۱۳۸۹ فروردین ۳, سه‌شنبه

پیمان شوم و «روحانیت کمپرادور»


عباس منصوران


در حالیکه ساختار اقتصادی حاکم در ایران شکل الیگارشی روسی به‌خود می‌‌گیرد، ساختار سیاسی الیگارشی امنیتی- نظامی پاکستان را الگو گرفته است. در مجموع سپاه پاسداران و لشگر قدس، اطلاعات سپاه، باند رهبری و وزارت اطلاعات در طرح و برنامه بیست‌ساله‌ی کنترل سیاسی- اقتصادی (تمدید تا ظهور مهدی موعود)، دو کشور روسیه و پاکستان را الگوی خویش قرار داده‌اند. بر پایه‌ی این طرح، ایران همانند کشتی بی‌لنگر، گاه به ‌سوی الیگارشی مافیایی روسیه و گاه به‌سوی نیروهای شوم امنیتی- طالبانی پاکستان کج می‌شود.


بانک‌های سپاه
روز سه شنبه ۲۵ اسفند ماه (۱۶مارس) در آخرین روزهای سال ۸۸، «موسسه مالی و اعتباری مهر» در مالکیت سپاه، با تصمیم نهایی «شورای پول و اعتبار» به بانک تبدیل شد. بانک مرکزی و «موسسه مالی و اعتباری انصار» وابسته به سپاه پاسداران، پیش تر مجوز یا به بیان دیگر دستور این تبدیل را صادر کرده بود. به‌دینگونه نهادهای مالی « انصار» و «مهر» و از جمله شبکه بانکی اسلامی و تباهی‌آفرینی که از «قرض‌الحسنه»‌ها ریشه‌ گرفته‌اند، در عمل، بانک مرکزی به ریاست«محمود بهمنی» کارگزار اطلاعاتی را به خزانه‌ی خود تبدیل خواهند کرد.



در شرایط بحرانی حاکم، سران سپاه به بانک هایی نیاز دارند که میلیاردها دلار پول به‌چنگ‌ آورده از حراج هستی مردم و جامعه،‌ سرمایه‌‌های انباشه شده از چپاول، از استثمار نیروی کار، از فروش مواد مخدر، از دریای نفت، از دلالی و احتکار، ‌از رانت ‌و پورسانت، از اسکله‌ها‌ی خصوصی غارت و پایانه‌‌های هوایی و زمینی و دریایی و... را به آنها واریز کنند و این فساد دولتی، وجاهت «قانونی»‌ نیز داشته باشد. از این پس، آسوده تر از همیشه، الیگارش سیاسی و مالی به راحتی بی آنکه نیازی به ردیابی و پولشویی‌های پیچیده و دردسرآور داشته باشد، شبکه‌‌های مالی از بانک مرکزی گرفته تا دیگر شبکه‌ها را به چنگ می‌گیرد. دو بانک سپاه به‌این گونه، شبکه مالی و سرمایه‌‌ای باندهای حاکم را به جریان می‌‌افکنند. تمامی شبکه‌های مالی سرچشمه‌ گرفته از سرقت، قاچاق کالا، ‌ارز،‌ اسلحه، مواد مخدر، راهزنی، ربایش اموال و هستی خرده تولید کنندگان، مصادره اموال رقبا، و میلیاردها وثیقه‌های مالی به‌گروگان گرفته از اسرای سیاسی خیزش‌های خیابانی و کارگری و زنان و دانشجویان که با وثیقه آزاد می‌شوند و دیگر شگردهای تصرف و تصاحب مال و هستی مردم ووو یک‌سره به حساب‌های جاری موجود نزد بانک‌های «قانونی» و رسمی‌ گره خورده به بانک مرکزی ریخته می‌شوند تا به این وسیله هرگونه ردیابی عملیات مالی و بین‌بانکی ناممکن شود.

برای این راه‌کار فاسد الیگارشیک، باندهای فرمانده و جا‌سازی شده در هریک از نیروهای سه گانه سپاه، نیروهای انتظامی و ارتش در رقابت با هم برپایی بانک و «قانونی» ‌سازی شبکه‌ها‌ی مالی خود، مدت‌‌هاست در تلاش و تقلایند.

سرکردگان تبه‌کار نیروهاى انتظامى جمهورى اسلامى همقطار عنصر آدمکش و فاسد سردار نقدی نيز، که در آغاز «صندوق قرض الحسنه قوامين» را در دست خود داشتند و اکنون این بنگاه به «موسسه مالى و اعتبارى قوامين» تبديل شده، از تبدیل این بنگاه سرقت به بانك خبر مى‌دهند.

سران ارتش جمهورى اسلامى، نيز که سال‌هاست «موسسه مالى و اعتبارى ايرانيان» را در چنگ دارند در رقابت با باندهای رقیب در سپاه و نیروهای انتظامی، تبديل مجوز اين بنگاه مالی به بانك را در آخرين جلسه شوراى پول و اعتبار در كنار درخواست «بانك مهر» و «آرين» پی‌گیری می‌کنند.

علی خامنه‌ای، در سال ۱۳۸۴ با روی کار آمدن الیگارش سپاه، با رهنمود همیشگی بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول، با تکیه بر اصل ۴۴ قانون اساسی، به «خصوصی سازی» ۸۰ درصد از بنگاه‌های دولتی در شمار مخابرات، بخش‌های وابسته به صنعت نفت و گاز و دیگر معادن فرمان داد. این رویکرد، ‌زمینه‌ای بود برای واگذاری بخش‌های عظیم سرمایه‌‌ی جامعه به سران سپاه و خویشان و وابسته‌گان الیگارشی حکومتی. با این فرمان، مالکیت شرکت‌ها و بنگاه‌های صنعتی و‌ مالی از یک نهاد دولتی به نهادهای شبه دولتی و باندهای حکومتی و یا بانک‌ها و صندوق‌های بازنشستگی در چنگ این باندها قرار می‌گیرد.



ارگان‌های مالی و سرقت باندها
با بیرون راندن باند‌های رقیب از حوزه‌های کلیدی قدرت سیاسی و اقتصادی، قرارگاه خاتم الانبیاء و شرکت قُرب، دو پیمانکار سپاه، با در دست داشتن ماشه‌‌های نیروی سرکوب و با بهره‌گیری از این ابزار استثمار و فلاکت کارگران و تهی دستان، کلیه قراردادهای اقتصادی داخلی و خارجی را به انحصار می‌گیرند. قرارگاه خاتم النبیاء با به چنگ گرفتن ۵۱ درصد سهام مخابرات ایران به ارزش هشت میلیارد دلار توسط سپاه پاسداران و «شرکت قرب» در چنگ بسیج که خود زیر مجموعه سپاه پاسداران است، معدن انگوران” بزرگترین معدن روی و سرب خاورمیانه را به چنگ گرفتند. «شرکت ساختمانی قُرب» که رئیس هیئت مدیرۀ آن خود فرمانده سپاه پاسداران، سرلشگر محمد علی جعفری است، یکی از مخوف‌ترین و پرتوان‌ترین مقاطعه‌کاران ایران به‌شمار آمده که علاوه بر راه و ساختمان، حوزه‌های صنایع و معادن، کشاورزی و طراحی را نیز در چنگ دارد. در شبکه‌ی اینترنتی مجتمع قُرب در سال ٢٠٠٦ از جمله آمده بود که این شرکت بیش ٧٥٠ قرارداد در زمینه‌های مختلف راه و ساختمان، سدسازی، سیستم های آبیاری، شاهراه‌ها، تونل و سازه‌ها، شمع بندی تیرآهن‌های مشبک سه بُعدی، ساختمان دکل‌های روی آب دریا، لوله کشی آب، گاز و نفت را امضاء کرده است!

این بنگاه‌‌های کلان سرمایه‌داری با بهره‌‌گیری از قدرت سیاسی و پوشش‌های امنیتی خود، از سرمایه‌های عظیم و پشتوانه‌‌های ارزی بانک‌های دولتی برخوردار هستند. این هیولاهای اقتصادی شوم،‌ جز به «مهدی موعود»‌، به هیچ ارگان دیگری گزارش مالی نمی‌دهند و هیچ‌یک از حوزه‌های مالی- اقتصادی‌‌‌اشان مشمول حسابرسی سالانه و پرداخت مالیات نیز نمی‌شود . آشکار است که این رویکرد مافیایی، نیازمند فتوای شرعی برای توجیه مشروعیت عملیات بانکی است که در این جا شاخه‌ای از مهدویون به زعامت مصباح یزدی با نظارت بر عملکرد ارگان‌‌های نظامی- امنیتی مورد رایزنی مالی و شرعی قرار می‌گیرد. روشن است که در پایان سال مالی،‌ به‌جای حسابرسی سالانه، خمس و سهم امام به عنوان پاداش به درگاه امام زمان در اختیار «روحانیت کمپرادور» قرار می‌گیرد.

باند حاکم که سهام 50 به‌علاوه یک درصدی مخابرات ایران را با بهای هرسهم 340 تومان و 9 ریال و به قیمت 7800 میلیارد تومان ( 8 میلیارد دلار) خرید، و یکی از مدیران رقیب[1] را ترور کرد تا رقیبی باقی نماند، با این ربایش، ‌سهم بلوک مدیریتی شرکت مخابرات ایران در برگیرنده‌ی همه‌ی بخش‌های تلفن ثابت، موبایل اپراتور اول، ارتباطات دیتا و... بیش از 30 شرکت زیرمجموعه آن را در قبضه گرفته است. این تصاحب، جدا از سودبری مالی، ‌نظارت نظامی برشرکت مخابرات ایران و حضور سپاه در بخش مخابرات، کنترل و شنودهای امنیتی را به پیش می‌برد.



هیولای استثمار و سرقت خاتم الانبیاء - بازوی اقتصادی سپاه سرمایه- با قرارداد 2/2 میلیارد دلاری پروژه خط لوله‌ی انتقال گاز عسلویه به سیستان و مرز پاکستان در سال ۸۶، تهاجم بلعیدن حوزه‌های پردرآمد اقتصادی را اعلام کرد. گسترش بخشی از میدان پارس جنوبی به مبلغ 5/2 میلیارد دلار، توسعه اسکله چابهار و چند پروژه عظیم نفتی با ارزش اعتباری بالغ بر هفت میلیارد دلار تنها بخشی از قراردادهای سپاه می‌باشد. سپاه گذشته از در انحصار گرفتن راه‌سازی، انتقال گاز و لوله کشی،‌ برق، ‌آب، ‌مخابرات ووو، قبضه‌ی شاهرگ اقتصادی حکومت اسلامی یعنی منابع نفت و گاز، بیش از 1500 پروژه مالی و سود آور مبتنی بر بهره کشی و سرقت را در ایران در دست داشته و بیش از 800 شرکت ثبت شده در زیر مجموعه خود دارد .

