۱۳۹۲ فروردین ۹, جمعه


جنگ لاشخورها بر سر لاشه قدرت

پنجشنبه ۸ فروردين ۱۳۹۲ - ۲۸ مارس ۲۰۱۳

علی اصغر حاج سید جوادی

aliasghar-hajseidjavadi.jpg
خمینی یا به قول حافظ، واعظ شحنه شناس، در نظم مدیریت سیاسی ایران در دستی قرآن و در دست دیگر با چماق و گلوله، نظامی به مراتب وحشیانه تر و مرتجع تر از سلطنت استبدادی بر مردم ایران تحمیل کرد؛ اما احمدی نژاد در صورت پیروزی در جنگ لاشخورها بر سر لاشه قدرت، فارغ از محظورات دینی، نظامی به مراتب عوام فریبانه تر و سبعانه تر از ولایت دینی برقرار خواهد کرد، الگوی او چیزی آمیخته از ولادیمیر پوتین و چاوز در کلاهی از قدرت است که به مراتب از سر او گشادتر است و این در صورتی است که به سرنوشت سعید امامی دچار نشود.
«از حقیقت به دست کوری چند
مصحفی ماند و کهنه گوری چند»
اوحدی مراغه ای، شاعر قرن هشتم هجری

با انقلاب مشروطیت در ١۹۰٦ (١٢۸٥ شمسی) و قانون اساسی آن، دولت یا سلطنت و شاه از حکومت و حاکمیت سیاسی بر مردم به نفعِ تاسیس حکومت و حاکمیتِ مردم بر اساسِ سه قوه مقننه و اجراییه و قضاییه، مسلوب الاختیار شد؛ و مرجعیتِ شرعی قشر ملاها و احکام شریعت ناظر بر امور تجاری و اختلافات خانوادگی به مرجعیت قانونی و احکام عرفیِ متمرکز در سازمان قضاییِ حکومت و قوانینِ مصوب در مجلس شورای ملی متحول شد. اما با کودتای ١٢۹۹– ١۹٢۰ و تغییر سلطنت از قاجار به پهلوی بار دیگر دولت و حکومت در استبداد پلیسی و خفقان اجتماعی سلطنت رضاشاه ادغام و قوه مقننه و قضاییه تحت سلطه قوه اجراییه و قوه اجراییه تحت فرمان مطاع سلطنت مستبد درآمد؛ رضاشاه دست آخوندها را از دخالت در سیاست کوتاه کرد اما گریبان دین را از چنگ آخوند رها نکرد؛ رابطه قدیمی رجال درباریِ سنتی را با سفارتخانه های بیگانه قطع نکرد؛ اما خود به صورت عامل اصلی رابطه منافع سیاسی و اقتصادی بیگانه در ایران درآمد.

با انقلاب ١٣٥٧ نظام سیاسی ایران بر اساس سلطنت موروثی واژگون شد؛ ریشه تاریخی این واژگونی را باید در تبدیل نظام پادشاهی مشروطه به نظام پادشاهی مطلقه رضاشاه و جانشین او محمدرضاشاه جست که با دو کودتا به فاصله ٣٣ سال یعنی از ١٢۹۹ تا ١٣٣٢، راه کودتای سوم یعنی تبدیل بلافاصله سلطنت موروثی مطلقه را به نظام ولایت مطلقه فقیه خمینی با قانون اساسی جمهوری اسلامی هموار کرد.

مهم ترین اثر بازمانده از کودتای رضاخانی در ١٢۹۹ و ١٦ سال سلطنت همراه با استبداد و خفقان مطلقه سیاسی او اشغال نظامی ایران بود به وسیله آرتش امپراطوری انگلیس و روسیه شوروی و به دنبال آن ها ورود سربازان آمریکایی و عوارض و آفات ناشی از این اشغال و استمرار ساختارهای کهنه اجتماعی و سیاسی و اقتصادی بازمانده از دوران استبداد شاه برکنار شده ار سلطنت و ادامه استثمار بیگانه از منابع طبیعی ایران از نفت و شیلات در شمال و جنوب ایران بود.

و مهم ترین اثر بازمانده از کودتای آمریکایی-انگلیسی محمدرضاشاهی در ١٣٣٢ بر علیه جنبش ضد استبدادی و ضد استعماری ملی شدن صنعت نفت به رهبری دکتر مصدق، وصولِ طلب تاریخی دین مدارانِ قشری و مرتجع از دولتمداران سیاسی مستبد به قیمت بطلان حق حاکمیت ملت و استقرار نظام مردم سالاری و عدالت اجتماعی پس از ٢٦ سال سلطنت آمیخته به فساد و اختناق و سرسپردگی بلاشرط به کاخ سفید آمریکا بود. تحمیل تداوم مستمر رکود و جمود فکری و اندیشمندی در ذهنیت مذهبی عامه و حاکمیت سیاست اختناق در اندیشه سیاسی و اجتماعی نسل های جوان کشور چه در نظام آموزش و پرورش و چه در ممنوعیت نهادهای جامعه مدنی آن چنان بود که توده ها را از شناخت حقوق خود و از قدرت دفاع از این حقوق چه پس از سلطه استبداد رضاشاهی و چه پس از کودتای ضد جنبش ملی شدن صنعت نفت و چه پس از سلطه ولایت مطلقه فقیه محروم کرد. و تاثیر جِرم و جوهر مخدر فرهنگی و سیاسی و اجتماعی این تحمیل مزمن بیمارگونه چنان بود که اکثریت مردم با تایید قانون اساسی جمهوری اسلامی در همه پرسی سال ١٣٥۸ و تایید اصلاحات و تغییرات آن قانون در سال ١٣٦۸ به دست خود سند صغارت و رقیت خود را امضا کردند؛ از همه اصول مقید به «موازین اسلامی» در قانون اساسی جمهوری اسلامی که بگذریم، که اختیار سرنوشت انسانِ ایرانی را به اراده قشر معدودی از مردم یعنی به صاحبان عمائم و مراجع مذهبی مشروط کرده است، نگاه به همان اصل ٥٧ از صد و هفتاد و هفت اصل قانون اساسی جمهوری اسلامی برای درک این واقعیت مهیب و دردناک کفایت می کند که چگونه پس از صد و اندی سال انقلابی که در قانون اساسی آن از شاه و سلطنت استبدادی او در دخالت در امور کشور سلب اختیار می شود، مردم ایران پس از واژگون کردن سلطنت مطلقه موروثی حق آزادی و حاکمیت خود را به حق حاکمیت یک خودکامه می سپارد. اگر رضاشاه حقوق ملت مصرح در قانون اساسی مشروطیت را در زیر چکمه قزاقی خود نابود کرد، قانون اساسی را نادیده گرفت، محمدرضاشاه با تغییر دو اصل اساسی حق انحلال مجلس و استقلال قوه قضاییه را به نفع تحکیم قدرت متزلزل خود (آن هم با تمهید و توطئه مصنوعی تیراندازی ساختگی به قصد جان او) به حقوق ملت در قانون اساسی تجاوز کرد اما حلقۀ قدرت طلب پیرامون خمینی با تکیه به حق حکومت و ولایت دینی ساخته و پرداخته او، با اصل ٥٧ قانون اساسی جمهوری اسلامی بی پرده و صریح ولایت مطلقه ولی امر و امامت امت بر سه قوه حاکم بر جمهوری اسلامی یعنی قوه مقننه و قوه اجراییه و قوه قضاییه را به مُهرِ قانون و مشروعیتِ عرفی ممهور و تولیت و قیمومت یک فرد را با اقتدار مطلقه بر سه قوه حاکم بر ملک و ملت (یعنی سه قوه انتخابی ملت) به ستون و بنیان شرعی و عرفی نظام سیاسی مملکت و قانون اساسی آن متعین کرد.

با نگاه به وضعی که اکنون در صحنه قدرت و آشفتگی و هرج و مرج اجتماعی و اقتصادی و سیاسی ایران می گذرد به این نتیجه می رسیم که صدها سال قبل در قرن هفتم هجری، اندیشه ورزِ بزرگ ما، سعدی، در گلستان تصویر حاکم مستبد و سرانجام کار او را به روشنی ترسیم می کند آن جا که می گوید : «دو کس دشمنِ ملک و دین هستند؛ پادشاه بی حِلم و زاهد بی علم» و در جای دیگر از گلستان، کارنامه ی سیاه جمهوری اسلامی را از رهبری خمینی تا امروز این گونه داهیانه به ارزیابی و سنجش نقاد می کشد و می گوید :«سه چیز پایدار نماند : مال بی تجارت، علم بی بحث، و ملک بی سیاست».

با توجه به سه نکته مورد نظر سعدی و با نگاه به اوضاع نابسامان زندگی روزانه مردم می بینیم که با آمیختنِ استبداد مطلقه در سیاست، از آغاز تاسیس نظام ولایت دینی پس از انقلاب ١٣٥٧ تا امروز میلیاردها دلار درآمدهای نفتی (بالغ بر ٦۰۰ میلیارد دلار) چگونه در گودال فساد و غارت شبکه های مافیایی حکومت مدفون شده است و چگونه بر چشمه های زلال استعداد و قابلیت نسل های جوان در میدان علم و هنر و خلاقیت فکری خاک تحجر آمیخته به خشونت و توحش پاشیده شده و راه پیشرفت گام به گام و برنامه ریزی شده جامعه را مسدود کرده است.

اما اگر از زاویه ای دیگر به انقلاب ١٣٥٧ بنگریم به این نتیجه می رسیم که به جز واژگون کردن سلطنت مطلقه موروثی و قطع رابطه سنتی نظام سیاسی ایران با استعمارگران بیگانه و تبدیل سلطنت مطلقه موروثی به ولایت مطلقه دینی (بخوانید ولایت ملا ها) نتایج دیگری هم از انقلاب ١٣٥٧ به دست آمده است که قطعا و الزاما باید مورد توجه و تامل طرفداران واقعی آزادی سیاسی و عدالت اجتماعی مردم ایران قرار گیرد.

١ - توجه به این واقعیت که مردم ایران چرا پس از صد و اندی سال گذر از انقلاب مشروطیت هنوز به همان حقوق مشترک و عامی که در قانون اساسی مشروطیت برای شهروند ایرانی پیش بینی شده است دست نیافته اند. هنوز مردم ایران از آزادی بیان و زبان و آزادی نشر و آزادی عقیده و آزادی اجتماع و حزب و صنف و انجمن و عدالت حقوقی و حقیقی بین زن و مرد محروم و ممنوعند. و فلسفه و علت پراکندگی و تفرقه و نفاق و جداییِ خود را که مانع اساسی تحقق این حقوق و آزادی های مشترک است درنیافته اند؛ به قول امانوئل کانت (١٧٢٤-١۸۰٤) که در وصف خوداندیشی و عقل ورزی و روشنگرایی می گوید :

«انسان ها اگر به عمد مجبور به جهالت نباشند، اندک اندک خود را به بیرون می کشانند».

وقت آن است که اعتراف کنیم که ما هم افرادی از جمع آن جامعه ای هستیم که در تحول به جای تکامل به صورت نیمه مستعمره، فقط مصرف کننده تولیداتِ ناشی از دانش فنی غرب نیستیم، بلکه در زمینه دانش و پژوهش علمی نیز مصرف کننده تولیدات علمی و فکری غربیم.

وقت آن است که اعتراف کنیم ما به جای تلاش و همبستگی برای نجات توده های هم وطن خود از اختاپوس تعصبات و خشک اندیشی های سنتی و دینی و قبیله ای و قومی خود به تله ایدئولوژی های بدلی و توخالی وارداتی غربی درغلتیدیم و به جای همبستگی و مدارا در جهت رهایی از استبداد سیاسی و دینی و استثمار بیگانه، تیغ خصومت و نفاق و تهمت به روی هم کشیدیم و مرز بین مفهوم دشمنی و اختلاف و بحث و استدلال با فحاشی و اتهام را یکسره به نفع دشمنان آزادی و دموکراسی و عدالت مخدوش کردیم.

وقت آن است که قبول کنیم که در تنگنای دو جریان «عبور از در و از تمدن بزرگ شاهنشاهی» که مقلد تهی از جوهر تمدن به اصطلاح مدرنیت بود و جهش در رکاب دژ زحمتکشان جهان، راه واقعی خود را در شناخت شرایط اجتماعی و ظرفیت فرهنگی مردم خود گم کرده بودیم و در اعراض از آن یک و جذبه در آن دیگری (که هیچ یک از آن دو با واقعیت حاکم بر جامعۀ اسیر در سه ضلعِ مثلث دین و دولت و استعمار انطباق نداشت) اصل همبستگی و هماهنگی برای تحقق حقوق و آزادی های مشترک را وانهادیم. بدون نگاه به گذشته ها و انبوه تجربه های بازمانده از شکست ها به جان هم افتادیم و در فضای بیگانگی از یکدیگر، و بدون نگرانی از آینده و ریشه های تنیده در اعماق گذشته جامعه به انهدام نوک بیرون آمده از توده عظیم تاریخِ یخ بستۀ استبدادِ دین و دولت و استعمار بسنده کردیم و چشم از واقعیت هولناک پیوند دیرینۀ استبداد دینی که برعلیه جفت و همزاد چندین صد ساله خود برخاسته بود فروبستیم و از هول حلیم بیرون راندن استبداد سیاسی از قدرت در دیگ جوشان واعظ شحنه شناس (به قول حافظ) در غلتیدیم.

٢ - اکنون در نظام سیاسی ایران یا جمهوری اسلامی فرماندهی سیاسی یا دولت یا ولی امر و رهبر امت که طبق اصل ٥٧ قانون اساسی بر هر سه قوه حاکم کشور حق نظارت و ریاست دارد، عملا وجود ندارد و حکومت یا رییس جمهور با این که در برابر رهبر یعنی مافوق خود سر به طغیان برداشته است اما هنوز قدرت رودررویی مستقیم و مخالفت علنی با رهبر بی حلم و زاهد بی علم را ندارد؛ رهبر امت و رییس مافوق سه قوه حاکم که روزی با حکم حکومتی نمایندگان به اصطلاح منتخب مردم در مجلس شورای اسلامی را از بحث و تصویب لایحه اصلاح قانون مطبوعات محروم و ممنوع می کرد، امروز از صدور هر حکمی در برابر خودسری ها و تجاوز ها و لاف زنی های رییس جمهور مادون قدرت خود پرهیز می کند. در نتیجه با نزدیک شدن انتخابات ریاست جمهوری صحنه سیاسی ایران به جنگ لاشخورها بر سر لاشه قدرت بین حلقه رهبری و گروه های پیرامون آن و حلقه رییس جمهور و طرفداران او تبدیل شده است.

٣ - خمینی یا به قول حافظ، واعظ شحنه شناس، در نظم مدیریت سیاسی ایران در دستی قرآن و در دست دیگر با چماق و گلوله، نظامی به مراتب وحشیانه تر و مرتجع تر از سلطنت استبدادی بر مردم ایران تحمیل کرد؛ اما احمدی نژاد در صورت پیروزی در جنگ لاشخورها بر سر لاشه قدرت، فارغ از محظورات دینی، نظامی به مراتب عوام فریبانه تر و سبعانه تر از ولایت دینی برقرار خواهد کرد، الگوی او چیزی آمیخته از ولادیمیر پوتین و چاوز در کلاهی از قدرت است که به مراتب از سر او گشادتر است و این در صورتی است که به سرنوشت سعید امامی دچار نشود.

٤ - پس از ٣٤ سال ولایت مطلقه دینی و با نگاه به وضعی که خامنه ای در ناتوانی از اعمال قدرت مطلقه خود افتاده است، ایران در آستانه انتخابات ریاست جمهوری در خرداد ١٣۹٢ فاقد دولت قانونی واقعی و مرکزیت فرماندهی سیاسی کشور است؛ رهبر اصلاح گرایِ تازۀ حزب کمونیست و رییس جمهور چین یعنی ایکسی جین پینگ در زمینه مبارزه با فساد درون حزب و مسوولان حزبی می گوید : «... من می خواهم قدرت را به قفس قانون اساسی باز گردانم». اما مشکل مردم ایران فقط قانون اساسی نیست؛ بلکه مشکل اصلی در فقدان دولت اصلاح طلب و هم چنین در نیرویی از مردم است در تشکیل دولت اصلاح طلب و در دفاع از برنامه های آن. رهبر ضد فساد و اصلاح طلب چین می گوید : «فاجعه انقلاب فرهنگی در رابطه با مردم چین و دولت چین و حزب کمونیست چین در تهی کردن قانون اساسی از جوهر مردمی آن بود.»

اما فاجعه مردم ایران در تهی بودن قانون اساسی از جوهر مردمی، از حق ذاتی انسان بر آزادی عقیده و وجدان است؛ فاجعه مردم ایران همان انقلاب فرهنگی آن، یعنی ذبح اسلامی علم و دانش و پژوهش در مذبح تنزه یا تحجر و تاریک اندیشی دینی است.

٥ - در ملک و حکومت، بی سیاست و بی تجارتِ سرمایه و بی بحثِ علمی، به قول سعدی پایداری وجود ندارد؛ اما کسانی نظیر ما که سنگ آزادی و مردم سالاری و عدالت مردمی را به سینه می زنند فقط خواهان سرنگونی نظام ولایت مطلقه نظیر سرنگونی سلطنت موروثی هستند یا با نگاه به گذشته های دور و نزدیک و نزدیک تر خود به آینده نیز بی توجه نیستند و یا افراد و گروه ها، هر یک در فکر جایی برای خود در صحنه قدرت آینده هستند؟

٦ - پس از ٣٤ سال نظام ولایت مطلقه فقیه، در قانون اساسی آینده ایران، آیا هنوز مشروعیتی برای بازگشت سلطنت موروثی وجود دارد؟ آیا در قانون اساسی آینده ایران حساب دین از دولت جدا نمی شود؟ و آیا در قانون اساسی ایران آزادی وجدان و اعتقاد دینی و سیاسی و اجتماعی جزو حقوق ذاتی انسان است که دولت مسوول دفاع از آنست؟ آیا دست آخوند از نظارت بر قوانین مدنی و جزایی برای همیشه کوتاه نمی شود؟

٧ - آینده نزدیک در بطن حال و امروز چشم به دنیا می گشاید؛ و ما و یا نسل آینده به هر صورت در برابر وضعی غیرمترقبه و نامنتظر قرار نمی گیریم، زیرا : جانوران از هر سو در کمین شکار قدرت نشسته اند؛ دیگر کسی در انتظار ظهور حضرت و منجی فریادرس نمی نشیند.

در دنیای ما دیو چو بیرون رود فرشته در نمی آید؛ فرشته همان مردمی است که اکنون در تونس و مصر و سوریه تا پای جان و هستی خود در سنگر مقاومت ایستاده اند. حکومت قانون و حاکمیت مردمی بر همین حکمت و فلسفه بنا شده که هیچ کس به میل خود حق را به حقدار نمی دهد؛ حق گرفتنی است نه دادنی.


١٢ اسفند ١٣۹١

جنگ لاشخورها بر سر لاشه قدرت

پنجشنبه ۸ فروردين ۱۳۹۲ - ۲۸ مارس ۲۰۱۳

علی اصغر حاج سید جوادی

aliasghar-hajseidjavadi.jpg
خمینی یا به قول حافظ، واعظ شحنه شناس، در نظم مدیریت سیاسی ایران در دستی قرآن و در دست دیگر با چماق و گلوله، نظامی به مراتب وحشیانه تر و مرتجع تر از سلطنت استبدادی بر مردم ایران تحمیل کرد؛ اما احمدی نژاد در صورت پیروزی در جنگ لاشخورها بر سر لاشه قدرت، فارغ از محظورات دینی، نظامی به مراتب عوام فریبانه تر و سبعانه تر از ولایت دینی برقرار خواهد کرد، الگوی او چیزی آمیخته از ولادیمیر پوتین و چاوز در کلاهی از قدرت است که به مراتب از سر او گشادتر است و این در صورتی است که به سرنوشت سعید امامی دچار نشود.
«از حقیقت به دست کوری چند
مصحفی ماند و کهنه گوری چند»
اوحدی مراغه ای، شاعر قرن هشتم هجری

با انقلاب مشروطیت در ١۹۰٦ (١٢۸٥ شمسی) و قانون اساسی آن، دولت یا سلطنت و شاه از حکومت و حاکمیت سیاسی بر مردم به نفعِ تاسیس حکومت و حاکمیتِ مردم بر اساسِ سه قوه مقننه و اجراییه و قضاییه، مسلوب الاختیار شد؛ و مرجعیتِ شرعی قشر ملاها و احکام شریعت ناظر بر امور تجاری و اختلافات خانوادگی به مرجعیت قانونی و احکام عرفیِ متمرکز در سازمان قضاییِ حکومت و قوانینِ مصوب در مجلس شورای ملی متحول شد. اما با کودتای ١٢۹۹– ١۹٢۰ و تغییر سلطنت از قاجار به پهلوی بار دیگر دولت و حکومت در استبداد پلیسی و خفقان اجتماعی سلطنت رضاشاه ادغام و قوه مقننه و قضاییه تحت سلطه قوه اجراییه و قوه اجراییه تحت فرمان مطاع سلطنت مستبد درآمد؛ رضاشاه دست آخوندها را از دخالت در سیاست کوتاه کرد اما گریبان دین را از چنگ آخوند رها نکرد؛ رابطه قدیمی رجال درباریِ سنتی را با سفارتخانه های بیگانه قطع نکرد؛ اما خود به صورت عامل اصلی رابطه منافع سیاسی و اقتصادی بیگانه در ایران درآمد.

با انقلاب ١٣٥٧ نظام سیاسی ایران بر اساس سلطنت موروثی واژگون شد؛ ریشه تاریخی این واژگونی را باید در تبدیل نظام پادشاهی مشروطه به نظام پادشاهی مطلقه رضاشاه و جانشین او محمدرضاشاه جست که با دو کودتا به فاصله ٣٣ سال یعنی از ١٢۹۹ تا ١٣٣٢، راه کودتای سوم یعنی تبدیل بلافاصله سلطنت موروثی مطلقه را به نظام ولایت مطلقه فقیه خمینی با قانون اساسی جمهوری اسلامی هموار کرد.

مهم ترین اثر بازمانده از کودتای رضاخانی در ١٢۹۹ و ١٦ سال سلطنت همراه با استبداد و خفقان مطلقه سیاسی او اشغال نظامی ایران بود به وسیله آرتش امپراطوری انگلیس و روسیه شوروی و به دنبال آن ها ورود سربازان آمریکایی و عوارض و آفات ناشی از این اشغال و استمرار ساختارهای کهنه اجتماعی و سیاسی و اقتصادی بازمانده از دوران استبداد شاه برکنار شده ار سلطنت و ادامه استثمار بیگانه از منابع طبیعی ایران از نفت و شیلات در شمال و جنوب ایران بود.

