۱۳۹۲ خرداد ۱۴, سه‌شنبه

کارمینا بورانا Carmina Burana - اسماعیل وفا یغمایی و سرود ای آزادی

کارمینا بورانا Carmina Burana - اسماعیل وفا یغمایی و سرود ای آزادی
همنشین بهار


بعد از ۴ خرداد سال ۱۳۵۱ که محمد حنیف نژاد و یاران باوفایش تیرباران شدند، با الهام از داستان پرومته که رودرروی زئوس ستمکار، نور را از آسمان به زمین آورد، متن کوتاهی نوشتم و آنرا با صدای خودم بر روی آهنگی از «کارل ارف» Carl Orf  ضبط کردم.
آن آهنگ کارمینا بورانا Carmina Burana (سروده های بورانا) نام داشت.
کارمینا یعنی سروده ها و بورانا برابر لاتین واژهٔ ژرمنی بویرن Beuern به معنی «خانهٔ کوچک» است.
نام دقیق‌ترش کانتات Cantata کارمینا بورانا است.
‌_________________ 
مهیج ترین موسیقی کلاسیک آوازی دنیا
کانتات یعنی چی؟ کانتات شعری است که با آواز همراه موسیقی خوانده می شود.  وسیلهٔ اصلی بیان موسیقائی در آئین کلیسائی لوتری هم کانتات بود. کانتات در اصل قطعه‌ای بود که برای سرایش ساخته می شد و با این نام از سونات که قطعه‌ای برای نواختن بود متمایز می‌گشت. بگذریم.
این نخستین آشنایی من با آن قطعه شورانگیز که مهیج ترین موسیقی کلاسیک آوازی دنیا است، بود. کارمینابورانا اوایل انقلاب از تلویزیون هم پخش شد. روی آن سخنرانی «آری اینچنین بود برادر» دکتر شریعتی با تصاویری از اهرام مصر، تندیسهای یونان و ایران قدیم و صحنه هایی از دوران برده داری میکس شده بود.
در واقع کارمینا بورانا مجموعه ای در قالب یک کتاب خطی است که در سال ۱۸۰۳ میلادی در ایالت Bavaria «باواریا»ی آلمان امروز پیدا شده ، نسخه اصلی این مجموعه ۱۱۹ صفحه داشته و گویا سه شاعر مختلف آنرا سروده است. مجموعه فوق شش فصل داشته و فصل اول آن که مربوط به سرودهای مذهبی است گم شده است .
_________________
آی آزادی چه رنجها برایت کشیدم و چه رنجها خواهم کشید.
اوائل انقلاب در دانشکاه مشهد در مورد « جیمی کراسی و کمسیون سه جانبه» سخنرانی داشتم و یکی از بچه ها اسماعیل وفا یغمائی را نشانم داد و گفت شاعر بزرگواری است. هربار او را می‌دیدم سلام و علیک می‌کردیم و از او می‌آموختم. سال ۵۹  شنیدم سرود ای آزادی را سروده است. یکروز از او پرسیدم اسماعیل آیا سرود ای آزادی آهنگی از موسیقیدان آلمانی (کارل ارف) را بهمراه دارد؟ همانطور که حدس می‌زدم پاسخ داد بله، کارمینا بورانا. قطعه آغازین کارمینا بورانا.
اطلاع دقیق دارم که اسماعیل با الهام از کلام دکتر علی شریعتی که گفته بود: «آی آزادی چه رنجها برایت کشیدم و چه رنجها خواهم کشید. چه شکنجه ها دیدم و چه شکنجه ها خواهم دید، اما خودم را به استبداد نخواهم فروخت...»، ای آزادی را سرود. حالا اگر کسی این حقیقت را حاشا کند خود اسماعیل شاهد است و می داند همین طور است که گفتم.
_________________
استاد فریدون ناصری و سرود ای آزادی
سرود آزادی یکی از زیباترین سروده های ایران زمین است و آنرا گروه کُر بزرگ تالار رودکی با نظارت استاد فریدون ناصری استاد سازهای ضربی و کوبی از اعضای مستعفی حزب توده، اجرا نمود.
اسماعیل طوری شعر را سروده بود که حرف به حرف شعر فارسی شبیه المانی می شد و کلمات آلمانی در کلمات فارسی محو می‌شدند.
اجرای آن آهنگ بسیار مشکل بود بخصوص که سازهای لازم و گونه گون در ایران نبود با اینحال استاد فریدون ناصری چنان با مهارت میکس کرد که حرف نداشت.
در مورد سرود مزبور «محمد سیدی کاشانی» (بابا) نیز که مدیریت اجرای آنرا بعهده داشته، توضیحات خوبی داده است.
برگردیم به کارمینا بورانا
_________________ 
کارمینا بورانا و کتاب نه زیستن نه مرگ
ایرج مصداقی در جلد دوم کتاب نه زیستن نه مرگ (اندوه ققنوس‌ها صفحه ۱۷۰) به کارمینا بورانا و سوءاستفاده زندانبانان (بخش فرهنگی و توابین زندان) از آن اشاره کرده است. در نمایشگاهی که زندانبانان پیش از بهمن سال ۶۴ در زندان علم کردند، آهنگ کارمینا بورانا را هم پخش نمودند!
کارمینا بورانا بر اساس بیست و چهار قطعه از مجموعه اشعاری به همین نام که در قرون وسطی خلق شده و پیشتر گفتم در آلمان به دست آمده ساخته شده و کارل ارف در بین سال‌های ۱۹۳۵ و ۱۹۳۶ به آن پرداخته است.
معروفترین بخش کارمینا بورانا، قطعه اول و آخر آن با نام «او فورتونا» یا به طور کامل Fortuna Imperatrix Mundi است و سرود آزادی که اسماعیل سروده هم، آهنگی شبیه آن دارد.
فورتونا یکی از الهه های قدیم است و در اساطیر یونان و روم نیز ریشه دارد. امروزه، فورتونا را به صورت زنی محجوب و ظاهراً نابینا، بعنوان نماد و نماینده عدالت در نظر گرفته‌اند. نمونه‌ای از تندیس فورتونا، بر دیوار کاخ دادگستری تهران هم نقش شده‌است.
_________________ 
چه بد کرداری ای چرخ، سر کین داری ای چرخ
او فورتونا  O Fortuna (آه، اي تقدير) یک شعر به زبان لاتین و قسمتی از مجموعه اشعار کارمینا بورانا است که گفتم نسخطی آن پیدا شده، در اولين صفحه از «نسخه خطی بورانا» چيزي که کارل ارف را تحت تاثير قرار داد مينياتوري از چرخ تقدير بود که چهار جمله زیر را نشان می‌داد:
من حکومت خواهم کرد. من حکومت مي کنم، من حکومت کرده ام، من بدون حکومت هستم.
در هر صحنه، و گاهي در هر موومان چرخ تقدير به حرکت درمي آيد و شادي به تلخي و اميد به اندوه بدل مي شوند.
فرتونا، ای تقدیر از تلخی به شادی و از غم به سمت امید بچرخ... اُ فورتونا، تو همانند ماه دگرگون می‌شوی و همواره در حال کامل شدنی... زندگی نخست ستم می‌کند سپس برای اینکه با ذهن ما بازی کند...تسکین می‌دهد. چه بد کرداری ای چرخ، سر کین داری ای چرخ... همیشه اول می بخشی ولی بازپس می گیری...باید بی درنگ ساز زهی خود را بر دارم... 
_________________ 
گذشته و آینده، همین اکنون است.
بخشی از اشعار کارمینا بورانا به گناهان کبیره هم اشاره دارد اما در زیر عظمت آهنگ گم و گور می‌شود.
کانتانت کارمینا بورانا در صدها فیلم و مجموعهء تلویزیونی و حتی برای تبلیغ کوکاکولا ظاهر شده است و این نشان می دهدکه هیچ پیام یا مساله اهریمنی ندارد . کانتات کارمینا بورانا در فیلم سه قسمتی طالع نحس هم استفاده شده است.
...
من در کتابخانه ایالتی باواریا در مونیخ (زادگاه کارل اورف) مجموعه ای از دست خط هایی مربوط به کارمینا بورانا را دیدم. می‌گفتند شامل بیش از ۱۰۰۰ شعر و سرود است که در اوایل قرن سیزدهم میلادی تهیه شده است و بیشترشان  به زبان لاتین است اما برخی نیز به گونه های قدیمی تر زبان آلمانی نوشته شده اند و من سر درنیآوردم شنیدم که سرودهای بورانا اغلب دارای مضامین مذهبی و عرفانی و گاه عشقی است. یکی می‌گفت چوهر کارمینا بورانا یعنی قدر همین امروز را بدان. هی در گذشته و آینده بکسوات نکن. همان که اسماعیل هم در شعر «شاد زی» که خودش با فلوت زده، شرح داده و پیشتر خیام  جار زده است:
از دی که گذشت هیچ از او یاد مکن
فردا که نیامده است فریاد مکن
بر آمده و نامده بنیاد مکن
حالی خوش باش و عمر بر باد مکن
سروده هاب بورانا، کارل ارف را مست و مدهوش می کند و او تصمیم می‌گیرد کاری کارستان کند،  بر آن آهنگ بگذارد تا کار بزرگی را بر اساس سروده ها برای ارکستر و گروه کر تهیه کند.
نامی که کارل ارف روی سرودها گذاشت عبارت زیر بود:
«سرودهای روحانی برای خواننده و کر که باید بصورت گروهی با ارکستر و تصاویر جادویی اجرا شوند. »
_________________
«کارل ارف» پالونش کج  و مزدور نازی‌ها است!
اشاره کنم که زمان حکومت نازی ها در آلمان اجرای این سرودها در سالن اپرای فرانکفورت سر و صدای زیادی بپا کرد. (تابستان سال ۱۹۳۷) حزب نازی صلاح خود را در کنارآمدن و حمایت آن می‌دید و همین مسئله، «عناصر همیشه منتظر بهانه» را بسیج کرد تا تبلیغ کنند کارل ارف پالانش کج است و با نازیها سر و سر دارد و این درحالی بود که فاشیستها دوست نزدیک او (کورت هوبر) را تیرباران کرده بودند.
...
کارمینا بورانا یکی از زیباترین آثار موسیقی کلاسیک آوازی جهان است و مانند اپرای کارمن اثر ژرژ بیزه، با اپرای Князь Игорь «پرنس ایگور» (کناز ایگر) اثر Alexander Borodin آلکساندر برودین، حالا حالاها عمر می‌کند.
کارمینا بورانا شامل پنج قسمت عمده و ۲۵ موومان است. نام قطعات آن بیشتر به زبان لاتین است:
فرتونا ، ملکه جهان
من از زخمها و رنجهایی که فرتونا می‌آورد، تاسف می خورم
در بهار در چمن زار، گلهای جنگلی، در میخانه، بارگاه عشق، تلاطم درون، عشق همه جا به پرواز در می آید، بیائید بیائید دعا بخوانیم و...
_________________ 
کارمینا بورانا سنفونی یا اپرا نیست.
دوست موسیقیدانی می‌گفت: هر قطعه ای که با ارکستر سنفونیک اجرا شود، لزوماً سنفونی نیست. سنفونی برای خودش چارچوب مشخصی دارد و کارمینا بورانا سنفونی نیست. کارمینا بورانا چنانچه به اشتباه نوشته اند، اپرا هم نیست. قطعه‌ای است که می‌توان به آن نام کانتات داد ولی بهتر است طبق نظر خود کارل ارف آن را تنها «کارمینا بورانا» بنامیم و بس.
من به عمد به جای سمفونی که مصطلح شده، واژه سنفونی را به کار بردم. همان دوست به من آموخت که «سمفونی» غلط است. این واژه از زبان فرانسه در فارسی وارد شده و در زبان فرانسه نام این فرم موسیقی را «سنفونی» با «ن» و نه «م» و به فتح سین تلفظ می‌کنند. البته امروزه گرایش به‌سوی زبان انگلیسی‌ست. در این صورت فتحه از روی سین حذف می‌شود و اگر تلفظ انگلیسی را مبنا بگیریم و «ن» را به «م» تبدیل کنیم، باید بگوئیم «سیمفونی»، که رایج نیست.
سنفونی یک فرم موسیقی تعریف‌شده و معین است. کاربرد عنوان «سنفونی» برای همه نوع آثار موسیقی کلاسیک از غلط‌های رایج در ایران است،
سلام بر آزادی و درود بر اسماعیل وفا یغمایی که چون سروده های بورانا، حالا حالاها عمر می کند.
_________________
 
منابع
Fassone, Alberto: "Carl Orff", in: The New Grove Dictionary of Music and Musicians, London: Macmillan 2001.
Kater, Michael H.: "Carl Orff: Man of Legend". Composers of the Nazi Era: Eight Portraits. New York: OxfordUniversity Press, 2000, 111–143
Orff, Carl. Carl Orff und sein Werk: Dokumentation. Tutzing: Schneider, 1975–1983
Steinberg, Michael. "Carl Orff: Carmina Burana". Choral Masterworks: A Listener's Guide. Oxford: OxfordUniversity Press, 2005, 230–242.
استیوارد پرون. اساطیر روم. ترجمهٔ باجلان فرخی. چاپ اول. تهران: انتشارات اساطیر، ۱۳
جان پی یر گریمال. اساطیر جهان از موسسه لاروس. ترجمهٔ مانی صالحی علامه. چاپ اول. تهران: نشر مهاجر، ۱۳۸۶. 
ویل دورانت. تاریخ تمدن، جلد سوم(قیصر و مسیح). ترجمهٔ حمید عنایت و دیگران. چاپ هفتم. تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۸۰.
ویکیپدیا، نوشته های خودم در مورد کانتات کارمینا بورانا 
استنبرگ، میشل. «کارل اورف: کارمینا بورانا.» هم خوانی استادانه: راهنمای شنوندگان. آکسفورد: انتشارات دانشگاه آکسفورد
باب کاک، جاناتان. «کارمینا بورانای کارل اورف: یک نزدیکی تازه به تمرینات اجرا.» مجلهٔ همخوانی، شماره ۴۵ 
_________________ 
متن شعر سرود ای آزادی
اسماعیل وفا یغمائی

ای آزادی/در راه تو/بگذشتم از زندانها
پرپر کردم/قلب خود را/چونان گل در ميدانها
خون خود را/جاری کردم/چون رودی در سنگرها
تا بشکوفد/گلبانگ تو/بر لبهای انسانها
راهت راهم/نامت نامم/ای آزادی آزادی
بی نام تو/از نای ما/کی برخيزد/فريادی
بی تو دنيا/غرق ظلمت/زندان فتح و شادی
ای آزادی/تا نور تو/گردد درهرسو تابان/
تا نگذارم/جان بسپاری/در زنجير دژخيمان
در توفانها/با اشک و خون/با تو می بندم پيمان
ای آزادی/نور خود را/برگورما بعد از ما می افشان
...
ای توده برپا تا فکند خروشت/به تن دژخيمان آذر
با مجاهد برخيز و به رزمی پيگير/تو رهايی را بازآور
برکن از جا سدهارا/ای توده چون توفان
چون دريا برخيز از جاخشماگين و غران
...
قطره قطره خون می چکد از رگانم/به ره خونين يزدان
تا شکوفد هرسو گل آزاديها/به زمين سرخ ايران
در راهت ای آزادی/فانوس خون ما
می سوزد تا بشکافد/ خورشيدت شبها را
...
می سپارم ره سوی تو با خشم و کين/چو شهابی سرخ و سوزان
تا چو خورشيدی نور تو گردد آذين/به شب تاريک انسان
چون ناقوسی خشماگين/در قعر توفانها
میغری ای آزادی/ در خون انسانها
...
ای آزادی/در راه تو/بگذشتم از زندانها
پرپر کردم/قلب خود را/چونان گل در ميدانها
خون خود را/جاری کردم/چون رودی در سنگرها
تا بشکوفد/گلبانگ تو/بر لبهای انسانها
راهت راهم/نامت نامم/ای آزادی آزادی
بی نام تو/از نای ما/کی برخيزد/فريادی
بی تو دنيا/غرق ظلمت/زندان فتح و شادی
 ای آزادی/تا نور تو/گردد درهرسو تابان/
تا نگذارم/جان بسپاری/در زنجير دژخيمان
در توفانها/با اشک و خون/با تو می بندم پيمان
ای آزادی/نور خود را/برگورما بعد از ما می افشان 
از شما دعوت می‌کنم ویدیوی ضمیمه را ببینید. 
...
سایت همنشین بهار
ایمیل

تظاهرات اصفهان برعليه رژيم!مرگ بر ديکتاتور!


