۱۳۹۴ اردیبهشت ۱۸, جمعه

اسرائیل بیخ گوش ایران/ اتهام جاسوسی دو مسئول میزهای اسرائیل در "اطلاعات" سپاه و وزارت "اطلاعات "- بازداشت بیش از ٣٠ نفر از افراد با اتهام‌ های اثبات شده در رابطه با همکاری مستقیم با اسرائیل

رضا علیجانی: هر از چندی در ایران اتفاق شگفت انگیزی می افتد و یا خبرها و شنیده هایی به گوش می رسد که با هر عقل سلیمی تضادش با منافع مردم ایران و حتی مصالح نظام مستقر اظهر من الشمس است ولی ظاهرا کسی متوجه این تعارض آشکار نمی شود. در روزهای اخیر نیز خبرهایی از برخی ماجراجویی ها در رابطه با موضوع یمن به گوش می رسد؛ نرگس محمدی در حالی که کاملا در دسترس دستگاه های امنیتی و قضایی است و روز قبلش به پرونده در حال جریانش رسیدگی می شود، با حمله به خانه اش بازداشت می شودو.... اما اهمیت برخی مواضع و گاه اتفاقات شگفت انگیز در ماجرای هسته ای که خود صورت مسئله بزرگ ایران است؛ بیش از بقیه است...
 
بالاخره ماراتن مذاکرات هسته‌ای به تفاهم‌نامه اولیه لوزان منجر شد. بخش مهمی از جامعه، نیروهای منتقد و از جمله اپوزیسیون خارج از کشور (به عنوان بخشی از جامعه مدنی ایران) از این توافق و تفاهم به اشکال مختلف استقبال کردند. البته افراد و نیروهایی نیز، در داخل یا خارج از کشور؛ یا ناراضی‌اند و مسکوت و یا به نحوی زبان به نقد و اعتراض گشوده‌اند.
 
... در این شلوغی و هیاهو نکته‌ای کمتر دیده شد و آن سخنان نقدی (فرمانده بسیج مستضعفان) در اوج مذاکرات در یک سخنرانی بود که گفت موضوع نابودی اسرائیل قابل مذاکره نیست. این موضع به سرعت انعکاس جهانی یافت و باز بلافاصله مورد بهره‌برداری ـ البته ناکام ـ نتانیاهو قرار گرفت. این نظر یک پاس به سمت بازیکنی بود که آبشار سریع او تنها انتظاری بود که می‌شد داشت. همین اتفاق هم افتاد.
 
در دوران احمدی‌نژاد نیز بارها توسط وی و یا هم‌فکرانش مواضعی اتخاذ می‌شد که بلافاصله مصرع دوم و نتیجه و میوه‌چینی‌اش را توسط اسرائیلی‌ها می‌شد مشاهده کرد. همگان می‌دانند که یکی از همفکران نزدیک احمدی‌نژاد، یعنی محمدعلی رامین که بساط نفی هولوکاست را راه انداخت و بزرگترین خدمت به اسرائیل را در سیاست‌های ضدایرانی‌اش کرد، مدتی در بازداشت اطلاعات قرار داشت.
 
یکی از شعارهای استقبا‌ل‌کنندگان از جواد ظریف و تیم همراه در تهران «کیهان، اسرائیل؛ تسلیت، تسلیت» بود. من قطعا به نگاه توطئه‌محور معتقد نیستم و همگان به خوبی می‌دانیم ستون فقرات تحلیل‌های امنیتی (و بر آن اساس، بازجویی‌های منتقدان و مخالفان سیاسی و مدنی) همین منطق و برخی تشابهات صوری مواضع (که عمدتا از دو نقطه عزیمت کاملا متضاد صورت می‌گیرد) است. اما خبرها و شنیده‌های مهم و جد‌ی‌ای نیز وجود دارد که تأمل در برخی از این تشابهات را ضروری می‌سازد. خبرها و شنیده‌هایی در باره نفوذ و رسوخ اطلاعاتی عمیق اسرائیل در برخی نهادهای امنیتی و اطلاعاتی؛ یعنی نهادهایی که متأسفانه اینک حضور و نفوذ بسیاری در عرصه سیاسی ایران دارند.
 
 از یاد نمی‌بریم که ترور چندین نفر موسوم به دانشمندان هسته‌ای در تهران، در روز روشن، یک علامت و هشدار و ضربه بسیار جدی اطلاعاتی به نهادهای مشابه در ایران بود.
 
بسیاری از زندانیان سیاسی در ایران خود با کسانی هم بند بوده اند که به اتهام جاسوسی در زندان بوده و بعضا حکم اعدام داشته و یا دارای احکام حبس بوده اند. کسانی که خود نیز به اتهام خویش تصریح داشته و بعضا از آن دفاع نیز می کرده اند! مشاهدات زندانیان متعددی که از نزدیک شاهد و ناظر این جمع از زندانیان بوده اند تا کنون مورد توجه قرار نگرفته است. خبرها و گفته ها و شنیده های آن ها عمدتا در حد ملاقاتی های شان و یا جمع خود زندانیان و نزدیکان شان دهان به دهان شده است. اما این مسئله که در زندان "سخنی است که بر سر هر بازاری هست"، به هر دلیل ناشناخته ای که نمی دانم چیست و چرا؛ کمتر در عرصه عمومی مطرح شده است. اما اینک که مرحله نهایی مذاکرات هسته ای در میان است و جاسوسان اسرائیلی فعال در عرصه های نهان قدرت و سیاست؛ اطلاعات و امنیت در ایران ممکن است آخرین سنگ های شان را در فلاخن بگذارند؛ همان کاری که نتانیاهو و لابی های همدست شان در آمریکا و عربستان و دوستانش در منطقه انجام می دهند؛ دیگر خیلی از صاحب نظران و دلسوزان این ملک و ملت ضروری می دانند که شمه ای از این سخنان و خبرها و گفته ها و شنیده های رد و بدل شده در عرصه غیر رسمی و عموما شفاهی سیاست در ایران، در عرصه عمومی تری نیز مطرح شود تا همگان بر آن تامل و توجه کافی داشته باشیم و از کارها و کارشکنی های این دشمنان ملت و منافع ملی ایران و ایرانیان بیمناک شویم و هشدار و انذار دهیم.
 
از مدت ها پیش خبری در محافل سیاسی داخلی و بین المللی مطرح شد که یک جاسوس و نفوذی اسرائیل در بین نزدیکان حسن نصرالله بازداشت شده است. از همین طریق یک شبکه جاسوسی اسرائیل در ایران نیز لو رفت که نفوذ عمیقی در ایران و حتی در سطح بیت مقامات بالای کشور داشت. هر چند این مسئله یک شوک اطلاعاتی به ایران بود اما زنگ خطر از مدت ها پیش به صدا در آمده بود. از مدت ها قبل جاسوسان اسرائیل در مراکز حساس و غیر حساس در ایران کشف و بازداشت و بعضا اعدام شده بودند.
 
خبرها و شنیده‌ های جدی حکایت از آن دارد که در سالیان اخیر "مسئول" میز اسرائیل در اطلاعات سپاه به اتهام جاسوسی برای اسرائیل دستگیر و پس از ماه‌ ها بازجویی اعدام شده است. وی در یکی از سلول‌ های یک بند از یک بازداشتگاه امنیتی که یکی از فعالین اصلاح‌طلب نیز در آنجا زندانی بوده، محبوس بوده است.
 
همین اتفاق در سال گذشته برای "مسئول" میز اسرائیل در وزارت اطلاعات نیز اتفاق افتاده و او نیز همان فرجام همردیف خود در اطلاعات سپاه را داشته است. همگان می دانیم وقتی "مسئول" میز اطلاعاتی یک کشور در یک نهاد امنیتی، جاسوس همان کشور از آب در می آید یعنی چه و چه فاجعه ای به بار آورده و تبعات ویرانگرش چقدر می تواند هم چنان ادامه داشته باشد.
 
گفته می‌شود بیش از سی نفر از افراد با اتهام‌های اثبات شده در رابطه با همکاری مستقیم با اسرائیل بازداشت شده‌اند. این‌ها تمامی از افراد اطلاعات، سپاه و بسیج بوده‌اند با چهره‌هایی مذهبی که معمولا از این نوع افراد انتظار می‌رود. در بین آنها افرادی با ظواهر یا رویکرد افراد مثلا انجمن پادشاهی و نظایر آن تقریبا هیچ وجود ندارد. در حالی که اتهامات و اعترافات افرادی از این دست به جاسوسی برای اسرائیل عموما(ونه البته مطلقا) زیر فشار شکنجه بوده و بعدا نیز عموما انکار می شود؛ اما در باره افرادی که سابقه و صبغه درون نظامی داشته اند بعدا نیز از سوی خود آنان مورد اذعان قرار گرفته و بعضی نیز از کارشان دفاع هم می کنند!
 