برای نمونه «شرکت سرمایه‌گذاری مهر اقتصاد ایرانیان» (سهامی خاص) یکی از شرکت‌های زیر مجموعه موسسه مالی و اعتباری مهر و وابسته به نیروی مقاومت بسیج تا ، آبان ۱۳۸۸ می‌باشد که تا کنون تنها در بازار مالی ایران، بیش از ۱۰۰۰ میلیارد تومان (صد میلیارد دلار) سرمایه‌ گذاری کرده است.[[2]]

اختاپوس سپاه، تاکنون بخشی از سهام مخابرات، فولاد مبارکه، ایرالکو(شرکت آلومینیوم ایران)، تراکتورسازی تبریز، صدرا، تکنوتاز، شرکت سرمایه گذاری توسعه صنعتی، داروسازی جابربن حیان و چند شرکت دیگر را خریداری کرده است . تاید و اتر خاورمیانه، سرمایه گذاری توس گستر، لوله و تجهیزات سدید، فرآوری مواد معدنی، سرمایه گذاری توسعه آذربایجان و... از جمله میدان‌های مالی و صنعتی هستند که در چنگال این هیولای الیگارشیک قرار دارد.

«موسسه مالی و اعتباری مهر» (بسیجیان سابق) وابسته به سپاه پاسداران؛ «موسسه مالی و اعتباری انصار» وابسته به بیت رهبری و انصار حزب‌الله؛ «موسسه مالی و اعتباری قوامین» وابسته به نیروی انتظامی؛ «موسسه مالی و اعتباری سینا بنیاد سابق که به بانک سینا تغییر نام یافت) وابسته به بنیاد مستضعفان ؛ این‌نهادها به بانک‌هایی تبدیل می‌شوند که هر یک یا وابسته به سرداران سپاه یا وابسته به شرکت‌های زیر کنترل سپاه می باشند: بانک اقتصاد نوین ؛ بانک پارسیان؛ بانک پاسارگاد؛ بانک سامان ؛ بانک سرمایه؛ بانک کارآفرین! بانک‌های «دولتی» می‌باشند که فرماندهان سپاه، در کنترل و مدیریت و روی‌کرد آنها دخالت دارند: صندوق مهر امام رضا؛ بانک صنعت و معدن؛ بانک توسعه صادرات ایران نیز از جمله بنگاه‌های مالی دیگر زیر نفوذ سپاه هستند. همه‌ی بانک‌های «قرض الحسنه» در ایران به طور مستقیم یا غیر مستقیم یا وابسته به سپاه یا بیت رهبری می‌باشند. «قرض الحسنه حضرت مهدی»، قرض الحسنه بسیجیان، قرض الحسنه ابوالفضل و . . . در این شمارند. «تعاونی اعتباری ثامن الائمه» وابسته به بنياد تعاون سپاه پاسداران ) تعاونی اعتباری مولی الموحدین» نیز از جمله دیگر این بنگاه‌‌های زیر کنترل سپاه می باشند.[[3] ]



هدف از طرح هدفمند سازی یارانه‌ها
در همین رابطه است که طرح «هدفمند سازی یارانه‌ها»‌نیز در دستور مافیای حاکم قرار می‌‌گیرد. با این طرح، محمل‌های انرژی در شمار بنزین،‌نفت،‌گاز، برق و...در انحصار سپاه، با قطع یارانه‌‌ها،‌در یک سوی رقبا و خرده تولید کنندگان را از پای در آورده و همانند رقیبی بی‌ چون وچرا، بنا به طرح بودجه بندی سال ۸۹، افزون بر ۲۰ میلیارد دلار را از گلوی حکومت شوندگان می‌رباید تا به مصرف سلاح‌های کشتار جمعی،‌سرکوب خیزش‌ها و اعتراض‌های کارگری و خیابانی برساند.



هدف‌های نظامی ساختن بانک‌ها


- با تبدیل بنگاه‌های مالی به بانک، بانک‌ها را نظامی – امنیتی ساخته و ورود و خروج هر حجم پول و به هر نام و نشانی را به سیستم بانکی خود، آسان و امکان پذیر می‌سازد.

- پرداخت هر حجم پول به پاسداران و مزدوران بسیجی و اوباشان خود و پرداخت‌‌ برای سرکوب به باندهای ترور و تروریسم را بی آنکه امکان چندانی برای ردیابی و افشاگری باشد، در کنترل می‌گیرد.

- با ایجاد موازین و پوشش‌های «قانونی» بانکداری و برپایی شعبه‌هایی در امارات و مالزی و دولت‌های همقطار، امکان مبادله‌ی پولی و کالایی با کشور‌هایی همانند چین و برخ یکشورهای آمریکای لاتین و روسیه و... را فراهم می‌آورد.

- میدان و امکان‌ پولشویی‌‌های خود را گسترده تر و آسان‌تر می‌سازد.

- در صورت تحریم شرکت‌های وابسته به‌سپاه، آسیب پذیری سرقت‌های میلیارد دلاری خویش در پشت سنگر بانک‌ها را ‌کاهش می‌دهد.

- با نظامی شدن بانک‌ها، سایه اختاپوس امنیتی بر تمامی عرصه‌‌های اقتصادی گسترده می‌شود.


- بانک مرکزی را در شبکه بانکی خود، از جمله جهت گرفتن وام‌های کلان، ‌زیر کنترل و به‌ پشتوانه می‌گیرد.



- اعلام بانک‌های نظامی، نه برای پرداخت حقوق ماهیانه مزدورن و کارگزاران سپاه و اطلاعات که با بانک های دیگر امکان پذیر است،‌بلکه با هدفی هولناک‌تر در دستور کار قرار گرفته است.

- بانک‌های سداه در آینده‌ای نزدیک با فراگیرتر شدن بحران تورمی و خطر فروپاشی حکومت، با انباشت نقدینه‌های میلیاردی خود، به دولت ایزوله شده و در تحریم جهانی، وام می‌دهند. این وام‌‌ها با بهره‌‌های کلان، همانند مکانیسمی که در روسیه به ویژه پس از کودتای ۱۹۹۱ یلتسین به اوج خود رسید و در اکتبر ۱۹۹۳ با به توپ بستن پارلمان تکمیل شد، طراحی گردید و به پیش می‌رود. در روسیه دهه‌ی ۱۹۹۰، ‌ایگور گایدار [[4]] طراح چنین روندی بود.



حاکمیت مافیای مسلح اوباش‌سالاران تا بانک‌ها و پادگانی شدن همه عرصه‌های کار و زندگی و خیابان و دانشگاه،‌ پروژه‌ی سلطه‌ی الیگارشی نومهدویون تکمیل می‌شود. اما، ‌از سوی دیگر این نشانه‌ی فروپاشی باندی است که سنگر به سنگر با برپایی جبهه‌ جنگی برای رویارویی با توده‌های حکومت شونده و در پیشاپیش همه،‌ طبقه کارگر، بانک‌ها را پادگان نظامی می‌سازد. چنین رویکردی جز در مخیله‌ی باندهای امنیتی- نظامی حاکم بر ایران که برای حفظ مناسبات حاکم، راهی جز دستیابی به سلاحی هسته‌ای و کشتار جمعی نمی‌‌جویند،‌ به مغز کدامین فاشیست تاریخ گذشته است!

"یادداشت های روز"، ویژه سایت دیدگاه نوشته می شوند. در صورت تمایل به باز تکثیر متن، لطفا منبع را "یادداشت های روز سایت دیدگاه" قید کنید.

عباس منصوران

۲۳ مارس 2010

a.mansouran@gmail.com


--------------------------------------------------------------------------------

[ [[1] دکتر مجید سلیمانی پور، مدیرعامل و عضو هیئت مدیره شرکت «توسعه اعتماد مبین»، خریدار و مالک بلوک مدیریتی سهام شرکت مخابرات ایران روز گذشته در گذشت- خبرنگار آژانس خبری فناوری اطلاعات و ارتباطات (ایسنا) صبح روز ۵شنبه ۱۹ آذرماه ۱۳۸۸. جسد وی در کنار همسرش در «اُزگل» یافته شد و مرگ آن دو را «گاز گرفتگی»‌اعلام کردند! وی به باور سپاه از نوابغ اطلاعات وفن آوری در جهان بود و شبکه‌ ارتباطاتی کامپیوتری سپاه را طراحی و برای مدتی مدیریت می‌کرد.

[[2] ] دنیای اقتصاد، چهارشنبه 27 آبان 1388 http://www.donya-e-eqtesad.com/Default_view.asp?@=184044

[[3] ] محمدعلی جعفری با تأیید تنها نظامی نبودن سپاه، حضور سپاه در تمام عرصه های سیاسی، امنیتی، اقتصادی، اجتماعی وفرهنگی را اعتراف کرد. وی با اشاره به گوشه‌ای از فعالیت‌های سپاه افزود: "در زمان امام و جنگ، سپاه هم كار اطلاعاتی می‌كرد و هم برای مهار تروریسم و جنگ‌های داخلی به عرصه امنیت داخلی در شرایط بحرانی وارد می‌شد، همچنین وارد كار سازندگی در مناطق محروم و روستاها می‌شد، حتی گاهی مسوولیت مدیریت برخی شهرها بویژه در مناطق مرزی و جنگی را به عهده می‌گرفت و مجله فرهنگی هم منتشر می‌كرد ." وی با شادمانی از حذف رقبای اقتصادی و باندهای رقیب افزود: "هیچ نوع زیاده‌خواهی یا انحصارطلبی یا منفعت‌طلبی تشكیلاتی برای سپاه متصور و قابل قبول نیست، چون عرصه‌ای كه بچه‌های ما فعالند، عرصه‌ای است كه مزاحم یا رقیب زیادی ندارد."


[4] ا Egor Timurovich Gayda ( 19 March 1956 - 16 December 2009 ) ایگور گایدر، طراح شوک درمانی سرمایه‌داری و پدر لیبرالیسم اقتصادی در روسیه، نخست وزیر موقت دولت یلتیسن پس از گورباچف، در روسیه، نظارت دولتي بر قيمت‌ها از سوي دولت را برداشت و با خصوصي‌سازي در دهه نود ميلادي به قدرت‌ یابی اليگارشي مافیایی یاری رسانید. روبل برابر به دلار را یک شبه به کاغذ پاره‌ای بی ارزش تبدیل کرد و میلیون‌ها نفر از لایه‌ها و طبقات فرودست را به فلاکت سیاه نشانید. وی پس از روی کار آمدن پوتین، به پیرامون رانده شد و سرانجام در سال ۱۳۸۵ در دوبلین به شیوه‌ی روسی، همان شیوه‌ای که حکومت اسلامی تا کنون عمل کرده است،با آرسنیک ‌ مسموم شد و سرانجام در دسامبر ۲۰۰۹ قربانی همان سیستمی شد که خود طراحی کرده بود.