ضرورت همبستگی و اعتراض در برابر قلدرمنشی و نسق گیری رهبری مجاهدین

ضرورت همبستگی و اعتراض در برابر قلدرمنشی و نسق گیری رهبری مجاهدین
ایرج شكری

دو کمیسیون «تنها آلترنایتو دموکراتیک»رژیم ملاها، کمیسیون «امنتیت و ضد تروریسم» و «کمیسیون قضایی»، تمام قد، در برابر شاعر سرود آفرین مقاومت مسلحانه، اسماعیل وفا یغمایی، طی اطلاعیه هایی که صادره کرده اند، به نعره زنی و اتهام زنی و ترور شخصیت پرداخته اند و مثل «برادر حسین و بردار حسن» یا «برادر سعید و برادر حسین» به پرداختن «نیمه پنهان» و «هویت» برای اسماعیل وفا دست به کار شده اند و فکر می کنند که «آشی پخته اند که یک وجب روغن روش وایستاده» تا به خیال خود، صدای انتقاد و اعتراض او را در طنین عربده های خود محو کنند و همچنین، تعاونی «شلغمکاران» در حال «طومار امضاء» تهیه کردن و «دسته کفن پوش» راه انداختن(روشی که رژیم دراوائل انقلاب برای مرعوب کردن منتقدان و دگراندیشان و اعلام وفاداری امت نسبت به رهبر زیاد بکار به کار می گرفت و هنوز هم کلا کنار گذاشته نشده) علیه ایرج مصداقی است به خاطر انتقادات شورش گرانه همراه با تحلیل آگاهگرانه اش(که ممکن است اشتباهاتی هم داشته باشد)، از سیاست و رفتار جبّارانه و ارتجاعی و در مواردی فاجعه بار رهبری مجاهدین است.
کمیسیون قضایی، که همچون کمیسیون «امنیت و ضد تروریسم» مسئولیت آن بعهده یک «انقلاب کرده» از«سربازان مریم و مسعود» است، و در برابر این همه نامردمی و احکام ظالمانه یی که علیه دگراندیشان یا وکلای مدافع متعهد و مردم دوست، توسط رژیم ملاها طی سالهای گذشته صادر شده، گویی در «کما» فرو رفته بود و صدایی از آن شنیده نشد و اگر هم اطلاعیه یی صادر کرده باشد، با توجه به موارد متعدد احکام ظالمانه صادره شده، موردی استثنایی بوده است، حالا در اطلاعیه ای بدون جواب دادن به سؤالی مربوط به مساله یی انسانی که مساله اصلی نوشته اسماعیل وفا یغمایی بوده است(سرنوشت همسر سابق و مادر فرزندش)، در مورد اتهامات مربوط به طلاقهای اجباری و گسترده، که همه از وقوع آن در تشکیلات مجاهدین خبر دارند، دعوت به طرح دعوا کرده است. مهمل بافی و برچسب زنی دو «کمیسیون شورای ملی مقاومت»، در مورد سوال اسماعیل وفا یغمایی و مسائلی که در نوشته خود مطرح کرده بود- که به طور کلی و در جزئیات، مربوط به روابط و سوابق او در ارتباط با سازمان مجاهدین و به عنوان یک عضو سابق آن بوده است و ربطی به «شورای ملی مقاومت» ندارد -، به مفتضحانه ترین صورت، پوشالی و آلت دست بودن آن شورا و «آلترناتیو دموکراتیک»، را نشان داد. این عربده کشی ها و نسق گیری ها اما، به رغم این که ظاهری «رعب انگیز» دارد، بیانگر وحشت و نگرانی رهبری جبّار و خودسر مجاهدین از انتقادات و نوشته های ایرج مصداقی و اسماعیل وفا یغمایی است که از زمان «انقلاب ایدئولوژیک»، چنگ و دندان نشان دادن برای دریدن، و بکار بردن الفاظ زشت و توهین آمیز در رویکرد به منتقدان و مخالفان خود پیش گرفت و در این زمینه گاه گوی سبقت از رسانه های خمینی را هم بردند چرا که روش اینان کمترین نسبتی با روش و رویکردی که از یک «الترناتیو دموکراتیک» انتظار می رفت، نداشت، بلکه حتی برخوردی سیاسی نبود. فحاشی برای رضایت خاطر از احساس قلدر بودن بود. توهین و تحقیر دیگران برای ارضای حس خود برتر بینی بود. نگارنده بارها از زمان انقلاب ایدئولوژیک این روش مجاهدین را مورد انتقاد قرار دادم که یک نمونه آن نامه ای بود به «دفتر سیاسی مجاهدین» در خرداد سال ۱۳۶۴ که فتوکپی آن را دارم و در آن بخشی از سخنان جناب مهدی ابریشمچی در یک سخنرانی عمومی برای توضیح در مورد انقلاب ایدئولوژیک را که طی آن تمام منتقدان مجاهدین را خائن و ضد انقلاب و... نامیده بود، مورد انتقاد قرار دادم و از این گونه برخورد با منتقدان اظهار نگرانی کردم، همچنان که نکاتی از نامه های«بیعت» با رهبری نوین را که در نشریه مجاهد درج شده بود نیز مورد انتقاد قرار دادم. انقلاب ایدئولوژیک گویی رویدادی بود که طی آن، اینان در یک دگردیسی انحطاطی، و از این رو به رو شدن، در برابر انتقاد و منتقدان به جای پاسخ، چنگ و دندان نشان دادن و حرمت شکنی و ارعاب را به عنوان روش انتخاب کردند. حرف من با حضرات این بود که این روش به زیان خود آنها است و فضای بدبینی و بی اعتمادی نسبت به خودشان را دامن میزند. شاید یک نمونه مناسب برای یاد آوری از اختلاف نظر و انتقاد من از روش و رویکرد اینان به مخالفان و منتقدانشان، الفاظی بود که اینها در مطلبی در «نشریه اتحادیه انجمن های دانشجویا مسلمان خارج کشور» علیه دریادار مدنی بکار گرفته بودند. یک بار(زمان آن درست یادم نیست به نظرم می آید قبل از فروغ جاویدان بود، شاید سال 66) به طور شفاهی با یکی از اعضای مجاهدین که به عنوان نماینده مسئول شورا در تحریریه نشریه شورا حضور می یافت، به طور خصوصی در این مورد صحبت کردم و گفتم بکار بردن چنین الفاظی در نشریه متعلق به مجاهدین، در مورد هرکس و با هر خطایی که باشد، کار درستی نیست و این در افکار عمومی به زیان مجاهدین است. خوب به یاد دارم که دو سه هفته بعد، دوباره همان متن در نشریه اتحادیه ... درج شد و این در واقع پاسخی بود به انتقاد من که یعنی «ما اینیم». چند سال بعد از این ماجرا بعداز عضویتم در شورا در اولین جلسه یی که به عنوان عضو، در نشستی که با حضور مریم رجوی و گروهی از اعضای شورا تشکیل شده بود، شرکت داشتم باز مساله اشکال در تبلیغات مجاهدین را یاد آور شدم و به عنوان نمونه به همان متن درج شده در نشریه اتحادیه انجمن های دانشجویان مسلمان شماره 74 اشاره کردم که فتوکپی آن را همراه داشتم و آن را در جلسه خواندم. جمله یی که من بیشتر روی زشتی آن تاکید داشتم این بود:«...ولی مدنی مثل کنه یی گرسنه به نجاست خمینی چسبیده و افتظاحات اورا با اشتهای تمام می لیسد».«برادر شریف» هم در آن جلسه بود. ایشان بر درست بودن کار نشریه و به جا بود آن جمله و به حق بودن بدتر از آن در مورد امثال مدنی تاکید کرد. بعد از جلسه یکی از اعضای قدیمی شورا پیش من آمد و ضمن صحبت در مورد بحثی که گذشته بود گفت«وقتی تو داشتی آن متن را می خواندی، مریم سرش را تکان داد»( به نشان افتضاح بودن آنچه شنیده). من به غیر از این هم بعدا بار ها از تبلیغات مجاهدین ایراد گرفتم که یک نمونه هم یادم نمی آید که ایراد من وارد دانسته شده باشد، بعکس جوابی که از شخص رهبر مجاهدین و مسئول شورا شنیدم این بود که :«تبلیغات مجاهدین باید همینطور باشد» یا «سازمان با فرد وارد ائتلاف نمی شود»، یعنی نظر من اهمیتی نداشت. برای «رهبر معظم مقاومت» جوهر حرف ما اصلا اهمیتی نداشت، همین که ما «فرد» بودیم و ایشان «سازمان» برای مردود بودن نظر ما کافی بود. ما هم با خود می گفتیم که اینان در گیر مسائل حاد و دشواری های زیادی هستند، حالا اگر فایده یی کار ما برای اینها دارد، بگذار ادامه بدهیم و به نوعی با «ان شاءالله گربه است» گفتن از پافشاری در مورد انتقادات خود، چشم می پوشیدیم.
 اکنون در حالی که سازمان مجاهدین خود سایت رسمی دارد و خود مثلا برای برپا کردن جشن چهار شنبه سوری و رویارویی جوانان با نیروی انتظامی رژیم، فراخوان می دهد، برای مسائلی که مطلقا به حیطه اطلاع و ورود شورا مربوط نیست و کاملا مسائلی تشکیلاتی و سازمانی بوده است، اطلاعیه می دهد. همچنین دیده می شود که شورایی که در عمل هیچ کنترلی بر تصمیمات مسئول شورا ندارد و هیچ اختیاری در مورد «ارتش آزادیبخش» نداشته است، حالا دبیرخانه اش صادر کننده اطلاعیه های مربوط به آنچه در ارتباط با «ارتش آزادیبخش» در لیبرتی و عراق می گذرد است شده و کمیسیونهایش در برچسب زنی به اعضای سابق مجاهدین که در انتقاد از عملکرد رهبری مجاهدین مطلب نوشته و سوالاتی را مطرح کرده اند، به کار گرفته می شوند. فعلا در این مورد با یاد آوری دو نکته در مورد اطلاعیه کمیسیون قضایی مطلب را به پایان می برم. یکی در مورد اشاره و استنادی است که به «بیانیه ملی ایرانیان» شده است که ایرج مصداقی و اسماعیل وفا یغمایی آن را امضا کرده اند(خود من نیز آنرا امضاء کردم)و مساله مربوط است به سال 1377 (یکسال بعد از روی کار آمدن خاتمی). اولا شخص مسئول شورا و رهبر مجاهدین با نامه نوشتن به مجلس خبرگان و «حقیر» نامیدن خود در برابر یک طویله آخوند جنایتکار و مرتجع از قماش فلاحیان و جنتی و محمدیزدی، ونیز در اقدام اخیر در پیام فرستادن به خامنه ای و رفسنجانی با هدف «گرم کردن تنور انتخابات» به نفع رفسنجانی، خودش با جهش های کانگور وار، از آن خط قرمزهای ذکر شده در آن بیانیه عبور کرده است. انتقادات مصداقی و اسماعیل وفا یغمایی از مجاهدین را خوشایند رژیم دانستن و آن را نقض آن بیانیه یی که در 15 سال پیش امضا کرده بودند دانستن دیگر جوک و خنده دار است. از این گذشته در همان بیانیه تصریح شده بود که:« رژيم ضدبشری ولايت فقيه را، که غاصب حقوق مردم ايران است، در تماميتش با شعار مرگ بر خامنه ای ـ مرگ بر رفسنجانی ـ مرگ بر خاتمی، نـفی می کنيم. هر کس حق دارد مخالف شورای ملی مقاومت ايران يا سازمان مجاهدين خلق باشد و انتقاداتش را آزادانه ابراز کند. اما بهانه کردن اين مخالفت برای مخدوش کردن مرزبندی با رژيم يا مشروعيت بخشيدن به يکی از جناحهای درونی آن را خيانت به مصالح ملت می دانيم». من هم اگر آن بیانیه را که خالی از اشکال نبود امضا کردم، صرفا به خاطر نفی رژیم در تمام دسته بندی هایش و به رسمیت شناختن حق مخالفت با شورا و مجاهدین برای دیگران و بیان آزادنه انتقاداتشان بود. اکنون به روشنی می بینم که مجاهدین و کمیسیون قضایی و کمیسیون ضد تروریسم شان، مطلقا اعتنایی به این بخش از بیانیه ندارند.
دیگر این که بنا به ادعای کمیسیون قضایی مجاهدین،رژیم«جزوه های مربوطه»(نوشته ایرج مصداقی و اسماعیل وفا یغمایی) را تکثیر کرده  و به رایگان در زندانها و در بین دانشجویان و... توزیع می کند. اگر چنین باشد، باید گفت «عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد». این جزوه ها هرچه گسترده تر در داخل توزیع شود و در اختیار مردم و به ویژه نسل جوان قرار بگیرد مفید است و آنها را مجهز به سلاحی «استبداد شکن» در برابر مزدوران ارتجاع می کند. آنها با در دست داشتن آن جزوه ها به حزب اللهی ها و مریدان ولی امر مسلمین که هیچ انتقادی در مورد «مقام ولایت و رهبر معظم انقلاب»، مجاز نمی دانند و منتقد را مورد یورش فیزیکی و ارعاب قرار می دهند، خواهند گفت که ما هم به اندازه اعضای سابق مجاهدین « یا منافقین» حق خود میدانیم که از عملکرد رهبری انتقاد کنیم و شما حق ندارید به ما اتهام بزنید و اگر در جبهه جنگ بوده اید و یا هر «ایثار»ی که کرده باشید، این به شما حق دوختن دهان و بریدن زبان ما را نمی دهد.
نابرد باری رهبری مجاهدین در برابر انتقاد و برچسب زنی به منتقدان از یک نظر حتی بیشتر از نابردباری خمینی است. منتقدان مجاهدین غلط بودن خط و روش را مجاهدین را مورد بحث قرار داده و خواهان انتقاد از خود و اصلاح روش های غلط و رفتار غلط و گاه احمقانه بوده اند، اما منتقدان خمینی روی حقوق مردم که خمینی آن را رعایت نکرده بود و نمی کرد انتقاد می کردند که طبعا با انحصار قدرت و قیمومیتی که او می خواست بر مردم داشته باشد در تضاد بود و چون امامت ولایت و قدرتش را در تهدید می دید، به خاطر همین منتقدان را دشمن خود می دید. اکنون رفتار و گفتار دستگاه رهبری مجاهدین نسبت با منتقدان چنان است که طنین خشم و درد روح الله الموسوالخمینی در آن دیده و شنیده می شود که در ديدار بااعضاي كميته هاي قزوين در اوائل خرداد 58 گفت: «درد زياد است. ما از سرنيزه ها و مسلسها فارغ شديم و اكنون سر قلمها بر ضد ماست. قلمها جاي سرنيزه آمده است. مقاله ها به جاي مسلسل به روي اسلام بسته شده[...]ما گرفتار به اصطلاح روشنفكرها هستيم. ما گرفتار آزاديخواهان هستيم [...](10 خرداد 58 كيهان).
باید در برابر این نسق گیری ها، این پرونده سازی ها و نیز«ننه من غریبم» بازی ها ایستاد و گفته ها و ادعاها و واکنشهای مجاهدین و زائده های وصل به آن را به نقد کشید. این برای مجاهدین درد ناک خواهد بود و ممکن است بازهم دست و پا بزنند و بی تابی بکنند و نعره بزنند و پرونده سازی و برچسب زنی بکنند، اما باید انتقاد کرد و باید به نابرد باری و پرونده سازی آنها اعتراض و انتقاد کرد. این تنها راهی است که می تواند رهبری مجاهدین را به واقع بینی وادارد و می تواند کمکی به مجاهدین در یافتن مسیر درست تدوام مبارزه با رژیم بکند، و الا برای مریم و مسعود، تا آخر عمرشان همین برگزاری «کنفرانس بین المللی» و یا بازدید این یا نماینده سابق و این یا آن فرد فعال در فلان انجمن از اور سورواز  و یا میهمانی افطار دادن به جمعی از امام جمعه های عرب و آفریقایی برخی مساجد موجود در شهرهای نزدیک به اورسورواز، به مصداق «وصف العیش نصف العیش»،آن اندازه خاصیت «تخدیر کنندهً» خود را در کرسی قدرت نشسته دیدن دارد که همچنان به قیمت فرسایش بیهوده و گاه به قتلگاه فرستادن مجاهدین، مثل آنچه در مرداد 88 و فروردین 90 گذشت، یکی خود را در آستانه بدست آوردن «رهبری غصب شده» ببیند و یکی هم خود را «رئیس جمهور» معظم الاسکورت!
دوشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۹۲ - ۳ ژوئن ۲۰۱۳
 