و مهم ترین اثر بازمانده از کودتای آمریکایی-انگلیسی محمدرضاشاهی در ١٣٣٢ بر علیه جنبش ضد استبدادی و ضد استعماری ملی شدن صنعت نفت به رهبری دکتر مصدق، وصولِ طلب تاریخی دین مدارانِ قشری و مرتجع از دولتمداران سیاسی مستبد به قیمت بطلان حق حاکمیت ملت و استقرار نظام مردم سالاری و عدالت اجتماعی پس از ٢٦ سال سلطنت آمیخته به فساد و اختناق و سرسپردگی بلاشرط به کاخ سفید آمریکا بود. تحمیل تداوم مستمر رکود و جمود فکری و اندیشمندی در ذهنیت مذهبی عامه و حاکمیت سیاست اختناق در اندیشه سیاسی و اجتماعی نسل های جوان کشور چه در نظام آموزش و پرورش و چه در ممنوعیت نهادهای جامعه مدنی آن چنان بود که توده ها را از شناخت حقوق خود و از قدرت دفاع از این حقوق چه پس از سلطه استبداد رضاشاهی و چه پس از کودتای ضد جنبش ملی شدن صنعت نفت و چه پس از سلطه ولایت مطلقه فقیه محروم کرد. و تاثیر جِرم و جوهر مخدر فرهنگی و سیاسی و اجتماعی این تحمیل مزمن بیمارگونه چنان بود که اکثریت مردم با تایید قانون اساسی جمهوری اسلامی در همه پرسی سال ١٣٥۸ و تایید اصلاحات و تغییرات آن قانون در سال ١٣٦۸ به دست خود سند صغارت و رقیت خود را امضا کردند؛ از همه اصول مقید به «موازین اسلامی» در قانون اساسی جمهوری اسلامی که بگذریم، که اختیار سرنوشت انسانِ ایرانی را به اراده قشر معدودی از مردم یعنی به صاحبان عمائم و مراجع مذهبی مشروط کرده است، نگاه به همان اصل ٥٧ از صد و هفتاد و هفت اصل قانون اساسی جمهوری اسلامی برای درک این واقعیت مهیب و دردناک کفایت می کند که چگونه پس از صد و اندی سال انقلابی که در قانون اساسی آن از شاه و سلطنت استبدادی او در دخالت در امور کشور سلب اختیار می شود، مردم ایران پس از واژگون کردن سلطنت مطلقه موروثی حق آزادی و حاکمیت خود را به حق حاکمیت یک خودکامه می سپارد. اگر رضاشاه حقوق ملت مصرح در قانون اساسی مشروطیت را در زیر چکمه قزاقی خود نابود کرد، قانون اساسی را نادیده گرفت، محمدرضاشاه با تغییر دو اصل اساسی حق انحلال مجلس و استقلال قوه قضاییه را به نفع تحکیم قدرت متزلزل خود (آن هم با تمهید و توطئه مصنوعی تیراندازی ساختگی به قصد جان او) به حقوق ملت در قانون اساسی تجاوز کرد اما حلقۀ قدرت طلب پیرامون خمینی با تکیه به حق حکومت و ولایت دینی ساخته و پرداخته او، با اصل ٥٧ قانون اساسی جمهوری اسلامی بی پرده و صریح ولایت مطلقه ولی امر و امامت امت بر سه قوه حاکم بر جمهوری اسلامی یعنی قوه مقننه و قوه اجراییه و قوه قضاییه را به مُهرِ قانون و مشروعیتِ عرفی ممهور و تولیت و قیمومت یک فرد را با اقتدار مطلقه بر سه قوه حاکم بر ملک و ملت (یعنی سه قوه انتخابی ملت) به ستون و بنیان شرعی و عرفی نظام سیاسی مملکت و قانون اساسی آن متعین کرد.

با نگاه به وضعی که اکنون در صحنه قدرت و آشفتگی و هرج و مرج اجتماعی و اقتصادی و سیاسی ایران می گذرد به این نتیجه می رسیم که صدها سال قبل در قرن هفتم هجری، اندیشه ورزِ بزرگ ما، سعدی، در گلستان تصویر حاکم مستبد و سرانجام کار او را به روشنی ترسیم می کند آن جا که می گوید : «دو کس دشمنِ ملک و دین هستند؛ پادشاه بی حِلم و زاهد بی علم» و در جای دیگر از گلستان، کارنامه ی سیاه جمهوری اسلامی را از رهبری خمینی تا امروز این گونه داهیانه به ارزیابی و سنجش نقاد می کشد و می گوید :«سه چیز پایدار نماند : مال بی تجارت، علم بی بحث، و ملک بی سیاست».

با توجه به سه نکته مورد نظر سعدی و با نگاه به اوضاع نابسامان زندگی روزانه مردم می بینیم که با آمیختنِ استبداد مطلقه در سیاست، از آغاز تاسیس نظام ولایت دینی پس از انقلاب ١٣٥٧ تا امروز میلیاردها دلار درآمدهای نفتی (بالغ بر ٦۰۰ میلیارد دلار) چگونه در گودال فساد و غارت شبکه های مافیایی حکومت مدفون شده است و چگونه بر چشمه های زلال استعداد و قابلیت نسل های جوان در میدان علم و هنر و خلاقیت فکری خاک تحجر آمیخته به خشونت و توحش پاشیده شده و راه پیشرفت گام به گام و برنامه ریزی شده جامعه را مسدود کرده است.

اما اگر از زاویه ای دیگر به انقلاب ١٣٥٧ بنگریم به این نتیجه می رسیم که به جز واژگون کردن سلطنت مطلقه موروثی و قطع رابطه سنتی نظام سیاسی ایران با استعمارگران بیگانه و تبدیل سلطنت مطلقه موروثی به ولایت مطلقه دینی (بخوانید ولایت ملا ها) نتایج دیگری هم از انقلاب ١٣٥٧ به دست آمده است که قطعا و الزاما باید مورد توجه و تامل طرفداران واقعی آزادی سیاسی و عدالت اجتماعی مردم ایران قرار گیرد.

١ - توجه به این واقعیت که مردم ایران چرا پس از صد و اندی سال گذر از انقلاب مشروطیت هنوز به همان حقوق مشترک و عامی که در قانون اساسی مشروطیت برای شهروند ایرانی پیش بینی شده است دست نیافته اند. هنوز مردم ایران از آزادی بیان و زبان و آزادی نشر و آزادی عقیده و آزادی اجتماع و حزب و صنف و انجمن و عدالت حقوقی و حقیقی بین زن و مرد محروم و ممنوعند. و فلسفه و علت پراکندگی و تفرقه و نفاق و جداییِ خود را که مانع اساسی تحقق این حقوق و آزادی های مشترک است درنیافته اند؛ به قول امانوئل کانت (١٧٢٤-١۸۰٤) که در وصف خوداندیشی و عقل ورزی و روشنگرایی می گوید :

«انسان ها اگر به عمد مجبور به جهالت نباشند، اندک اندک خود را به بیرون می کشانند».

وقت آن است که اعتراف کنیم که ما هم افرادی از جمع آن جامعه ای هستیم که در تحول به جای تکامل به صورت نیمه مستعمره، فقط مصرف کننده تولیداتِ ناشی از دانش فنی غرب نیستیم، بلکه در زمینه دانش و پژوهش علمی نیز مصرف کننده تولیدات علمی و فکری غربیم.

وقت آن است که اعتراف کنیم ما به جای تلاش و همبستگی برای نجات توده های هم وطن خود از اختاپوس تعصبات و خشک اندیشی های سنتی و دینی و قبیله ای و قومی خود به تله ایدئولوژی های بدلی و توخالی وارداتی غربی درغلتیدیم و به جای همبستگی و مدارا در جهت رهایی از استبداد سیاسی و دینی و استثمار بیگانه، تیغ خصومت و نفاق و تهمت به روی هم کشیدیم و مرز بین مفهوم دشمنی و اختلاف و بحث و استدلال با فحاشی و اتهام را یکسره به نفع دشمنان آزادی و دموکراسی و عدالت مخدوش کردیم.

وقت آن است که قبول کنیم که در تنگنای دو جریان «عبور از در و از تمدن بزرگ شاهنشاهی» که مقلد تهی از جوهر تمدن به اصطلاح مدرنیت بود و جهش در رکاب دژ زحمتکشان جهان، راه واقعی خود را در شناخت شرایط اجتماعی و ظرفیت فرهنگی مردم خود گم کرده بودیم و در اعراض از آن یک و جذبه در آن دیگری (که هیچ یک از آن دو با واقعیت حاکم بر جامعۀ اسیر در سه ضلعِ مثلث دین و دولت و استعمار انطباق نداشت) اصل همبستگی و هماهنگی برای تحقق حقوق و آزادی های مشترک را وانهادیم. بدون نگاه به گذشته ها و انبوه تجربه های بازمانده از شکست ها به جان هم افتادیم و در فضای بیگانگی از یکدیگر، و بدون نگرانی از آینده و ریشه های تنیده در اعماق گذشته جامعه به انهدام نوک بیرون آمده از توده عظیم تاریخِ یخ بستۀ استبدادِ دین و دولت و استعمار بسنده کردیم و چشم از واقعیت هولناک پیوند دیرینۀ استبداد دینی که برعلیه جفت و همزاد چندین صد ساله خود برخاسته بود فروبستیم و از هول حلیم بیرون راندن استبداد سیاسی از قدرت در دیگ جوشان واعظ شحنه شناس (به قول حافظ) در غلتیدیم.

٢ - اکنون در نظام سیاسی ایران یا جمهوری اسلامی فرماندهی سیاسی یا دولت یا ولی امر و رهبر امت که طبق اصل ٥٧ قانون اساسی بر هر سه قوه حاکم کشور حق نظارت و ریاست دارد، عملا وجود ندارد و حکومت یا رییس جمهور با این که در برابر رهبر یعنی مافوق خود سر به طغیان برداشته است اما هنوز قدرت رودررویی مستقیم و مخالفت علنی با رهبر بی حلم و زاهد بی علم را ندارد؛ رهبر امت و رییس مافوق سه قوه حاکم که روزی با حکم حکومتی نمایندگان به اصطلاح منتخب مردم در مجلس شورای اسلامی را از بحث و تصویب لایحه اصلاح قانون مطبوعات محروم و ممنوع می کرد، امروز از صدور هر حکمی در برابر خودسری ها و تجاوز ها و لاف زنی های رییس جمهور مادون قدرت خود پرهیز می کند. در نتیجه با نزدیک شدن انتخابات ریاست جمهوری صحنه سیاسی ایران به جنگ لاشخورها بر سر لاشه قدرت بین حلقه رهبری و گروه های پیرامون آن و حلقه رییس جمهور و طرفداران او تبدیل شده است.

٣ - خمینی یا به قول حافظ، واعظ شحنه شناس، در نظم مدیریت سیاسی ایران در دستی قرآن و در دست دیگر با چماق و گلوله، نظامی به مراتب وحشیانه تر و مرتجع تر از سلطنت استبدادی بر مردم ایران تحمیل کرد؛ اما احمدی نژاد در صورت پیروزی در جنگ لاشخورها بر سر لاشه قدرت، فارغ از محظورات دینی، نظامی به مراتب عوام فریبانه تر و سبعانه تر از ولایت دینی برقرار خواهد کرد، الگوی او چیزی آمیخته از ولادیمیر پوتین و چاوز در کلاهی از قدرت است که به مراتب از سر او گشادتر است و این در صورتی است که به سرنوشت سعید امامی دچار نشود.

٤ - پس از ٣٤ سال ولایت مطلقه دینی و با نگاه به وضعی که خامنه ای در ناتوانی از اعمال قدرت مطلقه خود افتاده است، ایران در آستانه انتخابات ریاست جمهوری در خرداد ١٣۹٢ فاقد دولت قانونی واقعی و مرکزیت فرماندهی سیاسی کشور است؛ رهبر اصلاح گرایِ تازۀ حزب کمونیست و رییس جمهور چین یعنی ایکسی جین پینگ در زمینه مبارزه با فساد درون حزب و مسوولان حزبی می گوید : «... من می خواهم قدرت را به قفس قانون اساسی باز گردانم». اما مشکل مردم ایران فقط قانون اساسی نیست؛ بلکه مشکل اصلی در فقدان دولت اصلاح طلب و هم چنین در نیرویی از مردم است در تشکیل دولت اصلاح طلب و در دفاع از برنامه های آن. رهبر ضد فساد و اصلاح طلب چین می گوید : «فاجعه انقلاب فرهنگی در رابطه با مردم چین و دولت چین و حزب کمونیست چین در تهی کردن قانون اساسی از جوهر مردمی آن بود.»

اما فاجعه مردم ایران در تهی بودن قانون اساسی از جوهر مردمی، از حق ذاتی انسان بر آزادی عقیده و وجدان است؛ فاجعه مردم ایران همان انقلاب فرهنگی آن، یعنی ذبح اسلامی علم و دانش و پژوهش در مذبح تنزه یا تحجر و تاریک اندیشی دینی است.

٥ - در ملک و حکومت، بی سیاست و بی تجارتِ سرمایه و بی بحثِ علمی، به قول سعدی پایداری وجود ندارد؛ اما کسانی نظیر ما که سنگ آزادی و مردم سالاری و عدالت مردمی را به سینه می زنند فقط خواهان سرنگونی نظام ولایت مطلقه نظیر سرنگونی سلطنت موروثی هستند یا با نگاه به گذشته های دور و نزدیک و نزدیک تر خود به آینده نیز بی توجه نیستند و یا افراد و گروه ها، هر یک در فکر جایی برای خود در صحنه قدرت آینده هستند؟

٦ - پس از ٣٤ سال نظام ولایت مطلقه فقیه، در قانون اساسی آینده ایران، آیا هنوز مشروعیتی برای بازگشت سلطنت موروثی وجود دارد؟ آیا در قانون اساسی آینده ایران حساب دین از دولت جدا نمی شود؟ و آیا در قانون اساسی ایران آزادی وجدان و اعتقاد دینی و سیاسی و اجتماعی جزو حقوق ذاتی انسان است که دولت مسوول دفاع از آنست؟ آیا دست آخوند از نظارت بر قوانین مدنی و جزایی برای همیشه کوتاه نمی شود؟

٧ - آینده نزدیک در بطن حال و امروز چشم به دنیا می گشاید؛ و ما و یا نسل آینده به هر صورت در برابر وضعی غیرمترقبه و نامنتظر قرار نمی گیریم، زیرا : جانوران از هر سو در کمین شکار قدرت نشسته اند؛ دیگر کسی در انتظار ظهور حضرت و منجی فریادرس نمی نشیند.

در دنیای ما دیو چو بیرون رود فرشته در نمی آید؛ فرشته همان مردمی است که اکنون در تونس و مصر و سوریه تا پای جان و هستی خود در سنگر مقاومت ایستاده اند. حکومت قانون و حاکمیت مردمی بر همین حکمت و فلسفه بنا شده که هیچ کس به میل خود حق را به حقدار نمی دهد؛ حق گرفتنی است نه دادنی.

١٢ اسفند ١٣۹١

بهرام رحمانی:طرفداران حمله نظامی به ایران، به وضعیت عراق توجه کنند!



مقدمه
در بیستم ماه مارس سال ۲۰۰۳ میلادی - نوروز سال ۱۳۸۱ خورشیدی، جرج دبلیو بوش رییس ‌جمهور وقت آمریکا، حمله علیه به عراق را صادر کرد. این حمله علیه یکی از دولت هایی بود که بوش آن را در کنار حکومت اسلامی ایران و حکومت کره شمالی، یکی از سه محور شرارت خوانده بود.
در ماه ‌های پیش از جنگ، مجموعه‌ ای از اتهامات علیه حکومت وقت عراق انباشته شده بود. جرج دبلیو بوش، رییس ‌جمهور وقت آمریکا، اتهامات حکومت صدام را چنین برشمرده بود: «نادیده انگاشتن خواست های عادلانه سازمان ملل و جامعه جهانی، تولید و استفاده از سلاح های کشتار جمعی علیه مردم عراق و همسایه عراق، پشتیبانی از تروریسم و پناه دادن به آن ها و زیر پا نهادن حقوق بشر.»
حمله به عراق، تحت ائتلاف بین‌ المللی به رهبری آمریکا و انگلیس، به بهانه نابود کردن «سلاح ‌های کشتار جمعی» صدام، دیکتاتور پیشین عراق، مبارزه با «تروریسم» و برقراری «دمکراسی» با حمله نظامی به این کشور آغاز شد. اما پس از اشغال عراق و در این ده سال، هرگز چنین سلاح‌ هایی یافت نشد. در حالی که در این ده سال، فراتر از همه تروریسم دولتی و غیردولتی، بیش از صد هزار شهروند عراقی را به دیار نیستی فرستاده و صدها هزار نفر را نیز زخمی کرده است.
با وجود مخالفت های جهانی و بدون مجوز سازمان ملل، 200 هزار نظامی در مارس 2003، پس از انجام شدن حملات هوایی گسترده، وارد عراق شدند. نیروهای ائتلاف با کم ترین مقاومت مواجه شده و بغداد به سرعت سرنگون شد. از آن تاریخ تاکنون، عراق هم‌ چنان با ناامنی و درگیری های مسلحانه و تروریسم دولتی و تروریسم غیردولتی روبروست. به طور کلی، زیرساخت جامعه نابود گشته و شیرازه جامعه از هم پاشیده است.
رابرت گیتس، وزیر دفاع پیشین آمریکا در آستانه دهمین سالگرد حمله آمریکا به خاک عراق تاکید کرد که ثبات در منطقه خاورمیانه هنوز چالشی بزرگ و جدی است. او، در گفتگویی با شبکه خبری «سی.ان.ان»، گفت: برای ارزیابی این که آیا حمله به عراق یک اشتباه استراتژیک بوده که باعث بی‌ ثبات کردن تمام منطقه شده یا این که برای اولین بار در منطقه باعث سقوط رژیمی خودکامه شد، هنوز زود است. او، تاکید کرد: ۱۰ تا ۲۰ سال آینده می ‌توان پاسخ روشنی به پرسش‌ ها داد. رابرت گیتس، در فاصله سال‌ های ۲۰۰۶ تا ۲۰۱۱ در دوران ریاست‌ جمهوری جرج بوش و پس از آن در دوران ریاست‌ جمهوری باراک اوباما، سرپرستی وزارت دفاع آمریکا را برعهده داشت.
عراق با برخورداری از 11 درصد آن از ذخاير نفتی خاورميانه، مقام دوم جهان را دارد؛ مساله ای كه مطمئنا در استراتژی حاکمیت آمریکا، برای حمله به عراق بی تاثير نبوده است. هرچند آمريكا روزانه نزديك به 7 ميليون بشكه نفت توليد می ‌كند، اما به دليل نيازهای صنعتی و اقتصادی، علاقه پایان ناپذیری به منابع و ذخایر نفت خاورميانه دارد. برخی تحليل ‌گران بين‌ المللی بر این عقیده اند كه حمله نظامی آمريكا و متحدانش به عراق، با هدف سرنگونی حکومت صدام حسين صورت گرفت، در واقع به مرحله اجرا در آوردن دكترين جرج بوش بود. بر اساس اين دكترين، عراق تهديدی جدی عليه «صلح و امنيت» بود و حکومت اين كشور، باید سرنگون می شد. دكترين بوش، هم چنين بيانگر اين مساله است كه آمريكا از جنبه نظامی، قدرت برتر جهان بوده و اجازه نخواهد داد برتری اين كشور به چالش‌ كشيده شود. بنابراین، برقراری ثبات و امنیت مورد نظر آمريكا در خاورميانه، يكی از اهداف استراتژيك آمريكا از اشغال عراق بوده است. هدف ديگر آمريكا از اشغال عراق، رساندن پيام خود به كشورهای «سركش منطقه» بود تا مراقب اعمال و رفتار خود باشند.
دولت بوش، رسما حمله خود به عراق را در چارچوب «طرح خاورمیانه بزرگ» در مبارزه با «تروریسم» توجیه می‌ کرد. و ادعا می کرد برانداختن حکومت صدام حسین که دارای سلاح های کشتار جمعی است می‌تواند سرآغازی در برقراری مناسبات جدید در خاورمیانه باشد. دولت بوش ادعا می کرد که با برقراری «دمکراسی» در عراق، حکومت های دیکتاتور منطقه متزلزل شده و «صلح و آرامش» در این منطقه برقرار خواهد شد. در حالی که هر انسان آگاهی می دانست با جنگ و کشتار و کشورگشایی نمی توان صلح و آرامش و امنیت بر قرار کرد بنابراین، اعاهای بوش و متحدانش آن قدر پوچ و بی معنی بودند که افکار عمومی مترقی و ضدجنگ و چپ جهان به آن ها باور نکرد و بزرگ ترین تظاهرات های قرن علیه آن برگزار شد.
هنوز در بغداد آثار جنگ به خوبی دیده می‌ شود. دیوارهای سوراخ شده در پی اصابت گلوله، پست ‌های بازرسی نظامی در بیش تر چهارراه‌ ها، خودروهای نظامی با سرنشینان نظامی که انگشت ‌ها را بر ماشه نهاده ‌اند و در شهرها در ترددند، همه نشان ‌دهنده شرایط غیرعادی این کشور است.
لازم به یادآوری است که در جنگ اول خلیج در سال 1990، شهرها، مجتمع ‏هاى صنعتى و نظامى، پل ها و راه ها و تمامى تمهيدات دولت عراق، يكى بعد از ديگرى مورد هجوم و حمله قرار گرفتند و آسيب هاى جدى ديدند و یا نابود شدند. از سال 1990 تا 2003 که جنگ دوم خلیج شروع شد عراق در محاصره اقتصادی سازمان ملل و تحریم های یک طرفه آمریکا و دولت ها قرار داشت. در حالی که مردم عراق، در شرایط بسیار سخت و فلاکت بار اقتصادی و سیاسی به سر می بردند اما ماشین جنگی صدام حسین، هم چنان فعال بود. یعنی از محاصره اقتصادی عراق بیش ترین ضربه را مردم این کشور دیده بودند نه حکومت حزب بعث به سردمداری صدام حسین.
بر اساس توافقنامه امنیتی امضاء شده میان واشنگتن و بغداد تا پایان سال ۲۰۱۱ میلادی تمام نظامیان آمریکایی خاک عراق را ترک کردند. 31 اوت 2010 - 9 شهریور 89، زمانی بود که آخرین نیروهای نظامی آمریکا عراق را ترک کردند. در این روز، با حضور «لئون پانه‌تا»، وزیر دفاع آمریکا، پرچم نظامیان آمریکایی حاضر در عراق رسما پایین کشیده شد و امروز آخرین گروه از نظامیان آمریکایی، عراق را ترک کردند. اما ۵۰ هزار نیروی خدماتی در پست های مشاوره ای، آموزشی و کمک دهی به ارتش عراق در این کشور ماندند. هم چنین 157 نظامی آمریکایی برای آموزش سربازان عراقی در این کشور باقی مانده اند.
نیروهای آمریکایی در حالی عراق را ترک کردند که در 9 سال حضورشان در این کشور، 4500 نفر تلفات دادند و 32000 مجروح شدند. در این مدت نیز بیش از 100 هزار عراقی نیز جان خود را از دست دادند. صدها هزار عراقی نیز زخمی شدند.
سربازان آمریکا، عراق را زمانی ترک کردند که از ساختارهای زیربنایی، سیستم حقوقی، اجتماعی و امنیتی در این کشور دیگر اثری نبود و تروریسم دولتی و غیردولتی و جنگ فرقه ای و قبیله ای نیز هم چنان ادامه داشت.
صدام حسین به دام افتاد. از سوراخ موش بیرون آمد. یکی از مهم ترین تصاویر قرن را رقم زد. پل برمر حاکم آمریکایی عراق در آن روز با یک جمله کار را تمام کرد. گفت: «خانم ها و آقایان، گیرش انداختیم». 13 دسامبر 2003 بود.
گرچه صدام حسین، پس از چند ماه دستگیر و بعد اعدام شد، اما درگیری‌ ها در عراق پایان نیافتند. حتی ادعای برقراری «دمکراسی» در عراق نیز کنار گذاشته شده است. چرا که نه تاکنون متحقق شده و نه به نظر کسی می‌ رسد که در آینده متحقق شود.
صدام حسین، ۹ تیر ۱۳۸۳ - ۳۰ ژوئن ۲۰۰۴، تحویل دولت موقت عراق شد تا به اتهام جرایم جنگی، جرایم ضدانسانی و قتل ‌عام محاکمه گردد. نهایتا در تاریخ ۹ دی ۱۳۸۵ - ۳۰ دسامبر ۲۰۰۶، صدام به دار آویخته شد.
کار صدام تمام شد. اما جنگ و خونریزی نه. اشغالگران و حامیان عراقی آن ها، این کشور را به نابودی کشانده اند و قتل و جنایت بی شماری آفریده اند اما نه کسی آز آن ها بازخواست می کند و نه محاکمه ای و دادگاهی در انتظار آن هاست. آن ها، ادعا می کردند در عراق دموکراسی و امنیت برقرار خواهند کرد و اوضاع را تثبیت خواهند نمود. اما عراق را با شهروندانش به خون و آتش کشاندند. بزرگ ترین دغدغه مردم این کشور ثروت مند، تنها حفظ جان و سیر کردن شکم شان است. هر روز چندین انفجار، به ویژه پایتخت را می لرزاند و جان ده ها انسان بی گناه را می گیرد. عراقی ها با رهایی از اختناق و سرکوب حکومت صدام، با فجایع مختلفی روبرو شده اند و آزادی و امنیت به یک رویای دست نیافتنی آن ها تبدیل شده است.
سال هاست که پیاده کردن سناریوی عراق در ایران نیز با محاصره اقتصادی و کوبیدن بر طبل جنگ در جریان است. همین تبلیغات جنگ طلبی حکومت اسلامی ایران و رقبایش، سبب شده است که علاوه بر اسرائیل، شیخ نشین های حوزه خلیج فارس نیز به بزرگ ترین انبارهای سلاح های مخرب، به ویژه صنایع اسلحه سازی آمریکا تبدیل شوند. بنابراین، آن بخش از شخصیت ها و نیروهای اپوزیسیون راست ایرانی که طرفدار محاصره اقتصادی ایران و حمله نظامی به کشورشان هستند به فجایع انسانی عراق و افغانستان و لیبی توجه کنند!
بیلان جنگ در عراق وحشتناک است. بیش از ۱۰۰ هزار عراقی و ۴۵۰۰ سرباز آمریکایی در این جنگ کشته شدند، صدها هزار عراقی و آمریکایی مجروح شدند و این جنگ میلیاردها دلار برای آمریکا هزینه داشت. در سراسر عراق، کم تر کسی دیده می ‌شود که طی جنگ یکی از خویشاوندان یا نزدیکانش را از دست نداده باشد. قبرستان‌ ها پررفت ‌و‌ آمدترین مناطق کشور به شمار می‌ روند.

