۱۳۸۷ خرداد ۲۶, یکشنبه

نامه سرگشاده فوری به شمائی كه از حق انسان ها دفاع می كنید !

محمد حسیبی ( آمریكا )
تلفن : 001 – 512 – 34 97 899
ایمیل :
hassibi@chebayadkard.com

فریدون گیلانی ( اروپا )
تلفن : 563 25 83 – 171 – 0049
فاكس : 001 73 209 – 40 – 0049
ایمیل :
gilani@f-gilani.com

رهبری سازمان مجاهدین مرتكب جنایت تكان دهنده دیگری شده است كه با تعریف عام انسان ها و سازمان ها و احزاب آزادیخواه جهان « نه فراموش شدنی است ، نه بخشودنی !‌»

تا جائی كه من می دانم ، در تاریخ معاصر سابقه نداشته است كه جریانی

به نام اپوزیسیون ، نیروهای خود را كه می خواسته اند آزادانه حرف شان را بزنند و تصمیم بگیرند ، نه تنها از حق اختیار و انتخاب محروم كند ، بلكه آنان را به دشمن مشترك بشریت كه در این مورد ارتش و سرویس جاسوسی ایالات متحده باشد ، تحویل بدهد تا مورد وحشیانه ترین شكنجه ها قرار بگیرند .
رهبری این سازمان كه اكنون به صورت دست افزار ارتش متجاوز ایالات متحده و سی آی ا عمل می كند ، عده ای از جوانان ما را كه از ظلم و جور و جنایات عنان گسیخته ی جمهوری اسلامی به تنگ آمده بودند و برای جنگ با اسلامیست های حاكم بر ایران ، به آنان پیوسته بودند، به این دلیل كه زیر بار نوكری ارتش متجاوز ایالات متحده برای رسیدن به قدرت موهوم نرفته بودند و می خواستند مثل انسانی آزاد اظهار نظر كنند ، به آمریكائی ها تحویل دادند و بنا به سنت سازمانی خود ؛ منتها این بار در رابطه با نوكری امپریالیست های اشغالگر ؛ به سی آی ا و پنتاگون گزارش دادند كه همه ی این جوانان ، مامور و مزدور جمهوری اسلامی اند .
رهبری سازمان مجاهدین ( كه در سر رویای اتحاد شمال افغانستان را می پروراند و در ذهن فرسوده خود چنین می پندارد كه از این طریق به كسب قدرت سیاسی نائل خواهد شد ) ، نسل پیش از این جوانان را هم به رگبار همین تهمت ها و ترورهای شخصیتی بست ، منتها آنان را در قرارگاه اشرف و به دست عناصر خود زندانی و شكنجه كرد . نسلی كه پس از تئوری قرون وسطائی «طلاق های اجباری » و « نمایندگی امام زمان در این دوره توسط مسعود رجوی » از این سازمان جدا شدند ، در محاصره همین تهمت ها و هتاكی ها و افتراها قرار گرفتند . تا حدی كه در سال 1996 خبرنگار خبرگزاری رویتر با من تماس گرفت و گفت :« یكی از این جداشدگان می تواند مامور باشد، دو تا ، سه تا ، صد تا و ... یعنی آقای رجوی در عراق كارخانه مامور سازی ساخته است ؟‌ !»

نسلی كه امروز قربانی مالیخولیای رهبری مجاهدین شده است ، آن زمان اغلب از نوجوانان و به ندرت جوانان بالای هجده سال تشكیل می شد كه پیام های آتشین رادیو مجاهد و سیمای مقاومت رجوی را برای پیوستن به « ارتش آزادیبخش ملی ایران !‌» می شنید و باور كرده بود كه مفری برای نبرد مسلحانه ی سنگری با حاكمیت خونبار جمهوری اسلامی یافته است . سن بعضی از اینان ، اكنون كه سال ها از خوش باوری شان گذشته است ، 23 و 26 ساله است و میانگین سنی شان حداكثر میان 28 تا 30 سال است كه چهار سال از آن ، در زندان مخوف آمریكائی ها به نام « اردوگاه تیف » گذشته است. عده ای از این جوانان كه توانسته اند با تحمل تلفاتی خود را به یونان برسانند ، می گویند ای كاش به جای « اردوگاه تیف » آمریكائی ها ، در زندان گوانتانامو می بودند !!
ارتش متجاوز و جنایتكار ایالات متحده ، از سال 2003 كه عراق را وحشیانه بمباران و اشغال كرد ، به مدت پنج سال و تا همین اواخر كه می گویند زندان تیف بسته شده است ، جوانان ما را چنان شكنجه كرده است كه بازجویان و شكنجه گران زندان های اوین و گوهر دشت و دیزل آباد و عادل آباد و آن همه نا آباد دیگر ، باید روی دست استادان شان آب بریزند : دست شان را شكستند ، پاشان را شكستند ، روزهای متعدد به آنان بی خوابی دادند . شهادت های این جوانان كه من اكنون مستقیما با آنان تماس دارم و تا رهائی شان از یونان و عراق ( اربیل عراق ) و تركیه وهر جای دیگر ، به یاری شما مردم ، از پا نخواهم نشست ، تصویری دست كم برابر با گزارش هائی كه سازمان های جهانی از گوانتانامو داده اند را پیش چشم ما می گذارد .
تا جائی كه من عجالتا می دانم ، یكی از این جوانان هنگام عبور از رودخانه عراق به سمت تركیه غرق شده ، و یكی شان هم هنگام عبور با جلیقه نجات از آب های تركیه به سمت سواحل یونان .

بنا به ادبیات رهبری خود این سازمان « عبرت تاریخ » است تشكیلاتی كه روزگاری سرود « سر كوچه كمینه ، سرباز آمریكائی » و « امریكا ، آمریكا ، مرگ به نیرنگ تو ، خون جوانان ما، می چكد از چنگ تو » را سر می داد و مستشاران نظامی آمریكائی را در ایران « مجازات انقلابی » می كرد ، اكنون به چنین ورطه ای از مزدوری و نوكری آمریكائی ها در غلتیده باشد كه نیروهای خودش را به جرم اظهار عقیده و نظر و رای ، تحویل شكنجه گران ارتش آمریكا بدهد . شما فكر می كنید این واقعیت را به كجای ریش تاریخ باید تف كرد ؟!