افراد رده بالای جاسوسی برای اسرائیل به ندرت در بازداشتگاه‌های عمومی‌تر و همراه دیگر زندانیان، محبوس می‌شوند. اما افراد رده میانی و پایین‌تر با دیگر زندانیان سیاسی و به قول حاکمان، زندانیان امنیتی در یک بازداشتگاه و گاه حتی در یک سلول قرار می‌گیرند.
 
مدتی نیز برخی از این افراد در یک اتاق خاص در بند ۳۵۰ اوین قرار داشتند که معمولا مزاحم زندانیان سیاسی می‌شدند و گاه اصطکاک‌ها و درگیری‌هایی نیز پیش می‌آمد. در هر حال آنها هم چنان یک نیروی اطلاعاتی که دچار "انحراف شده" ولی قابل "ارشاد و بصیرت" و خدمت مجدد به نظام اند، هستند! و البته در بین شان کسانی نیز وجود داشته اند که دیگر به خوبی لمس کرده اند که این نظام به صغیر و کبیرشان رحم نمی کند و هر وعده برای تخفیف حکم و یا آزادی فریب و سرابی بیش نیست.
 
 شنیده‌ها و خبرهای مربوط به جاسوسان اسرائیل معمولا از سوی این افراد که برخی حکم دریافت کرده و بعضا زیر اعدام قرار داشته و برخی نیز اعدام شده‌اند به دست دیگر زندانیان می‌رسیده است.
 
بنا به همین خبرها و شنیده‌های مکرر که دیگر جدی و قابل تأمل شده‌ است اکثر این افراد در ماموریت‌ها و سفرهای خارجی جذب اسرائیلی‌ها شده‌اند. بخصوص در لابی‌های هتل‌های کشورهای اطراف ایران؛ مأموران و همکاران اطلاعاتی اسرائیل با نشان دادن در باغ سبز مالی به سراغ آنها می‌روند. گفته می‌شود یکی دیگر از تله‌های آنها به اصطلاح فرستادن برخی "زنان" به سراغ شان و سوءاستفاده از نقطه ضعف‌های این افراد در حوزه‌های جنسی است.
 
 متأسفانه این خبرها و شنیده‌ها حکایت از آن دارد که میزان پولی که به افراد جذب شده برای همکاری با اسرائیل داده می‌شود عموما اندک و ناچیز است. این یعنی مقاومت این افراد در برابر جاذبه‌های مالی بسیار پایین است و آنها با پرداخت‌هایی حتی در حد ماهی یکی، دو هزار دلار خود و کشورشان را به اسرائیلی‌ها می‌فروشند.
 
گفته می‌شود فردی در ازای دریافت حدود ۶۰ هزار دلار در یک سال اطلاعات و نقشه کل پادگان‌های سپاه در تهران را به اسرائیلی‌ها داده است.
 
گفته می‌شود فردی که مدتی راننده سردار نقدی بوده (البته ظاهرا پس از آن دوران جذب اسرائیلی‌ها شده) یکی از این افراد است. طبق این شنیده قابل اعتنا، وی سربازی بوده که در سپاه خدمت می‌کرده و سپس به کار در بخش اداری و کامپیوتری سپاه می پردازد. پس از چند سال خدمت؛ در یک مرحله، جزء نیروهای تعدیل شده سپاه (البته نه به دلایل سیاسی) قرار می‌گیرد. وی از خانواده کم‌درآمدی از جنوب شهر تهران بوده و مدت‌ها در یکی از واحدهای بسیج نیز به شدت فعال بوده است. پس از بیکاری ظاهرا یکی از دوستانش به او پیشنهاد می‌دهد که تو با همین اطلاعاتی که از کارهای سپاه به خاطر حضورت در آن و نیز کار در بخش اداری و کامپیوتری سپاه داری [وی ظاهرا از برخی نامه‌نگاری‌های اطلاع پیدا می‌کرده]؛ می‌توانی به خارج بروی و پناهنده شوی. او در ترکیه به سفارت آمریکا (و بعد انگلیس) مراجعه می‌کند. آنها اطلاعات او را می‌گیرند اما می‌گویند این اطلاعات مهم نیست و به درد ما نمی‌خورد. وی به سفارت اسرائیل می‌رود و با همین پاسخ مواجه می‌شود، ولی اسرائیلی‌ها به او می‌گویند اطلاعات‌اش مهم نیست اما آنها حاضرند با وی کار کنند. بدین ترتیب او را برای یک دوره آموزشی به ارمنستان می‌فرستند. وی به ایران برمی‌گردد اما پس از مدتی بازداشت می‌شود. در لب‌تاب او نوعی ویندوز قرمز به دست می‌آید که گویا اسرائیل در اختیار این نوع افراد قرار می‌دهد.
 
متأسفانه خبرها و شنیده‌هایی از این نوع در ماه‌های اخیر به شدت افزایش یافته است. گفته می‌شود یکی از افرادی که به اتهام جاسوسی برای اسرائیل بازداشت شده به افراد هم بندی خود گفته است من یک بار که برای ملاقات با خانواده‌ام به محل ملاقات رفته بودم سرتیم بازجویی‌ام را دیدم که او نیز با چشم‌بند برای ملاقات خانواده‌اش آمده بود. او هم جاسوس اسرائیل بوده است!
 
 شگفت انگیز این که بنا به همین خبرها و شنیده‌ها برخی از این افراد که حتی زیر حکم اعدام قرار دارند از کارهای خود دفاع می‌کنند. یکی از آنها ‌گفته است که عرب‌ها هیچگاه با ما خوب نبوده و نیستند اما ما با اسرائیل منافع مشترک داریم و من هیچ وقت خلاف منافع ملی کاری انجام نداده‌ام!
 
فرد دیگری از همین جماعت به شکل مضحکی برای توجیه کار خود می‌گفته است روحانی و ظریف دارند در مذاکرات هسته‌ای کشور و نظام را می‌فروشند و اطلاعات درست هم به مقام رهبری نمی‌دهند. اما غربی‌ها اطلاعات‌شان از مذاکرات را به اسرائیلی‌ها می‌دهند. من می‌خواستم از این طریق اطلاعات درست اسرائیلی‌ها از مذاکرات هسته‌ای را بگیرم و به نظام بدهم!
 
هم چنین به طور مکرر در ماه‌های اخیر شنیده شد که یکی از مسئولان و معاونت‌های نیروی انتظامی در امر ترافیک که مسئول دوربین‌های نصب شده در سطح شهر تهران بوده نیز همراه همسرش به همین اتهام بازداشت شده است. نوار دوربین‌های کنترل ترافیک در دوران جنبش سبز توسط وی در اختیار اطلاعات و سپاه قرار می‌گرفت و به شدت علیه فعالان جنبش و برای بازداشت و سرکوب آنها مورد استفاده امنیتی قرار داشت. بنا به شنیده‌های مکرر، وی (یا همسرش) در یک سفر خارجی جذب اسرائیلی‌ها شده است. آنها در ازای پرداخت پول درخواست دریافت فیلم‌های دوربین‌های اطراف بیت رهبر جمهوری اسلامی و مسیرهای تردد وی و نیز دوربین‌های اطراف سفارت‌خانه‌های خارجی را داشته‌اند.
 
اینک به نظر می رسد اسرائیل به علت جنگ سیاسی و اطلاعاتی تمام عیار با ایران و عدم ارتباط سیاسی و اقتصادی با ایران که اقتضائات دیپلماتیک خاصی را برایش به وجود آورد؛ بار اطلاعاتی و امنیتی همه قدرت های بزرگ را یک تنه بر دوش می کشد و دیگر کشورها به خاطر ارتباطات سیاسی و اقتصادی شان با ایران دست به عصا تر حرکت می کنند.
 
 هر چند افرادی سپاهی نیز حتی به خاطر جاسوسی برای فرانسه بازداشت و حکم ده ساله دریافت کرده اند. و یا فردی در حد معاونت فرهنگی وزارت اطلاعات و یا فرد دیگری که کارمند حراست ایرنا بوده به اتهام جاسوسی برای آمریکا بازداشت و در زندان به سر می برده اند. شگفت انگیزتر اینکه فردی از وزارت دفاع که از مترجمان این وزارت خانه بوده نیز به اتهام جاسوسی برای روسیه بازداشت و حکم هفت ساله دریافت کرده است. اما عمده جاسوسی ها برای اسرائیل بوده و هست. مانند یکی از مسئولان اطلاعات در خوزستان و یا فردی سپاهی که دو نفر از اقوام شان نیز بازجوی امنیتی هستند و گفته می شود هفتاد هزار دلار از اسرائیلی ها دریافت کرده و یا سرهنگی از سپاه که وی نیز حکمی ده ساله به جرم جاسوسی برای اسرائیل دارد و...(نیازی به آوردن اسامی مشخص این افراد که برای هم بندی های شان همه گی مشخص هستند، نیست).
 
