلاح حکومت اسلامی اند, و هنوزدر خارج از کشور نیز به مانند آقایان موسوی و کروبی خود را حافظ نظام اسلامی- فقاهتی می پندارند. برخی از این دوستان خوشبحتانه پس از سخنرانی خامنه ای در نماز جمعه و تایید انتخابات و احمدی نژاد, انتقاد از شخص خامنه ای را شروع کرده اند, با این حال شوربختانه هنوز اصلاح پذیری حکومت را نیز تبلیغ می کنند.


۲- اصلاح طلبان با ام الفساد وانمود کردن احمدی نژاد و برجسته کردن غیرواقعی نقش او, تدارکاتچی نظام را قدرت اصلی جلوه می دهند نه خود نظام و رهبر واقعی اش را.


٣- اصلاح طلبان داخل و خارج کشور حضور گسترده مردم را مانع از بروز تقلب های انتخاباتی می پنداشتند و چشم انتظار "بزیر کشیدن احمدی نژاد در پای صندوق رای" بودند. پس از رو شدن تقلب های انتخاباتی این خوشبینی به سوی آیت الله خامنه ای قد کشید: "آقای خامنه ای در نماز جمعه فردا حاضر می شود، بهتر است قبل از آن که دیر شود، فریاد دادخواهی مردم و همه دلسوزان این کشور را بشنود و رسما به کودتای انتخاباتی نقطه پایان بگذارد".


۲- نزدیکی و اتحاد عمل نیروهای مختلف با گرایش ها و دیدگاه های گوناگون فکری و سیاسی در داخل کشور.

٣- گسترش و تعمیق اختلاف های جناحی و "دعواهای خانوادگی" در حکومت اسلامی ۴- ایجاد شور و هیجان در خارج از کشور و نزدیکی افراد و نیروهای مختلف با گرایش های گوناگون


۵- بهبود نگاه جهانیان به ایرانیان, به ویژه نسبت به زنان آزادیخواه ایرانی.


۱- بروز و گسترش نومیدی, سرخوردگی و انفعال ناشی از فروکش کردن خیزش.

۲- گسترش فضا و فشار امنیتی – پلیسی در کشور


٣- کشته و زندانی شدن معترضان, کادرها و فعالین جنبش آزادیخواهانه میهنمان


۴- رو آوردن جوانان به مبارزه خشونت آمیز


۱- تبلیغ و ترویج اصلاح پذیری نظام اسلامی – فقاهتی و مافیای شکل دهنده اش توهم آفرینی ست.


۲- خواست استعفای دولت کودتا, خواستی به جا و درست است اما غیرواقعی جلوه دادن نقش احمدی نژاد و جدا کردن حساب دولت از نظام ولایی, ولایت مطلقه ی فقیه و نظام جمهوری اسلامی را از زیر ضرب خارج می کند. این روش مردم ایران و جهان را به اشتباه خواهد انداخت, و در نهایت نیز اعتماد آنان را نسبت به اپوزیسیون حکومت اسلامی سلب خواهد کرد.


۴- برای زنده نگه داشتن روح مبارزه و اعتراض, و تداوم حضور موفقیت آمیز در حاشیه ی خیزش آزادیخواهانه مردم میهنمان نیازمند بازبینی و بازخوانی مداوم تحلیل ها و ارزیابی ها, ضعف ها, لغزش ها و نقاط قوت خویش, به دور از پنداربافی های زیانبار هستیم.

يادواره‌ي «ناظم حکمت»

يادواره‌ي «ناظم حکمت»

نگاهتان خطا مي‌رود،

درست ديدن هم هنر است،

درست انديشيدن هم هنر است.

دستان هنرآفرينتان گاه بلاي جانتان مي‌شود

خميري فراوان را ورز مي‌دهيد، لقمه اي از آن را خود نمي‌چشيد،

براي ديگران بردگي مي‌کنيد و فکر مي‌کنيد آزاديد،

عني را غني‌تر مي سازيد و اين را آزادي مي‌ناميد!