سی و پنج تن از این جوانان كه برای جنگ با ستمگران حاكم برایران به مجاهدین پیوسته بودند ، اكنون در یونان با گرسنگی و تهدید و ارعاب پلیس یونان دست و گریبانند . اینان ، پیش از آن چهار سال در شكنجه گاه آمریكائی ها بودند ، به وسیله عراقی ها ، كردهای مزدور طالبانی و بارزانی و تركیه هم شكنجه شده اند . واقعا جوانان ما از چند سمت باید آماج تیر مزدوران واقعی قرار گیرند ؟!
شش تن از این جوانان كه نام ها شان را دارم ، اكنون در بخش دیپورت زندان آتن اسیرند . عده ای از آنان شب ها را در پارك های آتن در كارتن می خوابند و با وجودی كه گاهی از سطل های آشغال و كلیسا چیزی برای خوردن می گیرند ، گرسنه اند و از پلیس یونان كتك می خورند .عده ای شان دنبال راهی می گردند كه خود را به كشوری امن برسانند . و شرم آورتر آن كه خیلی هاشان نیاز به درمان دارند و چون هویتی به آنان داده نشده ، نمی توانند به هیچ بیمارستان و درمانگاهی مراجعه كنند . و بازهم مهم تر آن كه هیچ یك از اینان نمی خواهند به جهنم جمهوری اسلامی برگردانده شوند و همه شان ضد ارتجاع و ضد امپریالیست اند . به همین جهت است كه شما صدای آنان را از صدای آمریكا كه صدای رسمی سی آی ا است ، نمی شنوید . و به همین جهت است كه همكاری چند ساله و تنگاتنگ رهبری مجاهدین و آمریكائی ها اشغالگر ، نگذاشته است جهان آزاد ، آن گونه كه شاید و باید ، از این ماجرای هولناك آگاهی یابد و همانگونه نسبت به آن واكنش نشان دهد كه نسبت به زندان گوانتانامو داده است .

نیروهای كرد ایرانی كه احتمال دارد امكاناتی در منطقه كردستان عراق داشته باشند ، در مورد هشتاد جوانی كه در اربیل عراق مورد تهدید جدی تحویل دادن به جنایتكاران جمهوری اسلامی ، یا حذف فیزیكی توسط رهبری آمریكائی ی مجاهدین و كردهای آمریكائی ی حزب دموكرات كردستان عراق به رهبری مسعود بارزانی و اتحادیه میهنی كردستان عراق به رهبری جلال طالبانی قرار گرفته اند ، مسئولیت نجات جان آنان را به عهده دارند و اگر كوتاهی كنند ، بدهكار وجدان خود خواهند شد . منظورم ، به طور مشخص ، مثلا حزب كمونیست ایران و كومله است.
در مورد حدود سی و پنج جوانی كه از چند طرف ضربه های هولناك خورده اند و اكنون در یونان با ترس و تهدید و درماندگی و بی غذائی و بی مكانی دست و پنجه نرم می كنند و هر روز كه من صدای مستاصل آنان را می شنوم به خود می لرزم ، مسئول همه ما تبعیدیانی هستیم كه كباده آزادیخواهی را به دوش می كشیم و لابد باید بتوانیم به سرعت به كمك شان بشتابیم و حتی لحظه ای را از دست ندهیم . جان و زندگی این فرزندانی كه به سودای نبرد با اهریمنان حاكم برایران به سازمان مجاهدین پیوسته اند و شب و روزشان در بیم مرگ و زندگی می گذرد ، چه تفاوتی دارد با جان مبارزان جنبش زنان ، جنبش دانشجوئی ، جنبش معلمان و جنبش كارگری كه زیر تیغ زهرآگین جمهوری اسلامی قهرمانانه به مبارزات شان ادامه می دهند و متحمل چنین تهدید و تلفات سنگینی شده اند ؟
آیا به لحاظ انسانی ، مائی كه از حق انسان دفاع می كنیم ، در مقابل حمزه طوماری ، موسی مرزبان ، علی احمدی ، محمد احمدی ، عادل خیری ، سعید صداقتی ( كه در زندان دیپورت آتن خواب و آرام ندارند ) ، و علیرضا موذن تبریزی ، سیدعلی میری ( نویسنده و شاعر سی ساله ایلام ) ، حسین بلوجانی ، عادل مطلبی ، مایكل پطروسیان ، محمد رضا ( رحیم ) خداقلی و... و... و... همان وظیفه ای را به عهده نداریم كه در مقابل صدها هزار زندانی سیاسی جمهوری اسلامی ، كارگران نیشكر هفت تپه، دانشجویان دانشگاه صنعتی سهند ، دانشجویان دانشگاه تربیت معلم پردیس كرج ، دانشجویان پلی تكنیك تهران ، دانشجویان دانشگاه تهران و اصفهان و شیراز و اهواز و دریائی از دانشجویان و زنان و كارگران تحت ستم و معلمان زیر فشار ایران ؟ !

جوانان مبارز ما در یونان ، چشم امید به ما دوخته اند . پیش از هرچیزی به پول نیاز دارند تا هر شب در پارك ها نخوابند و با باتون پلیس یونان از جا نپرند . و به موازات آن ، به اقدام سیاسی – حقوقی ما امید بسته اند تا كمیساریای عالی پناهندگی و دولت یونان را به رگبار نامه های اعتراضی ببندیم و بگویئم كه ما اجازه نمی دهیم فرزندان مان پس از تحمل آن همه شكنجه و عذاب طاقت فرسا ، در یونان به چنین روزی بیفتند . مگر انسان چقدر طاقت دارد ؟!
شرمساری تبانی علیه این جوانان و تشویق آمریكا به حمله نظامی برای نابود كردن ایران ، برای رهبری مجاهدین می ماند ، همانگونه كه شرمساری جنایت گسترده و تعمیق سركوبی علیه مردم ایران، برای اسلامیست های دد منشی كه به هر گونه سازش و تبانی و توطئه ای تن در می دهند تا به جان مردم ایران بیفتند . اما اگر ما هنوز زنده ایم ، نباید بگذاریم هر چوبی را ، از هر ناحیه ای این گونه بی رحمانه و بی سابقه ، بر سرجوانان ما فرود آورند .
از همه شما ، به عنوان نویسنده وشاعر شما ، می خواهم كه دست روی دست نگذارید . برای همكاری فوری در این امر انسانی ، می توانید با من در اروپا ، یا محمد حسیبی در آمریكا با نشانی های زیر تماس فوری بگیرید .
من اگر بنشینم تو اگر بنشینی چه كسی برخیزد ؟!
14 ژوئن 2008

اسرائيل در آئينه تاريخش نوشته Eric ROULEAUلوموند ديپلماتيک





اسرائيل در آئينه تاريخشنوشته Eric ROULEAU
در سال هاي دهه ١٩٨٠، روشنفکران اسرائيلي شاهد آغاز دگرگوني چشمگيري بودند که با تولد نسل جديدي از مردان و زناني رقم خورد که نه هولاکوست (شوآ، به عبري) و نه ايجاد دولت اسرائيل را نديده بودند. اين تحول همچنين شاهد بلوغ تدريجي نخبگاني بود که از آن پس توانستند بدون هيچ عقده اي به داوري گذشته نشسته و از اسطوره هائي که رهبران اسرائيل به صورت تابوئي اشاعه کرده بودند، خود را خلاص کنند.