از این نمونه‌ها در چند سال اخیر زیاد گفته و شنیده شده است، بر این اساس برخی عوامانه به دنبال پیدا کردن تبار یهودی برای احمدی‌نژاد بودند و یا بعضی ممکن است به شکل سرخوشانه و غیرمسئولانه در جلد هر یک از افرادی که پاس گل‌های جدی به اسرائیلی‌ها می‌دهند، یک همکار و جاسوس اسرائیل را جستجو کنند، نگارنده که خود مانند صدها فعال سیاسی، فرهنگی و مدنی دیگر همواره (بخصوص پس از آغاز دوران اصلاحات و تشدید نگاه توطئه‌محور در دستگاه امنیتی – قضایی) قربانی این سوءظن‌ها و برچسب‌زنی‌های غیراخلاقی و عمدتا مغرضانه بوده است، نمی‌خواهد در پس پشت جملاتی هم چون جمله اخیر سردار نقدی در اوج حساسیت لحظه‌های مذاکرات که می‌تواند از منظرها و نقطه‌عزیمت‌های مختلف مطرح شده باشد، به جای کج‌سلیقگی سیاسی و یا خصومت و نفرت نسبت به دولت و رأی و تمایل اکثریت ملت برای تنش‌زدایی بین‌المللی؛ به دنبال ارتباط و پول و جاسوسی بگردد؛ اما با توجه به خبرها و شنیده‌های مکرر در رابطه با رسوخ عمیق اسرائیل در محافل امنیتی و سیاسی، دیگر نمی‌تواند خوش‌باورانه همه چیز را "انشاءالله گربه است" تلقی کند. جاسوسان اسرائیل که در قلب تهران عملیات نظامی کرده و دانشمند یا متخصص هسته‌ای ترور می کنند، حتما می‌توانند به طور مستقیم و غیرمستقیم در مراکز سیاسی و اطلاعاتی و... نیز به صورت مهندسی شده تأثیرگذار باشند و برخی روندهای سیاسی را به نفع خودشان و به ضرر منافع و مصالح ملی ما سوق دهند و مدیریت کنند.
 
گفته می شود با کشف ارتباط جاسوسی دو مسئول مهم در دو میز اسرائیل در دو نهاد اطلاعاتی (سپاه و وزارت اطلاعات) و بازداشت و محاکمه و اعدام آنها، در سطوح فوقانی مسئولان کشور این تعبیر به کار رفته است که "اسرائیلی‌ها تا بیخ گوش ما نفوذ کرده‌اند". واین حقیقتی تلخ و اندوهناک است. حقیقتی که معلوم نیست پایانی داشته باشد...
 
اما آن‌ها‌یی که سیاست‌ها و برخوردهای همه‌ جریان‌های سیاسی غیر از خودشان را به "دشمن" احاله می‌دادند و می دهند و در این راه برای قائم‌مقام رهبر و رئیس‌جمهور و رئیس مجلس و نخست وزیر سابق و اسبق این نظام نیز استثناء قائل نمی‌شوند و جنبش "رای من کو"ی میلیون‌ها ایرانی را مغرورانه، خشک‌مغزانه و عامدانه و بر اساس برخوردها و توهم‌های بی‌پایه‌شان به سرویس‌های جاسوسی بیگانه مرتبط می‌کردند؛ اینک باید در برابر ده‌ها نمونه واقعی و نه اعترافات زیر شکنجه؛ و پرونده‌های روزافزونی که در این رابطه مرتب شاهدش هستند و تا سر حد امکان احکام حبس و اعدام‌شان را از افکار عمومی پنهان می‌کنند؛ حداقل خود به اندیشه فرو روند که اولا چرا چنین شده است و دست‌پرورده‌های نظام این چنین سقوط اخلاقی کرده‌اند (آیا این سقوط در ادامه سقوط اخلاقی خودشان بخصوص با خیانت در امانت و تقلب در رای ملت در سال ۸۸ نیست؟) و دیگر آن که این وطن فروشان، چه تأثیراتی در سیاست‌های کشور داشته و دارند. در این رابطه البته همه باید بیمناک باشیم...
 
از نیروهای اطلاعاتی بیگانه نمی‌توان انتظار داشت که منافع و مصالح ما را رعایت کنند. این همان کاری است که نیروهای امنیتی و اطلاعاتی ایران نیز با مخالفان و کسانی که دشمن‌شان می‌پندارند انجام می‌دهند.
 
کارهای اطلاعاتی و سیاسی که نیروهای امنیتی و اطلاعاتی ایران در میان مخالفان شان در داخل و خارج می کنند نیز خود مسئله بس مهمی است که باید در نوشتار دیگری بدان پرداخت.
 