«نظم نوین جهانی»
«ویکی پدیا» با تئوری خواندن نظم نوین جهانی در توضیحات مربوط به این اصطلاح آورده است که در تئوری توطئه، اصطلاح نظم نوین جهانی (New World Order یاNWO) به پیدایش حکومتی تمامیت خواه برای سلطه بر تمام دنیا اطلاق می ‌گردد.
اصطلاح «نظم نوین جهانی» که در آستانه فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی مطرح شد، بر اساس تعبیرهای گوناگونی که از آن صورت گرفته، دیدگاه های مثبت، منفی و تردیدآمیزی نسبت به آن ارائه شده و طی دو دهه اخیر درباره این موضوع، تحلیل ها و حرف های زیادی زده شده است. درهم تنیدگی شدید تعاملات گوناگون در عرصه های اقتصادی، فناوری های نوین، فرهنگی و غیره در سراسر دنیا، با وجود ظهور برخی مشکلات، ناگزیر جهانی شدن را به دنبال خود آورده است و ضروت ادامه این تعاملات، چارچوب و نظم پایداری طلب می کند. نظم نوینی که در عین حال جنگ، تروریسم، فرقه گرایی، فقر و تبعیض، بی کاری و گرانی و بحران ها و آسیب های اجتماعی فراوانی را به بار آورده است. تنها بر اساس منافع مشترک مردم سراسر جهان قابل تعریف و دفاع باشد. در واقع زیربنای چنین نظم نوینی در جهان، نه اندیشه های نوین در راستای منافع و مصالح بشریت، بلکه ریشه سلطه جویی و قدرت نظامی آبیاری کرده است.
با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱ -۱۳۷۰ و پایان جنگ سرد، آمریکا که به دنبال رهبری جهان بود، فرصت را مغتنم شمرد و در پی حمله عراق به کویت، تفسیر جدیدی از سیاست ارائه داد که بر اساس آن، جامعه بین المللی تحت نظم نوینی قرار می گرفت که با نظم پیشین متفاوت بود. از آن زمان نظریه «نظم نوین جهانی» مطرح شد که مورد مناقشه جدی بسیاری از کشورهای جهان قرار گرفت. و حوادث پیش بینی نشده ای مانند واقعه یازده سپتامبر و عملکرد برخی مدعیان برقراری این نظم، به ویژه سرنوشت مردم خاورمیانه را دگرگون کرد و چنین نظمی را به سرعت زیر سئوال برد. به اعتقاد برخی کارشناسان و تحلیل گران، تروریسم دولتی و تروریسم فرقه گرایی به وژه اسلامی، عملا به صورت واکنش هایی غیرانسانی بودند که امنیت و آسایش شهروندان جهان را به خطر انداختند.
«جرج بوش» پدر، چهل و یکمین رییس جمهور آمریکا، نخستین سیاست ‌مداری بود که در سخن رانی خود خطاب به کنگره در سال 1990 میلادی، بر ایجاد «نظم نوین جهانی» تاکید کرد. اگرچه تئوری‌ های اولیه دکترین «نظم نوین جهانی» یا «دولت جهانی» و امثال آن توسط افرادی نظیر «وودرو ویلسون» بیست و هشتمین رییس جمهور آمریکا، «هنری کیسینجر»، «دیوید راکفلر»، «وینستون چرچیل»، اندیشکده «شورای روابط خارجی آمریکا»، «میخائیل گورباچف»، «جرج سوروس» و دیگر رهبران و سرمایه داران غربی مطرح شده است اما به طور کلی می ‌توان سخن رانی «جرج بوش پدر» در سال 1990 را که منجر به جنگ خلیج فارس و جنگ ‌های کنونی شد، سرآغاز مرحله اصلی تحقق و پیاده سازی نظم نوین جهانی دانست. اگرچه ایده نظم نوین جهانی قدمتی بیش از صد سال دارد اما جنگ خلیج فارس گامی تاریخی برای استقرار نهایی نظمی نوین جهانی بود. نظم نوین هنوز شکل نهایی خود را پیدا نکرده و در حال حاضر در دوره انتقال به نظم نوین به سر می ‌بریم.
دیوید راکفلر، در سخن رانی خود که در سال 1994 در مراسم ضیافت شام سفیران سازمان ملل انجام داد در خصوص فرصت پیش آمده برای دوره انتقال به نظم نوین جهانی چنین عنوان کرد: پنجره ‌ای که برای استقرار حقیقی صلح ‌آمیز و مستقل نظم جهانی باز شده است زیاد دوام نخواهد آورد. ما در شرف دگرگونی جهانی هستیم. تنها چیزی که نیاز داریم بحرانی بزرگ و به موقع است تا کشورها نظم نوین جهانی را بپذیرند و از آن تبعیت کنند.
فجایعی نظیر حادثه 11 سپتامبر، می توانند تداعی کننده بحران بزرگ در اذهان باشد که دنیا را متقاعد به جنگ افروزی و پیش برد قدرت های جهانی غرب و در راس همه آمریکا، برای کنترل خاورمیانه کرد.
نظم نوین جهانی در پی کنترل و تصرف تمامی قدرت و منابع جهان است که نفت مهم ‌ترین نیاز غرب برای اداره جهان است. یکی از اهداف اصلی غرب کنترل و در اختیار گرفتن جریان انرژی در جهان است. مرکز ثقل منابع طبیعی و فسیلی جهان در خاورمیانه قرار دارد و به نوعی این منطقه را می ‌توان مروارید جهان نام‌ گذاری کرد. تنگه هرمز گذرگاهی حیاتی برای برخی از بزرگ‌ ترین کشورهای تولیدکننده نفت در دنیا، شامل عربستان، عراق، کویت، عمان و ایران است.
منطقه خلیج فارس، بیش از 60 درصد منابع نفت و حدود 40 درصد منابع گاز طبیعی جهان را در خود جای داده است. بر اساس آمار «اداره اطلاعات انرژی» آمریکا، در سال 2011 روزانه حدود 17 میلیون بشکه نفت از این تنگه عبور کرده است که معادل 35 درصد کل جابه جایی‌ های نفت دنیا از طریق اقیانوس ‌ها است.
از آن جایی که ایران در منطقه راهبردی خاورمیانه قرار دارد و اختیار تنگه هرمز را نیز در دست دارد به راحتی، یکی از مشغله های دولت های قدرت مند جهانی و منطقه ای است. به خصوص حکومت اسلامی ایران، از موضع کاملا ارتجاعی در تحولات منطقه حضور فعالی دارد. حکومت اسلامی ایران از چین و روسیه گرفته تا عراق و سوریه و لبنان و کشورهای آمریکای لاتین و آفریقا، روابطه گسترده ای دارد و این مساله برای آمریکا و متحدانش چندان خوش آیند نیست. چرا که مقررات بازی آن ها را آن طوری که باید و شاید رعایت نمی کند.
این حقیقت، که نظم نوین اقتصادی و سیاسی در سطح بین المللی هیچ گونه دستاوردی برای بشریت نداشت است یک واقعیت غیرقابل انکار است. خصوصا آن که جنگ و کشورگشایی و تروریسم کور، افزایش شدید قیمت انرژی، مواد خام و اولیه و به تبع آن مواد غذایی و گسترش روزافزون کرانی وبی کار و فقر که نتیجه روند این نظم قلمداد می شود، بیش ترین فشار را متوجه کارگران، محرومان و ستم دیدگان و هم چنین کشورهای فقیر و در حال توسعه کرده است. بنابراین، بزرگ ترین چالش بشریت قرن بیست و یکم، عبور از الگوی قدرقدرتی جهانی اقلیتی سرمایه دار و دولت های زورگو و برقراری یک نظم عادلانه و آزاد و برابر در همه زمین ههای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در سطح بین المللی است.
هم اکنون چندین میلیارد نفر از شهروندان جهان، با فلاکت و بدبختی زندگی می کنند. اعتراضات کارگران و مردم جان به لب رسیده، از سوی نیروهای پلیسی - امنیتی به شدت سرکوب می گردند. اما مسلم است که حکومت ها، اعتراضات و خواست های بر حق و عالانه مردم معترض را فقط می توانند برای یک دوره ای سرکوب کنند اما سرانجام دیر یا زود این نیروی عظیم به حرکت درخواهد آمد تا زندگی خود و جامعه اش را دگرگون سازد. با این دگرگونی های اقتصادی و سیاسی و اجتماعی از پایین است که به معنای واقعی صلح و امنیت و آزادی و برابری در جهان تضمین می گردد. بنابراین، این دگرگونی های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، یک ضرورت تاریخی و انسانی است.

اشغال کویت توسط عراق و جنگ اول خلیج
از پايان جنگ ايران و عراق در مرداد سال ۱۳۶۷ تا حمله عراق به كويت تقريبا ۲ سال فاصله شد. اما طى اين مدت اوضاع شرق خاورميانه كاملا دگرگون شده بود.
غرب و اعراب در طى سال هاى ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۷، ايران را دشمن بزرگ خود فرض مى كردند. از این رو، با اعطاى حدود ۸۰ ميليارد دلار كمك و ارسال انبوهى از تسليحات و تكنولوژى عراق را مبدل به قدرت اول منطقه و ارتش پنجم جهان كردند. عراق نيرويى مركب از ۶۰۰ هواپيما، ۵۳۰۰ تانك، ۷ هزار زره پوش، ۳ هزار توپ و ده ها ميليارد دلار موشك و بمب داشت و در كنار يك ميليون سرباز با تجربه جنگ ۸ ساله.
اما در مرداد ۱۳۶۹ - اوت ۱۹۹۰، اوضاع كاملا دگرگون شد. ۴۰ لشكر عراقى كه حداقل يك سوم آن زرهى و مكانيزه بودند به گونه اى ترس آور در سمت مرزهاى جنوبى و جنوب غرب عراق متمركز شده و نيروهاى عراقى مرتب در حال تهديد كويت بودند.
نيروهاى عراقى در سحرگاه پنج شنبه دوم اوت ۱۹۹۰ - يازدهم مرداد ۱۳۶۹، با حمايت صدها تانك و توپخانه سنگين از مرز كويت گذشتند و پس از در هم كوبيدن پاسگاه هاى مرزى كويت به طرف پايتخت اين كشور به حركت درآمدند. ارتش عراق، پايتخت كويت را ساعت هشت بامداد به وقت محلى به تصرف كامل درآورد و در پى آن، چند ستون از لشكر عراق به طرف مرزهاى كويت و عربستان به حركت درآمدند.
خاندان سلطنتى آل صباح، يك ساعت پس از آغاز عمليات تهاجمى عراق در مرزهاى كويت با اين كشور، از كويت خارج شدند و مردم را در برابر اشغال گران تنها گذاشتند. «۲»
آمريكا، در نخستين روز اشغال كويت، خواستار تشكيل فورى و اضطرارى شوراى امنيت براى رسيدگى به تجاوز عراق شد. شوراى امنيت، ساعت دو بامداد به وقت نيويورك، يعنى هنگامى كه نيروهاى عراقى، كويت را اشغال كرده و به سوى مرزهاى عربستان به پيش مى ‏رفتند، تشكيل جلسه داد. نخستين قطعنامه شوراى امنيت به شماره ۶۶۰، در مورد محكوميت تجاوز عراق به كويت صادر شد و در اين قطعنامه از عراق خواسته شد، بى‏ درنگ و بدون قيد و شرط، تمام نيروهاى خود را از كويت خارج ساخته، به مواضع روز اول اوت ۱۹۹۰ - دهم مرداد ۱۳۶۹ بازگرداند. شرايط بين ‏المللى نوين كه از ضعف مفرط شوروى ناشى مى ‏شد، تجاوز آشكار و از بين بردن حاكميت كامل يك دولت مستقل، منافع حياتى غرب در خاورميانه و خليج فارس و اراده آمريكا مبنى بر اعمال اقتدار خود جهت سلطه بر نظام بين ‏الملل آينده، از عواملى محسوب مى ‏شوند كه وحدت نظر و يك پارچگى شوراى امنيت در قبال تجاوز عراق را به وجود آورد.
آمريكا، اروپا و ژاپن در اقدام بعدى، كليه اعتبارات و دارايی هاى عراق و كويت را در خارج از اين دو كشور مسدود اعلام كردند. اين عمل، صدام حسين را از دست يابى به منابع عظيم مالى كويت در بانك هاى كشورهاى خارج محروم ساخت. اقدامات بعدى از جمله بيانيه مشترك آمريكا و شوروى مبنى بر خروج بى ‏قيد و شرط عراق از كويت، درخواست كمك و اعزام نيرو از آمريكا به منطقه خليج فارس توسط عربستان سعودى و موافقت آمريكايی ها با اين تقاضا، همراه با اصرار صدام بر الحاق كويت به عراق، منطقه را به سوى يك جنگ تمام عيار سوق داد. جالب توجه اين كه، اتحاد شوروى، با وجود اين كه عراق‏ از متحدان آن كشور در منطقه خليج فارس به شمار مى‏ رفت همگام و هم راى با آمريكا بود. اين امر، بيش از همه، از اوضاع نامساعد اقتصادى شوروى سرچشمه مى ‏گرفت كه در اين هنگام براى دريافت كمك هاى مالى، اقتصادى و صنعتى از غرب، نياز به هم گامى با آن ها داشت.
صدام حسين، در مانورهاى سياسى بعدى، كويت را به عنوان استان نوزدهم، به عراق ضميمه كرد. كليه سفارتخانه‏ هاى خارجى را در كويت تعطيل نمود، اتباع خارجى را به گروگان گرفت، مساله كويت را به موضوع حلّ بحران فلسطين ارتباط داد و با ايران در مورد اروند رود (قرارداد ۱۹۷۵) و اسراى جنگى دست به مصالحه زد. او كه فكر مى‏ كرد در شرايط انتقالى و گذر نظام بين‏ المللى مى ‏تواند از قدرت مانور بيش ترى براى كسب امتيازات بهره گيرد، در دام سختى گرفتار شد.
تمامى اقدامات و راه حل ها در برابر بحران خليج فارس بى‏ نتيجه ماند. تلاش هاى ديپلماتيك، تحريم اقتصادى و محاصره دريايى براى وادار كردن صدام حسين به عقب نشينى اثر نبخشيد. شوراى امنيت در قطعنامه ۶۶۵ خود، كه در روز ۲۵ اوت - سوم شهريور ۱۳۶۹ صادر شد، اعمال قوه قهريه و كاربرد زور براى آزاد سازى كويت را تجويز كرد. اين مصوبه، دست آمريكا و متحدانش را براى برافروختن شعله جنگ در خليج فارس باز كرد. به دنبال قطعنامه شوراى امنيت، آمريكا و ساير كشورهاى غربى به همراه تعدادى از دولت هاى عربى، به اعزام نيرو به منطقه مبادرت كردند. شوراى امنيت در يك اقدام قاطع ديگر، قطعنامه‏ ۶۷۸ را در ۲۹ نوامبر ۱۹۹۰ - هشتم آذر ۱۳۶۹ به تصويب رساند. اين قطعنامه، ضمن درخواست از عراق جهت تخليه بدون قيد و شرط كويت، عمليات نظامى عليه آن كشور را بر اساس ضرب الاجلى تعيين كرد. دولت عراق تا پانزدهم ژانويه ۱۹۹۱ - ۲۵ دى ماه ۱۳۶۹، مهلت داشت كه به مفاد قطعنامه‏ هاى شوراى امنيت عمل كند؛ در غير اين صورت، اتحاد بين ‏المللى به رهبرى‏ آمريكا، تحت چتر سازمان ملل متحد، با توسل به زور، به اين خواسته جامه عمل مى‏ پوشاند. دولت آمريكا كه از روزهاى نخست، تمايل زیادی داشت تا ماشين جنگى عراق را منهدم سازد، به مناسب ‏ترين موقعيت براى عملى كردن اين هدف دست يافت.
صدام در ابتدا گمان مى كرد آمريكا تن به مذاكره با وى بدهد و شوروى نيز كه در آستانه فروپاشى بود از وى حمايت كند. اما گورباچف، مشغول چانه زنی سياسى با آمريكا بود و آمريكا نيز به دنبال آن بود كه هم زمان دو ضربه را فرود آورد: اول، به بهانه كويت ماشين جنگى صدام را از كار بيندازد و دوم، با ارائه نمايشى عظيم، نظم نوين خود را به دنيا نشان دهد.
آمريكا، بلافاصله تجهیزات و سلاح های مخرب را به منطقه گسیل داشت. از اوت ۱۹۹۰ تا ژانويه ۱۹۹۱ به مدت ۵ ماه، صدام حسين ورود نيرو و تجهيزات آمريكايى را نظاره كرد و دست به هیچ اقدامی نزد. اما غرب، ۵۵۰ هزار سرباز خود را در عربستان مستقر نمود. تا ژانويه ۱۹۹۱، ۵۰۰ هزار سرباز آمريكايى، ۳۶ هزار سرباز انگليسى، ۱۵۰ هزار سرباز شوراى همكارى خليج فارس، ۱۹ هزار سرباز فرانسوى، ۲۰ هزار سرباز مصرى و ۳۰ هزار سرباز از كشورهاى ديگر و هم چنین سخت ترين قسمت لجستيك متفقين رساندن حدود ۳ هزار تانك سنگين و ۲ هزار هواپيما به منطقه بود.
ژنرال نورمن شوارتسكف، سرفرمانده آمريكايى با وجود ارتش عظيمى كه در جنوب كويت و جنوب غرب عراق مستقر كرده بود هنوز از درگيرى با ارتش يك ميليون نفرى عراق واهمه داشت. از این رو، تصميم گرفت ابتدا با موشك هاى كروز و هواپيما زيرساخت هاى دفاعى صدام، خطوط ارتباطى و واحدهاى رزمى او را منهدم كند و آن گاه دست به حمله بزند.
در ۱۷ ژانويه ۱۹۹۱، ۱۸۰۰ هواپيماى آمریکایی و متحدینش دست به عظيم ترين حمله هوايى نيمه دوم قرن بيستم زدند. فرماندهان نيروى هوايى آمريكا چون از قدرت پدافند فشرده بغداد اطلاع داشتند ابتدا با استفاده از بمب افكن هاى نامريى استيلت اف - ۱۱۷، ۲ هزار پدافند بغداد را شناسايى كرده و پس از آن راه را براى حمله اصلى باز كردند. اف ۱۸، اف ۱۶، اف ۱۵، تورنادو و ميراژ ستون فقرات حمله را تشكيل مى داد و چون كليه اين هواپيماها قدرت عمليات در شب را داشتند حمله در نيمه شب آغاز شد.
آن گونه كه فرماندهان اسكادران هاى مهاجم اعلام كردند فشردگى آتش دفاعى بغداد بسيار بيش از تخمين هاى اوليه بود و خلبانان نیروهای ائتلاف مجبور بودند عمدتا از ورود به گردونه آتش ايجاد شده پرهيز كنند.
اما از روزهاى دوم و سوم به بعد حجم آتش عراق كم تر شد و درنتيجه هواپيماهاى نیروهای ائتلاف ارتفاع خود را كاهش داده و با دقت بيش ترى اهداف را بمباران مى كردند. آمريكا، تلفات هوايى ۳ روز اول خود را حدود ۱۰ هواپيما ذكر مى كرد حال آن كه صدام اين رقم را بيش از ۳۰ فروند مى دانست و با نشان دادن ۷ خلبان اسير غربى بر اين نكته تاكيد كرد.
صدام در ۲۲ ژانويه، حملات موشكى به اسرائيل را آغاز كرد تا بلكه اعراب را به صف خود بازگرداند. اما به دستور آمريكا، اسرائيل از اقدام تلافى جويانه خوددارى كرد و آمريكا سعى نمود با موشك هاى ضدموشك پاتريوت مانع تداوم حركت عراق شود. اگرچه پاتريوت تا حدودى موفق بود اما نتوانست توقف حملات موشكى به اسرائيل را به دنبال داشته باشد.
در هفته دوم، حملات هوايى متفقين با ۱۸۰۰ حمله در روز ادامه يافت و ده ها هزار سرباز عراقى در پناهگاه هاى خود كشته شده و صدها تانك نابود شدند. پل ها، خطوط مخابراتى، جاده ها، نيروگاه ها، ساختمان هاى نظامى و فرودگاهى تماما نابود شدند و عملا ارتباط بين نيروهاى صدام دچار مشكل شد.
در هفته سوم جنگ، ده ها بمب افكن عظيم بى ۵۲ با بمباران لشكرهاى گارد رياست جمهورى را كه در اطراف ناصريه (به صورت ذخيره) موضع گرفته بودند مورد حمله قرار دادند.
در نبردهاى هوايى نيز برترى خردكننده تكنولوژيكى غرب بر عراق ثابت شد و جنگنده هاى ميگ۲۳، ميگ ۲۷، سوخو ۲۴، ميگ ۲۵ و ميراژ هيچ كدام نتوانستند از تور رهگيرهاى آمريكايى و انگليسى بگريزند و عراق مجبور شد بخشى از هواپيماهاى خود را به خاك ايران بفرستد كه ايران نيز اين هواپيماها را پس نداد.
ضربات ويران كننده هوايى آمريكا و متفقين به عراق در پايان ۴ هفته سبب شد تا ارتش عظيم عراق متلاشی شود. چرا كه دستورات فرماندهى به واحدها نمى رسيد و بالعكس هم واحدها نمى توانستند فرماندهى را از تحركات دشمن و اتفاقات منطقه با خبر كنند. اما برآوردها نشان مى داد هنوز ارتش عراق ۷۰ درصد توان رزمى خود را حفظ كرده است. بنابراين، شوارتسكف دستور تداوم بمباران را تا نابودى نيمى از ارتش عراق صادر كرد.
بمب هاى «هوشمند» در اين جنگ، به شدت مورد توجه قرار گرفته و با كنترل تلويزيونى با دقت تمام پل ها و پايگاه هاى نظامى را در هم مى كوبيدند. بمباران هاى سنگين بى ۵۲ ها نيز تداوم يافت. آن ها با به كارگيرى بمب هاى۸۲ . K .M محيطى به وسعت ۱۳۰ تا ۳۰۰ متر را تخريب مى كردند و به دليل پرواز در ارتفاع بسيار بالا از آسيب پدافندها مصون بودند.
پس از ۳۹ روز بمباران بى رحمانه و شديد ۱۳۰۰ تانك عراقى (حدود يك سوم توان رزمى)، ۱۱۰۰ توپ (۳۵ درصد واحدهاى توپخانه عراق) و حداقل ۵۰ هزار سرباز عراقى از بين رفتند. مضافا اين كه خطر نيروى هوايى عراق مرتفع شد (حدود ۱۰۰ تا ۱۵۰ هواپيماى عراقى از بين رفتند و حدود ۱۰۰ فروند به ايران گريخته و بقيه به دليل نبودن امكان پرواز در پناهگاه ها باقى ماندند).
اما مهم تر از همه، مساله بى خبرى ارتش عراق از اتفاقات محيطى او بود. انهدام خطوط مواصلاتى اين ارتش سبب گرسنگى، تشنگى و فقدان مهمات براى نيروهاى خط مقدم شده بود.
نیروهای ائتلاف نيز از اين حملات عظيم آسيب ديده بودند. در حقيقت ۸۰ هزار سورتى پرواز آن ها، سبب سقوط حداقل ۴۰ هواپيما (عراق اين رقم را حدود ۲۰۰ فروند مى دانست)، آسيب ده ها هواپيماى ديگر، تحليل رفتن شديد انبارهاى مهمات و از همه مهم تر افزايش بى سابقه هزينه جنگ شده بود.
آمريكا به همراه ۲۷ كشور از جمله دوازده كشور عربى، ۲۴ ساعت پس از ضرب الاجل شوراى امنيت، يعنى ساعت دو و نيم بامداد هفدهم ژانويه - ۲۷ دى ماه، جنگ عظيمى را عليه عراق آغاز كرد. اين جنگ به مدت چهل روز ادامه يافت و آمريكا از هوا، زمين و دريا، سرزمين عراق را به پاره‏اى از آتش و دود مبدل ساخت.
شهرها، مجتمع ‏هاى صنعتى و نظامى، پل ها و راه ها و تمامى تمهيدات دولت عراق براى مقاومت در برابر جنگ، يكى بعد از ديگرى، مورد هجوم و حمله قرار گرفت و آسيب هاى جدى ديد و یا نابود شد.
در ۲۴ فوريه ۱۹۹۱، نورمن شوارتسكف به سپاه هاى عظيم زمينى فرمان آماده باش كامل براى هجوم نهايى را داد. حمله اوليه را آمريكا و متفقين از طريق سپاه ۱۸ و سپاه هفتم از طريق جنوب و غرب كويت انجام مى داد. اما براى آن كه صدام كاملا غافلگير شود نيروهاى آبى - خاكى آمريكا در ۲۳ فوريه حركتى گمراه كننده را از سواحل كويت آغاز كردند و آن گاه در حالى كه عراقى ها جهت حمله خود را به سمت جنوب كويت و دريا تغيير دادند، عمده نيروهاى متفقين در حدود ۷۰۰ هزار سرباز و ۳ هزار تانك در پناه آتش پشتيبانى هواپيماهاى آمريكايى در عملياتى كم نظير و سريع ظرف ۲۴ ساعت ابتدا ۳۰۰ هزار نيروى عراقى مستقر در كويت را دور زده و سپس ظرف ۷۲ساعت با گازانبرى وحشتناك جنوب عراق را از خاك اصلى اين كشور جدا كردند. قبل از آن كه ارتش عراق به خود بيايد نيم ميليون سرباز عراقى در محاصره افتادند.
هواپيماهاى ضربتى آى ۱۰، در كنار هلى كوپترهاى سوپر كبرا او آپاچى باقی مانده ادوات زرهى عراق را به راكت مى بستند و توپ هاى عراق كه هنوز بزرگ ترين مانع برسرراه مهاجمان بود توسط ماهواره شناسايى شده و با توپ هاى ۸ اينچى (كه اطلاعات خود را ازطريق جى.پى.اس مى گرفتند) منهدم مى شدند.
ظرف ۴۸ ساعت، ارتش ائتلاف صدها كيلومتر در داخل خاك عراق پيشروى كرده و به حوالى ناصريه رسيده بود. از آن طرف اخبار رسيده حاكى بود كه در كويت، عراقی ها دسته دسته تسليم مى شدند. لشكرهاى گارد نيز نتوانستند موضع تهاجمى بگيرند چرا كه بمباران هاى عظيم امكان تحرك را از آن ها سلب كرده بود.
كالين پاول فرمانده ديگر آمريكايى در ۲۷ فوريه، رسما اعلام كرد كه توان رزمى عراق منهدم شده و در منطقه جنوب عراق نيرويى نيست كه آماده براى جنگ باشد. فرماندهان آمريكايى، انگليسى و عربى نيز در كليه جبهه ها با اعلام اين نكته كه دشمن دست از مقاومت برداشته كسب دستور مى كردند. سرانجام با قبول شكست از سوى صدام در ۲۸ فوريه  ۱۹۹۱، جنگ ۴۳ روزه خليج فارس به پايان رسيد و كويت پس از ۷ ماه آزاد شد.
نورمن شوارتزکوف فرمانده نیروهای ارتش آمریکا در جنگ آمریکا علیه عراق در سال 1991 درگذشت. شوارتزکوف که یک ژنرال چهارستاره بازنشسته ارتش آمریکا بود در خانه‌ اش در تامپا در ایالت فلوریدا در سن 78 سالگی درگذشت.
این افسر شناخته شده ارتش آمریکا در جنگ ویتنام، فرماندهی 540 هزار نیروی نظامی آمریکا و هم چنین 200 هزار نیروی ائتلاف را در جنگ آمریکا علیه صدام حسین در سال 1991 برای عقب راندن عراق از کویت بر عهده داشت.
شوارتزکوف، موفق شد طی یک عملیات پیچیده 100 ساعته تحت عنوان «طوفان صحرا» عراق را از خاک کویت اخراج کند. خبرنگار بی بی سی در واشنگتن گفت: موفقیت نظامی ژنرال شوارتسکوف او را به یکی از مشهورترین ژنرال‌ های ارتش مدرن تبدیل کرد. با این همه عده‌ ای از او به دلیل مذاکره بر سر آتش بس با صدام و توافق برای در قدرت ماندن وی در عراق انتقاد می ‌کنند.
گفته‌ های ژنرال شوراتسکوف در یک کنفرانس خبری در طول جنگ خلیج فارس در آن زمان شهرت زیادی پیدا کرد. او، گفته بود: صدام نه استراتژیست است، نه درس عملیات جنگی خوانده، نه تاکتیک بلد است، نه ژنرال است و نه سرباز. به جز این ها، ارتشی خوبی است. می خواستم این را بدانید!
نورمن شوراتسکوف، در سن دوازده سالگی به تهران رفت. پدر او از عوامل کلیدی عملیات آژاکس در کودتای ۲۸ مرداد در تهران بود. ژنرال شوراتسکوف پدر از سال های ۲۱ تا ۲۷ ریاست هیات نظامی آمریکا در ژاندارمری ایران را به عهده داشت.
او، هم چنین در عملیات نظامی گرانادا در سال 1983 نیز حضور داشت که در آن نیروهای آمریکایی از بیم کودتا در جزیره کوچک گرانادا در منطقه کارائیب، وارد عملیات شدند.
«جورج بوش» پدر، رییس جمهور وقت آمریکا که بعد از حمله عراق به کویت نیروی ائتلاف علیه صدام حسین تشکیل داد از شوارتزکوف به عنوان یکی از بزرگ ترین فرماندهان ارتش آمریکا یاد کرد و مرگ وی را به همسرش تسلیت گفت.
 در واقع واکنش آمریکا در برابر این تهاجم عراق، اعلام « نظم نوین جهانی» از زبان جورج بوش پدر بود. قدرت استعماری انگلیس در سال ۱۹۲۱، کویت را برای همیشه از عراق جدا کرده بود. در سال ۱۹۶۱، مردم کویت جنبش وحدت با عراق را راه انداختند که که این جنبش با حمله چتربازان انگلیسی و حمایت تفنگداران دریائی آمریکا در ساحل، جلوی این وحدت گرفته شد.
در گزارشات و اسناد تاریخی آمده است که سفیر آمریکا در ۲۵ ژوئیه 1990، در حالی که قبلا ۳۰ هزار سرباز آمریکائی در مرز کویت مستقر شده بودند، به صدام گفت دولت آمریکا در مورد اختلافات داخلی اعراب مانند اختلاف مرزی با کویت، نظری ندارد.
صدام حسین و خانم آپریل گلاسپی سفیر آمریکا در ۲۵ ژوئیه ۱۹۹۰، با همدیگر دیدار و گفتگو کردند: «رییس جمهور عراق وضعیت وخیم کشور خود را که در اثر نقض قرارداد اوپک توسط کویت پدید آمده و نیاز فوری عراق را به پول توضیح می دهد و از این که آمریکا از روش ضد عراقی کویت حمایت می کند و موضع خصمانه علیه عراق در آمریکا که روز بروز قوی تر می شود شکوه می کند.
گلاسپی، در باره مناسبات دو کشور می گوید: همان طور که می دانید، او (پرزیدنت بوش) به مقامات اجرائی دستور داده است تهیه پیشنهاد برای مجازات اقتصادی را رد کنند... پرزیدنت صریحا به من دستور داده اند تا برای بهبود مناسبات با عراق کوشا باش....» (نیورک تایمز، 23/09/1990)
نخست ده هزار و پس از سه هفته ۴۵ هزار سرباز آمریکایی از عربستان سعودی علیه عراق وارد جنگ شدند. بنابراین، تدارکات جنگی آمریکا با عراق از زمان حمله نیروهای عراقی به کویت آغاز نشد، بلکه آمریکا از قبل نقشه هایی برای دخالت نظامی در منطقه تدارک دیده بود، با این هدف که با حضور خود، تسلط خود را بر منطقه محکم تر کند. در نتیجه اشغال کویت توسط عراق، این بهانه را به دست دولت وقت آمریکا داد تا عراق را که به شدت مخالف اسرائیل بود، به سرعت خلع سلاح و به یک کشور مشغله دار و گرفتار در خود تبدیل کند.