سوم ژوئيه، سالروز مرگ «ناظم حکمت»، شاعر آزاديخواه و مبارز ترکيه است.

***

«ناظم حکمت» شاعر ترقي‌خواه ترک، در بيستم ژانويه‌ي سال 1902 در شهر «سالونيک» در تر کيه به‌دنيا آمد. او در خانواده اي هنرمند رشد و پرورش يافت. مادر، نقاش بود و پدر بزرگ، اديبي شاعر. در چنين خانواده‌اي و در جمع دوستاني اهل ادب و فرهنگ بود که او با شعر آشنا شد.

در هفده‌سالگي اولين مجموعه شعر خود را به چاپ رساند. ناظم جوان، سبک پدر بزرگ را در سرايش اشعارش نمي‌پسنديد و اعتقاد داشت:

« من شعرهاي او را هرگز به‌درستي نفهميدم زيرا در قالب اوزان عروضي کهن بود و پر از واژه‌هاي عربي و فارسي».

ناظم حکمت اما در سرودن اشعارش، قالب‌هاي شعر کهن را درهم ريخت و شعر نو ترکيه را بنيان نهاد. دريافت او آن بود که آن قالب‌ها کلام او را زنداني وزن و قافيه‌هاي دشوار مي‌سازد. با اين کار، او گستره‌ي وسيع‌تري را فراروي خود قرار داد که از مرزهاي کشورش فراتر مي‌رفت و جهاني را دربر مي‌گرفت.

«ناظم حکمت» را به جرأت مي‌توان پدر شعر نو ترکيه دانست. او در فضاي نوسرايي شعر ترکيه از «ماياکوفسکي» شاعر درام‌نويس روسي تأثير پذيرفت و آن را در کشور خود رواج داد. محتواي انساني و آزادي‌خواهانه‌ي اشعارش و سبک و زباني را که براي سرودن برگزيده بود، شعر او را به فراسوي مرزهاي ترکيه کشاند و محبوبيت او را دوچندان ساخت.

آنچه که شخصيت او را در نزد ديگر مردم جهان برجسته مي‌ساخت، باور به اصل آزادي، حرمت و ارزش انساني بود که او آن را به عنوان يک اصل خدشه‌ناپذير در زندگي، حق هر فرد و امري ضروري براي زيستن مي‌دانست. او بر اين باور بود که با نبود چنين اصلي در زندگي ، در آن سوي ميله‌هاي زندان که آزاديش مي‌نامند، باز هم بند است و قفس. اما بند و قفسي از نوع ديگر.

ما را به بند کشيده‌اند

زنداني‌مان کرده‌اند

مرا در اين درون

و تو را در آن بيرون

اما چيزي نيست اين

ناگوار هنگامي‌ست که برخي

دانسته يا ندانسته

زندان را در درون خود مي‌پرورانند

ناظم حکمت در رندان

او با وجود سال‌هاي دشوار و طاقت فرساي در بندبودن، نه تنها در باورهايش نسبت به عشق و زندگي خللي واردنيامده بود بلکه بر اين اصل باورمند مانده بود که عشق نيز درگستره‌ي احترام به شرف و حرمت انساني و داشتن آزادي است که مي‌تواند ببالد و به بار نشيند.

در انديشه‌ي او، داشتن هر تفکر و باوري بدون عشق به انسان‌ها بي‌معني است. براي او شعر و عشق، هميشه پديده‌هاي ارزشمندي بوده‌است:

زندگي يعني اميد، عشق من!

زيستن، مشغله‌اي جدي‌ست

درست مثل دوست داشتن تو

محتواي شعر«ناظم حکمت» زبان حال همه‌ي کساني است که زنده‌اند، اما زندگي نمي‌کنند و رنج مي‌برند. خود او مي‌گويد:

«در شعر از عشق، صلح، انقلاب، زندگي، مرگ، شادي، اندوه، اميد و نااميدي سخن مي‌گويم. مي‌خواهم هرآنچه که ويژه‌ي انسان است، ويژه‌ي شعر من نيز باشد».