نويسنده Eric ROULEAU
روزنامه نگار باتجربه وکارشناس مسايل خاورميانه.وي در زمان رياست جمهوري ميتران،سفير فرانسه در تونس بود.آخرين مقالات اين نويسنده:
يهوديت ديگر آوراهام بورگ «خلق يهود»، مفهومي ابداعي ؟ خير، شر و «تروريسم» ترديد در سياست فرانسه برگردان: Behrouz AREFIبهروز عارفي
اين روشنفکران ( تاريخ دانان، جامعه شناسان، فيلسوفان، داستان نويسان، روزنامه نگاران، سينما گران، هنرمندان و غيره ) با هم رنگ نشدن با جماعت، پس از جنگ شش روزه در ١٩٦٧ راه را گشودند. بدين معني که اشغال، مقاومت فلسطيني ها، به قدرت رسيدن راست ملي گرا و مذهبي در ١٩٧٧، نفوذ روز افزون ساکنان شهرک هاي استعماري و خاخام هاي توسعه طلب و شدت تنش ها ميان روحانيون يهودي و لائيک ها بر اختلافات بيشتر دامن زد. ميشل ورشاوسکي يکي از رهبران شاخه راديکال جنبش صلح مي گويد: «مذهبيون هنگامي که از تل آويو صحبت مي کنند، اغلب مي گويند سودوم و گومورا، در حالي که از نگاه لائيک ها، بيت المقدس مثل تهران آيت الله هاست».
صلح با مصر در سال ١٩٧٩، اميد يک مصالحه کلي را در مردم برانگيخت، ولي با تجاوز به لبنان در سال ١٩٨٢، اميدها به ياس گرائيد. افکار عمومي اسرائيل، اين جنگ را به مثابه اولين جنگ تهاجمي اسرائيل تلقي کرد، جنگي که انگيزه اش استدلالاتي بودند که بعد ها دروغ از آب درآمدند. سازمان آزادي بخش فلسطين (ساف – PLO) که مناهيم بگين و آريل شارون بدنبال انهدامش بودند، بر خلاف ادعاي دولت اسرائيل، کوچکترين تحريکاتي نکرده بود. حتي ساف نشانه هائي مبني بر تمايلش براي پيش گرفتن راه مصالحه نشان مي داد. به هر حال، اين سازمان موجوديت دولت يهود را به خطر نمي انداخت. در آن دوره، بسياري از مردم اسرائيل با مشاهده شدت فوق العاده خشونت ارتش آن کشور و نيز از شمار گزاف قربانيان در بين غير نظاميان فلسطين و لبناني، احساس شرم کردند. نقطه اوج اين اعمال، ضربه هولناک صبرا و شتيلا بود که د ر مقابل چشمان واحدهاي ارتش اسرائيل و با آگاهي آنان رخ داده بود.
آن گاه حوادث بي سابقه اي رخ دادند: در حدود چهارصد هزار نفر در يک تظاهرات اعتراضي در تل آويو شرکت کردند؛ پانصد افسر و سرباز از خدمت فرار کردند؛ افرادي که از خدمت در ارتش خودداري کردند، ابتدا در لبنان و سپس در سرزمين هاي اشغالي، جنبش رفوزنيک ها* را بوجود آوردند. نظريه «پاکيزگي اسلحه ها»، که دولت يهود از زمان پيدايش به آن مي باليد، بشدت آسيب ديد.
تاريخ دانان جوان، خواسته يا نا خواسته، اين شعار را بي اعتبار ساختند. پس از آزاد ي مراجعه به اسناد رسمي در سال ١٩٧٨، سي سال پس از حوادث مورد نظر، همان طوري که قانون اسرائيل اجازه مي دهد، آنان کشف کردند که رفتار نيروهاي مسلح يهودي، چه پيش از جنگ ١٩٤٨ و چه در طول آن، با تصوير بي آلايشي که تبليغات ارائه مي داد، فاصله بسيار داشت. اولين کسي که به اتکاي اسناد رسمي جزوه اي منتشر کرده و در آن «هفت اصل اسطوره اي» را که طي چند دهه براي گمراهي افکار عمومي بکار رفته بود، تشريح کرد، سيمها فلايان يکي از رهبران حزب چپ گراي ماپام بود (١). او تا زمان مرگش يک صهيونيست آتشين باقي ماند.
«يهودي کردن فلسطين تا آن حدي که آمريکا، آمريکائي و انگلستان انگليسي است»
کتابي که دومينيک ويدال (با همکاري سباستين بوسوآ) نوشته است، نتيجه گيري هاي کساني را مورد بررسي و تحليل قرار مي دهد که مرتبا بنام «تاريخ دانان جديد» از آنان ياد مي شود. (٢).
اين تاريخ دانان، نخستين پژوهشگراني بودند که پس از ايجاد دولت اسرائيل، بررسي خود را نه مثل پيشينيان خود بر پايه اطلاعات دست دوم، بلکه بر اسناد انکارناپذير موجود در بايگاني هاي هيئت دولت، ارتش، پالماخ (نيروهاي ضربتي)، سازمان هاي صهيونيستي، يادداشت هاي روزانه نخست وزير و وزير دفاع و از جمله داويد بن گوريون متکي کردند.
اين کتاب شرايطي را بررسي مي کند که به جنگ عليه ارتش هاي عرب منتهي شد و نقش دست کم ناروشن بن گوريون را به شدت نکوهش مي کند و سپس فصلي را به بني موريس سردسته «تاريخ دانان جديد» اختصاص مي دهد. کتاب به دليل شکافي که بين تعهد يک تاريخ دان تشنه حقيقت و مواضع کنوني سياسي متمايل به راست افراطي اسرائيل وي وجود دارد، به بني موريس «اسکيزوفرن» لقب داده است. او سرانجام، آخرين اثر ايلان پاپه، تحت عنوان «پاکسازي قومي فلسطين» را زير ذره بين مي برد. کتاب پاپه چنان جنجالي – البته در پي جنحال هاي ديگر- برانگيخت که او مجبور شد از دانشگاه حيفا استعفا داده و براي تدريس در يک دانشگاه بريتانيا به آن کشور مهاجرت نمايد.