یک نامه و مشتی خاطره. اسماعیل وفا یغمائی
اسماعیل وفا یغمایی
در رابطه با تلاش برای لجن مال کردن من و امثال من و چسباندن به ملاها که مایه ابرو ریزی خودشان خواهد شد امروز به یکی از نامه هائی که در سال2005 پس از رفتن پسرم امیر وفا به کمپ تیف و درنگ دوساله اش در آنجا،تصادفا برخورد کردم و خاطراتهفت سال پیش در نظرم زنده شد. فکر میکنم بد نیست شما هم نگاهی به آن بیاندازید تا هم کمی از مشکلاتی را که روبروی من و امیر قرار داشت بدانید و هم وضعیت من نامجاهد بریده و تواب و نادم  را بنا بر اطلاعیه اسیاب بادی های مربوط به رمان دن کیشوت (سر وانتس) در نگاه من نسبت به ملاها دریابید. یاد روانشاد نوری البلا که در دوران شاه گویا وکیل مسعود رجوی بود و به ایران سفر کرد و در سال 2005 وکیل امیر بود بخیر. مردی شریف و بزرگ بود و بسیار تلاش کرد .منظور از درج این نامه دفاع در برابر اسیاب بادیهای دن کیشوت نیست که نیازی به آن ندارم بلکه اشاره به نکاتی است که یاد شد.و اما نامه

سوم ژانويه 2005 ميلادى 
اميرعزيزم
سلام فراوان نو مبارك باشد. براى تو و تمام آنهائى كه عليرغم همه چىز انسان باقى مانده اند.
 اين نامه را تايپ مي كنم تا بتواني راحت تر بخواني. خيلي دقيق بخوان و به ان فكر كن.
اول اينكه ازهمان اول اوت تا حالا من تمام مدت دنبال كار تو بوده ام وحتي يكروز ان را ول نكرده ام. توجه داشته باش كه اين كار ساده نيست و بايد صبر و حوصله داشت و مثل يك مرد حسابي با ان بر خورد كرد. كارهائي كه من كرده ام اينهاست.
1-     برايت وكيل گرفته ام و هر روز با وكيلت در تماس هستم تا حالا بيست هزار فرانك پرداخته ام كه اصلا مهم نيست . باز هم خواهم كرد . پول فروش  كتابهاي شعر آخرم را براي باز گرداندن تو پرداختم وهر طور باشد مسئله را حل خواهم كرد. وكيل تو آقاي نوري البلا دائم در تماس با من است و دائم در تماس با سفارت فرانسه و آقاي باژوله سفير فرانسه در بغداد. امروز هم با او تماس گرفتم .
2-     نامه اي به ژنرال جفري ماير نوشته ام كه او بالاخره جواب داد و نوشت مشكل از آمريكا نيست و سفير فرانسه مشكل ايجاد كرده است. نامه ژنرال را به وكيل دادم تا روي آن اقدام كند.
3-     از طريق فرانس ليبرتي  كه يك موسسه متعلق به خانم فرانسوا ميتران رئيس جمهور فقيد سابق فرانسه است دارم كارت را دنبال مي كنم . آنها پرونده ترا براي سفير فرانسه فرستاده اند و پرونده به دست سفير رسيده. تماس تلفني هم گرفته شده. سفير عجالتا در تعطيلات است ويازده ژانويه بر مي گردد.
4-     از طريق يكي از وزراي سابق رئيس جمهور كنوني فرانسه آقاي برنارد استازي كه يك موسسه براي اين كارها دارد دارم كارت را دنبال مي كنم . پرونده ات را امروز تكميل كردم وبه دفتر او دادم.
5-     با زهم دارم راههاي ديگر را دنبال مي كنم و تو مطمئن باش تا كار به نتيجه نرسد من ول كن نيستم. تعدادي مدرك را كه نشان مي دهد من دنبال كار تو هستم ضميمه مي كنم. نامه هاي وكيل. جواب ژنرال جفري ماير و …
6-     امير عزيزم
7-     اينها كارهاي من است كه ادامه دارد و من تمام كوشم را مي كنم و تا به نتيجه نرسد ول كن نيستم. اين را مطمئن باش . ولي كارهاي تو چيست و تو چه بايد بكني؟ خوب توجه كن خيلي خيلي خوب
1-     اولين كار تو اين است كه متوجه باشي كار ساده نيست و اين يك مسافرت ساده نيست و براي درست شدن كار بايد حوصله داشت و جنگيد. بايد شرايط را بفهمي و حوصله داشته باشي و مثل يك جوان نيرومند و پر حوصله با مسئله بر خورد كني. روشن برايت بنويسم . من روي تو حساب مي كنم و تو نبايد بي حوصلگي نشان بدهي.
2-    مهمترين مسئله اين است كه توجه داشته باش هر چه اين قضيه طول بكشد هرگز هرگز هرگز و تا روز قيامت هرگز فريب و گول نخوري و مثل كساني كه روانه ايران شدند به فكر ايران نباشي و در دام آخوندهاي پست پفيوزجاكش نيفتي. اينها كساني هستند كه عموي ترا جلوي پدر و مادرش به دار كشيدند و دهها هزار تن از جوانان مملكت ما را كشته اند و تمام جنايتها را كرده اند. من از بوى تعفن و گند كسانى كه با آخوندها رفته اند حتى از چند فرسخى هم در عذابم. مبادا آنكه حوصله ات سر برود و يا ضعف نشان بدهي و گول بخوري. خيلي روشن بنويسم اگر پاي كسي مثل تو به ايران برسد . آنها بخاطر من سعي مي كنند هر كاري بكنند و هر بلائي بر سر من بياورند تا من بخاطر تو كوتاه بيايم. اميرحواست باشد. من هرگز كوتاه نخواهم آمد . هرگز و تا وقتي براي تو همه كار خواهم كرد كه در عراق هستي. اگر بروي من ديگر هيچكار نه مي توانم بكنم و نه خواهم كرد و هر چه بر سرت بيايد به خودت مربوط است. من هرگز و حتي حاضر نيستم يك ذره بر سر تو با آخوندها معامله كنم. حيثيت ادبي و مبارزاتي سي ساله من متعلق به خود من نيست كه بتوانم بر سر ان معامله كنم . اين اندك كارى كه من كرده ام متعلق به مردم ايران است كه دارند از دست آخوندها رنج مى كشند من هرگز كوتاه نخواهم آمد آنهم با آخوندهاي پست فطرت پليد و آن اندىشه مذهبى گه و كثافتشان. بنا براين حواست باشد و حوصله ات سر نرود. مطمئن باش كارها درست خواهد شد و شرائط روبراه خواهد شد. به اين اطمينان داشته باش.
3-     در آنجا با چند نفر از افراد درست و حسابي باش. با شطرنج و ورزش و بازي و مطالعه اوقات را سپري كن تا وقت موعود برسد و به نزد من بيائي كه خواهي آمد. من در اينجا همه كار برايت خواهم كرد. مطمئن باش كه قبل از پدر همانطور كه گفته ام ما دو رفيق خوب هستيم و خواهيم بود.
4-     من از اين به بعد برايت مرتب نامه خواهم نوشت و از پيشرفت كار خواهم نوشت وخواهم خواست هر طور شده آنرا به دستت برسانند.
5-     از بچه ها خواستم كه هر وقت ميسر بود و تو خواستي با مادرت ملاقات داشته باشي. البته من امكانات آنها را نمي دانم ولي اين درخواست را كرده ام.
6-     از آنها خواستم از طرف مادرت يك وكيل عراقي براي تو بگيرند تا با وكيل اينجا چفت و جور شود وكار سريع تر جلو برود
7-     در اينجا من حتي وضع خانه را مرتب كرده ام وميز و صندلي و تختخواب هم خريده ام تا وقتي آمدي همه چيز جور باشد.
8-     من در اينجا براي گذران زندگي ام هفته اي چهار روز استاج مي روم و شبهاكار مي كنم نگهبانی در پارکینگ با یک سگ که نامش اتفاقا چخوف است .نام نویسنده معروف روسی و با چخوف اوقات خوبی دارم و هر دو زبان هم را خوب میفهمیم و بقيه اوقات را دنبال كار تو هستم وعصرها كه بر مي گردم كار تو را دنبال مي كنم و هر وقت كه لازم باشد مرخصي مي گيرم تا كار تو را دنبال كنم . تو مطمئن باش كه من دنبال كار هستم و لي در عين حال بدان كه نبايد بي حوصله بود و اين يك برگ واقعي از زندگي است.
9-     به طور قوي و جدي مواظب سلامت جسمي و روحي ات باش. مطمئن باش اين دوران مي گذرد و من ارزو دارم كه بزودي ترا در كنار خود ببينم. مشكل  از جانب فرانسه است و نه آمريكا وبعد از نامه ژنرال جفرى ماير همه چيز براى من و وكيل روشن شد من در اينجا دارم اين مشكل را حل مي كنم ودارم تلاش مى كنم ترا که در شراىط نامساعد گير كرده اى بر گردانم. من مطمئنم ما موفق خواهيم شد در صورتى كه تو مثل يك انسان مقاوم و پر اميد رفتار كنى.
10- براي هميشه تاكيد مي كنم. هرگز به بازگشت به ايراني كه در دست آخوندهاست فكر نكن. مطلقا فكر نكن كه من نه مجاهدم و نه وابسته به هيچ سازمان سياسي يك نويسنده و شاعر هستم كه به آزادي احترام مي گذارم و چيز زيادى از دنيا نمى خواهم و نمى خواهم به مردم مملكتم بى احترامى كنم و به همين دليل از آخوندها و كساني كه در مقابل اخوندها كوتاه بيايند حالم به هم مي خورد.
ترا مي بوسم پسرم
و دير يا زود در كنار هم خواهيم بود. قربانت بروم
بزودي
پدرت

مکاتبات من با ابوالقاسم رضایی یکی از مسئولان مجاهدین در دیماه ۱۳۸۸ ایرج مصداقی


مکاتبات من با ابوالقاسم رضایی یکی از مسئولان مجاهدین در دیماه ۱۳۸۸
ایرج مصداقی
سازمان مجاهدین خلق در دیماه ۱۳۸۸ و در بحبوحه‌ی اعتراضات مردمی به صورت نمایشی تظاهراتی را در «اشرف» در ارتباط با «عاشورا» به راه انداخت و به گونه‌ای جلوه داد که گویا تظاهرات مزبور در ایران انجام گرفته و مردم شعارهای کوبنده‌ای را علیه رژیم و خامنه‌ای و ... داده‌اند!
همان موقع به خاطر احساس مسئولیتی که در ارتباط با جنبش مردم در داخل کشور داشتم مقاله‌ی زیر را نوشته و جهت نشان دادن حسن نیتم، برای مجاهدین ارسال و در آن تأکید کردم که چنانچه در عرض ۲۴ ساعت کلیپ‌های جعلی مربوطه را از روی یوتیوب برندارید اقدام به انتشار مقاله‌ام خواهم کرد.
ابوالقاسم رضایی عضو سازمان مجاهدین و دبیر شورای ملی مقاومت به شکلی سراسیمه پاسخ نامه‌ام را داد و من دوباره نامه‌ای خطاب به او نوشتم. سازمان مجاهدین و «ستاد اجتماعی مجاهدین» بلافاصله ویدئو کلیپ‌های مزبور را از روی یوتیوب برداشتند و التیماتوم من تا حدودی کارساز شد. اما کلیپ‌های مربوطه در سایت جرس که من اطلاعی به آن‌ها ندادم همچنان باقی ماند.
سایت همبستگی ملی وابسته به سازمان مجاهدین خلق در یک فرار به جلو بدون ذکر جزئیات و اشاره به نامه‌های من به منظور مخدوش کردن افکار عمومی و به ویژه انحراف اذهان هواداران این سازمان که در جریان ماوقع نیستند و مجاهدین از ناآگاهی آن‌ها سوء استفاده می‌کنند مبادرت به انتشار نامه‌‌ی آن زمان ابوالقاسم رضایی خطاب به من کرده است.
به منظور تنویر افکار عمومی، مقاله‌ مربوطه و نامه‌‌ی خودم به ابوالقاسم رضایی و پاسخ وی را در زیر می‌آورم. هرچند مجاهدین کوچکترین پرنسیبی را رعایت نکرده و توضیحی در مورد مقاله‌ی مربوطه و پاسخ من به نماینده‌‌شان نداده‌اند اما من مقابله به مثل نمی‌کنم. چرا که زشتی را نبایستی با زشتی پاسخ داد. آقایان محمدرضا روحانی، کریم قصیم و مهدی سامع در جریان مکاتبات هستند. من، هم مقاله‌ی مربوطه و هم نامه ابوالقاسم رضایی و هم پاسخ خودم به وی را همان موقع برایشان ارسال کردم.
مقاله‌ای که در ارتباط با تهیه و انتشار کلیپ تظاهرات نمایشی مجاهدین نوشتم در زیر آمده است:‌