عملیات تروریستی شوک آور در قلب آمریکا
فاجعه 11 سپتامبر، دستاویز دیگری به دست دولت وقت آمریکا داد تا به افغانستان و عراق حمله کند. به گزارش خبرگزاری ها، چهار هواپيما كه از فرودگاه ‌های لوگان انترنشنال، دالاس اينترنشنال و نيوآرك به مقصد كاليفرنيا در پرواز بودند در روز 11 سپتامبر 2001 ربوده شدند كه ساعتی بعد دو فروند به ساختمان های مركز تجارت جهانی برخورد كردند، يك فروند با ساختمان پنتاگون برخورد و ديگری در پنسيلوانيا سقوط كرد. گفته ‌شد كه اين هواپيما، احتمالا به قصد تخريب ساختمان كاخ سفيد‍ ربوده شده بود اما به دليل تاخير و درگيری در حين كنترل هواپيما، موفق به اين اقدام نشد.
مليت هواپيماربايان را 15 تبعه عربستان سعودی، 2 تبعه امارات عربي متحده، يك تبعه مصر و يك تبعه لبنان تشكيل می ‌داد. در طی اين حوادث و در مجموع 2992 نفر (با احتساب هواپيما ربايان) كشته شدند.
گفته شد تيم عملياتی حادثه 11 سپتامبر، همگی عرب و عضو سازمان القاعده بودند؛ سازمانی كه با ایدئولوژی اسلامی و تروریستی شكل گرفته بود. به همين دليل، نگاه دولت محافظه کار جرج بوش ریيس جمهوری وقت آمريكا، كه به دنبال بهانه و فرصتی برای تحقق اهداف و سیاست ها و ايده هایش در دنيا بودند، به سرعت، به خاورميانه، متمركز شد.
دولت بوش و نو محافظه ‌كاران، عمدتا سه هدف را در خاورميانه دنبال می ‌كنند، يكی نهادينه كردن حضور آمريكا در خاورميانه، دوم تسلط بر بازار نفت و خارج كردن كنترل آن از دست اوپك و سوم ايجاد خاورميانه جديد در راستای اهداف و سیاست های خود.
شایان ذکر است که خاورميانه، به منزله مهم‌ ترين منبع انرژی (65 درصد از نفت دنيا را در خود جای داده است) و نيز حضور اسرائيل در آن، که حیات خلوتی حاکمیت آمریکا برای کنترل و نفوذ و حضور دایمی در منطقه محسوب می شود و از اهميتی تاريخی برای آمريكايی ها برخوردار است و در اين ميان حادثه 11 سپتامبر، كمك شايانی به پيش برد اهداف دولت آمریکا در خاورميانه نمود.
در اين ميان افغانستان و عراق بيش از ساير كشورهای منطقه مورد تهاجم سياست ‌ها و منافع آمريكا قرار گرفتند و جاکمتی آمریکا، زمينه و شرايط بهتر و بيش تری برای رشد تروريسم دولتی و غیردولتی فراهم کردند.
آن چه در شرايط پس از حادثه 11 سپتامبر در عرصه سياست خارجی آمريكا از اهميت برخوردار است اين مساله بود كه راهبرد سياست خارجی آمريكا در برابر خطرهای جديد پس از جنگ سرد، جنگ پيش گيرانه بود. يعنی برخورد با آن پيش از آن كه عملی شود. برخورد آمريكا با عراق نیز بر پايه همين راهبرد صورت پذیرفت. آمريكا برای حمله به عراق، بر مساله جنگ افزارهای ويژه كشتار جمعی انگشت گذاشت و بر اين نكته تاكيد كرد كه عراق نه تنها اسرائيل و ديگر هم ‌پيمانان آمريكا را در منطقه تهديد می كند، بلكه منافع حياتی آمريكا در خاورميانه را به خطر می ‌اندازد. به این ترتیب، با فروپاشی شوروی و پايان جنگ سرد، پديده مقابله با «كمونيسم» جای خود را به «نظم نوين جهانی» اعلان شده از سوی جرج بوش پدر داد.
پس از رويدادهای يازدهم سپتامبر، ساختار و ويژگی ‌های نظام بين الملل دگرگون شد. جرج بوش پس از 11 سپتامبر، از كشورها خواست از ميان دو گزينه يكی را برگزينند. او، در 22 سپتامبر 2001 در كنگره آمريكا اعلام كرد كه كشورها يا در كنار تروريستی ‌ها هستند يا در كنار ائتلاف ضد تروريستی و بايد يكی از دو راه را برگزيند. اين سخن جرج بوش، نشان از دگرگون شدن ساختار نظام بين ‌الملل داشت و الگوهای رفتاری تازه‌ ای را به وجود می آورد. در اين شرايط قدرت‌ های بزرگ مانند چين، ژاپن، اتحاديه اروپا و روسيه گرايش بيش تری به همكاری از خود نشان دادند و در مقابله با آمريكا خودداری كردند. در واقع دولت آمریکا پس از يازدهم سپتامبر، نقش يك قدرت برتر در جهان قائل ‌شد. از این نظر، اين حادثه بيش ‌ترين مطلوبيت راهبردی را برای اهداف آمريكا فراهم آورد. جهت مقابله با «تهديدات»، طرح خاورميانه بزرگ بود؛ منطقه ‌ای كه از دهه 1910، حوزه بحران آفرينی شناخته می شود. به همين دليل برژينسكی، از آن تحت عنوان قوس بحران ياد می ‌كند، منطقه‌ ای كه برای منافع آمریکا اهمیتی حیاتی بازی می کند.
بوش بعد از آن كه سخن رانی سالانه اش را در كنگره در 29 ژانويه 2002 از «محور شرارت» سخن گفت، اضافه كرد كه «من منتظر وقوع وقايع نخواهم ماند. من در شرايطی كه خطر لحظه به لحظه نزديك می ‌شود، به نظاره نخواهم ايستاد. آمريكا اجازه نخواهد داد تا خطرناك ترين رژيم ‌ها با مخرب ‌ترين سلاح‌ها جهان ما را تهديد كنند.» اين راهبرد جديد در 20 سپتامبر 2002 در سندی موسوم به «راهبرد امنيت ملی آمريكا» توسط دولت بوش انتشار يافت.
فیلم ساختگی
در جریان تدارک آمریکا برای جنگ دوم خلیج فارس و حمله به عراق، به یک باره فیلمی در مورد حوادث کویت در سراسر جهان منتشر شد و به نمایش درآمد که محتوای آن چنین بود: سربازان عراقی به بیمارستانی در کویت حمله کرده، به زنان حامله تجاوز می کنند، اطفال آنان را کشته و به بیرون پرت می کنند. پرستاری که «شاهد زنده» حوادث بود با گریه و زاری به سر و سینه ی خود می کوبید و… جهانیان همه متقاعد شدند که باید هرچه زودتر به عراق حمله نظامی شود، اما حقیقت این بود که فیلم به وسیله سازمان «سیا» در آمریکا ساخته شده بود و پرستار نیز دختر یکی از شیوخ کویتی بود که در همه عمر خود کویت را ندیده بود.
در جریان تدارک برای جنگ سوم خلیج فارس و حمله به عراق، تونی بلر در سازمان ملل در برابر جهانیان شهادت داد که براساس اطلاعات مستند، صدام حسین قادر است در مدت 24 ساعت بمب اتمی خود را آماده پرتاب کند و کالین پاول وزیر خارجه وقت آمریکا نیز در سازمان ملل به وسیله چند فیلم کانتینرهایی را به نمایش گذاشت و با چوب دستی روی آن ها اشاره کرد که این ها حاوی مواد اتمی و ابزارهای از پیش ساخته شده بمب اتمی است و به جز چند کشور، همه نمایندگان «باور» و جنگ علیه عراق را تایید کردند.

بازیگران اصلی جنگ دوم خلیج فارس
از سیاست مدارانی چون جرج بوش، تونی بلر، دیک چنی، دونالد رامسفلد، احمد چلبی و پل ولفوویتز، بیش تر از دیگران به عنوان بازیگران اصلی حمله به عراق و اشغال نظامی این کشور، نام می برند.
دیک چنی، معاون جرج بوش، تردیدی در مورد درستی تصمیم به ورود به جنگ ندارد. چنی در مستندی که بر اساس مصاحبه‌ ای چهار ساعته با او ساخته شده و «دنیا از نگاه دیک چنی» نام دارد گفته است: «اگر می ‌خواهی مردم دوستت داشته باشند، برو ستاره سینما شو»!
نفوذ چنی که در دوره اول ریاست جمهوری جرج بوش زیاد بود، به تدریج در دوره دوم ریاست جمهوری او رو به کاهش گذاشت، تا آن حد که حتی رییس جمهور هم تصمیمات او را مورد سئوال قرار می ‌داد. اما در این فیلم مستند، او بار دیگر این موضوع را که صدام حسین برنامه ای برای توسعه سلاح های کشتار جمعی نداشت، رد می ‌کند.
دونالد رامسفلد، وزیر دفاع سابق آمریکا که در جریان حمله به عراق در سال ۲۰۰۳، نقشی مهم داشت، سیاست مداری است که سابقه فعالیت‌ های سیاسی ‌اش به دوران ریچارد نیکسون از روسای جمهور سابق آمریکا بر می گردد.
رامسفلد، در سال ۲۰۰۶ و در پی شکست جمهوری خواهان در انتخابات مجلس نمایندگان و در پی چالش ‌های بی سابقه‌ ای که در اداره پنتاگون با آن روبرو شد، از سمت خود کناره گیری کرد. بسیاری از او به عنوان جنجالی‌ ترین وزیر دفاع آمریکا یاد می‌ کنند.
احمد چلبی، بانکداری که دبیر کلی کنگره ملی عراق را برعهده دارد. گفته‌ می شود که این گروه قبل از حمله نیروهای آمریکایی، اطلاعاتی نادرست را دراختیار پنتاگون قرار داده بود.
دیک چنی، دونالد رامسفلد و گروهی از سیاستمداران نومحافظه کار، امیدوار بودند که چلبی و شورای ملی عراق، پس از سرنگونی حکومت صدام حسین بتواند دولت انتقالی آن کشور را در اختیار بگیرد. اما برخلاف تصورات قبلی، این گروه در داخل عراق کم تر شناخته شده بود و محبوبیت زیادی نداشت.
چلبی، پس از سرنگونی صدام پست هایی نظیر وزیر نفت در دولت انتقالی و معاونت نخست وزیری را در اختیار داشت. از او، یکی از مخالفان اصلی سیاست «بعث زدایی» نام برده می شود.
از پل ولفوویتز، معاون وزیر دفاع آمریکا در دوران ریاست جمهوری جرج بوش به عنوان معمار جنگ عراق یاد می ‌شود. شماری از سیاست مداران آمریکایی او را اولین کسی می‌ دانند که خواستار حمله به عراق و هم چنین القاعده در افغانستان شد.
ولفوویتز می ‌گوید: «به دلایل مختلف که معمولا به سیستم اداری آمریکا مربوط می ‌شود، ما مجبور شدیم که بر روی یک موضوع که همه با آن موافق باشند، به عنوان مساله اصلی متمرکز شویم، که آن هم مساله سلاح کشتار جمعی بود.»
تونی بلر، نخست وزیر سابق بریتانیا، چندی پیش در مصاحبه ‌ای با «بی.بی.سی»، درباره حمایتش از جرج بوش در حمله به عراق، چنین اقرار می کند: «خیلی وقت است که دیگر قصد ندارم مردم را متقاعد کنم که آیا حمله به عراق تصمیمی درست بوده یا خیر.»
بلر، هم چنان حضور نیروهای بریتانیایی را در حمله به عراق اقدامی درست می ‌داند، اما اعتراف کرده که اوضاع فعلی عراق آن طوری که باید باشد، نیست.
لرد جان پرسکات، معاون سابق نخست وزیر بریتانیا گفته است که حمله به عراق در سال ۲۰۰۳ میلادی «قابل توجیه نیست.» پرسکات در گفتگویی با شبکه اول تلویزیون بی‌بی‌سی گفت که او به این دلیل با حمله به عراق موافق بوده که تصور می‌ کرده جرج بوش، رییس جمهور وقت آمریکا طرحی برای پایان دادن به مناقشه اسرائیل و فلسطینیان دارد. او گفت که «نمی توانست این جنگ را رد کند»، اما حال معتقد است که جنگ عراق، جنگی اشتباه بود.
پرسکات گفت که از قبل از این حمله، تونی بلر مشتاق بود که «آمریکایی ها مطابق با رویکرد سازمان ملل در این مورد عمل کنند.» او، افزود پس از آن که تونی بلر او را برای مذاکره با دیک چنی، معاون رییس جمهور به آمریکا فرستاد، او به نخست وزیر گفت: «روشن است که آن ها ( آمریکا) بدون او (بلر) وارد این جنگ می شوند، چه او با آمریکا همراه شود، چه نشود. این برای آمریکایی ها مهم نیست. آن ها (آمریکا) آماده شده اند.»
لرد پرسکات، در بخش دیگری از این گفتگو گفت: «اما من چیزی به شما می ‌گویم. شما می‌ دانید که جورج بوش کاملا آماده ارائه طرحی برای اسرائیل و مشکل فلسطینیان بود و او در این باره قول داده بود.» به گفته پرسکات، این طرح به جایی نرسید نظیر آن چیزی که اغلب در سیاست های آمریکا اتفاق می ‌افتد. به این دلیل که نفوذ لابی‌ های داخلی در آمریکا بسیار زیاد است.
او گفت که تونی بلر در پایان آشکارا به او گفته است: «من قول داده ‌ام که این کار (حمله به عراق) را انجام دهم و این هم نتایجی است که آن تصمیم امروز به بار آورده است.»
معاون سابق تونی بلر، افزود: «من انکار نمی کنم که بخشی از این حمله بودم. من در تلاشم تا با مراجعه به عقاید و افکارم این حمله را توجیه کنم... اما این اقدام به عنوان یک مداخله قابل توجیه نیست.»
پرسکات، این اظهارات را در حالی بیان کرده که تونی بلر، در مصاحبه ‌ای با بی‌بی‌سی گفت: «اگر ما صدام را برکنار نمی کردیم، چه اتفاقی می ‌افتاد. با این انقلابات عربی که حالا ادامه دارد و صدام که احتمالا ۲۰ برابر بدتر از بشار اسد در سوریه است، اگر او بر سر قدرت بود و سعی می‌کرد انقلاب مردم را در عراق سرکوب کند، چه اتفاقی می ‌افتاد. تصور کنید که عواقب باقی ماندن صدام بر قدرت چه بود.»
انگلیس در طول جنگ 10 ساله عراق، 179 نظامی زن و مرد خود را از دست داد که 136 نفر از آن ها در میدان جنگ کشته شدند و در نهایت انگلیس در آوریل 2009، از عراق عقب ‌نشینی کرد.
آمریکا و انگلیس به بهانه این که صدام حسین از سلاح ‌های شیمیایی استفاده می ‌کند، به عراق حمله کردند و این در حالی است که مشخص شد که صدام حسین به هیچ عنوان سلاح‌ های شیمیایی نداشته است.
در سال 2010 میلادی، در جلسه تفحص «چیلکات» در خصوص جنگ عراق، بلر در خصوص ادعاهای بحث ‌برانگیزی مورد بازجویی قرار گرفت و در این جلسه گفت که طبق اطلاعات سازمان های اطلاعاتی تردیدی وجود نداشت که عراق در حال گسترش قابلیت تسلیحاتی خود است.
با این حال، ماه گذشته، «لرد پرسکات»، معاون بلر در سال 2003 تاکید کرد که مداخله نظامی در عراق با دلایلی که بلر آورده است، توجیه پذیر نیست و هم‌ اکنون فکر می‌ کند که جنگ اشتباه بوده است.

داستان سلاح های کشتار جمعی
«هانس بلیکس»، سرپرست پیشین بازرسان سازمان ملل که در یک دوره ای نیز مدیرکل آژانس بین ‌المللی انرژی اتمی بود، اواسط مارس 2013، در جمع خبرنگاران در دوبی، گفت: «۱۰ سال پیش برخی از قدرت‌ ها به رهبری آمریکا تلاش کردند تا با حمله به عراق سلاح های کشتارجمعی این کشور را از بین ببرند؛ سلاح هایی که وجود نداشتند. امروز هم برخی قصد دارند به ایران بروند تا انگیزه ساخت بمب‌ را از بین ببرند؛ انگیزه ای که اساسا ممکن است در ذهن رهبران ایران وجود نداشته باشد.
بلیکس ۸۲ سالگی اهل سوئد، در ادامه گفت: «ظاهرا ناکامی های تراژیک در عراق آن طور که باید جدی گرفته نمی شود. جنگ با ایران اتفاقی است که امیدوارم رخ ندهد.