پاپه اولين روشنفکر مخالف نيست که براي فرار از ، بقول خودش، جو خفقاني که براي «طاعونياني» چون اوساخته اند، مجبور به مهاجرت مي شود. با وجود اين، رد کردن نوشته هاي او امر ساده اي نيست، بويژه که او بيش از پيشينيان خود به نقل جزئيات پرداخته است. در واقع تاريخ نويس شهر حيفا به اسناد جديدي دسترسي يافت که از شصت سال پيش در بايگاني هاي اسرائيل خوابيده بودند. (ونه چهل سال، همچون بيشتر همکاران پيش از او). او همچنين به آثار تاريخ نويسان فلسطيني استناد کرده است. اغلب آن ها شاهدان عيني حوادث بودند. او شهادت افرادي را جمع آوري کرده است که ازجان بدر بردگان پاکسازي قومي بودند. اين امر تا کنون بصورت حيرت آميزي از طرف همکاران وي ناديده گرفته شده بود. آنان يا در اثر سوء ظن يا حتي پيش و پا افتاده تر از آن، در اثر عدم آشنائي به زبان عربي، شهادت هاي با اهميتي را نا ديده گرفته بودند که بدليل امتناع دول عرب براي گشودن بايگاني خود به روي پژوهشگران تا کنون، از اهميت خاصي برخوردارند.
در تحليل نهائي ميتوان دريافت که اختلافات ميان ايلان پاپه و بني موريس اساسي نيستند. پيش از هر چيزي، هرکدام از آنان تاکيد مي کند که بر خلاف روايت رايج، جنگ ١٩٤٨، نبرد «داوود عليه گوليات» نبود، چرا که نيروهاي نظامي يهودي، آشکارا از نظر نفرات و تجهيزات نظامي برتر از دشمنانش بود. در شديدترين زمان جنگ داخلي يهودي فلسطيني، تنها چند هزار رزمنده فلسطيني با تجهيزات ناقص وجود داشت که با داوطلبان عرب ارتش آزادي بخش فوزي القاوقجي تقويت مي شدند. همين طور، هنگامي که در ١٥ مه ١٩٤٨، ارتش هاي دول عرب دخالت کردند، افراد آنان کمتر از نيروهاي هاگانا بود. تازه نيروهاي هاگانا مرتبا تقويت مي شدند. علاوه بر آن، هر دو تاريخ دان تاييد مي کنند که ارتش هاي عربي در آستانه شکست (و برخي با اکراه) فلسطين را اشغال کردند و نه آن طوري که ادعا مي شود «براي نابودي دولت جوان يهودي»، چرا که به ناتواني خود در اين مورد آگاه بودند. بلکه حمله آنان براي جلوگيري از اين بود که اسرائيل و ماوراء اردن «تباني » کرده و سرزمين اختصاص يافته براي فلسطينيان در قطع نامه ٢٩ نوامبر ١٩٤٧ سازمان ملل، را بين خود تقسيم کنند (طبق اظهارات آوي شلائيم، تاريخ دان).
در همان فوريه ١٩٤٨، سه ماه پيش از جنگ اسرائيل-اعراب، بن گوريون به موشه شارت نوشته بود که «من ترديدي ندارم که ما مي توانيم سراسر خاک فلسطين را اشغال کنيم». اين درست چند هفته پيش از تحويل سلاح هاي فراوان توسط شوروي از طريق پراگ بود. اما، اين امر مانع نشد که بن گوريون بي وقفه اعلام کند که اسرائيل در خطر تهديد «هولوکاست دوم» قرار دارد.
ايلان پاپه تعريف مي کند که «پدر» دولت يهود سرشار از نشاط پيروزي هاي بدست آمده، در همان اولين هفته جنگ در يادداشت هاي خصوصي اش مي نويسد: «ما يک دولت مسيحي در لبنان مستقر خواهيم کرد (...) يکپارچگي ماوراء اردن را به هم خواهيم زد، پايتخت آن کشور را بمباران و ارتشش را نابود خواهيم ساخت (...) سوريه را به زانو در خواهيم آورد (...) و براي انتقام نياکان مان که در عهد عتيق مورد ستم مصري ها و آشوري ها واقع شدند، نيروي هوائي ما به پورت سعيد، اسکندريه و قاهره حمله خواهد کرد.
به همان ترتيب، بني موريس و ايلان پاپه افسانه اي را که رهبران اسرائيل با ظرافت پرداخته بودند، متزلزل کردند. بر پايه اين افسانه، گويا فلسطيني ها بدنبال فراخوان مقامات مسئول و راديوهاي عربي، داوطلبانه خانه هايشان را ترک کرده اند. (برنامه هاي راديوئي که کاملا ساخته و پرداخته کامل دستگاه هاي تبليغاتي اسرائيل است، همان طوري که نوار موجود در بي بي سي گواه آن است.). برعکس، هر دو تاريخ دان، مطلبي را که از پايان سال هاي دهه ١٩٥٠ محرز بود، تاييد کردند: بدين معني که همان مقامات اسرائيلي بودند که با استفاده از شانتاژ، تهديد، ترور و خشونت مسلحانه براي اخراج آنان از زمين هايشان، فلسطينيان را وادار به کوچ کردند.
باوجود اين، اين دو تاريخ دان، در مورد محتواي اين اخراج ها اختلاف سليقه دارند. بني موريس اين امر را بخشي از «خسارات جانبي» مي داند؛ او توضيح مي دهد که «در زمان جنگ همچون جنگ بايد رفتار کرد» و سپس با نوعي وقاحت اضافه مي کند که بن گوريون مي بايست اخراج ها را تا آخرين نفر فلسطيني ها ادامه مي داد. آن گاه که بني موريس صحبت از مهاجرتي مي کند که زائيده جنگ بوده و نه يهوديان و نه اعراب، چنين نيتي نداشتند، ايلان پاپه نشان مي دهد که پاکسازي قومي برنامه ريزي و سازماندهي شده بود تا خاک اسرائيل را گسترش داده و «يهودي کردن» را اعمال کنند.
و به دليل اولي، در حالي که رهبران صهيونيست ظاهرا نقشه سازمان ملل را پذيرفته بودند، در واقعيت آن را غير قابل تحمل ارزيابي مي کردند. پيرو چند سند موجود در بايگاني ها و نيز يادداشت هاي بن گوريون، تاييد آن ها فقط تاکتيکي بود.
مسلم است که بيش از نيمي از خاک فلسطين به يهوديان داده شد و قرار بود که بقيه به اعراب بومي تعلق گيرد، در حالي که جمعيت اعراب دو برابر يهوديان بود. با اين همه – و ريشه همه دردسر ها همين جاست- به ديده آنان، سرزمين هاي مورد نظر براي دولت اسرائيل، براي پذيرش ميليون ها مهاجري که رهبران به انتقال شان به فلسطين اميدوار بودند، تنگ بود؛ بدين ترتيب، چهار صد و پنج هزار عرب فلسطيني، مي بايست با ٥٥٨ هزار يهودي همزيستي کنند. و در آن صورت يهوديان ٥٨ درصد جمعيت دولت آينده يهودي را تشکيل مي دادند. بدين ترتيب، صهيونيسم در خطر ازدست دادن دليل وجودي اش قرار مي گرفت: پيرو فرمول حييم وايزمن، نخست وزير بعدي اسرائيل«يهودي کردن فلسطين ، به همان ميزاني که آمريکا، آمريکائي و انگلستان، انگليسي است» مورد نظر بود.