«ناظم» با شاعران، نويسندگان و هنرمندان متعهد و مبارز بسياري چون «آراگون»، «پابلو نرودا»، «نيکلاس گيلين» و «سارتر» باب دوستي و آشنايي گشوده بود. زندگي و اشعار او در جهان حس احترام و همدردي بسياري را نسبت به او برانگيخت. از همين رو زماني که در بند بود، تلاش زيادي براي آزادي او صورت گرفت.

در ايران نيز او در ميان شاعران و نويسندگان پيشرفته جايگاه ارزشمندي داشت. گفته مي‌شود که «نيما» او را شناخت، سبک شعرش را پسنديد و آن را نمونه‌ي مناسبي براي ساختار شعر نو در ايران که دوران کودکي خود را مي گذراند، قرار داد.

«ناظم» در جواني، آکادمي نيروي دريايي ترکيه را برگزيد اما پس از جنگ جهاني اول، شغل خود را رها کرد و براي کار تدريس به شرق ترکيه رفت. بعدها به کار روزنامه‌نگاري پرداخت و به فعاليت هاي سياسي نيز کشيده شد. در قيامي که عليه «آتاتورک» صورت گرفت، شرکت کرد و از طرف نيروهاي دولتي دستگير و به بيست و هشت سال و چهار ماه زندان محکوم گرديد. در حالي که دوازده سال از بهترين سال‌هاي زندگي خود را در زندانهاي ترکيه گذرانده بود با استفاده از عفو عمومي، آزاد شد.

او در سال 1951، مخفيانه استانبول را ترک کرد و همان سال نيز دولت ترکيه از او سلب تابعيت کرد. در مجموع هفده سال از عمرش را در زندان گذراند و سال‌هاي پاياني عمر را در تبعيد. در آغاز در کشور بلغارستان زندگي مي‌کرد و سپس تا زمان مرگ در شوروي سابق زيست.

او در سال 1952 با «پابلو نرودا» آشنا شد و در همين سال جايزه‌ي صلح را نيز دريافت کرد و در 1955 در کنگره‌ي صلح «هلسينکي» شرکت کرد.

در فستیوال 1951

شعر زير را «پابلو نرودا»، پس از مرگ «ناظم حکمت» در اندوه از دست دادن او سروده‌است:

چرا مُردي ناظم!

اينک بي‌سروده‌هاي تو چه کنيم؟

کجا جويم چشمه‌اي را که در آن

لبخندي باشد؟

که به گاه ديدارمان، در چهره‌ي تو بود

نگاهي همچون نگاه تو،

آميزه‌اي از آب و آتش

مالامال از ملال و شادي و رنج

***

اينک دسته‌گلي از گل‌هاي داوودي شيلي

نثار تو باد!

بي‌تو در جهان چه تنهايم

از دوستي‌ات که برايم نان بود،

و نيز فرو نشاننده‌ي عطشان ما،

و به خونم توان مي‌داد،

بي‌نصيب ماندم.

قدرت حاکمه و نيروهاي محافظه‌کار ترکيه از شعر او، به سبب نيروي برانگيزاننده و ويژگي قوي مردمي و انساني آن هراس داشتند و هنوز هم دارند. زيرا پس از گذشت اين همه سال از مرگ او، اثري از اشعارش در کتاب‌هاي درسي و آموزشي ترکيه ديده نمي‌شود.

بخشي از آثار او بيانگر درد دوري از ميهن و کاشانه‌ي اوست. اين حسرت دروني را در يکي از شعرهايش بازتاب داده و خواسته که پس از مرگش، او را در دهکده‌‌اي در آناتولي به خاک بسپارند. دريغا چنان نشد که او آرزو مي‌کرد.