منبع: سايت ديدگاه

سالی که گذشت وسالی که درپیش رواست! - تقی روزبه





با تبریک سال نوبه همه آزادیخواهان وآرزوی سالی بهتربرای همه کوشندگان راه آزادی وبرابری

سالی که گذشت وسالی که درپیش رواست!

سال 89 سال استمرار وتعمیق مبارزه وسال تقویت همبستگی اجتماعی!
سال گذشته را باید به حق سال بیداری بزرگ ونافرمانی پرشکوه مردم علیه استبداد بی امان مذهبی دانست.برآمدی که رژیم برخلاف موارد مشابه سال های گذشته نتوانست آن را بسرعت خاموش سازد. ابعاد و چگونگی برگزاری مراسم چهارشنبه سوری که علیرغم تهدید ها وبرقراری حکومت نظامی اعلام نشده وصدور فتوای غیرشرعی وفساد آمیزبودن آن صورت گرفت، آن را به یک اعتراض سراسری درپایانه سال تبدیل کرد.
بسوی نوع دیگری ازسیاست وقدرت
درسالهای گذشته یعنی درزمانی که اصلاح طلبان حکومتی سهمی درقدرت داشتند؛ازدوگانگی قدرت-آن گونه که سعید حجاریان فرموله می کرد- بارها سخن به میان آورده می شد. آن چه که آن ها قدرت دوگانه در ساختارقدرت موجود می نامیدند،گرچه بدون فشارازپائین و "حماسه دوم خرداد76" نا ممکن بود؛اما ازآن جا که توسط بخشی ازنظام نمایندگی می شد، درواقع بیشتربه شکاف درمیان بالائی ها می مانست تا قدرت دوگانه وواقعی ،که باین شکل رازآمیزومبهم بیان می شد. مردم دراین دوگانه قدرت اساسا نقش فرعی وحمایت کننده ازیکی ازطرفین منازعه را داشتند وصرفا به مثابه نیروی فشارعمل می کردند. البته حناح حاکم توانست پس ازیک دورتردید وغافلگیری وپس ازجمع بندی وتشخیص نقاط ضعف وقوت حریف،ازطریق بحران آفرینی واختلال، نهایتا رقبای خود را ازحوزه قدرت برکنارکند. اما آن چه که درتجربه 22 خرداد سال گذشته صورت گرفت، دیگر تکرارساده سناریوی پیشین نبود.درواقع باتوجه به شناختی که مردم ازظرفیت وها و ماهیت ادعاهای اصلاح طلبان وبطورکلی جمهوری اسلامی و جناح حاکم بدست آورده بودند،این بار دامنه ابتکارعملشان چیزی بیش ازتکیه صرف براصلاح طلبان و جلوراندن آن ها بود. برعکس مردم با حضور مستقیم درمیدان مبارزه و با مداخله هائی فراترازصندوق رأی، که این باربطورآشکارتری مورد دستبردقرارگرفته بود،خود رأسا به عنوان آکتور وکنشگراصلی وارد صحنه شدند.آن ها این بارازاصلاح طلبان به مثابه اسب تروا برای گشودن درب قلعه استبداد ولایت،وبرای پیشبرد مبارزات خودسودجستند.وبهمن دلیل گرچه حاکمیت ابن باربا سیاست سرکوب قاطع تر و همه جانبه تری وارد میدان شد،اما همان نفس حضورواقدام مستقل توده ای درذات خود،حاوی کشمکشی بود برای اعمال قدرت ازپائین دربرابر قدرت مستقروعقب راندن تعرض آن،و برای ایجاد نوعی قدرت دوگانه(والبته هنوزبه شکل نطفه ای وابتدائی).تلاش برای تسخیرفضای خیابان ها وفریاد مرگ برخامنه ای و ولایت فقیه وسوزاندن عکس این مدعیان نمایندگی خدا برروی زمین، ویا تسخیربرخی مناسبت های رسمی رژیم ازجمله آن ها بود. اوج این فرایند درسال گذشته در تظاهرات حماسی روزعاشورا نمایان شد که موجب کنترل صحنه عمل در بسیاری ازخیابان ها ومیادین توسط مردم بود. واقعیتی که حتی توسط فرمانده نیروی انتظامی ایران -مقدم مراغه ای-تحت عنوان "گسست امنیتی" ،مورد اذعان و اعتراف قرارگرفت.گرچه چنین برآمدی موجب خشم فوق العاده ودرعین حال ترس و وحشت سران وارگان های سرکوب گردید وآنها را مصمم کردتا شمشیرخود را ازروبه بندند وتاخاموش کردن بقول خودشان فتنه آرام نگیرند."محارب" اعلام کردن شرکت کنندگان درتظاهرات ودادن شعارو پرتاب سنگ و ... همه وهمه درحد جنگ تمام عیاربا نظام تلقی شد ومشمول بیشترین حکم قضائی گردید. دستگیری ها و بگیروبه بندهای بی پروا دردستورکارتبه کاران حاکم قرارگرفت. بااین وجود، اشاعه سیستماتیک رعب وبکارگیری حربه اعدام هم نتوانست خشم ونارضائی عمومی علیه رژیم رامقهور خود کند. نمونه برگزاری گسترده چهارشنبه سوری ،بخوبی میزان کارآئی و سترون بودن این حربه در خاموش کردن اعتراضات مردم را به نمایش گذاشت. مردم ،بویژه جوانان باعملکرد خود فریاد برآوردند؛ که اگرمحارب این است،چه باک! ماهمه محاربیم! اگرمعنای براندازی این است ،آری! ماهمه براندازیم! وباین ترتیب روند کلی پیشرفت جنبش علیرغم افت وخیزهای مقطعی نشاندهنده آن است که تنها با مشارکت هرچه وسیعترتوده ای درآن چه که رژیم آن را غیرشرعی وفساد آور اعلام می دارد(مثل چهارشنبه سوری) وبا دادن شعارهائی که رژیم آن را مصداق محاربه عنوان کرده است،وبااقدام به آن چه که براندازانه تلقی می شود،فتاوی ودستورالعمل های رژیم را می توان به تفی سربالا تبدیل کرد که برصورت خودشان می نشیند.وبراستی اگراین هنجارشکنی ها ونافرمانی ها، گسترش توده ای بیشتری پیداکند، معلوم می شود که این رژیم است که علیرغم ژست تعرضی گرفتن و فراربه جلو،بیش ازپیش درحال ازدست دادن میدان مانورو وگرفتارِحلقه درحال تنگ شدن است.این که رژیم هنوزنتوانسته ویا بهتراست بگوئیم جرأت نکرده افرادی مانند کروبی وموسوی را دستگیر کند،-وعده ای که بارها به طرفداران خود برای خاموش کردن نهائی آتش فتنه داده است- نشان ازهمین تداوم جنبش وترس ازواکنش آن دارد.
مبارزه برای تصرف حوزه های اجتماعی وعمومی جامعه، فقط منحصر به موارد وعرصه های فوق نیست و اگردقت شود امری جاری وروزه مره است ولو آنکه بصورت نارس ونطفه ای باشد وهنوز به چشم نیاید ویا مورد توجه قرارنگیرد. یک نمونه جالبی که جا دارد به عنوان نمونه ای از این گونه اقدام ها مورد توجه قرارگیرد ابتکاراخیردانشجویان علم وصنعت بود،که نه فقط بیست وهفتمین سالگردتولد کیانوش آسا را که درتظاهرات میلیونی 25 خرداد مورد مورد اصابت گلوله مزدوران رژیم قرارگرفته بود، گرامی داشتند بلکه دریک اقدام جالب با نصب تابلوئی درپارک این دانشگاه، آن را باسم او نام گذاری کردند.بی شک چنین اقداماتی درماهیت خود فقط نافرمانی وسرپیچی صرف نیست بلکه علاوه برآن واجد عنصری است اثباتی ومعطوف به تصرف فضایهای موجود در محل درس وزندگی دانشجوئی،فضاهائی که تاکنون بطوریک جانبه تحت کنترل حاکمیت قرارداشته است.این تابلو را می توانید درسایت زیرمشاهده کنید*
تفاوت کیفی بین قدرت اجتماعی مردم وقدرت جداشده ازآن ها
وقتی ازبرقراری قدرت دوگانه سخن به میان می آید دونکته را باید برجسته کرد:نخست آن که قدرت اجتماعی مردم یعنی قدرتی که متعلق به خود آن ها وتحت کنترل آن هاست، ماهیتا ازقدرتی که ازآن ها جداشده وتصاحب گردیده است، ولاجرم به صورت نیروی سرکوب و بیگانه دربرابرآن ها ظاهر می شود، تقاوت ماهوی دارد. قدرت اجتماعی درکنه وماهیت خود درکنش ها واختیارات فردفرد مردم و البته قبل ازهمه دراقدام های جمعی و هماهنگ شده آن ها متبلور است وازاین نظر درمقایسه با قدرت جداشده و ذاتا متمرکزوسرکوبگر،"ضدقدرت" محسوب می شود.چرا که اساسا یک قدرت جمعی است و قرارنیست ازحاملان ودارندگان وتولیدکنندگان اصلی اش جدا بشود. وحال آنکه آن دیگری قدرتی جداشده والزاما سرکوب کننده است و اصلا خود این جدائی وتداوم آن معنائی جزاعمال قهروسلطه وسرکوب ندارد.بهمین دلیل آلترناتیوهای برخاسته از نوع اول ماهیتا ازنوع قدرت های جمعی مثل خودگردانی وخودحکومتی -یعنی قدرتی ازنوع دیگر- است، ونه ازنوع قدرت جداشده وتفویض شده ولاجرم قابل دوام درسیستم های سلسه مراتبی. این بسیاراهمیت دارد که بدانیم قدرت جداشده ،برخلاف مناسبات افقی،تنها می تواند دراشکال سلسه مراتبی وفرماندهی وفرمانبری به حیات خود ادامه دهد.وتنها دراین رابطه معنای این سخن نغز روشن می شود که هرجا رهبری وجود داشته باشد،بدانید که آنجا انسانی زانوزاده است. یا بهتراست به زبان مارکس بگوئیم که اززانوزدن انسان است که رهبران وجود پیدامی کنند!(نقل به معنا).
نکته دوم آن که وقتی ازقدرت جمعی وبدیل سخن به میان می آید،نباید فراموش کنیم که بدیل های کلان ومعطوف به رهائی اجتماعی تنها می تواند برشالوده بدیل های بی شماروباصطلاح ذره ای وخُرد،و اشغال فضاهای بی شمار خرد،دربسترمبارزه هم اکنون جاری شکل بگیرد:اشغال فضاهای مدارس،دانشگاه ها،محلات، کارخانه ها،نافرمانی روزافزون علیه حجاب تحمیلی -آنگونه که دربرخی نقاط شهردرچهارشنبه سوری امسال با برداشتن کامل حجاب درمراسم دررقص وپایکوبی برخی کوچه ها و محلات و خیابان هامشاهده شد- ونیزسایردستورالعمل های فرهنگی و مذهبی واقتصادی.هیچ فضاوگستره ای مصون ازرخنه این قدرت اجتماعی همه جاحاضر وعرض اندام کردن آن نیست. حتی درقلمروهائی چون زندان که صددرصد تحت کنترل رژیم است؛شاهد حضور ومقاومت تحسین برانگیز آن هستیم. اصولا دربرابر یک رژیم تمامیت گرا که برایش حوزه خصوصی وعمومی،وفردی وجمعی وجود ندارد و مدعی کنترل همه عرصه های زندگی است، همه جا وهمه عرصه ها -بی شمار وبیکران عرصه ها؛ بالقوه وبالفعل -فضای مستعدی هستند که می توانند وباید تسخیرشوند.وقتی ازگسترش کمی و کیفی جنبش سخن به میان می آید،دقیقا تصرف این فضاهابدست خود کارگران وزحمتکشان، مزدوحقوق بگیران وتک تک مردم مبارز درمدنظراست. تلاش ها وکنش هائی که می توان آن را تاکتیک واستراتژی معطوف به سوژه شدن فردفرداستثمارشدگان و تحت سلطه قرارگرفتگان نامید.