به همين دليل است که «انتقال» اعراب بومي به خارج از مرزها (انتخاب واژه «انتقال» خود يک حسن نظر است!) ، بر روح وجان رهبران صهيونيست سنگيني مي کرد. و آنان در اين مورد و اغلب در پشت درهاي بسته به مجادلات طولاني پرداختند. بلافاصله از اواخر قرن نوزدهم، تئودور هرتصل به سلطان عثماني پيشنهاد کرد که با اخراج فلسطيني ها زمين را براي استعمار يهود آماده سازد. در سال ١٩٣٠، وايزمن تلاش کرد که حکومت بريتانيا، قدرت داراي قيمومت فلسطين را به اين کار قانع سازد. در سال ١٩٣٨، پس از اين که کميسيون بريتانيائي به رياست لرد پيل پيشنهاد ايجاد خرده دولت يهود همراه با انتقال اعراب را مطرح کرد، بن گوريون در جلسه کميته اجرائي آژانس يهود اعلام نمود: «من با انتقال اجباري موافق هستم و اين تصميم به هيچوجه غيراخلاقي نيست». گويا قراربود که جنگ ١٩٤٨، فرصت طلائي را براي انجام طرحش در اختيار او بگذارد. بدين ترتيب که او شش ماه پيش از دخالت ارتش هاي عرب، با تهاجمي عليه اهالي بومي، آنها را ريشه کن مي ساخت. ايلان پاپه فاش مي سازد که او براي نيل به اين هدف، فهرستي از تمام روستاهاي عرب با اطلاعات کافي در مورد وضع جمعيت شناحتي و اقتصادي و نيز سياسي و نظامي تهيه کرده بود. آژانس يهود از سال ١٩٣٩ شروع به تهيه اين فهرست کرد و در طول سال هاي دهه ١٩٤٠، مرتبا آن را به روز مي کردند.
ايلان پاپه روش هائي را که نيروهاي نظامي يهودي بکار بردند، دقيقا بررسي مي کند. مرور آن، مو بر تن آدمي راست مي کند. حتي اگر اين روش ها به خشونت هائي که طي پاکسازي قومي خلق هاي ديگر از دوران باستان به اين سو، شباهت دارد. ارزيابي تاريخ دان خيلي گويا ست. در طول چند ماه، چند ده کشتار و اعدام دسته جمعي به وقوع پيوسته است؛ از يک هزار روستاي [فلسطيني]، پانصدو سي و يک روستا نابود شد يا دچار تغييرات شدند تا براي جذب مهاجران يهودي آماده باشند؛ يازده حوزه شهري که داراي جمعيت مختلط بودند، از اهالي عرب تخليه شدند... در نيمه هاي ژوئيه ١٩٤٨، به فرمان بن گوريون، همه جمعيت فلسطيني شهرهاي رمله و ليده از زن و مرد، کودک و پير که به هفتادهزار نفر مي رسيدند، بزور سرنيزه و در مدت چند ساعت رانده شدند. خاطرات اسحاق رابين که بعدها به نخست وزيري اسرائيل رسيد (و در گذشته سانسور شده بود)، و در آن زمان افسر ارشد و در کنار ايگال آلون مسئول عمليات بود، شاهد اين واقعيت است. تعدادي از آنان، که به سوي مرز ماوراء اردن رانده شده بودند، در اثر فرسودگي و گرسنگي در راه به هلاکت رسيدند. در ماه آوريل، در يافا، پنجاه هزار اهالي عرب نيز دچار سرنوشت مشابهي شده و مجبور به فرار شدند. توپخانه ايرگون و امکان ارتکاب کشتارهاي تازه تر، آنان را به وحشت انداخته بود. شخص بني موريس نام آن را «عامل دهشت» گذاشته بود.
اين جنايات بيش از اندازه غيرقابل توجيه است زيرا که بنا بر اعتراف بن گوريون، شمار زيادي از روستاهاي عرب، اعلام کرده بودند که در برابر تقسيم فلسطين مقاومت نخواهند کرد و حتي برخي معاهده ترک مخاصمه با همسايگان يهودي خود بسته بودند. مثال بارز آن دهکده دير ياسين است که به رغم وجود چنين معاهده اي، نيروهاي مسلح چريکي ايرگون و لهي قسمت اعظم اهالي را کشتار کردند و پيرو گفته فلاپان، اين کار با موافقت ضمني ارتش «منظم» يهودي يعني هاگانا انجام گرفت.
با بر ملائي حقيقت درباره بي عدالتي هاي ١٩٤٨، «تاريخ دانان جديد» به آرمان صلح خدمت مي کنند.
بين سال هاي ١٩٤٧ و ١٩٤٩، مجموعا از ٧٠٠ تا ٨٠٠ هزار فلسطيني مجبور شدند راه تبعيد را در پيش گيرند، در حالي که اموال و املاک آنان غصب شده بود. ويدال از زبان يک افسر اسرائيلي نقل مي کند که بنياد ملي يهود، سيصد هزار هکتار از ارضي اعراب را غصب کرده و بخش عمده آن را در اختيار کيبوتص ها قرار داد. بهتر از اين نميشد طراحي کرد: روز ١١ دسامبر ١٩٤٨، بدنبال راي مجمع عمومي سازمان ملل متحد در مورد قطع نامه مشهور درباره «حق بازگشت»، حکومت اسرائيل براي تکميل قانون ٣٠ ژوئن ١٩٤٨ درباره کشت زمين هاي رها شده، به فوريت قانوني در مورد املاک افراد غائب گذراند. اين قانون غصب را عطف بما سبق ساخته و هر گونه حق مطالبه غرامت يا بازگشت به خانه هاي خود را از قربانيان غصب سلب کرده و آن را ممنوع اعلام مي کند.
به رغم معدودي از اعضاي هيئت دولت اسرائيل که از قساوت پاکسازي قومي برآشفته بودند، بن گوريون که فرمان کتبي و صريح در اين مورد صادر نکرده بود، هيچ عملي براي قطع يا محکوم کردن آن انجام نداد. او به نکوهش چپاول و تجاوز به زنان و دختران که سربازانش مرتکب شده بودند، اکتفا کرد. البته اين سربازان در مصونيت کامل از هر مجازاتي بسر بردند. بدون ترديد، از همه شگفت آور تر، سکوت طاقت فرساي «جامعه بين المللي» در طول چندين دهه بود. در حالي که امکان نداشت که ناظران سازمان ملل متحد، از شقاوت هاي رخ داده بي اطلاع بوده باشند. از اين روست که بخوبي ميتوان درک کرد که چرا فلسطيني ها همچنان يادمان «نکبه» (فاجعه) را برگزار مي کنند و طبيعي است که نه تجليل از «جنگ استقلال اسرائيل» را، همان طوري که در سالن کتاب پاريس، چندي پيش شاهدش بوديم.