پیمان مولوتف ـ ریبن‌تروپ Molotov–Ribbentrop Pact
 
 
این بحث به توافق هیتلر ـ استالین یا «پیمان مولوتف ـ ریبن‌تروپ»
 Molotov–Ribbentrop Pact / Договор о ненападении می‌پردازد که ۲۳ آگوست سال ۱۹۳۹ بین آلمان نازی و اتحاد جماهیر شوروی منعقد شد. 
...
پیمان مزبور را وزیر امور خارجه‌ آلمان نازی (یوآخیم فون ریبن‌تروپ) و کمیسر خلق برای امور خارجه اتحاد شوروی (ویاچسلاو مولوتف) با حضور استالین و گراف فون شولنبورگ، سفیر آلمان در مسکو امضا کردند. 
تا همین اواخر کمتر کسی از چند و چون پیمان فوق خبر دقیق داشت. واقعش تاریخ‌نگاران شوروی در دوران استالین، خروشچف، برژنف و چرننکو، مردم را در جریان کامل زد و بند مزبور قرار ندادند و از نقش آن در حمله آلمان به شوروی راززدایی نشد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
صورتجلسه‌ الحاقی فوق سری
پیمان مولوتف ـ ریبن‌تروپ هفت بند دارد و در مهم‌ترین آن‌ها تصریح شده دو کشور از پیمان‌های نظامی علیه هم پشتیبانی نکرده، به یکدیگر حمله نخواهند کرد و در صورت بروز جنگ میان یکی از این دو کشور با کشور ثالث، بیطرف خواهند ماند. قرارداد بویژه اطمینان می‌داد که آلمان از ژاپن در جنگ اعلام نشده علیه اتحاد جماهیر شوروی در امتداد مرز منچوری، مغولستان پشتیبانی نمی‌کند.
ولی موضوع که به همین جا ختم نمی‌شد.
این پیمان دارای یک صورتجلسه‌ الحاقی فوق سرّی نیز بود که شرق اروپا را در صورت تغییر جغرافیای سیاسی این منطقه به مناطق تحت نفوذ آلمان و شوروی تقسیم می‌کرد.
...
پس از این توافق، آلمان با اطمینان از جانب شوروی، حمله خود را به لهستان آغاز نمود و شوروی سرحدات خود را به سمت مغرب جلو برد و در ژوئن ۱۹۴۰ استونی و لیتوانی و لتونی را ضبط کرد.
پیمان مزبور دورنمای بازپس‌گرفتن سرزمین‌هایی چون فنلاند، اوکراین، مولداوی و لهستان شرقی را هم (که عموماً اکراینی‌ها و بلاروس‌ها در آن زندگی می‌کردند) در مقابل رهبر کرملین گشود.
...
ظاهراً قرار بر این بود که آلمان و شوروی به مدت ده سال به خاک یکدیگر تجاوز نکنند اما دو سال بعد هیتلر که به زیاده‌روی و دست‌اندازی شوروی به این یا آن منطقه معترض بود، دبّه در آورد و با حمله به آن کشور در ژوئن ۱۹۴۱ زیر قرارداد زد و عملاً آن را نقض نمود.
...
پیمان مولوتف ـ ریبن‌تروپ نه تنها به هیتلر در اهداف جنگی‌اش کمک زیادی کرد، به ایجاد سردرگمی و تضعیف روحیه بین کمونیست‌های پاک و صادق هم انجامید که سال‌ها به حق هیتلر را به عنوان دشمن جنبش کارگری و تهدیدی برای صلح جهانی، محکوم کرده بودند.
برای روشنفکران چپ، چرخش به راست در سیاست خارجی اتحاد شوروی بسیار سخت و سنگین بود و این پرسش جدی را پیش می‌کشید که آیا واقعاً آدولف هیتلر به متحد استالین تبدیل شده است؟ آیا چنین چیزی ممکن است؟
...
پیمان مولوتف ـ ریبن‌تروپ اگر در آغاز به عنوان ضرورتی تاریخی برای جلوگیری از بروز جنگ علیه میهن سوسیالیستی کارگران توجیه می‌شد، ولی تنظیم رابطه شوروی با کشورهای کوچک و بی‌دفاع شرق اروپا و تلاش برای تصاحب آنها هیچ توضیحی نداشت.
حتی اگر بپذیریم که امضای آن قرارداد را نباید خارج از متن تاریخی‌اش و هدفی که برای شکست فاشیسم و برهم زدن دسیسه‌های امپریالیستها ایفا می‌کرد مطرح نمود، باز تنظیم رابطه شوروی با کشورهای کوچک و بی‌دفاع شرق اروپا و تلاش برای تصاحب آنها توجیهی ندارد مگر اینکه ادعا کنیم پیمان مزبور اصلا و ابدا فاقد صورتجلسه‌ الحاقی فوق سری بوده و آنچه روی داد من درآوردی، دروغ و توطئه امپریالیسم است!
...
گفته می‌شود پس از امضای پیمان عدم تجاوز، شماری از کمونیست‌های آلمانی پناهنده به شوروی، به پلیس مخفی رژیم نازی (گشتاپو) تحویل داده شدند. همچنین شمار زیادی از کمونیست‌های کشورهای گوناگون که در آن سال‌ها در شوروی زندگی می‌کردند و از استقلال رأی نسبی برخوردار بودند در «پاکسازی»های استالینی جان خود را از دست دادند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
کریدور لهستان Polish Corridor
برای فهم بهتر توافق هیتلر – استالین خوب است کمی به عقب برگردیم.
پس از روی کار آمدن دولت نازی در آلمان، منطقه گدانسک (دانتزیگ) «شهر آزاد»ی که لهستان اداره می‌کرد و دارای اکثریتی آلمانی بود، مسئله‌ساز شد.
هیتلر مدعی نظارت آلمان بر گدانسگ بود و این دخالت، لهستانی‌ها را کلافه کرد. لهستان همچنین به‌رغم فشارهای فزاینده‌ آلمان ‌پیشنهاد هیتلر را برای لشگرکشی مشترک برای اشغال اوکراین نمی‌پذیرفت.
با شروع تظاهرات ضد نازی در ورشو و به بن بست رسیدن مذاکرات، از سوی آلمان، هیتلر یک طرفه پیمان حسن همجواری را که در سال ۱۹۳۴با دولت لهستان بسته بود، به هم زد.
...
موضوع نزاع، ظاهراً کریدور لهستان بود. نوار ارضی باریکی که به آن کشور امکان دسترسی به دریا را می‌داد و پروس شرقی را از بقیه آلمان جدا می‌کرد. این کریدور دریایی پس از جنگ جهانی اول و بر اساس معاهده ورسای به لهستان واگذار شده بود.
باوجود فشار فزاینده از جانب هیتلر که خواهان این نوار مرزی بود، لهستانی‌ها کوتاه نیامدند و به نازی‌ها اطلاع دادند که هر تلاشی برای تصرف منطقه گدانسک (دانتزیگ) به درگیری خواهد انجامید.
ضمانت‌نامه‌ بریتانیا و فرانسه برای دفاع از استقلال لهستان در تاریخ ۳۱ مارس ۱۹۳۹، هشداری به هیتلر بود که این دو قدرت حمله‌ نظامی به خاک لهستان را تجاوزی به منافع خود ارزیابی خواهند کرد.
از آنجا که لهستان به لحاظ جغرافیایی از متحدان غربی‌اش فاصله داشت، کمک مستقیم نظامی به آن آسان نبود. با این‌حال چمبرلین نخست وزیر بریتانیا به هیتلر هشدار می‌داد که بریتانیا، با پشتیبانی فرانسه، برای نجات لهستان بیکار نخواهند نشست.
نقشه جنگی هیتلر این بود که ابتدا لهستان را از پادرآورد، سپس سربازانش را به سوی غرب حرکت داده، به فرانسه حمله کند و قدم به قدم پیش برود...
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
نیاز آلمان به مواد خام استراتژیک و جنگی شوروی
جلو تر (سال ۱۹۳۵) بین فرانسه و شوروی پیمان کمک متقابل امضا شده بود و مقامات شوروی مستقیم و غیرمستقیم به آلمان گوشزد می‌کردند چنانچه در انعقاد یک پیمان سیاسی با ما پا پیش نگذارید ممکنست قرارداد با انگلیس هم در دستور کار قرار گیرد.
بهار ۱۹۳۹ مولوتف، وزیر خارجه شوروی، در یک سخنرانی به متفقین غربی گفت که آن‌ها باید مذاکرات با ما را آغاز کنند وگرنه ممکن است نوعی توافق بین روسیه و آلمان صورت بگیرد.
پیشنهاد شوروی با بی توجهی روبرو شد، از همین رو اواسط ژوئن ۱۹۳۹ سفیر شوروی در برلین اعلام کرد که اگر آلمان تضمین کند که به شوروی حمله نمی‌کند یا با این کشور یک پیمان عدم تجاوز امضا نماید، شوروی از نزدیکی به بریتانیا خودداری خواهد کرد.
...
هیتلر نیازمند و خواستار مواد خام استراتژیک و جنگی اتحاد شوروی بود و آن کشور نیز بر ضرورت انعقاد یک پیمان سیاسی با آلمان پای می‌فشرد.
بیستم ماه مه ۱۹۳۹ سفیر آلمان در مسکو به مولوتف پیشنهاد کرد که مذاکرات اقتصادی بین دو کشور صورت گیرد اما مولوتف اندیشه انعفاد پیمان سیاسی را به عنوان شرط مقدماتی جهت انعقاد موافقتنامه اقتصادی مطرح کرد.
آلمان دریافت که سخن مولوتف، بازی سیاسی نیست و نشانه‌ای جدی از دگرگونی در سیاست خارجی شوروی به سود و در جهت «دول محور» است.
...
هیتلر نیاز به قرارداد عدم تجاوز با روسیه داشت تا از امکان یک جنگ دو جبهه‌ای، یعنی نبرد با فرانسوی‌ها و بریتانیایی‌ها در غرب و روس‌ها در شرق، که آلمان را در وسط گیر می‌انداخت، جلوگیری کند. با امضای قرارداد مجبور نمی‌شد در دو جبهه بجنگد.
استالین هم دستش در اروپای شرقی باز می‌شد، تا با شروع جنگ، چندین منطقه را که روسیه در پایان جنگ جهانی اول از دست داده بود، به روسیه ملحق سازد.
...
خلاصه کلام، ریبن‌تروپ، وزیر خارجه آلمان نازی، در ماه اوت ۱۹۳۹ به مسکو رفت تا به قراداد مُهر تایید بزند. وی در مراسمی در کرملین، که خود استالین هم حضور داشت، در این مورد وارد گفتگو شد و کار را یکسره کرد.
به نظر می‌رسد برای هر دو طرف قرارداد روشن بود که آن به اصطلاح توافق (پیمان ریبن‌تروپ - مولوتف) دیری نمی‌پاید و کار به جنگ خواهد کشید.
بعد از امضای قرارداد هر دو طرف، برای جنگ در تقدیر آماده سازی می‌کردند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
«بارباروسا» Barbarossa و حمله به شوروی
یک هفته پس از امضای پیمان مورد بحث (اول سپتامبر ۱۹۳۹) آلمان از سوی غرب لهستان به آن کشور حمله کرد و شوروی نیز، هفدهم سپتامبر، از سوی شرق نیروهای خود را وارد لهستان کرد. جنگی که پیشمرگ آن لهستان بود و در نبردی نابرابر به ویرانه مبدل شد.
کم کم جنگ جهانی دوم که The Katyn massacre قتلعام کاتین (اعدام افسران لهستانی) هم به آن ربط دارد، کلید خورد.
قرارداد عدم تجاوز بین آلمان و شوروی دست هیتلر را برای حمله به غرب باز گذاشت و در ضمن مواد خام ضروری را که در جنگ برای آلمان اهمیتی حیاتی داشت، تأمین می‌کرد.
طبق پیمان مزبور قرار شد اتحاد شوروی به آلمان، غله، چوب، نفت، پلاتین و فسفات و...که سخت بدان نیاز داشت صادر کند. شوروی متعهد شد با ایجاد تسهیلات ترانزیتی مواد خام مورد نیاز آلمان را به آن کشور تحویل دهد و آن کشور را از دشواری‌ها و تنگنا‌هایی که به سبب محاصره انگلستان دچار شده بود، رهایی بخشد.
...
ژوئن ۱۹۴۱ وقتی هیتلر طبق برنامهٔ محرمانه‌ای با رمز «بارباروسا» (Barbarossa) به شوروی حمله کرد، بنزین و سوخت تانک ها و هواپیماهایش که در جبهه ای بسیار وسیع خاک آن کشور را بمباران و گلوله باران کردند، از خود شوروی تأمین شد و در زیر پوشش همین تانکها پیاده نظام که نان‌شان از گندم روسیه و اکرائین بود به اتحاد شوروی حمله کردند.
روسیه تا سال ۱۹۴۰، ۹۰۰ هزار تن روغن معدنی، ۱۰۰ تن آهن ‌پاره، ۵۰۰ هزار تن سنگِ آهن به همراه مقادیر عظیم سایر منابع معدنی به آلمان داده بود.
بدون تامین سوخت و مواد خام و غذا برای آلمان دست زدن به جنگ بدون اندیشیدن به پیامدهای آن و از جمله محاصره‌ی دریایی توسط بریتانیا، ممکن نبود. چرا که درست همین عامل در جنگ جهانی اول باعث شکست آلمان شده بود.
جنگ جهانی دوم با پيمان منع تجاوز لهستان و آلمان در سال ۱۹۳۴ و با مشارکت لهستان در تکه تکه کردن چکسلواکی در سال ۱۹۳۸ بی ارتباط نبود. از این گذشته، بریتانیا و فرانسه یک سال پیش از پیمان مولوتف ـ ریبن‌تروپ، با قرارداد مونیخ The Munich Agreement و امضای توافقنامه همکاری با هیتلر، راه را برای قدرت گرفتن رژیم نازی هموار کرده بودند. اما زدوبند استالین و هیتلر هم یکی از گام‌های عملی در جاده‌ مرگبار‌ جنگ جهانی دوم ارزیابی می‌شود. جنگ ویرانگری که در پایان نزدیک به ۵۵ میلیون قربانی برجای گذاشت.
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
منابع
 