درسالی که به پایان خود رسیده است،جنبش فقط با سرکوب مستقیم،عریان وهمه جانبه حاکمیت روبرونبوده است،بلکه علاوه برآن با چالش ها وفشارهای درونی وموجود صفوف خود نیز همراه بوده است:
روند دوقطبی شدن مبارزه حول کلیت نظام و مردم، با ناکامی وشکست راه های میانه مانند پیشنهادات رفسنجانی وامثال مطهری، شتاب بیشتری گرفته است. آخرین نمونه ازاین دست تلاشها، طرح اخیرمجمع تشخیص مصلحت نظام برای کنترل اختیارات شورای نگهبان وحذف ضمنی حق نظارت استصوابی آن است که پیشاپیش توسط خامنه ای دردیداربا نمایندگان مجلس خبرگان ردشده است. وی ضمن دفاع ازنقش وجایگاه شورای نگهبان،تأکید کرد که نباید برحقوق قانونی واختیارات این شورا تعرض شود وخاطرنشان ساخت که تصمیم نهائی را خود وی اتخاذخواهد کرد.هم چنان که شاهدیم حمله های تبلیغاتی وعملی به اطرافیان رفسنجانی ویا فرزندان وی دامنه بیشتری یافته و بخصوص بیانیه تند اخیر مجلس خبرگان و حضوروسخنرانی فرمانده سپاه درآن بروشنی دست اندازی به حیط های تحت مسؤلیت رفسنجانی را نشان می دهد. بهرحال بنظرمی رسد که این خود ضدانقلاب است که نقش قابلگی انقلاب برای تولد جامعه نوین را، رأسا به عهده گرفته است.
به موارات دوقطبی شدن جنبش حول حاکمیت و سرنگونی آن ، رهبران "نمادین"واصلاح طلبان، تلاش های روزافزونی را برای مرزبندی با ساختارشکنان به عمل می آورند و هیچ فرصتی را برای مرزبندی با آن ها واعلام وفاداری به کلیت نظام ازدست نمی دهند. تکاپو برای "اعمال رهبری" و تحمیل راهبردهای سیاسی درون سیستمی برجنبش، باهمین هدف صورت می گیرد. که البته عده ای هم دانسته وندانسته با دلخوش کردن خود به این رهبری آب به آسیاب سترون سازی جنبش می ریزند.وبیهوده نیست که به موازات آن تأکید بر"خود رهبری" جنبش وساختار شبکه ای آن کمتروکمترمورد تأکید قرارمی گیرد.
- درسال 88 هم چنین شاهد شکل گیری طیف بندی گرایشات ورویکردهادر آن چه که بنام جنبش سبزخوانده می شود بودیم.درهمان حال گفتمان سومی که درعمق تحولات بطورضمنی وجود داشت،باروند عبورازنظام و ازاصلاح طلبان به تدریج حضورخود را بیشترنشان داده وهم چنان درحال شکل گیری ورادیکالیزه تر شدن است:هم درفراگیرترشدن شعارهای ساختارشکن وضدنظام ،هم با حضور وشکل گیری تدریجی جنبش های مطالباتی-اجتماعی درمیان کارگران و زنان ودانشجویان و جوانان . بازتاب چنین روندی حتی درپیام ها و واکنش های رهبران نمادین سبز، نظیرتأکید براهمیت و مطالبات کارگران و معلمان و.... و مخالفت ولوتاکتیکی با حذف یارانه ها وتوجه بیشتربه جنبش زنان و...خود را نشان می دهد.گرچه این تلاش ها دراساس برای کنترل فرایند تعمیق و رادیکالیسم درحال گسترش جنبش صورت می گیرد و تقویت موقعیت چانه زنی خود با حاکمیت،اما بهرحال نشان دهنده واقعیت شکل گیری گفتمان سوم و اهمیت حضورجنبش های اجتماعی درمتن مبارزه ضداسبتدادی است.بی شک جنبش ضداستبدادی اگربخواهد تضمین کننده برای دست یابی به دموکراسی و مطالبات اجتماعی و اقتصادی وسیع ترین لایه های مردمی باشد،باید منتجه ای ازجنبش های اجتماعی متعلق به لایه ها وبخش های گوناگون باشد که حول فصل مشترک های خود بایکدیگرمتحدشده باشند.یعنی جنبشی ازجنبش های مختلف و با اشتراکات و تکثرهای خود. بی تردید زمینه تکوین جنبش مطالباتی بویژه با توجه به دامنه فلاکت و بحران اقتصادی درحال گسترش است. درواقع آنچه درسال 88 دراین رابطه وجود داشت هنوزدرحد پیش زلزله هائی برای یک تکانه اصلی وبزرگ درسال 89 بشمارمی رود:امری که با حذف یارانه وآزادسازی قیمتها ونرح رشدنزدیک به صفراقتصادی وتشدید منازعات درونی حاکمیت چهره عبوس وفلاکت آفرین خود را نشان داده است و البته با پی آمدهای اجتماعی وسیاسی آن درعرصه داخلی وتشدید تنش ها و فشارهای بین المللی.دراین رابطه بویزه باید به اهمیت مطالبات صنفی-سیاسی برای تداوم جنبش وقابلیت های آن درمقابله با تهاجمات درشرایط سنگین ترشدن فضای سرکوب وخفقان توجه لازم را به عمل آورد.چراکه هیچ جنبشی نمی تواند بی توجه به شدت وضعف سرکوب، بطورتصاعدی وخطی رشد کند.بلکه برعکس آمیزه ای خواهد بود ازپیشروی ها و عقب نشنی ها،فرازها وفرودها واینکه تداوم پیشروی، مستلزم درنظرگرفتن نقش این گونه مطالبات است.
واقعیت آن است که به موازات گسترش بحران،وسوسه مداخله وتلاش برای تأثیرگذاری برروند وجهت گیری جنبش توسط قدرت های بزرگ بیشتر می شود.وهمه اینها درحالی است که تجربه های متعددنشان داده اند که هرچه مداخله خارجی بیشترشود،بررشد وتوسعه جنبش تأثیرمنفی می گذارد وبرعکس موقعیت شکننده رژیم را تقویت می کند. هم چنان که بهنگام لحظه سازش وگفتگو بین طرفین، عملا این جنبش خواهد بودکه قربانی این گونه معاملات خواهد شد. البته نفی دخالت این قدرت ها به معنی نفی اهمیت فشار نهادهای حقوق بشری و فشارافکارعمومی وجنبش های جهانی علیه کشتاروبی حقوقی نیست.برعکس مداخله هرچه کمتردولتهای بزرگ که جزبدنبال تأمین منافع خویش نستند، زمینه را برای مداخله وتأثیرهرچه بیشترآن گونه فشارهای مردمی و معطوف به دموکراسی ودرتقویت همبستگی جهانی فراهم می سازد.
سال گذشته به حق مساله زندانیان سیاسی وجنایت های رژیم ازمهمترین موضوعاتی بودکه حساسیت افکارعمومی را برمی انگیخت.دستگیری چندین هزارنفرموجب تجمعات ادامه دار شبانه خانواده ها و ماداران عزادار و... درمقابل زندان اوین گشت که موجب آزادی شماری ازدستگیرشدگان اعتراضات عاشورا و ... نیزگشت.اما آزادی هزاران زندانیان سیاسی هم چنان ازمهمترین مطالبات جنبش بشمارمی رود.این فشارهای داخلی،وازجمله مقاومت ستایش برانگیزخود زندانیان وخانواده هایشان، باضافه فشارهای بین المللی درباب حقوق بشردست بدست هم داده ورژیم را تحت فشارهای طاقت فرسا قرارداده است. درهرحال خواست قاطع ونیرومند آزادی زندانیان وگشودن درب زندانها به همت مردم وفشارآنها،مساله ای است که رژیم نمی تواند باهمه قلدری های خود نسبت به آن بی اعتناباشد.وقوع جنایات عظیمی نظیر ده ها کشته، هزاران زخمی وهزاران زندانی، درکنارجنایات تکان دهنده ای هم چون کهریزک وحمله به کوی دانشگاه و...درسال گذشته مسائلی نیستند که رژیم بتواند آن ها را بروی مبارک نیاورد ویا دچار فراموشی بسپارد.این ها زخم ها وجراحاتی هستند هولناک ونشسته براندام مردمی که با گذشت زمان نه فقط آرام نمی گیرند که درترکیب با زخمها وجنایت های دهه های گذشته دهان بازمی کنند وچنان رژیم را رسوا وانگشت نمای جهانی می کنند که راه نجاتی برایش متصورنیست.
*****
سال آینده با کدام آرزوها و باکدام مشخصه ها:
میرحسین موسوی درپیام چندروزپیش خود سال آینده را سال "صبرواستقامت" نامید. این اقدام ابتکاری او البته ازجانب عده ای ازاصلاح طلبان وحامیانش به معنی سبقت گرفتن ازخامنه ای و باین عنوان که برای اولین بار کشوردرسال آینده فقط یک رهبرنخواهداشت، مورد استقبال وتحسین قرارگرفت.
بااین وجود می توان پرسید چرا سال صبروتحمل؟ واساسا صبردربرابرچه چیزی؟ آیا محتوای این عبارت آغشته به آموزه های مذهبی وسخت دفاعی،برگرفته ازتجربه سال گذشته و بررسی نقاط ضعف وقوت آن است و بیانگر ترمیم ضعف ها و تقویت این مبارزات؟ آیا قراراست که فتیله مبارزات سال آینده برای حفظ مرزها دربرابر ساختارشکنی وخاموش کردن اخگرسوزان فرارروندگی، پایئن کشیده شود؟ درهرحال پیش ازآن که این سوالات مجال طرح بیابند،میرحسین موسوی درپیامش به مناسبت سال نو،با تأکید برفقدان عقب نشینی و براستقامت،ظاهرا سعی کرد که ازتکرار آن واژه دفاعی و القاء کننده انفعال ، درییام نوروزیش اجتناب نماید؛بدون آن که ازمحتوای آن صرفنظرکرده باشد.چنان که او درهمین پیام معنا ومحتوای "استقامت "مورد نظرخود را که ناظربرمحدوده آن بود- درون سیستمی بودن اصلاحات مورد نظرش-صراحت بیشتری داد. چنین رویکردی نشان دهنده آن است که وجه مهمی ازآن چه که برخی آن را نوعی رهبری دوگانه ولابد نشانه ای ازحاکمیت دوگانه می پندارند،ناشی ازهمان تکاپوئی است که برای مهار جنبش به عمل می آید. اگرقرارباشد،نام گذاری سال جدید نه ازمنشورها وتمایلات شخصی، بلکه ازمنشور مطالبات جنبش وظرفیت های آن بگذرد؛چرا نباید به تأسی ازفرایند مبارزات مردم سال آینده را سال" استمرار و تعمیق مبارزه و سال تقویت همبستگی اجتماعی" ننامیم؟. البته استمرارمبارزه درشرایطی که مردم هنوزبه هیچ یک ازخواست های خود نرسیده اند،امری است طبیعی وبسیارضروری.تعمیق آن بدلیل رشد ناموزون جنبش و برخی نقاط آسیب پذیرآن درعرصه های تاکتیکی،مطالباتی و دامنه پایگاه اجتماعی اش...براساس جمع بندی آزمون سال گذشته ، نیزامری است ضروری .همچنین درشرایط تشدید بحران اقتصادی و فلاکت و گسترش سرکوب وتفرقه افکنی رژیم؛ تقویت همبستگی اجتماعی درعرصه های مختلف ،یک عامل اساسی برای خنثی کردن تبعات وعواقب مخرب سیاست ها و طرفندهای رژیم است. والبته نمی توان اصل تقویت همبستگی را به تأسی ازبیان میرحسین موسوی به "اصل بسیارمهم تکافل اجتماعی" که خواسته وناخواسته بیان دیگری خواهد بود ازنوعی صدقه پروری ،کاهش داد.ضرورت صراحت یافتن مطالبات اجتماعی،وعبورازآن چه که بحران بلوغ می نامیم؛ ایجاب می کند که گفتمان جنبش ازطرح مطالبات رازآمیزومبهم فراتررفته وباسیمای شفاف تری
حضورخود را به نمایش بگذارد