در تداوم کار تاريخ نويسان جنگ، اخيرا آوي شلائيم، استاد قديمي کالج سنت آنتوني واقع در کامبريج، کتابي با عنوان «ديوار آهني، اسرائيل و جهان عرب» منتشر کرده است. او در اين اثر، بر اسطوره ديگري خط بطلان مي کشد. و آن اين است که گويا اسرائيل خواستار صلح بود ولي با جنگ افروزي دول عربي مواجه شد، زيرا که قصد نابودي آن کشور را داشتند. او عنوان کتابش را از دکترين زئو ژابوتينسگي به عاريت گرفته است. اين پدر راست هاي اولترا ناسيوناليست از سال ١٩٢٣ تاکيد مي کرد که مي بايد قبل از مستعمره کردن فلسطين در پناه يک «ديوار آهني» از مذاکره بر سر صلح خودداري کرد زيرا به عقيده او، اعراب فقط منطق زور را مي فهمند.
سياستمردان و نظاميان اسرائيلي، چه از جناح چپ و چه از راست، با اتخاذ دکترين يادشده، اصولا در عمل خواستند طرح هاي پي در پي صلح را باشکست مواجه سازند. با توجه به اين که گذشت زمان به سود اسرائيل کار مي کرد، با ادعاي اين که اسرائيل «مخاطب صلح ندارد» (همان طوري که ايهود باراک مدعي شد)، رهبران اين کشور هنوز منتظرند که طرف متخاصم سرانجام خسته شده و گسترش سرزمين هاي دولت يهودي ، قطعه قطعه شدن و غير نظامي بودن دولت احتمالي فلسطين را بپذيرند. دولتي که شکل موزائيکي از بانتوستان هاي پراکنده را به خود خواهد گرفت. کتاب شلائيم که چاپ انگليسي آن در سال ٢٠٠٠، از کتاب هاي پرفروش بود (بيش از ٥٠ هزار جلد)، به چند زبان ترجمه شده و سرانجام پس از پنج سال به زبان عبري نيز منتشر شده است. تقريبا همه ناشرين اسرائيلي آن را «بي ارزش» ارزيابي کرده بودند.
با اين همه، شلائيم مي گويد که حقانيت جنبش صهيونيستي و دولت اسرائيل را در مرزهاي ١٩٦٧ آن مي پذيرد». ولي توضيح مي دهد که «برعکس، من از طرح استعماري صهيونيسم فراتر از اين مرز، متاسفم». به استثناي چند تن، تاريخ دانان، جامعه شناسان، رمان نويسان، روزنامه نگاران، سينماگران متعلق به موج نوي روشنفکري اين کشور، مانند شلائيم صهيونيست نوع جديدي هستند که به آنان لقب «پسا صهيونيست» داده اند. همه آنان اطمينان خاطر دارند که با روشن کردن حقيقت تاريخي و با شناسائي ناحقي اعمال شده نسبت به فلسطيني ها، به صلح خدمت مي کنند.
براي درک سمت و سو و ابعاد اين تحول که از سال ١٩٨٠ شروع شد، ميتوان از بررسي بوسوآ که در ميان «تاريخ نويسان جديد» و نيز مورخين مخالف آنان در اسرائيل انجام داده، بهره برد (٤). از اين وضعيت، برخي چنين نتيجه مي گيرند که وجود يک دولت اسرائيل «عادي شده»، در حال صلح با همسايگانش، عمدتا به اين بستگي دارد که اين روشنفکران معترض چه تاثيري برجامعه و بويژه جهان سياست در اسرائيل بگذارند.
يهودا لانکري، سفير پيشين اسرائيل در فرانسه و آمريکا ، اين وضع را به شيوه خودش چنين تعريف مي کند: « «تاريح نويسان جديد»، حتي در منظر قاطعيت ايلان پاپه، روشنگران حوزه تاريک وجدان جمعي اسرائيل هائي هستند و به همان ميزان، آماده کنندگان زمينه اي مطمئن تر براي شناسائي متقابل و صلح با فلسطيني ها. کار آن ها، بدون اين که منبع آزاري براي اسرائيل باشد، مايه افتخار کشورشان است – و حتي بيشتر: اين يک وظيفه است، تکليفي اخلاقي، پذيرش مسئوليتي عظيم و رهائي بخش که بتواند خطوط اختلاف، روزنه هاي آشتي، مفيد و ضروري براي پيوستن به گفتار طرف مقابل را در تاريخ واقعي اسرائيل به ثبت برساند (٥).»
عنوان اصلي مقاله: Israël face à son histoire
*******
کتاب هاي مورد بررسي:
Ilan Pappé,
Le Nettoyage ethnique de la Palestine (Fayard, Paris, 2008, 394 pages, 22€)
Avraham Burg,
Vaincre Hitler, Pour un judaïsme plus humaniste et universaliste (Fayard, Paris, 2008, 359 pages, 23€)
Avi Shlaïm,
Le mur de fer, Israël et le monde arabe (Buchet-Chastel, Paris, 2008, 759 pages, 29€)
Dominique Vidal,
Comment Israël expulsa les Palestiniens (1947-1949) (L’Atelier, Ivry-sur-Seine, 2007, 256 pages, 21 €)
******* پاورقي ها:
The Birth of Israel, Myths and Realities, Pantheon Books, New York, 1987 ١ - *
متاسفانه اين اثرپيشاهنگ هنوز به فرانسه ترجمه نشده است. به روز شده و تکميل شده اثري است با عنوان Comment Israël expulsa les Palestiniens ٢ - کتاب که مولف با همکاري ژوزف الغازي در سال ١٩٩٨ منتشر کرده است.Le Péché originel d’Israël Joseph Algazy, Editions de l’Atelier-1998 .
Haaretz, Tel-Aviv, le 8 janvier ٣ - مصاحبه با روزنامه 2004
٤ - در کتاب «چگونه اسرائیل، فلسطيني ها را اخراج کرد»، مولف کتاب زير است:Sébastien Boussois از سوي ديگر Israël confronté à son passé, L’Harmattan, Paris, 2008
٥ – مقدمه کتاب «چگونه اسرائيل، فلسطيني ها را اخراج کرد».