«ناظم حکمت» در سحرگاه روز سوم ژوئيه 1963 در مسکو، در سن 61 سالگي چشم از جهان فرو بست و صدايش که ترانه‌خوانِ اميدها و آرزوهاي آينده‌ي انسان‌‌هايي بود که براي نان، آزادي، برابري و حرمت انساني مبارزه مي‌کردند خاموش شد.

سازمان علمي و فرهنگي سازمان ملل (يونسکو) سال 2002 ميلادي را که بزرگداشت صدمين سال تولد او بود، به جهت جايگاه ارزشمند او در ادبيات متعهد جهان، سال «ناظم حکمت» اعلام کرد.

آثار «ناظم حکمت»:

آثاري که در طول ساليان مبارزه و تبعيد از او باقي مانده، بيش از 14 مجموعه و 11 نمايشنامه‌ است که به زبانهاي بسياري در دنيا برگردانده شده‌است. دو رمان نيز به نام‌هاي «خون سخن مي‌گويد» و «برادر زندگي زيباست» دارد که رمان اولي را در آغاز با نام مستعار «اورهام سليم» نوشته‌است و رمان دوم آخرين اثر اوست که آن را حدود يک سال پيش از مرگ خويش به قلم آورده است.

دو شعر از ناظم حکمت:

روشنايي پيش مي‌آيد

و مرا دربرمي‌گيرد

دنيا زيباست

و دستانم از اشتياق سرشار

نگاه از درختان برنمي‌گيرم

که سبزند و بار آرزو دارند

راه آفتاب از لا‌به‌لاي ديوارها مي‌گذرد

***

پشت پنجره‌ي درمانگاه نشسته‌ام

بوي دارو رخت بربسته

مبخک‌هاي جايي شکفته‌اند

مي‌دانم

اسارت مسئله‌اي نيست

ببين!

مسئله اينست که تسليم نشوي

ناظم حکمت _ 1948

درمانگاه زندان

جهان

من و دوره گرد گذرمان

بغايت در آمريكا گمناميم.

با اين همه

از چين تا اسپانيا، از دماغه اميد‌نيك تا آلاسكا

در هر وجب از آب و خشكي، دوستاني دارم

و دشمناني.

چنان دوستاني كه يكبار نيز، هم را نديده ايم

مي‌توانيم اما بميريم

از بهر ناني برابر، آزادي برابر،

رويايي برابر

و آنچنان دشمناني

تشنه بخون من،

و من به خونشان.

قدرتم از آن

كه نيستم تنها

در اين گسترده دنيا.

جهان و خلقش نمايانند در قلب من

آشكارند در علم من.

به آرامي و صراحت،

پيوسته ام

به پيكار عظيم.

آرامگاه ناظم حکمت

: ديروز در مهاباد آبهای ميادين و پارکها را به رنگ خون در اوردند

ديروز در سالگرد تروز دکتر قاسملو شهر مهاباد، بوکان، سقز، سردشت، پیرانشهر وووو دراعتصاب کامل بسر بردند اما در مهاباد تمام آبهای میادین و پارکها را به رنگ خون دراوردند.


خاکسپاری سهراب اعرابی با حضور مردم و نیروهای امنیتی


درده سالگی خيزش ١٨ تير ١٣٧٨ اينبارمردمان ايران می گويند :



درده سالگی خيزش ١٨ تير ١٣٧٨
اينبارمردمان ايران می گويند :