ضایعات اقتصادی و انسانی جنگ در عراق
تازه ترین مطالعات دانشگاهی درباره وقایع عراق، نشان می دهد که آمریکا در جنگ عراق بیش از دو تریلیون دلار هزینه کرده که با برآورد هزینه ‌های واشنگتن در سال های آینده، این مبلغ به شش تریلیون دلار افزایش خواهد یافت.
پژوهشی که مرکز مطالعات بین المللی واتسون وابسته به دانشگاه بروان آن را انجام داده، نشان می دهد که آمریکا در جنگ علیه عراق 7/1 تریلیون دلار به طور مستقیم هزینه کرده و 490 میلیارد دلار نیز به مجروحان جنگ علیه عراق پرداخت کرده است.
در پژوهش مرکز واتسون، آمده است: اگر مسائل جانبی جنگ عراق و هزینه های آتی آن برای آمریکا و نیز سودی که 2/2 تریلیون دلار می ‌توانست به خزانه آمریکا سرازیر کند را محاسبه کنیم، میزان خسارتی که واشنگتن در جنگ عراق متحمل شده در 40 سال آینده به شش تریلیون دلار خواهد رسید. شکی نیست که دولت آمریکا، این هزینه ها را از منابع طبیعی عراق، به ویژه نفت وصول خواهد کرد.
در این پژوهش، آمده است: علاوه بر هزینه های مالی، جنگ عراق هزینه های ناگوار اجتماعی را نیز به آمریکا تحمیل کرده است که مشکلات خانواده های مجروحان آمریکایی و خود آن ها یکی از این موارد است.
مرکز واتسون، در گزارش خود آورده است: نیازهای پزشکی و مراقبت های ویژه ای که مجروحین جنگی آمریکا به آن نیاز دارند تا سال 2013 به 7/134 میلیارد دلار رسیده است.
در این گزارش، آمده است: خسارت های مالی آمریکا علاوه بر نتایج فاجعه بار جنگ برای ملت عراق و خسارت هایی است که این کشور آسیایی متحمل شده است.
این در حالی است که گزارش مذکور مسائلی همانند مرگ و میر آوارگان، نبود خدمات پزشکی به دلیل جنگ و مرگ و میر ناشی از آن، تخریب زیربناهای اقتصادی عراق و ده ها موارد دیگر را شامل نمی شود.
بنا بر پژوهش مرکز واتسون و با استناد به آمار رسمی دولت عراق، بیش از 134 هزار شهروند غیرنظامی عراق در جنگ آمریکا علیه این کشور کشته شدند و با احتساب روزنامه نگاران، نیروهای امنیتی و دیگر قشرهای نظامی عراق این رقم به 176 تا 189 هزار تن افزایش می یابد.
در این گزارش که توسط 30 پژوهش گر دانشگاهی و کارشناس مسائل اجتماعی و جنگی تهیه شده است، تاکید شده که جنگ عراق با وجود هزینه های زیاد آن و نیز تخریب شبه کامل زیربناهای اقتصادی و اجتماعی عراق، نتیجه چندانی نداشته است.
در این گزارش، هم چنین آمده است: پس از خروج نیروهای آمریکایی، وضعیت عراق نیز بهبود نیافته و 212 میلیارد دلاری که برای آبادانی این کشور در نظر گرفته شده بود به دلیل مسائل امنیتی، یا بی اثر مانده و یا بودجه برای بالا بردن سطح امنیت در عراق مصرف شده و پروژه های عمرانی عملا تعطیل مانده است.
در گزارش مذکور، هم چنین هزینه کلی جنگ افغانستان، عراق و نیز عملیات آمریکا در پاکستان نزدیک 7/3 تریلیون دلار اعلام شده و این علاوه بر هزینه هایی است که واشنگتن هم ‌اکنون برای جنگ در این سه کشور می پردازد.

افراد گم شده عراقی
در آستانه دهمین سالگرد حمله نظامی آمریکا به عراق، پایگاه اینترنتی شبکه خبری «الجزیره» در گزارشی به مساله افراد گم شده در این کشور پرداخته است.
در این گزارش تحت عنوان «افراد گمشده در عراق، مساله از یاد رفته» آمده است: با وجود آن که 10 سال از حمله آمریکا به عراق می گذرد و مدت زمانی طولانی است که هزاران تن از شهروندان عراقی ناپدید شده اند، اما خانواده های این افراد گم شده هم چنان امیدوار هستند که آن ها برگردند.
در حالی که برخی ادعا می کنند که تعدادی از افراد گم شده در عراق در زندان های مخفیانه ای به سر می برند که از سوی دولت این کشور اداره می شود. در همین راستا، «اركان ثامر صالح»، رییس اداره امور بشردوستانه وزارت حقوق بشر عراق که مسئولیت پیگیری سرنوشت افراد گم شده را بر عهده دارد، می گوید که در حال حاضر دست کم 16 هزار شهروند عراقی در زمره افراد گم شده می باشند.
رییس اداره امور بشردوستانه وزارت حقوق بشر عراق، با اشاره به این که بیش تر آدم ربایی ها در این کشور طی سال های 2007 و 2008 میلادی صورت گرفته، می افزاید: با توجه به مدت زمان طولانی که از گم شدن این افراد می گذرد، ما بر این باوریم که بیش ترین آن ها دیگر زنده نیستند.

زباله های هسته ای
نيروهای متجاوز آمريكا و انگليس در جنگ با عراق، از بمب هايی استفاده کرده اند كه از (اورانيوم فرسوده) نوعی زباله هسته ای تهيه شده است. كاربرد اين گونه سلاح های كشتار جمعی به معنای زير پا گذاشتن كليه قطعنامه های سازمان ملل است. آمريكا سال 1991، در جنگ خليج فارس 300 تن از اين مواد و سازمان ناتو در بمباران سال 1994 بوسنی و 1999 كوزوو و صربستان 10 تن از اورانيوم فرسوده رامصرف كرد كه باعث آلودگی شديد منطقه با مواد راديو اكتيو شد.
اورانيوم فرسوده Depleted Uranium (DU) از فضولات راديواكتيو است و در كشورهایی هم چون ايالات متحده آمريكا، انگلستان، فرانسه و روسيه كه به خالص سازی اورانيوم مشغولند، توليد می شود. سالانه فقط در آمريكا 30 هزار تن توليد می شود.
در رآكتورهای اتمی و صنايع ساخت سلاح‌ های اتمی آن چه از اورانيوم طبيعی پس از غنی سازی (استخراج ايزوتوپ اورانيوم 238) باقی می ماند را اصطلاحا اورانيوم فرسوده (DU) می نامند.
(DU) تا 60 درصد اثر طبيعی راديو اكتيويته خود را حفظ كرده و اشعه های آلفا، بتا و ايكس از آن ساطع می شود و حاوی ذرات پلوتونيوم هم می باشد. بنابراين، واژه «فرسوده» كه در مقالات به كار برده می شود كه واكنش ناپذيری و بی ضرر بودن اين ماده را بيان می كند كاملا گمراه ‌كننده است.
استفاده از (DU) در صنعت بسيار محدود است و بازيافت آن ناچيز است. تاكنون به عنوان وزنه برای حفظ تعادل هواپيماها و حفاظ راديو اكتيو در بيمارستان ها و مخزن های حمل و نقل مواد راديو اكتيو بكار برده شده است.
با پيشرفت تكنولوژی هواپيماسازی و پس از سقوط هواپيمای ال- آل در نزديكی آمستردام (1992) كه حاوی (DU) بود، استفاده از (DU) در اين صنايع كم تر شد. سقوط اين هواپيما اعتراضات و واكنش گسترده ای را در محافل خبری به همراه داشت. در گزارش كميته منتخب هلندی، آمده است: «ارتباط مستقيمي ميان بيماری های ايجاد شده در مردم منطقه و سقوط هواپيمای ال - آل وجود دارد. اين هواپيما حامل 282 كيلوگرم (DU) بود كه اكثر آن پس از سقوط ديگر يافت نشد.»
از بين بردن زباله های هسته ای در صنعت غنی سازی اورانيوم مشكل جدی است كه هزينه های سنگينی را می طلبد. هم اكنون (DU) را در مخازن و سيلندرهای استيل در نزديكی رآكتورهای اتمی در محوطه هايی باز نگهداری می كنند. اين مخازن در محوطه های وسيعی به نام حياط های سيلدزر در هوای آزاد باقی می مانند. هر سيلندر حاوی 13 تن (DU) است. مشكلاتی كه اين راه دارد يكی پوسيدگی و ترك خوردگی و نشت گازهای خطرناك در مدت زمان طولانی است. ديگری امكان سقوط هواپيماها در اين اماكن نيز مطرح شده است. در چنين صورتی آتش ‌سوزی های طولانی مدت می توانند مقادير متنابهی مواد راديو اكتيو در مدت كوتاهی در اتمسفر آزاد كنند. تاكنون هفتصد هزار تن (DU) در سراسر آمريكا در اين مخازن نگهداری می شود.
سيلندر های در حال فرسايش به معنای كشته شدن هزاران نفر در كم تر از چند دقيقه است. برای حل اين مشكل ارتش آمريكا و سازمان انرژی اين كشور، در اوائل سال های هفتاد، پروژه مشتركی را آغاز كردند. با تحقيقات وسيعی كه صورت گرفت راه ارزانی كه توصيه شد اين بود كه به دليل چگالی بالا (70 درصد سنگين‌ تر از سرب) از (DU) در صنايع نظامی، ساخت سلاح های ضد زرهی استفاده شود. زيرا اين فلز سنگين به راحتی بدنه تانك ها را سوراخ می كند. پس از آن به دنبال اين پروژه مرگ بار، بمب و گلوله های حاوی (DU) نيز توليد شدند و اولين بار در سال1991، سيصد تن در جنگ خليج فارس بر روی كويت و عراق باريدند. پس از آن در بوسنی (1994)، كوزوو - صربستان (1999)، ده تن از (DU) مورد استفاده قرار گرفت.
پس از انفجار بمب ها و گلوله های حاوی (DU) در محيط آزاد می شود و به صورت ذرات كوچكی در هوا معلق مانده و آب، خاك و هوا را با راديو اكتيو آلوده می شوند. با استنشاق هوای آلوده و مصرف آب و سبزيجات آلوده، (DU) وارد بدن انسان و يا حيوانات می شود.
عمر (DU 5/4 ميليون سال است. بنابراين، خطرات آن تا ساليان سال باقی می ماند.
شرايط اقليمی خاص خليج فارس، رطوبت فراوان و دمای 56 درجه سبب تبديل (DU) به گاز شده و با رطوبت هوا، اسيدهای خطرناكی (اسيد هيدروفلوريك و يورو نيل فلورايد) به وجود می آيد.
بر اساس اظهارات پنتاگون بعد از جنگ خليج فارس، 320 تن (DU) بر جا گداشته شد. در حالی كه متخصصين نظامی روسی می گويند ده هزار تن رقم صحيح تری است.
در سال 1991 آمريكا و متحدانش 2700 تن بمب با كلاهك های (DU) استفاده كردند. سازمان انرژی اتمی انگليس اعلام كرده تا پايان اين قرن پانصد هزار نفر به علت زباله های هسته ای باقی مانده در صحرا جان خود را از دست می دهند. بنابر يافته های سازمان ملل، پس از بمباران های 1991 در عراق، ناهنجاری های جنينی و نوزادهای ناقص الخلقه 4 تا 6 برابر افزايش يافته و انواع سرطان ها 7 تا10 برابر شده است.
استفاده از(DU)، هم چنين باعث ايجاد ناهنجاری های جنينی در نوزادان سربازهای جنگ خليج فارس شده است. 67 در صد فرزندان آن ها از كوری، نقص های خونی، مشكلات تنفسی، انگشتان به هم چسبيده رنج می برند و تعداد نوزادان ناقص الخلقه آنان رو به افزايش است. سندرم جنگ خليج فارس كه از مشخصات آن درد مداوم ماهيچه و مفاصل و ضعف عمومی بدن و از دست دادن حافظه است در ميان 200 هزار سرباز بازگشته از جنگ خليج فارس گزارش شده است.
در اوائل سال 1990 مامورين سازمان انرژی اتمی انگليس (AEA)، هشدارها و اخطارهايی را در مورد اثرات سوء استفاده از (DU) بر سلامت داده شد.
از آن زمان تاكنون دانشمندان مستقل و متعهد، سازمان های غيردولتی نسبت به خطرات اين مساله اعتراض كرده و خواستار پاك سازی كامل خليج فارس و منطقه بالكان از آلودگی راديو اكتيو شده اند.
بنا برگزارش آگوست 2002 كميته تحقيقی سازمان ملل، استفاده از (DU) در جنگ را به منزله زير پا گداشتن قوانين دانسته است كه از جمله آن ها:
اعلاميه حقوق بشر، (Genocide)؛ قراردادبر عليه شكنجه؛ چهارمين قطعنامه كنفرانس 1949 ژنو؛ عهدنامه سلاح های غير اتمی 1980.
اساسنامه كنفرانس لاهه در سال های 1899 و 1907 كه صريحا به كار بردن سموم و سلاح های سمی و يا سلاح ها و موادی كه منجر به غذاب بی مورد می شوند را ممنوع اعلام كرده است.
سكوت وهم آوری كه بر مقوله (DU) و خطرات شديد آن برای سلامت عمومی و اثرات و نتايج ويران كننده زيست محيطی آن حكم فرماست، شديدا نگران كننده است.

نوزادان ناقص الخلقه
آزمایش مدرن ترین و مخرب ترین سلاح ها توسط نیورهای ائتلاف در عراق و زباله های اتمی، باعث بسیاری از بیماری هایی مانند سرطان و یا بیماری های شناخته شده دیگر شده است.
روزنامه لوموند‌ در گزارشی درباره این که آیا استفاده نیروهای آمریکایی از سلاح‌ های هسته ‌ای عامل تولد کودکان ناقص الخلقه در شهر فلوجه عراق بوده، نوشته است
: از حمله نیروهای آمریکایی به فلوجه در سال ‌٢٠٠۴،‌ این شهر آمار بسیار بالایی از تولد نوزادان ناقص الخلقه داشت. این موضوع به حدی در این شهر نمود دارد که برطبق گفته‌های خبرنگار رادیو فرانس اینفو‌، تقریبا هر خانواده در فلوجه یک نوزاد ناقص الخلقه دارد.
در ماه آوریل و سپس نوامبر سال ‌٢٠٠۴‌، شهر فلوجه عراق‌ که کانون حملات شبه نظامیان علیه نیروهای مهاجم آمریکایی بود، مورد حمله نیروهای آمریکایی واقع و بخشی از آن توسط این نیروها از بین رفت اما از آن زمان آمار زادوولد کودکان ناقص الخلقه در این شهر به طرز چشم گیری افزایش یافته است.

سندرم جنگ خليج‌ فارس
جنگ آمریکا و متحدانش در عراق، حتی بر روی سربازان آن ها، تاثیر ویران گری داشت. كار گروهی علمی كه به خواست كنگره ايالات ‌متحده مسئوليت تحقيق در مورد تاثير جنگ ‌افزارهای به كار گرفته شده در جنگ اول خليج ‌فارس روی سربازان آمريكايی و بيماری هايی كه آنان بعدها دچارشان شدند را برعهده داشت وجود رابطه بين مشكلات روانی بازماندگان و استفاده از مواد شيميايی را تاييد كرد.
كارگروه علمی تشكيل شده به دستور كنگره برای بررسی گزارش های موجود پيرامون علل ابتلای سربازان عامل در جنگ اول خليج فارس در اوايل دهه 1990، به عارضه سندرم جنگ خليج‌ فارس اواسط آبان ماه 1387، با انتشار بيانيه ‌ای اعلام كرده بود اين بيماری واقعی است.
براساس يافته‌ های اين كارگروه دو عامل شيميايی عامل بروز سندرم جنگ خليج ‌فارس است كه نزديك به يك ‌چهارم 700 هزار سربازی كه در آن جنگ حضور داشتند را مبتلا ساخته است. در اين گزارش تصريح شده قرص‌ های پريدوستيگماين ‌بروميد كه سربازان آمريكايی برای مقابله با تاثير گازهای اعصاب مصرف می كردند و استفاده گسترده از حشره ‌كش‌ های قوی برای نابود كردن مگس ‌‌های صحرايی و ديگر حشرات مزاحم در جريان جنگ علل اصلی بروز بيماری‌ سندرم جنگ خليج ‌فارس هستند.
اين گزارش، در حالی منتشر شد كه دولت‌ های آمریکا طی 2 دهه گذشته، ادعاهای سربازان آمريكايی پيرامون ابتلا به عارضه سندرم جنگ خليج ‌فارس را خيالی و غيرواقعی توصيف می ‌كردند.
جيمز پيك، مدير اداره امور كهنه سربازان آمريكايی گزارش مبسوطی را تقديم كميته خدمات نيروهای صلح سنا كرد كه در آن تاثير پايه ‌ای عارضه سندرم خليج‌ فارس بر مبتلايان مورد تاكيد قرار گرفته است.
در حالی كه وزارت دفاع ايالات‌ متحده (پنتاگون)‌ در تمامی سال‌ های پس از جنگ اول خليج ‌فارس اصرار داشت عوارضی كه سربازان آمريكايی و نيروهای ديگر كشورهايی كه در آن جنگ عليه ارتش صدام جنگيدند از فشارهای روحی و علل ناشناخته ديگری است، در گزارش اخير نسخه‌ كاملا متفاوتی برای عارضه جنگ خليج‌ فارس پيچيده شده است.
لرد ديويد كارليگ، فرمانده نيروی هوايی سلطنتی بريتانيا كه در ضمن جنگ اول خليج ‌فارس فرماندهی نيروهای بريتانيايی عامل در آن جنگ را بر عهده داشت، با انتشاراين گزارش، خواستار به رسميت شناخته شدن تمامی مشكلات و عوارضی شد كه از بابت بيماری سندرم جنگ خليج‌ فارس متوجه كهنه سربازان اين جنگ شده است.
كارگروه بررسی اين عارضه هم در گزارش خود به سنا پيشنهاد داده سالانه 60 ميليون دلار برای انجام تحقيقات در مورد اين بيماری، راه ‌های درمان آن و تامين بودجه لازم براي كمك به كاهش مشكلات مبتلايان به آن اختصاص داده شود.
اولين گزارش ‌ها پيرامون عارضه سندرم جنگ خليج ‌فارس، به ‌فاصله كوتاهی پس از پايان اين جنگ منتشر شد. بسياری از بازماندگان جنگ مدعی از دست‌ دادن مقطعی حافظه و ناتوانی در متمركز كردن ذهن خود، سردردهای مزمن، ضعف و بی ‌حالی بی دليل و وجود دردهای پراكنده جسمی بودند. برخی ‌مشكلات گوارشی، ‌ناراحتی های پوستی و عوارض تنفسی هم در آن گزارش شده بود.
كميته مشورتی تحقيق در مورد بيماری بازماندگان جنگ خليج ‌فارس در سال 1998 توسط كنگره ايجاد شد، چرا كه خيلی ‌ها بر اين باور بودند كه دولت نسبت به مشكلات سربازانی كه در جنگ اول خليج ‌فارس حضور داشتند بی توجه است، اما اعضای اين كميته تا ژانويه سال 2002 ميلادی، يعنی يك دهه پس از پايان جنگ خليج‌ فارس منصوب نشدند.
منتقدان بر اين باور بودند كه كنگره و اداره امور كهنه سربازان آمريكايی علاقه‌ ای به پيگيری شكايت‌ های پياپی بازماندگان جنگ اول خليج ‌فارس و اختصاص بودجه‌ ای به حل مشكلات آنان ندارد.
انستيتو طب آكادمی علوم ايالات‌ متحده، كه در زمره معتبرترين مراجع علمی اين كشور است پيش ‌تر در چند گزارش، وجود شواهد و ادله ‌هايی كه ارتباط بين مشكلات كهنه سربازان جنگ اول خليج‌ فارس و آن چه در عين جنگ به وقوع پيوست را تاييد كند، رد كرده بود.
در گزارش اخير، تصريح شده تحقيقات قبلی در ارتباط با عارضه سندرم جنگ خليج ‌فارس در مسير درستی هدايت نشده بوده و از اين رهگذر سعی كرده از مسئوليت نهادها و افرادی كه وجود اين عارضه را از بيخ‌وبن منكر شده بودند، بكاهد. بخش اعظم شواهدی كه مويد صحت عارضه سندرم خليج‌ فارس است با انجام آزمايش ‌هايی بر روی نمونه ‌های حيوانی بدست آمده است.
كار گروه علمی منصوب شده توسط كنگره، پس از انجام تحقيقاتی گسترده به اين استنتاج رسيد كه هيچ شكی در مورد صحت ادعاهای كسانی كه می ‌گويند به اين عارضه دچار شده‌اند،‌ وجود ندارد.
قرص‌ های پريدوستيگماين‌بروميد در روزهای آغازين جنگ اول خليج‌ فارس از ترس استفاده ارتش عراق از سلاح‌ های شيميايی برای صد‌ها هزار تن از سربازان عامل در اين جنگ تجويز شد. حشره ‌كش‌های قوی هم نه تنها در اطراف اماكن اقامتی سربازان به كار گرفته می ‌شد كه حتی روی لباس‌ ها و داخل چادر‌ها هم پاشيده می ‌شد. به ظاهر يكی از پروژه‌ های تحقيقات پنتاگون در حدود يك دهه قبل هم به نتايج مشابهی در مورد علل بروز عارضه سندرم خليج ‌فارس رسيده بود اما مقامات ارشد اينوزارتخانه در آن مقطع ترجيح داده بودند از انتشار آن اجتناب ورزند.
انتشار گزارش اخير، با اعتراض گروه‌ های مدنی در آمريكا روبرو شد. منتقدان پنتاگون، اهمال در تاييد عارضه سندرم خليج‌ فارس كه تاكنون قربانيان زيادی گرفته و تعداد قابل توجهی از بازماندگان جنگ اول خليج ‌فارس را زمين ‌گير كرده است را نكوهيده و آن را اقدامی غيرانسانی توصيف كرده‌‌ اند.