برای اطلاعات بيشتر بآدرس های ذيل مراجعه نماييد۰

http://en.wikipedia.org/wiki/Biluim

http://en.wikipedia.org/wiki/History_of_Zionism#The_Historic_and_Religious_Origins_of_Zionism

http://en.wikipedia.org/wiki/Zionism

http://en.wikipedia.org/wiki/Ilan_Pappe

http://siprisk.blogspot.com/2008/05/blog-post_29.html

http://www.logosjournal.com/pappe.htm

http://www.badil.org/al-majdal/2006/Spring/article03.htm

http://www.politics.ox.ac.uk/about/staff/staff.asp?

action=show&person=62&special=

http://www.amazon.com/Iron-Wall-Israel-Arab-


http://www.amazon.com/Iron-Wall-Israel-Arab-World/dp/0393321126World/dp/0393321126

http://en.wikipedia.org/wiki/Avraham_Burg

http://www.haaretz.com/hasen/spages/868385.html


http://www.guardian.co.uk/world/2003/sep/15/comment

http://www.buy.com/prod/defeating-hitler/q/loc/106/206513313.html

لوموند ديپلوماتيك: ماهنامه سياسي، اجتماعي، فرهنگي خشم توده ها


نوشته سرژ حليمي

ترجمه شروين احمدي

حقوق بگيران وكاركنان متخصص نگران بهاي خوراك روزمره شان هستند، كارگران فقير و
اعتبار « قدرت خريد » بازنشسته ها سطل هاي آشغال فروشگاه هاي بزرگ را مي كاوند: مسئله
دولت ها را تحليل مي برد . در فرانسه، ايتاليا، انگلستان، جريان هاي سياسي در قدرت شكست
هاي دردناكي را در انتخابات شهرداري ها متحمل شدند. در ايالات متحده از ماه مارس ، حزب
جمهوري خواه سه پايگاه تاريخي انتخاباتي خود را به هنگام نظرخواهي نيمه دوره اي از دست
داده است.يكي از آنها از سي و سه سال و ديگري از بيست و دو سال پيش تيول او بوده اند. در
سومي ، نماينده اين حزب در انتخابات پيشين با ٦٦ درصد آرا به پيروزي رسيده بود.
براي بخش بزرگي از مردم زندگي روزمره هر چه سخت تر مي شود. در ايتاليا و اسپانيا گناه
« سفره مصرف خانواده ها » سختي اوضاع به دوش يورو گذاشته مي شود. اما در انگلستان نيز
١٥ درصد از سال گذشته گران تر شده است. در اين فاصله بهاي تخم مرغ ٣٠ درصد ، گوجه
فرنگي و شير ١٥ در صد ، برنج و نان و ماكاروني ١٢ در صد در ايالات متحده افزايش داشته
است. اجاره مسكن و قيمت انرژي نيز سيري مشابه داشته اند.
بازگشت رشد اقتصادي ( امري كاملا تصادفي ) نيز مشكل را اساسا حل نخواهد كرد. با
آنچه براي جنرال موتورز مفيد است براي كشور ») برعكس كردن جمله معروف سال ١٩٥٣
يعني دوراني كه نابرابري ها كمتر بود، وزير سابق اقتصاد امريكا آقاي ، (« نيز مفيد مي باشد
آنچه براي اقتصاد » اخيرا مجبور شد بپذيرد كه (Lawrence Summers) لارنس سامرز
و دليل چنين تغيير .« جهاني و قهرمانان تجارت مفيد است ضرورتا به نفع حقوق بگيران نيست
جدائي اجتناب ناپذير بين جهان تجارت و دولت » جهت ١٨٠ درجه اي به نظر وي
.(١)« هاست

ژوئن ٢٠٠٨
لوموند ديپلوماتيك: ماهنامه سياسي، اجتماعي، فرهنگي
» اجتناب ناپذير اما نه غير قابل پيش بيني.... بدنبال جنگ بر ضد دستمزد ها كه تحت عنوان
انجام مي گيرد، ركود و عقب رفت قدرت خريد نتيجه « بهاي كار » و پائين آوردن « رقابت
، (Alain Cotta) منطقي جهت گيري هاي سياسي معيني بوده است. اقتصاد دان ، آلن كوتا
در سال « افزايش دستمزد در رابطه با تورم » يادآوري مي كند كه در فرانسه با خاتمه دادن به
سوسياليست ها به شركت هاي خصوصي بزرگترين هديه اي را دادند كه آنها در » ،١٩٨٢
Jacques ) وزير اقتصاد و امور مالي وقت آقاي ژاك دولور .« تاريخ از دولت دريافت كرده بودند
ما از بين برداشتن افزايش دستمزد در رابطه با »: با خوشحالي از اين امر گفته بود (Delors
٢). آيا چندين كشور اروپائي نيز مي )« تورم را بدون بروز هيچ گونه اعتصابي به اجرا در آورديم
توانند چنين عمل كنند؟ اعتصاب كارگران آلمان در ماه مارس، معلمان در انگلستان در ماه
آوريل، رانندگان كاميون در يونان و ماهيگيران فرانسوي در ماه مه.................
براي نپذيرفتن اين امر كه دليل مشكلات كنوني سطح زندگي مردم( ٣)، كاهش سهم درآمد در
جايگزيني پيشنهاد مي شود. از جمله آقاي ساركوزي « راه حل » ثروت ملي است، هرگونه
را « بالا بردن سطح رقابت بين آنها » افزايش تعداد فروشگاه هاي بزرگ( سوپرماركت) براي
پيشنهاد مي كند. يعني از خود گذشتگي باز هم بيشتر حقوق بگيران براي اينكه افزايش قيمت
مواد خوراكي و انرژي بدون هيچ پاداش و عوضي از سوي آنها پذيرفته شود. تا بتوان بدين
ترتيب به هدف مقدس( تورم ٢ درصدي) بانك مركزي اروپا دست يافت كه پيش از هرچيز
دل نگران محافل مالي و قدرت خريد آنهاست.
» اما در مورد قدرت خريد ديگران ، آنچنان كه موليردر نمايشنامه خسيس مي گويد آنها بلدند
(Crédoc) مدير مركز تحقيقات رسدخانه شرائط زندگي .« خود را با پول اندك نيز فربه كنند
مصرف »: آنرا بدين ترتيب پيشنهاد مي كند (Robert Rochefort) آقاي روبرت روشفورد
كنندگان بايد ياد بگيرند بودجه خود را بهينه سازند.كاري كه هم اكنون نيز به خوبي انجام مي
دهند. آنها بايد بدون ابراز نارضايتي بپذيرند كه قدرت خريد هر روز بيشتر امري كيفي مي
شود، آنها بايد مابين خرج هاي مختلف الويت قائل شوند و خلاصه بين خريد هاي مختلف
مي توان براي ارتباط »: ٤).يك جامعه شناس نيز به دنبال او پيشنهاد مي كند )« انتخاب كنند
هاي تلفني به جاي آبونمان كارت گرفت. همينطور در مورد اجاره، مي توان به مسكن ارزانتري
اسباب كشي كرد). ٥هرچه بيشر كاركردن براي هرچه بدتر زندگي كردن: درمورد سرنوشتي

چنين رقم زده شده بايد تامل كرد بويژه در نبود حادثه اي كه همه چيز را متوقف سازد ، و از
يك پيشينه ٤٠ ساله سرمشق گرفته باشد.( اشاره به رويداد هاي ماه مه ١٩٦٨ .م.)

Lawrence Summers, « A strategy to promote healthy globalisation »,
Financial Times, 4 mai 2008.