ما تازه آغاز کرده ايم و در راه ايم !
اميرجواهری لنگرودی amirjavaheri@yahoo.com
درگراميداشت خيزش ١٨ تيربازهم بايد گفت .
ده سال پيش درزمان حکومت محمد خاتمی، بابسته شدن
روزنامه سلام که پروژه سعيد امامی را ناکام گذاشت وبرانگيخته شدن دانشجويان ازپس بيشمارمطالبات خويش ، حمله به کوی دانشگاه توسط نيروی لباس شخصی ها ، ماموران اطلاعاتی و نيروی حزب الله و بسيج، سکوت حکومتگران برای حفظ نظام اسلامی ، بعداز شش روزخيزش وسيع دانشجويان سرکوب گرديد و پرونده متهمان اين حادثه بزرگ دربايگانی دستگاه قضايی ولی فقيه حکومت همچنان خاک می خورد . سرداران آن جنايت همچنان برسرکارند وامروز نيزبعد ازده سال برای سرکوب خيزش ديگر باره مردمان ايران و سالگرد گراميداشت ١٨ تيردرده ساله گی آن دندان تيز کرده اند و آن خاطره تلخ را امروز نيزبه رخ می کشند تا نيروی خود را برای قصابی بيشتر بسيج نمايند . اين عاملان جنايت هريک بر زبان می رانند که چگونه آرايش کرده اند ازجمله : "سردارعبدالله عراقي فرمانده سپاه محمد رسول الله تهران بزرگ با اشاره به غائله ١٨ تير ٧٨ با بيان اينكه ورود بسيج به عرصه موجب ختم اين غائله شد گفت: امسال هم در غائله ٣٠ خرداد بنا برتصويب شوراي عالي امنيت ملي مسووليت برعهده سپاه و بسيج قرار گرفت. مجموعه سپاه تهران بزرگ به عنوان بازوي اجرايي سپاه پاسداران در تهران به آمك نيروي انتظامي وارد عرصه شد وبراساس تقسيم آاري آه صورت گرفت ١۴ روزشنبه ٣٠ خرداد مجموعه بسيج، سپاه و نيروي انتظامي در سطح تهران گسترش يافت. / ازساعت ٣٠ " و يا " سردار محمد باقر ذوالقدر " می گويد : " ... درکنار حوادث و اغتشاشات اخير آشور را در مقايسه با حوادث ١٨ تير ٧٨ غيرقابل قياس عنوان آرد و گفت: در ١٨ تيرسال ١٣٧٨ تنها يك قشر دانشجويي با برخي ازدولتمردان دست داشتند اما امروز(سال ١٣٨٨ )هم دامنه آاروسيع تربود و هم معاندين، سردمداران و استكبار جهاني آه پشت اين قضايا بودند آار را تمام شده مي دانستند." لذا با تاسی ازجمعبندی ابعاد جنايتکارانه دهسال پيش خود امروز به آرايش همه جانبه تری نشسته اند تا نه تنها دانشجويان بلکه همه جنبش های به پاخاسته زنان - جوانان- معلمان- پرستاران- روشنفکران ترقيخواه – اقليت های ملی و مذهبی وپيکارکارگران ونيروی ميليونی بيکاران ايران را به خاک وخون کشند. اگربا اخباربدست آمده حرکت کنيم ، آنچه مربوط به نقشه تهران بزرگ است . درخبرها آمده است: "درروز ١٨ تيردرتهران ۵مسير برای راهپيمايی تعيين شده است که از جمله می توان به ميدان فردوسی، ميدان ولی عصر، ميدان انقلاب، ميدان آزادی وميدان تجريش تنها درسطح کلان شهتر تهران" که قرار است ازمناطق گوناگونی به هم بپيوندد. درهمين رابطه خبرها حاکی از آن است که بسياری از روحانيون نيز از اين حرکت استقبال کرده اند. آيت الله زنجانی ازجمله اين روحانيون است که گفته می شود قراراست درروز ١٨ تير، به همراه هزاران نفر به صورت کفن پوش به تهران بيايد. اين خبردرسايت های خبری مختلف منتشر