يك پايگاه اطلاع رسانی با بيان اتفاقات رخ داده در زندان ابوغريب، 14 مورد از شكنجه ها در اين زندان را به صورت مستند بيان می كند. در این جا به گوشه هایی از گزارش این پایگاه اشاره می کنیم.
پايگاه اطلاع رسانی الشرقيه، در تیر ماه 1390، نوشت زندان ابو غريب از جمله زندان‌ های بسيار مخوفی است كه فجايع به وقوع پيوسته در آن جهان را به وحشت انداخت، در مجموعه مطالبی كه تحت عنوان «زندان ابو غريب» ارائه خواهد شد، به معرفی هرچه بيش تر اين زندان خواهيم پرداخت.
در بخش اول از سری مطالب «زندان ابو غريب» گفتيم كه اين زندان از جمله زندان‌ های بسيار مخوف عراق است كه فجايع به وقوع پيوسته در آن هر انسانی را به وحشت می ‌اندازد.
اشاره به نمونه ‌ای از اين شكنجه‌ ها كه از زبان زندانيانی كه از ابوغريب جان سالم بدربرده ‌اند يا اعترافات نظاميان آمريكايی كه در اين شكنجه‌ ها داشتند و اين مطلب قصد دارد، به آن بپردازد، تاييد كننده ادعای فوق است.
* نمونه‌ ای از شكنجه‌ های زندان ابو غريب: - واداشتن زندانيان به دراز كشيدن بر روی زمين و پريدن و جهيدن نظاميان آمريكايی با پوتين ‌هايشان از روی بدن برهنه آن ها؛ - برهنه كردن زندانيان و گرفتن عكس از زندانيان زن و مرد؛ - تقسيم زندانيان به چندين گروه و واداشتن آن ها به انجام كارهای غيراخلاقی؛ - واداشتن زندانيان به قرار گرفتن روی يكديگر و تشكيل تپه ‌ای از پيكرهای برهنه و عريان زندانيان به شكلی بسيار توهين ‌آميز؛ - واداشتن زندانيان مرد به تن كردن لباس‌ های زير زنانه يا گذاشتن آن ها بر سر؛ - متصل كردن سيم ‌های برق به بدن‌ های برهنه زندانيان يا قسمت ‌های حساس بدن و لذت بردن از تكان ‌های ناشی از برق گرفتگی در زندانيان؛ - بستن قلاده‌ سگ ‌ها به گردن زندانيان و مرتبط كردن آن به يك زنجبر و كشيدن آن ها بر روی زمين و واداشتن زندانی به ادای حركات و صدای سگ ‌ها؛ - استفاده از سگ ‌های نظامی آموزش ديده برای به وحشت افكندن زندان و تكه و پاره كردن بدن‌ آن ها؛ - تجاوز جنسی به زندانيان زن و برهنه نمودن و گرفتن عكس از آن ها در برابر خانواده و بستگان زندانی؛ - گرفتن عكس ‌های يادگاری توسط نظاميان آمريكایی در كنار اجساد قربانيان شان كه همان زندانيان عراقی بودند كه در اثر شدت شكنجه جان خود را از دست داده بودند.
بسياری از زندانيان آزاد شده از ابو غريب اين شكنجه ‌ها را بسيار شرافتمندانه توصيف كرده‌ اند، چون از شكنجه‌ هايی نام برده ‌اند كه شرافت و كرامت بشر را لگدمال كرده و جدای از آن كه يك شكنجه بسيار دردناك جسمی است،‌ شكنجه ‌ای روحی است كه در ادامه به نمونه‌ هايی از اين شكنجه‌ ها اشاره می‌شود، اگرچه تشريح برخی از آن ها به دليل بی ‌شرمانه بودن آن ها بسيار دشوار می ‌نمايد.
* - واداشتن مردان به انجام كارهای شنيع و ضد اخلاقی با يكديگر؛ - آغشته نمودن چوبی به مواد شيمايی سوزاننده مانند اسيد و وارد كردن آن در بدن زندانيان زن و مرد عراقی؛ - ضربه زدن به قسمت ‌های حساس بدن و اعضای تناسلی مردان توسط چماق‌ های بزرگ و سنگين يا باتوم؛ - ريختن مايعات سوزاننده مانند آب جوش يا آب خيلی سرد بر بدن برهنه زندانيان.
ژنرال «آنتونيو تاگوبا»، مسئول تحقيق در پرونده زندان ابو غريب در يكی از گزارش‌ هايش می نويسد: طی ماه‌ های اكتبر تا دسامبر سال 2004، ارتش آمريكا شكنجه‌ های جنون ‌آميز و وحشيانه و هولناكی مرتكب شد؛ و يكی از مقامات آمريكايی در تحليل اين شكنجه‌ ها و كسانی كه دست به آن ها زده بودند، گفت كه بی ‌شك اين بربرها و متوحش‌ ها (خطاب به نظاميان آمريكايی) زندانيان عراقی را حيواناتی می ‌پنداشته كه شايستگی ندارند، با آن ها برخوردی انسانی داشت.
بر اين اساس گزارش، «تاگوبا» ليستی از نظاميان آمريكايی ارائه می ‌دهد كه در شكنجه ‌های فوق دست داشتند كه از آن ميان بايد به سرهنگ «گانيس كاربينسكی» مسئول زندان، گروهبان «چارلز گارنر»، گروهبان «ايوان فردريك»، گروهبان «گاوال ديويز»، سرباز «جرمی سيوتز»، سرباز «ليندی آنگلند»، سرباز «مگان امپول» و سرباز «سابرينا هرمن» اشاره كرد.
قبل از این نیز یک روزنامه غربی با انتشار جزئیات جدیدی از شکنجه زندانیان توسط ماموران سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) از بیدار نگه داشتن مظنونین به مدت 11 روز با هدف گرفتن اعتراف از آن ها خبر داده بود.
به گزارش روزنامه لس آنجلس تایمز در اردیبشهت ماه 1388، هر چند در گذشته اعلام شده بود که بی خوابی یکی از معمول ترین شکنجه های بوده که توسط ماموران سیا علیه زندانیان اعمال می شده اما انتشار این مطلب که برخی زندانیان به مدت 11 روز بیدار نگه داشته می شدند موجب تعجب اغلب کارشناسان شده است.
به نوشته این روزنامه، سازمان سیا در دوره رییس جمهوری جرج بوش، شکنجه محرومیت از خواب را دست کم در مورد بیش از 25 مظنون بازداشت شده، اجرا کرد.
بر اساس این گزارش، در یک مورد به سیا اجازه داد ه شد تا زندانیان را حتی به مدت 11 روز از خواب محروم کنند، اما این مدت اندکی بعد به یک هفته کاهش یافت. به نوشته این روزنامه، محرومیت از خواب از مهم ترین بخش های برنامه بازجویی های سیا بود که برای از پا درآوردن و درهم شکستن روحیه ده ها مظنون بازداشت شده مورد استفاده قرار می گرفت.
گرچه روش یاد شده از موارد ممنوع شده براساس دستور ماه ژانویه «باراک اوباما» رییس جمهوری آمریکاست، اما یک نیروی ویژه هم اکنون نیز در حال بازبینی امکان استفاده مجدد از آن در کنار دیگر روش های بازجویی است.
این نشریه افزود که یادداشت های منتشر شده از سوی وزارت دادگستری آمریکا در ماه گذشته، نشان می دهد که عوامل سیا هنگام اجرای شکنجه محرومیت از خواب بر روی زندانی، وی را گاه تا چند روز با دست و پای زنجیر شده مجبور به ایستادن می کردند.
بر اساس این گزارش، پاهای زندانیان که ازغذا خوردن نیز محروم می شدند، به زمین و دستان آن ها نیز در نزدیکی چانه شان به زنجیر کشیده می شد و بدین ترتیب، هرگاه به خواب می رفتند و از حال تعادل خارج می شدند، زنجیرهای دست و پاهایشان آن ها را در همان حال ایستاده نگه می داشتند.
بر همین اساس، در گزارش جدید سنای آمریکا نیز اعلام شده که مقامات ارشد آمریکا در پشت اجرای روش های خشونت آمیز بازجویی در گوانتانامو، عراق و افغانستان بوده ‌اند.
این گزارش که در 261 صفحه‌ تنظیم شده از سوی کمیته سرویس های نظامی سنای آمریکا به ریاست «کارل لوین» منتشر شده و احتمال دارد مشاجرات حال حاضر بر سر روش های شکنجه عوامل سیا را تشدید نماید.
این کمیته، تحقیقات خود را در دسامبر سال 2008 به پایان رساند، اما در طول روند علنی سازی شکنجه‌ های غیرقانونی سیا اعلام نشد. گزارش ذکر شده حاصل تحقیقات این کمیته در مورد رفتار با زندانیان جنگ علیه تروریسم است.
معاون ریيس جمهور پيشين آمريكا مدعی شد اطلاعات به دست آمده از شكنجه از مظنونين احتمالا جان صدها هزار آمريكايی را نجات داده است.
«ديك چنی»، روز 20 اردیبهشت 1388، در مصاحبه با شبكه تلويزيونی «سی.‌بی.‌اس»، مدعی شد اطلاعات به دست آمده از شكنجه از مظنون به همكاری با القاعده «احتمالا به نجات جان صدها هزار» آمريكايی منجر شده است.
پيش از اين با بالا گرفتن موضوع شكنجه مامواران سيا در زندان های آمريكا در سراسر جهان، به ويژه زندان گوانتانامو معاون «جرج بوش» نيز با اعتراف به استفاده ماموران سيا از شكنجه عليه زندانيان گفت كه اين افراد از اين طريق توانستند به اطلاعات مهم دست يابند.
چنی، با اين استدلال كه تكنيك‌ هايی كه منتقدان آن ها را به عنوان شكنجه تقبيح كرده ‌اند برای شكستن مقاومت افراطيون دستگير شده ضروری بوده، گفت: متاسف نيستم و فكر می ‌كنم اين دقيقا همان كار درستی بود كه بايد انجام می ‌شد.
او، بار ديگر با طرح اين استدلال كه القاعده مصممانه در پی حمله به يكی از شهرهای آمريكا با يك سلاح هسته‌ ای بوده، افزود: من كاملا مطمئنم كه جان هزاران، شايد صدها هزار نفر را نجات داده‌ ايم.
معاون ریيس جمهوری پيشين آمريكا، هم چنين در گفتگو با شبكه سی.‌بی.‌اس هشدار داد كه جانشينان وی امنيت جهان را كم تر كرده‌ اند.
به دليل تغيير سياست‌ های دولت بوش درباره بازجويی ‌های خشن (شكنجه) و زندان نظامی در خليج گوآنتانامو توسط دولت «باراك اوباما» ریيس جمهور آمريكا، چنی در گفتگو با اين شبكه گفت: ما در آينده همان امنيتی را كه حدود 8 سال (دوران بوش) از آن برخوردار بوديم، نخواهيم داشت.
وزارت دادگستری آمريكا، هفته گذشته اسناد طبقه‌ بندی شده ‌ای را منتشر كرد كه بر اساس آن مشخص شد كه دولت بوش به سيا اجازه داد تا در بازجويی از زندانيان، از روش‌ های خشونت ‌آميز استفاده كند.
اين در حالی است كه قانون گذاران جمهوری خواه و روسای قبلی سازمان سيا، به اين اقدام وزارت دادگستری اعتراض كرده و مدعی شدند كه افشای جزئيات روش های بازجويی به اثربخشی آن لطمه وارد می ‌كند.
در مطالب منتشر شده به مواردی از شكنجه، از جمله غرق در آب شبيه سازی شده، محروم سازی افراد از خواب، قرار دادن شخص در زندان انفرادی و خشونت‌ های فيزيكی ديگر اشاره شده است.
سازمان عفو بین الملل نیز در بهمن ماه 1389، از شکنجه منظم زندانیان در زندان های سری در عراق خبر داده است. به گزارش شبکه تلویزیونی العربیه، سازمان عفو بین الملل اعلام کرد دولت عراق زندان هایی سری را اداره می کند که در این زندان ها زندانیان به صورت منظم شکنجه می شوند. هدف از شکنجه این زندانیان گرفتن اعترافاتی است که از این اعترافات برای محکوم کردن آن ها استفاده می شود.
سازمان عفو بین الملل، افزود هنوز حدود سی هزار نفر از مردان و زنان در عراق بازداشت هستند و برای گرفتن اعتراف، شکنجه می شوند.
رسوايی اين جنايت ‌ها بعد از ظهر روز چهارشنبه 18 آوريل سال 2004 از برنامه معروف تلويزيونی «60 دقيقه» كه از شبكه اس.بی.اس. آمريكا تحت عنوان «شكنجه در زندان‌ های عراق؛ نمونه زندان ابو غريب» پخش می شد، با كمال وقاحت و در اوج بی شرمی به اطلاع جامعه جهانی رسيد و در آن بعد از ظهر تمام جهانيان بر زندانيان زن و مرد ابو غريب كه برهنه از سقف آويزان شده بودند يا چون سگ ‌ها بر زمين كشيده يا مجبور به كارهای خلاف عفت می ‌شدند، گريستند.
جهان آن بعد از ظهر به حال زنان زندانی ابو غريب كه بی گناه وارد زندان شدند، اما با شكم‌ هايی برآمده از نطفه‌ های متجاوزان آمريكايی از زندان خارج شدند و يا خود دست به خودكشی زدند يا خانواده‌هايشان برای از بين بردن آن ها را بی ‌گناه و مظلومانه كشتند و بی ‌صدا خاك كردند، خون گريست.
جامعه بين المللی در حالی آن گزارش را كه بيش تر به يك فاجعه شباهت داشت، نگريست كه صدای التماس ‌ها و خواهش‌ ها و تمناها و مويه‌ های زندانيانی را شنيد كه موی را تن هر موجود زنده‌ ای راست می كرد و تصور آن ماورای گنجايش و ظرفيت عقل بشری بود؛ واقعا اگر تصاوير و حكايت‌ ها تا اين اندازه وحشتناك و هولناك‌ بودند، پس واقعيت‌ ها چه بودند. اگر عكس‌ ها و فيلم و نوشته ‌ها تا اين اندازه از ديدن و خواندن اين شكنجه‌ ها لرزه بر اندام ‌ها می ‌اندازند، پس كسانی كه تحت اين شكنجه‌ ها بوده و آن ها را لحظه به لحظه و ساعت به ساعت و روزبروز و ماه به ماه و سال به سال تحمل می ‌كردند، چه كشيدند.

افشاگری ها از زندان گوانتانامو
افشاگری ویکی لیکس از زندان گوانتانامو نیز بسیار تکان دهنده است. در پی انتشار اسناد محرمانه زندان گوانتانامو توسط ویکی لیکس بسیاری از رسانه های غربی در گزارش های متعدد خود به بازداشت افغانی های بی گناه و بی اعتنایی پزشکان به موارد شکنجه اشاره کردند.
ویکی لیکس، با انتشار بیش از 700 سند در رابطه با زندان گوانتانامو، از اشتباه در تشخیص هویت افراد در زمان بازداشت، گردآوری غیرفنی اطلاعات در مناطق جنگی و جزئیات جدید درباره مظنون اصلی حملات 11 سپتامبر پرده برداشت و در پی افشاگری این پایگاه اینترنتی درباره بی گناهی بسیاری از زندانیان که سال ها به عنوان تروریست بازداشت شدند، بسیاری از رسانه های غربی گزارش های تندی را در رابطه با اقدامات آمریکا در پایگاه نظامی این کشور در کوبا منتشر کردند.
پایگاه اینترنتی ویکی لیکس بیش از 700 سند را در رابطه با زندان گوانتانامو در کوبا منتشر کرد و نگرشی جدید را درباره وضعیت 172 زندانی این بازداشتگاه ایجاد کرد. این پایگاه اینترنتی، فاش کرد که 780 سرباز در زندان گوانتانامو به عنوان تروریست بازداشت شده اند که در این میان از 220 نفر به عنوان تروریست تبه کار، 150 فرد بی گناه افغانی و پاکستانی و 380 کلاهبردار حرفه ای یاد شده است.
این اسناد پرونده های بیش از 750 تبعه خارجی بازداشت شده در حملات 11 سپتامبر سال 2011 آمریکا است که به پایگاه نظامی آمریکا در کوبا منتقل شدند.
شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد در یکی از نشست ها خود، از آمریکا خواست تا زندان گوانتانامو را ببندد و شکنجه در زندان های این کشور را متوقف کند و تحقیقاتی را در رابطه با استفاده نیروهای این کشور درعراق و افغانستان از شکنجه آغاز کند. در این کنفرانس هم چنین از آمریکا خواسته شد تا به تبعیض علیه اقلیت ها و مهاجران پایان دهد و صدور حکم اعدام را برای زندانیان متوقف کند.
مسئول سایت ویکی لیکس با انتشار 400 هزار سند محرمانه ارتش آمریکا در مورد عملیات این کشور در عراق، از حمام خون در این کشور صحبت کرد.
این بزرگ ترین و بی سابقه ترین درز اطلاعاتی اسناد ارتش آمریکاست و به ادعای ژولیان آسانژ بنیان گذار سایت ویکی لیکس، بسیار کامل تر از اسنادی است که درمورد افغانستان منتشر شده بود. بخشی از این اسناد، به دخالت حکومت اسلامی ایران و حمایت این کشور از شبه نظامیان شیعه عراق اختصاص دارد.
جولیان آسانژ، در یک کنفرانس مطبوعاتی در لندن، به خبرنگاران گفت انتشار اسناد محرمانه نظامیان آمریکا در مورد عراق به قصد افشای حقیقت صورت می گیرد.
آسانژ، با اشاره به اغماض آمریکائیان در مورد شکنجه و پنهان کردن میزان کشته شدگان، خود را ملزم به مبارزه با مخفی کاری دانست و گفت وقتی جنگی در می گیرد، سعی می شود که حقایق پنهان شود.
پنتاگون و ناتو انتشار اسناد محرمانه نظامی را موجب به خطر افتادن جان سربازان می دانند و درصدد بازپس گرفتن اسنادی که بیرون برده شده، هستند.
آسانژ، تأکید کرد که بررسی این اسناد اجازه می دهد که جزئیات در مورد میزان کشته شدگان فاش شود. اسناد نشان می دهد که از حدود 109 هزار کشته، 66 هزار نفرشان غیرنظامی بوده اند. تعداد غیرنظامیان کشته شده از جمع کردن ارقام پراکنده ای به دست آمده است که در گزارش ها ذکر شده است.
پس از انتشار اسناد مربوط به شکنجه، «مانفرد نواک»، گزارشگر ویژه سازمان ملل متحد در زمینه شکنجه از باراک اوباما خواست تا به این موارد رسیدگی کند.
اما وزیر حقوق بشرعراق، گفت که اسناد منتشر شده «تعجب برانگیز نیست.» این مقام عراقی، تاکید کرد که آن ها بارها در چند مورد، به خصوص در ارتباط با آن چه درزندان ابوغریب می گذشت هشدار داده بودند.
در این میان یک سناتور آمریکایی، دیگر کشورها و شرکت ها را فراخواند که ویکی لیکس را تحریم کنند. به گزارش فرستنده‌ تلویزیونی سی.ان.ان. با استناد به گفته های دفتر سناتور لیبرمن، پس از این که همکاران این سناتور آمریکایی، شروع به تحقیقات کرده اند، آمازون دیگر اجازه نداده ویکی لیکس از کامپیوتر خادم این شرکت استفاده کند.
سناتور لیبرمن، هم چنین خواستار آن شده بود که خدمات اینترنتی دیگر کشورها نیز اجازه ندهند ویکی لیکس از کامپیوترهای خادم آن ها استفاده کند. به گفته‌ این سناتور: «رفتار غیرقانونی، شرم ‌آور و بی گذشت ویکی لیکس، منافع امنیتی آمریکا را به بازی می گیرد و جان افراد را در سراسر جهان به خطر می ‌اندازد.»
لیبرمن، هشدار داده بود: «هیچ شرکت با مسئولیت آمریکایی و خارجی نباید به ویکی لیکس کمک کند که اسناد سرقت ‌شده را پخش کند.»
از سوی دیگر، برخی سران کشورها چون سران حکومت اسلامی، همواره این اسناد را بی تاثیر ارزیابی کردند اما این اسناد در روابط برخی از کشورها، به ویژه روابط دولت های عربی با حکومت اسلامی را تیره تر کرد. بنابراین، افشاگری های تاکنونی ویکی لیکس، به افزایش بی اعتمادی به دولت ها، نهادها و موسسات در جامعه‌ جهانی بیش از پیش دامن زده است.

ادامه جنگ فرقه ای و تروریسم در عراق
در حالی که آمریکا و متحدانش در حمله به عراق، همواره از مبارزه با «تروریسم» و ایجاد یک کشور «دموکراتیک» و تامین «حقوق بشر» و برقراری «ثبات و امنیت» دم می زدند؛ اما در این یک دهه پس از تغییر حکومت دیکتاتوری صدام حسین در عراق، تروریسم دولتی و غیردولتی امان مردم این کشور را بریده است.
شیعیان، با حمله آمریکا به این کشور به موقعیت ممتازی دست یافتند. آن ها توانستند قدرت سیاسی را از سنیان عراق بگیرند که در دوران صدام حسین قدرت کامل را در دست داشتند.
سنیان و هم چنین کردهای عراق دولت نوری المالکی، نخست وزیر عراق را که شیعه مذهب است، متهم می‌ کنند از شرایط پیش‌ آمده سوء استفاده کرده و به تحکیم قدرت شیعیان پرداخته است.
روز سه‌ شنبه ۲۹ اسفند 1391، هم زمان با دهمین سالروز حمله نیروهای آمریکایی و متحدانش به عراق، چندین انفجار بمب در محلات شیعه ‌نشین بغداد و حومه جنوبی پایتخت عراق دست ‌کم ۵۰ کشته برجای گذاشت. به گفته مسئولان بیمارستان های بغداد، ۱۶۰ نفر نیز در این انفجارها مجروح شده‌ اند.
به گزارش خبرگزاری رویترز، روز سه ‌شنبه یک خودروی بمب‌ گذاری شده در حوالی یک بازار شلوغ بغداد در نزدیکی منطقه حفاظت ‌شده «منطقه سبز» منفجر شد و چند خودروی بمب ‌گذاری ‌شده دیگر نیز در چند نقطه دیگر پایتخت منفجر شدند.
در حادثه ‌ای دیگر، یک بمب‌ گذار انتحاری سوار بر کامیون به یک پاسگاه پلیس در محله ‌ای شیعه ‌نشین حمله کرد و با انفجار بمب شماری را به قتل رساند.
از آغاز سال 2013 میلادی، حملات مشابهی از سوی گروهی موسوم به «دولت اسلامی عراق» که شاخه سازمان القاعده در عراق است انجام شده‌ است.
در همین رابطه اواسط اسفند ماه سال 1391 نیز افراد مسلح و بمب‌گذاران انتحاری وابسته به القاعده به وزارتخانه دادگستری عراق که ساختمانی حفاظت ‌شده بود حمله کرده و ۲۵ نفر را کشتند.
بر اساس آمارهای رسمی و غیررسمی در سال های اخیر، در اثر عملیات های تروریستی و بمب گذاری ها در نقاط مختلف عراق به خصوص بغداد، نزدیک به صد نفر از شهروندان عادی و بی گانه عراقی جان خود را از دست داده و و یا زخمی و معلول شده اند.

گزارشاتی درباره عراق
1- موسسه تحقیقات دفاعی ملی در آمریکا در سال ۲۰۱۰، در گزارشی که برای وزارت دفاع آن کشور در ارتباط با وضعیت امنیتی عراق پس از خروج نیروهای رزمی آمریکایی تهیه شده بود نوشت: «با توجه به ظرفیت و احتمال ناامنی در عراق پس از این خروج، آمریکا نمی تواند و نباید نسبت به ناامنی درعراق بی تفاوت باشد.»
نویسندگان تحلیل فوق، که توسط موسسه تحقیقات رند (RAND) در آمریکا منتشر شد، بر این باور هستند که نیروهای شبه نظامی و پیکارجویان سابق سنی، شیعه و کردها در عراق آن قدر توانایی و سلاح در اختیار دارند که اگر بخواهند دوباره عراق را به ورطه جنگ داخلی پس از اشغال عراق بکشانند و «حتی بقای حکومت بغداد را به خطر بیندازند.»
به نوشته رند، سنی ها ۱۰۰ هزار، کردها ۷۵ هزار و سپاه مهدی متعلق به شیعیان ۴۰ هزار نیرو دارند که در صورت بروز جنگ داخلی، به راحتی می توانند اسباب دردسر جدی برای عراق شوند.
در حال حاضر فعالان هر سه طیف یاد شده ترجیح داده اند که از طریق مشارکت در ساختار و فعالیت های سیاسی به دنبال رسیدن به اهداف خود باشند؛ اما این تصمیم ناشی از تمایل ذاتی به پرهیز از خشونت نیست، بلکه بر اساس محاسبه است و با تغییر شرایط می تواند تغییر کند.
2- سایت اینترنتی «صدای آمریکا» در تاریخ دوشنبه ۵ فروردین ۱۳۹۲ برابر با ۲۵ مارس ۲۰۱۳، گزارشی تحت عنوان «زندگی مردم عراق، ده سال پس از جنگ» پخش کرده است که بسیار جالب و خواندنی است. این سایت نوشته است: ده سال از ٢٠ مارس سال ٢٠٠٣ و آغاز حمله نظامی به رهبری ایالات متحده به عراق می گذرد، تهاجم نظامی که به سرنگونی صدام حسین، رییس جمهوری وقت عراق منتهی شد. با وجودی که اقشاری از جامعه عراق معتقدند زندگی پس از صدام حسین تا حدودی بهتر شده است اما بسیاری هنوز از میراثی که جنگ برای این کشور به جای گذاشته است، خشمگین هستند.
کارگران بی کار صبح خیلی زود در منطقه ای در مرکز بغداد به امید یافتن کاری برای پرداخت هزینه های روزانه خود پرسه می زنند.
عابد خالد نقاش ساختمانی است. او ده سال است که این جا کار پیدا می کند. او می گوید در ماه فقط چند روز کار دارد و روزی ٣٥ دلار به دست می آورد.
خالد می گوید «همه زندگی سخت و مشقت باری را می گذرانند. کار نیست. وقتی یک کارفرما از راه می رسد همه به او هجوم می برند تا شاید بتواند کاری پیدا کنند. درآمدها بسیار ناچیز است. شرایط بسیار دشوار است و به نظر می رسد که اوضاع هر روز بدتر می شود».
خیابان های بغداد از تراکم کارگرانی که در تلاشند بر سر کارهای خود حاضر شوند، مملو از خودروهای در حرکت است. تدابیر امنیتی شدید نیز عامل کند شدن جریان ترافیک است. بسیاری از ساکنان بغداد می گویند زندگی بسیار مشقت بار است. فقط تعدادی اندک از جنگی که بیش از صد هزار قربانی گرفت، سودی برده اند، درگیری و جنگی که حتی تا امروز هم قربانی می گیرد و هنوز ادامه دارد.
نجیله علی صبا، در بازار مرکزی شهر برای ٩ کودک و ٢١ نوه خود خرید می کند. او می گیرد انفجار بمب جدی ترین نگرانی اوست.
صبا می گوید «زندگی به دلیل شرایط امنیتی و تروریست ها که بیش تر آن ها عراقی تبار نیستند، خیلی دشوار است، آن ها از کشورهای دیگر به عراق می آیند».
ده سال پیش نیروهای بین المللی به رهبری ایالات متحده حمله هائی هوایی و تهاجمی زمینی انجام دادند که حکومت صدام حسین را سرنگون کرد. اما بسیاری از مردم عراق می گویند نظامی که جانشین حکومت صدام شده است، به وعده های خود برای استقرار آزادی و دموکراسی عمل نکرد.
مردم عراق از سیاستمداران کشور خشمگین هستند. آن ها دولتمردان عراق را به فساد گسترده و تهیج تنش های قومی و نژادی متهم می کنند تا اهداف خود را به پیش ببرند.
هادی جالو ماره که ریاست «مرکز تحلیل های سیاسی» بغداد را به عهده دارد، می گوید «اختلاف ها و شکاف های بسیاری بین اقشار مختلف عراق وجود دارد. بعضی از اقوام کرد و شیعیان با صدام حسین مخالف بودند، اما برخی از سنی ها او را به حاکمیت کنونی ترجیح می دادند چون آن ها بر این باورند که شرایط سیاسی کنونی آن ها را از حقوق شان محروم کرده است».
مردم در محله مرفه نشین منصور غروب ها برای خرید به خیابان ها می آیند. اسامه رشید می گوید فروش مغازه لباس فروشی او بعضی روزها خوب است اما بعد از بمب گذاری ها که مردم را برای خروج از منزل به هراس می اندازد، فروش افت می کند.
رشید می گوید «شرایط امنیتی از دو سه یا حتی چهار سال پیش بهتر شده است اما ما امیدواریم که وضعیت بهتر هم بشود».
بعضی از ساکنان بغداد که هنوز شهری زنده و پر جنب و جوش است، در حسرت بازگشت زندگی عادی خود هستند. برخی هم هنوز امید دارند. بسیاری از آن ها می گویند هر روز به امید روز بعد زندگی می کنند.