In Jean Lacouture et Patrick Rotman, Mitterrand, le roman du pouvoir, Seuil, 2000, p.
132.
٣- در ايالات متحده دوره رشد اقتصادي بين سالهاي ٢٠٠٠ تا ٢٠٠٧ در شرائطي پايان يافت
كه نيمي از خانواده ها در آمدي كمتر از هفت سال پيش خود داشتند. اين وضعيت در تاريخ
امريكا بي سابقه بوده است

Challenges, Paris, 6 décembre 2007

Gérard Mermet, Les Echos, 21 avril 2008

آيا ايران دشمن ماست؟

آيا ايران دشمن ماست؟

انتقاد آمريکن کرونيکل از نقش اسرائيل در سياست خارجي آمريکا - چهارشنبه 22 خرداد 1387 [ 2008.06.11
پيتر کولورافي
براي کساني که اعتقاد ندارند شروع جنگ با ايران اقدام پرباري است، مطمئناً هفته پيش دربردارنده اخبار خوشي نبود.
اين "سئوال" که آيا بايد به ايران حمله کرد يا خير منحصرا از سوي حزب کهنه کار جمهوري خواه مطرح مي شود و
بيشتر به اين صورت که چه کاري براي اسرائيل بهتر است، نه اينکه اين حمله با امنيت ايالات متحده چه خواهد کرد .
ممکن است بپرسيد چرا اسرائيل موضوع نگراني است؟ کافي است ببينيم جان مک کين، نامزد جمهوري خواه در انتخابات
رياست جمهوري، دوشنبه 2 ژوئن کجا به سخنراني پرداخته است. مک کين آن روز، جلسه کميته روابط رسمي آمريکا
واسراييل- يک گروه فشار بسيار قدرتمند طرفدار اسرائيل و صاحب مقدار زيادي پول- را براي سخنراني انتخاب کرد .
چنين گروه هايي، نفوذ زيادي بر سياست دولت ايالات متحده دربرابر کشورهاي خاورميانه )نظير ايران( دارند و در قالب
ترکيبي از لابي هاي فشار و کمک هاي اهدايي به همايش هاي تبليغاتي نفوذ خود را اعمال مي کنند .
در واقع قدرت اين کميته به قدري زياد است که سناتور فريتز هولينگز، قبل از بازنشستگي خود در سخناني در باره
نگراني ازاسرائيل گفت: "سازمانهاي چنين با نفوذ واشنگتن را اداره مي کنند."
از آنچه مک کين در پيشگاه اين کميته، درباره چيزي که ايران مانند بسياري کشورهاي ديگر )از جمله چين( به دنبالش
است، يعني برنامه هسته اي، اعلام کرد، به نتيجه خاصي مي رسيم .
چرا بايد جان مک کين را اينقدر جدي بگيريم وقتي مي گويد کشوري مانند ايالات متحده با ده ها هزار سلاح هسته اي مي

بايست تا سرحد مرگ از کشوري مانند ايران که حتي نمي تواند برق پايتخت خودش را تامين کند- بگذريم از توليد سلاح
هسته اي – بترسد ووارد جنگ با آن شود؟
مک کين حتي به کميته گفت مي بايد گزينه گفتگو با ايران از روي ميز برداشته شود زيرا اين يک گزينه آرامش بخش
براي اين کشور حامي تروريسم است که در روند اشغال ما در عراق "دخالت بيجا مي کند."
جان مک کين اين حقيقت را فراموش کرده که ما دو همسايه ايران را اشغال کرديم، چيزي که مطمئناً او حاضر نيست
ايران در مورد ما انجام دهد .
سال گذشته جرج بوش، دوست مک کين، هيئت ديپلماتيکي را براي مذاکره با نمايندگان ايران اعزام کرد و در همين حال،
نخست وزير عراق که مورد حمايت بي چون و چراي مک کين است از محمود حمدي نژاد، در تازه ترين سفرش به
عراق استقبال نمود، او را در آغوش گرفت و هر دو طرف صورت او را در مقابل دوربين رسانه ها بوسيد.
حال سوال اين است که چرا مک کين مي بايست از اين دو مرد حمايت کند و در عين حال با رفتن به کميته روابط آمريکا
و اسرائيل از اين اقدامات ايراد بگيرد؟ آيا اين قدرت لابي اسرائيل است؟
پر دردسر ترين قسمت مسأله اين است که مک کين اساس استدلال حمله به ايران را بر نافرماني ايران از خواست
"نهادهاي" بين المللي و تهديداسرائيل بنا کرده است. مک کين هرگز اعلام نکرده اين اقدامات ايران چگونه امنيت ملي
ايالات متحده را تهديد مي کند- در قانون اساسي آمريکا اختيار دفاع از کشور به رييس جمهور داده شده - و نه امنيت
اسرائيل و سازمان ملل.
خطاب کرد؛ » انزوا طلب « مک کين در مناظره انتخاباتي رياست جمهوري سال گذشته، ران پاول نامزد ضد جنگ را
حال آنکه خودش از گفتگو با مخالفانش سر باز مي زند. اين رفتاري ناخوشايند است که حتي جرج بوش هم گاه گاهي از
آن ياد مي کند.

ايالات متحده مي بايست رفتار خود با اسرائيل را انگار که از يک کودک فقير و نااميد و ناتوان در دفاع از خود است

مراقبت مي کند، عوض کند. جان مک کين مي گويد ايران مشغول ايجاد "نابساماني" در خاور ميانه است و اکنون
بزرگترين قدرت منطقه اي به شمار مي آيد .
حقيقت اين است که ما صدام را در سال 2003 از آنجا برداشتيم و ايران اين خلأ قدرت را به خوبي پر کرد و به چهره
قدرتمند منطقه تبديل شد.
چيزي که مک کين به عنوان جنگ با ايران پيشنهاد مي کند اين است که ما شرايط بدي را که ايجاد کرده ايم، خود به
شرايط بدتري تبديل کنيم.
اگر قرار باشد ما با هرکشوري که مزاحم خودمان مي دانيم وارد جنگ شويم، اين راه به کجا مي انجامد؟ ارتش ما قادر
نيست، آنطور که مک کين قولش را مي دهد، هربار جنگ تازه اي را تحمل کند و در عين حال به جنگهايي که جورج
بوشبر دوش آن گذاشته ادامه دهد.
البته مسأله پول هم در اين مقوله مطرح است. مک کين چگونه مي تواند هزينه تهاجم به نصف دنيا را تأمين نمايد. هيلاري
کلينتون يک بار گفته بود که اگر رئيس جمهور شود، پول کافي براي کارهايي که قصد انجامشان را دارد وجود نخواهد
داشت. اين مسأله به همان اندازه قابل تعميم به جان مک کين هنيز هست. آمريکا به رئيس جمهوري احتياج دارد که به
قانون اساسي متعهد باشد و از امنيت ملي کشور دفاع کند، نه کسي که به خرج سربازان و پول ما با مزاحمان اسرائيل
درگير شود.
منبع: آمريکن کرونيکل- 9 ژوئن

مراسم تدفین پیکر یاسر عرفات

مراسم تدفین پیکر یاسر عرفات