شده و دفتر آيت الله زنجانی نيز تا اين لحظه آن را تکذيب نکرده است. جبهه ی متحد دانشجويی طی اطلاعيه خود آرايش ١٨ تير را جدا از تهران بزرگ در شبکه وسيعی از ايران از جمله : آذربايجان شرقی - آذربايجان غربی- اردبيل- ايلام – بوشهر - چهارمحال و بختياری - خراسان جنوبی - خراسان رضوی - خراسان شمالی – خوزستان – زنجان - سمنان – فارس – قم – کردستان – کرمان – کرمانشاه - کهکيلويه و بويراحمد – گلستان – گيلان – لرستان – مازندران – استان مرکزی – همدان – هرمزگان – يزد- اصفهان - سيستان و بلوچستان – ايرانشهر – قزوين – اعلان داشته است که بالغ بر ٢٠٠ مورد تجمع در سراسر ايران را پوشش می دهد و اين جدا از آنچيزی است که تهران بزرگ را از ۵ منطقه بالا به هم وصل می کند . جمعی از دانشجويان برگزارکننده مراسم شبکه برای سازمانيابی اين حرکت بزرگ خود درتهران طی دعوتنامه ای از موسوی،کروبی و خاتمی خواسته اند تا با آنها همراه گردند . دردعوت نامه آمده است:" بدينوسيله ازآقايان ميرحسين موسوی، مهدی کروبی ومحمد خاتمی دعوت می کينم تا جهت محکوميت تعرض نيروهای حکومتی به دانشجويان ، بخصوص حمله به کوی دانشگاه و بزرگداشت جان باختگان ١٨ تير ١٣٧٨ و ٢۵ خرداد ٨٨ و بعيت با ملت ايران و حمايت از آزادی های انسانی و دمکراتيک، حقوق آزادی ، تجمع و تحزب، آزادی قلم و بيان ، آزادی اعتراض و اعتصاب، آزادی اطلاعات و ارتباطات، برابری حقوقی و سياسی شهروندان وعدم تبعيض جنسيتی، قومی و مذهبی و... درروز پنجشنبه، ١٨ تير ٨٨ درساعت ٩بعد ازظهردرميدان فردوسی درکنارملت ايران قرارگيرند . با آرزوی پيروزی ، اتحاد – مبارزه – پيروزی جمعی از دانشجويان برگزار کننده مراسم ١٨ تير ١٣٨٨ " تا اين لحظه دعوت فوق پاسخ نگرفته است . ولی همه چشم ها با نگرانی متوجه حوادث قريب الوقوع ايران و خاصه تجمع عظيم ١٨ تيراست . انگاه که رهبر فرمان سرکوب می راند و فرماندهان صف به صف به کمين نشسته تا با ارعاب گسترده مردمان ايران رااز هم جدا نمايند بايد با هوشمندی و درايت همه جانبه تری با اتخاذ تاکتيک های درست، دشمن را خلع السلاح کرد وابزار سرکوب را درهم ريخت. در اين سوی جهان و در دل جامعه ميزبان بايد برای بی چهره گی جنايات رژيم سرمايه داری اسلامی ايران وانعکاس گسترده ی مقاومت توده ای مردم ، آزادی دستگير شده گان حوادث اخير، برجسته کردن نام زندانيان دستگيرشده ونشان دادن چهره مخوف دادستان سعيد مرتضوی جلاد اوين، زندان کهريزک شهرری به افکارعمومی بشريت مترقی، به کاروکارپرداخت به وحدت عمل مبارزاتی گسترده نيروهای هم انديش به اقداماتی مشترک دست يازيد . دراين کارودراين پيکار، نبايد يک لحظه مبارزات مردمان ايران را تنها گذاشت . مبارزان درون ( کشورهمانگونه که خوداعلام داشته اند: ازابتداء اعلام کودتای حکومتی، خروسخوان شنبه ( ٢٣ خرداد ٨٨ کاررودرويی با کليت نظام حاکم را آغازکرده اند و درراهند . فرش ها را به زيرپايشان پهن کنيم وازمبارزات آنان به همه جانبه ترين شکل ممکن پشتيبانی نماييم.