The Betrayal of the Left. An Examination and Refutation of Communist Policy from October 1939 to January 1941. With Suggestions for an Alternative and an Epilogue on Political Morality. London 1941
 
The Molotov-Ribbentrop Pact, 1939
 (متن قرارداد عدم تعرض آلمان و شوروی (بخش علنی)
Text of the Nazi-Soviet Non-Aggression Pact
The Government of the German Reich and The Government of the Union of Soviet Socialist Republics desirous of strengthening the cause of peace between Germany and the U.S.S.R., and proceeding from the fundamental provisions of the Neutrality Agreement concluded in April, 1926 between Germany and the U.S.S.R., have reached the following Agreement:
Article I. Both High Contracting Parties obligate themselves to desist from any act of violence, any aggressive action, and any attack on each other, either individually or jointly with other Powers.
 
Article II. Should one of the High Contracting Parties become the object of belligerent action by a third Power, the other High Contracting Party shall in no manner lend its support to this third Power.
 
Article III. The Governments of the two High Contracting Parties shall in the future maintain continual contact with one another for the purpose of consultation in order to exchange information on problems affecting their common interests.
 
Article IV. Should disputes or conflicts arise between the High Contracting Parties shall participate in any grouping of Powers whatsoever that is directly or indirectly aimed at the other party.
 
Article V. Should disputes or conflicts arise between the High Contracting Parties over problems of one kind or another, both parties shall settle these disputes or conflicts exclusively through friendly exchange of opinion or, if necessary, through the establishment of arbitration commissions.
 
Article VI. The present Treaty is concluded for a period of ten years, with the proviso that, in so far as one of the High Contracting Parties does not advance it one year prior to the expiration of this period, the validity of this Treaty shall automatically be extended for another five years.
 
Article VII. The present treaty shall be ratified within the shortest possible time. The ratifications shall be exchanged in Berlin. The Agreement shall enter into force as soon as it is signed.
[The section below was not published at the time the above was announced.]
Secret Additional Protocol.
 
Article I. In the event of a territorial and political rearrangement in the areas belonging to the Baltic States (Finland, Estonia, Latvia, Lithuania), the northern boundary of Lithuania shall represent the boundary of the spheres of influence of Germany and U.S.S.R. In this connection the interest of Lithuania in the Vilna area is recognized by each party.
 
Article II. In the event of a territorial and political rearrangement of the areas belonging to the Polish state, the spheres of influence of Germany and the U.S.S.R. shall be bounded approximately by the line of the rivers Narev, Vistula and San.
 
The question of whether the interests of both parties make desirable the maintenance of an independent Polish States and how such a state should be bounded can only be definitely determined in the course of further political developments.
 
In any event both Governments will resolve this question by means of a friendly agreement.
 
Article III. With regard to Southeastern Europe attention is called by the Soviet side to its interest in Bessarabia. The German side declares its complete political disinteredness in these areas.
 
Article IV. This protocol shall be treated by both parties as strictly secret.
Moscow, August 23, 1939.
For the Government of the German Reich v. Ribbentrop
 
Plenipotentiary of the Government of the U.S.S.R. V. Molotov
...
 آدرس ویدیو 
...
سایت همنشین بهار 
روایت دردهای من...قسمت چهل و پنجم
رضا گوران

دررابطه با تنظیم رابطه بسیار خشن و بی رحمانه ارتش و مقامات آمریکایی نسبت به جدا شدگان که تا به حال نوشتم و همچنان تا به آخرآنچه رخ داده خواهم نگاشت سعی و گوشش کردم و می کنم جانب عدالت خواهی را بگیرم و آنچه اتفاق افتاده است را به قلم بکشم و بیان نمایم. من هیچگونه دشمنی و کینه ای نسبت به آمریکائیان و یا سازمان مجاهدین را نداشتم و ندارم بلکه فقط روایت دردهای که در زندان تیف و یا (خروجی سازمان مجاهدین) متحمل گشته ام را برای مردم بازگو می کنم تا خوانندگان ازوقایع تلخ، اما آموزنده آن دوران مطلع شوند برمن و ما که از سازمان مجاهدین جداشده بودیم به دنبال یک مبارزه واقعی با آخوندها برویم اما با تبانی و دسیسه چینی های نمایندگان رهبرعقیدتی گرفتار شدیم و در این راستا رنج و زجرهای برایمان به بار آوردند.
 این مطالب را از آن جهت لازم به ذکر دانستم که سو تفاهمی پیش نیاید و کسانی فکر کنند بله، من هم همانند رهبرعقیدتی شعار پوشالی ضد آمپریالیسم سر می دادم و بعد سر از مزدوری کثیف ترین جناح های مقامات سابق آنجا در آورم!!. همینطور، منظورم روشن و شفاف است که ارتش آمریکا ست و ربطی به مردم و یا آدمهای خوب آمریکا ندارد. در میان سربازان و یا درجه داران هم آدمهای بسیار خوب وجود داشتند، اما نظام آنها و مقامات واقعا وحشی بودند، کوچکترین مقاومت یا حرف را سرکوب می کردند....... و یا باید مانند رجوی و تشکیلاتش مزدور آنها شد و خوش رقصی و جاسوسی کرد تا آنگاه بتوانی بخدمت آنها در بیایی و لقمه نانی پیدا کنی.
 اسیر جنگی هستید:
در ابتدای اردیبهشت ماه 1383سرگرد "وایپ" رئیس تیف با ترجمه گری در میان جداشدگان حضور یافت. بعد از توصیه ها و تهدیدات مکررکه ساکنین تیف نباید اعتراض و یا اقدام به فرار و خود کشی و روانی شدن بکنند گفت: شما که درحال حاضر در بازداشت ارتش ایالات متحد قرار دارید «اسیر جنگی هستید»! مصاحبه وزارت خارجه به اتمام برسد یک هیئت قضائی پرونده شما را مورد بررسی قرارمی دهد و رای نهایی را صادر می کند. اگر چنانچه تهدیدی برای منافع ملی ایالات متحده محسوب شوید محاکمه و مجازات می شوید و اگر بیگناه تشخیص داده شوید تحویل صلیب سرخ خواهید شد؟!
 در مقابل اهالی تیف گفتند: ما که با ارتش آمریکا نجنگیدیم و دشمن شما نبودیم، پس چطور اسیر جنگی محسوب می شویم؟! سرگرد وایپ گفت: توان و قدرتش را نداشتید. اگرسازمان مجاهدین از جنگ طرفداری می کرد آمریکا در یک دقیقه نابود اش می کرد. پرسش های زیادی از سوی زندانیان مطرح گردید که او نتوانست جواب قانع کننده ای داشته باشد. جداشدگان گرفتار،اسیرجنگی نامیده شدند اما هیچ حق و حقوقی از قوانین اسیر جنگی شامل حال ما نگشت و به اجرا در نیامد، اوضاع و احوالات بسیارناگوار و تاسف بار روانی و ارتباطی و بهداشتی و درمانی و غذایی و... اسارتگاه همچنان لاینحل به قوت خود باقی ماند.
  از سوی دیگرجمعیت تیف روز به روز با فرار افسران ارتش مریم از درون دوازه بهشت آقای رجوی رو به فزونی نهاده بود و این شرایط وخیم آدمها را از نظر روحی و روانی دچار پریشانی و آشفتگی سردرگمی نا امیدی ویاس غیر قابل توصیفی کرده بود که با خود زنی و خود کُشی، فرارهای گروهی و انفرادی گاه و بیگاه هرروزه خود را نشان و هویدا می کرد.
در چنین شرایطی گرفتار شده بودیم و گرمای آزاردهنده عراق عرصه را بر همه تنگ تر کرده بود. یک مرتبه خبر رسید یک نماینده از سفارت پاکستان برای مذاکره و دیدار با بلوچ های فریب خورده دست انقلاب نوین وارد تیف شده بعد از ملاقات تعدادی از بلوچ ها که تابعیت دوگانه داشتند پذیرفتند به پاکستان برگردند و چند وقت بعد آنان راهی پاکستان گشتند.
 آخرهای خرداد ماه 1383 یک هیئت قضایی از ارتش آمریکا وارد اسارتگاه شدند، پس ازبازدید ازاسارتگاه و دیدار با اسیران، آنان گفتند: پرونده شما در حال مطالعه و بررسی است که  نهایتآ دادگاه رای خود را صادر خواهد کرد. اگر دادگاه رای به آزادی شما بدهد در آن صورت تحویل صلیب سرخ می شوید و اگر رای به ادامه بازداشت بدهد، به شما ابلاغ خواهد شد. کسانی که محکوم شوند حق استیناف دارند. همان زمان که ارتش آمریکا درزندان مخفی تیف در حال محاکمه جداشدگان بی پشت وپناه  به جرم مخالفت با ارتجاع غالب و مغلوب بودند، اخبار شکنجه در زندان ابوغریب عراق افشاء ودست شکنجه گران و جنایتکاران جنگی برای مردم دنیا رو شد.
متن قرارداد سازمان مجاهدین با آمریکا:
فرماندهان و مقامات ارتش اشغالگر زورگو و مظلوم ستیزآمریکایی طبق روال قانونی "خودشان"! در روز شنبه 19 ژوئن 2004 برابر با 30 خرداد 1383ساعت 10 صبح متن قراردادی با زبان انگلیسی تایپ شده و بدون ارائه ترجمه فارسی با عجله کاری به تیف آورده بودند که وضعیت حقوقی ما را مشخص کرده و به صورت انفرادی و یک به یک طرف حساب قرار داده بودند، نه در قالب تشکیلات جمعی و سازمانی،  درهمان زمانها عین همین قرارداد را با تک تک افراد سازمان بسته بودند و هیچ تفاوتی در کار نبود. فقط بخاطر چاپلوسی آنها اجازه داده بودند در همان محل خودشان به زندگیشان ادامه دهند و هر چه بلا بود به سر ما در آورند.
 با شرایطی که در متن قرارداد ذکر و گنجانده شده بود و ما بخاطر عدم ترجمه کتبی ازمحتوای آن بی اطلاع بودیم، در ابتدا از امضای آن خود داری کردیم. اما از طرف مقامات آمریکائی مورد فشار و تهدید قرار گرفتیم که  می بایست به زور و اجبار(آگاهانه، مشتاقانه و داوطلبانه، در متن انگلیسی به صراحت ذکر شده) متعهد به پذیرش بند بند مفاد قرارداد می شدیم  که دقیقآ نمی دانستیم  محتوا و مطالب آن در بر گیرنده چه نکاتی است و سر نوشت ما را به چه سمت و سوئی سوق می دهد؟؟!! ما که مثل آنها 1000 وکیل و... نداشتیم و واقعا اصلا نمی فهمیدیم دارد چه اتفاقی می افتد و سر انجام چه خواهد شد. بدون هیچ چون و چرایی، فقط با فشار ارعاب و تهدید از طرف افسران آمریکائی مواجه و نفرات را وادار و مجبور به امضاء ساختند.
 اگر شخصی از امضاء خود داری واز متعهد شدن سر باز می زد در جا و بدون فوت وقت، بدون هیچ گونه رحم و مروتی چماقداران بوش با یک اشاره افسران مسئول دست اندرکار، فرد معترض را محاصره و اگرچنانچه مقاومت می کرد با کلت برقی و گاز فلفل زمین گیرش می ساختند و همانند مور و ملخ  روی اسیر نگونبخت می ریختند و کشان کشان به قفس های سیم خاردار منتقل و زندانی می کردند. چند نفر بخاطرعدم اطلاع دقیق به مفاد متن قراردادی که بدون ترجمه فارسی بود، از امضاء خود داری ورزیدند روانه قفس های  سیم خاردار گردیدند. بدین وسیله زندانی را هر چه بیشتر تحت فشار و زور و سرکوب مضاعف قرارمی دادند تا  تسلیم خواسته ی افسران آمریکائی شوند.......
خوب است این را هم بگویم که در درون تشکیلات طبق توجیهات رهبر کبیر انقلاب و فرمانده کل ارتش آزادیبخش و ضد امپریالیست دو آتشه سابق همگی افراد با میل و رغبت بی منتها امضا کرده بودند و جشن هم گرفته بودند که یکبار دیگر یک پیروزی دیگر بدست آورده اند. البته آنجا هم نه ترجمه ای در کار بود و نه توضیحی...... فقط طبق فرمان تشکیلاتی همگی امضا کردند و تازه فکرمی کردن که با این امضا هم در اشرف می مانند و هم به آنها سلاح داده می شود و هم سرنگونی بزودی انجام می دهند!!
توجه شما را به متن قرارداد زور چپان آمریکائی که درزیرآمده جلب می کنم.
 