«ستاد اجتماعی مجاهدین در داخل کشور چه می‌‌کند؟
با وجود آن که صدها فیلم و اسلاید از تظاهرات‌های قهرمانانه مردم تهران و دیگر شهرستان‌ها بر روی اینترنت وجود دارد «ستاد اجتماعی مجاهدین در داخل کشور» با یک شبیه سازی کودکانه و برای عقب نماندن از قافله با به کارگیری تعدادی بازیگر که بعضی‌ از آنها چهره‌هایشان را پوشانده‌اند تا فیلم حقیقی جلوه کند مبادرت به تهیه فیلم‌های کوتاهی کرده و روی اینترنت انتشار داده است!
در این فیلم‌های ساختگی که آرم این «ستاد» را بر خود دارند بازیگران ادای تظاهرات‌های داخل کشور را درآورده و به گونه‌ای جلوه می‌دهند که گویا در ایران در حال شعار دادن و نوحه خواندن هستند!
این فیلم‌ها بعداً برای سایت «جنبش راه سبز» جرس، ارسال شده است. ظاهراً به این سایت باورانده شده که فیلم‌ها، مربوط به تظاهرات عزاداران حسینی در مشهد است و بازیگران مزبور جوانان مشهدی!
با تحقیقاتی که کردم اسامی چند نفر از بازیگران در این فیلم‌ها برای من مشخص شده است. متأسفانه بایستی بگویم که این فیلم‌ها در گوشه‌ای از کمپ اشرف تهیه شده است.
ای کاش «ستاد اجتماعی مجاهدین در داخل کشور» به کارهای مهم‌تر از این می‌پرداخت یا حداقل به سیاست چند ماه اخیر خود بسنده می‌کرد که فیلم‌، عکس‌ و اخبار منتشر شده در سایت‌های خبری و یوتیوب و ... را با تاخیری گاه چند روزه با زدن آرم خود بر رویشان باز پخش می‌کرد. ای کاش فقط به زیرپا گذاشتن کپی رایت بسنده می‌کرد و به چنین شیوه‌های نازلی دست نمی‌یازید.
در حالی که مردم تهران و دیگر شهرستان‌ها زمین را زیر پای خامنه‌ای و مزدورانش به لرزه درآورده‌‌اند،
در حالی که زنان قهرمان تهران با دلاوری و از خود گذشتگی خواب را به چشمان خامنه‌ای حرام کره‌اند،
در حالی که تهران در آتش خون و جنون می‌سوزد و ده‌ها هزار تن از مردم، خیابان‌های تهران را به صحنه‌های واقعی نبرد با مزدوران رژیم تبدیل کرده‌اند، دست زدن به چنین اعمالی چه سودی برای جنبش مردم در داخل کشور دارد؟
آیا این است معنای رهبری جنبش مردم که در خارج از کشور فیلم و تئاتر سینمایی درست کرده و به خلایق بی خبر از همه جا به عنوان تظاهرات مردمی در داخل کشور قالب کنیم؟
آیا مشکل مردم ایران با ساختن چند فیلم تقلبی که صدتا واقعی‌ترش روز شب در ایران و در زیر رگبار گلوله و در مقابل حمله گله‌های وحشی پاسداران و بسیجی‌های مسلح به چماق و زنجیر و قمه اتفاق می‌افتد حل می‌شود؟
آیا کمبود جنبش ایران، خلق تصنعی چنین صحنه‌هایی است؟
آیا مجاهدین نمی‌توانستند مانند سال‌های گذشته با اسم و رسم و آرم خودشان چنین شعارهایی را در اشرف سر دهند؟ آیا حتماً بایستی ادای در ایران بودن را در می‌آوردند؟
در حالی که جانیان رژیم از تمامی امکاناتشان برای زیرسؤال بردن مبارزات مردم و جنایاتی که از سوی مزدورانشان در زندان‌ها و خیابان‌ها اتفاق افتاده استفاده می‌کنند، آیا دست زدن به چنین شیوه‌های ناپسند و نخ‌نمایی آب ریختن به آسیاب دشمن نیست؟
این اعمال تحت مسئولیت چه کسانی انجام می‌گیرد؟
مگر ندیدید که دشمن با سناریوی ساختگی سعیده پورآقایی چگونه تلاش کرد تمامی جنایاتش در ارتباط با شکنجه و تجاوز در زندان‌ها را زیر سؤال ببرد؟ 
این نوع صحنه‌های ساختگی چیزی نیست جز نمک پاشیدن به زخم‌ مردم داغدار و عزادار.
پاره‌ای از فیلم‌های مورد نظر را که با آرم «ستاد اجتماعی داخل کشور مجاهدین» انتشار یافته در زیر مشاهده می‌کنید:
[مجاهدین در حال حاضر لینک‌های مزبور را برداشته‌اند تا به زعم خود رد پایشان را گم کنند.]
همین فیلم‌ها در سایت جرس و در یوتیوب با آرم سایت « جنبش راه سبز» انتشار یافته است:
بسیاری از سایت‌های گروه‌های سیاسی با خوشحالی و شعف فیلم این سینه زنی را انتشار دادند. جای تأسف است که به این راحتی فریب می‌خوریم.
در این برای جلوگیری از سوءاستفاده‌های بعدی و به منظور منسوخ کردن استفاده از چنین شیوه‌های زشتی
کمترین وظیفه مجاهدین انتقاد از خود و تنبیه و بازخواست عاملان و مجریان این صحنه‌پردازی‌های زشت و ناپسند است.
ایرج مصداقی
۸ دیماه ۱۳۸۸



بعد از تحریر:

سایت راه‌کارگر با ساده‌انگاری کلیپ تهیه شده در اشرف توسط مجاهدین را به عنوان «عاشورای سرخ» انتشار داد بدون آن که متوجه شوند فریب خورده‌اند. »

پاسخ سراسیمه‌ی محسن رضایی به ایرج مصداقی و توجیهات مجاهدین در ارتباط با فیلم مذکور