آرزوکنیم که سال 89 سال حضورمستقل گفتمان سوم-گفتمان معطوف به آزادی وبرابری اجتماعی- درهمه عرصه ها وازجمله درعرصه ادبیات سیاسی باشد. سال بالیدن وحضورفعال برای تصرف حوزه های گوناگون اجتماعی توسط خود مردم و قدرت اجتماعی برآمده ازهمبستگی آن ها، متکی برخودگردانی واعمال خود حکومتی اشان، در هرحوزه خرد و کلانی که ممکن باشد ؛ سال شالوده ریزی این بنا ومفصل بندی جنبش برای پیشروی مطمئن تر وتثیبت دست آوردهای آن .بی شک با توجه به تشدید تلاش های ارتجاع حاکم که برای نجات کشتی طوفان زده اش بکارگرفته وخواهد گرفت؛ تداوم وگسترش مبارزه برای نیل به آزادی وسایراهداف والای بشری، متضمن فداکاری ها و تحمل هزینه های تحمیلی دشمن است . گرچه باید تلاش کرد تا آنجا که ممکن باشد اشکال مبارزاتی کم هزینه ترباشد ودارای قابلیت توده ای شدن بیشتر؛ اما متأسفانه وباهزاران افسوس برای پائین کشیدن نظام مافوق ارتجاعی ولایت فقیه راه آسان وکم هزینه وجود ندارد.امید آن که سال 89 سالی پرثمر برای شکل دادن به قدرت اجتماعی مردم، قدرتی موازی،ازپائین، توسط مردم وبرای مردم باهدف سرنگونی ارتجاع حاکم باشد. و این البته هیچ قرابتی با دخیل بستن به شکاف ها ورقابت دربالا حول تقسیم قدرت ندارد. وچرا سال جدید را به نام واقعی خود ننامیم؟ :
سال استمرارمبارزه،سال تعمیق مبارزه وسال همبستگی همه مزدوحقوق بگیران وهمه جنبش های اجتماعی!

*- http://seculardemocracyiran.blogspot.com

مزار شهيد قيام ندا آقا سلطان

مزار شهيد قيام ندا آقا سلطان

پیام نوروزی خانواده شیوا نظرآهاری



شماره ۱۳۰۶-۲۰۱۰

27 اسفند 1388

English

کمیته گزارشگران حقوق بشر

شیوا جان

امروز که به ملاقاتت آمدیم قبل از هر چیز می خواستم فرا رسیدن سال نو را به تو تبریک بگویم ولی آنقدر حرف نزده باقی ماند که فراموش کردم سال نو را تبریک گویم.

تا امروز ۹۰ روز است که دوباره در بند ۲۰۹ زندانی هستی و ما این ماه آخر سال را هر روز منتظر بودیم تا زنگ تلفن به صدا در آید و خبر آزادی تو نیز مانند بقیه به ما داده شود، ولی مثل این که اراده ی قوی تری خواهان در بند بودن تو است.

شیوا جان، برای ما بسیار سخت است باور کنیم که سال نو را بدون حضور تو آغاز می کنیم در هر حال چه ما بخواهیم و چه نه سال نو با تمام شور و هیجانش بزودی آغاز می شود و ما امیدواریم که این سال برای تمامی هموطنانمان سالی پربار بوده و در سال جدید دیگر شاهد در بند بودن کسی نباشیم.

نه! به تو قول می دهم که برای ما «نمی شود» که سال نو بشود، سال نوی ما می ماند تا تو بیایی ....


کميته گزارشگران حقوق بشر
Committee of Human Rights Reporters

نامه خانواده کیانوش آسا به مناسبت اول فروردین، سال‌روز تولد وی

شماره ۱۳۱۲-۲۰۱۰

1 فروردین 1389

کليد واژه ها : جامعه

کمیته گزارشگران حقوق بشر - آن‌چه در پی می‌آید نامه خانواده کیانوش آسا در بیست و ششمین سال‌روز تولد فرزندشان است. پس از متن نامه تصویر نسخه اصلی آن که توسط خانواده آسا تهیه شده است را مشاهده می‌کنید. کلمات داخل گیومه از میان دست‌نوشته‌های شخصی کیانوش انتخاب شده و در متن قرار گرفته است.

«به نام حضرت دوست»

آغاز سال ۱۳۸۹ و حلول سال نو «خورشیدی» را به «ایرانیان» اصیل و عاشقان و دوست‌داران «سبز»، زیبایی و روشنایی، تبریک و شادباش گفته و سالی توأم با شادکامی، مهرورزی و «صلح» را برای آن‌ها آرزو می‌کنیم. امیدواریم که هر روز آن‌ها، عید و نوروز بهاریشان، پیروز باشد.

با یاد و خاطره سال‌های گذشته به استقبال آخرین روز این سال، به عنوان برگی پرافتخار از«تاریخ» معاصر ایران و همچنین نوروز ۱۳۸۹ می‌رویم. نوروزی که در سازمان ملل متحد به عنوان روز فرهنگ صلح جهانی شناخته شد. با چشمانی اشکبار شمعهای بیست و ششمین سال‌روز تولد کیانوش را روشن کرده و سفره هفت‌سینی را آماده می‌کنیم که هر سال به‌وسیله دست‌های پرمهرش، با ظرافت چیده می‌شد. همچنین یاد و خاطره شعله‌های آتش فروزانش بر فراز «کوه» طاق بستان، در شب «چهارشنبه‌سوری»، را گرامی می‌داریم.

او اکنون نیست که آتشی دیگر بیفروزد و پای سفره عید جایش خالیست. ولی نامش روشن‌تر از هر آتش پاکی بر بلندای طاق بستان، بیستون، دماوند و توچال می‌درخشد تا فریاد بر آرد: کیانوش آسا فرزند همه «ملت» است.

«کیانوش آسا» متولد ساعات آخر ۲۹ اسفند سال ۱۳۶۲ (سال‌روز به ثمر نشستن مبارزات ملی دکتر مصدق) و شب اول نوروز، عید ملی و باستانی ایران، در خانواده ای «کرد» از ایل «سنجابی»، با عقاید موسوم به یارسان اهل حق به دنیا آمد.

تنها دو سال داشت که کنجکاویش در تصاویر کتاب‌های دبستان، گویای هوش فراوان او بود. با ورود به دبستان، بسیار جلوتر از کلاس درسش را می‌خواند و بیشتر اوقات فراغتش به نقاشی برای خود و دوستانش می‌گذشت. در مسابقات و المپیادهای علمی ـ هنریِ دانش‌آموزی شرکت می‌کرد و معمولاً جزء نفرات برگزیده بود. بعد از دوره راهنمایی، دبیرستان را در رشته موردعلاقه اش «ریاضی فیزیک» با موفقیت‌های بیشتری گذراند. در این سال‌ها به شکلی مستمر، نقاشی را در کنار درس‌هایش دنبال می‌کرد و در آن پیشرفت روزافزونی داشت.

هر چند که به دلیل محدودیت‌های اقتصادی، نتوانست در محضر استاد، نقاشی و همچنین طراحی را که بسیار به آن علاقه‌مند شد قرار گیرد و تنها استعدادش، راهنما و راهبری برای هنرش بود. در تنبورنوازی و نقاشی‌هایش، حالات حماسی، بیشتر نمایان بود.

با توجه به دید عمیقی که به جزئیات مسائل داشت به طنز تصویری علاقمند شد. از ورزش نیز غافل نبود و بخشی از اوقات خود را به کوهنوردی، فوتبال و ورزش‌های دیگر اختصاص می‌داد. در اوایل دوره دبیرستان، نواختن تنبور، ساز عاشقان «حق» و حق‌پرستان را آغاز کرد. در سن ۱۶ سالگی بود که روزی به جای بازگشت به خانه، به بیمارستان رفته و پدر را در شرایط بد بیماری، بر تخت بیمارستان دید. کیانوش هنگام پرستاری از پدر، با تکرار این جمله که نباید اتفاق ناگواری رخ بدهد اشک از چشمانش سرازیر می‌شد. از یک طرف برای پدر نگران بود و از طرف دیگر برای شرایط سخت خانواده چون فرزندان در حال تحصیل بودند.