گزارش سازمان عفو بین الملل
سازمان عفو بین الملل نیز در آستانه دهمین سالگرد حمله نظامی به عراق با انتشار گزارشی اعلام کرد: مردم عراق پس از گذشت 10 سال از تجاوز تحت رهبری آمریکا به آن کشور، هم چنان بهای سنگینی را می پردازند.
این سازمان مستقر در لندن، در گزارش خود با عنوان «یک دهه بدرفتاری» که 13 مارس 2013 منتشر شد، تاکید کرده است: به رغم سقوط حکومت بی رحم صدام حسین، عراق در چرخه شوم خشونت، نقض حقوق بشر، شکنجه، حمله به غیرنظامیان و محاکمات ناعادلانه گرفتار است.
این گزارش با اشاره به سوء رفتارهای نظامیان خارجی و نیروهای امنیتی عراق پس از تجاوز نظامی سال 2003 افزوده است: پس از برکناری رژیم صدام حسین باید اصلاحات بنیادی در زمینه حقوق بشر انجام می شد اما تقریبا از همان روز نخست، نیروهای اشغالگر نقض گسترده حقوق بشر و شکنجه بازداشت شدگان را آغاز کردند.
در ادامه گزارش آمده است: رسوایی زندان ابوغریب که توسط نیروهای نظامی آمریکا به وجود آمد و کشته شدن فردی به نام بهاء موسی که در بازداشتگاه نیروهای انگلیسی در بصره بشدت مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود، به وضوح نقض حقوق بشر را از همان ابتدای اشغال عراق به نمایش گذاشت.
عفو بین الملل، در ادامه گزارش خود نوشته است: به رغم این که در انگلیس و آمریکا تحقیقاتی درباره برخی شکنجه ها و بدرفتاری های منفرد، انجام شده اما این دو کشور در رسیدگی سیستماتیک به نقض گسترده حقوق بشر توسط نیروهایشان در عراق ناکام مانده و نتوانسته اند از مرتکبان و مسئولان این جرایم در همه سطوح حساب کشی کنند.
«در آمریکا، اصولا مسیر پیگیری قضایی به روی عراقیانی که قربانی نقض حقوق بشر و بدرفتاری نیروهای آمریکایی بوده اند، مسدود است
در بخش دیگری از این گزارش از مقامات عراقی و نهادهای امنیتی آن کشور نیز به شدت انتقاد شده و آمده است: مقامات عراقی بعضا به وقوع شکنجه و سوء رفتار اشاره کرده اند ولی عموما این حوادث را حوادثی منزوی و منفرد توصیف کرده و تلاش نموده اند از آن ها فاصله بگیرند.
«در برخی پرونده های مهم نیز مقامات عراقی کمیسیون های تحقیقی برای بررسی موضوع تشکیل داده اند ولی نتایج کار این کمیسیون ها هرگز مشخص نشده است
به نوشته عفو بین الملل، نه دولت عراق و نه نیروهای اشغالگر به معیارهای حقوقی و بین المللی پایبند نبوده اند و مردم عراق هم چنان بهای سنگینی را به دلیل ناکامی آن ها می پردازند.
عفو بین الملل، در پایان تاکیده کرده است: مقامات عراقی باید بدون تاخیر و به طور صادقانه اقدامات قاطعی را برای محافظت از حقوق بشر به عمل آورند.

کردستان عراق
در کردستان عراق، مشکلات زیادی وجود دارد. یکی توسعه جغرافیایی این منطقه است. یعنی مناطقی مانند کرکوک و برخی مناطق دیگر که مناطق مورد مناقشه کردها با دولت مرکزی است از نظر جمعیتی اکثریت کرد را به خود اختصاص داده اند اما هنوز این مساله حل و فصل نشده است.
کردها، همواره با تجهیز نیروهای پیشمرگ به سلاح های سنگین، هم چنان نگران تجاوز ارتش عراق هستند. دولت عراق، با این مساله مخالف است و تاکید دارد که نیروهای محلی باید به عنوان پلیس داخلی فعالیت کنند و نه این که به عنوان نیروی نظامی دارای تسلیحات سنگین مقابل ارتش و پلیس حکومت مرکزی بایستند.
دولت مرکزی، تاکید دارد که هرگونه ارتباط اقلیم کردستان با دولت های خارجی، باید زیرنظر حکومت مرکزی باشد. اما کردها، به این اصرار دولت مرکزی اهمیتی نمی دهند و به فکر ادامه روابط خارجی مستقل خود هستند.
همه شواهد نشان می دهد که تجزیه عراق به مناطق کردنشین، شیعه نشین و سنی نشین نیز یکی از احتمالات است. هر چند که دولت های منطقه چون ایران و ترکیه و عربستان سعودی مخالف تجزیه عراق هستند. چرا که فکر می کنند تجزیه عراق معادلات سیاسی منطقه رب هم می زند و به ویژه مساله کرد در ایران و ترکیه را تشدید می کند.
در واقع کرد‌ها در عراق، از جمله اصلی ‌ترین اقلیت‌ های این کشور محسوب می ‌شوند که از دهه بیست میلادی همواره با حکومت‌ های مرکزی روابط پر تنشی داشته‌ اند. از ابتدای تشکیل دولت عراق و پس از آن، کرد‌ها به عنوان یک اقلیت معترض در این کشور زندگی کرده و خواهان احقاق حقوق سیاسی و اجتماعی خود مانند خودمختاری، حق تحصیل و اطلاع رسانی به زبان مادری بوده ‌اند و برای تامین این خواسته‌ ها راه‌ های مسلحانه و سیاسی را پیش گرفته‌ اند.
جنگ عراق و کویت و وضع ممنوعیت پرواز هواپیماهای عراقی بالاتر از طول جغرافیایی ۲۳ درجه در سال ۱۹۹۱، زمینه‌ ای فراهم کرد که کرد‌ها کنترل منطقه را در دست گیرند و حکومت محلی خود را تاسیس کنند.
اولین انتخابات کردستان در ماه می ۱۹۹۲ برگزار شد، اما هیچ یک از دو حزب بزرک شرکت کننده، یعنی اتحادیه میهنی و حزب دمکرات کردستان عراق در این انتخابات اکثریت آراء را به دست نیاوردند، در نتیجه توافق کردند که کردستان به دو بخش مساوی تقسیم شده و هر حزب اداره بخشی از آن را به عهده بگیرد.
در سال ۲۰۰۳، کرد‌ها با استناد به ماده اول قانون اساسی دائم جمهوری فدرال عراق، حکومت اقلیم کردستان را به طور رسمی تشکیل دادند. علاوه بر این، در همین دهه برای اولین بار کردها فرصت پیدا کردند که در سمت ‌های کلان این کشور مانند ریاست جمهوری، معاونت نخست وزیر و کابینه کشور حضور پیدا کنند.
ماده اول قانون اساسی عراق تصریح می ‌کند که جمهوری عراق، کشوری فدرال، متحد، مستقل و دارای حاکمیت است. در ماده سوم آمده است که عراق از ملت‌ ها، ادیان و مذاهب مختلفی تشکیل شده و بخشی از جهان اسلام به شمار می‌ رود.
در ماده چهارم همین قانون، زبان کردی در کنار زبان عربی به عنوان زبان رسمی کشور اعلام شده تا بدین ترتیب آن بخش از خواسته‌ های کرد‌ها که سخن گوی حکومت اقلیم به آن اشاره می‌ کند وارد قانون اساسی شوند.
اقلیم کردستان عراق، امن ‌ترین نقطه این کشور محسوب می ‌شود. اداره فدارل این منطقه توسط حکومت اقلیم کردستان عراق، تا حدودی کرد‌ها را به لحاظ سیاسی و مدیریتی از حکومت مرکزی مستقل کرده است.
از زمان برگزاری انتخابات عمومی عراق در ماه مارس ۲۰۱۰، سه سال می‌ گذرد. این انتخابات که در جریان آن هیچ حزبی موفق به کسب اکثریت مطلق آرا نشد، نه تنها مشکلات سیاسی جاری در این کشور را حل نکرد، بلکه بعد از توافق نامه اربیل برای تشکیل دولت و حل خلاء قدرت در این کشور، منجر به بحرانی ‌تر شدن اختلافات موجود نیز شد.
این اختلافات که بعد از ماجرای طارق هاشمی، معاون نخست وزیر عراق و پناه دادن حکومت اقلیم کردستان به وی شدت گرفت، باعث عمیق‌ تر شدن شکاف بین سنی‌ها، شیعیان و خصوصا کرد‌ها با دولت نوری المالکی شد.
کرد‌ها، از بدو تشکیل دولت جدید عراق بر سر مسائلی مانند تعلیق ماده ۱۴۰ قانون اساسی مربوط به مساله کرکوک، در آمدهای نفتی و بودجه نیروی نظامی پیشمرگ با دولت مرکزی مشکل داشتند هنوز هم این مشکلات حل نشده است.
هنوز کردها، از درآمدهای نفتی به آن اندازه ‌ای که باید سهم ببرند، نمی برند. زبان کردی هنوز به عنوان زبان رسمی در خارج از منطقه کردستان مورد استفاده قرار نمی‌ گیرد. کردستان عراق می‌ خواهد به عنوان یک منطقه فدرال در کشورهای خارجی نمایندگی داشته باشد، اما حکومت اجازه نمی‌دهد.
مشکلات مناطق مورد مناقشه مانند موصل، کرکوک و دیاله حل نشده و ماده ۱۴۰ قانونی اساسی در رابطه با آن هنوز به اجرا در نیامده است.
هم اکنون حجم مناسبات تجاری میان کردستان عراق و ترکیه در حال حاضر به بیش از ۸ میلیارد دلار در سال رسیده و مبادلات اقتصادی با ایران نیز حدود ۵ میلیارد دلار افزایش یافته است.
اما در حال حاضر طبق قانون اساسی عراق، حدود ۱۷ درصد از کل بودجه عراق به کرد‌ستان می‌ رسد؛ میزانی که به دلیل اختلافات حکومت مرکزی و منطقه ‌ای عملا تنها ۱۲ درصد آن دریافت می‌ شود.
طبق آمارهای رسمی اقلیم کردستان، در حال حاضر عمده نیازمندی های شهروندان این منطقه، از طریق مرزهای اقلیم با کشورهای همسایه وارد کردستان می ‌شوند. نوزاد هادی، استاندار اربیل اعلام کرده که طی سال گذشته میزان مناسبات اقلیم با کشورهای همسایه بیش تر از ٢٠ میلیارد دلار بوده است.
سفین دزه‌ ای، سخن گوی اقلیم کردستان عراق نیز گفته است که حجم مناسبات تجاری میان کردستان و ترکیه در حال حاضر به بیش از ۸ میلیارد دلار در سال و مبادلات اقتصادی با ایران به حدود ۵ میلیارد دلار افزایش یافته است. او، هم چنین از نرخ ۴ درصدی بی کاری در این منطقه خبر می‌ دهد.
ریبوار کریم، روزنامه نگار و تحلیلگر سیاسی هم به ۱۷ میلیارد دلار سرمایه گذاری خارجی در بخش های مختلف کردستان عراق اشاره و آن را برای این منطقه «بسیار زیاد» توصیف کرده است.
اما واقعیت این است که رشد اقتصادی اقلیم کردستان نتوانسته زمینه ‌ای برای حل دیگر مشکلات کرد‌ها با حکومت مرکزی باشد. بودجه تعیین شده از محل درآمدهای نفتی برای این منطقه تاکنون خود یکی از موارد محل مناقشه است.
حکومت اقلیم کردستان در حال حاضر در دست دو حزب اصلی اتحادیه میهنی کردستان و حزب دمکرات کردستان عراق است و آن ‌ها به عنوان طرف اصلی در مذاکرات با حکومت مرکزی شرکت می ‌کنند، اما حزب تغییر و دیگر احزاب اپوزیسیون اقلیم، به روند این مذاکرات خوش بین نیستند.

رابطه تنگاتنگ دولت کنونی عراق با حکومت اسلامی ایران
عراق از جمله كشورهای نوپا در منطقه خاورمیانه است كه پس از جنگ جهانی اول، بر پایه اراده قدرت های استعماری اروپا و به هم پیوستن سه ولایت پیشین امپراتوری عثمانی یعنی بغداد، بصره و موصل به ‌وجود آمد. از همان آغاز تاسیس این کشور، رقابت های ملی و مذهبی شکل گرفت و اشغال نظامی این کشور، این رقابت ها را تشدید کرد.
تحولات سیاسی عراق، کشورهای عرب و غیر عرب همسایه را نیز در مناسبات و شرایط جدیدی قرار داد که هر کدام از آن ها تلاش کردند در مقابل تهاجم آمریکا و متحدانش، اهداف و سیاست ها و منافع خود را در این کشور متزلزل شده پیاده کنند.
پس از سقوط صدام و حزب بعث، برای نخستین بار شیعیان و کردها وارد ساختار سیاسی این کشور شدند. شیعیان عرب، اعراب سنی و کردها سه گروه اصلی ملی ـ فرقه‌ ای با گرایش ‌های متفاوت در عراق هستند. اما این کشور از ابتدای تاسیس تحت حاکمیت اقلیت سنی بوده است. از این رو، در عراق جدید نیز افراد و گروه‌های ملی ـ فرقه‌ ای بیش از آن که دوره جدید را فرصتی برای ایجاد کشوری بر اساس حقوق شهروندی تلقی کنند، آن را فرصتی برای تسویه حساب ها و درگیری و خشونت در تقسیم قدرت در میان جوامع و گروه‌های اصلی این کشور قلمداد می‌ کنند. در واقع گروه‌های عراقی، در پی افزایش قدرت و نفوذ خود در ساختار سیاسی جدید بوده و تعقیب منافع و اولویت‌ های کلان عراق نظیر بازسازی کشور، تامین نیازهای شهروندان، خدمات عمومی، ایجاد ثبات و امنیت و روابطه یک سان و برابر بین همه شهروندان عراقی، جای چندانی در اهداف و سیاست های آن ها دیده نمی شود. این نوع نگاه منفعت‌ جویانه صرف مبتنی بر بنیان‌ های ملی ـ فرقه ‌ای، به تشدید خشونت‌ ها و عدم موفقیت در روند بازسازی و حتی دولت سازی جدید در این کشور منجر شده است.
مجلس اعلای اسلامی، حزب الدعوه و گروه صدر از احزاب شیعی عمده عراق هستند که در کنار رهبران مذهبی چون آیت ‌الله سیستانی، در ساختار سیاسی جدید عراق دارای بیش ترین تاثیرگذاری را دارند مستقیما با حکومت اسلامی ایرامن در ارتباطند. این احزاب در قالب ائتلاف عراق یک پارچه، قدرت مندترین بلوک سیاسی در پارلمان عراق را تشکیل داده اند و در دولت نیز پست نخست‌ وزیری و بخش عمده ‌ای از پست‌ های وزارتی را به خود اختصاص داده اند. اما با وجود این، سران شیعی در خصوص مسائل عراق دیدگاه‌ ها و رویکردها و رقابت های متفاوت و متناقضی دارند. این مساله سبب شده که چون گروه هایی چون صدریون از دولت خارج شده و پارلمان و حتی درگیری جیش ‌المهدی با دولت مالکی نمودار شده است.
سنی‌ های عراق و به‌ ویژه بعثی ‌ها که در دوره حکومت صدام، بخش اعظم قدرت سیاسی را در اختیار داشتند و با فروپاشی رژیم بعث، در برابر ساختار و روند سیاسی جدید این کشور مقاومت می کنند. هر چند که به تدریج بخش ‌هایی از سنی‌ ها در روند سیاسی عراق مشارکت کردند. اکنون جبهه توافق اهل سنت در پارلمان عراق به ‌عنوان سومین فراکسیون بزرگ بعد از ائتلاف یک پارچه و ائتلاف کردی مطرح است. این جبهه متشکل از سه گروه عمده سنی حزب اسلامی به رهبری طارق هاشمی، کنگره اهل سنت عراق به رهبری عدنان الدلیمی و شورای گفتگوی ملی به رهبری خلف علیان می ‌باشد و 44 کرسی از مجموع 275 کرسی پارلمان عراق را در اختیار دارد.
رویکرد گروه ‌های سنی به حکومت اسلامی ایران، تحت تاثیر رقابت درونی آن ها با گروه‌ های شیعی و روابط ایران با شیعیان عراق قرار داشته است. حکومت اسلامی ایران نیز  احساسات مذهبی شیعی را باد می زند و یک پای ادامه جنگ و تروریسم در عراق است. گروه های سنی آشکارا حمایت حکومت اسلامی ایران از گروه های شیعی و دولت مالکی را محکوم می‌ کنند.
براین اساس، مذاکرات ایران و آمریکا در بغداد از منظر بخشی از گروه‌ ها و رهبران اعراب سنی عراق می‌ تواند به قربانی شدن منافع و تضعیف جایگاه سنی‌ ها در معادلات عراق منجر شود.
در میان احزاب و گروه‌ های شیعی، مجلس اعلای اسلامی سیاستی ملایم ‌تر در قبال آمریکا دارد. مجلس اعلای اسلامی عراق، هم‌ اکنون تحت رهبری عبدالعزیز حکیم قرار دارد. حزب الدعوه دارای موضعی انتقادی ‌تر است، اما این گروه نیز از هرگونه ایجاد تنش و خصومت در روابط خود با امریکا اجتناب می‌ ورزد. گروه صدر، تنها گروهی است که به صورتی آشکار دارای مواضع و جهت‌ گیری ضدآمریکایی است و این سیاست به درگیری ‌هایی بین ارتش مهدی و نیروهای آمریکایی نیز منجر شده است. گروه صدر، خواستار خروج نیروهای امریکایی از عراق است و این مخالفت تاکنون بارها و به‌ ویژه در سال 2004 و 2008، به درگیری بین دو طرف منجر شده است. آیت‌ الله سیستانی به ‌عنوان اصلی ‌ترین رهبر مذهبی شیعیان عراق، ضمن حفظ فاصله خود با آمریکایی‌ ها، گروه‌ ها را به اجتناب از درگیری و تنش با امریکا و حفظ انسجام خود ترغیب می‌ کند.
حکومت اسلامی ایران، طی سال‌ های حکومت حزب بعث از گروه‌ های مخالف شیعی و کرد حمایت کرد و در دوره جدید نیز با حمایت از روند سیاسی عراق و قدرت ‌یابی شیعیان و  کجدار و مریض از کردها حمایت کرده است. حمایت حکومت اسلامی ایران از شیعیان عراق علاوه بر زمینه‌ های مذهبی و تاریخی، در راستای اولویت های اساسی و راهبردی و منافع خودش است. یکی از اهداف و سیاست های حکومت اسلامی  ایران در قبال عراق، جلوگیری از تسلط سنی‌ ها و بعثی ها در حاکمیت عراق است. حکومت اسلامی ایران، هم چنین مخالف سرسخت تشکیل یک دولت مستقل کرد، در کردستان عراق است.
در میان گروه های شیعه، مجلس اعلای اسلامی دارای ارتباطات و مناسبات وسیع و گسترده در عرصه های اقتصادی، سیاسی و نظامی با حکومت اسلامی ایران است و به ویژه ارتباط سران آن با سران و مقامات رده بالای حکومت اسلامی، بسیار قوی‌ تر است. اکثر رهبران مجلس اعلا، سال‌ های تبعید خود را در ایران سپری کرده اند و آن ها، در طول سال‌ های جنگ ایران و عراق نیز در میان سپاه پاسداران و نیروهای امنیتی ایران با ارتش عراق جنگیده اند. حزب‌الدعوه نیز دارای گرایش و دیدگاهی نردیک تری نسبت به ایران دارد، اما نزدیکی آن ها به ایران به اندازه سران مجلس اعلا نیست. اکثر رهبران اصلی این حزب مانند ابراهیم جعفری و نوری المالکی اغلب سال‌ های تبعید خود را در سوریه گذرانده ‌اند.
در مجموع، مساله اصلی و بخش عمده و کلان روابط گروه‌ های شیعی عراق و حکومت اسلامی ایران، در مقطع کنونی، نقش و نفوذشان در ساختار قدرت نوین عراق است.
در سال های اخیر تلاش دولت نوری المالکی که گرایش مذهبی «شیعی» دارد و به حکومت اسلامی ایران نزدیک است درگیری های فرقه ای بین فرقه های سنی و شیعه را تشدید کرده است. به خصوص تمرکز پست‌ های کلیدی در دست مالکی و پیگیرد و تعقیب شماری از سیاست مداران سنی نیز این شکاف‌ ها را عمیق‌ تر کرده است.
اخیرا محمد‌حسین صفار هرندی، وزیر ارشاد در دولت نهم احمدی نژاد و مشاور کنونی فرمانده کل سپاه پاسداران، ادعا کرده است: «الان عراق در جریان های حکومتی بدون هماهنگی با رهبر معظم ایران کاری نمی ‌کند، حتی کابینه عراق نیز قبل از تشکیل با رهبر ایران هماهنگ شده است.»
خبرنگار فیگارو در بغداد نیز در مقاله ای که دوشنبه 11 ژوئیه 2011 نوشته شده تهران را در حال پیش برد نفوذ خود در عراق از مجاری دینی، فرهنگی و سیاسی می بیند. مقاله با این جمله شروع می شود که چند ماه مانده به خروج نیروهای آمریکایی از عراق، عملیات «آزاد سازی عراق» که در سال 2003 توسط آمریکا صورت گرفت، از انتظارات واشنگتن بسیار فاصله دارد. فاصله ای که نویسنده از قول یکی از متحدان آمریکا در عراق، آن را به فاصله نوری تشبیه می کند.
مقاله با اشاره به نگرانی جامعه بین المللی از نفوذ ایران در عراق، رد پای ایران را در این کشور دنبال می کند و از قول یک دیپلمات غربی می نویسد: «شما نمی توانید تصورکنید ایران چه آسیب هایی در عراق به بار آورده است.»
نویسنده می افزاید پس از کنار گذاشته شدن سنی ها از حکومت نوبت به قدرت گرفتن شیعه ها، و تسلط «اسلام به مدل ایرانی» رسیده است. این موضوع باعث تنش در بین لائیک ها و اقلیت های مذهبی شده که حکومت را به روی خوش نشان دادن به شریعت و اجرای قوانین اسلامی متهم می کنند.
در دنباله مقاله می خوانیم که عراق، سرزمین مقدس شیعیان، جمهوری اسلامی ایران را به خود جذب می کند. سرمایه گذاری در جهت توریسم اسلامی افزایش یافته است. ساخت فرودگاهی در نجف، طرح ساختن بیمارستان هایی در کربلا و نجف، توافق دوجانبه برای تسهیل سفر زائران، خدمات اجرایی و درمانی به زائران در زمان اقامت آنان در عراق در چارچوب این جاذبه مذهبی صورت می گیرد.
نویسنده مقاله، به نفوذ فرهنگی ایران در عراق هم اشاره دارد و از قول مسئول ارتباطات بین المللی وزارت فرهنگ عراق می نویسد که کشورهای همسایه در عراق استراتژی خاص خود را دنبال می کنند. مثلا ترکیه عراق را یک بازار مناسب برای خود می بیند و بیش تر در زمینه تجارت و انرژی سرمایه گذاری می کند در صورتی که ایران ترجیح می دهد به امور آموزشی بپردازد.
در ادامه این مقاله می خوانیم که در بغداد به هم ریخته که با مشکل آب و برق ناشی از نوسازی ها روبروست، ایران در بخش فیلم و تئاتر فعال شده و براساس قرارداد امضاء شده میان مقامات عراقی و وزیر فرهنگ و معارف اسلامی ایران، یک فستیوال سالانه فیلم درمورد امام حسین تدارک دیده می شود.
همکاری میان دو حکومت شیعه، فضای آموزشی عراق را نیز با نگران روبروکرده است. در ماه دسامبر گذشته، وزیر سابق آموزش و پرورش عراق مساله تعطیلی کلاس های مختلط موسیقی در دانشگاه ها را مطرح کرده بود که با مخالفت طرفداران لائیسیته روبرو و بلافاصله از آن عقب نشینی شد.
یک پروفسور علوم سیاسی، می گوید که نوری المالکی، نخست وزیر عراق مجبور است با احزاب شیعه نزدیک به ایران مذاکره کند و با آنان به توافق برسد. مقاله دوم فیگارو در مورد گسترش نفوذ مذهبی و فرهنگی جمهوری اسلامی ایران درعراق، به محدودیت فروش الکل در این کشور اختصاص دارد و می نویسد که از سه ماه پیش تاکنون 40 مغازه که مشروبات الکلی در آن ها به فروش می رسیده، هدف حمله قرار گرفته اند. این در حالی ست که جواز فروش الکل برای مغازه داران تمدید نمی شود. روشنفکران و مدافعان لائیسیته با اعتراض به این امر نسبت به اسلامی شدن جامعه هشدار می دهند. محدودیت فروش مشروبات الکلی موجب نگرانی مسیحیان شده است که بیش تر در این بخش کار می کنند و پس از سقوط صدام حسین مورد تعرض هستند. و بالاخره این که، در رستوران معروف بغداد سال هاست که دیگر موسیقی پخش نمی شود. بنابراین، گروه های مرتجع ناسیونالیستی و مذهبی که در حاکمیت کنونی عراق حضور دارند با حمایت دولت های به اصطلاح دموکرات و سکولار آمریکا و متحدان آن، حکومتی شبیه حکومت اسلامی را در عراق تاسیس کرده اند!