«آقاي ايرج مصداقي
تهديدنامه ننگين وپر فضيحت شما كه درصحنه سياسي بالفعل چيزي جز دم تكان دادن براي رژيم پليد آخوندي به منظور دست بازي هر چه بيشتر براي كشتار مجاهدان اشرف نيست در ساعت 1715 روز چهارشنبه 9ديماه(30دسامبر2009) از سوي من رؤيت و قرائت گرديد.بگذريم كه با شارلاتانيسم در حالي كه در بالاي ايميل شما ساعت ارسال 9 و 5دقيقه بامداد صبح همين امروز به چشم ميخورد آنرا مزورانه 8دي امضا كرده ايد(مشابه همين حقه بازي كه حاكي  از بي پرنسيپي است را در آذرماه1388 در مصاحبه اي كه با خودتان عليه مجاهدان اشرف  ترتيب داده بوديد مرتكب شديد و آنرا با تاريخ « بهمن تا اسفند ۱۳۸۷» بر روي سايت خود گذاشتيد در حالي كه به دلايل متعدد از مفاد آن پيداست كه پس از آزادي 36گروگان اشرفي و رؤيت نوارهاي بازگشت فاتحان تحرير شده كه براي شما بسيار گزنده بوده است).
اما دراين اولتيماتوم احمقانه  به كشف يك فقره ديگر از انحرافهاي مجاهدين نائل شده ايد كه ديگر سكوت در برابر آن  جايز نيست كه گوييا «ستاد اجتماعي داخل کشور مجاهدين» در چشم داغدار مردم ميهن خاك پاشيده و نمايش تظاهرات جعلي درايران ترتيب داده است و شما تا آخرشب 9ديماه صبر ميكنيدواگر توضيحي دريافت نكرديد آنرا جهت «تنويرافكار عمومي» صبح دهم ديماه انتشار خواهيد داد!
1-شيوه رذيلانه تهديدو اولتيماتوم دادن آنهم به مجاهدين از جانب بريده نادمي كه از قتل عام زندانيان سياسي جان بدر برده و بر روي خون شهيدان پناهندگي و سيتي زن گرفته ودر ساحل امن اكنون به شغل كثيف كشف« انحرافات» همرزمان پيشين روي آورده است , شيوه منفور شناخته شده ايست ونيازمند توضيح بيشتر نيست. در دنائت و رذيلت در حق زندانيان سياسي قتل عام شده همين بس كه نوشته اي «اکثريت کساني که اعدام شدند هم انزجارنامه نوشته بودند!». البته معلوم نيست كه چرا مانند شما جان بدر نبردند!!
2-همچنانكه مجاهدين پيوسته خطاب به آناني كه مستقيم يا غير مستقيم تحت هر بهانه اي و در هر پوشي كارد جلاد را بر پيكر قرباني تيز ميكنند گفته اند, به تاكيد ميگويم كه هر غلطي ميخواهيد بكنيد و بلادرنگ هر چه راميخواهيد منتشر كنيد.در مسير رذيلت وخيانت نه اولين كس ونه آخرين كس هستيد.
3-بسيار شايان تامل است كه تهديدنامه شما دقيقا همزمان با پخش صحنه سازي هاي رژيم عليه قرارگاه اشرف در رابطه با قيام عاشورا و فتوي مهدورالدم خواندن مجاهدين از سوي آخوند علم الهدي است.
تلويزيون شبكه يك رژيم آخوندها ديروز پس از اعلام اينكه اطلاعات بدنام 10 تن از مجاهدين را در جريان قيام عاشورا دستگير كرده است, عده اي را با چهره هايي كه درنمايش تلويزيوني به عمد تار يا در شكل و شمايل هاي عجيب و غريب نشان ميداد به صحنه آورد تا بگويند كه در اشرف بوده و در آنجا « كلاسهاي توجيهي» به همين منظور داشته اند. همزمان تلويزيون رژيم تصاويري از اشرف نشان ميداد كه در روز 15 دسامبر توسط خبرنگارانش از اشرف گرفته شده بود اما در زير نويس نوشته شده بود « تصاوير دوربين مخفي از: عراق ـ پادگان اشرف». سپس مزدوران رژيم يكي پس از ديگري به صحنه امدند تا گواهي بدهند كه عكس و فيلم و تراكتها و شعارهارا از اشرف دريافت كرده اند. يك زن گفت« طي تماسهايي كه گرفته ميشد از من خواسته ميشدش كه توي تظاهرات شركت كنم و براي سرنگوني تلاش كنيم». ديگري گفت « از من خواسته ميشد كه به عنوان خبرنگار توي تظاهراتها باشم و براشون گزارشهاي خبري كه از داخل بود را ارسال كنم». يك مرد گفت:« به عنوان گزارشگر سيماي آزادي يك سري خبر ميگرفتم, فيلم ميگرفتم و ارسال ميكردم».
نفر بعدي گفت به من شعار « مرگ بر ولايت فقيه» را براي مطرح كردن آن در تظاهرات دادند  و نفر بعد گفت« بيشتر شعارهايي كه ميدند به سمت رژيم و به سمت رهبري بود».
در پايان نمايش,  اطلاعات آخوندي نتيجه گرفت « منافقين از خلأيي كه توسط برخي جريانهاي فتنه ايجاد شده بود استفاده كرده و طرح شعارهاي ساختارشكنانه و ضدديني كردند».
در همين روز پاسدار لاريجاني, رئيس مجلس ارتجاع خواهان «اشد مجازات» شد. لاريجاني كسي است كه در سفر اخير خود به عراق اغلب ساكنان اشرف را «جنايتكار» خواند و از دولت عراق خواست آنها را به رژيم مسترد كند.
امروز( 9 دي) علم الهدي نماينده ولي فقيه و امام جمعه مشهد صراحتاً گفت « حركت روز عاشورا دقيقا حركت محاربه بود...حركت روز عاشورا فرمانده اش منافقين بودند دليل داريم...چون شعارهايي كه منافقين روي سايتشان از 16 آذر گذاشتند آشوبگران عاشورا آن شعارهاي منافقين را سردادند پس اينها دستيار منافقين بودند فرمانده حركت روز عاشورا منافقين بودند . امام بزرگوار در جريان عمليات مرصاد فرمودند منافقين محاربند و هر كس در داخل كشور با منافقين اعلام همكاري و همراهي بكند او هم ملحق به آنها محارب است و مهدور الدم است . منافقين فرمانده عمليات روز عاشورا بودند اينها نه تنها اعلام همكاري كردند بلكه اينها پياده نظام منافقين شدند . سرباز منافقين شدند توي عرصه آمدند آنها محارب بودند پس به ملاك حكم امام در عمليات مرصاد كساني كه روز عاشورا اين غائله را برپا كردند محاربند. به اين سران فتنه اين جمعيت ميليوني اين امت اعلام مي كند چون رهبر معظم انقلاب براي شما راه توبه را بازگذاشتند در يك ضرب الاجلي كه بايد دستگاه قضايي كشور معين كند شما بايد توبه كنيد , به دامن رهبر برگرديد و اگر توبه نكرديد شما محاربيد و اين مردم و اين نظام با شما به عنوان محارب برخورد مي كند».
4- آقاي عزيز, مجاهدين آنطور كه ادعا كرده اي نيازمند ترتيب دادن تظاهرات جعلي درايران نيستند. اگر هم شما به اين بهانه «قصد تنوير افكار عمومي نظام » درباره خودت را داري, اين را ديگر  با اولتيماتوم كودكانه باما قاطي نكن! زيرا هيچ كشفي نيست كه كليپي كه در يوتيوب گذاشته شده چهره هاي مجاهدان اشرف است و اين را هر اطلاعاتي و بريده مزدوري به سادگي ميتواند تشخيص بدهد. در روز جمعه 4 دي اين فيلم بر روي فيس بوك گذاشته شده است در حاليكه هيچ رد ونشاني هم ندارد. اما وكلاي اشرف با توجه به سوابق , دربرابر بهانه گيري و توطئه هاي رذيلانه مزدوران رژيم عليه ساكنان اشرف و اينكه رژيم و عوامل آن نتوانند ادعا كنند مجاهدان اشرف اين كليپ را بر روي يوتيوب گذاشته اند به تاكيد سفارش كرده اند كه مسئوليت گذاشتن اين فيلم بر روي يوتيوب مشخص باشد. به همين خاطر از روز شنبه 5 دي زير نويس «ستاد اجتماعي مجاهدين در داخل كشور» زده شده است تا مسئوليت مشخص باشد و هيچكس در هيچ كجا ادعا نكرده است كه اين صحنه مربوط به داخل ايران است و بهمين خاطر اسم هيچ شهرو مكاني هم در زير آن نيست. بنابراين غرض و مرض شما از اين بهانه جويي سخيف واضح است.  عمامه بر زمين زدن و سينه چاك دادن با شيوه آخوندي كه ديگر «سكوت در مقابل انحرافهايي از اين دست بيش از اين جايز نيست» بيشتر به نمايش هاي روحوضي اين ايام نظام عليه قيام كنندگان شبيه است.
آيا گمان نميكني كه براي جنبشي كه آنهمه « وااسلاما» ي خميني و آخوندي را به پشيزي نخريده است, چنين ژست سخيفي شايسته نيست.
5-منظور از سوابق مورد توجه حقوقدانان و وكلاي اشرف , دعاوي هميشگي رژيم در اين باره است كه « سازمان مجاهدين اقدام به معرفي وتشکيل ستادي به نام ستاد داخله نمود که کار آن هدايت و رهبري اينگونه تحرکات در داخل ايران بود ومسئولين آنها در اشرف عبارت بودند از: سپيده  ابراهيمي ( مسئول ستاد) و حسين ربوبي ( معاون) که بعد ها مسئوليت ستاد به فهيمه ارواني سپرده شد و چند نفر ديگر از مسئولين رده بالا در سازمان» (سايت وزارت اطلاعات بنام پرونده سياه- 25 خرداد 1388).
همچنين :«سالها در بوق کردند که "ستاد داخله" در داخل است و ربطي هم به عراق ندارد. من که گفتم جوابم را سالها است گرفته ام ولي آيا اين که بچه هاي اشرف سوال کنند که پس اين "ستاد" چه شد غير مشروع است و بايد براي فرار از واقعيت "سوال" کننده را به هزار و يک ترفند سرکوب کنيم؟» (نامه مسعود خدابنده مامور اطلاعات مسئول "ايران اينترلينک"[وزارت اطلاعات] وسايت نگاه نو 10 دي 1384[وزارت اطلاعات]».  بنابراين كشف انحرافات كذايي عملاً گام برداشتن به موازات كساني كه خواهان كشتار مجاهدان اشرف بوده و هستند و وقايع 6 و 7 مرداد گذشته نمونه گوياي آن است. تف بر آنان باد!
6- نمونه ديگر از جاده پر ننگ و فضيحتي كه شما درآن قدم گذاشته اي نوشته هاي آذرماه 1388  شماست كه گفته اي آنهارا  در بهمن و اسفند 1387 نوشته بوده اي:
اولاً-  وارد شدن به موضوع ارتباطات آقاي مسعود رجوي با مجاهدان اشرف كه اطلاعات آخوندها و سپاه تروريستي قدس و دولت معلوم الحال عراق و تماميت رژيم پليد آخوندي بدنبال آنست و ارائه تحليل در اينمورد , يك آكت پليسي و نشان از فرومايگي فوق العاده  كسي است كه مي نويسد: «  طبيعي است که آمريکايي‌ها و عراقي و از طريق آن‌ها رژيم از محل زندگي مسعود رجوي مطلع باشند. او وقتي چند روز پيش از طريق تلفن با مجاهدين مستقر در اشرف صحبت مي‌کند يعني آمريکايي‌ها و عراقي‌ها مي‌دانند او کجاست. امکان ندارد ارتباط تلفني با اشرف بدون اطلاع از محل تماس وصل شود».«6 سال است که هيچ تصويري از رهبري مجاهدين که داعيه رهبري انقلاب نوين مردم ايران را دارد به نمايش گذاشته نشده است».
يادآوري ميكنم كه طي 7 سال گذشته, نه فقط هواداران مجاهدين, بلكه هيچ ايراني آزاده وبا شرفي به خود اجازه نداده است كه وارد چنين آكتهايي شود كه تنها و تنها مطلوب اطلاعات بدنام آخوندي است. اگر نميداني لطفاً اين را بدان كه اين قبيل كارها, چيزي جزاشعه دادن وگرانفروشي به گشتاپوي آخوندي نيست. از آنجا كه نوشته اي «  مسعود رجوي در عراق نيست و مژگان پارسايي نيز با «کد» آوردن از مقامات آمريکايي روي آن تأکيد کرده بود» ,حتماً ميداني كه خواهر مجاهد مژگان پارسايي بعنوان جانشين آقاي مسعود رجوي در اشرف در همانزمان و در همان متن كه از آن نقل قول كرده اي در روز 23 آذر 1385 اين را هم « در واكنش به رديابيهاي تروريستي ولي فقيه ارتجاع و مزدوران رژيم آخوندي دربارهٴ محل كار و استقرار آقاي مسعود رجوي» خاطرنشان كرده است كه «  مجاهدين نه در شهر اشرف و نه در هيچ كجاي ديگر جهان مطلقاً و در هيچ شرايطي، به سوالاتي از اين قبيل، كه قبل از هر كس و بيش از هر كس، مورد نظر ديكتاتوري مذهبي و تروريستي حاكم بر ايران است، پاسخ نميدهند. تا كور شود چشمان ولي فقيه ارتجاع و پاسدار هزار تير و وزارت بدنام اطلاعات و نيروي تروريستي قدس و تمامي مزدوران و همدستان رژيم آخوندي». خانم پارسايي به همه هواداران مجاهدين و نيروهاي مقاومت ايران يادآوري كرد« در هر كجا كه هستند به محض روبرو شدن با سوالاتي دربارهٴ محل كار و استقرار رهبر مقاومت، بدانند كه آبشخور ابتدايي و مقصد انتهايي تروريستي آن، همانا ولي فقيه ارتجاع و پاسدار هزارتير و رفسنجاني و خاتمي هستند كه در فاز انحلال و سرنگوني رژيمشان، بيش از هر چيز و بالاتر از هر چيز خواهان از بين بردن تنها جايگزين دمكراتيك و رهبري همين مقاومت مي باشند».
ثانياً- در دفاع از جنايتهاي حكومت عراق عليه مجاهدان اشرف نوشته اي« بدون شک عراق در جهت اعمال حاکميت‌اش بر اشرف پيش خواهد رفت. هيچ دولتي نمي‌پذيرد که در گوشه‌اي از قلمرواش حاکميت نداشته باشد و يا در آن چند و چون بياورد. در اروپا هم کسي چنين اجازه‌اي نمي‌دهد. من و شما هم بوديم چنين اجازه‌اي به کسي نمي‌داديم ».
اين موضعگيري ننگين به بهانه اعمال حاكميت كه راه را براي كشتار و جنايت هموار مي كند,  در تعارض آشكار با قوانين بين المللي است و جواب آن را در سراسر جهان هزاران حقوقدان و پارلمانتر و شخصيت سياسي داده اند . بنابراين فقط به نقل قولي از اطلاعيه دبيرخانه شوراي ملي مقاومت به تاريخ  25دي1387 كه اكنون ايرج مصداقي يكي از مصاديق آن است اكتفا ميكنم: « اجلاس شورا...  از گفتار و رفتار كساني  هم كه مدعي ”مخالفت” با رژيم هستند ولي در بزنگاه هر درگيري جدي بين مقاومت و رژيم ضدبشري، با تمركز حملات زهرآگينشان روي مقاومت و تبليغ بريدن از مبارزه و ترك ميدان نبرد، عملا جاده صاف‌كن و راهگشاي رژيم براي تحقق توطئه هاي تروريستي يا پرونده سازيهاي پليسي‌اش مي شوند، به شدت ابراز انزجار كرد. اعضاي شورا خاطر نشان كردند كه دراين جريان، هم‌چنين، افراد حقيري كه به جاي اذعان به ذلت سياسي و اخلاقي خود... با هارترين باندها و ارگانهاي نظام ولايت فقيه همسو شده‌اند و، با پشت سر گذاشتن همه مرزهاي دنائت، با كارزار تبليغاتي دژخيمان نظام عليه قهرمانان اشرف و پرچمداران شرف و آزادي مردم ايران هم آوايي ميكنند، رسوا شدند».
ثالثاً- ياوه گويي درباره سياست و استراتژي مجاهدين و ترهاتي از اين قبيل كه « با سن‌هاي بالاي چهل سال چه کاري مي‌تواند بکند؟» شايان پاسخگويي نيست چرا كه حتماً صدها نمونه آن را در رسانه ها و مطبوعات رژيم و سايتهاي بدنام ديده اي و تازگي ندارد. 
رابعاً – باور نداشتن تو و امثال تو به « حمايت 5 ميليون و دويست هزار عراقي از مجاهدين» هم تازگي ندارد و در  اين زمينه هم در انتهاي صفي هستي كه در ابتداي آن از روز اول وزارتي ها ناباوري خود را اعلام كردند.
خامساً- ياوه گويي هاي زير هم بكرات توسط مقامات ريز و درشت آخوندي و مزدوران آنها نوشته شده و تازگي ندارد:
-«به جاي اين که از صبح تا شب نيروهاي خود را وادار سازند که به سر و کول خود بزنند  و تيغ به خودشان بکشند و به هزار کرده و نکرده اقرار و اعتراف کنند به مسائل مهم‌تر بپردازند؛ از خودشان بپرسند و پاسخ دهند که چه چيزي در حرکت ما اشتباه بود که حيات و ممات‌مان به دست دولت آمريکا و عراق افتاد؟ ... چرا استراتژي ما را بايستي آمريکايي‌ها تعيين کنند؟ ».
-« مردم به هيچ‌يک از نيروهاي سياسي از مجاهدين گرفته تا بقيه اعتماد ندارند... اين فاصله هر روز بيشتر مي‌شود. همين يکي از دلايل ماندگاري رژيم است».
-« باز هم تاکيد مي‌کنم گشايش سياسي در کار مجاهدين نخواهد بود...».
-« البته که تشکيلات در عراق بهتر حفظ مي‌شود. هيچ جريان سياسي حاضر نيست ۳۵۰۰ نيروي متشکل آبديده را به سادگي از دست بدهد. مي‌خواهند تا آن جا که ممکن است اين تشکل را دست نخورده حفظ کنند..».
7-دست انداختن پيشوايان تاريخي و آرماني مجاهدين و ائمه تشيع و لجن پراكني هاي زير نيز فقط نشان از تعفن بريده توابي دارد كه در دنياي بورژوايي استحاله شده و به چيزهايي مي آويزد كه سي و پنج سال قبل از او اپورتونيستهايي كه در يك مقطع با متلاشي كردن مجاهدين  راه خميني را هموار كردند, به آن آويخته بودند.
-« استراتژي را در هر دوره امام تعيين مي‌کند و اين استراتژي مي‌تواند متفاوت و حتا در تضاد با استراتژي دوره قبل هم باشد. بنابر اين امکان اين که استراتژي جديدي متفاوت از دوره قبل براي مبارزه با رژيم ريخته شود هست. مجاهدين به «امامت» و «ولايت» اعتقاد دارند و «انقلاب ايدئولوژيک» جاري کردن آن در کليه سطوح سازمان بود ».
-«  اما براي مدت کوتاه و يا بلند شعارهاي ديگر امامان نيز مي‌تواند سرلوحه قرار گيرد. مجاهدين هنگام تحويل سلاح به آمريکايي‌ها و همکاري با آن‌ها مطمئناً استراتژي امام حسين و عاشورا را نمي‌رفتند. آنجا صلح امام حسن و استراتژي امام حسن پيش رو بود و يا بعد از آن وقتي مجاهدين محصور در اشرف به فراگيري موسيقي و کامپيوتر و ديگر علوم پرداختند استراتژي امام محمدباقر را مي‌رفتند».
-« حتي غيبت مسعود رجوي و انتخاب نايب و «ما به ازا» در اشرف (مژگان پارسايي) به نوعي الگو گرفته از غيبت امام زمان و نواب خاص امام زمان است. در نگاه شيعه اعمال همه امامان درست و اصولي است. امام يعني معصوم و غيرپاسخگو. پاسخگويي‌اش تنها در قبال خداوند است» (اين فرومايگي هم جديد نيست و از سال 1364 تا بحال 24سال دير رسيده اي !!).
-« شيعيان از يک طرف معتقد هستند که عمر باعث مرگ فاطمه همسر علي شد با اين حال علي بعد از مرگ فاطمه، دخترش را به همسري عمر در آورد و نام يکي از فرزندانش را عمر گذاشت. شيعيان با آوردن عذر بدتر از گناه سعي مي‌کنند بگويند دختر علي نبوده و دخترخوانده‌اش بوده. علي نيز با خواهر عمر ازدواج کرد.
حسن به هر دليل پس از اقدام به جنگ از نيمه راه بازگشت و با معاويه و دستگاه اموي صلح کرد؛ شرط مهم‌اش اين بود که معاويه بعد از خود خليفه و جانشين تعيين نکند که کرد. دليل‌ صلح هرچه که مي‌خواهد باشد، مهم اين است که اين کار به وقوع پيوست. حسين در کربلا جنگيد و کشته شد و پا پس نگذاشت؛ شيعيان رفتار متناقض حسن و حسين را اين گونه توجيه مي‌کنند که صلح امام حسن زمينه ساز عاشورا بود. هيچ منطقي را هم ارائه نمي‌کنند...».
-«زين‌العابدين از ميدان جنگ به ميدان نيايش رفت و دست به دعا برداشت؛ دوران بيماري او که باعث نجاتش در واقعه کربلا شده بود به نوع ديگري ادامه يافت، شايد آن هم نوعي مبارزه بود. محمدباقر شکافنده علوم بود و تحصيل و آموزش علم را پيشه کرد؛ جعفر صادق مرزهاي ايدئولوژيک را بنيان گذاشت، به عمرش 5 خليفه اموي و 2 خليفه عباسي را ديد، علني هم زندگي مي‌کرد، عوامل حکومت به او دسترسي هم داشتند، مخفي يا در قلعه‌هاي دست نيافتني و ... هم نبود. اين دو حرکت مي‌تواند زمينه سازي و کادرسازي و ... تلقي شود. موسي کاظم دوران سخت زندان را گذراند. امام رضا با مأمون و خلافت عباسي پيمان بست و وليعهدي خليفه جور و فاسد را پذيرفت. توجيه‌اش هرچه مي‌خواهد باشد چنين کاري صورت گرفت. فرزندش جواد، دامادي مأمون را پذيرفت. شيعيان معتقدند مأمون امام رضا را کشت. بنابراين امام جواد به وصلت خانوادگي با قاتل پدرش تن داد. وي در ۷ سالگي به امامت رسيد و در ۲۵ سالگي وفات يافت. اين که امت چگونه از کودک ۷ ساله پيروي مي‌کند و کودک هفت ساله معصوم و بري از اشتباه است بماند. علي النقي در دوران خلافت هفت خليفه عباسي زيست در هشت سالگي امام معصوم شد و در شانزده سالگي فرزندش به دنيا آمد. اگر خطري بود که هفت خليفه آن هم در عهد خشونت و کشت و کشتار اجازه نفس کشيدن به او نمي‌دادند...».
-« حسن عسگري مي‌گويند در ميان سپاه و لشکر خليفه تحت نظر بود. بعضي‌ها هم مي‌گويند شبکه مخفي داشته است و ... امام يازدهم مدتي از عمرش در رقابت و مقابله با برادرش «جعفر کذاب» گذشت. مي‌گويند زمينه غيبت فرزندي را که گفته مي‌شود اساساً وجودخارجي نداشته فراهم مي‌کرد. مهدي، امام غايب است و غيبت صغرا و کبراي او ظاهراً تا قيام قيامت ادامه دارد. البته مي‌توان بر خلاف صريح قرآن هم حرکت کرد. چرا که پيغمبر به صراحت مي‌گويد من مي‌ميرم چنانچه شما هم مي‌‌ميريد ولي شيعيان مي‌‌گويند امام زمان ۱۲۰۰ سال است که زنده مانده و بعد از اين هم زنده مي‌ماند. پيغمبر مي‌گويد من بشري هستم مثل شما. اما امام زمام بشري مثل ما نيست. چگونگي‌اش را هم کسي نبايد سؤال کند ترديدي نيست که در اين نگاه شأن امام زمان از پيغمبر بيشتر است...».
8- جالب اينكه عليرغم كشفياتي كه از زمان توده- نفتي ها در ايران سابقه دارد, به گونه اي كه خواننده ات را هم با قياس به نفس ابله تصور كرده اي , تازه نوشته اي: « نمي‌خواهم وارد بحث‌هاي ايدئولوژيک بشم، فقط اشاره‌ي کلي کردم و اين که نقش امام در زندگي مردممان را نشان دهم».
اگر غرض و مرضي دركار نبود و اگر كسي بواقع دچار ابهامات سياسي و يا استراتژيك و حتي ايدئولوژيك بود, بدون شك مجاهدين مانند 45 سال گذشته, مواضع و پاسخ هاي خود را ارائه ميدادند و با او به گفتگو مي نشستند. راهي كه در ساليان گذشته براي تو هم بسته نبود.  اما اكنون با توجه به مجموعه رذيلت هاي فوق, از هر گونه ارتباط و تماس با بريده نادمي تا اين حد وقيح و نمك ناشناس كه چند نعل عليه آنها بجانب  رژيم ضد بشري ولايت فقيه مي تازد, معذورند.