پدر ما را تنها گذاشت و از دنیا رفت. «مسئولیت» همه‌ی ما و او سنگین‌تر از قبل شد. سال‌های آخر دبیرستان، شرایط پیش‌آمده در زندگی، بیش از پیش او را فعال و کوشاتر کرده بود. در سال (۸۳-۸۲) با هفت ماه «مطالعه» مستمر، در رشته مهندسی شیمی گرایش گاز و پتروشیمی دانشگاه رازی کرمانشاه پذیرفته شد. او دراین دوره، دانشجویی پرتلاش، پرسش‌گر و درس‌خوان بود و در اکثر فعالیت‌های فرهنگی و صنفی دانشجویی حضوری فعال داشت.

معتقد به «کار» و «تلاش آگاهانه» در مسیر حل مشکلات و منتقد نظاره‌کننده‌گانی بود که تنها شکوه و گلایه داشته یا ژست «روشنفکری» به خود می‌گرفتند. به «زبان کردی» و همچنین آداب و روسوم آن علاقه و حساسیت ویژه‌ای داشت. او از یکنواختی گریزان و در پی «تغییر» اوضاع بود. چهار سال دوره‌ی کارشناسی خود را تجربه‌ای مهم برای ارتقاء و بهره بیشتر از دانش «اساتید» و محیط دانشگاهی می‌دانست.

در این سال‌ها بود که تنبور را به طور حرفه‌ای، در خلوت خود بدون حضور استاد و صرفاً با گوش دادن به آهنگ‌های زنده یاد سید خلیل عالی‌نژاد ادامه داد و آنرا برای «آرامش» درونی‌اش نواخته و مقدس می‌شمرد. او با وجود جوان بودن، در طریق معنویت و عرفان رنج‌های فراوانی کشید. این شعر:

ای شاه درویشت منم

درویش دل ریشت منم

بیگانه و خویشت منم

هذاالجنون العاشقی

را همراه با تنبورش زمزمه می‌کرد اما تنبورش امروز ...

در سال چهارم دوره کارشناسی، با سه ماه مطالعه سنگین و فشرده، مجوز ورود به دانشگاه علم و صنعت ایران و ادامه تحصیل در رشته‌ی مهندسی شیمی گرایش طراحی و شبیه‌سازی فرآیندهای نفت و پتروشیمی را دریافت کرد. از این که نمی‌توانست فعلاً به «خانواده» و مادر پرتلاشش یاری رساند و در کنار آنها باشد در رنج بود. اما میل به پیشرفت، تحمل سختی‌ها را برایش مقدور می‌نمود و بدین صورت ساکن خوابگاه حکیمیه (و سپس مجیدیه) دانشگاه علم و صنعت ایران شد.

او دانشجویی صلح‌طلب، آزادی‌خواه و مخالف خشونت در راه تحقق آرمان‌ها و اعتلای «ایران» بود. جوانی «واقع‌بین»، که بسیار آرزوها داشت، آرزوهای حقیقی و دست‌یافتنی که قدم به قدم با پشتکار مثال‌زدنی‌اش به آن‌ها دست می‌یافت. یک «دلسوز» واقعی و آشنا با درد دیگران بود که در زندگی لحظه‌ای از تلاش باز نایستاد و «سختی»ها اراده‌اش را پولادین و ذهنش را خلاق‌تر و «امید»ش را به آینده افزون‌تر می‌ساخت.

زیرا معتقد بود به جای بازیچه‌بودن در زندگی باید نقش تعیین‌کننده داشت. در سال‌های عضویتِ «جبهه‌ سبز ایران» (صلح سبز)، در برنامه‌های بسیاری از جمله نهال‌کاری در سطح شهر و اطراف آن، مراسم «روز جهانی صلح»، دانه‌پاشی پرنده‌های مهاجر سراب یاوری و تالاب هشیلان و ... فعالیت‌های مؤثر و عملی داشت. در کلوپ‌هایی نیز عضویت داشت که نام‌های آنها عبارتند از دانشگاه علم و صنعت، دانشکده فنی دانشگاه رازی، «دانشگاه تهران»، دانشگاه صنعتی امیر کبیر، استاد شجریان، تغییر برای ایرانیان، کمپین ۸۸، ستاد انتخاباتی کروبی، جوانان کرد کرمانشاه، جوان‌های کرمانشاه، متولدین اسفند.

کیانوش کتاب‌های بزرگانی چون وین دایر و پائولوکوئیلو ، داستان‌های صادق هدایت، اشعار مولانا و حافظ و شاعران معاصری چون سهراب سپهری، احمد شاملو و فروغ فرخزاد، کتاب‌های تاریخی از جمله تاریخ معاصر را مجدانه و با علاقه مطالعه کرده و به دیگران نیز توصیه می‌کرد. آخرین کتاب‌های در دست مطالعه‌اش، جامعه‌شناسی نخبه‌کشی، پروین دختر ساسان و (اصفهان نصف جهان)، «از دولت کاهنی سومر به تمدن دموکراتیک امروز» و به سوی کامیابی بود.

وابستگی کیانوش و «مادر» به هم قابل وصف نبود. در دوره ارشد که دور از خانواده بود مادر روزی چند بار با او تماس می‌گرفت و از جزئی‌ترین کارهایش سؤال می‌کرد. او هم با ذکر اینکه مادر، سختی‌های زیادی در این سال‌ها متحمل شده، از جبران زحماتش بعد از فارغ‌التحصیل شدن می‌گفت. دریغ و درد که نگذاشتند غبار خستگی از پیشانی رنجور مادر بزداید . شب ۲۳ خرداد و لحظه جدایی به مادر اجازه نداد او را در آغوش بگیرد و با نگاه کردن به چهره مادر به او گفت به من نگاه کن ببینم گریه می کنی یا می خندی؟

مادر هم اشک از چشمانش جاری شد و کیانوش را قسم داد که بخاطر پرهیز از هر گونه مشکلی برای تحصیلات و استخدامش، در تجمعات تهران شرکت نکند. اما او با لبخند همیشگی‌اش پاسخ داد که اصلاً نگران نباشد. برای دفاع از پایان‌نامه به دانشگاه رفته، نهایتاً تا دو هفته دیگر بر می‌گردد و با شناختی که از مشکلات شهر خود داشته در آنجا مشغول به خدمت شده و این‌بار برای همیشه می‌ماند!

سخن و نام کیانوش به «حقیقت» پیوست. او قول داده بود به خانه بازگردد. اما چگونه ؟! غروب سیاه ، غمبار و دلگیر ۶ تیر ۱۳۸۸، کرمانشاه میزبان پیکرپاک کیانوش شد و تن بی جانش در میان فریاد ، حزن و اندوه یاران و همکلاسیهایش مورد استقبال قرار گرفت تا روز بعد با جامه ای سفید، در مزارش، واقع در قطعه ۵۸ باغ فردوس «کرمانشاه» در دل «خاک» آرام گیرد و فراتر از هر پایان نامه ای آغازی باشد برای جاودانه شدن نامش در کنار میهن پرستان این سرزمین آریایی. خانواده آسا

۲۹ اسفند ۱۳۸۸ و اول نوروز ۱۳۸۹

بیست و ششمین سالروز تولد کیانوش آسا

رونوشت :

- اساتید کیانوش در دانشگاههای علم و صنعت ایران و رازی کرمانشاه جهت اطلاع

- مدیران دانشگاه علم و صنعت ایران و رازی کرمانشاه جهت اطلاع

- انجمن مهندسی شیمی ایران جهت اطلاع

- بنیاد ملی نخبگان جهت اطلاع

- انجمن زیست محیطی جبهه سبز ایران (صلح سبز) جهت اطلاع

* عبارات و کلمات داخل گیومه، دستخطهای شخصی کیانوش بوده که از او برای مابه یادگارمانده است.

گزارش تصویری از برگزاری مراسم سال نو در مقابل بازداشتگاه اطلاعات کرمانشاه



شماره ۱۳۱۳-۲۰۱۰

1 فروردین 1389

کليد واژه ها : زندانيان سياسي , جامعه

English

کمیته گزارشگران حقوق بشر - خانواده‌ی کاوه قاسمی کرمانشاهی، فعال حقوق بشر به همراه جمعی از فعالین مدنی کرمانشاه و سنندج، سفره‌ی هفت‌سین را مقابل بازداشتگاه اطلاعات کرمانشاه پهن کردند.

کاوه کرمانشاهی، عضو سازمان حقوق بشر کردستان، فعال کمپین یک میلیون امضا و از اعضای سازمان ادوار تحکیم وحدت، روز ۱۴ بهمن‌ماه در منزلش دستگیر و به بازداشتگاه اطلاعات منتقل شد.

پس از ۲۷ روز، مادر این فعال مدنی موفق به ملاقات کوتاهی با فرزندش گردید. پس از آن بازداشت موقت کاوه کرمانشاهی برای ماه دوم تمدید شد. در تمام این مدت وکیل پرونده، مصطفی احمدیان، اجازه‌ی مطالعه‌ی پرونده‌ی موکلش را پیدا نکرده است.

گفتنی است با وجود نامه‌ی قاضی پرونده مبنی بر دستور ملاقات خانواده پیش از عید، اداره‌ی اطلاعات این اجازه را به خانواده‌ی کرمانشاهی نداد.

لازم به ذکر است خانواده‌ی کاوه قاسمی کرمانشاهی و فعالین مدنی، سپس به سر مزار کیانوش آسا رفتند و از این دانشجوی نخبه‌ی دانشگاه علم و صنعت که در حوادث پس از انتخابات کشته شد، دیدن کردند. این دیدار مصادف با تولد کیانوش بود و خانواده‌اش با قرار دادن کیک و گل بر روی مزار این دانشجوی شهید، تولد وی را برگزار کردند.


کميته گزارشگران حقوق بشر

چهل و پنج تن از هنرمندان برجسته خواهان آزادی سينماگران شدند


ما امضاکنندگانِ نامه‌ی‌سرگشاده‌ی زير، ضمن تاييدِ حقِّ فيلمسازی برای هرکس که درحال و آينده براين امکان دست‌يابد، و تاييد حقِ آزادیِ بيان و خلاقیّتِ شغلی برای همه، و حقِّ اعتراض به نقضِ حقوقِ اجتماعی و صنفی و شهروندی درحال و آينده برای همگان، خواهانِ آزادی نامشروطِ محمدنوری‌زاد و جعفرپناهی و همه‌ی کسانی‌که به‌دلايل بالا بازداشت شده‌اند هستيم. آيا شبِ سال نو وقت تجديدنظر درنحوه‌ی رفتار با مَردُم، و دگرگون‌کردنِ حال به بهترين احوال نيست؟ آيا جز زور و فشار و بند راهی برای اداره‌ی جامعه نيست؛ و نمی‌توان با اصلاحِ امور در راستای خواسته‌های طبيعی و قانونی و صنفی مَردُم، جای تشديد فضای مرگ و دلهره و دلسردی و نوميدی، جامعه‌ای شاد و خلاق و اميدوار و سرزنده داشت؟ سالِ نومبارک.