تاثیر اشغال عراق در رکود اقتصادی
آمريكا و كشورهای اروپايی هم‌ پيمان آن، با دو جنگ پر هزينه و بی ‌نتيجه عليه عراق و افغانستان، سهم بزرگی در بروز ركود اقتصادی در سال ۲۰۰۸ و بحران مالی و كسری بودجه گسترده‌ ای كه امروز گريبان‌ آن ‌ها را گرفته، داشته‌ اند.
برخی از کارشناسان، بحران اقتصادی آمريکا و به تبع آن اقتصاد جهان را نتيجه مستقيم جنگ عراق می ‌دانند و به عنوان مثال «جوزف استيگليتز»، اقتصاددان و برنده جايزه نوبل اقتصاد در آمريکا، بحران اقتصادی در اين کشور را نتيجه مستقيم جنگ عراق و خيال پردازی های حکومت بوش و طرفداران نومحافظه کارش در اين زمينه ارزيابی کرده است.
طرح های رياضت اقتصادی و كاستن از بودجه‌ های عمومی و بیمه های اجتماعی، تاكيد مقامات بر طولانی بودن راه دشواری ‌های اقتصادی همگی نشان می دهند كه دولت های غربی، هم چنان به دنبال هزينه كردن برای جنگ حتی به قيمت فشار بر شهروندان خود هستند.
جنگ با دشمن نامشخص «تروريسم» به منظور حفظ سیستم سرمايه ‌داری كه با زير پا گذاشتن ابتدایی ترین حقوق انسان ها همراه است، حتی اگر با «هوشمندانه ‌ترين» شيوه‌ ها نيز انجام شود شايد هيچ گاه به پيروزی نيانجامد.

تولید و فروش سلاح در جهان
کشمکش و رقابت قدرت های بزرگ جهانی و حکومت اسلامی بر سر فعالیت های اتمی این حکومت، سبب شده است که صنایع اسلحه سازی رونقی بیش تری داشته باشند. در سال های اخیر، به خصوص شیح نشین های حوزه خلیج فارس، به انبار سلاح های مخرب آمریکا و دیگر فروشندگان سلاح تبدیل شده اند. بنابراین، جنگ و یا تنش و تهدید به جنگ، یکی از نیازهای سیستم سرمایه داری در صنعت اسلحه سازی است!
در گزارش ها آمده، بعد از حادثه 11 سپتامبر، كارخانجات اسلحه سازی در دنیا جان دوباره ای گرفتند و با ایجاد بازارهای صادراتی تولیدات شان را روزبروز افزایش داده اند.
در فهرست اسلحه سازان بزرگ جهان، آمریكا با اختلاف فاحشی نسبت به بقيه رقبا پیش تاز است؛ چنان كه در میان 20 شركت بزرگ اسلحه ساز دنیا، تنها هفت نام غیرآمریكایی وجود دارد. پس از آمریكا نیز این انگلستان است كه با 12 كمپانی بزرگ اسلحه ساز در رتبه دوم مرگ آفرینان قرار گرفته است.
آمار سرسام آور خرید و فروش اسلحه در جهان و گردش مالی حیرت آور این صنعت، خیلی ها را به این نتیجه رسانده كه تجارت اسلحه در جهان پس از مواد مخدر، دومین تجارت پرسود و اغواكننده به حساب می آید.
در دهه اخیر و مشخصا پس از حادثه 11 سپتامبر و پس از انتخابات اخیر آمریكا و روی كار ماندن اوباما، تجارت اسلحه در این كشور رونق ویژه ای یافته است.
براساس آنچه در رسانه های معتبر غربی منتشر شده است، رونق تجارت اسلحه در آمریكا به حدی رسیده كه بسیاری از سایت های تجاری به صورت آنلاین به خرید و فروش تفنگ اقدام می كنند و چرخ های این تجارت مرگبار را تندتر از همیشه می چرخانند؛ چنان كه در سال های اخیر درآمدهای ناشی از فروش اسلحه در آمریكا به میزان قابل توجهی افزایش یافته است البته بخشی از آمار خیره كننده فروش این دست محصولات به اسلحه های شكار مربوط است كه مشخصا در بالا رفتن آمار فروش اسلحه در این كشور تاثیر به سزایی داشته است.
براساس آمارهای رسمی 47 درصد از خانوارهای آمریكایی صاحب حداقل یك اسلحه هستند. در این كشور به ازای هر صد نفر 90 اسلحه سبك وجود دارد كه این رقم سه برابر اسلحه موجود در آلمان، فرانسه و سوئد و 5/2 برابر عراق است.
از 875 میلیون اسلحه سبك در جهان، 275 میلیون توسط آمریكایی ها خریداری شده كه 70 درصد از آن متعلق به شهروندان معمولی است، هم چنین سالانه هشت میلیون اسلحه جدید تولید و 5/4 میلیون از آن به وسيله آمریكایی ها خریداری می شود.
این ارقام گویای گردش مالی قابل توجه این كالا در آمریكاست كه نه تنها هزینه های خرید این كالا را شامل می شود، بلكه مالیات های دولتی و ایالتی را نیز در برمی گیرد.
اندرو شاپیرو، معاون وزیر خارجه آمریکا در امور سیاسی و نظامی اعلام کرده است آمریکا در سال 2012 در حکومت اوباما، 50 میلیارد دلار اسلحه به کشورهای عربستان و ژاپن فروخته است. او، اشاره می کند که درصد فروش اسلحه نسبت به سال 2011 هفتاد درصد افزایش داشته است! روسیه نیز رکورد فروش اسلحه را در سال 2012 شکسته و به مرز 14 میلیارد دلار رسانده است. مشتری های روسیه کشورهای هند، ونزوئلا، الجزایر و ویتنام هستند. به علاوه روسیه قرارداد دیگری به مبلغ 15 میلیارد دلار نیز به امضاء رسانده است. و در این میان آلمان نیز مقام سوم فروش اسلحه را دارد و فرانسه و اسرائیل نیز جایگاه خود را دارند.
چین، این غول تازه به دوران رسیده اقتصادی هم وارد عرصه رقابت تولدی و فروش اسلحه وارد شده است. بر همین مبنا چین نیز در رده بزرگ ترین تولید كنندگان و صادر كنندگان اسلحه و تسليحات در دنیا قرار گرفته است.
روزنامه واشنگتن پست، در مقاله ای با اشاره به این كه چین نیز از قدرت های نوظهور در زمینه صادرات اسلحه در دنیاست، نوشت: چین موقعیت خود را متحول ساخته است و در حالی كه پیش تر یكی از بزرگ ترین واردكنندگان سلاح بود، به یكی از تولیدكنندگان اصلی تبديل شده و تولید داخلی اش از سال 2002 تا 2006 و از 2007 تا 2011 در حدود 95 درصد افزایش داشته كه این كشور را به ششمین صادركننده تسلیحات در جهان تبدیل كرده است.
براساس اعلام موسسه تحقیقات صلح بین المللی استکهلم بودجه نظامی چین در ده سال گذشته سه برابر شده است و 45 در صد بودجه نظامی جهان از آن آمریکاست.
به گزارش وال استریت ژورنال؛ صنعت تولید سلاح در كشور اروپایی ایتالیا نیز از مثال زدنی های این حوزه است. تاكید به صنعت اسلحه سازی ایتالیا نه از حیث نقش آفرینی آن در بازار اسلحه دنیا، كه نقش بسیار پررنگ این صنعت در اقتصاد خود ایتالیاست. در كشور ایتالیا نیز تا سال 2011، هزاران نفر در صنعت تولید اسلحه فعالیت داشته اند.
در این كشور نوع خاصی از اسلحه با نام Bereta تولید می شود. روزانه حدود 1500 قبضه از این نوع اسلحه در كارخانجات اسلحه سازی ایتالیا تولید می شود كه گردش مالی سالانه بیش از 400 میلیون یورو در برداشته است.
به نوشته وال استریت ژورنال، دیری نمی گذرد كه ایتالیا با ایجاد رونق در صنعت اسلحه سازی خود، تحولی عظیم در روند مالی و اقتصادی خود به وجود بیاورد.
براساس گزارش global issue، از سال 2004 تا سال 2012، كشور های در حال توسعه بیش ترین خریداران اسلحه و تسلیحات در جهان بوده و موجب تسریع در رشد گردش مالی این بخش از تجارت در جهان شده اند. نكته جالب توجه این كه كشورهای صنعتی نیز كم ترین خرید تسلیحات را انجام داده اند.
هم چنین براساس آمار طی سال های مذكور تنها كم تر از 20 درصد از اسلحه های به فروش رسیده در دنیا به كشورهای صنعتی و بيش از 3 برابر آن به كشورهای در حال توسعه صادر شده است. علاوه بر همه اين مسائل در این سال ها یعنی از 2004 تا 2012، تولید و صدور اسلحه به دیگر كشورها در حدود 90 درصد رشد داشته است.
طبق یک محاسبه کارشناسی به عمل آمده، در هرثانیه حدود 10400 یورو اسلحه به فروش می رسد که 40 در صد آن متعلق به آسیا می باشد و این در حالی ست که روزبروز اقشار پایین جامعه به دلیل بحران سرمایه داری تحت فشارهای ناشی از بی کاری و فقر مشکلات شان افزون تر می گردد.
حکومت اسلامی نیز بیش ترین درآمدهای کشور را به عرصه میلیتاریسم، ارگان های سرکوب به ویژه سپاه پاسداران و بسیج و موشک هوا کردن و دست یابی به سلاح های مخرب کشتار جمعی داده است در حالی که این حکومت، نه تنها کم ترین اهمیتی به عرصه هایی چون خدمات عمومی، آموزش و پرورش، بهداشت و درمان، اشتغال و بی کاری، تورم و گرانی روزافزون و فقر و گرسنگی مردم نمی دهد، بلکه اعتراضات بر حق کارگران و محرومان جامعه را نیز به طور وحشیانه سرکوب می کند و آن ها زندانی و شکنجه و اعدام می کند. هم اکنون اکثریت مردم ایران از این حکومت ستم گر و استثمارگر و آدم کش نفرت دارند و بیش از پیش به فکر چگونگی سرنگونی کردن آن هستند.
سازمان بین المللی کار در تازه ترین گزارش خود اعلام کرد میزان دست مزدها در کشورهای صنعتی و توسعه یافته در سال 2012 رشد نداشته است. در حالی که فروش اسلحه هم چنان در حال رشد و گسترش است.
طبق گزارش مرکز آمار ایران در سال 1387، تعداد کودکان کار از دو میلیون و پانصد هزار نفر به چهار میلیون نفر افزایش یافته است. خانواده ها برای کسری مالی خود چاره ای جز روانه کردن کودکان خود به بازار کار ندارند. براساس آمارها، هم اکنون بیش از هفتاد درصد مردم ایران زیر خط فقر زندگی مشقت باری دارند.
به این ترتیب، سرمایه داری در راه کسب سود بیش تر و تامین مناقع خود، از جمله با ایجاد جنگ های خانمانسوز زندگی انسان ها و محیط زیست را به نیستی می کشاند. اما همین سرمایه داری و دولت های حافظ سرمایه، حاضر نیستند تبعیض، نژاد پرستی، فقر، بی کاری و بی سوادی را ریشه کن کنند. طبق آمارهای رسمی، هم اکنون یک میلیارد نفر از شهروندان جهان، دچار گرسنگی دائم هستند. بسیاری از مردم دسترسی به آب آشامیدنی ندارند. میلیون ها مردم از بیماری و سوء تغذیه رنج می برند. طبق آمارسازمان ملل، روزانه بیست هزار نفر از گرسنگی می میرند. 800 میلیون جوان از امکانات آموزشی، اجتماعی و اقتصادی محرومند. تعداد زاغه های دنیا 300 درصد افزایش داشته است. بهای غلات و مواد غذایی بیش از دو برابر شده است و با همه، این ها حتی جواب خواست ها و اعتراضات بر حق و عادلانه مردم را با سرکوب پلیسی می دهند.
امروزه اعتراضات کارگران، زنان و جوانان و حتی بازنشستگان از آمریکا و اروپا گرفته تا کشورهای آفریقایی و عربی و آسیا در حال گسترش است. تا زمانی که سرمایه به این شکل هارتر بر جهان تسلط دارد هم چنان جنگ و کشتار،  فقر و بدبختی، گرانی و گرسنگی، فحشا و آدم ربایی ها، بی کاری ها و... گسترش خواهد یافت. تنها با سلاح اعتراض و اعتصاب و مبارزه پیگیر می توان این جهان را تغییر داد و به همه فلاکت ها و فجایع انسانی و اجتماعی و زیست محیطی خاتمه داد.

نتیجه گیری
به این ترتیب، از حمله آمریکا و متحدانش به عراق ده سال گذشت. ده سالی که از حکومت حزب بعث به رهبری صدام حسین خبری نبود. در این ده سال، عراق دستخوش تحولات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی بزرگ و دردآوری شده است. رقابت های ملی و مذهبی، هم چنان در عرصه سیاسی عراق ادامه دارد. ناامنی و عملیات های انتحاری و بمب گذاری های تروریستی، همواره از جامعه عراق قربانی می گیرند.
در سال ۲۰۱۱، با توجه به مشکلاتی که آمریکایی ها در عراق داشتند، واشنگتن تلاش کرد تا با خروج نیروهای نظامی خود از این کشور، هزینه های جانی و مالی خود را کاهش دهد. اما در حال حاضر نیز باز هم به نظر می رسد که آمریکایی ها، هم چنان در ساختارهای سیاسی، اقتصادی و نظامی این کشور، حضور و نفوذ قوی دارند. این روند نشان می دهد که آمریکایی ها برای مهمانی و موقت به عراق نیامده بودند. در حقیقت آمریکایی ها، نیروهای خود را از باتلاق جنگ و تروریسمی که خود یکی از عاملین مستقیم آن هستند، رهانیده اند. اما در روندهای اقتصادی و سیاسی این کشور، اهداف خود را هم چنان پیگیری می کنند. بنابراین، دولت آمریکا، یکی از بازیگران اصلی سیاست گذاری در عراق است و این نقش آن ها با توجه به خروج نیروهای نظامی شان، در ساختار سیاسی این کشور ادامه دارد.
امروز همه جهان می دانند که در حاکمیت صدام حسین اتفاقات وحشتناکی در عراق روی می داد. شکنجه‌ ها و کشتارهایی در ابعاد بزرگ. اما جنگ و خشونت و تروریسم و فقر و بی کاری که ده سال پس از سرنگونی حکومت حزب بعث عراق در جریان است به هیچ وجه قابل مقایسه با دوران صدام حسین نیست و ابعاد و فجایع انسانی و اجتماعی و اقتصادی آن بسیار بالاست!
کردها نیز چه به خاطر مناقشه ‌شان تاریخی شان با حکومت مرکزی، بر سر تعیین وضعیت کرکوک و به دلیل اختلافی که با این دولت بر سر میزان استقلال‌ شان در عقد قراردادهای نفتی و روابط دیپلماتیک و کنترل مرزها دارند روندی از کشمکش و اختلافات بیش تر را دنبال می‌ کنند.
همه این عوامل داخلی و بین المللی و منطقه ای، سبب شده اند که عراق افق و چشم انداز مبهمی داشته باشد و هم چنان محل منازعه و تسویه حساب‌ های قدرت ‌های جهانی و منطقه‌ ای و فرقه ای باشد.
عراق برای آن که از این وضعیت رها شود ابتدا باید بر کشمکش ها و چالش ‌های فرقه‌ ای و اقتصادی خود فائق آید و به خصوص به زیست و زندگی شهروندان و امر اشتغال و امنیت آن ها اهمیت بیش تری داده شود. به عبارت دیگر، فضای سیاسی و اجتماعی کشور، باید برای دخالت هر چه بیش تر کارگران، زنان، دانش جویان و جوانان، هنرمندان و روشنفکران، سازمان ها و احزاب سکولار و سوسیالیست و به طور کلی برای همه نیروهای آزادی خواه و برابری طلب در سازندگی کشور بازتر گردد. اجازه داده شود تا رسانه ها و تشکل های مردمی و سازمان ها و احزاب سیاسی مستقل در فضای آزادتر و علنی تری به مبارزه سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بپردازند. افق و چشم انداز یک انتخابات سراسری واقعا آزاد را در مقابل شهروندان قرار داده شود. هم چنین تدوین و تصویب یک قانون اساسی سکولار که متضمن کننده حق و حقوق شهروندی باشد نه فرقه ای و مذهبی و ناسیونالیستی. استقلال سیاسی عراق از قدرت های جهانی و منطقه ای و با اتکا به شهروندان، مدنظر قرار گیرد و... در چنین روندی است که نهایتا مردم عراق قادر خواهند شد خود و جامعه شان را از این همه فلاکت و نابودی تدریجی رها سازند.
اما در مجموع متاسفانه باید گفت که عراق در کوتاه مدت، نه در زمینه داخلی و نه در زمینه خارجی به ثبات لازم در ساختارهای اقتصادی و اجتماعی و سیاست ‌های خود نخواهد رسید؛ سطله قدرت های بزرگ و جنگ فرقه ای و ناسیونالیسم عربی ادامه خواهد یافت و حتی چند پاره شدن و تجزیه این کشور نیز منتفی نیست. به ویژه روند تحولات سوریه و ایران و تغییر و تحولات احتمالی در مناسبات این کشورها با ترکیه، عربستان و آمریکا هم بر روند تحولات درونی و هم بر مناسبات منطقه‌ ای عراق تاثیر اساسی و به سزایی خواهد داشت. در همین راستا، به رسمیت شناختن حقوق مردم کردستان و دخالت دادن شهروندان عراق در امر بازسازی کشور، تا حدی زمینه را در درازمدت برای برقراری ثبات و امنیت اجتماعی، سیاسی و اقتصادی فراهم خواهد کرد.
در پایان لازم به تاکید است که هر از چند گاهی راه انداختن جنگ علیه بشریت، برای رونق سرمايه داری جهان و دولت های سرمایه داری امری ضروری تشخیص داده می شود. عملا در این ده سال گذشته، اثبات شده است که آمريكا و متحدانش عراق و افغانستان را نه برای رها كردن مردم این کشورها از سرکوب و اختناق و سانسور حکومت های دیکتاتوری و برقراری صلح و آرامش و امنیت و ثبات در عراق، بلكه برای سركوب هرچه بيش تر جنبش های اجتماعی حق طلب، آزادی خواه و برابری طلبی چون جنبش کارگری کمونیستی، جنبش زنان، جنبش دانش جویان و جوانان، هنرمندان و روزنامه نگاران و نویسندگان متعهد و مردمی و در جهت تامین مناقع استراتژیک سیاسی، اقتصادی و نظامی و سلطه گری خود اشغال کرده اند. بنابراین، آن بخش از شخصیت ها و نيروهای سياسی ایرانی، که بر این انتظارند تا با حمایت آمریکا و متحدان آن، حکومت اسلامی سرنگون شود به نفع مردم ایران و منطقه است یا ناآگاه و کورند و یا عوام فریبند.
اما یک مساله واضح است و آن هم موضع گیری هایی که شخصیت ها و جریانات سیاسی ایرانی در برابر تحولات عراق و افغانستان و لیبی، اتخاذ کرده اند. یعنی آن نیروهایی که حمله آمریکا و متحدانش به عراق و افغانستان و لیبی را مستقیم و غیرمستقیم مورد تایید قرار داده اند اگر هم حمله به ایران را آشکارتر هم به زبان نیاورند اما روشن است که در دل شان طرفدار حمله آمریکا و متحدانش به ایران هستند تا با سرنگونی حکومت اسلامی به قدرت برسند.
مدت هاست که آمریکا و متحدانش در حال پیاده کردن سناریوی عراق در ایران هستند. قطعنامه های شورای امنیت سازمان ملل علیه ایران و محاصره اقتصادی ایران و محاصره اقتصادی یک طرفه آمریکا و برخی دولت های دیگر، تکرار همان سناریوی عراق، این بار در رابطه با ایران است. محاصره اقتصادی ایران، تاکنون با افزایش سرسام آور قیمت کالاهای ضروری مردم، افزایش بی کاری و فقر در جامعه برای اکثریت مردم ایران کمرشکن و غیرقابل تحمل شده است. تولید سلاح های اتمی نه حق ایران و نه حق هیچ دولت دیگری است بنابراین، کاش روزی برسد که همه سلاح های کشتار جمعی اتمی و شیمیایی و غیره نابود شوند. کسانی که از محاصره اقتصادی ایران و یا در ظاهر و باطن از احتمال حمله نظامی به ایران نیز دفاع می کنند در واقع عراقیزه کردن ایران را مدنظر دارند.
در چنین موقعیتی، حق طبیعی و مسلم مردم ایران است که با قدرت خویش حکومت جهل و جنایت و غارتگر و آدم کش اسلامی را سرنگون سازد و حکومت دل خواه خودشان را مستقیما به دست خویش تاسیس کنند. بنابراین، تجربه عراق و افغانستان به ما نشان می دهد که هرگونه دخالت نیروهای خارجی در امور داخلی ایران، جامعه ما را نیز به فلاکت و فجایع بی شماری که بر سر مردم این کشورها آمده است دچار خواهد کرد و آزادی و رهایی و امنیت فردی و جمعی، امری محال و دست نیافتنی خواهد شد!
پنج شنبه هشتم فروردین 1392 - بیست و هشتم مارس 2013