ابوالقاسم رضايي
چهارشنبه شب 9 ديماه 1388
ساعت ارسال: 5/2  بامداد پنجشنبه

پاسخ فوری ایرچ مصداقی به نامه‌‌ی محسن رضایی

آقاي ابوالقاسم (محسن) رضایی
اتهامات زشت، سخیف و غیرانسانی شما که شیوه مألوف است تأثیری در من ندارد و مرا از طریق حق و انصاف خارج نمی‌کند. اگر جایی باز هم لازم باشد بنا به ندای وجدانم از مجاهدین و حق‌شان دفاع می‌کنم. از این راه‌ به جایی نمی‌رسید. مشکل شما در جای دیگری است بایستی آن را حل کنید.
توقع انصاف و مروت از شما ندارم این تنها چیزی است که در شما یافت می‌نشود.
علیرغم تمامی تلاشی که بخرج دادید و آسمان و ریسمانی که بهم بافتید شما در تاریخ مورد نظر من، به نامه‌‌ ام پاسخ دادید اگرچه توجیهات غیرواقعی و غیرمنطقی خود را نیز همراه آن کردید. این پاسخ به خواسته من است هرچند منظور مرا که تصحیح راه غلط شماست برآورده نمی‌کند.
از این که پاسخ نامه‌ام را دادید به رسم ادب تشکر می‌کنم.
خشم شما را درک می‌کنم. اتهامات و زیر پا گذاشتن ابتدایی‌ترین اصول اخلاقی و بی پرنسیبی شما را می‌گذارم به حساب درماندگی‌تان در پاسخ به استدلال‌هایی که در پرسش و پاسخ‌هایم مطرح کرده بودم.
از این که با نوشتن فحش‌نامه عقده‌های درونی‌تان را بیرون ریخته و کمی راحت شده‌اید خوشحالم. باور کنید من از رنج و مصیبت شما خوشحال نمی‌شوم.
متأسفم بگویم نوشته‌ی شما شخصیتتان را برملا می‌کند. تاریخ نسبت به چنین کیفرخواست نویس‌ها و پاپوش‌دوزانی قضاوت مثبتی نکرده است. کمی در سرنوشت پیشنیان مطالعه کنید. «فاعتبرو یا اولی‌الابصار» فقط برای وابستگان رژیم نازل نشده است.
من به شما التیماتوم ندادم بلکه زیرکانه روی فرهنگ غیرپاسخگوی شما دست گذاشتم و البته به هدفم رسیدم. خوشحالم در این رابطه شما پاسخ دادید. من به خودم فرصت دادم.
همین که نامه‌‌ام باعث شد خواب را بر خود حرام کنید و عجولانه و بدون تفکر و پیامدهای احتمالی آن تا نیمه‌های شب نشسته و پاسخ نامه‌ام را بدهید می‌گذارم پای این که تمایل ندارید نامه‌ام انتشار عمومی یابد.
من عادت کرده‌‌ام تنها سیاهی‌ها را نخوانم. سفیدی‌های نامه را نیز می‌خوانم. برای شما بهتر بود دو جمله می‌نوشتید و دوستانه دلایل‌تان را برای عدم انتشار نامه‌‌ام ذکر می‌کردید.
به درخواست ضمنی‌تان عمل می‌کنم و از انتشار مطلبم خودداری می‌کنم.
موضوع مسبوق به سابقه است. یادتان هست سال گذشته از من خواستید مطلبم راجع به کتاب محمود رویایی را منتشر نکنم و من ۹ ماه در انتشارش تعلل به خرج دادم و عاقبت رفتار شما باعث شد آن را انتشار دهم. لابد که این موضوع را تکذیب نمی‌کنید و مدعی نمی‌شوید بعد از وقایع مرداد ۸۸ و نوار فاتحان آن را نوشته‌ام. این بار نیز به خاطر پیام مستتر در نامه‌تان چنین می‌کنم و از انتشار مطلبم خودداری می‌کنم.  نمی‌دانم چرا در نامه‌تان به آن مطلب بلند که در سه شماره انتشار یافت اشاره نکردید . در پای آن هم نوشته‌ام که تاریخ نگارشش أذر ۸۷ است.
راه را شما بستید. یادتان هست به شما راجع به مصاحبه‌ کینه‌توزانه رادیو ایران زمین در استکهلم تلفنی گفتم؟ شما در ژنو بودید قول دادید که در اسرع وقت با من تماس می‌گیرید. الان پنج- شش ماه می‌گذرد.
من کتابی را که رژیم در ایران علیه مجاهدین در آورده به دست آوردم و برای محمد محدثین نامه نوشتم و به اطلاع او رساندم و تأکید کردم چنانچه مایل است بگوید تا یک نسخه از آن را که در مرحله ویراستاری است برایش ارسال کنم. شش روز بعد از آن که به نامه‌‌ام پاسخ نداد مطلبم را انتشار دادم. در آن‌جا اشتباه کردم تبعات عدم پاسخگویی به نامه‌ام را ذکر نکردم. چون اصلاً به مخیله‌ام خطور نمی‌کرد که جواب خیرخواهی را هم ندهید. من از آنجایی که راه‌ها را بسته دیدم مطلب نوشته شده‌ام را انتشار دادم.
آقای رضایی کافر همه را به کیش خود پندارد. لطفاً از پرنسیپ صحبت نکنید کالایی است کمیاب در نزد شما.
من مطلبم را در شب هشتم دیماه نوشتم و مانده بودم با آن چه کار کنم. صبح ۹ دیماه آن را به پیوست نامه‌ای برای شما و آقای سید‌المحدثین ارسال کردم. برای همین هم نوشتم تا آخر شب ۹ دیماه اگر پاسخ ندادید آن را انتشار می‌دهم. مگر در جایی نوشتم که هشت دیماه برای شما ارسال کردم؟ دست از این مچ‌گیری‌های نابخردانه بردارید که جز شرمندگی حاصلی ندارد.
اما در مورد ادعای دیگرتان.
در مورد پرسش‌ و پاسخ‌ها و تاریخ آن اشتباه می‌کنید.
نه به قصد متقاعد کردن شما برای پافشاری بر روی حقیقت می‌گویم: به یاد و خاطره همه شهیدان قسم که آن را در تاریخ ذکر شده نوشتم. به صداقت و یکرنگی قسم که در شما کمتر سراغ دارم اکثر این سؤالات را بارها از طریق ایمیل و حضوری و نامه به ویژه از ایران دریافت کردم.
به صفا و صمیمیت و حق نان و نمک همدیگر را خوردن که در شما کمتر سراغ دارم قسم، من این نوشته را بعد از موضوع ۳۶ تن ننوشتم و به وجدان سوگند که من نوار فاتحان را ندیده‌ام. حوصله دیدن این گونه فیلم‌ها را ندارم. چند جمله‌ای از آن را بچه‌ها به من گفته‌اند. تأکید آن‌ها این بود که با دیدن آن به یاد هاله نور افتاده بودند.
اگر منظورتان این است که موضوع جشن پیروزی را بعد از دیدن آن نوشته‌ام به خطا رفته‌اید. شما در طول این سال‌ها کم اشتباه نکرده‌اید این هم می‌گذارم بغل آنها.
راستش در این چند ساله در همین استکهلم کم جشن‌های شما را ندیده‌ایم . فکر می‌کنید تنها همین مورد بود که شما جشن گرفته‌اید؟
به آزادگی رفقای شهیدم سوگند که من پیش از  این موارد، مطلبم را نوشته بودم.
من نشست‌های موجود در اشرف که تاریخ آن پیش از نگارش نامه مسعود رجوی به خبرگان رژیم بود را هم ندیدم. دوست نداشتم ببینم. اما از این طرف و آنطرف راجع به آن شنیده‌ام.
به شرافتم و به خون همه بچه‌هایی که در راهرو مرگ با آن‌ها بودم سوگند که یک سؤال را آن هم به خاطر رعایت حال شما و مخمصه‌‌ایی که در آن گیر کرده‌اید حذف کردم. تاریخ پرسش سؤال و پاسخ من هم دقیقاً نیمه بهمن ۸۷ بود و من تازه از بروکسل برگشته بودم. پرسش کننده هم از دانشجویان ... ( به هنگام انتشار به دلایل امنیتی حذف  کرده‌ام) بود. پرسش او راجع به احتمال اعتصاب غذا بود که مسعود رجوی در بروکسل وعده آن را داد و من نظرم در مورد آن را در بهمن ۸۷ نوشته بودم.
شما و آقای محدثین بهتر از هر کس به بخشی از مفاد پاسخ‌های من واقفید. یادتان رفته با خودتان در مورد ارتش قیام وتضاد آن با ارتش آزادیبخش ملی صحبت کردم؟ من پاسخ شما را هم به یاد دارم. شما گفتید چرا این دو را در راستای هم نمی‌بینی؟ گفتم نیست که ببینم.
یادتان رفته سر موضوع استراتژی امام رضا و ... به شما و بهنام[محمد سید‌المحدثین] گفتم؟
یادتان رفته به شما گفتم بدترین احتمال پخش کردن‌تان در عراق است و نه انتقال به خارج؟
یادتان رفته به شما گفتم بیرون آمدن از لیست اروپا باعث می‌شود رژیم به ابعاد توطئه‌هایش در عراق بیافزاید؟
شما که با نظرات من آشنا هستید!
یادتان رفته به موضوع دادگاه انگلیس و شهادت ۵ نفر در حضور بهنام [سید‌المحمدثین] اشاره کردم؟
آیا برنامه گذاشتن مشترک با سلطنت طلب ها را به شما نگفتم؟
یادتان رفته بهنام [سید‌المحدثین] گفت کاشکی همان موقع مطلبی می‌نوشتی و از ما بطور علنی انتقاد می‌کردی؟!
یادتان هست من چه پاسخی دادم؟
آیا کمتر از سه هفته قبل از حمله آمریکا به عراق، به شما در نیمه‌های شب در استکهلم که مدعی بودید با کلاشینکف‌هایمان به ایران می‌رویم نگفتم دنیای خارج از ذهنی هم وجود دارد؟
آیا شما بطور ضمنی حمله آمریکا را نفی نکردید؟
آیا به شما نگفتم که فروغ ۲ در کار نیست و شما در حال انتقال به خارج از کشور هستید و نه رفتن به داخل ایران؟
آیا شما نگفتید چرا رژیم این همه ترسیده است؟‌ گفتم خیالبافی است. رژیم می‌خواهد آبگوشت درست کند آبش را بار گذاشته می‌خواهد گوشتش را که شما باشید فراهم کند.
ده‌تا مثال برایتان نزدم؟ نگفتم رو به خارج حرکت می کنید و نه رو به داخل؟
آیا افرادی از مجاهدین را که در اروپا بودند مثال نزدم و نگفتم که با وجود این افراد در خارج از کشور قصد حمله‌ای در کار نیست؟
نگفتم اگر آمریکایی‌ها آمدند دم اشرف و گفتند سلاح‌هایتان را بدهید چه می‌کنید؟ نگفتید با کلاش‌هایمان می‌رویم ایران؟
نگفتم اگر آمریکایی گفت حق نداری پایت را از اشرف بیرون بگذاری چه می‌کنید؟
شما پاسخ دادید، مگر ما می‌گذاریم کار به آنجا ها بکشد؟ تکلیف را یک سره می‌‌کنیم؟ این بود یکسره کردن تکلیف؟!
مگر همان موقع که تعداد رزمندگان ارتش مشخص نشده بود به شما نگفتم این آمارهای غیرواقعی حاکی از وجود ده‌ها هزار رزمنده در ارتش را به من ندهید.
مگر همان موقع به شما نگفتم که رزمنده بالای چهل سال به چه درد می‌خورد و الان می‌گویم رزمنده پنجاه ساله به درد جنگیدن نمی‌خورد و شما بهتر از هرکس به آن واقف هستید.
مگر همان ۷ سال پیش راجع به ۱۱ سپتامبر و عدم محکومیتش از سوی شما صحبت نکردم؟
ای کاش نوار گفته‌های من و شما وجود داشت و یا همان موقع آن‌چه را که به شما گفتم می‌نوشتم و انتشار می دادم.
مگر در حضور شما و بهنام [سید‌المحدثین] نگفتم که مجاهدین و شورای ملی مقاومت هیج‌یک از عملیات‌های تروریستی ۱۱ سپتامبر و بعد از آن را که القاعده انجام داده محکوم نکرده‌اند. مگر روی موضوع نیویورک، استانبول، اندونزی، لندن و کنیا تأکید نکردم.
مگر به شما نگفتم که شما فقط عملیات اسپانیا را محکوم کردید چون به اشتباه فکر می‌کردید که این عملیات توسط «اتا» انجام گرفته است. مگر نگفتم این گاف بزرگی است که رژیم متوجه آن نشده و تا کنون روی آن مانور نداده است؟
سخنگوی شما در آمریکا [علیرضا جعفر زاده] رسماً حضور مسعود رجوی در عراق را نفی کرد. نماینده شما رسماً اعلام کرد که وی از ابتدای اشغال عراق خاک این کشور را ترک کرده است. آیا فیلم ‌آن را ندیدید؟
اگر می‌خواستم جدیداً با خودم مصاحبه کنم که به ده‌ها فاکت قیام اخیر می‌توانستم اشاره کنم و مقصودم بهتر رسانده می‌شد. چرا مطلب قبلی را منتشر کنم؟ هنوز هم ابایی ندارم که این کار را بکنم.
اگر شما در ایران به قدرت می‌رسیدید حق پناهندگی مجلس اعلا عراق را به رسمیت می‌شناختید؟ اجازه می‌دادید علیه شما و دولت عراق فعالیت کند؟ من اجازه چنین کاری را نمی‌دادم و نمی‌دهم.
این حقوق پناهندگی را که می‌گویید خود شما برای دوستانتان به رسمیت شناختید؟
آیا وقتی صدام حسین رزمندگان سابق ارتش را که نمی‌خواستند به هردلیل با شما باشند با رژیم معاوضه می‌کرد از حق پناهندگی آنان دفاع کردید؟ مگر نمی‌گفتید عراق حق پناهندگی را به رسمیت نشناخته، مگر نمی‌گفتید ورود غیرقانوین به خاک عراق هشت سال زندانی دارد، مگر خود شما به من این حرف‌‌ها را نزدید؟
اگر امروز ساکنان اشرف را به جرم ورود غیرقانونی به خاک عراق بگیرند و زندانی کنند شما می‌پذیرید؟
اتهام «دم تکان دادن برای رژیم» از آن دست اتهامات زشتی است که بارها از جانب شما مورد مصرف قرار گرفته است و حتماً آخرین بار نخواهد بود. در همان مطلبم نیز به درستی روی این حقیقت دست گذاشتم که حتی یک نفر پیدا نمی‌کنید که به مجاهدین انتقاد کرده باشد و با اتهامات سخیف شما روبرو نشده باشد. آقتاب آمد دلیل آفتاب. به صراحت نوشتم که مصاحبه‌ مسعود رجوی در این مورد غیرواقعی است. تردیدی روی آن ندارم خودم بهترین نمونه هستم.
اما راجع به اتهامات دیگرتان
«- بريده نادمي كه از قتل عام زندانيان سياسي جان بدر برده و بر روي خون شهيدان پناهندگي و سيتي زن گرفته ودر ساحل امن اكنون به شغل كثيف كشف« انحرافات» همرزمان پيشين روي آورده است , شيوه منفور شناخته شده ايست ونيازمند توضيح بيشتر نيست.»
همانطور که حضوراً به شما و بهنام [سید‌المحدثین] هم گفتم شما قبل از ردیف کردن چنین اتهامات سخیفی بایستی فکری به حال زنده ماندن آقای رجوی در سال ۵۰ و ۵۴ (کشتار فداییان و مجاهدین روی تپه‌‌های اوین) و بعد از اشغال عراق بکنید.
اتهام «جان به در بردن» متوجه ایشان هم هست. اما بدانید تنها اذهان زشت و منحرف است که از زنده ماندن افراد اظهار ناراحتی و رنج و عذاب می‌کنند. برخلاف شما من از زنده ماندن هیچ کس که در اردوی مردم است ناراحت نمی‌شوم.
این شما نیستید که ناراحت هستید مزدوران رژیم و خود وزارت اطلاعات بیش از شما از زنده ماندن من و امثال من در رنج و عذاب هستند.
شما توابین خطرناک زندان را فرماندهان ارتش کردید. چون مجیزتان را گفتند. البته عین این حرف‌ها را مزدوران رژیم و کسانی که ده‌‌ها سال در دستگاه شما تربیت شده‌اند هم در مورد من می‌زنند. یک فقره‌اش را که محمد کرمی مزدور امروز رژیم و همراه بیست ساله شما زده، ملاحظه کنید. درست فرهنگ شما را دارد. به حال شما تأسف می‌خورم. باور کنید خوشحال نیستم. چرا یک انسان بایستی این همه سقوط اخلاقی کند.