بابک‌احمدی. مازياراسلامی. محمدرضااصلانی. کمال‌اطهاری. حميدامجد. رخشان‌بنی‌اعتماد. بهرام‌بيضايی. کيومرث‌پوراحمد. ساسان‌پيروز. ناصرتقوايی. پيام‌جهانمانی. محمدچرمشير. مانی‌حقيقی. اشکان‌خطيبی. خشايارديهيمی. محمدرحمانيان. ليلی‌رشيدی. محمدرضايی‌راد. علی‌رفيعی. هماروستا. مونازندی.حميدسمندريان. خسروسينايی. کامران‌شيردل. محمدعاقبتی. ترانه‌عليدوستی. بهزادفراهانی. سپيده‌فارسی. مرادفرهادپور. اصغرفرهادی. عليرضاکاوه. حسين‌کيانی. آيداکی‌خواهی. مسعودکيميايی. شهلالاهيجی. فاطمه‌معتمدآريا. حسن‌معجونی. خسرومعصومی. فرهادمهران‌فر. مجتبی ميرتهماسب. تهمينه‌ميلانی. عليرضانادری. مهتاب‌نصيرپور. افشين‌هاشمی. محمداميرياراحمدی. محمديعقوبی.

) رقص فقر، حکایت پول نفت بر سر سفره‌های مردم


رقص فقر، حکایت پول نفت

شاهد من الحياة اليومية لأطفال غزة ومُسنـّيـها مقتطفات من عمل إبداعي من إنتاج ورشة التكوين في برنامج علاج "التمثيل النفسي المسرحي" )سيكودراما) بغزة 200


ilitary prosecution appeals lenient punishment imposed18 on First Lt. Malul for assaulting Palestinians

B'TSELEM - The Israeli Information Center for Human Rights in the Occupied Territorie

***************************************

March 2010: Military prosecution appeals lenient punishment imposed18 on First Lt. Malul for assaulting Palestinians

Today (18 March ’10), the military prosecution appealed the light punishment imposed on 11 March ’10 on First Lt. Adam Malul, demanding he be demoted to private and sentenced to prison. The appeal follows the decision written by Military Court Judge Lt. Col. Noa Zommer that the 64 days Malul spent in military confinement and the 32 days he was under house arrest were adequate punishment for his acts. The court rejected the prosecution’s demand that Malul be sentenced to prison and demoted.

The light sentence sanctions violence against Palestinians in the Occupied Territories, which has become a norm. B'Tselem urges military commanders to take responsibility and stop pretending that violence is not part of army policy, claiming that such incidents are “exceptional cases.” Recognition of the problem is the first stage on the way to a solution. In addition, B'Tselem calls on the army to clarify, once and for all, to soldiers serving in the Occupied Territories, the extent to which force may be used.

Background

In December 2009, Malul was convicted of aggravated assault and conduct unbecoming an officer for abusing a Palestinian detainee and for allowing soldiers under his command to abuse detainees.

During Malul’s trial, senior military officers testified that the orders they had given included permission for massive use of violence. On 19 May 2009, following an item that appeared on 15 May on NRG,an Israeli newswebsite, B'Tselem and the Association for Civil Rights in Israel called on the chief of staff and the judge advocate general to order a Military Police investigation. The item, “A Blow is Sometimes an Integral Part of the Mission,” by Roi Sharon, presented segments of the testimonies of Col. Itai Virob, commander of Kfir Brigade, and of Lt. Col. Shimon, commander of Shimshon Battalion, before a military court, which painted a harsh picture of deliberate use of violence against Palestinians whether suspected by the army or not.

The testimonies clearly indicate that orders the two commanders issued included permission for extensive use of violence and injurious, even lethal means, against Palestinians, and harassment. The two explained that they had given sweeping permission to forces under their command to use direct physical violence against Palestinians “to extract information,” and as part of what was referred to as “interrogation.”

In part of his testimony, Col. Virob stated that:
“The mission is to try to upset the equilibrium of the neighborhood, village, or particular location, to get information […] or to cause a hostile entity inside the village to make mistakes as a result or in reaction to actions of our forces, and thus disrupt his activity and expose it. The acts of disruption can be done at a number of levels. The first is entering the village. Jeeps speed to the entrance of the village. Sometimes, just entering the village disrupts the perpetrator. The second way is to use pressure, throwing stun grenades, breaking into a number of houses or institutions in the village, arresting residents, seizing areas on rooftops, and the like […]

We will detain, interrogate and use suitable pressure on every person to get to the one terrorist. Of all the means of pressure that we use, the vast majority are against persons who are not involved. This is true of the checkpoints, of combing whole neighborhoods, and also of questioning passersby […] Standing them against the wall, pushing, a blow that doesn’t cause injury. These are things that certainly are commonly used in an attempt to accomplish the mission. Discretion is dictated by the suspicion that terrorist actions or a disturbance of the peace is taking place […]

Searching for an address can lead to use of pressure on an innocent bystander, search for weapons, a suspicion of threat to a force on a traffic artery. There is a difference between going to a village where there isn’t a threat and you don’t suspect anything, and going on a mission given you, where aggressiveness toward every one of the residents in the village is common.”

Lt. Col. Shimon Harush also testified to the permission to use force:
“…When these people are interrogated, they might be put up against the wall, and cuffs or flannel [cloth blindfold] might be put on them, and it might be – I rely on the commanders’ judgment – that somebody gave a slap or blow to try to extract information […]

There is no training, nothing written. You enter, speak with residents, and if you feel a shirt being grabbed, shouting, and there is something suspicious – sometimes, when you live the field, this is the feeling – they feel that this is a guy they can get information from, and sometimes, to achieve this, they use force.”

These orders, which indicate routine use of violence and potentially injury-causing, including lethal, means against civilians, and harassing them, are patently illegal.

Complaints regarding military conduct of this kind have been filed in the past, but are usually denied by the military establishment. In light of the grave suspicions arising from the details published in the item, B'Tselem and ACRI call on the chief of staff and the judge advocate general to order an immediate Military Police investigation against Col. Virob and Lt. Col. Shimon Harush, and to direct the investigators to investigate whether other commanders gave similar orders. In addition, the organizations demand that the chief of staff publish clear directives to all soldiers to ensure that military forces in the West Bank cease these practices.

Suspicion that soldiers shot Faiz Faraj to death in Hebron as he lay wounded, endangering nobody

B'TSELEM - The Israeli Information Center for Human Rights in the Occupied Territories

February 2010: Suspicion that soldiers shot Faiz Faraj to death in Hebron as he lay 24wounded, endangering nobody

Faiz Faraj. Family PhotoOn Friday, 12 February 2010, at around 4:00 P.M., soldiers shot Faiz Ahmad Sa’id Faraj, a 41-year-old resident of Hebron, wounding him seriously. He died about an hour later from his wounds. The incident took place in the a-Sheikh neighborhood in Hebron. Faraj, who owned a shoe factory and had a permit to enter Israel for business matters, was married and had nine children.

According to announcements by army officials that were published in the media, an IDF force opened fire at Faraj, who had tried to stab one of the soldiers. He was severely wounded and he died from his wounds on the way to receiving treatment at a hospital in Israel.

B'Tselem’s investigation revealed a different picture. Eyewitnesses related that a force of about six soldiers had come from the a-Sheikh neighborhood and were heading toward New a-Shalaleh Street. The soldiers and Faraj got into a physical altercation at a road leading up from a-Shalaleh Street. The witnesses stated that he stumbled and then began to walk away, and that the soldiers called to him to stop. When he didn't, the soldiers fired several shots into the air and then shot him in the legs, from approximately ten meters away. He was struck in the right leg and fell to the ground. When Faraj got up and tried to move further away from the soldiers, they fired again, striking him, and he fell again. While lying on the ground, Faraj moved his hands, and then the soldiers shot him a third time. In all three shootings, the soldiers stayed in the same spot and did not approach him. They fired a total of about ten shots. Faraj was hit by bullets in the right thigh, in the stomach, and in the left hand. According to information B'Tselem received, when the gunfire stopped, Faraj lay on the ground for a number of minutes without moving and was bleeding profusely in the right leg. None of the soldiers made any effort to provide him first-aid.

Several minutes later, a Palestinian Red Crescent ambulance arrived at the scene, and the Red Crescent paramedics gave Faraj first-aid. They managed to slow the bleeding and then put him in the ambulance to take him to the nearby governmental ‘Aliyah Hospital. At that point, an army vehicle pulled up, and an officer got out and ordered the ambulance, which had already begun to move, to stop. The soldiers aimed their weapons at the ambulance and prevented it from moving any further. When the ambulance stopped, the soldiers removed Faraj, put him into the army vehicle and drove south on a-Shalaleh Street. Half an hour later, around 5:00 P.M., the vehicle was seen at Gross Square, in Hebron, next to a Magen David Adom [Israeli] ambulance. Around 5:45 P.M., Faraj’s body was moved from the Magen David Adom ambulance to a Red Crescent ambulance in the area of Ras al-Jura, north of Hebron.

The circumstances of the incident, as they appear from B'Tselem’s investigation, contradict the announcements issued by the army. First, although B'Tselem’s information regarding the events preceding Faraj’s walking away from the soldiers is incomplete, it is not clear what danger he them at the time he was shot, after he had moved away from them. Second, even assuming that he posed some danger to the soldiers, the initial gunfire, in which he was struck in the leg and fell to the ground, was sufficient to eliminate the danger. Once wounded, he no longer posed a danger to the soldiers, and they could easily have prevented him from getting away.

In addition, B’Tselem’s information indicates that the soldiers delayed medical treatment that may have saved Faraj’s life. First, they did not give him any first-aid, and second, the officer who arrived at the scene prevented Faraj’s evacuation by ambulance to ‘Aliyah Hospital, only a short distance away, an evacuation that could possibly have saved his life. The officer’s order to transfer Faraj to the floor of an army vehicle, in which he could not receive adequate treatment, was unreasonable. Even if the objective was to take him to a hospital in Israel, the added complication of evacuating him in an army vehicle and transferring him to a Magen David Adom ambulance resulted in significant delay in time that might have been critical in saving his life.

Given the findings of the investigation, B'Tselem wrote to the Judge Advocate for Operational Affairs, demanding a Military Police investigation into the shooting of Faiz Faraj and the delay in medical treatment.

Soldiers disturb and assault B'Tselem’s video photographers

28.2.10: Soldiers disturb and assault B'Tselem’s video photographers in the West Bank despite army's declaration that filming is permitted


camera distribution project in which it supplies video cameras to Palestinians living in areas in the Occupied Territories where confrontations commonly occur. The project’s objective is to aid Palestinians under occupation to bring the reality of their lives to the attention of the Israeli and international public, expose violation of their rights, and demand redress.
In early 2007, B'Tselem launched a

Since the project began, there have been many cases in which soldiers and officers prevented B'Tselem’s workers and volunteers from filming events in the Occupied Territories, even though there is no statutory prohibition on filming such events. In some cases, security forces used violence against the workers and volunteers, and there have also been instances in which soldiers confiscated the cameras. In their response to B'Tselem’s repeated complaints about these actions, army officials stated that there is no law prohibiting filming, including during operational activity, and that filming is forbidden only if its aim is to obtain confidential information or if it disturbs ongoing army activity. They also pointed out that the forces serving in the field have been given explicit directives regarding the matter.