توافقنامه برای افراد سازمان مجاهدین خلق ایران:
به شما آزادی از کنترل و بازداشت در ازای قول تان مبنی بر برآورده کردن شرایط مشخص ارائه می شود.
در ازای قول هایتان، شما در اولین فرصت منطقی عملی از کنترل و بازداشت نیروهای چند ملیتی، عراق آزاد می شوید.
لطفاً توافقنامه زیر را بخوانید. اگر با رعایت این شروط موافق هستید پایین صفحه را امضا کنید.
توافقنامه
من ...............آگاهانه، مشتاقانه و داوطلبانه وارد این توافقنامه با نیروهای چند ملیتی، عراق می شوم.من با موارد زیر موافقم:
الف: شرکت در تروریسم و یا حمایت از آن را رد می کنم.
ب: کلیه تجهیزات و تسلیحات نظامی تحت کنترل و مسئولیت ام را تحویل داده ام.
ج: خشونت را رد کرده و بصورت غیرقانونی اسلحه برنداشته و در هیچ عمل خصمانه ای دخالت نمی کنم.
 از قوانین عراق و احکام مربوطه ی سازمان ملل متحد مادامی که در این کشور اقامت دارم اطاعت می کنم.
متوجه هستم هنگامی که گزینه های با دوام در دسترس باشد من آزاد خواهم بود این کشور را ترک کرده و به میهنم باز گردم.
متوجه هستم که تعدادی از این گزینه ها شامل موارد ذیل هستند: بازگشت به میهنم، پذیرش در یک کشور ثالث، تقاضا از وزارت مهاجرت برای تمدید اقامت در عراق یا تقاضا از سازمان های بین المللی از قبیل کمیساریای عالی پناهندگان ملل متحد:
موافقت می کنم مادامی که این گزینه ها دنبال می شوند با نیروهای چند ملیتی، عراق همکاری کنم. موافقت می کنم که همچنان در کمپ اشرف در بازداشت نیروهای چند ملیتی، عراق تا زمانی که این گزینه ها تکمیل شوند بمانم، اگرهریک ازشروط این توافقنامه را نقض کنم تحت تعقیب یا توقیف و مجازات های اجرایی قرار بگیرم. من قول می دهم با دقت مطابق این توافق نامه عمل کنم.
نام و نام خانوادگی، امضا شماره کارت شناسائی(زندانی)
نام  ونام خانوادگی، امضای نماینده،(ائتلاف) تاریخ.