«راستی ایرج مصداقی چه کسی است
حتما این سوال خیلی از هموطنان هم شده که این ایرج مصداقی چه کسی است که فرقه رجوی وقتی که میخواهد صدای اعتراض جدا شده ها را یا مخالفین و معاندین خود را سرکوب کند با نام ایرج مصداقی ویا پشت این نام است که انها را تهدید ویا شانتاژ میکند که بترساند و برعلیه فرقه کسی حرفی نزنند حالاعیاران پرده از چهره این فرد برمی دارد تا تمامی هموطنان این فرد را بشناسند. اقای ایرج مصداقی از هواداران فاز سیاسی این فرقه است که در سال 1360 دستگیر میشود و در زندان های تهران بوده است وی تا سال 70 در زندان به سر می برده است در زندان اوین وی فردی پا سفت نبود زیاد لب پر می خورد اوج شاهکارهای وی یا به تعبیر درست رجوی کار وی در سال 1367 بود .داستان از این قرار بود که بعد از عملیات خودکشی سال 67 که فرقه رجوی به ان نام فروغ جاویدان گذاشت در زندان های رژیم خمینی خونخواران و لاشخورها وکفتارها به جان زندانیان بی دفاع واسیر افتادند . در یک به اصطلاح دادگاه یک دقیقه ای از زندانیان سوال می کردند که منافقین را قبول داری یا نه سر موضع هستی یا نه نظرت در رابطه با منافقین چی است و……. از این قبیل سوالات . هر کس به هر نحوی جواب می داد که سازمان را قبول دارد در یک سمت قرار می دادند و کسانی که سازمان را رد و محکوم می کردند در سمت دیگر قرار می گرفتند که همان لاشخور ها و کفتارها بودند و زندانیان اسیررا که از حسینیه اوین دسته دسته برای اعدام می بردند در محل جوخه اعدام انهارا که به خط می کردند و خونخواران شب پرست که لحظاتی بعد می خواستند سینه این فرزندان بی دفاع را اماج گلوله ها قرار بدهند . در کنار جوخه اتش اقایان ایرج مصداقی – اصفر مهدی زاده – (که هم اکنون در فرقه رجوی است )- ( ا…- ش… و م …- ک…. و ع …. س و….. …… این افراد چونکه از فرقه رجوی جدا شده اند و دنبال زندگی خود رفته اند از بردن نام کامل انها معذورم ) این اقایان یا به عبارت بهتر این لاشخورها و کفتارها شروع به شعار دادن می کردند و خونخوران شب پرست سینه فرزندان این مرزو بوم را اماج گلوله قرار می دادند در واقع شعار اقایان فرمان اتش بود . پس از ان مزد خود را گرفت که همانا چند صباحی زنده ماندن بود و در سال 1370 از زندان ازاد شد وبه ترکیه رفت و مجدد به فرقه رجوی وصل شد و به اروپا رفت . در اروپا فرقه رجوی مسله پناهندگی اورا حل کردند وی مجدد شروع به فعالیت کرد . در سال 1373 وی مدتی به کار مالی اجتماعی در سوئد پرداخت و پس از ان به بخش پشتیبانی شورای ملی مقاومت در پاریس به دفتر شورا رفت . و اقای ایرج مصداقی که دستانش تا مرفع اغشته به خون است مدتی است در پشت اتجمن های پوشالی ساخته فرقه رجوی اشک تمساح برای افراد جدا شده که در تیف مستفر بودند می ریزد و همین فرقه جنایت کار رجوی بود که با توطعه ها که کردند تمام افراد تیف را در شهرهای عراق و ترکیه و یونان اواره کرد و حالا هم دست از سر انان برنمی دارند هموطنان عزیز پشت این ماسک ایرج مصداقی و انجمن های پوشالی که وی از انها نام می برد کسی نیست بجز فرقه جنایت کار رجوی و در راس ان مریم عضدانلو قجر (قاجار) باید یک دست مریزاد و احسنت به اقای ایرج مصداقی گفته شود . این عنتر خوب از لوتی خودش یاد گرفته است که چگونه دست در خون داشته باشد. سعود رجوی لوتی در زندان های اوین – کمیته مشترک – قزل حصاردر همکاری با عوامل ساواک در لو دادن و فروختن همرزمانش از هیچ چیز فروگذار نکرد از محمد حنیف نژاد و سعید محسن گرفته تا مارکسیست ها و مذهبی ها تا بتواند خودش را از اعدام نجات بدهد و چند صباحی بیشتر زنده بماند حالا عنتر او هم کار و خط لوتی خودش را رفته است . از قدیم گفته اند مال بد بیخ ریش صاحبش است. »
متأسفانه به این عنصر زبون و توی سری خورده به هنگام پاپوش دوزدی برای زندانیان جان به در برده از کشتار ۶۷ نگفته بودید که من در اوین نبودم و در گوهردشت بودم. به او درست اطلاع رسانی نکرده بودید که در دوران ۶۷ کسی را تیرباران نکردند بلکه همه را دار زدند.
آقای ابوالقاسم رضایی تنها شما نیستید که در کار توطئه چینی و پرونده سازی علیه من کوشا هستید:
... [نام فرد مزبور را به دلایل امنتی هنگام انتشار نامه‌ام حذف کرده‌ام] هم به یکی از عوامل شناخته‌ شده و مهم دستگاه اطلاعاتی رژیم نامه نوشته و خواستار پرونده سازی علیه من شده بود. من سند آن را دارم بخشی از سند به شرح زیر است. به سبک کار و فرهنگ مشترک شما و ایشان توجه کنید:
«راستی یک جانوری پیداشده به نام ایرج مصداقی از جناتیکاران منافقین و اینجا با پول سازمانی کتب چند جلوی [جلدی] نوشته و  متولی امور زندان ها شده ادعا می کند در سال 67 سر دادگاه را کلاه گذاشته و مثل یک قهرمان زنده مانده است.به نظرم تمامما [تماماً] جعلی است چقدر خوب بود اگر سندی از نوع قهرمانی این اقا پیدا می شد و پته اش راروی آب می ریخت.»
نگاه می‌کنید ایشان هم درست مثل شما به مدد وزارت اطلاعات رژیم تلاش می‌کند که «پته» من را روی آب بریزد.
لطفاً در مورد پناهندگی فرافکنی نکنید. این شما هستید که از قبل خون و رنج من و امثال من به «پاسپورت پناهندگی و ساحل امن» رسیدید. من نان رنج خودم را می‌خورم. شما نان چه چیزی را می‌خورید؟ نمردیم و فهمیدیم پاریس و کنار رود سن و اورسورواز هم میدان نبرد است و استکهلم «ساحل امن».
هنوز که هنوز است شما و امثال شما از دوران هفت ساله زندان مسعود رجوی در زندان زمان شاه که در مقابل زندان‌های خمینی هتل بود می‌گوئید، آنوقت مدعی می‌شوید که من بر روی خون شهیدان پناهندگی گرفته‌ام. شما و دوستانتان از روی چه چیزی پناهندگی گرفته‌‌اید؟ چنان حرف می‌زنید انگار در این ۳۰ ساله شما را گذاشته بودند در چرخ گوشت و من و امثال من را در حریر خوابانده بودند!
شما و مسئله داشتن نسبت به بریدگی و ...!!!
اجازه دهید پرده دری نکنم و نگویم که رئیس کمیسیون قضایی شورای ملی مقاومت [سنابرق زاهدی] در زمان شاه کرباسچی [شهردار تهران] را لو داد و در دادگاه از انقلاب سفید شاه و میهن سخن گفت و به سرعت آزاد شد و به سر کار و زندگی‌اش برگشت.
از نظر من «دنائت و رذیلت» را بایستی در جاهای دیگری جستجو کرد. لطفاً همه چیز و همه کس را قیاس به نفس نکنید.
اما خصائل منفی انسانی بیشتر در کسانی است که دروغ می‌گویند و تاریخ جعلی خلق می‌کنند و در اثبات دروغ‌هایشان پافشاری می‌کنند.
من که تردیدی ندارم اکثریت بچه‌ها انزجارنامه را پذیرفته بودند و می‌پذیرفتند. رژیم جنایتکار به انزجارنامه راضی نمی‌شد. خوب است به نامه منتظری به خمینی و حرف‌های حاکم شرع خوزستان هم رجوع می‌کردید؟ می‌رفتید به نوشته رضا شمیرانی که در سایت همبستگی ملی خودتان هم انتشار یافت رجوع می‌کردید که می‌گفت خط بچه‌های بند ابدی‌های اوین پذیرش انزجارنامه بود.
در طول سال‌های ۶۰ تا ۶۷ ده‌ها هزار نفر بعد از مراحل مختلف بازجویی و تحمل زندان و ... آزاد شدند. همه آن‌ها بدون استثنا نوشتن انزجارنامه را پذیرفته بودند. من بسیاری از شهیدان بزرگ مقاومت را می‌شناسم که حتی پیش از اعدام مصاحبه‌ی تلویزیونی برای پرونده‌هایشان کردند. نیازی نمی‌بینم در این جا اسم بیاورم. مقاومت این دسته افراد ستودنی بود. بعید می‌دانم اصلاً توان درک این مسائل را داشته باشید.
بعد از گذشت هفت سال در سال ۶۷ ما در اوین و گوهردشت تنها ۷۵ نفر ملی کش داشتیم که نوشتن انزجار نامه و مصاحبه را نپذیرفته بودند. یعنی بقیه در طول این سال‌ها پذیرفته بودند و به ویژه همه‌ی زندانیانی که در سال‌های قبل و بعد از ۶۷ به مجاهدین پیوستند. تازه بخشی از این ۷۵ نفر انزجار نامه را قبول داشتند مصاحبه و حضور در مسجد محل و ... را که شروط اضافی رژیم برای آزادی‌شان بود نمی‌پذیرفتند.
بقیه زندانیانی که با آنها هم بند بودم و بهتر از شما با آن‌ها و نظراتشان آشنا هستم برای آزادی از زندان اکثریت به قریب به اتفاقشان مشکلی در نوشتن انزجارنامه نداشتند. کسی که برای آزادی از زندان انزجارنامه می‌نویسند حتماً برای نجات جانش این کار را می‌‌کند.
خط دهنده اصلی زندانیان مجاهد در اوین جعفر اردکانی [یکی از زندانیان دوران شاه] بود که پیش از آن مصاحبه تلویزیونی هم کرده بود. او جز اولین سری مجاهدینی بود که در اوین اعدام شد. درنده خویی رژیم را شما نشناخته‌اید.
مقاومت نسبی من کمتر از کسانی که در طول این سال‌ها به شما پیوستند نبوده است. تازه بماند که بعضی‌هایشان که امروز هم در کنار شما هستند کابل زن شعبه بودند و همراه بهزاد نظامی. دلم نمی‌خواهد پرده دری کنم. شما حتی در سیمای آزادی افرادی را اسطوره کردید که نفوذی رژیم در ما بودند. نگذارید پرده دری کنم. زندانیان خود بهتر از هر کس به این امور آشنا هستند.
نوشته من چه ربطی دارد به صحنه پردازی‌های رژیم؟ اتفاقاً شما با این اعمال زشت‌تان آب به آسیاب رژیم می‌ریزید و گزک به دست او می‌دهید. بفرمایید یک نمونه اش را در همین جا ملاحظه کنید؟
شما هستید که با انتشار عکس جعلی یک دختر لبنانی اتو به دست رژیم داده‌اید که جنایاتش علیه زنان و به ویژه در روز عاشورا را زیر سؤال ببرد.
مثال‌هایی که شما در مورد توطئه‌های رژیم برای کشتار دستگیر شدگان و سرکوب بیشتر زدید چه ربطی دارد به موضوعی که من رویش دست گذاشتم؟ اتفاقاً رژیم می‌تواند در راستای همان توطئه‌هایش همین فیلم شما را هم بهانه‌ی یک سناریوی جدید علیه مردم ایران کند.
حرف من اتفاقاً همین است که شما در چنین شرایطی که رژیم در حال توطئه علیه مردم است و جان بسیاری از جمله بچه‌های داخل کشور به خطر افتاده دست به چنین اعمال غیرمنطقی می‌زنید.
پیشتر هم گفتم که انصاف و مروت در نظام فکری شما جایی ندارد. هر کسی که خرده هوشی داشته باشید  و بهره‌ای از عقل و درایت داشته باشد به ادعای شما می‌خندد که من «قصد تنویر افکار عمومی نظام» راجع به خودم را دارم. شرم و حیا احساسی انقلابی است. حتی کم آن هم خوب است. تنها برای کسی که مرزهای انسانی را پشت سر گذاشته، ردیف کردن اتهاماتی از این دست میسر است.
آقای رضایی دست از این توجیهات کودکانه در مورد تهیه فیلم مزبور بردارید. رزمندگان اشرف چرا صورت‌هایشان را پوشانده‌اند؟ چرا مثل هر سال در روز عاشورا تظاهرات نمی‌کنند؟ چه نیازی است که شبیه سازی تظاهرات‌های ایران را بکنند؟