Despite these clear statements, we find that, again and again, B'Tselem’s workers and volunteers are harmed while documenting human rights violations. This indicates a gap between the army’s official policy, which is presented to the world, and the actions of the forces in the field. It also shows that the army is not doing enough to explain to soldiers that it is forbidden to harm persons who are filming.

In recent months, B'Tselem has submitted several written complaints about soldiers harming persons filming on its behalf. As far as we know, no suitable measures have been taken against the soldiers. This policy transmits a message to soldiers in the field that if they assault photographers or damage their property, they will not be punished.
Documentation of events on video is one of B'Tselem’s principal tools in advancing the protection of human rights in the Occupied Territories. There is no substitute for visual documentation of an offense committed by security forces. Often, incidents occurring in the Occupied Territories are published in the broadcast media only if filmed material accompanies the report.

B'Tselem calls on the army to act in accordance with its statements and ensure that its declared policy is implemented in the field. The army must also take suitable measures against anyone who disturbs the photographers during the course of their work.

Length: 1.16 mins

سیه رویان نوروزی

سیه رویان نوروزی
(خوش بود گر محک تجربه آید به میان
تا سیه روی شود هر که در او غش باشد)


میلاد مختوم


خانم زهرا رهنورد در یک پیام نوروزی، بدجوری دست خود و آنچه که این روزها تحت عنوان غلط انداز "جنبش سبز" از آن یاد می شود، را رو کرده است. یک زن محجبه در کنج خانه ای در برابر میزی شیشه ای، که دست گلی زیبا روی آن قرار دارد، نشسته است. در سمت راست تصویر میز دیگری دیده می شود که به نظر می رسد سفره هفت سینی روی آن چیده باشند، هفت سینی آلوده به تصویر بزرگ و عبوس و منحوس خمینی دجال. اگر کسی تا پیش از دیدن این صحنه، در حال و هوای بهار و نوروز باستانی و جشن تحویل سال بوده باشد، پس از دیدن این صحنه حال اش دگرگون می شود، اما نه به احسن الحال، بلکه به بدترین حال. خانم رهنورد که با قرار دادن تصویر بزرگترین شیاد و جلاد تاریخ ایران، به سفره هفت سین و همه آداب و رسوم نوروز باستانی تجاوزی تاریخی کرده است، به این هم بسنده نمی کند و در کمال وقاحت و در حالی که در زیر سایه خمینی دجال نشسته است و بدین ترتیب بر همه جنایات خمینی ضد بشر مهر تأیید می زند، از بریدن سرها و خشونت به شیوه استالینی ابراز انزجار می کند!

ایشان پس از اینکه بی مقدمه بر زبان می آورند که "جنبش سبز که جنبش برانداز نیست" به مدد خواهی از حافظ می پردازد، آن هم نه به اعتبار شعر حافظ بلکه به اعتبار "قرآن ز بر بخوانی در چهارده روایت" و نه برای فال گرفتن، چرا که ایشان اعتقادی به فال ندارد، زیرا که این کار را هم قرآن ممنوع کرده است؛ پس ایشان به قول خودشان "تأسی می گیرد به او" (یعنی به حافظ). در لغت نامه دهخدا "تأسی" به معنی "غمخواری کردن یکدیگر را، تعزیت کردن بعضی بعض دیگر را" آمده است و من که نفهمیدم منظور خانم رهنورد، این سومین متفکر جهان، از غمخواری کردن یا تعزیت کردن به حافظ، آن هم حافظ تکه تکه شده و تحریف شده و از قیچی خود سانسوری تجویزی وزارت ارشاد گذشته، چیست؟

خانم رهنورد که از طرف تعدادی از سینه چاکان امروز شان، لقب "بانوی سبز" گرفته است، هنگام خواندن شعر حافظ، با وقاحت غزل حافظ را تکه تکه می کند و حتی جرأت خواندن متن کامل غزل جاودانه رند شیراز را هم از خود نشان نمی دهد، مبادا به مزاج ولی فقیه فعلی که در جنایت پیشگی از مراد خانم رهنورد، ولی فقیه پیشین خمینی دجال، چیزی کم ندارد، خوش نیاید. خانم رهنورد در خواندن یکی از معروف ترین غزل های حافظ هم مرزهای قرمز ولایت را حفظ می کند و چنین می خواند:

رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند

من ار چه در نظر یار خاکسار شدم رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند

چو پرده دار به شمشیر میزند همه را کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند

چه جای شکر و شکایت ز نقش نیک و بد است چو بر صحیفه هستی رقم نخواهد ماند

غنیمتی شمر ای شمع وصل پروانه که این معامله تا صبحدم نخواهد ماند


با خواندن اصل غزل مرزهای سرخ خانم رهنورد بهتر آشکار می شوند:


رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند

سرود مجلس جمشید، گفته اند این بود که جام باده بیاور که جم نخواهد ماند

چه جای شکر و شکایت ز نقش نیک و بد است چو بر صحیفه هستی رقم نخواهد ماند

بر این رواق زبرجد نوشته اند به زر که جز نکویی اهل کرم نخواهد ماند

توانگرا دل درویش خود به دست آور که مخزن زر و گنج درم نخواهد ماند

سحر، کرشمه صبحم بشارتی داد که کس همیشه گرفتار غم نخواهد ماند

من ار چه در نظر یار خاکسار شدم رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند

چو پرده دار به شمشیر می زند همه را کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند

غنیمتی شمر، ای شمع، وصل پروانه که این معامله تا صبحدم نخواهد ماند

ز مهربانی جانان طمع مبُر، حافظ! که نقش جور و نشان ستم نخواهد ماند.

بانوی سبز استاد دانشگاه و متفکر کذایی دهر، که خود نیز زمانی شعر هم می سروده است، نه تنها غزل حافظ را تکه تکه کرده، بلکه ترتیب غزل را به هم زده است. مرز های سرخ ایشان از جمله سرود خوانی در مجلس، باده نوشی و مبارزه با ستم و زراندوزی است. ایشان در واقع تنها از خاکسار شدن در نظر یار دیرینه خود و همسرش، یعنی در نظر ولی فقیه تمامی وقیحان عالم سید علی خامنه ای، گله دارد و همینطور از شمشیر زنی پرده دار کنونی، پاسدار هزار تیر احمدی نژاد، ناراضی است، زیرا به خوبی می داند که همسرش، سید موسوی خامنه، در پرده داری حرم دجالان و شمشیر زنی، دست سایر جلادان را در 8 سال صدارت اش از پشت بسته بود. و در آخر هم با توصیه به غنیمت شمردن وصل، سعی در بالا بردن نرخ معامله و بده بستان با باند حاکم را دارد.

در بخش دیگری از سخنان خانم رهنورد آمده است:

"مردم ما در جنبش سبز سازنده ی آن هستند ، جنبش سبز یک کتابخانه نیست که چند کتاب در آن گذاشته باشند .در واقع جنبش سبز همان مردم و آرمان هایش هستند . ما همه با هم هستیم ، ما بی شماریم . مردم ما با همه ی تنوعی که کشور ما دارد ، کشور ما یکی از پیچیده ترین موقعیت های ژئوپولتیک و نژادی و زبانی را دارد ، ولی خدا را شکر قرآن کریم می فرماید :که احترام بگذاریم به این قضیه ، شعوب و قبایل اگر باشید همدیگر را بشناسید . رنگ و زبان ، الوان و السنتکم این ها از آیه الهی است . نشانی از خداوندی است . این تنوع و تکثر بسیار زیباست."

اگر با خواندن این چند سطر شیوه حرف زدن خمینی دجال در خاطرتان زنده شده است و یاد "اتوبوس از مینی بوس بزرگ تر است" افتاده اید، تعجب نکنید، زیرا خانم رهنورد، از تبار خمینی است و به آن افتخار هم می کند. من نمی دانم چرا خانم رهنورد که اینهمه شیفته قرآن است و چپ و راست به آن متوسل می شود و حقانیت هر چیزی را از آن در می آورد، چرا در پای سفره دجالیتی که به جای سفره هفت سین چیده است، به قرآن خوانی نمی پردازد و ادای حافظ خواندن در می آورد؟

ایشان چند سطر پایین تر با همان سبک دجال جماران می گوید:

"جنبش سبز یک جنبش تحول خواه و آزادی خواه است و پیش به سوی آرمان های بلند اسلامی ."

ایشان انگار در این سی سال شاهد نبوده است که همین "آرمان های بلند اسلامی" چه تسمه ای از گرده مردم اسیر ایران کشیده اند، چه جنایت ها که هم فکران ایشان در حق مردم ایران نکرده اند و مردم از هر آنچه "آرمان بلند اسلامی" است متنفر شده اند و به دنبال به زیر کشیدن نظامی هستند که مظهر آرمان بلند خانم رهنورد است.

در ادامه پیام خانم رهنورد نمی تواند از زنان حرف نزند و در یک ادعای توخالی دیگر، اظهار فضل می کند که:

"رفع تبعیض در واقع همان ادبیات دینی ما را می خواهد به یک شکلی در مورد زنان بکار ببرد، ریحانه است، نه قهرمانه."

خانم رهنورد در حالی چنین ادعای رسوایی را بر زبان می آورد که بارزترین شاخص رژیم ضد بشری جمهوری اسلامی، زن ستیزی و تبعیض جنسیتی است. نطام و مرامی که حتی زن را به عنوان انسان به رسمیت نمی شناسد، در مخیله خانم رهنورد تبدیل می شود به پیشتاز رفع تبعیض! مرحبا به این ریحانه قهرمانه!

اگر خانم رهنورد از دنیای تخیلی خویش خارج شده و کمی به واقعیات جامعه تحت ستم ایران بپردازد، در خواهد یافت که برچیدن بساط جهل و جنایت جمهوری اسلامی با همه جناح های غالب و مغلوب اش، خواست بنیادی تمامی مردم ایران است و تلاش های مذبوحانه ایشان و همکاران و هم مسلکان ایشان، شاید برای مدتی به تداوم جنایت در ایران یاری برسانند، اما در نهایت چاره ای برای رژیم پا به گور آخوندی نخواهد بود و مردم با تداوم مبارزات خویش، رژیم ضد بشری جمهوری اسلامی را سرنگون خواهند کرد و نقش جور و نشان ستم نخواهد ماند.

میلاد مختوم

22 مارس 2010

منبع: سايت ديدگاه