واکنش جدا شدگان به امضای قرارداد:
خارج از محوطه حصار بازداشت شدگان، در محدود چادرهای سربازان نگهبان، با تورهای استتار ارتشی، سربازان برای خود سایه بانی مناسب ساخته بودند. تعدادی میز و صندلی در آنجا گذاشته بودند. 3 گروه دو و تک نفره از افسران ارتش آمریکا همراه ترجمه گر درزیر سایه بان روی صندلی و پشت میزهای نشسته بودند. سربازان نگهبان زندانیان را گروه، گروه از بند زندان خارج و به نزد مقامات می بردند و درآنجا هر زندانی با هدایت سربازان به نزد یکی از مقامات می رفت و متن قرار داد فوق را امضاء می کردند که هر کدام از نفرات واکنش های متفاوتی در این رابطه داشتند.
دراین میان واکنش زندانیان را به 3 گروه و دسته کُلی می شود تقسیم کرد.
 1- گروه و دسته  اول: بدون اینکه به محتوای متن قرارداد توجه کنند، همانند گزارش نویسی وامضا درتشکیلات مافوق دموکراتیک ! فوری فوتی و کور کورانه امضا و تشکر هم می کردند و به چادر خود برمی گشتند.
2- گروه دومی:  تعدادی سعی می کردند پرسش های کوتاهی که مد نظر خود داشتند مطرح و بعد امضا می کردند.
3- گروه سوم و آخرین دسته کسانی بودند با احتیاط سعی می کردند دقت لازم را بعمل بیاورند تا بار دیگرفریب نخورند و با آگاهی پیش روند و ازجزئیات بند، بند مفاد متن قرارداد مطلع شوند سپس امضا کنند؟!
  نتیجه این پروسه نهایتا به آنجا ختم شد که چند تن از همین دسته سوم از امضا و تعهد زور چپان خود داری ورزیدند که روانه قفس های سیم خاردار گشتند.
جهت اطلاع بیشتر خوانندگان داستان امضا خودم را توضیح می دهم تا شکل کار روشن تر شود.
 آخرین نوبت به بند ما رسید که همراه چند تن از دوستان با هدایت سربازان نگهبان به محل مورد نظر رسیدیم. سپس مرا به نزد "سرگرد جورجیس" فرستادند. سرگرد "جورجیس" در آن زمان مسئول حقوقی زندانیان تیف بود. کنار دست او یک خانم ترجمه گر محجبه افغانی به نام فاطمه که به تازگی از آمریکا آمده بود نشسته و صحبت های سرگرد را ترجمه می کرد. رو به روی سرگرد وخانم ترجمه گرروی یک صندلی نشسته بودم.
سرگرد گفت: این قراردادی است که شما را از تروریست بودن مبرا و دور می کند و... اگر سوالی دارید بپرس و گر نه امضا کن ؟! گفتم من که نمی دادنم متن قرارداد چی نوشته شده چطوری امضا کنم؟! او گفت:فاطمه ترجمه می کند. می بایست تروریست را محکوم کنید. تعهد بدهی یک مرتبه دیگر سلاح بدست نگیری و....
با گفتگوهای اولیه از امضا سر باز زدم، سرگرد ناراحت شد. گفتم سرگرد "جورجیس" چرا متن قرار داد را ترجمه رسمی نکردید و به زبان فارسی ننوشته ای؟؟! من نمی توانم قراردی را کورکورانه امضا کنم که نمی دانم سرنوشت مرا به چه سمت و سوئی می برد. به دستور سرگرد خانم فاطمه شروع به خواندن متن انگلیسی و ترجمه  کرد، در ابتدای متن توافقنامه و سرتیتر قرارداد نوشته شده بود.توافقنامه برای افراد سازمان مجاهدین خلق ایران!
با قرار داد مخالفت کردم و گفتم این قرارداد برای مجاهدین است نه ما که مدتهاست ازمجاهدین فاصله گرفتیم و... امضا نمی کنم . بلند شدم برگردم به چادرم، سرگرد بر افروخته و به حالت طلب کارانه گفت: از نظر ایالات متحده شما هنوز عضو سازمان مجاهدین هستید! چه در تیف باشید و یا در اشرف هیچ تاثیری بر روند پرونده شما ندارد! همگی با هم تعیین تکلیف می شوید. همه امضا کردند رفتند اما تو داری مشکل درست می کنی! جواب دادم تا آنجا که من خبر دارم تعدادی از نفرات به جرم امضا نکردن درقفس ها انداختید. فاطمه ترجمه گر گفت: نوشته من دیگر سلاح بدست نمی گیرم و نمی جنگم.امضا کن و درد سر برای خودت بوجود نیار. با لهجه ای که داشت زیاد متوجه صحبت هایش نمی شدم .
حاضر به امضا نشدم، سرگرد هم با اشاره کله اش سربازان ضد شورش که مترصد دستور افسران بودند مرا محاصره کردند. سرگرد  طوری جوسازی و مرا تحت فشار و زور و ارعاب قرار داد که امضا کنم، بهم ریخته و عصبی شدم. گفتم این چه قراردادی است که می بایست به زور امضا کنم که شماها اینقدر اصرار بر امضای آن دارید؟! سرگرد گفت: اگر امضا نکنی به این معنی است که تو تروریست هستی و از تروریست ها حمایت و جانبداری می کنی وما هیچگونه شوخی با تروریستها و حامیان آنان نداریم! هر کس از امضا خود داری کند به زندان ابوغریب منتقل می شود و.......  نهایتا با تکرار تروریست، تروریست تسلیم خواسته آنان شدم، با دلی خونین و بغضی درگلو با دست خط خرچنگ قورباغه ای خود اسمم را نوشتم و امضا کردم تا از تروریست بودن تبرئه گردم. با صدای بلند گفتم خدایا چه روزگاری است که این ارتش زورگو و آدمهای بی کله به ما می گویند زورگو.
چقدر سخت و درآور است، شکنجه گر و بازجویی از موضع بالا و تحکم و با اعمال شکنجه دستور بدهد بنویسید، من از طرف وزارت اطلاعات برای جاسوسی و نفوذی و ترور رهبرمقاومت! به عراق و دخمه اشرف گسیل داده شده ام. و... تا با این دست خط و امضا های کشکی و دوغی از زندان انفرادی آزاد و در تشکیلات سالها در نشستهای عملیات جاری و غسل هفتگی عربده کشی و فحاشی و تف باران شوی و در اسارت مشتی خائن قدرت طلب حرص بخوری و فرو ببری.
چقدرسخت و جانکاه است، به فرمان یک افسر اشغالگرعده ای گانگستر کله پوک مسلح محاصره ات کنند، با فضا سازی کاذب و با مارک تروریست خطاب کردن و تهدید ترس و استرس عصبی در وجودت وارد کنند تا دست خط و امضای اجباری ازت بگیرند، آگاهانه، مشتاقانه  و داوطلبانه وارد این توافقنامه با نیروهای چند ملیتی، عراق می شوم. من باموارد زیر موافقم: این در حالی بود هرگز این کلمات را به زبان نیاوردند و ترجمه نکردند. و نمی دانستیم موارد زیر چیست؟!
 بعد ازگذشت سالها ترجمه متن قرار داد فوق را در اینترنت یافتم که در بالا آمده است. با مطالعه آن فهمیدم چرا سرگرد "جورجیس"از ترجمه کتبی آن خود داری کرده و ما را تحت فشار ،زور و ارعاب و تروریست خطاب قرار دادن برای امضا های زورکی قرار داد، که باعث شد سالها عمر و جوانی و زندگی مان را در آن صحرا بیابانی بر باد فنا بدهد. این همان ایده و در خواستی بود که رهبرعقیدتی با دم و دستگاهش با مزدوری و جاسوسی و پرداخت رشوه های کلان از آمریکائیان تقاضا کرده بودند.
 آنان هم با دریافت دلارهای باد آورده برای حفظ تشکلات شیر خفته سنگ تمام گذاشتند و الا کدام انسان آگاه و عاقلی امضاء می کند آگاهانه، مشتاقانه وداوطلبانه مرا در بازداشت خود در آن صحرای لم یزرع که پرنده پر نمی زد در زیر چادرهای بدوی در بازداشت نگه دارید؟! و...  
 بدین وسیله از ریزش نیروهای به گروگان گرفته شد دست شیر خفته جلو گیری بعمل می آمد و..... تمامی این مصائب و خون دل خوردنها از بینه دارائی ها و توانائیهای انقلاب ایدئولوژیک مریم  رهایی سرچشمه می گرفت که با سیاست "خط موازی" در هم آمیخته و به آن صورت متبلورگشته بود.
اما محتوای همین قرارداد دست فریبکار مسعود رجوی را هر چه بیشتر برای خلق قهرمان رو و افشا کرده. آن زمان با جو سازی دروغین و احساساتی کردن نیروهای بی اطلاع از دنیا که در سالن اجتماعات گرد آورده بودند و اروق قرارداد را بدون ترجمه مابین آنان توزیع کرده بودند همانند گذشته سانتاژ می کردند که هر چه زودترو با عجله، کور کورانه امضا بگیرند تا نیروها متوجه محتوای قرارداد نشوند. با حقه بازی گفته بودند: امضای این قرارداد با آمریکائیان باعث می شود حق قانونی برای ماندگاری در اشرف و عراق را بدست آوریم. عجب حق قانونی و ماندگاری نصیب گوهران بی بدیل گردید. یا کشته و زخمی و مصدم و قطع عضو گردیدند یا اسیر و زندانی گشتند.
 گذشت روزگار در تاریخ زمان همه چیز را روشن و شفاف، همچون طلوع خورشید درخشان بر آمده از شفق صبحگاهان به نمایش عموم می گذارد وسرچشمه راستی و درستی خود را به دوستداران حق و حقیقت دوران نشان می دهد.
ملاقات نمایندگان زندانیان با ژنرال فیلیپ:
آواخر، خرداد ماه 1383 قبل از اینکه نماینده سفارت پاکستان برای ملاقات و هماهنگی با بلوچها وارد تیف شود. هیئتی از مقامات آمریکائی با سرپرستی ژنرال فیلیپ و محافظین اش درمحوطه چادرهای سربازان نگهبان با نمایندگان زندانیان دیدار و مذاکراتی صورت پذیرفت. بنده نیز در آن ملاقات حضور داشتم. ژنرال در نشست مذکور پس از بیان اقداماتی که برای رهایی زندانیان انجام داده بود به صراحت اعلام کرد: ایالات متحده سخت کوشش می کند با هماهنگی با کمیساریای عالی پناهندگان و صلیب سرخ جهانی کسانی که خواهان بازگشت به میهن خود هستند را هر چه زودتر به ایران روانه کند. کسانی که حاضر نیستند به ایران بروند می توانند به سازمان مجاهدین برگردند. عده ای هم هستند به ایران نمی روند و به سازمان مجاهدین هم بر نمی گردند هیچ چشم اندازی پیش رویشان متصور نیست! ممکن است از 5 تا 7 سال طول بکشد تا راهی در کشورهای سوم برایشان پیدا شود. اوبا حماقت محض نمایندگان را تشویق می کرد که در بین جداشدگان تبلیغ رفتن به ایران بکنند و....
در نشست نمایندگان زندانیان ناراحت شدند و هر کدام اظهار نظری کردند که نتیجه خلاصه این بود گفتند: شما می خواهید با سیاستی که با سازمان مجاهدین در پیش رو گرفتید خط آنان را بر سر ما پیاده کنید و تمامی این چند صد  نفر جداشده را نیست و نابود کنید و...  یکی از نمایندگان به نام "کریم" اهل لرستان عصبانی شد و از روی صندلی بلند شد و سر ژنرال فیلیپ داد زد و گفت: اقدامات شما غیر قانونی و ضد بشری است و... یک مرتبه محافظین ژنرال واکنش نشان دادند و لیز سلاح هاشون به طرف کریم و نمایندگان نشانه رفت. سرگردی که به تازگی از آمریکا برای جانشینی سرگرد "جورجیس"مسئول حقوقی زندانیان آمده بود قد بلندی داشت و کمی از پای چپ می لنگید همراه ژنرال بود، او از دست کریم عصبانی شد ودرگیری لفظی و پرخاشگری پیش آوردند. چیزی نمانده بود گلاویز همدیگر شوند که چند تا از نمایندگان و مقامات آمریکائی وساطت کردند و از درگیری و خشونت جلو گیری به عمل آوردند.
در آنجا همگی ما متوجه شدیم ژنرال فیلیپ مایه را از مسعود رجوی دریافت کرده و دنبال فرستادن افراد به ایران است تا قلب رهبر انقلاب شاد شود. رهبرعقیدتی با پذیرش مزدوری و جاسوسی برای ایالات متحده و با پرداخت رشوه های کلان به مقامات می توانست هر بلای بر سر جداشدگان بی پشت و پناه بیاورد و خوب هم آورد.او و دم و دستگاهش با کمک پنتاگون بوش همچون دوران خوش استخبارات صدام حسین عمل می کردند. ریلی که رهبرعقیدتی در نشست طمعه مشخص کرده بود "خارجه نداریم" هر کس بُرید می بایست به ایران برود! در تیف داشت اجرا می شد. جالب این بود خود آمریکائیان اذعان می کردند: این توافقی است که بین پنتاگون و سازمان مجاهدین منعقد شده و هیچ کسی نمی تواند آن را ندیده بگیرد و یا نقض کند. جدا شدگان بجز فرار و خود زنی و خودکشی و اعتراض و صبوری هیچ راه و چاره ای دیگر برایشان باقی نمانده بود.