چه اصراری داشتید که چنین فیلم‌های شبهه‌انگیزی را روی نت بگذارید که وکلایتان چاره‌اندیشی کنند؟
آقای رضایی موضوع مهری امیری و فضاحت‌های مربوط به آن یادتان رفته است؟
برای رد گم کنی برای «فرح‌ کریمی» [نماینده پارلمان هلند که مجاهدین او را مزدور رژیم معرفی می‌کردند و در وبلاگ‌ انحرافی خود برای رد گم کنی برای او تبلیغ می‌کردند] و ... هم تبلیغ می‌کردید یادتان رفته است؟
پیام‌ خانم رجوی برای تظاهراتی که در ایران وجود خارجی نداشت یادتان رفته است؟
ترتیب دادن مصاحبه جعلی با صدای آمریکا در مورد چهارشنبه سوری و وصل مهری امیری از اشرف به او و ادعای این که زنی قهرمان وسط تهران است یادتان رفته است؟
پیام فرستادن ایشان از اشرف برای کنگره آمریکا تحت عنوان این که سخنگوی انجمن دفاع از زنان ایران و در تهران است یادتان رفته است؟
من که اسنادش را برایتان ارسال کردم و حضوراً هم توضیح دادم. [نه رضایی و نه سید‌المحدثین هیچ دفاعی نداشتند و فقط تأکید می‌کردند که من بیش از آن‌ها در جریان امور هستم]
شما این بار مسئولیت محل تظاهرات را به دوش سایت جرس انداختید. به آن ها قبولاندید که این تظاهرات در مشهد اتفاق افتاده است. حداقل تصور من این است. من که لینکش را برایتان فرستادم. خودتان را به کوچه علی چپ نزنید. بیخود «عمامه زمین نزنید» و هیاهو به راه نیاندازید.
ادعای این که ستاد «داخل کشور» و یا ستاد اجتماعی در داخل کشور است خنده دار است. هیچ موقع نبوده است. کد آوردن از عنصر کثیفی مثل مسعود خدابنده مقصود شما را برآورده نمی‌کند.
شیوه‌ی شما درست نعل به نعل از روی دست رژیم کپی‌برداری می‌شود. اتفاقاً رژیم هم برای فرار به جلو همیشه با همین دست اتهامات ما را همسو با آمریکا و صهیونیست و ... معرفی می‌کند.
بارها و بارها در چند ماه گذشته اطلاعیه‌ها و اخباری را که خودم تنظیم کردم و یا انتشار دادم بدون آن که حتی یک واو آن را پس و پیش کنید به نام «ستاد اجتماعی» و «ستاد داخله» و ... انتشار دادید. اطلاعیه‌های رسمی «مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران» را عینا برداشته و به عنوان گزارش رسیده به ستاد اجتماعی مجاهدین انتشار می‌دهید.
کار ستاد اجتماعی مجاهدین این است که بنشیند و فیلم‌های انتشار یافته بر روی اینترنت را با تأخیر به نام  خودش دوباره انتشار دهد.
آقای عزیز از این ادعاها که مجاهدین نیازمند ترتیب دادن تظاهرات جعلی در ایران نیستند دست بردارید. لااقل ده‌ها اطلاعیه خودم در مورد انجمن‌هایی که وجود خارجی در ایران نداشتند نوشتم و در همه موارد هم به «خواهر مرضیه» داخله به تأکید گفتم من نه تنها به این امور اعتقادی ندارم، و هوادار مجاهدین هم نیستم، اما به خاطر دوستی و آشنایی که با شما دارم و تقاضایی که شما می‌‌کنید این کار را می‌کنم. لااقل از این حرف‌های واهی نزد من نزنید.
شما انجمن جعلی «دفاع از حقوق زنان» در ایران تشکیل دادید و مهری امیری نامی که در اشرف نشسته بود را کردید سخنگویش! شما به دروغ برای او سابقه‌ی زندان تراشیدید. من که اسنادش را برایتان ارسال کردم. چنانچه یادتان رفته دوباره ارسال کنم.
یادتان رفته مدعی تظاهرات جعلی این انجمن در پارک لاله بودید؟ مریم رجوی برایشان پیام ‌داد و شما از درون اشرف با شماره تلفن ماهواره‌ای سر مجید خوشدل را شیره مالیدید و با او مصاحبه ترتیب دادید و مدعی شدید که از صحنه تظاهرات در تهران با او صحبت می‌کنید؟ حرمت دوستی او با من باعث شد که در این مورد هیاهو نکند.
من که اسنادش را برایتان به همراه شماره تلفن ماهواره‌ای اشرف ارسال کردم.
آقای عزیز «عمامه بر زمين زدن و سينه چاك دادن با شيوه آخوندي» اتفاقاً شیوه‌ای است که شما در نامه‌تان از آن استفاده کرده‌اید. شما هستید که مثل روضه‌خوان‌های بالای منبر سر بریده حسین را وسط می‌کشید. قیاس به نفس نکنید.
خوب است وکلای اشرف نشسته‌اند دائم یوتیوب را چک می‌کنند و بلافاصله به مجاهدین خبر می‌دهند. باریکلا به وکلای اشرف و این همه تیزهوشی‌شان. یک بار دیگر همین توجیهات بی‌سر و ته‌تان را بخوانید به قول خودتان مرغ پخته هم به خنده می‌افتد.
آقای رضایی شما سرتان را مثل کبک زیر برف برده‌اید و فکر می‌کنید کسی شما را نمی‌بیند. ارتباط مستقیم آقای رجوی با اشرف و بروکسل برقرار است و کسی از محل ایشان خبر ندارد؟ روزها و روزها با اشرف تماس مستقیم می‌گیرند و کسی از آن مطلع نمی‌شود؟ یعنی رژیم عراق نمی‌تواند جلوی ارتباط مستقیم را بگیرد؟ قطع کردن یک سیم کاری دارد؟ ‌آیا ردیابی محل صدا و ارتباطات چند ساعته و چند روزه کاری دارد؟
با زدن اتهامات سخیف از پاسخگویی فرار نکنید. دردی را درمان نمی‌کنید. پیله‌های دورتان را پیچیده تر می کنید.
من که پیشتر هم در حضور شما و بهنام [سید‌المحدثین] گفتم که مسعود رجوی در عراق نیست و شما به یکدیگر نگاه کردید.
مژگان پارسایی برای شما سردار سرداران است و حرف‌هایش واجب‌الاطاعه و نه برای من. او مختار است هرچه می‌خواهد بگوید. من تأکید کردم او نیز تلویحا تأیید کرده است که مسعود رجوی در عراق نیست. بقیه نظرات او برای خودش محترم است و نه من. چه کسی به شما و ایشان و یا هر کس دیگر این حق را داده که برای دیگران مشخص کنید راجع به چه چیز فکر و یا پرسش کنند.
من در مورد جای مسعود رجوی که بدون تردید برای آمریکایی ها و عراقی ها مشخص است سؤال نکردم. من تنها می‌دانم که او در اولین روزهای اشغال عراق این کشور را ترک کرده است. این که در کجا به سر می‌برد برای من مهم نیست. عدم حضور او در عراق برایم معنا دارد.
در مورد نسبت دادن دفاع از جنایت‌ حکومت عراق در ارتباط با ساکنان اشرف و یا زمینه سازی در مورد آن هم متأسفانه آگاهانه دروغ می‌گویید.
من برای محکوم کردن جنایت دولت عراق دو بیانیه سایت گزارشگر و دیدگاه را امضا کردم و در امضا‌گیری روی آن مشارکت داشتم. من بلافاصله در مصاحبه تلویزیونی با تلویزیون ماهواره‌ای آسو ست متعلق به کومله شرکت کردم و این جنایت را محکوم کردم و دلایلم را بر شمردم. در تظاهرات‌های آن روزها شرکت کردم. متأسفانه شما مواردی را که مثل روز روشن است نفی می‌کنید و نعل وارونه می‌زنید. این کار خوب نیست. اگر به روز جزا و پاسخگویی معتقدید کمی درنگ کنید.
اما اضافه می‌کنم همچنان معتقدم حضور در اشرف دیری نخواهد پایید. من مرده شما زنده، امیدوارم بعداً‌ اگر صحت نظر من مشخص شد یک عذرخواهی کوچک پیش وجدان خودتان از من بکنید.
آقای رضایی دبیرخانه شورای ملی مقاومت چیزی نیست جز نوشته‌های خودتان آن را برای من خرج نکنید. حتی اعضای شورای ملی مقاومت هم انتساب آن به خود را تکذیب می‌‌کنند.
تردیدی ندارم در مورد آمار حمایت بیش از ۵ میلیون عراقی از مجاهدین غلو می‌‌کنید. مثل آمار حضور ۹۰ هزار نفر در گردهمایی سی خرداد در سالنی که حداکثر ۶-۷ هزار نفر گنجایش دارد و همه مجبورند از دو در که دیکتور دارد و به خوبی همه کنترل می‌شوند وارد ‌آن شوند.
در این گونه موارد من به عقلم رجوع می‌کنم نه به آمارهای شما. خوب است در همان مقاله در مورد یکی از آ‌مارهایتان که مدعی بودید دقیقاً نظرسنجی کردید توضیح مکفی دادم. تصور می‌کردم لااقل دیگر در یک نامه خصوصی آن هم به من لااقل روی چنین مواردی تکیه نمی‌کنید. باور کنید من هوش و درایت شما را بیش از این فرض می‌کردم. متأسفم هر روز عقب می‌روید. باور کنید مشاهده این وضع برای من خوشایند نیست. راجع به آمار انتخابات مزبور  در گفتگوی حضوری به شما و بهنام گفتم، شما هیچ پاسخی ندادید.
شما که حمایت کتبی ۵ میلیون و خورده‌ای عراقی را کسب می‌کنید خوب در انتخابات عراق شرکت کنید. حتما پیروز می‌شوید. چرا اجازه می‌دهید مزدوران رژیم حکومت را به دست بگیرند؟ اگر به لحاظ حقوقی نمی‌توانید کاندیدا شوید به عراقی های حامی‌تان که جان می‌دهند برای شما بگویید که به چه کسی رأی دهند. نمایندگان خود را به مجلس بفرستید.
شما که دارای چنین دم مسیحایی هستید چرا نمی‌توانید حمایت کسر کوچکی از ۵ میلیون ایرانی در خارج از کشور را کسب کنید. چه تعداد از این ایرانی ها از شما حمایت می‌کنند؟
شما که حمایت هزاران حقوق دان عراقی را کسب کردید، حمایت ده حقوقدان ایرانی در خارج از کشور را کسب کنید. آقای روحانی تلاش زیادی کردند نتوانستند حمایت بیش از یک نفر یعنی آقای [هوشنگ] عیسی‌بگلو را جلب کنند. اگر خودتان را بکشید بعید است این تعداد از انگشتان دو دست بیشتر شود.
همین آقای عیسی‌بگلو اگر مواضع مشعشع شما راجع به من و امثال من را بداند تردیدی ندارم که به رویتان نگاه هم نخواهد کرد. این گوی و این میدان.
این نظر من است که خط اصلی استراتژی شما را در شش ساله گذشته آمریکایی‌ها تحمیل کرده‌اند. آنها بودند که خلع سلاحتان کردند. آ‌ن‌ها بودند که فاتحه ارتش را خواندند و رزمندگان را به تعدادی آواره سیاسی تبدیل کردند که شما خواهان به رسمیت شناخته شدن حق پناهندگی‌شان هستید. آن‌ها بودند که شما را مجبور کردند به جای بازوی پراقتدار خلق به قیام توده‌ای بسنده کنید.
ایرج مصداقی
۱۰ دیماه ۱۳۸۸»
توضیح:
۱- مواردی که در [] آمده را در هنگام انتشار نامه‌ها به متن اضافه کرده‌ام.
۲- از آن‌جایی که ابوالقاسم رضایی به منظور جلوگیری از انتشار مقاله‌ام مجبور شده بود سراسمیه و بدون وقت کافی جواب نامه‌ام را بدهد، پرنسیپ و عدالت حکم می‌کرد که من نیز جواب نامه‌اش را بلافاصله و بدون تعمق کافی بدهم تا انصاف رعایت شده باشد. من برخلاف مجاهدین، به رعایت اصول اخلاقی و انصاف حتی در ارتباط با دشمنم پای بند هستم. وگرنه برای رد ادعای ابوالقاسم رضایی و مجاهدین می‌توانستم موارد متعددی را در پاسخم ذکر کنم ولی به همین اندک بسنده کردم. البته بر اساس معیارهای اخلاقی که دارم قصد نداشتم نامه‌های مربوطه را که خصوصی بود علنی کنم ولی اقدام زشت و ناپسند مجاهدین مرا وادار ساخت که موضوع را کامل بیان کنم «تا سیه روی شود هر که در او غش باشد. »
ایرج مصداقی ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۲



منبع: ایرج مصداقی