نامه ژنرال میلر:
 اوضاع و احول روحی روانی بازداشت شدگان رو به وخامت نهاده بود و هر روزی که می گذشت قوانین جدیدی برای فشارو سرکوب هر چه بیشتر بر زندانیان وضع می شد. روح این قوانین با برخوردها خشن و بی رحمانه آمریکائیان باعث می شد زندانیان بیشتری به فکر چاره جویی بیفتند و فرار را بر قرار ترجیح می داند. در این کشاکش زندانیان دست به اقدامات متفاوتی می زدند. تعدادی به صورت انفرادی و گروهی هر از گاهی اقدام به فرار می کردند که خیلی  از آنان موفق می شدند از موانع مختلف بازدارند چون حلقه های سیم خاردارمتعدد، تله منورها، حصارهای سیمی شبکه ای ، خاکریزها و از چشم و دید نگهبانان و گشت های پیاده و سواره بگذرند.عده ای هم دستگیر و روانه قفس های سیم خاردار می گشتند. نفرات دیگری که کاسه صبرشان لبریز شده بود از سر یاس و نامیدی اقدام به خود زنی و خود کشی، اعتصاب غذا می کردند.
 آمریکائیان هم متقابلا دست به تنبیه همگانی می زدند، سهمیه سیگار همراه 3 دقیقه دوش حمام و برق کل تیف را قطع می کردند. این درحالی بود که هوای داغ عراق از مرز 50 درجه هم گذشته بود. آنان شبانه روز با پرخاشگری وعربده کشی داد می زدند: تروریست مادر فاکرهمه شما را می کشیم و... گاه و بیگاه در نیمه های شب نفرات را از خواب بیدار و از چادرها به بیرون می ریختند و آمار پشت سر آمار می گرفتند و به بهانه بازرسی و تفتیش وسایل داخل چادرها را بهم می زدند که باعث بهم ریختگی و کلافگی زندانیان و درگیری فیزیکی همرا با فحاشی و توهین های متقابل به سربازان نگهبان می شد.
طوری شد که  روزی یکی از سربازکله پوک آمریکائی بدون هیچ رحم و مروتی در جلوی چشم زندانیان یک زندانی را مورد ضرب و شتم قرار داد که برادر زندانی از خود دفاع کرد. یک مرتبه یکی از برادران بلوج به کمک او شتافت و سرباز آمریکائی را  گوشمالی دادند، زد وخورد فیزیکی باعث شد کمی خون از کله و کنار گوش سرباز متخاصم سرازیر شود. این دو بنده خدا را دستگیر و روانه زندان انفرادی  به مدت 3 ماه کردند. سپس با پرونده سازی در یکی از دادگاه های عراق محاکمه و به 6 ماه حبس در زندان ابوغریب محکوم شدند و در آنجا محکومیت خود را سپری و مجددا به تیف برگردانده شدند و به ایران رفتند.
قابل توجه: همه خوانندگان مطلع شوند، مقامات آمریکائی با دروغ و دسیسه پرونده سازی کرده بوند: این دو ایرانی در یک "رستوران" به سرباز آمریکائی حمله ور شده و او را مضروب ساخته اند! در حالی که زندان مخفی تیف رستوان نداشت. دستگیر شده گان در دادگاه هرچه از خودشان دفاع کرده بودند و گفته بودند: ما دریک زندان مخفی نگهداری می شویم. زندان رستوران ندارد و...  قاضی عرب، هیچ اهمیتی برای متهمان پرونده سازی دروغین قائل نشده بود. این هم ازپرونده سازیهای جنایتکاران آدم کش جانی که آمده بودند آزادی و دموکراسی کاپیتالیستی آمریکائی را برای مردم خاور میانه و عراق به ارمغان بیارند.
ژنرال فیلیپ خالی بند، فرمانده کل دژبانان عراق بود، هرازگاهی به خاطر اعتراض و فرارهای مداوم نفرات سر وکله اش پیدا می شد تا شاید با دروغ و دغل جو ملتهب و متشنج تیف را آرام کند. بعد از تهدید و عربده کشی وعده آزادی در روزهای آتی را گوش زد می کرد و چنان وقیحانه دروغ می گفت که همه زندانیان متوجه دروغهای شاخدار او می شدند و حتی خود سربازان و رئیس زندان سرگرد وایپ را عصبانی می کرد. به محض خارج شدن ژنرال از تیف سرگرد وایپ می گفت: ژنرال فیلیپ دروغ می گوید و آنچه را گفت جدی نگیرید! چرا که ما با مجاهدین قرارداد داریم شما را آزاد نکنیم و تا تعیین تکلیف نهای سازمان مجاهدین می بایست همین جا در بازداشت بمانید چرا که این خواسته مجاهدین است و ما نمی توانیم نقض قرارداد کنیم!
 زندانیان به بهانه وعده های پوشالی ژنرال فیلیپ با شنیدن صحبت های واقعی میجر وایپ عصبانی می شدند و آمریکائیان را تهدید می کردند که اگر چنانچه در وعده ای که ژنرال فیلیپ مشخص کرده ما را آزاد نکنید شورش راه می اندازیم و.... این تهدیدات باعث شد سرگرد وایپ گاو چران بترسد و درخواست نیروی کمکی کند. ارتش آمریکا با فرماندهی سرهنگ "اُبراین" با تانک و خودروهای زرهی زندان را محاصره و با نفربرهای زرهی وارد محوطه تیف شدند. برای رعب و وحشت افراد یکی از نفربرها یک دور کامل دورمحوطه داخلی زندان چرخید. زندانیان دیدند آمریکائیان کله پوک هیچ رحم و مروتی ندارند کمی آرام گرفتند.
در این بگیرببندها که فوقآ ذکر کردم یک مرتبه نامه ای درمورخه 24 جولای 2004 برابر با شنبه 3 مرداد 1383 از طرف ژنرال "میلر" بدست زندانیان رسید  که وضعیت قانونی شهروند تحت حفاظت را تشریح کرده بود. از این تاریخ به بعد رسما به زندانیان ترویست مادر فاکر گفته نشد، بلکه طبق قانونی که خودشان مشخص کرده بودند ما را بعنوان شهروند تحت حفاظت نامیدند. اما با این وجود هیچ تغییری در رفتار و اعمال آمریکائیان و وضعیت اسفباربهداشتی درمانی و غذائی و... زندانیان رخ نداد و ما همچنان با مشکلات طاقت فرسا دست به گریبان بودیم و می ساختیم و می سوختیم. در زیراصل نامه ژنرال میلرآمده.
 
علی بخش آفریدنده (رضا گوران)
جمعه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۴/ ۸ مه ۲۰۱۵